توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 43 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا خواسته های سال 97 یک اتفاق خوشایند این بود که ساعات اولیه سال 97 عضو سایت شدم جلسه اول قانون آفرینش خریدم گوش دادم و روز دوم جلسه نهم و دهم قانون آفرینش خریدم و با آگاهی از قانون آفرینش متوجه اشتباهات خودم در رابطه با جدایی همسرم شدم چون وابسته بودم به همسرم و خواستمه این که در سال 97 روی باورهای خودم بیشتر کار کنم تا ثروت و سعادت و خوشبختی بیشتری را وارد زندگیم کنم و تمام بدهکاریها خود را تا پایان سال پرداخت کنم ودر آمدم خودم را حداقل ده برابر و بیشتر کنم.ودوباره با همسرم یک زندگی سرشار از عشق و مودت وبا هدف شروع کنم و این مسیر تا آخر ادامه بدهم با آرزوی بهترینها برای تمام مردم جهان خدایا شکرت که در این مسیر قرارمان دادی.
آقای عباس منش عزیز اول اینکه من هر وقت سست میشم و کمی بی انگیزم به محض اینکه صدای شمارو و یا فایلی از شما گوش میدم دوباره جون میگیرم و از نو شروع میکنم..من در سال ٩6 که شروع شد هیچ وقت یادم نمیره از زمان تحویل سال و تمام روزها فقط از خدا یه کار عالی با درامد خوب میخواستم خلاصه چند جا سر کار رفتم اما شکست میخوردم میومدم بیرون و یا کار موردعلاقم نبود.ضمنا اینکه چون تجربه کاریم صفر بود هیچجا منو استخدام نمیکردند تا دقیقا چند ماه قبل از ٩٧ گفتم خدایا خواهش میکنم تا قبل از عید کار مورد علاقم که خودت میدونی چی مد نظرم هست برام مقدر کن.من از این بلا تکلیفی خسته شدم خودت میدونی که چه رویاهایی رو در سر دارم و میدونی که به جایگاه مورد نظرم برسم چه کار هایی که انجام میدم برای دنیای تو..یک روز خیلی اتفاقی یکی از دوستانم به من شرکت عموش رو پیشنهاد داد با کمال میل قبول کردم و وقتی برای مصاحبه رفتم مصداق عشق در نگاه اول بود تا فضا و محیط رو دیدم گفتم خودشه تا همکار هارو دیدم و گفتو گو هایی که با هم داشتند گفتم خودشه همون جایی که تو تصورم بود بعد از مصاحبه من استخدام شدم و جالب اینکه رئیسم همیشه از من حمایت میکنه و میخواد که من هرروز تو کارم پیشرفت کنم و جالب تَر از اون قبل از عید باز هم از طرف دوستی دیگر بهم یه کار دیگه پیشنهاد شد که حالا بعد از عید موندم کدوم رو انتخاب کنم .این همه فراوانی کار و شرکت و پیشنهاد های شغلی عالی است عالی است در این شهری که همه از این ناله میکنند که اَی بابا کو کار کار پیدا نمیشه که.اما من همیشه مصمم بودم و میدونستم خدای عزیزم بهترین هارو برام مقدر میکنه.و وقتی از پار سال نگاه دارم میکنم به پول هایی که داره میاد تو زندگیم هر ماه داره بیشتر میشه و همین طور روابط خوب و سلامتی ..ممنونم سپاسگزارم شاکرم که خدا من رو اگاه کرد آقای عباس منش من همیشه وتا أبد به شما مدیونم همیشه و تا أبد دوستتون دارم ،،پریسا
Daei Amir, [30.03.18 08:58]
به نام خدایی که عشق را آفرید و برترین عشق را مختص خودش قرار داد
سلام سلام سلام به استاد سید حسین عزیزم و به دوستان عباسمنشی ام.
این کامنت، اولین کامنتی هست که دارم مینویسم و دوس دارم هر اتفاق خوبی که برام افتاده رو بنویسم و با دوستان خوب و هم فرکانسی ام در میان بگذارم تا باورهامون به بهترین شکل ممکن تشکیل بشه.
من تقریبا دو سالی میشه که با اسم عباسمنش آشنا شدم، دوستم به من گفت که یکی هست که از این حرفای موفقیت و اینا میزنه، منم خوشم میومد از این حرفا. بهش گفتم سایتشو بده برم ببینم چی داره. رفتم توی سایت دیدم فایل رایگان داره همه فایلها رو دانلود کردم و دوتا فایل اولی رو گوش دادم که در مورد تبلیغ بود که استاد میگفت که این محصولات رو بخرید و باهاش به موفقیت برسید، رفتم محصولات رو دیدم، دیدم قیمتا بالاس، با خودم گفتم ای بابااااا اینم فقط داره تبلیغ محصولاتشو میکنه…
بگذریم…
مدتی گذشت و من دیگه هیچ فایلی از استاد گوش نکردم، تا اینکه تابستون 96بود که در شرکت تپسی مشغول به کار بودم که یه دفه به سرم زد که گوش کنم ببینم چی میگه، دونه دونه فایلهای رایگان رو موقع رانندگی گوش می کردم و دیدم، استاد خیلی حرفای خوبی میزنه. همین باعث شد که من هر روز وقت بیشتری رو برای گوش دادن به فایلها بگذارم و با قلبم حسش کنم.(بعضی وقتا انقد رفته بودم تو حرفای استاد که از مسیر خارج میشدم) خب اولش برام سخت بود ولی چون یه چیزایی از قانون جذب میدونستم هضمش برام راحتتر بود…
?شروع رابطه عاشقانه ی من در سال 92بود که 22سال داشتم، با دختر خانمی آشنا شدم و صحبت کردیم چند وقت، رابطه بسیار سالم و عاشقونه ای با هم ساخته بودیم. ناگفته نمونه که همشهری ما بود و از قضا توی تبریز، ما همسایه دیوار به دیوار بودیم و خانواده ها همدیگر رو به خوبی میشناختن…
من یه شب به مادرم گفتم که نوه ی فلان شخص رو میخوام برای ازدواج، مادرم کمی مِنو مِنو کرد وگفت: باشه، بذار با بابات صحبت کنم. گفتم باشه.
فرداش به بابام گفت و بابام هم با من صحبت کرد و فردای همان روز برادرم که خیلی ازش حساب میبردم و یجورایی تکیه گاهم میدونستم از ماجرا خبردار شد و کاملا مخالف این ازدواج شد و اجازه نداد که من همچین کاری کنم.(چندین بار از این تکیه گاه ضربه خوردم، و به خودم اومدم و دیدم اشتباه من اینجاس که به شخص تکیه کردم) طوری شده بود که مخالفت از سمت خونواده دختر هم اتفاق افتاد، بخاطر همین مجبور شدیم که رابطمو قطع کنیم و به زندگیمون برسیم. رابطه رو قطع کردیم ولی هیچوقت فکرش از ذهنم بیرون نمیرفت و مدااااام تو سرم بود تا اینکه خودمو با درس خودمو مشغول کردم(شغل من تعمیر و فروش کامپیوتر بود و رشته ام رو برنامه نویسی انتخاب کردم به خاطر علاقه ام به کامپیوتر).
با اینکه سرم به درس مشغول بود، ولی بعد از گذشت 5ساااااااااال بازم فکر عشق ولم نمیکرد تا اینکه از راه استاد عباسمنش عزیز با قانون جهان آشنا شدم و خود به خود جهان ما رو در آذر ماه96 دوباره به هم رسوند.(((میدونم که خیلیا همچین عشقی داشتن و ناامید شدن. میخوام بهشون بگم که امیدمون به خدای مهربون باشه و همیشه در مسیر خواستمون حرکت کنیم تا که جواب بگیریم از خدای وهاب))) وقتی که داشتم باهاش چت میکردم یه انرژی خاصی داشتم.( الانم که دارم این متنو مینویسم اشک توی چشام جمع شده). بازم به مادرم گفتم: من فلان دختر رو میخوام…
باورم نمیشد که قبول کردن?، برادرم هم نرم شده بود ?و اصلا ناراضی نبود?، واااای باورم نمیشد که همچین اتفاقی افتاده?. دوستان گلم به خداوندی خدا کلا مراسم خواستگاری و عقد و این چیزا کمتر از 15 روز طول کشید و ما 6ام دی 96عقد کردیم. خدا شاهده وقتی میخواستم برم خواستگاری 50 هزارتومن تو جیبم پول بود و توکل کردم به خدا، گفتم خدایا خودت تا اینجا رو درست کردی، بقیشم پای خودته من کاری ندارم.خدا به خواسته ی من جواب داد، خدا رو صد هزار مرتبه شکر پول همه چی برام جور شد و حتی الآن هم یه نامزدیه واقعا عاشقونه و رویایی رو کنار همسر مهربونم دارم و قلبمو پراز عشق خداوندی کردم که بعد از 5 سال مارو به هم رسوند و هر لحظه خدا رو شکر میکنم بابت این نعمت بزرگش.
اصلا یادم میوفته اشکم در میاد اخه. خدایا خیلی خیلی ممنونم ازت خیلیییییی دوستت دارم خدای مهربونمممممممم.
راستی تقریبا اسفند ماه بود که حساب تپسی من غیر فعال شد. ناراحت نشدم و میدونستم که خدا این در رو برام بست و در بهتری قراره باز کنه که واقعا هم در بهتری برام باز کرد. مرسیتم خدا جونم…
حالا اتفاقات خوب سال 96 رو میخوام بنویسم براتون:
1- بزرگترین موفقیت این بود که تونستم خدارو بهتر بشناسم و وارد زندگیم کنم
2- تونستم به عشقی برسم که 5 سااااال طول کشید
3- قبولی در تمامی درسهای دانشگاهی با نمره خوب
4- تونستم روابطمو بهتر کنم
5- تونستم پول بیشتری بسازم و بیشتر بدهی ها رو بدم
Daei Amir, [30.03.18 08:58]
6- خدای مهربون منو توی مسیر شغل مورد علاقه ام قرار داده
7- هراز گاهی با افرادی آشنا میشدم که کارشون به برنامه نویسی مربوط میشد
8- تونستم با قانون جذب شخصی که بدهکارم بود رو گیر بندازم
9- تونستم با همسرم رابطه بسیار خوبی برقرار کنم
10- تونستم با تخفیف روانشناسی ثروت یک رو بخرم و به سوی ثروت و خوشبختی حرکت کنم
11- با کمک خدای مهربون کارآموزی طراحی وب سایتی پیدا کردم و موفق هم بودم تا به اینجای کار
12- در تابستان به دو مسافرت خوب رفتمو روزهای خوبی داشتم
13- در سال 96 تونستم تقریبا بیشتر جاده های تهران رو بشناسم
14- تونستم عزت نفسم رو بالا ببرم
و خیلی اتفاقات ریز و درشت دیگه…
و حالا خواسته های من در سال 97
1- میخوام خدای خودم رو بیشتر بشناسم و رابطمو با خدا صمیمی تر کنم
2- میخوام در یک شرکت برنامه نویسی تاپ مشغول بشم و پیشرفت کنم
3- میخوام در تابستان 97 مراسم عروسیمو بگیرم
4- میخوام خانه نو عروس رو با سلیقه خودش درست کنم
5- با توکل به خدای مهربون میخوام ماشین خوبم رو ارتقا بدم به تندر 90
6- میخوام در سال 97 زندگی ای سراسر شادی و خنده و خوشی داشته باشم
7- میخوام درسمو تموم کنم و به کارم بپردازم
8- میخوام یه surface خوب بگیرم برای شغلم
9- میخوام انقد درآمدم بالا بره تا بتونم به پدر و مادرم که خیلی کمکم کردند رو کمکشون کنم
10- میخوام خداوند انقدر به من ثروت و موفقیت بده تا بتونم قانونش را ترویج بدم
11- میخوام روی عزت نفسم کار کنم و اعتماد به نفسم رو افزایش بدم
12- میخوام برای خودم و همسرم تلفن همراه عالی بگیرم
13- میخوام قبل مراسم عروسی همسرمو به سفر مشهد مقدس ببرم
14- میخوام انقدر درآمد داشته باشم تا همسرم بتواند در رشته پزشکی که خیلی به آن علاقه دارد تحصیل کند و به آرزویش برسد.
به نام الله مهربان.
مهمترین اتفاقات خوب درسال 96
1- به کمک الله رسیدن به سمت مورد نظرم درکار اداری (تغییر شغل) 2- تجربه وشناخت خوب از رفتار اطرافیان 3- باور به اینکه فقط روی الله حساب کن 4- اگر بهخدا باور داشته باشی تمام شرایطت برایت مهیا می کند
رویدادها جهت سال 97
1- موفقیت دربورس از لحاظ مالی وتجربه 2- رسیدن به سمت بالاتر 3- موفقیت کارآمد تر در مدیریت کاری وشغلی 4- دوستان ورفقای بیشتر درحوزه کاری
ادامه داشته هایم در سال 1396
6٫ استخدام در یک رستوران وی آی پی تازه افتتاح شده به عنوان کارگر ساده قبل از تحویل سال نو همراه با جای خواب و بهترین غذا و حقوق ماهانه یک میلیون و صد هزار تومان در صورتی که لیسانس حقوق دارم و پدرم از لحاظ مالی کمبودی نداره
7٫ خرید دوره عملی دستیابی به رویاها
8٫ قویتر شدن ایمان، اعتماد به نفس و آرامش درونیم
بسیار ممنون و سپاسگذارم جهت حسن توجه شما دوستان عزیز و گرامی
موفق و پیروز باشید
سلام به بهترین ها
اگر از اول سال 96 شروع کنم من قصد داشتم توی کنکور ارشد اون سال آزمایشی شرکت کنم. که اصلا هم آمادگیشو نداشتم. ولی با این حال نتایج خیلی بهتر از چیزی شد که انتظارشو داشتم. و این انگیزه ای شد برای کنکور سال بعد.
.
من برای یکی از درس های دانشگاه باید ارائه آماده میکردم. توی تعطیلات عید کم و بیش روش کار کردم. ولی چون سابقه ی یک ارائه ی غیر قابل قبول داشتم بدون نگرانی هم نبودم.در عین حال روی اعتماد به نفسم هم خوب کار می کردم. و بعد از عید به عنوان اولین نفر به استاد گفتم قصد دارم ارائه بدم. با اینکه اون روز تا قبل از شروعش خیلی استرس داشتم ولی خیلی فوق العاده شد و مهمتر از همه برام این بود که این جسارت پیدا کرده بودم که به عنوان اولین نفر برم جلو. و استاد هم امتیازی بابت همین موضوع بهم داد.
.
معدل ترم ششم خیلی خوب شد.
.
تابستون اون سال نسبتا خوب روی خودم کار کردم. و مهر 96 وارد ترم 7 شدم. که باید مقاله ای می نوشتم. خیلی دوست داشتم که مقاله ام توی یک همایش علمی معتبر چاپ بشه. و وقتی به طور کاملا اتفاقی به یک همایش خوب برخوردم فقط یک هفته برای ارسال مقاله فرصت داشتم و با اینکه خیلی شنیده بودم مقاله نوشتن حداقل چند ماه کار میبره و اصلا کار راحتی نیست تصمیم گرفتم سعی خودمو توی این یک هفته بکنم. قبل و بعد از خواب نوشته ای که در رابطه با این هدفم بود میخوندم و بلاخره در ساعت 23 آخرین روز مهلت ارسال فرستادم. و فردای اون روز بهم زنگ زدند و گفتند جواب داوری به ایمیل شما فرستاده شد. و جواب، پذیرش مقاله به بهترین شکل در دومین همایش بین الملی و چهارمین همایش ملی بود. جالبه بگم یک روز قبل از ارسال مقاله به استادم نشون دادم و ایشون نظرشونو فقط در یک پوزخند به من دادند. و بعد از پذیرش اصرار داشتند که اسمشون ضمیمه مقاله بشه!
.
من توی ایام تابستون عکسی از چیزهایی که میخواستم توی تبلتم آماده کرده بودم که قبل و بعد از خواب بهشون نگاه کنم. مثل عکس سردر و کلاس هاس دانشگاه شریف، عکس یه دختر خوش اندام، عکس دوره راهنمایی عملی دستیابی به رویاها که توی سایت هست… وقتی کلاس ها شروع شد این تمرین ها هم کم تر شد تا یه روز من تخفیف 40% سایت برنده شدم با اینکه کلا تا اون موقع فقط دوتا نظر گذاشته بودم و هیچ خریدی هم نداشتم و همون موقع هم اعتبار کارت من به اون مبلغ رسیده بود و من تونستم بخرم. بعد از اون سه بار دیگه پشت سر هم برنده همین تخفیف شدم. جالبه بگم که بعدها که عکس های گوشیمو نگاه میکردم یادم افتاد که این بسته یکی از اهدافم من بوده!
“همه ی این ها کاملا بیانگر اینه که خدا بیشتر از ما خوشبختی ما رو میخواد و فقط کافیه ما یه قدم برداریم”
………….
و حالا اهدافی که برای سال 97 دارم که شک ندارم بهترین سال و سال پرتاب من به اوجه.
رتبه ی یک کنکور ارشد و رفتن به دانشگاه شریف.
.
اومدن کسی به زندگیم که قراره بقیه اتفاقات خوب رو با هم تجربه کنیم.
.
به دست اوردن اولین درآمدها اون هم به مقدار زیاد.
.
تبدیل شدن به یک ویلونیست عالی.
.
شروع یک ورزش به صورت کاملا حرفه ای.
.
کسب مهارت هایی مثل کامپیوتر.
.
بهترین شدن در دانشگاه شریف.
و قطعا خیلی اتفاق های عالی دیگه. استاد بخاطر این حس فوق العاده ازتون متشکرم.
پیروز و موفق
قسمت سوم:
شریکم واقعا واقعا کاردان وعالی بود خیلیییییییی زحمت می کشید ضمنا منی که مثل مرد کار می کردم و همیشه در همه کارهای وارد بودم خیلی سخت بود که خودم را کمتر تصور کنم و ببینم و ماشاله دوستم این طوری بود و خیلی کمکم می کرد، کارهای سخت تا الان هم مال ایشان است و کارهای راحتتر مال من است ، این همان خداوند مهربان من است ، قسمت عصرها هم مخصوص آقایان بود و آقایی مدیر آنجاست که خیلی پسر خوبی است خیلی خیلی زیاد و هر چی که ما بگوییم گوش می کند و خدا از آقایی واقعا کمش نکند و این هم بازم رحمت خدا است، رحمت الهی واسع است و شامل هر چیزی میشود «وَرَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَیء» ، خلاصه باشگاه راه افتاد و هر کاری را که لازم بود 80 درصدش را انجام دادیم و باشگاه باز شد، از روز اول مشتری ثبت نامی داشتیم و تا همین امروز هم هر روز حداقل حداقل یک ثبت نامی داریم ، خدای من کجاست خدای من همین جاست، ناامیدی قاتل صاحب خویش است پس از شرک به خدا، هیچ گناهی بزرگتر از یأس نیست،خدای من است که یکسره مرا راهنمایی می کند خدا را شاهد می گیرم که اگر واقعا این سایت نبود من با خدا آشنا نمی شدم من توسط استاد بود که خدای یکتا را شناختم من فقط می دانستم خدا کسی است که اگر زیاد بهش فکر کنم دیوانه می شوم به من گفته بودند خدا وایساده بری آن دنیا حسابی عذابت بده که چون یک تار مویت از زیر روسری معلوم بوده ، خدا تو خدایی است که تو را یکسره عذاب میدهد که چرا دروغ گفتی چرا وچرا و چرا؟ حالا دلم می خواهد به همه آنهایی که اینها را به من یاد دادند بگویم آن خدای شما کجاست که شما را از همه جا رونده و بدبختتان کرده است ، این خدای مهربان من است این خدای مجیب من است که عباس منشم به من یاد داده و او را به من شناسانده است. باشگاه راه افتاد فقط با رحمت خداوند و از فضل خداوند ، شریکم بسیار زیاد فرکانسش به من نزدیک است این مدتی که با هم قهر بودیم هر دو بسیار تغییر کردیم برایم عجیب بود که ما این چند سال با خود چه کرده ایم شاید حدود 80 درصد با هم هم فرکانس هستیم و این همان چیزی بود که من از خدای خود خواسته بودم. اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی[15]
«خدایى که جز او معبودى نیست [و] نام هاى نیکو به او اختصاص دارد.»
این قدر از این جور اتفاقات خوب دارم که بگویم که نگو ولی ترجیح می دم همین یک مورد را فعلا بگویم امید به رحمت خدا برایمان باید بی پایان باشد. به نظر شما این همه اتفاقی بوده است یا از باورهای درست من و خدای مهربانم که این قدر کمکم کرده است:
دوستانی بسیار خوب که دارم و قبلا نداشتم.
شرکایی به این خوبی از هر نظر و فهمیم.
بهبودیم با این شرایطی که دارم و از پس خرجهای خودم راحت بر می آیم.
همه همه شاگردان از باشگاه ما راضی هستند خیلی زیاد ومی گویندا نرژی اینجا خاص است.
هم فرکانس بودن شرکایم.
با این شرایطم پا به پای شرکیم کار می کنم .
می توانم خوب مربیگری کنم بیشتر با زبانم و کسی هم متوجه بیماری من نشده است و خیلی هم دوستم دارند.
خیلی خیلی زیاد چیزهایی که می خوام بگویم واقعا زیاد هستند و وقتش را ندارم که همه را بگویم و ضمنا یک سری اتفاقات عالی در شرف اتفاق افتادن است که عالییییییییییییی هستند و من ازخدایم اینها را خواسته بودم وقتی کامل انجام شد جدای از مسابقه براتون تعریف می کنم خودم که دارم ازرحمت خدایم شوکه می شوم.
در چند قسمت نوشتم چون از مسابقات قبلی فهمیده بودم که باید در محدوده خاصی بنویسم و من تیکه تیکه نوشتم.
خواسته های سال 97:
راستش با آگاهی نوشتم و زیادهستند من چند تایی از آنها را می نویسم :
داشتن باشگاهی تمام وقت بانوان- خرید یک ماشین صفر – ثروت زیاد- رسیدن به عشقی که عالی از همه نظر باشد – خداشناسی بیشتر – این قدر ثروت داشته باشم که راحت هر محصولی از استاد را بخرم- بازم هر روز در حال یادگیری نکات جدید باشم- زبان انگلیسیم فول بشود و برای این کار هر روز باید کم کم طبق برنامه ام پیشرفت کنم- خودشناسی بیشتر و شناخت بیشتر احساساتم – روابط عمومی ام را بهتر کنم یعنی همان ارتباطات-
خدا جونم شکرررررررررررت
استاد عطار روشن ادعا کرده که شاگرد استاد عباس منش است و با استفاده از آموزههای ایشان توانسته به این موفقیت برسد پس در دوره اش شرکت کن و ببین که چه نتیجه ای میگیری.
بد ترین حالت این قضیه این است که پول این دوره را به بهای شناختن استاد عباس منش و عطار روشن و همه ی افرادی که در این زمینه هستند پرداخت کرده ام و اگر نتیجه نگرفتم خودم را راحت می کنم و همه ی اینها را از زندگیم حذف کرده و پیش وجدان خودم راحت میشوم که این راه را رفتم و جواب نگرفتم.
ثبت نام کردم و به خودم قول دادم که تمریناتش را به بهترین نحو ممکن انجام بدهم تا بعدا بهانه ای برای نتیجه نگرفتن به خاطر سهل انگاری خودم نداشته باشم و در شک و دودلی باقی نمانم.
همزمان بین من و لیلا ، ارتباط عمیقی شکل گرفته بود. لیلایی که نه دیده بودم و نه میشناختمش.با چشم خودم میدیدم که دارد رشد میکند و دست من را هم محکم در دستش گرفته است و با آگاهی های خود بالا میبرد.
روزی پیام آماده شدن بسته ی راز ثروت الهی و بهایی که باید پرداخت میکردم را دیدم ، اما آن روز در فرودگاه و منتظر پرواز به یک سفر یک ماهه برای دیدن خانواده ام بودم و امکان تهیه ی آن بسته را نداشتم و البته از لحاظ مالی نیز برای خرید آن ، هیچگونه پس اندازی نداشتم.
کمی غمگین شدم اما باز هم همان امید سابق به دلم پر کشید که تو خدا را داری، پس چرا غم؟
چند روز بعد، دیدم که پیام واریزی به حسابم آمده و پولی به حسابم وارد شد که به هیچ وجه انتظارش را نداشتم و با آن پول ، هم بسته ی راز ثروت الهی را بدست آوردم و هم هدیه ای گران قیمت برای خودم خریدم که ورودم را به ثروت الهی تبریک گفته باشم.
در مسافرت ، هر کسی که مرا میدید از من میپرسید که رژیم گرفته ای؟! لاغر شدی، چیکار کردی ؟! و من تازه متوجه شدم که ، ای خدا! من بدون اینکه کاری کرده باشم و فقط از طریق ذهنم و باورها تغییر کرده ام. روحیه و احساسم که به شدت خوب و عالی شده بود و این بار، عاشق خودم شدم و داشتم به یقین می رسیدم که قانون درست است و جواب میدهد ، برای همه جواب میدهد.
و امروز که این مطلب را می نویسم ، دیگر اثری از چاقی در من وجود ندارد و اندام زیبایی دارم و روح من زیباتر است و عاشق خودم هستم . از کمردردهایم بگویم .دیگر وجود خارجی ندارند. انگار آنها دروغ بودند . چون من هیچ کاری برای درمانش نکردم.و خود به خود محو شدند . امروز من به راحتی می دوم و چند شب گذشته با پسرانم فوتبال بازی کردم.با همسرم به پیاده روی می روم و وقتی که خودم را درحال بازی بدمینتون دیدم به یاد نوشتههای دوره ام افتادم ، که نوشته بودم : دوست دارم وقتی به تناسب اندام رسیدم با همسرم به پیاده روی بروم و با پسرانم بازی کنم و دوباره راکت بدمینتون را در دست بگیرم و بازی کنم و خیلی نوشته های دیگر که امروز همه ی آنها را به لطف خدا دارم و خیلی زود هم به دستشان آوردم.
بعد از اینکه ، بسته ی راز ثروت الهی را دریافت کردم و استاد شب خیز عزیز که از اشتیاق من به این دوره خبر داشتند ، دیدند که برایشان نوشتم که خدا عجیب نزدیک است و انگار تمام کارهایش را کنار گذاشته و می خواهد کار های من را جفت و جور کند . خدا آنقدر بعضی از اتفاقات را برایم بصورت شخصی و خصوصی انجام میدهد که در نوشتن آنها هنگ می کنم.و نمی دانم که اگر آنها را بنویسم آیا اطرافیانم باور می کنند یا نه؟ اصلا نمی دانم که چگونه باید بنویسمشان.
از نوشتن فایل های آرامش در پرتو آگاهی استاد عباس منش و ترکیب آنها با هم ، باورهایی برای بهبود سلامتی جسمی ام ساخته ام و آنها را با صدای خودم ضبط و تنظیم کردم و اولین معجزه ای که با چشمانم دیدم را برایتان می گویم.
چند روزی از تنظیم این فایل گذشته بود که دچار یک بیماری پردردسر شدم. مثل همیشه و طبق عادت گذشته در این زمینه ، به سراغ خود درمانی رفتم و دارویش را خریدم. ناگهان یاد این فایل افتادم و گفتم که حالا وقتش است. و شروع کردم به گوش کردن این فایل . شب قبل از خواب آن را گوش کردم و به خاطر سایر اعضای سالم بدنم از خداوند سپاسگزاری کردم و با توکل به اوخوابیدم. فردا صبح هم همین کار را کرده وبه اداره رفتم . همان روز ، این فایل را چند بار دیگر گوش کردم. اثرات بیماری خیلی خیلی کمرنگ شده بود و چند روز مرتب همین کار را انجام دادم بدون اینکه به فکر استفاده از دارویش باشم. هرچقدر دقت کردم که ببینم آیا اثری از این بیماری می توانم پیدا کنم یا نه ، اما هیچ خبری از آن نبود و به طور کلی از بین رفت و حالم خوبه خوب شد و از آن تاریخ تا الان ، این فایل هم به فایل هایی که هر روز گوش میکنم اضافه شده است و خداوند را هزاران مرتبه سپاس می گویم که تا به الان در سلامتی کامل به سر میبرم و دیگر هیچ بیماری ای به سراغم نیامده. در ادامه ، متن این فایل را برای شما می نویسم.
” بهبودی حال من با بقیه ی افراد تفاوت دارد و مختص حال خودم است . من باور دارم که تناسب اندام و سلامتی ام را به راحتی در اختیار دارم چون می توانم فرکانسهایم را به روز کنم . من با آرامش و از طریق درونم به منبع انرژی دست پیدا می کنم . من ارتباط ذره ذره ی وجودم را با کیهان برقرار کرده تا دوباره تازه شوند . من باور دارم که اصل و اساس ذرات جهان یکیست و من نیز یکی از این ذرات هستم.
من باور دارم که تمام ذرات در هماهنگی بسیار دقیق و عمیق با یکدیگر در کیهان هستند . بیماریها فقط ذره های ناهماهنگ هستند که من، این هماهنگی را به اعضای بدنم یادآوری میکنم. بیماری ها فقط انرژی های غیر ارگانیک با شعور کیهان هستند و من باور دارم با ورود انرژی های الهی به بدنم، انرژی های غیر ارگانیک توان ماندن در این محیط پاک را ندارند و بدنم را ترک می کنند.
بیماری ها نیز یکی از نا خواسته ها هستند که راه برخورد با آن را می دانم . من می توانم که از روش های متافیزیکی بدنم را سم زدایی کنم تا همه ی خودم را در اختیار داشته باشم. سیستم دفاعی بدن من عالی و قوی است ، هر نوع غذایی که بخواهم می خورم چون به بدن قوی خودم اعتماد کامل دارم . من باور دارم که وجود بیماری ها سبب گردیده تا تندرستی بیشتری درخواست کنم.
من باور دارم که بخش اعظم وجود من و درون من ، قبلا به آن تندرستی دست یافته است . من باور دارم که در بهترین وضعیت تندرستی هستم. وجود درونی من ، حالا بهتر از همیشه است و مثل یک آهنربا بقیه ی وجود من را نیز به این وضعیت فرا میخواند . من باور دارم که این سیستم هوشمند در جهت آسایش و تندرستی حرکت می کند . من باور دارم به هر عملی که دست بزنم آگاهی من از این جهان بیشتر می شود.
من باور دارم که هیچ دلیلی برای کشمکش با هیچ چیزی ندارم . آسایش و رفاه من حتمی و مسلم است . من باور دارم که با آرامش ، با توسعه ی جهان هم جهت می شوم. بهبودی ، امری طبیعی و همیشگی در این سیستم است . من باور دارم که همه چیز به موقع اتفاق می افتد . من باور دارم که افرادی که در اطرافم می بینم هر روز حالشان بهتر از گذشته است. به تکامل ادامه خواهم داد و بیشتر درخواست خواهم کرد . من همیشه در سلامتی کامل به سر میبرم. در همه ی شرایط از خودم می پرسم ، چطور از این بهتر ؟ چطور از این راحتتر؟ بدن من بزرگترین و بهترین داروخانه ی جهان است و هر آنچه که برای مقابله با عوامل بیماری زا نیاز دارد در بدن من موجود است .خداوندا برای تمام اعضای سالم بدنم از تو سپاسگزارم.”
نمی دانم که باور می کنید یا خیر ، اما خدا خیلی آسان و راحت در زندگی ام حضور دارد . خیلی خودمانی برای من همه چیز شده است از سلامتی خودم و فرزندانم گرفته تا روابط عالی با همسرم و دوستانم و خانواده ام و گلها و طبیعت اطرافم تا آموزش و تحصیلات فرزندانم و مسافرت های عالی و فوق العاده جذاب و پول و مادیات و هر چیزی که لازم دارم.
ما تصمیم گرفتیم که شهریورماه با ماشین جدیدمان به مسافرت برویم. و قبل از حرکت با ماشین ، از خدا خواستم که تمام مسیر را خودش برنامهریزی کند و سفر را به او سپردم و گفتم که می خواهم شادترین سفر را تجربه کنم. درست از همان روزی که با او قرارگذاشتم و قدم در راه گذاشتیم ، پیامکهای خدا هم با نام ” انرژی + ” برایم آمد و جمله ی اول آن ، اتفاقی را برایم بازگو میکرد که میبایست به آن عمل میکردم.وقتی امور را به دست خدا می سپارید و به او اعتماد می کنید،همه چیز زیبا و عالی پیش میرود. آنقدر پیام ها درست و به جا می آمد و آنقدر زیبا من را راهنمایی میکرد که بعضی وقتها می ترسیدم و با خودم می گفتم که انگار کسی دارد من را کنترل می کند.
و خداوند مهربان ، سفری را برای ما رقم زد که هنوز که هنوز است و با این که شش ماه از آن تاریخ گذشته از لذت آن سفر، حرف میزنیم و این پیام ها با پایان یافتن سفر هم قطع شد و دیگر برایم نیامد . خدایا شکرت شکرت شکرت ، از شمال تا جنوب کشور را به زیبایی آمدیم و به جاهایی رفتیم که بی نظیر بودند و سراسر شادی و تجربههای عالی بود.
در این سفر، خیلی اتفاقی به مجلسی دعوت شدم که پروفسور سمیعی هم در آنجا حضور داشتند . من همیشه عاشق این مرد بوده و هستم و صحبت هایشان تن مرا به لرزه می انداخت . ایشان در آن مجلس کاملا بر اساس قوانین الهی صحبت میکردند، آنقدر عمیق و دقیق مطالب را با خدا و قلب بیان میکردند که من فقط اشک می ریختم ، حتی لابلای حرف هایشان گفتند ” اینکه افرادی که الان در اینجا حضور دارند بخاطر نیرویی هست که از قلبشان آمده و من این نیرو را کاملاً حس می کنم ” . با این که متخصص مغز و اعصاب در جهان هستند اما می گفتند ” هرچه ما در زندگی داریم از قلب ماست” و مرتب در لابلای صحبتهایشان خدا را سپاس می گفتند. یک توصیه هم به ما کردند ، برای اینکه بفهمیم آیا انسانی که باید باشیم هستیم یا خیر؟
گفتند ” هر کاری که می کنید باید ببینید که ، آیا میتوانید با این کارتان به ده نفر دیگر و بعد به خودتان کمک کنید یا نه؟ ” و فرمودند که ” تمام افرادی که الان در این جلسه حضور دارند سفیرانی هستند از طرف خدا برای درست کردن این جهان” . و من، تمام مدت جلسه هم میخندیدم وهم گریه میکردم. اصلا یک جو خاصی بود .عاشقانه حاضر بودم جانم را برای ایشان تقدیم کنم.
یک حرف مهم دیگر هم زدند. اینکه ” من به منفعت جهانی و خیر و صلاح جهانی فکر می کنم نه به صلاح شخصی خودم “. همچنین ایشان فرمودند که ” وقتی آمدم جراح شدم ، دیدم که هر کسی که جراحی می کند باز هم دچار یک ضایعه ی دیگری میشود و همانجا تصمیم گرفتم ، کاری کنم که هر کسی که وارد اتاق عمل می شود با خیال راحت و با خوشحالی وارد شود و سالم تر از قبل از اتاق خارج شود . بعد از اینکه به این هدف رسیدم و دیدم یک جراح زبده با مدرن ترین تکنولوژی شدم تصمیم گرفتم که این کار را در اختیار سایرین هم قرار بدهم و در انحصار خودم نباشد” و در انتها هم دست هایشان را بالا بردند و گفتند ” خدایا سپاسگزارم که من را از هر جهت بینیاز کردی “. صحبتهای ایشان کاملاً و صددرصد منطبق با قوانینی بود که استاد عباس منش توضیح میدهند و لطف بیکرانی بود که خداوند متعال به من عطا فرمودند سپاسگزارتم خدا.
صفحه ی سوم
با سلام. خانم تونی میشه بیشتر راجع باورهای تناسب اندام بگید.چون دوست دارم منم هم این مساله رو ذهنی حل کنم. با سپاس
به نام خدای عشق و فراوانی …..
سلام به استاد عزیزم و دوستای بی نظیرم
*سال 96 برای من سال تحول بود ، سال پیدا کردن مسیر درست زندگی … من خرداد 96 با خودم تعهد کردم که به طور واقعی روی خودم کار کنم و از همون شروع اتفاقت جالبی برام افتاد …. چون من متولد خردادم تا قبل از این که روز تولدم برسه کلی کادو دریافت کردم اونم از کسایی که هیچ وقت تا حالا بهم کادو نداده بودن ، عاشق یک مانتویی شده بودم که وقتی خواستم بخرمش تموم کرده بود و همون مانتو رو بهم کادو دادن ….. جالب این که بعضی وقتا می گفتم خوب شاید این نشونه نباشه خدایا یک نشونه ای بهم بگو که مطمئن بشم و چند روز بعد دایمم رو دیدم ، و برگشت بهم گفت راضیه شماره کارتت رو بهم بده برات کادو تولدت رو بریزممممم و من واقعا شگفت زده شده بودم چون هیچ وقت تا به حال چنین اتفاقی نیافتاده بود….. اتفاقات عجیبی توی زندگیم افتاد مثلا یک مانتو رو توی یک پیج اینستا دیده بودم که خیلی خوشم اومده بود و قیمت 170 تومان بود ولی من تنها 100 تومان داشتم و خیلی اون مانتو رو دوست داشتم و ازش اسکرین شات گرفته بود و هرازگاهی نگاش می کردم و اتفاق جالبی که افتاد این بود که توی پیجش یک تخفیفی عجیب و غریب گذاشته شد و اونم این بود که امروز می توانی مانتو ها رو با هر قمیتی که خودتون دوست دارین بخرین و من داشتم شاخ درمی اوردم یعنی چی اخه ……… !!! و جالب این که بهتون بگم من اون مانتو رو با یک شال که باهاش ست بود رو همه رو به قیمت 100 تومان خریدم ……. :ِD
* اتفاقات جالب زیادی برام افتاد، مثلا توی زمینه پولی ، یکبار واقعا نیاز به پول داشتم و هر شب براش شکرگزاری میکردم ، و اون روزی که باید پول یک محصولی رو پرداخت می کردم رسید و هم چنان حساب من خالی بود …… سر نماز از خدا خواستم خدایا ، تو خودت منو توی این مسیر قرار دادی پس کمکم کن نزار که از مسیر منحرف بشم ….. و جالب این که دقیقا بعد از نماز گوشیم نگاه کردم و دیدم یک پولی به حسابم واریز شده تازه 100 هزار تومانم بیشتر از اون چیزی که می خواستم …… که واقعا باورم نمیشد و هی صفر را رو میشمردم ببینم اشتباه نمی کنم … ولی واقعی واقعی بود درست به موقعه حقوقم رو ریخته بودن و فقط اشک شوق از چشمام جاری شده بود……….
و این که یکبار دیگه باز عروسی دختر عمه ام بود و یکی دو روز مونده بود به عروسی و قرار بود من برم ارایشگاه ولی بازم پول نداشتم و دوستم نداشتم از کسی قرض بگیرم … گفتم خدایا دیگه خودت جورش کن من نمی دونم چه چوری ….. و جالب این که داداشم شبش اومد بهم گفت بیا این جزوه ها رو واسم تایپ کن دو روزه ، بهت پول میدم …… …. و جالب ترش این که من به داداشم گفتم پولمو بریز به کارتم و دادشم نتونست بریزه و دستی پولو بهم داد و وقتی که رفتم آرایشگاه دیدم روی یک برگه نوشته بود که دستگاه کارت خانمون خرابه …….. و من فقط خدا رو شکر میکردم برای این همه لطفش ……….
*چقدر خوش شانس شدم من ، منی که همیشه میگفتم بدشانس تر از من وجود نداره و همیشه ساده ترین کارها برای من تبدیل میشد به یک معضل …… اما حالا همه کارام به راحتی در بیشتر مواقع انجام میشه …. هر چی از ذهنم میگذره سریع فراهم میشه ، هر چی هوس میکنم به دستم میرسه ……. چقدر شب ها راحت می خوابممممم ، منی که باید خودکشی میکردم تا خوابم بگیره ….
*خیلی دوست داشتم برم مشهد ، و جالب این که خالم اینا میخواستن برن مشهد و از طرف کار پسر خالم بهشون یک سوئیت داده بودن و خالم زنگ زد به مامانم گفته بود که تو و احمد ( دادشم ) باهامون بیاین ، ولی مامانم بهش گفته بود نه من راضیه رو باهام میارمم و اینا رو فقط مدیون حس خوبببممم و قانون بی نظیر خدا ی مهربونم و استاد بی نظیرممممم …
*دقیقا از زمانی که تصمیم گرفتم روی باورهای مالیم کار کنم گوشیم خراب شد و یک جورایی بهتر بگم ترکید و دیگه روشن نشد …. اولش خوب ناراحت شدم ولی بعدش گفتم خوب نه خدا می خواد بهترش بهم بده چون واقعا گوشیم خراب بود و اذیتم می کرد….. ومن همیشه توی شکرگزاری هاممم میگفتم خدا شکرت برای گوشیی که بهم با این ویژگی ها دادی ….. و من یک قرون پول هم نداشتم و داادشم که گوشیم رو برد درسته کنه گفتن که دیگه درست نمیشه ، حتی روشنم نمیشد دیگه … ولی بازم گفتم خدا حتما بهترش بهم میده و اتفاقی که افتاد این بود که چند روز بعد ….. دادشم اومد بهم گفت که یکجا هست که به فرهنگیا گوشی قسطی میده و به بابا بگو اگه قبول کرد بریم بگیری و من به بابام گفتم و خیلی راحت قبول کرد و یک گوشی عالی با ویژگیهایی که می خواستمممم به دستم رسید ……….
* با شروع کار کردن روی باورهای مالیم…. اولین اتفاقی که افتاد ، این بود که من توی دانشگاه درس میدادم و دیگه بهم کلاس ندادن ، البته من ناراحت نشدم چون معتقد بودم خدا کار بهتری رو برام در نظر داره ……. و اتفاقات زیادی هم افتاد یک کاری توی مهدکودک پیشنهاد شد بهم که نشد و خیلی کارهای دیگه که خلاصه این که نمیشدن ……. البته ناراحت نشدم ، فقط بعضی وقت ها با خودم می گفت چرا نمیشهههه مشکل کار من کجاستتت ، بعد کاری که کردم با خانم فرهادی عزیزم تماس گرفتم ( که جا داره اینجا ازشون خیلی تشکر کنم و امیدوارم همیشه سالم و تندست باشن )و جریان بهشون گفتم …. خانم فرهادی به من گفتتن روی اعتمماد به نفست کار کن و تمرکزت بردار از روی این نشدن ها و جالب این جاست که من دقیقا این کار کردم و اتفاق جالبی که افتاد این بود که بعد از چند وقت یکی از دوستام باهام تماس گرفت که یک مقداری منفی و من معمولا ج نمی دادم تلفناشو ولی اون روز یک حسی بهم گفت ج بده و جواب دادم و بهم گفت که فلانی بهم گفته با این شماره تماس بگیر یک اقایی از صدا و سیما که نیاز داره یک پروژه براش انجام بدیم ولی چون من مال اون شهر نیستم تو زنگ بزن ببین چه جوریه …. و خلاصه دیگه من زنگ زدم و اون تحقیقی که گفته بود نشد و اون آقا خودش یک تحقیق با یک مووضوع دیگه به من پیشنهاد داد و گفت می توانی انجامش بدی ؟؟ منم با این که یک موضوع خیلی جدید بود و اصلا منبعی در موردش ندیده بودم چون در مورد یک چیز محلی بود توی شهرمون ، یک حسی درونم میگفتتت قبولش کن و میگفت خدا بهت کمک می کنه ….. و من قبول کردم و قرداد هم نوشته شد و مبلغشم خیلی بیشتر از همه اون کارهایی بودن که نشدن و من دوستشون نداشتم …… و چقدر خوب معنی این حرف استاد رو درک کردم که خدا از جاهایی بهت میده که فکرشم نمی کنی ……….. انقدر این روزها حالم خوبه ، انقدر آرامش دارم ، که هیچ وقت تا به حال چنین آرامشی رو نداشتم…… حتی وقتی اتفاقتی می افته که حالم یکم بد میشه ، زمان زیادی طول نمیشکه نهایتا یکی دو ساعت و دوباره بر میگردم به حال خوبمممم در حالی که قبلا چندین روز طول میکشید…… چقدر حرف بقیه برام بی اهمیت شده ….. چقدر خودم مهم تر شدم….. چقدر وقتی ادم هایی الکی از من ناراحت میشن به خاطر این که مطابق میل اونا رفتار نکردم برام دیگه مهم نیستن و جالب این که خودشون بر میگردن و دوباره باهام خوب میشن در حالی که قبلا وقتی برای اشتباهی هم که نکرده بودن معذرت خواهی می کردم بازم باهام خوب نمیشدن ……. چقدر خدا رو شناختم خدایی که فقط برای من خوبی می خواد ، خدایی که عاشق منه ، خدایی که هر لحظه کنارمه ……. و چقدر این خدا متفاوته با خدای سالهای قبل و به قول سهراب به خدایی که خودم می دانم
نه خدایی که برم از قهر ، نه خدایی که برایم زغضب ساخته اند………… به خدایی که خودم می دانم….. چه خدایییییییییییییی جانمممممممممممم ……….
اتفاقت مالی زیادی داره برام می افته و حس میکنم مدارم داره هر روز بالاتر میره …… همین الان عیدی های خیلی بیشتر از سال های قبل شدن…… همین الان زودتر کادو تولدم دریافت کردم در حالی که دوماه مونده به تولدم………
و برنده شدنم توی عقل کل که همیشه آرزوم بود…. آرزوم بود جز افرادی باشم که جز پاسخ دهندگان برتر هستند……. جالب اینجاس که چند ماه پیش علاقم خیلی به عقل کل زیاد شد و دوست داشتم توی عقل کل جواب بدم ، خیلی حس عالی بهم میداد ….. و جالب این که دختر داییم که هم فرکانس منه و توی سایت هست بهم زنگ زد گفتتت اسمت اومده توی پاسخ دهندگان برتر ولی من اصلا ندیده بودم و توجه نمی کردم و وقتی اسمم دیدم خیلی خوشحال شدم ، چون حس خوبی بهم داد که منم مدارم تغییر کرده و جوابام خوبه که الان توی این لیست قرار گرفتم …… و انگیزم برای ج دادن خیلی بیشتر شد……..
و یادم رفت بگم که بسته راهنمای عملی به رویاها رو هم با دختر داییم مشترک گرفتیم و چقدر اروزی این بسته رو داشتمممممم و چقدر خوشحالم برای گرفتنش و حس های بی نظیری که بهم داد ……. …..
اهدافممممممم توی سال 97 :
*یکی از اهدافم این که بسته عزت نفس ، هدف گذاری و روانشناسی ثروت 1 و عشق و مودت رو بخرم
*وارد کار مورد علاقم بشم
*به استقلال مالی برسم
*مستقل بشممم
* ماشین 206 گوجه ایم رو بخرم
* ایرانگردی و سفر به ایتالیا ، هند و ترکیه ….
امیدوارم امسال بهترین سال باشه برای استاد عزیزم ، خانم فرهادی عزیزم ، همه عزیزانی که دارن توی سایت زحمت می کشن و همه دوستان بی نظیرم در سایت ، امیدوارم سال دیگه این موقعه هممون دوباره بیام و از اهدافمی که بهش رسیدیم دوباره برای هم تعرف کنیم ………
سلام دوست عزیز. خیلی از خوندن نظرتون لذت بردم. تبریک فراوان. موفق و شاد باشید
سلام دوست عزیزم خوشحالم که لذت بردی امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی و به همه ارزوهات برسی
سلام به استاد مهربونم استاد عزیزتراز جونم دیشب اخر وقت بود خواستم بیام و ی دیدگاه بزارم و ازتون سپاسگذاری کنم الان که دارم این متن رو مینویسم بغض گلومو گرفته نمیدونم چی بگم اما امسال کل تعطیلات من فقط و فقط فایل های شمارو گوش دادم تمامی فایل های رایگانو تو این 15 روز عید گوش دادم و دیشب تموم شد تمام فایل هارو نکته برداری کردم و تمامشو از امروز مرور میکنم میدونم که اتفاقات بی نظیری رخ میده چون دیروز به خودم تعهد دادم و قول شرف دادم پاش وایسم و بهش برسم میدونم که میرسم اما ی حسی رو دارم همش غمگینمو نااروم همش حالم بده امیدوارم این حالم خیلی زود تغیبر کنه
سلام دوست عزیز …..واقعا افرین و صدافرین به شما و اراده تون ……..در پناه خدا موفق باشید……