توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

یکی از کارهای روزانه من، توجه به نعمت هایی است که وارد زندگی ام شده. سپاس گزاری برای نعمت های زندگی ام و ربط دادن آنها به قوانین کیهانی و توحید عملی، مهم ترین کار زندگی هر روز من است.

به نظرم تکرار این روند، مهم ترین دلیل موفقیت هایی است که کسب نموده ام.

یادم می آید، آن روزها که تازه قوانین خداوند را شناخته بودم، انجام همه این کارها را به عنوان تمریناتی برای رسیدن به خواسته هایم انجام می دادم.

اما آنقدر به تکرار این شیوه ادامه داده ام، که اکنون این موضوع، جزئی از رفتارم شده و این عادت را در من ساخته تا به راحتی با دیدن داشته های زندگی ام و تمرکز بر آنها، بتوانم هر ناخواسته ای را نادیده بگیرم.

موضوع این فایل، انجام یک تمرین برای ساختن چنین عادتی است.

این تمرین را، قانون تمرکز بر داشته ها، راه رسیدن به خواسته ها نامیده ام.

زیرا ذهن مان عادت دارد ما را به سمت تمرکز بر ناخواسته ها ببرد،

عادت دارد به راحتی هزاران اتفاق خوب در زندگی مان را نادیده بگیرد، اما اگر فقط یک اتفاق بد رخ دهد، هزاران بار آن را برایمان بازگو نماید تا باور کنیم هیچ اتفاق خوبی در زندگی مان رخ نداده و جایی برای تمرکز بر نکات مثبت در زندگی مان وجود ندارد.

به قول قرآن، شیطان قسم خورده با نجواهایش شما را گمراه نماید

به قول قرآن، نجوا فقط از سوی شیطان است برای اینکه مومنان را غمگین نماید

مهم ترین کار زندگی تو، تلاش ذهنی آگاهانه برای رفتار نمودن بر خلاف این سیستم ذهن و وعده شیطان است. یعنی آگاهانه تمرکزت را بر داشته های زندگی ات بگذار. آگاهانه به خاطرشان سپاس گزار باش و با ارسال این فرکانس ها، خود را وارد مدار خواسته های بیشتر نما.

من تمام نعمت های زندگی ام را به این شکل وارد زندگی ام نموده ام و دوست دارم افراد زیادی بتوانند اهمیت این فرمول را بشناسند و مهم تر از آن در زندگی خود به عنوان اصلی اساسی، اجرا کنند.


یک تمرین عملی برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»:

  1. در بخش اول، تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی ای که در سال ۹۶ در زندگی ات کسب نموده ای را بنویس.

درباره نوشتن شان آنچنان سخاوتمند باش که حتی از کوچکترین شان هم نگذری!

  1. در بخش دوم، بنویس می خواهی چه تجاربی را در سال ۹۷ کسب نمایی

هدف این تمرین این است که از داشته هایی که در این یک ساله در زندگی ات کسب نموده ای قدرت گرفته و این قدرت، ایمان و عزت نفس و باور را برای خلق خواسته های سال ۹۷ به کار بگیری.

هدف این تمرین این است که با قدرت گرفتن از داشته های زندگی ات، خود را وارد مدار بالاتری نمایی که در آن مدار ،خواسته های بیشتری انتظارت را می کشد

هدف این تمرین این است که سخاوت خداوند و فروانی جهانش را باور نمایی تا بتوانی باز هم درخواست نعمت های بیشتری ازخداوند داشته باشی

این تمرین تمام کار زندگی شماست.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    414MB
    11 دقیقه
  • فایل صوتی توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها
    9MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حسین جهانی» در این صفحه: 4
  1. -
    حسین جهانی گفته:
    مدت عضویت: 2942 روز

    سلام علیکم

    *

    متن من به علت طولانی بودن در یک نظر ثبت نشد و به همین خاطر در دو نظر پشت سرهم ادامه ثبتش کردم از دوستانی که محبت میکنن و مطالعه میکنن ادامه متن در نظر بعدی به ثبت رسیده

    *

    داشتم روی ایده خودم کار میکردم که گوشیم رو چک کردم و دیدم استاد فایل جدید گذاشته

    ساعت 4:30 دقیقه صبح هست و من انرژی خیلی زیادی داشتم که با دیدن این فایل انرژیم 1000 برابر شد دوستان

    جا داره اول از همه یه تبریک عید رو به همه دوستای گلم بگم و از صمیم قلب براتون آروزی شادی و آرامش تو سال 97 داشته باشم

    و همچنین تبریک فراوون به استاد بی نظیر و گروه فوق العاده مهربون

    یه موردی هم خیلی دوست داشتم بگم این هست که عاشق همه بچه های فوق العاده خانواده خودم یعنی عباسمنشی های بی نظیر هستم و چقدر زیاد از نظرات همه دوستان انرژی و عشق میگیره خدایی

    داش رضای عطار روشن که بعنوان برادر بزرگتر وقتی عکس پروفایلش رو میبینم انرژی پاک و الهیش بهم منتقل میشه، خدا میدونه چقد دوست دارم این بشر رو من

    هرکی با آقا رضا عطار آشنا نیست حتما بره و نظراتش رو بخونه اصلا عاشق این شخص میشید به جان خودم انقد که دوست داشتنی و با اخلاصه

    خواهر بزرگم لیلای شب خیز مهربون و دنیای آرامش بی نظیر و خواهرم ستاره بنی نجاریان گل و برادرهای فوق العاده ام کامران کامران فر و مسعود صالحی و سید کاظم دوست داشتنی و همه و همه بچه های خالص و بی نظیر این خانواده که باور کنید دوست دارم اسم همشونو ببرم اما موقعیتش نیست

    تا میتونید نظر بزارید که بدجوری حال میکنیم همه با هم

    ——————–

    نوشته من طولانی هست و ببخشید که حتی با حذف خیلی از جزئیات بازهم طولانی شد

    —————————————

    خیلی وقت بود که دوست داشتم از روند کسب و کار و زندگی خودم صحبت کنم اما فرصتش پیش نمیومد کاملا و وقتی الان تو این همه انرژی بی اندازه ای که داشتم استاد این مسابقه رو گذاشت با خودم گفتم اصلا این رو گذاشته که من بالاخره این کامنت رو بدم

    من خدارو شکر میکنم اگر برنده این مسابقه باشم اما واقعا دوست دارم بدون نیت مسابقه ای این صحبت هارو بنویسم تا که شاید تحولاتی برای خودم و دیگران به بار بیاره به کمک خداوند

    برای همین سعی میکنم خیلی صادقانه همه موارد رو بنویسم تا شاید درسی توش باشه برای دوستان و البته خودم

    ———————————

    برای نوشتن روند زندگی و کار و اهدافم دوست دارم نه فقط سال 96 بلکه گریزی بزنم به کمی قبل تر

    من روند تغییراتم رو دو سه سال از قبل از آشنایی با استاد و سایت در سال 93 اگه اشتباه نکنم شروع کرده بودم

    اما هیچ درک و انسجام درستی از مطالب و قوانین موفقیت نداشتم تا آشنایی با استاد عزیز

    اما همون مطالعه پراکنده کتابهای موفقیت و سخنرانی های اساتید عزیز دیگه من رو به مدار استاد بزرگوارم عباسمنش رسوند که خدارو شکر میکنم از این بابت

    من در خانواده ای بزرگ شدم که علی رغم درآمد خیلی خوب پدرم به واسطه نبوغش (حتی در شغلی که 90 درصد هم شغلی هاش همیشه کار نداشتن و درآمد زیادی هم نداشتن) همیشه بدهکار بودیم و هنوز هم پدرم هست و خودم همینطور که در ادامه میگم

    ((یه پیام بازرگانی بزنیم؛ همین الان که داشتم مینوشتم صدای گریه دخترم که 15روزشه و بی اندازه خوشگل و نازم اومد رفتم بغلش کردمو یه بوسش کردمو بوی بی نظیرشو استشمام کردم و انرژیم دو میلیارد برابر شد))

    من یک فایل ورد در لپ تاپم دارم که از چند سال پیش اهداف و ایده ها و کارهای دم دستی و آیندم رو در اون یادداشت میکردم

    من در سال 93 هنوز شناخت درستی بر قوانین نداشتم و از سال 94 با استاد آشنایی و همراهی بیشتری پیدا کردم

    در فایل ورد خودم اهدافی رو برای سال 93 گذاشته بودم که الان وقتی نگاه میکنم می بینم به 99٫99 درصد اونها نرسیدم

    یادمه با خوندن کتاب دولت و فرزانگی نوشته مارک فیشر و با شناخت ناقص از قوانین اون هدف گذاری نا معقول رو انجام دادم که برای همیشه ناکام موند، کتاب مارک فیشر مشکلی نداشت این من بودم که هیچی نمیدونستم از قضیه

    اما با آشنایی بیشتر با استاد عزیز کم کم فهمیدم قضیه از چه قراره

    در سال 94 کمی بیشتر از قوانین مطلع شده بودم اما این بار با هدفگذاری صحیح آشنا نبودم و پول خرید دوره آنلاین هدفگذاری استاد هم جور نشد

    من 18 هدف برای سال جدید گذاشتم و داشتم کم کم قضیه باورها و مدارهارو به کمک استاد درک میکردم

    به خاطر آشنایی بد و ناقصم با این مسائل یکم فکر میکردم که بلدم همه چی رو و مقاومت ذهنم باعث میشد که دیرتر نکته اصلی قانون رو بگیرم

    دقیقا نمیدونم چند درصد از اون 18 تا هدف انجام شد اما در بهترین حالتش فکر میکنم زیر 30-40 درصد با موفقیت همراه بودن، نکات خوبی دارن اما خیلی وارد جزئیات نمیشم تا بتونم سال 95 و 96 رو با جزئیات بیشتری بگم که مطمئنا نکات جالبتری داره

    رسیدم به سال 95 و با شناخت بازهم بهتر قوانین و البته این دفعه روش های بهتر برای هدفگذاری 4 تا هدف عمده برای خودم نوشتم که به اهداف و کارهای کوچیکتر تقسیمشون کرده بودم

    من هم مثل پدرم همیشه درآمد داشتم حالا کم و زیاد اما همیشه خوب بوده چون در کارم هیشه نوآوری و خلاقیت خیلی خیلی زیادی داشتم و همچنین تو همه جنبه ها به تخصص و مهارت رسیده بودم

    برای همین اگر اراده میکردم به راحتی چندین برابر بقیه درآمد داشتم

    مثلا در کنار کار اصلیم برنامه نویسی میکردم خیلی خیلی عشقی و تفننی و در سن خیلی کم مثلا در 16-17 سالگی اولین برنامه های خودم رو شروع به نوشتن کردم و هر برنامه رو 5 میلیون و یا بیشتر یا گاهی کمتر میفروختم

    اما به خاطر باورهای خرابم به خاطر پیشینه خانوادگیم و… من هم مثل پدرم همیشه بدهکار بودم

    خب مهمترین چیز برای من پرداخت بدهکاری هام بود

    برای همین حالا که قانونو بهتر شناخته بودم سال 95 رو سال تسویه بدهی هام قرار دادم و با خودم گفتم که همه تمرکزم رو بزارم و بدهی هام رو پاس کنم

    در کنارش 3 هدف عمده دیگه هم گذاشتم

    در پایان سال 95 من 3 هدف دیگم رو بهشون رسیده بودم و همه چیزایی که میخواستم انجام شد

    اینجای داستان خیلی جالبه دقت کنید دوستان

    یکی از هدفام مستقیما مربوط میشد به پرداخت بدهی هام

    یعنی اول بدهی هام باید تسویه میشد و من میتونستم پس اندازی جمع کنم که بتونم یه ایده ای که دارم رو پیاده کنم

    در آخر سال 95 من تقریبا موفق شدم 90 درصد بدهی هام رو صاف کنم

    مخصوصا بدهی های خفه کننده خودم رو که واقعا پرو بالمو بسته بودن، اما همچنان کمی بدهی مونده بود

    یادمه خیلی آخرای سال 95 خیلی دست و پا زدم که اون مقدار بدهی هاهم تسویه و تموم بشه اما نشد که نشد

    اما نکته جالبش این هست که بدهی های من تموم نشد و طبیعتا نتونستم پولی پس انداز کنم که یکی دیگه از اهدافم رو پیاده سازی کنم که همون ایده مورد نظرم در راستای گسترش کسب و کارم بود

    و من هم زمان مورد نیاز برای اجرای اون ایده و هم مهمتر پول مورد نیاز اجرای اون رو نداشتم

    اما به طرز عجیب و غریبی دوستی به سراغم اومد و به من پیشنهاد جالبی داد

    اون پیشنهاد دقیقا خود همون ایده من بود که من نه پولش رو داشتم و نه زمان اجراش رو چون سال به آخراش نزدیک شده بود

    ایشون اون ایده رو ساخته و پرداخته کرده بود و داشت واگذارش میکرد که به من پیشنهاد داد و من بصورت تمام چکی این پکیج آماده رو از ایشون خریدم که زمان آماده کردنش رو هم خود ایشون قبلا گذاشته بودن

    این رو بگم که من فایل ((همین لحظه بهترین زمان برای شروع است)) استاد رو هم گوش کرده بودم و کاملا پذیرفته بودم و به این دام که وقتی بدهکارم خودم بدهکارتر نکنم و یا چکی خرید نکنم و… هم آشنا بودم

    اما با کمال میل در این دام افتادم

    چطور؟ اینجاش نکته خیلی خیلی ریزی داره

    وقتی این کسب و کار که ایده مورد نظر من و البته هدفگذاری شده من در ابتدای سال بهم معرفی شد من خیلی وسوسه شدم که نگاه کن پسر همه چیز آمادست و ساخته و پرداخته شده و در حال حاضر نه زمانی برای اجراش نیاز داری و نه پولی و فقط کافیه این معامله رو انجام بدی

    با این تصور و این نجوای شیطان که تو روند و مسیر درستی و این پیشنهاد هم از طرف خداست چون تو مدارش قرار داری و قبولش کن

    و با تکرار این جملات در مغزم من یادم رفت که استادم چی بهم گفته و اصل رو ول کردم رفتم سراغ فرع بخاطر چی؟ بخاطر وسوسه و زودتر به خواسته رسیدن و کوتاه کردن دوران تکامل خودم

    در حالیکه واقعیت این بود که اگر من در مدارش بودم خیلی زودتر بدهی هام رو داده بودم و زمان و پول مورد نیاز اجرای اون کار رو داشتم ولی نداشتم و در این دام افتادم

    که البته سختی زیادی بابتش متحمل شدم ولی درسهای ارزشمندی گرفتم و شناخت و آگاهی و باورهام رو تقویت کرد…کی؟ وقتی که فهمیدم حرکت اشتباهی زدم و مسئولیتش رو پذیرفتم

    سال 95 با حدود بیش از 95 درصد موفقیت آمیز بودن اهدافم به پایان رسید و سال فوق العاده ای بود

    اما همچنان بدهکار بودم

    از حدود مثلا 50 مورد بدهی ریزو درشت شاید 45 تاش رو داده بودم و اون 5 تا خیلی وحشتناک و فوری فوتی نبودن واقعا

    از طرفی سرمست از موفقیتم در بدهی هام و مابقی اهدافم اون چک هایی که برای سال جدید کشیده بودم رو بدهی نمیدونستم اصلا و با خودم میگفتم با اضافه شدن درآمدم و مثلا دو برابر یا بیشتر شدنش از خود اون ایده و کسب و کار چکهاش رو هم پاس میکنم

    غافل از این نکته ریز که بابا اصلا یادت رفته که پدرت و خودت همیشه درآمدتون خوب بوده ولی بدهی ها سر جاش بوده

    خلاصه قضیه اینه که بدون اینکه خیلی روی باور فراوانی خودم و باورهای مخرب بدهکار کننده خودم کار کنم بیشتر تمرکزم روی کسب و کارم و باورهای دیگه بود که داشتم پیش میرفتم

    یه نکته دیگه رو هم بگم که مهمه، من در سال 95 و بعد در سال 96 که هدف گذاری خودم رو در فایل ورد مینوشتم هدف 1 (یک) خودم رو نوشتم ((پرداخت و تسویه بدهکاری ها)) و بعد از نوشتن این مینوشتم هدف 2 ((گردش و شادی و مهاجرت و مسافرت و لذت از زندگی))

    و بعد عین هر دو سال رو اومدم و جای این دو رو عوض کردم اما اول هدف گردش و شادی و مهاجرت و مسافرت و لذت از زندگی نزدم 1 و عدد 0 رو گذاشتم و برای پرداخت بدهکاری هام عدد 1 رو قرار دادم

    یعنی آگاهانه میدونستم که گشتن تفریح و مسافرت و لذت از زندگی و در یک کلام احساس خوب باید اول همه اهدافم باشه اما در ناخودآگاهم بخاطر حرص زیادی که از بدهکاری های خودم داشتم در واقع این هدف یعنی پرداخت بدهی هام رو میزدم هدف شماره 1

    یعنی یه جورایی هدف مهم احساس خوب داشتن و لذت از زندگی خودم که به کارها و اهدف کوچیکتر زیرمجموعه های خاص خودم تقسیم میشد کمرنگ تر میشد ناخودآگاه چون تمرکز من فقط رفته بود روی بدهی هام

    سال 96 رو با نوشتن 5 هدف عمده که اینهارو به اهداف و کارهای کوچیکتر زیادی تقسیم کرده بودم شروع شد

    من کسب و کاری داشتم در حدود 8 سال که به دلایلی حدود یکی دو سال جمعش کرده بودم و در سال 93 و با تهیه دوره گام به گام تا استقلال مالی استاد عزیز تصمیم گرفتم دوباره اون کار که بسیار مورد علاقم بود رو با ایده های بکر و جدیدتری شروع کنم

    چون درآمدم به صفر رسیده بود و تقریبا یه دوره چند ماهه همه کسب و کارهام رو کنسل کرده بودم و کار خاصی نداشتم دیدم که اول باید یه کسب و کاری داشته باشم تا بتونم به درآمد و بعد به استقلال مالی برسم

    و اون زمان هم با چک کارم رو شروع کردم چون هم هیچ پول و پس اندازی نداشتم و هم از قوانین اطلاعات درستو درمونی نداشتم و بخاطر همون چک هام یکی دو سال واقعا اذیت شدم

    اما با شروع کسب و کارم و در همون مسیر و آشنایی هر روزه و بیشتر و بیشتر با قوانین موفقیت که از استاد می آموختم از همون اول شروع به درآمدزایی کردم

    و درآمدم رو در دفتری مینوشتم و سر هر ماه به رشدی که داشت دقت میکردم

    در طی اون 2 سال یعنی از اواخر 93 تا اواخر 95 درآمد من از صفر به 500 هزارتومن و 1 میلیون و دو میلیون و بعد 3 میلیون و کمی بیش از 3 میلیون رسید

    که مکان و فرمت مغازه و کسب و کارم در اون شرایط به بیش از اون مبلغ درآمد در ماه راه نمیداد انگار و همون درآمد در ماه برای خودم واقعا عجیب بود و فهمیدم که در مسیر درستی هستم و باید ادامه بدم و هرچی شد باداباد و اجازه بدم خداوند هدایتم کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      حسین جهانی گفته:
      مدت عضویت: 2942 روز

      ادامه متن قبل *

      که بعلت طولانی بودن در قالب یک نظر ثبت و تایید نمیشد

      در همون زمان که درآمد خیلی خوبی هم داشتم و هر ماه بیشتر میشد اما چون باورهای وحشتناکی داشتم بدهی هام پاس نمیشد و بیشتر هم میشد

      یکی از بدهی هام کرایه مغازم بود که 300 هزار تومن در ماه بود و با وجود درآمد خیلی خوبی که داشتم چندماه نداده بودمش

      یادمه که سر ماه بود و داشتم درآمدم رو جمع میزدم و تعجب کرده بودم که حدود مثلا 3٫5 میلیون درآمد داشتم که با خودم میگفتم مگه میشه آخه از این کار و از این مکان

      و با خودم گفتم که ماه بعد و ماه های بعدش دیگه عمرا از این بیشتر بشه چون واقعا کشش نداره هم کارم و هم مکان مغازم

      دقیقا تو همون یکی دو روز که تو این فکرا بودم صاحب مغازه عزیزم اومد و لطف کرد من رو محترمانه از مغازش انداخت بیرون و گفت حتما همین چند روز باید خالی کنی و بهانه های الکی آورد

      اولش خیلی ناراحت شدم و گفتم حالا که دارم جا میفتم و درآمدم خوب شده و از این داستانا ببین چه شری شد

      ولی بعد یادم افتاد که باید انتخاب آسمونم رو به خدا بسپارم و با خودم گفتم خدایا دیدی که اینجا کشش بیشتر از این رو نداره و میخوای من رو به جای بهتری هدایت کنی و هدایتم رو سپردم به خودش البته با این ترس و نگرانی که در ناخودآگاهم بود که مغازه خوب گیر نمیاد و اگرم گیر بیاد من هم پولی ندارم بخوام بدم واسه پیش پرداختش

      دقیقا یادم نیست همون روز بود یا فرداش رفتم مغازه یکی از دوستام که مغازش در بهترین جای محلمون بود و منی که معمولا این چیزارو پیش کسی نمیگم به ایشون گفتم که صاحب مغازم جوابم کرده و فلان

      که دوستم گفت بیا مغازه کناری خودم خالیه واست صحبت کنم که بگیریمش واست و از این حرفا

      و جالبه ایده ای که سالها قبل کمابیش خودم داشتم واسه ارتقای کارم ولی همیشه نادیده گرفته بودمش رو بهم داد و گفت بیا اینجا و فلان کارو بزن

      که یدفه یکه خوردم و گفتم خودشه، خدا هم مکان مورد نیاز و هم ایده ش رو از طریق این فرد بهم رسوند

      ولی چون اون مغازه تو اون وضعیت واسم یه رویا بود و پولی هم نداشتم خیلی ترس و نگرانی داشتم که نکنه نشه و این حرفا ولی همش تجسم میکردم که این مغازه منه و تموم شدست قضیش

      خلاصه دو سه روزه اون مغازه مال من شد و پولش رو کمی قرض و مابقی چک دادم و عین ناباوری قبول کرد طرف و من به این مکان خدا هدایت شد که جوابگوی درآمد بیشتر و بیشتر ما بشه

      همون چیزی که استاد خیلی شیوا توضیحش دادن در فایلهای مختلف از جمله فایل 5 یا 6 عقل کل

      با نقل مکان به مغازه جدید درآمدم بازهم روبه افزایش رفت

      در سال 96 من در عید تمرکزم رو گذاشتم روی ایجاد باورهای دقیق و مرتبط قدرتمندی که بتونه اون اهداف من رو به واقعیت بدل کنه

      تقریبا بیشتر زمان عید رو با انرژی و شور و شوق بی اندازه و احساس بی نظیری که تا اون زمان تجربه نکرده بودم روی باورهام کار کردم

      و بعد از تعطیلات عید و با شروع سال جدید با اینکه کرایه مغازه بدهکار بودم و اولین چک اون کسب و کارم نزدیک به رسیدن بود و تقریبا هیچ پولی نداشتم ولی چون خیلی خیلی خوب روی باورهام کار کرده بودم خیلی سریع و در عرض چند روز کارم رونق فوق العاده ای پیدا کرد و درآمدم شروع شد و خیلی زود روبه افزایش میرفت

      در 6 ماه دوم 95 درآمدم به قدری خوب شده بود که کشوی مغازم جای پول انداختن نداشت و خصوصا اون اواخر کشوی میزم از پول زیاد سر ریز میشد و من هم حتی با شلوغی وحشتناک کارم هم روی خودم کار میکردم و هم سپاسگزار خداوند بودم جون بدهی هام هی داشت پرداخت میشد و هیچ لذتی بالاتر از این نبود برام

      این رو هم بگم که با وجود ارتباط مستقیم خصوصا اون اواخر با شاید بالای 100 نفر ارباب رجوع و مشتری و انجام کار تمرکزی زیاد سعی میکردم که همیشه یه گوشم فایل صوتی استاد در حال ساختن باورهام باشه

      و این خیلی جواب میداد و میده،

      و از طرفی با دیدن اون همه درآمد و دخل فوق العادم مدام سپاسگزار خداوند میشدم و به اطاعت از استاد عزیز هی با خودم میگفتم ببین که قانون جواب میده و هی تایید و تحسین فراوون میکردم و هی بهتر میشد

      * یه نکته خیلی خیلی مهم رو هم بگم خیلی دقت کنید اینجای قضیه رو؛

      من حدود 10 الی 15 سال حضوری و غیر حضوری، یعنی هم مغازه داشتم و هم نداشتم اما مشغول به این شغلی که دارم بودم (از شغلم اسم نمیبرم که دوستان فکر نکنن فقط این کسب و کاره که جواب میده-شما مطمئن باشید که قانون برای همه کسب و کارها یکسانه و هر کسب و کاری رو میتونی برای این توضیحات من در نظر بگیری و این قطعا یکسان هست و نتایج یکسانی رو هم داره)

      * وقتی حدود یکی دو سالی شروع به کار روی باورهام کرده و به خصوصا بیشتر از وقتی به مکان و ایده جدیدی که به کسب و کارم اضافه کرده بودم هدایت شدم، هر بار یک طرح جدید و یا راه و روش درآمدزایی جدید شروع میشد که من رو به درآمد بیشتر و بیشتر می رسوند که قبلا وجود خارجی نداشت

      مثلا دولت یه طرح جدید میزد، یا طرحی که قدیما بود دوباره از سر گرفته میشد و یا یک سیستم جدید میومد وسط که حتما باید از طریق کار ما به اجرا در میومد و از این دست مثالها

      یعنی خیلی هاشون اصلا قبلا وجود خارجی نداشتن این راه و روش ها

      یعنی من در طول 15 سال تجربم ندیده بودم همچین چیزهایی رو

      ولی چون داشتم روی باورهام کار میکردم این راهکارها و این روشها و موقعیت و شرایط ها بوجود میومد و من رو به درآمد بیشتر و بیشتر و عالیتری میرسوند

      که خیلی برای خودم هم جالب بود

      و همچنین انگار بخاطر کار من روی باورها این موقعیت ها بوجود میومد و هم صنفی های عزیز من رو هم به درآمد بیشتری میرسوند و من با خودم میگفتم که من با کار روی باورهام دارم جهان رو گسترش میدم و حتی صنف خودم و درآمد هم صنفی های خودم رو هم ارتقا میدم (هرچند اونها خودشونم احتمالا باورهای بهتری رو پیدا میکردن)

      نتیجه این شد که در همون یکی دو ماه اول سال جدید درآمدم راحت 2 برابر و بیشتر و در کل از ابتدای شروع آشناییم با قوانین یعنی بیش از دو سال قبلش به بیش از 20 برابر رسید

      یعنی اول که صفر تومن بود و بعد شد 500 هزار در ماه اول و در اوایل سال 96 به 10 میلیون تومن در ماه رسید

      که خب نه تنها برای من بلکه برای اون شغلی که من داشتم و موقعیت مکان و شهری که داریم خیلی خیلی زیاد هست که من اگر به کسی میگفتم حتما فکر میکردم من قطعا کلاهبرداری کردم که انقد درآمد داشتم

      کارمندای جوونی که سر کار آورده بودم وقتی سر شب دخل و کشو رو خالی میکردن میاوردن برام میگفتن چطوره که انقدر درآمد وحشتناکه و باورشون نمیشد

      در همون اول سال بقیه بدهی هام رو دادم و موند دوتا چک از اون ایده ای که گفتم آماده بهم تحویل داده شد و خریده بودمش در اواخر 95 و کمی بدهی قدیمی که باید حساب و کتاب میکردم ببینم چقدره

      و من سرخوش از این اتفاقات

      تا خرداد ماه که درآمد خیلی خوبی داشتم

      و شروع کردم به فرو رفتن در این فکر خام که دیگه تموم شد بدهی و دیگه قدرت افتاد دست ما و دیگه همه چی تمومه و پولدار شدیم رفت و خیلی آروم مثل اون قورباقه ای که استاد مثال میزد که آب ظرفشو آروم داغ میکنی و قورباقه نمیفهمه و یدفه به خودش میاد میبینه که سوخته، منم کار روی باورهام رو خیلی آروم و ناخوادگاه کم کردم و جالب اینجاست که وقتی روی باورهام کمتر کار میکردم و حواسم نبود که دارم تنبلی میکنم خیلی راحت وارد حاشیه میشدم و اتفاقای عجیب و غریب یا مسخره میفتاد که سرم رو بیشتر گرم میکرد

      اینو اون زمان نمیفهمیدم و الان متوجهش هستم، پس مواظب این تله و دام باشید

      و در کنار حاشیه ها و کم کاری روی باورها خیلی جالب یکی دوتا حرکت به ظاهر درست که کاملا اشتباه بود زدم و خیلی ساده بدهی هایی که پاس کرده بودم و شاید 40-50 مورد بود به اندازه جمع مبلغش با یکی دوتا حرکت مسخره همونقدر و بیشتر بدهکار شدم دوباره و چکهای بعدی اون کسب و کارم هم مونده بود

      و خب هزینه های زندگیم بالا و بدهی های جدید فرا رسیده بود

      و هرچند فهمیدم که اشتباه کردم و کم کاری روی باورها و قوانین اما به طرز عجیبی با طلبکارهام درگیر شدم که هر چقدر سعی میکردم روی باورهام کار کنم که نه زمانی برام میموند، نه روحیه و رمق و نه انرژی ای که بتونم صرف بازسازی خودم کنم

      و هی شرایط بدتر میشد؛ در این بین از خدا خواستم که زمانی بهم بده که بتونم تماماً روی باورهام کار کنم و به طرز عجیبی خدا همه شرایط رو برام فراهم کرد و در اواخر مرداد ماه و 30 روز شهریور این فرصت رو پیدا کردم و کمی بیشتر روی خودم کار کردم

      اما بازم اون مقداری که باید کار میکردم نکردم و دلیلش این بود که بخاطر زمان زیادی که پیدا کردم و باز هم فکر میکردم که برای همیشه دارمش بازم در این دام افتادم و به تکرار دچار شدم

      و در همین حین زمانم ازم گرفته شد و به اون درگیریهای شدید با طلبکارام که در بالا گفتم دچار شدم

      اما چون قضیه رو میدونستم کم کم دوباره ترمیم خودم رو شروع کردم و کمی از بدهی های نفس گیر و کشنده خودم رو پشت سر گذاشتم و یکم آرامش بهم برگشت

      در طول این وقایع بشدت قلب خودم رو کنترل میکردم و سعی میکردم احساسم رو خوب نگه دارم که تقریبا بیشتر مواقع موفق هم بودم و اون هم به واسطه کار خوبی که روی باورهام کرده بودم تو این زمینه بود

      نکته مهم دیگه این بود که وقتی درگیر این مسائل شدم همه طرح و موقعیت هایی که در بالا گفتم ساخته شده بود همشون یا جمع شده بودن و یا دیگه مشتری خاصی نمیومد براشون

      شاید هم برای من نمیومد چون روی باورهام کار نکرده بودم؛ شاید که نه قطعا

      چندماه آخر 96 رو بیشتر روی خودم کار کردم دوباره کمی موقعیت های بهتری درست شد و اون موقعیت های قبلی هم کمی رونق گرفت اما نه به اندازه قبل و درآمدم دوباره خوب شد ولی نه به اندازه قبل چون هنوز باید روی خودم کار میکردم و کار کنم

      و کمی بدهی هام پرداخت شد

      *

      * نکته اساسی ای که متوجهش شدم این بود که من دو سال گذشته اساس هدفگذاری خودم رو به جای اینکه روی مثلا ثروتمند شدن و میلیونر و میلیاردر شدن و کسب درآمد میلیونی و بعد میلیاردی بزارم اومده بودم اساس تمرکز و هدفگذاری خودم رو روی پرداخت بدهی گذاشته بودم

      با خودم میگفتم که بدهی هام رو میدم و بعد ثروتمند و میلیونر و میلیاردر میشم

      یکی نبود بگه که آخه مومن وقتی ثروتمند بشی و میلیونر بشی بدهی هات گم میشه تو این ثروت

      و من قضیه رو برعکس گرفته بودم برعکس پیاده میکردم

      اما با پایان سال 96 و فهمیدن این نکته خیلی خیلی مهم من سال 97 رو با چند نکته و آگاهی متفاوت هدفگذاری کردم که:

      1- احساس خوب=اتفاقات خوب؛؛؛؛ پس لذت از زندگی و مسافرت و شادی های خاص زندگی خودم باید اولین هدف هر ساله خودم باشه

      2- تمرکزم رو از پرداخت و تسویه بدهی هام بردارم و روی ساختن ثروت بزارم که این یعنی ثروتمند شدن و پرداخت خیلی خیلی ساده بدهی هام در سال جدید؛ و اگر برعکس این عمل کنم میشه پرداخت سخت و رنج آور بدهی ها و درگیری با طلبکاراو و در نهایت پرداخت نشدن بدهی ها و یا در حالت دیگه ای ایجاد بدهی های جدید به جای بدهی های قبلی و یا در بهترین حالت پرداخت شاید بیشتر بدهی ها در شرایطی بسیار سخت و طاقت فرسا و نهایتا ثروتمند نشدن

      3- شل نکن (هر بار سوتی دادی و شل کردی کار روی خودت و ذهنت و باورهات رو دوباره عقب گرد زدی)

      که یکی از مهمترین عوامل شل کردن همون سرخوش شدن از نتایج شگفت انگیز و غرق در این تصور خام شدن هست که دیگه تمومه و فرمولو یاد گرفتیم و افتادیم تو سرازیری و غافل از اینکه شاید تو سرازیری باشی و ماشینت برای حرکت به سمت جلو نیاز به انرژی خاصی نداشته باشه اما با یه سنگ ریزه یا میخ و شیشه ممکنه چرخ ماشینت پنچر بشه و بری ته دره

      4- به نتایج دیگه خودت هم توجه کن (قانون قانونه؛ پس با جواب دادن قانون در مورد متفاوت دیگه تایید و تحسین قانون در موارد دیگه رو بیخیال نشو)

      من به اهداف خیلی خوب زیاد دیگه ای هم رسیده بودم اما چون درگیر بدهی شده بودم واقعا داشته های خودم رو کمرنگ تر میدیدم و قوه تایید و تحسین قانون رو برای موارد دیگه یا بکار نمیبردم یا کمتر به کار میبردم

      مثلا من در زندگی شخصی به مثلا 10 تا هدف رسیده بودم، مثلا فلان مسافرت خاص و فرزند بی نظیری که از خدا با فلان مشخصات خاص درخواست کرده بودم و خدا خیلی بیشتر و بهتر از حد تصوراتم بهم هدیه و بخشش کرده بود اما من قانون رو از این بابت تحسین نمیکردم که بابا این همون قانونه که عباسمنش میگفت و برای همه چیز یکسانه و تو تایید و تحسینش کن و مطمئن باش بدون شک این تحسین قانون تورو دوباره به مسیر بهتر و باورهای قدرتمند کننده برمیگردونه و بدهی هات هم پرداخت میشه و ثروتمند هم میشی

      در پایان سال 96 من تقریبا به بیشتر اهدافم نرسیدم

      و این بخاطر اتفاقاتی بود که در بالا گفتم

      و اگر من در این دام گرفتار نمیشدم که ذکر کردم، به سادگی به همه اهدافم میرسیدم

      در ابتدای سال اهداف خیلی خیلی زیاد و خیلی خوبی برای خودم نوشتم که الان نگاه میکنم مثل یه رویای خیلی دور از دسترس برام به نظر میرسه

      اما خیلی خوب میدونم و البته یادمه که وقتی اون اهداف رو نوشتم و برنامه ریزی و تقسیم کردم نه تنها دور از دسترس نبود بلکه خیلی هم بدیهی و طبیعی بود که در یکسال به همه اونها برسم و اگر غیر از این بود به ذهنم نمیرسید و نمی نوشتمشون

      و این به این خاطر بود که در روند فوق العاده موفقیت و تغییر باورهای خودم بودم و همه اون ها در اون زمان الهاماتی بود که خدا بهم کرد

      و در اواخر 95 و در ابتدای سال ایده های فوق العاده ای بهم الهام و وحی شد که برای همشون برنامه ریزی کردم

      و در ادامه دوباره بازهم ایده های فوق العاده ای بهم الهام شد که اونها هم نوشتم و برنامه ریزی کردم

      و به همه و اول از همه به خودم قول میدم که امسال با کار روی باورهام همه اون ایده ها و همچنین چند هدفی که برای امسال نوشتم و قسمت بندی کردم رو بهشون میرسم

      اگر که متعهدانه و با جدیت و تمرکز 100 فقط روی باورهام کار کنم

      و به امید خدا اگر عمری باشه خیلی زود و همچنین در آخر سال 97 میام و همه ایده ها و پیشرفت هایی که در به واقعیت رسیدن اهدافم به انجام رسیده رو میگم تا با توجه به این نوشته عامل انگیزاننده ای باشه هم برای دوستان عزیز و نازنینم و هم خودم، همونطور که این متن رو نوشتم تا یادآور و انگیزاننده و آگاهی بخش و چراغ راه خودم و دوستان هم خانواده ای عزیزم باشه

      به بزرگواری و مهربونی خودتون ببخشید که طولانی شد…

      در پناه رب یکتا

      شاد و موفق باشید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  2. -
    حسین جهانی گفته:
    مدت عضویت: 2942 روز

    ممنونم خواهر عزیزم

    بنده در حوزه تکنولوژی و کامپیوتر فعالیت دارم

    تقریبا به همه حوزه هاش تسلط و اشراف کامل دارم و تقریبا تو بیشتر بخش هاش فعالیت دارم و کار انجام میدم

    ولی واقعا شغل مهم نیست

    ممنونم که نظر ارزشمندت رو ارائه دادی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    حسین جهانی گفته:
    مدت عضویت: 2942 روز

    ممنون و سپاسگزار بابت کامنت ارزشمندت

    امیدوارم بشه از نوشتم نکات ریزی که احساس میکنم میتونه کمک کنه رو برداشت کرد

    و دوستان بی نظیر استفاده ببرن انشالله

    در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: