خداوند در هر لحظه در حال هدایتِ «نه فقط ما به عنوان موجودات انسانی» ، بلکه در حال هدایت همهی کیهان است.
هدایت، جریانی پاسخگو، چاره ساز و کار راه انداز درباره سوالاتی است که پرسیده میشود و درخواستهایی که عرضه میگردد. جریانی که اساسش بر سادگی است. جریانی که به محض وصل شدن و پیوستن به آن، همهی اسباب و لوازم تحقق خواسته و حل مسئلهات را آنچنان به طرز سادهای کنار هم مینشاند و «چگونگی» را به تو میفهماند و به قول قرآن حق را از باطل، اصل را از فرع و راه را از بیراهه برایت آشکار میسازد که زبدهترین مشاورها و داناترین راهبرها، از عهدهاش بر نمیآیند.
اما شرط اتصال به این نیرو و دریافت هدایتهایش این است که:
اولاً «وجود این جریان» را باور کنی؛
ثانیاً خودت را لایق و توانا در دریافت و تشخیص این هدایت بدانی و متعهد به اجرای همان اندازه که درک کردهای.
به عبارت دیگر، فقط افراد خاصی مورد هدایت پروردگار نیستند بلکه، همهی افرادی که این نیرو را باور میکنند، مشمولِ دریافت برکتهای این جریان میشوند و از مزایایش بهره میبرند.
تفاوت بین «اصرار به تحقق خواستهها به شیوهی هدایت» با «تحقق خواستهها به شیوهی خودت»، مثل تفاوت «امتحان 100 ها شیوهی پیچیده، زمانبر و پرهزینه برای تشخیص راهکارِ تحقق خواسته از دل بیراهههای بسیار»، با زمانی است که یک فرد آگاه- که سرراستترین مسیر برای تحقق خواسته را مثل کف دستش میشناسد- راهنماو راهبرت میشود و به تو میگوید: «برای حل مسئلهات و رسیدن به مقصدت، فقط با من بیا».
«اعتماد به جریان هدایت و سرسپردهی آن بودن» است که مسیرِ تحققِ تمام خواستهام را از سادهترین، موثرترین و سرراستترین شیوهها پیموده و نتایج اجرای ایدههایم تا این حد کارا و ثمربخش نموده و مرا بر دوش خداوند نشاندهاست.
اعتماد و ایمانی که موجب شده تا کمتر روی عقل انسانیام و بیشتر روی هدایتی حساب کنم که سرراستترین مسیرها و کاراترین شیوهها و موثرترین قدمهایی را برای رساندنِ من به مقصدم، میداند که عقل انسانی من، یارای چیدنِ چنین برنامهای دقیق، بینقص و ساده اما ثمربخش را ندارد.
به همین دلیل است که در دوره روانشناسی ثروت 3 با موضوع کسب کار، اینقدر بر موضوع هدایت تأکید دارم، ساعتها به توضیح این موضوع پرداختهام و «به شناخت رسیدن درباره این اصل و ممارست بر بهبودِ دائمی در اجرایش را» تنها وظیفهی صاحب کسب و کار میدانم.
به همین دلیل است که تمام جنبهها و زوایای زندگی من، روی این جریان بنا شده است: خواه شیوهی درست کردن یک غذای خاص باشد، خواه رفتن از یک اتوبان خاص، خواه ایدههایی که باید در کسب و کارم اجرا شود یا فایلها و محصولاتی که تولید شده و روی سایت قرار گرفته است، همه و همه فقط نتیجهی اجرای الهاماتی بوده که به خاطر باور به جریان هدایت، از خداوند پرسیدهام و به خاطر سرسپردگی در برابر این جریان، در اجرایشان مصمم ماندهام.
و در این مسیر، هرچه باورهای قدرتمندکنندهتری ساختهام، باطن و منطقِ ایدهها، شیوهها و راهکارهای الهام شده در مسیر هدایت را بهتر درک کردهام. یعنی به راهکارها، ایدهها و شیوههایی هدایت شدهام، که تأثیرگذاریِ بیشتری داشتهاند و ثمربخشتر بودهاند.
این توالی در اعتماد به جریان هدایت- که قطعاً «چگونگی را به من میگوید»- و «اصرار بر اجرای آنچه که در این مسیر به من گفته میشود» است که نتایج کنونی زندگی من- از زندگیِ شخصیام تا کسب و کارم، را رقم زده است. وگرنه گهگاه هدایت طلبیدن، یک در میان سخن خداوند را شنیدن و گهگاه الهامات را جدی گرفتن و یکی در میان، اجرایشان کردن، جواب نمیدهد و با یک گل بهار نمیشود.
درک جریان هدایت، اتصال به این جریان و زندگی به این شیوه، تکامل میخواهد و این تکامل با «بیشتر اجازه دادن به این نیرو برای هدایتات به سمت «سر راستترین چگونگی»، آرام آرام طی میشود.
هرچه بیشتر این موضوع را باور میکنی و بیشتر روی آن حساب میکنی، الهامات بیشتری دریافت میکنی؛
هرچه بر اجرای هدایتهای دریافت شده مصممتر میشوی، ظرف وجودت بیشتر رشد میکند و آمادهی درکِ بهترِ پیغامهای هدایت و تشخصیص نشانههای آن میشود. یعنی با وضوح بیشتری میتوانی مغز، باطن و منطقِ آن الهام را درک کنی و به کلام سادهتر، زبانِ هدایت را میفهمی.
چون هرچه وجودِ جریان هدایت را بیشتر باور کنی، با ایمان و اطمینان قلبی بیشتری سؤال میپرسی و به خاطر این ایمان، جوابهای بهتری دریافت میکنی و وقتی به آن پاسخها عمل میکنی و برای اجرایشان قدمهای عملی بر میداری، نتایج میآید و همزمان عزت نفس و ایمانت را رشد میدهد تا بیشتر روی این جریان حساب کنی و کارهای جدّی تری را به دست او بسپاری، سپس به همین اندازه، راهکارها سر راستتر و آسان تر و نتایج بزرگتر و رضایت بخشتر شده و پیشرفت تو رشد تصاعدی به خود میگیرد.
دکمه «نشانه ی من برای واضح شدن قدم بعدی»، در صفحه اول سایت، به همین منظور طراحی شده تا شیوهی سادهتر، روانتر و طبیعی تری را برای زندگی شروع کنی که «زندگی به شیوهی جریان هدایت» نام دارد. شیوهای که وعدهی خداوند است و نتیجهاش لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ است:
قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ
گفتیم همگى از بهشت فرود آیید، پس چون از جانب من هدایتى براى شما آمد، آنان که از هدایت من پیروى کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد. (البقره 38)
دکمه نشانهی من که یکی دیگر از الهامات هدایت گونهی من است، به تو کمک میکند تا در لحظات سخت تردید، که با سوالی مواجه شدهای یا درباره حل مسئلهات یا گرفتن یک تصمیمِ مهم، یا ایجاد یک تغییر، مردد ماندهای، به جای در تردید ماندن- که مهلکترین سمّ در راه موفقیت است- با قلبی پاک و مطمئن از خداوند برای حل مسئلهات هدایت بطلبی.
بنابراین، در این لحظات، قلبت را خالص کن، به این نیرو وصل شود و با وضوح و شفافیت خواستهات را از خداوند-به عنوان نیرویی که همه چیز را میداند و تو هیچ نمیدانی و به هر خیری از جانبش فقیر هستی– بپرس، سپس روی این دکمه کلیک کن.
این دکمه، از میان تمام فایلها و مطالب سایت- که همهی آنها نتیجهی اعتماد من به جریان هدایت هستند و به صورت هدایتی به من گفته شدهاند- مفهومی را به تو نشان میدهد که اولین قدم برای ورود به مسیرِ سرراستِ حل مسئله ات و تحقق خواستهات است. مفهومی که فقط و فقط توسط خودت قابل تشخیص است و زبانش را میفهمی.
بنابراین، به هر صفحهای که هدایت شدی، با چشمانی بینا، به دنبال نشانههای هدایت بگرد:
اگر به یک متن هدایت شدی، آن را با دقت بخوان
اگر به دیدگاه یک دوست هدایت شدی، به سادگی از آن نگذر
اگر به فایلی صوتی یا تصویری هدایت شدی، با تمام وجودت به آن گوش بده یا ببین و جویای پیغام پروردگارت باش
اگر به محصولی خاص هدایت شدی، آن را خرید کن و با تمام وجودت برای درک آگاهیهایش و اجرای تمریناتش وقت بگذار.
پس از عمل به هدایتات، از طریق دکمه «تجربیات من از اعتماد به نشانهام»، نتایجی را با سایر اعضای خانوادهات به اشتراک بگذار که به خاطر اعتماد به جریان هدایت، از مسیرهای ساده و سرراست به آنها تحقق بخشیدی.
نکات مهم:
- برای استفاده از امکان «نشانهی من برای واضح شدن قدم بعدیام» و «تجربههای من از اعتماد به نشانهام» در سایت، لازم است حتما عضو سایت باشید. یعنی عضو سایت باشید و با نام کاربری و رمز عبورتان وارد سایت شوید.
2. برای هر روز، این دکمه فقط یک فایل یا یک موضوع را به شما نشان میدهد و پس از گذشتن 24 ساعت، اگر روی این دکمه مجددا کلیک کنی، به موضوع متفاوتی در سایت هدایت خواهی شد.
ضمن اینکه، آن فایل یا موضوعی که به آن هدایت شدهای، فقط مخصوص شماست و اگر دوست دیگری در آن روز از دکمه نشانهی من استفاده کند، به موضوعی متفاوت با موضوع شما هدایت خواهد شد.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD384MB25 دقیقه
- فایل تصویری نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی106MB25 دقیقه
- فایل صوتی نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی23MB25 دقیقه
به نام خدای مهربان هدایتگر
به خودم متعهد شدم هر وقت هر فایلی درکی در من ایجاد کرد که منجر به یک تصمیم شد بیام و زیر فایل بنویسم تا بعنوان یک سند از من در اون تاریخ ثبت بشه…
قبلا خیلی در مورد نوشتن نظر مقاومت داشتم…میگفتم وقتم رو میگیره…یا اینکه حتما باید از اون تصمیم نتیجه بگیرم…و یا استاد میخونه نظرات رو…پس باید خیلی خیلی عالی بنویسم…اما خوب بعد از اینهمه کار کردن روی خودم خیلی راحت تر میگم گور بابای این حرفا…واقعا باید بریزم دور این حرفا رو…نجواهای ذهنم رو بشناسم و بدونم با چه لفافه هایی منو از مسیر درست خارج میکنن
………
در ضمن باید به خودم یاداوری کنم که این اولین نظری هست که با سرفیس پرو 8 جدیدم مینویسم :)
از وقتی که این وسیله رو توی سریال سفر به دور امریکا و بعدش تو دوره جهانبینی توحیدی جلسه 5 دیدم استاد به چه راحتی با یه دست بازش کرد و کیبوردش رو ازش جدا کرد عاشقش شدم…و بعد از چند ماه از خرید به دستم رسید…خدایا شکرت به خاطر این وسیله عالی :)
……….
اما در مورد این فایل که بعنوان نشانه روزانه از خداوند دریافت کردم….
اول باید به خودم بگم که چه مسیری رو رفتم تا به این فایل هدایت شدم
…
من در حال کار کردن جلسه 7 جهانبینی توحیدی و کار کردن روی مهمترین پاشنه های آشیل خودم بودم و در اونجا فهمیدم که هنوز اون غرور و لجبازی که از بچگی توی من بوده که همیشه میخواستم دانای کل باشم اون زشت ترین قورباغه منه که باعث شده من از دریافت و یا توانایی عمل به الهامات خداوند عاجز باشم…یعنی یکی رو عمل میکنم و یکی که خیلی دور از ذهن باشه عمل نمیکنم…و یا اگه به یکی عمل کردم و اون نتیجه دلخواهم ایجاد نشد میگم اصلا این هدایت نبوده…اینا همه کشکه…و معترض خداوند میشم
البته بعد از کلی کار کردن و عمل کردن بهتر شدم…یعنی عمل کردن به بعضی از اون ایده ها و دیدین نتیجه ایده هایی که بهشون عمل کردم و اونهایی که عمل نکردم و اگه میکردم چقدر خوب میشد…یا اونهایی که دیر بهشون عمل کردم و اگه همون موقع عمل میکردم چقدر بهتر میشد…کم کم این باور در من تقویت شد که من اصلا اون دانای کل نیستم و به شدت نیازمند هدایت
…….
حالا داستان اینجاست که من در اصل فهمیدم به نوع خاصی از هدایتها مقاومت دارم…یعنی به خاطر همون غرورم هر وقت هدایتهای خداوند از سمت آدمها هستن بخصوص آدمهایی که من اون آدمها و افکارشون رو خیلی قبول ندارم شدیدا مقاومت دارم که انجامشون بدم و غالبا انجام نمیدم…حالا ممکنه مدتی بعد بفهمم که اصلا اون آدم در این مورد حق داشته…و باز هم از غرورم اعتراف نمیکنم که اشتباه کردم…
یعنی اون هدایتهایی که مثلا از سایت یا نظرات دوستان هستن…یا هدایتهایی که از قرآن دریافت میکنم…یا هدایتهایی که توی خواب بهم گفته میشه…کاملا برام قابل انجام هستن….چون ذهنم میپذیره که اینا هدایت هستن
اونهایی رو انجام ندادم که اون ایده از سمت یه آدمی بوده بخصوص آدمی که من کلیت افکار اون آدم رو نمیپسندنم (چون با اون غرور من در تضاد هست که بخوام ایده یه آدمی که فکر میکنم من ازش بهتر و باهوش تر و داناتر هستم رو بپذیرم!!!!!!!!!!!)…….این ایراد تا به الان برای من کاملا مخفی بوده!!!!!!!!!!!
(((((((((((البته هنوز هم برای من سخته که تشخیص بدم ایده هایی که از سمت آدمهای هستن کدوم هاشون برخاسته از باورهای شرک آلود اوناست و کدومشون واقعا هدایت خداوند هست….و امیدوارم بتونم این رو تشخیص بدم…هنوز به اون درجه نرسیدم..یعنی نمیتونم آدم ها رو از اون ایده جدا بدونم…یعنی ممکنه اون آدم فرد مناسبی نباشه به نظرم اما اون ایده اش واقعا هدایتی باشه برای من…مثلا یادمه یه بار یه آدمی بهم گفت فلانی میخوای این کارو بکنی و ازش نتیجه بگیری روی این موضوع خیلی کار کن…من چون فکر میکردم اون از اون دست ایده هایی هست که از افکار شرک الود جامعه نشات گرفته و تمرکز منو از اصل میبره به فرع…انجامش ندادم…و گفتم من تمرکزم رو میذارم اصل….اما اتفاقی که افتاد در نهایت امر اون موضوع خیلی مهم شد و من به اون نتیجه نرسیدم….بعد که این اتفاق افتاد منطقی بود که اون موضوع مهم هست اما اون موقع اینطور به نظرم رسید که اون ادم داره بیخودی حواشی اون امتحان رو خیلی بزرگ میکنه و میخواد منو بترسونه و چون درابتدا ایده اش ترس در من ایجاد کرد گفتم از سمت خداوند نیست….میخوام بگم در اون ابتدا که ادم با این ایده اشنا میشه که باید فقط روی قدرت خدا حساب کنی خیلی از این حساب کردن فقط خدا صدمه میبینیم چون اصلا نمیتونیم درست تشخیص بدیم که وقتی روی خداوند حساب میکنی خداوند هدایتهاش رو از زبان های مختلف بهت میرسونه اما تو به علت اینکه فکر میکنی توحید یه چیز خیلی پیچیده الهی و ماورالطبیه است که مثلا باید مثل عصای موسی بشه که دریاها رو برات شکاف بده یا یه صدایی هست که فقط توی کوه طور میشنوی و منتظر یه چنین چیزی هستی به دیگه به ایده هایی که خیلی معمولی یه ادمی توی اتوبو س بهت میگه توجه نمیکنی…و جدیشون نمیگیری…و چون جامعه برات یسری ادمی هستن که توی شرک دست و پا میزنن دیگه به حرفهاشون اهمیت نمیدی…و ایده هاشون رو در مسیری خلاف هدایت خدا میدونی و دچار غرور میشی…برای من از روزی که مفهوم هدایت رو شنیدم و تا این نکته رو بفهمم کلی سوءبرداشت پیش اومده و بارها از هدایت به این دلیل دلسرد شدم…یعنی اینکه بفهمی ایده همون ادمی که تو خیلی مشرک میدونیش درست همون چیزی بوده که باید بهش گوش میدادی…خیلی برات درد داره و خیلی باعث ناامیدی ادم میشه….بعد اهسته یاد میگیری که همه ادمها به خاطر اینکه جزئی از خداوند هستن میتونن برای تو یه سیم اتصالی باشن که به خدا وصلت میکنن…هر کدمشون تک به تک…یادت نره که شیطان هم همین اشتباه رو کرد…از روی ظاهر آدم قضاوت کرد و نتونست از پوسته بیرونی اش فراتر بره و اون ماهیت اصلی که خدا بود رو ببینه…و فکر کرد ازش برتره و به همین علت بهش سجده نکرد….من همین اشتباه شیطان رو بارها و بارها کردم…و خدا میدونه که هربار خود خداوند هدایتم نمیکرد من کاملا گمراه شده بودم…اما الان باز هم میگم هرگز از این اشتباه مصون نیستم…تازه فقط فهمیدم که من باید به انسان ها نگاهی متفاوت داشته باشم…بهشون احترام بیشتر بذارم به خاطر خدایی که درونشون هست….و منتظر شنیدن همه هدایتها باشم…یعنی گوش به زنگ باشم و هدایتها رو بهشون عمل کنم…حتی اگه مطمئن نیستم…نتایج در طی زمان منو آگاه میکنه…به هرحال افتراق توحید و شرک و هدایت از مسیر نادرست واقعا گاهی خیلی سخته و باید تجربه کنیم…استاد هر چقدر هم تلاش کنه نمیتونه درک خودش رو به ما منتقل کنه چون تا این مسیر رو خودمون نریم و در عمل از این اگاهی ها استفاده نکنیم قادر نیستیم قوی بشیم))))))))))))
……………
من در جریان کار کردن روی دوره جهانبینی از خداوند پرسیدم که روی چه فایلهایی بیشتر متمرکز بشم….یعنی فایلهای با چه مضمونی بهم کمک کنه تا من بیشتر روی این پاشنه آشیل خودم کار کنم..
دکمه نشانه من هدایتم کرد به فایلی با عنوان «تعهد به خواسته» یا «رها بودن» نسبت به آن؟! که مقاله ای نوشته شده توسط خانم شایسته است…این مقاله بی نظیره….من خودم هم نمیدونستم چنین مقاله ای چطور قراره بهم کمک کنه تا غرورم رو درمان کنم….خانم شایسته خیلی بی نظیر مینویسن…و من چند بار اون مقاله رو خوندم…و یادمه چندین جمله ازش توی گوشم زنگ زد…و برام برجسته شدن…بخصوص مفهوم هدایت و فکر خدا را خواندن و اشاره به دوره ی بی نظیر راهنمای عملی دستیابی به رویاها کردن
خانم شایسته سفرنامه ای بی نطیر برای مرور جلسات این دوره تهیه کردن که در کانال تلگرام موجود هستن و من اونها رو ذخیره کردم و میخونم چون واقعا بی نظیر هستن
دوباره برگشتم به اون سفرنامه و دیدم در جلسات 9 و 10 این دوره دقیق در مورد این توانایی که چطور بتونیم فکر خدا رو بخونیم و چطور بتونیم الهامات رو دریافت کنیم گفته شده
اشتیاق من خیلی بیشتر شد که بتونم واقعا از این پوسته خودم خارج بشم و بذارم این جریان بی نظیر منو هدایت کنه
یکی از خواسته های من برای سال جدید در بخش رابطه با خداوند این هست که بتونم به صورت عملی درک کنم اینکه استاد میگن انگار من روی شونه های خدا نشستم یعنی چی
ولی میدونم که برای درکش باید خیلی متعهد روی خودم کار کنم
من از خدا پرسیدم که میخوام یک تعهد 40 روزه برای کار کردن روی خودم رو شروع کنم تعهدی که به من توانایی درک بهتر الهامات و عمل به اونها رو بده…وقتی شروع کردم توی سایت چرخ زدن….یهو نظر یکی از دوستان برام پر رنگ شد که گفته بودن یه تعهد قرآنی رو شروع کردن…و این رو یک نشانه دیدم که برای اولین بار بیام و یک دوره با قرآن ادامه بدم…اینبار به صورت متعهد و 40 روز…
از اون روز دارم ادامه میدم و امروز توی روز 7 ام هستم و هنوز مطالعه امروز رو شروع نکردم…اما خداوند کمک کنه که برم شروعش کنم…
این اولین بار هست که احساس کردم خداوند منو به مطالعه مدون قرآن دعوت کرده…هر روز هم ایده های جدیدی داره برام که چطوری کارم ساده تر بشه و چطوری مفاهیم مهم رو ازش خارج کنم…
همون روز اول اجرای تعهد هم یک ایمیل کاری خوشحال کننده دریافت کردم که به فال نیک گرفتم که این مسیر رو ادامه بدم
این چند روزه باز این سوال در ذهن من ایجاد شد که تقریبا نیمی از سال گذشته و من وقتی به چکاپ فرکانسی اول سالم نگاه کردم دیدم واقعا اونقدر که انتظار داشتم تغییرات محسوسی ندیدم…و باز این نجوا در من قوی شد که اصلا من دارم درست به تعهداتم عمل میکنم؟ و اینبا ر که دکمه نشانه من رو زدم هدایت شدم به این فایل…این فایل و اون بخشی ازش که استاد گفتن من در همه چیز از خداوند هدایت میخوام حتی مسائل کوچیک و پیش پا افتاده…برام خیلی تازه بود…یعنی قبلا میشنیدم فکر میکردم منم همین طورم بعد دیدم نه……من اصلا اینطوری نیستم….من فقط برای مسائل خیلی بزرگ از خدا پیام میخوام….و وقتی پیامش رو درست متوجه نمیشم لجم میگیره و نجواهای ذهنم قوی میشن…و میرم توی احساس بد…نمیگم همیشه اینجوری هستم اما این موضوع به صورت تکرار شونده برام رخ میده (((( خیلی از این موضوعات الان داره برام شفاف میشه…انگار واقعا این نوشتن افکار خیلی معجزه میکنه))))
خوندن نظر آقای یزدان نظری خیلی بهم کمک کرد…نکته ای که ایشون در مورد تکامل در درک و دریافت هدایت فرمودن خیلی خیلی عالی و کمک کننده بود برام…
حتی خوندن نظر ایشون باعث شد که من دوباره یاد تمرین ستاره قطبی بیافتم…دیدم کارکرد این تمرین هم در حقیقت همین هست…یعنی هدایت شدن به مسیر درست…هدایت شدن به آسانی ها و نعمتها…با دقیق تر هدایت شدن به مسیر آسان دریافت کردن نعمتها…و چقدر این تمرین بی نظیره…و یادم افتاد که اولش فکر کردم این تمرین فقط برای این هست که بتونم حس ام رو خوب نگه دارم… درک دوم من این بود که من بتونم باهاش اتفاقات رو اونجوری که میخوام خلق کنم…ولی در مورد شیوه رسیدن به اون اتفاقات خواسته رو به جریان هدایت بسپارم…اما من در مورد این قسمتش مقاومت داشتم…واسه همین هم اصلا گوش به زنگ دریافت هدایت نبودم…
و الان متوجه شدم که این تمرین برای طی کردن تکامل در درک و اجرای هدایت ها در خلق هرچه ساده تر اتفاقات خواسته هست…..
یعنی از کوچیک شروع میکنیم میگیم چی میخوایم…بعد خدا در طی روز هدایتم میکنه به چگونگی رسیدن به اون خواسته
دو تا مثال میزنم
همین چند وقت پیش مسافرتی به کشوری دیگه داشتم…حین بیرون رفتم برای رسیدن به یه مقصد خاص از خدا خواستم که ما رو خیلی راحت به مقصدمون برسونه و در زمان درست در مکان درست باشیم…قرار بود با اتوبوس بریم چون با مترو نمیشد رفت…ما تا رسیدیم سر ایستگاه اتوبوس اول بلافاصله اتوبوس رسید وما رو به ایستکاه دوم برد به راحتی…وقتی به ایستگاه دوم رسیدیم…اتوبوسی که اومد ازش پرسیدیم و با اشاره به ما گفت که اینجا اشتباه هست باید برید ایستگاه بعدی…ما مطمئن نبودیم که حرفش رو درست فهمیدیم…چند لحظه بعد دیدیم که اتوبوس شماره مورد نظر ما اومد از ایستگاه ما رد شد و توی ایستکاه بعدی نگه داشت…ما هرچی دویدیم برامون نگه نداشت و مجبور شدیم 20 دقیقه توی گرمای شدید منتظر بمونیم تا اتوبوس بعدی بیاد…من داشتم به خودم میگفتم اگه ما حرف اون راننده اول رو گوش میدادیم در زمان درست در مکان درست میبودیم و خیلی راحت به مقاصدمون میرسیدیدم…و کل این پازل تکمیل میشد…اینجا ذهن من یه درس جدیدی از هدایت گرفت…هدایت میتونه هرچیزی باشه…باید گوش به زنگ شنیدنش باشیم…و بهش عمل کنیم…و به قول دوستمون یزدان عزیز “شکرگزار هدایت باشیم تا هدایت در زندگی مون بیشتر بشه”..بهترین شیوه شکرگزاری هم که همیشه اهمیت دادن و جدی گرفتنش هست دیگه
مثال دوم- دو روز بود که دستمزد من واریز نمیشد در حالیکه در ستاره قطبی نوشته بودم که امروز میخوام دستمزدم به اسونی واریز بشه…
حالا روز سوم ذهنم مسخره ام میکرد که بازم بنویس و ببین که تا شب هیچ اتفاقی نمیافته…اونا همیشه دستمزد تو رو آخر واریز میکنن…و حالا باید منتظر بمونی…کلی هم مقاومت داشتم که بخوام بهشون اسمس بدم که حالا اونا میگن من چقدر هول دارم…حالا دو روزه واریز شده…مقاومتهام رو گذاشتم کنار از همکار دیگه پرسیدم گفت دستمزدش واریز شده…بلافاصله به شخص مربوطه پیام دادم و چند ساعت بعدش واریز شد…
یعنی یه وقتایی من هدایت میشم به یه اقدامی که باید انجام بدم…اینطور نیست که بشینم بگم من ستاره قطبی مینویسم و باید دیگه برم پی کارهای دیگه و خدا اینا رو خودش انجام بده…خداوند همین من و تو و بقیه هستیم…ایده ای که میگه پیام بده علتش رو یپرس انجامش بده…حالا اگه پیام میدادم و من قدم خودم رو برداشته بودم باید میگفتم خدایا من کاری که میدونستم رو انجام دادم حالا یا به آسانی نتیجه رو آشکار کن یا اینکه اگه قراره من قدمی دیگه بردارم خودت بهم بگو که چه کار دیگه ای باید بکنم…و باید صبر کنم و ایمان داشته باشم که خداوند کارش رو میدونه و منو فراموش نکرده
من هنوز اونقدر تکامل رو طی نکردم که بتونم صدای خداوند رو توی قلبم با درونم بشنونم…پس باید این تمرین ستاره قطبی رو جدی بگیرم و بابت هرچیز کوچیکی هدایت بخوام و هر ایده ای که هست رو اجرا کنم…الان یادم افتاد مدتهاست خیلی از این تمرین نتیجه نمیگرم…و بهش فکر که کردم دیدم چون خیلی جدی اش نمیگیرم…و هدایتهایی که در مورد چگونگی انجامشون بهم گفته میشه رو یکی در میون جدی میگیرم…و همین باعث شده که چون نتیجه خوب نیست احساس ناامیدی بهم دست میده
و حالا فهمیدم که باید برای تمام کارهای روزمره با جزییات هرچه بیشتر بنویسم که چی میخوام..مثلا اینکه دیروز خواستم برم یکی از شلوغ ترین جاهای شهر…3 جا کار داشتم…قبلش خیلی دقیق نوشتم…و وقتی رفتم واقعا جاهایی پارک کردم که هرگز نمیتونستم فکر کنم اونجا میشه پارک کرد…همش هدایتی…و ادمهای مناسبی که میخواستم سر راهم قرار گرفتن و هر سه کارم خیلی خوب انجام شد و به راحتی برگشتم خونه
این اتفاقات همشون به معنی روون شدن چرخ زندگی هست…هدایتها ما رو از اسون ترین راه ها میبرن…مثلا در همین مثال پارک ماشین که ذهنم بهم میگه که این اصلا موضوع مهمی نیست…مثالی میزنم که ذهن من ساکت باشه…یادمه قبل از اینکه با این مفاهیم آشنا بشم یه بار جایی پارک کردم و مدتی بعد برگشتم با اینکه اصلا جای نامناسبی نبود اما یه آدمی که با فرکانس های اون موقع خودم جذب کرده بودم اومد کلی به ما گیر داد که اصلا چرا اینجا پارک کردین…مغازه من اینجاست کسی حق نداره اینجا پارک کنه…کلی ناسزا بهمون گفت…و ما هم که دو تا خانم بودیم از ترس فقط ماشین رو برداشتیم و فرار کردیم…و تا ساعتها احساسم بد بود که چرا اون ادم به خودش اجازه داده اینجوری با من حرف بزنه در صورتی که اصلا حق باهاش نبود
دیروز وقتی یه آقایی رو دیدم که به همین شکل کسی بهش گیر داده بود در حالیکه ما یه جای خوب بودیم…یاد اون روز خودم افتادم و یادم افتاد که تاثیر فرکانس ها تا چه حده…و چقدر تمام شرایط اطراف آدم رو تغییر میده…و اینکه دیروز فقط آدمهای مهربان و مودب سر راه ما بودن…و این هدایتها چقدر در بهبود کیفیت زندگی مون موثر هستن…و زندگی اصلا تشکیل شده از همین اتفاقات کوچیک که شبانه روز ما رو میسازن…
و آیا من میخوام احاطه بشم با آدمهای مهربان و مودب و شاد و صمیمی…یا برعکس؟
آیا میخوام در بهشت باشم و هیچ سخن لغوی نشنوم و با من با احترام برخورد بشه…یا برعکس؟
بهشت بها میخواد…و بها هم همین متعهد بود به تمرین ستاره قطبی و آموزشهای این سایت هست…
و نکته مهمی که هست اینه که بهشت مثل یه خونه نیست که بسازی و تموم بشه…ما یادمون میره…بهشت یه فضای فیزیکی نیست…بلکه محموعه ای از تجربیات هست که ما با افکارمون میسازیم…من خودم انقدر این رو یادم میره…و تا اهمیت خیلی خیلی جدی گرفتن این تمرینات رو یادم میره باز به سرعت اول احساس خوبم افت میکنه و بعد اگه بذارم ادامه پیدا کنه اتفاقات خوب مغکوس میشن….
یعنی من هر روز به قول خودم تمرینات رو انجام میدم اما هر روز با اون کیفیت و شور و شوق نیست پس نتایج کاملا متفاوته…اما انصافا احساس خوبم پایدارتر از قبل هست…و به این دلیل به خودم تبریک میگم
من دوباره از امروز با یه تعهد جدید و یه درک جدید از ستاره قطبی شروع کردم به برنامه ریزی و خلق روزم
امیدوارم که اینبار بهتر عمل کنم و نتایج بهتری بگیرم
امیدوارم این نوشته به دوستانم هم کمک کنه…
در پایان باید از آقای یزدان نظری به خاطر نظر بسیار ارزشمندشون تشکر کنم…خوندن نظر ایشون چراغ های زیادی در ذهن من روشن کرد…حتما نظر ایشون هدایت خداوند بوده برای من و براشون از خداوند آرزوی موفقیت های بیشتر رو دارم
به امید الله مهربان که هممون هدایت بشیم به خلق بهشت
سلام دوست خوبم سارای عزیز
سارا جان چقدر خوشحال شدم برام نوشتی که بیام ببینم اون موقع چجوری فکر میکردم
واقعا به خودم تبریک گفتم چون واقعا درکم از هدایتها و عملم به اون درک از هدایت بارها و بارها بهتر شده….استاد عزیزم رو بی نهایت بار دعای خیر میکنم که ما رو به آسون ترین و کاراترین روش برای خوشبخت زندگی کردن مسلح کرده که ما رو از تمام روش های دیگه…از تمام اون دست و پا زدن های الکی که مردم درگیرش هستند بی نیازمون میکنه
خدایا شکرت دراین مسیر هستیم
درسته هنوز اون خواسته های بزرگم رو ندارم اما خیلی زندگی ام روون شده و به میزان تعهدم خوشبختی و نعمتهای خدا رو به آسونی جذب میکنم
الان درک هدایتها برام راحت تر شده….مدام از خداوند سوال میپرسم و اجازه میدم تا در زمان مناسب هدایتم کنه و به ایده ها سریعتر عمل میکنم…به چه اندازه؟ به اندازه ایمانم….نتایجم هم به اندازه ایمان هست
سارا جان دوست خوبم
مسیر درستی رو داری میری
به همین تمرکز روی زیبایی های خودت و زندگی ات ادامه بده که کلید اتصال به خالق زیبایی آفرین ماست….متصل بودن تنها راهکار همه مسائل ماست…هدایت ها خودشون میان….
واقعا الان میتونم درک کنم که استادم میگه وقتی توی مدار خوب باشی نعمتها لاجرم میان توی زندگی ات و تو اصلا نمیتونی جلوش رو بگیری یعنی چی….من اینها رو تا تجربه نکرده بودم نمیتونستم درک کنم
با امید به الله یکتا که این مسیر رو ادامه بدیم تا ما هم مشمول رزق بی حساب خداوند بشیم