چندبرابر کردن درآمد در یک سال | قسمت ۱

بانام ویادپروردگارخودم برای روز نوزدهم سفرنامه فصل اول مینویسم.

امروز روزچندمی هست که این فایلوگوش کردم

وچقدرحالم خوبه وچقدراحساس قدرت دارم وچقدررررر حس میکنم که خوشحالم که دارم وارددنیای متفاوت وناشناخته ای میشم که توش محدودیت هایی که باذهنم ساختم یکی یکی دارن شکسته میشن.. انگار توی ذهنم هزاران تاردرهم تنیده هست که هرکدوم گره یکی دیگه روبازمیکنه وقتی روی یه موضوع کارمیکنم هزاران موضوع دیگه پدیدارمیشن ومن میبینمشون وبازمیشن ویه قسمت بزرگ ازمسائل ومشکلات زندگیم روحل میکنن.

میخام با این جمله شروع کنم که عزت نفس ریشه اس ریشه! ریشه یه درخت بزرگ با یه عالمه شاخه وبرگ ویه تنه عظیم خشکیده برای من که انگارپراز موریانه وخرابی وکرم و خشک شده اس.. ینی ذهنی که پرازهزاران اما اگر نشد ونمیشه ونبایدهاس ومحدودیت ها.. من ریشه این درخت بزرگو هدف گرفتم ریشه این درخت باکنترل ذهن دائمی درمسیرعزت نفس قوی میشه ومن دارم میبینم روشن شدن قسمت های مختلف این درخت عظیم وپرقدرتو! عاشقم.. عاشق خودم واین قدرت عظیمی که درتغییر تمام این شاخ وبرگای خشکیده دارم درتغییراین وابستگی های خشکیده ودرهم پیچیده این محدودیت های پیچ درپیچ وبا محکم کاری وپی وبن قوی..

خوشحالم که دارم باتیشه میزنم وخودموخوردمیکنم ودوباره میسازم.

میسازم یه شخصی که قوی ترین ومستقل ترین شخصیت تاریخ خودش میشه.. نمونه ای میشه برای تغییر وتحول ومتفاوت بودن..

این فایل… این فایل داستان این باورررررررر این فکر متعفن وپرتعصبه که زن توی کشورما توی جامعه ما نیازی نداره کارکنه کارش توی خونه نشستنه به بچه وشوهررسیدنه

پس من که نیازی ندارم کارکنم ولی اگرچیزی خاستم اگر خریدی میخاستم بکنم باید به هرحال دستمو پیش شوهرم درازکنم پیش برادرم پیش پدرم واین فکر باعث شدکه من نخام کارخودموداشته باشم درامدخودموداشته باشم ونیازخودمو خودم برطرف کنم ک.. نباید زیادبخام یا بخام که برای خودم خونه وماشین بخرم به نام خودم.. شرکت داشته باشم به نام خودم.. واونقدراین باورقوی باشه که برای انجام تمرین استادم که میانگین درآمد سال گذشته تون چقدربوده رقمم صفرباشه صفر! چرا؟ واقعاچرا؟ چرامن نتونم اینکاروکنم درامدبالاداشته باشم واردبازارکاربشم؟ غیراز این که من گرفتاریه باورتعصب امیزم باوری که میگه توبه عنوان یک زن توی خونه بشین ومابهت پول میدیم چون تو ظریفی ونمیتونی کارکنی نمیتونی توی بازار باصدنفر درروز سروکله بزنی.. چرا؟ چرانتونم؟ آیا بدن من وظرافت بدن منه که باعث میشه من موفق نشم؟ یاایناهمش بهانه اس ومن اونقدر قدرت مندم واونقدر قدرت خلق دارم که میتونم مثل یک مرد برای ساختن خودم وشخصیت خودم ریشه های وابستگی به دیگران رو بشکنم وبرای خودم کارمستقل درآمد مستقل داشته باشم؟ آیا من واقعا نمیتونم ویااینکه فقط به من گفته شده بارها توسط اطرافیانم که نمیتونم ومن حتی به ذهنم خطورنکرده که شاید اشتباه باشه وشاید دیگران دارن به شیوه دیگه ای زندگی میکنن! اینم یه باور محدودکننده دیگه که باید باقدرت بشکنمش وخوردش کنم وازش یه زیبای قدرت من تر… متفاوت ترازدیروزبیارم بیرون.. ✊✊💪💪💪