توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 51

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یاشار غراوی گفته:
    مدت عضویت: 3854 روز

    من دوتا کامنت گذاشتم ناقصه یعنی نمیتونم دیگه کامنتی ارسال کنم لطفا اون دوتا کامنت رو به ترتیب بخونید ممنون اول کامنت پایینی رو بخونید بعد بالایی رو ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    یاشار غراوی گفته:
    مدت عضویت: 3854 روز

    ..پادگان ما طوری بود که من میتونستم بعد ساعت اموزش لباس شخصی بپوشم ورود و خروج به پادگان با لباس شخصی بود میتونستیم طبق قوانینی گوشی داشته باشیم هر روز میتونستیم بریم بیرون از پادگان تو خود پادگان کولوپ و گیم نت بود از کامپیتور گرفته تا پلی استینن 4 و ایکس باکس خود پادگان استخر داشت(برای نوروز به بعد بود) زمین چمن داشت سالن بدنسازی داشت سالن فوتسال داشت خلاصه خیلی تجهیزش کرده بودن و کلی امتیازات ویژه داشت از لحاظ غذا اصلا کمی و کاستی نداشت تو خود پادگان رستوران و کافی شاپ بود فرمانده ها و اراشد بسیار باشعور و با فرهنگ بودن به افرادی که کارشناسی داشتن میگفتن مهندس و به افرادی که دکتر یا مدرک دکتری داشتن میگفتن اقای دکتر یا اگه نمیدونستن میگفتن اقای دانشجو اصلا از لفظ سرباز استفاده نمیکردن من تو اون دوماه با اکثر افراد اشنا شدم از کل دژبان ها گرفته (که دوستای خیلی خوبی شدیم)تا اشپز ،عکاس، مسوال اتش نشانی و فرماندها خلاصه عالی بودن تجربه بسیار بسیار خوبی بود بعد دوماه رفتیم کرج برای اموزش تخصصی رشتمون کرج خب مثل یه دانشگاه بود خانوما و اقایون همه باهم بودن کارمند های فنی حرفه ای از همه جای کشور به این مرکز میومدن امکانات زیادی داشت بهترین اتاق ها رو داشت سوییت بودن بهترین غذا ها رو سرو میکردن ما تو رشته خودمون یه اکیپ 14 نفره بودیم که همه ادمای بسیار خوشحال و شادی بودیم همه مهندس بودن ادمای بسیار با سواد و متخصص اون مرکز تمامی المپیادی های فنی رو که قرار بود برن خارج، اموزش میداد. بعد از دوماه رفتیم به شهرهای خودمون و الان یکماه گذشته که من اومدم شهرمون و دارم تو فنی حرفه ای کار میکنم و همکارای بسیار خوبی دارم یکی از یکی گلتر و واقعا خداوند رو سپاسگزارم بخاطر همه این ها و سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیز حرف های استاد به دل میشینه یعنی با ذات وجودی انسان ارتباط برقرار میکنه ادم با اموختن اموزه های استاد اصلا هیچوقت ترس و نگرانی نداره همیشه ریلکسه راحته و فقط خدارو سپاس میگه و به اهدافش میرسه من تو تمام مسیرم از اموزه های استاد استفاده کردم و میکنم و من شادترین ادم دنیام خدایا ممنونم ازت ممنون و دوست دارم کمک کنم که جامعه شادی داشته باشیم این بود ماجرای نحوه سرباز شدن من تو سال96 >> حالا یه چیز مهم و کلیدی دیگه اینکه دقیقا تمام این ماجرا چیزایی بودن که خودم میخواستم ،،طبق برنامه ای که خودم چیده بودم ودرخواستش رو به خداوند داده بودم و به طرز فوق العاده عالی ای کنار هم قرار گرفتن .من الان تو شهر خودم خدمت میکنم تو رشته خودم ؛؛وکارای خودم رو هم انجام میدم وبه عنوان یک استاد تو فنی حرفه ای مشغولم

    حالا من تو سال 97 میخوام ادمی بشم که بسیار خودش رو باور داره و همه بهش احترام میذارن و میخوام دارمد داشته باشم چون من فعلا درامد خاصی ندارم میدونید میخوام مثل خود استاد قوانین بدون تغییر خداوند رو درک و کشف کنم و از اونا استفاده کنم این یکی از مهمترین اهدافمه… من با کلی برنامه اومدم وسال 97 رو شروع کردم من از فرصتی که هست میخوام استفاده میکنم من میخوام تو این دوسال که سرباز هستم برای خودم ماشین بخرم و و زمین و خونه شخصی داشته باشم .من با چندتا از دوستام میخواییم شهرستانمون رو از لحاظ اقتصادی و گردشگری و توریستی ارتقا بدیم من خودم برنامه هایی دارم مثلا ساخت یه شهر بازی در حد خود شهرستان که بزرگتر و بزرگتر میشه ساخت و ساماان دادن مکان های تفریحی این منطقه و خیلی برنامه های دیگه من در اینده یه ادم سرمایه گذار و تاجر خواهم بود ولی با اکثر سرمایه گذارا و تاجرا فرق خواهم کرد من ادمی هستم که بسیار تفریح میکنم و شاد هستم با دوستای خوبم همیشه ارتباط دارم و این رو ادامه خواهم داد و از ثروت خودم برای توسعه و عمران استفاده خواهم کرد من عاشق این جور کارام یقین دارم ثروت خداوندی خود به خود وارد زندگی من میشه این روزا دارم دوره قانون افرینش میبینم و کار میکنم شاید باورتون نشه من فایل صوتی جلسه اول رو حتی موقعی که میخوابم هم تو گوشم میذارم و گوش میدم یعنی تو خواب هم هدست تو گوشم هم و داره پخش میشه یه هدست بیسیم دارم که کارامو راحتر کرده من یه موتور سوارم گوشی رو میذارم تو جیبم و هدست رو بهش وصل میکنم و همش در حال گوش دادن فایل های استاد هستم من با موتورم طبیعت نوردی میکنم و همیشه خوشحالم و خداوند عزیزم رو سپاسگزاری میکنم با خودم میگم ،میخندم ، اشک از چشام میاد، و تو همه اینا فایل های استاد رو گوش میکنم مخصوصا فایل های صوتی قدیمی استاد رو در مورد بخشش در مورد نامه 31 حضرت علی و شعر ملاصدرا و پروین اعتصامی من عاشق فایل های استاد هستم با همین فایل ها تفریح میکنم اگه منظره خوبی رو ببینم تو کوهستان ها یا دشت های زیبا اینجا سریعا میرم همونجا و از طبیعت و زیبایی های خداوند لذت میبرم و شکرش رو بجا میارم خدایا شکرت ممنونم ازت این از برنامه های سال 97 و برنامه های بعد از سال 97 بود ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    یاشار غراوی گفته:
    مدت عضویت: 3854 روز

    و هزینه راه هم بود اول رفتم غذا خوردم بعد رفتم سوار مینی بوس شدم هر چقد حساب میکردم پولم کم میومد به خودم میگفتم از دوستم میگیرم پیش خودم میگفتم نه نمیشه اون بنده خدا خودش سربازه و بیشتر از من احتیاج داره گفتم میرم تو خونه فامیلمون میمونم ازشون پول میگیرم فرداش میرم و این اصلا امکان نداشت من خودم همچین کاری رو نمیکنم بعد گفتم نخیر انگار باید قید دیدن دوستم رو بزنم همینطور داشتم میرفتم تا اینکه به محل خدمت دوستم نزدیک میشدم قلبم تند تند میزد چون باید میدیدمش چون هم اون و هم من خیلی خوشحال میشدیم بعد چند ماه یکی به دیدنش بیاد اونم از دوستاش،، گفتم خدایا من میدونم که تو میتونی این کار رو برام بکنی و من بهت ایمان کامل دارم (حالت گفتنم طوری بود که انگار من و خدا رفیق های صمیمی هم هستیم با خنده و احساس توانستن خدا بود ) با احساس به این که خدا میتونه،، گفتم خدایا میخوام حدس بزنم تو چطوری میخوای این مسعله رو برام حل کنی میدونم میتونی و من شکی در این ندارم ولی چطوری و هیچ چیز خاصی به ذهنم نمیرسید و قسمت ویران کننده این نوشته اینجاست اصلا باورتون نمیشه الان که دارم اینو مینویسم خیلی احساس هیجان دارم میدونید چی شد پدرم زنگ زد که یاشار من دارم میام گنبد تو هم بیا من خودم میبرمت حالا پدرم میدونید چرا داشت میمود اونجا،، بخاطر یه چندتا بازی 5 یا ده تومنی برای داداشم کلی راه رو میخواد بیاد برای این حالا 50 هزار تومن هم پول سوخت داده اصلا هر طوری حسابش میکنم با عقل جور در نمیاد اخه بخاطر یه بازی 5 تومنی یکی میاد 50 لیتر بنزین میزنه و کلی راه رو میکوبه میاد اشک از چشام اومد،، بی اختیار میخندیدم ،، باور نمیکردم ،، همش شکرش رو میگفتم توانستنش رو تایید میکردم ،،حقیقت بودنش رو تایید میکردم و همش پیش خودم میگفتم و احساسش میکردم …خدایا شکرت ممنونم ازت تو توانایی تو قادری تو حقیقتی تو خدایی برازندته

    دست از نوشتن کشیدم و الان فقط دارم به اون روز فکر میکنم ؛؛؛؛؛؛؛خیلی خوشحالم

    خب فعلا برسم به ادامه نوشتن من قبل اینکه این اتفاق بیفته گفتم چون دم دمای عصر شده بود گفتم برم دوستم رو سریع ببینمش و را بیفتم سمت شهر خودمون ولی بعد از اون چیزی که بهتون گفتم به پدرم گفتم من پیش دوستمم و یکم دیرتر میام پدرمم گفت باشه لازم نیست عجله کنی اون روز فکر کنم یه چند ساعتی رو با دوستم تو اون حوزه ای که خدمت میکرد بودم خلوت بود فقط دو سه نفر بودن دوستای خیلی باحالی داشت خودشون غذا درست کرده بودن باهم غذا خوردم و کلی خوش گذشت بعدش رفتم پیش پدرم تا بریم خونه رسیدم خونه و بعد از چند روز (حالا یادم نمیاد چند روز شاید دو هفته بعد) از تهران زنگ زدن که اقا فلان تاریخ در فلان ساعت بیا اداره کل تو تهران بعد گفتن که منابع برای مصاحبه تو سایت گذاشتیم من رفتم تو سایت و دیدم که چندتا منبع گذاشتن و شرایط من طوری بود که نمیتونستم اون منابع رو برای مصاحبه از من قبول کنن یه تحقیق کوچلویی کردم و بعد رفتم تهران رسیدم تهران دیدم چند نفر هستن و وقت منم برای مصاحبه نشده بود از بچه هایی که اونجا بودن پرسیدم که مصاحبه ها چقد طول میکشه اونا گفتن برای هرکی دوساعت تمام طول میکشه من گفتم باشه پس من برم بعدا میام رفتم بعد چند ساعت اومدم و انگار یکی رفته بود و فعلا مصاحبش تموم نشده بود منتظر شدم تا بیاد بیرون بعد که اومد گفت که سوالای زیادی میپرسه و اونا رو با جوابشون مکتوب میکنه بخاطر همین دوساعت طول میکشه من رفتم تو اتاق یه سلام و احوالپرسی گرمی باهم داشتیم (با وجود اینکه اون بنده خدا خیلی خسته بود از چهرش معلوم بود) اون بنده خدا گفت که خسته شدم یه چندتا سوال میپرسم بعد بهتره بریم منم گفتم باشه سوالاش رو پرسید و مکتوب هم کرد در حین سوال پرسیدن منم از خود ایشون سوال میپرسیدم با هم حرف میزدیم و ایشون هم جواب میداد کاملا راحت بودم طوری شد که اخرش گفت بمون بریم باهم غذا بخوریم من گفتم که باید سریعتر برگردم ،،،کل مصاحبه من شد 40 دقیقه به من گفته شده بود که اقا افرادی که مصاحبه میکنن افراد زمخت و خشکی هستن همش دوست دارن از تو اتو بگیرن و مردودت کنن (البته چند نفر رو مردود هم کرده بودن) ولی برای من اصلا اینطور نبود همش خنده و شادی بود و اینطور شد که من به راحتی (خداروشکر)امریه گرفتم .،،، خب دو هفته مونده بود به اعزم و من اصلا یادم نبود تا اینکه یکی از دوستام زنگ زد و گفت که خدمت رو به کجا رسوندی یادم اومد که چند هفته بعد باید برم خدمت سریع رفتم از مسوال پرسیدم که کجا افتادم محل خدمتم رو بهم گفت بعد در رابطه با محل خدمتم تحقیق کردم متوجه شدم که یه پادگان نمونه کشوریه یعنی تو کل پادگان های کشور اون پادگانی که من افتاده بودم نمونه کشوری بود بعد روز اعزام رفتیم مرکز استان تا به محل اموزش خدمتون بریم دوماه خدمت سربازی،، اولین روز که رفتیم به ما لباس و بعضی از وسایل ها رو دادن و گفتن برید هفته بعد بیایید یک هفته بعد رفتم اولین بار بود که داشتم نظام رو تجربه میکردم خیلی متفاوت بود خیلی ادمه در کامنت بعد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    یاشار غراوی گفته:
    مدت عضویت: 3854 روز

    پشت تلفن معلوم بود که خیلی سرش شلوغه و کلی مراجعه کننده داره گفت باشه اقای غراوی ده دقیقه دیگه زنگ بزن منم گفتم باشه ده دقیقه بعد زنگ زدم با خوشحالی و تعجب خاصی گفت که اقای غراوی با نامه تعجیل شما موافقت شده شما میتونین بیاین و نامه رو تحویل بگیریم گفتم ممنونم پدرم میاد و از شما میگیره بعد از اینکه نامه به دست خودم رسید من مدارک لازم رو گرفتم و رفتم به مرکز استان برای ثبت نام ،،صبح زود بیدار شدم تا برم مرکز استان چون یه 4 ساعتی فاصله داریم تا مرکز ..ماشین هم نبود که برم خب صبح زود رفتم ایستگاه و در حین رفتن به ایستگاه تو راه تصور میکردم و به خودم میگفتم که من صندلی جلو میشینم (وای که چقد اون روز قشنگ وعالی بود) من تو مسیر های طولانی به ندرت با راننده یا مسافرا تو ماشین حرف میزنم اون روز تو یه صبح زیبا من همون طور که به خودم گفته بودم رفتم جلو نشستم م…سافر هم بود و سریعا حرکت کردیم و این خیلی عالی بود چون معمولا تا مسافر سر صبح بیاد دیر میشه و دیر حرکت میکنن همه مسافر ها سریعا خوابیدن من و راننده بیدار بودیم (من عادت ندارم تو ماشین مخصوصا وقتی که مسافر هستم بخوابم ) راننده ادم مشتی و خوش مشربی بود سر صحبت رو باز کرد و کلی باهم حرف زدیم اصلا نفهمیدیم وقت چجوری گذشت و خیلی خوشحال بودم یه کورس دیگه هم باید مینی بوس سوار میشدم تا برسم به مرکز استانمون به خودم گفتم باز میرم و جلو میشینم تا رسیدم مینی بوس پر شد و فقط یک نفر رو میخواست و من رفتم همون جلو کنار راننده سوار شدم و رفتیم و رسیدیم پیاده شدم و رفتم سمت اداره کل و ثبت نامم رو مرحله به مرحله انجام دادم همه اون افرادی که تو اداره بودن از نگهبان گرفته از مسوال چاپ و تکثیر اونجا از معاونین و افراد حراست به بهترین نحو ممکن با من رفتار و برخورد کردن همه خوشحال خنده رو بودن و لبخند به لب داشتن و سعی میکردن روال کار رو سریعتر انجام بدن (واقعا خیلی خوشحال بودم و سپاس گزار خداوند بودم ) کارای ثبت نام رو انجام دادم گفتن باید بری شهرتون و عدم سوپیشینه و عدم اعتیاد بیاری گفتن برو یه هفته دیگه بیا من گفتم سه روزه درستش میکنم میام ..من برگشتم شهرمون عصر شده بود من فردای اون روز رفتم بهداری شهرستان.. سریع ازمایشات لازم رو انجام دادم و نامه رو گرفتم رفتم اداره پلیس از غذا نگهبان از دوستای دوران راهنماییم بود و از اینکه همدیگه رو دیدیم خیلی خوشحال شدیم و کلی منو راهنمایی کرد بعد رفتم پیش مسوال اون کار برای عدم سوپیشینه طرف بسیار ادم خوبی بود کارای من رو انجام داد و گفت که امروز نرو دادگستری (یا دادگاه یادم نمیاد) چون زود کارای من رو انجام داد گفتن تایید نامه رو بهت نمیدن من گفتم برم ببینم چی میشه فوقش فردا میرم اون روز رفتم ولی خیلی شلووغ بود فردای اون روز رفتم و مسوالین روال کاری این نامه رو انجام دادن بعدش فردای اون روز رفتم مرکز استان ادراره نامه رو دادم تعجب کردن گفتن تو چجوری این نامه رو اینقد زود اوردی روال کاری خودش حداقل یک هفته طول میکشه .گفتم خب میشه دیگه بعد گفتن خب فعلا برو و تو تاریخ گفته شده بیا امتحان بده ..رفتم و روز امتحان اومدم و امتحان دادم بعد امتحان یه مصاحبه تخصصی از من شد همه با لباس های رسمی اومده بودن من با یه تیشرت و شلوار کتان و یه کفش تابستانی رفتم همه منو نگا میکردن چون همشون لباس رسمی پوشیده بودن یکیشون گفت تو رد میشی من گفتم اشکال نداره بیخیال. رفتم تا جواب اعلام بشه تو سایت زده بودن قبول و اینکه فقط یک نفر رو برای مرکز شهرستان ما میخواستن و ما دو نفر بودیم .نفر دوم همون بنده خدایی بود که به من گفت رد میشی گفتن که بیاییم مرکز استان… رفتیم و من اونجا این قضیه رو فهمیدم که دونفر بودیم بعدش من یه قضیه خیلی جالبی رو فهمیدم میدونید چی بود من تو ازمون کتبی قبول نشده بودم یعنی من تو مرحله اصلی که ازمون بود قبول نشده بودم و نباید تو سایت میزدن قبول یکی از خانومایی که اونجا نشسته بود یواش بهم گفت چون بومی هستی قبولت کردیم وگرنه اون یکی دیگه امتیاز هاش ،سابقه کاریش از تو خیلی بالا بوده من خوشحال شدم با وجود اینکه قبول نشدم ولی قبولم کردم چون بومی بودم و خدارو شکر میگفتم پیش خودم گفتم خدایا اون بنده خدا هم یکاریش بکن اونو رد نکنن من خودم پیش خودم هیچ راه حلی برای این موضوع پیدا نکردم ولی میدنستم خدا راحت امور رو درست میکنه خیلی جالب بود اون بنده خدا شهر ما رو انتخاب کرده بود چون فکر میکرد شهر ما نیرو تو اون رشته رو نداره و قبولیش تضمین بود در حالی که 4 ساعت از شهرخودشون تا شهر ما فاصله بود و خب این براش سخت بود قوانین بدون تغییر خداوندی طوری عمل کردن که خیلی برام تعجب انگیز بود مرکز اون بنده خدا رو از شهر ما به شهر دیگه ای تغییر دادن که اون فقط 20 دقیقه از شهر خودش تا اون شهر دیگه فاصله داشت و این برای من خیلی خوشحال کننده بود و همش شکرگزار خداوند توانا رو میکردم خب من بعد از انجام تمامی مراحل ثبت نام و مصاحبه و غیره باید بر میگشتم ،،گفتن که حالا برید که به شما زنگ میزنن از تهران تا مصاحبه اصلی شما رو اونجا انجام بدن من میخواستم با یکی از دوستام که سرباز بود دیداری داشته باشم و ببینمش و گرسنه هم بودم و پولمم کم بود و حتما هم باید یه چیزی میخریدم تا به دیدنش برم یعنی دست خالی نرم

    ادامه در کامنت بعد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    یاشار غراوی گفته:
    مدت عضویت: 3854 روز

    به نام خدا

    سلام میکنم به همه عباسمنشی ها عزیز و فهیم سلام میکنم به استاد عباسمنش عزیز سلام میکنم به همه کسایی که برای سایت استاد عباسمنش زحمت میکشن من میخوام نحوه سربازی رفتنم رو بگم

    سربازی

    نمیدونم از کجا شروع کنم خب همه میدونن که سربازی برای یک پسر یه دوران حیاطیه و اینکه اکثرابا یه دید خاصی به موضوع سربازی نگاه میکنن اکثر پدرومادر ها تا جایی که ممکنه نمیخوان پسراشون رو بفرستن سربازی از هر طریقی که شده میخوان معافش کنن یا امتیاز خاصی براش درست کنن تا خدمت کردن براش اسونتر بشه همه فکر میکنن سربازی به مانند یه غولی هست که باید ازش به هر نحوی رد بشن و دید خوبی نسبت به این موضوع ندارن و اینکه اکثر پسرا ها هم اینطوری هستن وقتی حرف از سربازی میاد ناراحت میشن اعصابشون میریزه بهم اجبار رو احساس میکنن و اینجور چیزا ولی خب من اصلا اینطوری نبودم من اصلا نگران نمیشدم احساس اظطراب نمیکردم من اصلا هیچ زمینه ی بدی از خدمت سربازی نداشتم یعنی اجازه نمیدادم چیز بدی از سربازی تو ذهنم باشه حتی پدرمم خیلی نگران سربازی من بود ولی باز من بی تفاوت بودم من سریع تو ایجور مواقع(البته خیلی کم پیش میومد) سریع بحث رو عوض میکردم و یکی از اصلی ترین کارهام این بود که تو اینجور مواقع من به گفته های فرد،، از خودم احساس خاصی نشون نمیدادم و اینکه بعد از ترک اون محل یا موقعیت سریعا اون قضیه رو فراموش میکردم به خودم میگفتم من باور و دیدی خیلی متفاوتی رو دارم و خیلی راحت فراموش میکردم به خودم میگفتم من راحت میرم و خدمت میکنم من بعد از گرفتن لیسانسم رفتم دفترچه خدمت خودم رو پست کردم پدرم خیلی خیلی نگران بود و من به قدری خون سرد بودم به قدری اروم بودم که پدرم از این خونسردی من اعصابش خورد میشد حتی دوستام تعجب میکردن اخه من هیچگونه اظطراب و نگرانی و استرس خاصی نداشم به واقع هیچ احساس منفی نداشتم،، من از خدمت سربازی تو ذهنم یه غول وحشتناک که حتی شاید راه برگشت هم توش نباشه نساخته بودم این یه مقوله کاملا عادی بود و نیازی نبود بزرگش کنم ازش بترسم اخه چرا باید اینکار رو میکردم من میدونستم که همین درسته و بقیه فقط نگرانن اونم بی مورد چون باورهاشون نسبت به سربازی فرق میکرد.. پیرو حرف های پست نامه خدمتم،،، اینطور بود که من همه کارای اداری و پزشکی خدمتم رو تو یک روز انجام دادم اخه تو شهرستان ما حداقل یک هفته طول میکشه مثلا واکسیناسیون تو یه روز خاصیه یا جواب پزشک چند روز بعد میاد و اینجور چیزا.. من فقط میگفتم کار من انجام میشه.. ببینید من تو همه این پروسه خدا رو به یاد داشتم و همه رو میسپردم به خدا و شجاعت خاصی داشتم به خدای خودم میگفتم خدایا من همه امور رو به تو میسپرم و از تو کمک میخوام و احساس شادی خاصی تو درونم داشتم هر کجا که میرفتم همه با خنده و لبخند و احترام خاصی با من رفتار میکردند که واقعا از خدا و تمام اون دوستان که منو یاری کردند سپاسگزام.. روز انجام کارای ادرای دفترچه خدمتم سریعا صبح رفتم و مدارک رو تحویل گرفتم و مرحله به مرحله به جاهایی که گفته بود رفتم مثل بانک برای افتتحاح حساب پیش پزشک برای انجام ازمایشات پزشکی و پر کردن فرم اون بنده خدایی که مسوال دفتر ثبت دفترچه سربازان بود میگفت اقای غراوی تو چقد زود کاراتو انجام میدی.. چون چند مرحله رفتم پشیش برای اینکه بعضی از ادرس ها رو بلد نبودم و با بعضی از مراحل اشنا نبودم حتی اون روز عکاس نبود که عکس بگیره خود مسوالی که بهتون گفتم خودش اومد و عکس گرفت و تمام کارای من رو انجام داد و بسیار خوشحال بودیم تو همون روز همه کارام انجام شد خب من چند ماهی وقت داشتم.. گفته بودن 2 هفته مونده به اعزام معلوم میشه که کجا افتادی منم دیگه رفتم و سربازی به کل از ذهنم فراموش شد تا اینکه فکر کنم برج 6 بود (تو دفترچه اعزام من رو برج 10نوشته بود) پدرم خبر داد که یاشار فنی حرفه ای شهرستانمون امریه میگیره برو اقدام کن من گفتم باشه حالا پروسه امریه اینطور بود که من باید اعزامی برج 8 باشم لیسانس اون رشته خاص رو داشته باشم و از دوتا امتحان و مصاحبه تخصصی و عمومی هم باید قبول بشم من اول رفتم پیش مسوال سربازی گفتم که میخوام تعجیل بزنم از برج 10 به 8 تاریخ اعزامم عوض بشه گفت نمیدونم شاید نشه اخه دیر اومدی (من برج 4 دفترچه رو پست کرده بودم) گفتم اشکال نداره شما بزنید ان شالله که میشه اون بنده خدا زد گفت یه هفته دیگه جوابش میاد گفتم باشه و رفتم پدرم و دوستام چون از این قضیه خبر داشتن همش میگفتن نمیشه دیر شده و اینکه پدرمم عصبانی میشد میگفت اگه تو بیفتی لب مرز منطقه عملیاتی چکار کنم من میگفتم بابا هیچی نمیشه مشکلی نیست و سریعا بحث رو عوض میکردم یا اونجا رو ترک میکردم یه هفته گذشت من نتونستم برم داخل شهر و زنگ زدم گفتم اقای فلانی میتونی ببینی جواب نامه چی شده…

    ادامه کامنت بعد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    مریم خانم گفته:
    مدت عضویت: 2786 روز

    به نام خدای فراوانی ها

    سلام به استاد و دست اندرکاران عزیز و دوستانی که در فرکانس خواندن این مطلب و نظرم قرار میگیرن و آگاهی هایی رو به این واسطه دریافت میکنن که بابتش از خدای بزرگ سپاسگزارم .???

    در جواب به سوال اول از خواسته ی مهم کسب رتبه تک رقمی ارشد در زمان اندک دو ماه در یک رشته ی متفاوت با رشته ی مقطع لیسانس و راه های رسیدن بهش ک بصورت رگباری برایم باز شد بطور خلاصه میگم ..?

    نه جزوه ای و نه منبعی و نه آشنایی در شهر کوچک خودم .. با یک سرچ ساده در اینترنت و مطالعه جزوات اینترنتی و دوتا کتاب از کتابخونه شروع شد و تا انجا پیش رفت که کاملترین بسته آموزشی کنکوری یکی از موسسات رو از طریق نمایندگیش که به تازگی در شهرمان توسط شخصی که دقیقا رتبه برتر و فوق لیسانس همون رشته مدنظر بود (که میتونست یه رشته دیگه باشه) جذب کردم در حالی که روحمم از وجود اون شخص و نمایندگیش در شهرمون خبر نداشت و همون روزایی که تصمیم جدی شد و شروع به اقدام کردم ( اقدامم شروع مطالعه جزوات اینترنتی ناقص با لپتاپ نیمه سالمم بود یعنی تنها چیزایی ک داشتم و تنها کاری ک میتونستم برای شروع انجام بدم ) ، اتفاقی اگهی نمایندگیشو پشت شیشه یه مغازه تو پاساژ دیدم در حالیکه تو همون سرچ ساده اینترنتی بسته ی اموزشیشو و هزینه شو دیده بودم ولی نمایندگیش تو شهرمونو ندیدم که بتونم اقساطی پرداخت کنم ، و به محض پیدا شدن نمایندگی و تماس با شخص مسئول جزوات و خلاصه های کنکوری خودش بدون هیچ چشمداشتی در اختیارم قرار گرفت تا حتی زمان رسیدن بسته بیکار نباشم ( هرچند این محدودیت اون موقع ذهن من بود ک فکر میکردم حتما با بسته موفق میشم وگرنه همون جزوات و کمکای بعدی اون شخص تاثیر گذار تر بود به این صورت ک حتی اموزش یکی از دروس رو خودش بر عهده گرفت و با وجودی ک اون موقع اینجا نبود خودشو رسوند همونطور ک گفتم چون زمان کم بود اتفاقات مثبت هم بصورت رگباری بودن ) و از اونجایی که تمرکز من روی کسب رتبه برتر بود تا دانشگاه و موانع ذهنی هم تو اون شرایط کم نبود (از جمله دروس کاملا متفاوت و نااشنا و زمان کم و تجربه ناخوشایند تحصیلی در مقطع قبلی ) ولی همچنان از همین مدل امداد های غیبی برایم میرسید مثل جذب کتاب راز قانون جذب و قبولی در کنکور که متعلق به همون موسسه بود ولی تو بسته شون نبود و صرفا با سوال من در موردش از شخص مسئول نمایندگی به عنوان هدیه و سورپرایز در بسته قرار گرفت و من در اون کتاب خواندم ک حتی قوانین کشور میتونن برای رسیدن شما به خواسته هاتون تغییر کنن فقط کافیه باور کنین و نتیجه ی باور من اعمال قانون سهمیه جانبازان زیر 25% بود ک تا حالا لحاظ نشده بود و دقیقا یک هفته قبل کنکور اعمال شد و اونجا بود ک من با تک تک سلولام درک کردم واقعا هیچ محدودیتی وجود نداره .. و هرآنچه هست در ذهن ماست ! و به قول استاد اگه شما 1 قدم با ایمان به طرف خواسته ات برداری خواسته خودش 99 قدم به سمتت برمیداره ! و اصلا اسم استاد رو هم در منابع اون کتاب به عنوان نویسنده ی کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم دیدم و دنبالشو گرفتم تا به خانواده عباسمنش پیوستم و از این بابت بی نهایت خدارو سپاسگزارم .

    ناگفته نماند که در تمام مدت تلاش فیزیکی به مراقبه و تجسم و تصویر سازی و تفکر مثبت ( عمل به اندک اطلاعاتی که از قانون جذب داشتم ) میپرداختم که در نهایت همه ی اینها منجر به کسب رتبه تک رقمی در سهمیه و مجاز به انتخاب دانشگاه شد ولی منجر به قبولی نشد چرا که موفق به کسب حدنصاب سهمیه نشدم که بعد متوجه شدم چون تمرکزم و میزان باورم فقط به اندازه کسب رتبه تک رقمی بوده و همونم جذب کردم و نه قبولی دانشگاه و این به من فهموند ک چقدر کاینات دقیق عمل میکنه و همش میگفتم کاینات داری با من شوخی میکنی ??? چرا که من در تجسماتم رتبه تک رقمی و خوشحالی شو میتونستم تجسم کنم ولی ذهنم موفق به باور قبولی در دانشگاه مدنظرم و تجسم آن نمیشد ! ولی دیدن دستای خداوند و معجزاتش برام کافی بود تا برای سال بعد دقیق تر درخواست بدم ! در این یکسالی که با قانون جذب آشنا شدم جذبای ریز و درشت زیادی دیگه ای داشتم که بنظر خودم در راس همه ش قوی شدن ارتباط با منبع بوده که منجر به ارامشی وصف ناشدنی در من شد و همچنین سلامتی و زیبایی بیشتر و تصحیح یا حذف روابطی که منجر به ارامشم نمیشدن و جذب روابط عالی با افراد عالی تر در نزدیکی خودم ک چون من تو فرکانسشون نبودم نمیشناختمشون با اینکه خیلی خیلی نزدیکم بودن ! جذب پول های بلوکه شده ای ک حقم بوده به نوعی و نمیدونستم یا فراموش کرده بودم و هدایا و گل و حتی بسته های رایگان اینترنتی و باز شدن مسیر های جدید برای سهل کردن رسیدن به خواسته ی ادامه تحصیلم ، جذب خوشحالی از باردار شدن خواهر بعد از مدتها ، جذب خوشحالی از استخدام رسمی برادر اونم بعد کلی وقت و توفیق شکرگزاری برای همه و همه ش که به قول دعای عرفه امام حسین یا دعای صحیفه سجادیه خود این معرفت سپاسگزاری از خدا و توفیق شکرگزاری داشتن نعمتیه که شکر مجدد رو دنبال خودش داره و اون بزرگواران هم به این نکته واقف بودن که شکرگزاری همه چیزه و دقیقا کلید همون اتفاقات رگباری مثبت بنظر خودم شکرگزاری بود که پی در پی مثل یک فیدبک مثبت منجر به زنجیره اتفاقات مثبت بعدی میشد پس عالیه که هر لحظه چیزی برای شکرگزاری پیدا کنیم تا کیفیت زندگی مون رو به این ترتیب بالا ببریم و خودم همیشه میگم ک زندگی قبل و بعد آشناییم با قوانین و همچنین شیوه و نگاه ابراهیم گونه ی استاد عباسمنش مثل تفاوت پراید و پورشه س ? مخصوصا اونجا ک بقول اسکاول شین طرح الهی زندگی تون نمایان میشه و خدا بهت میفهمونه ک میخواد حتی خیلی بیشتر از اینها داشته باشی از همه لحاظی و به نوعی به ظرف وجودیت می افزاید و اونقدر قدرت اینو داره که هرچی رو میخوای و هرچی که نمیدونی که میخوای رو بهت بده ک تا قبلش تو خوابتم هم نمیگنجیده چون تو فاز یا همون فرکانسش نبودی و همه و همه ش با تغییر نگاه و باورات و توجه به نکات مثبت چه کوچیک و چه بزرگ و شکر گزاریش که منجر به حال خوب و باز اون منجر به شکرگزاری بیشتر و حاصلش حال خوب تر و همینطور تا بالاترین مقام بهشت راضیه مرضیه که هم خدا از تو راضیه و هم تو از خدا راضی ایی پیش میره و بهشت رو تو همین دنیا برات میسازه ..که بی نهایت بابتش سپاسگزارم !

    و در جواب به سوال دوم باید بگم مثل اون داستان تمثیلی که هر مخلوقی از خدا چیزی خواست بهش داده شد ولی کرمای شبتاب که از خدا خودشو خواستن و خدا از نور خودش بهشون داد ،برای خودم و همه از خداوند فقط و فقط خودشو طلب کنم چرا که در سایه ی رابطه قوی با منبع به هرچیزی میتوان رسید و با آن زندگی کرد عاری از هرگونه تضاد احساس وابستگی و نیاز !

    و سعی کنم باوری رو در باره ی خداوند درونم ایجاد کنم که در عین سادگی و آرامش بخشی قدرت وصف ناشدنی شو بهمراه خودش داشته باشه چیزی شبیه باور پیرزنی که در کتاب روی ماه خداوند را ببوس مصطفی مستور وقتی ازش میپرسن با چی اومدی تا اینجا مادر ؟ خیلی ساده گفت با خدا .. انگار که دارد میگوید با فلان کس .. همینقدر ساده همینقدر واقعی .. چیزی شبیه باور کودکانه ولی زیبای قیصر امین پور در شعر پیش از اینها فکر میکردم خدا .. چیزی شبیه باور ساده و خود ساخته ابراهیم آنجا که میگوید خورشید و ماه و ستارگان و افول کنندگان رو دوست ندارم و به خدایی نمیگیرم و خالق شان را که در همه حال حاضره به خدایی برمی گزینم و با همین باور در حساس ترین لحظات سربلند شد وبا چنین باوری ابراهیم وار بت های ریز و درشت وجودمو بشکنم و در نهایت به خودش برسم مثل طفلی که سالها از اغوش مادرش جدا مانده و همیشه رو به سوی او داشته باشم و در سایه این تفکر و این باور به هرچیزی که اراده کنم و بگم موجود باش فورا موجود بشه چرا که خالقم اینگونه ست و مادامی ک به او متصلم من هم محتاج موجودیت هیچ چیز غیر خودش نیستم و هرانچه بخواهم برایم اسان است !

    و امیدوارم تا پایان سال به چنین باوری برسم و تا پایان عمر حفظش کنم !

    امیدوارم حتی کلامی از نظرم تونسته باشه جرقه ای از نور ایمان و باور برای رسیدن به خواسته هایی که با نجواهای شیطان فراموش کردیم و یا اصلا شروعشون نکردیم رو تو دل همه مون زده باشه .. و باعث شده باشه بپذیریم که اگر ما خیلی با هرانچه داریم در راه رسیدن به خواسته با امید و توکل به خدا شروع کنیم به قول دعای فرج در فاصله کلمح البصر او هو اقرب ( به فاصله پلک زدنی و یا کمتر ) دست های خداوند نمایان شده و تا پایان مسیر همراه ماست .. و چه چیزی زیباتر از این همراهی شگفت انگیز و معجزه وار ..خدایا شکرت ! خدایا شکرت ! خدایا شکرت !

    و جا داره در پایان نظرم مراتب سپاسگزاری رو هم نسبت به خداوند هم نسبت به اسباب و واسطه ش ینی استاد و عوامل سایتشون به جا بیارم چرا که با نوشتن این نظر هم متوجه وضوح خواسته ی اصلیم برای سال جدید شدم و هم به انچه استاد به عنوان هدف این تمرین یعنی قدرت عزت نفس و ایمان و باور قوی گرفتن از بما کسبت ایدیهم های سال قبلم برای خواسته های جدید امسالم ، رسیدم و به مصداق کلام لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق از بنده فوق العاده ش که ابراهیم وار باعث شکستن بت های باور های غلط ما شد عمیقا سپاسگزارم ، استاد هزار بار ممنون بابت این تمرین! ???

    و خدارو بار دیگر بابت نعمت بزرگ آشناییم از این طریق با فرکانس خوشبختی شاکرم . ?

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 2728 روز

    سلام خدای مهربونم چند وقتیه به صراط المستقیم هدایتم کردی راه کسانی که به آنها بی نهایت نعمت داده ای و نه راه گمراهان

    واین راه و این مسیر آشناانگار ریشه در جانم دارد انگار بدیهی ترین مسیری است که تا به حال در آن قدم گذاشته ام

    پس

    به توکل نام اعظمت آغاز میکنم نوشتن را یاریم کن تا با نوشتن نعمت های فراوانی که به من ارزانی داشته ای قدر دانت باشم و بهانه ای باشد برای تشکر از استاد عشق،عباس منش مهربان

    بخش اول سوال:

    ?سه ماه آخر سال 96 با این سایت و استاد عباس منش آشنا شدم دقیقن شبی که همه چیز عالی بود و من صدای شمارو شنیدم استاد ،درباره خدا حرف زدین و من فقط اشک ریختم گفتم خدا هدایتم کن …زندگیم بهم ریخت همه چیز کن فیکون شد و من فایل های شمارو حذف کردم استاد و نمیدونستم این شروع طوفانی چنین آرامشی به قلبم میاره و شما دستی شدی که من الان اینجای زندگی هستم

    ?من خودمو پیدا کردم دختر زیبا ،مهربون، دوست داشتنی که عاشقشم …دختری آرام و صادق و وفادار و باهوش وای استاد ممنونم بخاطر اینکه منو به خودم نشون دادین الان میدونم عشق به خودم یعنی سپاسگذاری از خداوند

    ?من سال 96 هدفم پیدا کردم همه دستی شدن از دستان خداوند الان میدونم چی میخوام کتابای مربوط به کارشناسی ارشدم خود به خود جور شد و خریدمشون

    ?سال 96 یه گوشی خوشگل خریدم این اولین گوشی من …باورتون میشه فقط یه گوشه دفترم نوشتم من این گوشی میخام درصورتی که نه پولش داشتم و نه هیچی الکی نیست که خدا قسم خورده به قلم

    ?من عاشقم، بهترین رابطه عاشقانه دارم تازه الان میفهمم

    دوستان عقل کلم ممنونم بخاطر راهنمایی هاتون خانوم مرجان شاد ممنونم و استاد عزیز ممنونم بخاطر فایل رایگان اصل اساسی رابطه عاشقانه

    ?سال96 و اوایل 97 من 5 تا از کتابای استاد خریدم با فایل تسلط ذهن بر جسم…استادممنونم که خدارو بهم نشون دادی من به همون خدا گفتم و اونم واسم خرید….من با درآمد 0 تومان هر چی بخوام بدست میارم

    ?من نمازم سر وقت میخونم و خداوند کنار خودم حس میکنم رابطم باهمه عالی شده و فقط به خدا وابسته ام آرامش دارم و شادم فراوانی تو جهان باور کردم و بابتش سپاسگذارم من به هر اونچه میخام میرسم و واسم موندگاره چون همه چیز باوره و من باورش دارم…

    ?بزرگترین دستاورد سال 96 :استاد گفتی سبک زندگی شخصی برای خودتون داشته باشید همش فکر میکردم خب یعنی چی و الان فهمیدم سبک زندگی شخصی من این که فقط کافیه بخوام و هر چیزی که بخوام به راحت ترین شیوه ممکن به دستم میرسه و خیالم راحت باش همه چیز آسون و راحته

    و اما بخش دوم سوال:

    ?ارشد ایمنی شناسی با رتبه یک رقمی قبول میشم

    ?از خداخواستم همونطور که به سلیمان ثروتی داد که به کسی نداده به من رابطه عاشقانه و عشقی بده که تا به حال به هیچکس نداده…و ازدواج کنم با شخصی که جفت روحی من و هم فرکانسیم و خدا در رابطه ماست و به ما آرامش میده

    ?میخوام با خودم و خدای درونم در هماهنگی کامل باشم تمام قوانین خداوند بشناسم و ازقوانین هر لحظه تو زندگیم استفاده کنم

    ?میخوام شغل مناسب که مد نظرم پیدا کنم شغلی که وقت کمی ازم بگیره و من پایبند به مکان خاصی نکنه و به استقلال مالی برسم

    ?از خدا میخوام دوره عشق و مودت در روابط استاد عباس منش واسم تهیه کنن

    ?کادو به پدرم یه ماشین هدیه بدم و به مادرم یه خونه با تمام امکانات برای خواهرم اسب بخرم و به برادرم سرمایه اولیه که لازم دارهبدم ?

    ?خدایا ممنونم نوشتی برای من و تمام دوستانم هر آنچه به ما عطا کردی

    استاد خیلی چیزهای بیشتری میخاهم و چیزهای بیشتری بدست آوردم سپاسگذارم که دستی از دستان خدا شده ای و به من یاد دادی بدست می آورم هر آنچه که میخواهم….

    دوستان از خدا خیلی بخواید کم خواستن از خدا یعنی شرک ….امیدوارم هممون خیلی از خدا بخواهیم چون خدا بهمون میده هر اونچه بخوایم…???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آرزو گفته:
      مدت عضویت: 2728 روز

      سلام الان تقریبا یه سال ازین نوشته گذشته و الان که خوندمش یه حس خاص بهم دست داد جالب بود واسم و تغییر مدارم حس کردم

      خب ارشد ایمنی شناسی رتبم 100 شد و خداراشکر قبول نشدم چون بعد مدتی متوجه شدم که من به این رشته علاقه ای ندارم و حسم بد میشد باهاش

      ولی با یه کوچولو درس خوندن بهم ثابت شد حتی کنکور هم طبق فرکانس ها و باورهای ما و من رتبه ای که گرفتم رتبه باورهام بود فقط

      یکی دیگه از موفقیت هام خرید دوره عزت نفس استاد عباس منش و جلسه 9 قانون آفرینش

      از لحاظ مالی واقعا پیشرفت کردم و باورهام خوب جواب میده و همه چیز باوره اصلا از جایی که فکرش نمیکنم خدا بهم پول میده و هر چی بخوام فراهمه واسم

      وای عاشق هنر هستم و هر روز بیشتر دارم به سمت هنرو کارای هنری هدایت میشم من ویژگی خوبی که درون خودم پیداکردم این که استعداد و ذوق هنری زیادی دارم و خود به خود خیلی چیزا بلدم بدون آموزش دیدن و حتی چیزایی که بقیه واسش میرن کلاس من با دیدن یه عکس سریع انجامش میدم

      خداراشکر

      من قبلا فکر میکردم اصلا هنری ندارم?

      یکی از نتاااایج عالی و فوووووق العاده من تو سال 96 عمل لازک چشمام بودش که بابتش خدارو هزاران مرتبه شاکرم بدون اینکه 1 ریال پول از خودم باشه خدا همه هزینه هارو داد و به خوبی عمل کردم و الان چشمام عاااالیه و بهتر از روز اولش شده

      یه عالمه لباسای خوجمل خریدم امسال

      مسافرت رفتم و خیلی خوش گذشت و یه جایی حسی بهم دست داد که ناب ترین و قشنگ ترین حس تو زندگیم و به یاد موندنی

      سلامتی که بزرگترین نعمت و امسال به طور کامل خداراشکر سالمم

      یه معجزه خوجمل از طرف خداجونم و اینکه دوتا از فامیلامون که بچه دار نمیشدن خداراشکرررر بچه دارن و خیلی خوشحال شدم واسشون و کلی خبرای خوووب دیگه هم بهم رسیده

      امسال زمستون قشنگی بود با کلی برف و بارون و فراوانی آب و قدرت خدا با تمام وجود حس کردم چون قبلش میگفتن اینجا دیگه خشک میشه و باید تخلیش کنیم و جالبش اینجاس که فقط محل زندگی ما این همه برف اومده و چند کیلومتر اون ور تر حتی بارونم نمیبارید

      خداراشکر بخاطر قوانین ثابتش

      و کلی نتایج عالی دیگه و قشنگ ترینش عشقی که خدا به قلبم داده و فردی که دستی از خداوند تا خدا محبتش بهم بده و لحظات زیبا و دوست داشتنی نابمون کنار همدیگه و مادری خوبشون که خیلی دوستم دارن

      و رابطه عالی بامادر پدرو خواهر برادرعزیزم که خیلی دوسشون دارم

      و آرامش و رابطم باخدا و ایمانم و اینکه دیگه نمیترسم و خداحس میکنم هر لحظه

      خدایاااااااا شکرت شکرت شکرت شکرت شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        آرزو گفته:
        مدت عضویت: 2728 روز

        قربونت برم که اینقدر نتایج عالی گرفتی آفرین مطمئنم بهتر و بهتر میشی هر روز

        1با حساسیت بیشتر ورودی هات کنترل کن

        2همه چیز ساده است پس ساده بگیر

        3همین که سالمی اون سیم برق که لخت شده وآتیش گرفت سریع دیدین و درست کردین و خدا کمکتون کرد همین نتیجه است چون سالمی الان

        4عشقی که دریافت میکنی قشنگ ترین نتیجه است

        5احساس خوبت

        7اینکه مهربون تر شدی و زیباتر و باهوش تر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مریم پ گفته:
    مدت عضویت: 2687 روز

    به نام‌خداوندی که چشمه سعادت را ب سمت ما جاری ساخت!

     استاد می گویی از سال 96 بگو!   فکرشم را هم میکنم  چشمانم خیس میشوند!

    استاد عزیز  وجودم پر از واژه است که وصف کنم

    که چگونه من در این سال از انسان بودن خودم ب وجد آمده ام!

    یادم می اید چگونه اتفاقی با قانون جذب آشنا شدم و  کمی از این استاد یاد بگیر کمی از ان استاد و خداوند را شاکرم که   با دستان پاک خودش مرا به خود رساند

    یک شب یک نفر که اصلا نمیشناختمش پیامی به من  داد سوالی داشت جوابش را دادم نگاهی ب عکس پروفایلش کردم گفتم ببخشید شما قانون جذب میخوانید گفت بله!

    گفتم منم میخوانم گفت من با عباس منش کار میکنم! بعد کلا ناپدید شد. من هم کلا عباس منش را فراموش کردم و با استادان دیگر دنبال میکردم تا یک بار  گفتم همه این استادان درست میگویند اما چرا حس میکنم یک جای کار ایراد دارد  یک لحظه یاد ان فرد ناشناس افتادم اری رفتم دنبال عباس منش!  من دریک گروه بودم شاید 5 ماهی میشد خیلی از فایل های استاد انجا بود اما انگار من ندیده بودمشان!  شروع کردم ب گوش دادن حرف هایش ب دلم مینشست اما باز یک جای کار ایراد داشت  وارد سایت شدم از عقل کل سوالی پرسیدم که کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم را معرفی کردند انوقت که خواندمش

    بند بند وجودم گمشده اش را پیدا کرده بود اری این همان گم شده من بود!

    با کمک دستان خدواند که یکی از انها عباس منش مهربان و عزیز است  28 سال زندگیم را کنار گذاشته ام و در 6 و 7 ماه اول زندگیم هستم! ان دختر که فکر میکرد زشت ترین است

    حالا با غرور و افتخار با پر زمین میگذارد  . یادم می اید   یک بار که میخواستم سر کار بروم  از کنار اینه داشتم رد میشدم خودم را دیدم گفتم وای دختر تو چقد خوشگل شدی باورم نمیشد چند دقیقه مات و مبهوت خودم را میدیدم باورم نمیشد این منم! هر وقت که در خیابان راه میرفتم ادمها را بر اساس قیافه و لباسشان قضاوت میکردم حالا  هر انسانی را میبینم میگویم وای این روح پروردگار من است و پیش می اید که بغض میکنم از هیجان!   و حالا عاشقانه خانواده ام همکارانم و همه ی انسان های زمین را دوست می دارم .دوستان گفتند کتاب شکر گزاری را بخوان! من اکنون در چند روز اول هستم چون قبلا در خانه ای دیگر زندگی میکردم و بعدا به این خانه مان امدیم وقتی بابت هر چیز سپاسگزاری میکنم میبینم اری این را من با همان سیستم ارزشمند خدواند به دست اورده ام و سیستم بدون اینکه من چیزی بدانم کار  میکرده است! و حتما میتوانم زندگی بهتری خلق کنم چون قبلا هم توانسته ام واین هم دستاورد ارزشمند سال 96 من بود

     برنامه سال 97.

     میخواهم از چشمه شناخت خود و پروردگار پاک سیراب تر شوم و به نعمت های خاص خداانچنان که سزاوار یک انسان است برسم.

    انشاالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ساناز شاکر گفته:
    مدت عضویت: 3034 روز

    سلام و درود به همه دوستان عزیز

    من علت تمام اتفاقات خوب سال گذشته ام را میگویم(از آنجایی که لیست نوشته هام بس طولانی است)، درک حقیقی از توحید و تلاش برای عملی کردن آن در سطح افکار، کلام، اعمالم. خالص کردن تمام نیت هایی که در دل برای انجام کارها و خواسته هایم داشتم. خواندن عمیقتر و تفکر عمیق تر بر قرآن و هدایت الهی اش. رهایی از تمام وابستگی هایی که داشتم.

    و حال تمام تجاربی که میخواهم در سال 97 داشته باشم فقط و فقط از خداوند خواسته ام از مرحله ایده، تا مسیر به من نشان دهد و کاملا یقین دارم به همه انها رسیده ام همانطور که تمام اتفاقات عالی سال قبلم را در کمال ناباورانه دیدم و رسیدم. من فهمیدم همه چیز اوست و در سکوت من جاری است من فقط و فقط خواسته ام که او به من نشان دهد آنگاه هر آنچه از من بخواهد با عشق انجام می دهم و من یقین دارم چیز هایی که به من نشان میدهد در مسیر همون خواسته های من هست و اگر در ظاهر نباشد مطمینا به همون نتیجه میرسد. در این مسیر میخواهم همواره آگاهی من را از درک حقیقت بالاتر برد تا با صبری زیبا و توکلی توحیدی و استواری در عمل قدم بردارم.

    در پناه لطف و عنایت خداوندی که در همه جا جاری ست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    یکتا پرست گفته:
    مدت عضویت: 2783 روز

    سلام ب استادم و همه ی خانواده صمیمی

    سال 96 سال خیلی خوبی برام بود خدارو شکر تونستم با سپاسگذاری تجسم و تمرکز به خیلی از خواستههام برسم

    2-خودمو و خدای خودمو بهتر شناختم خدایا شکرت

    3-از اشتباهاتم درس هایی رو یاد گرفتم

    4-هر مقدار پولی که میخواستمو ب راحتی ب دست اوردم خدایا شکرت

    5-امید و انگیزه زیادی داشتم خدایا شکرت

    6- ارامش دارم

    7-ب افراد زیادی کمک کردم خدایا شکرت

    8-ی ارزویی که سالها قبل از خدا خواسته بودم امسال متوجه شدم که خیلی وقته بش رسیدم خدایا شکرت

    9-ب بعضی از اهدافم که درسالهای قبل نوشته بودمشون رسیدم خدایا شکرت

    10-سالم هستم خدایا شکرت

    11- خیلی اوقات ب رب توکل کردم و اون همه چی رو خودش برام درست میکرد خدایا شکرت

    12-بیشتر از قبل خودمو دوست دارم خدایا شکرت

    13-شکرگذار و قدردان نعمت های خداوند هستم و بودم خدایا شکرت

    14-بعضی اوقات تونستم اوضاع و شرایط رو ب نفع خودم بکنم خدایا شکرت

    15-صبورتر شدم خدایا شکرت

    16راه حل گرا بودم و هستم خدایا شکرت

    و…

    اتفاق هایی که دوست دارم تو سال جدید بهشون برسم

    1-تغییر باورهام درمورد موضوع مورد نظرم خدایا شکرت

    2-پس انداز کردن رو یاد گرفتم خدایا شکرت

    3-باورهای توحیدیم رو خیلی تقویت کردم خدایا شکرت

    4-درامدم رو 3برابر و حتی خیلی بیشتر کردم

    خدایا شکرت

    5-مهارت فن بیان و ارتباطاتم رو خیلی عالی کردم خدایا شکرت

    و…

    این تمرین خیلی عالی هس و من خودم بعضی اوقات در طول سال هم انجامش میدادم تا حس و حالم عالی باشه

    از خوندن کامنتهاتون خیلی لذت بردم برای همتون ارزوی بهترینهارو دارم

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: