داستان هدیه تولدم - صفحه 90

1496 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه پارسا گفته:
    مدت عضویت: 2280 روز

    به نام هدایتگر وهاب

    سلام به استاد عزیزم مریم بانوی زیبا

    خداروشکر میکنم بابت این برگ از سفرنامه میتونم بگم بهترین برگ از سفرنامه تا این روز بود اصلا فوق‌العاده بود خدایاااااشکرت

    صلح با خودت یعنی یافتن ارزشمندی خودت در آنچه که هستی..

    یعنی عدم اثبات ارزشمندی خودت حتی به خودت…

    ینی تو نیازی به اثبات نداری حتی به خودت چه برسه به بقیه

    تو همینی که الان هستی ینی جز بهترین هایی تمامممم

    بپذیر و بپذیر و بپذیر خودت رو و بعد دنیای پیرامونت رو

    خدایاشکرت …هر لحظه که رهایی و در حال سپاسگزاری و لذت بردن ینی در صلحی با خودت پس سعی کن در طول شبانه روز این صلح رو بیشتر و بیشتر کنی اگرروزها به هفته برسه و هفته ها به ماه ماه‌ها به سال وایییییی خدای من چه زندگی رویایی رقم زدم برای خودم ….حالا میفهمم زندگی فعلی استاد جانان چرا اینقدر رویایی چون تونستن روزها و ماه‌ها و سالها با خودشون در صلح باشن احسنتتتت به شما استاد نازنین و احسنت به مریم عزیز که هر دو با خود در صلح بودند و در کنار هم با آرامشی دو چندان زندگی رویایی خود را زندگی میکنند خدایا شکرت خیلی خیلی فایل فوق‌العاده ای بود ساعتها باید نوشت و خوند و درک کرد

    سپاسگزارم در پناه هدایتگر وهاب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    رقیه بربری گفته:
    مدت عضویت: 1043 روز

    بنام خدای مهربانم

    سلام ودرود خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته عزیزم

    سلام به دوستان خوبم

    روز نهم ازسفرنامه فایل داستان هدیه تولدم

    خدایا شکرت بابت این آگاهی که امروز هم چیزهای جدیدی یاد گرفتم در صلح بودن باخود

    وقتی به یک هفته پیشم نگاه میکنم می‌بینیم خیلی بهتراز قبل شدم

    مشگل من این شده بود که خیلی زود سرهر مسئله ای عصبانی میشدم وبا پسرم که فقط یازده ماهشه خیلی بدبرخورد میکردم وهمش تو گوگل واینستا دنبال راه حل بودم چون شنیده بودم که سرکودک نباید داد کشیدخیلی میترسیدم وقتی عصبانی میشدم بازم همون کارو میکردم ووقتی آروم میشدم پشیمون میشدم برای همین همش تو گوگل سرچ میکردم عوارض دادزدن سرکودک واین جورچیزا چون نگران بودم همش راجب عوارض واین جورچیزا میخوندم میگفتم شاید اگه اینارو بدونم دیگه این کارو نکنم ولی اوضاع خوب که نمیشد هیچ بدتر هم میشدازصبح تا شب عصبانی بودم سر هر مسئله ناچیز از وقتی که قانون روفهمیدم ودارم روی خودم کار میکنم میبینم خیلی بهتر شدم نگاهم به سمت زیبایی ها رفته با خیلی چیزا کنار اومدم به یه سری از مسائل اصلا اهمیت نمیدم حالاشاید این اتفاق چندروزدرمیان یکباربیوفتدومیدانم هرچه جلوتر برم بهتر هم میشم به لطف الله بزرگ

    خدایا شکرت که من را دراین میسر قراردادی

    خداجونم عاشقتم بابت این حال خوب واحساس خوبی که دارم

    ازاستاد عزیزم ممنونم که انقد خوب ودقیق قانون رو به ما آموزش میدن وهمین طور از مریم عزیزم ممنونم بابت این دوره با ارزش

    امیدوارم در زندگی‌تان به هر آنچه که می‌خواهید برسین شااااااادوسرحال باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    فاطمه سفیدی گفته:
    مدت عضویت: 977 روز

    سلام

    سپاس ازخداوند که الان اینجا و درجمع فوق العاده ترین بنده هاش هستم.

    من توهمین چندروز چیزهایی روتجربه کردم که هنوز توی چطور انجام شدنش موندم ودرکنارش احساس وجددارم ازاینکه به راحتی اتفاق افتاد

    راجع به جزئیاتش نمیتونم بگم فقط میتونم بگم من فقط و فقط و فقط بهش فکرکردم و دریک لحظه گفتم کاش اینطور بشه

    ودریک موردش هم فقط با دختر 2/5سالم درموردش حرف زدم

    چیزبزرگ یا اتفاق بزرگی نبود ولی همینکه شد و اتفاق افتاد واقعا برام تحول شگرفی بود

    اینکه استاد میگن نتایج خیلی سریع اتفاق میافته حقیقت محضه

    بازهم خدارو به خاطر نعمت حضورشما درزندگیم سپاس میگم انشاالله همیشه شاد وسعادتمندباشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    نهمین روز سفر نامه تحول زندگی من

    هر روز من نشانه های تغییر شخصیت خود را میبینم و بقیه رفتار شأن با من تغییر کرده یک زمانی من هم مثل استاد می خواستم تولد من را بیگیرن و در تولد بقیه با حسرت میرفتم و این یعنی دور شدن از اصل و فکر میکردم بقیه خوش جانی استن و من بد جانس آعسته آهسته گذشت و گذشت تا اینکه بزرگ شدم و به سایت زیبایی عباس منش هدایت شدم خدای من شکرت و به قول اینشتین خداوند تاس نمیدازه و این باور های ما هست که زندگی ما را رقم می‌زند خدایا شکرت

    و من هر روز می خواهم ترمز های مخفی ذهن ام را شناسایی کنم و به جای حسرت خوردن باید تحسین کنم نه حسرت بخورم و بقیه باید برای من الگو شود که من هم می توانم خدایا شکرت

    هر کجایی هستید در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند سعادتمند در دنیا و آخرت باشید ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 901 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    خدایا شکرت بابت این مسیر فوق‌العاده خدایا شکرت بابت قانون که در آن هیچ خطایی نیست خدایا شکرت بابت همه نعمت و ثروت که هر روز فرصت ها بیشتر و بیشتر می شود خدایا شکرت

    نهمین روز سفر نامه تحول زندگی من

    خدای من شکرت بابت این نه روز عشق نه روز زیبایی و تمرکز بر زیبایی و من تغییر را در خود حس میکنم رفتار همه تغییر کردن به من در حال که بقیه هیچ تغییر نکردن این من هستم که دیگر نگران نیستم نمی‌ترسم و در یک کلام از زندگی لذت میبرم آرام هستم و همه چی رو به خدا سپردم خدایا شکرت حس ام خیلی خوبه خدایا شکرت

    از هر چی کوچک لذت میبرم از مسیر زندگی ام لذت میبرم زیبایی ها را در این نه روز تحسین میکنم و کلا من تغییر کردم خدایا شکرت اما بازم هم این مسیر را ادامه میدم خدایا شکرت و تا آخر عمرم با این قوانین زندگی میکنم

    رد پای روز نهم من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1413 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش

    استاد موضوع کادو رو مطرح کردن ،من رو به فکر فرو برد همون لحظه فایل رو قطع کردم وبه خودم گفتم چرا تو نه اهل کادو دادنی ونه تمایلی به انجام ان داری؟چرا نسبت به این موضوع دیدگاهت با همه فرق میکنه؟وشروع کردم به نوشتن باورهای منفی :

    کادو دادن وکادو گرفتن را مساوی با هزینه کردن میدانم ونمیخواهم وارد این جور هزینه ها بشم یعنی باور کمبود

    2= کادو گرفتن یعنی باید بر ای طرف توهم باید جبران کنی من نه وقتش دارم نه بر ام مهمه =یعنی بی توجهی به خودم ودیگران

    3=این نوع کار را بیشتر شوا ف میدانم =باور اشتباه

    4=عدم شایستگی ؛عدم اعتماد به نفس؛ندیدن زیبایی ها ؛عدم درک احساس خوب وعشق دادن؛دوست نداشتن خود

    تولد برای چه ؟برای کی؟،خیلی شرایط مون الان عالی ه که کادو هم بهم بدیم وبراز این تولد مون خوشحال باشیم

    در صلح بودن با خود یعنی تجربه احساس خوب ،حال خوب،هیچ چیزی حالت رو خراب نکنه؛عشق ورزی وخدمت به دیگران؛خوشحالی از موفقیت وحال خوب اونها یعنی رابطه ات با خودت وخدای یت به تو ارامش میدهد ومیدانی جهان مالک دارد وتنها اوست که راهگشاست فقط کافیه خودم را همینجور هستم بپذیرم وبدانم میشود واین قدرت در درون من هست که به خواسته هایم برسم ونیز اینکه وقتی خودت رو دوست داری میتوانی بقیه رو دوست داشته باشی

    یعنی همیشه در حال کشف ناشناخته هایی ونیز در زمان حال لذت میبری وله قدرت او اعتماد داری که همیشه از تو حمایت میکند

    این فایل کلی حالم را خوب کرد واین برگ سفرنامه خیلی بهم چسبید وخیلی باور درست ساختم واحساس خوبم یعنی در مسیر درست هستم یعنی با کسی نمیجنگی به خودت سخت نمیگیری ومیدانی همه چیز بدای توست ود خدمت تو فقط باید ارام باشی ووصل خداوند

    خداجون دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مریم احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1013 روز

    سلام

    روزشمارتحول زندگی من روزنهم

    ازوقتی شروع به عمل کردن قوانین کردم

    تغییرات بسیارزیادی کردم اعتمادبه نفسم خیلی بیشترشده من امسال 22سالمه

    ولی اصلابهم نمیخوره خیلی کمتر میخوره

    چندساله که برادرکوچیکم همیشه ازم میپرسیدچندسالمه؟

    من هیچ وقت سن واقعیموبهش نمیگفتم

    میگفتم17سالمه

    هرسال همین داستان بودمیگفتم 17

    برادرم میدونست که من 17سالم نیست بهم میگفت توسی سالت من میگفتم نه

    همیشه بهم میگفت تاریخ تولدتو

    بهم نشون بده من میگفتم متولد1382هستم

    کلاً سنم شده بود نقطه ضعفم هردفعه باخواهرو برادرم دعوام میشد بعدش اونامیگفتن برو با اون سنت فکرمیکنی مانمیدونیم چندسالت من خیلی ناراحت میشدم

    این اواخرخواهرزادمم هی بهم میگفت یه سوالی بپرسم ناراحت نمیشی میگفتم بپرس

    میگفت توچندسالت؟من میگفتم من سنی ندارم 17نهایت 18سالمه بهم میگفت نه بیشتری

    ازوقتی به دوره عزت نفس عمل کردم دیگه واسم مهم نیست سنم

    یک ماه پیش بودم خواهرزادم ازم پرسیدسن واقعیتوبهم میگی گفتم اره

    خواهرو برادرمو صداکردم بهشون گفتم 22سالمه ازسنم خجالت نمیکشم هروقتم باهام دعواکردی

    سنمو بهم بگی ناراحت نمیشم برادرم بهم گفت نه تو

    سی سالت بهش گفتم اصلاواسم مهم نیست میخوای باورکن میخوای باورنکن

    دیگه هیچکدومتون نمیتونید باسنم منو ناراحت کنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1814 روز

    سلام به استاد، خانم شایسته و دوستان عزیزم

    برگ نهم سفرنامه

    من 8 صفحه از این بیست دقیقه و مقاله فایل نوت برداری کردم و میدونم که باید بارها و بارها مرور کنم تا بخشی از وجودم بشه و بهش بتونم عمل کنم.

    امروز سومین روزیه که من تعهد دادم برای ساخت عزت نفسم. توی این سه روز هر صبح که از خواب بیدار شدم آرام تر بودم، هر شب که می‌خواستم به خواب برم از خودم راضی تر بودم و در کل احساسم داره بهتر و بهتر و بهتر میشه به لطف خداوند بزرگ.

    وقتی داشتم از اون قسمت هایی که استاد میگفتن همه چیز به راحتی براتون رخ میده اگر که شادی رو در قلبمون احساس کنیم و با خودمون رفیق بشیم، یه احساس شعف عجیبی داشتم. من عاشق این احساس شور و شوق و شعفم برای زندگی و از خدا می‌خوام از این فرکانس بیشتر و بیشتر در زندگی به من بدهد.

    وسط فایل استاپ زدم و رفتم توی باما عکس ماشین های موردعلاقم رو دیدم و مرورشون کردم و ناخودآگاه مدام اون روزی رو تصور می‌کردم که به راحتی و وقتی که قلبم آرومه و در ارتباط با خدای خودم هستم و به ثروت بی نهایتی که در جهان جریان داره دسترسی زیادی دارم می‌رم و با لبخند رضایت از خودم و عملکردم ماشین رو میخرم و در کنار خانواده و دوستانم ازش لذت میبرم.

    این حس چقدر حس خوبیه

    خداروشکر می‌کنم.

    خداروشکر میکنم که من رو با این مسیر آشنا کرد و توانی برای تعهد بهم داده.

    در پناه خداوند بزرگ شاد و سالم و پر از آرزو و خواسته باشید؛)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1271 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان نازنینم .

    استاد چقدر زیبا بود حرفاتون ، همه ی حرفای شما عالیه ولی بعضی فایلا عجیب به دلم میشینه .

    چقدر متن این فایل فوق العادس لازمه بارها بخونمش بااینکه تمام جملاتشو از برم ولی مرورش باعث میشه تو عمل کردن بهش بیشتر دقت کنم .

    چقدر قشنگ نوشتید اگه دوستم موقعیت خوبیو داره و من حسم بد میشه دارم از اون موقعیت دورتر میشم . اگه به خواستم چسبیدم دارم ازش دورتر میشم اگه نگرانم دارم دورتر میشم .

    مطمئنم هممون اینو درک کردیم ، خودم خواسته هایی داشتم و تو دفترم نوشتم و دیگه بهش فکر نکردم و خیلی سریع بهش رسیدم ولی به یه چیزایی چسبیدم و هنوز نرسیدم بهش ، دارم سعی میکنم رهاشون کنم و فقط لذت ببرم .

    یه نمونش اینکه خواسته ای داشتم از سالها پیش بااینکه مسئله ی خیلی ساده ای بود ولی فکر نمیکردم اتفاق بیوفته بعدا تو دفترم نوشتمش و خوش بینانش برام این بود که چند سال بعد شاید شرایط جور بشه ولی به ماه هم نکشید که اتفاق افتاد و من از اونجا این مسئله که استاد میگن خدا هدایت میکنه رو فهمیدم خدا دلارو برام نرم کرد مسیرو برام چید و همه چیو جفت و جور کرد تا من به خواستم برسم .

    باید سعی کنم تو همه چیز همینجوری رها باشم تا خیلی راحتتر و سریعتر به خواسته هام برسم

    و لذت ببرم از همین لحظه ، نگران هیچی نباشم

    خداوند بهترین سناریو رو برای من مینویسه ، باید کنترل کنم ذهنم رو وتوجه کنم به زیبایی ها و ایمان داشته باشم امیدداشته باشم شور و شوق داشته باشم و خودش به من همه چی میده همونطور که به استاد داد .

    اِیّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ

    اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ

    صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ

    غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضّآلّینَ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    متین گفته:
    مدت عضویت: 1665 روز

    چله روز 9

    من دیروز به تضاد برخوردم و دوباره یکی از سیکلهای معیوبم که توش گیر میکردم هرچندوقت یبار بهش برخوردم و اینبار مثل دفعه پیش نوشتم . هرچند که این موضوع خیلی برام سخت بود ، نجواها صداشون بلند بود ، استرس زیاد داشتم و کلا چندروز بود حسم خوب نبود مثلا همش میگفتم خدایا چرا با من حرف نمیزنی چرا نشانه نمیفرستی و احساس دور شدن میکردم و استرس و نگرانی داشتم بابت موضوعات و دیروز هم برای اون موضوع تکراری احساسم خیلی بد بود و مثل فلج شده ها بودم و نمیتونستم درست کامنت بخونم و تمرکز نداشتم . تا اینکه خودمو مجبور کردم نوشتم و فهمیدم اینم یه چرخه معیوب هست که باید از توش بیام بیرون خداروشکر این دومین چرخه هست که پیدا کردم و دارم خودمو نجات میدم .

    فایل گوش دادم ، کلیپهای قشنگ دیدم و شب هم کامنتهارو خوندم و فایل روز 8 رو چندبار گوش دادم و فایل 9 هم گوش دادم و احساسم بهتر کردم و هرچند نگرانی سراغم میومد ولی دوباره برمیگشتم به خوب کردن احساسم ‌ .

    صبح که بیدار شدم دوباره یاد مشکلم افتادم ولی شروع کردم به خوندن کامنتها و دیدن چندتا کلیپ که از اینستاگرام دانلود کرده بودم و تکرار میکردم .

    و از دیروز 2بار کامنتم که درباره ایمان گذاشته بودم رو چون لایک میکردن و برام تکرار میشد رو میخوندم

    ایمان از روی آتش میپره و ایمان داشته باش .

    آره ایمانم به خدا کم شده بود و فقط حرف میزدم ولی تو این موضوع قدرت رو از خدا داده بودم به بنده ش

    و خیلییی سخت بود که حسمو خوب کنم .

    ولی انجامش دادم و صبح یک ساعت بعد از خوندن کامنتها ، مشکلم حل شد بعد از یه هفته .

    بله وقتی رها کردم و سپردم به خدا و خودم هم از سرراه خودم کنار رفتم و قدرت رو دادم بهش . خدا برام حلش کرد .

    صلح درونی باید داشته باشم بیشتر روی آرامش خودم کار کنم .

    چقدر عالی یکی از بچه ها نوشته بود که هرروز متولد میشه و هرروز از خدا کادوی تولد میگیره و نیازی به توجه و هدایای دیگران نداره و فقط خدا بهش همه چی میده .

    باید از خدا خودمونو پر کنیم تا بیرونمون پر از رسیدن به خواسته های کوچیک و بزرگمون بشه .

    خدایا شکرت بابت صبحی که برام عالی شروعش کردی من ایمانمو هرچند نصفه نشون دادم ولی تو کامل خواسته مو انجام دادی بینهایت ممنونتم .

    استاد از شما ممنونم که انقدر عالی و درست قانونو توضیح میدید . خانم شایسته عزیز بینهایت ممنونم که نوشته هاتون آدمو از خواب بیدار میکنه و با خوندنش به نور نزدیکمون میکنه و عمل کردن به همه قوانین مارو سرشار از نور میکنه .

    من خیلی خوشبختم تو جمعتون وارد شدم .

    اینجا پر از دوستانی هست که کنار همیم و بهمدیگه انگیزه میدیم تا ادامه بدیم و موفق بشیم ‌. ما داریم اون مثالی که میگه برای اینکه بالاتر بری نفر جلویی رو رو له نکن بلکه هلش بده بره بالاتر و جا باز بشه و تو هم بری بالاتر .

    بله اینجوری بالا و بالاتر میریم .

    امروز روز رحمت الهی است .

    خدایا من رو به راه راست هدایت کن به راه آنان که نعمت داده ای و نه گراهان .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: