یکی از کارهای روزانه من، توجه به نعمت هایی است که وارد زندگی ام شده. سپاس گزاری برای نعمت های زندگی ام و ربط دادن آنها به قوانین کیهانی و توحید عملی، مهم ترین کار زندگی هر روز من است.
به نظرم تکرار این روند، مهم ترین دلیل موفقیت هایی است که کسب نموده ام.
یادم می آید، آن روزها که تازه قوانین خداوند را شناخته بودم، انجام همه این کارها را به عنوان تمریناتی برای رسیدن به خواسته هایم انجام می دادم.
اما آنقدر به تکرار این شیوه ادامه داده ام، که اکنون این موضوع، جزئی از رفتارم شده و این عادت را در من ساخته تا به راحتی با دیدن داشته های زندگی ام و تمرکز بر آنها، بتوانم هر ناخواسته ای را نادیده بگیرم.
موضوع این فایل، انجام یک تمرین برای ساختن چنین عادتی است.
این تمرین را، قانون تمرکز بر داشته ها، راه رسیدن به خواسته ها نامیده ام.
زیرا ذهن مان عادت دارد ما را به سمت تمرکز بر ناخواسته ها ببرد،
عادت دارد به راحتی هزاران اتفاق خوب در زندگی مان را نادیده بگیرد، اما اگر فقط یک اتفاق بد رخ دهد، هزاران بار آن را برایمان بازگو نماید تا باور کنیم هیچ اتفاق خوبی در زندگی مان رخ نداده و جایی برای تمرکز بر نکات مثبت در زندگی مان وجود ندارد.
به قول قرآن، شیطان قسم خورده با نجواهایش شما را گمراه نماید
به قول قرآن، نجوا فقط از سوی شیطان است برای اینکه مومنان را غمگین نماید
مهم ترین کار زندگی تو، تلاش ذهنی آگاهانه برای رفتار نمودن بر خلاف این سیستم ذهن و وعده شیطان است. یعنی آگاهانه تمرکزت را بر داشته های زندگی ات بگذار. آگاهانه به خاطرشان سپاس گزار باش و با ارسال این فرکانس ها، خود را وارد مدار خواسته های بیشتر نما.
من تمام نعمت های زندگی ام را به این شکل وارد زندگی ام نموده ام و دوست دارم افراد زیادی بتوانند اهمیت این فرمول را بشناسند و مهم تر از آن در زندگی خود به عنوان اصلی اساسی، اجرا کنند.
یک تمرین عملی برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»:
- در بخش اول، تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی ای که در سال ۹۶ در زندگی ات کسب نموده ای را بنویس.
درباره نوشتن شان آنچنان سخاوتمند باش که حتی از کوچکترین شان هم نگذری!
- در بخش دوم، بنویس می خواهی چه تجاربی را در سال ۹۷ کسب نمایی
هدف این تمرین این است که از داشته هایی که در این یک ساله در زندگی ات کسب نموده ای قدرت گرفته و این قدرت، ایمان و عزت نفس و باور را برای خلق خواسته های سال ۹۷ به کار بگیری.
هدف این تمرین این است که با قدرت گرفتن از داشته های زندگی ات، خود را وارد مدار بالاتری نمایی که در آن مدار ،خواسته های بیشتری انتظارت را می کشد
هدف این تمرین این است که سخاوت خداوند و فروانی جهانش را باور نمایی تا بتوانی باز هم درخواست نعمت های بیشتری ازخداوند داشته باشی
این تمرین تمام کار زندگی شماست.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD414MB11 دقیقه
- فایل صوتی توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها9MB11 دقیقه
– با تکیه بر الله و درخواست اقتدار و پیشرو بودن از خداوند تونستم کار انحصار وراثت رو بدون هیچ همکاری از طرف سایر خواهر و برادران در عرض یکروز انجام بدم و این یعنی توکل بر خدا. خود خدا همه کارها رو درست میکرد با توجه به اینکه هیچی هم نمیدونستم. پارتی هم نبود و همه چیز هم درست و قانونی. اما از اتمام کارم تا حصول نتیجه چون شل زدم روی کار کردن روی باورهام نتیجه ظاهری این شد که انحصار وراثت من خراب بشه اما به خودم گفتم اشکالی نداره حتما قراره چیزای بهتری رو خدا بهم بده و داد. مثلا پیدا کردن مزار مادرم با وجود آدرس ندادن و آدرس اشتباه دادن خانواده. یه سفر خیلی خوب و پر از موفقیت. زنگ زدن یه آدم توی همون سفر که حتی فکرشم نمیکردم و خوشحالم کرد. رو شدن دست ریاکارها و متظاهرها برای دیگران و…. خیلی چیزای دیگه. حستو همیشه خوب نگه دار و اگه یه پیشامد به ظاهر منفی برات پیش اومد خدا رو شکر کن که داره بهت میگه این چیزی که درخواست کردی برای لیاقت تو کوچیکه. بذار من بهت بیشترشو بدم. به الله اعتماد کن.
16- یه سفر دیگه رفتم برای خوش گذروندن و تجدید روحیه. وقتی برگشتم به دوستم گفتم وسط برف و اینا بودیم و… دوستم گفت بهترین موقع برای سفر و بهترین جا رفتی. چندین بار هم تکرار کرد این حرفشو. هدایت پروردگار! همیشه در درست ترین و مناسب ترین زمان و مکان بودن یعنی خداوند همیش داره هدایتت میکنه.
17- مراسم سالگرد میخواستم برای مامان بگیرم و گرفتم و اعضای خانواده محلم نذاشتن ولی خداوند با بی نهایت دستش به بهترین شکل برام برگزارش کرد که خیلی آدمای دیگه هم نفع بردن و باعث شد خیلی از فامیلام که منو نمیشناختن و دوست داشتن یه جوری با من آشنا بشن و رابطه داشته باشن فضاش فراهم بشه. آدمای خیلی بزرگ و یا مسن. یه جور صله رحم کردن. وقتی از قانون خلأ استفاده میکنی و چیزها و افراد نامناسب رو از محیط درون و بیرونت خالی میکنی فضا فراهم میشه که جهان با چیزهای بهتر پرش کنه.
18- و چیزهای دیگری مثل تولد گرفتن های یهویی دوستام، کادو خریدن هاشون، نشستن آدمای مناسب توی سفر کنارم، گفتن جریان باورها به یه غریبه که تصادفی میاد کنارت میشینه و تو کمکش میکنی بره به سمت علاقه ش و باهاش پول بسازه، تجربه کردن حسهای دوست داشتن و محبت، فروشهای باحال کمی بعد از خواستن و تکرار باورهای پولساز، یکی از دوستام که برای هر خواسته م دست خدا شد و کارهامو انجام میداد یا برآورده شدن همه ی خواسته هام که حس خوب داشتم در بک گرانشون و به وضوح براشون رسیده بودم. چه خوبه که به اتفاقات روزانه تون فکرکنید و سعی کنید رد پای باورها و قوانین ثابت حاکم بر جهان هستی رو توشون پیدا کنید.
به تازگی مفهوم اعتماد رو فهمیدم. از خودم پرسیدم اعتماد یعنی چی؟ اعتماد داشتن؟ اعتماد کردن یعنی چی؟ ما اعتماد میکنیم به شخص دیگری برای انجام کاری یا داشتن خصلتی. و ازونجایی که خداوند در همه ما از روح خودش دمیده و همه چیز شکلی از بی نهایت شکل خداست پس در واقع دارم به خدا اعتماد میکنم. اگه به یه نفر میگم کارمو انجام بده و اون به هر دلیل انجام نمیده مثل این میمونه که قفلی داشته باشی و از یه کلید استفاده کنی و اون کلیده نخوره بهش. باید ناراحت بشی یا تمرکزتو بذاری روی باز شدن قفل و دنبال کلیدای دیگه بگردی؟ سواستفاده کردن از اعتماد و… وقتی مفهوم پیدا میکنه که من روی اون آدم و نه خدای درون اون آدم حساب کرده باشم. یعنی چی؟ مگه میشه کسی از اعتمادت سواستفاده کنه؟ بله اگه تو بهش توی ذهنت اینجوری شکل داده باشی. اگه تو اون شخص رو دیده باشی نه خدای اون شخص رو. اصلا تو چرا باید مثلا به یه فرد اعتماد کنی؟ مثلا رازت رو بهش بگی؟ مگه خدا نمیگه منو مورد خطاب قرار نده بعد تو میای به یه فرد اسما اعتماد میکنی و اونو مخاطب رازها و یا بدی هات قرار میدی؟ انتظاری اگه داشته باشی در این مورد یعنی قوانین رو نمیدونی. داشتم به این فکر میکردم که چرا وقتی به یکی از دوستام اینو گفتم که من فقط به خودم و خدا اعتماد دارم چرا اون ناراحت شد؟ دلیلش اینه که اون این قوانین رو نمیدونست. این داستان برای روابط هم هست. چرا منتظر باشی یکی بیاد دوستت داشته باشه؟ چرا بدون یکی بمیری؟ چرا به یه نفر اعتماد کنی و زندگی تو براساس بودن یا نبودن اون بسازی؟ چرا بر پایه خدای درون خودت نسازی؟ چرا بترسی ازینکه اون بهت وفادار نباشه و از اعتمادت سواستفاده کنه و مثلا بره خیانت کنه؟ ایمان نداری که میترسی و ترس هرجا باشه شیطان هم همونجاست و شروع میکنه به نجواهای بیشتر و غمگینت میکنه و حس بدت اتفاقات بد رو برات ایجاد میکنه. از هر چی بترسی سرت میاد چون داری بهش توجه میکنی و انرژی میدی. چون میترسی و ترس از دست دادن هرچیزی رو داری یعنی ایمان نداری و شرک و کفر میورزی. و شرک آغاز همه گرفتاری هاست. میترسی و ترس از دست دادن کسی یا چیزی رو داری و ترس از دست دادن یعنی حسادت. و شیطان گناهان تان را در نظرتان زیبا جلوه میدهد و تو فکر میکنی حسادت از سر دوست داشتنه. نه از سر پوچ و خالی بودن و خلأ داشتن طرفته. والله من نه خوشم میاد مورد حسادت قرار بگیرم و نه حسادت میکنم چون ایمان دارم همه ی ما به یک اندازه به خداوند یعنی همه ی نعمت ها دسترسی داریم. فراوانی برای همه ی ما و بیش از نیاز همه ما هست.
19- داشتم چند روز پیش به همون دفتر نکات حوزه مالیم نگاه میکردم و در کمال باحالی دیدم چه جالب بی اینکه کار خاصی بکنم درآمدم دقیقا 3 برابر شده و این یعنی جواب میدهد. در حالیکه آن چنان که از خودم انتظار داشتم هم روی باورهام کار نکرده بودم. پس اگه تا حالا جواب داده بازم جواب میده و بسم الله!
و خیلی چیزهای دیگه که توی دفتر سپاسگزاریم نوشتم. و هرتجربه ای به دست میارم و هراتفاقی میفته که خوبه بلافاصله اونجا مینویسم تا یادم نره.
اما برای 97 عزیزم این برنامه ها رو دارم:
روانشناسی ثروت 3 رو میخوام بخرم. پولش هرچی بشه مهم نیست میخوام داشته باشمش. خدا رو شکر که دارمش و انقدر اینو تکرار میکنم و خودمو غرق حس خوب میکنم تا باورش کنم و بهم برسه.
دوم روی باورام در همه جنبه ها و نه فقط حوزه مالی میخوام کار کنم. حالا میفهمم وقتی استاد میگه با شور و اشتیاق و علاقه کار میکنم و لذت میبرم یعنی چی. واقعا لذت بخشه.
سوم میخوام همه بدهکاری هامو صفر کنم و ذهنم رو آزادتر از همیشه کنم به یاری الله جانم.
چهارم میخوام تمام وجودم یکپارچه و سرشار از ایمان و توکل به الله بشه و دفراگ بشه از هر گونه شرک. باور کنید خدا خیلی لذت بخشه. خدا رو شکر که تو این راه هستم. راهی که یقینا جواب میده و به توحید واقعی میرسه. اگه ابراهیم (ع) تونسته موحد بشه و باشه و مشرک نباشه پس منم میتونم و به کمک خدا این خیلی راحته. و این چیزیه که نه تنها در 97 که تا ابد میخوامش حتی تا بعد از قیامت.
پنجم میخوام همه کارایی که برای خونه م میخوام انجام بدم از تعمیر و تعویض گرفته تا خوشگلسازی رو امسال انجام بدم.
ششم میخوام سلامتی گوش چپم که کم شنوا شده رو به دست بیارم همونطور که پارسال در یک بازه ی یک ماهه با تمرکز و باورهای قدرتمند کننده در حوزه سلامتی ساختن، باعث شد کامل و واضح بشنوم. سلامتی حق منه. من لایق سلامتی هستم.
هفتم دوست دارم با استفاده از جلسه ده افرینش که خریدم اون تمرینی که استاد برای به دست اوردن رابطه ی دلخواه و ایده آل رو توضیح دادن و همچنین برانگیختگی در روابط که دارم چندین باره میشنومش و این یعنی یه نشونه، رو بارها و بارها تمرین کنم. خیلی ذوق دارم ببینم نتیجه ش چی میشه و حتما واستون یه جایی مینویسمش.
دیروزم که درخواست کردم هوا یکم ابری بشه الان شد! دم خدا گرم. ابر دوست دارم.
با تشکر از خدا که دیروز عصر به این نکته اعتماد و چرا حسادت به وجود میاد پی بردم و میخواستم یه جا بگمش که این فضا رو ایجاد کرد. گفتن تجارب یا استفاده از قدرت مکتوب باعث قدرت گرفتنش میشه و با توجه بر اون گسترشش میدیم. باید بدونیم چیزهایی که به دست آوردیم یا چیزهایی که میخوایم به دستشون بیاریم خواسته های ما از به دنیای مادی آمدنه و با برخورد به تضادها به وضوح در موردشون رسیدیم و میرسیم. پس فراموششون نکن و برای اونا برنامه بچین تا دنیا برات کار درست نکنه. حس هاتون رو هرگز سرکوب نکنید و بذارید آزاد و رها باشن و پرواز کنن و بدونید این پرنده تا ابد توی آسمون نمیمونه و دوباره برمیگرده به وجودتون و براتون از عوالم غیب خبر میاره و هدایت پروردگار رو بهتون میرسونه. حالا که در موردشون نوشتم اشتیاق بیشتری در وجودم حس میکنم، یه حس قوی و بی نظیر از میل به حرکت. خدا وکیلی شما هم این همه تجربه قشنگ داشته باشید مگه میتونید دیگه بشینید یه جا؟ اصلا ناخودآگاه بلند میشید و به تکاپو میفتید. زندگی واقعا بهتر از همیشه هست. ازینکه خدا رو دارم و اون خالق منه، ازینکه انسان و صاحب اراده و اختیار خلق شدم، ازینکه همه چیز رام و مسخر منه به خواست خدا، ازینکه آگاهی دارم، ازینکه خداوند به این زیبایی جهان رو داره رهبری میکنه و هر لحظه به بهترین وجه داره کارشو انجام میده واقعا خداوند رو سپاسگزارم.
پیشاپیش روز مرد رو به همه آقایون و پسرا میتبریکم و بالاتر از همه به خدا. خدایا روزت مبارک. دمت گرم خیلی آقایی!
14 مورد اول که نشد بفرستم هم ان شاءالله ادامه همین کامنت میذارم
سلام.
وای حالا که دارم فکرشو میکنم چقدر رویدادهای مثبت زیادی رو تجربه کردم و فراموش که نه ولی برام عادی و طبیعی شده بود. واقعا استاد راست میگن ذهن کمرنگ میکنه این قضایا رو.خب نمیدونم از کجا بگم اما فکر کنم ماه به ماه بررسی کنم باز بیشتر یادم بیاد.
فروردین دقیقا روز اولش یه اتفاق خیلی غمگین برام افتاد. چیزی که بخاطرش منی که کمتر کسی گریه یا صدای گریه مو شنیده بود با صدای بلند و از ته دل گریه سر دادم. با دلی شکسته و تن بی رمق شروع کردم به فایلهای استاد رو دیدن. به خودم میگفتم به چیزای خوب توجه کن. این راهشه. فکر کنم همون الهامات بود. کسی با صدای خودت از درون قلب خودت با تو حرف میزنه و اون خداست. صداشم بلندتر از بقیه ی حرفهاست. اینم بگم اون موقع ها باورام خیلی کتلت بود و به اندازه ی الان خلوص نداشت ولی خب چیزی که با تمام وجود میخواستم تغییر و بهتر شدن بود. چیزی که تا الان هم همراهم هست و تعهد و ایمانم رو فراموش نکردم خدا رو شکر. گوش میکردم و نکته برداری میکردم با یه ستاره بغلش توی یه دفتر که هنوزم دارمش و این روزا دارم بهش تجربه و نکته اضافه میکنم و در بحث مالی هست. کارهایی که استاد رو میگفت بعضیا رو راحت و بعضیا رو به زور انجام میدادم و اونایی که خیلی سختم بود رو اون لحظه میگفتم بیخیالش و بعدا با گوش کردن های بیشتر راضی میشدم انجامشون بدم. اینم یه راه بود واسه انجام تمریناتی که برام سخت بود. گوش کردم. تمام روزهای عید پارسال. و حالم رو به بهبودی گذاشت. درست یادم نیست ولی چند روز بعد اون اتفاق باباخان رو خواب دیدم که با گفتن یه جمله کوتاه و با لبخند در حالیکه تو خواب داشتم اوضاعی که اتفاق افتاده بود رو شرح میدادم آرامش بهم داد. خدا خودشو شکل اون درآورد و هدایتم کرد. پدرم فوت کرده چندین سال پیش و هر بار احتیاج به راهنمایی داشته باشم یکی از بی نهایت راهی که خدا منو باهاش هدایت میکنه خواب دیدن اون هست. در مورد من وقتی باورای محدودکننده م قدرت میگیرن قبل ازینکه حتی توی جسمم خودشو نشون بده از خوابام هشدارشو میگیرم. هم در مورد خودم و هم در مورد بقیه. بعدش اون اتفاق رو با توجه نکردن بهش حس بد رو ازش گرفتم و الان فقط یه خاطره شده که هرموقع ذهنم میخواد یاداوریش کنه، من اعراض میکنم ازش.
2- بخاطر باورای بدم دندونم درد وحشتناکی داشت و پول نداشتم براش برم دکتر. بررسی کردم که من قبل شروع درد چیکار میکنم؟ به طرز خنده داری جواب این بود: چون چاوشی گوش میکنم! من از طرفدارای پر و پا قرصش بودم از سالهای 83-84 که تازه اسمش دراومده بود ویه جورایی طرفدار پیگیر و باتعصبش بودم. به قول خودم از موقعی که بینی اش رو عمل نکرده بود تا به حال. اما وقتی امتحان کردم که بعد از گوش دادن به اهنگاش که 97% غمگین یا دارای بار احساسی غمگین یا گناه هست 6 و حداکثر 12 ساعت بعد ازون دندون دردی میگیرم که واویلا! در مورد اهنگای غمگین دیگر خواننده ها هم همین بود ولی باشدت کمتر. بنابراین گفتم چاوشی جان من دیگه نمیخوام درد بکشم و کل اهنگایی که داشتم شیفت+دیلیت+اینتر.اولش نجواها گفت این چه کاری بود و… که نذاشتم ادامه بده و گفتم حرف نباشه. بخاطر احساس کوچولوی گناهی که بخاطر این کار بهم دست داده بود شبش دوباره دندون درد توی خواب سراغم اومده بود و منم که تازه سپاسگزاری کردن رو یاد گرفته بودم شروع کردم مسلسل وار توی ذهنم خدایا شکرت گفتن رو. نمیدونم چقدر طول کشید ولی بعد یه مدت کوتاه بدون قرص خوردن خوب شد. حس لذتی داد بهم که نگو و یاد استاد افتادم که میگفت من سالهای ساله دارو مصرف نکردم و کسایی توی دوره هاشون بودن که حتی سرطان و تومور رو درمان کردن پس میشود. پس جواب میدهد. شبای بعدشم دندون درده بود ولی هربار کمتر و در بازه هایی طولانی تر نسبت به هم اتفاق می افتاد. چاوشی و دیگر انسانهای موفق رو تحسین میکنم ولی برای من این فرد مناسب نبود پس وجودم رو از وجودش خالی کردم و براش درخواست موفقیت های بیشتر رو میکنم. فهمیدم وقتی استاد آب تصفیه نشده ی پر از جک و جونور یا توت فرنگی نشسته میخوره و هیچیش نمیشه یعنی چی. چه ممممممیکنه این باورها.
3- روی اینکه ایده برای ثروتمند شدن خیلی زیاده و هر روزم داره بیشتر و بیشتر میشه کار میکردم. به فکرم رسید من که پارسال از یه پخش آرایشی لوازم برای خودم گرفته بودم و از کیفیت و اصل بودنشم مطمئن بودم حالا خودم میگیرم و با قیمتی یکم بالاتر میفروشم. یه چند روز بعدش یکی از دوستام برای کل خونواده ش سفارش داد و بعد ازون قدم های کسب و کار اولیه م برداشته شد یعنی مشتری هام همینجور زیاد تر و زیادتر میشد. یه دوست آرایشگر داشتم که به قصد کمک تجربه های اکثرا منفی رو میگفت و من میدیدم بعد از هربار حرف زدن با این یه مشکلی هرچند کوچیک توی کارم پیش میاد پس رابطه مو باهاش محدود کردم. از یه کلید توی سال پیش ایده ای گرفتم برای شروع بیزینسم امسال.
4- یاد گرفتم باید کارمو تبلیغ کنم و بهترین چیزی که به ذهنم رسید چاپ کارت ویزیت بود. البته قبل از سال چاپ کرده بودم ولی داشت خاک میخورد. و چه چیزی وحشتناک تر ازینکه برم خودم و کار قبلیم رو معرفی کنم! همچین که قدم برمیداشتم که برم با یکی صحبت کنم حباب ترسم میترکید و جوری بی فکر قبلی معارفه میکردم که میگفتم ایول خدا دمت گرم! معارفه کن می بودم تا حالا؟! با رفتن به یه کلاس فنی و حرفه ای یه فضایی رو برای خودم ایجاد کرده بودم که میتونستم خودمو معرفی کنم و اتفاقا محصول هم فروختم. من هروقت میخوام کاری رو انجام بدم که برام سخته میگم خدایا خودت کمکم کن.من فلان صفت رو میخوام و بعدش صاحب اون صفت میشم. نمیدونم چه جوریه ولی با سوال کردن و درخواست کردن بهم گفته میشه. حسم هم بهم میگه و قدم اول رو برمیدارم و قدم ها بهم گفته میشن. برای فهمیدن بیشتر درمورد این موضوع 5 آفرینش رو باید بخرم. چیزی که در حال حاضر میدونم فقط از روی گزارش اون جلسه ست.
5- با توجه نکردن به چیزای ناخوشایند اونا رو تجربه نمیکنی. حتی اگه دیگران بیان قسم بخورن که ما چیزای ناخوشایند رو تجربه کردیم (که نمیدونن به واسطه کانون توجه بر ناخواسته هاشون اتفاق افتاده). از تجربه ای که سال 93 داشتم میدونستم نباید واقعیت زندگی دیگران رو واقعیت زندگی خودت و تنها شیوه و سبک زندگی برای زیستن دونست. بی نهایت سبک زندگی و شیوه تفکر وجود داره. چرا فراموش کردم که راه تفکر و خط مشی زندگی من حتی برای دبیرای دبیرستانمون تحسین برانگیز بوده؟ بدین ترتیب با این باور رفتم ابروهامو تتو کردم و مجددا دم خدا گرم که هیچ دردی حس نکردم و خیلی عالی و بی نقص دراومد و تازه با قیمت مناسب. من حرف بقیه رو نشنیدم در این مورد که چیزای بدی میگفتن. ازینکار حس خوبی داشتم و میخواستم زیباییم رو دائمی تر کنم و از دیدن خودم توی آینه لذت بیشتری ببرم.
6- اوضاع مالیم بد بود و از خداوند ایده خواستم. اونم گفتم زمینتو به مبلغ فلان به فلانی بفروش و اگه اون نخواست به فلانی بفروش و اگه نه بعدش بهت میگم به کی. به فرد اولی گفتم و اونم ازم مهلت خواست. ته دلمم راضی بودم که فقط به اون بفروشم. اولش طمع کردم و نتیجه ی طمعم این شد که چندین ماه بعد فروش رفت به نصف قیمت ولی به همون فرد اما نتایج معنویش اونقدر زیاد بود که حتی همین الانم میشنوم که کار من باعث شده یه نفر دیگه که خیلی آدم نامناسبی بوده و به همین فرد که من زمینم رو بهش فروختم، تنبیه بشه. در واقع نتیجه کارای نامناسب و تهمتها و… رو به همین خریدار زمین من ببینه. از پیشرفت این فرد از فرط حسادت عصبانی شده بود. منم بهش گفتم کاری بهش نداشته باش اون داره خودش با دست خودش قبر خودش رو میکنه. خریدار زمین من خبری از جریان باورها نداره ولی ماها میدونیم اگه تحسین موفقیت کسی باعث موفق شدن ما میشه برعکسشم هست. و از آدمهای نامناسب باید اعراض کرد فقط همین. جالب این بود که این فرد نامناسب سالها پیش این بدی ها رو بهش کرده بود و
من روحمم خبر نداشت. ایمان آوردم که هرکسی کار بدی کنه به خودش برمیگرده اونم توسط مثلا منی که ازین چیزا بی خبر بودم! خداوند از بی نهایت دستش بهت پس میده از هر دستی که بدی. پس گفتم ببین این یه درسه هرگز حتی زمانی که موقعیتشو داشتی انتقام نگیر و یا بدی نکن. ادای خدا رو درنیارو توکارش دخالت نکن. خداوند عزیز صاحب انتقامه. اون کارشو بهتر از همه بلده. نیاز نیست تو بهش بگی یا…
7- دوم ماه رمضون برای اولین بار در عمرم و بدون هیچ تجربه ای برای خودم شله زرد پختم و این موفقیت توی ابعاد کوچیک باعث شد اعتماد به نفسم بره بالا و برای 25 ماه رمضون شله زرد نذری بدم. اونم تنهایی! خب خدا کمکم کرد و هم خوشمزه شد هم واسه پخشش چند تا کمک فرستاد که پخشش کنم. تو توی هر راهی انتخاب کنی خدا کمکت میکنه. چه خیر و چه شر اما باید بپذیری نتیجه ش چون به خودت برمیگرده فقط دست به خیر باشی.
8- آهان یادم رفت توی اون اوضاع بدی که تجربه میکردم تا به همین الان، خدا خودشو به شکل یه دوست درآورد که واقعا عالیه. باورای درستم علاوه بر اینکه توی حوزه موفقیت مالی کار میکردم توی حوزه های دیگه هم داشت خودشو نشون میداد و من چون باور غلطی داشتم که این جنبه ها از هم جداست و اولویت بندی کرده بودمشون متوجه نشده بودم که اینا باهمن. وقتی داری روی فراوانی کار میکنی فراوانی رو در همه چیزهای خوب در همه جنبه ها میبینی. فقط باید حواست باشه انرژی رو فقط به باورای قدرتمند کننده ی همه ی زمینه ها بدی. نه اینکه مثلا به باورای قدرتمند کننده در جنبه مالی و باوری محدود کننده در جنبه روابط انرژی بدی. اینجوری نیشه موفقیت در ثروت و شکست در روابط.حالا که دارم فکرشو میکنم میبینم بله نه تنها اون دوست که دوستان خوب دیگری هم خدا برام وارد زندگیم کرده بود که هنوزم هستن و من الان که دارم تجارب مثبت 96 رو مرور میکنم بهشون پی بردم. خدا خیرت بده استاد! من با اون دوستم در مورد اتفاقات خوبی که میفتاد (حرف) میزنم و خودش میگه واقعا متحول شدی قبلنا نمیشد باهات حرف زد و تا چیزی میگفتم یا اختلافی بین مون پیش میومد خیلی کش میدادی و اصلا وضعیتی بود ولی حالا خیلی آروم شدی و… . و اونم از آرامش من آروم شده بود و باورای من و حرف زدن از تجربیات و اتفاقات و استاد و باورها و قوانین روی زندگی اونم اثر گذاشته.
9- تیرماه بود که ایه 19 سوره اسرا رو با کمک استاد کریمی مدرس دین و زندگی تفسیر کردم و انگار فرمول موفقیت رو کشف کردم. وجودم پر از احساس خوشبختی شده بود. چطوری میشه مثل استاد عباس منش نتایجی بگیری که همواره از ته دل سپاسگزار باشی؟ چطوری میشه سعیت مشکور باشه؟ چطوری سعی و تلاشت تباه میشه؟ 1- انگیزه 2- تلاش ازون تلاشای جانانه یا به قول استاد عباس منش با تعهد قوی و جهاد اکبر کردن 3- مومن باشی به اینکه میشود و میتونی موفق بشی 4- نتیجه. اینو رعایت نکنی سعی و تلاشت خراب میشه. فهمیدن این موضوع قبل از سفرم بود. سفری که مصداق آیه: (آیا زمین را وسیع خلق نکردیم پس چرا مهاجرت نکردید؟) بود. من توی اون فضایی که بودم، حالم خوب نبود و دلم یه فضایی میخواست برای کار کردن روی باورهام و جز به چند نفر نگفتم و بی خبر رفتم. بعد از سفرم آدمای نامناسب بیشتری رو از زندگیم فیلتر کردم چون با کار کردن روی باورهام در خلال این سفر فرکانسم بالاتر و بالاتر رفته بود. با حس خوبی که سفرم رو آغاز کردم مسیری که همیشه میرفتم برام کوتاه تر شده بود. به موقع تر میرسیدم. هیچ عجله و استرسی در کار نبود و تازه راننده بدون اینکه من بگم کلی به همکارش سفارش منو کره بود که در طول مسیر هوامو داشته باشه. بلیتها برام کمتر حساب میشد بدون اینکه من بگم و حتی راننده اولی بهم گفت اصلا امشب یه حسی بهت دارم خیلی مواظبت هستم و تا وقتی تو برسی به مقصد من هواتو دارم و چشم رو هم نمیذارم. همگی مصداق: (خدایی که خیرالحافظینه. هرگز خوابش نمیبره. زنده ای هست که هرگز نمیمیره) و من تو دلم هزار بار خدا رو شکر میکردم و میگفتم خدایا اینا همشون تویی. حتی من انتظار داشتم اتوبوسی که سوار میشن اسکانیا باشه ولی فکرشو نمیکردم خودتو به شکل vip دربیاری. البته که من very important passenger هستم. چون تو خدای منی و من خلیفه ی تو در زمین. خلاصه که یکی از بهترین سفرهای عمرم بود. حتی تا وقتی من رسیدم محلی که باید و همکارم رو ملاقات کردم هم اون راننده پیگیر بود حتی با پسر بزرگش منو بدرقه کردن.
10- توی سفری که داشتم دوستم میگفت تو هرچی دلت میخاد بگو و بخواه و کاری نداشته باش که چطوری من برات مهیا میکنم و اصلا از من خجالت نکش. تجلی آیه: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را و همچنین من نزدیکم اجابت میکنم دعای هر خواننده ای را به اندازه ای که به قدرت من در برآوردن خواسته هایش ایمان دارد. خدا خودشو شکلهای مختلف درمیاره برای هوای منو داشتن. به قول یکی از دوستان من نمیدونم تو چه سر و سری با خدا داری. همیشه هواتو داره و پیروزت میکنه. به قول استاد من چه جوریشو میسپرم به خودش و فقط ازش درخواست میکنم
11- در مورد عمل به الهامات یه صبح بهم یه حس خوبی دست داد به خاطر یه اتفاق و سیکل حس خوب=اتفاقات خوب داشت برام تکرار میشد و یه حسی بهم گفت بیام و توی سایت بنویسم نظرمو و وقتی عین نظرمو توی کانال دیدم دیگه خودتون حدس بزنید حسم چی شد! فقط میگفتم خدایا شکرت و حتی به دوستمم نشون دادم و اونم خوند. آخرش سخن بزرگان مخصوص به خودمو نوشته بودم: ایول خدا دمت گرم خیلی آقایی. دوستم خنده ش گرفت و من از خنده ی اون شادتر. تا به حال حدود 35٫000 نفر به بالا اون نظرو توی کانال دیدن و خدا میدونه چند نفر خوندنش و خدا رو شکر که باعث شدم دیگران ایده یا الهام بگیرن و باوراشون قوی بشه. این یعنی فراوانی. 35٫000 نفر و بیشتر هستن که من توی زندگی شون حتی یه سرسوزن تاثیر گذاشتم. حس استادو که میگفت تو زندگی هزاران نفر اثر گذاشتمو اینجا فهمیدم.
12- روی باور فراوانی و اینکه ثروت باعث ایمان و ایمان باعث ثروت میشه کار میکردم. فایل رایگان نامه 31 نهج البلاغه. دقیقا 25 مرداد بود و 3-4 روز بعدش اضافه حقوق گرفتم بی دلیل! و ماه بعدش هم همینطور چون داشتم روی باورام کار میکردم اما اون ماه هایی که کار نمیکردم حقوقم برگشته بود حالت اولش. وقتی درخواست کردم از خدا که من لایق این اضافه حقوق هستن و پیگیر شدم گفتن ازین ماه به بعد دوباره برقرار میشه. و از قبل هم بوده چرا به شما ندادن ما نمیدونیم. من پیش خودم گفتم من میدونم چون اصلا بهش فکر نکرده بودم چون توی مدارش نبودم. چون اصلا خودمو لایقش نمیدونستم. وقتی استاد در قالب یه فایل صوتی ازم پرسید چرا میانگین درآمد 2 سال گذشته ت 10 برابرش نیست؟ جواب من این بود: اصلا تا حالا به همچین چیزی فکر هم نکرده بودم! خب الان فکر میکنم حتی خیلی بیشتر
13- من نقاشیم خیلی عالیه. دوستم بهم پیشنهاد داد که داداشم یه مدرسه برای کودکان استثنایی داره و احتیاج به رنگ کاری داره. منم با کمال میل پذیرفتم در ازای یه مبلغ مناسب و چیزی بهشون تحویل دادم که خودمم هرگز ایده ای براش نداشتم. اعتماد به خودتون یعنی اعتماد به خدای درون تون معجزه میکنه. خودشون میگفتن هیچ مدرسه ای در هیچ کجای استان به این زیبایی نشده تا به حال.
14- مادرم که فوت کرد فرکانسم به بدترین حالت ممکن یعنی حزن شدید رسیده بود. مثلا چون نذاشته بودن من برای آخرین بار مادرم رو ببینم و بی خبر از من خاکسپاریش کرده بودن و… به خودم گفتم اینکه من تا ابد بشینم و غصه بخورم نه اونو زنده میکنه نه کارایی که من میخواستم براش بکنم دیگه اونجوری نمیشه انجام بشه. الان بهترین کار چیه؟ (سوال قدرتمند کننده بپرس) جواب این بود: همون کارایی که میخواستی انجام بدی براش خیرات و نذورات کن هم روح اون شاد میشه هم روح تو آروم. گریه بکن ولی نه از سر درد. استاد رو بازم به یاد آوردم که بعد از فوت بچه ش اونم دور از اون و در بی خبری ازون، تنها 3-4 ساعت ناراحت بود و برای من که مدت زیادی نبود که داشتم روی باورهام کار میکردم 14 روز طول کشید و بعدش برام عادی شد. باز هم به وسیله خوابها و سایر نشانه ها و الهامات الله جانم. مدام آیه انا لله رو با خودم تکرار میکردم و میگفتم چیزی ازم کم نشده اون برگشته همون جایی که بوده و ازش اومده. اون الان ملحق شده به الله و چسبیده به خدا. روح های ما الان یکی شده و دیگه حتی دوری فیزیکی هم نداریم. پیشمه مثل پدرم و ابدا احساس تنهایی و یا این احساساتی که ملت میان میگن تجربه کردیم یا میکنیم رو به لطف خدای مهربان من باهاشون بیگانه شدم. قدرت ایمان به خدا رو حس میکنم. مخصوصا وقتی دیگران از سر محبت و دلسوزی میان دلداریم بدن و میبینن من با قدرت باهاشون حرف میزنم تعجب میکنن. کاملا واکنش های احساسیم طبیعی بود و خدا حتی همونجا هم خودشو به شکل دوستان زیادی درآورد که کمک دستم باشم چون همه منو تنها گذاشته بودن و طردم کرده بودن. همه منظورم اعضای خانواده م بودن. اما نکاتی که من برداشت کردم ازین قضیه: اگه بین من و اعضای خانواده جدایی هست به دلیل اختلاف فرکانس شدید ماست. هیچ چیز غلط یا اشتباه نیست. منم سعی در درست کردنش ندارم و راضی هستم و به الله اعتماد دارم. چون این آدما نامناسب هستن برای من. دوم اینکه من ایمان و یقین کافی به خدا نداشتم، شرک داشتم که باعث شده دیگرانی مثل این افراد قدرت اینو پیدا کنن که نذارن من مادرمو برای آخرین بار ببینم و این ناخواسته رو ایجاد کنن و تأثیر این چنینی گذاشتن.شرک داشتم که عوامل بیرونی رو تاثیر گذار در زندگیم کردم. پس عوامل بیرونی هیچ تأثیری در زندگی من ندارن و فقط تنها قدرت در جهان الله هست و اون بر چیزی توانا و عالم به همه چیز هست. به نظرم همه ی باورهای محدودکننده که حاصل نجواهای شیطان هست یه جور شرک ورزیدن هست.