دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان عزیز این سایت الهی
نمیدونم چطور از خدای خوبم تشکر کنم و چطور از شما استاد عزیزم بابت این فایل پر از آگاهی های ناب پروردگار عزیزم
استاد خواستم بگم که این فضای روحانی و ملکوتی ای که شما گفتید فرکانسش ما رو هم گرفت و قشنگ اون حس و حال شما رو من هم داشتم وقتی که حالتون گفتید عالیه و وقتی که حتی با شن ها بازی میکردین
استاد داری چیکار میکنی با ما استاد داری انقلابی در وجود من و همه دوستان عزیزم بپا میکنی همه دارن این روزها از انقلاب فیزیکی و کشوری حرف میزنند ولی شما داری انقلابی در وجود تک تک ما و مخصوصا خودم ایجاد میکنی انقلابی که از توحید میاد از هدایت الله مهربان میاد از تغییر خودت میاد از خود ارزشی میاد از توکل تنها به رب میاد ن توکل به غیر خدا
استاد توی این فایل بار ها و بارها اشک ریختم و شکر خدا کردم روز صبح جمعمون رو ساختی استاد عزیزم
این فایل بخدا قسم اگر فقط همین یک فایل رو میخواستین قیمت بذارین و بذارید برای فروش به جرات میگم قیمت نداشت ولی شما رایگان در سایت گذاشتید و از تجربیات و هدایت های خداوند گفتید توی بخش کوچکی از زندگیتون استاد این فایل خیلی گرانبهاست و من خودم باید بارها و بارها گوش کنم و یادداشت بردارم ازش همین الان کلی یادداشت نوشتم
استاد تحسینت میکنم هم شما و هم مریم بانو رو که چقدر شما دو نفر وارسته هستید و چقدر به هدایت ها و نشانه های خداوند ایمان دارید و تسلیم خداوند هستید و این یک ویژگی بارز شما دو عزیز هست و چقدر شما خودتون رو در جریان هدایت های ناب پروردگار قرار میدید واقعا تحسین برانگیز هست
خیلی نکته های خوب و زیادی رو گفتید و من فقط تنها به بخشی از اونها اشاره میکنم تا به خودم یادآوری کنم و ردپا بذارم از خودم
شما اول فایل گفتید اهداف سالتون رو نوشتید و از خدا خواستید و صدا و تصویر برای خودتون ضبط کزدین من هم باید به این صورت عمل کنم
این فضای صحرا خیلی رویایی و بی نظیری هست استاد و خیلی انرژی مثبت بسیار بالایی داره چقدر دوست دارم که این فضاهای زیبا رو از نزدیک خودم تجربه کنم
و از مریم بانو ممنونم که هدایت هایی که از اول این سفر داشتن رو نوشتن و به یاد خودشون آوردن و به ماهم یاد دادند که حواسمون و حواسم به نشونه های خداوند باشه
از تصمیمی که گرفتید که بیاد ایران و بعد کنسل شدنش چقدر خوب درک میکنید این پیام های خداوند رو
یک اعترافی بکنم همین جا
وقتی که گفتید میخواستی بیاید ایران بعد کنسل شد بخاطر این شرایط ایران من خوشحال شدم که نتوانستید بیاید چون حس کردم من هنوز آمادش نبودم که بتونم با شما هم مدار بشم و از نزدیک توی دوره های حضوری شما باشم واین یک نکته مثبت برای من هست که بیشتر روی خودم کار کنم تا در زمان درست و مکان درست شما رو زیارت کنم
یک نکته خوب گفتید و این هست که همیشه از خدا برای کوچکترین مسایل هدایت بخواین و بدونید که اون جواب میده و فقط تو باید جرأت انجام دادنش رو داشته باشی من این رو به خودم میگم که هدایت اومده ولی انجامش ندادم
نکته بعدی وقتی که من با یک فضایی هم فرکانس نباشم حتی اگر هم خودم بخوام نمیتونم برم اونجا چون جهات این اجازه رو نمیده
واقعا من بارها پیش اومده که دوست داشتم جایی باشم یا با کسی باشم اما اون فضا و یا اون فردا چون فرکانسش بالا بوده هرکاری که کردم نتونستم در اون فضا باشم و این رو واقعا میفهمم
نکته وقتی که من روی خودم کار کنم هدایت میشم به شرایط اتفاقات و آدم های بهتر که باعث آرامش شادی و تجربیات بهتر من میشن
خیلی مهم هست که من هر روز روی خودم کار کنم و نعمت های خداوند رو ببینم و قدردان این نعمت ها باشم و روی ورودی ها و باورهای کار کنم و بگذارم جهان هم کار خودش رو بکنه فقط من باید سمت خودم رو انجام بدم خدا هم سمت خودش رو انجام میده
من دارم زندگی خودم رو خودم خلق میکنم و عوامل بیرونی روی من اصلا تاثیری ندارند وقتی که من یک جور دیگه ای نگاه میکنم و این یک باور خیلی خوب هست که استاد عزیز داره و من هم باید بیشتر روی خودم کار کنم تا این باور رو بسازم برای خودم
این باور خوب رو هم استاد دارند و من هم دوست دارم داشته باشم و اینجا میگم
من عقلم رو میذارم کنار بخاطر ورودی هابی که داشته و محدود اطلاعاتی که داشته و بذارم که خداوند هدایتم کنه و روی عقلم زیاد حساب باز نکنم و ببینم که قلبم که جایگاه خداونده چی میگه
خدایا قلب من رو باز کن و گوش من رو شنوا کن برای شنیدن هدایت بیشتر و ذهن منطقی من رو کمنور تر کن تا هدایت های تورو ببینم و بشنوم
این دعا رو برای همه دوستان عزیزم میخوام و برای خودم
میخوام چند تا مورد از هدایت های خداوند در زندگی خودم بگم تا بیشتر ایمان بیارم بهش
من وقتی که میخواستم برم سر خونه زندگیم هیچ پولی نداشتم و ن پس اندازی فقطط تصمیم گرفته بودم برم و خیلی هم راسخ بودم به این تصمیم
و خیلی ها میگفتن که نمیشه و پول نداری و چطور میخوای بری و از این حرف ها و ذهنمم یاری میکرد باهاشون
اما اون صدای الله خیلی بلند بود توی قلبم و هیچی رو انکار نمی شنیدم و حرکت کردم و خداوند هدایت کرد افراد رو برای کمک به من و قلب هاشون رو نرم کرد برای من
یکی خونه رایگان داد
یکی لوازم قسطی با اقساط بلند مدت کم سود داد
یکی پول برای مجلس داد بی منت
یکی میوه داد یکی گروه عالی ارکستر برام آورد یکی فیلم بردار عالی شد برام
یکی ماشین برای مجلس در اختیارم قرار داد
و خیلی چیز های دیگه
این مال زمانی بود که من اصلا با این قوانین آشنا نبودم
دوران خدمتم به یک جایی هدایت شدم که نزدیک شهرم بود و تازه سه روز اونجا بودم سه روز شهر خودم بودم و توی بهترین مکان اون پادگان خدمت کردم
موقعی که میخواستم خونه برای خودم پیدا کنم خیلی گشتم و با اون مبلغ کم خونه پیدا نمیشد اما یک جا گفتم خدایا من خسته شدم و من تسلیم هستم خودت برام خونه پیدا کن و به طرز معجزه آسایی یک خونه نوساز و تمیز پیدا شد بایک صاحب خونه فوقالعاده نازنین و چقدر احساس خوبی داشتم در مورد اون خونه همش فکر میکردم که اون خونه مال خودم هست و حس عالی ای داشتم
در مورد کارم از شرکت اومدم بیرون بعد از سه سال و نمیدونستم باید چیکار کنم که خداوند هدایتم کرد به یک شغل خوب و عالی به اسم نجاری که واقعا لذت بخش هست برام و توی همین شغل هم کلی با افراد و شرایط بهتر روبرو شدم و بهتر بگم هدایت شدم
و خیلی مورد های دیگ
واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب این فایل ها که زندگی ساز هستند و من رو که خیلی جاها شرک داشتم رو داره به یک شخصیت دیگه ای تبدیل میکننه
و چقدر خوبه که ببینم و ببینیم نشانه های خداوند مهربان رو و تسلیم امر پروردگار باشیم و باشم
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1006MB69 دقیقه
- فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی66MB69 دقیقه
بسم الله النور
به نام خدایی که عاشقانه هدایت و حمایتم می کنه
اول که عکس فایل رو دیدم فکر کردم یه قسمت دیگه از سفر به دور آمریکاست. اما بعد دیدم عنوان و دسته ش چیز دیگه ایه. استاد جان یه فایل عالی برامون تو سفر ضبط کرده…چی بهتر از این؟ چقدر عالی و ارزشمند
واااااااو چه آسمون آبی؛ چه تصویر فوق العاده ای…صحرای پر از برف!!! فکر نکنم برف باشه استاد…..از همون شن های سفید قشنگه گمونم…واقعا انرژیش رو میشه حس کرد…چه فضای خداگونه ایه …چقدر زیباست … بله بله درست حدس زدم….شن های سفید روان هستن که مثل آرد نرمن. چقدر تحسنتون می کنم که همیشه توی همچین فضاهای بکری بدون کفش و به قول معروف پابرهنه راه می رین و انرژی ناب زمین رو از پاهاتون دریافت می کنین….
اوکی پس ما توی White Sand National Park هستیم…چقدر قشنگه زیبایی ببینیم و بشنویم و کلام خدا رو تو این فضای روحانی و پر انرژی از کلام بنده خوب خدا بشنویم
همین اول اشکهام سرازیر شد…خدای من!!! چی داری به من هانیه می گی؟! من هفته ای که گذشت همه ش همین رو می گفتم و توی ستاره قطبی و نیایش های صبح هام سوره حمد رو این چند روز تکرار می کردم…می گفتم خدایا کمکم کن همین یک سوره رو بفهمم..همین ایاک نعبد و ایاک نستعین رو بفهمم و با همه وجودم زندگی کنم…با همه وجودم می خواستم : اهدنا الصراط المستقیم …صراط الذین انعمت علیهم…غیر المغضوب علیهم و لاالضالین … هر روز میخوام خدایا هدایتم کنه به مسیر مستقیم…به مسیر و مدار اونهایی که بهشون نعمت دادی….نه اونها که بهشون خشمگین شدی و نه گمراهان … هر روز می گفتم خدایا الحمدلله رب العالمین ….کمکم کن فرق الله و رب رو تو همین یه جمله؛ همین یه آیه بفهمم که تویی که تنها فرمانروای جهانی و ستایش مخصوص توست …من از تنها فرمانروای جهان کمک میخوام و فقط و فقط اون رو می پرستم…من این هفته و خصوصا این سه روز اخیر هر روزم با این آیات و درخواست از خدا برای درک بیشتر و عامل بودن بهشون گذشت و الان که شما استاد عزیزم همینها رو گفتین و این آیات رو خوندین؛ مثل روز برام واضح شد که خدا داره بهم میگه: آفرین هانیه! همین فرمون برو جلو…همین راه درسته..ادامه بده…محکم تر و قوی تر؛ مصمم تر و مومن تر پیش برو
وای از این فضا استاد … گوارای وجودتون این حال خوب..گوارای وجودتون این همه انرژی روحانی و الهی که تو اون فضا جاریه…تحسینتون می کنم برای اینهمه متعهد بودنتون…برای بودنتون تو مدار زیبایی ها و نعمت ها و رزق بغیر حساب خداوند…هدایتتون به این مکان فوق العاده هم رزق بغیر حسابه … گوارای وجودتون خلوتی که با خدای زیبای زیبابین داشتین و خلق کلی خواسته جدید در قلبتون … مبارکتون باشه اجابت تک تک خواسته هاتون
من اشک هام بند نمیاد…خیلی منقلب شدم از دیدن این فضا و صحبت های اول فایل…خدا می دونه در ادامه چه کلام نورانی دیگه ای قراره بشنوم و چقدر منقلب بشم
مریم جانم چقدر تحسینت می کنم بابت توجه به این همزمانی ها و هدایت هاتون توی سفر…همین توجه کردن و نوشتنشون و اینجا دوباره مرورشون با ما؛ شما رو توی همین مدار و فرکانس همزمانی ها و هدایت های بیشتر و تجربه های لذت بخش بیشتر قرار میده. چقدر تحسینت می کنم که امروز که بلند شدی و این هدایت رو شنیدی؛ اقدام کردی و شروع کردی به نوشتن این همزمانی ها
۱- همزمانی توی خلق همین سفر به دور آمریکا : چقدر جالب استاد که شما یه برنامه سفر دیگه داشتین و حتی بلیت هم گرفته بودین و دودل بودین و منتظر هدایت … چقدر ازتون یاد می گیرم..چقدر شما واقعا و عملا قانون رو زندگی می کنین…چقدر هوشیارین به نشونه ها و هدایت ها و وقتی نشونه واضح رو دریافت کردین حتی خرید بلیتتون و بهایی که پرداخت کردین هم شما رو منصرف نکرد که به نشونه و هدایت الله اعتنا نکنین و این یعنی ایمان…ایمانی که عمل می آورد و هدایت شدین به این سفر رویایی و زیبا داخل آمریکا
۲- خرید تراک کمپر : چققققققدر جالب بود…. واقعا عجب برنامه ای چید خدا…راسته که خدا کار نمی کنه؛ شاهکار می کنه! سفر رو کنسل کنین … برنامه سفر آمریکا بذارین برای دو سه روز آینده …بین تراک کمپر و ون دودل باشین و چون زمان کوتاهه به نتیجه برسین که تراک کمپر الان گزینه بهتر و در دسترس تریه براتون و بعد از سرچ از کمپانی ببینین چندین ماه باید منتظر باشین و بعد هدایتی متوجه بشین که یه نفری که تراک کمپری با سایز و وزن و ویژگی های دلخواه شما خریده وبرای ماشین اون کوچیکه رو برای فروش گذاشته و از قضا اون هم دو روز زمان داره برای فروشش …خدااااای من!!!! و بازم از قضا پول نقد بخواد و شما بخاطر سفری که مهیاش بودین پول نقد هم داشته باشین والا با توجه به آخر هفته و تعطیلی بانک ها این معامله انجام نمیشد….الله اکبر!! کی می تونه اینها رو بچینه؟ کدوم مدیر برنامه ای؟ خدایا تو بی نظیری…تو بی نهایتی … تو علیمی … چطور از نیاز هرکدوم ماها تو نقاط مختلف این دنیات باخبری و نیازها رو رفع می کنی به این زیبایی؟
خداااااای من شما داشتین میومدین ایران استاد؟ باورم نمیشه … الان نمی دونم چی بگم…هم خوشحالم و هم ناراحت …اما نه! بیشتر خوشحالم که کنسل شد سفرتون…چون الان شرایط سفر برای من باتوجه به کارم مهیا نیست و اگه شما ایران بودین من با سر باید میومدم و خودم رو می رسوندم بهتون…خدا خواسته توی شرایط بهتر این دیدار برنامه ریزی بشه … ایمان دارم توی شرایط پر از آرامش و امنیت و آزادی قراره شما رو از نزدیک ببینم … حالا توی هر موقعیت مکانی که خودش می دونه…مهم اینه که من در بهترین مکان در بهترین زمان باشم و تو این مدت هم رشد تکاملیم رو طی کنم تا در مدار دیدار شما از نزدیک قرار بگیرم. قانون مدار و فرکانس میگه نمیشه در مدار و فرکانس مختلف با فرد یا محیطی باشی و اونجا قرار بگیری…جهان تو رو دور می کنه از محیط و افرادی که با تو هم فرکانس نیستن.
وقتی روی خودت کار میکنی؛ وقتی تسلیم هدایت خدایی؛ فقط سمت خودت رو عالی کار می کنی و اون وقت خدا هدایتت می کنه به شرایط بهتر و موقعیت های عالی تر و برات نشونه می فرسته و هدایتت می کنه که فاصله بگیری از جایی و موقعیتی که هم فرکانس تو نیست و تو وقتی تسلیم باشی دیگه با عقل و ذهن خودت کار نمی کنی و پیش نمیری…حتی اگه از دو ماه قبل بلیت گرفته باشی و چمدونت رو هم خورد خورد جمع کرده باشی و پلن های دور و درازی هم ریخته باشی. پای هدایت که میاد وسط؛ تسلیمی و عامل ترین…تحسینتون می کنم استاد عزیزم و باز هم ازتون یاد گرفتم و می گیرم
جمله طلایی که مربم جون نقل کردین از استاد : تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا؛ بدون استثنا؛بدون استثنا؛ حاصل کانون توجه ما و باورهای خودمونه …
درباره سفرهای بدون برنامه و هدایتی استاد باید بگم من خودم از اونهایی بودم که همیشه باید برنامه سفرم مشخص می بود…یعنی این رو جزو نظم و برنامه ریزی می دونستم و دلم میخواست یه پلن مشخص برای سفرهام داشته باشم و همسرم برعکس من آدم در لحظه و چقدر همیشه حرص می خوردم که ایشون برنامه مشخص نداره … البته فکر کنم اینکه ایشون دفتر فنی دارن و مثل من کارمند نیستن هم بی تاثیر نیست. چون خودش می تونه تنظیم کنه کی برگرده سر کارش و من نه…همون بحث آزادی زمانی که خواسته پررنگ منه … اما از وقتی با شما آشنا شدم و سفرهاتون و زندگی در بهشت رو دقیق تر دنبال می کنم من هم راحت و رها بودن رو دارم تمرین می کنم و به وضوح می بینم چقدر سبک و رها هستم و لذت بیشتری می برم..نمونه ش همین عید امسال و سفر به اصفهان زیبا که جزو بی نظیرترین و عالی ترین سفرهام بود
۳- همزمانی تولد راین و رفتن به کانزاس سیتی و هدایت به کلی نشنال پارک زیبا
۴- همزمانی رسیدن به یلوستون درست تو آخرین روزی که اجازه اقامت توش بوده … بودن در بهترین زمان از نظر آب و هوایی و بعد از رفتنتون از اونجا؛ باریدن برف سنگین تو اون موقعیت
۵- همزمانی تماس دوست هاتون و رفتن به سمت راس و تیفانی و مساعد بودن هوا برای پرواز
۶- هدایت به ترما پلیس از طرف راس و تیفانی و اینکه خود استاد دخواست آب گرم رو بدن و این هدایت رو دریافت کنن
۷- هدایت به آدام و آب گرم
۸- همزمانی آشنایی با خانواده جیسون و شب رویایی دور آتیش
خدایا تو هر لحظه هدایت می کنی؛ این منم که باید بشنوم…خدایا ذهن منطقیم رو خاموش کن و قلبم رو باز کن…هر روز می نویسم خدایا شنواترم کن؛ بیناترم کن به هدایت هات؛ به درک بودنت؛ به تسلیم بودنت؛ خدایا هر لحظه به الهاماتت بینا و شنوام کن…خدایا من رو رو دوشت سوار کن و تو من رو راه ببر…هرجایی که تو بگی..هر کاری که تو بگی …چون تو بر خودت وظیفه کردی که اجابتمون کنی به شرط ایمان و تسلیم من
۹- همزمانی کار توی لس آنجلس و برنامه دیدار حضوری با بچه های سایت که من بی نهایت تحسین می کنم این عزیزان رو
۱۰ – توقف در یه شهر کوچیک و نزدیکی به نمایندگی فورد و چقدر جذاب که ابتدا اینترنت قطع باشه و فکر کنن که شما از قبل وقت گرفتین و بعد از تموم شدن کارهاتون؛ اینترنت وصل بشه و متوجه بشن شما از قبل رزرو نکرده بودین و کلی خدمات هم گرفتین…اینه برنامه ریزی خدا
رب من
من رو شنواتر و بیناتر کن به دریافت هدایت هات؛ من رو تسلیم تر کن برای عمل به هدایت هات؛ من رو عامل تر کن رب من…خدایا من رو به آزادی مالی و زمانی برسون تا تجربه کنم این مدل سفرهای هدایتی رو نامحدود و بدون تایم لاین مشخص و صرفا با هدف لذت بردن و دیدن زیبایی ها. خدایا هدایتم کن یادم بیاد کجاها دل به تو دادم و از برنامه ریزی های ذهن منطقیم تبعیت نکردم و نتیجه عالی بوده…از خودت میخوام یادم بیاری و بنویسم تا این مرور و تکرار؛ ذهنم رو عادت بده به این کار و لاجرم نتایج زیباتری رو تجربه کنم
چیزی که الان یادمه سفر عیدمون به اصفهان بود. خب ما از قبل فکر می کردیم مثل هرسال میریم شهرمون به دیدن خانواده ها و البته که خواسته قبلی من این نبود و دلم یه سفر می خواست. دختر من امسال سال آخر دبیرستانه و کنکور داره و موسسه ای که باهاش کار می کنه ازش مشاوره می گیره اصفهان هست..خود همین هم و انتخاب و ثبت نام تو همچین موسسه ای که توی شهر محل اقامتمون نیست هدایت خدا بود. خلاصه اواخر سال ۱۴۰۰ مشخص شد که این موسسه یه اردوی مطالعاتی برای بچه های پایه ۱۱ و ۱۲ گذاشته که یه فرصت خوب بود برای جمع شدن بچه ها دور هم و استفاده از انرژی جمعی و ارتباط فیس تو فیس با مشاورهاشون. خب راه ما خیلی دور بود؛ پرواز مستقیم به اصفهان هم نبود و ماشینمون هم فروخته بودیم. خلاصه توی روزهای آخر ما تصمیم گرفتین که بریم اصفهان و به قول معروف هم فال و هم تماشا باشه؛ اما چون شب عید بود و ما هم دیر اقدام کرده بودیم و خب اصفهان هم شهر توریستیه؛ پرواز تهران – اصفهان راحت جا نمیداد. زاهدان – تهران رو گرفتم ومسیر بعدی رو سپردم به خدا و گفتم یه جوری جور میشه اگه قرار باشه بریم. فوقش اینکه زمینی میریم از تهران و یه ماشین رنت می کنیم. برای اقامت هم هر هتل و سایتی می زدیم و تماس می گرفتیم جا نمی داد و اونم دیگه سپردیم که همونجا پیدا می کنیم یه جای خوب
فرداش عصر یعنی یک روز قبل از بلیت تهرانمون؛ بلیت ها رو چک کردم و تونستم بلیت تهران – اصفهان که باز شده بود رو برای فردا صبح روزی که تهران می رسیدیم بگیرم و درست لحظه ای که گفتم خدایا برای اقامتمون هم خودت جور کن…همسرم زنگ زد و گفت دوست یکی از دوستاش که اصفهانه امروز زنگ زده بوده به دوستش و صحبت شد و اینم گفت که دوستمون داره میاد اصفهان و هتل نتونسته پیدا کنه. استاد ایشون حضوری رفته بودن یکی از همون هتل هایی که من تلفن زده بودم و گفته بودن تکمیله؛ برامون برای ۴ شب جا گرفته بود و همسرم هم هر ۴ شب رو پرداخت و رزرو کرد و به همین راحتی و با نهایت ارزشمندی همه چیز جور شد
مدتی که اصفهان بودیم هم پر از هدایت ها و هم زمانی ها و برنامه ریزی بی نظیر خدا بود. اینکه من و همسرم خیلی دلمون می خواست هتل عباسی اصفهان باشیم و اونجا جا نمیداد..هتلی که اون دوست عزیزبرامون گرفته بود؛ روبروی همون هتل عباسی بود. شب ها می تونستیم بریم توی محوطه و باغ بی نظیر اون هتل قدم بزنیم و از فضاش استفاده کنیم و ساعتها بشینیم و آش و بستنی و هرچیزی که سرو می شد بخریم و استفاده کنیم. بی نظیر بود اون هتل و خوشحال و سپاسگزار بودم از اینکه نزدیک این هتل هستم و میتونم رایگان از فضای سبز محوطه ش استفاده کنم.
استاد روز سوم؛ هتلی که بودیم گفتن مدت اقامتتون تموم شده و هرجور همسرم براشون با رسم شکل :) توضیح داد که ما ۴ شب رزرور کردیم و … متوجه نمیشدن..تا جایی که گفتیم حتما خیره و می گردیم دنبال یه هتل دیگه و چون قرار بود من یک هفته بیشتر بدون همسرم اصفهان بمونم تا زمانی که اردوی مطالعاتی دخترم توی دانشگاه اصفهان تموم بشه همسرم وسواس بیشتری داشت که جای خوبی بگیریم که خیالش راحت باشه. غروبش داشتیم قدم می زدیم من و همسرم توی همون خیابون که از جلوی هتل عباسی رد شدیم و یکهو؛ انگار یکی بهش بگه..همسرم گفت بریم اینجا هم بپرسیم و راهش رو کج کرد و دستم رو کشید به سمت هتل عباسی!!…رفتیم رسپشن و گفتیم از این تاریخ تا فلان تاریخ اقامت می خواییم…بسیار خوش برخورد و عالی بودن و چک کردن و برای فرداش اوکی دادن و برای هفته بعد هم گفتن به احتمال بالای ۹۰ درصد می تونیم بهتون اقامت بدیم چون هفته دومه و مسافرها کم کم میرن..فردا صبح خبر بگیرین….استاد مات و مبهوت بودیم از این هدایت بی نظیر خدا…من و همسرم انگار رو ابرها بودیم..اصلا باورم نمیشد اینجوری یهو راهمون کج بشه و بریم از هتل عباسی که اونقدر دوست داشتیم اونجا باشیم بپرسیم و اونها هم اتاق خالی داشته باشن.
ناگفته نمونه استاد که فردا صبح همون هتلی که اقامت داشتیم بهمون گفتن اشتباه حساب کردن و ما یک روز دیگه هم می تونیم بمونیم و ما خودمون نخواستیم و رفتیم هتل عباسی و با عزت و احترام برای کل هفته بعد رو هم تونستیم رزرو کنیم و همون روز هتلمون رو از این ور خیابون بردیم اونور خیابون و نگم که چقدر روزهای بی نظیر و فوق العاده ای رو اونجا تجربه کردیم…بعدش هم که همسرم و پسرم رفتن شمال من با نهایت عزت و ارزشمندی اونجا بودم و چند شب هم دخترم میومد پیشم و خلاصه همه چیز دست به دست هم داد که به راحت ترین شکل ممکن؛ خواسته رفتن اصفهان و دیدن و اقامت توی هتل عباسی برام رقم بخوره و خواسته مهمم که خلوت و تنهایی بود و چقدر به همه ما خوش گذشت … من و دخترم با بودن کامل توی اصفهان که خواسته قلبی هردومون بود…همسر و پسرم هم با بودن یک هفته اصفهان و یک هفته شمال که اونم خواسته قلبی شون بود و با این شرایط هر چهارنفرمون بهمون بی نهایت خوش گذشت در نهایت استقلال و احترام به حریم شخصی همدیگه…همینجا اینو هم بگم اینم از دستاوردهای من از آموزه های بی نظیر شماست والا من یک آدم بی نهایت آویزون بودم که معتقد بودم زن و شوهر باید بهم وصل باشن همیشه و همه جا ولی الان واقعا از این دلبستگی بدون وابستگی لذت می برم و همه مون واقعا خوشحالیم
همونجا باز یه اتفاق جذاب افتاد که یکی از روزهایی که ما رفته بودیم سی و سه پل متوجه شدیم آب رو که مدتها بود بسته بودن باز کردن و همون زمانی که ما اونجا بودیم زاینده رود زیبا پرآب بود و من و همسرم یه پیاده روی عالی و جذاب توی رودخونه داشتیم
نگم از راننده هایی که در خدمت ما بودن و بهترین جاهای اصفهان و بهترین محصولات و سوغاتی هایی که خود اصفهانی ها می دونستن و توریست ها کمتر مطلع بودن ما رو می بردن و به ما معرفی می کردن..بهترین رستوران ها؛ بهترین غذاها؛. بهترین جاهای تفریحی دنج و ناب؛ خودشون ازمون با گوشی مون عکس می گرفتن….اصلا بی نظیر بود و اون سفر واقعا یکی از رویایی ترین سفرهای ما شد…برگشتمون و بلیت گرفتنمون و … هم بماند
بازم از این همزمانی ها و هدایت های بی نظیر زیادن توی زندگیم استاد..هر روز و هر لحظه؛ اما دلم گفت اینها رو بنویسم که درباره سفر بود و بی ربط به حال و هوای سفر شما نبود و به امید خدا باز هم به سفرهای زیباتر و جذاب تر هدایت بشم….ممنون که باعث شدین این موارد یادم بیاد و باز هم از مرورشون لذت ببرم
در پناه الله یکتا شاد؛ سلامت؛ پر روزی؛ عاشق و سعادتمند باشین استاد عزیز و مریم جان
می بوسم روی ماهتون رو