دیدگاه زیبا و تأثیرگذار افلاطون عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
اولین بار که این فایلو شنیدم و نگاه کردم، با مفهوم توحید و یکتاپرستی آشنا شدم و از اونجا بود که با توجه به درکم سعی کردم فرد توحیدی تری نسبت به قبل باشم و خدارو هزاران بار شکر خیلی ام موفق بوده ام. این شده خط قرمزم که بخوام قدرت رو بدم به غیر از خدا.
یادمه قبل ورود به سایتم یه کاسبی بود تو شهر ما از کاسبای به نامی بود و من همیشه فکر میکردم اگر با اون همکاری داشته باشم قطعا ثروتمند خواهم شد. اتفاقا باهم همکاری هم داشتیم و قرارداد های خوبی ام نوشتیم اما منجر نشد من به استقلال مالی برسم هیچ وقت تو مخیلاتم خطور نمیکرد رزق و روزی منو خدا میده با باورهام. تمام شد و رفت.
تا اینکه من با مفهوم توحید و یکتا پرستی آشنا شدم و به این درک رسیدم که ثروت مند شدن، نتیجه باورهام و رفتارم با توجه به اون باورهاست و نه همکاری با کاسب شناخته شده و ثروت مند شه.
این اصل نگرش و رفتار من رو نسبت به اون شخص عوض کرد. نه اینکه بی احترامی کنم!!! اصلا، اتفاقا دوسش هم داشتم و ازش درس هم یاد میگرفتم. ما با هم چندتا قرارداد خیلی خوب هم داشتم و ورودی مالی فوق العاده ایی نصیب هر دوی ما شد. یک روز بهم گفت پسر تو هر چی داری از من داری و من صدامو انداختم تو گلوم و گفتم من هر چی دارم از خدا دارم و تو دلم گفتم دمت گرم پسر درساتو تو زندگیت خوب داری عملی میکنی.
آره من اون توحیدی 100 درصد نیستم و اعمال و رفتار 100 درصد توحیدی ندارم. اما خداروشکر اصل رو درک کردم . سازوکار این جهانو درک کردم. معبود مو و پروردگارم رو شناختم و به این آگاهی رسیدم که فقط باید از خدا بخوام و با توجه به درکم و مدارم خیلی خوب دارم عمل میکنم.
قطعا اگر درکم بره بالا تر، رفتارم توحیدی تر میشه و به همون نسبت نتایجم پر بار تر. من اگر آدم قبل بودم و اون شخص بهم میگفت پسر هر چی داری از من داری منم میگفتم آره حق با شماست و تو خودم احساس غرور میکردم که با این شخص دارم همکاری میکنم. ولی مدت هاست به این درک رسیدم خوشا به حال اون شخص که با من همکاری میکنه و مدار من سبب شده ما قرارداد های خوبی ببندیم و ورودی مالی شگفت انگیزی کسب کنیم
بقول استاد: قطعا دعای کمیل یکی از توحیدی ترین دعا هاست. از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که این دعا رو به زیبایی هرچه تمام تر، سالها قبل برای ما توضیح دادید و خوشا به حال افرادی که به این فایل ها و به این آگاهی ها دسترسی دارند، گوش میدن و درک میکنن و تو زندگیشون عملی میکنن.
این فایل ها مثل دفترچه راهنما میمونه در درک و شناخت خداوند و قوانین خوشبختی. با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده؛ خدایا شکرت
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD692MB59 دقیقه
- فایل صوتی باورهای توحیدی علی(ع) در دعای کمیل54MB59 دقیقه
من سودابه ام نمیدونم پیام منو میخونین یا نه اما خیای دوست دارم اونقدر موفق بشم که بیام مدام ازشون حرف بزنم.
استاد عزیزم اونقدر دید منو نسبت به دنیای محیطم باز کردین که هر چی بگم کم گفتم.
من کاملا سیر تکامل خودمو احساس میکنم و دارم ازش لذت میبرم…
استاد اتفاقی که دیروز برام افتاد خیلی جالب بود.
من عاشق کار تو معماری داخلی هستم اما از دانشگاه واسه هزینه هاش کار غیرمرتبط کردم و تو کار کامپیوتر رشد کردم و تولید محتوا و سئو انجام میدادم… همینطور دور شدم از معماری.
اما همیشه در دلم داشتمش.
براتون قبل تو کامنت گفتم که دل و به دریا زدم و استعفا دادم.
چند ماه تو خونه اومدم اطلاعات معماریمو تقویت کردم و تریدی یاد گرفتم اما باز بیتجربه و مبتدی…
دیگه بیشتر نمیتونستم بیکار بمونم چون تو تهران تنها زندگی میکنم و برای رسیدن به آرزوهام از گیلان اومدم تهران.
حالا گشتم یه کاری که تا حدودی مرتبط باشه به کارم پیدا کردم.
تو شرکت تولید سرامیک، گفتم باز یه حقوقی میگیرم و هم با متریال ها آشنا میشم.
باورتون نمیشه… من هدایت شدم به اینجا و دارم چیزایی که قبلا تصورشو نمیکردم اینقدر راحت برام اتفاق بیوفته تجربه میکنم.
من قبلا به دوستام که معماری کار میکردن رو مینداختم که منو ببرین سرپروژه هاتون که آشنا بشم با محیط اما نشد که برم.
و دیروز باورتون نمیشه خیلی اتفاقی چند تا پروژه معرفی شد به شرکت که ما براشون سرامیک بفرستیم و منو له عنوان معمار معرفی کردن که برم سرپروژه…
باورم نمیشد یعنی باورم نمیشد… خدایا مگه میشه…
از استرس داشتم میمردم که خدایا منکه تجربه ای ندارم… برم بگم چی…
فقط یچیز اومد تو ذهنم… نگه موسی میدونست قراره نیل براش شکافته بشه!!!
اونم کمک خواست و هدایت شد به اون سمت… و اونجا بود که باید ایمانشو نشون میداد چون عقل حکم میکرد که اونجا دریاست چطور نجات پیدا کنه… اونجا که بره گیر میوفته… اما موسی با ایمان رفت و خدا براش معجزه کرد…
هی مدام اینارو میگفتم با خودم و اینکه باید بسپرم به خودش و هر چی که هدایتم کرد برم جلو…
سخت بود و خیلی دلهره داشتم باورتون نمیشه تو ماشین بودم پاهام سست شده بود… اما گفتم میرم … من هدفی دارم و باید بهاشو بدم…
من رفتم سر پروژه ها و هر چی اطلاعات تو ذهنم بود میگفتم و میگفتم براشون نمونه طرحامونو میفرستم…
خلاصه من بدون هیج هزینه ای و دردسری رفتم بازدید و تجربه خوبی به دست آوردم…
خیلی سپاسگزارم که دستای خدا شدین تا این آگاهی رو به ما بدین…
خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم