نظارت بر ورودی های ذهن - صفحه 29

355 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 17 بهمن رو با عشق مینویسم

    امروز وقتی بیدار شدم قرار بود برم گالری هنرجوی استادم که چند هفته پیش دو هفته ،فقط رفتم گالریش تا بهم تذهیب یاد بده و بعد برای طراحی رفتم

    اما دومین باری که رفتم و حس کردم باید برگردم خونه ،و مهمون داشتن تو گالریشون که حس خوبی از مهمونشون نگرفتم و مدام یه حسی بهم میگفت پاشو برو خونه و بعد اون ،نمیدونم چرا نتونستم برم اونجا و طراحی کار کنم

    از خودم چند بار سوال کردم ،گفتم طیبه چرا نمیخوای بری اونجا؟

    برات رایگان میخواست تذهیب یاد بده

    دخترش هم که اونجا باهمدیگه طراحی کار میکردین

    و بهت گفته بود طرح جدید کار کن و برای فروش تابلو 30 در 30 که قیمت داد 1میلیون و 500 و گفت که تموم کردی بگو

    وقتی من به همه این سوالایی که از خودم پرسیدم فکر کردم

    گفتم من تمرکز باید بذارم روی نقاشی ،درسته تذهیب هم جزئی از نقاشیه اما من فعلا نتونستم ارتباطی باهاش برقرار کنم و حس میکردم از نقاشیای خودم عقب افتادم

    فعلا رهاش میکنم تا بعد ببینم چی پیش میاد و دلیل نخواستنم برای رفتن به گالریشون و تمرین طراحی رو از خودم پرسیدم

    و جوابم به خودم این بود

    من از صبح بیدار میشم و حاضر میشم و میرم تا 12 میرسم میدان انقلاب بعد تا بعد از ظهر اونجا هستم و تا غروب میرسم خونه و فقط دو تا طراحی کار میکنم که اونم با دقت کار نمیکنم و میرسم خونه شب میشه

    اما اگر از صبح تا شب بمونم خونه و دو تا طراحی کنم فقط یک ساعت زمان میبره و میتونم تا شب کلی کار انجام بدم و حتی به فایلای استاد عباس منش هم‌میتونم گوش بدم

    در صورتی که وقتی اونجا میرم نمیتونم گوش بدم به فایلا و صحبت هایی میشنوم که دوست ندارم که افکار بقیه جامعه رو بهم بگن

    این شد که تصمیم گرفتم نرم و اگر هم میخوام تذهیب یاد بگیرم از یوتیوب یاد بگیرم

    و اگر سفارشی داشت انجام بدم

    بهشون پیام دادم و گفتم که نمیام اما جوابی دریافت نکردم ،اولش نجوای ذهنم گفت ازت ناراحت شده و بعد گفتم ببین ذهن من هرچی باشه ،برای من مهم اینه که حالم خوب باشه و بر خلاف میلم جایی نرم

    پس بهترین کار رو کردم و خوشحالم از این تصمیمم و امروز چهارشنبه میشینم و دوره هارو کار میکنم و مینویسم و تمرینای دیگه رو انجام میدم

    خوشحالم از اینکه یاد گرفتم افکاری که دارن میان سریع شروع میکنم به صحبت کردن با خودم و دلیل این افکاری که میاد رو از خودم میپرسم

    مثلا یه فکری میاد که منو میترسونه سریع میپرسم چرا میترسی؟ آیا ممکنه ریشه اش از کمبود عزت نفس باشه؟

    یا سوالای دیگه و خودم جواب خودمو میدم و یهویی میبینم خود به خود سوالای جدید دارم از خودم میپرسم و بعد جوابایی رو مینویسم که متحیر میشم از کجا دارم مینویسم و اینجوری یهویی پی میبرم که اون فکرم از کجا اومده

    چند باری امروز این کارو کردم و روزهای قبل که از دوره عشق و مودت و عزت نفس یاد گرفتم با خودم صحبت کنم

    بعد من اومدم تو گوگل درایوم یه پوشه باز کردم و اسمشو گذاشتم منطقی کردن ذهن و اونجا سوال و جواب داریم

    با استیکر سوال قرمز رنگ میذارم و بعد با تیک سبز جواب میدم

    حس میکنم اینجوری خیلی برام لذت بخش تر میشه نوشتن ،تا اینکه بخوام تو کاغذ با خودکار بنویسم

    نوشتنشو مینویسما اما به صورت مستمر کمی برام سخت تر بود و تعلل میکردم

    چون احساس میکردم تنبلی میکنم و نمیتونم کار کنم روی باورهام ،تصمیم گرفتم تو گوگل درایوم بنویسم

    من هی پشت سر هم درمورد یه سری افکاری که هی میومد به ذهنم مینوشتم و هی میپرسیدم چرا و جواب میدادم

    عین یه بازی دونفره بود

    باحال بود خوشم اومد

    انگار داری یه چیزی رو کشف میکنی

    و از اونجایی که من کنجکاوم ،کنجکاوتر شدم که این بازی سوال و جواب رو با خودم داشته باشم و هی بپرسم تا به جواب برسم و وقتی میپرسیدم و به باورهای محدود میرسیدم

    سریع تو یه پوشه دیگه باورهای قوی رو مینوشتم تا بعدا با صدای خودم ضبط کنم و گوش بدم

    امروز من بیشتر زمانم رو در طول روز برای این سوال و جواب از خودم گذاشتم و خیلی چیز هارو متوجه شدم

    خیلی خوشحالم خیلی

    ظهر من رفتم نون بخرم برای خونه وقتی برگشتم یهویی دلم بادمجان و کدو سرخ شده خواست و رفتم خریدم و اومدم خونه

    میخواستیم ناهارمونو بذاریم که خواهرم زنگ زد و گفت اگر ناهار درست نکردین من کباب میگیرم و شما فقط برنج بذارین

    برای گرفتن کارنامه پسرش میخواست کباب بخره

    خیلی خوشحال بودم چون از وقتی من تصمیم گرفتم شکر و شیرینی رو حذف کنم و پایبند بودم به تعهدم ،به طرق مختلف تو این مدت کباب و غذاهای پرتئین دار بیشتر خوردم

    باهم سر سفره خوردیم اولش رفتم اتاق ولی بعد یه حسی بهم گفت برو سر سفره و چشم گفتم و تمرینات احترام گذاشتن رو دارم این روزا انجام میدم

    و این برای من خوشحال کننده بود چون حس میکردم نتیجه این تعهدم اینه که داره کم کم نزدیک میشه به خرید دوره قانون سلامتی

    بعد تا شب خواهرم با دستگاه کپی ،برای خودش کپی گرفت و من امروز تمرین کردم با تمرکز به صحبت های خواهرم گوش بدم تا جایی که میتونستم سعی کردم و توجه کنم به خواهرم

    وقتی خواهرم خونه مون بود من تو اتاق بودم و یه لحظه حس کردم بنویسم رو کاغذ که چکش خورد

    تابلوی نقاشی خانم طیبه مزرعه لی

    به مبلغ 974000000میلیون دلار در حراجی فروخته شد

    خیلی حس خوبی داشتم نوشتم و چسبوندم به دیوار کنار بوم نقاشیم

    و تصور میکردم که نقاشیم به فروش رفته و لذت بخش بود

    حساب کردم که ببینم چقدر میشه به پول ایران

    68 تیلیارد و 180 میلیون

    نمیدونم اما نوشتم و زدم به دیوار

    و میدونم که تلاشم رو برای کار ذهنی و باورهای قوی و پیشرفتم در مهارت نقاشی بیشتر میکنم

    خیلی حس خوبی داشتم

    شب کمی زود خوابیدم تا 3 بیدار بشم

    خدایا شکرت

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1233 روز

    سلام

    چقدر ادم راحت یادش میره که اصل ورودی ذهنه, حالا هرچقدرم ورودی خوب بدیم اگه کنارش ورودی نامناسب باشه اون به هرحال کارشون میکنه, من شبکه اجتماعی و اینا ندارم فقط جوکر و یه فیلم طنز می بینم و کلا زده بودم تو حال اینکه اینا چیزی نیست طنزه و اینا ,در صورتی که همون جوکر صدباااررر هردفعه میگه اوضاع مردم خوب نیست, یخچال مردم خالیه و…. که اصلا دروغ محضه ولی اینا داره وارد مغزم میشه

    اما چیزی که باعث شد این کامنت را بنویسم. این بود که ما میخواستیم یه سفری بریم برا هفته اینده و خیلیییی براش خوشحال بودم , تا اینکه دیروز گفتم بزار برم ببینم هتلی که رزرو شده چجوریه و کجاست و چقدر فاصله داره با مراکز و دریا و اینا که دیدم چندتا نظر بد نوشتن, من اومدم به خیال خودم بیرون و دیدم دیگه تا چندساعت بعد کلا اون ذوق من خوابید و ذهنم میگفت ارهههه دیدی این همه دوس داشتی بری اینم شد هتل؟ قراره خیلی سفرت بیخود باشه و فلان و بهمان و اصلا ذوقم خوابید برا جمع کردن چمدونم و اجازه دادم افکار هی بگن, البته خیلییی فشار ذهنی من ندارم ولی خب احساس و انتظار مثبتی که داشتم پرید (الان اون قسمت سفر به دور امریکار که استاد میگفتند من میرم نظرات جاهای قشنگ رو بخونم همش حواسم هست نظر ناخوشایند توش نباشه چون همونو تجربه میکنم دیگه, دارم درک میکنم استاد چیییی میگفتن تو اون قسمت)

    تا اینکه اخر شب داشتم برای خودم افکار خوب رو میگفتم که “به اندازه ای که امید و ایمان دارم شرایط خوب پیش میره ,شرایط خوب پیش میره دیگه” و همینجور که داشتم این فکر رو پر و بال میدادم گفتم ببین انتظار مثبت داشتن همههههه چیزه و ورودی نامناسب خراااابش میکنه, دیگه انتظار مثبت و انتظار شرایط عالی نداری چون خوندی که قراره اوضاع بد باشه, قراره اتفاقات بدی برات بیفته و…. حالا این تو همه چیزا صادقه, از یه سفر ساده بگیر تا روابط و اینده و…

    و این اتفاق باعث شد که کمر همتم رو بازم محکم تر کنم برای کنترل ورودی ها و ورودی هارا خیلیییی خیلی بیشتر کنترل کنم, نگم من که میدونم چی بد چی خوب! چون مثلا گاهی ممکنه یه توهمی ادم بزنه که من میدونم فلان باور بده حالا اگه شنیدمش هم باور نمیکنم در صورتی که اگه بشنوی باور میکنی! به همین سادگی

    خب به هرحال خداراشکر میکنم که اینجام و دارم روی بهبود و جهت دهی کانون توجهم کار میکنم

    خدارو شکر میکنم که ارزوهام دارن یکی یکی تحقق پیدا میکنند

    خداروشکر میکنم برای گوشی تو دستم, اینترنت نامحدودم ,دستان سلامتم و بهترین سایت دنیا که باعث شد من این رشته افکار رو به تحریر در بیارم

    خدایا امروز رو پر از نعمت و برکت و اتفاقات خوب کن

    خدایا امروزم رو سرشار از شادی و اتفاقات خوب کن

    خدایا عزیزانم در سلامت باشند و کنارهم با احترام و عشق روزمون رو سر کنیم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 619 روز

    به نام خداوند غفور و رحیم

    سلام به همه دوستان

    من به شخصه خیلی فیلم میدیدم یکی برزگترین سرگرمی ولذت من دیدن فیلم بود که بالای هزاران فیلم دیدم و یه جایی کلا از فیلم و سریال حالم بهم خورد و گذاشتمش کنار .

    درسته پنج ساله پای تلویزیون ننشستم اما ورودی ذهن از جای دیگه مثل جامعه زیاد گرفتم که کار صد تا فیلم رو میکرده . تفاوت های افراد موفق و ناموفق در کنترل ذهنه که از ورودی ها میاد.

    مطلب اصلی اینه که وقتی وارد سایت شدم و مدتی روند گذشت و از تلویزیون و جامعه بیشتر فاصله گرفتم متوجه شدم گاها افکاری به صورت تجسمی میاد: از داستان هایی که مادربزرگم در کودکی برام تعریف میکرد که شامل ترس ها بود و یا مطالبی از فیلم های گذشته یادم میومد با اینکه سالها ازش گذشته بود اما توی ذهن من برنامه نویسی شده و اثرش باقی بود .. داستان هایی از ارواح و جن و تاریگی. داستان و فیلم هایی از نشدن ها از فقر و دزدی و تمام این فیلم ها وداستان ها که روزی شاید لذت بخش بوده در فکر من تاثیر داشته و شده رفتار .برای همین هرکاری میخوای انجام بدی ذهن نجوا داره

    تمام حرف های خانواده و جامعه از بی پولی و فقر و شیادی روی ما تاثیر گذاشته و هی میاد جلو چشامون .

    حتا با این که خیلی سعی میکنم ورودی نگیرم اما میبینم که گاهی که یه نفر با شخصی صحبت میکنه یا طرف میگه از اوضاعش میگه همین صحبت هاش تا چند روز توی ذهن من داره تکرار میشه و مثل ادامس دارم میجوم.

    وقتی با با جامعه هستی و این حرف های فقر و ناامیدی رو میشنوی گوش ت عادت کرده و هیچ حسی نداری اما وقتی فاصله میگیری تازه اون تصاویر و گفته ها میاد توی ذهنت و نشان میده چقدر کنترل ورودی مهمه.

    شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    سلام و درود

    این فیلمهای طنز این باور رو بهت القا میکنند که مهم نیست چقدر احساست را خوب نگه می‌داری دیگران میتونین ورد بخونند و زندگی ما تحت تاثیر بزارند اگر کسی نفرین کند زندگی بد را تجربه می‌کنی و تو اختیاری نداری ، بهتره مواظب ورودیهای ذهنمون باشیم واین فیلم کمدی بود و ناخودآگاه این باور مخرب اینکه تو هیچ کاره ای و دیگران میتونین تاثیر بزارند را برات می‌ساخت

    در واقعیت اگر ایمان داشته باشی احساس خوب داشته باشی اتفاقات خوب میافتد و واگر احساس بدی داشته باشی و افسرده و غمگین داشته باشی اتفاقات بدی را متوجه میشی دیدید اگر ابتدای روز اتفاق بدی را داشته باشی رگباری اتفاق بد میافتد ولی اگر اتفاق بدی افتاد از دیدی ببینی که احساست بد نشه یا به یه چیز خوب دیگه توجه کنی زنجیر اتفاق بد را قطع میکنی

    پس ورودیهای ذهنت و کنترل کن و به احساست توجه داشته باشد و خودت و فقط خودت خالق صد در صد اتفاقات زندگی خودت هستی با باورهایت با دیده ها و شنیده ها و افکارت

    خداوندا چگونه توحیدت را بر قلبم حک کنم ؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2155 روز

    به نام خدای هدایت

    الهی به امید تو

    خدایا شکرت

    .

    سپاسگزار خداوندی هستیم که من را در این مسیر درست و دوست داشتنی و راحت قرار داد

    .

    .

    این خیلی بده که هر چی بدبیاری برای خودم بوجود

    بیاد دعا کنم و بکن خدایا برای دیگران هم بشود

    و بگم چرا من ؟

    و این گفتن ها هم ریشه دارد

    چون من یک مادر بزرگ داشتم همیشه ی خدا بد می آورد

    و ایشون چون خودش بد می آورد همیشه دعا

    می کرد که چرا من .. إن شاالله برای دیگران بد بیاد . إن شاله دیگران با بیاوردند

    و باز هم چون فرکانس را ارسال می کرد دوباره برای خودش بوجود می اومد .

    حالا من هم دقت می کنم یه وقتایی این طور در ذهنم هست که چرا من ؟؟ من بسمه… حالا دیگه دیگران را این بد بیاری ها شامل شود

    و همین فرکانس دوباره به خودم بر می گردد

    خدایا توبه

    خدایا می دونم که توبه ی منو پذیرفتی و ازت می خواهم که همیشه من را در صراط مستقیم ثابت قدم و پایدار نگه داری

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1905 روز

    به نام خدا

    سلام

    خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم بابت اینهمه نعمت بعد از ی مدتی دوباره به این فایل ارزشمند رسیدم و یاد آور این شد که هرچیزی رو قبول نکنم و ورودی نامناسب می‌تونه در قالب جک و شوخی های به ظاهر خنده دار باشه حتی خونه و محیطی که الکساندر در اون بود کاملا تمیز و مرتب بود

    مسأله اینجاست که چه چیزی رو می‌خوایم باور کنیم و از اصل همون چیز بیشتر و بیشتر وارد زندگی ما میشه

    ی مطلبی چند سال پیش می‌خوندم در مورد ضمیر ناخوداگاه که ی اسم هم روش گذاشته بودن بچه بی فکر یا یه همچین چیزی

    می‌گفت که این ضمیر ناخوداگاه مثل بچه های کوچک که تجربه ای ندارن میمونه بد و خوب رو تشخیص نامیده هرچی ورودی بگیره همون رو پس میده

    حالا این ورودی در قالب جک باشه با جملات کمبود و بیماری و یا فراوانی و نعمت و ثروت و خوشبختی

    اون نمی‌فهمه فقط پردازش میکنه

    حالا من میام تمرکز میکنم توی ی محیط ایزوله مثل سایت استاد. خوب بیشترین کلماتی که اینجا گفته میشه

    سلامتیه

    ثروته

    توحیده

    ارامشه

    ارتباطات خوبه

    فراوانیه

    عشق و مودته

    ایمانه

    عمل کردن

    و …

    خوب طبیعیه که این بچه منو به همین سمت و سو میبره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 545 روز

    شناساندی به من یکتایی ات را

    نمایاندی به من زیبایی ات را

    مرا خواندی به رستاخیز نورت

    مرا سرشار کردی از حضورت

    سلام به استاد عزیزم ،خانم شایسته نازنین و دوستان خوبم

    میخوام از تجربم از بهتر کردن احساسم در شرایط ناپسند و نتایجش بنویسم:

    همین دیشب با خانوادم یه بحث داشتیم و معمولا این بحثا به قهر کردن ختم میشه اما دیشب بعد بحث با اینکه خیلی عصبانی بودم تصمیم گرفتم سکوت کنم و به چیز هایی فکر‌ کنم که احساسم رو بهتر کنه ،کم کم حواسم پرت چیزای دیگ شد و کلا بحثمون از یادم رفت و عین ناباوری پنج دقیقه بعد داشتیم با هم میگفتیم و میخندیدیم .

    در رابطه با کنترل ورودی های ذهن هم به چشم دیدم که وقتی به درد و دل های ینفر گوش میدم و یا فیلم یا سریال غمگین میبینم چقدر حسم بد میشه و کنترل کردن ذهنم توی این شرایط به مراتب خیلی سخت تر میشه .

    مواقعی هم بود که خودم اهنگ غمگین پلی میکردم و بیخودی بدون هیچ دلیلی گریه میکردم و دستی دستی حال خودم رو بد میکردم الان اگاهانه سعی میکنم فیلم و اهنگایی پیدا کنم که حالم رو بهتر کنه و احساس خوبی بهم بده .

    خداروشکر بابت این آگاهی ها

    کامنت 15 ام از چالش 100‌کامنت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    فریبرز ستوده گفته:
    مدت عضویت: 303 روز

    بنام افریدگار مهربانی وفراوانی

    با عرض سلام خدمت استاد بزرگوارم وهمه دوستان گرامی

    به لطف خدا هر روز مطالب جدیدی از قوانین ثابت وساده جهان بر من اشکار میشود

    تشکر از استاد عزیزم که به همین سادگی قوانین واصول ساده زندگی رو برامون باز میکنه

    یکی از باورهایی که گاهی ذهن منو درگیر میکرد این بوده که دیگران با دعاهایشان میتوانند در زندگی من تاثیر گذار باشند

    البته گاهی بود ولی همان گاهی چنان ترمزهایی در ذهنم به وجود می اورد که باعث میشد یه سری باورهای مخرب دیگه منو زمین گیر کنند وبه لطف خدا بعد از اشنایی با سایت واستفاده از فایلها روی این باور که هیچ کس وهیچ چیز نمیتونه تاثیر منفی روی زندگیم بزاره کار کردم ودارم تمرین میکنم

    مثلا یه باور مخرب این بوده که یه سری از افراد میتونند با نوشتن اذکار مختلف جلوی رشد ویا موفقیت ادمهارو بگیرن والان متوجه این واقعیت شدم که خداست که در تمامی مراحل زندگی یارویاور منه وقدرت مطلق خداست وافکار منه که میتونه زندگیمو انگونه که توجه وتمرکز کنم بوجود بیاره

    هیچ عامل بیرونی غیر از افکار وباورهای من نمیتونه هیچ کاری برام انجام بده

    من مسولییت تمام زندگیمو باید بپذیرم

    وقتی در مورد کسب درامد به کسادی میخورم باید تمرکزم روی باورهام باشه چرا ورودی مالی من کمه؟کجای کارم ایراد داره؟چه باوری دارم که مانع رشد من میشه؟ اینها فقط مربوط به ذهن منه.باور منه ولی در گذشته میگفتم شاید منو چشم زدن.شاید برام دعا نوشتن. احتمالا بازار خرابه وهمه درگیر مشکلات اقتصادی هستد ولی الان نقطه مقابل این باورهارو در طی روز بارها به صورت جملات وکلامت تاکیدی تکرار میکنم تا به قول استاد این سیمان باورهای مخرب پودر بشه وباز هم شاکر خداوندم.خداوند روزی رسان بی حساب من است.همه کس وهمه چیز باعث توانگری من میشوند.خداوند از بینهایت راهها مر ا به خواسته هام میرساند.خداوند تنها منبع بی کران ثروت نعمت وخوشبتی هست.من در کارم صادقم ودیگران دوست دارند با من کار کنند به من خیر وسود برسانند.من به هر انچه بخواهم به لطف وفضل خداوند میرسم.وباز هم تشکر میکنم از استاد عزیزم وشاکرو سپاسگزار خداوندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    به نام خداوند جان

    دریافت های من از این فایل امروز11/1124

    1/تاثیر دیگران روی زندگی من صفر است . من ،خود خود خودم مسئول صد در صد خوشبختی و بدبختی خودم هستم. نه چشم زخم نه اهل مردم نه زیر آب زنی شود نه دشمنی و کینه به دل گرفتنشون نه حسادت یا پشت سر حرف زدنشون نه سوالاتشان نه جادو و جمبلشون نه نفرین و دعاشون نه وردشون نه دلسوزی هاشون هیچکدوم نمی‌تونه زندگی منو خراب کند.

    2دعای خیر من در حق دیگران باعث ایجاد حس خوب تو خودم می‌شود

    3 ناخودآگاه من دارد دریافت می کند از ورودی های من( شنیدن ،صحبت کردن ، دیدن خواندن نوشتن فکر کردن) و باور می سازد .

    4 تجارب گذشته را بیاد بیاوریم سر موضوعی حالمون گرفته شده تو حال بد موندیم اتفاقات بد رگباری و مسلسل وار پیش اومده پس تمرکزمان را روی مثبت حفظ کنیم به اوضاع و شرایط بد از زاویه ای نگاه کنیم که لااقل بهمون حس بد ندهد تا زنجیره اتفاقات بد بعدی را قطع کنیم.

    چند جمله کوتاه از کامنت آقای رضا احمدی

    -خدایا من در اعتماد کردن به تو ضعف و ناخالصی دارم درمانم کن

    -اگه برنامه تحسین و زیبایی روی ذهن نصب شده باشه ناخودآگاه در مواجهه با موقعیت‌های زیبا شاد میشه و غرق در تحسین می‌شه هورمون‌هایی در ذهن او ترشح میشه که به صورت انرژی تحسین در بدن او ظاهر می‌شه

    -آیه 65 و 66 انفال ، تخفیف و ضعف ،من بنده و مخلوق خدای قدرتمند و فراوانی هستم و هر چیزی را که بخواهم با عزت نفس و به راحتی می‌خرم

    -خدایا من نمی‌دانم تو می‌دانی پس خودت توفیق عمل به آنچه تو را خوشنود و مرا رستگار می‌کند بده

    -اگر شرایط بدی داریم ،خودمون در حق خودمون داریم ظلم می‌کنیم ،شاید ناآگاهانه بوده اما الان آگاه شدیم پس جدی بگیریم.

    خدایا من به هر خیری که از جانب تو برسه فقیرم تویی که درهای رحمت به روی بندگانت باز می‌کنی درهای قلب منو به روی خودت باز کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    Samer گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    سلام بر استاد عزیزم و بانو مریم شایسته مهربان.

    سلام بر خواهران و برادرانم.

    استاد من آدمی هستم که زیاد فیلم میبینم، راستش جایی که فیلم روند اعصاب خورد کنی داشته باشه و احساس کنم حس بدی بهم میده مهم نیست کجای فیلم باشه دیگه نگاهش نمیکنم، این راجع به کتابها هم صدق می‌کنه، اما پیش اومده که فیلمی رو تا انتها نگاه کردم و پر از حس بد شدم و احساس کردم حیف این زمان و حیف این فکر که واسه این فیلمها مصرف میشه.

    و فقط خواستم دیدگاهی بنویسم و بگم واقعا از شما متشکرم که با آگاهی هایی که به ما میدید باعث میشید نسبت به ورودیهامون آگاهانه تر رفتار کنیم و هرچیزی رو وارد روحمون، وجودمون نکنیم.

    این نکته شما راجع به این فیلم برای من که خیلی فیلم میبینم نکته بسیار مفیدی بود.

    البته در فایلهای زیادی شما اشاره کردید که زمان بسیار زیادی هست که دیگه فیلم نمی‌بینید و کم پیش میاد که فیلم ببینید، بازم سپاسگزارم.

    استاد واقعا از خدا سپاسگزارم که شما رو استاد ما قرار داد، امیدوارم بلطف خدا شاگردان خوبی برای شما بشیم وباشیم.

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: