نشانه من برای واضح شدن قدم بعدی - صفحه 38

527 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1062 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    خدارا شکر که در هر لحظه داره منو هدایت میکند

    من از زمانی که این قانون رو یاد گرفتم و تمام مراحل زندگی ام را از خداوند هدایت دریافت میکنم

    هر لحظه دارم از این اعتمادی که به خداوند دارم را به بهترین شکل دریافت میکنم

    خداوند دلهارو آرام کرده تا من بتونم بهترین نعمات الهی را دریافت کنم

    تمام افرادی که به عنوان دستان خودش برام کار میکنند به بهترین نحو ممکن برام کارهایم را انجام میدهند

    همین امروز همین امروز

    با بهترین روش ها کارهای منو انجام داد

    افرادی رو برام هدایت کرد که برای شرکتم کار کنند

    نمی‌دونیم جوری کار میکردند که همه از جون و دل برام تولید ثروت میکردند که اینو من مدیون خداوندم که اینقدر دلهای این عزیزان رو برام آرام کرده که همه در صلح در کنار هم کار میکنند و کارهای منو انجام میدهند

    خداوند به همه این افراد فرمان میدهد که چگونه بهترین از این که هست برام کار کنند

    حتی بدون اینکه من باشم برام کارها رو انجام میدهند

    و اینو من از خداوند دریافت کردم

    و این فایل هم باز دلم را به آرامش بیشتری رساند که خداوند رو در درونم بیشتر دارم حس میکنم خدایا تسلیم تو هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 845 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار

    خدایا سپاس گزارم برای هدایت شدنم به این مسیر الهی مسیر درست مسیر پیشرفت مسیر ثروت ونعمت

    موفقیتی که در این میسر الهی دریافت کردم برای استمرار در این مسیر الهی بوده در این مدت سعی کردم که هرروز به نشانه هام توجه کنم‌ و کامنت بنویسم که خود این کار توجه به نکات مثبت بوده توجه به زیبایی ها بود در اکثر مواقع جواب درخواست من در مورد سؤالی بوده که خداوند منو هدایت کرد به این نشانه

    با کار کردن روی خودم باور کردم که خداوند همیشه همراه منه منو دوست داره منو هدایت می‌کنه عاشق منه همواره پشت و پناه من بوده و هست در تمام لحظات اصلا همین که من در این سایت الهی حضور دارم خودش هدایت الله بوده

    خداوند منو دوست داشت و هدایتم کرد به این مسیر الهی برای رشد و تکامل بیشتر برای خود شناسی بیشتر برای ارزشمندی بیشتر برای دریافت الهامات بیشتر برای رسیدن به خداوند برای رسیدن به خواسته هام به راحتی به صورت کاملا بدیهی و طبیعی

    خدایا سپاس گزارم که این جهان پر از فراوانی وثروت وزیبایی و عشق را به من نشان دادی کمکم که همواره در این مسیر پایدار بمانم و مثل استاد عزیزم هرروز به تو نزدیک ونزدیکتر بشوم و از الهامات درونی استفاده کنم‌ برای پیشرفت بیشتر وبیشتر چراکه که خودت در قرآن فرمودی که هدایت شما بر من واجب شده پس من هم تسلیم امر خودت هستم من هم روی دوش تو سوار می شوم و اجازه می‌دهم که من را هدایت کنی به مسیر خوشبختی وآرامش و ثروت وفراوانی و روابط عالی من تسلیم به قول موسی هر خیری که از تو به من برسه من فقیرم من هیچی نمی دونم تو آگاهی تو خالقی تو دانایی تو توانایی تو بخشنده ای تو وهابی تو رزاقی تو هادی هستی

    این چند روز پیش یه مسافرت هدایتی به مشهد داشتم به قول استاد عزیزم اصلا نه برنامه ریزی داشتیم نه به فکرش بودیم اصلا ما به فکر سفر کیش بودیم ولی غافل از این که خداوند که برنامه هایی برای ما چیده خلاصه به صورت هدایت به خدمت امام رضا علیه السلام رسیدیم این اولین سفر به مشهد بود برای عرض ادب به این امام رئوف بود قبل از این آگاهی ها همیشه برای خواسته ها و آرزو هام به خدمت امام رضا علیه السلام می رفتم ولی الان خدا را شکر برای عرض ادب رفته بودم این سفر به قدری به من چسبید که نگو برای این که شرکی نداشتم واز خداوند هم این را میخواستم که از ایمان و توکل و عمل این امام رئوف هم به من بده چقدر با ایمان بودند چقدر یکتا پرست بودند که تا به الان این قدر محب مردم هستند چقدر عزت و اقتدار دارند خلاصه در این سفر قراره ما چهار روزه بود ولی ما غافل از این که ما دو بیشتر مهمان خداوند شدیم موقع برگشتن بلیط قطار جور نشد من هم که از این آگاهی ها مطلع بود این موضوع را خیر میدانستم

    که البته هم پر از خیر و برکت بود موقع جشن های شعبانیه اونجا بودیم تمام خیابان ها چراغانی با رنگ‌های زرد و قرمز و آبی مخصوصا در شبهای همه‌ی مردم شاد وخوشحال بودند شیرینی‌ پخش می کردند اسفند دود می کردند خلاصه من هم در زمان مناسب بودم هم در مکان مناسب خدا را شکر

    این تجربه ها را من از وقتی که در این مسیر الهی هستم دارم تجربه می‌کنم البته که در این سفر عقد دخترم هم به راحتی در حرم امام رضا علیه السلام انجام شد خدا را شکر

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    همای سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2306 روز

    سلام استاد جونم

    البته سلام از روز 70تعهد

    استاد من فقط زدم روی نشانه من که بیام و بگم چی شده که چند روزه کامنت نذاشتم

    من الان از خونه ای که چند ساله تو شب وروزای من بود دارم این کامنتو مینویسم

    همزمان با طلوع آفتاب که اسمون یه رنگ بی نهایت جذابی به خودش گرفته

    جالبه این رنگ فقط برای چند دقیقه هست و بعد کلا یه ترکیب دیگه میشه

    استاد من مطمئن بودم که قانون جواب میده

    که خدای من مستجیب الدعواته

    یه مدت بی خیال خونه شده بودم

    من 11سال توی یه خونه ای بودم که وقتی همسرم سرباز بود واردش شده بودیم

    همیشه من میخواستم خونمونو عوض کنیم ولی همسرم میگفت اینجا همه چیش خوبه

    صاحبخونمون خیلی خوبه

    و….

    یه جورایی نقشه امنش بود

    چون صاحبخونمونم گفته بود من تا خونه نخرید نمیذارم برید

    دیگه خیالش راحت بود

    سه هفته پیش بعد از اینهمه سال که ما توی این کوچه بودیم و همه چیز عالی بود

    یهو یه دعوایی بین همسرم و‌همسایه روبرو سر جای پارک شد

    و همسر من که اصلا ادم دعوایی نیست بخاطر اضافه روی همسایه باهاش درگیر شد

    یه چیز خیلی عجیبی بود

    همون شبش هم ترسیدم هم خیلی حسم بد شد

    هم اینکه پسر همسایه یه عالمه تهدید کرده بود

    انگار یهو به خودم اومدم وگفتم مگه اون چه قدرتی داره که بتونه کاری بکنه

    ید الله فوق ایدیهم

    خلاصه بعد از اینهمه سال همون فرداش همسرم گفت بریم دنبال خونه جدید

    یه جورایی براش نشونه بود

    یه جورای گفت تا چک ولغط نخوردی بلند شو از این نفطه امنت دور شو

    استاد واقعا عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

    من همش دنبال سه خوابه بودم

    مامانم میگفت نمیشه دختر گرونه سنگینه گفتم نه

    قبلش توی دیوار گشته بودم یه خونه رو ذخیره کرده بودم که هم اجارش هم پول پیشش خیلی سنگین بود

    ماهی22میلیون واصلا برامون اسون نبود

    اما نمیدونم چرا نمیتونستم پاکش کنم از ذهنم

    وقتی دنبال خونه میگشتیم هم مارو اوردن همون خونه رو دیدم

    استاد خونه که نیست بهشتههه

    خداییی من

    400متر خونه

    چیزی که هربار توی ارزوهام میگفتم ذهنم میگفت تو کجا و 400مترخونه کجا

    هی کمش میکردم

    هی راضی میشدم

    هی یادم میومد که خدا چطور ماشین وشغل مورد علاقمو جادویی بهم داد

    یادم میومد خونه های قبلیم رو هم خیلی بیشتر از توان ما بود اما خدا داد و یه بارم اذیت نشدیم

    استاد هزارتا نجوا اومد

    که کار بهشون ندارم

    اومدم بگم من الان توی اون‌خونم

    همونی که فکر کردن بهشم برای ذهنم مقاومت داشت

    همون خونه که زده بود 22میلیون اجاره

    الان با 17میلیون اجاره داده

    استاد انقد میترسیدم صاحبخونم مث قبلی خوب نباشه

    نمیدونید چقدر این صاحبخونم خوبه

    دسته گله

    بنده خدا اصلا یزد نیست

    گاهی میاد ومیره

    ینی خونه دربسته

    حالا بیاید از خونم بگم

    انقد منتظر بودم فقط بیام و برای شما بگم

    میدونستم عاشقانه پیاممو می خونید

    استاد اون خونم انقد کوچیک تر بود که اینجا من برای هال قالی ندارم وباید برم بخرم

    استاد مبلام تو اون خونه کل خونه رو پر کرده بود اما اینجا یه گوشه قرار گرفته

    یه بالکن دارم که عاشقشم

    دقیقا همونی که میخواستم

    رو‌به طلوع خورشید

    رو‌به رشته کوه شیرکوه که الان پر از برفه

    یه چیزی بگم همینجا

    من همش میگفتم خدایا خونه ای میخوام بتونم کوهارو ببینم

    یه بار به همسرم گفتم گفت میخوای تو روستا برات خونه بگیرم رو‌به کوه باشه؟نمیخواست مسخره کنه شوخی میکرد

    منم گفتم تو که میدونی من هرچی میخوام خدا میده تو دیگه چرا اینو میگی

    بعد که اومدیم اینجا

    گفتمش ببین

    حتی نیاز نیست برم توی بالکن

    از توی خونه‌ وپشت پنجره هم کوها معلوم هستن

    تازه استاد یه پارک خیلی خوشکلم روبروی خونمه

    که از بالکن ویوش عالیه

    اصلا رویایییه

    بعد یه هال خیلی بزرگ‌ پر ازنور و‌پر از پنجره

    یه اشپزخونه که دنیا به دنیا کابینت داره

    سه تا اتاق خواب بزرگگگ

    انقد دلم میخواست اتاق مطالعه وکارم جداباشه والان خدا همینم رو بهم داد

    اصلا استاد یه چی میگم یه چی میشنوید

    دوتا حموم ودستشویی داره

    اتاقش مستره

    و من دیوانشم

    از همه چی مهم تر اون حس اجابت شدنست

    دو روزه هربار یادم میاد که اجابتم کرده اشک از چشمام سرازیر میشه

    خونه و وسایل و ادما که مهم نیستن اون لحظه ای مهم وارزشمندن که منو به خدای خودم متصل میکنن

    هرکی بفهمه خیال میکنه من چقدر ادم مادی هستم که انقد برای این خونه خوشحالم

    اما استاد من شما میدونی چی میگم

    حس اجابت شدن تمام ریزه کاری هایی که بهش گفتی

    حس دیده شدن

    حس بالا رفتن فرکانس و در مدار اجابت قرار گرفتن

    و‌یه عالمه چیزای دیگه رو من با کدوم دارایی دنیا می تونم مقایسه یا توصیف کنم

    خلاصه من عاشق خدایی هستم که با اینهمه ظرافت ودقت اجابتم میکنه

    و از اون قشنگ تر اینه که تونستم بمونم تومدار دریافت و منم اجابتش کنم

    و این سرمستی که دارم بخاطر خونه نیست بخاطر تقویت ارتباطم با خالقمه

    احساس میکنم تونستم توکل کنم

    و استاد یادم میاد که وقتی حضرت ابراهیم توی قران میگن خدایا بهم نشون بده چطور مرده ها رو زنده میکنی خدا بهشون میگه مگه ایمان نداری؟

    میگه ایمان دارم

    ولکن لیطمئن قلبی

    اینو برای اطمینان قلبم میخوام

    استاد من این خونهه واینهمه زیبایی رو برای اطمینان قلبم میخواستم والان که دارمش ان شالله جزو سپاسگذاران واقعی باشم

    عاشقتوووونمممم

    دل تو دلم نبود بیام بهتون‌بگم

    کاش میشد از این پارک و این طلوع افتابو این کوهای پر از برف وصدای پرنده ها که اومدن توی پارک براتون ویدیو بذارم

    فعلامیرم ولیمنتظر خبرای خوب بعدی من باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1391 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    نشانه امروز من

    باورم اینه همه چی رو خدا هدایت میکنه و بی دلیل نیست که امروز هدایت شدم به هدایت شدن.

    خب من از این هدایت تو وجود خودم خیلی کم کمک میگیرم و از این به بعد باید یادم بیاد و کمک بگیرم.

    اصولا مایی که یکتا پرست هستیم به قدرت خدا اعتماد داریم ولی از اون جایی که سالهای سال با ذهنمون پیش رفتیم تبدیل به عادت شده و به صورت طبیعی از اون طریق میریم.

    باید ساده ترین چیزها هم از خدا بخام هدایتم کنه

    خدا هدایت میکنه و اگر مبهم بود نشانه ای بزارم و رفع ابهام کنم.

    البته اینکار هم تمرین و تکامل میخاد .

    هر چی ایمان بیشتر بشه ،بیشتر رها میشی

    هر کس از هدایت پیروی کنه لاخوف علیهم و لاهم یحزنون میشه

    تردید سمه سریع تصمیم بگیر

    خداوند هدایتمون میکنه،ما چیزی نداریم،ما تکیه میکنیم به قلبمون، سوال،جواب،اجرا قوی و قوی تر…

    سوال رو شفاف بپرس یعنی خودتون بدونید چی میخواهید

    بعد از هدایت هم تجربیات رو بنویسید.

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    زهرابانو گفته:
    مدت عضویت: 1764 روز

    باسلام ودرود

    این فایل نشانه من بود

    من تصمیم داشتم پرده های خونه امو عوض کنم ،از خدا خواستم منو ببره جاییکه فروشنده قابل اعتماد وامنی باشه !

    هدایت شدم به فروشگاهی که انسانی پر انرژی،کلامش بسیار متین ومحترمانه وشیرین ،

    درانتخابهام با توجه به تجربه اش توضیحات کامل میداد پیشنهاد میداد و من انتخاب میکردم

    رنگ پرده ها رو سفید با مکمل طوسی روشن انتخاب کردم و مبل نسکافه ای

    وفرش با زمینه ای فیلی رنگ وطرح افشان

    فکرم مشغول بود که آیا انتخابم عالی بود ؟ زدم فایل نشانه و این فایل اومد ، کامنتها ر‌و خو ندم

    فایل رو باز کردم به میز استاد توجه ام جلب شد یه حاشیه ی طوسی سفید روی زمینه ی چوبی!!!!! و دریاچه ی آبی پشت سر استاد رنگ فرش های انتخابی منه با کمی تفاوت !! دقیقا هماهنگ با انتخاب من بود!!!

    چقدرررررررر دقیق

    خدا گفت زهرا تو در مسیر هدایتی !!! ومهر تایید رو زد .

    قبل از تغییرات داخلی خونه به خدا گفته بودم خدایا میخوام

    در این پروژه تو رو وهدایتهاتو ببینم، میخوام ایمانم قویتربشه ،میخوام تسلیم تر باشم، میخوام بتونم سریعتر تصمیم بگیرم ….

    خدا راشکر اونجا که بیشتر اعتماد کردم و احساسم خوب بود کارها روان و ساده پیش رفت

    و جاهاییکه، کردیتشو ب بنده خدا دادم یا وقفه طولانی افتاد، یا کارشون خوب نبود….

    احساس امنیت میکنم در دنیایی که خدا درساده ترین مسائل هدایتم میکنه!!

    یه ست ساده که مهم نیست خدایی که به این وضوح با من حرف میزنه، منو به وجد میاررررره

    خدایا شکررررررررررت

    استاد عزیزم سپاسگزاررررررم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پایی از عشق برای عشق مینویسم

    الان 23:46 روز 24 دی هست

    چقدر خدا باحاله آخه

    من میخواستم رد پای روز 21 رو در سایت بذارم

    اما نمیدونستم کجا که هدایت شدم به اینجا

    راستش وقتی به کل روزم نگاه کردم دیدم، من در 21 دی ماه قدم به قدم هدایت شدم و مدام توجه میکردم

    و حتی من وقتی وارد سایت عباس منش شدم

    از خدا نشونه خواستم

    و تو گوگل نوشتم خدا چجوری با نشونه هاش صحبت میکنه با من

    که در پروفایلم جریانشو نوشتم و چون ویرایش زدم فعلا منتشر نشده

    خیلی حس خوبی دارم که هدایت شدم اینجا و متن زیبای توضیحات رو خوندم

    اینجا که نوشته بود :

    به هر صفحه‌ای که هدایت شدی‌، با چشمانی بینا‌، به دنبال نشانه‌های هدایت بگرد‌:

    اگر به یک متن هدایت شدی‌، آن را با دقت بخوان

    اگر به دیدگاه یک دوست هدایت شدی‌، به سادگی از آن نگذر

    اگر به فایلی صوتی یا تصویری هدایت شدی‌، با تمام وجودت به آن گوش بده یا ببین و جویای پیغام پروردگارت باش

    اگر به محصولی خاص هدایت شد‌ی‌، آن را خرید کن و با تمام وجودت برای درک آگاهی‌هایش و اجرای تمریناتش وقت بگذار.

    و من این روزها به قدری دارم دقیق هدایت ها رو درک میکنم

    و حتی تو تمرین ستاره قطبیم مینویسم که دوست دارم ریز ترین هدایت هارو درک کنم و به سرعت متوجه بشم و سعی کنم به عمل برسونم

    خدا رو بی نهایت سپاسگزارم که بهم یاد داد وقتی پیامی از دوستان برای من میاد به دقت بخونم و شاخک هامو تیز کنم که ببینم خدا میخواد چه چیزی رو به من بگه

    این روزا بیشتر به صحبت های آدما دقت میکنم

    خدایا ازت میخوام قلبم رو باز کنی که وقتی به هرآنچه که در این جهان هستی هست و من با چشمان تو تو رو نگاه میکنم

    عشق عظیمی که بهم میدی رو با بی نهایت عشق به جهان هستی ،به انسان ها ارسال کنم

    عشقی که برای من نیست و همه از آن توست

    از دیروز دو بار قلبم سبک بود

    یکی دیروز و یکیم امروز که یه قدم برداشتم و از طریق همین نشونه های ریزی که دریافت کردم ،قدم به قدم ایمانم رو نشون دادم

    و سعی کردم چشم بگم به خدا

    حتی نشانه امروز من این فایل بود

    بعد اینکه امروز قدمی رو که باید برمیداشتم رو برداشتم و یه سری چیزارو خدا بهم گفت که باید پاک کنی و رها بشی از ادامه قدمی آخری که برداشتی

    من قدم هارو برداشتم و چشم گفتم و پاک کردم

    بعد به قدری قلبم سبک بود که دلم میخواست از خدا نشونه بگیرم

    یه حسی بهم میگفت سریال زندگی در بهشت و یا سفر به دور امریکا میاد ،اما گفتم هرچی خدا بخواد

    چشمامو بستم

    من چند روزیه که چشمامو میبندم و چند ثانیه بعد باز میکنم

    کلی ذوق میکنم از دیدن نشانه ام

    که دقیقا همین شد

    سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 134

    وقتی بازش کردم تا ببینم

    شناختم

    چون من قبلا این فایل رو دیده بودم

    گفتم خدای من چی قراره بهم بگی

    تو فایل به قدری استاد و مریم جان به هم عشق میورزیدن که به یک باره پیام خدا رو دریافت کردم

    که در نشانه ام مفصل مینویسم

    خیلی دوستتون دارم استاد عباس منش عزیز

    خیلی دوستتون دارم مریم جان شایسته

    که هر بار که شایسته میگم به زبونم جاری میشه شایسته این همه عشق و فراوانی و زیبایی ربّ هستین

    که آرامش رو از هر دوتون

    از این سایت

    از انسان های خوب دریافت میکنم

    خدایا شکرت که این آگاهی هارو بهم هدیه دادی

    خیلی دوستتون دارم

    خیلی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 21 دی رو با عشق مینویسم

    امروز از صبح که بیدار شدم و تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم

    وسایلای نقاشیمو گذاشتم تو حال و تو خونه تنها بودم و همه چیز رو چیدم تا بشینم و تا ظهر کار کنم

    صبح که دیر بیدار شدم از خواب 8 بود

    من دوست داشتم بعد نماز خوندن بیدار بمونم اما نمیشد وقتی نماز میخوندم میومدم و میخوابیدم و 8 یا 9 بیدار میشدم

    برای خدا نوشتم که کمکم کنه تا دیگه نخوابم

    4 ساعت رو برای کار و پیشرفت در مهارتم زمان بذارم

    وقتی شروع کردم به کار کردن طبق تمرینایی که یاد گرفتم تجسم میکردم که به درستی و دقت دارم کار میکنم

    و کارم رو شروع کردم و نقاشی لذت بخش رو با عشق با گوش دادن به صدای ضبط شده خودم برای باور عشق و عزت نفس شروع کردم

    تا ساعت 2 کار کردم و بعد خواستم برای طراحی های گردنبند طلایی که تموم کرده بودم روی چوب قاب عکس ،میخواستم بچسبونم

    دیدم هرکاری میکنم نمیچسبه و با چسب چوب هم نمیچسبید

    تصمیم گرفتم نگه دارم بعدا انجام بدم

    اما یاد گرفته بودم که کارهامو به تعویق نندازم و به سرعت تمومشون کنم

    از خدا کمک خواستم

    گفتم با چی بچسبونم

    اول تو یه تخته فیبری که شنبه از قاب فروشی رایگان گرفتم

    امتحان کردم

    دیدم نمیچسبه

    با چسب سیلیکونی امتحان کردم بازم نچسبید

    بعد گفتم آروم باش طیبه حتما یه راهی هست

    وقتی داشتم هم زمان به فایل گوش میدادم

    15:20 داشتم فایل جلسه 3 دوره عشق و مودت رو گوش میدادم

    دقت کردم گوشام تیز بود و متوجه یه چیزی شدم

    تازه فهمیدم معنی

    آیه 2 سوره اخلاص یعنی چی

    ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ

    خدایى که بى نیاز است

    چند روزی بود از 3 دی ماه ،دوره عشق و مودت رو که گرفتم ، تا الان که جلسه 3 رو بارها گوش دادم مقاومت داشتم در مورد چند تا موضوع

    و استاد میگفتن خود خواهانه عشق بورز

    و توضیحات ادامه اش رو گوش دادم

    وای خدای من

    وقتی اینو شنیدم به یک باره گفتم بی نیازی از عشق سبب این حرف میشه

    و گفتم مثل خدا

    وقتی بی نیازه ،نیازی نداره که ما براش نماز بخونیم

    ما براش عشق بورزیم

    ما براش کاری بکنیم

    خودش داره کیف میکنه نیازی به هیچی نداره که

    و سوره اخلاص آیه دوم به زبونم جاری شد

    ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ

    خدایى که بى نیاز است

    وقتی استاد گفت خود به خود بوی گل در فضا میپیچه و چیزیم در قبالش نمیخواد

    تازه فهمیدم معنی الله الصمد رو

    همیشه سوالم این بود خدا بی نیاز که هست

    همه چی داره و بی نیازه

    اینجوری میدونستم معنیشو

    ولی سوالم این بود چرا نیاز به عشق ورزیدن ما و یا چیزای دیگه نداره ؟

    تا اینکه امروز فهمیدم ، اما اینجوری نمیدونستم که انقدر خودش منبع همه چیز هست و انقدر بی نهایت داره و انقدر میبخشه از همه چیز در همه جنبه ها و خودش کیف میکنه از این همه خوبی و عشق بی نهایتش که بی نیازه و بدون توقع عشقش رو به قلب همه میبخشه

    که نیازی نداره به عشق

    نیازی نداره به هیچ چیزی

    و مهم تر از همه ، عشقش رو به کسانی که کنترل کنن ورودی های ذهنشونو بیشتر میبخشه

    یه جورایی شاگردایی رو دوست داره که خودشم گفته تو قرآنش

    دقیق نمیدونم تو گوگل نوشتم چه کسانی را بیشتر دوست دارن

    چند تا آیه آورد

    متقین

    محسنین

    توابین

    مطهرین

    متوکلین

    این روزا خدا به چند تا نشونه بهم فهموند که اگر کنترل کنی ذهنت رو

    اگر بیشتر سعی و تلاش کنی که ایمانت رو به من نشون بدی و سعی کنی تسلیم هرچی میگم باشی ،تو شاگرد خوب منی و من بیشتر دوست دارم به تو عطا کنم

    بیشتر دوست دارم توجه کنم بهت

    بیشتر دوست دارم پر بشی از بی نهایت عشق ربّ و صاحب اختیارت

    بیشتر دوست دارم همه چی تو همه جنبه ها بهت بدم

    و امروز خدا با نشونه دادن فایل زندگی در بهشت قسمت137 بهم یه هدیه بزرگ داد

    که تو رد پام در قسمت فایلش نوشتم‌

    که اصلا متوجه نبودم انقدر پشت سرهم دستام حرکت داده میشدن و من فقط مینوشتم

    نه فقط عشق ،بلکه همه چی عطا میکنه

    نعمت و ثروت و آرامش و سلامتی و عشق و زیبایی و شادی و … همه چیز

    و یاد لحظاتی از این چند روز افتادم و توی اون لحظاتی از امسال ،که وقتی پر بودم از عشق خدا ، که بهم عطا کرده بود ،خود به خود رفتارم با آدما خوب بود

    و توقعی نداشتم

    پس این یعنی بی نیازی

    وقتی من پر بودم از عشق خدا ، دیگه نیازی به عشق آدما نداشتم

    یه وقتایی جدیدا انقدر پرم میکنه از عشقش که دوست دارم منم مثل خودش یاد بگیرم که ببخشم برای کیف کردن خودم

    چون وقتی میبخشم حالم خوبه

    که با قدم هایی که برداشتم تصمیم گرفتم به رهایی از خواسته عشق

    اگر خدا کمکم نمیکرد من هیچوقت از این خواسته ام که اصرار داشتم ، در 2 دی رها نمیشدم

    وقتی من سعی کنم با روحم در هماهنگی باشم ، به بی نیازی از همه نظر میرسم ، و محتاج و نیاز مند خدا ، میتونم تک تک گفته های استاد رو که گفتن انجام بدم

    که البته باید تمرین کنم در هر لحظه

    وقتی میشنیدم استاد عباس منش میگه خدا میبخشه و درمورد احساس گناه تو دوره عزت نفس میگفتن ، یه وقتایی میگفتم یعنی خدا تا حالا نشده از این همه کارای ما که هر بار توبه میکنیم اما باز خطا میکنیم به خشم بیاد ؟

    تا اینکه فهمیدم تمام اشتباهات ما نیاز هست که ما رشد کنیم

    و نباید احساس گناه داشته باشم

    البته اینم یاد گرفتم که نباید هر بار اشتباه کنم و بگم خدا میبخشه ،این درست نیست که عمدا هی خطا کنم بگم خدا میبخشه

    باید از اشتباهاتم درس بگیرم و از خدا کمک بخوام تا رشد کنم در مسیر درست

    خیلی حس خوبی داشتم از این درکی که داشتم

    خدایا شکرت که با هر بار گوش دادن به فایل ها هر بار یه چیز جدید درک میکنم و یاد میگیرم و سعی میکنم عمل کنم

    وقتی اینو متوجه شدم حس خوبی داشتم

    بعد شروع کردم خونه رو جارو بزنم و کمی مرتب کنم و وقتی داداشم از سر کار اومد

    حاضر شدم و رفتم چسب آکواریوم بگیرم

    از وقتی بیرون رفتم حس کردم ، یه صحبتی از خدا باید بشنوم

    حس میکردم خدا میخواد یه چیزی بهم بگه

    مدام به زبونم جاری میشد ، خدای من ،ربّ من ،با من صحبت کن

    دلم میخواست حرف بزنیم

    شدیدا دلم برای صدایی که آرومم میکرد و چند ماه پیش می شنیدم تنگ شده بود

    صدایی که آرامش میداد و یه حس قوت قلب میداد

    درسته با نشونه ها آرامش داشتم

    اما با شنیدن اون صدا آرامشم بیشتر و بیشتر میشد

    چون همیشه میگفت من کنارتم

    یا میگفت دوستت دارم بنده من

    یا میگفت بغلم کن

    یا اینکه میگفت چی بخورم و چی نخورم و حتی از کدوم مسیر برم

    یادمه وقتی دو ماه پیش آقای نارنجی ثانی گفتن که در مورد موضوع نگرفتن پول فروشم از مادرم ، نجوای شیطانه نه صدای قلبت

    و من انگار تصمیم گرفتم که دیگه به اون صدای آرامش بخش هم توجه نکنم و اصلا اون صدا رو نشنیدم

    من بعد چند ماه تازه درک کردم صحبت هاشونو

    و فهمیدم که درمورد یه موضوع فقط این پیام رو باید میگرفتم و اصلاح میکردم

    نه اینکه وقتی صحبت آقای نارنجی ثانی رو شنیدم، دیگه از این صدای آروم که همیشه بهم میگفت انجامش بده من کنارتم برو تو دل ترسات بخوام فاصله بگیرم

    تا اینکه تو گام 6 استاد در مورد گفتگوی بین خودشون و خدا گفتن

    من چند روزه به فکر رفتم

    با خودم گفتم ،طیبه ، تو چرا چند ماه شد دیگه اون صدای خوب رو که بهت میگفت حرکت کن به من اعتماد کن رو نمیشنوی؟؟؟؟

    وقتی بیشتر فکر کردم و به صحبت های استاد در گام 6 فکر کردم دیدم آره

    من اونموقع فقط برای یه نجوا باید درسمو میگرفتم

    نه اینکه بخوام کلا دیگه به این صدایی که آرومم میکرد دور بشم از توجه کردن بهش

    چون وقتی دیگه توجه نکردم ، به کل نشنیدم

    و فقط از طریق نشانه ها و با طرق دیگه میشنیدم هدایت های خدا رو و حس میکردم و یا درک میکردم

    اما با این گام 6 تصمیم گرفتم بیشتر دقت کنم و ریز بشم روی این موضوع

    چون استاد یه حرفی زدن و گفت :

    اون ایده یا راهکار اگر احساس خوبی داد ، از طرف خداست

    اون جنس احساسی که داره ،اون گفتگوهای ذهنی ، جنس احساسش مشخص میکنه که

    مسیر کدومه ،

    کی داره صحبت میکنه با شما

    این خودش یه کلید بود برای من

    که از این به بعد دقت کنم

    اینو که شنیدم ، به یقین رسیدم که تک تک اون گفتگوهایی که چند ماه پیش میشنیدم و منو تشویق میکرد خدا بود

    پس من دوباره میتونم بشنوم این گفتگوی درونی زیبا رو .

    تا برم برسم مغازه و چسب بگیرم ،آروم بودم ، وقتی چسب گرفتم و برگشتم، دلم میخواست کمی قدم بزنم و با خدا صحبت کنم

    همینجور آروم میرفتم و به آسمون و ماه و درختا و غروب خورشید که هوا دیگه داشت تاریک میشد و صدای قرآن اومد گوش میدادم

    سرمو بالا میبردم و وقتی راه میرفتم تک تک شاخه های ریز درختارو میدیدم و سپاسگزاری میکردم

    و میگفتم همه در حال حمد و ستایش خدا هستن

    یه لحظه همه جای خیابون ساکت شد

    انگار هیچ ماشینی نبود

    هر ماشینی هم رد میشد صدای زیادی نداشت یا اینکه من صدایی نمیشنیدم

    سکوت عجیبی تو خیابون بود

    یا نمیدونم من اینجوری حس میکردم

    به یک باره همه چی ساکت شد

    مدام میگفتم خدای من با من صحبت کن

    وقتی میگفتم یهویی دیدم عدد 74 روی پلاک ماشینی هست که داشتم رد میشدم دیدم

    دوباره گفتم با من صحبت کن ، نمیدونم درمورد چی

    دلم میخواد صداتو بشنوم

    و اینارو که میگفتم دوباره عدد 974 رو که فقط من و خدا میدونیم چه مفهومی داره رو دیدم و خندیدم و تشکر کردم

    اما دلم میخواست باهام صحبت کنه

    میگفتم از طریق عدد نمیخوام ،مستقیم باهام صحبت کن

    چشمم افتاد به تابلوی خیابون نزدیک خونه مون که اسمش رضایت بود

    خندیدم و تشکر کردم

    اما باز هم حرف خودم رو زدم ، گفتم با من صحبت کن

    دلم میخواد صداتو بشنوم

    دلم میخواد صداتو بشنوم مثل چند ماه پیش

    که یه صدای خوبی از دلم میشنیدم که بهم اطمینان قلبی میداد و آرومم میکرد و میگفت چیکار کنم و چیکار نکنم که برای من خوب هست

    به درختا دقت میکردم ، تو تاریکی موقع اذان به همه چی دقت میکردم و با خدا صحبت میکردم

    نمیدونستم واقعا چی میخوام ؟ اما حس میکردم دلم میخواد صدای خدا رو بشنوم و انگار منتظر این بودم که خدا بهم نشونه بده و باهام صحبت کنه

    و صداشو بشنوم

    اما نمیدونستم چی

    مدام میگفتم نشونه بده

    مدام میگفتم با من صحبت کن ،بشنوم حرفاتو

    مدام میگفتم نمیدونم چی؟! ولی منتظرم صحبت کنی با من

    که همه این هدایت های شب و هدایت آخرش به گام 7 پروژه

    و زندگی در بهشت سبب شد که درک کنم

    و در رد پای گام 7 نوشتم که آخر شب خدا با من صحبت کرد

    چقدر دقیق و واضح هم صحبت کرد

    خیلی خوشحالم که صحبت کرد با من

    من دور زدم و کمی پیاده رفتم و وقتی تخم مرغ خریدم برگشتم خونه

    وقتی رسیدم دیدم چسب سیلیکونی هم نمیچسبونه

    دوباره برگشتم و رفتم چسب چوب بگیرم

    وقتی خریدم و برگشتم خونه ، دوباره امتحان کردم ببینم چوب رو میچسبونه یا نه

    چند روزیه که به ساختمونمون از این دستگاهایی که کارت رو میگیری جلوش که در رو باز میکنه گذاشتن وقتی چند روز پیش دیدمش کلی ذوق کردم

    خوشحالم که هر روز همه چی داره آسون و آسون تر میشه

    چون من کلید نداشتم و مدام میگفتم کاش یه کاری کنن که در رو راحت باز کنیم و چون کلید در ایراد داشت ما نگرفته بودیم

    و همیشه زنگ در خونه رو میزدیم و یا از در پشتی میرفتیم خونه

    خیلی لذت بخشه روز به روز همه چیز داره آسون تر و آسون تر میشه

    خدایا شکرت

    وقتی به خواهرم زنگ زدم ،رفته بود جمعه بازار بهش گفتم شام درست میکنم بیاین اینجا بخورین و بعد برین خونه تون

    اولش گفت نه بعد گفت چی میخوای درست کنی

    گفتم هرچی که تو میگی

    و گفت میتونی کوکو شیرین درست کنی

    گفتم بلد نیستم و گفت پس ولش کن

    خواهر زاده ام گفت برنج میخوام و گفتم باشه

    وقتی داشتم کارامو انجام میدادم به مادرم زنگ زدم و طرز تهیه کوکو شیرینو پرسیدم

    قبلا چند باری درست کرده بودم اما یادم نبود دقیق که باید چیکار کنم

    وقتی اومدم نشستم تا به گام 7 گوش بدم

    یهویی هدایت شدم به یه فایلی که تصویرش توجهمو جلب کرد

    دیدم زندگی در بهشت هست قسمت 137

    خوشحال شدم

    چون خدا توی این دو ماه از اول آذر مدام به من این سریال های سایت رو نشونه میداد

    وقتی گوش دادم اواسطش بودم که خواهرم اومد و شامشون رو برد

    و دوباره برگشتم و باقی فایل رو دیدم

    و در مورد تکامل بود و استاد توضیح دادن که دقیق تو رد پای گام 7 نوشتم

    من نوشتم و نوشتم و نوشتم که به یک باره دیدم خود به خود پشت سرهم دارم مینویسم و درک هایی داشتم که متحیر بودم که انقدر سریع دارم درک میکنم این هدایت رو

    و در رد پای سریال زندگی در بهشت 137 هم نوشتم

    وقتی مینوشتم متوجه شدم که خدا داره با من صحبت میکنه از طریق درک هایی که دارم و حتی نشونه داد که چرا تابلوی رضایت رو بهم نشونه داد تا آخر شب بهم بگه که منظورش چی بوده

    یا اون نشونه 9 ماه مانده، که چند روز پیش تو کلانتری دیدم روی یه پنجره نوشته شده بود تو قسمت کپی که صف وایساده بودم، و یادآوری کرد بهم

    حتی جزء به جزء نشونه هارو بهم گفت

    انقدر خوشحال بودم که خیلی حس خوبی داشتم

    خدا داشت با من صحبت میکرد

    و تاکید کرد که خیلی خیلی دوستم داره ، که میخواد به سرعت رشد کنم ،فقط باید من سمت خودمو سریع تر قدم بردارم و تجربه هام بیشتر بشه

    یه تجربه رو که قدم برداشتم دیگه تعلل نکنم و سریع قدم بعدی رو بردارم

    مثل مثال استاد تو سریال زندگی در بهشت که یاد گرفتن اسکوتر مریم جان رو مثال زد و گفت تو کل زندگیتون به کار بگیرین

    خیلی دوست دارم که داره انقدر دقیق هدایتم میکنه

    با تک تک جزئیات

    هر روز من تو تمرین ستاره قطبیم مینویسم که دلم میخواد ریز ترین هدایت هات رو درک کنم و بهشون سعی کنم عمل کنم

    و دقیقا هم همین میشه

    من ریز ترین هدایت های خدا رو دیگه هر روز یاد گرفتم ،شاخکام تیز بمونه که سریع بگیرم ریز ترین الهام ها و هدایت هاشو

    چون وقتی به ریز ترین هدایت ها گوش میدم اتفاقات خوبی رخ میده و من دارم رشدم رو میبینم و شاهد این تغییراتم هستم

    پس من سعی میکنم بیشتر دقت کنم

    وقتی برگشتم خونه با چسب چوب یکی از قابا رو چسبوندم و آخر شب کلی کیف کردم و لذت بردم

    استاد عزیز و مریم جان براتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام و بی نهایت سپاسگزارم به خاطر تک تک این دوره های ارزشمندی که برای ما تهیه کردین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 772 روز

    83مین گام زندگی درروزشما به نام خداوسلام به خدا.

    سلام به همه ی اعضای خانواده ی سایت.

    خدایاشکرت که امروزدرابعاداستادمرایادآورشدی که خواسته ات رابگووبه نشانه من رجوع کن وشدتمرکزبرنکات مثبت واین تمرین روبااعضای خانواده اجراکنید!چندروزی هست که استادجان لیلاجان روسربه کوچه،خیابانهای بزرگ وکوچک،چپ وراست،بالاوپائین راهی کردی که تمرین پیام بازرگانی روانجام بده پولداربشی خدایارسم عاشق باتواین است!؟منم به کوب جلومیرم دیگه استادشده تساعدی تمرین انجام میدم. والان حالانوبه بازی باخانواده س اینوبگوچه جوری اجراکنم!؟فکرکنم پیام بازرگامی بیرون خودموبیشترکنترل کنم! الان که کامنت مینویسم ازخنده دستام میلرزه که چطوراجراکنم خدایاروده بُرشدم چون این بچه ها بالای 32سالن حالادورهم جمع بشن ببینم چکارمیتونم انجام بدم!؟

    امروزصبح پسرم برای سحری بلندشدبرنج تازه دم برام گذاشت.خیلی دلق وخنده داره براهمون میگم چطورتوخونه بابچه هانکات مثبت بازی کنم!؟سحری دعای خیربراش میکردم گفت:مادرجان نه روزه بگیرنه دعای خیرکن منومجبورکردی باشوهرجانت سحری درست کنم که چی میخوادبشه!؟خانم غذای تازه بخوره سحری که روزه بگیره!ظهرهم برابقیه ناهاردرست کنم نه دیگه مسئولیت روازرودوش من بردار! اونقدسحری منوخندوندوالانم کامنت مینویسم خندیدم ازرمق رفتم خلاصه ظهربیدارشدم برم نون لواش بگیرم بیشتربه خاطرته دیگ مسیردوربودپسرم بزرگترم بیرون بودقرارگذاشتیم هرکه زودتربه نونوایی رسیدخبربده اوباماشین بودنون گرفت ومنم تومسیرچندتاپیام بازرگانی انجام دادم وسط راه به من الهام شدباپسرم برگردم چون شازده دیرخوابیده امروزبقیه بی ناهارن لیلابروخونه برگشتم ناهاردرست گردم بعدبیدارش کردم پاشوناهاربخورپدرش گفت :چراامروزغذادرست نکردی!؟گفتم سحری منوتهدیدکردکه روزه نگیرآشپزکه استخدام نکردین!منم یک کوچولوپیاده روی کردم.میخنده میگه چراهمه روگردن من انداختی غذاتودرست کن روزه هم بگیرپیاده روی هم بکن!وخیرمندسریع بلندشدبرام افطاردرست کردوبعدافطاررفتم پیام بازرگانی چندجاانجام دادم حال کردم یک نمونه 3تاپسرجوان جلوکافی شاپ باانرژی بالاسلام کردم ودرخواست پیام بازرگانی موقبول کردن کلی هم خندیدیم تحسین وتشویق کردن بوسه هم براشون فرستادم مثل پسرای خودم وبه رهگذرهاسلام میکنم تاحالاتوصف نونوایی تمرین نکرده بودم امشب انجام دادم واحساس بعدازافطارم بهترازظهربودامیدوارم توهمین مسیرکنترل ذهن،توجه به نکات مثبت،شکرگذاری بی نهایت درتوان خودم،بهترقدم برداشتن امروز ازدیروزم،باحس خوب کارت کشیدن،الخیروفی ماوقع،ان مع العسریسری،بستن چشم،گوش،زبان سربستن!وچشم وگوش وزبان دلم بازشدن رودارم تمرین میکنم ورواحساس خوب =اتفاقات خوب کارمیکنم دیگه چیزی دیگه بلدنیستم اون سوالهای فصل یک عزت نفس رو رونوشتم مثل بقیه نت برداری کنم ولی جوابهاشوراستش یادندارم بنویسم!بازهم خداروشکربدون بچه هام توسایت دارم کامنت مینویسم ومیخونم بعضی وقتهامینویسن رمزبنویس پسورت بنویس بازمجبورم به پسرم بگم مادرجان ببین بازازمن چی میخوان!؟خخخخخخ استادشمامیگین لایک اولا من نمیدونم به کجابرای مالایک بزارین!؟میگم شایدهمون ستارهای طلایی روروشن میکنی میگین لایک!حالاهرچی مهم اینه که من سالم وثروتمندوپولداربشم هرکه باتقوی تره پیش خداعزیزتره.حالا مگه وقتی مدرسه میرفتیم معلم بانوشتن آفرین،صدآفرین،هزاروسیصدآفرین !امضاء میکردخوشحال نمیشدیم ودرس روبی خیال میشدیم؟!نه!فرداش خوشحال ترممیرفتیم مدرسه. بعدهابرای بچه های مابرچسب آفرین وشکلک میچسبوندن بازباشادی اونهاچقدرماشادبودین یاداون روزهابخیرخدابیامرزمادرم میگفت بچه داری یک بهاری است مواظب بهارت باش اینویادگاری گفتم براپدرمادرهایی که بچه دارن حالاکوچک میگین اذیت میشیم بازبرگ بشن یکجوردیگه اذیت میشیم نه همش نعمته الهی شکرکه به من به موقع وبابرکتشودادی متشکککککککررررررررررمممممممممممم.

    امشب حال دلم خیلی عالیه پولم به موقش داده می‌شود!بابت لایک که به مامیدین یانمیدین متشکرم مهم اینه من به راه راست هدایت بشم استادبه من آموخته اصل روازفرع تشخیص بده نه دنبال تائیددیگران باش ! ازهمه عزیزانی که کامنتهامومیخونن باخنده هام میخندندباگریه هام گریه میکننددمتون گرم دیگه لیلاجان اینجوری ردپامیذاره حرف دل خودشومیزنه حرفهای قلمبه وسلمبه باخدابگم نه بلدنیستم اینجوری به دنیااومدم خداقبولم کرده.دم همتون گرم.عاشقتونم ازاستادتااخرین عضوی که تازه واردبهشت شده هورا.بوس به کله ی همتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    سارا شکری امیدوار گفته:
    مدت عضویت: 846 روز

    دوستان استاد عزیز و مریم جان

    استاد باور میکنید من اصلا نمیدونستم شما کامنتا رو لایک هم میکنید، حتی فکر میکردم کامنتها رو فقط الکی یه نگاه سر سری میکنید تا شاید مثلا حرفهای زشتی نزده باشن، بعد منتشرش میکنید

    وقتی که متوجه لایکاتون شدم، تو خوندن کامنت بچه ها، وقتی از یه کامنتی خوشم میومد، میگفتم حتما استاد هم اینو لایک کرده و بعد میدیدم، بله درسته حدسم، کلا من از قبل هم دنبال لایک و اینا نبودم، شاید یکم بعضی موقعا قلمبه سلمبه بنویسما تا دوستان رو تحت تاثیر بزارم مثلا بگن، اینم یه چی حالیشه، ولی در کل خیلی نگران قضاوت مردم نیستم، ولی میخوام بازم بهتر بشم در این زمینه نگران قضاوت مردم نبودن

    استاد من دوست دارم در مورد هر چیزی از مثالهای روزمره ی خودم در زندگیم بنویسم، مثل شما که از همه چیز مثال دارید از خودتون، درباره ی هر موضوعی

    مثال زدن باعث درک بهتر و عمیقتر میشه

    مثلا در مورد نگران حرف مردم نباشم، من خیلی ادم تر و تمیز و اتو کشیده ای نیستم کلا، ادم راحتیم، هر جور راحتم میپوشم

    هرچند که زیبا وتر تمیز پوشیدن واقعا احساس خوبی و اعتماد به نفس بیشتری به ادم میده ولی من ادم با حوصله ای نیستم که اتو بکشم، ارایش کنم، بعد برم بیرون

    هر جور راحتم میپشم اکثراو بدون ارایش راحتترم کلا

    اکثرا لباسایی رو انتخاب میکنم که کمتر چروک میشن، مثلا میخوام برم مغازه سوپری کنار خونمون، بعد میگم حالا یه لباس درست حسابی بپوشم، فلانی ببینه چی میگه، ولی اکثرا هر جور راحتم میپوشم، میخورم، میخندم و رفتار میکنم ولی جای بسی کار کردن هم دارم همیشه روی باورهای عزت نفس

    استاد من تازه دوره ی عشق و مودت رو تموم کردم

    استاد واقعا زندگی من دگرگون شد، زیر رو شد، همسرم ادم دیگه ای شد، مهربانتر و در صلح بیشتر با من

    و البته من در حال تغییر کردنم، افکار و باورهای من و عملکرد من در حال تغییر و دگرگونیه که اون ادم رفتارهای متفاوت از گذشته رو در برخورد با من بروز میده

    حالا میخوام در کنار ادامه دادن این سفرنامه پر برکت، دوره عزت نفس رو با جهادی اکبر تر شروع کنم با یاری خداوندم

    استاد دو روز دیگه تولدم، دو روز پیش کادوتون رو خدا بهم رسوند و من بسیار شکرگزاری خدام کردم، و از شمام سپاسگزارم

    تخیفیف 25 درصدی هر محصولی که میخرم بود به مدت سی روز و من قدم سوم رو خریدم که در زمان مناسبش حتما شروع میکنم قدم ها رو

    ولی الان وقت عزت نفسه

    استاد شما بلدین خیلی خوب از دوره هاتون، از خودتون و تواناییهاتون تعریف کنید، من وقتی این تعریفا رو از شما میشنوم خیلی مقاومت کمتری دارم نسبت به تعریف و تمجید از خودتون و محصولاتتون و تحسینتتون هم میکنم که بلده اینقدر خوب معرفی و عرضه کنه محصولاتش رو

    ولی وقتی میشنم کنار خواهرم و خواهرم یک ریز داره تعریف میکنه از لباسی که خرید و جنسش عالیه، از بچه هاش که عالین، از همسرش که عالیه و پول فراوان میده، از کفش عالی وگرانقیمتی که خریده از سفر لاکچری که رفته از ابرویی که رفته ارایشگر براش فلان کرده، دوست دارم زودتر از کنارش پاشم تا این حرفا رو نشوم، واقعا کنارش احساسم بد میشه، از شنیدن حرفاش، ولی در رابطه با تعریف وتمجید هایی که شما از خودتون و محصولاتتون از ابزار و وسایل زندگیتون میکنید واقعا احساس خوبی دارم

    استاد چی میشه که وقتی یه ادم از خودش تعریف میکنه من اصلا دوست ندارم کنارش باشم، و دوست دارم همش اونجا رو ترک کنم و ازش فاصله بگیرم

    ولی وقتی یه ادم دیگه داره از خودش و تواناییهاش و چیزایی که خریده تعریف میکنه من فقط در دلم تحسینش میکنم و دوست دارم ساعتها پای حرفاش و تحسیناتش بشینم؟ و منم اصلا تحسینش کنم به جای حسادت کرذن بهش؟

    به نظرم بر میگرده به فرکانس ادما با هم دیگه

    مثل این میمونه که میگن

    گرم گرمی را جذب کرد

    سرد، سردی را

    ادمهای مثبت، مثبتا رو جذب میکنن

    و

    ادمای منفی، منفیا رو

    چی میشه که در کنار بعضی ادما اصلا دوست نداریم یه لحظه وایستیم و به حرفاشون گوش بدیم ولی در کنار بعضی ها دوست داریم ساعتها بنشینیم و فقط با همدیگه صحبت کنیم، فقط اون بگه و ما بشنویم؟

    استاد بنظرم ربط داره به هم فرکانس بودن ما با اون ادم یا تفاوت فرکانسی ما با یه ادم دیگه، به مدارمون

    استاد این فایل در مورد هدایت بود

    خداوند در هر لحظه داره هدایتمون میکنه، ماییم که هم فرکانس میشیم با خدا و دریافتش میکنیم یا نه

    استاد من تمام کامنتهای سفرنامه رو میخونم و عالی درک میکنم با خوندن این همه تعداد کامنتا موضوع هر روز سفرنامه رو

    خدا رو شکر در بحث هدایت خیلی بهتر از قبل درک کردم که خداوند در هر لحظه در حال هدایت همگان است، از انسان گرفته تا کل موجودات و کهکشانها

    حالا خیلی بیشتراز قبل روی این نیرو حساب میکنم و باور دارم که خداوند بهترین برنامه ریز و بهترین تدبیر کننده ی اموراتمه و دارم روال قشنگ جاری بودن زندگیم رو میبینم با توکل و اعتماد بهش

    در پناه الله یکتای قادر و توانا شاد و ثروتمند و سلامت باشید استاد و دوستان هم فرکانسی عزیزم که بودن در کنارتون و خوندن نوشته هاتون، احساس خوبی بهم میده و ازتون یاد میگیرم و تکرار میکنم قوانین رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 619 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    سلام به همه همراهان عزیز

    این هدایت عجب چیزیه . طرف ماشین میخره روش جی پی اس داره و کلی ذوق میکنه. حالا ما یه اپشن داریم که خاص خودمونه و در تمام ابعاد پاسخگو هست انگار که دستت توی دست مشاوری هست که در همه ابعاد بی نهایته و همه جوره ساپورتت میکنه و تو فقط باید انجام بدی

    من جواب هایی گرفتم که مات مبهوت از توضیح خداوند شدم و الان بهتر فهمیدم که

    در دریافت الهامات کنترل ذهن و ورودها . اداشتن لیاقت همصحبتی با خداوند و باور کردن این نیرو خیلی به من کمک کرد که درکش کنم و الهامات بگیرم و البته هنوز اول راهم و قطی وصلی از سمت من هست اما فهمیدم که با تمرین کردن میشه صدا رو زیاد کرد.

    یه شب خیلی هوس خوردن گوشت داشتم و ظهر روز بعد که مادرم از بیرون برمیگشت متعجب و بود که میخواستم بیام خونه مسیرها منو میبردن دم قصابی و میگفتن برای سعید بخر.

    هرچقدر روی خودت کار میکین و به سمت توحید میری خداوند پارتی تو میشه و نیازهات رو رفع میکنه

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: