داستان هدیه تولدم - صفحه 98

1496 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهره مرادلو گفته:
    مدت عضویت: 814 روز

    سلام به استاد عزیزمون وبانو شایسته عزیز

    وسلامی به جمع خانوادگی

    خدارو شکر میکنم که اینجا هستم

    واین فایل بی نظیر رو دیدم که چقدر استاد باحس خوب،بی‌نظیر درباره با خوددر صلح بودن

    حرف میزنه ،وخوبه من این رو کامل یاد بگیرم

    وبعد از اون به کار بگیرم

    چون مهم ترین اون عمل کردن ،خدایا کمک کن تا همه ومن این مسیر موفق باشم ودر این مسیر مستقیم بمانم

    من از نوشته های شما لذت میبرم

    وبرای استاد وهمه بچه ها آرزوی موفقیت دارم

    خدایا ما رابه راه راست هدایت کن

    راه کسانی که به آنها نعمت دادی

    درپناه آلله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1739 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم شایسته عزیزم.

    بینهایت ازتون سپاسگزارم بخاطر تک تک فایلهای سایتتون، چقدر عالی بود چقدر خوب بود.

    من چند وقتی هست که با کمبود عزت نفسم یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل خودم به مسائلی برخوردم، ابتدا فکر میکردم که مشکل از حسابداری یا شرکای من هست که من نتیجه ی خوبی ندارم.

    بعد توی فایل الگو های تکرار شونده اومدم دیدم که ببین این الگوها داره واسه من تکرار میشه، واسه منی که فکر میکنم تمام شرایط نامناسب من از دیگران هست، گفتم ببین این شرایط به شکل های دیگر هم توی کارهای قبلی بوده و همه اش از کمبود عزت نفس من، کمبود ایمان من است.

    همه اش از کانون توجه نادرستم و خواسته های نادرست خودم هست. از اینکه با خودم در صلح نیستم، شاید بعضی اوقات دروغ بگویم.

    توی جلسه چهارم دوره عالی شیوه حل مسائل برای بهبود گرایی اومدم و به خودم گفتم ببین قضیه چیز دیگه ای است، قضیه اینه که من با اینکه بهم الهام میشه و میفهمم مشکل کار از کجاست، ولی این کمبود عزت نفس، در صلح نبودن با خودم باعث شده تمام این مسائل واسم پیش بیاد، نمیگم بجنگم که شاید بعضی ووقات نیاز هست، ولی در کل باید حرفمو بزنم، بدون زدن حرف که کاری از پیش نمی‌رود.

    خلاصه به این نتیجه رسیدم روی عزت نفس خودم کار کنم و اونو بالا ببرم و به عنوان کوچکترین قدم این به ذهنم رسید از فایلهای دانلودی عزت نفس استفاده کنم، پایه ها را گود برداری کنم، کف فونداسیون را بتن مگر بریزم و خودم و شخصیتم را آماده کنم برای ساخت فونداسیون عزت نفس با دوره عالی عزت نفس که خیلی دوست دارم هرچه زودتر تهیه اش کنم، پس این شد خواسته ی من، ساختن عزت نفس و قدمهای عملی من هرچند الان کوچک است ولی میدونم مسئله ای را حل میکنه که سالهاست ازش رنج میبرم.

    کلی نکته از این فایل بینظیر یاد داشت کردم توی وان نوت خودم و به این نتیجه رسیدم عزت نفس در اصل همون در صلح بودن با خودت هست.

    همون ایمان و موحد بودن است.

    همون توکل است به رب العالمین.

    به خدایی که تنها فرمانروای جهان هستی است و خالق این جهان، ولی و سرپرست منه و هادی و هدایتگر من است.

    خدایی که عالم است، وهاب است، خالق است، رزاق است، نعیم است.

    خدایی که در قلب من هست. پس از الان تمام تلاشم بر این است که احساسم را خوب کنم با اینکه الان خیلی واسم سخته و تجسم کنه لحظه رسیدن به خواسته هایم را.

    بی نهایت ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم.

    بینهایت ازتون سپاسگزارم مریم خانم بخاطر توضیحات نوشتاری عالی این فایل.

    عاشقتونم و از صمیم قلبم دوستون دارم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  3. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1037 روز

    روز نهم سفرنامه من

    سلام ای زندگی من خیلی خوشحال و سرشارم از وجود خدا در لحظاتم . خیلی سپاسگذار استادم و مریم خانوم هستم که این همه به ما محبت بی دریغ می‌کنند.

    در صلح بودن با خودمان . وقتی اوایل این کلمه رو یا جمله رو از استاد می‌شنیدم واقعا هیچ درکی ازش نداشتم برام خیلی غریبه بود ولی به لطف خداوند که هر سوالی میندازه تو سرم خودش هم جوابش رو برام می‌فرسته، منم رفته رفته با شنیدن فایل های استاد و دیدن نحوه زندگی این دوتا مرغ عشق (استاد و مریم جان ) فهمیدم بابا اصلا داستان چی بوده ….

    اوایل انقدر این جمله برام گنگ و بی معنی بود همش میگفتم خدایا آخه مگه آدم با خودش صلح میکنه! اصلا مگه با خودش جنگ داشته که بخواد صلح کنه!! چی میگن اینا ! ینی چی استاد میگه عزیزدلم خیلیییی با خودش تو صلحه . منم میخوام با خودم تو صلح باشم …..

    خیلی جالب بود با اینکه چیزی متوجه نمی‌شدم ، میخواستمش .! فقط چونکه میدیدم مریم جان اینجوریه و اتفاقا استاد هم خیلی ازش تعریف میکنه . با خودم گفتم قطعا یک عادت خوبه که منم باید داشته باشم تا پیشرفت کنم .

    این صحبت استاد تو یکی از فایل های زندگی در بهشت بود اگه اشتباه نکنم که استاد و مریم جان رفته بودن تفریح با اسکوتر و دوچرخه لب دریا تو همون پارک ساحلی که برای بچه ها وسیله بازی داره فکنم نزدیک تمپا بوده .

    خلاصه که از اون موقع چند ماه گذشته و من الان احساس میکنم و میفهمم که بله منم دیگه رفتم تو کار صلح با خودم .

    چون اصل همه چیز در زندگیم خودم هستم و هر کار بخوام شروع کنم یا اصلاح کنم اول باید از درون خودم استارت بزنم پس باید با خودم مهربون باشم در صلح باشم

    من اگه بخوام پافشاری کنم روی یک خواسته، طبق قانون دارم ازش دور میشم که هیچ از این ور هم خودمو اذیت میکنم چون انرژی صرف میکنم برای هیچ و پوچ چون وقتی زوووور بزنم و حاصلش بشه هیییچ مشرک میشم به خدا . و درنهایت هم از هدفم دور میشم .

    وقتی حسادت کنم بازم دارم خودمو در دام حرص و طمع بیخودی میندازم و ارزش های خودم رو نادیده میگیرم

    وقتی عصبانی میشم و تو خشم باقی میمونم که دیگه کلا شمشیر از رو بستم برای خودم اجازه نمیدم نعمت ها به سمتم بیان

    و اینجوری میشه که استاد میگه طرف با خودش تو صلح نیست داره الکی الکی خودش اذیت میکنه .

    ولی اگه بجای همه این حرص و جوش زدن های بیخود بیام مثل استاد و خیلی از دانشجو هاشون منم رو خودم کار کنم با خودم مهربون باشم به خودم فرصت بدم عجله ای نداشته باشم و اجازه بدم همه چیز در زمان خودش رخ بده اونموقه است که از در و دیوار خواسته هام میریزه و محقق میشه

    یک چیز جالبی تو این فایل استاد گفت که منم باهاش خیلی هم عقیده بودم از بچگی تا العان ولی خوب نمیدونستم که درسته و گاهی با تنبلی یا بیخیالی قاطی میشد چون درک درستی نداشتم .

    اونم اینه که اجازه بدیم تو زندگی همه چیز خودبخود بوجود بیاد .

    استاد میگفت من عاشق این خودبخود به وجود آمدن هستم . چون تو زندگیم درکش کردم

    منم خیلی عاشق این سبک زندگی هستم واقعا عاشق این مدلی زندگی هستم و خداوکیلی خیلی کارهام اینجوری پیشرفتن .

    حالا شاید نتایجش خیلی بزرگ و شگفت انگیز نبوده ولی برای خودم تجربه های خوبی بوده تا ایمانم رو نسبت به این نوع نگاه بیشتر کنه

    یک مثالی که یادمه برمیگرده به چند ماه پیش که ماه رمضان بود و یک نمایشگاهی باز شده بود بنام حجاب و عفاف که معمولا محصولات خوبی رو عرضه میکردن هم زیبا هم پوشیده و جنس خوب . من اونموقع مانتو میخواستم ‌. ولی پولش رو نداشتم یکسری رفتیم و نگاهی انداختم قیمت گرفتم و از چند نمونه خوشم آمد با پدر و مادرم بودم و اگه بهشون میگفتم حتما بهم پول میدادن . ولی نخواستم چیزی بگم . گفتم درست نیست دیگه بخوام از پدرم پول بگیرم برای یه مانتو اونم تو این سن و سال من زندگیم سوا شده و باید تابحال درآمدی از خودم داشتم …و واقعا روم نشد . از طرفی از همسرم هم دلم نمیخواست درخواست کنم چون با اونم تو صلح نبودم و دلم نمیخواست بهش رو بندازم به خاطر یه مانتو .

    با خودم گفتم ولش کن من خواسته ام رو بالاخره بدست میارم نمیخواد زیاد خودمو ازیت کنم

    چندروزبعد مادرم زنگ زد که بیابریم باهم برات یکی از اون مانتو بخریم به عنوان عیدی . که رفتیم و خیلی جالب بود که نمایشگاه کلا جمع شده بود و برگشتیم تو راه برگشت مامان و بابام خیلی ناراحت بودن و افسوس میخوردن که چقدر بد شد چونکه اونجا سالی یکبار بیشتر نیست و همش میخواستن هر طور شده اونشب برام از یک بازاری جایی برام مانتو بخرن که من چندین و چند بار بهشون گفتم عزیزای من ، من ممنونم ازتون ولی من اصلا عجله ای ندارم . مطمئن باشید من از یه جای دیگه یه مانتویی میگیرم که بهترین جنس و زیباترین باشه . ناراحت نباشید . بهشون گفتم من دوسندارم برای هیچ چیزی خودمو بکشم که بدست بیارم بالاخره همه چیز خودشون میان که بابام هم این حرف و تائید کرد و خوشحال شد. خلاصه خودشون یک تومن برام فرستادن که خودم برم بگیرم . چند روز بعد با همسرم رفتیم یک گالری که لباش و مانتو های شیک و درجه یکی داشت و یک مانتویی خریدم که قیمتش شد یک میلیون و پنجاه و همسرم حساب کرد .

    خیلی خوشحال بودم و درک کردم که صبرم نتیجه خوبی داده .

    اگه بخوام بازهم بنویسم تا صبح قیامت حرف دارم ولی بنظرم کافیه . کمااینکه من به پیشنهاد خانم شایسته یک دفتر برداشتم و نکات این سفر نامه ها رو توش مینویسم .

    خلاصه که به قول استاد هرچقدر روی خودمون کار کنیم باز هم جا داره بهتر بشیم و این راه پر منفعت پایانی نداره

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند در دنیا و آخرت

    دیگه انقدر پای حرفای استاد نشستیم دارم میشیم یک نسخه از استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    به نام الله

    خب دوباره رسیدیم به این فایل منتهی

    در روز نهم سفرنامه

    الان واقعا درک میکنم این مفهوم رو که

    آدم ها به اندازه ظرفشون آگاهی دریافت میکنند از فایل ها

    میدونی الان که کامنتم رو روی این فایل میخونم که چن وقت پیش گذاشتم میبینم فقط یک سری چیزارو در حد اینکه گوش کنم و فکر و تأمل انچنان نکنم و صرفا فقط حالمو خوب کنه گوش میکردم.. یعنی عمل میکردم اما به اندازه ایی که ظرفم اجازه میداد

    حالا این سری که دارم این فایل رو گوش میدم درک میکنم و بعد میرم به سمت عمل و بهبود و بهبود…

    تا یک جمله توی گوشم از فایل زنگ میزنه توی دفترم مینویسمش دربارش فکر میکنم مثال میزنم و پلن میریزم راجبش درمورد زندگی خودم و بعدم اجراییش میکنم

    “اینه اصل کار”

    نه که فقط فایل ببینیم بریم فایل بعدی یعنی اگه. ما این توانایی رو داشتیم که میتونستیم توی یک روز حدودا800 فایل رایگان رو همشو گوش. کنیم بازم اگه عملی نباشه فکر کردن و تامل کردنی نباشه فایده نداره اما برعکس اگه یک فایل رو خوب خوب یاد بگیریم اجرایی کنیم و مسلط بشیم بهش همون یک فایل میتواند تغییرات عظیمی در زندگی رخ بده و بعد باز میریم سراغ فایل های بعدی و نتایج بزرگ تر و ظرف بزرگتر و همینطوری تا موقعی که دیگه اونقدر نتیجه تا بزرگه و اونقدر ظرف بزرگ میشه که اصلا آدم لذت میبره از عمل کردن به این قوانین زیبای الله

    حالا سوال قابل تامل که همیشه سعی میکنم بپرسم: خب این جمله رو شنیدی این فایل رو دیدی حالا چطوری میخوای عملیش کنی؟

    و همیشه به خودم میگم بشین فکر کن راجبش تاییدش کن با خودت صحبت کن منطقیش کن و با زندگی خودت بسنج و عملیش کن و خلاق باش و برای خودت تمرین درست کن طبق همین فایل

    خب بریم جملاتی که توی گوشم زنگ میزنه رو بنویسیم و راجبش صحبت کنیم و ببینیم چطوری قرار هست عملیش کنیم…

    من خودمو باور کردم فارغ از اینکه بقیه منو باور میکنند یا نه، من خودمو دوست داشتم فارغ از اینکه بقیه منو دوست دارن یا نه

    این دو جمله طلاییه ها…

    بقیه حق دارن که باور نکنند اونا دارن با توجه به شرایط خودشون راجب من قضاوت میکنند با توجه به توانایی های خودشون اما من خودم میدونم تواناییام چقدره من میدونم که میتوانم و میشود شاید خیلی کارا که بقیه فکر میکنند سخته برای من آسون باشه حالا من اگه بخوام به اینکه مردم منو باور میکنند نگاه کنم که همون اول ناامید میشم و ول میکنم ولی وقتی خودمو باور کنم وقتی رابطم رو با خدا تنظیم کنم و باخودم توی صلح باشم میتونم کارایی کنم که همه میگفتن امکان پذیر نیست

    استاد عباسمنش هم مثال واضحشه دیگه

    اول از همه اونقدر خودشو باور داشت که دست خالی مهاجرت کرد به بندر عباس و گفت میرم که پیشرفت کنم فارغ از اینکه بقیه باورش دارن یا نه

    بعد گفت خب حالا که فهمیدم خودم شرایط رو خلق میکنم پس با یک ساک و دوتا بچه کوچیک مهاجرت میکنم به تهران برای خلق خواسته هام و پیشرفت فارغ از اینکه بقیه میگن میتونی یا نمیتونی

    و حالا میگه که: میرم سمینار برگزار میکنم با عزت نفس بالا با خودباوری بالا که من ارزشمندم و من میتوانم سمینار های خوبی برگزار کنم و اتفاقی که میفته چیه؟ این فرکانس خود باوری استاد افرادی رو به سمتش هدایت میکنه که صندلی های سمینارش رو پر میکنند.

    بعد دوباره در مثال سایت استاد: توی یکی از سمیناراش قول میده من توی 6 ماه موفق ترین میشم توی ایران از لحاظ سایت موفقیت و به خودش اینقدر باور داره که اینو اعلام میکنه توی سمینار فارغ از اینکه بقیه باورش میکنند یا نه و بعد بوم! این خود باوری و باورهای مناسب کار خودشو میکنه و میشه اول جهان این سایت!

    باز دوباره: همه میگفتن تبلیغات نیاز هست برای اینکه اینکار رو انجام بدی و اما استاد: نه این باور اشتباهیه من میتونم بدون تبلیغات رتبه یک رو داشته باشم فارغ از اینکه بقیه باور میکنند یا نمیکنند

    و وقتی این خود باوریه به وجود میاد نتیجه شکل میگیره و استاد به شرایط و اتفاقات و افرادی هدایت میشود که بدون تبلیغات بدون هیچی سایت استاد میشه یک جهان و کیفیت سایت بینظیره “واقعا دمتون گرم

    استاد خودشو دوست داشت

    کاری نمیگرفت که قبلا چطوری بوده قبلا کسی اصلا بهش اهمیت میداده یا اصلا باهاش خوب رفتار میکرده یانه

    وقتی که یاد گرفت خودشو دوست داشته باشه فرکانسی رو به جهان ارسال میکنه با این عنوان که: من دوست داشتنی هستم

    و درنتیجه هدایت میشود به افراد، اتفاقات و شرایطی که این باور رو بهش ثابت کنه…

    حالا کاری که من باید بکنم چیه

    کارایی که دوست دارم. انجام بدم اما به ظاهر افراد امکان پذیر نیست یا باور ندارن من بتونم انجام بدم رو مینویسم (مخصوصا خانواده و دوستان)

    بعد از اون میام باور هایی که احساس اینکه میشود، من میتونم، لایقشم، آسونه و باور هایی که فاصله من رو با خواسته کمتر و کمتر میکنم مینویسم و اونا رو با استفاده از منطقی کردن و صحبت کردن با خودم و نشون دادن الگو به ذهنم اونارو میسازم.(ینی دو بخش داره اول مینویسم همشو و بعد میسازمشون)

    از طرفی حواسم به حرفای دیگران از این منظر هست که ببینم آیا این حرفی که فلانی زد که یک باور محدود کنندست ایا در منم وجود داره شاید در ته ناخودآگاه منم اون باور موجود باشه و میام و بررسی میکنم اینطوری ترمز هام رو(و ترمز هارو مینویسم و برطرف میکنم)

    و در آخر هم توی مسیر دیگه نظر مردم برام مهم نیست و فوکوس رو فقط روی خودم میزارم و ورودی مناسب به مغزم میدم و ورودی نا مناسب رو اینطوری درنظر میگیرم که یک گوشم در و کوش دیگم دروازه باشه و نمیپذیرم باور هایی که احساس بدی بده رو…

    خب برم تمرین رو توی دفترم انجام بدم و برگردم سر ادامه قضیه”

    ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

    خب تا الان تقریبا یک ساعت نشستم تمرین کردم. و خواسته ها و کاراهای تقریبا کوتاه مدت که برای هدف های فعلیم هست رو نوشتم تا الان باور تا و ترمز های یکی از اون خواسته هارو فقط نوشتم و روی باورهاش تا الان داشتم کار میکردم

    تجربه ایی که کسب کردم اینه که آقا من توی ساخت باور های قدرتمند کننده باید تمرکزم روی اصل باشه بجای فرع یعنی کلا چندنوع باور رو مشخص کنم و برای اونها یکی یکی بسازم

    باور ها باید اینطوری باشه

    •باور فراوانی

    •باور احساس لیاقت و توانستن

    •باور اینکه: میشود

    •باور آسان بودن و راحت بودنش.

    و برای ترمز هام دقیقا برعکسش ینی باور کمبود و… رو بررسی کنم

    و فعلا تمرکزی روی همین پاشنه های آشیل مار کنم اتفاقی که افتاد و باعث شد به این نتیجه برسم این بود که من توی خواسته اول که اومدم باورا رو نوشتم از اصل دور شدم و کلا قاطی شد همه چی ولی الان با این دسته بندی راحت تر میتونم باور ها و ترمز هارو پیدا کنم.

    خب بریم دوباره ادامه تمرین رو با این آگاهی و بهبود انجام بدیم “الان میرم ترمز های خواسته اول رو بررسی کنم و بعد باز دوباره یکی یکی یکی خواسته های بعدی” خدایا به امید تو

    ÷÷÷÷÷÷÷

    خب خب یک ربع الان کار کردم روی ترمز های خواسته اول منتهی همینطوری ک رفع نمیشه باید بارها و بارها منطق هایی که نوشتم رو مرور کنم و بارها و بارها ورودی مناسب به ذهنم بدم حالا قراره یک بهبود دیگه هم این تمرین رو بدم اون چیه؟

    بهبود توی درخواست هایی که کردم درخواست هامم یکجوریه که انگار از اصل دور شده و فرعی هست حالا منظورم از اصل چیه توی خواسته ها یعنی باید بیام روی یک سری زمینه خاص روی باورهام کار کنم و درخواستم از اون زمینه باشه حالا چه زمینه هایی؟

    ثروتروابطمعنویت و توحید_سلامتی جسم و ذهن

    یعنی همه درخواست ها یا مستقیم مربوط به همین 4 موضوع هستند یا زیر مجموعی از این ها هستن.

    حالا با این آگاهی برم و آپدیت کنم درخواست هارو

    لازم به ذکره که من از ساعت 5:10 صبح این فایل رو شروع کردم و الان ساعت 7:35 صبحه و من هنوز دقیقه 5 این فایل هستم:) و تا تمرین رو کامل انجام ندادم نمیرم ادامه فایل نکته: همه این تمرین ها به این دلیل هست تا باور کنم خودمو که میتونم به ثروت روابط عالی سلامتی و رابطه عالی با خدا برسم فارغ از اینکه بقیه منو باور دارن یا نه

    “برای منطقی کردن و مثال زدن الگو جهت ساخت باور توی نت گوشی انجام میدم برای صرفه جویی زمان

    ÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷

    خب من اومدم با یک بهبود دیگه: آقا من توی دفترم این موارد رو مینویسم: درخواستام، باورهای مناسبش، ترمزهاش و روزی یک ساعت توی نت گوشیم هرروز راجب اونها مینویسم و منطقی شون میکنم و تکرار و تکرار انجام میدم تا باور کنم که آقا همه چیز آسون به دست میاد و فراوان هست و..

    ÷÷÷÷÷

    بسیار خب آقا من تمرین رو بخش ثروتش رو انجام دادم و البته هرروز قراره مرور و نوشته بشه راجبش و درمورد بقیه خواسته ها دیک نمینویسم تا طولانی نشه کامنت بریم بقیه فایل رو ببینیم و آخر سر که فایل تموم شد تمرین ها رو دسته بندی میکنم و اجرایی میکنم بزن بریم

    خب نکته مهم دیگه که گفته میشه قانون رهایی هستش که از ایمان به رسیدن به اون خواسته میاد که نتیجه رابطه ما با خداوند سبب احساس خوب و نچسبیدن به خواسته میشه چون غرق عشق پروردگار هستیم و دیگه خواسته جز خودش نداریم! پس من باید یاد بگیرم همیشه اینو به خودم یادآوری کنم که هرچقدر رابطم رو با خدا بهبود بدم خواسته ها خود به خود به وجود میان و من نباید بچسبم بهشون. نشونش هم شادی و خوشحالی هست که نشون دهنده ایمان هستش.

    نکته بعدی پذیرفتن خود هستش هرجوری ک الان هستیم چون ما جزوی از خدا هستیم مارو خودش خلق کرده و همین خوبه و همه یکسری نقص هایی دارن به هرحاب هیچکس کامل نیست و این کمک میکنه که ما نگران نقص های خودمون نباشیم و بپذیریم خودمون رو..

    و هزاران هزار نکته دیگ صد در صد در این فایل وحود داره

    نمیخوام خیلی کامنت طولانی بشه”هر چند که شد ” برای همین خیلی ادامه نمیدم و با خودم بررسی میکنم این فایل رو فقط میخواستم ردپایی بزارم و توی کامنت تمرین انجام بدم

    خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    علیرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 781 روز

    سلام به همه

    میخوام بگم چقد خدا زود به درخواست ها پاسخ میده و امروز به شکل این فایل جواب من رو داد

    با خودم فکر میکردم که به چیزی وابسته نیستم اما دیدم احساسم بهم میگه یه جای کار میلنگه منی که مدت هاست کنترل ورودی ذهن میکنم و سعی کردم همه‌ی تعلقات رو از خودم جدا کنم

    چون نمیدونستم مشکل کجاست و خیلی دست و پا زده بودم امروز تسلیم شدم بالاخره بعد کلی تضاد دیدن و گفتم خدایا من گمراه شدم منو بازگردان به مسیر الهی ، چون قبلا احساسم خوب بود و نشانه ها همه مثبت

    نتیجه این شد که امروز فهمیدم خودم همش خودم رو با گذشته خودم مقایسه میکردم و از این لحظه غافل بودم و باعث شده بود از خودم انتظار داشته باشم که حتما باید اونشکلی بشم تا اتفاق خوب بیوفته یا با خدا ارتباطم نزدیک بشه

    و خودم رو نمیپذیرفتم که در ریشه های درونی این اتفاق ناشکریه و دنیا تضاد های بیشتری هی نشونم میداد

    اما وقتی با قانون حرکت کنی دیگه از خدا و شرایط و هرآنچه بیرون هست انتظاری نخواهی داشت و با پذیرش هرچه تمامتر و با عشق و با لذت حرکت میکنی اونوقته که معجزه ها و نشانه ها و نعمت هارو میبینی

    گفتم اینارو بگم شاید به بقیه هم کمکی بکنه و رد پایی باشه برای خودم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1332 روز

    سلاااااام

    سفرنامه_ روز 9 .

    در صلح بودن با خودم و خدای خودم اینه که خدواند همیشه در زمان و مکان مناسب راه رو بهم نشون میده هدایتم میکنه ..

    من وقتی شب ها میخوابم به خدا میگم تو فردا صبح منو بیدار کن برای پیاده روی تو اختیار من هستی تو عمل و اراده من شو .

    و بر عکس هر روز دیگه که باید 3 یا 4 تا زنگ هشدار میزاشتم الان فقط یکی میزارم .

    در صلح بودن با خودم اینه که من عاشق ادمام منی که یک زمانی از آدما فراری بودم و تمام تلاشم رو میکردم مسیری انتخواب کنم که کسی نباشه الان از عمد دلم میخواد جایی پیاده روی برم که پر آدم باشه لبخند بزنم سلام کنم دست تکون بدم براشون چون انرژی میگیرم

    .

    در صلح بودن با خودم یعنی این که من ارزشمندم بزرگ ترین دلیلشم این که من فرکانسی هستم .

    در صلح بودن با خودم مثل این که دارم یاد میگیرم خودم با خودم شاد باشم نه این که حتما باید توی جمعی باشم با رفیقم باشم یا خانواده دارم یاد میگیرم از تنهایی خودم لذت ببرم .

    احترام بزارم به خودم شخصیتم .جسمم .

    در صلح بودن با خودم مثل این که قبلا با این که میدونستم خدا نزدیکه اما خدا رو توی آسمون ها یا چند متر دور تر از خودم می‌دیدم اما الان تا دستمو میزارم روی قلبم و تپشش رو احساس میکنم و میگم خدا اینجاست

    و از وقتی خدا رو توی قلبم دارم چه راحتتت صداشو می‌شنوم هدایتش رو دریافت میکنم و راه رو نشونم میده .

    سپاس گزارم استاد های نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  7. -
    جواد طریقت گفته:
    مدت عضویت: 2153 روز

    به نام خداوند بزرگ و زیبا

    سلام میکنم به استاد عزیزم و تمامی اعضای خانواده عباسمنش امیدوارم هرجا که هستین حالتون خوب باشه همونطوری که حال من کم کم داره بهتر و بهتر میشه امروز روز 9 روزشمار تحول زندگی من بود چندتا اتفاق خوب تو این چند روز برام افتاد که بعدا درموردشون صحبت میکنم خدارا سپاس گذارم که بهم فرصت داد تا بتونم دوره کشف قوانین رو خریداری بکنم و امیدوارم اونجوری که شایسته هست بتونم از این دوره استفاده کنم فقط اینجا این مطلب رو اضافه کنم که ذهن منطقیم خیلی سریع هرچیزی رو میره و قضاوت میکنه و اینجا از خدا میخوام که کمکم کنه تا بتونم ذهنم رو کنترل کنم و نگذارم چیزی یا کسی رو قظاوت کنه از خدا میخوام که تو این مسیر کمکم کنه تا بتونم تو مسیر درست حرکت کنم

    خدایا سپاس گذارم به خاطر خودم و تمام چیزهایی که افریدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    محمد غلامزاده گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    روز نهم سفرنامه

    من از وقتی با سایت آشنا شدم تونستم در صلح بودن با خودمو درک کنم تونستم بجای حسرت تشویق کنم ، تونستم با خودم کیف کنم از وجود خودم خوشحال باشم و هرچی این ویژگی درون من قوی تر شد نتایجمم به مرور بهتر و قویتر شد. خیلی وقتا یه سری خواسته ها داشتم که به عجیب ترین شکل ممکن در مکان و زمان مناسبش قرار گرفتم و به اون خواسته رسیدم .. یا یسری اتفاقای خیلی معرکه افتاده که احتمالش شاید کمتر از یه درصد بوده .. و اینا از وقتی اتفاق میوفته که من دارم روی خودم و باور های خودم کار میکنم . مرسی از استاد و خانم شایسته عزیز بابت این اگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    به نام الله یکتا، رب العالمین

    خدایا شکرت بابت این فایل و آگاهی هاش و مداری ک درس قرار گرفتم ک باعث شده این فایل رو گوش بدم

    در این فایل یاد گرفتم در این مسیری ک شروع کردم بجای حسرت خوردن تحسین کنم

    به زیبایی ها توجه کنم

    خودم رو باور کنم فارغ از نظر بقیه

    خودم رو دوست داشته باشم فارغ از اینکه بقیه منو دوست دارن یا نه

    و این سوال رو از خودم بپرسم که: تو فارغ از نظر بقیه چقدر خودت رو و تواناییات رو باور داری

    فارغ از اینکه بقیه بهت چقدر ابراز علاقه میکنند تو چقدر خودت رو دوست داری آخه به اندازه ایی ک خودت رو دوست داشته باشی محبت دریافت میکنی به اندازه ایی ک خودت رو باور داشته باشی مسیر رو باور داشته باشی هدایت میشی.

    فهمیدم چقدر همه چیز میتونه تغییر کنه وقتی استاد گفت ک قبلا اگه یک خودکار هم یکی بهم میداد واقعا ذوق میکردم و الان ک کادو های تولدم توی یک اتاق بزرگ هم جا نمیشه و این باعث شد به خودم یادآوری کنم هیچ چیز نشد نداره وقتی وقتی ک با خدا و خودم در صلح باشم وقتی این طوری زندگی کنم دیگ نگرانی نخواهم داشت. و البته ک وقتی ک این اتفاق برامون افتاد گذشتمون رو یادمون نره و یادآوری گذشته باعث بشه سپاسگزاری عمیقی رو تجربه کنیم از این حجم از تغییرات

    ما اگر ما با خدا عشق کنیم ایمانمون رو تقویت کنیم و محتاج توجه نباشیم خود به خود همه مارو دوست میدارن و ارزشمند میشیم و همه محبت میکنند به ما و این تا از لطف و فضل پروردگار است.

    رابطه خودت با خدا رو مهمترین رابطه در زندگیت بدون و بقیه نتایج از رابطه تو با خدا به وجود میاد

    اگر به خواستمون نچسبیم طوریکه وابستگی پیش بیاد و بپریم تو بغل خدا و روز به روز سعی کنیم با خدا و خودمون به صلح برسیم جهان کاری جز رسوندن من به خواسته هام نداره همه چیز خود به خود به وجود میاد. ولی هرچی مهم تر باشه برامون خواستمون و وسواس به خرج بدیم جهان هم سخت میگیره به ما

    حالا نشانه صلح با خودمون و خدا چیه

    انسانی ک با خودش رفیقه و باخدا در صلح هست

    دیگه نظر بقیه براش مهم نیست

    خوشحال و شاد زندگی میکنه

    هرجا میره زیبایی های خالق رو میبینه

    از همین ک هست راضیه

    بقیه رو دوست داره چون اوناهم از خداوندن

    برای خودش زندگی میکنه و..

    و بعد نتیجش چیه؟

    خواسته هاش خود به خود به وجود میاد

    تضادهاش برطرف میشه.

    ثروت، نعمت، سلامتی، روابط همه چیز خودش میاد

    و میفته توی یک سیکل مثبت خوشبختی و نعمت

    ما نباید چیزی رو به زور بدست بیاریم اگر میبینی چیزی داره سخت پیش میره یجای کار اشتباهه یک قسمتی از رابطت با خودت و خدا اشتباهه باید روی ترمز هات کار کنی.

    و این راحتی لیاقت همه مردمه همه مردمی ک اون رابطه زیبارو با خداوند داشته باشند و وقتی ک ما درست رابطه با خدا برقرار کنیم همه چیز خود به خود درست میشه مگه میشه ما به خداوصل باشیم و همه چیز سخت پیش بیاد؟ اصلا منطقیه این حرف؟

    همه چیز به موقع در زمان و مکان مناسب رخ میدهد

    تنها قدرت جهان خداوند یکتا هست

    انسان برای باید به راحتی به موفقیت برسه

    هرچه بیشتر روی مسائل درونی کار کنی بیرون همه چیژ راحت پیش میره

    و متعهد شو به کار کردن روی خودت و نتایج رو ببین

    ما باید دیدگاهمون رو به هرچیزی جوری تغییر بدیم ک احساس بهتری به ما بده اصل کار اینه مهارت میخواد ولی به نتایجی ک به ارمغان میاره میارزه. و زندگی رو راحت بگیریم و ب چیزی نچسبیم. و نگرانش نباشیم.

    تعهد باید بدم ک

    خونسرد تر بشم

    بیخیال تر بشم

    و سخت نگیرم

    و اینها از نتیجه این باور است ک که آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش.

    و بعد همه چیز به راحتی و خود به خود به وجود میاد.

    خدایا سپاسگزارم ازت که هرروز همه چیز رو برام راحت تر میکنی خدایا سپاسگزارم بابت آگاهی هایی ک بهم میدی و سپاسگزارم بابت این سایت توحیدی

    در پناه الله یکتا، شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    واقعا متن این قسمت عجیب مرا مجذوب خود کرد مخصوصا این قسمت متن

    مرتب به خودت یادآور شو که‌، “تنها کارِ زندگیِ من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است” به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم.

    این روزها من در اتاقم نشسته ام و در حال اصلاح باورهای مخربی هستم که از بچگی آنها را یدک میکشم…

    در حال ایمان آوردن به خدایی جدید هستم ؛ خدایی که دستگیر است نه مچ گیر…

    در حال پیروی کردن از حضرت محمدی جدید هستم ، حضرت محمدی که بسیار ثروتمند بوده..

    و…

    و در اینجا مرتبا شیطان می آید و میگوید بلند شو و برو بیرون  دنبال کار ، یه حرکتی بکن تا برکت از خدا برایت بیاید

    و کمی حالم را خراب میکند اما سریع به خودم میگویم

    مگر من برای این چشم بابرکتی که ارزش آن تریلیاردها دلار است چه حرکتی کردم که خدا آن را به من داده؟؟؟

    برای دریافت چنین برکتی از خدا من خیلی آرام در شکم مادرم بودم و کار من در آنجا این بود که آرام بودم و اسیر نجواهای ذهن نبودم و خدا به آسانی دو چشم زیبا  به ارزش تریلیاردها دلار به من داد

    حال خدای آن زمان با خدای الان فرق کرده؟؟؟

    یعنی الان نمیتواند چنین برکتی بدهد؟؟؟

    هرگز چنین نیست ، او قادر است و میتواند

    فقط فرق الان و آن موقع در این است که من الان اسیر نجواهای ذهن شدم ولی آن موقع اسیر نجواهای ذهن نبودم

    و این یک پیغام از سمت خداست که

    ذهنت را خاموش کن و آرام شو تا جریان برکت به سمتت سرازیر شود

    و در اینجا آرام میشوم و دوباره او میگوید و….

    تا اینکه امروز به این جمله برخورد کردم و خیلی آرام شدم

    آری ، یک مربی مهدکودک هر روز از خواب بلند میشود و به مهدکودک میرود و در آنجا با هماهنگی بین بچه ها ، آنها را به مدت نصف روز در آرامش و سکون قرار میدهد و به خاطر این کارش از مدیر مهدکودک به صورت ماهیانه حقوق مادی دریافت میکند.

    و حال کار من هم این است که بین ذهن و روحم تعادل ایجاد کنم و در ازای این کارم از مدیر و مدبر جهان ؛ رب العالمین پاداش دریافت میکنم

    فقط تفاوت من و آن مربی مهدکودک این است که کار من بیشتر متافیزیکی است ولی کار او بیشتر فیزیکی

    پس در زمان کار بروی باورهایم میگویم

    من اکنون در سرکار هستم تا کارخانه تولید فرکانسم را با ایجاد هماهنگی بین ذهن و روحم مدیریت کنم تا این کارخانه محصولات خوبی را در زندگی من تولید کند

    خدایا شکرت بابت این آگاهی

    استاد عباس منش ممنونم از شما بابت این آگاهی ها

    بابت این نوشته های زیبا

    بابت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1270 روز

      سلام به آقا رضای عزیز

      متشکرم ک کامنت گذاشتی زیر این فایل و چقدر قشنگ توضیح دادی ک کار اصلی ما چیه و وظیفمون چیه و در ازای این کار رب العالمین پاداشی میده پاداشی از جنس روابط خوب، ثروت، شادی و نعمت و ما باید خودمون رو آرام و نجوا های ذهن رو خاموش و رها باشیم نسبت به خواسته هامون..

      منتظر دیدگاه های جدید و خبر های خوبت هستم

      در پناه الله شاد و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: