دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان عزیز این سایت الهی
نمیدونم چطور از خدای خوبم تشکر کنم و چطور از شما استاد عزیزم بابت این فایل پر از آگاهی های ناب پروردگار عزیزم
استاد خواستم بگم که این فضای روحانی و ملکوتی ای که شما گفتید فرکانسش ما رو هم گرفت و قشنگ اون حس و حال شما رو من هم داشتم وقتی که حالتون گفتید عالیه و وقتی که حتی با شن ها بازی میکردین
استاد داری چیکار میکنی با ما استاد داری انقلابی در وجود من و همه دوستان عزیزم بپا میکنی همه دارن این روزها از انقلاب فیزیکی و کشوری حرف میزنند ولی شما داری انقلابی در وجود تک تک ما و مخصوصا خودم ایجاد میکنی انقلابی که از توحید میاد از هدایت الله مهربان میاد از تغییر خودت میاد از خود ارزشی میاد از توکل تنها به رب میاد ن توکل به غیر خدا
استاد توی این فایل بار ها و بارها اشک ریختم و شکر خدا کردم روز صبح جمعمون رو ساختی استاد عزیزم
این فایل بخدا قسم اگر فقط همین یک فایل رو میخواستین قیمت بذارین و بذارید برای فروش به جرات میگم قیمت نداشت ولی شما رایگان در سایت گذاشتید و از تجربیات و هدایت های خداوند گفتید توی بخش کوچکی از زندگیتون استاد این فایل خیلی گرانبهاست و من خودم باید بارها و بارها گوش کنم و یادداشت بردارم ازش همین الان کلی یادداشت نوشتم
استاد تحسینت میکنم هم شما و هم مریم بانو رو که چقدر شما دو نفر وارسته هستید و چقدر به هدایت ها و نشانه های خداوند ایمان دارید و تسلیم خداوند هستید و این یک ویژگی بارز شما دو عزیز هست و چقدر شما خودتون رو در جریان هدایت های ناب پروردگار قرار میدید واقعا تحسین برانگیز هست
خیلی نکته های خوب و زیادی رو گفتید و من فقط تنها به بخشی از اونها اشاره میکنم تا به خودم یادآوری کنم و ردپا بذارم از خودم
شما اول فایل گفتید اهداف سالتون رو نوشتید و از خدا خواستید و صدا و تصویر برای خودتون ضبط کزدین من هم باید به این صورت عمل کنم
این فضای صحرا خیلی رویایی و بی نظیری هست استاد و خیلی انرژی مثبت بسیار بالایی داره چقدر دوست دارم که این فضاهای زیبا رو از نزدیک خودم تجربه کنم
و از مریم بانو ممنونم که هدایت هایی که از اول این سفر داشتن رو نوشتن و به یاد خودشون آوردن و به ماهم یاد دادند که حواسمون و حواسم به نشونه های خداوند باشه
از تصمیمی که گرفتید که بیاد ایران و بعد کنسل شدنش چقدر خوب درک میکنید این پیام های خداوند رو
یک اعترافی بکنم همین جا
وقتی که گفتید میخواستی بیاید ایران بعد کنسل شد بخاطر این شرایط ایران من خوشحال شدم که نتوانستید بیاید چون حس کردم من هنوز آمادش نبودم که بتونم با شما هم مدار بشم و از نزدیک توی دوره های حضوری شما باشم واین یک نکته مثبت برای من هست که بیشتر روی خودم کار کنم تا در زمان درست و مکان درست شما رو زیارت کنم
یک نکته خوب گفتید و این هست که همیشه از خدا برای کوچکترین مسایل هدایت بخواین و بدونید که اون جواب میده و فقط تو باید جرأت انجام دادنش رو داشته باشی من این رو به خودم میگم که هدایت اومده ولی انجامش ندادم
نکته بعدی وقتی که من با یک فضایی هم فرکانس نباشم حتی اگر هم خودم بخوام نمیتونم برم اونجا چون جهات این اجازه رو نمیده
واقعا من بارها پیش اومده که دوست داشتم جایی باشم یا با کسی باشم اما اون فضا و یا اون فردا چون فرکانسش بالا بوده هرکاری که کردم نتونستم در اون فضا باشم و این رو واقعا میفهمم
نکته وقتی که من روی خودم کار کنم هدایت میشم به شرایط اتفاقات و آدم های بهتر که باعث آرامش شادی و تجربیات بهتر من میشن
خیلی مهم هست که من هر روز روی خودم کار کنم و نعمت های خداوند رو ببینم و قدردان این نعمت ها باشم و روی ورودی ها و باورهای کار کنم و بگذارم جهان هم کار خودش رو بکنه فقط من باید سمت خودم رو انجام بدم خدا هم سمت خودش رو انجام میده
من دارم زندگی خودم رو خودم خلق میکنم و عوامل بیرونی روی من اصلا تاثیری ندارند وقتی که من یک جور دیگه ای نگاه میکنم و این یک باور خیلی خوب هست که استاد عزیز داره و من هم باید بیشتر روی خودم کار کنم تا این باور رو بسازم برای خودم
این باور خوب رو هم استاد دارند و من هم دوست دارم داشته باشم و اینجا میگم
من عقلم رو میذارم کنار بخاطر ورودی هابی که داشته و محدود اطلاعاتی که داشته و بذارم که خداوند هدایتم کنه و روی عقلم زیاد حساب باز نکنم و ببینم که قلبم که جایگاه خداونده چی میگه
خدایا قلب من رو باز کن و گوش من رو شنوا کن برای شنیدن هدایت بیشتر و ذهن منطقی من رو کمنور تر کن تا هدایت های تورو ببینم و بشنوم
این دعا رو برای همه دوستان عزیزم میخوام و برای خودم
میخوام چند تا مورد از هدایت های خداوند در زندگی خودم بگم تا بیشتر ایمان بیارم بهش
من وقتی که میخواستم برم سر خونه زندگیم هیچ پولی نداشتم و ن پس اندازی فقطط تصمیم گرفته بودم برم و خیلی هم راسخ بودم به این تصمیم
و خیلی ها میگفتن که نمیشه و پول نداری و چطور میخوای بری و از این حرف ها و ذهنمم یاری میکرد باهاشون
اما اون صدای الله خیلی بلند بود توی قلبم و هیچی رو انکار نمی شنیدم و حرکت کردم و خداوند هدایت کرد افراد رو برای کمک به من و قلب هاشون رو نرم کرد برای من
یکی خونه رایگان داد
یکی لوازم قسطی با اقساط بلند مدت کم سود داد
یکی پول برای مجلس داد بی منت
یکی میوه داد یکی گروه عالی ارکستر برام آورد یکی فیلم بردار عالی شد برام
یکی ماشین برای مجلس در اختیارم قرار داد
و خیلی چیز های دیگه
این مال زمانی بود که من اصلا با این قوانین آشنا نبودم
دوران خدمتم به یک جایی هدایت شدم که نزدیک شهرم بود و تازه سه روز اونجا بودم سه روز شهر خودم بودم و توی بهترین مکان اون پادگان خدمت کردم
موقعی که میخواستم خونه برای خودم پیدا کنم خیلی گشتم و با اون مبلغ کم خونه پیدا نمیشد اما یک جا گفتم خدایا من خسته شدم و من تسلیم هستم خودت برام خونه پیدا کن و به طرز معجزه آسایی یک خونه نوساز و تمیز پیدا شد بایک صاحب خونه فوقالعاده نازنین و چقدر احساس خوبی داشتم در مورد اون خونه همش فکر میکردم که اون خونه مال خودم هست و حس عالی ای داشتم
در مورد کارم از شرکت اومدم بیرون بعد از سه سال و نمیدونستم باید چیکار کنم که خداوند هدایتم کرد به یک شغل خوب و عالی به اسم نجاری که واقعا لذت بخش هست برام و توی همین شغل هم کلی با افراد و شرایط بهتر روبرو شدم و بهتر بگم هدایت شدم
و خیلی مورد های دیگ
واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب این فایل ها که زندگی ساز هستند و من رو که خیلی جاها شرک داشتم رو داره به یک شخصیت دیگه ای تبدیل میکننه
و چقدر خوبه که ببینم و ببینیم نشانه های خداوند مهربان رو و تسلیم امر پروردگار باشیم و باشم
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1006MB69 دقیقه
- فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی66MB69 دقیقه
به نام نقاش زیبایی ها
سلام به استاد و مریم عزیزم، و دوستان نازنینم در سریال سفر به دور آمریکا
استاد دیدن شما در این دشت بزرگ برفی(!) که تا چشم کار میکنه یکپارچگی هست و صلح و آرامش، به من هم این آرامش رو منتقل کرد تا با ذهنی خالی از دغدغه بشینم و با ذوق و اشتیاق وصف نشدنی دست در دست شما بگذارم، و با شما همراه بشم برای این دورهی الهی واقعا.
راستش تایتل این قسمت به تنهایی کافی بود که ذهنم بی هیچ تقلایی خلع سلاح بشه و با قلبم همراه.
“پیروی از هدایت های الهی و پدیده همزمانی”
انقدر فرکانس شما خالص بود که یه حسی درونم وادارم کرد که هر برنامه از پیش تعیین شدهای که امروز دارم رو رها کنم
و در این عصر دل انگیز با وزش باد پاییزی که دستان درختان رو سو سو میبره در یک سکوت آرام و طبیعتی فوقالعاده زیبا، خودم رو به یک بستنی چند اسکوپه حرفهای دعوت کنم. و فاارغ از اوضاع بیرونی، ذهنم رو با آرامش متمرکز کنم به تمرین این جلسه و زیبایی واقعا روحانی و ملکوتی White Sands National Park..
شروع این تمرین شاید براتون جالب باشه که بدونید، دیدن این قسمت حتی برای من هدایت خداوند بود!! حینی که شب قبل با گوش دادن به یکی از فایل ها به خواب رفتم، صبح زود بلند شدم و با باز کردن گوشیم دوباره اون فایل رو پلی کردم.. داخل فایل، شما یک تمرینی دادید و من بلافاصله بلند شدم و دفترم رو باز کردم و شروع کردم به نوشتن تمرین و دقیقا حین تمرین بود که یک آن یادم اومد که باید چیزی رو داخل اکانتم چک کنم و منی که معمولا شب ها سایت رو چک میکنم، بعد از انجام تمرینم اولین کاری که انجام دادم این بود که به سایت اومدم و دیدم که شما فایل جدید گذاشتید. حقیقتش من تازه شروع کردم به دیدن و نوشتن درباره هر قسمت این (سفر که چه عرض کنم) بلکه دوره واقعا! و خیلی عقب تر از شما هستم و به قول خانم شایسته، خط فکری که داشتم حساب کتاب کردن بود که چطور خودم رو به شما برسونم. و هرچی که با عقلم فکر میکردم، میدیدم چون هر روزم پر هست از فعالیت هایی که باید در راستای هدفم انجام بدم و توانمندی هایی که باید گسترش شون بدم، فقط زمان برای نوشتن یک کامنت در روز دارم و حتی با نوشتن روزی یک کامنت هم نمیتونم به شما و بچه ها برسم.. تا اینکه امروز با دیدن این عنوان گفتم این یک نشانه هست و همونطور که گفتم واقعا حساب کتابهای ذهنم خلع سلاح شدن و با گوش دادن به توضیحات تون، فهمیدم که باید تسلیم بشم و حتی برای نوشتن و همراه شدن در این دوره با شما هم هدایت خداوند رو بخوام و این نشانه ای بود که از قالب برنامه منطقی ذهنم و دو دوتا چهارتا کردن اینکه چکار کنم تا بهتون برسم خارج بشم و از همین جا از همین قسمت با شما همراه بشم و جلو بیام چون مگه میشه بحث درباره هدایت باشه و قلب من عقب بکشه برای نوشتن مفصل در این باره؟؟! و این هدایت خداوند بود که راه رو بهم نشون داد و انگار که باید این فایل رو میدیدم و حتما دربارش بنویسم..
هدایت دیگهای که وجود داره همین شروع کردن این دوره با شما بود. چون همونطور که گفتم خیلی غرق در انجام یکسری کارها هستم که گاها از اطرافم غافل میشم و خیلی اوقات بیرون نمیرم. و اصلا قصدم شروع سفر به دور آمریکا نبود! و میخواستم روی ادامه دوره عزت نفس کار کنم، اما همونطور که گفتید درخواست قلب و ذهن جدیدی که شما تربیت شون کردید با آموزه ها و قاب دوربین تون، دیدن زیبایی ها و توجه به نکات مثبت در تکمیل فعالیت های روزانهام بود. و یادم میاد دو روز پیش که شروع کردم به دیدن اولین قسمت این دوره به خدای خودم گفتم، همونطور که اجابتم کردی خودت هدایتم کن برای دیدن چیزی که باید ببینم و بهم کمک میکنه، شنیدن چیزی که باید بشنوم و بهم کمک میکنه.. و اولش میخواستم نوشتن رو در برنامهام قرار ندم چون نیاز داره به یک انرژی و تمرکز ظریف، اما بعد از دیدن اولین قسمت گفتم نمیتونم ننویسم!! و آخرین درخواستی که داشتم نوشتن چیزی که باید بنویسم که بهم کمک میکنه. استاد دلیلی که میگم این سری قسمت برام مثل دوره میمونه دقیقا همینه چون با همون اولین قسمت و نکاتی که ازش در آوردم گفتم خدایاا این سفر هست یا یک دوره که همچین شروعی پر از آگاهی و یادآوری در زمینه های مختلف برام داشته!! فکرش رو که میکنم میبینم درواقع خداوند دوباره من رو اجابت کرد و بجای دورهای که قرار بود کار کنم، هم من رو به یک دوره جدید هدایت کرد و هم یک سفر پر از زیبایی و نکات مثبت و پر هدایت. و به لطف این هدایت زیبا الان درکنار شما هستم ^^
بعد از اینکه دیدم مریم جان داخل گوگل کیپ هدایت های این سفر رو نوشته، من هم رفتم و هدایت های این سال رو نوشتم! و دیدم انقدر تعدادشون زیاده که حتی خیلی هاشون رو فراموش کرده بودم و هرچند دقیقهای یادم میومد که عه اینجا هم هدایت شدمااا، اون یکی اتفاق هم هدایت بوداا و خلاصه هنوز که هنوزه داره یادم میاد😂 اما چندتا از تجربه های قشنگی که داشتم رو با شما به اشتراک میگذارم..
عه همین الان یک هدایت و همزمانی دیگه یادم اومد! چرا راه دور برم، این چند روز تمام خانوادم به مسافرت رفتن و فقط من تصمیمم بود شیراز بمونم و الان که فکرش رو میکنم تازه میفهمم که من بااید شیراز میموندم تا بتونم تمرکزی روی این دوره و کارهای دیگهام کار کنم. اگر من به این سفر همراه خانوادم میرفتم شاید لذت میبردم اما اصلااا قابل مقایسه با لذتی که الان دارم بواسطه کار کردن روی خودم و این دوره تجربه میکنم نبود و فرصتی ایجاد نمیشد برای اینکه نشانه ها رو ببینم و هدایت بشم برای شروع و نوشتن این دوره و دوباره صیقل دادن روح و ذهنم!
یا مثلا چندوقت پیش یک مسیر نسبتا طولانی رو باید با یکی از دوستانم پیاده روی میکردیم برای برگشت از مدرسه.. و چون این مسیر طولانی بود، منم به صحبت هامون جهت دادم برای تمرکز روی قوانین جهان و در اصل یادآوری اونها به خودم و تا نیمه اول مسیر مشغول صحبت در این باره بودیم. وقتی به نیمه راه رسیدیم، توقف کوچیکی داشتیم و بعد از این همه متوجه شدیم که تشنه شدیم.. برای خرید آب هرجا میرفتیم میگفتن که کارت قبول نمیکنن و حتما باید نقد حساب کنیم!! و هیچ کدوم مون پول نقد همراه مون نبود و ATM هم اون نزدیکی نبود. خلاصه نمیشد از خیر تشنگی هم بگذریم چون نصف بیشتر راه مونده بود، و من بدون هیچ آگاهی قبلی به دوستم گفتم بیا یه ۵ مین دیگه بشینیم و بعد راه بیفتیم.. استاد سر ۵ دقیقه بلند شدیم و همین که راه افتادیم دیدیم دو نفر از دوستای دیگه مون از خم پیج یک خیابونی گذشتند و روبروی ما قرار گرفتن. و جالبه بدونید ما قبل از پیاده روی داخل مدرسه اونها رو دیدیم که بهمون گفتن باید جایی برن و عجله دارن و اصلا وقتی ما اونها رو دیدیم در مخیله مون هم نمیگنجید که دوستامون از کجا اومدن!! و وقتی به هم نزدیک شدیم تازه باورمون شد، و وقتی بهشون گفتیم که احیانا پول نقد باهاشون هست، در کمال تعجب گفتن که بیشتر از نیازمون هم داریم! حالا اونها هم افرادی بودن که بیشتر اوقات کارت داشتن و پول نقد باهاشون نبود اما اون روز به ما بیشتر از نیازمون هم دادن و گفتن همینطوری پیش تون باشه! خدای من همین الان تمام صحنه ها جلوی چشمم رد شدن.. استاد اون لحظه یادم به این جمله تون افتاد که :
“دستان خداوند از جایی که فکرش رو هم نمیکنید وارد زندگی تون میشن و با عشق بهتون کمک میکنند”
من اون لحظه قشنگگ با سلول هام این گفته تون رو لمس و تجربه کردم. اگر ما اون چند دقیقه دیلی رو نداشتیم، اصلاا دوستان مون رو نمیدیدیم و از پشت سر همدیگه رد میشدیم! ببینید چی میشه که ما همینجوری فقط چند دقیقه صبر میکنیم و بعد که تازه بلند میشیم برای حرکت اتفاقا همون لحظه میبینیم دو نفر شبیه دوستامون از خم یک خیابونی رد میشن که تا نزدیک نشدیم باورمون نمیشد خودشون باشن و اونها بهمون کمک میکنن و میرن! انگار ماموریت شون این بود که در اون لحظه در اون مکان باشن تا به ما کمک کنند. چقدر هدایت و همزمانی خداوند رو اونجا من لمس کردم و در ادامه مسیر چقدررر با دوستم روی این اتفاق تمرکز کردیم و هی دربارش حرف زدیم هی یادآوری کردیم که بواسطه توجه و تمرکز قبلی مون که روی قوانین بود این تجربه رو داشتیم و انقدر داشتیم مرور میکردیم که اتفاقاا هدایت شدیم به تجربه بعدی..
در ادامه نشانهای دیدیم که از راه اصلی نریم و بعنوان میانبر از یک کوچه دیگه بریم و ظاهر ابتدای کوچه هم نا زیبا بود اما چون نتیجه داغ تو دستامون داشتیم گفتیم که همین مسیر رو باید بریم.. استاد هرچقدر وارد کوچه میشدیم انگار که از شهر دور میشدیم!! با اینکه اون کوچه در وسط شهر بود اما هرچقدر داخل میرفتیم صدای شهر کمتر میشد تا جایی که کلا قطع شد و دور تا دورمون باغ و خونه های ویلایی و صدای مرغ و خروس و جوجه و اسب بود دقیقا یادم به پرادایس افتاد. من اون لحظه یک آن ترسیدم که واقعا نکنه اینجا یه روستایی باشه دور از شهر! و انگار اصلا درِ شهر رو بستیم و یک در دیگهای به دنیای دیگه به رومون باز شد!! انقدر رویایی و جادویی بود.. و اگر دوستم کنارم نبود، واقعا شک میکردم که از یکی از شلوغ ترین جاهای شهر واقعا ما به اینجا رسیدیم؟ و چه انسان های دوست داشتنی اونجا بودن و چه ویلاهای زیبایی ساخته بودن و کلی هم عکس گرفتیم.. بعد فهمیدم که در مسیر اصلی تصادفی شده بود گویا و تازه با این فایل متوجه شدم دلیلش چی بوده که ما اصلا از اون مسیر نرفتیم! استاد شما شاه کلید دادید دست مون در این فایل که :
“اگر ما در مدار و فرکانس جایی نباشیم، حتی اگر بخوایم هم جهان بهمون اجازه نمیده که اونجا باشیم.”
و اون روز اصلا من در یک سطح دیگهای از عمل و تجربه بودم که جهان بهم اجازه نداد از مسیر همیشگی برگردم و من رو به جایی هدایت کرد که هم فرکانس تره با من و تجربه های من.
و چقدرر تجربه هایی دارم که دقیقا زمانی به کافه یا پارک رفتم که اتفاقا همون روز و چند دقیقه بعد از ورود من برنامه های سرگرم کننده و قشنگ داشتند. مثلا برای نوشتن یک تمرینی به یک کافه خیلی زیبا و آرامش بخش رفتم و چند دقیقه بعد خانمی شروع کردن به نواختن سه تار، و همه باهاشون همصدا شدن و چقدرر فضای قشنگ و مثبتی بود که لذت بردیم و تحسین کردیم و بعد هم اون خانم رفتن. اون موقع بود که به خودم گفتم چی میشه که امروز تصمیم بگیرم برای انجام تمرین بین این همه کافه، یه جای خاص برام بولد بشه که برم و اتفاقا همون لحظه باشه که یک نفر بی هیچ برنامهای بزنه زیر آواز و همه ازش لذت ببریم. یا زمانهایی که به پارک رفتم دقیقا زمانهایی بودن که برنامه آتیش بازی پارک داشته و چقدرر من حیرت میکردم و لذت میبردم، یا زمانهایی که افرادی که در پارک ورزش میکردن رو دیدم و قلبم گفت برم پیش شون و اونها گفتن که اتفاقا نیاز داریم به همبازی و باهم چند دست پینگ پنگ بازی کردیم! یا زمانهای پیاده روی که با وجود ترسم برای طی کردن یک مسیر جدید و طولانی تر، اما یه حسی بازم بهم میگفت از مسیر جدید برو
چون در مسیرهای جدید همیشه پاداش های بزرگ هست و خداوند به شجاعان پاسخ میدهد
چقدرر انسان دوستداشتنی و فوقالعاده دیدم که استاد دیگه واقعا فکر کنم باورتون نمیشه، از کنارمه رد میشدن اصلا بدون هیچ دلیلی بهم سلام میکردن و میگفتن که چه روز زیبایی هست!! بخدا من با گذشتن از کنارشون فقط اشک میریختم و میگفتم من تو ایرانم؟؟! من دست تکون دادنای مردم جلوی دوربین رو دیده بودم، خنده ها و لبخند مردم به شما دیده بودم اما اینکه هرکس از کنارم رد بشه با یه انرژی فوقالعاده و کاملا مثبت بهم لبخند بزنه و سلام بده آرزوی یه روز قشنگ رو برام داشته باشه رو نه هیچ جا دیده بودم و نه شنیده بودم. بارها شده بخوام برای خرید جزوه و کتاب برم، اما نشانه میاد که صبر کن و دوستام خبر میدن که حواسشون نبوده و جزوه اضافه خریدن یا کتابی که من میخوام رو لازم ندارن و با عشق به من میدن و هیچ هزینهای در قبالش ازم نخواستن!
استاد با نوشتن این هدایت ها و همزمانی ها خدا شاهده که فقط دارم اشک میریزم و میگم الله اکبر! اینه پاداش ایمان داشتن و تسلیم بودن.. اینه پاداش پا روی ترس ها گذاشتن و اعتماد کردن به یک ربّ و یک فرمانروا.. اینه پاداش دیدن نشانه ها و عمل کردن بهشون و قدم برداشتن در راستای چیزی که هیچ چیزی از نتیجهاش نمیدونی اما چون نشانه ها بهت گفتن باید انجامش بدی تو انجامش میدی و حتی گاها با وجود ترس اما جلو میری و پاداش هاش رو دریافت میکنی.
خیلی مثال دیگه دارم اما نمیخوام بیشتر از این چشم هاتون رو اذیت کنم. عاشقانه و خالصانه ازتون سپاسگزارم استاد که به من این همه هدایت رو یادآوری کردید و این فایل رو قرار دادید تا ایمان همه مون بیشتر و مستحکم تر بشه. از زیبایی هایی که با ما به اشتراک میگذارید و ما رو هم شریک لحظه ها و تجربیات تون میکنید سپاسگزارم و دوست دارم بدونید واقعا سعی میکنم ازشون در زندگیم استفاده کنم و تا جایی که تونستم عمل کنم نتیجه های رویایی شون رو هم گرفتم که مادر خودم هم باور نمیکنه بعضی از این تجربیات رو!
من قسمت خودم رو انجام دادم و به هدایت خداوند هر آنچه که باید میدیدم و میشنیدم و مینوشتم رو انجام دادم و خدا میداند که قراره چه اتفاقات و برکاتی در زندگی همه ما بواسطه انجام این تمرین و تمرکز بر این دوره وارد بشه. هرچند که برای خودم یسری نشانه ها اومده و یسری اتفاقات قشنگ هم افتاده😍
امیدوارم خداوند حافظ و حامی و هدایتگر همه ما به سمت زیبایی های بیشتر باشه 🦋