یکی از کارهای روزانه من، توجه به نعمت هایی است که وارد زندگی ام شده. سپاس گزاری برای نعمت های زندگی ام و ربط دادن آنها به قوانین کیهانی و توحید عملی، مهم ترین کار زندگی هر روز من است.
به نظرم تکرار این روند، مهم ترین دلیل موفقیت هایی است که کسب نموده ام.
یادم می آید، آن روزها که تازه قوانین خداوند را شناخته بودم، انجام همه این کارها را به عنوان تمریناتی برای رسیدن به خواسته هایم انجام می دادم.
اما آنقدر به تکرار این شیوه ادامه داده ام، که اکنون این موضوع، جزئی از رفتارم شده و این عادت را در من ساخته تا به راحتی با دیدن داشته های زندگی ام و تمرکز بر آنها، بتوانم هر ناخواسته ای را نادیده بگیرم.
موضوع این فایل، انجام یک تمرین برای ساختن چنین عادتی است.
این تمرین را، قانون تمرکز بر داشته ها، راه رسیدن به خواسته ها نامیده ام.
زیرا ذهن مان عادت دارد ما را به سمت تمرکز بر ناخواسته ها ببرد،
عادت دارد به راحتی هزاران اتفاق خوب در زندگی مان را نادیده بگیرد، اما اگر فقط یک اتفاق بد رخ دهد، هزاران بار آن را برایمان بازگو نماید تا باور کنیم هیچ اتفاق خوبی در زندگی مان رخ نداده و جایی برای تمرکز بر نکات مثبت در زندگی مان وجود ندارد.
به قول قرآن، شیطان قسم خورده با نجواهایش شما را گمراه نماید
به قول قرآن، نجوا فقط از سوی شیطان است برای اینکه مومنان را غمگین نماید
مهم ترین کار زندگی تو، تلاش ذهنی آگاهانه برای رفتار نمودن بر خلاف این سیستم ذهن و وعده شیطان است. یعنی آگاهانه تمرکزت را بر داشته های زندگی ات بگذار. آگاهانه به خاطرشان سپاس گزار باش و با ارسال این فرکانس ها، خود را وارد مدار خواسته های بیشتر نما.
من تمام نعمت های زندگی ام را به این شکل وارد زندگی ام نموده ام و دوست دارم افراد زیادی بتوانند اهمیت این فرمول را بشناسند و مهم تر از آن در زندگی خود به عنوان اصلی اساسی، اجرا کنند.
یک تمرین عملی برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»:
- در بخش اول، تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی ای که در سال ۹۶ در زندگی ات کسب نموده ای را بنویس.
درباره نوشتن شان آنچنان سخاوتمند باش که حتی از کوچکترین شان هم نگذری!
- در بخش دوم، بنویس می خواهی چه تجاربی را در سال ۹۷ کسب نمایی
هدف این تمرین این است که از داشته هایی که در این یک ساله در زندگی ات کسب نموده ای قدرت گرفته و این قدرت، ایمان و عزت نفس و باور را برای خلق خواسته های سال ۹۷ به کار بگیری.
هدف این تمرین این است که با قدرت گرفتن از داشته های زندگی ات، خود را وارد مدار بالاتری نمایی که در آن مدار ،خواسته های بیشتری انتظارت را می کشد
هدف این تمرین این است که سخاوت خداوند و فروانی جهانش را باور نمایی تا بتوانی باز هم درخواست نعمت های بیشتری ازخداوند داشته باشی
این تمرین تمام کار زندگی شماست.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD414MB11 دقیقه
- فایل صوتی توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها9MB11 دقیقه
به نام خداوند مهربانم
عجب هدایت و نشانه ای
قبلا هم توی همین صفحه برای سال ۹۶ کامنت گذاشته بودم و وقتی میخونمش مخصوصا قسمت خواسته ها،میبینم چقدر نسبت به قبل بهتر شدم خدایا شکرت
از ساعت ۱بامداد تا الان که ۷هست سرحال و با ذوق مشغول یادآوری و نوشتن این موهبت ها بودم توی دفترم و بعد تایپ اینجا و الان فول انرژی هستم
باید حتما انجامش میدادم چون حتما مهم بوده که بصورت نشانه برام اومده
سال ۹۸ واقعا درخشان بوده برام.
۱.عید مدتی توی مغازه ای فروشندگی کردم که نکاتی برام داشت این بود که اون مدت رو دیگه به بیکاری بیحوصلگی نگذروندم، متوجه نشدم اون کار رسالت من نیست، جرات و تجربم بیشتر شد
۲.بارون های شدید و فراوانی که اومد حال من رو عالی کرد و برای محصولات برکت بود و فراوانی آب رو به همراه داشت
۳.اولین سال تدریسم به خوبی به پایان رسید با کلی تجربه
۴.روز معلم دانش آموزام برام جشن گرفتن و کلی کادو بهم دادن خیلی خوش گذشت
۵.اردوی عالی با مدرسه رفتم و باهمکارای عالیم بهم خیلی خوش گذشت تجربه خوبی بود
۶.ماجراهای جالب در حوزه روابط برام پیش اومد که تابحال تجربه نکرده بودم
۷.به واسطه دوستم جایی برای کار پاره وقت رفتم و مشغول شدم و درکنار مدرسه جلو بردمش
۸.دانش آموز خصوصی ریاضی میخواستم و نوشتمش و برام خیلی خوب جور شد
۹.از یک سری از وابستگی هام بریدم و ارتباط با بعضی از اطرافیان رو قطع کردم که باعث پیشرفتم و حال بهترم شد
۱۰.عروسی اقوام شد و کارهایی که دوست داشتم ولی این چندسال بخاطر اعتماد به نفس پایین،انجام نمیدادم رو چنان رفتم تو دلشون و انجام دادم که خودم کیف کردم و واقعا از اون رهایی و راحتی لذت بردم و هیچی جز حال خوب خودم برام مهم نبود و هروقت یادم میاد هم غرق غرور و جرات میشم
۱۱.از وقتی به خودم اهمیت میدم و روی باورهام درمورد زیبایی و جذابیت کار میکنم بدون اینکه بخوام تغییری توی صورت و ظاهرم ایجاد کنم همه جذبم میشن و همه از زیبایی و جذابیتم حرف میزنن و تحسینم میکنن،این نسبت به قبل یه تغییر ۳۶۰ درجه ست!
۱۲.چون تابستون با فایل های سفر به دور آمریکا، مدارم رو بالاترم بردم و روی خودم هم کار کردم،سال ۹۸ دانش آموزام و اولیاشون خیلی خیلی نسبت به سال قبلش بهتر بودن جوری که خودم لذت میبردم از ارتباط باهاشون و پیگیرشون بودم،همش جشن و همکاری و احترام و محبت و ….عالی!
۱۳.روز تولدم تصمیم ۱۰۰در۱۰۰داشتم که کیک بگیرم برای اولین بار و دوستم و داداشم هم در جریان گذاشتم که بریم بیرون و جشن کوچولو بگیریم.ولی داداشم بخاطر دانشگاه رفت شهر دیگه اما ناراحت نشدم و برنامم رو ریخته بودم.یه روز قبل از تولدم داداشم با دوستم هماهنگ شدن و بدون اطلاع برگشت شهرمون و دونفری با کیک و تولدت مبارک اومدن خونه و حسابی سورپرایزم کردن! بعدهم رفتیم بیرون گشتیم و کلی بهم خوش گذروندن.بهترین تولد عمرم بود!
۱۴.دانش آموزم هم برام هدیه تولد خوشگل گرفت
۱۵.توی مدرسه من و دانش آموزام بهترین شده بودیم
حتی دانش آموزای دیگه هم میگفتن دوس داریم شما معلممون باشی و به همه گفته گفته بودن
۱۶.اولیا بهم هدایا میدادن و خیلی احترامم رو داشتن
۱۷.توی جشنی که گرفته بودیم و بازم دانش آموزای من سنگ تموم گذاشته بودن،همکارم هم بهم هدیه داد!
۱۸.نسبت به سال ۹۷ درآمدم دقیقا ۳برابر شد!
۱۹.توی اون یکی شغل پاره وقتم هم پیشرفت و محبوبیت داشتم
۲۰.من که اگه مخاطبم به جای یک نفر میشد دو نفر،دیگه نمی تونستم صحبت کنم،با تلاشهام و طی کردن تکاملم و اینکه هرطور شده خودم رو بردم توی دل ترسهام کوتاه نیومدم،به واسطه دوتا جایی که کار میکردم به لطف خدا برای آدمهایی که از خودم هم باتجربه تر بودن هم جلسه گذاشتم و صحبت کردم و هربار بهتر از بار قبلی شدم،میتونم بگم مهم ترین تغییر و رشد سال ۹۸برای من بود،خیلیییی اعتماد به نفسم رشد کرد.هرچند خیلی هم هنوز جای کار داره
_توی جلسات اول که درحضور مدیرمون بود دست و پام رو گم کرده بودم ولی توی جلسات بعدی که اتفاقا شلوغ تر بود و آدم های حساس تری هم اومده بودن و مدیر هم حضور داشت با صلابت کارم رو انجام دادم و جلسه رو مدیریت کردم!خدا رو شکر.
بگذریم که چقدر ترس و اضطراب و افکار منفی رو با چه تلاشی کنار زدم!
یه نکته ی جالب دیگش این بود که من برای برگزاری این جلسات قصد داشتم کلاس فن بیان برم و جور نشد و این جلسات خودشون برام شدن کلاس فن بیان و اعتماد به نفس عالی!
۲۱.توی شغلم(تدریس) نبست به سال قبل خیلی خیلی مسلط تر و بهتر شدم
۲۲.با دوستان و همکارای عالی و جدیدی آشنا شدم که خیلی راهنمایی و کمکم کردن به لطف خداوند
۲۳.رابطم به دوستان صمیمیم که باعث پیشرفتم میشدن قوی تر شد و با همکاری و مشورت باهم، امسال بهتر جلو رفتیم
۲۴.برای پوشش و ظاهرم و اعمال محرم و عزاداری و چیزایی که به عنوان دین بهمون یاد دادن،خیلی خیلی بهتر و راحت تر عمل کردم یعنی جوری عمل کردم که حال خودم واقعا خوب باشه نه برای رضایت بقیه!
۲۵.رابطم با خونوادم مخصوصا داداش کوچیکم و دامادمون بهتر شد
۲۶.به واسطه ی یکی از هنرهام(خوشنویسی)خیلی مفید و مورد تحسین واقع شدم و تونستم توی روند دانش آموزام تاثیر خوب و بعضا عالی بذارم (که اولیاشون گفتن تا به حال هیچ معلمیشون مثل من روشون تاثیر نذاشته)
۲۷.مسافرت عالی به جای عالی و خوش آب و هوایی داشتیم مقل بهشت بود و واقعا خوش گذشت
۳بار به شهری که خواهرم زندگی میکنه مسافرت داشتم و خیلی خوش گذشت
۲۸.توی دل یه ترس دیگه رفتم و با دوستان رفتیم استخر(از بهترین تجربه های زندگیم بود)
۲۹.توی ذهنم درمورد قوانین پدرومادرم خودمو کمتر اذیت کردم و کارهایی که دوست داشتم انجام بدم و توی قانونشون نمی گنجید رو سال ۹۸ به راحتی انجام دادم بدون دردسر و خیلی خیلی زندگی برام راحت تر و شیرین تر شد
۳۰.کودک درونم رو سال ۹۸ آزادتر گذاشتم و عصرها و غروبهای بارونی با دوستام بدون چتر زیر بارون میگفتیم و میخندیدیم و بستنی یا نون داغ میخوردیم و بدون توجه به نگاه اطرافیان خیس خیس میگشتیم و غرق حال خوب میشدیم
۳۱.تقریبا هرروز بیرون بودم و مشغول کارهام بودم و شبها از خستگی و باحال خوب به راحتی غرق خواب میشدم(چیزی که خودم میخواستم)
۳۲.توی زمینه ی روابط کنار گذاشتن و نه گفتن به آدم های اشتباهی، خیلی خیلی نسبت به قبل برام راحت تر شده و مطمئنم انسانی که مد نظرم هست امسال ۹۹ با حال خوب و به راحتی وارد زندگی قشنگم میشه و درکنار هم با عشق و آزاد زندگی میکنیم و از زندگی لذت میبریم
۳۳.روزهایی بود که بعد از کارم زیر بارون شدید تا خونه پیاده اومدم و آب از سر و صورتم می چکید و غرق لذت میشدم و توی مسیر فقط با خودم و خدام حرف میزدم و خوشحال و سرمست بودم.
من دیوانه وار عاشق بارونم و این باور رو دارم که خدای مهربونم عشقش رو با بارون واضح تر بهم نشون میده!
۳۴.سال ۹۸ آرامشم خیلی بیشتر شد و این کاملا مشهود بود.
نسبت به اطرافم و اتفاقاتش بیخیال تر شدم
۳۵.خونوادم هم پیشرفت کردن،داداشم تونست با درآمد خودش لپ تاپ بهتری که برای کارش مناسب تر بود رو بخره و لپ تاپ قبلیش رو داد به من!
۳۶.در زمینه سلامتی؛ من که عادت داشتم باور کنین دقیقا ماهی حداقل ۱بار حتی وسط تابستون سرما بخورم(بقولا حساسیت)،سال ۹۸ فقط یک بار زمستون اونم بخاطر بی احتیاطی و فرکانس نادرستی که فرستادم سرما خوردم و بس.
این باور رو ایجاد کردم که بدن من قوی هست و از طرفی خود استاد گفتن آدمی که هدف داره و دنبال هدفشه،بیمار نمیشه! آدم فعال با باورهای درست،سالم و شادابه!
۳۷.من بخاطر رفتار اطرافیان مخصوصا پدر و مادرم ناآگاهانه شده بودم پیرو این ضرب المثل:هرچه خار آید،روزی به کار آید!! و مثل کلاغ هرچیزی رو دور خودم جمع میکردم به امید اینکه شاااید یه روزی به کار بیاد و حتی ندانسته وابستشون هم شده بودم (وقتی دقیق تر نگاه کردم توی رابطه با آدم ها هم همینطور عمل کرده بودم که این شرک هست!)
شروع کردم هرچند وقت یک بار پاکسازی اطرافم و وسایل و لباس هایی که استفاده نمیکردم و بعضاً نو هم بودن رو بخشیدم و بقیه رو هم با حال خوب،ریختم دور.
همین حرکت به ظاهر ساده،چنان حالم رو خوب کرد که احساس میکردم اون لحظه قدرت دارم هرکاری رو انجام بدم
از نتایجش:حال خوب،سبک شدن،هدیه و جایگزین های بهتر اومدن(حتی ار طرف خودم به خودم)،تعمیم دادن به بقیه نقاط زندگیم
۳۸.درسته که درآمدم زیاد نیست ولی با همین درآمد هم جوری زندگی میکنم (توی این دو سال که مشغول کار شدم)که هم در حد توان نیازهام رو برآورده میکنم و هیچگونه پولی از خونواده نمیگیرم و هم تونستم به خودم و خونوادم هدیه بدم. این اتفاق واقعا برام قشنگه.واقعا ثروتمند شدن باشکوهه.واقعا هرچی ثروتمندتر بشیم به خدا نزدیکتر میشیم و حالمون خوب تر میشه و اعتماد به نفسمون بیشتر میشه خدایا شکرت
۳۹.دندون هام رو تا حدی ترمیم کردم
۴۰.وقتی میخوام چیزی که لازم دارم رو بخرم سعی میکنم کم بخرم ولی اونی باشه که باکیفیت باشه حتی اگه گرون تر باشه و همش به خودم تاکید میکنم که اینجوری دارم به خودم احترام میذارم و نعمت های بیشتری سمتم میان و حالم خوب تر میشه
۴۱.این تبدیل به عادتم شده که توی آینه با خودم حرف بزنم و خودم رو تحسین کنم و به خودم قولهای خوب بدم و قربون صدقه خودم و با هرحالی که هستم وقتی خودمو توی آینه میبینم لبخند میزنم و از دیدن خودم به وجد میام و برا خودم بوسه میفرستم .خیلییی کیف میده.
جدیدا هرجا میرم محبوب و جذابم و مورد تحسین واقع میشم و چه ظاهری چه شخصیتی.
من همون آدم با ظاهر قبلی هستم ولی رفتارها و باورهام رو تغییر دادم.
۴۲.یه اتفاقی درمورد تدریسم افتاد که خیلی من رو به هم ریخت چون میتونست برای بقیه هم اتفاق بیفته ولی فقط برا من شد! اما بالاخره به خودم اومدم تاحدودی به خودم مسلط شدم و وقتی با حال مساعد به قضیه نگاه کردم دیدم اگه انجامش بدم کارم عالی تر میشه و اصلا دلیلی برا ناراحتی وجود نداره و اتفاقا انجامش دادم و کارم تکمیل تر شد!خدایا شکرت
البته که بخاطر حساسیت خودم و اینکه توی ذهنم به بقیه قدرت دادم اذیت و ناراحت شدم و سعی کردم بهترش کنم
۴۳.بهمن ماه بود که خسته بودم و نیاز شدید به استراحت و رفرش شدن احساس میکردم و همش میگفتم کاش یه اتفاق خوب بیفته و برای یکی دو هفته همه چیییی تعطیل بشه!و بتونم انرژیم رو برگردونم…که جریان کرونای با برکت پیش اومد!! خدای من!
چقد خدا بزرگه که این دنیا رو با این همه آدم و موجودات دیگه،با نظم خاص خودش،مدیریت میکنه که دهن آدمی باز میمونه!
شاید اولش یه کم بخاطر بیماری مثل بقیه شوکه بودم و اینکه مدارس تعطیل شد و بلاتکلیفیِ تدریس..ولی بعدش به خودم اومدم گفتم مگه خودت همینو نمی خواستی؟؟مگه نمی بینی خدا چطور نشدنی رو برات شدنی کرده!خب استفاده کن اینم فرصت!
اولش چند تا کار عقب مونده رو عالی انجام دادم و بعدش ، قبل از اینکه مدرسمون چیزی بگه یا ادامه دار بودن تعطیلات مشخص بشه با مشورت دوستم که ایشون هم معلم هستن و بعنوان دست خداوند ازش سپاسگزارم،شروع کردم آموزش مجازی و برنامه ریختم و پیگیر دانش آموزام شدم که چقد بعدش همکارا متوجه شدن و ازم راهنمایی خواستن و ایده گرفتن حتی اونایی که خیلی باسابقه بودن.
توی ایام طلایی قرنطینه،چون اکثر موارد باید آنلاین میبودن، و به قول استاد؛ دنیا درحال پیشرفت هست و منتظر کسی نمی مونه و آنلاین بودنه هم مهمه هم راحت، اینجا کسانی که به دنیای تکنولوژی و اینترنت واردتر بودن،کارشون بهتر و راحت تر و باکیفیت تر پیش می رفت(هرچی هم حضوری کارشون خوب بود،مجازی باید میتونستن مدیریت کنن)
از اونجایی که من توی این ماجرا واردتر بودم،خب کارم هم عالی تر بود و وقتی خودم وارد بودم و میتونستم هر مسئله ای که برای اولیا و دانش آموز پیش میومد رو حلش کنم خب چون هم حضوراً کارم رو خوب انجام داده بودم و پسندیده بودن و هم مجازی مدیریتم رو میدیدن بهم اعتماد کردن و به خوبی باهام همکاری کردن! و کیفیت کار من توی مدرسه حرف اول رو میزد،
من به خداوند وخودم اعتماد کردم و اونا هم به من اعتماد کردن و کیفیت کارم که دیده شد،به لطف رب قدرتمندم، پشت سر هم درخواست تدریس خصوصی گیرم میومد!
توی مدت قرنطینه طلایی خانگی، برگشتم سراغ کارکردن روی خودم و خودمو مقید کردم به اینکه حتما هرشب،سپاسگزاری بنویسم برای نعمت های همون روز،و با فایل های استاد و مخصوصا قسمت نشانه ی من، هرشب پیش میرفتم و فرکانس رو بالاتر میبردمو برای خودم با ایمان قلبی نوشتم :این کرونای باحال و دوران قرنطینه ی طلایی برای من پر از خیر و برکت و هست و بیشترین نعمت ها رو برام میاره به امید الله و از دل همین شرایط پول می سازم،…
و چندین باور دیگه که هرشب تکرارشون میکردم. خب نعمت ها جاری شدن به سمتم:
۱.با خونوادم کنار هم اوقات قشنگتری رو سپری میکردیم این مدت روابطمون بهتر شد باهم خوش میگذرونیم و همش خداروشکر شادی و خنده
۲داداشم که با مثبت نگری میونه ی خوبی نداشت،بهم میگه خبر منفی نده!!و کلی تغییر کرده!خدااای من
۳.برادر بزرگترم ما رو وارد بورس کرد و من با اندک سرمایه ای که داشتم ریسک کردم و حالا هرروز داره به لطف خداوند بیشتر سود میکنه
۴.دانش آموز خصوصی داشتم و به راحت ترین صورت برام انجام شد و به راحتی و با دست و دلبازی هزینه ی کارم رو دادن
۵.دانش آموزام پیشرفت بیشتری کردن
۶.پول و خوشحالی و راحتی وارد زندگیمون شد
۷.کارم راحت تر شد و عالی تر
۸.به عنوان معلم نمونه ی مدرسه برای تشویقی معرفی شدم به اداره
۹.اولیا هم مستقیما زیاد ازم سپاسگزاری میکنن و تحسینم میکنن و هم جاهای دیگه ازم تعریف میکنن و به گوشم میرسه!این میشه همون روش تبلیغات عباسمنشی!یعنی خداوند و دست های خداوند!
۱۰.توی کارم عالی شدم و هرجا لازم داشتم خداوند از طریق دست هاش ایده ها رو بهم میرسوند که بهتر عمل کنم
۱۱.برای روز معلم سیل تبریکات قشنگ به سمتم روانه شد و چندتا از دانش آموزام برام کادو آوردن و سورپرایزم کردن
۱۲.بدون اینکه خبر داشته باشم برنامه ای که چیده بودم برای کارمجازیم که ۲۶اردیبهشت کامل بشه ،کامل شدن و تموم شدنش مصادف شد با باز شدن مدارس و رفع اشکال حضوری!که این مسئله برای من عالی شد چون کارم کامل شده بود دانش آموزایی که واقعا رفع اشکال لازم داشتن شناسایی شدن و بقیه هم که تکلیفشون روشن شده بود و سردرگم نشدن بین حضوری و مجازی و واقعا برام عالی شد این موضوع.
نکته ای که داشت این بود که من قبل از انجام هر کدوم از کارهام از خداوند میخواستم که به بهترین و راحت ترین شکل انجام بشه و من رو هدایت کنه.و اینطور هم شد
۱۳.وقتی اکثرا از شرایط و بیکار شدن مینالیدن، من با وجود اینکه بخاطر باورهای اشتباهمون موسس حقوقمون رو نمیداد،ولی خودم داشتم باورسازی و فعالیت میکردم و به راحتی چند برابر اون پول رو ساختم!
۱۴.شغل پاره وقتم هم خداروشکر مجازی شده بود و اون رو هم عالی بردم جلو و کارم هم عالی بود و پولم هم گیرم میومد بدون اینکه بخواد حضور داشته باشم یا کرایه تاکسی بدم!توی خونه راحت با اینترنت!
۱۵.کارت حافظه گوشیم سوخت و عکس های یادگاری و مهمم و فایلهای صوتی استاد،همشون حذف شدن! و من بدون ذره ای ناراحتی می خندیدم و میگفتم همه چیم پاک شده و حتما قراره اتفاق بهتری بیفته برام!(این درصورتی بود که سه یا چهار سال پیش هم همین اتفاق برام افتاده بود و عزا گرفتم و خیلی هم وابسته بودم به عکس ها و فایل ها!)
خب نتیجه ی واکنش جدیدم:حال خوب و کارت حافظه دوبرابر ظرفیت قبلی بصورت هدیه به راحتی گیرم اومد! و حالا به راحتی و با خوشحالی فیلم و عکس های جدید میگیرم و فایل های استاد رو هم با نشانه ها پیش میرم و دانلود میکنم و گوش میکنم!
۱۶.وسیله هایی گرفتم برای راحتی خودم و وقتی خواستم بخرم اصلا کاری به قیمتش نداشتم و کارت رو دادم به فروشنده و خودش تخفیف داد.
خیلی حس خوبی بود که بدون اینکه قیمت برات مهم باشه چیزی رو بخری!واقعا ثروتمند شدن باشکوهه!خدایا شکرت
……………….…………..
اینها و خیلی چیزای دیگه که من یادم نیست حتما، از عید ۹۸تا پایان اردی بهشت ۹۹ بوده، سال ۹۸ یک سال پربار و شگفت انگیز بوده برام و بهترین سالی بوده که زندگی کردم
قراره ۹۹هزاربرابر بهتر از اون هم بشه برام و سالهای بعدی بهتر و بهتر …واقعا خداوند رو سپاسگزارم
…………………………..
خواسته هایی که برای سال ۹۹دارم و حتما هم بهشون میرسم به لطف خداوند:
سال ۱۳۹۹سال موفقیت عالی من در همه ی زمینه هاست؛شغل، پول،سلامتی،عشق،روابط
۱.میخوام که توی کارم(آموزش و تدریس) تمرکزی عمل کنم و بهترین بشم و به بهترین مدرسه و بهترین درآمد و بهترین همکارا و بهترین شرایط و بهترین دانش آموزا و اولیا هدایت بشم و عالی پیش برم ،با تایم کاری کمتر و شرایط عالی و راحت
۲.درآمد ماهیانم ۱۰برابر بشه و درحال رشد باشه
۳.درست کردن دندون هام و چند مورد دیگه که برای سلامتیم باید انجام بدم
۴.با شخص دلخواهم که مشخصاتش رو برای خودم نوشتم، وارد رابطه عالی بشم و عالی پیش بریم( چن تا ترمز توی این زمینه پیدا کردم که باید حلشون کنم حتما)
۵.مسافرت های زیاد به جاهای عالی و با آدم های عالی و شرایط راحت و عالی
۶.ادامه دادن مسیر زیبای توحیدی عباسمنشی
۷.کارکنم روی قضاوت نکردن خودم و همه و سرزنش نکردن خودم
۸.مهاجرت به جای بهتر (البته تکاملی)
۹.اتوموبیل دلخواهم رو بخرم پژو پارس سفید
۱۰.موتورسواری و دوچرخه سواری یادبگیرم و انجام بدم
۱۱.بیشتر و بیشتر به خودم راحت بگیرم و بیشتر خوش بگذرونم
۱۲.درگیر هییییییچ کسی حتی خونوادم نباشم و با خودم راحت باشم
۱۳.عزت نفسم رو ببرم بالاااااااتر
۱۴.روی نیازم فقط و فقط به خدا باشه
۱۵.دوره ۱۲قدم رو تهیه کنم
استاد عزیزم و مریم جانم
سپاسگزارم ازتون عشاق الهی
شاد و سلامت و ثروتمند باشین🌹💖
?قسمت دوم جوابم:
و برا سال 97هم اینارو میخوام
?️با نامزدم ازدواج کنم و عشق بینمون بیشتر بشه و حتما حتما مهاجرت کنیم با شرایط خوبی به شهرهایی که دوس داریم و همیشه درهمه جهات باهم پیشرفت کنیم.
?️ماه عسل بریم مشهد و شمال
?کارم گسترش پیدا کنه و ️درآمدم در ماه 10میلیون تومان بشه
?️نامزدم استقلال مالی پیدا کنه و بتونه کار مورد علاقه ی خودش رو راه اندازی کنه
?️سلامتی کامل بدست بیارم
?️سفت و سخت آموزه های استاد رو انجام بدم و رابطم با خدای مهربونم رو عالی کنم
?️همه محصولات استاد رو بخرم مخصوصا قانون آفرینش و روانشناسی ثروت 3
?️لپ تاپ و گوشی موردعلاقم رو بخرم
?️ماشین بخریم
?️اونقدری ثروت گیرم بیاد که حسابش از دستم دربره
?️اعتماد به نفسم عااااالی بشه و روابط عمومیم خوب بشه.
?️با برنامه ی خوب و صحیح دوباره وزن کم کنم و ایده آل بشم
?️روابطم با همه مخصوصا خونوادم خوب بشه
?️مسافرت های دونفره ی عالی با نامزدم میخوام هم داخلی و هم خارجی
.
.
?امسال سال من هست?
سپاسگزارم از خدا و از شما استاد.
شاد و ثروتمند باشید?
به نام خدای مهربونم
سلام به استاد و همه ی دوستان
سال 96 سال خیلی جالبی بود برام پر از خواسته ها و ناخواسته ها.که همون ناخواسته ها هم بخاطرشون سپاسگزارم چون خواسته بهتر و بزرگتری رو برام واضح کردن.
?عشقی رو تجربه کردم که آرزوشو داشتم و قبلا بخاطرش سپاسگزاری و رهاش کرده بودم.(اونم از طرف کسی که چند سال پیش همدیگه رو میخواستیم ولی بخاطر باورهای وحشتناکِ خودم خیلی بد به هم خورده بود و دیگه اصلا فکرشو هم نمی کردم که دوباره جور بشه).سال 93 به مدت چندماه خصوصیات همسر دلخواهمو نوشته بودم و هرروز سپاسگزاری میکردم و مواردی هم پیش میومد ولی جور نمیشد.و دیگه بیخیالش شدم.اوایل سال 95بازم نامزد قبلیم وارد زندگیم شد و هنوزم فکرش رو نمی کردم اتفاق خاصی بیفته ولی اتفاق ها پشت سر هم افتادن و بالاخره اسفند 95دوباره نامزد شدیم و من سال 96 وقتی غرق احساس خوب بخاطر این تجربه ی این عشق و ارتباط قشنگ بودم،یاد خصوصیات و سپاسگزاری هام افتادم و رفتم سراغشون دیدم حدود90درصد همون هاست! و اون 10درصد رو بعدا فهمیدم بخاطر باورهای اشتباه و ریشه ای خودمه که جور نشده.
با نامزدم عشق زیاد و آزادی و پیشرفت و احترام رو تجربه کردم. یه دوره طلایی توی زندگیمه.
?هدایایی از نامزدم و خونوادش گرفتم که قبلا مشخص کرده بودم که میخواستمشون و اطرافیانم بهم میگفتن این چیزا رسم نبوده و خیلی عزیزی که برات انجامش دادن.و من نمیدونستم رسم نبوده?
?تعطیلات عید بالاخره جوون های فامیل اومدن خونمون (برعکسِ همیشه!)و با همدیگه بیرون رفتیم و بهمون خیلی خوش گذشت.
?داداشم یه دستبند نقره خیلی زیبا بهم هدیه داد
?چن وقتی بود دلم یه گوشی بهتر میخواست و وقتی به نامزدم گفتم گوشی خودشو که تازه هم خریده بودش بهم داد
?دخترخالم خونش اومده بود تو شهری که من دانشگاهش درس میخوندم و این شانس خوبِ من بود.چون خیلی خودش و خونوادش رو دوست دارم و آدم های محترم و انرژی مثبتی هستن.مصاحبت باهاشون همیشه من رو یه پله جلوتر میبره تو زندگیم. و توی مدت اون ترم بیش از حد توانشون هوای من رو داشتن و حتی ماه رمضان هر جوری شده هرشب برام غذا میاوردن خوابگاهم،درصورتی که هیچ توقعی ازشون نداشتم.و سپاسگزارشون و سپاسگزار خداوند هستم
?همکلاسی دوران دبستانم رو اتفاقی پیدا کرده بودم و خیلی مهربون و همراهم بود و هست
?همیشه توفکرش بودم که بتونم راحت و بدون دغدغه برم توی فضای سبز و خونواده ها رو نگاه کنم و انرژی بگیرم و برگردم خوابگاه و برم سراغ درسهام و….دیوار به دیوار خوابگاهمون پارک بانوان افتتاح کردن!با کلی وسیله ورزشی. و من هرروز میتونستم برم اونجا و پیاده روی خوبی هم داشته باشم
?آدم های جدیدی توی همکلاسی های دانشگاهم پیداکردم که با وضعیت جدیدم هماهنگ بودن
?کلاس هام رو مرتب میرفتم و استادها خیلی باهام محترمانه تر رفتار میکردن و گاها صمیمی تر!
?ترم آخرم بود و22واحد درس اختصاصی!و خیلی هم کم کاری داشتم توی ترم های گذشته و هیچ کس فکرش رو نمی کرد با اون پیشینه، من بتونم از پسش بربیام!عزمم رو جزم کردم و تصمیمم رو گرفتم و چله نشین شدم.چهل روز رو اختصاص دادم به خوندن و جبران گذشته و مقارن با ماه رمضان هم شد.و نامزدم هم خیلی تشویقم کرد و هوام رو داشت و شدیدا پیگیر پیشرفتم شد. و از وسط های این مدت هم برگشتم سایت استاد و هرچی فایل رایگان بود رو دوباره دانلود کردم و همش درحال درس خوندن صدای استاد هم توی گوشم بود! منم مثل استاد گفتم تصمیم گرفتم پس یا انجامش میدم یا میمیرم! و بیشتر قدرت میگرفتم.با وجود اینکه خیلی ها بخاطر خوندن روزه نمیگرفتن و حتی توی اتاقمون هم همیشه آشپزی به راه بود ولی من هم روزه هام رو درست گرفتم هم میخوندم.وهرکسی که از روزه می نالید من میگفتم اتفاقا کاش ماه رمضون تموم نشه و به من داره خیلی خوش میگذره و نظم خوبی هم به کارهام داده!
?دو تا درس ارائه به استاد داشتم که از یکیش چن بار رد شده بودم و هیشکی از اون استاد خوشش نمیومد و من هم ازش میترسیدم و نمی رفتم سراغش تا آخرای ترم.براخودم مشخص کردم که من می خونم و اون استاد خیلی خوب باهام رفتار میکنه و بهم آسون میگیره و نمره خوبی هم ازش میگیرم و باعث پیشرفتم هم میشه!تاجایی که تونستم همزمان با درس خوندنم رو خودم کار میکردم و بالاخره رفتم تو دل ترسم و موفق شدم.و هیشکی باورش نمیشد که چه رفتار خوبی باهام داشته و چه نمره ای ازش گرفتم! اون یکی درس هم استادش خیلی بهم آسون گرفت و نمره خوب داد و اونم دوستام باورشون نمیشد و میگفتن ترم آخری خیلی خوش شانس شدیا!
?قبلا یه امتحان میان ترم داده بودیم که چون تستی بود و روز امتحان اعصابم به هم ریخته بود فکر میکردم خیلی بد شده و جراتش رو نداشتم برم سراغ نمره.و توی همون چله! خودِ همکلاسی هام با اصرار اومدن نمره رو بهم گفتن و فهمیدم جزو چندتا نمره ی بالای کلاس شدم!
?با چندتا از دوستام یه کنفرانس باید ارائه میدادیم که ازش ترس داشتیم و اتفاق هایی افتاد که شدیم گروه آخری و چون وقت نبود استاد گف همون مطلب رو خلاصش رو باید توی امتحان پایان ترم توی چند صفحه برام بنویسین و ارائه نمیخواد و خودش یه جزوه خوب برا همون مطلب بهمون داد! موقع امتحان پایان ترمش چن تا از بچه ها نمونه سوال داشتن ولی بعضیاشون نمیخواستن به دست من برسه? و منم بی خبر از همه جا.شب امتحان یکی از همکلاسی ها یه سوال ازم پرسید و سر جوابش کلی بحث کردیم تا فهمیدیم جواب من درسته و گف این نمونه سوال بودها، فهمیدم فقط من نداشتمشون!اون هم کلاسی هم خیلی تعجب کرد و برام فرستادشون و جوابای دیگه رو کامل برام توضیح داد! و اون امتحان رو من نمره ماکزیمم شدم?
?یه امتحان آزمایشگاه داشتیم که همگروهیم معمولا نمیومد و هیچ کاری برا گزارشکارامون نکردیم و جزوه درستی هم نداشتم.که یکی از همکلاسیها خودش بهم گف که ترم قبل پاسش کردم و جزوه و گزارش کار دارم و برام آورد و کلی برام توضیح داد. و بعدش همگروهیم هم دوتا از گزارشکارهارو برام فرستاد.و عالی نوشتم و تحویل دادم.موقع امتحانش هم بازم چون فقط من جواب نمونه سوال ها رو نداشتم بد نوشتم و نگران بودم ولی بعد سپردم به خدا و رفتم سراغ بقیه درسها.هفته ی بعد استاد که خیلی هم خوش اخلاق هست من رو دید کلی باهام حرف زد و آخرش گف خودم تو جریان این ترمت هستم و خیالت راحت حواسم هست! و نمره خوبی هم بهم داد.و کلی هم برا آیندم راهنماییم کرد?
?استادی که همه میگفتن کسی باهاش پاس نمیکنه این ترم خیلی به همه آسون گرفت و من جزو نمره خوب ها شدم
?توی اتاقمون جو خوبی نبود و میخواستم از اتاق برم ولی اتاق خالی گیر نیومد و من هم گفتم میمونم و توی همین اوضاع درسامو میخونم و درست میشه!دوستام که تو اتاق دیگه ای بودن همش میرفتن خونه و کلید اتاقشون رو میدادن به من و یه اتاق کاملا خالی درست وقتی که لازمش داشتم گیرم اومد!
?آزمون استخدامی میخواستم ثبت نام کنم و کلی سوال داشتم.به یکی از استادها هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد و مجبور شدم توی روزهای امتحان برم دانشگاه دنبال این قضیه و تو راه باخدا حرف میزدم که راحت و خیلی خوب جوابمو بگیرم و با خوشحالی برگردم خوابگاه.رفتم و دیدم که مدیرگروهمون که یه درس هم باهاش داشتم اون روز تو اتاقش بود و رفتم و براش مسئله رو توضیح دادم و کلی با احترام باهام رفتار کرد و راهنماییم کرد و چندجا زنگ زد و جواب همه سوالام رو داد و درمورد امتحانمون هم دیدم نمرم خوب شده و با خوشحالی و راحتی به خوابگاه برگشتم!
?یه امتحان سنگین با یه استاد دیگه داشتیم و همه استرس داشتیم و نمیدونستیم چی میشه و فقط میخوندیم.یکی از همکلاسی ها که بشدت استرسی بود هم اون چن روز همش به همدیگه پیام میدادیم و بیشتر اذیت میشدم و راحت متوجه میشدم که با این فرکانس ها قرارنیست این درس رو پاس بشم!و پاس هم نشدم و نمره ای گرفتم که این استاد به کسی نداده بودش تاحالا! 9.9 منم اعتراض نوشتم و براش توضیح دادم که تنها درسی هست که برام مونده و کارشناسیم تمومه و همون هفته باید کارنامه کاملم رو نشون جایی میدادم، اعتراض رو نگاه نمیکرد ولی من میخندیدم و ته دلم مطمئن بودم درست میشه.نامزدم و خونوادم حرص میخوردن که چرا بیخیال نشستی و زنگ بزن مدیرگروه و استادتون. بالاخره یه روز شماره استاد رو دادم به نامزدم و گفتم خودت زنگ بزن بهش.زنگ زد ولی استاد جواب نداد و تاریخ اعتراض هم داشت تموم میشد.توکل کردم و رفتم سایت و دیدم من رو پاس کرده و ساعت بررسی اعتراضم هم دقیقا همون موقع بوده که به استاد زنگ زدیم?
?درطول همین ترم افتادم تو فکر کم کردن اضافه وزنم و یه کمی تغییر کردم.وقتی ترم تموم شد و اومدم خونه نامزدم خودش با اصرار من رو برد تا باشگاه خوب پیداکردیم و ثبت نامم کرد.و هرروز کلی پیاده روی داشتم و باشگاه هم میرفتم و روحیه خوبی پیداکرده بودم و توی مسیر هندزفری توگوشم بود و حرفای استاد رو گوش میدادم
?یکی از اهدافم که خیلی ازش ترس داشتم گواهینامه بود! بابام به محض اینکه دید ترم تموم شده افتاد دنبال این قضیه و برام جورش کرد و جای فرار برام نذاشت?وسط گرمای تابستون هم کلاسها رو میرفتم و هم باشگاه اونم پیاده و احساس سرزندگی میکردم!موقع امتحان کتبی همه کلی استرس داشتن و هی سوال و جواب ها رو مرور میکردن و من فقط می خندیدم و آروم بودم وقتی مسئولش اومد و اسم ها رو میخوند من قبول شدم و خیلی از اونهایی که کلی خونده بودن و کلی استرس داشتن با نمره پایین رد شده بودن…برای قسمت عملی هم بهم گفتن یکی از مربی های آقا،خیلی کارش خوبه ولی وقتش پر بود تا یه هفته دیگه و باید هر جلسه هم یه خانوم همراهم میبردم،منم بیخیال شدم و یه مربی خانوم رو که وقتش خالی بود انتخاب کردم و اتفاقا خیلی مربی خوبی هم بود که جوون بود و رفیق شدیم و کلی بهم روحیه داد و موقع امتحان شهری،استرس داشتم و نامزدم اومد و از جمع بقیه جدا شدم و کنارم موند کلی تشویقم کرد و روحیه داد و هوامو داشت.افسر خیلی سخت گیری کرد از 40تاآقا6تارو قبول کرد و در کمال ناباوری خیلی بهم آسون گرفت و از بین خانوم ها فقط من و یکی دیگه رو قبول کرد! خانومها اومدن گفتن پارتی داشتی که قبولت کرد! و به این ترتیب من هرسه امتحان رو بار اول قبول شدم و یک ماهه کلاس رفتم و گواهینامه گرفتم?
?توی باشگاه با خانوم های خوبی آشنا شدم
?پولی از جایی طلبکار بودم یه مدت که بیخیالش شدم خودشون بهم زنگ زدن و با احترام بهم دادن پول رو
?یکی از خواهرشوهرهام ازدواج کرد و کلی همراهش بودم
?خواهرزادم ازدواج کرد
?تو زندگی خواهرم و شوهرش مسئله ی مالی پیش اومده بود ولی خداروشکر حل شد
?خاله ی مادرم که خیلی مهربونه و یه جورایی بزرگمونه رو بعد از سالها دیدم و خیلی به من و نامزدم(فامیل هستیم) عشق ورزید و هوامونو داشت.و دیدن دست ها و چشم های مهربونش کلی بهم انرژی میده
?بچه برادرم که بخاطر جدایی والدینش پیش مادرش بود و خیلی وقت بود ندیده بودمش برادرم آوردش پیش خودش و خیلی از دیدنش و بودنش خوشحال شدم و کلا با سن کمش برام یه رفیق پایه و مهربونه و خیلی خوشحالم و افتخار میکنم بهش
?چیزی که خیلی لازمش داشتم رو نامزدم با ذوق برا تولدم خرید و واقعا خوشحالم کرد
?روز تولدم کلی کادو و تبریک های قشنگ داشتم
?یکی از خواهرشوهرهام باهام رفتار سردی داشت و ناراحت میشدم ولی دیگه بیخیالش شدم و فقط خودم بودم و سپاسگزاری میکردم بخاطر رابطه خوبی که خونواده نامزدم باهام دارن و کم کم اون خواهرشوهر حتی از مادر شوهرم هم باهام مهربون تر شده و رفیق های خوبی شدیم?
?باشگاه داشت وضعیتش به هم می ریخت و دیگه رسیدگی نداشتن.منم دیگه نرفتم و یه روز نشستم وزن هدفم رو مشخص کردم تصاویر اندام دلخواهم رو جمع کردم و تصمیم گرفتم به کاهش وزن، یکی دو روز بعدش یه دکتر مهربون توی پیچش یه رژیم جدید نوشت و گروه 2000نفری تشکیل دادن و کلی پیگیری میکردن و منم از اول همراهشون شدم تاجایی که میتونستم رعایت میکردم و نامزدم خودش باهام همراه میشد تا چن روز در هفته رو برم پیاده روی و تشویقم میکرد.و توی حدود2ماه من به وزن نرمالم رسیدم و خیلیییی خوشحال شدم.هرکی میبینه انگیزه میگیره و روش موفقیتم رو ازم میپرسه.
و بعضی بیماری هام هم بواسطه همین موضوع رفع شدن.
?چیزایی که خودم دوس داشتم توی خودم بوجود بیارم،بدون اینکه من چیزی بگم، نامزدم بهم پیشنهادشون میداد و کلی راهنماییم میکرد و خیلی خوب بود
?نامزدم باوجود ضرر مالی و فشار زیاد،از پا ننشست و دوباره تلاش کرد تا بتونه جبرانش کنه
?تصمیم گرفتم منم برم دنبال مراقبت از گل و گیاه و وقتی تصمیم گرفتم برم بخرم، خانوم همسایمون دوتا برام آورد و بعدش نامزدم چندتای دیگه آورد و راهنماییم کرد برا مراقبتشون
?مامانم هر پولی گیرش میومد جهیزیه من رو کامل تر میکرد
?از این که بعضی اطرافیانم پشتم رو خالی کردن فهمیدم باید روی پای خودم وایسم و فقط روی خدا حساب باز کنم و عالی بود
?پولی بخاطر خوابگاه از دانشگاه طلب داشتم و به حسابم واریز شد
?از سایت و حرفای استاد فاصله گرفته بودم ولی اتفاق هایی افتاد که بالاخره تصمیم گرفتم دست از درمان سطحی بردارم و با کمک اعتماد کامل به حرفای استاد عباسمنش باورهام رو ریشه ای بررسی کنم و درحال درست کردنشون هستم
?همسایه های خوب و مهربونی برامون اومد که خیلی خوبه
?یه دوست جدید و انرژی مثبت و مهربون پیدا کردم
?فایل بهترین باور درمورد خداوند یه تحول عظیم و عجیب توی وجودم و زندگیم ایجاد کرد
?سالگرد نامزدیم یه روز عالی بود برام کنار نامزدم
?رابطم با خدا خیلیییییییی قشنگ تر شد
?به صورت جدی افتادم دنبال ایجاد درآمد
?هنرهای جدید و قشنگی یاد گرفتم
?خواهر شوهرم بهم عیدی داد و رفتار خیلی خوبی باهام داشت
?داداشام برا عیدیم لباس آورد
?چندتا مسافرت کوتاه ولی عالی داشتم
?داداشم خونه و وسایل جدید خرید
?چندتا کار انجام دادم ولی دیدم اونقدر که توقع داشتم راحت نیستن برام.پس دیگه بیخیالشون شدم و همش ته دلم از خدا میخواستم که یه کار خیلی راحت باشه و یه محیط امن باشه و هیچ سرمایه ای نخواد و خودشون زنگ بزنن و بهم کار پیشنهاد بدن! تا اینکه یه روز گوشیم زنگ خورد و یه فامیل که خیلی وقت بود ارتباطی نداشتیم ازم خواست معلم خصوصی دخترش بشم و من هم طبق معمول ترسیدم و گفتم نمیتونم و بیخیالش شو، گف باورکن نمیخوام مجانی کارکنی و حالا تو بیا.
و کلی بهم اصرار کرد منم قبول کردم ولی کلی استرس داشتم و بازم دستان خداوند در قالب نامزدم و دوستم که معلم هست به یاریم اومدن و امیدوارم کردن برم حتما.منم توکل کردم و همش میگفتم خدایا من به تو اعتماد دارم و تو منبع علم ودانشی و هرچی لازم داشتم در لحظه در اختیارم بذار.رفتم و واقعا خوب بود.اعتماد بنفسم خیلی بالا رفت.هرجا هم لازم میشد از همون دوستم کمک میگرفتم و سخاوتمندانه هرچی که بلد بود رو بهم میگف.
وقتی یه نگاه کلی انداختم دیدم این شرایط دقیقا همونایی هست که به خدای مهربون و ثروتمندم سفارش دادم.روزی که میزان دستمزدم رو مشخص کرد خیلی خوشحال شدم.شاید زیاد نبود ولی چنان حسی داشتم از این موفقیت که پرواز میکردم.وقتی هم نزدیک عید پول رو برام انتقال داد و برا شیرینی یه چیزی برا مادرم خریدم و خیلی خوشحال شد
?سه فصل از کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو خریدم و باور داشتم که چندبرابرش وارد حسابم میشه و خداروشکر شد!
?با خوندن کامنت های روانشناسی ثروت3 باورهای خوبی تو ذهنم شکل میگیره و یه مساله مالی رو هم تونستم باهاش حل کنم! و هنوزم مشغول خوندن کامنت هاش هستم?
?قدرت تصمیم گیری و اعتماد به نفسم بهتر شده
?سایه خونوادم بالا سرم بوده
??و نکته مهم این که من پایان سال رو واقعا خوشحال بودم و برا خودم جشن گرفتم و خوشحال بودم
?حتما کلی چیزای دیگه بوده که من الان یادم نمیاد