توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیز و همکلاسی های دوست داشتنی خودم
اول از همه بگم که سال 96 و بدنبال آن سال 97 تا آخر عمرم جز پر بارترین سالهای زندگی خواهد بود .
از اولش بگم براتون که من فرک کنم تابستان 93 با استاد از طریق یک کلیپ انگیزشی که همکارم و عشقم برام فرستاده بود . آشنا شدم و رفتم تو سایتی که آخرش نوشته بود و شروع کردم به دانلود و گوش دادن فایلهای رایگان استاد . که خیلی برام جالب بود چون من علی رغم معتقد بودنم، حرفهایی که مبلغان ایرانی در مورد دین و … می زنند را نمی تونستم باور کنم و وقتی حرفاشون که بطور اتفاقی به واسطه علاقه شدید مامانم به این مبلغان می شنیدم ، به جای پیدا کردن راهی برای ارتباط با خدای مهربانم ، بیشتر مضطرب می شدم .
خلاصه اینکه من این استاد را به عشقم معرفی کردم و دونفری تمصیم گرفتیم این مسیر را ادامه بدیم و از بسته آفرینش شروع کردیم و البته یکی یکی میخریدیم و تمارینشو انجام میدادیم و چون داشتیم یه کارگاه کوچیک برای خودمون می زدیم پول کافی نداشتیم .قرار شده به مناسبتهای مختلف مثلا روز زن و مرد یا تولدهامون به جای هدیه یک فایل دوره آفرینش بخریم . مسیر خوب بود…..
ولی همونجوری که استاد تو بسته ثروت2 گفتند : “که بچه ها آگاهی که من دارم بهتون میدم چاقوی دو طرف برنده ست و وقتی آگاهی پیدا کنید و به قوانین عمل نکنید با سرعت خیلی بیشتر از دیگران سقوط می کنید .” ما هم بعد مدتی که فشار کاری و البته خانواده ها مون بیشتر شد به جای تمرکز بر خواسته ها و حرکت در جهت اهدافمون علی رغم آگاهی بر قوانین برخلاف قوانین عمل کردیم هرچند هرزگاهی به خودمون مسلط می شدیم ولی بازم چون ثابت و پایدار نبود. دوباره اوضاع کاریمون و روحیمون بهم می ریخت ما واقعا همدیگرو دوست داشتیم ولی شرایط هر روز بدتر می شد .
تا اینکه آذر سال 95 من بر اثر فشار عصبی زیاد دچار حملات پانیک شدم و بدتر از این نمیشد عشقم علی رغم شرایط بد خیلی سعی کرد بهم کمک کنه ولی شرایط اجازه نداد و ما 31 فروردین 96 بعد از 4 سال عاشقی کلا قطع ارتباط کردیم و البته این تصمیم عشقم بود و من چاره ای جز پذیرفتنش نداشتم .
نگم براتون که چقدررررررررررررررررررررررررررر سخت بود
چون ما همچنان همکار بودیم . ی دختر شاداب و شلوغ و پرهیایو تبدیل شده بود به ی دختر بیمار که مدام حمات عصبی بهش دست میداد و بر اثر مصرف قرص اعصاب 16 کیلو اضافه وزن پیدا کرده بود و علی رغم این قضیه شکست عشقی و……
خوب رسیدیم به اردیبهشت سال 96 من اول تصمیم گرفتم به اوضاع خودم مسلط بشم و شروع کردم فایل آفرینشو مجدد گوش دادن و انجام تمارین (ما با هم بسته ثروت 1و 2 هم خریده بودیم پاییز95 ولی من هنوز فرصت استفاده ازشو پیدا نکرده بودم)
یکم حال دلم بهتر شد و شروع کردم به ادامه مسیر رفتم ناخن کاشتم ابرو تاتو کردم و…. از این کارایی که حس خوب به خانوما میده و مسافرت دو سه روز با همکاران به سرعین و با خانواده به شمال و ….. و توجه و تمرکز شدید به هررررررررررررر چیزی که حال دلمو خوب کنه بقول استاد پرواز پرندگان
و روز به روز حالم بهتر میشد و تقریبا حملات متوقف شد به جز مواردی که همکارم عشقم ، چون ایشون مدیر بارزگانی بودند و من مدیر تولید مجموعه ای که باهم کار میکردیم و ایشون تصورشون این بود که به خاطر شرایط جدید من میخوام مانع پیشرفت کاری ایشون بشم ، هرموقع تشریف میاوردند کارخانه شروع میکردند به داد و فریاد که چرا سفارشات به موقع ارسال نمیشد و باعث حمله عصبی من میشدند و البته بعدش خیلی پشیمون میشدند و….
خلاصه اینکه من 31 مرداد 96 بالاخره تونستم بعد از 10 بار درخواست استعفا از شرکت بدون تایید مدیران ارشد بیام بیرون .
حالا من مونده بودم با حقوق یک میلیونی از بیمه بیکاری ( من ماهی 4 میلیون از کارخانه میگرفتم ) و بدون هیچ سرمایه ای چون همشو خرج اون کارگاهی که قرار بود مشترک با عشقم بزنیم کار بودم .
و حجمه عظیم خانواده و اطرافیان که منتظر بودند ببینند من بعد از 7 سال کار چه نتیجه ای گرفتم .
بازم نگممممممممممممممممم براتون که خیلی سخت بود .
من با تمرکزی که روی سلامتیم کرده بودم تونستم دوماه هیچ حمله ای نداشته باشم و دکترم داروهای من عوض کرد و با دوز ضعیف که برای تکمیل دوره درمانی واجب بود جایگزین کرد و البته بسیارر متحیر بود که من چه جوری تونستم علی رغم مشکلات حال خودمو خوب کنم و خلاصه اینکه کلی ازم تعریف کرد و بهم افتخار کردو البته دکترم از ماجرای عاشقی من خبر نداشت و این همه متحیر شده بود . و من تودلم اول از خدا و بعد از دست خدا ،استاد عباس منش عزیزم تشکر کردم .
من شهریور 96 با اندک پولی که برام مونده بود بسته روانشناسی ثروت 3 و هدف گذاری خریدم .
و با انگیزه ای که گرفته بودم شروع کردم به پیاده روی و رفتن به باشگاه و کار کردن برروی ثروت 1 و به دنبال اون هدفگذاری و در اوقات بیکاری چون من ی خانم مهندس هنرمند هستم از سال قبل یادگیری خیاطی را شروع کرده بودم .شروع کردم به ادامه یادگیری اون از زن داداش گلم چون بقول استاد خلق یه هنر به آدم حس خوبی میداد و من تنها چیزی که لازم داشتم ، حس خوب بود .
خلاصه اینکه یکم به خودم مسط شدم دیگه باشگاه نرفتم و تو خونه با تردمیل و برنامه ورزشی و رزیمی اینترنتی ادامه دادم و ناخوناموبرداشت و به خودم رسیدم و کلی به مناسبت تولدم ، ولنتاین . کاهش وزنم و روزن مهندس کلی کیف و کفش از داخل و خارج اینترنتی برای خودم خریدم و تنها تولدی بود که اجازه ندادم کسی برام کادو بخره .بعدش رفتم سراغ اجاره مدرک مهندسیم و ایجاد یه درامد موقت بیشتر که علی رقم اینکه تو محل زندگی کارخونه خوبی پیدا کردم ولی به اصرار مدیر عامل سابقم مردکمو به شریک قبلیش که که تاجر بزرگ بود البته به مبلغ کمتررر اجاره دادم و ایشون که آشنایی کمی با من داشت و وقتی براش تعریف کردم که من تو این مدت با حقوق ماهانه خودم شروع کرده بودم به قالبسازی و… و البته شکست خوردم بهم پیشنهاد تاسیس یه کارخونه جدید با مدیریت من داد و البته من ازشون فرصت خواستم گقتم باید بسته های روانشناسیمو تکمیل کنم و ورزشمو ادامه بدم که اضافه وزنم درست کنم و ایشونم قبول کردند .
و اینم بگم من همیشه تو دفتر سپاسگزاری و خواسته هام از خدا میخواستم یه تاجر بشم در زمینه کاری خودم بدون هیچ ذهنیتی نسبت به آینده و چگونگس مسیر و خدا منو به سمت ایشون راهنمایی کرد
و من تو این مدت دوره روانشناسی 2 و 3 هم تکمیل کردم .
و چون خیلی دوست داشتم دوره عشق و موت بخرم یعد یه هفته یه ایمیل تخفیف برام اومد و دی ماه بسته رو خریدم و تو تخفیف تولد استاد عززززززیم بقیه بسته ها رو خریدم .
الان دارم رو دوره عشق و مودت کار میکنم و الان من هستم راضی 31 ساله با 13 کیلو کاهش وزن و حال عالی دل و روحیه فتح جهان و آماده ام از بیستم فروردین شغل موردعلاقه مو شروع کنم
بچه ها استاد یک مسابقه گذاشته بودند برای راهکارهای برای کنترل تمرکز ، من اونجا نوشتم که چه جوری تو این مدت تمرکزمو بذارم رو خواسته و البته خیلی کارای دیگه که یادم رفته بود اونجا بنویسم و وقتی نظرات دوستانو خوندم یادم افتاد من این کارارو هم میکردم
و ی مطلب دیگه ک من بسته های استادو اینجوری استفاده میکنم :
اول هر فایلو یک بار تصویری می بینم بعد 3 بار گوش میدم و بار پنجم پای لب تاپ میشنیم و واو ب واوشو پیاده میکنم و بعد از روی نوشته خودم تو لب تاپم گزیده نکات تایپ میکنم و بعد با صدای خودم گزیده نکتو ضبط میکنم و هر روز به محضر بیداری گوش میدم تقریبا گزیده نکات آفرینش و هدف و ثروت 1و2و3 و میثاق و عبارات تاکیدی ثروت و … 2 ساعت شده البته بگما و اینقدر تند خوندم که کسی جز خودم متوجه فایلای ضبط شده من نمیشه
و البته تمرین فانوس دریایی رو توی ی سررسید بزرگ و دفتر سپاسگزاری انجام میدهم اکثر روزا و البته تمرین دسته چک جادویی. برای خودم 400 برگ دسته چک دادم چاپخونه ای که اتفاقا اوناهم عباس منشی بودند برام درست کردندسال 96 یک بسته 100 دقیقا 29 اسفند تموم شد.
پاورپوینت آرزوهامو بعد اتمام تمام بسته ها نهایت تا آخر اردیبهشت درست میکنم . البته یکی دارم مربوط به قبل دیگه آرزوهام خیلی تغییر کرده خوب .
بچه ها من سعی کردم با جزییات بنویسم که خوب درک کنید شرایط را
لطفا عشقم را قضاوت نکنید ایشون از دوستان عباس منشی ما هستند و خیلی زیاد قابل احترام.
برای سال 97 میخوام
1٫ بسته های استادو تموم کنم و در کنارش شغلمو شروع کنم
2٫ کلاس زبانمو تکمیل کنم و دوره وب مستر بگذرونم چون استاد تو بسته ثروت 3 گقتند کسی که زبان و اینترنت مسلط نباشه ب زودی از بقیه خیلی عقب میافته
3٫ ماشین بخرم
4٫ به وزن ایده آلم و اندام خوش فرم برسم
5٫ به دبی ، ترکیه ،چین ، عراق ، سوریه سفر تجاری کنم
6٫ خونه مستقل بخرم تو تهران و…………
الان سال ۹۸هست و من از موفقیت های شما الهام گرفتم بهتون تبریک میگم
راضیه خانم نظرتون قشنگ بود انشاالله در کار و ندگیتون موفق باشین
سپاسگزارم دوست عزیز
باسلام من هزاربار سایت گشتم این فایل تاحالا ندیده بودم بخدا
اتفافاقات عالی سال۹۸من
به دنیاامدن پسرم
تجربه بالاترین درامد عمرم
خوب شدن رابطمباهمسرم
خریدن ماشین
پیشرفت توکارم
پیشرفت فرکانسی
احساس خوب داشتن
براسال۹۹
میخوام شعبه دوم بزنم برا کارم
مغازه بخرم
دندونام کلا درس کنم
طلابرامادرم بخرم
یه قرض کوچک دارماون بدم
به درامد فیکس ماهی ۲۰برسم فیکس فیکسش کنم از هرشعبه
رابطم باهمسرم بهترشه
یه مسافرت برممشهد
یه ماشین بهتر سمندیا دنابخرم
فروشنده بگیرم کار بسپارم ب اوناخودم وقتم بیشترازاد شه
کلاس آشپزی برم ک عاشقشم
برای خودم تولد بکیرم باکادو
خانوادم یه رستوران توپ مهمون کنم
به استقلال مالی موقت حداقل برسم
بیشتر رو باورهام کار کنم
خداروشکرررررر آفرین ب شما خیلی خوبه این همه نتایج خوب در اولین سال حضورت بهت تبریک ـمیگم
سلام
سال 96 برای من سال بسیار خوبی بود در همان ابتدای سال به من پیشنهاد شد که دبیر کانون زنان بازرگان ایران شوم این موفقیت خوبی برای من محسوب می شد من به راحتی پدیرفتم با اینکه زمان گذاشتن در کسب و کار شخصی ام زمان زیادی برای من نمی گاشت لااقل آن زمان این گونه فکر می کردم اما بعدها دیدم این حضور چقدر برای من مفید بود و چه فرصتهای ارزشمندی را برایم به ارمغان آورد همان اوایل سال من جلسه اول قانون آفرینش را خریدم که نتایج شگفت انگیزی را وارد زندگیم کرد همان ابتدا یک سفر رایگان از طرف کانون به عنوان هدیه به من پیشنهاد شد چیزی که در سناریویی روز قبلش نوشته بودم یک سفر لوکس خارجی با بهرین پرواز که هدیه خداوند به من بود. خدا را شکر می کنم. با اینکه کد مدرسی نداشتم به من پیشنهاد شد که دانشگاه علمی کاربردی به عنوان مدرس تدریس کنم که تجربه بی نظیری بود همان موقع بود که در دکترای کارآفرینی پذیرفته شدم و انتخاب رشته کردم در یک قرعه کشی خانگی مبلغ 2 میلیون تومان برنده شدم و آن را دلار خریدم که خیلی هم سود کرد و برای خرید بسته روانشناسی ثروت 1 دلارم را فروختم مرداد ماه بود که تخفیف 40 درصدی بسته روانشناسی 1 به من تعلق گرفت و این بسته را خریدم که خرید این بسته تازه شروع موفقیتهای زندگی من بود و چه دستاوردهای ارزشمندی را وارد زندگیم کرد. در یک رابطه عاطفی چندین سال بودم که شهریور ماه این رابطه سمت و سو گرفت و اسفند 96 اوج این رابطه عاطفی و سرانجام یافتن آن بود این نتیجه بزرگترین دستاورد من از بسته روانشناسی ثروت 1 و عالیترین موفقیتی بود که در سال 96 کسب کردم. اما این همه موفقیتهای من نبود 2 بار به تلویزیون دعوت شدم یکبار به عنوان مشاور کارآفرینی و یکبار دیگر به عنوان یک بانوی موفق در عرصه کارآفرینی. در حالی که کمترین دخالتی در ایجادش نداشتم. موفق شدم در جمع 500 نفری از افراد مختلف سخنرانی کنم و بسیار هم مورد استقبال حضار و دوستانم قرار گرفت.
دستان خداوند در کسب و کار شخصی ام آمدند و کسب و کارم را به سمت جلو بردند همه این کارها را با عشق انجام دادند.
اما در همان اوایل خرید بسته روانشناسی ثروت 1 تضادهای زیادی برایم اتفاق افتاد تضادهایی در کسب و کار شخصی ام بود. سال 95 با یک فردی شریک کاری شدم که در کشور دیگری کار بازرگانی می کرد و قرار شد نشستهایی را مشترک با هم برگزار کنیم تا آن افراد در کشور مقصد سرمایه گذاری کنند به هر حال من تمرکزم را روی آن موضوع گذاشتم که نتیجه مالی خوبی برایم نداشت که بعدها متوجه شدم به دلیل شرک و حساب کردن روی ایشان من نتیجه نگرفتم. اوایل خرید بسته با فرصت و ایده ای روبرو شدم که بسیار جذاب بود و به دلیل تجربیات قبلی ام در گذشته می خواستم مجددا روی آن متمرکز شوم. لازم بود رویدادهایی را برگزار کنیم و در آن رویدادها روی مباحث زیست محیطی متمرکز شویم. هر روز با ارگانهای مختلفی جلسه می گذاشتم که آنها را برای برگزاری این رویداد متقاعد کنم (هر چند بعدها فهمیدم این هم پاشنه آشیل من بود چون به جای تمرکز بر قدرت خداوند روی کمک آنها حساب کرده بود.) یک روز که جلسه تمام شده بود و به سمت دفتر برمی گشتم بعد از مرتب کردن وسایلم و عزیمت به سمت خانه موقع رسیدن به خانه متوجه شدم کلیدم را گم کردم (در واقع در ساختمان محل کارم جا گذاشته بودم و شریکم کلید را برداشته بود اما به من نگفته بود.) که البته این خیری از جانب خداوند بود و زمانی این تضاد پیش آمد که با گروهی از دوستانم آشنا شده بودم و فضای دفتری با اجاره مناسب را در منطقه بالاتر از میدان آرژانتین تهران بدست آوردم یعنی آن تضاد با اینکه در ابتدا خیلی ناراحت کننده بود اما نتیجه خوشی داشت. بعدها که فکر کردم من همیشه دوست داشتم در آن منطقه دفتر کاری داشته باشم. بنابراین گم شدن کلید باعث شد زمینه فعالیت و دفتر کاری من بدون کمترین درگیری با شریکم تغییر کند چند ماه بعد متوجه شدم که این فرد بدهیهای مالی سنگینی پیدا کرده و طلبکاران زیادی دنبال او هستند. تضاد دیگری که برایم پیش آمد این بود که در رویدادی که برگزار کرده بودیم فرد همکار با سازمانهای دولتی تبانی کرده بود و اسم مجموعه برگزارکننده که ما بودیم را حذف کرده بود. به هر حال تضاد سنگینی بود و من کاملا اتفاقی مطلع شدم و برای همین کاری کردم تمامی مستندات را جمع آوری کردم یک کلیپ درست کردم و خیلی اتفاقی پرونده های پروژه قبلی که مرتبط با این موضوع در کشور ژاپن بود را یافتم و به من الهام شد که با نمایندگان آن کشور تماس بگیرم و مستندات پروژه و رویداد جدید را و اهدافم و برنامه هایم را برای آنها بفرستم و آنها هم از این کار استقبال کردند و یک سازمان فعال در حوزه پسماند در کشور ژاپن را متقاعد کردند که با من همکاری کنند و من و سازمان ایرانی فعال حوزه پسماند را برای سایر مذاکرات به ژاپن دعوت کردند. همه اینها دقیقا بعد از بروز آن تضاد رخ داد. چقدر خداوند زیبا مرا هدایت کرد و چقدر با وجود دردناکی تضادها فقط به خداوند توکل کردم و به الهاماتم توجه کردم. بارها گفته ام که رشته تحصیلی و تخصصی ام کارآفرینی است و تلاشهای بسیار زیادی در این زمینه انجام داده بودم اما نتایج خیلی بزرگی کسب نکردم در حالی که این چند ساله بخصوص این هفت ماهه میزان پیشرفتم با تمام آن سالها که حدود 16 سال است برابری می کند. اواخر سال 96 برای حضورم در کانون رقم مالی در نظر گرفتند و چقدر موقعیتم ثبیت تر و قویتر شد. درآمدم به راحتی سه برابر شد. اوایل امسال محصول حل مساله را خریدم که چقدر دیدگاهم را در مورد مسائلی که از حل آنها و مواجهه با آنها طفره می رفتم تغییر کرد. مثلا توانستم با طراح سایتم مذاکره کردم و راحت پذیرفت و دوباره سایتم بالا آمد در حالی که یکسال از این کار سر باز زدم.
سال 96 توانستم به اکثر عزیزان و اعضای خانواده هدیه خوبی بدهم از این کار خیلی لذت بردم.
خداوند را سپاس می گذارم که این همه موفقیت در سال 96 کسب کردم و سال 97 موفقیتهای مالی و تجاری بیشتری و ملموس تری را از همین شروع سال کسب می کنم.
برای سال جدید می خواهم درآمدم را ده برابر کنم و همه تمرکزم را روی ثبیت موقعیت موسسه ام در حوزه برگزاری موفق رویدادها و ترویج تفکیک حوزه پسماند و مسائل زیست محیطی می گذارم. همه محصولات استاد را می خرم. ماشینی که مدتها آرزوی خریدش را دارم با کمک خداوند می خرم. آزادی مالی، زمانی هم از خواسته های من است. سال 96 دریافتم که رسالت من اینست که به موفقیت مالی برسم و از این طریق روی دیگر بانوان تاثیر بگذارم و به عنوان سخنران انگیزشی در زمینه کارآفرینی با موفقیتهایی که بدست می آورم روی دیگر بانوان چه در ایران و چه در دیگر نقاط دنیا تاثیر بگذارم. این آموزشها و سخنرانیها را در استانهای دیگر اجرا می کنم. تجربه سفرهای داخلی و خارجی با شکوه را می خواهم داشته باشم. مخصوصا سفرهای خارجی خیلی آموزنده و جذاب است. در مسابقات کارآفرینی امسال می خواهم اول شوم.
سلام مهربانو
چقدر از موفقیت هاتون خوشحال شدم. امیدوارم به اهداف امسالتون برسید
سلام
امروز دوباره با دیدن این فایل برگشتم به سالی که ابتدا بسیار ناراحت ودردناکـ وغمناک بود برای من اما دیدم خدا بدون اینکه متوجه حضورش شوی در زندگی ما جاریست
به یاد آیه زیبای و
إِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ
(به انان که سراغ مرا از تو میگیرند بگو من نزدیکم)
سال 96خداوند بارها و بارها در زندگیم بارهای زندگی مرا به دوش کشید و چه راهنمای باتجربه ای بود او که تمام نهان وپنهان رو میداند
سال 96 من مصممانه تصمیم گرفتم کار ،کارمندی خود را کنار بگذارم و تمام پل های پشت سرم را خراب کنم،با ترس شروع به اقدام کردم خیلی شنیده بودم بترس واقدام کن خیلی هم دوسداشتم تغییر لول بدهم در زندگی و سلامتی و ثروت وشادابی و تندرستی
با دلی پر از ترس و اضطراب اقدام کردم واما استعفا ندادم در تعطیلات عید تصمیم گرفتم دیگر به اداره نروم و بروم دنبال کاری ک انتخاب کرده بودم تا با آن تغییر لول بدهم،در 5فرودین دیگر به اداره برنگشتم با وتمام وجودم که گ پراز ترس و یاس ونا امیدی بود
ونداهای شیطان درونم موج میزد
انَّمَا النَّجْوَی مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا ……(سوره مجادله)
و این نداها جایی برای خدایم و نداهای الهی درونم باقی نگذاشته بود
،واقعا هر روز این ندا مرا محزون تر میکرد و واقعا این ندای شیطان بود،
شیطانی که فقط وعده فقر وبدبختی و محدودیت میدهد
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ ٌ(سوره بقره)
شیطان به شما وعده تنگدستى میدهد، و به بدکارى وا میدارد،
وخیلی زود این نداها،وعده های شیطانی
جای خودش رو در زندگی ام باز کرده بود و پس ازچند ماه با کلی بدهی و قسط ومجبور به اسباب کشی از خانه اجاره ای ام شدم ب خانه مادرم ومجبور ب فروش ماشین پرایدی که داشتم ،چون از ابتدا با خود میگفتم که اگر یک لحظه هم در ابتدای کار کم آوردم ماشین وپول رهن خانه ام است
و نمیدانستم چه قدرتی دارد این زبان و آنجا فهمیدم چرا میگویند با زبان خود گناه نکنید
چون من روزها مسموم آن گناه زبانم شده بودم وخود نوشته بودم سرنونشت پر از فقر و تنگدستی را و مجددا پس از چند ماه با خفت و ذلت وخواری برگشتم به اداره ام و پس از کلی حرف های قلمبه وناشایست شنیدن مرا پذیرفتند و وقتی از همه چیز و همه کس نا امید شدم رسیدم به این ایه قران که مصداق این شعرابوسعید ابوالخیر بود
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
وَ الَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصرِّواْ عَلىَ مَا فَعَلُواْ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ، أُوْلَئکَ جَزَاۆُهُم مَّغْفِرَهٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تجَرِى مِن تحَتِهَا الْأَنهْارُ خَلِدِینَ فِیهَا وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِینَ.)( و آن کسان که چون مرتکب کارى زشت شوند یا به خود ستمى کنند، خدا را یاد مىکنند و براى گناهان خویش آمرزش مىخواهند و کیست جز خدا که گناهان را بیامرزد؟ و چون به زشتى گناه آگاهند در آنچه میکردند پاى نفشرند. پاداش اینان آمرزش پروردگارشان است و نیز بهشت هایى که در آن نهرها جارى است. در آنجا جاویدانند و چه نیکو است پاداش نیکوکاران.)
وخداوند خیلی زود مرا پذیرفت و تمام وجود با اوهمراه شدم
در اداره مرا پذیرفتند و برای غیبت چندین ماه
من را از،شهرم مشهد با دادن یک شغل دون پایه تر به اصفهان منتقل کردند
این چندین ماه همسرم بی نهایت بی تاب شده بود و هر روز از هرجهت مرا سرزنش میکرد وبسیار ناله میکرد از وضعی که من همراه شده با شیطان برایش ساخته بودم
ودیگرحرف هایم را باور نداشت
در همین میان که سایت استاد رو از قبل دنبال میکردم و دوره ای تهیه کرده بودم ب اسم دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها که این دوره در این روزها شده بود تمام زندگی من وقتی ب جلسات8،9،10رسیدم
بارها وبارها گوش کردم انگار خداوند بامن حرف میزدو نداهایی انگار از درونم بیدارشده بود
این نداها ،ندای شیطان نبود
ندایی زیبا از جنسی بود که برایم ارامش و اسایش وامنیت را در درونم قلب جاری داشت و این ندا بی نهایت با خود درونی ام همسو بود
انگارمیدانستم که چه اتفاقی در راه است
قبول کردم تا به اصفهان بروم ومجددا آنجا مشغول بکار در اداره شوم ،
منی ک پولی نداشتم با 500هزارتومان قرضی از دوستان به همراه همسرم راهی شهری جدید وغریب وتنها شدیم اما انگار خدا 500هزار بار بیشتر درکنارم بود انگار این قدرت مطلق هستی همه وجودش در درونم بود قدرتی در درونم بیدار شده بود به اسم خدا،خدایی که قدرت مطلق هستی است
واللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم(سوره بقره)
و خدا از جانب خود آمرزش و فزونى به شما وعده میدهد، که خدا وسعت بخش و دانا است
و واقعا این قدرت ب من وعده فزونی و فراوانی میداد
خیلی زود در اداره ام مشغول ب کار شدم در اصفهان
انگار همه جمع شده بودند مرا یاری کنند وهمه دست ب دست هم داده بودند تا همه گان توانمندی های مرا ببیند در همان ماه اول با نمایش خداوند در اداره (هر روز صبح به خدا میگفتم خدایا تو با ذهنت بجای من کار کن
توباایده هایت بجای من ایده پردازی کن) شغلی همتراز و بهتر از شغل قبلی ام در اداره شهر اصفهان ب من دادند باورم نمیشد
باورکردنی نبود انگار همه دست ب دست هم داده بودند تا مرا به شخصی توانمند تبدیل کنند
روزی ک وارد اداره اصفهان شدم من تعهد دادم ک تا سه سال درخواست خانه سازمانی ندهم
حدودا دو ماه گذشت اوایل فصل پاییز بود ارامش درونی ام انگار گره خورده بود با ایمان الهی ام
همسرم از اینکه خانه ای نداشتم کمی بی تابی میکرد چونـواقعا زندگی جالبی نبود زندگی در اتاق مهمانسرایی ک هیچ وسیله ای نداشتیم فقط دوتا پتو برای خواب داشتیم و چنتا ظرف برای پخت وپز و وسایلم همچنان درشهر مشهد بودوـچ.ن پولی نداشتم برای رهن خانه
به خدایم درخواست دادم که دیگر مرا پای رفتن نیست تو با پای خودت برو مرا دیگر تاب نیست
شورای عالی اداره برای واگذاری خانه به تعدادی از کارکنان اداره تشکیل شد
کسانی که قراربود به انها خانه واگذارشود بیش از چند سال در نوبت بودندو من فقط چند ماه روی میزم نشسته بودم در دفتر و داشتم با خدایم عشق بازی میکردم که که گفتند نامه خانه سازمانی ارسال شده ب قسمت اداذی واسامی نفرات ک ب انها خانه واگذارشده در برد نصب شده
نمیدانم چرا اما باز ندایی میگفت که برو به پای تابلو بخوان وبا اینکه می دانستم کسی به درخواست من ک چندماه وارد این اداره شده ام کسی پاسخی نمیدهداما باور داشتم با خدایی معامله کرده ام که تمام وعده هایش حق است
اری
فاصبر ان وعد الله حق و لا یستخفّنّک الذین لا یوقنون(سوره روم)
صبور باش ،یقینا وعده خدا حق است
نامه تایپی بود اسامی ده نفر بروی ان تایپ شده بود و اسم من بسیار ریز بعنوان 11نفر با خودکار ابی پایین نامه نوشته شده بود
ابتدا خیال کردم که دوستان برای شوخی اینکار رو انجام دادند اما امضایی ک پای اسم من بود امضایی نبود ک کسی بخواهد جعلش کند
درست بود امضای مدیر اداره به پاس زحمات کاهایی که من ب تنهایی انجام نداده بودم و همه اش رو خداوند انجام داده بود به من منزلی واگذارشده بود
و فهمیدم خداوند منبع قدرت مطلق هستی است و فهمیدم درست میگوید ولا یحتسب
برای من خدا چیزی رو محاسبه نکن
اری او سالهاست که خدای میکند اگر او ناخدای کشتی توست ارام بنشین و در برابر طوفان های سخت سوار برکشتی نوح شوکه اوقدرت مطلق هستی است و تا پایان سال اتفاقات بسیار زیبایی برایم افتاد اما بازهم این علف های هرز باید هر چند وقت حرس شود وگرنه دوباره رشدخواهند کرد و با این معجزات من بازهم درگیر نجواهای شیطانی شدم و دوباره ازمسیر زیبا و دلنشین وحیرت انگیز خداوند دورشده بودم تا امروز که دوباره استاد نازنین مرا به داشته هایم متوجه کرد و با این فایل زیبا بی نهایت انرژی گرفتم تا دوباره همراه وهم مسیر خداوندی شوم که قدرت مطلق هستی است و یادم نرود استاد بگویم
این آرامش رو بادوره راهنمایی عملی دستیابی به رویاهای وقانون آفرینش که که این دو دوره کتابچه راهنمای عملی زندگی برای بدست آوردن خود واقعی وشناختن خدای درون وخداوند یکتاست بدست اوردم
و واقعا ممنونم از شما بابت این اموزش های الهی و ربانی و بی نهایت ارامش دهنده،از خداوند برای استاد وتمامی همراهان استاد وسایت وکانال عباسمنش
سعادت وپیروزی وبهروزی وثروت ولب خندان ودل شاد وتن سالم خواستارم
من تا به امروز هیچـکامنتی بر روی سایت قرار ندادم و امیدوارم سال 98مجددا کامنتی بزارم که به اندازه ایمانم به تمام خواسته عایم رسیده ام چون فهمیدم که خداوند به اندازه ایمانم به من ثروت ونعمت میدهد
موفق باشین
به نام خدا
سلام دوستان
تمرین 1 :
حالا که فکرشو میکنم ، فهمیدم که سال 96 بهترین سال زندگی من بود و هر سال داره به داشته هام و توانمندی هام و مهمتر از همه ، به خواسته هام اضافه میشه به لطف خدای مهربون
1- هیجوقت یادم نمیره تا اویل سال 96 من مجموعه ای از بیماری هارو داشتم
بیماری پسوریازیس که پزشکا بهم میگفتن درمان نداره و من واقعا عذاب میکشیدم از این درد و همیشه روی پوستم احساس سوزش شدیدی داشتم ولی به لطف خدا این بیماری لاعلاج(البته نه برای من?) رو با کمک قانون جذب درمان کردم و الان پوستم عالیه خداروشکر .
2- یادم میاد از زمان خیلی قبلتر عینک میزدم چشمم
هیچوقت یادم نمیره یه روز صبح ک بیدار شدم میخواستم کتاب بخونم دنبال عینکم میگشتم تا بزنم چشمم تا بتونم مطالعه کنم بعد از چند لحظه که پیداش کردم رفتم توی فکر ، از خودم پرسیدم اخه پرا من باید اینقدر وابشته به عینکم باشم که هر وقت گمش کنم کل زندگیم بهم میریزه
اون لحظه یه ارزوی بزرگ کردم ک خودمم باورم نمیشد بشه انجامش داد واقعا
به خودم گفتم خدایا یعنی میشه من دیگ عینک نزنم و تمام کارهامو مخصوصا مطالعه رو بدون عینک بتونم انجام بدم?
بعد یه حس بهم گفت عینکتو بزار کنار تو دیگ بهش نیاز نداری
منم عینک مو گذاشتم بالای کتاب خونم و دیگه هم دستش نزدم
راستش سه روز اول چشمم درد داشت ولی با تمارینی که انجام دادم (قانون جذب) الان حدودا 7 ماه هست ک من دست به عینکم نزدم و این واقعا یکی از بزرگترین لطف هایی بود ک خدا بهم کرد و از این بابت هررر پقدر خداروشکر کنم کمه واقعا.خدایا عااااااشقتم
3- همونطوری که گفتم من مجموعه ای از بیماری ها رو داشتم و بیماری و مشکل سومی که دیگه الان به لطف خدا درگیرش نیستم و درمان شد ، میگرن هست
سردرد های وحشتناکی داشتم طوری بود که هر ماه حداقل یکبار سرم درد میگرفت به مدت یکهفته و طوری بود ک فقط میخواستم سرمو بکوبم به دیوار تا از دردش خلاص بشم
اوایل قرص استامینی فون میخوردم
از یه دونه رسید به دوتا
بعد دیگه این قرث جواب نداد رفتم سراغ نانوفن اگه اشتباه نکنم
اون هم تا مدتی خوب بود ولی دیگ اونم تاثیرشو از دست داد
بعد از مدتی رفتم سراغ ژلوفن
ژلوفن واقعا خوب بود .اوایل به یه دونه قرصش حالم خوب میشد ولی کم کم دیدم داره مصرفم زیاد میشه و تصمیم گرفتم سوخته تهیه کنم و بخورم. (اونقدر ذهنم محدود بود که فکرشم نمیکردم باید روی خودم کار کنم نه اینکه هر بار قرصمو قوی تر کنم)
بعد از مدتی متوحه شده مثقال هایی که توی قاشق میریزم تا بخورم برای سر دردم داره بیشتر میشه و دیگه به خودم گفتم بسه این شرایط دیگه نباید ادامه داشته باشه
تصمیم گرفتم با چیزایی که از قانون جذب یادگرفته بودم و تجربه های خوبی که از درنلن بیماری های قبلم داشتم ، رفتم سراغ درمان میگیرنم
اونقدر روی خودم کار کردم و سعی کردم چیزایی که از قانون جذب یادگرفته بودم رو توی زندگیم پیاده کنم که بعد از مدتی متوحه شدم دیگ هیچ اثری از میگرن توی زندگیم نیست و به لطف خدای مهربون این بیماری برای همیشه از زندگیم رخت بست
الان واقعا اخرین باری که قرص خوردم رو یادم نمیاد و از این بابت با تمام وجودم از خدای مهربونم سپاسگزارم
خدایا شککککرت که هر چی دارم از تو دارم با تمام وجودم دوست دارم
4- یادم میاد از سال قبل به خودم میگفتم چرا من یه کار درست و حسابی ندارم که دوسش داشته باشم
همیشه برادرام رو میدیدم که به سختی زحمت میکشن توی شرکت دیگران و کار میکنن تا اخر ماه یه حقوقی بهشون بدن
من خودم کارم روز مزد بود و زیر افتاب و بارون باید میرفتم سرکار و واقعا این کار منو عذاب میداد
همیشه ارزوم این بود که منم برم شرکت شبیه برادرام تا حداقل یه سقف بالا یرم باشه موقع کار کردن نیاز نباشه هی برم زیر افتاب و بارون.
تا اینکه بعد از مدت ها رفتم یه شرکتی.
شرکتش خوب بود ولی 12 ساعت باید کار میکردم پشت دستگاه پرس
از ساعت هفت غروب تا هفت صبح و این موضوع بعد از مدتی واقعا داشت بهم فشار میورد
از طرفی اونقدر سال ها برای دیگران کار کرده بودم دیگ متنفر بودم از اینکه کسی بهم دستور بده. تا اینکه یه روز استاد دانشگاه مون توی کلاس گفت کسایی که دوست دارن توی زمینه فروش نرم افزار با من همکاری کنن میتونن بهم اطلاع بدن تا بهشون اموزش رایگان بدم و اگه شرایطشون اوکی بود ، همکارمون بشن.
به خودم گفتم چی از این بهتر
همون توی کلاس اعلام امادگی کردم به استاد
و بعد از صحبت هایی کخ داشتیم باهم ، بالاخره من کارمن استادم شدم و پیشش توی یه شرکت خیلی خوب کار میکردم
واای خدا چقددر عاالی بود. منی که همیشه بهم دستور میدادن و توی کارای قبلی احتراممو خوب نگه نمیداشتن اینجا دیگ شرایطم بهتر شد
احساس قدرت پیدا کردم اونقدر کار کردن اونجا برام لذت بخش بود ک حاضر بودم ساعت ها برای شرکت اضافه تر کار کنم
اونقدریشرفت کردم توی شرکت که بالاخره تونستم رکورد فروش شرکت رو توی 15 سال اخیر بشکنم.چقققققدر خوشحال بودم
واای خدا چقدر فکر کردن الان بهش بهم ارامش میده و احساسمو خوب میکنه.
خبر خوب دیگ برای من این بود که سرپرست فروش شرکتمون هم شده بودم ( سرپرست فروش توی شهر خودمون و حومه)
این اتفاق بهم قدرت خیلی زیادی داد و احساس بزرگ بودن ، احساس موفقیت
من به یکی از بزرگترین خواسته های زندگیم رسیده بودم .عزت احترام درامد و….
همه چیز توی کارم عالی بود و دوسش داشتم ولی یه سوال اون زمان از خودم پرسیدم این بود که: خدایا یعنی میشه من کاری رو انجام بدم که همینقدر دوسش داشته باشم ولی دیگ مجبور نباشم اینقدر پیاده روی کنم و به فروشگاه ها سر بزنم
اخه اونقدر برای فروش نرم افزار ها باید فروشگاه ها و شرکت های مختلف سر میزدم که واقعا برام خسته کننده شده بود.
تا اینکه ایده ی یادگرفتن یک زبان برنامه نویسی بهن داده شد
من از بچگی به کامپیوتر علاقه داشتم و دوست داشتم پشت سیستم بشینم .
واقعا درسته اینکه میگن تو فقط قدم بردار ، مسیر خودش بهت میگه باید چیکار کنی و چیزایی که میخوای رو سر راهت قرار میده.
مسیر زندگی هم دوستمو سر راهم قرار داد و اون بهم کمک کرد تا برنامه نویس بشم و از این راه هم خیلی خوب پول درمیوردم
کارم خوب بود ولی یه حسی بهم میگفت این کار اونی نیست ک تو رو ارضا کنه.چون خیلی زود به زود خسته میشدم و دست از کار میکشیدم.
تا اینکه اذر ماه سال 95 توی استخر بزرگترین تصمیم زندگیم رو گرفتم
من متوجه شدم کاری که براش متولد شدم واقعا چیه
کاری ک از انجامش خسته نمیشم
کاری که حاضرم رایگان سال ها انجامش بدم
کاری که واااقعا عاشقشم
من عاشق تاثیر گزاری بودم و به خاطر همین
اموزش زبان برنامه نویسی رو انتخاب کرده بودم ولی اون روز توی استخر فهمیدم من باید مدرس موفقیت بشم و نه مدرس برنامه نویسی.
من عاشق تاثیر گزار بودن ، بودم و هستم
فکرشم ک اون زمان میکردم که بتونم چیزی به کسی یاد بدم و اون پیشرفت کنه تمان وحودم رو پر از ارامش و احساس خوب میکرد .
من عاشق تاثیر گزاری بودم ولی یه مشکل بزرگ داشتم این بود که من به اندازه کافی اعتماد به نفس نداشتم اصلا باور هم نمیکردم ک من بتونم کلاس برگزار کنم
اصلا باور نمیکردم که کسی بیاد توی کلاسم بشینه و حرفامو گوش کنه
فهمیدم ک باید اعتماد به نفسم رو بالا ببرم
برای موفق شدن باید اعتماد به نفسم رو خیلی بالاتر از اون چیزی که بود میبردم.
بعد از مدت ها کار کردن روی اودم اعتماد به نفسم رو بالا بردم ولی مشکل دیگه ای داشتم این بود که هنوزم باور نداشتم ک کسی بیاد ت ی کلاسم.
اون زمان تازه تجسم کردن رو اوب یاد گرفته بودم
همیشه تجسم میکردم که من توی یه کلاسم و همه دارن به حرفام گوش میکنن و نکته میگیرن و یادداشت میکنن
کارم شده بود این که این تصویر رو ببینم و ازش لذت ببرم
من برنامه نویسی رو گذاشته بودم کنار و کد هایی که ماه ها براسون کار کرده بودم رو پاک کرده بودم حتی چیزایی هم توی اون زمینه بلد بودم رو هم فراموش کرده بودم پس هیچ راه برگشتی نداشتم
برای همین تصمیم گرفتم اولین کلاسمو برگزار کنم
خدا میدونه قبل از شروع اولین کلاسم که رایگان هم بود توی قلبم چی میگذشت
به خودم میگفتم یعنی میشه کسی بیاد
کلاسم شروع شد و وارد کلاس شدم و دیدم 12 نفر نشستن خیلیا وقتی منو از دور دیدن میخواستن از کلاس خارج بشن ولی نمیدونم چرا برگشتن
من وارد کلاس شدم و کولاک کردم
اونقدر عالی بودم که بار ها شاگردام منو تشویق کردن توی زمان کلاس بار نکته برداری میکردن و …
به خدا همین الان ک فکرشو میکنم موی بدنم سیخ میشه ، چیزی که ارزوی من بود و فکرشم نمیکردم بهش برسم الان اونقدر توش موفق شده بودم و منو شاگردام تشویق کنن و یادداشت برداری کنن از حرفام
خدایا فقط میتونم بگم شکرت
من با توکل بر خودت اولین کلاسمو برگزار کردم ک از اون روز تمام جلسات رو با توکل بر تو شروع میکنم و همه چیز به لطف خودت به بهترین شکل ممکن پیش رفت
خدا یا تمام وجودم ازت سپاسگزارم چون منو توی مسیری قرار دادی که عاشقشم
از انجامش خسته نمیشم
حاضرم تمام عمر همین کارو انجام بدم
خدایا شکرت بابت این همه لطف این همه محبت
هر چی دارم از تو دارم
بهترین روزای زندگیمو توی این دوسال تجربه کردم.
خدایا شکرت
5- آشنا شدنم با عشق زندگیم
یادم میاد همیشه ویژگی های همسر ایده آلم رو یاد داشت میکردم و توی ذهنم میدیدم که کنار کسی هستم ک با تمام وجودن عاشقشم و همدیگر رو فوق العاده دوست داریم
به لطف خدا همین اتفاق هم افتاد ولی با این تفاوت که این شخص هزار برابر بهتر از اون چیزی هست که من نوشته بودم .به خدا نمیدونم چی بگم. این جهان فوق العاده زیباست .عاشقتم خدا بع خاطر این جهانیکه همه جیزش بر اساس نظم و قانونه.
گاهی اوقات حس میکنم خوشبخت ترین ادم روی زمینم.
من دقیقا همون ادمیم که کسی احترامی براش قایل نبود ولی الان توی شغل و زندگیم کلی عزت و احترام دارم پیش همه.
من دقیقا همونیم که برای صد هزار تومن پول منت هزار نفرو میکشیدم و ساعت ها حمالی میکردم ولی الان به لطف خودت توی حسابم چندین برابر این مبلغ توی روز بدون اینکه کار عجیب و غریبی انجام بدم واریز میشه
خدایا هر چی دارم از تو دارم
خدایا شکرت به خاطر این همه لطف
خدایا سپاسگزارم به خاطر سال 96 چون بهترین سال زندگیم بود
هر چی بگم کم گفتم که به خدا هر چی داریم از خدا داریم.
توی اوج سختی ها هیچوقت خواسته هام رو فراموش نکردم و سعی میکردم توی روز مدام بهشون فکر کنم
من ایمان دارم به لطف خداوند و حالا که در مدار موفق شدن قرار گرفتم مطمنم سال بعد همین موقع ثروت و درامدم حداقل 50 برابر الان شده.
حقیقتش وقتی شروع کردم به نوشتن این متن فقط داشتم به این فکر میکردم که این تمرین رو انجام بدم و برنده بشم ولی الان هدفم بزرگتر شد و اووونقدر احساسم عالی و ایمان دارم که زندگیم رو متحول میکنم که حس میکنم همین الان برنده واقعی زندگیم هستم و انجام این تمرین شروع بزرگترین تحولات زندگیم بود.
به لطف خدا من الان از همه نظر سلامتم و درآمدم خیلی خوب شده و روابطم فوق العاده شده و هیچ ربطی با گذشته ام نداره و ایمان دارم که به کار کردن روی خودم میتونم به هرچی که توی زندگی میخوام برسم فقط کافیه حواسم باشه توی هر لحظه فقط به خواسته هام فکر کنم و بدونم خودم چی میخوام.
.
اتفاقات خوب زندگیم خیلی بیشتر از این حرفاست که سعی میکنم اگه فرصتی بود اون هارو هم حتما با شما دوستای خوبم به اشتراک بزارم.
ارزوی بهترینا رو براتون دارم
شاد باشید
پایان بخش اول تمرینات
دوست عزیز لذت بردم. خداروشکر بابت اتفاقات خوب زندگی ات
کلی انگیزه گرفتم دوست عزیز
همیشه موفق باشید
سلام به همه دوستان خانواده صمیمی عباس منش
خیلی خوشحال هستم که نظرات شما عزیزان رو میخونم و از توجه به زیبایی هایی که در زندگی داشتین استفاده میکنم و روزم رو خوب شروع میکنم و حالم رو بهتر از هر لحظه میکنم.
من در سال 98 خیلی کارها کردم و از این بابت خدارو شاکرم که کمکم کرد با انتخابهای خودم زندگیم رو بهتر از قبل بسازم .آگاهانه تر زندگی کنم و از مسیر زندگی لذت ببرم .سال 98 من با خواندن کتاب قلمرو سکوت در یک سفر تفریحی یک روزه در هوای بهاری روستاهای اطراف تهران شروع کردم . و همون جا بود که به اثر مراقبه و سکوت پی بردم . بعد از اون کتاب چشم دل بگشا اثر راندا برن روی من تاثیر خیلی زیادی گذاشت و ذهنم رو باز تر کرد و من رو با قوانین زندگی بیشتر اشنا کرد . همون موقع ها بود که تصمیم گرفتم با جهان پیرامونم در صلح باشم
.تصمیم گرفتم در کارم بهتر و منظم تر عمل کنم و در این راه با مسائل زیادی روبرو شدم و اتفاقاتی در پیرامون من در حال رخ دادن بودن که من منتظرشون نبودم اما با کارهایی که می کردم باور ها و عادت هایی که داشتم دچار مسائل فراوانی شدم .توجه من روی مسائل خوب نبود ،بیشتر روی نقاط ضعف خودم و رفتارهای اشتباه اطرافیانم توجه میکردم
حجم مشکلات کاری و روابطم بدتر از گذشته شد . آنقدری که فکر می کردم هیچ راه حل دیگری ندارم . به دنبال حل مشکلاتم بودم تا اینکه یکهو یاد گروه تحقیقاتی عباس منش افتادم . کم کاری از من بود .طبق همون تضاد ها فهیمدم که در شغلی که دوست ندارم مشغول به کار هستم این تضاد به من کمک کرد تا بفهمم باید تغییراتی ایجاد کنم و خواسته ام رو شفاف تر به جهان اعلام کنم.
من مسئولیت زندگیم رو برعهده نمی گرفتم و دنبال مقصر میگشتم تا اوضاعم تغییر کنه،وقتی فهمیدم همه مسائل زندگیم در گروه تصمیمات ،باور ها و نوع نگاهم به خودم و جهان پیرامونم هست، شروع به تغییر کردم .
به یاد آوردم در شغلم باید تغییراتی ایجاد کنم و در اون مسیری که به من الهام شده و بهش علاقه دارم حرکت کنم. تصمیم خودم رو گرفتم .برنامه هایی که به من الهام شد رو دنبال کردم ، مهارت ها جدیدی رو یاد گرفتم . من باید تمرکزم رو روی یادگیری و بهبود مهارت هایم میزاشتم می بایست گواهینامه هایی رو می گرفتم و می بایست پویا تر و فعال تر از گذشته عمل میکردم و برنامه جامعی برای همه جنبه های زندگیم میریختم و اجرا می کردم .
نامه استعفام رو به مدیر عامل دادم و با خودم گفتم با پس انداز اندکی که دارم روزهام رو میگذرونم و یک سرمایه گذاری بزرگ روی یادگیری مهارت ها و کلاس هایی که باید برم می کنم .
من در حال تغییر اساسی و بنیادی بودم . حالا آبان ماه 98 شده بود و من در حال کلاس رفتن و گذروندم روز های تنهایی و تمرکز روی کار خودم بودم . در این روزها نمیدونستم در آینده چه اتفاق هایی قراره بیفته .اما میدونستم این مسیری که دارم توش حرکت میکنم مسیری هست که باید طی کنم تا تغییرات روزی خودشون رو نشون بدن .
خانواده و اطرافیانم من رو به خاطر استعفایی که دادم مدام سرزنش می کردن
دائم حرف های ناامید کننده میشنیدم .اما اعراض میکردم و به آنچه که بر قلبم الهام شده بود ادامه میدادم و دست از تلاش و هدفم بر نمیداشتم .
بهمن ماه 98 ، یک مدرک حرفه ای دیگر دریافت کردم و برای گرفتن مدرکدیگری آماده می شدم .
سال جدید از راه رسید . همزمان با بهار 99 ،بهار زندگی من هم شروع شد من با انرژی و قوای بیشتری فعالیت میکردم .و کلاس های جدید تری رو شروع کردم.
اینبار با رزومه ای قوی تر ،اینبار با هوش بیشتر اینبار با الهامات بیشتری که بر قلبم جاری می شد .
این بار با رهایی و آرامش خاطر بیشتر و نترسیدن از عمل کردن و اشتباه کردن
به هر شرکتی که رزومه می فرستادم برای مصاحبه دعوت میشدم و در نهایت در جایی که الان دوست دارم در حال کار کردن ، یادگیری و لذت بیشتر از زندگی روزانه ام هستم
قصد دارم در این روزهای باقیمانده سال 99 روی زیباتر نگاه کردن به زندگی و لذت بیشتر بردن از مسیر زندگیم تمرکز کنم
همچنین دوره عزت نفس استاد رو خریداری کردم و میخام عزت نفسم و اعتماد به نفسم رو به حد عالی برسونم تا جایی که سرعت من در موفقیت و فتح قله های مختلف زندگیم بیشتر از قبل بشه
همچنین قصد دارم با کمک این دوره روابطم رو بهبود ببخشم و از زندگیم و تواناییم برای حل چالش های زندگی لذت ببرم.
من پازل زندگی رو اونجور که درست هست طی میکنم و قطعات این پازل رو با آرامش و حوصله و صبر کنار هم قرار میدم و تکاملم رو طی خواهم کرد
سلام به همه دوستان ثروتمندم
وقتیکه سال 96رو مرور کردم شگفت زده شدم چون که پر بود از تجربه های جدید که تا بحال مثل اونها رو تجربه نکرده بودم چون خودتون گفتین از کوچکترین مطلبی هم نگذرید سعی میکنم تا هرکجا که یادم میاد بگم چون الان واقعا احساس بینظیری دارم که اینا رو مینویسم
*در اواسط تعطیلات عید یک مسافرت نا خواسته و بدون برنامه ریزی به مشهد و شمال با ماشین خودمون و با تعداد زیاد? برا مون ایجاد شد که بسیار خوش گذشت و جاهای رفتیم که تابحال نرفته بودیم و پر بود از اتفاقات ناب و شاد
گواهی رانندگی ام را گرفتم
÷ عروسی پسر خالم بود
– دختر داییم و خاله ام یک دختر خوشگل بدنیا آوردن
بابام ماشین خرید
÷ برادرم اواخر سال ماشین خرید
÷ بعضی از وسایل خونه رو تعویض کردیم و خونه رو بازسازی کردیم
دوباره یکسفر خانوادگی به مشهد رفتیم با هواپیما با وجود اینکه من از هواپیما میترسیدم کاملا تجربه خوبی بود و بسلامتی رسیدیم? خدایا مرسی هتلمون هم بسیار رضایت بخش و زیبا بود و با کلی حس خوب به خونه برگشتیم
داداشم سربازی رفت که اولش حس خوبی نداد ولی بعدش فهمیدم که من به برادرم زیاد وابسته بودم که با این اتفاق از وابستگی ام کمتر شد و وابستگی ام بخدا بیشتر شد و این شاید مهمترین اتفاق سال96 بوده
* سفر به بانه داشتیم وکلی خرید کردم?
÷محصول مودت رو خریدم.
– یک تصمیم گرفتم که به نظر خودم تصمیم خوبی بود تصمیم گرفتم با این که لیسانس دارم دوباره کنکور بدم ولی اینبار کنکور زبان
× گوشی جدید جذب کردم خیلی سریع در عرض دو یا سه هفته جذبش کردم کادو گرفتم حتی قاب و گلس اش روبقیه پولش رو دادن خیلی خوب بود?
دو ترم پشت سر هم با یک استادی که قبولش دارم کلاس داشتم که غیر قابل باور بود و روندم در کلاس عالی شده
خیلی خیلی خیلی آرومتر شدم بحدی که صدای دوستام درمیاد که تو چرا انقدر آرومی من میخوام فلانی رو خفه کنم بعد تو راحت لبخند میزنی کمتر استرس دارم
÷ چندین کتاب عالی خوندم کلی نکته برداری کردم
روابط ام عالی شد . وارد روابط جدید آدامای جدید شدم
دارایی خالصم تقریبا دوبرابر شده
تعداد مواقعی که احساس خوشبختی میکردم بیشتر شده بیشتر خودم رو دوست دارم با خودم در صلحم یعنی خودمو همینجوری همینی که الان ام عاشقم ولی لحظاتی بوده که نوسان داشتم ولی باز برگشتم به مسیر
تقریبا نگاهم به همه چیز رنگ تحسین و سپاسگذاری گرفته
÷ مطمئنا بیشتر از اینهاست ولی من یادم نمیآد
الان که به اینها که در عرض ی سال اتفاق افتادن گل کاشتم البته دم شما و خدا گرم????
?????????????????
برای سال 97
دوست دارم اتفاق ها یی جدید برام رخ بده که تا به امروز عالی بوده خداروشکر بیشتر هیجان زده ام که اتفاقهای محشر سال 97 رو براتون بگم
اتفاقهایی رو ک خلق میکنم :
دیپلمه زبانمو میگیرم به کلاس یوگا میرم و قدرت تمرکزم بالاتر میره
دردانشگاه مدنظرم پذیرش بگیرم
سفرهایی رو به کیش شیراز شمال و سیستانو بلوچستان با خانواده بریم
سرکار برم و مستقل بشم
رابطه ام با مامیم در حد عالی بشه
تمام کارهای نصفه و نیمه ام تموم بشن و روابط نصفه و نیمه ام
بفهمم رسالت و علاقم به چیه اینو بفهمم بهتون میدم??
رابطه ام با خدا عالی بشه
دارایی خالص ام 4 برابر بشه
ماشین مدنظرمو بخرم
همیشه در احساس خوب و شادی بمونم و…..
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایا شکرت
و ی سری چیزای دیگه ک قابل گفتن نیس??
امیدوارم همتون به خواسته هاتون برسین?????
سلام دوست عزیز …
احسنت بر شما
برایتان آرزوی شادی ،سلامتی و ثروت بی شمار دارم از خداوند متعال
موفق و شاد باشید در پناه الله
سپاسگزارم از شما?????
امیدوارم بهترینها بداتون رخ بده و همیشه غرق ارامش باشید ???
متشکر از شما دوست عزیز …
پایدار و موفق باشید ..
هر چی آرزوی خوبه مال شما
عالی بود… فقط سعی کنید خواسته هاتون رو با جزییات بگید..موفق باشید
سپاسگزارم از یاداوری زیباتون ?????
حتما در دفتر هدفگذاریم جزئیات بیشتری رو وارد میکنم?
متشکرم????
سلام خدمت استادى که در علمْ و عمل به آن راسخ و توانست جواب تمام سوالهایم را به درستی،
به پاسخ منتهی کند
استادِمن، کلمه “راسخون فی العلم” که در قرآن دو مرتبه بکار رفته:
(یکی در سوره آل عمران آیه ٧:
« وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا … ؛»
« تفسیر کتاب خدا را، جز خدا و راسخان در علم، نمیدانند. (آنها) میگویند: (ما به همه ی آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگار ماست.) و جز صاحبان عقل، متذکر نمیشوند ».
و دیگری در سوره نساء آیه ١6٢ :
« لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ … ؛»
« دانشمندان و راسخان در علم از اهل کتاب، به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو نازل گردیده است ایمان میآورند».)
نشانه بارز شماست و الحق که شما توانستید اهل کتاب و راسخ به علم قران باشید و مهم تر اینکه توانستید تفسیر قرآن را بفهمید، به تمام آن ایمان بیاورید و آن را متذکر شوید.
از صمیم قلب خداوند را بخاطر وجود پربرکتان سپاسگزار و بینهایت ممنونم
استاد گرامی روند آشناییم با شما و محصولات شما بی ارتباط با قانونمندی های جهان هستی نیست و این خود نشانه ای است از هدایت ما برای گسترش جهان هستی .
همه جوره دوست دارم شمارا مورد ستایش خود قرار دهم آنطور که شمس و مولانا…. اما در یک کلام خلاصه میگویم دوستتان دارم.
در تمام مسیر زندگیم رد پایی از خداوند را میبینم که سعی دارم با اشاره به قانونِ عاملِ بر موفقیتم آن را عنوان کنم:
برای شروع باید از زمانی که به خدمت سربازی اعزام شدم یادآوری کنم؛ هرچند که اونموقع به این شفافی قانونها رو نمیدانستم اما وقتی بیاد آوردم دقیقاً تاثیر این قانونمندیها رو به وضوح حس کردم و متوجه شدم که این قانونمندیها کاملاً زندگی مارو احاطه کرده.
سعی دارم خیلی خلاصه موارد را براساس قانونمندیها عنوان کنم
امیدوارم از مطالعه این متن لذت ببرید.
١- اهرم رنج و لذت:
غلبه رنج سربازی رفتن در قبال لذت گرفتن کارت پایان خدمت و آگاهی از اینکه با به پایان رساندن خدمت سربازی امکان گرفتن پاسپورت، ویزا، پروانه کسب، گواهینامه، دسته چک، و یکی از عوامل مهم درامر ازدواج در آن سالها (سال٧٢) را برایم میسر میکند و توانستم ناآگاهانه بر مقاومت نرفتن به خدمت غلبه کنم
٢- باور وقف کردن خود برای انجام بهترین عملکرد:
دوره آموزشی خدمت سربازی در ٠٣ عجب شیر تبریز با پذیرفتن اینکه تنها راه قشنگ گذراندن خدمت، لذت بردن از خدمته خودم رو متعهد کردم که بهترین عملکرد رو نشون بدم و همین امر ٢تا اتفاق رو برام رقم زد، اول اینکه تونستم در دوره آموزشی مورد تشویق قرار بگیرم و دوم اینکه به عنوان نفر سردوشی بگیر در بین ١5٠٠ نفر انتخاب شدم
٣- بکار گیری تلاش ذهنی برای کسب موفقیت:
در دوره های فشرده آموزشی میدان تیر و تیراندازی گزینه ای بود که ناآگاهانه من را سوق میداد که تلاش ذهنی خودم را بیشتر کنم و توانستم مقام بهترین تک تیرانداز دوره در ١٠٠ متر، 5٠ متر و میدان تیر شبانه را کسب کنم.
4- باور گرفتن کارت پایان خدمت قبل از اتمام خدمت:
این باور در من از بعد از کسب موفقیتهایی که در حین خدمت حاصل شده بود شکل گرفت و با چند تماس مختصر با برادرم در طی مدت یک هفته مدارک لازم تهیه و پس از ارائه با اینکه امکان تایید شدن آن از سوی نزاجا در حداقل ممکن بود به مدت ٣ماه و ١6 روز کسر از خدمت برایم رقم خورد که خداوند را شاکر بابت این اتفاقات هستم
5- باور اشتغال در بهترین شرکت صنعتی شیراز بعد از اتمام خدمت:
از آنجا که یک دوره خوب و مهم و کاربردی را دقیقاً بعد از خدمت سربازی طی کرده بودم و سریال کسب موفقیتی که در دوره خدمت برایم رقم خورده بود نیز در حال تکرار بود در من این باور ناآگاهانه شکل گرفته بود که در بهترین و معتبرترین شرکت در شهرک صنعتی شیراز بکار گرفته میشوم و با تکیه به این باور توانستم از روزی که در آن شرکت مصاحبه و تست مهارت دادم ، کمتر از یک هفته در آن شرکت مشغول شوم در طی اشتغالم در آنجا خیلی سریع مسئولین هر قسمت را شناختم و ارتباط درستی شکل گرفت به طوری که هر زمان که بازرس و یا ناظری از سوی پیمانکاران در شرکت حاضر میشدند بنده آنها را راهنمایی و توضیح میدادم.
6- تقویت باورِ توانستن و کسب موفقیتهای دیگر:
ضرورت گرفتن گواهینامه از هر لحاظ منجر به اقدام من در این زمینه شد که با اعتقاد به توانایی هایم و ایمان و امید به آینده توانستم آیین نامه را در طی دو آزمون و تست شهری را در اولین بار قبول شوم و این با توجه به نوع رفتار افسر راهنمایی موجب تعجب دیگرانی که صاحب وسیله بودند و چندین بار امتحان داده بودند شد.
اینها همه نشانه ردپای خداوند در زندگی من است، خداوند را شاکر و سپاسگزارم.
٧- ذکر این موارد تا اینجای کار در حالی است که من بعد از گذشت ٧ماه از خدمتم پدرم در صانحه تصادف فوت کرد که یک کارگر ساده بود و پدربزرگم بعد از گذشت ٣ماه بعد از اشتغالم درگذشت و این دو اتفاق روحیه خانواده مادرم را به کلی تحت تاثیر قرار داده بود و همواره نگران آینده بود ضمن اینکه ما خانواده پرجمعیتی داریم 4خواهر و 4برادر، و از این تعداد فقط خواهر بزرگم ازدواج کرده بود و یک خواهر و یک برادرم زیر ١٨سال سن داشتند، اما از آنجا که خداوند همواره مواظب و حامی ما بوده و هست این موفقیت ها تا کنون رقم خورده است:
. عروسی برادر بزرگم
. فارغ التحصیل شدن خواهر دومم از دانشگاه
. تهیه جهیزیه و ازدواج خواهر سومم
. وارد دانشگاه شدن برادر کوچکم به اتفاق خواهر آخریم در یک دانشگاه
. اشتغال برادر بزرگم در یک سمت معاونت عمران یکی از مراکز علمی
. تهیه جهیزیه و ازدواج خواهر دومم
. اشتغال برادر آخریم با درآمد عالی و قابل تحسین
. خرید خودرو BMW برادرم که در شغلی که به آن معرفی کردم بدست آورد
. تاسیس شرکت ساختمانی برادرم که خیلی دوست داشت که انجامش دهد
. ساختن یک ساختمان جدید و فرستادن خانواده ام به آنجا
. انتصاب برادر بزرگم به عنوان استاد دانشگاه
. انتخاب همسرم و گرفتن مراسم عروسی با حضور حداکثری تمام اعضا خانواده
. خرید منزل در شیراز
. مسافرت خانوادگی هر ساله در داخل کشور
و….
٨- باور خود سازی و سرمایه گذاری شخصی:
برنامه ریزی برای تهیه محصولات استاد عباس منش وخرید بسته روانشناسی ثروت ٣ وپشت سر گذاشتن آن تا جلسه هفتم و بکارگیری تمرینات آن
٩- مفهوم خارپشتی و توجه و تمرکز:
کسب اولین میلیارد تومان سود خالص بعد از 4سال و نیم باتکیه به این مفهوم
١٠- قانون درک شرک ، توحید و فراوانی:
شاید این سه قانون در پذیرش قانونمندی های جهان هستی حساس ترین قانون باشد که من خودم را در آن لغزنده میبینم ولی خدا را بینهایت سپاسگذارم که به این قانون توسط استاد عزیزم پی بردم.
؛- در این بین تمامی خواسته ها و کارهایم را با خداوند تقسیم میکنم که اگر غیر از این باشد یعنی شرک و شک به خداوند.
؛- در بحث توحید کافیه که به یکی از آیات قرآن اشاره کنم و آن “کل فى فلک” از سوره یس آیه 4٠ است که چه از ابتدا و چه از انتها به حرف “ى” میرسیم و آن هم معنای توحید را بطور شفاف بیان میکند اینکه همه چیز تسبیح الله را ذکر میکنند.
؛- با درک قانون فراوانی نیز به تکامل جهان و هدایت جهان پی بردم و پذیرفتم که مادامی که اکسیژن به قدر کافی برای همه انسانها وجود دارد ثروت و نعمت و فرصت نیز به قدر کافی وجود دارد. فراوانی یک تفکر است که در این تفکر هیچ محدودیتی وجود ندارد.
اینها بارزترین موفقیتهای شخصی و خانوادگی من بود
که به آن اشاره شد اما جالب تر از گذشته ام آینده ام است که به اختصار و خلاصه به بخشی از آن اشاره میکنم:
١- مسلط شدن به زبان انگلیسی
٢- طراحی وبسایت بین المللی خودم
٣- گسترش قلمرو حافظه و تقویت آن
4- تفسیر موفقیت قرآن و قانون جذب
5- تناسب اندام و سلامتی ١٠٠٪ با انجام ورزش بدنسازی، شنا و رزمی
6- اقدام به بهبود دستختم
٧- اتمام کتاب مورد علاقه ام که یک سوم آن کامل شده
٨- طراحی اپلیکیشن تخصصی خودم
٩- سمینارهای بین المللی برگذار میکنم و عضو افتخاری انجمن سخنرانان دنیا شدم
١٠- تربیت چهار فرزندم که دو پسر و دو دختر هستند و یک میراث جاودان از خودم به جا میگذارم
١٠- شکستن رکورد کسب اولین میلیون دلار در سال
١٠- دیدن و سیاحت عجایب ٧گانه جهان
١٠- رهبر بلامنازعی در جامعه فضای مجازی هستم
١٠- خرید ٧ملک در ٧کشور دیدنی جهان
١٠- گرفتن اقامت در یک کشور آزاد
١٠- کسب علم سرمایه گذاری و ورود به این حوزه
١٠- اخذ رتبه تک رقمی در حوزه کارآفرینی در سطح دنیا
١٠- کسب درآمد دلاری
١٠- کسب سود خالص ماهانه میلیاردی
١٠- رسیدن به خودشکوفایی و عزت نفسى ناب
تمامی این خواسته ها و دیگر خواسته هایی که در این مقال نگنجید همگی آن در برابر قدرت و عظمت خداوند خیلی بیمقدار و ناچیز است
این را میدانم که از فضلش به من میبخشد و بر من می افزاید
خدایا من در برابر علمت، در برابر حلمت، در برابر فضلت، در برابر بخششت فقیرم، برمن کرم نما و به من ببخشای آنچه شایسته اش هستم تا نمونه ای باشم که گواه تو باشد
آمین
در آخر از اینکه تا انتهای متن را خواندید سپاسگذار هستم
خواهشمندم که نظرات قشنگتون پایین همین پست برام بگذارید
سلام دوست عزیز خیلی براتون خوشحالم وارزوی موفقیت های بیشتر رو دارم واقعا آفرین به شما با این همه موفقیت و این همه شادی وکسب درآمد عالی من شگفت زده شدم و امیدوار امیدوار از آین که پس میشه این همه موفقیت توی یک سال کسب کرد وسعی میکنم مثل شما تمام تلاشم رو انجام بدم من یقین دارم تو این سال جدید پیروزی های شما چند برابر میشه
شاد وسر بلند باشید
سلام ودرود عزیز دل ،دستی از دستان خدایی شما
من امروز کامنت شما رو خوندم و اصلا نمیدونی چه احساسی دارم و چقدر خوشحال شدم و چقدر باورهام تقویت شد
نمیدونم چطوری احساسمو بگم فقط ازت ممنونم که تجربتو ب اشتراک گزاشتی و سپاسگزارخداوندم که داره قدم ب قدم هدایتم میکنه
سلام به دوست عزیزاقای مجتبی رضایی انشاا…همیشه تندرست وپایداروروزبه روزسربلندوپیروزباشیدمطالبتون واقعاعالی بودوخیلی متحول شدم
آقای رضائی عزیز برایتان بهترین ها را آرزومندم. بسیار بسیار خرسند شدم از خواندن متنتان.
بسیار پیام های انگیزه بخش و امیدوارکننده داشتین که باعث تقویت باورها ی آسون بدست آوردن در من شد.
ممنون از باورهای توحیدی که گفتین.
آفرین آفرین دوست عزیز هم به خاطر موفقیت هایی که کسب کردید و هم به خاطر هدفهای زیباتون و هم به خاطر اطلاعتی که از قران دراختیار ما گذاشتید آفرین و احسنت و آروزی هزاران هزار برابر موفقیت ثروت و سلامتی دارم براتون
بینهایت سپاس از شما
سلام برادرگرامی آقای رضایی؛خوندن کامنتتون خیلی برام لذتبخش و آموزنده بود خصوصاً باوری که در مورد فراوانی نعمت و ثروت ایجاد کردید
خدایا تو دستانم باش تا بتوانم تمامی نعمت های که امسال و سال های گذشته به من عطا نمودی را ببینم و بخاطر تک تک آنها شکرگزار و سپاسگزار تو باشم و شکر آنها را به جای آورم
من به تو” زندگی” را هدیه دادم و امسال بهترین سال زندگیت بود چون توانستی چگونه زندگی کردن را بیاموزی و وقتی چگونه زندگی کردن را آموختی سوالی که سال ها ذهنت را به خود مشغول کرده بود ” آیا من سرنوشتم را می سازم؟ یا سرنوشت زندگیم را می سازد؟” در این سوال سر درگم بودی و وقتی فهمیدی و درک کردی تک تک اندیشه هایت در ثانیه ثانیه های زندگی تو در حال ساختن این زندگی و سرنوشت توست تسلیم شدی آرام شدی و دیگر از گذشته ات گلایه نکردی دیگر نه از پدرت و نه از مادرت و نه مدرسه ات شکایت نکردی دیگه از اینکه دانشگاه سراسری قبول نشدی شکایت نکردی تمامی مسولیت زندگی خودت را بی چون و چرا پذیرفتی و قدم دوم شکرگزاری را به تو آموختم و درک کردی حمد و ستایش من باعث افزایش نعمت های زندگیت می شود و درک کردی خاطرات تلخ گذشته نیازی به مرور ندارد و همیشه تمرکزت را به خوبی های زندگی و نعمت های که داری گذاشتی و هر روز هم خوبی های بیشتری دریافت کردی وقتی به کسی کمکی کوچک می کردی ته قلبت تکرار می کردی می دانم خداوند ده برابر آن به من باز می گرداند و من هر روز آن ده برابر را به تو باز گرداندم گاهی متوجه می شدی و بعضی موقع هم بی توجه می گذشتی تک تک سلول های بدنت سالم هستند بیشتریییین چیزی که سعی می کنی به خاطر آن سپاسگزار باشی و هر روز هم سلامتی ات را افزایش می دهم . وقتی مسابقات کتاب خوانی شرکت کردی ته قلبت آرزویت این بود جز برندگان باشی و من تو را نفر دوم این مسابقه قرار دادم و وقتی متوجه این موضوع شدی خیلی خوشحال و شاد بودی احساس شادی تمام قلبت را پر کرده بود این لحظه را بسیار دوست دارم
تو امسال توانستی تمام تلاشت را بکنی تا قران را بیشتر از سال های گذشته درک کنی و از من خواستی که معانی قرآن را به تو بیاموزم و من هم تو را با تفسیر صوتی یکی از بندگانم آشنا کردم و تو روزی یک ساعت تا یکسال و نیم بیست و هفت جز قرآن را گذراندی بعد از آن که توانستی قرآن را بیاموزی تو را با یک آموزه جدید آشنا کردم تا بتوانی قوانین زندگی را بهتر یاد بگیری تو را به سایت گروه تحقیقاتی عباس منش هدایت کردم آن موقع که در مدار قرار گرفتی و سریال های تمرکز بر نکات مثبت را با عشق و علاقه نگاه می کردی و تا جایی که می توانستی فایل های رایگان سایت را دانلود می کردی و همه ی آنها را بارها وبارها گوش می دادی تا بتوانی باورهای جدیدی بسازی و با قوانین کیهانی زندگیت را از نو خلق کنی
وقتی از من خواستی آرامش را به قلبت هدیه دهم و به تو گفتم تنها یاد من قلب ها را آرام میکند و در گوشت زمزمه کردم من” قادر” هستم و من” تواب و رحیمم” ” من غفور و رحیمم ” در هر لحظه مواظب تو هستم تو بنده ی منی نگران هیچ چیز نباش تو به آرامشی عمیق دست یافتی یاد من در قلبت مثل نسیم بهاری می وزید و تو لبخندی از جنس آرامش بر لب داشتی بعد از سالها گمشده خودت را پیداکردی
وسایل منزلی که دوست داشتی با بهترین کیفیت داشته باشی با بهترین قیمت در مسیر راهت قرار دادم و تو آنها را تهیه کردی خوشحالم که قدم به قدم داری به من نزدیک می شوی و بهترین دستاورد زندگی تو در سال نود و شش شناخت خود درونت است و آرامشی است که از این شناخت پیدا کردی و پذیرفتن مسولیت تک تک کارهای است که توسط خودت انجام شده. چه خوب چه بد
عزت نفست بالا رفته و نسبت به گذشته اعتماد به نفست بهتر شده اما نیاز داری بیشتر روی خودت کار کنی و از این هم بهتر بشی . معنی کلمه استغفار را درک کردی و فهمیدی استغفرالله به معنی پاک شدن تمامی باورهای که مانع رسیدن تو به من می شود و سعی می کنی روزی صد بار این ذکر را بیان کنی و هر لحظه با خودت تکرار می کنی پروردگارا تمامی اندیشه های که مرا از یاد
تو دور می کند از ذهنم پاک بگردان .
معنی کلمه رب را یاد گرفتی “صاحب اختیار جهان هستی” ” فرمان روای کل جهان هستی” و معنی کلمه الله را درک کردی ” کسی که بر تمامی این جهان احاطه دارد” و با عمق وجودت این کلمات را بر زبانت جاری می سازی و
سال نود و شش در کنار خانواده ات بودی با سلامتی و تندرستی سپری کردی به شهرهای نزدیک همراه با خانواده ات به مسافرت های کوتاه رفتی و خیلی به شما خوش گذشت و شادناک بودی و
یکی از آرزوهات این بود که کلاس تجوید بروی که امسال شرایطش برایت فراهم شد و توانستی به خوبی مرحله اول آموزش تلفظ حروف الفبای اولیه را بیاموزی مابقی کلاس و این هدفت در سال نود و هفت انجام می شود
یک کار هنری کوچیکی انجام دادی و مبلغ ده هزار تومان به خاطر انجام آن درآمد کسب کردی.
اخلاقت خیلی بهتر شده با بچه ها با مهربانی رفتار می کنی و با خانواده ات با احترام بیشتری برخورد می کنی
سپاسگزارم که این توانایی رابه من عطا نمودی تا بتوانم نعمت های که در طول این سالها دریافت کردم ببینم و شکرگزار آنها باشم
اهدافی که می خواهم سال 97 بهشون برسم
مهمترین هدفی که برای سال نود و هفت در نظر گرفتم من امسال را سال شکرگزاری برای خودم نام گذاری کردم و با خودم عهد بستم در هر شرایطی شکر نعمت های که دارم به جا آورم و باورهای که باعث میشه از خداوند فاصله بگیرم را شناسایی کنم و آنها را با تغییر نوع نگاه و نگرشم با باورهای خوب جایگزین کنم
امسال می خواهم پنج ختم قرآن بخوانم
کلاس تجوید به صورت حرفه ای شرکت کنم و ان شاءالله بتوانم قرآن روان و زیبا قرائت کنم وقتی با عربی مطالعه میکنم معنی و مفهوم آن را کامل درک کنم خیلی لذت بخشه
بعد از کلاس تجوید به کلاس تفسیر قرآن بروم
می خواهم مطالعه ام افزایش بدهم تصمیم دارم امسال کتاب های رویاهای تو دیگه رویا نیستند و کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم چندین بار مرور کنم و برای خودم نکته برداری کنم و تمریناتش را هرروز انجام دهم
می خواهم دوره تند خواهی شرکت کنم
می خواهم یک ماشین 206 رنگ آبی نفتی صندوق دار دنده اتوماتیک با صندلی داخلش سفید باشه صفر کیلومتر شهریور امسال برای خودم بخرم
میخواهم درآمد مستقلی داشته باشم تا بتوانم تمامی وسایلی که لازم دارم به راحتی و با آسودگی خاطر تهیه کنم
سایتم راه اندازی کردم فعالییتم در سایت بیشتر کنم
کانال تلگرام به روز رسانی کنم و هر روز مطالب مفیدی در کانال بذارم
کتاب های صوتی آماده کنم به صورت حرفه ای و عالی
سال نود و هفت کتابی که سال نود و شش نوشتم را تکمیل می کنم و به صورت پی دی اف از طریق سایتم به امید خدا قرار می دهم می خواهم جز پرفروشترین کتاب های اینترنتی قرار بگیره
می خواهم با تمام وجودم تمرین خوشبینی انجام دهم و نسبت به همه مردم جهان با نگاهی زبیابین بنگرم
میخواهم برای ثانیه ثانیه زندگی ام برنامه داشته باشم و با هدف حرکت کنم و طبق برنامه هام با امید به خدا حرکت کنم نیاز به تمرین و تقویت عضله باورهایم دارم تا بتوانم اندیشه هایم و تمرکز بر نکات مثبت را آگاهانه انتخاب کنم
میخواهم امسال برای خودم کفش و لباس های نو و وسایل های شخصی جدید تهیه کنم ( لیست تمام وسایلم را در دفترم یادداشت کردم )
دوست دارم درآمدم آنقدر برسه که بتوانم زکات آن پرداخت کنم و به راحتی برای اعضای خانواده ام هدیه های قشنگ و زیبا و مورد علاقه شان تهیه کنم
دوست دارم امسال با اعضای خانواده ام به جزیره هرمز بروم
می خواهم زمان بیشتری برای رشد شخصی خودم بذارم و از لحظه لحظه زندگی لذت ببرم و باورهایم را تقویت کنم باور اینکه من خالق زندگی خودم هستم در خودم تقویت کنم
استاد امروز صبح قبل از اینکه فایل شما را نگاه کنم با خودم فکر می کردم هزاران نعمت و اتفاقات خوب در زندگی ام وجود داره و من تقریبا روزی 5 الی 6 ساعت حتی تا 12 ساعت هم شده وقت می ذارم فایل های رایگان شما را گوش می کنم و آن ها را مرور می کنم چرا چند لحظه که از گوش دادن فایل ها دست بر می دارم تمرکزم بر روی نکات منفی اون هم مربوط به سالها و ماههای گذشته میره در صورتی که ذهن من همین الان حرفهای مثبت شنیده و افکارم باید حول این حرفها قرار داشته باشه شما دقیقا جواب سوال من را دادید مرسی و متشکرم خیلییییییییییییی گلی استاد
برای همه دوستانم بهترین ها را ارزومندم
در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و موفق باشییییید
حدیث عزیز سلام.
نوشته هاتون بسیار زیبا بود .واقعا لذت بردم .براتون بیشتر از اینها ارزو دارم.
سلام مریم عزیز
متشکرم دوست عزیزم براتون از خداوند بهترین ها را آرزومندم
سلام حدیث جان
جواب سوال شما خیلی واضحه
خداوند در سوره مجادله آیه 10 میگه:
إِنَّمَا النَّجْوَىٰ مِنَ الشَّیْطَانِ لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَلَیْسَ بِضَارِّهِمْ شَیْئًا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
نجوا تنها از سوی شیطان است برای آنکه مومنان را غمگین کند ، ولی به اندازه ای ذره ای نمیتواند به آنها ضربه بزند مگر به فرمان خدا و مومنان تنها باید بر خدا توکل کنند
نجوا به معنای گفتگوهای ذهنی است که مدام میگه :بدبخت شدی ،فرزندت تصادف کرد ، به هیچ جایی نمیرسی ،تلاشت بی فایده است . وظیفه ای شیطان این هست که ما را غمگین کند . چون زمانی که ما غمگین میشن در فرکانس ناخواسته ها قرار میگیریم .
ولی وطیفه ای ما توکل بر خداست چون زمانی که ما بر خدا توکل میکنیم شیطان نمیتونه احساس ما را بد کنه .به همین دلیل اتفاقات نامناسب را تجربه نمی کنیم… و کسی که احساسش بد هست و میگه من توکل به خدا کردم این فرد داره خودش را فریب میده.
توکل را باید از پیامبر اسلام آموخت که در سخت ترین شرایط احساسش خوب بود زمانی که در شعب ابی طالب محاصرش کردن
ولی یعقوب پیامبر بر خدا توکل نکرد به همین دلیل سالهای زیادی یوسف را ندید
موفق باشید
بسم الله
الان که دارم این جملات را مینویسم ساعت سه بامداد است.آارامشی که از یقین به وحدانیت و قدرت خدا وجودم را فراگرفته من را از خواب بیدار کرده و من هم خواستم داستان زندگی ام را در این یک سال بنویسم.عید نوروز نود و شش برای من خیلی خوب شروع شد ولی به یک باره یک اتفاق ناخوشایند همه چیز را عوض کرد و برای من که فرد حساسی بودم زندگی روی سخت خود را نشان داد.از آن موقع تا الان همیشه جنگیدم تا مشکل خود را حل کنم و راههای مختلفی از مشاوره گرفته تا دعانویسی رفتم ولی نتیجه نگرفتم.مدت ها بود مادر و خواهرم با گروه تحقیقاتی عباسمنش آشنا شده بودند و به من هم پیشنهاد میدادند که فایلها را گوش کنم ولی از آنجایی که من فردی مذهبی بودم خیال میکردم که فایلها خلاف مذهب است و مقاومت میکردم و همیشه توهم داشتم فقط چیزهایی که حرفی از مسائل مذهبی در آن باشد حرف حق است!خلاصه از بس به خاطر مشکلم که مسئله ی روابط درون خانواده بود در رنج بودم خواستم امتحان کنم و فایل روابط را از مادرم گرفتم و شروع کردم به گوش کردن.راستش باورهای نادرست در ابتدا باعث مقاومت من میشد ولی رفته رفته با دیگر فایلها هم که آشنا شدم و بارها و بارها روابط و قانون آفرینش و عزت نفس و فایلهای رایگان را که گوش دادم متوجه اشتباهات و باورهای فرسوده و اشتباهم شدم و حتی دانستم دلیل اتفاقات بد زندگیم چیست که همان باورهای نادرست و دوری از خدا بود که داشتم در حالی که فکر میکردم عقایدم خیلی هم درست و خداگونه است!و حال با کمک حرفهای ناب استاد فهمیده ام که کجای فکرهایم نادرست بوده.و فهمیده ام سختی هایی که امسال داشتم لطف خدا بوده تا من رو با یک دنیای جدید به نام خانواده عباسمنش آشنا کند که اگر سختی نمیکشیدم همیشه در برابر گوش دادن به فایلها مقاومت و تنبلی داشتم و امروز بعد از چند ماه از گوش دادن متوجه این امر شده ام.هرچند هنوز مشکلم حل نشده ولی مشکل اصلی که دوری از خدا و عقاید نادرست بود را متوجه شده ام و درصدد رفع آنها هستم و میدانم خداوند که تنها قدرت جهان است مشکلات دیگر من را حل خواهد کرد و دیگر از کسی نمیترسم و هیچکس را غیر خودش منشائ اثر نمیدانم.و بهترین اتفاق سال را آشنایی با خانواده عباسمنش و در واقع آشنایی با عقاید و توحید واقعی میدانم که نتیجه اش آرامش است.اتفاقات خوب دیگر مثل دیدن بزرگ شدن فرزندم و لذت بردن از وجود اوست که بینهایت خدا را شکر میکنم بابت وجودش و سلامتی اش.یک اتفاق دیگر اولین سال تجربه معلمی است که خداوند لطف کرده و به من عطا کرده است و دانش آموزانی پاک و معصوم که انشاالله با کمک خدا بتوانم آگاهی های درست را در اختیارشان بگذارم.اتفاق دیگر خرید وسایلی که دوست داشتم از طریق قانون سپردن به خدا است که مرا خوشحال کرده است.تعمیر خانه مان اتفاق دیگریست که احساس خوبی به من داده.یک اتفاق مهم دیدن شادی خانواده پدریم هست که من هم شاد میشوم.و …که بابت اینهمه و آنچه که خداوند امسال و در آینده به من خواهد داد بینهایت آنگونه که کما هو اهله هست شکرش میگویم و خداجونم سپاسگذارم.
در سال نود و هفت برنامه هایی دارم برای بهتر شدن زندگی اول از همه گوش دادن به فایلها و کار کردن روی خودم تا فردی ایده آل از همه جهت و بهترین بنده برای خدا و شیعه برای امام زمانم عج باشم.بعد بهبود روابطم.بعد میخوام کار تدریسم رو گسترش بدم و درآمد بیشتری داشته باشم حد اقل سه برابر الان.خرید خانه خواسته دیگرم برای امسال است با مبلمان و وسایل نو و شیک.وقت گذاشتن بیشتر برای پسرم و بازی کردن با او.خرید ماشین فعلا طبق قانون تکامل یک ماشین معمولی و رفتن به مشهد و کربلا و مافرت های تفریحی دیگه با اون ماشین و در کنار هر دو خانواده ام با شادی.و یک عالمه چیز خوب دیگه که به ذهن من نمیرسه ولی خدا بلده و ازش میخوام که امسال برای من و همه رقم بز نه تا سال نود و هفت بهترین سال تا الان باشه و سالهای بعد بهتر و بهتر…انشاالله
خدایا اینها را نوشتم تا نظر خودم رو با دوستان عزیز به اشتراک بذارم و خواسته هام نوشته بشه و اجابتشون کنی…متشکرم
و از دوستان تشکر میگنم بابت وقتی که گذاشتند تا دیدگاه من رو بخونن