بچه که بودم، کادوی تولد مهمترین موضوع زندگی ام بود. با این حال در تمام دوران کودکی ام نه خبری از جشن تولد شد و نه کادوی تولد…
اما الان که نگاه متفاوتی نسبت به خودم و مهم ترین موضوع زندگی ام دارم، به خوبی میدانم که چرا هیچ خبری از کادو تولد نشد.
آن روزها نمی دانستم، وقتی با حسرت به کادو تولد دوستم نگاه می کنم، یعنی در حال دور شدن از خواسته ام هستم.
نمی دانستم وقتی بخاطر نداشتن چیزی ناراحتم، یعنی در حال دور شدن از آن هستم.
نمی دانستم وقتی درباره خواستهام احساس نگرانی دارم، یعنی در حال دور شدن از آن هستم.
نمی دانستم وقتی به بچه هایی حسادت می ورزم که به راحتی همان چیزی را دریافت می کنند که تمام آروزی من است، یعنی به خواسته ام چسبیدهام و نمی دانستم که چسبیدن به خواسته ها مساوی است با دور شدن و فاصله گرفتن از آنها.
مسئله مهم این است که تمام اتفاقات زندگی من وقتی تغییر کرد که، در درون من همه چیز تغییر کرد… وقتی نگاه من به خودم تغییر کرد… وقتی رابطه ام با درون، قلب یا همان انرژی که او را خدا می نامیم را مهم ترین موضوع زندگی ام دانستم و آموختم هرگز به هیچ خواسته ای هر چقدر مهم، نچسبم یا وابسته نشوم.
شما چه نگاهی درباره خودت داری؟
مهم ترین رابطهی زندگیات چیست؟
فارغ از اینکه دیگری شما را دوست دارد یا نه، چقدر خود را دوست داری و ارزشمند میدانی؟
فارغ از اینکه دیگری شما را باور دارد یا نه، چقدر خودت را باور داری؟
رابطهی تو با خودت، مهم ترین رابطه زندگی شماست و همه ی چیزهایی که در بیرون از خود تجربه می کنی، از دوستانی که داری، اتفاقات خوبی که تجربه می کنی، رابطهات با پول، رابطهات با عشق و مهمترین ارتباطات زندگیات و همه آنچه که میخواهی داشتهباشی، نتیجه این رابطه،است. یعنی به اندازهای که این ارتباط در درون خوب است، اتفاقات بیرون هم همانقدر خوب است و برعکس!
پس “به هر شیوه ای که می توانی”، خودت و چیزهای خوب اطرافت را تحسین کن و با اینکار میان ذهنت و روح هماهنگی برقرار کن… به هر شیوه ای که می توانی (با تغییر زاویه دیدتان) به احساس خوب برس و بعد همه ی چیزهایی که به دنبالش هستی، راهشان را به سوی تو پیدا می کنند…
مرتب به خودت یادآور شو که، “تنها کارِ زندگیِ من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است” به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم.
وقتی آن اطمینان قلبی را داری و آرام هستی، وقتی احساس شعف می کنی یعنی با خودت در صلح هستی. یعنی راه هدایت به سمت نعمت ها و برکتها را باز گذاشتهای.
و یعنی تمام خواستنیها به سوی زندگیات در حرکت است.
پس این هدیه را از خودت و زندگیات دریغ نکن
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD240MB20 دقیقه
- فایل صوتی داستان هدیه تولدم18MB20 دقیقه
سلام می کنم خدمت همه اعضای محترم خوب و عزیز خانواده صمیمی و عالی عباسمنش مخصوصا استاد عزیزم و خانم شایسته جان
استاد چقدر فایل عالی بود و چقدر این فایل به موقع وارد زندگی من شد.
در این فایل استاد به یکی از تضادهایی که از بچگی همراهشون بوده اشاره می کنند و در مورد این موضوع توضیح میدهند که چطور تضادهای موجود در زندگی ما که تبدیل به خواسته شده اند، می توانند به راحتی و با لذت به واقعیت تبدیل شوند.
مسائلی که استاد در همین راستا به آنها اشاره می کنند:
-زندگی انسان تغییر می کند وقتی خود انسان تغییر کند.
-تغییر کردن یعنی کار کردن روی اصل(اعتماد به نفس،خلاهای درونی ، توانمندیها و استعدادهای درونی، ) فارغ از اینکه دیگران به من باور دارند یا خیر ، من را دوست دارند یا خیر
یعنی اگر می خواهیم آروزهامون به واقعیت تبدیل شوند کافی است روی خودمون کار کنیم و مدارمون تغییر بدیم در مدار جدیدی که قرار گرفته ایم خواسته هامون به صورت طبیعی در اون مدار قرار دارند و ما با اونها برخورد می کنیم پس به جای اینکه تمرکزمون بذاریم روی مسائل بیرونی و بخواهیم اونها را سرو سامان بدیم تمرکزمون بذاریم روی درون خودمون و باورهامون و وقتی بتونیم درونا باورهامون عوض کنیم مدارمون عوض می شه و در عین ناباوری و با توجه به اینکه خیلی عجیب و غیر ممکن به نظر میرسه و با وجود اینکه همه جور دیگه ای فکرمی کنند و اکثر باورها ی ما هم بر خلاف این روند ولی حقیقت اینکه این اتفاق می افتد. و استاد با تعریف داستان تولد خودشون سعی دارند این به ما بفهمونند که چقدر همه چیز می تواند در زندگی انسانها تغییر کند و انسان می تواند از چه نقطه ای به چه نقطه ای برسند .
اگر ما رها بشویم از انسانها و خدا را باور کنیم و ایمانمان تقویت کنیم و با خداوند یک رابطه درست برقرار کنیم یک رابطه ی درونی قلبی که انتهاش احساس فوق العاده یگانگی با منبع جهان هستی است و محتاج توجه دیگران نباشیم و نظر دیگران برامون مهم نباشه و برای دیگران زندگی نکنیم و خدا را در وجودمان حس کنیم و تنها قدرت جهان هستی را خدا ببینیم و همه چیز از اون بخواهیم و با درون خودمون رفیق بشیم و با همه چیز در صلح باشیم ، از همه چیز لذت ببریم ، خوشحال و شاد و امیدوار باشیم ، محتاج هیچ چیز و هیچ کس نباشیم ، از این چیزی که هستیم راضی باشیم ، خودمون عاشقانه دوست داشته باشیم همینطور بقیه راهم دوست داشته باشیم چون اونها هم قسمتی از خداوند هستند ، زیبایی ها را بینیم و حتی بخاطر تلخی ها و سختی هایی که در زندگیمان اتفاق افتاده خدا را شکر کنیم و اینطوری فکر کنیم که این سختی ها باعث ایجاد خواسته ها در ما شدند و باعث رشد و پیشرفتمون شدند و با همه چیز و همه کس در صلح باشیم با همسر و فرزند و دوستان و کشور و دولت و رهبر ور رئیس جمهور و همه چیز از زاویه دید خدا ببنیم و بدونیم که همه چیز سرجاش و هیچ اشکالی در کار نیست از زندگیمون لذت ببریم خود به خود تمام اونچیزهایی که می خواستیم ، همه اون تضاد ها و کمبودها را به دست می آوریم ، ثروت و شهرت و توجه به سراغمون می آیند اینجا هم استاد دارند روی اصل تاکید می کنند و اینکه اگرما روی باورهای توحیدیمون کار کنیم همه چیز به دست می آوریم.و رسیدن به خواسته ها نتیجه طبیعی این روند.
اگر ما اصل بخواهیم به سمت مسائلی هدایت می شیم که بقیه چیزها در درونش هست.
وقتی ما در زندگی به تضاد بر می خوریم اگر روی خودمون و باورهامون کار نکرده باشیم اون تضادها باعث رنج و عذاب در ما می شوند ولی اگر روی خودمون و باورهامون کار کرده باشیم و خودمون تغییر بدیم وخدارا در زندگیمون اصل بدونیم و رابطمون باهاش را مهمترین رابطه بدونیم و بقیه روابطمون نتیجه رابطمون با خدا بدونیم و به چیزی نچسبیم و رها باشیم و چیزی انقدر برامون مهم نباشه که بهش وابستگی پیدا نکنیم و نگران اتفاق افتادن یا نیافتادنش نباشیم اون تضادها نه تنها ما را اذیت نمی کنند بلکه باعث رشدمون هم می شوند اون تضادها تبدیل می شوند به خواسته هایی سوزان برای ما تا ما اهداف سوزانمون پیدا کنیم و بخوایمشون به اون خواسته ها می رسیم ولی اگر هر قضیه ای خیلی برای ما مهم باشد که حتما در زندگیمان اتفاق بیوفتد اون اتفاق در زندگیمان هرگز رخ نمی دهد وقتی ما نگران رسیدن به چیزی هستیم یعنی هنوز باور نکردیم که اون به دست می آوریم ما نباید بخواهیم چیزی را به زور به دست بیاوریم .
وقتی بدونیم خواسته هامون اون حسترتهامون به موقعش در زندگیمون رخ می ده وقتی در هماهنگی با هستی قرار بگیریم و حسرت نخوریم و از موفقیت و پیشرفت بقیه خوشحال بشویم یعنی با خودمان در صلحیم یعنی در حال نزدیکشدن به خواسته هایمان هستیم.
این باور باور غلطی که برای رسیدن به موفقیت ها باید سختی و زجر کشید و رسیدن به موفقیت همراه با تحمل سختی ها و رنجهاست اینها همه دلیلش داشتن باورهای نادرست دلیل اینکه یکسری افراد خیلی راحت خیلی چیزها را (ثروت و نعمت و سلامتی و روابط عالی ) را به دست می آورند بخاطر داشتن باورهای درستشون در اون زمینه است بخاطر اینکه روی خودشون و باورهاشون و رابطشون با قلبشون کار کردند تا اینکه بروند روی مسائل بیرونی کار کنند چون مسائل بیرونی خودشون اتفاق می افتند زمانی که ما آنکارها را انجام داده باشیم و ما بایدتمرکزمون بذاریم روی درون روی باورها و ورودی ها درون که درست کنیم بیرون مجبور که خود به خود درست بشود.
اگر داریم روی مسائل بیرونی تمرکز می کنیم و می خواهیم یه چیزی درست کنیم و هرچقدرم بیشتر تقلا و تلاش می کنیم نتیجه داره کم رنگتر میشه باید بیاییم تصمیم بگیریم متعهد باشیم و بر اساس قانون روی خودمون کار کنیم نگاهمون در هر لحظه به هر چیز تغییر بدیم تا احساس بهتری به ما بدهد اگر رفتار بدی از همسر ، فرزند و یا دیگران دیدیم جوری به این قضیه نگاه کنیم تا احساس بهتری به ما بدهد تا حالمون بهتر باشه تا بتوینم بیخیالتر باشیم و راحتتر بگیریم زندگی را همه چیز خود به خود درست می شود و آن زمان آرامش و سلامتی و ثروت در زندگی ما بیشتر می شود و همه چیز قشنگتر و زیباتر می شود و اتفاقاتی که ما سالها به دنبالشون بودیم و تلاش می کردیم ، هزینه میکردیم و اتفاق نمی افتاد به راحتی اتفاق می افتد بدون اینکه ما تلاشی کنیم براشون چون خداوند بیشتر از ما می خواهد که ما به خواسته هامون برسیم(وای این باور چقدر به من آرامش میده و چقدر جایگزین این باورمخرب من که می گفت خداوند ناراحت می شه که من به خواسته هام برسم و میگه که من تو را افریدم که آیا بری دنبال این چیزها یابری دنبال معنویات خیر خدا من آفریده تا برم دنبال این چیزها و از تجربه این چیزها لذت ببرم و در مسیر این لذت بردن به معنویات برسم اصلا راه رسیدن به خدا و معنویات از مادیات می گذرد و من جهان بارسیدن به خوااسته هایم گسترش میدم)
و اگر اینطوری به جهان نگاه کنیم روز به روز زندگیمون به سمت بهبود می ره و حالمون بهتر میشه روابطمون بهتر می شه احساسمون بهتر می شه سلامتی و ثروت و نعمت و روابط در سطح خیلی بالاتری وارد زندگیمون می شود و مهمتر از همه رابطمون با خدا با منبع بینهایت قدرت جهان لایتناهی منبع آگاهی و حال خوب و همه چیز بهتر می شود.
دوستان من فکر می کنم رسیدن به این سبک زندگی ارزشش داره تا هم براش وقت بذارم هم هزینه کنم و هم بخواهم که من هم به این نقطه برسم که خواسته هام را به این صورت تجربه کنم و زندگی را با این روش تجربه کنم