توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 110

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    هماهنگ باش با فرکانس خداوند

    رد پای صبح روز 9 مرداد رو با عشق مینویسم

    من امشب که بیدار موندم وبعد اذان با خدا حرف زدم ، یکم حس سر در گمی داشتم و میخواستم آرومم کنه واقعا هیچی نمیدونستم که چی بگم و دلم میخواست کمکم کنه تا کنترل کنم ورودیای ذهنمو یکم باخدا حرف زدم و گفتم تو خوب میدونی من چی لازم دارم و چه کمکی میخوام خودت کمکم کن راجع به چیزی که شدیدا به کمک نیاز دارم و 4 خوابیدم و 9 بیدار شدم تا بعد حاضر بشم و برم دفتر خدمات قضایی که اعتراض بدم برای رد شدن شکایتم برای پاره کردن تابلوی نقاشیم تو نمایشگاه ،

    دیدم یه پاسخی از دوستان، خانم فاطمه گندمکار برای دیدگاهم تو فایل مصاحبه با استاد قسمت 21 روز شمار 157 اومده خوشحال شدم

    گفتم وای یعنی خدا برای من چی گفته، بذار ببینم ، زود رفتم تا بخونم ،وقتی خوندم

    آخرش نوشته بود عاشقتم

    خیلی حس خوبی داشت این که بهت بفهمونه که عاشقتم

    اینکه هم بنده اش برات بنویسه عاشقتم و هم خدا از زبون بنده اش بگه عاشقتم و بگه که به یاد بیار من عاشقتم و هر لحظه بهت هدایت میرسونم

    یه حرف و دعایی قبل عاشقتم نوشته بود که خیلی حس خوبی داشت و درک کردم که خدا بهم میگه ، من میرسونمت به جایی که میخوای تو فقط تسلیم من باش، من بهت قدرت میدم تا روی خودت کار کنی

    نوشته اش این بود:

    عزیزم از خدا میخوام نیرویی بهت بده که با قدرت هر چه بیشتر روی خودت کار کنی و هر روز با عزت نفس تر و با ایمان تر بشی

    بعد این حرفشم خیلی نشونه داشت برام :

    من مطمئنم شما پاسخ این حرکت کردنا توی زمینه کسب و کار رو خیلی زود میگیرید و یکی از موفق ترین افراد توی حوزه ی نقاشی میشید.

    انگار یه پیام سری تو این متن برای من بود از طرف خدا

    که اول روی باورات کار کن و این یادت باشه

    و بعد بهم گفت طیبه دیروز تو گفتی تا کی، یادته؟ یه لحظه از فکرت گذشت که یعنی کی میشه منم تابلوهایی رو که بهم الهام کردی رو بکشم و مهارت و پیشرفتم در نقاشی بیشتر بشه و مثل باقی نقاشا منم بتونم حرفه ای بشم تو کارم

    که البته با تلاش روزانه و مستمر و تمرینای هر روزه به این مهارت میرسی که یه درصد تمرینه و 99 درصد باقی با خداست

    دقت کردی وقتی خواستی بشینی پای تمرین رنگ روغنت و گفتی، خدا من میخوام سمت خودمو انجام بدم ، درسته الان برام سخته کار کردن چون مهارتی ندارم و به سختی میتونم درست کار کنم ولی کنترل میکنم ذهنمو و میام پای نقاشی میشینم تا تو قسمت خودتو انجام بدی

    و بار ها بعد گوش دادن به حرفای استاد عباس منش که میگفت من و خدا تقسیم کار کردیم ، عشق و حالا رو من میکنم و خدا باقی کارارو انجام میده

    و میگفت من قلم به دست میگیرم تا کتاب بنویسم و خدا موضوع و متن و تمام کتاب رو بهم میگه و مینویسه

    قلم به دست گرفتن با من نوشتن با خدا

    تموم کردن کتاب و به چاپ رسوندنش با من و فروشش باخدا

    یا میگفت من میرم و خدا در مسیر بهم میگه چیکار باید بکنم

    و میگفت من نمیدونم چجوری تو خودت بفروش

    منم از اون روز به خدا میگم که خدا من میشینم پای نقاشی تو باقی کاراشو انجام بده ، مگه دست برای تو نیست ،چشم ،فکر و همه چی پس خودت انجامش بده

    حتی سعی میکنم برای کارای دیگه ام هم این کارو ،تقسیم کارو انجام بدم

    از اون لحظه هایی که اینجوری میگم نقاشیام واقعا خیلی خیلی نسبت به بار قبلی که کار کردم قشنگ تر و درست تر کار شده

    بعد در نظرم بود که منم پاسخی بنویسم یهویی هدایت شدم به صفحه شخصی خانم فاطمه گندمکار که پیام گذاشته بود و کنجکاو شدم

    الان من نوشتم کنجکاو شدم ، ولی واژه ای برای این هدایت پیدا نکردم ، در اصل کنجکاوی نبوده ،هدایتی بوده حساب شده و بدون اراده خودم ،

    چرا میگم بدون اراده خودم ؟

    چون که خدا خیلی باحاله ، خوب بلده بهم بگه چیکار کنم و اراده فکر و حرکت دست و چشم و همه چیو دستش بگیره و منو هدایت کنه به صفحه شخصیِ دوستی که برام پاسخ رو نوشته بود

    بعد من که نگاه میکردم ، متوجه بودم که حتما خدا میخواد چیزی بهم بگه که من اومدم و انگار منتظر بودم تا ببینم خدا چی میخواد بهم بگه

    از دیدگاه هاش در فایل های دانلودی زدم و مثل همیشه که برای گوش دادن فایلی رندم انتخاب میکنم و انتخاب رو به عهده خدا میذارم ، رندم دستمو رو یکی از دیدگاهاش گذاشتم

    دیدم نوشته

    توجه به داشته ها راه رسیدن به خواسته ها

    از موضوع فهمیدم چی هست و چرا خدا اینجا هدایتم کرد

    چون تک تک سوالای دیروزم و یه جور بلاتکلیفی که حس میکردم دارم و پرسیده بودم که چیکار کنم که کنترل کنم این نجواهای ذهنمو یه وقتایی که هی شروع میکنه به نگران کردن

    درسته تو این یکسال کلی تلاش کردم و نتیجه کنترل کردن ذهنم ،آرامش الانم هست ،نسبت به سال قبل

    و خوشحال شدم از اینکه این فایل صد در صد برای من نشونه ای هست که خدا داده تا من گوش بدم و عمل کنم

    عجب خدایی دارم من ، عجبا واقعا حیرتا هم داره

    هنوزم که هنوزه از وقتی آگاه شدم تو این یکسال ،بازم هر بار که میبینم حیرت زده میشم

    یه درکی تازه پیدا کردم در مورد به یاد آوردن آنچه که بهم احساس خوب میاره

    تازه میفهمم که چرا تو قرآن بارها گفته شده که به یاد بیار …

    میگه به یاد بیار و هر لحظه آگاهانه تمام اتفاقات خوب رو و درس هایی که گرفتی رو به یادت بیار و بازگو کن به شیوه های مختلف که راهش کنترل ذهنت باشه که بتونی کنترل کنی نجواهای ذهنت رو

    و اینکه انقدر فرار هست که باید دائم تکرار کنی و به یاد بیاری

    دلیل این همه به یاد بیار در قران اینه که بتونی کنترل کنی ورودی های ذهنتو

    .

    و بعد نوشته به یاد بیار داستان زندگی و تمام رفتارا و کارای پیامبرارو نوشته

    و گفته به یاد بیار اون روزی رو که اینجوری شد و اتفاقات رو گفته

    یادمه استاد عباس منش میگفت که قوانین فراموش میشن و باید هر روز تکرار بشه

    حتی خدا گفته تا جایی که میتونید قرآن بخونید و هی تکرار بشه

    من قبلا طبق مداری که درش بودم قبول داشتما ولی امروز یه درک دیگه پیدا کردم از این به یاد بیار

    انگار جدید شنیدمش

    من دیروز که در مورد شکایتم و جریانش تو رد پام نوشتم و کل روز رو سعی میکردم آگاهانه به یاد بیارم تمام کمک هایی رو که خدا بهم کرده و سپاسگزاری کنم و امروز هدایتی به این فایل هدایت شدم تا اینجا دیدگاهم رو بذارم ، قبل اینکه این فایل رو ببینم

    دیروز انقدر نجوای ذهن هی تکرار میشد که من یه لحظه گفتم تا کی باید این ذهن هی حرف بزنه و منم سعی کنم کنترلش کنم

    درسته میدونستم که وقتی پا تو این مسیر آگاهی گذاشتم باید تا آخرین لحظه عمرم که در این جهان مادی هستم دائم سعی کنم هر روز بیشتر و بیشتر کنترل کنم ذهنمو و مراقب رفتارام باشم و تلاش کنم برای بهتر شدنم

    و اینم میدونم که خیلی این مسیر رو دوست دارم چون فوق العاده حس خوبی دارم

    ولی دیروز یهویی این سوالو پرسیدم

    الان به خودم گفتم طیبه ، این مسیر خیلی بهتر از قبل آگاهیت هست قبول داری؟؟؟

    خودمم جواب دادم آره قبول دارم و هیچ وقت دوست ندارم به روزایی که آگاهی نداشتم برگردم ،چون خدای ماچ ماچی جذابی پیدا کردم که هر لحظه همراهمه ،کمکم میکنه

    حالا چرا ؟؟؟

    چون که من این مسیرو با همه سختیایی که تو کنترل کردن ذهن داره ،که استاد عباس منش میگفت سخت ترین کار کنترل ذهنه نه اینکه بری و کار فیزیکی انجام بدی

    با عشق انتخاب کردم

    من این حرفاشو تازه میفهمم

    ولی به خودم میگم که طیبه جان ،عشق دلم ،عزیزم ،ارزشمند ترین و نوری از روح خدا

    تو ، تو این مسیری که هستی بسیار بسیار حالت خوب شده پس ادامه بده این حال خوبشو به یاد بیار که مهم ترین حال خوبت وقتیه که باخدا حرف میزنی و مثل دو تا دوست جون جونی که حاضره هر لحظه کنارت باشه و قسم خورده که کمکت میکنه و هدایتت میکنه و وظیفه اش دونسته که هر لحظه همراهیت کنه بیشتر و بیشتر لذت ببر ، درسته کنترل ذهن سخته ولی من این مسیر رو دوست دارم و وقتی تو این یکسال تونستم پس ادامه راهو به کمک خدا میتونم

    مسیری که درسته مقصدش رو داره و رسیدن به خداست

    انا لله و انا علیه راجعون

    ولی تو خود مسیر هم با خدایی و وقتی سعی داری هر روز و هر لحظه کنترل کنی ورودیای ذهنت رو و با خدا بیشتر حرف بزنی پس تو در مسیرش هم با خدایی

    به مقصد فکر کن ، ولی از مسیر لذت ببر، از مسیری که هر لحظه خدا همراهته

    انگار جمله اول : انا لله یعنی اینکه تو مسیر داری طی میکنی در زندگی مادی که سعی در پیشرفت داری و شناخت خودت و خدا در اصل از خدایی در این قسمت انا لله

    و انا علیه راجعون که بازگشت همه به سوی اوست

    که مقصد نهایی خداست که بهش میرسی

    در اصل در هر صورت با خدایی

    نمیدونم چی شد این حرفو نوشتم ،یه لحظه خندم گرفت و لذت بردم از این حرف ، گفتم چه خوب و باحال

    در اصل تو در مقصدی

    وقتی داری با خدا حرف میزنی

    مگه خدا رو نمیخوای ، خب پس وقتی داری باهاش حرف میزنی داریش دیگه

    یاد سوالای چند روز پیشم افتادم

    میگفتم خدا من تو رو میخوام و شبا که باهاش حرف میزدم این حرفو میگفتم

    الان حس کردم که تو منو داری، همین که هر لحظه سعی داری بیشتر به من بگی چشم

    بیشتر باهام حرف بزنی

    بیشتر خداگونه رفتار کنی

    بیشتر تلاش کنی برای کنترل ذهنت

    تو ربّ و صاحب اختیارت رو داری واینجا بنویس تا هر وقت خوندی همین نوشته هاتو ، به یاد بیاری که تو منو داری و من تلاشتو میبینم

    نمیدونم ، واقعا این جملات رو بدون هیچ اراده ای از خودم نوشته شد ،گریم گرفت وقتی نوشتمشون

    یه وقتایی دلم میخواد بغلش کنم و انقدر ماچش کنم از بس که دوست داشتنیه خدا ، یه بار سر نماز خیلی حس خوبی داشتم گفتم خدای ماچ ماچی من دلم میخواد بغلت کنم و بوست کنم تو چقدر خوبی

    یهویی بلافاصله بعدش شنیدم یه صدایی دقیقا عین صدای خودم گفت خب خودتو بغل کن تو منی ،منم توام

    اونموقع انقدر محکم خودمو بغل کردم و دستامو بوس کردم خیلی حس خوبی داشت

    الان به خودم میگم

    طیبه تو که تو این یکسال این همه حس خوب با خدا داشتی ، جوری شده که دیگه به هیچی فکر نکردی یا اگرم فکر کردی به داشتن کسی ، که همراهت باشه و محبت کنه بهت ، دیگه مثل قبل اذیت نمیشی، جوری همه چی تغییر کرده که من خود به خود با هر بار سعی و تلاشی که دارم ،با آدما خوب صحبت کنم و سعی کنم رفتارایی داشته باشم که خداگونه باشه انگار قشنگ حس میکنم رفتار آدما باهام تغییر کرده ،خود به خود همه سمتم میان و باهام صحبت میکنن یا بچه ها بهم لبخند میزنن و جوری از اعماق وجود لبخند میزنن و حس و انرژیشو بهم انتقال میدن که منم با تمام وجود لبخند میزنم ،آدما به طرز فوق العاده ای معربون شدن و آروم صحبت میکنن و احترام میذارن ، که البته از وقتی با خدا صحبت کردی و هر روز داری عشق میکنی که صداشو میشنوی به طرق مختلف

    مثلا یه وقتایی از طریق آدما باهام صحبت میکنه

    یا از طریق قرآن

    یا نوشته تو یه کتاب یا روی یه بیلبورد یا روی ماشینا و هرجای دیگه

    یا از طریق اعداد که بین من و خداست و وقتی میبینمشون یه نشونه از خدا میبینم

    یا وقتی ازش سوال میپرسم یه صدایی دقیقا عین صدای خودم باهام صحبت میکنه و یه وقتایی با هم بحث میکنیم و قشنگ جوابمو میده و راه درست رو نشونم میده

    یا اینکه درک میکنم

    یا اینکه از زبون آدما حرفاشو بهم میگه و کلی راه دیگه که واقعا نمیشه شمردش

    هر روز داری آروم تر از دیروزت میشی و همه اینها لطف خداست به تو

    که هرچقدر سپاسگزاری کنی باز هم کمه

    و این تنیجه تلاش هات هست که داری میبینی وقتی روی خودت و شخصیتت کار میکنی اینجوری دنیای بیرونت تغییر کرده و وقتی نتیجه رو میبینی باید ادامه بدی طیبه ،پر قدرت و با خیال راحت

    یا چیزی که دوست داری داشته باشی و یا داری و نمیتونی ازش دل بکنی ، و حتی رها شدی از وابستگی به خیلی آدما و حتی اشیا و هر آنچه که یک سال پیش برات انقدر اهمیت داشت که وابسته اش شده بودی و اذیت میشدی و الان دیگه وابستگیت خیلی کم رنگ و حتی بیشترشو رها شدی

    وجنس وابستگیت تغییر کرده و در اصل وابسته خدا شدی

    من وقتایی که به حرف خدا گوش نمیدم و حس میکنم که صداشو نمیشنوم خیلی اذیت میشم واقعا حس اذیت کننده ایه که صداشو نشونم و سعی میکنم به یاد بیارم و تکرار کنم که هرچقدر سعی کنم بهش چشم بگم و تسلیمش باشم بیشتر صداشو میشنوم

    یادمه تا مادرم مسافرت میرفت من هی زنگ میزدم میگفتم کی میای خونه ؟ ولی الان خودم میگم مامان برو بگرد و با خیال راحت لذت ببر از لحظه لحظه زندگیت

    یادمه یه بار مامانم گفت طیبه من برم ناهار و شام میخوری ، گفتم مامان من دیگه طیبه یک سال پیش نیستم

    من برای بدنم ارزش قائلم و بهش میرسم دیگه نگران من نباش

    خیلی خوشحالم که هدایت شدم به این فایل تا به یاد بیارم

    و البته انقدر زیاد هست که نمیشه همه شو تو یه دیدگاه نوشت

    سعی میکنم هر چند وقت یک بار اگر خدا به یادم بیاره بیام و تو این فایل و دیدگاهش با عشق بنویسم و به یاد بیارم

    برای همه خانواده صمیمی عباس منش بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام

    الان که داشتم مینوشتم یه بارم رفتم تا پاسخ های دیگاهی فاطمه خانم گندمکار رو ببینم یه فایل گفتگو با دوستان قسمت 58 هم توجهمو جلب کرد تا بهش گوش بدم

    وای یعنی متحیر شدم

    وقتی الان دیدگاهمو تو سایت نوشتم و رفتم و گوش بدم

    موقع نوشتن همین دیدگاه در نظرم اومد که در مورد تبلیغ بنویسم که برام سوال بود و به خدا میگفتم که خدا وقتی برای استاد عباس منش شده برای منم میشه ولی حس کردم اینجا نمیتونم راجعبهش بنویسم

    و الان درک کردم که بعد نوشتن این رد پام و بعد گوش دادن به فایل گفتگو با دوستان قسمت 58 دقیقا در مورد تبلیغ گفت

    چشمام یهویی دو برابر باز شد که وای خدای من چند دقیقه پیش گفتم

    حتی یه ساعتم نشده

    اومدم دوباره این فایل تا ویرایش بزنم و بنویسم ،که چقدر خدا هر لحظه هدایت میکنه

    خدایا شکرت

    دوستتون دارم ، طیبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 695 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    من وقتی رد پامو تو گوگل پلی نوشتم تا هم برای خودم بمونه و هم تو سایت بذارم ، نمیدونستم کدوم فایل بذارم ،ولی خدا مانعم شد از نوشتنش تو سایت تا الان موقعش بشه و 13:48 روز 9 مرداد هست ، صبح طبق هدایتش که از پاسخ یکی از دوستان ،به رد پای من و کنجکاو شدنم به اینکه برم فایل شخصیش و به این فایل هدایت شدم که بار اول بود میشنیدم این فایل رو

    و دقیقا در موردش بود نوشته هام که کنترل کنم ورودیای ذهنم رو

    دقت کن به کلامت ،آگاهانه مراقب باش ،ناسپاسی نکن

    من شب وقتی تمرین رنگ روغنم رو کار میکردم و تموم شد و اومدم با خدا حرف بزنم ،بهش گفتم میشه سوره ای بهم بگی تا اگر قراره از معنی آیاتش چیزی بهم بگی که باید بهش عمل کنم رو بهم بگی

    بعد رفتم اینستاگرام و اصلا به نیت این نرفتم که کار خاصی بکنم نمیدونم چجوری شد و رفتم و دیدم یه فایل تیکه ای از یه سوره بود و دیدم سوره تغابن نوشته

    پرسیدم تغابن؟ باید سوره تغابن رو بخونم؟

    راستش اسمش آشنا بود ولی تاحالا چنین سوره ای رو اگر هم خونده بودم ،اصلا بهش توجه نکرده بودم ، قبل آگاهیم فقط عربیشو خونده بودم بدون اینکه معانیشو بخونم

    وقتی شروع کردم به خوندم دقیقا معانی آیات اتفاقات روز من بودن و الان که من میخواستم رد پامو بنویسم

    دوباره رفتم تا سوره رو بخونم

    خواستم آیه اولشو اینجا بنویسم و درموردش بگم که دیشب دقیقا راجع به اتفاق روزم بود ، بهم گفته شد نه ننویس

    آیه دوم رو که خوندم

    نوشته بود

    هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ فَمِنکُمۡ کَافِرࣱ وَمِنکُم مُّؤۡمِنࣱۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ

    اوست خدایى که شما را آفرید، باز شما بندگان فرقه اى کافر ناسپاس و بعضى مؤمن خداشناس هستید و خدا به هر چه کنید کاملاً بیناست

    یهویی ناسپاسی خودم به یادم اومد ،البته خدا به یادم آورد

    چند روزی بود همه اش میگفتم هوا گرمه

    و شکایت میکردم

    یه جورایی ناسپاسی میکردم که خونه مون گرمه و دیشب وقتی داشتم رد پای روز 7 مرداد رو مینوشتم از دلم گذشت که کاش فردا هوا خنک تر بشه

    و دقیقا اینجوری شد همین که گفتم و بعد سوره تغابن رو خوندم احساس کردم خنکتر شده و باد میوزید و وقتی خوابیدم و صبح بیدار شدم دیدم ابرا زیاد شدن و آسمون ابریه

    خیلی خوشحال شدم که ابریه و خنک شده

    ولی حس میکردم ناشکری کردم

    ناشکری و ناسپاسی از اینکه چرا هوا 43 درجه هست و شدیدا گرمه و نمیتونم نقاشی بکشم

    و تمرین رنگ روغنم رو انجام بدم

    از خدا معذرت میخوام و سعی میکنم شکایتی نکنم بابت این همه نعمتی که بهمون عطا کرده

    برای داشتن آفتاب هم باید سپاسگزار باشم حتی اگر هوا گرم باشه

    وقتی صبح بیدار شدم دو تا ابلاغیه از دادگاه و دادسرا برام اومده بود که یکیش رد شدن شکایتم برای پاره شدن تابلوم بود و یکی تعیین روز دیگه به جای روزی که هفت مرداد به خاطر گرمی هوا تعطیل شد

    و 20 شهریور زمان دادن

    من وقتی دیدم رد شده شکایتم و قاضی پاره کردن تابلوی نقاشیمو توسط اون گالری که نقاشیمو امانت داده بودم بهشون ،رو قبول نکرده بود و ده روز زمان برای اعتراض داده بودن ،رو دیدم

    نجواهای ذهنم شروع کرد به حرفا و سوالای ناراحت کننده و نجواهای نگران کننده وهی میگفت و من سعی داشتم تا کنترل کنم ذهنم رو

    یاد آوری کردم به خودم که خدا به من وعده داده

    خدا به من گفته که ولسوف یعتیک ربک فترضی

    وقتی این آیه رو بهم گفت که من بلا تکلیف بودم و نمیدونستم برم شکایت کنم یا نه

    که خدا این آیه رو به دلم و زبانم جاری کرد

    و این نشونه ای بود که خدا آرومم کرد و گفت ادامه بده برو شکایت کن

    من همراهت هستم

    و حتی اواسط مسیر هم حرف های اطرافیان و نجواهای ذهن میخواست باز ناامیدم کنه ولی من داشتم میرفتم امامزاده صالح دوباره یادآوری کردم که خدا وعده داده بهم

    من نمیدونم چجوری خسارت تابلوم داده میشه ولی من با توجه به این آیه حرکت کردم

    من نه وکیل دارم نه سند محکمی برای اینکه اثبات بشه پاره اش کردن هیچی ندارم ،ولی خدا خودش که میدونه کار اونا بوده

    و من جز خدا کسی رو ندارم که حامی و وکیل و هدایتگر من باشه

    و اونموقع بود که تو دلم گفتم خدا من هیچ کس رو ندارم

    حتی همه میگن این راهی که شروع کردی به جایی نمیرسه و قاضی و باقی مسئولا ردش میکنن ولی تو قدرتمندی ،تو میتونی انجامش بدی ، درسته باورهام نسبت به تو ضعیفن ولی تو خودت تا اینجای کار آرومم کردی ،پس صد در صد از این به بعدشم کمکم میکنی و باورم رو قوی تر میکنی

    ولی من به تو باور دارم به امیدی که اول راه بهم دادی با آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی

    و وقتی رفتم امامزاده صالح موقع اذان بود و من اصلا متوجه نبودم قرآن میخونه

    داشتم با خدا حرف میزدم و میگفتم من هیچ کس رو جز تو ندارم و یه جورایی بغض داشتم و به یکباره شنیدم و کفی بالله وکیلا که از بلند گوی امامزاده که صوت قرآن رو پخش میکردن شنیدم

    وقتی اینو شنیدم گریم گرفت که خدا بهم گفت نگران نباش من وکیل تو هستم طیبه

    با اینکه هیچ کس رو نداری ولی دلت قرص باشه من همراهتم

    هر وقت نجواهای ذهن سراغم میان سریع اینارو به یادم میارم و میگم طیبه خدایی که این همه مدت به طرق مختلف آرومت کرده و کمکت کرده الانم کمکت میکنه

    وقتی اون روز این نشونه رو دریافت کردم بعد بارها دوباره خدا بهم گفت که برای من وکیل هست و کافی هست

    و من امروز با دیدن پیام دادگاه ، وقتی نجواها شروع به حرف زدن کرد و خواست نگرانم کنه تمام این نشونه های خدا رو به یاد آوردم

    گفتم من هیچی نمیدونم خودت منو تو این مسیر آوردی ، من دو دل بودم وقصد داشتم شکایت نکنم ولی تو با این نشونه ات منو

    به این راه فرستادی تا میدونم اول اینکه کلی درس یاد بگیرم و ظرف وجوردم رشد کنه

    و بعد اعتمادم و ایمانم بهت بیشتر بشه

    و اینارو میگفتم و خیلی آروم شدم و نجواهای ذهن خود به خود خاموش شدن

    خدارو سپاسگزارم که بهم کمک میکنه تا به یاد بیارم

    برای تک تک شما بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    عاطفه معین گفته:
    مدت عضویت: 800 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به همگی ،سلام به استاد جانم ،

    چقدر دیدن این فایل که نشانه امروزم بود بهم حس خوب داد، دیدن درخت های شکوفه داده ،درختان سر سبز و رودخانه ی زیبا.

    چقدر ببعی ها حس خوب داشتن ، همه جا پر از فراوانی ،برکت و نعمت ..

    قبل از دیدن فایل نشانم داشتم در دفتر سپاسگزاریم از خداوند بابت این صبح زیبا و فرصت دوباره ی زندگی و نعمت هام سپاسگزاری میکردم ، از چای تازه دم و تدارک نهار گرفته تا بچه ها و همسر و وسایل خونم ، بعد هدایت شدم به فایل و این همه زیبایی بیشتر ..همین موضوع ایمانم رو قوی تر می‌کنه که به هر چی توجه کنم بیشتر ازش در زندگیم نمایان میشه ، سپاسگزاری من جوری حالم رو خوب کرد و جوری حس خوب از نوشتنش گرفتم که پنج دقیقه بعدش زیبایی های بیشتری دیدم و صحبت های استاد جانم که بی نظیر هستند همیشه ، چه تی شرت زیبایی پوشیدین استاد چقدر رنگ سفید ماه ترتون می‌کنه، الان که دیگه با قانون سلامتی اندامتون عالی تر هم شده ،

    خدارو صد هزار مرتبه شکر برای این همه زیبایی و نعمت که من رو به تحسین وا داشت .

    الان سال 1403 هستش و من می‌خوام در مورد موفقیت ها و نعمت های سال 1402 صحبت کنم :

    توی سال 402 من ماهیانه ای که همسرم برای خرید های شخصیم بهم میداد بیشتر شد، خدایا شکرت

    تونستم برای گواهینامه ثبت نام کنم و قدم اول رو در رانندگی بر دارم و آموزش هام رو تا قبل از عید بگذرونم،خدایا شکرت

    کسب و کار خونگی ام به لطف الله راه افتاد و درآمدم بیشتر شد ،خدایا شکرت

    اولین دوره رو (شیوه حل مسائل زندگی ) رو از سایت با پس انداز خودم خریدم ،خدایا شکرت

    اعتماد به نفسم بیشتر شد و می تونستم و میتونم توی جمع راحت و با صدای رسا صحبت کنم ، درخواست هام رو بگم ، خدایا شکرت ️

    با سناریو نویسی و شکر گزاری کلی به خواسته هام نزدیک شدم و به چند تاش که در قسمت بالا گفتم رسیدم و به معجزه ی سپاسگزاری و سناریو نویسی ایمان آوردم ،خدایا شکرت

    تونستم کتاب های مفید زیادی بخرم و چند تاش رو بخونم و درکم از زندگی بهتر بشه ،خدایا شکرت

    یه دوست خوب پیدا کردم و ازش کلی چیزای مفید یاد گرفتم ،خدایا شکرت

    چند تا النگو با پس اندازم خریدم و همسرم هم برام دوتا النگو هدیه خرید ،خدایا شکرت

    روی هم 100 میلیون طلا خریدم

    همسرم با وجود شلوغی کارش و برعکس هر سال که ازم سوال میکرد چی می‌خوام ، خودش روز زن به سلیقه خودش برام چند تا هدیه گرفت، خدایا شکرت

    برای خونه ثبت نام کردیم و واریز پول رو بدون قرض کردن یا وام گرفتن پرداخت کردیم ،خدایا شکرت

    به یه تضاد بزرگ بر خوردم و با اینکه به ظاهر خیلی بد بود ولی نتیجه اش عالی بود و درس خیلی خوبی یاد گرفتم خدایا شکرت

    چند نفر آدم منفی دور بر من و همسرم بود که با تغییر مدارمون از دور برامون محو شدند خدایا شکرت

    با ورزش کردن اندامم زیبا تر و خوش فرم تر شد ،خدایا شکرت

    دخترم رو در مدرسه ای عالی ثبت نام کردم و از روش تدریس ،کار کردن روی ذهن بچه ها به سمت مثبت ها و کلاس های متنوع و لذت بخش برای دخترم لذت بردم خدایا شکرت

    از تنهایی هام و صحبت با خداوند و سپاسگزاری هام بی نهایت ،بارها و بارها و بارهااااا لذت بردم عشق بازی کردم و هدایت های فراوانی شدم خدایا شکرت ️

    تو شهر یزد باران های فراوانی اومد و باعث شد یک بهار خیلی زیباتر داشته باشیم و چشمه ها ،قنات ها پر آب شدند و ازشون لذت بردیم و می‌بریم خدایا شکرت

    اتفاقاتی که دوست دارم در سال 1403 رخ بده :

    گواهینامم رو بگیرم (بخاطر به موضوعی نصفه نیمه موند)

    کسب و کارم رو گسترش بدم

    با کتاب خوندن و تشویق بزرگمهر زودتر و کامل صحبت کردن رو یاد بگیره

    کتاب هایی که نخوندم رو بخونم

    وزنم رو از 65 به 60 برسونم

    دوباره طلا بخرم ،اینبار 150 میلیون(اینکه طلاهام چه چیزایی باشند رو در دفتر یادداشت میکنم )

    شنا کردن یاد بگیرم

    دوره احساس لیاقت و قانون سلامتی رو بخرم

    درکم از قوانین بالاتر بره ،مدارم بالاتر بره( با کار کردن روی خودم )

    یه دوست خیلی خوب داشته باشم ،دوستی که باهاش رفت آمد خانوادگی داشته باشم و خانوادگی از رفت آمد باهاشون لذت ببریم

    یه ماشین تیبا دو سفید بخرم (نقد)

    الان مرداد ماه 1403 هست و اتفاقات خوبی که در این چهار ماه و خورده ای برام رخ داده :

    تا به الان 6 قدم از دوره ی ارزشمند دوازده قدم رو خریدم و در قدم 4 هستم ️

    دوره عزت نفس رو خریدم و جلسه دوم رو می‌خوام کار کنم وبی نهایت عالی بوده برام️

    با کار کردن روی دوازده قدم کلی رشد کردم و تغییرات عالی برام شکل گرفته ️

    پس انداز کردن رو به طرز درست یاد گرفتم️

    بازم طلا خریدم

    برای خونم کلا نقد خرید میکنم و خداروشکر همسرم باهام همراه هست توی این مورد️

    وام گرفتن از زندگیم حذف شد کلا، و وامی نداریم️

    نعمت های فراوان خیلی بیشتری وارد زندگیم شده ️

    خدایا برای تک تک اتفاقات خوبی که رخ داده ،داره رخ میده و رخ خواهد داد ازت سپاسگزارم .

    بابت این فایل عالی از شما استاد عزیز سپاسگزارم ،

    خوندن نکات مثبت و اتفاقات سال پیش تا به الانم از امروز رفت جز لیست برنامه هر روزم ،

    ازتون ممنونم و دوستتون دارم ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    الیناز گفته:
    مدت عضویت: 891 روز

    سلام خدمت همه.داشتم کامنت هارو میخوندم گفتم بیام منم کامنت بذارم.

    امسال سال 403 هست و من سال قبل رو میگم که چه اتفاقات خوبی افتاد.

    1_تونستم برم دانشگاه. بابام اصلا راضی نمیشد که برم دانشگاه ولی من همش اینو با خودم میگفتم که هیچکس هیچ قدرتی نداره بجز رب. و بابام معجزه وار راضی شد برم دانشگاه.

    2_رفتم تهران .یک سفر دو روزه کوتاه ولی خیلی خوب. و من عاشق تهرانم. و خیلی دوست دارم اونجا زندگی کنم و وقتی وارد تهران شدم واقعا حس میکردم این شهر مال منه.

    3_گوشی خریدم. گوشی که الان دستمه و بعد از چند سال که منتظر همچین صحنه ای بودم به خواسته ام رسیدم.

    4_یک ادمی وارد زندگیم شد که خیلی درسای خوبی بهم داد. و بهم یاد داد که من لیاقت بهترین روابط رو دارم. بهم یاد داد که به حرف قلبم گوش کنم و اگه بهم گفت این رابطه بده سریع بکشم کنار و اگه این کارو نکنم چند سال بعد خیلی سختر ازش جدا میشم.

    5_تجربه دانشجو بودن. تجربه مستقل زندگی کردم تو یک شهر دیگه. تجربه خوابگاهی بودن کنار دوستام بودن. خیلی خوب بودن.

    6_یاد گرفتم که همیشه یک مبلغی رو برای خودم سرمایه گذاری کنم.

    اتفاقایی که میخوام امسال بیفته:

    1_ دانشگاه تهران قبول شم.

    2_قدم اول دوره دوازده قدم رو بخرم.

    3_ دوره عزت نفس رو بخرم.

    4_ شاغل بشم و تو حرفه ای که دوست دارم درامد کسب کنم.

    5_ شنا رو به صورت حرفه ای ادامه بدم.

    6_روی باور های مالیم کار کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مجید شرافت گفته:
    مدت عضویت: 1684 روز

    سلام

    این فایل زیبا نشانه من بود لذت بردم

    اما الان سال 1403 است سال قبل برای من خوب بود هدایت شدم به دوره زیبای 12 قدم و خرید کردم

    ورزش را شروع کردم مقداری وضع جسمی بهتر شد

    درآمدم مقداری بیشتر شد

    آموزش زبان انگلیسی را شروع کردم

    بخشش ماهیانه مقداری از درآمدم را ادامه دادم جهت تقویت باور فراوانی

    و…

    انشالله امسال 1403 درآمدم خیلی بیشتر بشه

    وضع سلامتی عالی بشه

    اعتماد به نفسم رشد کنه

    و….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    متین س گفته:
    مدت عضویت: 371 روز

    سلام به تمام مخلوقات ارزشمند خدا

    مدتی هست دچار حال روحی به شدت بد شده بودم . یک روز بیدار شدم و دیدم هول کردم و از همه چی می ترسم . حتی نتونستم سرکار برم. در عرض یک روز نابود شدم. با دارو درمانی به زندگی عادی برگشتم اما مدتی پیش پس از بهبودی کامل و بر اثر فوت یکی از عزیزان باز همون حالت به من برگشت . درمانده بودم جیغ می زدم و زاری می کردم. باز هم مجبور به مصرف دارو شدم داروی اضطراب. درمانده و خسته گوشیمو برداشتم و تو گوگل سرچ زدم…. خدایا کمکم کن…. و وارد این سایت شدم . حدودا چند روزه چندتا فایل دیدم و کامنت خوندم. دیدم علت این بیماری خودم بودم فکر کردم دیدم چه قدر افکار منفی داشتم. هر روز ناله می کردم. افکارم یک بار منو بیمار کرد ولی خدا بهم شفا داد ولی من بازم نفهمیدم تا جایی رفتم که به وجود خدا شک کردم از مردن ترسیدم. فکر کردم دکتر ها منو خوب کردن. دارو نجاتم داد. الان می فهمم لطف خدا بوده بهم فرصت داد ولی قدر ندونستم.

    بازم ناله کردم. در حالی که کاملا سالم بودم خانواده داشتم نعمت پدر و مادر داشتم . هیچگاه محتاج نبودم. شغل خوب داشتم. همیشه می رفتم تو کمپین های فمنیسم و دفاع از حقوق زنان و کامنت میذاشتم در حالی که هیچ مردی سد راه من نشده بود و عملا هیچ مردی به من ضربه نزده بود ولی از همشون خشم داشتم تحت تاثیر سوشال مدیا بودم فقط اخبار بد رو دنبال می کردم فقط دنبال نکات منفی ادما بودم تا حرف بزنم همیشه عصبانی بودم از دست دولت کشور حقوق شغلم . با دیدن این فایل ها دیدم چه قدر ناسپاس بودم و به خودم ظلم کردم خودم رو محتاج روانپزشک و دارو کردم. لذت نبردم زندگی نکردم. ذهن من به شدت منفی بافه یعنی از کاه کوه میسازه .

    من الان ششم تیر 1403 این فایل رو دیدم. که گفته نعمت سال 96 رو بنویسید. منم مال 96 رو می نویسم. من تو یه ازمون سخت از میون یه شهر داوطلب قبول شدم و استخدام. با اینکه اصلا اوضاع خانودم خوب نبود. ولی خدا به من این لطف رو کرد. از سن 19 سالگی پول بهم دادم تا الان. مستقل شدم از سن کم ولی همش غر زدم. سالم بودم زیبا بودم اما غر زدم. همیشه چشام دنبال زشتی ها بود. این اولین کامنت من تو این سایته.

    خدایا ممنون که منو هدایت کردی. من صدات کردم تو اینجارو نشونم دادی

    می دونم باید خیلی تلاش کنم تا ذهنمو کنترل کنم کمکم کن از این مسیر پا پس نکشم که تو توابی تو رحیمی تو کریمی

    من با همه دوستام قطع رابطه کردم کمکم کن اینجا با ادم های نازنین اشنا بشم .

    با این بیماری بسازم میدونم خودم به وجود اوردمش میدونم اگه ذهنمو کنترل کنم خوب میشم. منو بی نیاز از دکتر و دارو میکنه. الان که اینو مینویسم تو ضعیف ترین و کم انرژی ترین جایگاهم. بدنم سرده و کوفته انگار کوه گذاشتن رو بدنم. می خوام شاداب بشم میخوام مثل بچگی هام بشم. رها بشم. کمکم کن ای خدای ودود. قدم هامو استوار کن. من از این منِ منفی خسته شدم‌ . نور درونم میخواد زندگی کنه. اینارو اینجا نوشتم تا چند وقت دیگه ببینم تغیراتمو. نوشتم تا شروع کنم این راهو. راهی که به خدا میرسه ….

    خدایا به امید تو…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سارا صمدی پور گفته:
      مدت عضویت: 1539 روز

      سلام دوست عزیزم

      کامنتت خیلی به من کمک کرد

      منم مثل شما بودم و هستم

      همیشه همه چی داشتم ولی تخصص ام نگاه کردن به نیمه خالی لیوان بود

      تخصصم این بود از زیباترین ها هم زشتی دربیارم

      تخصص ام غر زدنه جوری که یه بار یکی از دوستام بهم گفت باید رو دستت تتو کنی غر نزن، بلکه هی اونو ببینی و اروم بگیری

      ولی من خیلی بی توجهی کردم به این نکته مفی

      تو متن معرفی دوره کشف قوانین، استاد میگن ادم های زیادی دوس دارن زندگی شون عوض شه ولی همون کارهای قبلی رو بکنن

      غافل از اینکه برای عوض شدن زندگی اول شما باید عوض بشی

      من از کامنت شما یاد گرفتم ذوی غر زدن و منفی نگر بودنم کار کنم

      یه پیشنهاد هم برای شما دارم

      اگر میخوای تغییر کنی، هر روز صبح که بیدار شدی تا چشم باز کردی از تخت بلند شو، برو بیرون از خونه زیر نور افتاب واستا

      حتی راه نرو اگه حال نداشتی

      فقط برو بیرون حالا تو حیاط یا پشت بوم یا ترجیحا توی کوچه و هرچقدر میتونی زیر نور خورشید باش و افتاب بگیر ، اگر تونستی 5 دقیقه هم پیاده روی کنی که عالیه

      یه مدت انجامش بده همراه با گوش دادن فایل های استاد

      تاثیرشو میبینی

      برات سلامتی و عشق و ثروت ارزومندم دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2042 روز

    سلام به استاد خوبم و همه دوستان

    من به دنبال نشانه ها هر روز به یه فایل هدایت میشم و اون فایل دقیقا چیزی هست که باید بشنوم

    من سالها فقط شنونده بودم و عمل نمیکردم

    اما تصمیمم رو گرفتم که عملگرا بشم و برای این موضوع همه تمریناتی رو که استاد میگن با کمال میل و عشق انجام میدم تا شخصیتم تغییر کنه

    از سال 1402 اگر بخوام بگم:

    اولین موردی که یادم میاد پیدا کردن خونه ای بود که الان توش هستیم که یه اتفاق ساده نبود بزرگترین معجزه توی زندگی من بود

    خدایا عظمت و بزرگیت و حمایتت هرگز یادم نمیره

    که چطور برام فتاح شدی

    شروع کردن کسب و کارم یکی دیگه از اتفاقهای مهم و قشنگ سال 402 بود

    حمایتی که اعضا خانواده ازم کردن

    روزایی که خدا معجزه وار برام رقم زد و آسونی میساخت تو اوج سختی

    خدایا شکرت

    خواسته هام بعد از لول آپ 6 ماهه ای که خودمو براش متعهد کردم که بهشون برسم ازین قراره:

    از تولیداتم فروش بسیار خوبی کسب کنم

    تو کسب و کارم به جایگاهی که مدنظرمه برسم

    مشتریهام هر روز بیشتر و بیشتر بشن و مشتریها خودشون مبلغ هنر و تولیدات من باشن

    جوری که دوست دارم هنرم رو آموزش بدم

    چون من عاشق معلمی و آموزش دادن هستم

    از لحاظ مالی دغدغه هام رفع شده باشن

    از لحاظ روابط انسانهایی با مدار و فرکانس بالا در اطرافم باشن

    بسیار منظم عملگرا باشم

    و از لحاظ روابط با خداوند به جایگاهی که میخوام برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و بقیه دوستان

    یکی از ابزارهایی ک برای تنظیم فرکانسم استفاده میکنم گوش دادن به چهار دیقه اول این فایله

    خدای من قانون خیلی سادس ولی خیلی راحت فراموش میکنمش

    من تربیت شدم برای کارسخت و پیچیده و ناخودآگاه ذهنم دنبال سخت ترین راه حل هاس برای مسائل اما این قانون ساده جهان هستی ک احساس خوب= اتفاقات خوب رو استفاده نمیکنم

    هرموقع به یاد میارم ک کل داستان اینه ک احساس خوبی داشته باشم و دنبال احساس بهتر باشم ، هماهنگ میشم با خدا و جهان و در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میگیرم و چرخ زندگیم روان میشه

    اصلاً کل داستان باورها هم همینه ک کاری میکنه در شرایط مختلف و اتفاقات مختلف من احساسم خوب باشه تا اتفاقات خوب برام رخ بده

    مچ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 660 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    به نام حضرت دوست که هر آنچه داریم از اوست

    خدای من ای بهترین رفیق و همراه همیشگی من چگونه شکر تو را به جا بیاورم؟!

    هر لحظه هدایتم میکنی

    هر لحظه حفاظتم می‌کنی

    هر لحظه حمایتم می‌کنی…

    مرا ببخش که ازت دور میشم و با توجه به چیز‌هایی که با روح الهی من هماهنگ نیست انگشت در گوش‌هایم می‌گذارم تا صدای آرامشبخش تو را که هر لحظه با من سخن میگویی نشنوم!….شرمنده‌ام …. چرا انقد مهربانی که پاسخ میدهی شرمنده نباش! تو خلیفه‌ی من هستی! تو جانشین من هستی در زمین، هر آنچه تجربه کردی را دوست داشته باش و با تمام وجود آنها را بپذیر…حال به سمت من بیا، من عاشقانه دوستت دارم، عشقی که من به تو دارم را اگر درک کنی از شدت شوق جان میدهی….

    خدایا شکرت دیگر چگونه واضح‌تر از این نقشه راه را نشانم دهی تا آن را بپیمایم؟!

    توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها

    خدایا میخواهم تسلیم تو باشم

    میخواهم دختر حرف گوش کن تو باشم

    مرا یاری کن

    جز تو کسی را ندارم

    رب من خودم را و زندگیم را به تو می‌سپارم

    ایمان دارم که تو زیبایی و زیبا رقم میزنی

    دوستت دارم

    ……………………………..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    Salehe گفته:
    مدت عضویت: 1016 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عباسمنش و مریم جان خوش قلبم.

    خداروشکر میکنم بابت وجود شما دو عزیز در این جهان و همفرکانس شدن من با شما که باعث شده از اگاهی هایی که در اختیارمان قرار میدهید استفاده کنیم.

    امروز این فایل هدایتی من بود.

    خداروشکر این یکی دو سال که با شما اشنا شدم و شروع کردم به کار کردن روی خودم خیلی تغییر کردم.

    من تا به امروز فقط از قسمت دانلود ها و از اگاهی های ارزشمندش استفاده کردم و دارم تکاملمو طی میکنم.

    سال 1402 تا به امروز :

    به لطف خدا و اگاهی های ناب استاد من بعد از گذشت سه سال از مدرک فارق التحصیلی در رشته مهندسی عمران پا گذاشتم تو دل ترسام و از خدا خواستم هدایتم کنه و هدایت شدم به اموزش های خیلی عالی که برای بازار کار اماده بشم و شش ماه زمان گذاشتم و اموزش دیدم و منو از صفر خودم به 90 رسوند و این برای من یه دستاورد بزرگ بود . بعد رفتم برای کاراموزی اقدام کردم که بازم هدایت خدا رو خواستم به یکی دو جا درخواست کار دادم و بهم پروژه دادن بعد انجام پروژه ها اونا پیگیر کار نبودندو چند تماس برقرار کردم که گفتند حالا چک میکنیم کار رو و چند روز گذشت و خبری نشد و من اینو یه نشونه دیدم و تصمیم گرفتم برای پروانه نظام مهندسی بخونم چون این برای شرایط من عالی بود ( یه دلیلش اینکه هنوز که انگیزه و انرژی داشتم شروع کردم . سنم پایینه و این بهترین زمان بود برای یه شروع عالی. یه دلیلش پسر کوچیکمه که هنوز امادگی رفتن به مهدکودک رو نداشت و….) و من به خدا اعتماد کردم و اموزش امادگی برای ازمون نظام مهندسی رو تهیه کردم و در حال حاضر در حال خوندن برای ازمون مرداد ماه 1403 هستم .

    واقعا خرید پک های اموزشی هم هدایتی بود و پولش به راحت ترین شکل ممکن جور میشد .

    ببینید من صفر صفر بودم ولی حدود 10 تومن تا الان هزینه کردم نمیدونم چجوری ولی خدا برام به بهترین شکل ممکن جور کرد. خدایا شکرت واقعا وقتی برمیگردم به عقب همش معجزه میبینم و دستای هدایتگر خدای قدرتمندمو.

    تواناییم روی کنترل ذهنم بیشتر شده .

    ورودیامو بهتر میتونم کنترل کنم.

    رابطم با خدای قدرتمندم بهتر و زیبا تر شده.

    هدیه های جذابی رو که خیلی دوستشون داشتم دریافت کردم.

    ارتباطم با ادم های غیر همفرکانسیم به شدت کم شده.

    با نوشتن دوست شدم و بیشتر مینویسم.

    شکر گذاریم بیشتر شده .

    اروم تر شدم.

    قوانین رو بهتر از قبل درک میکنم یعنی یه مثال براتون بزنم که ببینید چقدر تو در و دیوار بودم من ، قبلا میگفتن اون دنیا باید از روی پل صراط رد بشی و باریکیش به اندازه ی تار مو هست همش میگفتم خدایا یعنی تو این دنیا چجور تمرین ورزشی رو انجام بدم که اون دنیا بتونم از روی اون پل رد بشم .

    الان به لطف الله خیلی خیلی بهتر شدم خیلی قوانین رو بهتر درک میکنم خیلی نگاهم به دنیا و اخرت خوب شده و مطمئنا بهتر و بهتر هم میشه .

    یعنی همیشه سعی میکنم قانون تکامل رو به خودم یاداوری کنم هر لحظه که ناامیدی سراغم میاد به خودم میگم صالحه تو داری تکاملتو طی میکنی ادامه بده .

    خدایا شکرت که فرصت اینو به من دادی که بیام از این روند تکاملیم بنویسم.

    سال 1403

    به امید خدا و توکل بخدا قراره

    1. پروانه نظام مهندسی _ محاسبات رو بگیرم

    2.برای کار اقدام کنم و به درامد برسم

    3.دوره عزت نفس رو خریداری کنم

    4.دوره 12 قدم رو خریداری کنم

    5. اموزش زبان انگلیسی رو شروع کنم

    برم به امید خدا برای ادامه دادن این مسیر لذت بخش …

    دوستای عزیز همفرکانسیم در پناه خدای قدرتمند شاد سالم و ثروتمند در دنیا و اخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      اعظم اعرابی گفته:
      مدت عضویت: 1853 روز

      به نام خداوند هدایتگر و بخشنده

      سلام دوست عزیزم براتون آرزوی موفقیت دارم و از اینکه خیلی عالی داری تکاملی را طی میکنی بهت تبریک میگم .چقدر عالی که اهداف را مشخص کردی و داری برای اون برنامه ریزی میکنی و من مطمئنم در آینده ای نزدیک به پیشرفت های بسیار زیادی دست پیدا میکنی ،پس همچنان ادامه بده و من منتظر خواندن موفقیت های شما هستم .

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: