توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

یکی از کارهای روزانه من، توجه به نعمت هایی است که وارد زندگی ام شده. سپاس گزاری برای نعمت های زندگی ام و ربط دادن آنها به قوانین کیهانی و توحید عملی، مهم ترین کار زندگی هر روز من است.

به نظرم تکرار این روند، مهم ترین دلیل موفقیت هایی است که کسب نموده ام.

یادم می آید، آن روزها که تازه قوانین خداوند را شناخته بودم، انجام همه این کارها را به عنوان تمریناتی برای رسیدن به خواسته هایم انجام می دادم.

اما آنقدر به تکرار این شیوه ادامه داده ام، که اکنون این موضوع، جزئی از رفتارم شده و این عادت را در من ساخته تا به راحتی با دیدن داشته های زندگی ام و تمرکز بر آنها، بتوانم هر ناخواسته ای را نادیده بگیرم.

موضوع این فایل، انجام یک تمرین برای ساختن چنین عادتی است.

این تمرین را، قانون تمرکز بر داشته ها، راه رسیدن به خواسته ها نامیده ام.

زیرا ذهن مان عادت دارد ما را به سمت تمرکز بر ناخواسته ها ببرد،

عادت دارد به راحتی هزاران اتفاق خوب در زندگی مان را نادیده بگیرد، اما اگر فقط یک اتفاق بد رخ دهد، هزاران بار آن را برایمان بازگو نماید تا باور کنیم هیچ اتفاق خوبی در زندگی مان رخ نداده و جایی برای تمرکز بر نکات مثبت در زندگی مان وجود ندارد.

به قول قرآن، شیطان قسم خورده با نجواهایش شما را گمراه نماید

به قول قرآن، نجوا فقط از سوی شیطان است برای اینکه مومنان را غمگین نماید

مهم ترین کار زندگی تو، تلاش ذهنی آگاهانه برای رفتار نمودن بر خلاف این سیستم ذهن و وعده شیطان است. یعنی آگاهانه تمرکزت را بر داشته های زندگی ات بگذار. آگاهانه به خاطرشان سپاس گزار باش و با ارسال این فرکانس ها، خود را وارد مدار خواسته های بیشتر نما.

من تمام نعمت های زندگی ام را به این شکل وارد زندگی ام نموده ام و دوست دارم افراد زیادی بتوانند اهمیت این فرمول را بشناسند و مهم تر از آن در زندگی خود به عنوان اصلی اساسی، اجرا کنند.


یک تمرین عملی برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»:

  1. در بخش اول، تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی ای که در سال ۹۶ در زندگی ات کسب نموده ای را بنویس.

درباره نوشتن شان آنچنان سخاوتمند باش که حتی از کوچکترین شان هم نگذری!

  1. در بخش دوم، بنویس می خواهی چه تجاربی را در سال ۹۷ کسب نمایی

هدف این تمرین این است که از داشته هایی که در این یک ساله در زندگی ات کسب نموده ای قدرت گرفته و این قدرت، ایمان و عزت نفس و باور را برای خلق خواسته های سال ۹۷ به کار بگیری.

هدف این تمرین این است که با قدرت گرفتن از داشته های زندگی ات، خود را وارد مدار بالاتری نمایی که در آن مدار ،خواسته های بیشتری انتظارت را می کشد

هدف این تمرین این است که سخاوت خداوند و فروانی جهانش را باور نمایی تا بتوانی باز هم درخواست نعمت های بیشتری ازخداوند داشته باشی

این تمرین تمام کار زندگی شماست.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    414MB
    11 دقیقه
  • فایل صوتی توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها
    9MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حمیده برخوردار» در این صفحه: 1
  1. -
    حمیده برخوردار گفته:
    مدت عضویت: 3510 روز

    تمام اتفاقات و تجربیات خوب سال 96 :

    اول از همه دوس دارم با یاد خدا شرو کنم و بگم ک امسال چقد بیشتر از قبل عشق خدا رو بخودم احساس کردم خصوصا وقتی ک اتفاقی برام افتاد و من باتمام وجود صداش میزدم فریاد میزدم وازش کمک میخواستم تا اینکه بدادم رسید و معجزه وار منو از مرگ نجات داد. ازت ممنونم خداجونم عاشقتم و ازت میخوام بهم بفهمونی ک برا چی میخواستی ک من هنوز هم زنده بمونم و زندگی کنم!

    اتفاقات خوب دیگه ای هم سال 96 بود که یکی یکی میخوام بیاد بیارمشون:

    + من ب آرزوی سفر ب شمال رسیدم و بالاخره دریای شمال و عظمتش رو از نزدیک تجربه کردم و چقد احساس عالی ای بود ک این سفرو بالاخره رفتم و کلی از مسیر پرپیچ وخم و تونل های بلند کیف کردم و تا میتونستم اواز خوندم و جیغ کشیدم و خوشالی کردم .چکا کنم دیگه وقتی انقد دوس داشتم این منطقه سرسبزو ببینم منی ک محل زندگیم ی جای خشک وبیابونیه معلومه حال باحالی پیدا میکنم و واقعا چقد این شهرای شمالی قشنگن از ویلاهای کنار دریا گرفته تا جنگلای پردرخت خوشکل و حتی کوه ها همه سبز بودند چیزی ک برا من واقعا عجیب بود من ک همیشه کوه رو سنگ وخاک و صخره دیده بودم. دریا هم ک دیگه جای خودشو داره اونجا دیگه زبونم بند میومد و کفم بریده بود از عظمتی ک خدا ب ماها هدیه داده ازون آرامش ازون صدای قشنگ از همه چی حتی موج های پرخروش هم دیدنی بود و خلاصه عالی بود

    + توهمین سفر عزت نفسمم یه عالمه رفت بالا. چون ی جا شرایطی پیش اومد ک دلم میخواس دیگه اونجا نباشم و فورا تصمیم گرفتم وبهش عمل کردم ازونجا رفتم . تازه بعد هم رفتم جایی که مدتی بود دوس داشتم برم اونم اسکی روی یخ ک خیلی دوس داشتم، امتحانش کردم وکلی هم حال داد.

    + گوشی ای ک خیلی وقت پیش موقه خرید با دوستم دیده بودمو تو دلم رفته بود رو امسال تونستم بخرمش و واقعا چقد گوشی خوبی بود برام و چقد از امکاناتش لذت بردم ک البته چن وقت بعد دیگه نداشتمش. ولی یک ماهم نشد بنظرم ک عزیزای دلم عین همون گوشیو یهویی بهم هدیه دادن و چقدحال داد و اشکم دراومد اون لحظه وقتی دیدم دقیقا همون گوشی خودم تو جعبس، آخه احساس خوشبختی کردم ک اونارو دارم ک انقد توفکرمن.

    + ی تولد کوچولوی باحال سورپرایزی تو خونه داشتم و خیلی چسبید

    + تجربه خیلی باحال دیگه ای ک امسال داشتم تو همون روز تولدم بود ک هم ی سانس استخر رو هدیه گرفتم و هم اونجا کاری ک هم دوس داشتم و هم میترسیدم ازش رو انجام دادم. من کلا ورزش و هیجان و مخصوصا ورزش های هیجانی رو خیلی دوس دارم. 4 ماه قبل از اون روز هم مدتی سنگنوردی یادگرفتم و کارکردم و واقعا دوسش داشتم ولی چن ماهی ازش دور شده بودم و وقتی تو استخر دیواره سنگنوردی دیدم وای قلبم شروع کرد ب تند تند زدن ک برم روش ولی خب از طرفی هم میترسیدم اخه خیلی وقت بود کار نکرده بودم و ممکن بود قدرتشو نداشته باشم و حتی عمیق هم خیلی وقت بود شنا نکرده بودم و ی ترسی داشتم . ولی قلبم عجیب تند تند میزد میگف بیخیال همه چی حتی ب قیمت جونتم شده امروز میخوام اون گیره های خوشکلو بگیری تا هرقدم ک میتونی بالابری و بعدم خودتو بندازی تو عمیق. خلاصه ب قلبم گوش دادمو و گفتم شده امروز روز اخر زندگیمم باشه میخوام برم بپرم و خداروشکر ک خودش جراتشو بهم دادو رفتم از گیره ها بالا حسابیم بالا رفتم بعدم خودمو انداختم تو آب و راحت شنا کردم کلی کیف کردم و سالم هم دراومدم و احساسم بعدش فوق العاده بود انگار تو المپیک برنده شده باشم. اینم خیلی کیف داد اونروز ک بقیه وقتی بالا بودم هی تشویقم میکردن ک «برو بالاتر برو دمت گرم» و وقتیم اومدم پایین ایولا میگفتن و میپرسیدن چجوری رفتی و کاش ماهم نمیترسیدیم میرفتیم دیگه خبر نداشتن من چ ترسا ک نداشتم قبلش ولی ی عشقی داشتم ک هر جوره انجامش دادم

    + این جمله استاد روک(عدو سبب خیر شود اگر خدا خواهد) امسال بهش رسیدم و ادمایی ک دستم مینداختن و انرژی منفی میدادن بهم بدست خودشون ازم دور شدن و بعدا حتی اگ میدیدمشون در حد سلام و خداحافظ بود. همینجور رابطه ام با کسای دیگه ای ک بقول خودم فازشون بهم نمیخورد و بقول استاد تو مدارمن نبودن هم کمتر شد و این مسئله چقدم وقت آزاد بیشتری بهم داد و کمک حال من شد

    + خیلی وقت بود شاید یک سالی میشدک رابطه ی عاطفی ک تو گذشته داشتمو هی تو ذهنم مرور میکردم و هی منفی نگری میکردم ک چرا تموم شد نکنه تقصیر من بود بهش بدکردم کم گذاشتم براش وخلاصه خودمو هی سرزنش میکردم بخاطراون قضیه. ازی وقتی اومدم توسایت و فهمیدم من عزت نفسم مشکل داره ک اینجور فکرایی دارم و فوری دوره عزت نفس رو گرفتم و کم کم بعد گوش دادن فایلا و مرور دوباره اون رابطه فهمیدم این جریان بهرحال باید تموم میشد چون افراد بهتری برای هرکدوممون باید بیاد توزندگیمون و راهمون یکی نبود باهم و وصله هم نبودیم بقول گفتنی. الان حتی ب جایی رسیدم ک درخواست ادی ک از طرفش اومده بود تواینستاگرم رو بدون لحظه ای تردید تا دیدم پاک کردم منی ک ارزوم بود ی بار دیگه فقط ی اس ام اس خالی حتی بهم بده. الان چیزی ک میبینم اینه ک اون بنده خدا برام مفید بود کلی کمکم کرد منو رشدم داد چیزهای مختلفی یادم داد، ی جورایی اون رابطه فقط اومده بود ک بهم بفهمونهه تو انتخابام دقت داشته باشم، خودمو بیشتر بشناسم، ی سری اصول برا رابطه های خودم تعیین کنم و حتی بهتر ازهمه منو باسایت عباسمنش اشنا کرد.

    + کل امسال در تلاش بودم ک زندگیمو مجزاکنم از خانواده و تنها زندگی مستقلی تشکیل بدم. دیگه ن کارمیکردم ن ورزش(ک بخش مهمه زندگیمه ) و ن تفریح درست. همش تو فکرم این بود ک من نباید اینجا باشم. تنها کاری ک اونم تورودربایسی انجام میدادم فقط بچه داری براخواهرا بود ک ازین کارهم خسته شده بودم و گاهی ازبس ازدرون حس بهم ریختگی و گمشدگی و محدودبودن داشتم بی حوصله میشدم و باشیطونی بچه ها سرشون عصبانیتموخالی میکردم. خیلی حال بدی بود. همش دلم میخاس ازشهرمون ک انگار شهر افسرده هاس برم و از همه دورباشم بدون مسئولیت کسی ب دوشم و از توقعات راحت بشم فقط میخواستم خودمو پیداکنم و بفهمم از زندگیم چی میخام قراره کی باشم چکاره باشم و تو شهر دیگه شروع کنم ب زندگی و کار. از طرفی هم خسته شده بودم ازبس اختیار شب و روزمو نداشتم و هی باید کارای بقیه رو انجام میدادم. حتی بااینکه ازسال قبل با سایت خوب عباسمنش اشنا شده بودم اما همش منتظر بودم ک اول خودمو از بقیه ک زیادی روزندگیم تاثیر وکنترل داشتن دورکنم و زندگیمو تو دستم بگیرم بعد شروع کنم ب گوش دادن فایلها. اما خب بااینکه چندین بار اقدام کردم و کلی تو خونه حرف زدم وگاهی بحث کردم اما خب موفق نشدم دقیقا بواسطه همون اتفاقی ک تادم مرگ رفتم و خدامنو نجات داد ک البته هنوز هم نمیدونم چرا دقیقا تو همون روز ک داشتم این تغییرو پیش میبردم این اتفاق رخ داد. بعدش مدت زیادی شاید بیشتر ازیک ماه تو خونه خودمواسیرکردم و ازهمه دورشدم،همش بیحال بودم تو اتاق میفتادم تا نزدیک ظهر میخابیدم ن هیچ ورزش و تحرکی ن اینترنت و ارتباطی ن تنوعی ن هیچ تفریح و دوست و گپ صمیمانه ای. کل روز میتونستم باانگشتام بشمرم ک چند کلمه حرف زدم توخونه. همش منتظر بودم یکی بدادم برسه و حالمو خوب کنه یا یکی از عزیزام تو خونواده دلشون برامن بسوزه و ی بار یکی بگه چرا تو ورزش نمیکنی چرا بیرون نمیری سرحال بشی پس اون حمیده سرحال و پر انرژی کوش امادریغ انگارکسی با این حال من مشکلی نداشت و همین ک فقط زنده بودم براشون بس بود ، میگفتم کاش یکی بیاد پیشنهاد ازدواجی بده و هرکی بود قبول کنم و لااقل ازین جو برم اما هیچی عوض نشد. پریشون حالی همینجور بود تااینکه دیگه از ی جایی خودم خسته شدم و ازین روزایی ک با این وضع میگذشت حالم بهم خورد و خواستم ک تمومش کنم. اینترنتو وصل کردم و افرادی ک دوست داشتمو بنظرم موفق و شاد و پراز انگیزه بودن شروع کردم ب دنبال کردن و از حرفاشون و داستان زندگیشون انرژی میگرفتم از کارای باحالی ک میکردن از فروش بیلیونی فیلماشون. برنامه یادگیری زبان رو ریختم و شروع کردم روزی ی ربع اسپانیایی ک عاشقشم رو تمرین میکردم. با قدرتی بیشتراز قبل بلند شدم و بیرون زدم بااینکه اولش سخت بود و مامان اصن نمیتونست تحمل کنه من تنها حتی تومحلمون برم دم مغازه ولی رفتم دنبال ورزشی ک دوس داشتم وهر کاری ک حالمو خوب میکرد انجام میدادم میرفتم خرید میرفتم پارک و فک میکنم بهمین خاطر هم بود ک دوره مربی گری ک چند ماه منتظرش بودم دقیقا همین روزاک همه چی بهتر شد برگزار شد و چقد تجربه عالی ای بود و چقد لذت برم.

    + این دوره هم کلا اتفاق مثبتی بود. همون 4روز برام اندازه یکسال دوست داشتنی بود چیزایی ک یادگرفتم افرادی ک شناختم. تو این دوره کمی روهممون فشار بود وترسیده بودیم ک نکنه قبول نشیم و این استاد سختگیر ردمون کنه. منم ی روز ترسیدم ولی ی صحنه ی جمله یکی از دوستا گفت ک نشونه عجیبی بود ،داشت با یکی حرف میزد ک شنیدم گف بذارش تو شکرگزاری. ازون موقه حسم خوب شد گفتم همه زورمو میزنم و از الان میخام خودمو قبول شده فرض کنم و شکر میکنم براش. دیگه بیخال ترسه شدم و تو کلاس حواسمو میذاشتم رو تمریناو توخونه هم خوندن درسا وسپاسگزاری برا قبول شدن. ک خداروشکر بطرز عجیبی همه تستارو کامل رفتم و همش خوشبحالت خوشبحالت میشنیدم از دوستایی ک رکورد منومیپرسیدن و خلاصه اخرهم شکر خدا موفق شدم قبولی دوره رو بگیرم.

    + من معمولا آدم درونگرایی بودم و حرفایی ک درونم داشتم رو بعید بود بزبون بیارم. اما خداروشکر امسال کمتر با ریختن حرفام تو خودم خودمو اذیت کردم. خصوصا سرجریان مستقل شدن خیلی وقتها مینشستم و حرفامو راحت میزدم و این برام خیلی خوب بود ک هم سبک می شدم هم ذهنم دیگه درگیر نمیموند و هم اطرافیان بهتر باهام ارتباط برقرار می کردن و درکم می کردن.

    خواسته های دوست داشتنی و زیبا برای سال 97

    + چیز جالبی ک همین اول امسال اتفاق افتاد اینکه من قبل تحویل سال فایلا رو ک گوش کردم تصمیم قطعی گرفتم ک بسته روانشناسی ثروت روبگیرم. براهمین حساب کردم ک سال جدید کارکنم و دیگه هدف نوشتم ک اسفند 97 ک تخفیف اومد حتما بگیرمش. ولی وقتی تخفیف تمدید شد اصن گفتم 12ماه خیلیه بخوام صبر کنم و همین 5ام هرجورشده میگرمش و بااینکه خودم حسابم خالی بود ولی جور کردم و خریدمش. و بخاطر همین برنامه اصلی امسالم اینه ک روی ثروت کار کنم و ایشالا درآمد خوبی پیداکنم و کم کم پولساز هم بشم و کارخودمو داشته باشم.

    تجربه های دیگه ای هم برای امسال دوس دارم داشته باشم:

    + دوس دارم امسال بازم چیزای هیجان انگیز رو تجربه کنم مث فلای برد و جت اسکی رو دریا یا بانجی جامپینگ یا پاراگلایدر و …

    + دوس دارم امسال کار کنم برعکس پارسال ک بیکار وبیهوده همش تو خونه بودم. میخوام قشنگ صبح ک پامیشم بدونم باید سرکارم باشم اخه لذت میبرم ازینکه هرروز میدونم چه کاری دارم و هدفی دارم و مفیدم. بعدازظهرامم ب ورزشم میرسم

    + راجب ورزش هم امسال دلم میخاد هر روز ورزش تو برنامم باشه و خودمو تقویت کنم و بازم خوش تیپ شم . خیلیم دلم تنگ شده برا سنگنوردی اونم میخام باز دنبالش کنم و همینطور هر ورزش دیگه ای ک سرحالم میکنه بعدش پرانرژی تر میشم.

    + جمعه ها ک معمولا میرم کوه دلم میخاد هم منظم هرهفته برم و هم بیشتر تو طبیعت بمونم و با خودم وقت بگذرونم و از درونم بنویسم و رو خودم کار کنم

    + دلم میخاد زمینی ک یادگاری باباس رو تغییری بدم و استفاده ای ازش بکنم یا کاری توش راه بندازم یا یه جا درست کنم حیوون بیارم توش یا سبزیجات بکارم و خلاصه خوشکلش کنم و ازین حال و هوا درش بیارم

    + دلم میخاد یه هندزفری روگوشی کوچیک بی سیم بخرم که قشنگ زیر روسری اینا بتونم بپوشم و راحت کل روز هرجا بودم فایلا رو گوش کنم و روشون تمرین کنم

    + سفر بامامان ب زیارت حضرت معصومه ک مامان خیلی دوست داره و کیش ک جدیدا خیلی راجبش حرف میزنه و از کسایی ک رفتن میپرسه

    + من عاشق زبون اسپانیایی هاو فرهنگشون شدم ک بنظرم شاد و پرانرژین،و دلم میخاد یادش بگیرم و ی روزی هم دوس دارم برم اسپانیا

    At last I wanna talk abt something I wish to happen this year.

    I love to speak foreign languages especially English which I had to learn when I was a teenager as my parents had decided so, and I am so grateful to them today for their decision. I’m imagining myself to be using this ability much more this year and I wish something comes on my way that makes me to use it; any opportunity will be great such as a job offer, chance of meeting tourists or even traveling abroad, or anything else. It is specially important cause it helps me do the practice of “thinking before talking and saying good stuff in order to experience good stuff”, which is harder to do in my own language as in reviewing myself I see that i just say stuff that comes out unconsciously, and also when I speak English I feel more like myself.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: