توضیحات بیشتر درباره سریال زندگی در بهشت

نتایج من از مستند زندگی در بهشت

سلام استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان همفرکانسی

یادم میاد قبل از آشنایی با استاد عزیز،‌ هر روز به دنبال فرصتی بودم که با دوستانم بریم کنار رودخونه بشینیم،‌چای بخوریم،‌ سیگار بکشیم و کلی بد و بیراه به زمین و زمان و مسئولین بدیم و آخر شب با خیال اینکه چقدر بهمون خوش گذشت به خونه برگردیم و غافل از این بودم که چرا چند سال این کار رو انجام میدادم و با اینکه هر روز کلی مشکلات و بدبختی داشتم ولی شب خوشحال بودم که دور هم جمع میشیم و کلی فحش و ناسزا میدیم و سیگاری دود میکنیم و دلی از گله و شکایت خالی میکنیم.

وقتی حال و روز اون سالها رو با روزهای فعلی زندگیم مقایسه میکنم خدا رو شکر میکنم که انقدر تغییر کردم و کانون توجهم متفاوت شده.

این روزها اوقات فراغتم چه صحنه هایی رو نگاه می کنم و لذت می برم و اون روزها چه افکار و حرف و حدیث هایی داشتم و زجر می کشیدم.

به لطف خدا از سال 93 اغلب ساعات روزم رو با صدای استاد و آموزشهای ایشان سپری کردم و نکته های فوق العاده ای از آموزشهای استاد یاد گرفتم اما به وضوح برایم مشخص است از دوره زندگی توحیدی که استاد از زندگی روزمره خودش فیلم میذاشت خیلی درک من از قوانین بهتر شد و در سفر به دور آمریکا به شکل بهتری با زندگی روزمره استاد آشنا شدم.

بعنوان مثال من تصورم این بود که فقط باید موزیک شاد گوش داد و سالها بود حتی آهنگ های قمیشی که عاشقش هستم رو گوش نمیدادم و وقتی دیدم استاد در اتوبوس با آهنگ های سیاوش قمیشی لبخوانی میکرد تازه متوجه شدم که موضوع گوش دادن آهنگ شاد نیست بلکه موضوع اصلی شاد بدون خود منه که تاثیرگذاره نه سبک وخواننده آهنگ ها

یا وقتی دیدم استاد با پسرش بازی تفنگی یا کشتی کج بازی میکرد تعجب کردم چون برداشت قبلی من این بود که اصلا نباید بازی جنگی یا مبارزه ای استفاده کنم

خلاصه خیلی از این موارد برای من آشکار شد که شاید چند سال من رو در درک بهتر از قوانین جلو انداخت.

خدا رو شکر از وقتی مستند زندگی در بهشت شروع شد شور و شوق خاصی برای دنبال کردن اون بودم و همه قسمت ها رو دیدم و لذت بردم. خیلی از باورهای اشتباه خودم در کسب و کار رو با دیدن زندگی روزمره استاد پیدا کردم و چقدر الان احساس بهتری دارم نسبت به انجام کاری که عاشقش هستم و الگوهای خوبی از رفتار استاد در ذهنم شکل گرفته که مطمئنم تاثیر خودش رو نشون خواهد داد.

و اما نتیجه عالی من از مستند زندگی در بهشت

از روزی که با استاد آشنا شدم و موضوع گرین بورد و خواسته ها مطرح شد من دوست داشتم باغ شخصی داشته باشم.

چون خیلی به طبیعت و درخت و گل علاقه دارم و همیشه دوست داشتم یه جای سرسبز زندگی کنم.

بارها داشتن باغ رویایی خودم رو تجسم کرده بودم، تصویرهای مختلفی از باغی که دوست داشتم رو جمع آوری کرده بودم و خلاصه خیلی بهش فکر کرده بودم شاید ساعتها با موسیقی تجسمی خودم رو در باغ رویاییم میدیدم و لذتش رو می بردم.

ولی هیچ نشانه ای از رسیدن من به باغ رویاییم در واقعیت وجود نداشت و به همین دلیل دیگه تجسم و رویاپرداز به شکل قبل رو انجام نمیدادم ولی همیشه دوست داشتم باغ شخصی داشته باشم.

وقتی استاد از ویلاباغ های خودش فیلم میذاشت غرق رویا میشدم و خودم رو در اون فضا تجسم میکردم و لذت می بردم.

حتی در همین مستند زدگی در بهشت خودم رو جای استاد میدیدم که داره نوار ال ای دی نصب میکنم،‌ نرده های چوبی رو می بردیم،‌ قایق سواری میکردم و کلی کار دیگه و لذت می بردم.

یکی از باورهایی که از آموزشهای استاد در من شکل گرفته بود این بود که من انقدر توانمند خواهم شد که باغ رویایی خودم رو خریداری میکنم و با لذت ازش استفاده می کنم.

و به همین دلیل در این چند ساله بارها موقعیت خرید زمین باغی برام مهیا میشد ولی میگفتم نه

من بالاخره روزی باغ کامل و لاکچری خودم رو می خرم

رویای رسیدن به باغ کامل و رویایی باعث شده بود که چندین موقعیت عالی خرید زمین باغ در این چند ساله رو بی اهمیت باشم به امید رسیدن به باغ کامل و لاکچری که در ذهنم ساخته بودم و به خودم میگفتم اگه استاد تونسته باغ ویلای 20 هکتاری داشته باشه پس من هم میتونم داشته باشم.

وقتی قسمت های مختلف زندگی در بهشت رو دنبال می کردم و می دیدم استاد داره از هر کاری در ویلای خودش لذت می بره و در واقع هرکاری انجام میده

از نظافت کردن تا هرس درختان و نصب چراغ و آتیش روشن کردن و شنا کردن و هر کاری که میشه در ویلا ازش لذت بردن رو داره انجام میده و چقدر تاکید داره که هر روز داره یک قدم برمیداره و فضای ویلاباغ رو زیباتر میکنه.

دیدن استاد که در حال لذت بردن از کوچکترین کارهای مربوط به ویلا بود منو به فکر فرو برد که برای من لذت بردن از باغ و ویلا مهمه یا اینکه باغ کامل باشه،‌ چند هزار متر باشه،‌ لاکچری باشه و ….

وقتی دیدم استاد از جزئیات ویلا داره لذت می بره و از هوا و درختان و آب و … لذت می بره به اشتباه خودم پی بردم که من به جای تمرکز بر لذت بردن از جزئیات تمرکزم روی رسیدن به کلیات

یعنی به جای تمرکز کردن روی لذت بردن از فضای سبز،‌ دیدن درختان، شنا کردن،‌ پاکسازی محیط و همه مواردی که در باغ ویلا وجود داره تمرکز کردم که به باغ لاکچری و کاملی که در ذهنم ساختم برسم و خودم رو از این همه لذت محروم کردم

و به این نتیجه رسیدم که حتی اگه به اون باغ ویلای لاکچری برسم قراره از چی لذت ببرم؟

اگه اون باغ کامل باشه و هیچ کاری نداشته باشه که من انجام بدم و لذت خلق کردن و تجربه کردن رو درک نکنم چه فایده داره رسیدن به اون باغ لاکچری؟

وقتی دیدم استاد از هرکاری داره لذت می بره دیدم من هم واقعا این طرق لذت رو می خوام

اینکه به گل ها و درخت ها آب بدم،‌ علف های هرز رو جمع کنم،‌ در استخر باغ شنا کنم،‌ صدای پرندگان رو گوش کنم،‌ سکوت داشته باشم و کلی چیزهای دیگه که در یک باغ خیلی کوچیکتر از ویلای 20 هکتاری استاد هم میشه بهش رسید.

حتی با یک گلخانه در گوشه حیاط خونمون هم میشه به این سطح از لذت رسید.

و تصمیم گرفتم خواسته خودم رو اصلاح کنم

چون من در مدار فعلی دسترسی به اون باغ رویایی و لاکچری که در ذهنم ساختم ندارم ولی دسترسی به لذت هایی که میشه از زندگی در باغ شخصی برد دارم و باید به دنبال تجربه لذت ها باشم نه مالکیت باغ لاکچری

همین تغییر نگاه که طی یک ماه که داره سریال زندگی در بهشت رو دنبال میکنم در من ایجاد شد سبب شد که دو سه روز قبل بار دیگر پیشنهاد خرید زمین باغ به من داده بشه

هر بار که این پیشنهاد به من میشد بلافاصله می گفتم رویای من فراتر از این حرفهاست و باید به اون رویا برسم.

اما اینبار بلافاصله گفتم،‌ میخوام منطقه رو ببینم

فردای اون روز قرار گذاشتم و رفتم اون زمین رو دیدم

کلی رویای جدید در ذهنم مرور شد که دارم درختان رو هرز میکنم و آب میدم و خلاصه کارهایی که استاد انجام میداد در ذهنم مثل یک فیلم مرور شد که خودم دارم انجام میدم.

همون لحظه گفتم من این قطعه رو می خوام و قرار خرید با مالک بذاره

فرداش دوستم با من تماس گرفت و گفت مالک از فروش منصرف شده و گفته قطعه پشتش رو می فروشه و من گفتم نه من همون رو میخوام و اگه نمی فروشه اشکال نداره

حتما بهتر از این قراره به من برسه

فردای اون روز رفتم یه باغ دیگه رو دیدم با این نیت که آگاهی من درباره باغ و ویلا و مسائل مربوط به اون بیشتر بشه

و روز سوم یکی از دوستام که در کار ساخت باغ ویلا بود و چند ماهی بود ازش خبر نداشتم به من پیام داد و احوال منو پرسید و گفت احساسم گفت بهت پیام بدم و حالت رو بپرسم

مطمئنم بودم این یک نشانه است

چون قبلا هم این دوستم پیشنهاد خرید زمین باغ رو به من داده بود ولی به خاطر اون باورهای قبلی گفتم نه ،‌ من باید باغ کامل و لاکچری بخرم

بارها هم برام توضیح داده بود که ساختن و آباد کردن خیلی لذتبخشه تجربه اش کن ولی من اصرار داشتم که اینطور نیست و من باید باغ کامل بخرم

ولی دیدن استاد و انجام کارهای روزمره ویلا باور جدید و بهتری در من ایجاد کرد و در واقع به اشتباه خودم پی بردم

با دوستم تماس گرفتم و گفتم اتفاقا امروز رفتم یک زمین باغ دیدم و خواستم بخرم که جور نشد و همین امروز تو پیام دادی و حتما نشانه ای در این همزمانی است

دوستم گفت چند ماه قبل یه زمین بزرگ خریدیم و الان تفکیک شده و چند قطعه اش فروخته شده و جای خیلی خوبیه و میخوای بیا ببین

فرداش رفتم زمین و دیدم و اصلا قابل مقایسه با موقعیت های قبلی نبود

خیلی نزدیک شهر بود و فاصله اش با خونه من حدود 10 دقیقه بود و وسط زمین های کشاورزی بود و سکوت عالی داشت در حالی که شهر رو می دیدی ولی سرو صدای شهر رو نمی شنیدم و این دقیقا خواسته من بود که باغ باید یه جای ساکت باشه که صدای بوق و ماشین نباشه

خلاصه قرار خرید رو گذاشتیم و با بهترین شرایط و البته با قیمتی بالاتر از بودجه فعلی من خرید زمین باغ انجام شد

و خدا رو شکر مالک اصلی در شرایط فعلی که کسی قبول نمیکنه مقداری از مبلغ باقی بمونه قبول کرد که من مقدار کمی از مبلغ کل رو چند ماه بعد پرداخت کنم

و خیلی جالب بود موقع قولنامه از من سوال کرد تاریخ چک ها رو کی بنویسم و من گفتم من دسته چک ندارم و نمیتونم چک بدم.

چند دقیقه فکر کرد و گفت اشکال نداره من می نویسم طی سه ماه پرداخت میکنید و هر طور خواستی پرداخت کن.

و نکته خیلی خیلی جالب و شگفت انگیز ماجرا زمانی بود که مالک اون زمین گفت چندسال قبل از آقای عباس منش شنیدم میشه بدون دسته چک معامله کرد ولی باور نکردم ولی امروز خودم بدون چک قبول کردم معامله انجام بشه

و تازه اونجا فهمیدم،‌ خدایای من چقدر قدرت فرکانس بالاست و از بین این همه آدم اونی سر راه من قرار گرفته که اسم استاد عباس منش در ذهنش هست و گفت یه تمرین استاد عباس منش رو هر روز انجام دادم و زندگی من متحول شد.

وقتی بهش گفتم اتفاقا من هم عباس منشی هستم و از ایشون شنیدم بدون دسته چک میشه زندگی کرد و به همین دلیل دسته چک ندارم خیلی خوشحال شد و انگار اطمینانش بیشتر شد و همه چی به خوبی و خوشی انجام شد و من اولین قدم داشتن باغ شخصی رو برداشتم.

البته این بار با باور متفاوت که قراره از ساختن و نظاره مراحل خلق باغ رویایی خودم لذت ببرم و خدا رو شکر در بهترین منطقه زمین باغ خریدم که خیلی ها میگفتم اون منطقه چون چسبیده به شهره خیلی جای رشد داره و زمینهاش گرون شده ولی خدای من شرایط رو برای من فراهم کرد که اولین قدم برای خلق رویای خودم رو در بهترین شرایط و در بهترین منطقه بردارم.

از روزی که زمین رو خریداری کردم با شوق و احساس متفاوتی سریال زندگی در بهشت رو دنبال می کنم. و خیلی جالبه که چند روز نگذشته با شرایط خیلی ویژه ای مبلمان و تاب و میزناهار خوری باغ مهیا شده و خدا رو شکر قدم به قدم مراحل خلق کردن باغ رویایی خودم رو تجربه می کنم.

استاد عزیز و خانم شایسته مهربان سپاسگزارم برای به اشتراک گذاشتن لذت های روزمره خودتون

خیلی به درک بهتر قوانین که در دوره های آموزشی مطرح میشه کمک میکنید

زندگی کردن قوانین با گوش دادن و نوشتن روی کاغذ و کامنت در سایت خیلی تفاوت داره

و هرچه بیشتر یادبگیریم قوانین رو بهتر زندگی کنیم نتایج ما عالی تر میشه

و سریال زندگی در بهشت نمونه واضح و عملی زندگی کردم قوانین موفقیته

لذت شنا کردن در دریاچه ویلا با شنا کردن در استخر ویلا خیلی تفاوت نداره اگه هدف لذت بردن و تجربه کردن قدرت خلق کردن باشه و خدا رو شکر دارم اصل قوانین رو درک میکنم.

سید حسین عزیز و خانم شایسته مهربان بارها به خودم گفتم و اینبار به همه میگم،‌ چطور فرصت میکنند هر روز یک فایل تصویری روی سایت بذارند و این این عملکرد بی نظیره و این خواسته در من شکل گرفته که باید در شرایطی قرار بگیرم که بتونم به این شکل احساس خوب و فرکانس مثبت روزانه در فضای به ظاهر مجازی ایجاد کنم که قطعا نتیجه این تولید کردن فرکانس خوب در سطح جهان،‌ خوشبختی در دنیا و آخرت خواهد بود.