داستان هدیه تولدم - صفحه 49

1496 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محدثه گفته:
    مدت عضویت: 1827 روز

    به نام الله یکتا

    سفرنامه روز نهم

    حسرت خوردن، ناراحت شدن،نگرانی و چسبیدن به خواسته هام… باعث میشه دور بشم از خواسته هام

    نباید هرگز به هیچ خواسته ای بچسبم و وابسته ش بشم

    تنها کار من در زندگی ایجاد هماهنگی بین ذهنم و روحمه به نحوی که به ارامش و شادی بیشتری برسم

    وقتی خدارو باور کنم

    وقتی با دورنم رفیق بشم

    وقتی از زیبایی های زندگی لذت ببرم و همه چیزو زیبا ببینم

    وقتی جوری به مسائل نگا کنم تا حس بهتری بهم بده

    خودمو دیگرانو دوست داشته باشم…..

    اونوقته که همه چی خود به خود رخ میده

    و خواسته هام به راحتی وارد زندگیم میشن

    همه چیز به نحوه تفکر و دید من بستگی داره

    راحتتر بگیرم زندگی رو

    حتی روزای سخت گذشته هم قشنگ بودن چون من تکاملمو طی کردم

    گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

    سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش

    خدایا هزاران بار شکرت❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    جهان بی انتها گفته:
    مدت عضویت: 1723 روز

    سلام خدمت تمامی دوستان

    برگ نهم از سفرنامه

    این فایل یکی از فایل های مورد علاقه ی منه و هرموقع که این فایل رو گوش میدم وجودم فقط و فقط یه چیز رو میخواد و اونم “رهایی” ست ،رهایی ای که نتیجه ی ایمان قلبی به خداست؛ به شدت این خواسته در من جریان پیدا میکنه و تبدیل به غایت زندگی من میشه و تجسم خودم در اون حالت ،بی نهایت برام لذت بخشه. این که تحت هیچ شرایطی به خودت سخت نگیری ، اینکه به همه از ته دل لبخند بزنی ، اینکه از دست هیچ کس آزرده خاطر نشی، اینکه از هیچ کس حتی نزدیک ترین افراد زندگیت کوچیکترین توقعی نداشته باشی ، اینکه فقط عشق بدی به خودت و دیگران ، اینکه فقط بخندی وشاد باشی و هیچ چیزی رو جدی نگیری ،اینکه ایمان داشته باشی در هیچ لحظه ای تنها نیستی و یه نفر هست که هواتو داره و هدایتت میکنه و تو عاشقانه اون یه نفر و دوست داری و از همه مهمتر بهش ایمان داری و همه چیزو به اون سپردی و در نهایت آرامش فقط به دنیا لبخند میزنی و با تمام وجود باور کردی که این دنیا فقط یه بازیه جذاب و شیرینه که فقط برای لذت بردن تو طراحی شده و با فراغ بال و آسودگی خاطر و بدون کوچکترین تشویش و نگرانی و با اطمینان حرکت میکنی و از این ماجراجویی لذت می بری ؛ مگه زندگی از این زیبا تر هم داریم ؟؟؟ وااااای که چقد دلم میخواد اینطوری زندگی کنم …. این خواسته در وجود من هیاهوی وصف ناپذیری به پا میکنه. خدایا این بزرگترین خواسته ی منه، لطفا مرا اجابت کن.

    احساس میکنم بزرگترین علت شکل گرفتن این خواسته در من، اون هم با این شدت از ولع ، این هستش که در زندگیم به خیلی از موارد چسبیده ام و وابستگی های کوچیک و بزرگ زیادی نسبت به مسائل مختلف دارم و آزادی رو از خودم گرفتم و بدیهی ست که این حد از اسارت ،مسلما اشتیاق و ولعی به اون زیادی برای آزادی و رهایی در انسان ایجاد میکنه . در واقع عین حقیقت است که تضادها راهی برای نمایاندن خواسته هایمان به خودمان است. نهایت آرزوی یه زندانی ، آزادی ست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    Darya گفته:
    مدت عضویت: 2152 روز

    سلام به دوستان عزیز واستاد عشق و اعجاز

    سلام به خانوم شایسته عزیز

    امیدوارم هر جای جهان هستید شاد باشید پراز برکت و فروانی

    واگاهیی

    امروز روز نهم سفرنامه من هست

    و در اصل باید روز دوازدهم بود

    و من خیلی ناراحت بودم که نتونستم به موقع گوش بدم اما الان فهمیدم که چقدر زمان بندی خداوند دقیق هست ومن انروز باید این فایل رو گوش میدادم

    خدارو سپاسگذارم بابت هدایا و معجزاتش توی زندگیم هر لحظه بیشتر قدر دان نعمات خداوندم

    شکرت خدای مهربانم شکرت بابت حضور استاد عزیزم در زندگیم 🌺🌺💖💖💖💖💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    شیما گفته:
    مدت عضویت: 1784 روز

    به نام خدا

    سفرنامه روز نهم :

    باید روی توانمدی ها خلع های درونی و اعتماد به نفست کار کنیی .

    خودت رو دوست داشته باش فارغ از اینکه دیگران دوستت دارن یا نه خودت رو باور کن فارغ از اینکه دیگران باورت دارن یا نه .

    اگه ما از انسان ها رها باشیم محتاج توجه آدم ها نباشیم باخدا عشق کنیم به خدا ایمان قلبی داشته باشیم خود به خود به ما توجه میشه مارو دوست خواهند داشت و محبت آدم ها به ما جلب میشه .

    باید رابطه ی خودت و خدارو اصل بدونی و به هیچ چیزی وابسته نباشی و به هیچ خواسته ای نچسبی .

    زمانی که با درون خودت در هماهنگی و صلح باشی خدارو باور داشته باشی و دیگران برات مهم نباشن اونوقت اتفاق های خوب برات خود به خود رخ میده تضاد ها و کمبود هایی که داری خود به خود اتفاق میوفته .

    برای اینکه خواسته هامون اتفاق بیوفته باید با قلبمون دوست باشیم شادی و در درونمون پیدا کنیم محتاج هیچکس نباشیم با خدای خودمون رفیق باشیم از چیزی که هستیم راضی باشیم خودمون رو همینجور که هستیم دوست داشته باشیم دیگران رو دوست داشته باشیم چون هممون تکه ای از خدا هستیم .

    هیچوقت به هیچ خواسته ای نچسبید و نخواید که به زور بدستش بیارید چون هرگز این اتفاق نمیوفته و ازش دور تر میشید باید با خودتون در صلح باشید خود به خود همه چیز رخ میده .

    وقتی که برای خواستت حسرت نخوری و عشق رو درونت احساس کنی از زندگی لذت ببری به موقعش همه خواسته هات اتفاق میوفته هیچ خواسته ای نباید اینقد برات مهم باشه که شب و روز بهش فک کنی و مدام نگرانش باشی که کی اتفاق میوفته در این حالت بیشتر ازش دور میشی به خاطر نگرانی و استرسی که داری .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سیدمصطفی میردهقان گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    سلام

    من 19بهمن تولدم هست و40ساله میشم

    پیشاپیش تولدم مبارک

    من هم درکودکی کسی واسم تولدنگرفته حتی خودم هم هم واسه خودم تولدنگرفتم وهمیشه منتظربودم یکی واسم تولد بگیره واین اتفاق نیوفتاد

    فقط ازموقعی که حساب بانکی گرفتم وسیم کارت خریدم اون موقع واسم پیام تبریک وهدیه شارژ یااینترنت

    تااین که حدودا 6سال پیش برای اولین بارخودم واسه خودم تولد پاکی گرفتم

    اون موقع هم منتظربودم یکی دسته گل خفن واسم بیاره یاکارعجیب غریب بکنه که نه خبری نشد به همه میام میدادم که بیان هرچندیه تعداد میومدن ولی من خالی بودم هرچندازطرف خانواده این اتفاق مثل کودکی نبود ودرحدتوانشون زحمت میکشیدن ولی من فکرم چیزی دیگه ای بودمن بزرگ فکر میکردم چشن های بزرگ بزن بخون ورقص

    این خواسته موقع ازدواجم هم نیوفتاد

    ولی خدارا شکرمدتی هست خیلی باخودم درصلح هستم من جلوی آینه بیشترمواقع خودم روبوس میکنم ناز خودم میکنم به خودم جایزه میدم وسعی کردم تاجایی که یادم بوده هرروزتولدم باشه

    من هنوز پسرجوانی هستم اول راهم خوشکلم وزیبا

    خداراشکراون چندتا تولد روهم گرفتم وشبی یادم افتاد زیبایی هایی داشت ولی من همیشه واسه دیگران زندگی کردم وواسه همین چندتاتولد چقدرکه خودم روخسته کردم به خودم زحمت دادم

    بدنشه

    زشت نشه

    زشت نباشه

    اون چرانیومد

    اویکی چرارفت

    خوشحالم دارم اینها رومینویسم علفهای هرز رودارم ازذهنم پاک میکنم

    ترمزها روحذف میکنم

    یجاهایی فایلها روکه گوش میدم میگم خدایا چطوراستاد این همه رومیدونه

    چون ازخیلی مسایل سرسری عبورنکرده

    من دارم سعی میکنم قوانین روبفهمم

    وازخدامیخوام بین من والهامات حائل نباشه واین حائل کناربره

    چون متوجه این حائل شدم و دارم سعی حذفش کنم

    شادباشید همراه باآسایش وآرامش

    میدونید افکارم میگه ننویس نگو نقاب بزن ولی راستش ذهنم درگیره

    وخیلی میخوام متعهد باشم چیزهایی روکه یادگرفتم توزندگیم اجراکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مژگان لادانی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جون

    همه اعضای صمیمی عباس منش

    این فایل را نگاه میکردم دیدم دقیقا استاد مثالی زدند که خیلی تو زنگی من واضحه وای خدای مننن

    مثال تولد

    از وقتی یادم میاد همیشه برای من هم تولدم مهمترین مسئله بود واسم از یک ماه زودتر مدام تو خونه میگفتم و جالب این بود که مثلا پدرم یادش نمیموند اخر

    مامانم هر چند کوچیک یه کارهایی میکرد اما من دلم یه تولد بزرگ و شلوغ و پرهیاه. میخواست و هر سال میگفتم حالا سال بعد

    و نکته جالبش این بود که سال بعدش دقیقا تایم تولد من از کل سال خانواده ام بی پول تر و مشکلات زیاد تر بود

    الان که دارم مینویسم خنده ام میگیره که چه سیکل تکراری بوده ها

    و همیشه واسم سوال بود که چرا تولد من چرا مثلا واسه داداش هام این اتفاق نمیوفته

    تا اینکه کم کم با قانون اشنا شدم و روی عرت نفس خودم کار کردم و همه چیز تغییر کرد

    خدای من شکرت از کجا به کجا رسیدم و چقدر میتونه بهتر بشه که الان حتی نمیتونم تصورشو کنم .همین امسال که تولدم چند وقت پیش بود دوبار واسم تولد گرفتد یکی تو محل کار که اشکم در اومد موقع سوپرایز نه به خاطر خود سوپرایز از اینکه خدای من مژگات یادته حسرت اینو داشتی حتی تا همین پارسال که چرا هیچ کدوم از همکارام یادشون نیست الان که دارم مینویسم اشک از چشمام میاد که چقدر تغییر کردم که حتی گوشی ایفون کادو میگیرم

    بعضی وقت ها مسیر را گم میکنم و احساسم بد میشه سریع تو مغذم الارم میزنه نه این راهش نیست برگرد

    خیلی خیلی جای کار دارم مخصوصا تو قسمت رها باشم

    ممنونم استاد به خاطر فایل های فوق العادتون

    سپاسگذارم مریم جون به خاطر ثانیه به ثانیه که وقت میذارید و متن های فوق العاده را منویسید

    ممنونم از تمام بچه های سایت به خاطر کامنت های قشنگشون

    خداجونی عاشقتم که هدایتم کردی به این راه قشنگ که فقط خودم و خودت میدونیم من چی بودم الان چیم . چی قراره بشم با درک عشق و و جودت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 1707 روز

    سلام استاد عزیز و مریم جان در روز نهم سفر نامه هستم و خدارو سپاسگزارم که تونستم تا جایی که قوانین رو فهمیدم رو خودم کار کنم چند ماهی هست که نه تلویزیون میبنم و نه در فضاهای مجازی پرسه می زنم و از وقتی که فایلهای شما رو گوش میدم قلبم آرومتر هستش نگران نیستم قبلا خیلی نگران بچه هام بودم که تو درسهاشون چه کار می کنند ویا کنکور قبول میشن ولی الان نه دیگه اونها رو سپردم به خدا و گفتم خدایا خودت هدایتشون کن واز خودش می خوام که رسالتشون نشونشون بده یاد گرفتم دیگران رو بیشتر تحسین کنم و بیشتر شاد باشم و هر روز شکر گزار تر باشم و مهمتر اینکه خودمو دوست داشته باشم رها باشم و به چیزی نچسبم و از زندگی لذت ببرم چیزی که قبلا داشت برای من خیلی کمرنگ میشد خدایا شکرت استاد عزیز سپاس گزار شما هستم که منو با زندگی آشتی دادی خدایا شکرت هزاران بار شکر دوستان عزیز از نظرات شما هم خیلی استفاده می کنم ممنون همگی همیشه شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مژگان ملکی گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    سلام به استاد و مریم شایسته عزیز

    و سلام به همسفر های گرامی

    از این فایل یاد گرفتم باید با همه چیز در صلح باشی در صلح بودن یعنی احساس خوب داشتن وقتی به پدرت و مادرت نگاه میکنی احساس خوب داشته باشی و وقتی به چهرت و خودت و جهان هستی ادمای اطرافت نگاه میکنی احساس خوبی داشته باشی و این احساس خوب فقط با تغییر دیدگاه حاصل میشه و جهان به سرعت پاسخ میده وقتی به وجه مثبت افراد و جهان توجه میکنی جهان به شکلی خاص باهات برخورد میکنه اینو من بارها بار ها تجربه کردم ،نکته دوم نچسبیدن به خواسته هاست که چقدر من این جمله استاد و دوست دارم که میگه که وقتی چیزی برای ما خیلی مهم باشه بهش می چسبیم و وابسته و نگران میشیم چقدر خوب میشه اگه واقعا هیچی انقدر برامون مهم نباشه که خودمونو بخاطش آزار بدیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مهـرزاد فرض گفته:
    مدت عضویت: 2095 روز

    درود

    بهـترین کار برای من صحبت کردن با خداوند درونم میباشد اگر ایمان به خداوند داشته باشم وبتوانم با او روزانه فقط یکساعت حرف بزنم و چه شادی عظیمی است و چه قدرتی به تو میدهـد وقتی بدانی که هـر لحضه باتوست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    محمد جهانی گفته:
    مدت عضویت: 2208 روز

    ب نام خدایی ک تو قلبمه

    در نهمین روز سفرم هستم

    و چنتا سوال داشتم از قبلنای خودم

    واقعا چرا یادم رفته بود من از خدام

    واقعا چرا یادم رفته روح خدا در منه

    واقعا چرا یادم رفته خدا به همه ی فرشته هاش امر کرده ک ب من سجده کنن و هرکسیو ک ازین امر اجتناب کرده تنبیه شده

    واقعا چرا خدا گفته همه ی گناها جز شرک بخشیده میشن

    الان ک آگاهی هام بیشتر شده جوابشو میدونم چون من خلیفه ی خدا جانشین خدا در زمینم چون باارزشم چون موجودی فرکانسیم ک هرچی بخوام همون میشه پس قابل احترام و دوس داشتنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: