توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 111
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خب خب خب بریم که تمرینات این فایل رو در عمل انجام بدم
این لیستو اول میخواستم برای خودم بنویسم ، نمیدونم چرا هی دهنم نجوا میکنه نه کامنت ننویس آبروت میره ، نتایجت کمه ، هنوز داری دست و پا میزنی بعد از اینهمه تایم روی قانون کار کردن بقیه بچه هایی که با تو یا حتی زودتر از تو اومدن زندگیشون گل و بلبله
ولی باید بنویسم باید یاد بگیرم که مقایسه نکنم نتایج خودمو با بقیه بچه هایی که داخل سایت هستن
من خیلی بهتر از 3 سال پیش شدم
کسی که میترسید تصمیم بگیره برا خودش الان بیزینس شحصی خودشو داره و داره ازش پول میسازه
کاری که تعداد زیادی از هنرمندا توش موندن
هزار تومنم نمیتونن بسازن
در بخش اول، تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی ای که در سال 96 در زندگی ات کسب نموده ای را بنویس.
در نیمه ی اول سال 1403
از لحاظ پولی که وارد زندگیم شد ، سه ماه اول بهار اندازه ی کل سال گذشته و قطعا بیشتر از هر سال دیگه ای از زندگیم پول نقد و غیر نقد وارد زندگیم شد
توی 6 ماه اول امسال من 1.6 برابر نسبت به کل پارسالم پول نقد و عیر نقد خلق کردم
و وارد زندگیم کردم
فروردین ماه رکورد مبلغ فروش تابلو و سفارش رو زدم
تا به اون موقع همچین مبالغی اونم نقد و به یکباره نیومده بود
3 تا نمایشگاه شرکت کردم بدون هزینه ی عجیب غریبی که بقیه میپردازن یکی داخل تهران و دو تا داخل اصفهان
اردیبهشت ماه من بالاخره تونستم تو یک نصفه روز هدایتی دوره روانشناسی ثروت 1 رو بخرم
داخل یک مسابقه بین المللی همینطوری شرکت کرده بودم و نتایج مرحله اولش اومد من بین 4500 نفر از 60 کشور دنیا جزو 1500 نفر انتخابی بودم
خرداد ماه من بازم رکورد فروش یک تابلوم رو به طرز عجیب و غریبی زدم
دو برابر فروردین ماه
تازه تو این مدت من بلیارد یاد گرفتم از عزیزدلم
مفتول مجسمه سازی هم هدیه گرفتم
یک تجربه ی جالب داشتم و کاراموز یک اموزشگاه نقاشی شدم
برای اولین بار رفتم و به تنهایی کارای اداری یک اتفاقی رو انجام دادم و فهمیدم میتونم
تیر ماه خداروشکر یک قسمت از قانون افرینش رو به خاطر موجودی کیف پولم با مبلغ 50 هزار تومن به راحتی خریدم
رفتیم با دوستانم یک خانه ی تاریخی و از این ماه بود که برنامه های مورد علاقه ی من برای نقاشی و طراحی برنامه ریزی میشد
مرداد ماه
برای اولین بار تونستم دو تا از اثارم رو نقد همون روزی که طراحیشون کردم بفروشم
رفتیم با دوستان کنیسه و اشنا شدنم با دین یهود
بعدش با عزیز دلم رفتیم یک خونه باغ بینظیر توی محل زندگیم که من گفتم من همین مدل خونه و زندگی رو میخوام
دوباره توی همین ماه با یکی از دوستان رفتم یک طبیعت جدید که من نمیدونستم با فاصله ی نیم ساعت از خونمون همچین طبیعتی وجود داره
دوباره یک کار دیگمم فروختم
شهریور ماه
با عزیزدلم یک سفر بیتظیر و مستقل رو هم داشتم
دو تا از دوستان عباسمنشی که یکسال بود باهاشون در ارتباط بودم رو از نزدیک دیدم
رفتم از نزدیک مسابقات بدمینتون رو دیدم و همونجام یدونه از طراحی هام رو فروختم نقددد
یکی از اثار دیگمم به استادم فروختم که همیشه دوست داشتم اتفاق بیافته
و افتاد خداروشکر و ایشونم یک مقوای جذابی رو بهم هدیه دادن
همون ساعتی که هندزفریمو یهو دیدم کار نمیکنه به فاصله ی یکساعت بعدش یه هندزفری بهتر نقد سفارش دادم
یه تجربه باحال دیگم داشتم رفتم سفر پولم خرج کردم برگشتم موجودی حسابم بیشترم شده بود
یک کلاس طراحی شرکت کردم که همیشه میخواستم
خونه های قدیمی چند صد ساله رو رفتم دیدم و بازم اونجا کلی حال کردم و طراحی کردم
باز با دوستام رفتیم یک طبیعت داخل همین شهر خودمون و طراحی کردیم و خوش گزروندیم
مهر ماه که هنوز مونده ازش فردام قراره برم با یکی از دوستام چهلستون اونجا طراحی کنیم حال کنیم
این ماه تا به اینجای کار یدونه سفارش و دو تا فروش اثر رو تجربه کردم
منار جنبون رو رفتم دیدم و جالبه دقیقا همون تایمی که میخواستن مناره ها رو تکون بدن!.
اتشکده رو دیدم و کلی در مورد دین زرتشت فهمیدم و خیلی جالبه برام استاد من شباهت زیادی بین صحبت های شما و اون شخصی که اولین بار اومد و زرتشت رو معرفی کرد دیدم
کلییییی این ماه من به توصیتهون توی ثروت 1 عمل کردم و وسایل کار جدیدتر برای خودم خریدم
قلمو ، راپید ، رنگای جدید ،چسب های جدید
و البته با دست خودم برای خودم قفسه ساختم که واقعا فصام رو باز تر و مرتب تر کرده خداروشکر
یادمه من یه چسب کاغذی دادم به برادرم تو همین 6 ماه اخیر ،اونو تموم کرد ولی 3 تا نو بهم دادن!
مجموع فروش اثارم این 6 ماه مبلغیه که تا الان نشده بوده بسازمش ولی تونستم بسازمش نقد
کلی لباس برام خریده شده
و خیلی جاها هزینه ی مکانی که اجاره میشده یا عذایی که میخوردم یا هر فعالیت دیگه ای حساب میشده برام
خیلی جالبه برام استاد دقیقا من قبل از اینکه این موفقیت هامو بنویسم نجواها تو ذهنم داد و بیداد میکرد میگفت بابا تو نتایجت افت کرده!
درصورتی که الان بخوام واقع بینانه بگم من سال پیش خداروشکر دوست داشتم سفارش بگیرم به سبکی که میخواستم و اتفاق افتاد تا چند ماه بعدمم پر بود
ولی بعد از یه مدت مثل شما که وست نداشتین تند خوانی رو منم دیگه انجام اون سفارش ها حتی به سبک خودم برام لذت بخش نبود
چیزی نبود که دوست داشتم ادامه ش بدم
میخواستم باشه ها ولی مثلن هر چند ماه یکبار صرفا برای اینکه یه چیز جدیدم انجام بدم
من دوست داشتم کاری که خودم میخواستم رو بکشم و بعد اون رو بفروشم
مشتری بهم نگه فلان جاشو اینطوری بکن یا نکن
من خداروشکر خیلی تجربه ی مشتریهای اینطوری داشتما ولی میخواستم همون چند درصد کمم نباشه
خلاصه من شروع کردم که کارای جدید بزنم برای فروش جهان هم دیگه مشتری ای به سمت من برای سفارش دادن نفرستاد
کسی که اینقدر مشتریهوش زیاد بودن که تا 3 ماه ایندش پر بود ، دیگه حتی یکدونه مشتری نداشت
الان میفهمم چه قدر دهنم به من گفته خاک توسرت همون چیزاییم که ساختی رو از بین بردی
ببین فلانی ها کجان
به کجاها رسیدن
تو کارشون چه قدر موفقن
درصورتی که من اگر بازم هی سفارش میگرفتم میدونم پژمرده میشد چون من خلاقیت بیشتری رو میخواستم
این تایمی که سفارش نداشتم چی شد؟
من مجسمه سازی رو یاد گرفتم
با کلی متریال جدید اشنا شدم
تو 3 تا نمایشگاه تونستم مجموعه ارایه بدم.یعنی حدود 10 تا کار مرتبط بسازم و توی نمایشگاه ها ارائش بدم
اگر سفارش داشتم نهایتا یک یا دوتا کار مجسمه میشد بسازم نه 10 تا
بعدش همون کار با متریال جدیدی باعث شد من قفسه برای خودم بسازم که خیلی بهش نیاز داشتم
بعدش همین که سفارش نداشتم فروشی هم نداشتم زیاد یا مقطعی بود یک ماه بود یک ماه نبود گفتم من میخوام بفروشم هر ماهم بیشتر از قبل
بله این موردم شد ، ماه مرداد شد و شروع شد ، ماه شهریورم یکم بیشتر از ماه مرداد شد
این ماهم انشالله بشه البته یه نشونه خفن دیدم این ماه از بیشترین میزان پولی که میشد بسازم از کارم ولی نشانه بود که همینم نبود سالای پیش
ذهن من اصلا اینارو موفقیت حساب نمیکنه درصورتی که خیلیا ارزوشونه هر ماه یکدونه فروش داشته باشن نه سه تا تازه!
در بخش دوم، بنویس می خواهی چه تجاربی را در سال 97 کسب نمایی
تجربه هایی که میخوام توی نیم سال دوم 1403 کسب کنم
میخوام بازم فروش داشته باشم و عدد درامدیم هر ماه بیشتر بشه
میخوام هر جمعه همچنان برنامه های طراحی خفن و تجربه های جدید داشته باشم از مکان های جدیدتر
میخوام توی روابطم وابستگیهام کمتر بشه به عزیزدلم مادرم و پدرم و دوستام
میخوام بتونم بازم متریال کار بهتر و بیشتری رو خرید کنم
میخوام بیشتر در عمل از قانون استفاده کنم و تمرین کنم براش
میخوام آثار هیجان انگیز بیشتری رو خلق کنم
میخوام وسایل دستساز بیشتری به محل کارم اضافه کنم
میخوام مخاطبهای درست حسابی تری داشته باشم
میخوام کلاس های بهتری رو شرکت کنم
میخوام حدواقل دو تا سفر یک هفته ای توی این نیم سال برم
میخوام با عزیزدلم تایم بیشتری رو بگزرونم
به نام حضرت دوست
سلام بر حضرت عشق
سلام بر حضرت حضور
الهی به امید تو
واقعن همه آدمای زندگیم معلم های من هستند؛)
خدایا ازت میخوام همیشه شاگرد کلاس درسِ تو باشم ، یاد بگیرم و عمل کنم به آنچه تو ازم میخوای…
خدای مهربانم پرسیدم آیا باید از ویژگیهایی از آدمی که تازه باهاش آشنا شدم باید چشم پوشی کنم یا نه برخورد کنم
زدم روی نشانعام و دیدم خداااااای من؛ جواب از این واضحتر!؟..
چشممممم جانانم هر چی تو بگی میچسبم به خواسته ها نه نخواسته ها .. میچسبم به داشته ها نع نداشته ها..
چشام داره به آرومی میره رو هم
دوست دارم بابایی
شبت بخیر
دوووووست دارم
سلام حضرت عشق
رب العالمینم مچکرم اگر تو هدایتم نکنی قطعن از گمراهان خواهم بود
چقدر اعتماد هست توی قلبم چقد پشتم پـُرررره که خدایی دارم از رگ گردن بهم نزدیکتر من از اویم و او از من، هیچوقت تنهایم نگذاشته و نمی گذارد.. عاشقانه تمام خودش را میگذارد که به من خوش بگذرد روی زمین! هرآنچه در آسمان و زمین است برایم آفریده ! مرا خلیفه خودش قرار داده ، قدرتی به نام خلق کردن را به دستانم داده و تجربهی عشق را برای خلیفهش می خواهد !
آقا خلاصهش کنم؟. من گند میزنم تو درستش میکنی دمت گرم مشتی .. مگه رفیقی با مرام تر از تو برام پیدا میشه؟!
ماچ بهت نور جان، عشق جان، رفیق جان، دلبر جان…
به نام خدای مهربان
سلام …
خدایا شکرت و سپاسگزار خدای هستم که من در سال 1400اول با گوشدادن به کتاب معجزه شکرگزاری خانم راندا برن و عمل کردن به آن در طی یک ماه و سپاسگزاری کردن برای هر آنچه داشتم و که تفسیر آن تو کتاب اومده و توصیه میکنم حتما این کتاب را بخونین. تونستم مدار خودم تغییر بدم و به مدار استاد عباس منش و فایلهای دانلودی و رایگان و سپس سایت و دوره 12قدم هدایت بشم که اصل و اساس حرفهای استاد شکرگزاری به خاطر داشته ها و توجه به نکات مثبت زندگی و احساس خوب داشتن در هر موقعیتی و لذت بردن است.
و در این مدت سه سال که با استاد هستم من هم از لحاظ شخصیتی پیشرفت کردم که با قبل از اینکه شکر گزاری کنم و به نکات مثبت زندگی توجه کنم بسیار متفاوت است و هم کار خوب پیدا کردم که واقعا دوست دارم کارمو و لذت میبرم و حالم عالیه و بسیار رشد کردم که من اعتبار این پیشرفت خودمو به شکرگزاری از نعمتهای خداوند می دانم و خودش هم به من کمک کرد تا در این موقعیت باشم خدایا شکرت.
امروز اتفاقی این فایل را تماشا کردم و یادم اومد سال 1400این تمرین را انجام دادم و اون موقع شکرگزار اتفاقات خوب سال 1400بودم و آلان یادمه که شکرگزار به دنیا اومدن پسر دومم بودم و شکرگزار آشنایی با دوست بسیار خوب و همفراکانسم بودم این دو مورد بود که یادمه و در سال بعدش بسیار برای من عالی بود و رفتم سر کاری که دوست داشتم و بسیار اتفاقات زیبای که در اون سال برام افتاد .
این تجربه بسیار خوبی بود که من از این تمرین در یادم مونده و دوست داشتم با دوستان هم فرکانسیم در میان بگزارم .
یا حق
سلام … استاد عزیز … من امروز عضو سایتتون شدم … چند ماه هست که باهاتون آشنا شدم و از سخنان تون استفاده میکنم و لذت میبرم ….
اما امروز رسماً وارد سایتتون شدم … البته اولش یکم گیج شدم برای ورد به سایت اما از خدا خواستم راهنماییم کنه و با راهنمای خدا به راحتی وارد شدم ….
ممنونم که خدا و ارتباط با خدا رو اینقدر ساده و راحت توضیح میدید …
از خدا میخوام که به کل اعضا سایت و خودتون عشق سلامتی و رحمت و نعمت بی انتها هدیه کند …
زنده باشید و تن درست و شاد و شکرگزار … در پناه خدای عاشق
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جون و دوستان هم فرکانسم
فاطمه هستم
از استاد عزیزم سپاسگزارم بابت این فایل زیبا
سپاسگزاری یک نعمت خیلی بزرگ هست خدایا هزاران بار شکرت لیاقت سپاسگزاری به من دادی که از نعمت های که بهم دادی سپاسگزاری کنم
واقعا حس نابی هست وقتی از خداوند سپاسگزاری میکنم سرشار از آرامش میشم و احساس مکالمه دو طرفه با خدا رو دارم
من هر روز از خواب که بیدار میشم و هر شب قبل از خواب سپاسگزاری میکنم و روزم رو کامل میسازم با حال خوب
امروز قبل از این که این فایل رو شروع کنم کلی با خدای خودم صحبت کردم و سپاس گزاری کردم از چیزای که میخوام بهم بده با این حس که به اون خواسته ها رسیدم و الان دارمشون
خیلی حس باحالی بود
سپاس گزاری توجه ما رو میبره به سمت اتفاقات خوب و باعث میشه حال خوب میشه
و وقتی ما حس و حالمون خوب باشه اتفاق های خوب برامون رقم میخوره
و اینجوری به صورت آگاهانه تمرکزمون رو میبریم به سمت خوبی ها
و پیشنهادی که استاد دادین واقعا فوق العاده بود که اتفاق های خوبی که امسال برامون افتاده رو بنویسیم و اتفاق های که دوست داریم سال آینده برامون بیفته رو هم بنویسم
امسال سال 1403 با خوبی و شادی برای من شروع شد و با خانواده به مسافرت رفتیم و جز زیبای چیزی ندیدیم
به عظمت خدا پی بردم از این همه زیبایی که خلق کرده
از طبیعت زیبای که آفریده به وجد اومدم
امسال عضو جدیدی وارد خانوادمون شد و مراسم نامزدی داداشم بود و ما همه خیلی خوشحال بودیم
امسال بهترین سال زندگی من بود چون من امسال خدا رو بهتر شناختم
من توحید رو درک کردم
من هر ثانیه دارم به خدای خودم نزدیک تر میشم
حس آرامش تمام وجودم رو فراگرفته
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر این مسیری که منو بهش هدایت کردی
خدایا هزاران بار شکرت دست منو گرفتی و هدایتم میکنی به سمت زیبایی ها
خدایا خودم رو سپردم دست خودت ،تو برام بچین که تو قشنگتر میچینی
هنوز نصف سال مونده خدایا منو به بهترین و کوتاه ترین مسیر به سمت خواسته هام هدایت کن
خدایا قدم بعدی منو بهم بگو که چه کار کنم
من میخوام کار آنلاین راه اندازی کنم و تا الان خدا بهم گفته چه کار کنم قدم به قدم دارم میرم جلو
خدایا رزق و روزی فراوان به من بده چه جوریش رو من نمیدونم تو خودت به همه چی آگاهی خودت منو تو مسیرش قرار بده
خدایاااااااااا هزاران بار شکرت
به نام رب و فرمانروای من خدای غفور و رحیم خدای رحمان و رحیم
خدایا من عاجز و ناتوانم تو امروز هم مثل روزهای دیگه بلکه بهتر هم برام درست و قشنگ بچین خدایا شکرت سپاسگزارتم
سلام به استاد زیبا سخن و خوشتیپ و توحیدیم سلام به مریم خوشگل و مهربونم
یه روز قشنگ و پر روزی و این فایل زیبا هم نشانه روز من خدایا شکرت که این زیباییها رو روزیم کردی
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمتت از کف برد
استاد عزیزم من هم به خودم قول دادم هر ماه زیبایی و اتفاقات و خبرهای خوب ماه قبلمو بنویسم
و این میشود یه ردپا از خودم
وقتی شروع میکنی به این کار بهتر میتونی ذهنتو کنترل کنی و ذهن و عادت میدی فقط و فقط تا جایی میتونه زیباییها رو ببینه هر چند من الان هم 2 سال میشه ستاره قطبی رو مینویسم و با خودم عهد بستم تا زنده ام ادامه بدم چون نتایج خوبی داره چرا انجام ندهم شکرت ای خدای خوبم
استاد عزیزم همونطور که خودتون گفتین تمام موفقیتهاتون علتش همین سپاسگزاری و به یاد آوردن داشته هاتون بوده و هنوز هم دارین ادامه میدین و روتین زندگیتون شده یه عادت همیشگی من به وضوح توی هر دو سریال دیدم برای هر چیزی که دارین و داشتین و تازه میخرین همه رو هزاران مرتبه شکر گزاری میکنین انگار با شکر گزاریتون یه جونی به وسایل میدین احسنت به شما ممنونتون هستم
سپاسگزاری باعث میشه داشته هات زیاد بشه ایمانت از بدست آوردنشون بالا میره
و هی قدرت و قدرت میگیره
به طبع اینا افکار و باورهای درستت بهتر میشه و هی میبینی چرخ زندگیت هر ماه از ماه دیگه روان و روانتر میشه و این نوشتنها و خوندنها و به یاد آوردنها خیلی کمک میکنه به رشد و پیشرفتمون
وفتی این تمرین رو شروع میکنی دیگه به چیزهای فرعی زندگی توجه نمیکنی از ناخواسته ها اعراض میکنی رها هستی آرامشت بیشتر و بیشتر میشه با خودت در صلحی چون داری روی خودت کار میکنی و درخواست هاتو میفرستی با خدای خودت حرف میزنی و شکر میکنی با احساسه خوب و فرکانس بالا بعد خداوند دستاشو میفرسته و وقتی میبینی داره کارهات خود به خود انجام میشه میفهمی در مسیر درست هستی وبعدنتایج خوب میاد و اگر نتایج پایدار مثل استاد عزیزمون میخواهیم باید تا زنده هستیم قانون رو در زندگی اجرا کنیم و عمل
هر لحظه باید به خودمون قانون و توحید و ایمان و توکل و کنترل ذهن و احساس خوب رو یاد آوری کنیم
خدایا به من قدرت بهبود افکار و باور درست و بهبود ایمان و توکل بالا و به من قدرت کنترل ذهن بالا رو بده
که همه چیز تویی
خدایا شکرت سپاسگزارتم که امروز به من فرصت دادی تا بیام بنویسم تا ردپایی برای خودم باشد
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارتم
مریم جانم ممنونتم ای زیباترینهای خلقت خداوند بهترینهای دنیا و آخرت نصیبتون
خدایا شکرت سپاسگزارم
سلام استاد عزیزم ومریم جان
سلام به همهی دوستان
این فایل عالی و زیبانشانه ی امروزم بودوبعد از دیدن فایل به نعمت های اصلی زندگیم که خداوند به من درسال های قبل هدیه داد فکر می کنم می بینم در سال 91بهترین حس، حس ناب مادری را تجربه کردم انگار کل دنیا برای من بود اولین نعمت زندگیم پسر بزرگم که زیبا و با هوش هست رو به من دادو این که وقتی به سال 96برمی گردم خیلی حس خوبی بهم دست میده چون که خداوند دوباره بهترین هدیه رو بهم داد پسر زیباو با هوش دومم رو ومن دوباره مادری را حس کردم موقعی که پسر دومم رو باردار بودم و هنوز جنسیت مشخص نبود پسر اولم که چهار سالو نیم بود همش میگفت من داداش می خوام
خدایا شکرت واقعا هر چی رو که می خوایم وروش تمرکز می کنیم و باور داریم به ما نصیب می کنی
خدایا شکرت که با استاد آشنا شدم
خدایا شکرت به خاطر دو پسر زیباونازنینم
خدایا شکرت به خاطر همسر مهربانم
خدایا شکرت که من به دنیا اومدم
خدایا شکرت که در مسیر آگاهی هستم
خدایا شکرت که هدایتم می کنی به عالی ترین هاوزیباترین ها
خدایا شکرت که با دیدن فایل های استاد آرام می شوم
خدایا تنها پناه من توهستی هر چی رو از اعماق وجودم خواستم ازت به من بهترینش را دادی سپاسگزارم خدای خوبم
سپاسگزارم استادجان ومریم جان بابت این همه فایل رایگان عالی که با هدایت خداوند در سایت می گزارید
شاد باشید و در آرامش باشید
سلام بر همه عزیزان
کجا بود این فایل 11 دقیقه ای بینظیر همه پکیج و یکجا گفته بود خداوندااا
همین چند ساعت پیش که داشتم فایل روزشمار و گوش میدادم نتایج دوستان از اموزه های استاد قسمت 6 اونجا کامنت گذاشتم و راجع به احساس خوب حرف زدم دقیقا اینو گفتم ک استاد شما گفتین به دوستتون فکر میکنید زنگ میزنه غذایی ک دوس دارین و بهش فکر میکنین و میبینین مادرتون درست کرده و… الله اکبر
واقعا تمرکز رو زیبایی ها یعنی همین ها یعنی تکرار لذت بخش همین قوانین اللهی
من از سال 1401 اینکاری ک گفتین و انجام دادم یعنی زیبایی های سال قبل و مینوشتم و تا امسال ادامه دادم البته از پارسال جور دیگه ای رفتم جلو مثلا اول سال میام اتفاق های بزرگ و بینظیری ک باعث شده هزاران بار سپاسگزار باشم و مینویسم تو دفترم امسالم انجامش دادم البته امسال اخرین بار برای اردیبهشت ماه بود و یه چند ماهی کوتاهی کردم اما مجددا همین دیروز بود اتفاقا رفتم دفترمو باز کردم و اتفاق هایی که این چند ماه افتاده بود و ننوشته بودم و یادداشت کردم حتی دوباره دفتر زرافه ای زرد خوشگلم که دفتر سپاسگزاری بود هم برداشتم و دارم این چند روز اتفاقات و نکات مثبت و هزاران چیزی ک باعث میشه سپاسگزار باشم و در اون یادداشت میکنم به لطف خدای مهربان
خدایا شکرت ممنونم استاد بینظیرم دوستتون دارم
سلام وقتتون بخیر
سپاس از استاد عزیز و مریم عزیزم…
فایل هنوز گوش ندادم اما این نشانه از کلید هدایت سایتم هست بعد از این درخواستی ک تو دفترم نوشتم…عین جمله رو مینویسم..راجع به کارم هست و یه چالشی ک تو کسب کار م دارم و الگو تکرار شونده هست..اینطور از خدا درخواست کردم:
(میخوام باهام حرف بزنی چه کارهای رو باید انجام بدم تا فروشم راحت شه بهم بگو..هر چی باشه انجام میدم..هر تعهدی نیاز باشه میدم که انجامش بدم..).
امدم تو سایت و کلید نشانه امروز و این فایل الله اکبر جواب دقیق تر از این پیدا نمیشد برای خواسته ام..راه رسیدن به خواسته ها توجه به داشته هااا…بووووووم
آنقدر دقیق… انقد واضح.. آنقدر قشنگ .آنقدر قلب بگه آهان همینه یادته اوایل هی تایید میکردی پشت هم نتیجه میومد تو باز از سر دلخوشی خودت باز اینکار میکردی امااا این قانون بوده…و چه خوشکل خدا همیشه هدایت میکنه حتی تو از قانونش خبر نداشته باشی…
الان مرداد 1403 هست..از اینجا شروع میکنم ک من یه سری سوال ها داشتم ..خیلی بی انگیزه بودم..دنبال خدا بودم ….مینوشتم با خدا حرف میزدم..ارتباط داغونی داشتم هم با همسر هم پسرم..کارم گریه کردن بود….یه روز یه عزیزی برام از یه استاد موفقیت تو اینستا پستشون برام فقط فرستاد …یه هفته ای پیج دنبال میکردم بعد یه روز تو استوری اعلام کرد ک لایو داریم راجع به چگونه انرژی خدارو تو زندگی جاری کنیییم…از آنجا من وارد مدار آگاهی شدم و روز به روز منو به جاهای برده ک راجع به خدا حرف میزنن..حالشون خوبه…من بعد اون از خونه 40 متری ک تو تهران داشتم پله پله مدارمون جابجا شد و الان تو خونه ای هستم ک به صورت رایگان تو بهترین مکان با ویو عالی با منظره عالی …صدای رودخانه..صدای پرنده هوای خنک..نور خانه عالیی ..هر چه قدر از این خونه و زیباییش بگم کم گفتم…
تو کسب کارم هم کلی فروش تجربه کردم هم به صورت آنلاین هم حضوری ..هم به صورت فروش عمده…
هر ماه از توانایی ام ثروت ساختم کم بوده اما ساختم …رابطه ام با همسرم و پسرم روز به روز بهتر شده
کسب کار همسرم روز به روز بیشتر داره رشد میکنه
به راحتی بعد از گذشتن از یه وابستگی و یا همون شرک کار انتقالی از تهران به شمال قشنگمون جور شد..
خودم روحیه عالی دارم….از تنهای ام لذت میبرم..برای خودم با وجود بچه ها سرگرمی دارم و وقتهای ک بچه خوابه کار هنریمو انجام میدم چه سفارش داشته باشم چه نداشته باشم..باید طول روز حتی یک ساعت برای کارم ک علاقه شدید بهش دارم وقت بزارم .یا سفارش یا نمونه کار..بعد به خودم تعهد دادم هر روز تو پیجم پست کارهامو بزارم…و تا به الان حدود 3 هفته هست هر روز پست گذاشتم و احساس میکنم یه قدمی موفقیت هستم..چون قبلا ذهنم میگفت تو برای کارت تعهد نداری و دائم تایم نمیزاری رو پیجت کار نمیکنی تعهد نداری این کار رو به عنوان شغلت نمیبینی فقط سرگرمیه.. اما از وقتی کارم رو ارزشمند دونستم و به عنوان شغلم قبول کردم احساس ارزشمندی بیشتر کردم و بعضی وقتها که گوشی دستمه و تو پیجم فعالیت میکنم کسی بهم بگه بزار کنار خیلی راحت میگم شغلم مجازیه و باید جواب مشتری رو بدم…..
بعضی ها میگن ک تو این همه کار آماده میکنی خودت خسته میکنی کسی ازت میخره؟؟؟من هم میگم هستن کسایی ک از این راه به راحتی درآمد دارن ..به صورت آنلاین..تو همین اینستا..از اونها میخرن از من چرا نخرن
از نظر رشد تو کارم هم روز به روز دارم مهارتم رو بیشتر میکنم و کارهای خاص تری رو انجام میدم…خودم حالم با خودم اکی هست..روز به روز بیشتر خودم رو با همین شرایط با همین قیافه با همین دیدگاه ها دوست دارم و علاقم به خودم و اصل خودم بیشتر میشه…
چقدر خدا رو بهتر شناختم
چقدر سیستم جهان رو بیشتر شناختم
بعضی وقتها غذایی ک میخورم مثلا میوه به ذهنم میاد این میوه از چه شهری؟؟از چه چالش هایی گذشته و رشد کرده و آماده مصرف شد و آنها برداشت کردن بسته بندی کردن بعد بین شهرها پخش کردن از غذا تو میوه فروشی ک خرید میکنیم موجود شده و من دارم ازش استفاده میکنم..خدا چه خوشگل مواظب این روزی من بود ک سالم به دستم برسه…خدایا شکرت
خدایا برای حضورت تو زندگیم ازت سپاسگزارم
همین الان بهم گفته شد من همیشه حضور داشتم تو درک نمیکردی
پس بهتره اینطور بنویسم خدایا برای درک حضورت تو زندگیمون ازت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
من تو رو میخوام ، تو بگو، چی بگم؟
رد پای روز 10مرداد رو با عشق مینویسم
نصف شب وقتی تمرین رنگ روغنمو تموم کردم و اذان صبح گفته شد و نمازمو خوندم ، با خدا حرف میزدم
یه لحظه خواستم حرف بزنم ، گفتم خدا من اینو میخوام ، من اونو میخوام ،یهویی گفتم نه ، خدا تو چی میخوای ، ته دلم گذشت که چیزایی که من میگمو بیخیال ، تو بگو چی باید بخوام ازت
گوشیم دستم بود ، حدود ساعت 4 صبح ، رفتم تو گالری گوشیم و نزدیک 1000 تا فیلم تیکه ای از اینستاگرام دانلود کردم که حرفای استاد عباس منش یا استاد الهی قمشه ای هست ، رندم یکی رو انتخاب کردم
چی بود به نظرت ؟!
مفهوم دعا
دعا یعنی
درخواست
خدا من تو رو میخوام
الهی قمشه ای میگفت
دعا این نیست که آدم دائما بگه اینو جمع کن ، اونو پهن کن ، اینو بزن به زمین گرم ،یکی رو نابودش کن ، اونیکی رو بالا ببر ، سهام کجا رو ببر بالا و …
خدا اونجا منتظر نشسته که مردم دعا بکنن
اینا دعا نیست
اینا هوای نفسانی ماست
دعا این هست که من تو رو میخوام
( یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت تنها راه گذر از ثروت رسیدن به ثروته و تنها راه رسیدن به خدا ثروتمند شدن ،عاشق شدن ،مهربان بودن و هر صفتی که عشقه و برای خداست و با هر خواسته ام و برآورده شدنش به خدا نزدیک و نزدیک تر میشم
در اصل خواسته راهیه برای رسیدن به درک خدا
و در مورد اینه باورامونه که کارو انجام میده وگرنه ما بگیم سهام بره بالا که نمیره ،اگر در راستای باورامون بود میشه ،یا دعایی که برای کسی میکنیم، اگر دعای من ، چیزی باشه که اون بهش باور داشته باشه چه من بخوام و چه نخوام و دعا کنم براش ، اون براش رخ میده )
تو کجایی که شوم من چاکرت
ز آفتاب رخ یار ذره ذره شدیم
مولانا میگه
تو را که این هوس اندر جگر نخاست بخسب
وقتی من این فایل تیکه ای رو دیدم لبخند زدم و زیاد بهش توجه نکردم که چرا خدا این گفته ها رو از زبون الهی قمشه ای بهم گفت
فقط حس خوبی داشتم به این فایل ، که خدا گفت ، طیبه تو گفتی بی خیال خواسته هام، تو بگو خدا ، من تو رو میخوام تو هرچی بگی برای من همون بشه
منم بلدم چجوری برات قشنگ و زیبا و طبیعی و ساده بچینم
بعد باز ازش خواستم دوباره از طریق فایلی باهم حرف بزنیم
دوباره رندم یکی رو انتخاب کردم
یه فایلی اومد از آیه 3 سوره طلاق بود
وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ بَٰلِغُ أَمۡرِهِۦۚ قَدۡ جَعَلَ ٱللَّهُ لِکُلِّ شَیۡءࣲ قَدۡرࣰا 3
و از جایى که گمان نَبَرد به او روزى عطا کند، و هر که بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش را نافذ و روان مى سازد و بر هر چیز قدر و اندازه اى مقرّر داشته است
و اینجا خدا دوباره بهم گفت که خودش برای من کافی هست
اینو که خوندم حس خوبی گرفتم و بعد یهویی خوابم برد
صبح که بیدار شدم ، یه خوابی دیدم که خیلی مشتاق بودم تو خواب عکس بگیرم از چیزی که نورانی بود و زیبا ، ولی یه مانعی بود که نمیشد عکس بگیرم
(اینجوری احساس میکنم که هنوز یه سری چیزارو کامل نگذشتم و رها نشدم هنوز که باید رها بشم و اون مانعی که تو خوابم نشد عکس بگیرم همون نگذشتن و رها نشدن کامله
جدیدا خوابایی که میبینم از این دید نگاه میکنم که چه پیامی برای من داره که فرکانسام و یا باورامو تصحیح کنم )
خواب دیدم یه جاییم که خیلی زیبا بود و پر از مردمی که انگار برای تفریح و گردش اونجا بودن یه جور شبیه یه مهمونی قشنگ
من به آسمون نگاه کردم و مثل زمانی که تو واقعیت ابرارو شکل فرشته دیدم و عکس گرفتم تا یه روز نقاشیش کنم ، تو خوابم میخواستم عکس بگیرم ،چون دیدم یه ابر که شکل یه فرشته زیباست و من انقدر واضح میدیدمش با تمام جزئیات چهره فرسته که تو خواب گفتم وای باید عکسشو بگیرم تا نقاشیشو بکشم و وقتی خواستم عکس بگیرم آدما میرفتن میومدن و مانع از گرفتن عکس میشدن، تو خواب که نشد عکس بگیرم ، وایساده بودم که باز کلی ستاره دیدم و کلی رنگای زیبا خیلی زیبا بودن و وقتی بیدار شدم گفتم خدا کی وقتش میشه بهم طرح هایی الهام کنی که به تصویر بکشم
خواب قشنگی بود
وقتی بیدار شدم قشنگی ستاره ها و رنگی بودنشون منو یاد شفق قطبی انداخت
،قبل اینکه اتفاقات روز رو بگم
مهم ترین چیز رو از امروزم بگم که واقعا وقتی درک کردم گریم گرفت و پرسیدم یعنی یک سال شد و البته دقیق نمیدونم یک سال شده یا نه ،ولی ، خدا ، گفته بودی بهم بعد یکسال اجازه دارم
پارسال که تازه من پا تو مسیر آگاهی گذاشته بودم
البته از سال 1401 شروع کردم از شهریور ماه که کتاب خوندم و تلاش کردم تا مدار هام هی تغییر کرد تا هدایت بشم
ولی از 1402 مرداد ماه وارد سایت شدم فکر کنم 19 مرداد بود که ثبتنام کردم
ولی فایلای استادو گوش نمیدادم و از 7 مهر 1402 شروع کردم که هر روز فایلارو گوش میدم
من دقیق نمیدونم قبل ورودم به سایت بود یا بعد ورودم به سایت ولی میدونم که پارسال از بازه مرداد ماه تا نهایت آبان ماه بود
خدا من رو هدایت کرد به خوندن یه متن تو گوگل که باعث شد خیلی گریه کنم
و دقیقا خواسته ای که داشتم و تضادهای زیادی رو برای من بوجود آورده بود و دلیل بیشتر اینکه تصمیم گرفتم تغییر کنم این خواسته ام بود
که نمیتونستم از خواسته ام دل بکنم و شدید وابسته اش شده بودم و میخواستم به هر قیمتی که شده بدستش بیارم
میدونستم کار درستی انجام نمیدم ولی نمیتونستم هم از خواسته ام بگذرم که دوست داشتم داشته باشمش ، طبق باور های محدودی که از بچگی داشتم و طبق باورهایی که از بچگی نا آگاهانه ساخته بودم و ارزشی برای خودم قائل نبودم از درون
، طبق شنیده هام ، از بچگی فکر میکردم باید برای بدست آوردن چیزی که میخوام تلاش کنم و به هر قیمتی که شده بدستش بیارم
و همه این کارهام از ناآگاهی و ندونستن قوانین بود که بعد ها آگاهی های سایت رو که درک کردم ، فهمیدم خودم بودم که با باورهای پنهان و آشکاری که داشتم اون اتفاق رو رقم زدم که به تضاد برخوردم و احساس گناه داشتم و اینکه از دوست نداشتن خودم و خیلی چیزای دیگه بود که چسبیده بودم به این خواسته ام
و من از اونموقع بود که تصمیم گرفتم تا برای اینکه به خواسته ام برسم ، شروع کنم و اطلاعات و کتابایی بخونم که منو به خواسته ام برسونه
فکر و ذکرم شده بود تلاش کردن برای به هر قیمتی بدست آوردن بدون اینکه بفهمم ریشه تمام این اتفاق در اصل از درون خودم و باورهای خودم بوده و حتی من بودم که با افکارم و باورهام رقم زده بودم و باید به درونم رجوع میکردم و اینو نمیدونستم که باید به درونم سفر کنم ، و تو فکر این بودم اتفاقات بیرونم رو کنترل کنم
هی خوندم هی خوندم به مرور که گذشت دیدم تمرکزم داره از خواسته ام برداشته میشه و روی خودم گذاشته میشه و (کم کم داره الان حتی از روی خودمم برداشته میشه و متمرکز میشم روی خدا )
که من میخواستم نظر یه نفر رو در مورد موضوعی تغییر بدم
در اصل میخواستم کتاب بخونم تا ارتباط برقرار کردن درست رو یاد بگیرم تا بتونم حرفمو بگم و قانعش کنم ، وقتی میدیدم نمیتونم درست صحبت کنم اذیت میشدم ،بلد نبودم چجوری ارتباط برقرار کنم ،انقدر خجالتی بودم که حتی قدرت اینو نداشتم که حرفمو بزنم احساس درونیمو بیان کنم ، ویه عالمه تضاد دیگه که از همین یه خواسته ام شروع شد و من تصمیم گرفتم تغییر کنم ،
ولی دیدم نه من دارم روی خودم کار میکنم و در اصل خدا کاری باهام کرد که من به سمت خدا برم
نه به سمت خواسته ام که اصرار به داشتنش داشتم
من اونموقع که رفتم گوگل و اون متن شعر رو دیدم دقیق یادم نیست کی بود ولی پارسال بود
ته دلم همون خواسته ام هم بود و از خدا کمک میخواستم که هدایت شدم به این متن و شعری که مولانا گفته که یه جورایی این حکایت مربوط به اون شعر و معنیش هست
اون موقع این متن هدایتی من بود
حکایتی از یک عاشق و معشوق
عاشقی، در خانه ی معشوقش را زد.
معشوق از آن سوی در پرسید:
«کیستی؟»
عاشق گفت:
«منم.»
معشوق او را به خانه اش راه نداد و گله کرد که:
«تو هنوز خامی؛ باید که آتش فراق، پخته ات کند؛ جایی در این خانه نداری؛ برو!»
عاشق اگرچه دلش پیش معشوق بود؛️ اما از دستور اطاعت کرد و با حالی زار و نزار یک سال در آتش دوری از معشوق سوخت و با غم ندیدن معشوق ساخت.
پس از یک سال، بار دیگر در خانه ی معشوق را زد.
معشوق بار دیگر پرسید:
«کیستی؟»
عاشق پاسخ داد:
«تویی؛ تو؛ تو خودت هستی!»
این بار معشوق در را گشود و عاشق را به داخل تعارفش کرد و گفت:
«حالا دیگر تو و من یکی شده ایم.»
مولانا در این داستان اشاره دارد که سر نخ اگر دو شاخه شود، نمی شود آن را از راه سوزن گذراند و عاشق و معشوق نیز اگر از هم جدا شوند، دیگر در رهگذر عشق کاری ندارند.
به عبارتی دیگر، در راه عشق، تفکیک میان عاشق و معشوق ناممکن است.
اونموقع طبق درکی که داشتم حس کردم باید یکسال روی خودم کار کنم و کتاب بخونم تا به خواسته ام برسم
فکر میکردم اگر یکسال کار کنم درست میشه ولی بعد ها فهمیدم که نه باید تا آخر عمرم در این جهان هستی مراقب رفتارهام و کنترل ذهنم باشم و یادم باشه که من ناتوانم در تغییر دیگران
فکر و ذکرم شده بود اون خواسته ، ولی نمیدونستم خدا با این نشونه بهم گفته یکسال روی خودت کار کنی میفهمی چی به چیه
و من توی این یکسال خیلی سخت بود برام کنترل ذهن ولی تلاش میکردم ،بارها و بارها خسته میشدم ولی میدیدم که هرچی سعی میکنم آروم تر میشم ،مهربون تر میشم ،ارتباطم با آدما بهتر شده و خجالتی بودنم هی کم و کمتر میشد و بیشتر با خودم در صلح بودم و با آدما سعی داشتم خوب حرف بزنم و بیشتر مراقب رفتارام باشم و کم کم دیدم تمرکزم از روی خواسته ای که شدیدا وابسته داشتنش شده بودم ، برداشته شده و هی رفته رفته دارم رها تر میشم جوری که جدیدا وقتی صبحا بیدار میشم و قراری که با خدا دارم و باهاش حرف میزنم بهش میگم کمکم کن اگر ذره ای چسبیدن به اون خواسته هست ،رهاش کنم
و دعا و خواسته ام شده که ازت میخوام کمکم کنی بهت چشم بگم هرچی تو بگی بشه درسته هنوز اون خواسته ام رو میخوام چون یه سری نشونه ها از خدا گرفتم که از قرآن بهم گفته آیه 7 سوره قصص که آرومم کرده و وعده داده بهم ولی الان دیگه میگم کمکم کن که مثل استاد عباس منش بگم اگر شد خوشحال میشم و اگر نشد باز هم خوشحالم که خیری درش هست و تو هرآنچه خیر بدی به من من به اون خیر محتاجم
و کلی اتفاقات خوب دیگه که باعث شد علاقه مند بشم به ادامه دادن به این مسیر پر از عشق
و حس میکردم که باید رها بشم نسبت به خواسته ای که اصرار بر، داشتنش داشتم و انگار با اینکه هنوز قشنگ از فایلای استاد گوش نداده بودم و در مورد هدایت خدا خیلی نمیدونستم ولی با دیدن این حکایت فهمیدم که اجازه داشتنشو ندارم
حتی اینم متوجه شدم که باید روی خودم کار کنم و تغییر کنم و به خدا نزدیک تر بشم
اون روز خیلی گریه کردم و بارها این متن رو خوندم و از خدا کمک خواستم که در اصل خدا میخواست بهم بفهمونه تو باید به یکی بودن برسی
اینجوری نمیشه
اون روزا گذشت و گهگاهی من این متن رو به یاد میاوردم و میپرسیدم که یعنی اون متن نوشته بود که بعد یکسال در خانه معشوق را زد
من به خواسته ام میرسم ؟
یا منظور چی بود؟؟؟
و زیاد درگیرش نمیشدم
ولی الان میفهمم وقتی زمانش برسه خدا خودش اون چیزی رو که باید بهت بفهمونه رو میفهمونه
وقتی الان اومدم تا بنویسم و رد پامو بذارم ، متن الهی قمشه ای رو که نوشتم و نوشته بود ز آفتاب رخ یار ذره ذره شدیم
گفتم بذار ببینم کدوم شعره کاملشو بخونم ، رفتم از گوگل نوشتم و خوندم ولی درست متوجه شعر نشدم
نوشتم معنی شعر ز آفتاب رخ یار …
و دنبال معنی یا تفسیرش میگشتم که برام قابل فهم باشه
حتی من وقتی دنبال معنی این شعر میگشتم دوباره از دلم ،این متن حکایت گذشت و انگار حس میکردم یعنی کی وقتش میشه یکسال شده فکر کنم ، یا هنوز یکسال نشده
همینجوری که گفتم و بعد دنبال معنی شعر میگشتم
این شعر که کاملش تو گوگل هست
زآفتاب رخ یار ذره ذره شدم
که هدایت شدم به صفحه ای ، اصلا فکرشو نمیکردم
دیدم نوشته حکایتی از یک عاشق و معشوق
وقتی دیدم گریه کردم پرسیدم خدای من یعنی الان وقتشه ؟؟؟؟
یکسال شد
خدا بهم گفته بودی نیا ، برو یکسال بعد بیا در بزن
و با این نوشته آخر متن بهم گفت که تو این یکسال تو خیلی تغییر کردی
معشوق بار دیگر پرسید:
«کیستی؟»
عاشق پاسخ داد:
«تویی؛ تو؛ تو خودت هستی!»
این بار معشوق در را گشود و عاشق را به داخل تعارفش کرد و گفت:
«حالا دیگر تو و من یکی شده ایم.»
یعنی من فهمیدم که من خدام و خدا منه
حتی هر آنچه که در این جهان هستی هست خود خداست
و ما یکی هستیم و چند ماهه که من و خدا با هم حرف میزنیم
تغییرت درسته ، به یادت بیار صبح چی گفتی ؟؟؟؟؟
گفتی من اینو میخوام ،من اونو میخوام ،حتی خواسته یکسال پیشت ،که حتی تو ماه محرمم میخواستی داشته باشیش و کربلا رفتنت نشد و از اونروز تصمیم گرفتی ،و از دلت گذروندی
ولی صبح تو گفتی نه
من هیچی نمیخوام ،تو بگو خدا ، تو چی میخوای
و ازم خواستی تا نشونه بهت بدم
و من این شعر رو نشونه دادم تا الان وقتش شد و این متن رو ببینی که بدونی یکسال شده و فهمیدی تویی وجود نداره
و تو هیچی و هیچ
و باید سعی کنی به چیزی وابسته نشی و از تمام این دنیا رها باشی
وقتی خوندم حس کردم اون خواسته ام هم به وقتش رخ میده فقط باید اصل رو توجه کنم که ربّ هست ،من باید به تغییرم و ادامه دادن این مسیر آگاهی ، ادامه بدم
که به طبیعی ترین شکل ممکن رخ میده
همه چی رخ میده
طبق گفته استاد تو فایل توجه به داشته ها،راه رسیدن به خواسته ها ، یا تو فایل های دیگه
که میگفت من باید به اصل توجه کنم ،اگر اصل رو توجه کنم همه چیز رخ میده ،اگر اجازه بدی تا رو شونه های خدا بشینی اونموقع همه چی رخ میده
چقدر خدا قشنگه ،چقدر ماچ ماچیه ، واقعا دلم میخواد همه اش بهش بگم ماچ ماچی
انقدر که داره دلبری میکنه برای من و هر لحظه مراقبمه
این همه سال عمر داشتم تو این دنیای مادی، خدایی که بهم معرفیش کردن رو حتی نمیشناختم ، درسته باهاش صحبت میکردم ولی ترس داشتم ازش ، انقدر حس نکرده بودم که یکی هست که هرلحظه مراقبمه ، قهر نمیکنه با من و خیلی سریع میبخشه و باهام حرف میزنه ،بهم میگه این کار برات خوبه ،این کار برات خوب نیست ، هر لحظه همراهمه و انقدر نزدیکه که من دیگه هیچ حسی نمیکنم که تنهام
من دیگه هر روز وقتی شروع میکنم و تا جایی که تونستم سعی کردم باهاش حرف بزنم و وقتی صداشو میشنوم یا حسش میکنم بهترین لحظات زندگیم هست
یکساله که دارم با خدایی صحبت میکنم که هر لحظه همراهیم کرده ، و انقدر عاشقمه که هیچ عشقی نمیتونه جای عشقشو نسبت به من بگیره
و یاد گرفتم که اگر هم کسی یا چیزی رو قراره دوست داشته باشم به خاطر خدا دوست داشته باشم و هر لحظه خدا رو درش ببینم و دارم تلاش میکنم این روزا ، که هر کس رو دیدم تو دلم تکرار کنم که پاره ای از وجود من پاره ای وجود خداست و خدا رو در هر چیزی ببینم
وقتایی که میرم بیرون و تو دلم باهاش حرف میزنم و میگم تو بگو چیکار کنم و میگه و من یهویی میخندم و خوشبخت ترین عالمم اون لحظه و یه وقتایی شده خندیدم مردمی که قبلا من حتی بیرون از خونه جدی راه میرفتم و هی حس میکردم که دارن منو نگاه میکنن ولی الان مردمی نمیبینم اطرافم ، وقتایی که با خدا صحبت میکنم هیچی نمیبینم هیچی
اینم بگم که وقتی با خودم به صلح رسیدم عشقش رو دریافت کردم وقتی دید دارم تلاش میکنم برای این عشق ، کمکم کرد و هر لحظه سپاسگزارشم و بی نهایت برای من کمک کرده
درسته درمورد ثروت هنوز دستاوردی نداشتم ولی خدا تا اینجای کار که من کلاس رنگ روغن ثبتنام کردم و از روزی که خودش هدایتم کرد که برم کلاس ثبتنام کنم تو این 7 ماه پول کلاسارو خودش داده و من فقط دارم چشم میگم و مهارتامو پیشرفت میدم
حتی پول چند تا کلاس مجازی نقاشی خودکار رنگی و مداد رنگی و طراحی رو هم بهم عطا کرد و من روزانه دارم تلاش و تمرین میکنم
و خدا این روزا با فایلای مختلف بهم فهموند که طیبه الان باید کنار صحبت کردن با من روی باوراتم کار کنی تا یکی یکی هر آنچه که درخواست کردی از من با تغییر باورهات و پیدا کردن الگو های مناسب ، و تکرار و استمرار ، یکی یکی رخ بدن
پس باید این یه کارو آگاهانه تلاش کنی هر لحظه انجام بدی
مثل آقای شهسان که تو فایل گفتگو با دوستان قسمت 58 گفتن که به خودشون گفتن که
تنها راه نجات تو همینه که باوراتو تغییر بدی
پس منم هر روز به خودم میگم طیبه تنها راه نجات تو اینه که باورهای خوب رو هر روز آگاهانه تکراری کنی تا نتایج رو ببینی
این یادت باشه 99 درصد تلاش برای کنترل ذهنه و 1 درصد تلاش فیزیکی
پس تلاش فیزیکی تو وقت بذار روی پیشرفت در مهارت هات ،تلاش برای هر روز نسبت به دیروز مهربان تر ،ارتباط برقرار کردن خوب و خداگونه با آدما و خیلی کارای دیگه که با هر قدم کوچیکت که مثل آینه عمل میکنه بهت برمیگردونه
آرام باش و به مسیر پر از آگاهی و آرامش دل بده و ادامه بده که همه چی رخ میده و لذت ببر از مسیر
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم و برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت از خدا میخوام
دوستتون دارم با عشق ، طیبه