توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

یکی از کارهای روزانه من، توجه به نعمت هایی است که وارد زندگی ام شده. سپاس گزاری برای نعمت های زندگی ام و ربط دادن آنها به قوانین کیهانی و توحید عملی، مهم ترین کار زندگی هر روز من است.

به نظرم تکرار این روند، مهم ترین دلیل موفقیت هایی است که کسب نموده ام.

یادم می آید، آن روزها که تازه قوانین خداوند را شناخته بودم، انجام همه این کارها را به عنوان تمریناتی برای رسیدن به خواسته هایم انجام می دادم.

اما آنقدر به تکرار این شیوه ادامه داده ام، که اکنون این موضوع، جزئی از رفتارم شده و این عادت را در من ساخته تا به راحتی با دیدن داشته های زندگی ام و تمرکز بر آنها، بتوانم هر ناخواسته ای را نادیده بگیرم.

موضوع این فایل، انجام یک تمرین برای ساختن چنین عادتی است.

این تمرین را، قانون تمرکز بر داشته ها، راه رسیدن به خواسته ها نامیده ام.

زیرا ذهن مان عادت دارد ما را به سمت تمرکز بر ناخواسته ها ببرد،

عادت دارد به راحتی هزاران اتفاق خوب در زندگی مان را نادیده بگیرد، اما اگر فقط یک اتفاق بد رخ دهد، هزاران بار آن را برایمان بازگو نماید تا باور کنیم هیچ اتفاق خوبی در زندگی مان رخ نداده و جایی برای تمرکز بر نکات مثبت در زندگی مان وجود ندارد.

به قول قرآن، شیطان قسم خورده با نجواهایش شما را گمراه نماید

به قول قرآن، نجوا فقط از سوی شیطان است برای اینکه مومنان را غمگین نماید

مهم ترین کار زندگی تو، تلاش ذهنی آگاهانه برای رفتار نمودن بر خلاف این سیستم ذهن و وعده شیطان است. یعنی آگاهانه تمرکزت را بر داشته های زندگی ات بگذار. آگاهانه به خاطرشان سپاس گزار باش و با ارسال این فرکانس ها، خود را وارد مدار خواسته های بیشتر نما.

من تمام نعمت های زندگی ام را به این شکل وارد زندگی ام نموده ام و دوست دارم افراد زیادی بتوانند اهمیت این فرمول را بشناسند و مهم تر از آن در زندگی خود به عنوان اصلی اساسی، اجرا کنند.


یک تمرین عملی برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»:

  1. در بخش اول، تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی ای که در سال ۹۶ در زندگی ات کسب نموده ای را بنویس.

درباره نوشتن شان آنچنان سخاوتمند باش که حتی از کوچکترین شان هم نگذری!

  1. در بخش دوم، بنویس می خواهی چه تجاربی را در سال ۹۷ کسب نمایی

هدف این تمرین این است که از داشته هایی که در این یک ساله در زندگی ات کسب نموده ای قدرت گرفته و این قدرت، ایمان و عزت نفس و باور را برای خلق خواسته های سال ۹۷ به کار بگیری.

هدف این تمرین این است که با قدرت گرفتن از داشته های زندگی ات، خود را وارد مدار بالاتری نمایی که در آن مدار ،خواسته های بیشتری انتظارت را می کشد

هدف این تمرین این است که سخاوت خداوند و فروانی جهانش را باور نمایی تا بتوانی باز هم درخواست نعمت های بیشتری ازخداوند داشته باشی

این تمرین تمام کار زندگی شماست.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    414MB
    11 دقیقه
  • فایل صوتی توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها
    9MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا زارعی» در این صفحه: 1
  1. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن در این سایت

    و بودن در فضای این آگاهی ها .

    هدایت شدم تا این تمرین رو انجام بدم و نمیدونم چجوری شروع کنم و از کجا شروع کنم اما از خداوند مهربانم که در راستای رسیدن به احساس خوب منو هدایت کرده تا این تمرین رو انجام بدم هدایت می‌طلبم .

    خدایی که به درون من آگاه است ، خدایی که هر لحظه در حال اجابت من است ،خدایی که توبه پذیر و مهربان است و خدایی که عاجز و ناتوانم از درک بزرگی و بخشندگی و رحمتش ،صاحب من ،ارباب من ،ای اشک شوقی که در حال ریختن هستی ای همه چیز و همه کس مرا ، ای که از ازل بوده ای و تا به ابد هستی ،ای که مرا مهربان‌تر از مادری و عشق مادر به فرزند تنها عشقیست که شاید بتوانم اندازه ی سره سوزنی، به عشق تو به من تشبیهش کنم ومثال بزنم ،ای که مرا از عدم آفریده ای و از نطفه ای ضعیف تنومندم ساختی و در شکم مادر پروراندی ،ای که تمام سلولهای مرا در هر لحظه مدیریت می‌کنی ، ای که هرلحظه با تپش قلبم میرقصی ، خدایا تو به من بگو تا بنویسم من به تو میسپارم کلمه به کلمه را :

    تابستان 1401 به زادگاهم برگشتم ،پسری که با سلول به سلولش میخواست تغییر کنه و بی اندازه سردرگم و وحشت زده و خسته، واقعا خسته نمی‌دونستم چیکار کنم نجواها بیداد میکرد ،همش میرفتم تلگرام هزارتا کتاب صوتی میریختم تو پوشه ذخیره ها و همه رو هم تا جایی که گوشی حافظه داشت دانلود میکردم و میگفتم از فردا گوش میدم ،از فردا شروع میکنم ،از فردا و این فرداها تموم نمیشد ،تابستون و همون شهریور بود که اومدم حتی او سایتم ثبت نام کردم و یه فایل خوش آمدید دیدم و دیگه سایت رو بستم . از ورشکستگی ها برگشته بودم ،اما در کنار همه‌ی این اوضاع روحی و تجربه شکست و ورشکستگی انگار یه چیزی به من می‌گفت که اینا گذریه ،و من با تمام قلبم راضی بودم از مسیری که رفتم و تجربیاتی که دارم و اگر باز به عقب برمی گشتم ،،همون مسیرو میرفتم ،چون میدونستم که درسها و آگاهی هایی که برام داشتن ،زخم هایی که از روابط عاطفی خوردم و همه و همه ی اینها خیلی کفه ترازوشون خیلی سنگین تر از از دست دادن پول و یه مدت حال خرابیه ،یع جورایی خداوند در عرض دو سه سال فشرده به من فهموند که چی به چیه داستان زندگی و روابط و عشق و کار و…. همه و همه.

    روزها میگذشت و بدهی که بالا آورده بودم داشت بیشتر فشار می‌آورد و سنگینی می‌کرد و کلی دروغ که گفته بودم تا مادرم کمتر غصه منو بخوره و هی به خدا میگفتم دیگه نمی‌خوام اینجوری ادامه بدم ،میگفتم خدایا هدایت کن من موندم واقعا من نمی‌دونم چیکار کنم و عاجز و درمانده شدم با قلبی که صدای شکستنشو شنیدم و در سکوت خودم و در تنهایی خودم با خدای خودم جوری که همه فکر میکردن من حالم کاملا خوبه و همه رو میخندوندم ترمیمش دادیم ،الله سپاس گزارم .

    هدایت شدم به کتاب شکرگزاری رواندا برن و تمرینات این کتاب رو شروع کردم و به هیچ عنوان رمق و توانایی این که کار فیزیکی کنم در من دیده نمیشد ،یه روز گذشت و دو روز گذشت و روز سوم تمرینات و من با یک فشار روحی بسیار سنگین که بعید می‌دونم از 100نفر دو سه نفر بتونن مهارش کنن به لطف خداوند مهار شده بود و قلبم داشت آروم میشد و فقط میدونستم که باید آرام باشم و همه چی و سپرده بودم به اون ،یه نکته بگم راجب اینکه میگم همه چیز و سپرده بودم به اون ،اینکه ما خیلی جاها میگیم خدایا سپردم به خودت فلان خواسته رو تو منو هدایت کن یا تو به من بده اون خواسته رو ،درحالی که نسپردیم و داریم عدا درمیاریم چون فکرمون درگیرشه حتی بعده سپردن ،اما من دیگه اون روزها چاره ای نداشتم جز سپردن و فقط کسایی اینو درک میکنم که اون عجز و ناتوانی که حس کردم و حس کرده باشن ،اونوقته که با تمام وجود میسپری که به جات فکر کنه و……

    روز نهم یا دهم تمرینات بود که من دیگه از شکرگزاری بابت نعمت هایی که دارم اشکام بند نمی اومد .یک سال قبل از اینکه من بیام شهرستان پدرو مادرم داشتن دنبال خونه می‌گشتن برای خرید اما هیچ خونه ای مورد پسند مادرم پیدا نمیشد و کل بنگاه‌های شهر و زیرو رو کرده بودن و دوسه بار با مادرم رفتیم خونه ببینیم و دیدم مادرم هر خونه ای که میریم برا بازدیدو وقتی برمیگردیم تو خونه راجب عیب های اون خونه حرف میزنع و گفتم مادر من یه ساله دارین دنبال خونه میگردین بیا به حرفم گوش کن این بار رفتیم بازدید و خونه رو پسند نکردی راجب هیچیش نظر نده و عیب جویی نکن فقط همین کارو انجام بده ، خندید ولی واقعا چون خسته شده بود خودشم قبول کرد که واقعا دلی این کارو انجام بده و ما سه روز بعد هدایت شدیم به خونه ای که الان توش هستیم یه خونه نوساز کلید نخورده غرق نور با یه ویوی عالی از آشپزخونه ،که مادرم قفل کرده بود بنده خدا و گفت این همونیه که موبه مو میخواستم ،گفتم مادرمن گفتم بهت که شما غر نزن هدایت میشیم و خلاصه کسری بودجه به طرز معجزه آسایی در زمان مناسب جورشد اینکه میگم معجزه آسا همش یعنی برنامه ریزی خداوند همزمانی ها و…مفصله

    خلاصه همون روزا که داشتم تمرینات کتاب رو انجام میدادم ما داشتیم اساس کشی میکردیم و اما قبل از اساس کشی یه نفر باید واحد رو تمیز میکرد چون نوساز بود کلا چارچوب درها و کف واحد و دوتا بالکن و شیشه ها پر از گچ که پاشیده روشون و…. پدرم گفت یکی و پول بدیم بیاد ولی حسم همون موقع گفت این کاره توا و گفتم چشم هر چی تو بگی و بعد گفتم که من خودم تمیز میکنم و کلا از بچگی هم علاقه دارم به تمیزی و نظافت کلا و خیلی هم وسواس دارم سره نظافت و تمیزی و خلاصه من یک هفته هر روز می اومدم و اون روزا که تنها می اومدم اینجا نظافت با خدای خودم حرف میزدم و اصن یک پروسه بود که قلبمو پاک کنم و ببخشم آدمهایی که بهم ضربه زدن (من در مدار ناخواسته بودم) و خلاصه یک هفته بودم روحیه من خیلی بهتر و حس و حالم خیلی خوب و خونه چنان برق انداخته بودم و 10نفر نمیتونست اینجوری تمیز کنه با وسواسی که من به خرج دادم و از جون مایه گذاشتم و حس میکردم با این نظافت وجودمم داره زلالتر میشه و همینم بود چون من سپرده بودم بهش و این کلاس روانکاوی رو خداوند برام برگزار کرده بود کلاسی که من تنها شاگردش بودم وبعد ما اساس هارو ریختیم تو خونه و خلاصه من تایم گرفته بودم برا بدهی که خداوند همه کاراشون انجام داد نه من و بعد از یک هفته شوهر خالم که تو یک کارخونه کار می‌کنه و خالم سرسفره یه لحظه گفتش که دنبال نیروان تو کارخونه و داشت به داداش کوچیکم میگف که خدا بهم گف با شماست ها ،همونجا دوباره گفتم هر چی تو بگی چشم ، گفتم من میرم گف با حقوق و اضافه کاری 7میلیون و سیصد حقوق و گفتم من میرم بگو بهش منو معرفی کنه حالا منی که کارگر داشتم و مغازه داشتم و برو بیا ، اما این هدایت خداوند بود و من دوروز بعد مشغول شدم و سه روز اول یه جوری برام سخت بود و سنگین اون فضا و اون جو که نگو و نپرس و قشنگ حس میکردم که یک نیرویی منو نگه داشته وگرنه من همون روز دوم دیگه خواستم ولش کنم و نرم ولی روز سوم رفتم و صاب کارخونه که خودشم از این داش مشتیا بود که می‌چرخه و کنترل می‌کنه و کار می‌کنه بود که صدام زد و گف بیا اینجا رضا ،رفتم منو برد طبقه بالا کارخونه جایی که شوهر خالم کار میکرد ،گف اینجا مشغول باش تو قسمت شکلات (کانفت) ،داستان از این قرار بود که یکی از نیروهای اونجا سه روز بدون اطلاع تعطیل کرده بود و من جایگزین شدم و شروع به کار کردم و در عرض 10روز به لطف خدا صفر تا صد کار رو یاد گرفتم و اونجا ثابت شدم اما با آدمهایی فوق منفی از هر نظر یعنی آدم داشتیم اونجا که انقد باوراش محدود بود که همش میگفت چند سال دیگه برا نفس کشیدن هم باید پول بدیم و یک فضای شرک زده که برای اینکه فقط صاحب کارخونه آدم حسابشون کنه و تو روشون بخنده زیرآب هم و میزدن و مثل سگ بعضیاشون دم تکون میدادن و من اصن تحمل این فضا و صحنه هارو نداشتم ،اما 6صب میرفتم تا 6عصر و می اومدم رو کتابایی که داشتم و روی کتابهای صوتی کار میکردم و ورزشم تو خونه شروع کرده بودم وتمریناتش کتاب به آخرش داشت می‌رسید و یه 10روزی گذشت و میگفتم خدایا چیکار کنم تو این فضا و همش هم این حرف استاد که می‌گفت اگر روی خودت کار کنی جهان جای تو رو عوض می‌کنه داشت تو سرم می‌چرخید و خدا اینو دانش در واقع بهم یادآوری میکرد و بعد به من الهام شد که تو داری رو باورهات کار می‌کنی اما ب عمل کن بهشون گفتم چطوری ؟؟؟خدا گف توجه کن به نکات مثبت این افراد و خداااااای من از اون روزی که سعی کردم و توجه و تمرکزمو گذاشتم روی نکات مثبت اونا ،اونجا شد بهشت و چنان روابطی ایجاد شد و چنان صمیمیتی که همه دوس داشتن که یه کاری کنن که من بخندم و از همون آدمی که به خاطر شرکی که داشت حالم ازش بهم میخورد وقتی توجه کردم به نکات مثبتش که فک کنم فقط یک نکته مثبت تونستم ازش پیدا کنم و همون معجزه کرد رابطه ما به جایی رسید که از ته دل این ادمو دوس داشتم و میگف رضا بیا بیگم بخندیم تو میخندی قلبم باز میشه و دوماهی من هم روی باورهام کار کردم و اینک بگم من به امید حقوق 7و سیصد رفته بودم اما از ماه اول حقوق 9میلیون و سیصد ریختن برام واینا همش به من میگف مسیرت درسته و باورها داره کاره خودشو می‌کنه از ایرانسل 50گیگ اینترنت رایگان دریافت کردم بدون هیچ مناسبتی و کلی نشونه واضح دیگه و بعده دوماه که محیط کار برام شده بود بهشت و اون محیط افسرده اصن با من جون گرفته بود و من راضی بودم واقعا که یک روز که سه چهار ساعت از کارم گذشته بود ،یه حسی واضح بهم گفت که ماموریتت تموم شد اینجا حالا برو بگو من می‌خوام تسویه کنم و این حس چنان به من آرامش داد و چنان سراسر وجودم غرق در عشق شد که قابل وصف نیست و گفتم چشم ،در حالی که بدهی ها داشت بالاخره پاس میشد و اونجا جا افتاده بودم و نزدیک عیدم بود زمستون و اصن این منطقه کاری نبود که و حقوقم اون موقع خیلی خوب بود و خیلی هم از من راضی بودن اما گفتم نه خدای من به من گفته که بیا بیرون و رفتم به صاحب کارخونه گفتم و گف دم عیده و فلان و…. گفتم نه دیگه نمی‌خوام بیام سره مساعل شخصی و اون هم پذیرفت و تشکر کرد ازم و و اینم بگم که من درگیر سیگار و مشروب و مواد و اینا هم بودم ،به خاطر ترس از اینکه خونواده بفهمم کم شده بود ولی بود با من به لطف خدا کم کم کنار گذاشتم و آخرین سیگارمو یادمه داخل اون کارخونه کشیدم و دیگه تمام و مشروب هم همینطور ومواد و قرص و همه رو گذاشتم کنار و این کاره نیرویی بود که بهش اعتماد کرده بودم ، از اونجا در اومدم بهمن ماه بود نزدیک عید 1402و حس و حالم خوب بود و نگرانی بی معنی و میگفتم خدا گفته بسه برو بیرون خودشم برنامه داره برام و اصن اون روزها من تو یک حال و هوایی بودم و اصن هیچوقت نمیشه توصیف کرد وجودم سراسر لبریز از عشق به خدا بود و همش تو خلوت سربه سجده و همش گریه و گریه و گریه و با تمام وجودم حس میکردم که تمام اون ناخالصی ها و همه و همه داره از وجودم ریخته میشه دارم پاک میشم از همه چی ،خیلی حس خوبیه ،فقط اونی که تجربه کرده می‌دونه که قورمه سبزی چقد خوشمزس وگرنه که تا صبم مو به مو به یکی که قورمه سبزی نخورده از مزش تعریف کنی هیچ حس خاصی نسبت بهش نداره ،هدایت شدم که وارد سایت بشم و تمام فایل های استاد رو از تلگرام پاک کردم و بعد از 5ماه که فقط ثبت نام کردم وزدم بیرون وارد سایت شدم و شروع معجزات بیشتر ، هدایت شدم به خوندن قرآن و همش این آیه تو سرم می‌چرخید که خدا میگه اول پاکت میکنم و بعد بهت نعمت میدم حلااااال ، ومن همش اشک و حس نزدیکی بی اندازه به خداوند و این حس و این نزدیکی یه جوری بود که به والله انگار ایر پاد تو گوشته وصله به خدا و دقیقا داره باهات حرف میزنع و گوشت می‌شنوه و تو تو‌دلت بهش جواب میدی و خیلی جاها یه لحظه به خودم میومدم که واو من دارم باهاش حرف میزنم من دارم صداشو می‌شنوم و وجودم می‌لرزید و این حس هرروز پررنگتر میشد و من هدایت شدم به دوست عزیزی که پیشنهاد کار داد و دقیقا یه دوست مثبت اندیش بامعرفت و باعشق و باصفا عالی از هر نظر که داشتیم کار میکردیم و راجب قوانین حرف می‌زدیم واصن مگیف رضا از وقتی اومدی و راجب این چیزها حرف می‌زنیم زندگیم همه چیش روون شده ،اصن به طرز عجیبی آروم شدم و اصن هیچی نیست که حالمو بتونه بد کنه و میگف تو کاری نکنی ام بیا بشین اینجا من بهت حقوق میدم ،و خوده منم که هرروز تو اسمونا سیر میکردم و اشک شوق میریختم و بدهی ها داشت پرداخت میشد و عالم و آدم با من در صلح بودن و بلبل ها برا من می‌خونن ،پروانه ها میچرخیدن که من تماشاشون کنم و ……. من دوره اصول کسب و کار شخصی رو خریدم چون میخواستم وارد کار املاک بشم و استاد از تکامل و پرداخت بدهی حرف زد و من با همین دوستم کار میکردم همین کارای زراعت و فصل بهارم بود و سال نو شده بود و من هم سال جدید رو عالی شروع کرده بودم و درآمدم نسبت به کارخونه که تو سی روز مثلا میشد 9میلیون و سیصد الان تو 20و‌یا 18روز به اون عدد می‌رسیدم و اصن من فقط لذت می‌بردم و بعد که قسمت عمده ی بدهی سنگین من پرداخت شد و دوستمم که کاراش تموم شد و دوتامونم با یک روحیه ی عالی از هم جدا شدیم و بهش تاکید کردم که این حس و حال خوب حاصل تکرار این قوانینه و حاصل الگوهایی که هزار بار در روز برا همدیگه تعریف کردیم و حواست باشه و اینا…. و برج فک کنم دو یا سه 1402بود که به من الهام شد که وقتشه برو و تجربه کسب کن تو کار املاک که علاقه داری ،و باز همه کارهارو برام روبه راه کرد و من هدایت کرد به یه بنگاهی و کلی تجربه کسب کردم و هدایت شدم به شخصی که ماهی سه دو نوبت در کل 6ساعت باغشو آبیاری میکردم و سه میلیون از اونجا ورودی داشتم و از کمیسیون بنگاه ورودی داشتم درسته کم بود اما اول کار بود و نشونه برا من و همون روزا هدایت شدم به شروع کردن فایل های روزشمار و ثبت نکات مثبت که انقلابی در عزت نفس من و شخصیت من به وجود اومده بود با ثبت نکات مثبت و فایل های روزشمار که روزی روی هر فایلی که ماله اون روز بود من 4ساعت 5ساعت زمان میزاشتم و انگار وجودم یک چاه عمیق بود که هرچی این آگاهی ها مثل آب می‌ریخت توشون باز پر نمیشد و بیشتر میخواست و از اینورم همه کارارو خدا انجام میداد و من هدف و اولویتمو گذاشته بودم برای 1402کسب تجربه و صاف کردن تمام بدهی هام و لذت می‌بردم و کارام پیش می‌رفت و هر بار ورودی مالیم بیشتر میشد و با دیدن فایل آقا رضا عطار روشن عزیز که گفت من تیکه تیکه کردم اون بدهیمو ،منم این کارو کردم و باز بیشترش پرداخت شد و به تضاد برمیخوردم حالم خوب بود و باشگاهم از همون بهار شروع کرده بودم و میرفتم و روحیم عالی بود و خلاصش بگم که حساب کردم در زمینه مالی که تمرکزیم روش نداشتم به صورت جدی اما در این حد بگم که سال پیش بدهی ها پرداخت شد و من فقط لذت بردم و جلو کولر تو مغازه تو سایت بودم و عشق میکردم با این آگاهی ها و باشگاه میرفتم و تفریح میکردم و 90میلیون تومن ورودی مالی داشتم و میگم این در حالیه که من بیکار بودم ،یعنی اینکه تمرکزم روی کار املاک بود اما این همه ورودی که اومده به حسابم همش شاید 40تومنش از این طریق بوده بقیشو خدا از جایی رسونده که فکرشو نمی‌کردم (الله سپاس گزارم)

    در زمینه سلامتی وزنم از 76کیلو گرم رسید به 84کیلوگرم عضله و عاشق تمرین و به لطف خداوند مهربان از سن 18سالگی که الان 25سالمه یادم نمیاد قرصی برای مریضی خورده باشم و یا مریض شده باشم به غیر یکی دو سرماخوردگی که به خاطر بی احتیاطی خودم بوده ، و انرژی عالی بود برای انجام کارام

    از نظر روابط 1402 من بهشت رو تجربه کردم و اصن همه آدما دوست داشتن که با جون و دل به من خدمتی بکنن و هر کاری از دستشون برمی اومد و هر لطفی که بگی به من داشتن ،بالای چند 10بار سوار تاکسی شدم و کرایه نگرفتن ازم ، بالای چندین بار کرایمو دختر خانوم یا آقایی که پیشم بوده تو مسیر حساب کرده ، هر اداره و بانکی رفتم شده یک‌صف طولانی بوده که همه منتظر و من رسیدم و اون کارمند بانک و انگار برق گرفته تو اون فضا که هیچ اعصابی براش نمونده بود با من خوب برخورد کرده و سه سوت کارمو را انداخته ،

    با پدرو مادرم با همکارام با هرکسی که اسمش انسانه من یک سال سرشار از روابطی زیبا رو تجربه کردم و باهمه در صلح بودم انقد در صلح که بارها شد که توله سگ و بغل کردم و هر جا دیدمشون باهاشون بازی کردم ،فارغ از اینکه دارم میرم جایی یا دیر میشه و… نه سعی کردم نسبت به تکاملی که طی شده بوده پیرو قلبم باشم و احساس خوبم و اولویت قرار بدم ،

    و اینها همه همه و همه به خاطر تمرکز بر نکات مثبته ها !!!!! این همه معجزه در روابط همش به خاطر تمرکز بر نکات مثبته و ویژگی های مثبت افراد ،چیزی که خیلی سرسری از کنارش شاید رد بشیم و دست کم بگیریمش اما همسن تمکر بر نکات مثبت معنیش همون سپاس گزاری هر لحظه از خداونده و نتیجه این سپاس گزاری و صلاط در هر لحظه این میشه که درون ما بزرگ میشه ظرف مارو بزرگتر می‌کنه خداوند .

    در زمینه معنویت و احساس نزدیکی به خداوند: معنویتی رو تجربه کردم که اگر کسی نیم درصدشو تجربه کنه از این خدا و قوانین دست نمی‌کشه ، فقط نیم درصدها، بماند نود و نه درصد و نیمش ، اون اشک هایی که منو پاک کرد ،اون زلالی وجود و اون قلبی که سراسر عشق میورزید وهر بار عشقش بیشتر میشد و اصن نمیشه به کلمات توضیح داد چیزی که فیزیک نیست ،یک جریانه جاریه در ما یه نام خدا ،به نام عشق و این ارتباط مهم ترین و بزرگترین دارایی منه ،

    در زمینه عزت نفس و اعتماد به نفس و احساس لیاقت : بارها و بارها و بارها بهتر و بهتر و بهتر شدم از هر لحاظ از هر لحاظ

    از اینکه درک کردم که من باید تعریف شخصی خودمو از هر چیزی داشته باشم علی الخصوص موفقیت ، اینکه فقط خودم باید راضی باشم از خودم و به غیر از نظر خودم و فکرهایی که راجب خودم میکنم ،نظر و فکر هیچ کسی در مورد من اهمیتی نداره ، بی ارزش دونستن حرف مردم نسبت به همه چیز خودم در عمل ، ارزش قایل شدن برای خودم در بسیاری از مواقع و موقعیت ها که تونستم نه بگم تونستم بحث رو قطع کنم تونستم اظهار نظر کنم و نظر خودم فارغ از نظر جمع بیان کنم ، با غریبه ها ارتباط بگیرم و خیلی راحت ساعتهای گرون و اجناس گرون و برم تست کنم جوری که خودمم باورم شده بود که پولش تو حسابمه و…..

    در زمینه کاری :فقط مشتری های نازنین و شریف هدایت شدن به کسب و کارم و کلی تجربه کسب کردم و اعتبار و به عنوان یک آدم صادق و مورد اعتماد شناخته میشم که اینها همه از لطف خداونده منه ،حالا هر چند که شاید به خاطر ورزش از اینکار quite کنم و تمرکزمو بزارم رو ورزشم اما میسپارم تا هدایت بشم و کمک کنه تا تصمیم بگیرم .

    خلاصه که خدای مهربانم من همه جوره ازت راضیم ،منو ببخش که ناشکرم .

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم .

    و چون با آموزه های قدم اول شروع کردم ،طبق اون دارم هدف گذاری میکنم و هدفی بلند مدت برای امسالم در نظر نگرفتم ،اسم امسالم برای من ،سال (هدایت الهی ) هست و میسپارم تا هدایت کنه تا دوباره منو لبریز کنه از شور و حالی که تو کامنت ازش نوشتم .

    استاد عزیزم سپاس گزارم که نوری بودی برای من و دستی قدرتمند از جانب خدای من .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: