توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
خلاصه نکته هایی از قشنگ ترین باورهای دوستای گل سرسبد این سایت صفحات 13 و 14
45- اهدافمون رو باید جوری انتخاب بکنیم که فضایی و غیر قابل دسترس نباشه ما زمانی به اهدافمون میرسیم که داشتن خواستمون برامون کاملا ملموس و عینی باشه هدف انتخابی ما باید یک پله جلوتر از جایگاه فعلی ما باشه نه کیلومترها جلوتر -–همیشه باید یک بک گراند از رویاهامون رو توی ذهنمون داشته باشیم و اما تمام تمرکزمون روی هدف باشه که در یک پله جلوتر از ما قرار داده شده – مسیر رسیدن به خواسته هامون که الان رویای من و شماست یک شبه نیست بلکه یک مسیر تکاملی هست که باید پله پله طی بشه !
46- به نزدیکانمون به پدر و مادر خواهر برادر همسرمون زمان بدیم و باور کنیم که وقتی ما تغییر میکنیم اونا هم تغییر میکنن و شما فقط باید تمرکزتون روی خودتون باشه و از کسی ایراد نگیرید و بجای اینکار به نکات مثبتشون توجه بکنید و از خدای مهربان بخاطر خودشون و حضورشون تشکر بکنید .
47- جهان هستی قوانینی داره که از ازل تا ابد ثابت خواهند بود پس بهتره ما یادشون بگیریم و اجراش کنیم .
48- برای یک رابطه ایده آل تنها باید به نکات مثبت طرف مقابلمون توجه بکنیم در اینصورت سالهای سال میشود با عشق و مودت در کنارش هم زندگی بکنیم .
49- دلیل اینکه خیلی ها هستن که حدودا 3 یا 4 ساله که با استاد عباس منش آشنا هستن ولی چندان ا زنظر مالی یا نتایج در زندگیشون تغییری نمیکنن اما افرادی هستن که چندماهه با سایت ایشون آشنا شدن و کلی نتایج زندگیشون عوض شده چی هست ؟ اینه که اون افراد باورشون محدوده حتی عمل کردن هم وسیله ست کافیه قلب انسان اصلاح بشه و به هر چیزی که بخواد خواهد رسید پس به آموزه های الههی ایشان با وست گوشت و استخوان گوش کنیم و اجرا کنیم .
50- یاد بگیرید که بخاطر اتفاقات کوچولوی مثبت هم به خودتون افتخار بکنید .
51- وقتی با قانون در مسیر آفرینش پیشمیریم هر روزمون بهتر از دیروز و هر ماهمون بهتر از ماه قبل و هر سالمون بهتر از سال قبل میشه .
52- اگر واقعا مشتاق باشی که به هدفت برسی جهان فضاشو برات ایجاد میکنه !
53- هر تصور یرو که از خودتون دارین و به مردم اعلام هم میکنین اونا باورش میکنن و همونطوری هم باهاتون رفتار میکنن !
54- قانون در خواست رو اجرا بکن همیشه از خداوند بخواه چیزی رو و اجابتش رو از طرف خودش بدون و به آدم ها تکیه نکن .
55- یک باور قشنگ : من هر چیزی رو که بخوام با قیمت کمتر از بازار و کیفیت عالی بدست میارم .
56- اگر با جون و دل روی دوره ها کار بکنید محاله که نتیجه نگیرید !
57- برای داشتن همین پروفایلتون از همین سایت هم که کلی قیمت داره و با ارزشه از خدا سپاسگزار باشین .
دوستتون دارم
با خلاصه های بعدی برمیگردم )
ممنون عزیزم
سلام من اسمعیل قلی پور هستم تاریخ دهم فروردین امسال بر روی این فایل نظرم رو گذاشته بودم. خواستم اولین نتیجه ام رو که می شه برجسته دونست بگم
همانطور که گفتم دنبال افتتاح دو دفتر جدید هستم یکی از اهدافم این بود
خدمتت بزرگواران و دوستان خیلی خوبم و خانواده خیلی خوبم عرض کنم که ما خواستیم یه دفتر در یک شهر دیگه بزنیم من گفتم خدایا خودت جورش کن و همچنان روی باور خدا با من هست خدا به من می ده و همچنین نماز تاکید کردم باور درامد من هر روز بیشتر می شود هم می گفتم اما فهمیدم ضعف اصلی من روی این هست که خدا نمی دهد و این رو ساختم خدا می دهد و مرتب نمازم رو می خوندم نماز رو به عنوان وسیله ای برای تمرکز روی خواسته ام و اینکه بدونم راهی برای خواستن از خدا هست مرتب می خوندم دو رکعت
اخرش جمعه هفته پیش همکارم عزیزم رفت پای معامله یه دفتر مناسب هر چی نشست صاحب مغازه نیومد بنگاه دار زنگ زد نیومد همکارم زنگ زد نیومد خلاصه همکارم هم فرکانس هست با خانواده ما دوستان گفتیم خیریتی خدا می خاد
تو مسیر برگشت اتفاقی یه جایی ایستاد از یکی پرسید این دو رو بر مغازه نیست برای کرایه اون گفت چرا اتفاقا من خودم یه مغازه دارم می خام اجاره بدم ولی به هر کسی نمی دم کار شما چیه اینم گفت شغل ما رو گفت خوبه من پیش نمی خام ماهی هم یک سوم اجاره اون خیابون رو پرداخت کن (این خیابون اصلی منتهی به میدان اصلی شهر هست به عبارتی جای گل شهر هست ، نمی خام تصور کنید فکر می کنم جا مهمه برای بیزینس فقط می خام بگم شرایط چطوری پیش رفت)
گفت باشه خلاصه با هم توافق کردن صبح داشت می رفت دید دارن تو مغازه رو رنگ می کنن گفت این جا رو به کی اجاره دادن گفت به فلانی که اسم همکار من رو گفت کلا شوکه شد این یک شنبه هم قرارداد بستیم برای 5 اردیبهشت
شاید باور نکنید من تو وضعیتی بودم که حتی پول پیش مغازه قبلی رو به سختی جور کردم سر صد هزار تومن پنجاه هزار تومن بیست هزار تومن داشتم جور می کردم اما این مغازه بدون پیش پول بود و حل شد
حتی پول برای تجهیزاتم نداشتم که تونستم با این کار یه کمی تجهیزات بخرم بعد هم یه دستگاه هم تو خونه داشتم اونم پست کردم برای دفتر جدیدمون
من فهمیدم هر چیزی بیاندیشی در نهایت همون می شی، تو در نهایت همان هستی که در اندیشه ات می گذره
اها یه نکته دیگه تصمیم در مورد ماشین عوض شد از وقتی روی باورهام کار کردم فهمیدم ماشین جدید رو برای این نمی خاستم که اسایش بیشتری داشته باشم بلکه برای این می خاستم که به مردم بگم نگاه کنید چقدر موفق شدم پس از لیست هدفم خط زدم چون یه ندایی بسیار قوی با صدایی بسیار زیبا می گفت این هدف تو نیست این برای راضی کردن مردم اطرافت هست
در مورد خونه بهتون بگم
یکی از دوستام زنگ زد تهران هست ازم مشورت گرفت گفت فلانی یه سری خونه هست با شرایط که دوستم می تونست پرداخت کنه بگیرم یکی گفتم شک نکن همین الان هر چی پول داری به جای اینکه بری دلار و طلا بخری برو اون خونه ور بخر
گفتم خدایا چه جالب فقط تو کمتر از یک ماه بهم گفتی نگاه کن اسماعیل هم بهت ادرس خونه ها رو دادم هم بهت دفتر دادم هم تکلیف ماشین رو مشخص کردم.
تاثیر اینکه خدا می دهد خدا می دهد این بود برای من دوستان
نتایج بعدی رو حتما براتون می فرستم
شما خانواده عزیز من هستید
ممنوم از همتون که هستید
سلام دوست عزیزم من امشب برای دومین بار کامنت شمارو خوندم تو این ۶ماه و خیلی دوباره کیف کردم و تحسینتون میکنم ،چقدر خداوند حامی و هادی ما هست شما رو هدایت کرد که در زمان و مکان مناب قراربگیرید تا از اون بنده خدا بپرسید و اون بنده خدا صاحب مغازه باشه اصلا دیوانه میشی به این نظم خدا فکر کنی و فقط خدا میتونه اینچنین کاری رو بکنه دمتون گرم ک باورهای درستی راجع ب خدا دارید
سلام اسمائیل عزیز نمیدونم تا الان چند ده تا هدف دیگه تیک زدی فقط خواستم بگم خوشحال شدن از اینکه خوندم چندتا از هدفاتو تیک زدی
خدا میدهد خدا میدهد خدا میدهد
عالی بود دوست من ماشالله
سپاسگزارم که به اشتراک گذاشتین
???
سلام دوست عزیز
موفق باشید تجربه جالبی داشتید ، امیدوارم بزودی خانه دلخواه و ماشین دلخواهتان را هم بخرید
به نام بخشنده مهربان
من حدود سه ساله که با آقای عباسمنش عزیز آشنا شدم و از دوره های خوبشون بهرمند شدم
در اوایل سال 1396 من توانستم بدون هیچ تلاش خاصی من شاگرد اول رشته ام در دانشگاه بشم ، من میدونستم که قراره این اتفاق رخ بده ولی چجوریش رو مطلع نبودم و اتفاقات خارق العاده ایی رخ داد که من رو بیشتر و بیشتر سپاسگذار خداوند میکرد . بعد از آن توانستم یک سفر به آلمان ، بلژیک ، فرانسه و ایتالیا با کمترین هزینه برم و اینقدر دوستان زیادی چه در اصفهان که الان ساکن هستم و چه در خارج از کشور دارم که خدا را همیشه به خاطر دوستان و خانواده ایی که دارم شکرگذارم . بعد از برگشتنم به ایران بازهم شاگرد اول شدم و دوباره این اتفاق رو تکرار کردم . در پاییز شروع به ورزش کردم و در ماه اول 10 کیلو کم کردم و باعث تعجب شدید مربیم و همچنین دوستانم در باشگاه شد ، من حدود 4 یا 5 ساله که به لطف خداوند هیچ گونه مریضی و ضعفی نداشته ام چون در اکثر اوقات حالم خوبه و من میدونم که این اتفاقات از کجا سرچشمه میگیره و فقط غیرممکن ، غیر ممکن . الان خداروشکر به اون اندام و وزن دلخواهم رسیدم و بیشتر از قبل شکر گذار خداوندم .
در سال 1397 من میخواهم برای اهداف جدیدی که دارم تلاش کنم و با رنگ ریزی بر روی دیوارهای باورهایم آنها را قوی تر و بهتر بکنم و سعی میکنم کاری کنم که دنیا جایی بهتر برای زندگی کردن بشه.
قصد دارم زبان المانیم که 70 درصد اون رو گذراندم و همچنین دانشگاهم را با تمرکز و لطف خداوند آن را کامل و تمام کنم .
قصد دارم دوستان بیشتر و روابط بهتری را تجربه کنم .
قصد دارم مدار های ثروتمندی رو با توجه به قانون تکامل با عنایت پروردگار طی کنم .
و همچنین قصد دارم برای تک تک خواسته هایی که همیشه عکسش در تابلوی زندگی من ، جلوی منه تلاش کنم و همین طور که به خواسته های قبلیم رسیدم به خواسته های بیشتر خودم برسم.
سال خوبی پر از عشق ، سلامتی ، خوشبختی و ثروت برای همه و همچنین آقای عباسمنش عزیز که باعث شد زندگی من در همه جهات عوض شد را آرزومندم .
با سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیزم
من در سال 96 به اهداف زیادی رسیدم که خلاصه ای از این اهداف به شرح زیر می باشد:
– تونستم شرکت خودم رو تاسیس کنم و در آن کار طراحی مهندسی انجام بدم.
– تونستم خدا رو بهتر بشناسم ( اگچه هنوزم فکر می کنم که خیلی با حالت ایده ال تفاوت داره) و قدرتشو بیشتر باور کنم
– تونستم یک لپ تاپ خیلی خوب و عالی رو با قیمت خیلی مناسبی از یک نفر بخرم
– یک کامپیوتر پرقدرت و عالی رو که باهاش کارهای مختلف و بازی می کنم رو اون رو هم با قیمت مناسب از یک نفر بخرم
– دوره “حل مشکلات” رو از گروه تحقیقاتی عباسمنش تهیه کنم که برای من خیلی مفید بود.
– توی کار خودم با شرکت های بزرگی همکاری کنم که برای خودشون بسیار اسم و رسم دارند.
– سایتی که سال پیش طراحی کرده بودم رو توی سئو روش کار کردم و الان توی گوگل خیلی رتبش الی شده
– قراردادهایی که با شرکت های مختلف بستم حدود 100 میلیون تومان شد (اگرچه این همش سود نیست و باید مخارج ازش کم شه)
– جلسه هایی رو با افرادی برگزار کردم که همیشه به نظرم خیلی آدمهای بزرگی میومدند ولی واقعا هیچکس جز خدا بزرگ نیست
– یک سفر خوب و عالی به هندوستان داشتم که واقعا تجربه خیلی عالی بود.
– تونستم اولین سرمایه گذاریم رو انجام بدم (اگرچه مبلغ زیادی نبود) و حدود 3500 دلار زمانی که قیمتش 3900 تومان بود خرید کردم که الان حدود 5000 تومان شده.
اهداف من در سال 97
– یک شرکت دیگه تاسیس کنم و در آن به کار قطعه سازی را استارت بزنم
– یک رابطه عاطفی زیبا با فردی که باهاش هم فرکانس هستم رو آغاز کنم
– یک خودروی 206 قرمز رنگ تا اردیبهشت برای خودم بخرم
– یک سفر سیاحتی با تایلند (شهرهای چیانگ مای و پوکت) بروم
– سعی کنم که رابطم رو با خدا بهتر و بهتر بکنم
– دوستانی پیدا کنم که از لحاظ فرکانسی به من نزدیک تر باشند و بتونیم با همدیگر تجربه های خوبی را داشته باشیم.
– متوسط سود ماهیانه خودم حداقل ماهی 20 میلیون تومان باشه.
– بتونم یک کادوی خیلی گرانبها برای پدر و مادرم تو روز تولدشون بخرم.
خدایا سپاسگزارم ازت که می دونم با وجود تو نه تنها این اهداف که هدف های خیلی بزرگتر هم قابل محقق شدن هست.
سلام به همه ی عزیزان و استاد عباس منش .استاد من فقط 21 سال سن دارم امسال یعنی سال 96 خیلی تجربیات بدی رو داشتم ولی اواخر سال واقعا تصمیم به تغییر گرفتم و بصورت معجزه وار با سایت شما آشنا شدم و قانون آفرینش رو تهیه کردم نمیدونید زندگیم دست خوش تغییرات شگرفی شد و بهترین اتفاق زندگیم و حتی عمرم درسال 96رخ داد که با آموزه های شما آشنا شدم باایمان کامل پذیرفتم هر آنچه شما میگفتید.وحالا امسال که خیلی خوشحال ترم که تغییرات مثبت زیادی کردم استاد هرکسی که منو میبینه میگه چقدر تغییرات مثبتی کردی چکار داری میکنی به ماهم بگو .استاد از ته دل خوشحالم که محصول روانشناسی ثروت 1رو تو سال جدید میخوام شروع کنم و امسال باید یک قطعه زمین 500متری تو منطقه مورد نظرم بخرم به همراه یک عدد خودرو 206تیپ5 و کارکردن تو کاری که عاشقانه دوسش دارم یعنی اشپزی (سرآشپز شدن )وااااای که چه احساس خوب و فوق العاده ای دارم و الان که دارم از خواسته هام می نویسم از ته دلم ایمان دارم به تمامشون میرسم .خیلی ممنونم استاد .عاشقتممممممممم
سلام وعرض تبریک حضور همه دوستان مشتاق پیشرفت و درک جهان هستی
وسلام ویژه حضور یکی از پرقدرت ترین دستان خداوند برای هدایت و راهنمایی ما تشنگان جویای حقیقت افرینش استاد عزیز و بزرگوار جناب سید حسین عباس منش
من طیبه امیرعبدالهیان 3سال از سخت ترین سالها و روزهای عمرم رو با کوهی عظیم از بدهی مالی و چکهای برگشتی تا مرداد 96گذروندم وب لطف خداوند در 20مرداد ماه 96با یکی از دستان خیر خداوند با این سایت و فایلهای رایگان اشنا شدم و چون تشنه ای سیراب نشدنی هرروز و هرلحظه مینوشیدم با توجه ب اینکه کارمند بودم اما از ثانیه ثانیه وقتم برای انجام تمارین و گوش کردن فایلها استفاده کردم و در هر لحظه الهی معجزه ای رو از خداوند توانمد درونم دریافت میکردم، دوستان نمیدونم چطوری اما بازهم دست خیری از دستان خداوند مبلغی رو بلاعوض ودر کمال رضایت ب من بخشید و من دینم رو ب افراد نزدیک خانواده ام پرداخت کردم و معجزه بعدی رو دریافت کردم طلبکارانی که جلب من در دستشون بود داوطلبانه با من ملاقت حضوری کردند و گفتند خانم برو ب سلامت و روزی که دستت باز شد دین مارو پرداخت کن حتی یکنفرشون که مبلغ طلبش سنگین تر از همه هم بود گفت میتونم برم چکهامو دریافت کنم اما من نرفتم چون ایمان دارم بزودی ثروت میسازم و دست پر پیش ایشون میرم
من با استفاده از قانون حساسیت پوستی که شاید 15سال بود درگیرش بودم و همه جا پماد مخصوصش همراه من بود رو ب لطف خدا درمان کردم و یشب همه پمادهام رو انداختم دور و گفتم بیماری در وجود من معنا نداره و الان همه پوستم در سلامت کامل
اینقدر فایلهای رایگان ب من قدرت داد که توی ابان ماه درخواست استعفا دادم ولی مدیرم قبول نکردند و من ب احترام ایشون تا پایان اسفندماه ادامه همکاری دادم و روز 27اسفندماه با همه همکارانم و مدیرم ومیزم در کمال صلح و احترام باوجود علاقه ای که بکارم داشتم خداحافظی کردم و بدون داشتن هزار تومان سرمایه اولیه ب خدا توکل کردم و گفتم سال 97سال تحول و جهش عظیم منه و با شراکت با خود مقدسم برای خودم شروع میکنم حدود 6میلیون دریافتی از محیط کارم داشتم که با رضایت کامل دوره قانون افرینش 1و2وبسته روانشناسی 1رو درتخفیف خریدم و برنامه ریزی دارم که بعداز تعطیلات بصورت حرفه ای از اونها همزمان با شروع کسب و کار خودم استفاده کنم البته تمارین فانون افرینش 1و2رو شروع کردم و در سفر 5روزه ای که داشتم نشانه هایی از این تمارین دریافت کردم
سفر من با باقیمانده پولم ب کشوری بود که ی بطری کوچک اب معدنی 3000هزارتومان ارزش داشت اما من ی باکس کامل رو هدیه گرفتم بدون هزبنه در شهر غریب و غربت این یکی از اون نشانه ها بود
وخلاصه اینکه جعبه ارزوهام و برای دریافت ثروتی عظیم و ماشین سفید خوشگلم و مدرن ترین گوشی روز کشور و جذب جفت الهی م در سال 97 اماده کردم و ایمان دارم که در زمان الهی معبود قادرم منو ب یکایک خواسته هام که درخواست دادم در سال 97 میرسونه0
با ارزوهای کامیابیهای بزرگ و سلامتی و ثروت روز افزون برای شما دوستان خدایی
از حضور استاد عزیزم و خانمها فرهادی عزیز و شایسته عزیز کمال تشکر و احترام رو دارم
با سلام و عرض ادب و احترام حضور استاد گرانقدر و همه دوستان گلم و آرزوی سالی پر از موفقیت و اتفاق های خوب و احساس بینظیر
اتفاق های خوبی که در سال 96 برای من افتاد انقد زیاد هست که شاید نتوانم در اینجا به همه آنها بپردازم ولی سعی می کنم خلاصه ای از آنها را بازگو کنم:
1-مهمترین اتفاق زندگی من رو آوردن آرامش به سمت من و زندگیم بود که در اثر قوی تر شدن ایمانم به خدا اتفاق افتاد. آرامشی که به من می گفت عجله نکن تو در زمان مناسب به همه خواسته ها و آرزوهایت خواهی رسید.
2-ایمان قلبی به خدا، فارغ از دین و مذهب، فارغ از نماز و روزه. ایمان قلبی و توحید واقعی به اون کسی که صاحب اختیاره. فقط او را دیدن و فقط به او تکیه کردن و فقط از او کمک خواستن. این هم بزرگترین اتفاق خوب زندگی من در سال 96 بود.
3-رسیدن به دیدگاهی که مردم را (اعم از آشنا، دوست، همکار و غریبه) از خودم و جزوی از وجود خودم بدونم. رسیدن به این دیدگاه که آنچیزی که برای خودم می پسندم برای بقیه هم بپسندم منتهی به معنی واقعی کلمه نه در حد شعار. خودم و مردم را غرق در خدا دیدن و کمک کردن به آنها به صورتی که آنها را دقیقا به چشم خونواده ام ببینم. با این دیدگاه دیگر تضادی بین من و بقیه وجود نداشت. پیشرفت مردم خوشحالم می کرد و درد و رنجشان ناراحتم می کرد.
4-شرایط کار جدید که باعث شد به دامن طبیعت بازگردم و دور از هیاهو و دغدغه های شهری باشم و زمان بیشتری را در خلوت فکر کنم و از دیدن مناظر طبیعت لذت ببرم و سپاسگذار خداوند مهربانم باشم.
5-پیشرفت 1000 پله ای در شغلم که باعث شد از پله 1 تا 1000 را در عرض یک سال طی کنم. من شغل دولتی دارم و خداروشکر توانستم در کمتر از یک سال به جایگاهی برسم که دیگران با هزار آشنا و پارتی بازی شاید 20 سال طول بکشه به این جایگاه برسند و همین پیشرفت باعث شد چنان اعتماد بنفسی پیدا کنم که به پیشرفتم در حد وزارت فکر کنم.
6-دوستان خوبی که به واسطه شغل جدیدم توانستم با آنها آشنا شوم و جمع صمیمانه ای که الان باهم داریم و در حال تبادل افکار مثبتمون هستیم هم نعمت بزرگی برایم بود.
7-دیدگاه شجاع بودنم به واسطه ایمان و یقین قلبی به خدا که باعث شد از هیچ چیز حتی از مرگ هم نترسم و حتی به عمر جاودانه فکر کنم. چون در کتابی خواندم که انسان ها اگر سقفی از نظر آرزوها و انگیزه ها برای خودشان تعریف نکنند و همواره با اشتیاق و شور شوق باشند پیر نمی شوند که بمیرند. در واقع سن و سال واقعی افراد اونی نیست که در شناسنامه به آن اشاره شده، سن و سال واقعی از دل آدم و باور و یقین آدم بیرون می آید.
8-سلامتی جسمی که خداروشکر الان دارم و حتی یکبار هم حتی یک سرماخوردگی را حس نکردم با اینکه در یکی از مناطق سردسیر ایران هستم و از نظر پوششی هم چندان رعایت نکردم، چون اعتقاد داشتم مریض نخواهم شد. حتی مریضی که از سال ها پیش در وجودم بود و من مجبور بودم قرص مصرف کنم به کل بهتر شده و باعث شد من آن قرص را برای همیشه کنار بذارم. و خداروشکر یکبار هم روی قرص را نبینم.
9-عشق و رابطه پاکی که الان بهش رسیدم و امسال قصد دارم آن را به سرانجام برسانم.
و هزاران چیز دیگر که مجال آن نیست که در اینجا بیاورم چون موجب خستگی خواننده عزیز خواهد شد.
در سال جدید به این اهداف فکر می کنم:
1-ازدواج موفق با همان عشقی که گفتم.
2-نوشتن کتاب از تمام تجربیات و حال خوشم.
3-پیشرفت اساسی در کارم.
4-سفرهای خارج از کشور برای بیشتر شدن تجاربم و دیدن بیشتر نشانه های خداوند بزرگمرتبه.
5-خریدن خانه رویایی خودم.
6-خریدن ماشین رویایی خودم.
شاد و موفق و پیروز باشد.
درود فراوان خدمت استاد محترم و شاگردان بی نظیر
مسیر زندگی معمولی : خب اول اینکه 3 روز قبل از شروع سال 1396 در کمال ناباوری جور شد به سفر برم در حالیکه پول نداشتم. دوستم منو مهمان کرد.(2ماه از کار کردن روی باورهام میگذشت) و اونجا بود که ایمان آوردم قانون جواب میده، چون قبلش توی ذهنم گفتم کاش میشد به سفر برم . در سفر خیلی بهم خوش گذشت و کلی در طبیعت بودم. بعدش باز خیلی اتفاقی در ادامه سفر به منزل یکی از بستگانم هدایت شدم و سال تحویل و بعدش آنجا بودم. به نظرم خدا خواست من اونجا باشم تا قدر نعمتهایی که دارم را بیشتر بدانم.آنجا انرژی منفی بسیاری بود و من هر لحظه سپاسگزاری میکردم که این شرایط موقته و سعی میکردم جنبه های مثبت رو خوب ببینم و حسم رو عالی نگه دارم. و همان جا بود که فایل پیشنهاد نوروز استاد را دانلود کردم و گوش دادم و باز انرژی گرفتم.بطور کلی دستاوردهای معنوی آن سفر خیلی برام زیاد بود. بطوری که وقتی رفتم سرکار، همکارها گفتند که یه برقی توی چشماته. و در درون واقعا احساس نشاط انگیزی داشتم. به یک مهمانی دعوت شدم که بسیار زیاد نشانه های فراوانی را در آن دیدم. باور کنید میگفتم جای همه ی هم فرکانسی هام خالی ، کاش بودن و میدیدند و باهام فراوانی ها را میشماردیم و تایید میگرفتیم. بهترین مهمانی عمرم بود. یک قرآن قدیمی که به پدربزرگم اهدا شده داریم و نیاز به مرمت داره ، در جریان کلاسهای استادم به یکی از تخصصی ترین مراکز مرمت هدایت شدم و باز شگفت زده. به یک برند آرایشی ایرانی فکر میکردم ، بعد هی میگفتم خب پولش رو از کجا میاری. یک بسته ی کامل از یک برند بسیار مطرح جهانی هدیه گرفتم.(خداشاهده الان داشتم فکر میکردم چرا من این هدیه را دریافت کردم و بعد دیدم یک هفته داشتم فرکانسش رو میفرستاده ام و فیلمهایش را میدیده ام و البته با احساس عالی)
مسیر حرفه ای و شغلی: یک متن کوتاه نوشته بودم که بین 64 شرکت کننده انتخاب شد. به یکی از طرحهای کتاب خوانی پیوستم که به طرز اعجاب آوری آرزوهای منو برآورده میکرد. دیدن از مکانهای تاریخی مهم(بدون پرداخت هزینه) که یکی از آنها با حضور یک چهره ی شاخص در این بخش انجام میشد.( در مرداد ماه آن آرزو از ذهنم گذشت و در شهریور و مهر محقق شد.) بی نهایت شگفت زده بودم و میگفتم خدایا اینطوری خیلی خوبه، عاشقتم. مدام به خودم میگفتم بچه ببین رفتی سرزمین عجایب. در پاییز به یک سفر رایگان رفتم و اونجا هم یکی از اهدافم که ابتدای سال نوشته بودمش برآورده شد.(اینو یادم رفته بود، قبل از سال جدید گفتم برم هدفهای سال 96 را ببینم و چک کنم آن موقع دیدمش و اشکم سرازیر شد). بعدش استادم کلاسی تشکیل دادند که بسیار به روند رشد شخصیم و کاریم کمک میکرد، این روند ادامه می یافت و یک کارگاه رایگان به همه مان تعلق گرفت.حتی یک بار در اجرای این دوره یک یادگاری بسیار ارزشمند از بانک سپه دریافت کردیم. در کمال ناباوری سوپروایزر شدم . کمی حقوقم اضافه شد .3 روز باید مرخصی میگرفتم برای یک کارگاه، وقتی درخواست دادم خیلی راحت موافقت شد.(کار من طوریه که جایگزین ندارم و حتما باید حضور داشته باشم، مدیرم گفت خودم هستم بجات و هزینه کارگاهت را هم میدهم)، مدیرم عیدی بهمون طلا دادند . به یک مراسم رونمایی از کتاب دعوت شدم، وقتی وارد آن محل شدم انگار خود بهشت بود، یکی از اساتید که امریکا زندگی میکنند را ملاقات کردم (صندلی شان درست کنار صندلی من بود)و ایشان صمیمانه منو در زمینه ادامه تحصیل در اون بخشی که میخوام راهنمایی کردند.و به خودم میگفتم خوابم یا بیدار…
ارتباطات: در شروع سال 96 یکی از همکارانم برایم سوغاتی آورد ، مهمترین غافلگیر شدنم بود. با یکی از همکارانم که بسیار انرژی خوبی دارند صمیمی تر شدم (یکی از آرزهام بود که کنارشون باشم چون خیلی خانم تاثیرگذاری هستند و برام یک الگو در جهت تقویت ایمان و اراده ) در روزی که ایشون در بحران بودن خیلی اتفاقی تونستم یک کمک کوچک بهشون بکنم. ( و اون روز ایشون میگفت چطور شد امروز تو اینجا هستی …همراه منی ) . یکی دیگر از همکارانم بطور شگفت آوری منو راهنمایی کرد،یعنی هدایتی میخواستم و از طرف ایشان هدایت شدم. چندتا مشکل در خانواده پیش آمد که با اطمینان به مادرم و خواهرم گفتم درست میشه خیلی زود فقط ناراحت نباشید.و در کمتر از یک هفته درست شد، مادرم خیلی تعجب کرده بود و گفت تو چطور اینقدر مطمئن بودی، گفتم خدا هرگز اشتباه نمیکنه. وسایلی نیاز داشتم که نمیدانستم از کجا بگیرم و وقتی رفتیم دنبالش مدام هدایت میشدیم. بعد به مادرم گفتم دیدی چطور به مقصد رسیدیم، دقت کردی چه اتفاقی می افتاد در طول راه، بدون سختی و گشتن و به راحتی به سمت بهترین جا هدایت شدیم. یه درخواست مهم داشتم ولی جرأت گفتنش را نداشتم ، بالاخره گفتم.رفتم توی دل ترسم.افراد وقتی من در جمعی نبودم سراغم را میگرفتند و من به یادشان بودم.
معنوی: من خیلی خیلی خوشحال بودم در سال 96 و حداکثر ناراحت بودنم یا حال عالی نداشتنم 3 روز بود. اونم چون پدر همکارم فوت شدند و ناراحتی ایشان برام دردناک بود. اما دائم توی ذهنم قانون را یادآوری میکردم و در محل کار هم نذاشتم این مسئله روی کارم تاثیر بذاره. موقع زلزله کرمانشاه قانون را به خودم یادآوری میکردم. فایل طوفان ایرمای استاد را میدیدم و درسهای آن فایل را مرور میکردم. موقع زلزله تهران خیلی آرامش داشتم. و برام فرار مردم عجیب بود.احساس تنهایی ام به کلی از بین رفته ، با وجودیکه بیشتر اوقات تنها هستم.
سلامتی: مهمترین دستاورد سال 96 برام بود. چون در بهمن ماه پدرم بهم گفتن دفترچه ات را بده که ببرم تمدیدش کنند.رفتم دنبال دفترچه و دیدم 6ماه از پایان تاریخ اعتبارش گذشته.کلی خندیدم و به پدرم گفتم من راهشو پیدا کرده ام و دیگه هیچوقت مریض نمیشم.
نتیجه گیری: وقتی تازه شروع کرده بودم به کار روی باورهام احساس میکردم خیلی آدم باحالیم و توی دنیا لنگه ندارم.حالا هر روز که میگذره میگم دیدی قدم در چه راهی گذاشتی. راهی که بهت نشون داد به میزان ایمانت بهت داده میشه و تو خاص نیستی. فقط داری آروم آروم یاد میگیری و تلاش میکنی.این حالم رو خیلی خوب میکنه.چون مغرور نمیشم.احساس برتری نسبت به بقیه ندارم.هر روز درک بهتری نسبت به جهان هستی پیدا میکنم.و این درحالیه که فقط 2تا از جلسات قانون آفرینش را توانستم تهیه کنم و2 فصل از کتاب رویاها. اما توی قلبم روند تکاملم را کاملا احساس میکنم.استاد این تمرین عالی بود.وقتی مینوشتم خیلی خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.باعث شد بیشتر دقت کنم به چیزهایی که بدست آورده ام . حقیقتا ذهن میخواد به سمت نجوای منفی پیش بره و اینکار مثل یک ترمزه براش.
در پناه فرمانروای جهان هستی.
سلام دوست عزیز. خیلی از خوندن نظرتون لذت بردم. فوق العاده بود. خیلی حس خوب و قشنگی پیدا کردم.شاد و سلامت باشید.
بسم الله
با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و تمامی گروه و کاربران محترم سایت وزین و با ارزش عباسمنش، ضمن تبریک سال نو برای هممون سعادت وسلامتی ، شادی و ثروت درهمه ضمینه های زندگی رو ارزو میکنم.
اجازه بدید اول از تغییر حسی که امروز و همین حالا برام اتفاق افتاد بگم و بعد میرم سراغ اتفاقات سال قبل . امرور از صبح بخاطر یه حرف ناراحت کننده که از پدرم شنیده بودم حس خوبی نداشتم تا این حد که بعد از خوندن تجربه خانم مرضیه با غر و لوند به خودم گفتم که این گروه عباسمنش هم فقط نظراتی رو که شامل تعریف کردن از سایت و برنامه های استاد باشه رو منتشر میکنه ، وگرنه این خانم مرضیه که به مورد خاصی از اتفاقات خوب اشاره نکرده جز اینکه به درامد سه میلیونی رسیده و فقط کلی گویی کرده و این جور حرف زدن رو همه میتونن الکی بگن . اما به محض اینکه فایل دانلود شد و فضایی که استاد فوق العاده هوشمندانه انتخاب کرده بودند با اون درخت پر از شکوفه پشت سرشون ، دریاچه فوق العاده زیبا ، سبزی درختان انسوی دریاچه و انتشار تصویر زیبای حیوانات اهلی با کره های قشنگشون و ارامش خاصی که تو اون محیط حس میشد ، واااای که خیلی حالمو تغییر دادو حالمو بهتر کرد ، متشکرم استاد .
اما اتفاقات خوب سال 96 : من در تاریخ بیست و ششم اسفند سال نود و پنج بود که تعهد خودم برای سال نودوشش را نوشتم در حالی که مدت خیلی کمی از اشنایی من با سایت عباسمنش گذشته بود و در تعطیلات نورور شروع کردم به کار بر روی باورها و فرکانسهای ارسالی خودم . اولین نشانه درست بعد از تعطیلات رخ داد ، به این شکل که از دوستی مبلغ پنج میلیون تومان طلبکار بودم و اطلاع داشتم که خودش با اینکه ادم ثروتمندی هست و مقیم کانادا هم هست به شدت به پیسی و بی پولی خورده و کوچکترین حسابی روی او باز نکرده بودم . از طرفی بسیار بسیار مایل بودم که دوره چگونه هدفگذاری کنیم و به ان برسیم را در زمانی که تخفیف داشت و پایان این زمان نوزدهم فروردین ماه بود را خریداری کنم . چهاردهم فروردین دوستم تماس گرفت و گفت که کمی پول بدستش رسیده و قصد دارد که یک و نیم میلیون از طلب من را بهم پرداخت کند و شماره کارت مرا گرفت و یک و نیم میلیون بحسابم واریز شد .و من هم درنگ نکردم و بلافاصله و با وجود اینکه هزینه های واجب دیگه ای داشتم دوره هدفگذاری رو از سایت خریدم و همچنان روی باورهام کار کردم اما فقط با فایلهای رایگان زیرا با وجود خریدن دوره هدفگذاری چون منتظر بدست امدن یک فرصت خوب بودم که دوره رو با تمرکز بالا شروع کنم پس دوره رو ذخیره کردم برای بعداً(اشتباهی که همچنان درگیرش هستم). اما اتفاق جالبی که پاسخ قوانین را برای من بیش از پیش اثبات میکرد این بود که دوستم فردای انروز یعنی پانزده فزوردین تماس گرفت و گفت که یک و نیم میلیون دیگه به حساب من واریز کرده و من به کم دیگر از مسایل مالی که لازم بود پرداختم. اما این پایان اتفاقات خوب این سال نبود و اتفاقات بزرگ در راه بود . من از سال هشتاد و پنج و هشتاد و شش دو فقره وام یکی به مبالغ شصت میلیون تومان از بانک ملی ودیگری پاتزده میلیون تومان از بانک رفاه گرفته بودم و با دونفر دیگه شراکتی را شکل دادیم و در ضمینه واردات فعالیت میکردیم اوایل کارها خوب پیش میرفت ، اما بعدها کارها به مشکل خورد واز انجایی که یک باور فوق العاده قوی وبد نسبت به بد شانسی خودم داشتم ،(تا حدی که چند سال قبل که در چابهار ترخیصکاری میکردم به همکارانم میگفتم که اگر میخواهید کارهاتون رله باشه و خوب پیش بره و همه چیز خوب باشه یه مبلغی رو ماهانه به من بدید که من کار نکنم تا کارهای شما ردیف بشه.) و این باور از طریق خودم به دوستان و متقابلاً با شوخیهای انها در خودم بیشتر تقویت شده بود ، این فکر را در شرکای من ایجاد کرد که بد شانسی من گریبانگیر کارمان شده و کار روز به روز افت میکنه پس با ترفندی باعث کناره گیری من از کار شدند ولی سرمایه من را به شیوه بدرد بخوری به من ندادند و اینطوری بود که من بیکار و بی سرمایه ماندم و وامهای من معوق شدند . من هر ازگاهی که پولی دستم میرسید و یا فشار بانک زیاد میش مبلغی را به بانک ملی پرداخت میکردم اما فقط زمان میخریدم چراکه تاابتدای سال نود وشش من مبلغ نود میلیون را خورد خورد به بانک ملی پرداخت کرده بودم و باز بدهی من حدود هشتادو چهار میلیون بود .اما اتفاق خوب چی بود؟ با این اتفاق من درک کردم که استاد چرا میگن شما وقتی باورهاتون رو درست کنید و فرکانسهای درست ارسال کنید دیگران وحتی قوانین کشوری هم میتونه به نفع شما تغییر کنه ینی چی!!!
از قبل از اشنایی من با سایت دولت قانونی را در خصوص تسویه وامهای معوق زیر صد میلیون به تصویب مجلس رساند ، و من با اطلاع از این قانون از همان روزهای اول تصویب شروع کردم به تماس با هردو بانک که اویل میگفتند بخشنامه نیامده و بعدها گفتند که شامل حال شما نشده و فقط وامهای روستایی را در بر گرفته است و من دیگه تقریباً پذیزفته بودم که این طرح هم دردی از من دوا نمیکند اما بعد از اشنایی من باسایت و کار بر روی باورهام ، درست خاطرم نیست اما اواسط اردیبهشت ماه بود زمانی که من پدر بیمارم و مادرم را برای تغییر روحیه و حال وهوا به روستایی در لرستان برده بودم معاون بانک ملی شعبه ای که وام گرفته بودم با من تماس گرفت تا شماره تلفن یکی از دوستان رو از من بگیرد ، وبعد ازاینکه حرفشو زد به من گفت که ناصر چرا نمیای تکلیف این وامتو مشخص کنی ؟ این طرح فرصت خوبیه که !! ومن درجواب گفتم شما گفتید که شامل حال من نمیشه ایشان گفت حتماً اشتباه شده تلفن را قطع کرد وبعد از مشورت با مسؤل مطالبات که او را هم میشناختم ، دوباره با من تماس گرفت و گفت اگه بتونی تا فردا مبلغ هشت میلیون و دویست هزار تومان واریز کنی میتونیم وامتو تسویه کنیم ولی بعد از چند دقیقه تماس گرفت و گفت که محمد (همان مسؤل مطالبات) گفته که وقت طرح تمام شده حالا یه تماس با ایشان بگیر ببین چی میگه .اما من همچنان باور داشتم که قوانین جواب میدهد واگرهم حالا نشود بعداً راه دیگری باز میشود. با این افکار با محمد تماس گرفتم ، ایشان گفت دیروز روز اخر طرح بوده ولی هنوز سایتش بازه اگر تا پایان وقت اداری امروز( که کمتر از سه ساعت به پایان ان مانده بود) وجه را واریز کنی ما ثبت سیستم میکنیم ان شاءالله که پذیرفته بشه. حال من داخل روستا دستم از همه جا کوتاه و تو حسابم هم فقط به اندازه هزینه های سفر پول داشتم . چه کنم چه نکنم ؟ ، زنگ زدم به برادرم که کارمند بانک ملت بود و موضوع را گفتم ، ایشان پول را جور کرد و ریخت به حساب من و من هم زنگ زدم به شعبه و انها وام را تسویه کردن و اینچنین من هشتاد و چهار میلیون بدهی معوق را با هشت میلیون و دویست تسویه کردم (البته غیر از نود میلیونی که قبلاً پرداخت کرده بودم). اما باز هم این پایان اتفاقات خوب نبود و پانزده میلیون وام رفاه که حالا شده بودنزدیک یه هفتاد وپنج میلیون هنوز باقی بود . حدوداً شهریور یا مهرماه بود که یکی از دوستانم که ضامن من در بانک رفاه بود تماس گرفت و گفت که از بانک باوی تماس گرفتند و گفتند که تنها با پرداخت نزدیک به شانزده میلیون میتونید وام رو تسویه کنید . و او به من گفت و من با بانک تماس گرفتم برای اینکه بدانم چقدر زمان دارم برای تهیه این پول و بستن این وام که رییس شعبه که انسان خوبی است گفت ما بودجه ای را برای این طرح در اختیار داریم که نمیدانیم کی و کدام مشتری مراجعه میکند برای تسویه حساب و تو سعی کن تا پایان ماه جورش کنی . من چون پرستار پدر بودم و فعالیت اقتصادی مهمی نداشتم نتوانستم پول مورد نظر رو جور کنم و موضوع ادامه پیدا کرد تاهفتم ابانماه که یکی دیگه از دوستانم که دوتایی با هم ضامن شخص دیگری بودیم وایشان تو چابهار بود ، رفته بود شعبه برای تسویه و گرفتن سفته های حساب وامی که ضمامنش بودیم ، به من زنگ زد و گفت که هر طور میتونی این پولو جور کن و وامتو ببند دو روز بیشت فرصت باقی نیست . من کمی فکر کردم و بااتکا به قانون درخواست و ایمان به دستان خدا رفتم دفتر یکی از دوستان قدیمی که بعد از دوران چابهار سالی یکبار هم همدیگر رو نمیبینیم و درخواستم رو مطرح کردم ایشان هم یک چک برای یکسال بعد از من گرفت و پول را در اختیار من گذاشت و من بازهم یک روز مانده به پایان طرح توانستم این وام را نیز تسویه کنم و بدین ترتیب در مجموع دوتا وام مبلغی حدود یکصد و سی میلیون از بدهی من فقط توسط قانونی که در راستای خواسته من وضع شده بود کم شد .و این چنین بود که من باور کردم که اگر باور های درست داشته باشیم و فرکانسهای درست ارسال کنیم قوانین هم به نفع ما تصویب میشوند.شرمنده که خیلی طولانی شد اما برای اثبات حرفم درباره قوانین لازمه اینو اضافه کنم که یکی از ان دو شریک من که قبلاً عرض کردم مثل من از همون شعبه بانک ملی پنجاه میلیون وام گرفته بود و وام ایشان هم معوق شده ،ولی ایشان چون باورهایی که من ساخته بودم را نساخته بود و فرکانسی که من فرستاده بودم را ارسال نکرده بود نتوانست از طرح مذکور استفاده کند و وام خود را تسویه کند . نه اینکه نتوانست پول را جور کند هااا ، نه خدا شاهد است که من خودم چند بار تماس گرفتم برای وام ایشان ولی گفتند شامل حال ایشان نشده !!!!!! این یعنی چی !!!؟؟ مگر میشود دو نفر در یک زمان از یک شعبه وام بگیرند هر دو با هم معوق شود و طرح تخفیف و بخشش شامل یکی بشود ودیگری بی نصیب بماند !!!؟؟ آیا بغیر از چواب به باورها و فرکانسهای ارسالی نام دیگری روی ان میشود گذاشت ؟
و اما خواسته های مالی من برای سال نود و هفت عبارتند از کسب درامد بالای یکصد و بیست میلیون و جبران لطف دوستان و کسانی که مرا در تسویه حساب وامها یاری کردند. خرید یکدستگاه اتومبیل سواری برلیانس سفید ، سفر به روسیه و تماشای جام جهانی فوتبال از نزدیک ویک سفر رویایی دور ایران به اتفاق پدر و مادرم . چکونگی بوقوع پیوستنشان را نمیدانم ، فقط استاد فرمودند بنویسید منم نوشتم امیدوارم بتوانم تمامش رو رقم بزنم وابتدای سال نود و هشت از به وقوع پیوستنشان برایتان بنویسم.
در پایان ضمن تشکر فروان و قدردانی از استاد عباسمنش و گروه و سایت بسیار خوبشان و نیز قدر دانی وتشکر از دوستانی که حوصله کردند و متن طولانی منو خوندند و همینطور عذرخواهی بخاطر بسیار طولانی شدن این متن ( ببخشید اخه استاد گفت با جزئیات کامل بنویسید منم نوشتم )آرزوی بهترینها رو براتون دارم . یا حق
سلام اقای مختاری بزرگوارخیلی خوشحالم که تجربه ی من در کانال منتشر شد واین جزعه ارزوهای من بود و اما من فعلا به درامدی نرسیدم فعلا قانون افرینش رو با فعالیت دربخش عقل کل و به لطف خدا ودستان خدایی خریداری کردم و محصولات بعدی توسط همسرم خریداری شدچند تا وسیله ی خانه ضروری و نیاز ما بود اونها رو نخریدیم وثروت 1 رو با 40 درصد تخفیف خریدیم جایزه ش 450 تومان کیف پول ما شارژ شد که محصول شیوه ی حل مساعل رو خریدیم و واقعا اینها معجزه هستند برای ما . چون همسرم هم بامن پیاپی قانون افرینش رو کار کردند من در هر قسمت از 1 تا ده قانون افرینش نتایج و شواهدم رو بیان کردم و خداشاهده تبلیغ نبوده چون وقتی ما و باورها و فرکانسمون تغییر کرد زندگی و دنیای ما دگرگون شد و پیدا کردن رسالتم جزعه اهدافم در سال 97 است و با خلوص نیت از خداخواستم و ایمان دارم و میدانم که به خاسته اوهدفم میرسم .
ارزوی بهترینها برای شما و اعضای سایت عباسمنش دارم
حق یاورتان .
سلام ودرود خانم شاد کام ،براتون آرزوی موفقیت روز افزون میکنم . تورخدا از دست من ناراحت نشید. منظورم بطور خاص شما نبودید شما نظرتون کاملاً با احساس بیان شده بود ،و من اینو درک میکنم.بلکه انتقادم به انتخاب دوستانمون در ویرایش وتنظیم سایت بود که بیشتر نظراتی که همراه تعریف وتمجید باشه رو منتشر میکنند. در حالی که من و خیلیهای دیگه به دنبال افرادی بغیر از استاد عباسمنش میگردیم که نتیجه های ملموس گرفته باشند و بتونیم ایمانمون رو قویتر کنیم.ودرپایان اگر ناخواسته جسارتی کردم و موجب رنجش وناراحتی شما شدم عمیقاً از شما عذرخواهی میکنم و تقاضا میکنم منو ببخشید . یا حق
با سلام و احترام خدمت شما برادر بزرگوار.امیدوارم در تمامی لحظاتتون موفق و پایداروشادکام باشید.??
با نام و یاد خدا و با سلام خدمت استاد عزیز و همراهان گرامی
خداوند رو شاکرم که این فرصت رو در اختیارم قرار داد تا گوشه ای از نتایجم رو با شما به اشتراک بزارم. قبل از هر چیز من یه نکته ای رو بگم اونم اینکه من حدودا یک و نیم ساله که با استاد عزیز و گروه تحقیقاتی آشنا شدم اما به قول یکی از دوستان که کامنتشون در کانال منتشر شده بود، از اون دسته افرادی بودم که فقط شنونده بودم و رو باورام کار نکرده بودم و فقط گوش میکردم تا همین عید که شروع کردم بعد یک و نیم سال، کار کردن روی باورهام رو. برای همین وقتی خواستم راجع به نتایجی که بدون کار کردن رو باورام بدست آوردم بنویسم، خودم خیلی تعجب کردم و فقط خدا رو شکر میکنم از اینهمه لطف و فضلی که به همه بندگانش داره. چنتا از بلدترین نتایجی که در سال 96 بدست آوردم رو براتون مینویسم هر چند که نتایج کوچولو کوچولوی خیلی زیادی بودن که مطمئنم هر کدوممون تجربشون کردیم:
• من برای نوشتن رساله ارشدم خیلی به مشکل خورده بودم چون همه کارم رو ترجمه کرده بودم و حالا از روی اون ترجمه ها خودم باید مینوشتم. یکم نوشتن از همون بچگی سختم بود. یه روز به خدا گفتم که خودت میدونی چقد تلاش کردم برا ترجمه و گردآوری مطالب فقط خودت کمکم کن و بهم بگو تا بنویسم. باورتون نمیشه همین که از خدا اینو خواستم و خودکار رو گذاشتم رو کاغذ همینطوری متن رساله بود که می نوشتم و در عرض فقط چند روز پیش نویس اولیه رسالم رو تموم کردم. حالا مشکل بعدی استاد راهنمام بود که باید میخوند و تاییدش میکرد. اما استادم تازه استاندار شده بود و اصلا وقت نداشت و به همه همکلاسیهام گفته بود که نمیتونه بخونه. اما من گفتم که مطمئنم میخونه و کلی کمکم میکنه و با این فکر رفتم دانشگاه که یه شهر دیگس و مطمئن بودم بی نتیجه برنمیگردم. همین که رسیدم کل رسالم رو استادم خط به خط در عرض چن ساعت بدون وقفه خوند و اصلاحیه هاش رو زد.و جالب اینکه میگفت خیلی خوب و روون و سلیس نوشتی. دوستام میگفتن آخه چطوری ممکنه؟! چقد شانس داری تو و… .
• یه روز که باز رو پایان نامم کار میکردم با خودم داشتم حرف میزدم میگفتم خدایا ینی ممکنه که تموم بشه و اگه تموم نشه چی میشه و … اینجور فکرا. اینم بگم که قبلش به خاطر نوشتن رساله که گفتم، چن روز بود که حالم خیلی خوب بود اما اونروز یهو حالم بد شده بود و نگران بودم که اگر تا اخر ترم نتونم تموم کنم چی. توو همین فکرا بودم و از خدا کمک میخواستم که یهو برقمون برا ده ثانیه ای قطع شد و دوباره برگشت. لپتاپ من مستقیم به برق وصل بود و باتری نداشت و کارایی که انجام داده بودم رو سیو نکرده بودم اما در کمال ناباوری دیدم که همه وسایل برقیمون مثه یخچال، تلویزیون، مودم و … خاموش شدن دوباره لود شدن اما لپ تاپ من همونجور روشن موند. که همون جا گفتم خدایا شکرت ایمان دارم که داری با من حرف میزنی و مصممتر ادامه دادم پایان نامم رو.
• آخرین ماجرا از پایان نامم هم برمیگرده به جلسه پیش دفاع و داورهام. ینی هر کی میشنید داورام کیان میگف خدا به دادت برسه چون که اونا آدمای سختی هستن و واقعا قانع کردنشون سخته و کارت خیلی سخته و زیاد امید نداشته باش. اما من باز هم گفتم که من میتونم و تصور میکردم که داورا از ارائم و موضوعم کف کردن و کلی خوششون اومده و کلی با روی گشاده کمکم میکنن و ایراد نمیگیرن. سر جلسه من اونقدر که مسلط بودم و خوب همه چیو توضیح دادم و با اعتماد به نفس دفاع کردم که همون ادمای سختی که میگفتن کلی از کارم خوششون اومده بود و بعد از جلسه میگفتن که موضوعت خیلی جذاب بود و واقعا دست مریزاد که انقدر خوب کار کردی و حتی میگفتن که ما ازت یاد گرفتیم خیلی چیزا و به شاگردای خودشون رفته بودن تعریف کرده بودن، جوری که توو دانشکده هر کی منو میدید میگف ترکوندی که. چیکار کردی با این داورا و … .
• من به واسطه شکست عاطفی که خورده بودم و اون روزا و حالهای بد بود که با استاد و این گروه خوب آشنا شدم یک و نیم سال پیش. آموزه های استاد در آرام شدنم و اینکه به حالت عادی برگردم واقعا تأثیرگذار بود جوری که قبلش حتی مشاوره هم نتونسته بود آرومم کنه. اما چیزی که امسال اتفاق افتاد بازم یه حمایت دیگه و یه لطف دیگه از خداوندم بود. درسته که اون فرد رو فراموشش کرده بودم و خیلییییی کمرنگ تر شده بود درونم، اما هنوز یه ته مونده ای بود توو دلم. اواخر شهریور ماه، روزی بود که بهم ابراز علاقه کرده بود باز اون خاطره ها و اون روزا یادم افتاده بود و یکم حالم دگرگون بود. یک هفته ی تمام نشستم و با خدا صحبت کردم که من هر کاری که فک میکردم بهترم میکنه رو انجام دادم اما اینبار خودت یه راه برام پیشنهاد بده که یه بار برای همیشه از ذهن و دلم پاک بشه. تو همین حال ها بود که یه روز بعد از مدتها به ذهنم اومد که برم اینستاگرام. اینستاگرامم رو که پاک کرده بودم دوباره نصب کردم و همینجور انگار که یکی داره هدایتم میکنه داشتم توو صفحات اینستا میگشتم. رفتم پیج یه نفری و بدون هیچ درنگی رفتم دستم رو گذاشتم روی یه پستی از پستای خیلییی قدیمیش و کپشنش رو خوندم. که توش از ماجرای آشنایی با همسرش نوشته بود و اینکه همسرش چندین بار بهش پیشنهاد داده بود اما رد کرده بود اما عاقبت خودش بهش پیام داده بود و بهش گفته بود که جوابش مثبته و این حرفها. اون لحظه انگار که یکی هلم بده تا من یه کاری رو انجام بدم، به ذهنم اومد که به فردی که باهاش رابطه عاطفی داشتم پیام بدم. اینو در نظر داشته باشین که تا اون روز هرکس میگفت که پیام بده حرف بزن شاید آرومتر شی و تموم شه برات به هیییییییچ وجه قبول نمیکردم و میگفتم نه. اما اونروز دلم نرم شده بود انگار که چیزی دیگه توو دلم نبود، و القضا تولدش هم بود. بهش پیام دادم و تولدش رو تبریک گفتم و یکم حرف زدیم و اونم از اینکه من پیام داده بودم کلی شوکه شده بود و هی میگفت و تشکر میکرد که پیام دادم و یادش بودم. اما در طول صحبتمون من پر از هیجان بودم جوری که از هیجان میلرزیدم از اینکه یه کار به این بزرگی رو انجام داده بودم و به قول استاد وارد ترسام شده بودم. من پیام دادم که مثل اون شخص که پستش رو توو اینستا دیده بودم، دوباره رابطمون شروع شه و برگرده ،اما اتفاقی که افتاد این بود که از چند روز بعدش من انگار که یه حجم عظیمی از انرژی که پشت یه سد جمع شده باشه و یهو سد بشکنه و اون انرژی آزاد بشه، من احساس آزادی میکردم. آزادییییی سبکیییی رهاییییی. به تماااام معنی. واقعا احساس میکردم پرواز میکنم. هر چند که حتی از چند روز بعدش میدونستم که قرار نیست این رابطه دوباره شروع بشه اما منی که به قصد شروع دوباره پیام داده بودم اینبار اما آزادتر از همیشه بودم. از قفس آزاد شده بودم انگار. و فقط میتونم خداروشکر کنم به خاطر این هدایتش و این آزادی ذهن و دل.
• یه اتفاق دیگه ی جالبی که برام توو سال 96 افتاد این بود که آبان ماه امسال سرویس اینترنتمون به تاریخ تمدیدش داشت نزدیک میشد و ما باید تمدیدش میکردیم. اما دقیقا اون روزی که باید اینکار انجام میشد من فراموش کرده بودم و چند روز بعدش یادم افتاد که سرویس تمدید نشده و باید بشه…اما چرا پس ما اینترنت داریم و مثل قبل هشدار نمیده که تمدید کنید و اینا… رفتم که چک کنم و سرویس بخرم در کمال ناباوری و سوپرایزی دیدم که اینترنتمون برای یک سااااال تمدید شدهههه. بدون هیچ هزینه ای از طرف ما. واااااقعا شاخ درآورده بودم اما خیلی چسبییییید. نمیدونم چطور شده بود اما شده بود بالاخره .
• اوایل تابستون بود که فهمیدم یه نفر بدون اجازه من و با استفاده از پروپوزال پایان نامم، موضوع من رو کپی کرده و به عنوان موضوع پایان نامه خودش ارائه داده. بماند که چقدر از این قضیه ناراحت شدم و اون آدم با چه کارها و چرب زبونیهایی این کار رو انجام داده بود و از من گرفته بود، به این نتیجه رسیدم که من خودم باعث این اتفاق شدم و دلیلش چیزی نیست جز کمبود اعتماد به نفس و اینکه قدرت نه گفتن ندارم و وقتی ازم خواست پروپوزالم رو بهش بدم تا برا خودشو بنویسه (البته اون موقه موضوعش یه چیزه دیگه بود و من به همین دلیل که موضوعهامون یکی نیست گفتم باشه بهت میدم تا بتونی برا خودت رو بنویسی این کار رو انجام دادم) تو رودروایسی گفتم باشه و دادم پروپوزالم رو. برا همین تصمیم گرفتم رو عزت نفس و اعتماد به نفسم خیلیییی کار کنم و به کاری که انجام دادم و خودم و زحمتم ارزش قائل باشم. برا همین همش فکر میکردم که چطور میتونم بسته عزت نفس استاد رو بخرم. هی همینجوری توو ذهنم بود که توو قرعه کشی سایت برنده تخفیف دوره عزت نفس شدم و تونستم با تخفیفی که گرفتم بسته عزت نفس رو بخرم.
• توو یکی از فایلای استاد که توش میگفتن خدا باهاتون حرف میزنه، من خیلی فک میکردم به این حرف استاد و هی از خدا میپرسیدم ینی واقعا ممکنه با منم حرف بزنی. چن روزی بود که این تووذهنم بود و مدام راجع بهش فک میکردم. تا اینکه یه شب یهو از خواب بیدار شدم انگار که یکی از خواب بیدارم کرده باشه و همینجوری بدون هیچ قصدی پا شدم رفتم بیرون از اتاقم و از پنجره بیرون رو نگاه کردم. همینجوری که داشتم نگاه میکردم توی اخرین نگاهم که به آسمون چشم افتاد یهو یه شهاب رد شد. واقعا توی اون لحظه نمیدونید که چه حالی داشتم. احساس میکردم خدا بهم چشمک زده. از اینکه هدایتم میکنه و انگار که مراقبمه و باهام حرف میزنه خوشحال و سر مست بودم. واقعا شکر به خدا. واقعا شکر که هر لحظه که ما نزدیکش بشیم اجابتمون میکنه.
اتفاقا و تجاربی که میخوام برام در سال 97 اتفاق بیوفته:
• از این عید شروع کردم به کار کردن روی باورهام. میخوام به حد بالایی از کنترل ذهنم و باورام و فرکانسهام برسم و بتونم کنترل زندگیمو دستم بگیرم.
• بتونم شغل داشته باشم و پشت بندش درآمد که تا آخر سال هم درآمدم حداقل 3 برابر بشه.
• بتونم بسته روابط و روانشناسی ثروت استاد رو بخرم.
• بتونم با ایجاد باورهای مناسب فرد مورد نظرم برای ازدواج رو جذب کنم.
خدا رو شاکرم که با وجود اینکه من خیلی با تعهد و مدام رو باورهام کار نکردم تا الان و فقط شنونده بودم اینهمه اتفاقات هیجان انگیز رو برام توو سال 96هدیه داد.
ممنون که وقت گذاشتید و خوندید تجارب من رو. در پناه خدای مهربان شاد باشید و مستدام.
سلام موفق باشید من دانشجو هستم و از الان دارم باور سازی میکنم برای پایان نامم خیلی استفاده کردم موفق باشید