توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 94

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سالار تیموری ثروتمند گفته:
    مدت عضویت: 2934 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین واقعا چقدر دوستون دارم با تمام قلبم

    این فایل را اولین بار در 14ام فروردین ماه سال 1397 دیدم تقریبا 20 روز بود که با این سایت آشنا شده بودم

    امروز 18ام خرداد سال 1401 هست که دوباره هدایت شدم به این فایل و کامنتی که روی این فایل در 14ام فروردین 1397 منتشر کردم را خواندم

    تصمیم گرفتم که دوباره این تمرین را برای سال 1400 انجام بدم و اتفاقات عالی در سال 1400 را بنویسم ولی اول میخوام متنی که سال 1397 منتشر کردم را اینجا کپی کنم چون خیلی شرایط تغییر کرده و من به همه ی اون خواسته های کم تعداد ولی مهمی که اون موقع نوشتم رسیدم و ای کاش خواسته های بیشتری را نوشته بودم

    وقتی اون متن را خواندم خیلی تعجب کردم که چقدر طبیعی شرایط تغییر میکنه جوری که من نفهمیدم و واقعا استاد چقدر شمارا دوستون دارم و چقدر به خداوند و آموزش های شما مدیونم.

    متن کامنت من در 14ام فروردین ماه سال 1397 صفحه 50 کامنت های این فایل

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستانی که دارن به گسترش جهان کمک میکنن

    در مورد سوال مسابقه اگه بخام اتفاقات خوب زندگیم را در سال گذشته بگم باید از اونجا شروع کنم که تونستم برای اولین بار تو زندگیم ماشین بخرم و خودروی شخصی داشته باشم

    اتفاق بعدی که تو زندگیم افتاد جشن ازدواجم بود که توی یکی از بهترین تالار های شهر برگزار شد و چقدر من و خانومم لذت بردیم از اون روز .و بعد از اون یه مسافرت شمال دو نفره رفتیم که اونم خیلی عالی بود و اولین سفری بود که با ماشینمون میرفتیم چقدرم بهمون خوش گذشت و چقدر تو مسیر خندیدیم و رقصیدیم و از طبیعت لذت بردیم در ادامه این اتفاقات خوب تصمیم گرفتیم به کشور عراق سفر کنیم و به کربلا رفتیم و چقدر لذت بردیم از اون فضای معنوی و خیلی چیزای جدید را تجربه کردم تو اون سفر .

    مدتی بود که به این قضیه فکر میکردم که دیگه درامد حقوق بگیری برام کافی نیست و باید کسب و کار خودم را شروع کنم و مدام تو این فکر بودم که چه طوری برای خودم کار کنم و نتیجه بگیرم و به خاطر این احساس استقلال طلبی که در من اینجاد شده بود فکر میکنم اتفاق بزرگی در اسفندماه سال 96 برام افتاد این بود که با گروه تحقیقاتی عباس منش اشنا شدم و وارد این فضای حیرت اور و متحول کننده ی این مجموعه شدم نزدیک بیست روزه که به طور جدی فایل های سایت را دنبال میکنم خیلیییی چیز ها یاد گرفتم تو این مدت کم و خیلی متحول شد تصوراتم از جهان و زندگی و حتی خدا که الان با اطلاعاتی که از این مجموعه به دست اوردم تازه فهمیدم که اصلا خدارا نمیشناختم و همیشه نسبت بهش بی تفاوت بودم به لطف خدا و فایل های استاد من هم عضو جدیدی از هدایت شدگان الهی شدم با این که تو این مدت کوتاه خیلی چیز هاا یاد گرفتم و خیلی تمرینات را دارم انجام میدم و مدام یا فایل ها را گوش میدم یا سپاس گذاری میکنم از خدا ولی مدام این حس کنجکاوی و این حس اشتیاق و باور من به این که تنها راه رسیدن به رویاهام فقط محصولات این مجموعه و تجربیات استاد عزیز هست یک لحضه ازم دور نمیشه من را رها نمیکنه خوش بختانه.

    در مورد خواسته هام در سال جدید بزرگ ترین خواستم اینه که در اولین فرصت بتونم محصولات سایت را تهیه کنم و با استفاده از این گنجینه ها زندگی و شرایطم را تغییر بدم و کسب و کار خودم را شروع کنم و بتونم سفر های بیشتری را تجربه کنم چون من همونطور که گفتم در هر فرصتی مسافرت به جاهای جدید را برنامه ریزی میکنم در سال جدید سفر های بیشتری را میخام تجربه کنم به لطف خدا

    و خواسته ی بعدیم اینه که بتونم برای خودم یک خونه بخرم فکر میکنم واقعا داشتن یک خونه میتونه حس خیلی خوبی به هرکسی بده

    در اخر باید بگم که تواین مدت کم که روی باور هام کار کردم با استفااده از فایل های رایگان سایت اتفاقات جدیدی برام افتاده مثل ارتقای موقعیت شغلیم تو محل کارم و راحت تر شدن فعالیت کاریم توی اون مجموعه به طرزی که همکار هام خیلی تعجب کردن که چرا مدیریت من را انتخاب کرده واقعا اتفاقات خوبی را دارم تجربه میکنم سپاس گذارم از خداوند و استاد عزیز و گروه تحقیقاتی عباس منش و تمام دوستانی که دراین سایت فعالیت دارن

    خدانگهدار

    خوب من چند مورد خیلی کم از اتفاقات خوب سال 1396 را نوشته بودم که خرید ماشین ، جشن ، مسافرت شمال و مسافرت خارجی بوده و باتوجه به اون کامنت من کارمند و حقوق ناچیزی داشتم چون یادمه همون موقع هم حقوق من نصف اداره کار بود و کلی قسط ماشین و وام داشتم و دانشجو بودم

    به اتفاقات عالی سال های 1398 و 1399 کاری ندارم فقط میخوام اتفاقات عالی سال 1400 را بنویسم

    1- اولین عید نوروز را با همسرم در خونمون جشن گرفتیم.

    2- کسب و کارم را اخر سال 1399 دوباره از صفر داخل خونه شروع کردم بدون شریک و این داستان ها و چهارم فروردین ماه یک مشتری باهام تماس گرفت و یه قرارداد خیلی خوب بستم که یادمه خیلی خوشحال بودم از این بابت

    3- در ایام عید 1400 من و همسرم با بهترین دوستم و همسرش یک مسافرت شمال بسیار عالی باکلی امکانات و تفریحات با حال رفتیم که اصلا قابل مقایسه با شمالی که در سال 1396 با همسرم رفتیم از هیچ جهت نیست.

    4- کسب و کارم دوباره رونق گرفت و انقدر خداوند مشتری به سمتم هدایت کرد که هیچ گونه وقت آزادی نداشتم و فقط کار میکردم و لذت میبردم از این که تونستم دوباره پول بسازم.

    5- غرق در کار و تضادهایی که درکارم باید حل میکردم بودم که هفتم تیرماه 1400 بهترین اتفاق عمرم تا به الان که 27 سالمه برام رخ داد و بهترین خبر زندگیم را خداوند بهم داد من و خانومم متوجه شدیم که خانمم باردار شده و خداوند بهمون بزرگ ترین هدیه و پاداش را داده ( از همون لحضه خداوند بهم الهام کرد که بچمون دختره و با این که من همیشه به بچه پسر فکر میکردم جوری خداوند از همون لحضه اول منو عاشق این بچه کرد که حتی یک بارم نتونستم فکر کنم که پسره و همیشه قلبم بهم میگفت که دختره )

    6- از 7ام تیرماه تا 15ام تیرماه نفهمیدم اصلا چه جوری گذشت انقدر خوشحال بودم و انقدر در احساس سپاسگزاری از خداوند بودم که اصلا نمیتونستم برم سرکار و هر شب تا صبح توی خیابون های شهر میچرخیدم و گاهیم اشک ذوق و خوشحالیم را نمیتونستم کنترل کنم.

    7-روز تولد من 19 ام تیرماهه و پس از چندین سال دوباره تولد گرفتن برام و خیلی بهم چسبید.

    8- عروسی بهترین دوستم یک ماه بعدش بود و خیلی خوش گذشت بهترین عروسی بود که واقعا توی عمرم رفتم و خیلی کیف کردم .

    9- پنجم مرداد ماه 1400 یه دفترکار با امکانات خوب اجاره کردم ولی خوب تجهیزات زیادی نداشتم فقط دوتا میز و صندلی داغون داشتم و یه سیستم و یه نیرو

    10-جاداره بگم که توی این مدت من و خانومم به خاطر بچه خیلی خوشحال بودیم و همه ی آزمایشات و مراحل هم به خوبی داشت طی می شد

    و دهم مهرماه دکتر ها گفتن بچه دختره و کاملا هم سالمه البته من از دختر بودن و سالم بودنش اصلا غافلگیر نشدم چون واقعا خداوند از هزاران طریق بهم الهام کرده بود و قلبم مطمعن بود که بچم سالمه خداراشکر

    11- دیگه از بچه خیالم راحت شد و آذر ماه یه سفر تنهایی رفتم شمال تجربه جالبی بود برام خیلی چیزها یاد گرفتم از اون سفر و خیلی برام متفاوت بود.

    12- یک ماه بعداز سفر شمال به پیشنهاد یکی از دوستانم رفتیم ترکیه برای اولین بار که اگر بخوام بگم چقدر خوش گذشت و چه تجربیات و چه دوستانی پیدا کردم باید 5 صفحه از جزییاتش بنویسم واقعا تجربه جدید و عالی ای بود.

    13- تجهیزات دفترکارم رو کامل کردم همه ی میز و صندلی هارا نو خریدم و نیروهامم افزایش دادم و کسب و کارم روال خوبی را طی می کرد.

    14- هفتم اسفندماه دخترم طناز خانم به دنیا آمد با اختلاف بهترین روز کل عمرمه اون روز هیچ وقت لحضه ی اولی که دیدمش را یادم نمیره هیچ وقت اون روزا فراموش نمیکنم دخترم را برای اولین بار دیدمش صحیح و سالم وای خدای من دیگه اصلا من رو زمین نبودم کلی کارای با حال انجام دادم برای خانومم و دخترم از تزیین اتاق بیمارستان و فیلم برداری و عکس اینا بگیرررر تا خرید هدیه و کلیپ و آلبوم و خوراکی همه چی واقعا همه چی دیگه هرکار باحالی که به ذهنم میرسید و میتونستم انجام بدم را از خوشحالی انجام میدادم که اون روز خاص و به یادموندنی باشه

    دیگه از هفت اسفند 1400 به بعد همه ی زندگیم متحول شد هر روز زندگیم بهترین روز عمرمه چون طناز را صبح ها میبینم و کلی خوش اخلاقه تا از خواب بیدار میشه برامون میخنده و لذت میبریم.

    این ها موارد عالی در سال 1400 بود که یادم امد ولی مطمعنم خیلیییی از اتفاقات خوب را ننوشتم چون تعدادشون بی نهایته توی زندگیم خداراشکر تمومی هم ندارن سپاسگزار خداوندم و استاد نازنینم برای هدایتم به این مسیر

    و اما خواسته های من در سال 1401 ابتدا متن کامنت سال 1397 و خواسته های من توی اون سال را بررسی میکنیم

    من نوشتم سال 1397 که میخوام بتونم محصولات سایت استاد را بخرم باید بگم که اولین محصول که راهنمای عملی بود رو 4 ماه بعد از اون کامنت خریدم و تا الان تونستم روانشناسی ثروت یک و دو ، عزت نفس ، 7 قدم از دوره 12 قدم ، دوره قانون سلامتی رو تهیه کنم.

    مورد بعدی که نوشته بودم سفر بود که یادمه توی همون سال من دوتا مسافرت رفتم و سال های بعد هم چندین سفر خیلی عالی را تجربه کردم.

    نوشته بودم که بتونم شرایطم را تغییر بدم خوب من اون زمان یک صندوق دار ساده بودم که خوب الان به لطف خدا موسسه حسابرسی مالیاتی و کسب و کار شخصی خودم را دارم با 4 نیرو و کلی اعتبار و مشتری های عالی که هر روز تعدادشون داره بیشتر میشه البته بدون تبلیغات و درآمدم حداقل 20 برابر اون زمان شده و هیچ گونه وام و بدهکاری ای ندارم و هر روز در حال پیشرفت هستم.

    خواسته بعدی که در سال 1397 توی اون کامنت نوشتم که میخوام بهش برسم خرید خونه بود که اتفاقا من در مهر ماه همان سال 1397 تونستم ( 6 ماه بعد از نوشتن اون کامنت) به صورت پیش خریدی یک آپارتمان 80 متری دوخوابه داخل یک شهرک توی شهر اصفهان بخرم اون زمان با هیچ منطق و عقلی امکان رخ دادن این خواسته نبود توی ذهنم ولی چون تضاد بزرگی برام بود احتمالا نوشتمش حتی همان سال 1397 هم من یادم نبود که ابتدای سال نوشتم که میخوام خونه بخرم مگرنه حتما زیر این فایل کامنت میکردم که من خونه را خریدم و البته سال 1397 هزاران اتفاق معجزه وار برام رخ داد که باید همون سال اینجا مکتوب میکردم که متاسفانه غفلت کردم ولی از این به بعد هرماه و هرسال این تمرین را انجام میدم چون واقعا انسان فراموش میکنه چی نوشته و بهش رسیده من واقعا یادم نبود که همچین کامنتی نوشتم و خواسته ام کسب و کار و خرید خونه بوده و همون سال بهشون رسیدم.

    الان میخوام خواسته ها و اتفاقات عالی که دوست دارم در سال 1401 برام رخ بدهد را بنویسم.

    1- امسال میخوام که استاد عباس منش عزیزم را از نزدیک ملاقات کنم.

    2-امسال میخوام که مهاجرت کنم به آمریکا ایالت فلوریدا چون اونجا احتمالا به استاد نزدیک ترم و بیشتر میتونم ببینمشون.

    3-امسال برای خودم ، خانومم ، دخترم ، خانوادم و استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین آرزو و انتظار سلامتی و موفقیت بیشتر را دارم.

    4-امسال میانگین درآمدم برسه به حداقل ماهانه 100میلیون تومان.

    5-امسال ماشینم را عوض کنم و یه ماشین خیلی بهتر بخرم که امکانات و فضای بیشتری داشته باشه.

    6-امسال میخوام همونجور که سال 1397 هدایت شدم به خرید خونه امسال هم یک خونه ی دیگه بخرم.

    7-امسال میخوام که یه دفتر کار 100 متری خوب با امکانات کامل خریداری کنم.

    8- امسال میخوام که یه موتورسیکلت بخرم.

    9-امسال میخوام که حداقل 50 گرم طلا بخرم.

    10-امسال میخوام که با مشتریان ثروتمند و دست به نقد کار کنم.

    11-امسال میخوام که با خانوادم یه سفر تفریحی خیلی خوب برم. واقعا یکی از رویاهام اینه که پردایس را از نزدیک ببینم ( آمریکا ، دبی ، ترکیه ).

    12-امسال میخوام که یک لپتاب خیلی عالی بخرم.

    13-امسال با نیروها و افراد خیلی باهوش و با انگیزه کار کنم.

    14-امسال میخوام که روابط خیلی عالی و دوستان خیلی ثروتمندی را داشته باشم .

    15-امسال میخوام که هزار برابر سال قبل احساس خوشبختی کنم. ( همین الانشم توی زندگیم عمیقا احساس خوشبختی میکنم )

    16-امسال بتونم برای افرادی که دوستشون دارم هدیه های خوب بخرم.

    17-امسال میخوام که در تهران هم مشتری داشته باشم.

    18-امسال میخوام که تجهیزات دفترم را کامل تر کنم.

    19-امسال میخوام که یک موبایل با کیفیت عالی بخرم.

    20-امسال میخوام که بهترین سال کل زندگیم تا به الان باشه.

    تشکر میکنم از استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین انشاالله همیشه سلامت باشید و بزودی ببینمتون

    درپناه الله یکتا شاد و سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مهسا خطیبی گفته:
      مدت عضویت: 1088 روز

      سلام دوست عزیز

      واقعا بهتون تبریک میگم بابت موفقیت ها ودستاورد های بزرگتون

      چقدددر از خوندن کامنت شما لذت برم و چقدر بهم حس خوب داد

      چقدر ایده و الهام گرفتم ازش

      و بهترین قسمتش مقایسه با خواسته هایی بود که در کامنتتون در سال97 نوشته بودید

      چقدر با خوندن دیدگاهتون باور هام تقویت شد و ایمان پیدا کردم که من هم میتونم به خواسته هام برسم

      به خصوص قسمتی که نوشته بودید 6 ماه بعد از نوشتن خواستتون صاحب خانه شدید اون هم با حقوق نا چیز کارمندی و در شرایطی که از نظر منطقی اصلا امکان پذیر نبوده برام مثل یک تلنگر بود که خب پس من هم میتونم ، برای من هم اتفاق میفته ، خداوند به من هم کمک میکنه فقط باید بیشتر روی خودم کار کنم

      باز هم ازتون ممنونم بابت دیدگاه فوق العادتون

      به امید موفقیت های بیشترتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سروش سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1886 روز

    سلام استاد عباسمنش، امیدوارم این کامنت به دستتون برسه و بخونیدش

    سطح انرژی این کامنت با بقیه متفاوته، می خواستم یک تشکر ویژه داشته باشم ازتون

    من در سال 1400 بالاخره موفق شدم مهاجرت کنم، به اروپا اومدم و شرایط سخت زندگی من در ایران تموم شد

    من توی ایران زیر ذره بین و سخت گیری های خانواده ام بودم و آرزوم آزادی بود، هم آزادی خودم هم آدم هایی که دور و برم زندگی می کنن، من رشته ی تحصیلی ام رو دوست نداشتم با اینکه زحمت بسیار بسیار زیادی برای قبولی توی اون رشته کشیده بودم ولی هر روز منو از برنامه هام دور میکرد و به مسیری می رفت که خداحافظی کامل با هر چیزی که من می خواستم بود.

    به لطف مطالب شما و به لطف درک های جدید تونستم از حق خودم دفاع کنم، نگذارم همه چیز بسوزه و بره. من 7 ماهه در اروپا زندگی می کنم، اینجا اوضاعم خیلی بهتر شده، بیشتر از هر موقع در گذشته از زندگیم راضیم، برای خودم خونه شخصی اجاره کردم، توی رشته ای که می خواستم و آرزوم بود پذیرش گرفتم، بورسیه ی فول فاند شدم و 2 زبان اروپایی هم تا به حال یاد گرفتم، پول جیبم یورو هست و از یورو خرج کردن لذت می برم، از دیدن مردم اینجا که زیبایی هاشون و مهربونی هاشون برام یه دنیا ارزش داره از خدا سپاسگذارم. از تجربه ی غذا های اروپایی و سبک زندگی جدید اینجا خیلی لذت میبرم و اگر بخوام مقایسه کنم 100 برابر یادگرفتم نسبت به هر یک سالی که قبلا توی ایران داشتم. همه چیز برام جدید بود. خیلی خیلی تجربه های جدیدی رو بدست آوردم که شرایط سخت من در ایران هرگز به من اجازه نمی داد این همه آزادی و تجربه هایی که من رو وارد بزرگسالی کرد و از زندگی نوجوانی و تنگ و محدود ایران نجات داد.

    من ابتدا خانواده ام شدیدا باهام درگیر شدن ولی الآن خیلی خیلی از من قدردانی می کنن که این کار رو کردم و براشون افتخاره. و برای من افتخاره که شما رو می شناسم و بالغ بر 1000 برگه فایل های سایت رو نوشتم و تمرین کردم. امسال در اولین فرصت از دوره ی دوازده قدم شروع می کنم و می خوام جز این خانواده ی در حال رشد باشم.

    من دانشجوی پزشکی بودم و با رتبه ی برتر وارد دانشگاه علوم پزشکی شده بودم، 4 سال برای پذیرش شدن درس خونده بودم و بعدش هم 3 سال تحصیلات پزشکی داشتم ولی خیلی زود شاید از همان ترم دوم فهمیدم باید شرایطم رو عوض کنم قبل اینکه همه چیزم رو ازم بگیرن “جوونی” ، “رویاهام” ، “روحیه ام” و “استعداد هام”. این رشته ای که فارغ شدن از دکترای عمومی اش عملا 9 سال طول میکشه کافی بود که من رو متقاعد کنه همه ی برنامه هام رو بزارم کنار و بشم کسی که سه شیفت توی درمانگاه مریض ویزیت می کنه یا دوباره 5 سال دکترای تخصصی بخونه که شاید اوضاعش بهتر بشه ولی من این زنجیر رو با کمک شما پاره کردم

    و 22 سالگی به اروپا اومدم. خیلی خوشحالم

    فایل “رویا هایت را باور داشته باش”، “توحید عملی”، “تمرکز بر نکات مثبت” خیلی روی من تاثیر گذاشتن.

    از توجه شما ممنونم استاد عباسمنش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    لیلا سعادتیان گفته:
    مدت عضویت: 1839 روز

    بنام خالق هستی

    من سال گذشته بعداز رها کردن خواسته ام به جهان به طور خودبخود به خواسته ام رسیدم خیلی راحت به وزن دلخواهم رسیدم و منی که با دکتر رفتن هم افزایش وزن نداشتم بدون هیچ دارو و دکتر و رژیمی به وزن دلخواهم رسیدم

    سال گذشته اعتمادبنفسم به مراتب بیشتراز قبل شد

    برکت و ثروت عجیبی وارد زندگیم شد

    جهیزیه بسیار زیبایی با پول خودم خریدم

    و دوست دارم تو سال جدیدم آزادی و استقلال بیشتری داشته باشم و عزت نفسم رو بسیار بیشتر تقویت کنم یه جورایی میخوام امسال رو ریشه های شخصیتم کار کنم و اونقدر قدرتمند باشم که کسی نتونه زندگیمو تحت تاثیر خودش قرار بده الهی شکرت خدای مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    ایمان قادری گفته:
    مدت عضویت: 1172 روز

    خیلی چیز های زیادی به دست آوردم مثل ماشین و موتور سیارم و اسب و خیلی چیز های زیاد دیگری هم به دست می آورم مثل گواهینامه خلبانی و قبولی در دانشگاه شریف واز خداوند بسیار متشکرم که نکات مثبت را وارد زندگی من کرده است و من خودم را لایق همه چیز های خوب میدانم و به قدرت الهی امید دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فرزانه محمودی گفته:
    مدت عضویت: 1198 روز

    به نام بزرگترین فرمان روای جهان الله

    سلام به استاد عزیز و مریم شایسته دوست داشتنی استاد

    من بهار ۱۴۰۰ به وسیله خواهرم با استاد عباسمنش آشنا شدم و توی نوروز ۱۴۰۱ عضو سایت شدم

    توی سال ۱۴۰۰ فایل های استاد رو توی فن پیج های اینستا دنبال میکردم و یه عالمه دستاورد خوب داشتم

    حالم سرکار بسیار عالی شد و دیگه غر نزدم

    یاد گرفتم که از خودم دفاع نکنم و بحث نکنم

    دانشگاه ثبت نام کردم و ادامه تحصیل دارم میدم

    پس اندازم رو که ۳۰ گرم طلا بود تبدیل کردم به ۱۰۰ گرم

    خونه ام رو عوض کردم خونه بزرگتر و دلباز تر که پارکینگ هم داره و این رو نشونه خرید ماشین میدونم

    پول رهن خونه ام رو دو برابر کردم

    در حالی که دو سال بود تلاش میکردم استعفاء بدم و مدیرم قبول نمیکرد و من رو می‌میترسوند از نبود کار و جای مطمعن تونستم استعفا بدم و به راحتی قبول کرد و تمام حق و حقوق و سنواتم رو بهم داد و برام آرزوی پیشرفت کرد

    نرم افزار حسابداری سپیدار رو یاد گرفتم

    دفترنویسی که خیلی توی حسابداری مهمه یاد گرفتم

    ست کردن لباس هام رو یاد گرفتم در حالی که قبلا اصلا خوب لباس نمیتونیم

    معنی عزت نفس رو فهمیدم و فهمیدم که ندارمش و یه دوره غیر حضوری عزت نفس از یه استاد دیگه خریدم که خیلی خیلی خوب شدم اما میدونم که دوره عزت نفس استاد عباسمنش باید خیلی چیزهای مهمی توش باشه و دلم میخواد بخرمش

    بدهیم به صابکارم رو که برای رهن خونه ازش وام گرفته بودم و میخواستم طلا بفروشم بهش بدم که بتونم استعفا بدم رو بدون فروش طلا از محل حق سنواتم تسویه کردم

    کتاب صوتی چهار اثر فلورانس اسکاول شین رو گوش دادم و با حق الهیم آشنا شدم و دلم میخواد بازم گوشش بدم

    به ماشین پراید هاچ بک بسیار علاقمند شدم تو سال ۱۴۰۰ در حالی که قبلا خیلی برام بی تفاوت بود و این برام نشونه خریدش هست و توی خیابون ها هم زیاد به چشمم میاد

    ترم اول دانشگاه رو با نمره های خیلی خوب پاس کردم

    برای خواهر کوچیکترم سرویس کمد و کتابخونه خریدم از حقوقم

    به مامانم و خواهر کوچیکتره ماهیانه پول تو جیبی میدم از حقوقم

    اینا همه دستاوردهای سال ۱۴۰۰ ام بود

    و برای ۱۴۰۱ یه کار خوب که خیلی راحت و ساده به سمتش هدایت میشم میخوام

    یه ماشین خوب میخوام و رانندگی خوب

    میخوام وقت آزاد خوبی داشته باشم و کلاس شنا برم و میخوام قرآن رو یاد بگیرم و میخوام حداقل دو تا دوره که هنوز انتخابشون نکردم از دوره های استاد عباسمنش رو بخرم. میخوام یه عالمه باور خوب داشته باشم. میخوام یه عالمه چیزی یاد بگیرم

    میخوام درآمدم ماهی ۱۵ میلیون تومن باشه توی ۱۴۰۱ و میخوام روزهای آخر سال ۱۴۰۱ برای نوروز ۱۴۰۲ با ماشین خودم برم شهرستان و میخوام پول رهن خونه ام رو دوباره دو برابر کنم. راه خواسته هام رو نمیدونم چیه اما خدا میدونه و این کافیه برای رسیدن بهشون

    الهی صد هزار مرتبه شکر به خاطر این همه دستاورد خوب برای یک سال و هنوز شاید سه هفته که عضو سایت استاد شدم و میدونم روزهای طلایی خواهم داشت الهی الهی صد هزار مرتبه شکرت که انسان خلق شدم و قوانین برای انسان ها برابره

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 1743 روز

    سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی

    و مریم عزیز که باعشق برای ما فایل هارو آماده میکنند

    و دوستان مهربان که دیدگاه های زیباشون حالم رو خوب میکنه

    امروز ۰۱/۱/۱۷

    من میخوام چندتا از اتفاق های خوب ۱۴۰۰ رو بنویسم که با تغییر باور اتفاق افتاد

    خونمون رو بعد ازچهار سال کاغذ دیواری زدیم که من خیلی دوستش دارم

    آشپز خونمون رو بدون هزینه مدل جزیره ای کردم

    آیینه قدی زدیم

    و کاور رادیاتور باهمینا خونمون انقدر تغییر کرد شیک شد از ته قلبم سپاس گزار خدا هستم به خاطر این تغییرات که حسم رو خوب کرده

    قبلا ب خاطر اینا دوست نداشتم کسی بیاد خونمون حسم بد میشد ولی الان خیلی دوست دارم بیان

    و از همه مهم تر و جالب تر این اتفاق آخرای سال افتاد ولی میخوام الان بگم

    من یه جایی رو چند ماه تو اینستا دنبال میکردم به همسرم گفتم بیا بریم اونجا مبل بگیرم گفت نه گرون میدن گفتم باشه

    و میگفت من ۸ تومن بیشتر هزینه نمیکنم😳😳😳

    اولش ناراحت شدم بعد زود فرکانسم رو عوض کردم گفتم من کاری ندارم من این مبل رو میخوام اگه تونستی با ۸ تومن پیداکنی که چه بهتر

    مارفتیم شهرک صنعتی گفت گرون میدن رفتیم نعمت آباد اونجاهم پیدانکردیم

    زد تو دیواریه جایی رو پیداکرد گفت اینجا زده مبل چستر ۱۰ تومن میریم همین جا تو پیروزی بود

    اقا تومسیر بودیم منم رفتم تو اینستا همون پیج مبل رو نگا کردم دیدم آدرسش بااون یکی هستش انقدر خوش حال شدم

    رفتیم مبلی که من دوست داشتم سفارش دادیم

    قرار شد ۲۵ اسفند بفرستن

    وما چون همسرم هزینه مبل یه مقدار بیشتراز پولی که گذاشته بود کنار شده بود میزسفارش ندادیم

    منم میخواستم از پول خودم بگیرم گفتم بذار مبل بیاد که بدونم چه سایزی بهتره

    اقا مبل نیومد امروز فردا

    خورد به عید همسرم گفت آقا چرا امروز فردامیکنی من میخوام برم مسافرت

    فروشنده گفت راستش بچه ها مبل رو اشتباهی فرستادن خمین برای مغازه دار الان توخونه مشتری هستش و…..

    هرکاری شمابگین من میکنم پولتون روبخواین میدم

    همسرم گفت نه من مبل میخوام بعدعید بفرست گفت چشم یه مبل برات میسازم ۱۰سال برات کار کنه

    منم گفتم میزشم برامون بزنه 😊😊😊😊

    والان منتظرم که مبل هم بیاد وخونمون زیباتر بشه

    برگردیم عقب ادامه اتفاق های سال۱۴۰۰

    من هدیه خیلی دوست دارم پارسال چندتا هدیه باارزش گرفتم

    موهای چند نفر رو به تنهایی لایت کردم وخیلی زیبا شد

    همسرم موتورش رو دزدین ومامثبت نگاه کردیم چند ماه بعدش موتور صفر و گرون تر گرفت

    این روهم بگم من عیدا میرفتم انزلی باپول کم خرید میکردم

    امسال خداروشکر همش خرید میکردم پولم تموم نمیشد برای اولین بار هرچی دوست داشتم گرفتم

    و قدم اول رو هم خریدم که جزو اهدافم بود

    تنهاکاری که باید انجام بدم امسال تو کارم مستقل بشم برای خودم کار کنم

    من کارم رنگ و لایت هستش و کارمم خیلی خوبه ولی خودم میترسم تنها کار کنم وبرای یه رنگکار دیگه کار میکنم برای همین درآمدم خیلی کمه میدونم باید مستقل بشم تا پیشرفت کنم ولی میترسم

    فعلا از عیدتاحالا هنوز نرفتم سالن ولی به خودم قول دادم که برم وبگم نمیام ومیخوام برای خودم کار کنم

    وقتی جدابشم باید رنگ بگیرم و…. و پول هم ندارم ولی میگم من قدم اول رو بردارم خداخودش

    هدایتم میکنه

    اگه باور هایی که میدونید تو این زمینه کمکم میکنه بهم بگین مچکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1576 روز

    به نام خدای هدایت کننده و مهربانم

    سلام به همه عزیزان دلم

    اتفاقات خوب امسال برای من 💖

    در این مدت که روی خودم کار میکنم یکی از بزرگترین رو یاهای من داشتن در امد بود من یک خانوم خوندار بدون در امد بودم که اگه به همسرم میگفتم میخوام کار کنم یکی از بزرگترین خطه قرمزهاش بود و هر خانومی که کار میکرد کلی به همسر خانوم حرفهای نازیبا میزد که چرا باید این خانوم کار کنه پس توی همسر چکاره ای، اما با کار کردن روی خودم به این جسارت و قدرت رسیدن که از همسرم بخوام که بزاره من برای خودم کار کنم و همسرم هم موافقت کرد 😄این تغییر رفتار همسرم برای من بزرگترین دستاورد بود👌😄 و من تونستم بزرگترین مانع ذهنی خودم رو که باعثش رو همسرم میدونستم حذف کنم با ایمان وقدرتی که خداوند در وجودم قرار داد

    ۲-احساس گناه کردن در من خیلی کم شده و خیلی بیشتر با خدا رفیق و دوست شدم و بیشتر حواسم به هدایتهای الهی هست و ایمان و توکلم به خداوند بیشتر شده،وقتی کامنتهایی که اوایل ورودم به سایت رو میخونم متوجه این تغییرات مشم که من بینهایت نگران فرزندانم بودم اما الان تا حدودی به این درک رسیدم که من مسئول فرزندانم نیستم و اولین الویت شخص زندگی من خودم هستم

    ۳-خیلی راحت از خداوند درخواست میکنم و خداوند پاسخ میده و من درخواست کردن هر چیزی رو از خداوند در اینجا یادگرفتم من پول خواستم و خداوند به همون اندازه در همون روز که میخواستم به من داد بدون تقلا و بسیار راحت و طبیعی حتی روسری که میخواستم خداوند از طریق دستانش به من هدیه داد همون رنگ همون اندازه و همون طوری که میخواستم

    ۴-در تمام مدت ۱۸سال زندگی مشترک من ارزو داشتم همسرم به من هدیه تولد بده و روز زن به من هدیه بده وقتی بقیه از هدایا میگفتم من حرفی نداشتم اما الان با مهربانی و محبت خداوند من هم هدیه تولد دارم و هم هدیه روز زن و این تغیر رفتار همسرم باعثش خودم بودم به کمک خدای مهربونم😄

    ۵-رفتار اطرافیان فروشنده ها و هرکسی که با من برخورد داره عالی و بینظیره طوری که با بقیه اینطور نیستن و این برای من موفقیت هست

    ۶-همیشه شارژ داشتن گوشی همیشه اینترنت داشتنم همیشه پول داشتنم در کارتم یکی دیگه از دستاوردهای من هست که ماهها میومد و من گوشیم شارژ نداشت حتی برای چند ثانیه صحبت کردن با مامانم و کارت بانکی من همیشه خالی بود و الان به راحتی گوشی من حتی بیشتر از اونچه که باید شارژ میکنم صحبت میکنم وهدیه و تخفیفات باعث میشه بیشتر از اون هزینه ای که کردم استفاده کنم

    ۷-رفتار مهربانانه فرزند به من به قدری بیشتر شده که گاهی متعحب از رفتار فرزندم میشم

    ۸-یک نکته بسیار مهم و عالی که خیلی دوسش دارم دور شدن افراد منفی از من هست بدون اینکه من کاری انجام بدم و خداوند خودش این کار رو برای من انجام داده و خیلی خوشحال و سپاسگزار خدای مهربانم هستم

    ۹-یاد گرفتم دیگه با کسی بحثی نکنم چیزی که باید اتفاق میفته و همیشه برای من بهترینها اتفاق میففته

    ۱۰-از وقتی روی باورهای ثروتسازم کار میکنم کارم کمتر شده اما درامدم بیشتر و این نشان دهنده باورهای منه که تغییر کرده حتی در امد من در یک ماه از خواهرم که دوماه کار کرده بیشتره و اینها همه نشانه درست کار کردن من روی خودم و درست بودن این قوانین هست که خداوند مهربانم من رو به سمتش هدایت کرده و بینهایت خدارو شکر میکنم به خاطر هدایتهای بینظیرش💖

    تمام این رفتارها و خواسته ها در این مدت که ۳۵۶روز هست عضو سایت هستم اتفاق افتاده و ایمان و توکلم که باعث ارامش بیشتر من شده و سپردن همه چیز به دستان پر قدرت خداوند من رو در ارامش و شادی نگه میداره جسارت وقدرتی که پیدا کردم و مهم نبودن قضاوتهای دیگران در صورتی که قبلا خیلی برام مهم بود که دیگران درموردم چی میگن و چی فکر میکنن ولی الان برام هم نیست

    و اما در سال ۱۴۰۱

    من میخوام به جایی برسم که برای خودم کار کنم با علایق خودم درامد بسازم و بشناسم رسالت و عشق واقعی که بتونم درامد خوبی ازش داشته باشم درامد ده میلیون تومان در ماه

    خودم رو بشناسم و شناخت خوبی نسبت به خودم داشته باشم که از خودشناسی به خداشناسی میرسیم

    تغییر مکان زندگی در بهترین مکان ،بهترین افراد و بهترین،موقعیت

    شنیدن الهامات خداوند برای همیشه و هر کاری و عمل به اونها، اینقدر ایمان و قدرتم زیاد بشه که بتونم هر ایده و الهامی رو عملی کنم

    خدایا من رو هدایت کن به راه کسانی که به انان نعمت داده ای امین یا رب العالمین

    خدای مهربانم بینهایت شکرت

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2171 روز

    به نام فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان و اعضای خانواده صمیمی عباس منش

    اکنون تو متروام و جالبه زدم رو نشانه ی من و این فایل اومد و جالب ترس اینجاست که دیشب بین فایل ها بعد شام یک فایلی رو زدم یهویی. اول میخواستم فایل رو عوض کنم برم تو پوشه فایل های مربوط به باورهای توحیدی یا ثروت ساز اما دلم خواست گوش کنم چون میدونستم آخر این فایل یک آهنگ زیباست.

    و الان دوباره همین فایل اومد و الان در حالی که هنذفری تو گوشم هست و فایل “چشم زخم در قرآن”رو دارم گوش،میکنم،متن این قسمت که دیشب یهو دیدم خوندم و واقعا جالبه.جالبه که باید تمرین انجام بدم،باید بیشتر تمرکز کنم به داشته هام تا به خواسته های بیشتری برسم.

    خدایا چقدر این تمرین ها رو وقتی با تعهد و ایمان انجام میدی دقیق جواب میدن.واقعا چرا تمرین ها اینجوری هستند.الان چند روزی هست دوره روان شناسی ثروت 2رو خریدم و تمرین “فانوس دریایی من” رو دارم هر روز انجام میدم بادقت،بی دقت تعهد دادم روز و شبی نگذره که من تمرین فانوس ام رو ننویسم. امروز فانوس بیست و دوم خودمو رو با تعهد بیشتری انجام دادم.

    هر بار قوی تر

    هربار با عشق تر

    هربار باایمان تر

    هربار مطممئن تر

    هربار متعهدتر

    هربار ….

    خدایا شکرت برای آشنا شدن با این سایت

    خدایا شکرت برای مسیر تکاملم که پر از تجربه، پر از هیجان و زیبایی است.

    خدایا شکرت برای تمام آگاهی هایی که در درون ما قراردادی.

    خدایا شکرت برای قطب نمایی که در وجودمان قرار دادی.

    خدایا شکرت برای اینکه همیشه هستی،همه جا هستی

    خدایا شکرت که از رگ گردن هم به نزدیکتری

    خدایا شکرت که اینقدر خوب منو راهنمایی میکنی به مسیرهای درست

    خدایا شکرت برای وجود تک تک آدم هایی که میبینم و زندگی رو زیباتر میکنه

    خدایا شکرت برای همه چی

    برای این قوانین ثابتی که در جهانت وضع کردی و توانایی خلق رو به ما دادی.

    من چقدر امروز داشته های زیادی دارم.

    چقدر باید از سال 1400ایی که چند روز دیگه به پایان می رسه بنویسم.الان اشکم داره میاد و شکفت زده ام و سراسر شوقم

    خدایا چقدر میتونم بنویسم درباره چیزهایی که میخوام داشته باشم،چیزهایی که احساس لیاقت داشتن شون رو میکنم.

    خدایا شکرت شکرت شکرت…

    چقدر حال و هوام رو دوست دارم،گاری زهوار در رفته ام داره هربار روان تر میشه.

    چقدر خوبه همه چیز

    چقدر داره گاری من تبدیل میشه به چیزهای بهتر…خدایا بارها و بارها شکرت

    میخوام جیغ بزنم خداجونم شکرت…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    محبوبه طباخیان گفته:
    مدت عضویت: 1444 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    امروز و این اولین کامنتی هست که در این سایت بسیار عالی میذارم.(1 اسفند 1400)

    سلام به اولین خواننده این متن و سلام به استاد عباسمنش، خانم شایسته ی زیبا بیان و دوستان عزیزم

    من قسمتی از صفحات دفترم رو به نوشتن اتفاقات ریز و درشتی که با قانون جذب قابل توضیح هست اختصاص دادم، و چون الان بیشتر از 6-7 صفحه شده تازه هر خطش به یه اتفاق اشاره میکنه من فقط 10 موردش رو میگم.. که به نظر خودم همه شان حتی ریزترینشان، خیلی ریز هم نبوده و باعث خوشحالی و شگفتی من شد:

    1. یک روز سر میز ناهار شبکه مستند رو نگاه می کردیم (به این دلیل که خیلی از شبکه ها رو خودآگاه و ناخودآگاه دیگه نمیتونیم ببینیم و حال روحی مون بد میشه،فقط مستند میبینیم که البته چون نمیخوام سانسور کنم این هم گاهی کسل کننده ست) و وسط تابستان بود. من ساکن شهر اصفهان هستم و این دو سال خیلی وضعیت بارندگی و آب در اصفهان کم بود. و مستند در مورد باران بود. من همانجا به شوخی دستم رو بلند کردم و گفتم خدایا ما باران می خوایم، به ما باران بده. و به مادر و خواهر عزیزم هم گفتم آمین بگند ^-^ .. ما معمولا عصرها، وقتی میدیدیم هوا خیلی خوبه و آسمان قشنگه چند دقیقه می رفتیم روی پشت بام و آسمان رو تماشا می کردیم. اون روز هم رنگ آمیزی آسمان خیلی عالی بود و ما رفتیم روی پشت بام. بعد هوا کم کم ابری شد. و خیلی ریز باران آمد. اصلا باورم نمیشد که وسط تابستان و در اصفهان اون موقع ظهر باران بیاد و پیش خودم گفتم حالا دوتا قطره میاد و قطع میشه. اما.. انقدر باران آمد و تند شد که دیگه آب ازم میچکید :) و الان که یادم افتاد در حال گریه کردن هستم :)

    2.یک روز میخواستیم بریم مهمانی، و مادرم گفتند یه دعا بگذارم همینطور که لباس می پوشیم؟ گفتم بگذارید. من دعا رو نشنیده بودم. وسط دعا مداحی بود متاسفانه و یه سری صحبت های نامناسبی داشت. در این فکر بودم که بگم اگر میشه یه دعای دیگه بگذارید. که دیدم شروع کرد به خواندن بقیه ش و گفتم بی خیال.. دیگه رد شد. همان وقت مادرم گفتند اِاِ چرا این دعا عوض شد؟ خودبخود همان وقت پریده بود روی فایل بعدی که یه دعایی بود که مداحی نداشت و من چند لحظه مات بودم و به مادرم گفتم همین هم خیلی خوبه، همین بخونه عالیه :)

    3.وقتی رتبه ارشدم آمد.. دوتا از اساتیدم که البته یکی شون دقیقا کارشون مشاوره تحصیلی ارشد بود گفتند شما اصلا اصفهان و تهران و شیراز قبول نمی شید.. روی سنندج و اون قسمت ها سرمایه گذاری کنید. و این دانشگاه ها جزو دانشگاه های درجه 1 هست. و شما درجه 3 قبول میشید. یکی دیگه اساتید هم گفتند شما اخبار پیام نور رو دنبال کنید! :| من خیلی مردد بودم که به کدام این دو نفر هزینه بدهم که یه جلسه بگذارم و بهترین انتخاب را داشته باشم. شبی که دیگه گفتم ایراد نداره هزینه میکنم و انتخاب رشته میکنم، خواهرم یه فایل از استاد خودشان که همان شب منتشر کرده بودند برام ارسال کردند و گفتند اینو ببین در مورد انتخاب رشته ارشد رشته های مهندسی هست، و ممکنه بکار شما بیاد (رشته من روانشناسی هست). من همان شب فایل رو دیدم و جواب همه سوالاتم رو داد و تازه گفتند رتبه ربطی به اینکه چه دانشگاهی قبول بشی نداره. من خودم بر اساس آن صحبتها انتخاب رشته و دانشگاه کردم. و اون قسمت های فایل اون استاد رو کروپ کردم و هرروز میشنیم تا باورم بشه که رتبه و قبولی نهایی ربطی بهم نداره. و وقتی نتایج آمد در کمال شگفتی دانشگاه اصف، نوروساینس و حتی روزانه قبول شدم :)

    4.به سمت کتابخانه میرداماد می رفتم و چون گِن بسته بودم و در راه رفتن حرکت میکنه، نیاز به آینه پیدا کردم. میخواستم اینه کوچک جیبی در بیارم که بهم گفت نه، جلوتر آینه هست. رفتم تا اینکه به مصلی رسیدم و پیچیدم داخل، نگهبان نبودند چند دقیقه ایستادم و گفتم اگر تا 10 رو شمردم نیامد میرم :) که همان وقت آمدند و پرسیدم سرویس بهداشتی کجاست. چون مصلی در حال تعمیرات بود گفتند اون ماشین پراید رو میبینی، رسیدی آنجا بپیچ به راست. من همانطوری رفتم و به ماشین رسیدم دیدم یه راه باریک هست و چندکارگر محترم کار میکنند و فکر نکردم که اونجا باشه، مسیرم رو ادامه دادم و جلوتر رفتم که دیدم یه نفر از پشت میگه خانم خانم.. فکر کردم چون مسیر رو اشتباه رفتم اون آقای نگهبان دیدند و میخواهند راه رو بهم نشان بدهند، بخاطر همین برگشتم سمتشون و در نهایت تعجب دیدم یه نفر دیگه بود که صدام میزده و پرسید سرویس بهداشتی رو میخواهید؟ اینجاست. یعنی یه بنده خدایی از یه جایی رد میشد و به من گفت سرویس بهداشتی اونجاست بدون اینکه درجریان باشه. و همان مسیر باریک رو نشان داد. من گفتم اخه اینجا که کارگر هست. گفتند خانم این بنده های خدا کاری ندارد. مسیرش اینطوری بود که یه راه باریک بود و بعد به سرویسها میرسید. اون بنده های خدا هم که این مکالمه رو شنیدند کنار ایستادند. وقتی من به سرویس رسیدم دیدم چون نوساز هست آینه کار نگذاشتند :| .. و همان موقع هم اذان رو تازه گفته بودند. ازش پرسیدم چکار کنم(از همان مکالمه مثبتی که درونم ایجاد شده بود و با هم صحبت می کردیم). گفت برو و نمازت رو داخل حسینیه یا مسجد (نمیدونم) بخون. خب.. معمولا اینجور جاها آینه کار نمی گذارند چون مسجد هست و سالن آرایش نیست :) .. منم به نماز دوم رسیدم.. و نماز اول رو هم وقتی نماز دوم تمام شد فرادا خواندم. وقتی آمدم عقب که نماز اول رو بخوانم هر کی رد میشد التماس دعا می گفت :) – خلاصه نماز دوم رو خواندم و دیگه نا امید داشتم برمیگشتم که بهم گفت شما شاید دیگه هیچ وقت نیایی اینجا، سرت و بیار بالا و یه بار فضای اینجا رو ببین. سرم رو آوردم بالا و روبروم یه آینه قدی که در دیوار از قبل کارگذاشته شد بود بود :) داخل مسجد یه آینه در دیوار بود که من اصلا موقع ورود ندیده بودم. خلاصه کارم رو انجام دادم و به سمت کتابخانه رفتم، داخل کتابخانه هم یه آینه قدی بزرگ برای اینکه پله هارو ببینند جلوی راه پله داخل سالن گذاشته بودند :) می خواستم رد بشم که بهم گفت اونو برای شما گذاشتند. و خب من فقط چند مین رفتم جلوش ایستادم و خودم رو نگاه کردم و مسئولها هم من رو با تعجب نگاه می کردند :)

    5.بعد از قبولی تماس می گرفتم با مسئول آموزش و چندتا سوال داشتم که یا جواب نمی دادند یا اشغال بود. دیگه حس کردم باید بی خیال بشم و الان فرصت مناسب نیست. دو روز بعد دیدم گوشیم زنگ می خوره. مسئول آموزش بود و میخواست در مورد ورودی ما و کلاس هامون چند تا سوال بپرسه و از بین بچه ها به من رنگ زده بودند. همین که خودشون رو معرفی کردند گفتم بله میشناسم. و ایشون سوالاتشون رو در مورد اینکه گروه ها و کلاسها چطور هست کردند و بعد هم من سوالاتم رو پرسیدم. ^-^ در واقع.. اون کسی که من چندین بار تماس گرفته بودم، خودشان به من تماس گرفتند و بین همه هم به من زنگ زده بودند که هم ایشون سوالات رو بپرسند هم من بپرسم.

    6.یه خریدی کردم که محصول آک بود و خود فروشنده همان جا بازش کرد و مارک روی محصول خراب شد. من روم نشد که یگم این خراب شد و وقتی آمدم خانه دیدم محصول از داخل شکسته یوده. چون فروشنده آشنا بود خیلی با خودم در کلنجار بودم که برم پس بدهم یا نه. ناگفته نماند که صبح که برای خرید رفته بودم یه ریمل رو چون نمی دونستم چطوریه سروته گرفته بودم و باز کرده بودم و چند قطره اش ریخته بود و ایشون دستمال آورده بود و من در خواست کردم که خودم تمیزش کنم. و بعد هم خواستم اونو بخرم که فروشنده گفت نه، لازم نیست. خلاصه با اون دسته گل :) و آشنا بودن فروشنده.. داشتم فکر میکردم برم پس بدهم یا نه. که حس کردم باید برم. و اگر نتوانم بگم این محصول شکسته بوده، انقدر بزرگ نشدم که بتونم نعمت های دیگه رو دریافت کنم. در مسیر یه پروانه دیدم و تا رسیدن به آنجا یه صحنه خوب از یه خاطره رو بیاد آوردم. وقتی رسیدم اون فروشنده نبودند .. و همکارشان بودند :) و من راحت محصول رو عوض کردم :)

    7.درخواست کباب کردم.. :) و تا یک هفته همش یا کباب یا جوجه یا بریان.. خوردم و جای شما خالی. خانه مادربزرگم دعوت شدیم و بریان غذایشان بود. بعد مامان بزرگ ها اینطوری اند که هم خانه شان میخوریم و هم می بریم D: – بعد بدون اینکه من بگم یه دستگاه کباب ساز برای خانه خریده شد در همان هفته، و خب برای تستش کباب پختند -در همان هفته، سال یکی از پدربزرگها بود و جوجه دادند…

    8.امسال میخواستم سجاده و جانمازم (همه رو) عوض کنم. اما نمیخواستم هزینه بکنم یعنی اولویتم نیود. بعد رفته بودم چیزهایی که از قبل در مسافرت ها خریده بودم رو نگاه می کردم دیدم یه چادر نو دارم که دقیقا اندازه ام بود، با اینکه چند سال پیش از رنگش خوشم آمده بود و خریده بودم. چند هفته پیش مادرم چند جانماز از دیجی سفارش دادند و یکی ش رو به من هدیه دادند. و دو هفته پیش یه بسته به خانه رسید که قبلا چندین ماه پیش در یه مسابقه شرکت کرده بودم و یه سجاده و تسبیح و یه کتاب دعوت به نماز و یه جانماز برنده شده بودم و برام ارسال کرده بودند :) خلاصه فقط مهرش مانده بود که مادربزرگم چندین تا داشتند 5 تا مهر بهم دادن و کلکسیونم کامل شد :)

    9.بعد از اینکه قضیه خواستگاری بهم خورد.. که اصلا شروع این مسیر بود.. و چون مفصل هست اینجا نمینویسم، احتمالا در قسمت داستان من تایید شده باشد، روابطم خیلی خیلی بد بود. و به دانشگاه کارشناسی رفتم و با مسئول آموزش دعوام شد. و بعد هم لج کردم و کار خودم رو کردم و بازهم وضعیت بدتر شد.من هم کار فارغ التحصیلی رو انجام ندادم و از بس حالم بد بود ولش کردم. بعد به این مسیر و آشنایی با استاد هدایت شدم (که الان بیشتر توضیح نمیدهم) و یکماه بعد مجدد برای کارها رفتم دانشگاه. چون دانشگاه کارشناسی کوچک بود و یکم مذهبی بودند معمولا با افرادی با تیپ من برخورد خوبی نمیشد . مخصوصا مسئول امور فارغ التحصیلان.. و من هم ان روز با ایشان کار داشتم. اما در نهایت تعجب کاری که می کردند رو رها کردند و کار من رو انجام دادند. بعد هم من رفتم دفتر مسئول خودمان و ازشان عذرخواهی کردم. و ایشون گفتند ما هرجا شما رو ببینیم خوشحال میشیم و شما دانشجوی بسیار محترمی بودیدو برام آرزوی موفقیت کردند و به خوبی جدا شدیم.

    10. و آخرین موردی که میگم این هست که بیشتر افراد منفی باف زندگیم.. در واقع 97% حذف شدند. و اینکه استاد همیشه می گویند شما روی خودتان کار بکنید افراد جدا می شوند رو با وجودم لمس کردم. چون.. کسی که بیشترین منفی بافی رو در زندگی من می کرد پدر بود. همیشه بدبینی به افراد، شرایط، پول،.. رو به من منتقل میکرد. طوری شده بود که من وقتی میرفتم خانه یکی از فامیل ها فکر میکردم توی لوستر دوربین گذاشتند :| .. بدبینی، فقر، باور کمبود.. و بعد از این قضایا ایشون دیگه با ما زندگی نمی کنند. صحبت از طلاق عاطفی می کنم. نمیخوام بیشتر در این مورد صحبت کنم، افراد حتی کمی منفی باف که در زندگی من باقی مانده اند وقتی به من میرسند فقط از امیدهاشون صحبت میکنند و ناخواسته جو مثبتی ایجاد میشه..

    نشد خاطره اون روز جمعه که سوار اتوبوس بودم و راننده یه موتوری رو زیر گرفت و چقققدر برای من درس داشت.. یا خاطره اینکه مسیر کارم از روی پل می گذشت، سی و سه پل اصفهان.. و من درخواست کردم آب پل باز بشه و چطوری روند تغییرات باعث این شد که الان رودخانه آب داره رو تعریف کنم.. ان شاالله در زمان های دیگر.

    استاد عباسمنش عزیزم..

    از شما بی نهایت ممنونم که این تمرین رو به ما دادید. من همه موارد بالارو بدون اینکه از روی دفترم نگاه کنم بخاطر آوردم.. هرچند میدونم نگاه میکردم هم از نظر شما اوکی بود. اما این فشار آوردن به حافظه خیلی حالم رو بهتر کرد.

    یه قسمتی هم دارم در دفترم با عنوان (یه خاطره خوب برام بگو..) و اگر یه روز کامل خوب باشه میرم انجا می نویسم. قسمت اول (نشانه ها) ست و قسمت دوم (خاطرات) که بیشتر از یک نشانه اند. و قسمت سوم هم نوشتن اینکه (از تضاد به چی رسیدم). اگر چیزی بد باشه سریع در دفتر در قسمت سوم مینویسم که این اتفاق یا موضوع چه خواسته ای رو به من میگه.

    در مورد اهدافم، چون همیشه استاد میگند کم باشه.. من هم چند مورد رو انتخاب میکنم..

    -اولیش بودن در این مسیر و احساس خوب هست؛ و خوش بینی که عینک درست و حقیقی برای نگاه کردن به این جهان هست.

    برای این مورد امیدوارم که بتونم دوره دوازده قدم رو تهیه کنم. اولش نظرم روی روانشناسی ثروت بود. اما چون اون پک هست گفتم دوازده قدم رو خریداری کنم. و به این خاطر سه ماه در یه موسسه کارکردم و الان 3 تومان دارم. اما متاسفانه همش نه میاد توش.. و وقتی فایل ابتدای جلسات رو شنیدم.. فایل معرفی دوره.. استاد گفتند بگذارید نشانه ها بگند. و من امیدوارم که نشانه ها بیایند و بتونم دوره رو آغاز کنم و واقعا به پایان برسانم.

    -دومینش این هست که در رشته خودم علاقه ام رو پیدا کنم. چون هم الان روان رو میخوانم و هم طراحی و دوخت کار کردم. و خیلی گیج شدم که باید سمت کدام برم. امیدوارم به هدفی هدایت بشم که من رو راضی بکنه و آینده مالی خوبی داشته باشه. چون مالی برام مهم هست و فکر میکنم یکم روش کار کنم راه می افتم. اما اون سر اصلی طناب رو گم کردم. و فعلا گفتم فقط شروع میکنم تا هدایت بشم، بدون بی تابی شروع می کنم.

    -سومینش این هست که در این ترم تحصیلی بهترین مطالعه رو در رشته ام داشته باشم. و سطح اطلاعاتم رو بالا ببرم. و روی باورهام کار کنم. تا ترم بعد دانش کافی ، همراه با درک بهتری از هدایت و باورهای مناسب رو داشته باشم و روند رشد و پیشرفتم سریع تر بشه. می دونم یه شبه نمیشه.. اما کوتاه بشه و برای من خوشایند باشه. امیدوارم علاقه ام رو دقیق و واضح بفهمم.. . چون همیشه ایده های خیلی خوبی داشتم و نظراتم در هر دورشته عالی بوده.. در این رشته ارشد هم ایده های خوبی به ذهنم بیاد و بتونم بهشون عمل کنم. یعنی عمل گرایی رو در خودم بیشتر بکنم.

    – و امیدوارم موحد بشم. چون تازه متوجه رگه های مخفی و تازه ای از شرک در وجودم شدم.. ترم اول یکی از اساتیدم از من خواستگاری کردند و من به دلایلی جواب منفی دادم و نگران نمره ام بودم. و همین نگرانی هم ناراحتم کرد. چون متوجه شدم چقدر قدرت به غیراز خداوند دادم. و امیدوارم در این زمینه با تمرین و ممارست، رشد کنم و بهتر بشم.

    برای همه دوستان قرارگرفتن در مسیر حقیقت و سعادت ، و برای استاد عباسمنش تندرستی و گرفتن مدرک خلبانی.. (اگر اشتباه نگم) رو آرزو میکنم :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    احمد رضا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1980 روز

    استاد عزیزم سلام

    من این فایل بهمن ۱۴۰۰ دارم گوش میدم امسال سال خوبی بود برای من فوق العاده

    اتفاقات فوق العاده ای افتاد ولی یه چیزی که متوجه شدم این بود که یکسری شجاعت ها نیازه برای بدست آوردن خواسته

    مثال من در رابطه های عاطفی خوبی نبودم همیشه منتظر بودم تا یکی بیاد و با طرف قبلی قطع رابطه کنم ولی اومدم روی خودم کار کردم و همه رابطه هایی که برام آرامش نداشت رو قطع کردم دقیقا ۱ ماه بعدش به شخصی وارد رابطه شدم که دقیقا همون چیزیه که میخام یا حتی رفیقام که همه رو گذاشتم کنار و فقط افراد عالی و مثبت نگه داشتم که خیلی روابط دوستانه و عالی داریم

    مثلا برای کسب و کارم رفتم کلاس مینا سازی که پیشرفت کنم و بعد از چند ماه دارم میبینم که نشونه هاش که مشتری هام دارن عوض میشن

    اتفاقات فوق العاده ای برام افتاده پریشب یه ویدئو دیدم از پسر خالم که داشت کلم بروکلی با کاهو میخورد که دلم خواست و گفتم میخام نگفتم ای کاش بود و حسم بد کنم گفتم میخام و احساسم خوب کردم باورتون نمیشه دیشب مادرم برام دقیقا همین ها را آورد و گفت برات گرفتم دقیقا یهو یادم افتاد و گفتم خدایا شکرت که قانون داره جواب میده

    اتفاقات زیادی افتاده از تحقیق و فهمیدم آیه و ان یکاد و گشتن تو قرآن برای فهمیدن قانون تا رشد درآمدم و درست کردن دندان هایم

    یک اتفاق خوب دیگه این که کتاب رویاهایی که رویا نیستند و چگونه فکر خدا را بخوانیم را گرفتم دارم مدام میخونم

    اتفاق عالی دیگه این که روزانه سپاس گذاری میکنم و دارم نشونه هاشو میبینم

    و اتفاقای عالی که قانون داره جواب میده برای من

    خدایا شکرت بابت این همه نعمت و ثروت و فراوانی و خدایا شکرت بابت این که قوانین تو ثابت اند و میتونم زندگی ام را تغییر بدم

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: