دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان عزیز این سایت الهی
نمیدونم چطور از خدای خوبم تشکر کنم و چطور از شما استاد عزیزم بابت این فایل پر از آگاهی های ناب پروردگار عزیزم
استاد خواستم بگم که این فضای روحانی و ملکوتی ای که شما گفتید فرکانسش ما رو هم گرفت و قشنگ اون حس و حال شما رو من هم داشتم وقتی که حالتون گفتید عالیه و وقتی که حتی با شن ها بازی میکردین
استاد داری چیکار میکنی با ما استاد داری انقلابی در وجود من و همه دوستان عزیزم بپا میکنی همه دارن این روزها از انقلاب فیزیکی و کشوری حرف میزنند ولی شما داری انقلابی در وجود تک تک ما و مخصوصا خودم ایجاد میکنی انقلابی که از توحید میاد از هدایت الله مهربان میاد از تغییر خودت میاد از خود ارزشی میاد از توکل تنها به رب میاد ن توکل به غیر خدا
استاد توی این فایل بار ها و بارها اشک ریختم و شکر خدا کردم روز صبح جمعمون رو ساختی استاد عزیزم
این فایل بخدا قسم اگر فقط همین یک فایل رو میخواستین قیمت بذارین و بذارید برای فروش به جرات میگم قیمت نداشت ولی شما رایگان در سایت گذاشتید و از تجربیات و هدایت های خداوند گفتید توی بخش کوچکی از زندگیتون استاد این فایل خیلی گرانبهاست و من خودم باید بارها و بارها گوش کنم و یادداشت بردارم ازش همین الان کلی یادداشت نوشتم
استاد تحسینت میکنم هم شما و هم مریم بانو رو که چقدر شما دو نفر وارسته هستید و چقدر به هدایت ها و نشانه های خداوند ایمان دارید و تسلیم خداوند هستید و این یک ویژگی بارز شما دو عزیز هست و چقدر شما خودتون رو در جریان هدایت های ناب پروردگار قرار میدید واقعا تحسین برانگیز هست
خیلی نکته های خوب و زیادی رو گفتید و من فقط تنها به بخشی از اونها اشاره میکنم تا به خودم یادآوری کنم و ردپا بذارم از خودم
شما اول فایل گفتید اهداف سالتون رو نوشتید و از خدا خواستید و صدا و تصویر برای خودتون ضبط کزدین من هم باید به این صورت عمل کنم
این فضای صحرا خیلی رویایی و بی نظیری هست استاد و خیلی انرژی مثبت بسیار بالایی داره چقدر دوست دارم که این فضاهای زیبا رو از نزدیک خودم تجربه کنم
و از مریم بانو ممنونم که هدایت هایی که از اول این سفر داشتن رو نوشتن و به یاد خودشون آوردن و به ماهم یاد دادند که حواسمون و حواسم به نشونه های خداوند باشه
از تصمیمی که گرفتید که بیاد ایران و بعد کنسل شدنش چقدر خوب درک میکنید این پیام های خداوند رو
یک اعترافی بکنم همین جا
وقتی که گفتید میخواستی بیاید ایران بعد کنسل شد بخاطر این شرایط ایران من خوشحال شدم که نتوانستید بیاید چون حس کردم من هنوز آمادش نبودم که بتونم با شما هم مدار بشم و از نزدیک توی دوره های حضوری شما باشم واین یک نکته مثبت برای من هست که بیشتر روی خودم کار کنم تا در زمان درست و مکان درست شما رو زیارت کنم
یک نکته خوب گفتید و این هست که همیشه از خدا برای کوچکترین مسایل هدایت بخواین و بدونید که اون جواب میده و فقط تو باید جرأت انجام دادنش رو داشته باشی من این رو به خودم میگم که هدایت اومده ولی انجامش ندادم
نکته بعدی وقتی که من با یک فضایی هم فرکانس نباشم حتی اگر هم خودم بخوام نمیتونم برم اونجا چون جهات این اجازه رو نمیده
واقعا من بارها پیش اومده که دوست داشتم جایی باشم یا با کسی باشم اما اون فضا و یا اون فردا چون فرکانسش بالا بوده هرکاری که کردم نتونستم در اون فضا باشم و این رو واقعا میفهمم
نکته وقتی که من روی خودم کار کنم هدایت میشم به شرایط اتفاقات و آدم های بهتر که باعث آرامش شادی و تجربیات بهتر من میشن
خیلی مهم هست که من هر روز روی خودم کار کنم و نعمت های خداوند رو ببینم و قدردان این نعمت ها باشم و روی ورودی ها و باورهای کار کنم و بگذارم جهان هم کار خودش رو بکنه فقط من باید سمت خودم رو انجام بدم خدا هم سمت خودش رو انجام میده
من دارم زندگی خودم رو خودم خلق میکنم و عوامل بیرونی روی من اصلا تاثیری ندارند وقتی که من یک جور دیگه ای نگاه میکنم و این یک باور خیلی خوب هست که استاد عزیز داره و من هم باید بیشتر روی خودم کار کنم تا این باور رو بسازم برای خودم
این باور خوب رو هم استاد دارند و من هم دوست دارم داشته باشم و اینجا میگم
من عقلم رو میذارم کنار بخاطر ورودی هابی که داشته و محدود اطلاعاتی که داشته و بذارم که خداوند هدایتم کنه و روی عقلم زیاد حساب باز نکنم و ببینم که قلبم که جایگاه خداونده چی میگه
خدایا قلب من رو باز کن و گوش من رو شنوا کن برای شنیدن هدایت بیشتر و ذهن منطقی من رو کمنور تر کن تا هدایت های تورو ببینم و بشنوم
این دعا رو برای همه دوستان عزیزم میخوام و برای خودم
میخوام چند تا مورد از هدایت های خداوند در زندگی خودم بگم تا بیشتر ایمان بیارم بهش
من وقتی که میخواستم برم سر خونه زندگیم هیچ پولی نداشتم و ن پس اندازی فقطط تصمیم گرفته بودم برم و خیلی هم راسخ بودم به این تصمیم
و خیلی ها میگفتن که نمیشه و پول نداری و چطور میخوای بری و از این حرف ها و ذهنمم یاری میکرد باهاشون
اما اون صدای الله خیلی بلند بود توی قلبم و هیچی رو انکار نمی شنیدم و حرکت کردم و خداوند هدایت کرد افراد رو برای کمک به من و قلب هاشون رو نرم کرد برای من
یکی خونه رایگان داد
یکی لوازم قسطی با اقساط بلند مدت کم سود داد
یکی پول برای مجلس داد بی منت
یکی میوه داد یکی گروه عالی ارکستر برام آورد یکی فیلم بردار عالی شد برام
یکی ماشین برای مجلس در اختیارم قرار داد
و خیلی چیز های دیگه
این مال زمانی بود که من اصلا با این قوانین آشنا نبودم
دوران خدمتم به یک جایی هدایت شدم که نزدیک شهرم بود و تازه سه روز اونجا بودم سه روز شهر خودم بودم و توی بهترین مکان اون پادگان خدمت کردم
موقعی که میخواستم خونه برای خودم پیدا کنم خیلی گشتم و با اون مبلغ کم خونه پیدا نمیشد اما یک جا گفتم خدایا من خسته شدم و من تسلیم هستم خودت برام خونه پیدا کن و به طرز معجزه آسایی یک خونه نوساز و تمیز پیدا شد بایک صاحب خونه فوقالعاده نازنین و چقدر احساس خوبی داشتم در مورد اون خونه همش فکر میکردم که اون خونه مال خودم هست و حس عالی ای داشتم
در مورد کارم از شرکت اومدم بیرون بعد از سه سال و نمیدونستم باید چیکار کنم که خداوند هدایتم کرد به یک شغل خوب و عالی به اسم نجاری که واقعا لذت بخش هست برام و توی همین شغل هم کلی با افراد و شرایط بهتر روبرو شدم و بهتر بگم هدایت شدم
و خیلی مورد های دیگ
واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب این فایل ها که زندگی ساز هستند و من رو که خیلی جاها شرک داشتم رو داره به یک شخصیت دیگه ای تبدیل میکننه
و چقدر خوبه که ببینم و ببینیم نشانه های خداوند مهربان رو و تسلیم امر پروردگار باشیم و باشم
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1006MB69 دقیقه
- فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی66MB69 دقیقه
به نام رب یگانه فرمانروای هستی کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست.
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
درود و سلاااام بر استاد عشق بر خالص و بی ریاترین استاد من بهترین شخصی که در زندگیم باهاش آشنا شدم و درود و سلام بر بانوی پاک و الهی و زیبا مریم شایسته ی عزیز.
استاااد جانم مریم جاانم بزرگترین سپاسگزاریه من آشناییم با شما دو عزیز هستش.پروردگارم بابت شنوا شدن گوش قلبم برای شنیدن این آگاهی های پاک و ملکوتی از زبان این دو بنده ی صالحت با تمام قلب و روحم سپاسگزارتم.
استاد من و همسرم با دیدن این فایل و گوش دادنش برای بار دوم در چند روز اخیر برای من و بار اول برای همسرم که مصادف باشه با الان و همزمانی های شگفت انگیز پروردگار کلی اشک ریختیم و غرق لذت و نور و آگاهی شدیم.
پروردگارم ازینکه لایق و هم مدار این آگاهی ها قرار گرفتم ازت سپااسگزارم.
وااای استاد شما از همزمانی هاتون در سفر الهی به دور آمریکاتون گفتین من باید از همزمانی های سفر الهیمون به ایران عزیزمون بگم براتون.
از رب العالمین میخوام بهم توانایی بده تا هرآنچه که باید رو بگم ازین شگفتی ها و ازین سفر پر از همزمانی ها که لحظه لحظش رو چه از قبلش چه شروعش و چه در حینش و چه در پایانش دیدیمو لذتشو بردیمو تجربه کردیم.
اول اینو بگم استاد چقدر خوشحال شدم که این فایل رو دیدم چون یادم اومد من هم اون روزها که شما در سفر بودین من هم عامدانه اینستاگرام رو دی اکتیو کردم و همسفر شما درین سفر الهیتون شدم و چقدر لذت بخش بود اون روزها.
یادم اومد من هم تو همون کشور زیبا زندگی میکردم اما تجاربم و زیست من متفاوت شد از عمومی که توجهشون به چیزهای دیگر بود و من غرق لذت بودم از زندگیم و با هدایت های خداوند فرصت تجربه ی زندگی در کشور دیگه با همسری از جنس نور ملاقات انسان های فوق العاده و خلق یک محیط امن و آرام برای داشتن فرصت تمرکز روی خودم و زندگیم و خلق رویاهامو بدست اوردم و اون روزها منم اونجا نبودم.هرچند که ایمان دارم فاصله ی مکانی هم اهمیت نداره اگر آدم روی خودش کار کنه میتونه اگه تو شرایط بیرونیه به زعم دیگران بد هم باشه بهشت رو تجربه کنه و همینطور بالعکسش هم صادقه.
خدایا شکرت رب من شکرت
استادم مریمم ممنونتونم
خوب بریم که براتون تعریف کنم
استاد خوشگلم من دلتنگ خانوادم بودم حدود یک سال و هفت ماه بود که از نزدیک ندیده بودمشون هرچند که بی نهایت از خداوند سپاسگزارم بابت اینترنت و فرصت تماس تصویری که چقددددر این دوری قابل پذیرش و هضم میشه.
با وجود دلتنگیم شرایط کار و دانشگاهمون جوری نبود که بتونیم رفتن به ایران رو الویت قرار بدیم اما من باز تو یکی از صحبتامون پیشنهادم رو برای رفتن به همسرم دادم و ایشون دیگه قاطعانه گفت که الویتمون الان کارمونه و برای عید میریم.
من پذیرفتم اما یه کانکشن زدم با رب العالمین و گفتم ببین خدا جونم حالا که اینجوره و از قضا منم خالق زندگیمم و تنها باید درخواست کنم و تو سریع الجابه هستی من یه سفر ازت میخوام به ایران و دیدن خانواده با سوغاتی های برند و مهمونی های خفن که همه دوس داشته باشن دعوتمون کنن و من بهشون وقت بدم و حساابیم بهمون خوش بگذره و تاااازه هزینه هاشم با خودت.تمااام شد و رفت.
به تولدم که نزدیک میشدم درخواسته رو مادیفای میکردم و میگفتم خدایا من که به خواستم نچسبیدم هر چه از دوست رسد نیکوست اما کادو تولدمم مد نظر داشته باش که دیگه من یاد گرفتم که دارم از چه کسی درخواست میکنم و نه کم میخوام و نه به کم راضی میشم.
خلاصه کارای ما به سمتی پیش رفت که من عملا میدیدم رفتنمون برای همون عیدم داره کنسل میشه اما باز من تمرکزم رو کارمون بود و تلاشم برای لذت بردن از یکایک لحظات زندگیم بود.
برای سوغاتی هم من گفتم با آرامش میرم کم کم خریدامو میکنم که اگه رفتنی شدیم هول هولکی نشه و از خریدام لذت ببرم. از همزمانی های خریدامون چی بگم که عالییی شدن از جاهای فوق العاده برای تمام عزیزانمون خریدای شیک و با کیفیت کردیم و حسابی لذت بردیم اوونم با چه قیمتایی که گمونم خود ترکا هم ندونن کجا میشه این خریدهارو کرد.
یه شبش رو که ساعت 9 شب اون سمتا تاکسی پیدا نمیشد البته به گفته ی راننده اوبر من به خدای عشقم درخواسته یه راننده میان سال یکم تپلی مو جو گندمی خوش رو و خنده رو داده بودم که در صدم ثانیه که درخواست اوبر رو دادیم قبول کرد و وقتی رسید گفت من اتفاقی رد میشدم کی این موقع شب اینجا درخواست اوبر میده پیدا نمیشه که :)))))))))
خلاصه یه مسیله کاری برامون پیش اومد که یه وقفه بین کارمون میفتاد همچنین بین ترم شد و یهویی همه چیز روااال شد.شب جمعه تولدم بود.یعنی 20 بهمن.
دوشنبه عصر یهویی دیدیم همه چیز رواله و خدا به دلمون انداخت بریم
حالا من قبلنا بلیطا رو چک میکردم دیگه حدودا 3 تا 7 و گاها بیشتر تلورانس داشتن.اومدیم بلیطا رو چک کردیم دیدیم اواااا بلیطا حدود 2 و یک و خورده این.گفتیم نه بابا گمونمون باس بریم.
کم کم این تصمیم در ما شدت میگرفت تا اینکه از هر جنبه ای بررسی کردیم دیدیم موندمون الان اینجا بی فایدست میتونیم بریم ایران خانواده هارو ببنیمو حسابی خوش بگذرونیم و این شد که گفتیم آغا میریم قیمت بلیطم مهم نیست هر چی شد مهم نیست.چون تومنمون کافی نبود و برای انجام تبدیل ها باید یه دسترسی به ایران میداشتیم و دیر وقت بود و از قبل هماهنگ نکرده بودیم خرید بلیط به فرداش موکول شد.
گفتیم خدایا قشنگ مشخصه داری جوری میچینی که باز مثل همیشه چیزی جز اشک شوق و شگفت زدگی از تجربه ی نعمتهات و همزمانی هات و سپاسگزاریه ما در حد توانمون نموونه.
عشق جانم که با آرامش خوابید ولی من از هیجان تا صبح به زور شاید 3 ساعت خوابم برد هی بیدار میشدم پروازارو چک میکردم که ببینم پر نشن یا بلیطا چند میشن.اصن همچین قیمتایی ندیده بودیم.
خلاصه صبح که بیدار شدیم و اومدیم که بلیط بگیریم دیدیم پرواز مد نظر ما شده 750 هزار تومن.هی صفر هارو میشمردیم که مگه میشه آخه
من واقعا نمیدونستم چی بگم ازین شگفتی ها و همزمانی ها.خدایااا شکرت.
من اگه خدا یک تومنیم بلیطمونو اکی میکرد برام قابل هضم نبود از اینجور اجابت کردنش ولی قربون عظمتش برم که همیشه سنگ تموم میذاره برام.
این قیمت بلیط مثل یک پوینت و نشونه بود برای من.مثل یه مهر تایید بر بندگیم و ربوبیتش.
نهایتا برای چهارشنبه عصر بلیط رو گرفتیم و سر شب وسط بازی فوتبال ایران و قطر رسیدیم تهران تو شرایطی که وسط تعطیلیای طولانی ایران بود و تمام پروازها قطارها و اتوبوس ها به کرمان پر بود و از قبل رزرو شده بودن.
به محضی که رسیدیم راه افتادیم به سمت پایانه جنوب و من اونجا یهو شک افتاد به دلم و به همسرم گفتم اگه بلیط گیرمون نیاد چی؟ ایشونم که دیگه به لطف خدا به حدی این آگاهی های ناب با ذات پاکش هماهنگه که اگر جایی من یکم برم تو جاده خاکی اون قانون رو یادآوری میکنه و همینطور من برای ایشون اگر لازم باشه، گفتن نگران نباش خدا دو تا صندلی برا جفتمون گذاشته کنار و گفتم اره درست میگی.همون موقع یهو یه بنر بزرگ زده بود تو بزرگراه قالی کرمان و یادم اومد به داستان مهاجرت شما به آمریکا استاد جانم که مریم جانه شایسته در فرانسه عکس مجسمه آزادی رو تو مسیر سفارت آمریکا دیده بود و به عنوان نشونه از درست شدن کارتون برای مهاجرتتون به آمریکا ازش یاد کرده بود. گفتم خدایا چقدر قشنگ باهام حرف میزنی و نشونه میفرستی و مراقبمی دلم نلرزه و گرم باشه به حضور و مراقبت هر لحظت.نشونه هارو جوری که من بفهمم برام میفرستی سپاسگزارتم.
همزمانی هاشو بخوام بگم فوتبال ایران و قطر ،نرفتن اتوبوس ساعت 7.5 عصر به سمت کرمان و هیاهوی توی ترمینال جنوب بخاطر فوتبال ترافیک شهر و نهایتا رسیدن به موقع ما به پایانه یعنی حدود ساعت 9 شب.
برای مطلع شدن از وضعیت بلیط ها که آیا کسی کنسل کرده یا نه با 4 تا چمدون سنگین داشتیم رد میشدیم که میبایست بریم طبقه بالا.از چند نفر پرسیدیم در ورودی رو که داشتیم به همون سمت میرفتیم یهو یه آقاهه به اندازه 10 ثانیه جلومونو گرفت گفت کجا میخواین برین و وقتی به مسیرمون ادامه میدادیم و باهم میگفتیم حالا من بمونم کنار چمدونا و همسرم بره سوال کنه چون همه میگفتن باید از پله ها برین بالا یهو دیدیم سمت راستمون یه آسانسور درش باز شد.
یعنی این همزمانی بهم نشون داد که ببین بنده ی من حتی برای حمل چمدوناتونم حواسم بهتون هست و فقط توجه کنین به نشونه ها و قدم برداین و لذتش رو ببرین و مدیریتش با من.
ببینین استاد جانم این در آسانسور که یهو باز شد برای من حکم شکافته شدن رود نیل برای حضرت موسی رو داشت.ما رو ابراااااااا بودیییییییم.
نهایتا در اوج ناامیدی که دیگه میخواستیم بریم برای هتل گرفتن اقدام کنیم یهو یکی داد زد مسافرای کرمان برن سوار شن اتوبوس داره حرکت میکنه.
من دیگه دیدم همسرم خستست گفتم من برای یبار دیگه سوال کنم و آقاهه گفت برین پای اتوبوس با خود راننده صحبت کنید.
سریع با آسانسور رویایی که انگار کسی ازش خبر نداشت رفتیم پایین و دیدیم واویلاااا حداقل 20 نفر وایسادن پای اتوبوس که اگه کنسلی داره جای اون شخص برن.نگا کردم به آسمون یه ستاره دیدم چشمک میزد و حس کردم خدا بهم میگه نگین تو مثل این ستاره ی تو آسمون، نگین این زمین منی امشب نگران نباش بسپرش به من.دلم قرص شد.
یهو راننده اومد به همسرم گفتم من میخوام باهاش صحبت کنم و ایمان داشتم خدا این بندش رو قراره وسیله کنه برای ما.به محضی که گفتم یه سکوت کرد و گفت من امشب شما دو نفر رو میبرم.
تا لحظه حرکتش خیلی ها دورش رو میگرفتن و از تو شلوغی یه نگاه به من و همسرم میکرد و یه سر کوچیک تکون میداد که نگران نباشیم و جای ما محفوظه.
خدااای من هیچ زمان فکر نمیکردم از سوار اتوبوس شدن انقدر ذووق کنم .
ساعت 9.5 به محضی که ما سوار اتوبوس شدیم اتوبوس حرکت کرد و در دو تا جای قشنگی که خدا برامون کنار گذاشته بود نشستیم.مسافرا از ساعت 7.5 تو اتوبوس نشسته بودن که ما سوار شیم و حرکت کنیم.اتفاقا مسافرای کناریمون گفتن شما کجا بودین که تا نیومدین اتوبوس حرکت نکرد :))))))
من و عشق جانم تجربه سفر اتوبوسی هم به رزومه مون اضافه شد و تو هم گره خورده بودیم دیگه ولی با اینکه تا کرمون نشد بخوابیم اما غرق ذوق بودیم و تو مسیر کلی باهم گفتیمو خندیدمو سریال دیدیم.
تو مسیر مجددا از راننده تشکر کردم و گفتم شما وسیله ای شدین که منو شب تولدم بعد از یک سال و هفت ماه به خانوادم برسونید و گفت ااا تولدته و گفتم بله تبریک گفت و بعد از چند دقیقه اومد سمت ما و به من هدیههه داد.
البته که من درخواست هدیه از زمین و زمان رو به مناسبت تولدم در بازه زمانی یک ماهه رو به رب العالمین داده بودم و از تحقق یکی یکیشون غرق لذت بودم و حسابی پذیرا بودم برای دریافتشون از ریز و درشت.
استاد جانم تقریبا ظهر رسیدیم و خانواده همسرم رو دیدیم و شب تولدم شرایط رو سنجیدیم و یک سورپرایز خفن برا مامان بابام تدارک دیدیم و خدا همه چیز رو حسابی قشنگ برامون مهیا کرد و من به آرزوم که بودن در کنار خانوادم در شب تولدم بود رسیدم.دیدن صورتای عزیزانم از نزدیک و ذوقشون و اون آغوش های الهی و جیغ های از فرط خوشحالیشون از دیدنمون بزرگترین هدیه ی شب تولدم بود.خدایا هزاران باار سپاسگزارتم.خانواده ی کوچیک ولی پر از حس و حال عاشقانه ی الهیمون باز دور هم به لطف خدا جمع شدیم.
دیگه مامان عزیزم که از بزرگترین نعمت ها و ثروت های زندگیه الهی و زیبای منه شد دستی از دستان خدا تا برای دو شب آیندش بهترین شبها رو برام رقم بزنه.
همون شب کیک تولد برای شب بعدش برام سفارش داد و ترتیب یه مهمونی برای شب جمعه رو به اتفاق خانواده همسرم و خودمون رو داد و حسابی خوش گذشت و کلی هدیه گرفتم، برای روز بعدش مهمونی دوره ای که برای خانمای فامیل رو بود برگزار کرد و من تمااام عزیزانم رو دیدم و چقدر لذت بردم.
ضمنا سوغاتی هارو که دادیم و لبخند خوشحالی عزیزانمون هرچند که دایما تکرار میکردن که آخه چراا زحمت کشیدید مارو سرخوش کرد ازینکه با عشق به خریدای عالی هدایت شدیم و از لحظات خریدمون که یادآور فراوانی و ثروت بی انتهای خداوند بود که بی حساب به بندگانش میبخشه حسابی لذت برده بودیم و اینکه به لطف خدا تونستیم باعث انتقال احساس ارزشمندی به عزیزانمون بشیم کیفور بودیم.خدایا شکرت.اون لحظه که خرید میکردیم دایم به خودم میگفتم خدایا من از جنس توام دوست دارم انقدر بهم ثروت بدی که بتونم برای باور فراوانی و ثروت بی حساب و بی پایانی که بهم دادی و میدی منم هدیه بدم به دیگران و از این کار لذت میبرم چون از جنس خودتم و این حس چقدر برای رشد من لازم و لذت بخشه و بیشتر باعث میشه باور کنم ثروتت جاریه و به راحتی وارد زندگی زیبای من میشه.
البتههه اینم بگم که بخاطر بودنمون در دوره قانون سلامتی با اینکه من کلا اندام متناسبی داشتم اما تغییرات به شدت محسوووس بود و خدارو شکر با اینکه بعضیا میگفتن وااای دیگه خیلی لاغر شدی یکم کربوهیدرات بخور صورتت ریخته اما من به شدت عاشق این اندام و شیپ تراشیده جدیدم هستم و عاشق حالت صورت جدیدم هستم و خدارو شاکرم برای این سطح انرژی و زیبایی ظاهری و اندام که به لطف این دوره بهش رسیدم.والااا الان مدلای 2024 جلوی من و همسرم باید درس پس بدن
به لطف این مهمونی دور همی که مامانم ترتیب داد به خواسته ی بعدیم که دعوت شدن و دیدن فامیل بود دست یافتم و بعد از اون روز دیگه دقیقا وقت میدادم بهشون :))))))
همه به لطف خدا با اصرار و محبت دعوتمون میکردن و به لطف خدا و قانون هم مداری ها و هم زمانی ها جوری همه چیز پیش میرفت که دیدارهای خاصی شکل میگرفت یا تایم بودن افرادی که هم مدار هم نبودیم یا پیش نمیومد یا کوتاه میشد یا محوریت صحبت ها به سمت خواسته های ما میرفت و حساااابی خوش گذشت و لذت بردیم.
دقیقا متوجه این صحبتتون میشم مریم جانم که میگین اگه خودمونم بخواهیم نمیتونیم در جایی و فرکانسی خارج از مدارمون قرار بگیریم حالا چه موقعیت مکانی چه زمانی چه هر شرایط دیگه ای باشه.
دو نفر از دوستان هرچه تلاش کردن که با ما قرار بذارن و هم رو در تایم بیشتری ببینیم آخر نشد که نشد و من زمانیکه در حال جمع کردن هدایای رویاییمون و بسته بندیشون بودم برای گذاشتن توی چمدونا این فایل رو میشنیدم و با تمام وجودم متوجه این جمله ی الهیتون شدم.خدایا شکرت.
همچنین یکی از اعضای خانواده رو که فکر نمیکردم ببینیمشون به طرز شگفت انگیزی با کلی احترام میهمانشون شدیم و چقدر خوش گذشت و لذت بردیم و چقدر در مورد قانون باهم صحبت کردیم و البته که ذکر خیرتونم اونجا بود استاد جانم.من با این عزیزان تقریبا هم زمان باهم با شما آشنا شده بودیم و حسابی حرف برای گفتن باهم داشتیم.جالبه به همسرم با اینکه بار اول بود که همدیگه رو از نزدیک دیده بودن میگفتن انگار سالهاست شمارو میشناسیم.
از همزمانی و هدایت های الله مهربان چی بگم دیگه که تمام کارهامون مثل ساعت پیش رفت و با لذت و خوش گذرونی.
برای برگشت به تهران چون تایم برگشتمون قطعی نبود و توی اسفند ماه بود مجددا نه پرواز بود نه قطار و ما دیگه یک بار سفر اتوبوسی رو کامل کیفشو برده بودیم که نخوایم مجددا تجربش کنیم :))))))))))))
به لطف رب العالمین و دستان پر از مهر و برکتش به واسطه ی یکی از دستان الهی که اتفاقا رابطه ی قلبی عمیقی باهم داریم و اون عزیزان هم درین خانواده ی الهی عضون پروازمون به تهران مهیا شد.
پیشنهاد هتلمونم که کجا بریم در مکان مناسبش از طریق برادرم بهمون پیشنهاد شد و باز هم در یک همزمانی قشنگ اطاقمون به یک اطاق سه تخته با فضای بهتر و عالی تر با قیمت اطاق دابل منتقل شد و دیگه ما برامون این مسایل روتینه زندگیمونه و من همچنان در حال دریافت هدایای بی انتهای تولدم از جانب رب العالمین بودم.خدایا شکرت رب بی انتهای من.
آهااان اینو یادم رفت بگم.در یک زماان مناسب مایی که تلویزیون نمیبینیم و در کل اصلا تو خونمون تلویزیون تهییه نکردیم حالا دیگه تو سفر هم بودیم فقط یک مین تلویزیون دیدیم اونم حین اخبار در منزل پدرم که باید میشنیدیم ارز مسافرتی از 500 دلار به 1000 دلار تغییر کرده.
من دیگه صحبتی ندارم :))))))))))))))
خلاصه کارمون تهران به عالی ترین حالتی که میشد انجام شد و بماند راننده های اسنپی که ملاقات میکردیم و از قرارهای ملاقاتیمون که به لطف خدا عالی بودن.نهایتا ارز مسافرتیمونم گرفتیم که گمونم فقط خدا اینو برقرار کرد که درخواست من رو اجابت کنه و ما بگیریمش آخه گویا میخوان مجددا برش دارن و شایدم برش داشتن
بهرحال وقتی سپردیم به خدا اینکه در بهترین زمان در بهترین مکان باشیم رو با گوش دل سپردن به الهاماتش تجربه کرده بودیم و باز هم تجربه کردیم.از خدا میخوام ایمانم و شناختم بهش قویتر و بیشتر بشه.
نهایتا نه تنها کل سفرمون مهمون رب العالمین بودیم بلکه کلی هدیه هم گرفتیم و برگشتیم به مامن الهیمون.
خدایاااا سپاسگزااارتم.
استاد عشقم واجب دونستم بر خودم که این رد پا رو اینجا بگذارم هم اول برای خودم که بعدا بتونم بیام و بخونم و فراموشم نشه که خداوند چطور هر لحظه هوامو داشته وهدایتم کرده و هم اینکه شما هم بخونید و لذت ببرید و هم اگه نشونه ای برای قوت قلب اعضای خانواده ی الهیم بود در وقت لازم بهش هدایت بشن.
خدایا شکرت برای این توان و این انرژی و این عزم راسخی که بهم بخشیدی تا به اذن و اراده ی تو این جملات رو از طریق وجود و قلب و روح بزرگ و بدن ارزشمندم به تحریر دربیارم.
در پناه رب کسی که قدرت آسمان ها و زمین در دستان اوست باشید.
درود و سلام نگار خوشگل و عزیزم.سلام بر تو با این روح بزرگت
عشقه خواهر انقدر دوست داشتم بیام برات پیام بذارم و تحسینت کنم بابت این تعهد روزانه و همیشگیت و این توحید عملیت که اینجور شجاعانه داری ادامه میدی
منم بهت افتخار میکنم عزیزکم
حسابی برام درس داری حسابی از خوندن همیشه ی کامنتات لذت میبرم و ایمان دارم در بهترین زمان و مکان همدیگه رو میبینیم
اومدنی به ایران همش بهت فکر میکردم
میگفتم هم پاره ی ارزشمندم داره جوری فاندامنتال زندگیشو باورهاشو میسازه که من رو به وجد آورده حتی گاهی میگم کاش منم هم سن تو با این آگاهی ها آشنا شده بودم.
میدونی وقتی اصل رو میفهمی دیگه همه چیز فرمولش یکیه و زندگی برات جدای از ظاهرش لذت بخش و روال میشه و میفهمی نقشت تو این زندگی چیه و دست و پای الکی نمیزنی
یاد میگیری کجا انرژی بذاری و اون وقته که به قول استاد جان چرخای زندگی نرم و نرم تر میچرخه
نگار خوشگلم دوست دارم و ایمان دارم به قول استاد وقتی حالمونو خوب نگه داریم و در مسیر درست اونی که قلبمون بهمون گواهی میده قدم برداریم خیلی زود و راحت از بدنه ی جامعه جدا میشیم و هیچ نیازی به تقلا و رقابت نیست
برات بهترین ها رو از رب العالمین خواستارم
برات اون زندگی رو از خدا آرزومندم که هر لحظش رو از ذوق لبخند بزنی
خوش بدرخشی خوشگلم
به امید دیدار هر چه سریعترت
به آقا حسین گلمونم سلام منو برسون که حسابی براتون خوشحالم عزیزای دلم.
درود و سلام و نور خدا بر روح و قلب پاکت کبری عزیزم
سپااااااسگزارتم برای توجهت به کامنتم
سپاااسگزار خداییم که انقدر عاشقانه و زیبا خلقت کرد و به قلبت نور ایمان تابوند
کامنتت برام پر از ارزشه پر از عشقه پر از حسه خوبه
سپاسگزارتم که نکات مهمی رو مجددا بهم یادآوری کردی
من عاااشق این تیکه شدم
« به نام خدایی که اگر ایمان بهش داشته باشی از بی نهایت طریق کمکت میکنه تا به خواسته ات برسی حالا میخواد خواسته ات بزرگ باشد با کوچک او قدرته مطلقه »
این تیکش منو دیوااانه کرد
«وقتی چیزی ازش با ایمان میخوای تا تو رو به اون هدف نرسونه دست بر دار نیست حتی لحظه آخر برسه باید امیدمون رو از دست ندیم»
خداروسپاسگزارم که مجددا منو امشب به کامنت سراسر نورت هدایت کرد و به قلبم آرامش بخشید
همه اوست همه اووست و من به هر خیری که ازش بهم برسه فقییرم
به رب العالمین میسپرمت
در پناه حق باشی عزیز دلم