داستان هدیه تولدم - صفحه 66

1496 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جمال گفته:
    مدت عضویت: 1504 روز

    به نام خداوند جان و خرد،کزین برتر اندیشه برنگذرد

    خداوند نام و خداوند جای،خداوند روزی ده رهنمای

    بنام خدایی که به انسان خِرَد داد تا جان را در سایه خرد مدیریت کند و ذهن را بخدا بسپارد و با دریافت هدایتش عالی زندگی کند.

    سلام

    استاد عزیز و خانم شایسه عزیز خدا رو شاکرم که شما فرشتهای آسمانی را آفرید تا دستی از دستان پر مهر خدا باشید جهت هدایت انسانهای بیشماری که در وادی زندگی گم بودند و در جستجوی مفرّی برای فرار از تضادها و ناخواسته ها و مسیری برای رسیدن به آرامش و سعادتمندی.

    فکر میکنم همه ما یکی دو مورد رو از بچگی تا الان یادمون میاد که ، یه زمانی خواسته ایی داشتیم و برای رسیدن به اون خواسته شب و روز در تلاش بودیم و نرسیدیم ولی زمانی که بیخیالش شدیم و ولش کردیم ، بعد از مدتی اون خواسته خود به خود به وجود اومده و ما فقط وجود اون خواسته رو درک کردیم و از چگونگی بوجود اومدنش بی خبر بودیم.

    ولی با وجود این باز قانون رو درک نکردیم و گویا همه منتظریم تا یکی بهمون یادآوری کنه که ، ببین چطور قبلا ولش کردی خودش بوجود اومد، الانم نمیخواد حرص بخوری ، فقط بخواه و رهاش کن و از داشته هات لذت ببر و شاکر خداوند باش بخاطر هر آنچه داری و بخاطر تمام نعمتهای بیکرانش.

    خدایاشکر ، خدایا صد هزار بار شکر ، الهی شکر که من هر روز در مسیر کمال هدایت میشوم.

    آرزوی موفقیت و پیروزی روز افزون برای همه دوستان عزیزم و اعضای این خانواده صمیمی دارم.

    موفق و پیروز باشید ❤🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1544 روز

    به نام خدا

    خداروشکربرای روزنهم ازسفرنامم

    واقعاهیچ ایده ای یااتفاقی ،تصمیمی که حداقل برای من واضح باشه پیدانکردم که چی بنویسم غیرازاین که یادروزتولدخودم افتادم که منم مثل استاددوس داشتم به زورهدیه وتبریک بگیرم وکلی تقلابرای این که امروز تولدمه الان خیلی بهترم میتونم بگم نکته مثبتش اینه یه چندسالی قبل این که باقوانین اشنابشم نه برام مهمه تولدکی چه موقع هست ونه انتظاری دارم ازبقیه میشه گفت یه جورایی بی خیالم واصلابرام دیگه مهم نیست وبرام پیشرفت درتمام جنبه های زندگیم وازدیروزم کمی بهترباشم مهمه وخوشحالم که به پیداکردن خودم وخدای خودم مشغولم وامروز

    همش باخودم تکرارمیکردم که من دوس دارم جز اون دسته افرادی باشم که استاددوس داره باهاشون کار کنه این یکی ازخواسته هام بودکه به خداگفتم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    آرام گفته:
    مدت عضویت: 1384 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم شایسته

    و دوستان همراه

    امروز رسیدم به روز 9 سفرم و احساس ارزشمندی و دوست داشتن خود

    من هم تا سالها روز تولدم منتظر کادو بودم و چون خودم همیشه کادوهای عالی و قیمت دار هدیه میدادم انتظار همانقدر هم داشتم و هیچ گاه این خواسته برایم برآورده نشد

    همانقدر که عشق و توجه میدادم، عشق و توجه میخواستم اما همیشه کمتر و حتی چیزی دریافت نمیکردم

    همان‌قدر که وقت می گذاشتم انتظار زمان داشتم از دیگران

    وووو

    و همیشه ناامید اشدم از این خواسته هایم

    الان از وقتی با استاد آشنا شدم دارم روی عزت نفس ام کار میکنم که درستش کنم این مسئله رو

    اول از همه سعی کردم اون وسیله گرونه رو برای خودم بخرم

    برای خودم تنهایی برم کافه و رستوران یا برنامه تنهایی برای خودم بزارم

    سعی کردم به چیزایی که انتظار دارم دیگران برام انجامش بدهند توجه کنم و خودم اونها رو برای خودم انجام بدم

    ریشه توقع و انتظار رو ببرم

    از هیچکس توقع نکنم بهم توجه کنه و دوستم داشته باشه

    فقط خودم باشم و خودم

    با خیلی ها قطع ارتباط کردم

    در سکوتم فرو رفتم و الان با خودم و زندگیم

    و اهداف و خواسته هام که دارم دنبالشون میکنم دارم حال می کنم

    قربون صدقه بدنم و قیافه ام میرم جلو آینه

    برای خودم هدیه میخرم

    تنهایی میرم دوچرخه سواری و کوه

    همش شدم خودم و خدای خودم

    و میگم خدا برای من کافی هست

    حالم از قبل خیلی بهتره اما واقعا خیلی جای کار دارم هنوز بالاخره عمری اشتباه زندگی کردم

    با دوستام تماس میگیرم و صحبت میکنم چون حس ام از این کار خوبه و هرکاری که حس ام رو خوب کنه انجام میدم مثل شیرینی پزی و آشپزی

    یه کمی با خودم به صلح و آرامش رسیدم اما خیلی بیشتر از این میخوام بشه

    و امروز که این بخش سفرنامه رو خوندم خیلی حالم بهتر شد که تا حدی مسیر رو درست اومدم و مسیر همینه

    خوشحالم و خداوند رو شاکرم برای بودن همگی شما دوستان خوب و ارزشمند در کنارم و سپاسگزارم از آشنایی با استاد عزیز و مریم خانم گل

    خدا رو شکر که در سن جوانی این مسائل برام باز شد و مسیر رو پیدا کردم

    سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    عباس بهارزاده گفته:
    مدت عضویت: 2898 روز

    سلام درود بیکران…

    دقیقا معتقدم پاشنه آشیل من همین موضوعه…

    مورد تولد رو منم داشتم…

    و تو خیلی زمینه های دیگه، قشنگیش اینه که حس میکنم دارم آماده میشم،دقیقا میگم دارم از طرف خداوند هدایت میشم و پاکو همراه خداوند میشم…

    میدونم دارم سوار میشم و خدا داره پیورم میکنه، نمیدونم چطوری بگم، از بچه گیم باور و ایمان داشتم خاصم و خدا منو برای کار خاص افریده و اومدم روی زمین، باورهای مخربم خیلی باعث دور بشم فقط خاصه یادم بود دنبال راه می‌گشتم و خیلی داستان ها، که خوب جز به جزش قشنگه، از اومدن به این مسیر تا آشنایی با خانواده و … قول میدم یه روز کلیپش رو ببینین و همه لذت ببرین…

    در کل بعد از اون همه فاصله گرفتن حس میکنم یه جایی من باید خودمو به مسیر برمیگردونم…

    برگشتم و به هدایتگرم اعتماد کردم، الان داره هر روز قویتر و پاکتر و آماده ترم می‌کنه برای مسیرم و کارم…

    نسبت به این فایل اتفاق جالبی افتاد امروز حس بهتر دیشب چندتا کار‌خوب انجام دادم، صبح زودتر از همیشه بیدار شدم…

    یه برنامه ریزی و یکم مراقبه باید تو برنامه ام قرار بدم…

    تا اینو بفهمم، مغزم نمی‌خواست بذاره بفهمم…

    فرمانروای جهان هستی هدایتم کن تا لذتش رو ببرم…

    روز همه گی‌تون بخیرو شادی همراه با لحظات زیبا و عالی…

    روزگارتان شاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      آرام گفته:
      مدت عضویت: 1384 روز

      آقای بهادرزاده واقعا داستان پیور شدن رو خیلی هستم

      ما باید اینقدر ثابت قدم باشیم در این مسیر که بتونیم به حال خوب خوبه برسیم به اون آرامش عمیق

      و خیلی خوشحالم که میبینم دوستان من مثل من اگر اشتباه هم میرن دوباره برمیگردن تو مسیر اصلی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    نگین اخباری گفته:
    مدت عضویت: 1454 روز

    🌼 سفرنامه روز نهم 🌼

    سلام به همسفران عزیز

    خداروشکر میکنم بابت فایل امروز و آگاهی های ارزشمندی که بهم رسید

    و با این فایل و صحبت های دوستان رفتم به گذشته که چقدر همیشه دنبال تأیید و توجه بقیه بودم

    و ارزش من رو رفتار بقیه تعیین می‌کردند

    به خاطر اینکه تایید شم هرکاری میکردم حتی درس خوندن و رشته هرچیزی به خاطر این بود مورد توجه باشم

    همیشه تلاش می‌کردم نفر اول باشم نه به خاطر خودم به خاطر اینکه مورد تحسین بقیه قرار بگیرم

    و نه اینکه الان این موضوع نیست اما به نسبت گذشته کمتر شده

    و الان سعی میکنم اونطور که حالم خوبه زندگی کنم اون چیزی که بهم لذت میده و چقدر تمرین و تکرار این موضوع میخواد

    و خداروشکر که در مسیری هستم که روی خودم کار میکنم و می‌دونم باید تکامل این موضوع هم طی بشه و به مرور همه چیز می‌تونه خیلی بهتر بشه

    و چقدر موضوع رهایی قشنگه

    واقعا همین که از همین لحظه هام لذت ببرم چون بعدش پشیمونی میشه من گوشی که داشتم خیلی از کار افتاده بود و این یه تضاد بود و خواستم این بود که گوشی هوشمند و جدیدی داشته باشم

    و بعد مدتی خیلی راحت و عالی گوشی بهم رسید گوشی که الان دارم و تقریبا تمام آپشن هایی که می‌خوام توش داره اما ته دلم پشیمون بودم که چقدر سرش حرص خوردم سرش اعصاب خودم و بقیه رو خورد کردم و حسادت کردم

    و اون روزها گذشت و واقعا هنر اینه از همینی که الان هستم و دارم نهایت لذت رو ببرم و اگر در مسیر درست باشم خواسته هام به وقوع می پیونده

    و اون خواسته برآورده میشه و خواسته دیگه شکل می گیره و خواسته ها تمومی نداره

    اما این وسط

    آیا من دارم از مسیر لذت میبرم یا نه حال خوبم وابستۀ داشتن چیزی یا رسیدن به فلان خواسته ام ؟؟؟

    و به نظرم شکرگزاری بهترین ابزار برای اینکار هست

    و درمورد نشونۀ در صلح بودن با خود برای من امروز👇

    این بود که من با لحن کمی ناجالب به مادرم حرفی گفتم که اون از دستم ناراحت شد خب اگه قبلا بود من تا مدت ها درگیر سرزنش خود و حال بد بودم اما امروز سعی کردم خودم رو ببخشم و از خداوند کمک خواستم و به خودم گفتم نگین مسئول حال و احساس هرکس خودشه و باید الان حالت خوب کنی که با کمک خداوند خودم رو بخشیدم و به کارهام رسیدم و جالبه دیدم مادرم چقدر حالش با من خوبه و واقعا همه چیز از درون منه

    و البته تاکید میکنم با کمک خداوند من تنهایی نمیتونم خودم رو ببخشم

    و چقدر اون لحظه ای که خودم رو بخشیدم و به صلح با خودم رسیدم لذت بخش بود🥰

    از خداوند برای همگی حال خوب می‌خوام حال خوب با خودمون صلح با خودمون❣️

    آمین🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آرام گفته:
      مدت عضویت: 1384 روز

      نگین عزیز

      من هم از وقتی وارد سایت شدم آرومتر شدم و ارتباطم با مادرم جوری شده که هر روز صبح بهش میگم عشقم امروز بوست نکردم و… و تو کارهای خونه خیلی بیشتر از قبل بهش کمک میکنم و اینقدر آروم شدم که نگو

      قبلا تایید و توجه دیگران برام مهم بود اما الان سبک و رها شدم، شادم از ته دلم میخندم

      و ارتباطم با پدرم نگم که بهش میگم ماشین میگه بفرما سوئیچ

      باورم نمیشه خوشحالم که حالت خوبه و آرومی و شاد

      منم گاهی بد رفتاری میکنم اما بسرعت میرم و با یک مهربونی از دلش در میارم کلا زندگیم شده بهشت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نگین اخباری گفته:
        مدت عضویت: 1454 روز

        سلام آرام عزیز

        امیدوارم حالت عااالی باشه🌹🌹🌹

        خداروشکر عزیزم بابت حال خوبت و تغییراتت خیلی خوشحال شدم خیلی خوبه که سفر رو شروع کردید من که لذت میبرم از هر روز این سفر پر از آگاهی ناب😍😃

        امیدوارم پایدار باشی در مسیر رشد و موفقیت❤️❤️❤️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فرزانه مشهوری گفته:
    مدت عضویت: 1555 روز

    سلام و درود استاد عزیزتر از جانم

    استاد واقعا هر چی که شما میگید رو با تمام وجودم حس میکنم

    منم دقیقا حسرت این و دارم که روز تولدم برای دیگران مهم باشه آرزومه روز تولدم یه عالمه کادو بگیرم ولی اینطور نیست

    از امروز رو خودم کار میکنم که برام مهم نباشه این موضوع …از الان به خودم قول دادم که روز تولدم دیگه بغض نداشته باشم از صمیم قلبم خوشحال باشم چون روز تولدم واسه خدا مهمه و این برام کافیه

    ایمان دارم که شما هر چی میگید رو اگر انجام بدم به موقش میرسم بهش

    قول میدم با خودم در صلح باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    فرهاد سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2057 روز

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته گل

    رد پای روز دهم

    من فردی بودم که قبلا هر جایی که میخواستم برم و هر کاری که میخواستم بکنم حتما باید یکی همراهم میبود.هر وقت میخواستم برم بیرون چیزی بخورم اصلا تنهایی بهم مزه نمیداد.البته الان خیلی بهتر شدم ولی خیلی خیلی دیگه راه دارم تا به یک حد معمول برسم.

    چه حس عجیبی میتونه باشه حس رهایی،چند وقت پیش از استاد فایلی دیدم در مورد باور های درست در کسب و کار استاد در اون فایل یک جمله گفت که من به خودم گفتم بابا این دیگه کیه ؟؟چی داره میگه؟؟استاد گفتش من با خدا تقسیم وظیفه کردیم،اون کار میکنه و پول درمیار،من هم با اون پول ها از زندگی لذت میبرم.الان متوجه منظور استاد میشم،پشت اون حرف استاد یک حس رهایی عجیبی بود که من اون لحظ نفهمیدم چیه.

    بریم سراغ فایل:

    ویدیوی عجیب،غریبی بود ادم رو به یک ارامش واقعی دعوت میکنه،ارامشی که از خود شناسی میاد،ارامشی که از خدا شناسی میاد،ارامشی که همه ی جامعه اون رو توهم میدانند.

    چرا این ارمش از خود شناسی و خدا شناسی میاید؟چونکه انسان زمانی که میداند چه موجود فوق العاده ای است و از طرف دیگر خدای خود را بشناسد که بی نهایت توانایی دارد،دیگه همه ی اهدافش رو قابل دسترس میبینه.و دیگه نیازی نمیبینه که برای رسیدن به هدفی خود کشی کنه.

    اما بعد از رهایی چه باید کرد.سرجایمان بنشینیم و منتظر اس ام اس واریز پول از طرف خداوند باشیم یا اینکه دختری که در رویاهایمان ساخته ایم درب خانه را بزند و بگوید خانه و زندگی اماده است حاضر شو بریم من تو ماشین منتظرت هستم،یا اقای رئیس جمهور به خدمت ما برسد و پست مهمه وزارت خانه ای به ما بدهد و…..

    نه ایطور نیست.

    ان ارمش را باید در راه رسیدن به اهداف داشت،ان ارامش را باید زمانی داشت که همه تورا از راهی که پیش گرفته ای منع میکنند و تو را گمراه میخوانند،ان ارامش را باید زمانی داشت که به سنگ های میسر بر خورد میکنی و….

    رها بودن یعنی تسلیم بودن،مثل ابراهیم زمانی که ان را داشتند به دل اتش می انداختند نمیدانست چگونه اما باور داشت که خدا یاور اونست و او را از اتش نجات میدهد.

    باید ارامش در حرکت بودن را از توهم یک جا نشستن تفکیک کرد.

    من خودم که خیلی،خیلی فاصله دارم تا به یک ارامش واقعی،درونی و تسلیم بودن برسم

    استاد عزیز سپاس

    خانوم شایست مهربان تشکر

    به امید روزی که در ایران ببینیمتون

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فاطمه جهانی گفته:
    مدت عضویت: 1966 روز

    سلام

    این فایل واقعا عالی بود.مثل همیشه،،،،، منم راجع به تولد همین دیدگاه و داشتم. و میتونم بگم خیلی وقتا روز تولدم ناراحت بودم،،،،،

    خدارو شکر میگم راجع به این مفاهیم نورانی که می‌شنوم….

    خودم رو میبخشم و میدونم که خداوندی که می‌فرماید اگر بنده های من می‌دونستن چقدر به توبه وبرگشت اونا مشتاقم بندبند وجودشون از هم پاره میشد،،،، میدونم بار اول نیست ولی میدونم پروردگارم هنوز هم مشتاق به بازگشت من به سوی خودش هست و من هم خودم رو میبخشم……

    خودم رو دوست دارم باهرچیزی که هستم،،،،، چون من تکه ای از خداوندم و هرچیزی که روح خداوند در اون باشه لایق دوست داشتنه،،،،،

    امروز بیرون رفتم و من چنان از یه نسیم و سرمایی که به صورتم می‌خورد خوشحال بودم که خدا میدونه،،،،،

    از چیزای کوچیک خوشحال میشم و سعی میکنم چهره ی 😊شادی داشته باشم….. به خودم بیشتر میرسم….. میدونم که تمام شرایط الان و خونمو زندگیمو همه چی ومیتونم توی زمان مناسب خودم با باورهای درست از نو و قشنگ تر بسازم،،،،، اگر چیزی و از دست دادم میدونم که لایق بهتر از اونم و چیزهای بهتری را بدست میارم،،،، سعی میکنم دیگران ودوست داشته باشم ولی نه بهشون وابسته میشم نه باهاشون توی سرم میجنگم اونا رو ب چشم تکه هایی از خداوند میبینم

    و مطمئنم که خدا مثل همیشه بغلم کرده….

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1460 روز

    سلام به همه همسفران🥰🌱

    الان که دارم برای این قسمت سفرنامه ام رو مینویسم داره بارون میباره و صدای چیک چیکش رو روی زمین میشنوم.الهی صد هزار مرتبه شکر.خیلی هوای رویاییه😍🙏🏻

    امروز عالی بود.کلیییی بهم خوش گذشت.کاری که باید انجامش میدادم و چند روز طول کشید امروز بالاخره به اتمام رسید به شادی و خوشی و فایل امروز که صبح دیدمش رو خیلی تو ذهنم مرور میکردم که باید حواسم به خودم باشه تا لذت ببرم و کارها راحت پیش میره و به لطف خدای مهربونم این اتفاق افتاد.یه فایلی رو دیشب سیو کرده بودم و امروز برام پاک شده بود بعد ذهنمو مرتب کردم و این قسمت از سفرنامه رو مرور میکردم تو ذهنم که دیدم نه پاک نشده بود و برگشت نمیدونم چجوری ولی خدارو اون لحظه هزاران هزار مرتبه شکر کردم.خیلی حس قشنگی داشت برام😍😍در حین کار خواهرم کلی خندوند منو😂و کلی ازم پذیرایی شد😍😍😍خیلی حس خوبی دارم و بعد از اتمام کار اتاقمو تمییز تمیز کردم.یه موزیک خیلی قشنگ پلی کردم با صدای قشنگ بارون… به به…رفتم لای ابرها و حسابی کیف کردم🥰🥰🥰🥰

    امروز خیلی زیاد سعی کردم باخودم به صلح برسم و نتیجه اش کلی اتفاقات قشنگ قشنگ شد برام و این فایل امروز رو چندین بار گوشش میدم.

    یه کتابی هم شروع کردم به خوندن که کلی درس داره برام اسمش نیروی حاله.سعی میکنم تمرین هایی که میگه رو انجام بدم و تاحدودی هم موفق بودم به لطف الله اما این آگاهی ها بعد از مدتی فراموشم میشه.باید خودمو موظف کنم که هی به یاد بیارم.اینجاشو هنوز گیر دارم.‌خیلی خوبه،خیلی خوبه اینکه تو لحظه حال باشیم.

    وای این به صلح رسیدن باخودمون.معجزه میکنه معجزه.خواستم اینه که انقدر به خدای درونم وصل بشم که دیگه هیییچ توپی تکونم نده.همیشه تو بچگی هام آرزوم این بود که تنهایی زندگی کردن رو تجربه کنم تنهایی سفر رفتن تنهایی خوش گذروندن.الان راه این خواسته هامو پیدا کردم.واقعا خدایا شکرت.دارم کم کم مثل یه بذر تو دل خاک رشد میکنم جوونه میزنم.از این بابت خیلی خوشحالم.تمام تلاشمو میکنم که تو صراط مستقیم بمونم.اینم از آرزو های بچگیم بود که رابطم باخدا فوق العاده باشه.همش از خودم می‌پرسیدم اما اون موقع واقعا اصلا خدارو نمی‌شناختم اصلا. فکر میکردم خدا تو کوه قافه.چه روزهایی گذشت تا تونستم تازه از نو بشناسمش.ببینمش.خدارو صدهزار مرتبه شکر.دارم رشد میکنم از مسیر مستقیم.مسیری که خودم ازش خواستم مسیری که خودشه.خیلی حس فوق العاده ای دارم.هنوز داره بارون میباره یکمی هم شدید تر شده.آرزو میکنم تا صبح بارون بباره😍😍😍😍😍😍

    خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت به خاطر حال خوبی که از کنارت بودن دارم.عاشقتونم و خدا یار و یاور و هدایتگر هممون باشه🥰😍😘🥳💛🧡❤💜🤍💚💙🌱🙏🏻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 2197 روز

    سلام به همگی

    من قبلا هم چند بار این فایل و گوش دادم ولی اصلا این حرفایی که الان شنیدم و نشنیده بودم، انقد تعجب کردم دوبار پشت هم گوش کردم چه حرفای مهمی گفته شد، مهمترین قانون بعد از درخواست قانون رهایی هست، داره میگه تو از خدا درخواست کردی موجودی که همه کاری از دستش بر میاد و عاشق توست و هرچی بخوای بهت میده، پس خواستت و رها کن مطمئن باش اون بهت میده، طبیعیش اینه هرچیزی که حالتو خوب کنه و روند طبیعی زنذگی یک انسان باشه در صورتی بهت داده میشه که تو هم رفتارت طبیعی باشه، رفتار طبیعی از دید خدا یعنی شاد زندگی کردن، اگه شاد باشی تمام سلول های بدنت شادن و کاری میکنن تو شادیت بیشتر بشه از خودت راضی تر باشی از خودت بیشتر لذت ببری، زهرا طبیعی باش ذهنتو کنترل کن، هرچی بخوای اتفاق میفته، مثل خیلی اتفاقا که وقتی تو زندگی خودت یا اطرافیانت دیدی که وقتی رها کردین خیلی راحت وارد زندگیتون شده، جلوی نجواهای شیطان و بگیر اون عادت داره به ترسوندن و به یاد اوردن زندگی آدم هایی که تو نمیخوای اونجوری باشی اون عادتشه فقط محدودیت هارو بهت نشون بده، تو پشت سرش راه نرو، پشت سر حرفای محدود کنندش راه نرو اون دنیا دیگه اینم مسئولیت قبول نمیکنه ها میگه میخواستی به حرفام گوش ندی، حواست باشه داری به حرفای کی گوش میدی،همه ادم ها از آینده میترسن از آینده خودشون آینده بچشون چون به اندازه کافی ورودی های نامناسب به مغزمون دادیم، تو تنها کسی نیستی که ذهن تو کلت حرف میزنه فقط ول کن رها کن، به خدا بگو مگه تو مثل غول چراغ جادو نیستی خب دیگه من سفارش میدم تو بااااید بهم بدی منم باید بهت اعتماد کنم، اونی که نداره نخواسته وگرنه خدا ازش کم نمیاد که، دنبال چیزی باش که تو باهاش بیشتر حال میکنی کاری به زندگی بقیه نداشته باش که ندارنش ولی بازم میگن خوشبختیم تو بگو من میخوام خوشبخت باشم و همچنین اون چیزهارو داشته باشم، میخوام به سبک شخصی خودم زندگی کنم، به قول عزیزی تو با احساس لیاقت از اربابت خدا بخواه و پشت سر نجواهای شیطان راه نرو چیزی در جهان وجود نداره که بهش نرسی، همه غیر ممکن ها ممکن میشه، بیا و وقتی همه چی نرماله حالتو خوب نگه دار و نزار ذهن کاری کنه ناخواسته ای برات رخ بده و بعدش تازه بخوای با وجود ناخواسته ذهنتو کنترل کنی، همین الان کنترلش کن تا خواسته هات برات رخ بده، خدایا کمکم کن 21 روز اینده بتونم پشت سر تو راه برم نه ذهن

    به امید اینکه من هم ارامش رو در زندگیم برای همیشه تجربه کنم

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: