چندبرابر کردن درآمد در یک سال | قسمت 3

سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و همه ی دوستان سایت عباسمنش

امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه و زندگی شاد و سالم و پر از پول و ثروت و سلامتی داشته باشین

من شغلم سوپرمارکت و توی یکی از شهرک های حاشیه شهر مغازه داشتم که مغازه اجاره ای بود اولش خوب بود از درآمدم راضی بودم ولی رفته رفته دوس داشتم درآمدم بیشتر بشه و روی خودم کار میکردم توی دفترم از خدا درخواست میکردم که خداوند هدایتم کنه، راهنماییم کنه که چیکار کنم درآمدم بیشتر بشه و یکی دو تا ایده از طرف خداوند دریافت کردم و انجام دادم و جواب گرفتم یه مدت گذشت و باز حس کردم نیاز دارم که دوباره یه کاری کنم درآمدم رشد کنه چون وقتی یه مدت یه درآمدی رو تجربه میکنی بعدش عادی میشه منطقی میشه و ذهن اون عدد رو باور میکنه و بعدش دوس داری عدد بیشتری به دست بیاری

خلاصه یه مدت گذشت و یه روز تو سایت بودم و یهو رفتم رو این فایل سه برابر کردن درآمد در یکسال و چند روز فقط این سه تا فایل رو گوش میدادم و راجبش می‌نوشتم و از خدا درخواست کردم که درامدم سه برابر و بیشتر بشه و این درخواست رو همون‌طور که استاد میگن توی دفترم نوشتم و هر بار راجبش با خدا حرف میزدم و بهش فکر میکردم یه حسی از درون که همون صحبت خدا بود بهم میگفت میخوای درامدت رشد کنه از اینجا برو

اینجا بیشتر از این بهت نمیده قراردادت تموم شد برو

بعد در جوابش میگفتم نه آخه نمیتونم

آخه میترسم مغازه خوبی پیدا نکنم و بیکار بشم

میترسم این مغازه ای که هستمم از دست بدم

نکنه نتونم یه جای خوبی مغازه پیدا کنم پس ولش کن نمیخواد و به قول استاد توی همون شرایط امن موندم

بعد اون حسم بهم میگفت برو خروجی شهر مغازه باز کن اونجا خیلی خوبه دیدی که مغازه های اونجا چقدر مشتری دارن

اینجای که الان هستی جواب نمیده

بعد منم باز می ترسیدم و میگفتم نه همینجا

می‌خوام همینجا بمونم و با این شرایط موجود درآمدم افزایش پیدا کنه

خلاصه ما اقدام نکردیم و ترس داشتیم که محل کسب و کارمون تغییر بدیم تا اینکه به قول استاد اگه تغییر نکنی جهان مجبورت می‌کنه تغییر کنی

و چند ماه گذشت و قرارداد مغازه تموم شد و اون چیزی که می ترسیدم اتفاق افتاد و یه روز که راجب تمدید قرارداد باهاش صحبت کردم بهم گفت که ببخشید ما دیگه نمی‌تونیم مغازه رو بدیم اجاره و خودمون امسال میخوایم توش کار کنیم و من دقیقا چند ماه قبل همین اتفاق رو توی خواب دیده بودم که پسر صاحب مغازه توی خواب بهم گفت امسال دیگه تمدید نمی‌کنیم

ولی باز توی عالم بیداری نمی‌خواستم این نشانه هارو باور کنم نمی‌خواستم قبول کنم که خداوند داره از طریق احساسم بهم میگه برو از طریق خواب بهم میگه دیگه از اینجا برو ولی گوش نکردم و باور نکردم تا اینکه جهان از طریق صاحب مغازه مجبورم کرد برم و منم اینبار که دیگه کار رو تموم شده میدونستم یه چند ساعتی ناراحتی عجیبی تمام وجودم رو گرفت ولی بعدش به خودم گفتم پاشو پاشو این اتفاق به نفع تو میشه پاشو این همونه که استاد میگه خداوند از طریق تضادها باعث رشد و پیشرفت شما میشه این همون تضاده این همون فرصت عالیه که پیش اومده

و دیگه به ندای درونم که سخن و هدایت پروردگار بود گوش کردم و رفتم خروجی شهر مغازه کرایه کردم و صاحب مغازه جدیده بجای قرار داد یک ساله اومد قرار داد پنج ساله باهام امضا کرد و این اولین نکته مثبتی بود که همون اول اتفاق افتاد و بعدش شروع کردم کار و از همون روزهای اول مات و مبهوت بودم که چقدر تفاوت داره درآمد و فروش اینجای که هستم با مغازه ای که قبلاً بودم و بعد از چند ماه وقتی به فروش و سود کارم نگاه کردم دیدم که درآمدم چیزی حدود پنج برابر شده یعنی بیشتر از اون سه برابری که درخواست کرده بودم

و الان خیلی راضیم و دارم تلاش مکنم درآمدم رو هر چند ماه یکبار افزایش بدم البته با کمک و هدایت پروردگار بزرگ و این موضوع که تعریف کردم خیلی درس ها به من داد درس اینکه چیزی رو از خدا میخوایم تسلیم بشیم

درس اینکه خدا بیشتر از اونی که باور کنی بهت میده فقط کافیه باورش کنی

درس اینکه هیچ اتفاقی بدی وجود نداره یه سری اتفاقا به ظاهر بد به نظر میرسن ولی همون اتفاق اگه صبور باشی میبینی که خیلیم خوب بوده اصلا اومده که تورو به خواستت برسونه.

و خلاصه این بود داستان ما

جا داره اینجام از استاد عباسمنش عزیز تشکر کنم که هربار به آموزه های استاد گوش دادیم نتیجه همونی شده که استاد گفته

استاد خیلی دوست دارم خیلی عزیزی و یه ایده ای دارم که دارم روش کار میکنم به امید خدا چند ماه دیگه درست بشه میام راجب اونم مینویسم