پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان عزیز این سایت الهی

نمی‌دونم چطور از خدای خوبم تشکر کنم و چطور از شما استاد عزیزم بابت این فایل پر از آگاهی های ناب پروردگار عزیزم

استاد خواستم بگم که این فضای روحانی و ملکوتی ای که شما گفتید فرکانسش ما رو هم گرفت و قشنگ اون حس و حال شما رو من هم داشتم وقتی که حالتون گفتید عالیه و وقتی که حتی با شن ها بازی میکردین

استاد داری چیکار می‌کنی با ما استاد داری انقلابی در وجود من و همه دوستان عزیزم بپا میکنی همه دارن این روزها از انقلاب فیزیکی و کشوری حرف میزنند ولی شما داری انقلابی در وجود تک تک ما و مخصوصا خودم ایجاد میکنی انقلابی که از توحید میاد از هدایت الله مهربان میاد از تغییر خودت میاد از خود ارزشی میاد از توکل تنها به رب میاد ن توکل به غیر خدا

استاد توی این فایل بار ها و بارها اشک ریختم و شکر خدا کردم روز صبح جمعمون رو ساختی استاد عزیزم

این فایل بخدا قسم اگر فقط همین یک فایل رو میخواستین قیمت بذارین و بذارید برای فروش به جرات میگم‌ قیمت نداشت ولی شما رایگان در سایت گذاشتید و از تجربیات و هدایت های خداوند گفتید توی بخش کوچکی از زندگیتون استاد این فایل خیلی گرانبهاست و من خودم باید بارها و بارها گوش کنم و یادداشت بردارم ازش همین الان کلی یادداشت نوشتم

استاد تحسینت میکنم هم شما و هم مریم بانو رو که چقدر شما دو نفر وارسته هستید و چقدر به هدایت ها و نشانه های خداوند ایمان دارید و تسلیم خداوند هستید و این یک ویژگی بارز شما دو عزیز هست و چقدر شما خودتون رو در جریان هدایت های ناب پروردگار قرار میدید واقعا تحسین برانگیز هست

خیلی نکته های خوب و زیادی رو گفتید و من فقط تنها به بخشی از اونها اشاره میکنم تا به خودم یادآوری کنم و رد‌پا بذارم از خودم

شما اول فایل گفتید اهداف سالتون رو نوشتید و از خدا خواستید و صدا و تصویر برای خودتون ضبط کزدین من هم باید به این صورت عمل کنم

این فضای صحرا خیلی رویایی و بی نظیری هست استاد و خیلی انرژی مثبت بسیار بالایی داره چقدر دوست دارم که این فضاهای زیبا رو از نزدیک خودم تجربه کنم

و از مریم بانو ممنونم که هدایت هایی که از اول این سفر داشتن رو نوشتن و به یاد خودشون آوردن و به ماهم یاد دادند که حواسمون و حواسم به نشونه های خداوند باشه

از تصمیمی که گرفتید که بیاد ایران و بعد کنسل شدنش چقدر خوب درک میکنید این پیام های خداوند رو

یک اعترافی بکنم همین جا

وقتی که گفتید میخواستی بیاید ایران بعد کنسل شد بخاطر این شرایط ایران من خوشحال شدم که نتوانستید بیاید چون حس کردم من هنوز آمادش نبودم که بتونم با شما هم مدار بشم و از نزدیک توی دوره های حضوری شما باشم واین یک نکته مثبت برای من هست که بیشتر روی خودم کار کنم تا در زمان درست و مکان درست شما رو زیارت کنم

یک نکته خوب گفتید و این هست که همیشه از خدا برای کوچکترین مسایل هدایت بخواین و بدونید که اون جواب میده و فقط تو باید جرأت انجام دادنش رو داشته باشی من این رو به خودم میگم که هدایت اومده ولی انجامش ندادم

نکته بعدی وقتی که من با یک فضایی هم فرکانس نباشم حتی اگر هم خودم بخوام نمیتونم برم اونجا چون جهات این اجازه رو نمی‌ده

واقعا من بارها پیش اومده که دوست داشتم جایی باشم یا با کسی باشم اما اون فضا و یا اون فردا چون فرکانسش بالا بوده هرکاری که کردم نتونستم در اون فضا باشم و این رو واقعا میفهمم

نکته وقتی که من روی خودم کار کنم هدایت میشم به شرایط اتفاقات و آدم های بهتر که باعث آرامش شادی و تجربیات بهتر من میشن

خیلی مهم هست که من هر روز روی خودم کار کنم و نعمت های خداوند رو ببینم و قدردان این نعمت ها باشم و روی ورودی ها و باورهای کار کنم و بگذارم جهان هم کار خودش رو بکنه فقط من باید سمت خودم رو انجام بدم خدا هم سمت خودش رو انجام میده

من دارم زندگی خودم رو خودم خلق میکنم و عوامل بیرونی روی من اصلا تاثیری ندارند وقتی که من یک جور دیگه ای نگاه میکنم و این یک باور خیلی خوب هست که استاد عزیز داره و من هم باید بیشتر روی خودم کار کنم تا این باور رو بسازم برای خودم

این باور خوب رو هم استاد دارند و من هم دوست دارم داشته باشم و اینجا میگم

من عقلم رو میذارم کنار بخاطر ورودی هابی که داشته و محدود اطلاعاتی که داشته و بذارم که خداوند هدایتم کنه و روی عقلم زیاد حساب باز نکنم و ببینم که قلبم که جایگاه خداونده چی میگه

‌خدایا قلب من رو باز کن و گوش من رو شنوا کن برای شنیدن هدایت بیشتر و ذهن منطقی من رو کم‌نور تر کن تا هدایت های تورو ببینم و بشنوم

این دعا رو برای همه دوستان عزیزم می‌خوام و برای خودم

می‌خوام چند تا مورد از هدایت های خداوند در زندگی خودم بگم تا بیشتر ایمان بیارم بهش

من وقتی که میخواستم برم سر خونه زندگیم هیچ‌ پولی نداشتم و ن پس اندازی فقطط تصمیم گرفته بودم برم و خیلی هم راسخ بودم به این تصمیم

و خیلی ها میگفتن که نمیشه و پول نداری و چطور میخوای بری و از این حرف ها و ذهنمم یاری میکرد باهاشون

اما اون صدای الله خیلی بلند بود توی قلبم و هیچی رو انکار نمی شنیدم و حرکت کردم و خداوند هدایت کرد افراد رو برای کمک به من و قلب هاشون رو نرم کرد برای من

یکی خونه رایگان داد

یکی لوازم قسطی با اقساط بلند مدت کم سود داد

یکی پول برای مجلس داد بی منت

یکی میوه داد یکی گروه عالی ارکستر برام آورد یکی فیلم بردار عالی شد برام

یکی ماشین برای مجلس در اختیارم قرار داد

و خیلی چیز های دیگه

این مال زمانی بود که من اصلا با این قوانین آشنا نبودم

دوران خدمتم به یک جایی هدایت شدم که نزدیک شهرم بود و تازه سه روز اونجا بودم سه روز شهر خودم بودم و توی بهترین مکان اون پادگان خدمت کردم

موقعی که میخواستم خونه برای خودم پیدا کنم خیلی گشتم و با اون مبلغ کم خونه پیدا نمیشد اما یک جا گفتم خدایا من خسته شدم و من تسلیم هستم خودت برام خونه پیدا کن و به طرز معجزه آسایی یک خونه نوساز و تمیز پیدا شد بایک صاحب خونه فوق‌العاده نازنین و چقدر احساس خوبی داشتم در مورد اون خونه همش فکر میکردم که اون خونه مال خودم هست و حس عالی ای داشتم

در مورد کارم از شرکت اومدم بیرون بعد از سه سال و نمی‌دونستم باید چیکار کنم که خداوند هدایتم کرد به یک شغل خوب و عالی به اسم نجاری که واقعا لذت بخش هست برام و توی همین شغل هم کلی با افراد و شرایط بهتر روبرو شدم و بهتر بگم هدایت شدم

و خیلی مورد های دیگ

واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب این فایل ها که زندگی ساز هستند و من رو که خیلی جاها شرک داشتم رو داره به یک شخصیت دیگه ای تبدیل میکننه

و چقدر خوبه که ببینم و ببینیم نشانه های خداوند مهربان رو و تسلیم امر پروردگار باشیم و باشم

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1006MB
    69 دقیقه
  • فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
    66MB
    69 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سید مهدی حسینی قورتانی» در این صفحه: 2
  1. -
    سید مهدی حسینی قورتانی گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته عزیزم

    سلام به همه شما دوستای هم فرکانسی و بی نظیرم

    خداروشکر میکنم که تو این فضای عالی تو این خانواده بی نظیر در کنار شما عزیزای دلم زندگی رو جور دیگه ای نگاه میکنم

    میخوام از تجربیات خودم طبق صحبت استاد و گوش دادن به هدایت ها و الهامات الله بگم و با همین کامنت گذاشتن امروزم شروع کنم

    مدت زیادی گذشته از روزایی که خیلی بیشتر از این روزا کامنت میذاشتم

    حدود یکسال پیش میتونم بگم که هر فایل جدیدی میومد روی سایت من همونجا کامنت میذاشتم و توجه زیادی صرف میکردم

    اما رفته رفته به دلیل مشغله بیشتر متاسفانه نمیتونسم زمان بزارم و کامنت بزارم و حقیقتا از خودمم بابتش ناراحتم

    با وجود اینکه یه تایمی واقعا بخاطر مشغله اینکارو نکردم اما رفته رفته وقتی مشغله هامم کمتر کردم و مسائل کاریمو حل کردم با وجود وقت ازادم اما عادت کامنت گذاشتن از سرم افتاد

    امروز که دارم این کامنت رو میذارم دقیقا یکی از همون تجربیات درخواست هدایت و همزمانی رو تجربه کردم

    یعنی زمانیکه درخواست کردم که خداوند منو به توجه بیشتر به اموزه ها هدایت کنه فایلی رو دیدم که در مورد همین موضوع بود و از من خواسته شد کامنت بزارم تا تعهدم رو دوباره یادم بیاره

    البته تو کل این مدت همیشه فایل ها رو دنبال کردم همیشه تو زندگیم به ورودی هام اهمیت دادم اما کامنت گذاشتن رو نداشتم از کل این پکیج که اتفاقا بنظرم تاثیر کار کردن رو خودمونو دوبرابر میکنه این کامنت گذاشتنه

    و خب طبق قانون هدایت شدم تا ان شالله از امروز اینکار رو هم دوباره شروع کنم

    ——————————————–

    اما بریم سراغ تجربیات دیگه از توکل کردن و عمل کردن به نشانه ها

    حدود یکسال و نیم پیش بود که من برای به دست اوردن شغل رویاییم تو شرکتی که دوست داشتم توی اردیبهشت ماه از شهر خودم اصفهان به تهران مهاجرت کردم بدون هیچ پشتوانه ای از لحاظ مالی یا اینکه جایی برای اسکان داشته باشم و فقط گفتم که خدایا خودت در بهترین زمان و مکان قرارم بده

    وقتی به تهران رفتم تو همون مصاحبه اول قبول شدم و بعد از اون به طور کاملا رویایی با یکی از کسایی که از قبل میشناختم روبه رو شدم که به من گفت من بالای مغازم یه سوییتی دارم که اگ میخوای میتونی اونجا بمونی و کاملا رویایی ورود من به تهران و جور شدن اون سوییت برای من و خریدن تمام وسایل مثل یخچال و گاز و… برای اون سوییت که دقیقا همون موقعی که من رفته بودم اون صاحب اونجا اونارو خریده بود باهم دست به دست هم داد که من 6 ماه بهترین تجربه رو از مهاجرتم به تهران و پیشرفت توی شغلم داشته باشم

    تو این 6 ماه هر رروز به نشانه ها بیشتر وبیشتر توجه کردم هر روز بیشتر هدایت شدم تا جایی که تو اون شرکت تبدیل شدم به یکی از محبوب ترین نیرو ها و البته بهترین نیرو و کلی افتخار دیگه

    بعد از اون به طور کاملا هدایتی با شخصی تو شرکت دوست شدم که خودش هم مهاجرت کرده بود به تهران و تو شهر خودش بیزینس خودش رو داشت و با شناختی که از من و مهارتام پیدا کرد به من پیشنهاد کرد که برم به شهر خودم اصفهان و با یکی از مشتری هاش که یه شخصی بود که موسسه ای اموزشی داشت همکاری کنم و مدیر فروش شرکتش باشم

    و من به هدایتم گوش دادم از کارم اومدم بیرون و رفتم به اصفهان و شروع به همکاری کرردم تو اون موسسه

    و اتفاقی که افتاد بعد از فقط چند هفته وقتی از تهران اومدم بیرون که به دلیل اون احساساتی که داشتم و حسی بهم میگفت اینجا دیگه جای تو نیست بود متوجه شدم که اون شرکت به مشکلات زیادی خورده و مسائل زیادی برای نیرو ها به وجود اومده بود و کلی باعث ناراحتی و اذیتشون شده بود که خدا منو به موقع از اونجا فرستاده بود بیرون

    جالب اینجا بود که اون روزا من با هرکسی برمیخوردم تو زندگیم و هر اتفاقی میوفتاد همه در فرکانس خیلی بالایی بودن و همه چی عالی پیش میرفت

    تو همین جریانا بود که من برای ازدواج هم اقدام کردم به شکل کاملا رویایی که تو پروفایلم توضیح دادم من و عزیزدلم تونسیم باهم ازدواج کنیم

    بعد از همه این جریانا خیلی اتفاقات بزرگ و خوبی برامون افتاد و هر روز نشانه های حضور خدا تو زندگیم بیشتر و بیشتر میشد

    مثلا وقتی از تهران به اصفهان اومدم چون تو شهرستان بودم برای سرکار رفتن نیاز به ماشین داشتم و خب هنوز سرمایه برای خرید ماشین نداشتم

    پدر منم همیشه ادمی بود که حتی از دادن 1000 تومن به من هم به خودش خیلی فشار میومد هم به من خیلی فشار میاورد و اصلا ادمی نبود که چیزی رو به رایگان در اختیار کسی بزاره

    و همیشه همچین چیزی رو من تو زندگی تحمل کرده بودم و با سختی های زیادی در مورد مسائل خانوادگی رو به رو بودم

    حتی زمانی که ما میخواسیم نامزد کنیم پدر من برای خریدن طلا و کارایی که برای ازدواج همه میکنن سرباز میزد

    اما به طرز عجیبی اون روزی که من گفتم اصفهان برای کار استخدام شدم تو قرعه کشی سایپا برای پدرم یه ماشین ثبت نام کردیم و اون ماشین دراومد بنامش و به من گفت که حالا که این ماشینو دارم تو ماشین منو بردار و باهاش برو سرکار دست تو باشه ماشین

    باز همه چی گذشت و تو اسفند ماه سال قبل یه حسی و هدایتی به من گفت که دیگه وقتشه بیزینس خودتو داشته باشی و اینجا دیگه شرایط جوری نیست ک بخوای بمونی

    من نیرو های خوبی تربیت کرده بودم و هنوزم که هنوزه با هم صحبت میکنیم و میگن بهترین تغییرات برای ما با مدیریت و اموزش های شما بوده و حتی چندتاییشون الان از منم تو درامد جلو زدن ولی اون موقع به حسم گوش دادم و از اون شرکت اومدم بیرون و باز یکماه بعد متوجه شدم که مشکلاتی تو شرکت به وجود اومده که اگر من نیومده بودم بیرون مشکلات گریبان منو میگرفت و بازم هدایت خدا منو به موقع از مشکلات بیرون کشید.

    بعد از اواخر سال بود که من یه تصادفی داشتم که باعث شد چند وقتی بخاطرش خونه نشین بشم و وقفه بیوفته برای برنامه هایی که داشتم و خب کمی هم اون موقع دست از کار کردن روی خودم برداشتم و ورودی های نامناسب گرفتم ولی زود به خودم اومدم و سعی کردم ورودی هاموو کنترل کنم و جالب این بود که به خاطر تعهدی که داشتم پاسخ های خوبی هم میگرفتم مثلا با اینکه کار نداشتم ولی پول از جاهای مختلف میرسید و کلی اتفاقات قشنگ میوفتاد تا اینکه باز برای ارامش بیشتری داشتن و کار کردن روی خودم تصمیم گرفتیم با همسرم به کیش سفر کنیم

    تو سفرمون هدایتای زیادی بود از گرفتن بلیط از جور شدن پول سفر از اینکه وقتی میخواسیم بریم کیش دیدیم که خواننده مورد علاقمون تو تهران کنسرت داره و گفتیم بعد از کیش باید بریم تهران و اونحا بریم کنسرت ولی به محض ورودمون به کیش یه بنر بزرگ دیدیم که دقیقا همون شب ورودمون اون خواننده تو کیش کنسرت داشت و همون موقع کنسرت رو رزرو کردیم و یه کنسرت عالی رو تجربه کردیم

    یا مثلا همسرم خیلی خیلی علاقه داشت که اونجا عکاسی کنیم و عکسامونو چاپ کنیم که یه کلکسیون از عکسایی که تو زمانای مختلف گرفتیم درست کنه بعدا بزاره تو خونمون و با یه عکاسی اشنا شدیم که عکسای خیلی با کیفیتی ازمون گرفت و بهمون داد

    یا حتی اینکه تو هوای گرم کیش یروز هوس ابدوغ خیار کردیم دنبال نون خشک و ماست بودیم که خودمون درست کنیم بخوریم که دیدیم یه ونی کنار ساحل نوشته ابدوغ خیار هم داریم و سفارش دادیم و بهترین ابدوغ خیار عمرمونو اونجا کنار دریا خوردیم و چقد لذت بخش بود و چقدر هم من تحسین کردم ایده اون فروشنده رو که یه فست فودی بود و اینم به گزینه هاش اضافه کرده بود و باهاشم کلی پول میساخت تو اون هوای گرم که ابدوغ خیار خیلی میچسبه

    بازم از همزمانی بخوام بگم زمانی بود که ما تو فکر اجاره کردن خونه و ازدواج کردن بودیم که یکی از دوستان مشترکمون از دانشگاه یشب دعوتمون کرد خونشون و وقتی نشستیم دور هم صحبت از خونه شد شوهر دوستمون به من گفت از الان ذهنتو به فکر کردن به اجاره نشینی عادت نده و برو تو فکر خرید خونه

    من همونجا گفتم خدایا این هدایت تو بود برای اینکه ماخونه بخریم و همون فردای اون روز من و همسرم رفتیم چند جا خونه دیدیم برای خرید در حالی که تو حساب من زیر 500 هزار تومن پول بود و نزدیک به 3 4 ماه ما خونه های مختلفی رو دیدیم و فرکانس خواستمونو ارسال کردیم تا اینکه همین هفته گذشته ما مقداری از پولمون جور شد و رفتیم پیش یه املاکی و گفتیم ما یه خونه با این ویژگی ها میخوایم اونم یه خونه ای رو به ما نشون دادو گفت این هست ولی الان مستاجر داره و باید با مستاجرش بخرید و بهش اجاره بدید تا یسال قرار داد داره و تو قیمت خونه هم تاثیر داشت چون پول پیش مستاجر از قیمت خونه کم میشد و دقیقا میشد همون مقدار پولی که ما میتونسیم پرداخت کنیم و ما حتی چون مستاجر تو خونه نبود نتونسیم خونه رو ببینیم فقط من گفتم اگ این هدایت خدا بوده من همین خونه رو میخوام و همون موقع قولنامه کردیم و فردای اون روز وقتی رفتیم خونه رو ببینیم دیدم که دقیقا این همون خونه و نقشه ایه که من انتظار داشتم و چقد زیبا خدا منو هدایت کرده بود

    خیلی اتفاقات زیادی تو این مدت افتاد که واقعا هر چقدم یه انسان باهوش و با استعداد باشه به قول استاد نمیتونه اعتباری به خودش بده و واقعا همش کار خداست

    همین دیشب به یکی از دوستام زنگ زدم صحبت کنیم در حالی که دوروز پیش بهش پیام داده بودم که هر وقت ازاد بودی خبرم کن زنگت بزنم

    دوستم گفت من این مدت درگیر اجاره کردن خونه بودم که به تازگی به تهران مهاجرت کرده و چون خیلی ذهنم درگیر بود صبر کردم تا یکم ازاد تر بشم بعد صحبت کنیم

    صحبتایی که تو تماسمون شد خیلی کمک کننده بود هم به خودم هم به دوستم که تازه پا گذاشته رو یه ترس بزرگ و یه مهاجرت بزرگ داشته

    و به قول خودش خدا قشنگ همه چیو کنار هم چیده به موقع درستش حتی همینکه ما امشب با هم صحبت کنیم که من اروم باشم بتونم طولانی صجبت کنیم و تو این حرفا رو بزنی که منو هدایت کنه به راه درست و از این استرس این چند روز در بیاره منو و یادم بندازه خدا برامون چه برنامه هایی داره.

    خیلی میتونم در این مورد مثال بیارم و حرف بزنم

    به قول استاد ساعتها و روز های میتونم از این موضوع صحبت کنم و چقد لذت بخشه برام فکر کردن و توجه کردن بهش

    امیدوارم که توفیق عمل بیشتر از قبل بهم داده بشه

    خیلی خیلی عاشقتونم

    منتظر اتفاقای عالی و قسمت های بعدی سفر هستم و میخوام به تعهدی که دادم بیش از پیش عمل کنم و توجه بیشترم رو روی خواسته هام بزارم و مطمعنم که اتفاقات بی نظیر تری از اینی که تا به امروز تو زندگیم بوده منتظرمه

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  2. -
    سید مهدی حسینی قورتانی گفته:
    مدت عضویت: 1946 روز

    سلام سید عزیزم

    بازم از تجربیاتت گفتی و بازم من احساس کردم که چقد برام آشناست حرفات و افکارتو کارایی که میکنی

    اره منم همین خواسته ها رو داشتم و دارم، اره منم همیشه پلن داشتم تو دوران سربازیم که از یه ماه دیگه شروع میشه استفاده کنم و کلی سفر برم

    اولین باری که حرفاتو گوش دادم زمانی بود که تو کلاب هاوس از تجربیاتت گفتی و از ازدواجت گفتی

    یادمه اون موقع یکی از چالش های بزرگ زندگیم همین موضوع بود چون نه سربازی داشتم نه درامد بالا نه شرایط مناسب برای ازدواج و حتی مخالفت شدید هردوتا خانواده

    بعد از چندین بار گوش دادن به صحبتات ایمانی در من شکل گرفت که یادمه حتی همون هفته تو همون پستی که از صحبتت تو سایت بود کامنت گذاشتم یجا استخدام شدم که خودتم اتفاقا جواب کامنتو دادی و رشد درامدی رو اونجا تجربه کردم

    چند هفته بعدش با جسارتی که از شنیدن نتایجت برا ازدواج گرفته بودم رفتم خواستگاری و در کمال تعجب همه چیز در یک شب به نفع من شد و رقم خورد و خیلی راحت ازدواج کردیم در حدی که همین الانم هرکسی منو میبینه میگه تو چجوری متاهلی تو ک نه خدمت رفتی و نه فلان و نه بیسار

    میگم خدای من خیلی کارش درسته

    اقا بگذریم رسیدیم به جایی که من باید انتخاب میکردم کلی باج بدم و نرم خدمت، یا اینکه برم و تجربه کنم و دوران خدمتمم به بهترین شکلی که کسی ندیده بسازم

    و تصمیم گرفتم بجای باج دادن به شیطان و احساسات بدم برم خدمت و با باور های درست بهترین دوران سربازی رو بسازم که یک‌ ماه دیگه هم اعزاممه و خب شرایط هم جوری پیش رفت که تا الان میدونم اونجاها و تو اون شرایطی که دلخواهم نبود نمیوفتم

    و میدونم هرانچه پیش رومه خیر و برکته

    اما همیشه به این فکر میکردم که تو دوران خدمتم قراره کلی استفاده کنم و برم مسافرت و دورایرانو تو این دوسال بگردم و سفرای خارجی رو برم و…

    که خداروشکر بازم یکی از اون کامنتای خفنتو دیدم که بهم گفت ببین چقد راحت میشه

    ببین اصن دور ایران گشتن که کاری نداره

    تو میتونی بری هرکجا که دلت خواست

    و مخصوصا از اون قسمت دلم تیشرت خواست خیلی خوشم اومدم😂 چون من همیشه خدا مثل استاد عباسمنش دلم تیشرت میخواد و اینکه لخت باشم حتی تو زمستون زورم میاد لباس بپوشم

    خلاصه که کامنتات برام حکم اینو داره که هم فرکانسی با خواسته هام بالاتر رفته و به زودیبه فاصله چند هفته قراره اتفاق بیوفته

    عاشقتم مطمعنم که این سفر خیلی خیلی برات درس داره برات لذت داره و کلی قراره از تجربیات خوبت بازم برامون بگی من که بی صبرانه منتظر شنیدنش هستم.

    و البته دوس دارم از اون. فایل هایی هم که ضبط میکنی در صورت امکان بتونم استفاده کنم

    عاشقتم در پناه رب حال دلت عالی باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: