الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 5

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

بسیار شاکر خداوندم هستم که به قلب شما مثل همیشه گفت

و بسیار از شما ممنونم که به ندای قلبتون مثل همیشه توجه کردین و این آگاهی های ناب رو که هیچ کجای دنیا وجود ندارن رو به قلب و ذهن ما هدیه دادین

امیدوارم من خودم بتونم از این آگاهی ها در زندگیم استفاده کنم و نتایجش رو هم ببینم

چون خیلی وقت ها فقط فایل ها رو گوش میکنم ن اینکه عمل نکنم تا جایی که میتونم و بلدم انجامشون میدم .اما این عضله انجام دادن این آگاهی ها خیلی باید قوی تر بشه تا بهتر در زندگیم درک کنم و ببینم

استاد چقدر مسی توحیدی رفتار کرده و چقدر حرف هاش عالی و بی نظیر هستند و توی زندگی شخصی خودش هم این ها هستند و عمل کرده و شده این نتایج

استاد عزیزم

بخدا اگر خودم میخواستم این مصاحبه رو ببینم و بشنوم و نکات عالی شو در بیارم نمی‌تونستم و و قطعا نمی‌تونستم که اینقدر عالی حتی به خودم توضیح بدم رد مورد این موارد اما شما اینقدر ساده و راحت و شیوا توضیح میدید که برای من قابل درک باشه و راحتتر درک کنم موضوع رو

و حالا اینجا دیگ وظیفه من هست که این آگاهی ها رو توی زندگیم عملی کنم

در این فایل 30 دقیقه ای حرف های بسیار مهمی زده شد

من بعضی از این نکته ها رو یادداشت کردم که به خودم بگم که این ها اصل هستند و دنبال فرعیات نرم

اینکه

«من سعی میکنم هر روزم رو زندگی کنم و آینده رو بسپارم به خداوند»

برای من یعنی اینکه از همین جایی که هستی از همین چیزهایی که داری و از همین نعمت هابی که توی زندگیت هست تمام لذتش رو ببر تا لذت های بیشتر وارد زندگیت بشن

ن اینکه ناسپاس باشی و همین لذت ها ازت گرفته بشه

«تا زمانی که کاری رو که ازش لذت می‌برید رو انجام میدی همه چیز رو داری »

واقعا انسان خیلی راحت می‌تونه درک کنه که وقتی کاری رو با انرژی و عشق و علاقه و لذت انجام میده خواب و خوراک و زمان براش مفهومی ندارن و من خودم درک کردم این موضوع رو

استاد بارها در فایل هاشو گفتند که آقا برید دنبال علاقتون و باورهاتون رو در مورد اون علاقه درست کنید خداوند همه چیز بهتون میده همه اون چیزهایی رو که دوست داری وارد زندگیتون میشه

«بهترین شکل زندگی کردن زندگی کردن در لحظه هست»

واااای خدای من این کلی حرف داره کلی صحبت پشت همین یک جمله به ظاهر ساده هست که اگر درکش کنیم سعادت دنیا و آخرت نسیب ما میشه

خیلی روز ها بوده که در لحظه حال زندگی کردم و نگران چیزی در گذشته و آینده نبودم و چقدر اون لحظه یا روز برام عالی گذشته و چقدر عشق بازی با خداوند داشتم و چقدر احساس نزدیکی به منبع هستی داشتم و اون لحظات شیرین ترین و ناب ترین لحظات عمرم بوده و هست ولی خیلی وقت ها فراموش میکنم و باید بیاد خودم بیارم که جواد فقط در لحظه زندگی کن البته که خدایی بهتر شدم به لطف خدا ولی تکامل باید طی بشه

«در هر لحظه بهترین خودت رو عرضه کنی و از زندگیت لذت ببری»

«من باید کار خودم رو امروز درست انجام بدم »

«من روی چیزی کار میکنم که تخت کنترل من هست و اون هم افکارم و باور های من هستند»

همین پریشب بعد از مدتها رفتم پیش استادم در نجاری که با هم نجاری رو شروع کردیم و اون بسیار رشد کرده به لطف خدا و انسان موفقی هست

اما صحبت کشید به اتفاقات اخیر ایران و من هم چون دوست نداشتم بشنوم و علاقه نداشتم زیاد توجه نمی‌کردم

من گفتم آقا رضا من خیلی از الان خودم رازی هستم و با خدای خودم لذت میبرم حالم خوبه در کل کاری هم به این جریانات ندارم

اومد گفت جواد ما باید همه به فکر هم باشیم و ما موحدان اجتماعی هستیم و کلا این جمله رو گفت که من اصلا به خدا اعتقاد ندارم و اصلا چنین چیزی وجود نداره جهان خودش رشد کرده و بزرگ شده و از این کتاب ها و چیزهای فلسفی داشت می‌گفت

و من گفتم آقا رضا شما نظرت برای خودت مهم هست و من به اعتقاد تو احترام میگذارم ولی من هم نظر خودم رو دارم و این احترام باید دو طرفه باشه

خیلی صحبت ها کرد و من اصلا برام هم نبود و به یک بهانه ای ازش خداحافظی کردم و اومدم و الان که دارم راجبش می‌نویسم چقدر به خودم افتخار کردم که باهاش وارد بحث نشدم و اصلا توجهی به حرف های نداشتم و توی ذهنم داشتم آهنگ میزدم برای خودم خخخخ

و همش یاد حرف های استاد نیفتادن که آقا بحث نکنید با کسی و نخواین کسی رو عوض کنید

و تمام تمرکز رو بذارید روی خودتون

«پیش بینی کردن اشتباه ترین کار هست پیش بینی در روابط پیش بینی در ثروت پبیش بینی در مورد خودت از آینده دور »

چند روزی بود که به اصطلاح خودم داشتم پیش بینی میکردم از زندگی دیگر افراد توی زندگیم و چقدر خداوند من رو دوست داره که از طریق استاد این هشدار رو بهم داد که حواسم رو جمع کنم و در مورد بقیه نخوام پیش بینی کنم و سرم تو کار خودم باشه ن عوامل بیرونی

«جلب توجه کردن برای دیگران سم هست جواد و این تورو به عقب میندازه»

این نکته کلیدی و مهم هست که استاد در دوره عزت نفس بارها در موردش صحبت کردند و این پاشنه آشیل من هست و الان البته خیلی بهتر شدم با این آگاهی های ناب اما به قول استاد وقتی که در مورد پاشنه های آشیل صحبت می کنیم این پاشنه های آشیل همیشه هستند و فقط ما میتونیم هی بهترشون کنیم و باید تا آخر عمر روی خودمون کار کنیم و من خودم چقدر این مورد رو دارم و این یک هست در هر زندگی ای

«مسی میگه که

من هیچوقت در مورد بقیه صحبت نمی‌کنم (غیبت،تهمت،قضاوت»

چه فاکتور مثبتی توی وجود مسی و استاد هستن که فقط تمرکزشون روی خودشون هست و این غیبت و قضاوت کردن چقدر از ما انرژی میگیره و چقدر باعث میشه که از خود اصلمون دور بشیم و ضربه بخوریم

خدایا شکرت که من در قضاوت کردن خیلی داغون بودم مثلا 100 الان رسیدم به 60 و این خیلی عالی هست برای من چقدر خوب شدم در این زمینه و جا داره که هی بهتر بشم

غیبت هم که دیگ اصلا خیلی حال آدم رو خراب می‌کنه و باید سعی کنم که همیشه کنترلش کنم

همه این ها بر میگرده به عزت نفس بالا

یک نکته عزت نفسی هم استاد درمورد مسی گفتند که خیلی برای من مهم هست

««منتظر تعریف و تمجید از دیگران نباش و خودت احساس خوب از خودت داشته باش و درونن از خودت لذت ببر»»

این خیلی نکنه کلیدی و مهم هست که باید همیشه از تنهایی خودم از بودن با خودم از توانایی هام و لذت ببرم و درونن شاد باشم و نخوام از بیرون و یا عامل بیرونی شاد باشم

و این نکته ها همش درس هستند

ممنونم استاد عزیزم که این آگهی های ناب رو میذارید

و چقدر تحسینتون میکنم بابت این درکی که به این آگاهی ها دارین

و باید منی که شاگرد چنین استادی هستم باید هم عملگرایی رو یاد بگیرم و دارم یاد میگیرم

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    420MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 5
    31MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

395 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فهیمه پژوهنده» در این صفحه: 6
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلامی دوباره به استاد عزیزم، استاد توانمندم، استاد زیبا و قشنگم که اینقدر این وجود ارزشمند رو تو خواب میبینمش انگار من با اینکه نمیدونم استاد کجای این کره خاکی هستند اما میدونم که اینجاست. همین جا همین لحظه در هرجایی که من بخوام با من هست. اصلا اینقدر تو خواب هام هستی تعجب میکنم که چرا وقتی بیدار میشم نیستین که هنوز با هم حرف بزنیم. این چیزی بود که باید میگفتم تا بدونی استاد جانم کــه چقدر هستی، چقدر کلامت، چقدر وجودت، چقدر تاثیرگذاری هات هست.بدونی که یک دست قدرتمندی هستی از سمت خدا که اینقدر خوب داری زندگی میکنی که الحق جهان رو جای بهتری برای زندگی کردی. وجودت رو سپاس، تلاش ها و حرکت هات رو سپاس. استاد چطور بگم که گفتنم شایسته ی این احساس قلبی و این ذهن و منطق رام شده ی من باشه.گاهی باید نگفت باید چشم ها رو بست فقط با یک نفـس عمیق و لبـخندی سرشار از رضایت و عشق رو به جهان فرستاد تا کــه کمی آرام شود این قلب پر از قدردانی و تشکر …استاد عزیزم چشم هایم در دنیای بیرون از من در همین حوالی دنبال تو میگردد. واقعا نمیدونم وقتی این اتفاق شگفت انگیز و لحظه سحرآمیز رسید چطور باید کلمات رو به رقص در بیارم تا بگم اون چیزی را که نمیدونم…

    اومدم سلام کنم ببین چی شد. قلبم هــک شد با اعجاز عجز در برابر او و نمیدانم و یادش اومد که من اصلا مگه چی میدونم،واقعا هیچی نمیدونم که بخوام چیزی بنویسم. من اصلا چی دارم برای اینکه کامنتی بشه برای این فایل های ارزشمند و باورساز…

    اومدم سلام کنم شوخی شوخی انگشت ها و ذهنم خودشون با هم این مقدمه رو بافتن. از توی دهلیز و بطن قلبم یکی رو یکی زیر بافتن. بافتن تا بشه نقشی از من برای نمیدانمی بزرگ…

    یک تجربه بگم از نمیدونم گفتنم…

    وقــتــی به نمیدانم رسیدم…

    من یک روزی که فکر میکردم واسه خودم دیگه دارم از علم خیلی سر درمیارم، روزی که ادعای دبیرستانی بودن منو گرفته بود که دیگه دارم به آخر علم و دانش میرسم. روزهایی که داشت میرفت تا مرحله مدرسه و درس خوندن تموم بشه. حسابی در درون پر از سوال، پر از جواب، پر از شک، پر از دعوا، پر از بحث و کل کل بودم.نمیخوام داستان اون سال ها رو تعریف کنم میخوام بگم اینقدر من فکر میکردم میدونم و بلد شدم که یکجایی رسیدم دیدم یک چیزهایی هست ک هیچکس نمیدونه، سوال و معماهایی هست که دانشمندان هم هنوز با این همه علم و تحقیق براش جوابی ندارند.

    یکیش آخرین و بزرگترین عدد در ریاضی بود. بـــی نــهـایــت

    یک چیزی بود که دیگه منو قشنگ داشت در هم میشکست که فهیمه چه خبره ببین، اینو نمیتونی بفهمی چیه. مگه من تو کـَـتم میرفت ندونم. فکر کردم فکر کردم فکر کردم…اما هرچی بیشتر فکر کردم بیشتر بی نهایت رو نمیفهمیدم.بیشتر تلاش میکردم بیشتر میفهمیدم وای که چقدر چیزها هست که نمیدونم، نمیدونن، نمیدونیم…همون موقع ها دنبال درک و معنی کلمه عــشــق هم بودم. همون موقع ها بود که یکجورایی با خدا تو جنگ و جدل بودم برای این دین زوری و مسخره اش. برای این احکام و ترس از جهنم رفتن ها…اصلا اون موقع هیچ چیزی تو کتم نمیرفت. هیچکس جواب درست نمیداد نهایت یکی میخواست جواب بده میگفت ما اصلا نباید درمورد بعضی چیزها فکر کنیم یا سوال کنیم. اینو که میشنیدم اصلا مسخره ترین جواب دنیا بود یعنی که چی این سوال رو خیلی ها دارند اما چرا نباید پرسید. چرا نباید فهمید. خلاصه که درگیره درگیر بودم. هر چی میرفتم انگار بیشتر گم میشدم شایدم داشتم تو مسیر ناشناخته ایی میرفتم که انگار همه چیز برام گنگ و مبهم بود. اصلا چرا هیچ چیزی ته نداره. عددها ته ندارند اگرم دارند و بهش میگن بی نهایت، اصلا خودش یک دریچه به دنیایی ناشناخته است انگار. اصلا چرا چرا چرا..اگر خدا وجود داره و همه چی رو میدونه خب باشه اون میدونه اون عالمه اون مسلطه به همه چی خب خودش به من بگه.باشه تسلیـم، تو میدونی خب بگه،جوابو بده، خودش با من حرف بزنه. اصلا چرا عربی حرف بزنم که عربی جواب بده که من باز نفهمم چه جور خدایی هست فارسی بلده دیگه. خب من چند وقتی بود با خدا فارسی حرف میزدم. ولی دیدم فایده نداره این چیزها. دیدم اصلا قضیه یک طرفه است. من حرف میزنم اون هیچی،سکوته سکوت.(اون موقع نمیدونستم سکوت زبان خداونده) بیخیال حرف زدن شدم. رفتم سراغ حرف های خودش(خوندن قران) اونم فارسی تا بفهمم اصلا حرف حسابش چیه خدا چی میگه، یا اون موقع ها به محمد چی گفته. یکم منو آروم کرد اما سوال هام بیشتر شد. ادامه دادم، ادامه دادم، ادامه دادم تا یک روز گفتم اینجوری فایده نداره من میرم وایمستم نماز میخونم باهاش حرف میزنم اصلا همون مدلی که میگن عربی هم میخونم، ولی اگر جواب نده اگر خودشو نشون نده یعنی همه چی دروغه، یعنی قرآن و نماز و هرچی میگن سرگرمیه و الکی. فقط واسه دل خوش کردنه…خوشحال از این تصمیم رفتم سراغ نماز خوندن به شیوه ایی که به ما رسیده که انصافا اگر کسی به پا داره نه اینکه بخونه. واقعا صلاه کنه عروج میکنه. اتفاقی که من تجربه کردم. تجربه ایی ناب…اینا رو گفتم که بگم از اون موقع که جواب همه چی رو بهم نشون داد و دیدم یک نمیدونم خاصی تو وجودم شکل گرفت. تا مدتی هم داشتمش. اما الان که اومدم بنویسم یادم اومد یک زمانی منم خیلی نمیدونستم.

    بنظرم چندتا نمیدونم داریم.

    یک نمیدونم که طرف واقعا نمی دونه.

    یک نمیدونم که طرف یک چیزایی میدونه ولی میدونه که کافی نیست یا درست نیست و ترجیح میده بگه نمیدونم.

    یک نمیدونم که طرف قلبش اینقدر آرومه و امیدوار میگه نمیدونم و اصلا براش مهم نیست چون در لحظه خوشحاله و از آینده مطمئن

    یک نمیدونم که از آگاهی زیاد از اینکه میدونه خیلی چیزها هست برای دانستن پس قطعا خیلی چیزها هم هست که هنوز نمیدونه پس طرف میگه نمیدونم یعنی به نمیدونم میرسه.

    منم واقعا نمیدونم میخواستم نکته و تجربه بنویسم زدم تو کانال دیگه…

    دیدم جای این شعر خیلی برای مفهوم بالا خالیه

    شاعر میــگه:

    آن کس که بداند و بداند که بداند

    اسب خرد از گنبد گردون بجهاند

    آن کس که بداند و نداند که بداند

    آگاه نمایید که بس خفته نماند

    آن کس که نداند و بداند که نداند

    لنگان خرک خویش به منزل برساند

    آن کس که نداند و نداند که نداند

    در جهل مرکب ابدالدهر بماند

    این کلمه نمیدونم چقدر آدم در لحظه اکنون میبره و نمیذاره که هیچ چیز و هیچ کسی رو قضاوت کنی، حتی خودتو…چقدر خوبه رها بودن،چقدر خوبه همه چیز رو به اون دانای مطلق سپردن، چقدر این نگاه منو رشد داد و این تجربه رسیدن به نمیدونم خوبه. گذر از این مرحله تــو را به هیچی میرساند به رشد، به تبدیل شدن، به یک هیچی ایی که پوچی نیست بلکه پُری است. پُــر از او….اوست که دانای مطلق است، اوست که دانای نهان است، اوست که بینا و شنوا در همه چیز است، اوست عالم بر همه ی علم هاست، اوست که مدیره و مدبر، اوست که مطلق است در همه چیز…اوست که بی نهایت است اوست که عشق است، اوست که کوچک میشود قد نخ یک پیر زن دوزنده یا اینقدر بزرگ که کهکشان در برابرش یک گوله نخ هم نیست. اوست که متعال و داناست.

    دانــم کــه نــدانــم

    تقدیم با عشق…

    این کامنت ادامه دارد(البته نمیدونم)…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به دوستان عزیزم

    امروز برای اینکه استاد جان شما رو بیشتر از استاد بودن تون خطاب کنم، یا بیشتر از عزیز بودن حسم رو بخوام بگم دنبالش گشتم و چیزی به ذهنم نرسید. واقعا نمیدونستم که چطور شروع کنم. اما یادم اومد و یک نهیبی به خودم زدم فهیمه تشخیص بده اصل از فرع را. همه جا باید ازز خودت بپرسی آیا انجام این کار تو رو به اصل نزدیک میکنه؟ آیا این حرکت و ایده کار تو رو اسان میکنه یا سخت؟…خلاصه این تیکه اول رو به عنوان مقدمه ذهنم و برای سکوتش نوشتم تا یادم باشه و به خودم بگم قرار نیست برای اینکه کار درست رو میخوام انجام بدم(که در حال حاضر برای من کامنت نوشتن بعد از دیدن فایل و دیدگاه هامو بیان کردن درست ترین کاره. اولا افکارم میریزه بیرون و شاید باورهایی در وجودم لابلای این افکار خوب پیدا کنم که خیلی ریز هستند و زیبا اما مخرب هستند مثل اون پیچک هایی که تو جنگل زدیم. علف هرز نبودن اما هرز بودن زیبا بودن اما مناسب نبودن و جلوی رشد و حرکت درخت های اصلی رو میگرفتن یا مواد مغذی و انرژی خاک رو میکشیدند. دوما با نوشتن خیلی خیلی بیشتر دقت میکنم تا نکته ها و اگاهی رو عمیق تر بفهمم و سعی کنم بشنوم یک جورایی شنواتر و بیناتر میکنم خودمو تا آگاهی ها رو در بار اول و دوم بگیرم…)

    خدایا شکرت برای این نعمت نوشتن و خواندن

    خدایا شکرت برای مکتوب کردن و مکتوب شدن

    خدایا شکرت برای نمیدونم هایی که بعد نوشتن خودت جوابش رو بهم دادی.

    بــــــــــــریــــــــــم سراغ ادامه فایل بینظیر و به موقع الگو برداری از افراد مفق_قسمت 5

    در ادامه مصاحبه و پاسخ ها صحبت های مسی…

    مصاحبه کننده: یک شانس یا یک نویدی بده که در سال 2026 هم به میدان مسابقات جام جهلنی میروی؟

    مسی: نمیدونم

    این نمیدونم خیلی حرف داره. استاد عزیز چقدر قشنگ به ما یاد میدی تا حتی مصاحبه افراد موفق رو چطور با نگرش و زاویه و باورای کمک کننده بشنویم. در مقابل این جور سوال ها که از آینده پرسیده میشه باید بگیم مــن نمیـــدونم. خداوند بهتر میدونه. من برای هر روزم زندگی میکنم من سعی میکنم هر روزم رو زنــدگی کنم.

    _مسی: من نمیدونم شاید با توجه به سنم بازی در این مسابقات دشوار بنظر میرسه. عاشق فوتبال بازی کردنم. عاشق کاری ام که انجام میدم. عاشق کار ی هستم که انجام میدهم و تا زمانی که از کاری که میکنم لذت میبرم انجام میدم.

    من عاشق اینم که بــرم اون کار رو انجام بدم و از این کار که نوتن و توجه به نکات مثبت و درس هست هم لذت میبرم اما الان باید یک اقدامی بکنم پس میرم بعد میام بقیه اش رو با عشق مضاعف و تجربیاتم مینویسم ب امید الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    سلام و عرض ارادت خدمت شما دوست ارزشمندم

    واقعا سپاسگزارم برای این کامنت زیبایی که برام نوشتین. چقدر نمیدونم های قشنگی بود، چقدر زیبا ، چقدر لذت بردم از اون چیزهای پر از اگاهی که از ذهن تون فوران کرد. واقعا عالی بود و بی نهایت سپاس سپاس سپاس…ممنونم که هستین و اینقدر عشقین و دوست داشتنی.

    واقعا چقدر خوبه بودن با شما خانواده ی عزیزم.

    از صمیم قلبم از الله یکتا بهترین بهبودهای درونی و بیرونی رو برای شما خواهانم.

    ارادتمند شما فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    سلام به شما هم فرکانسی ارزشمندم

    واقعا سپاسگزارم برای این کامنت زیبایی که برام نوشتین. کامنت تون قلبم رو جلا داد چقدر خوب نوشتین چقدر ممنونم.

    چقدر خوب بود جملاتی که ردپا گذاشتین و یکجورایی کامنت منو ادامه دادین.

    چقدر توحیدی بودن و متوجه خدا بودن و توکل به او کردن زیباست…

    چقدر این کامنت شما عالی بود، به موقع بود، ادامه آنچه لازم داشتم بود، چقدر نشانه بود اونجایی که نوشتین: همه ابزار رو دریافت کردیم و حتی نمایندگی هم گرفتیم پس چرا کارمان را شروع نمی‌کنیم و به عقب می اندازیم.

    واقعا سپاسگزارم برای اینکه برای من کامنت زیبا و پر از اگاهی و عشق تون…

    سپاسگزارم واقعا این سعادت و خوشبختیه و آدم ها هم برای ما جور دیگه میشن کامنت دوستانی چون شما هم جور دیگه میشه برای ما…

    از صمیم قلبم براتون از الله یکتا بهترین بهبودهای درونی و بیرونی رو خواهانم.

    ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    سلام رضوان قشنگم دوست فوق دوست داشتنی و باحال من

    واقعا ازت بسیار بسیار سپاسگزارم برای این دعا و جمله شگفت انگیزت. آره اولش برای ثانیه ایی تعجب کردم چندبار جمله رو با بالا و پایین کردن اَ اِ اُ چندبار خوندم. بعد گفتم همون “کُشتن” بخونم و چقدر حال کردم و گفتم اصلا خبر نداری دنبال همینم تا دوباره خدا منو بکشه. از عشقش و تو عشقش و با عشق کشته بشم. اصلا اینقدر خوشم اومد از این دعا.

    واقعا سپاسگزارم دوست عزیزم که اینقدر خوبی. اینقدر برام میزنی تو خال. خیلی باور دارم که بهترین دعا بود چون یکبار کشته عشق خدا شدم و تک تک کلمات جملات کامنتت منو به یاد اون تجربه دلخواهم انداخت و میخوام که دوباره تکرار بشه اگر تکرار بشه…

    سپاسگزارم از این دعای قشنگ و دوست داشتنی ات

    واقعا بی نهایت رو میشه در همه چی دید و اگر اینو بتونیم ببینیم یعینی فراوانی رو داریم میبینیم بنظرم…بازهم سپاس رضوان عزیزم از تک تک کلماتی برام نوشتی.

    دوستدارت فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    سلام سلام سلام

    واقعا سپاسگزارم برای این کامنتی که نوشتین تا بهتر درک کنم، باورهامو بهتر ببینم و راهی که باید رفت رو بهتر بفهمم.

    “ما نمی‌دانیم اوکه دانای مطلق است پس به او وصل شویم”

    پس با احساس خوب و امید کــه او با این باور که دانا و پاسخ دهنده است ازش درخواست میکنیم. ازش یاری میخوام…

    ارادتمند شما فهیمه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: