پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان عزیز این سایت الهی

نمی‌دونم چطور از خدای خوبم تشکر کنم و چطور از شما استاد عزیزم بابت این فایل پر از آگاهی های ناب پروردگار عزیزم

استاد خواستم بگم که این فضای روحانی و ملکوتی ای که شما گفتید فرکانسش ما رو هم گرفت و قشنگ اون حس و حال شما رو من هم داشتم وقتی که حالتون گفتید عالیه و وقتی که حتی با شن ها بازی میکردین

استاد داری چیکار می‌کنی با ما استاد داری انقلابی در وجود من و همه دوستان عزیزم بپا میکنی همه دارن این روزها از انقلاب فیزیکی و کشوری حرف میزنند ولی شما داری انقلابی در وجود تک تک ما و مخصوصا خودم ایجاد میکنی انقلابی که از توحید میاد از هدایت الله مهربان میاد از تغییر خودت میاد از خود ارزشی میاد از توکل تنها به رب میاد ن توکل به غیر خدا

استاد توی این فایل بار ها و بارها اشک ریختم و شکر خدا کردم روز صبح جمعمون رو ساختی استاد عزیزم

این فایل بخدا قسم اگر فقط همین یک فایل رو میخواستین قیمت بذارین و بذارید برای فروش به جرات میگم‌ قیمت نداشت ولی شما رایگان در سایت گذاشتید و از تجربیات و هدایت های خداوند گفتید توی بخش کوچکی از زندگیتون استاد این فایل خیلی گرانبهاست و من خودم باید بارها و بارها گوش کنم و یادداشت بردارم ازش همین الان کلی یادداشت نوشتم

استاد تحسینت میکنم هم شما و هم مریم بانو رو که چقدر شما دو نفر وارسته هستید و چقدر به هدایت ها و نشانه های خداوند ایمان دارید و تسلیم خداوند هستید و این یک ویژگی بارز شما دو عزیز هست و چقدر شما خودتون رو در جریان هدایت های ناب پروردگار قرار میدید واقعا تحسین برانگیز هست

خیلی نکته های خوب و زیادی رو گفتید و من فقط تنها به بخشی از اونها اشاره میکنم تا به خودم یادآوری کنم و رد‌پا بذارم از خودم

شما اول فایل گفتید اهداف سالتون رو نوشتید و از خدا خواستید و صدا و تصویر برای خودتون ضبط کزدین من هم باید به این صورت عمل کنم

این فضای صحرا خیلی رویایی و بی نظیری هست استاد و خیلی انرژی مثبت بسیار بالایی داره چقدر دوست دارم که این فضاهای زیبا رو از نزدیک خودم تجربه کنم

و از مریم بانو ممنونم که هدایت هایی که از اول این سفر داشتن رو نوشتن و به یاد خودشون آوردن و به ماهم یاد دادند که حواسمون و حواسم به نشونه های خداوند باشه

از تصمیمی که گرفتید که بیاد ایران و بعد کنسل شدنش چقدر خوب درک میکنید این پیام های خداوند رو

یک اعترافی بکنم همین جا

وقتی که گفتید میخواستی بیاید ایران بعد کنسل شد بخاطر این شرایط ایران من خوشحال شدم که نتوانستید بیاید چون حس کردم من هنوز آمادش نبودم که بتونم با شما هم مدار بشم و از نزدیک توی دوره های حضوری شما باشم واین یک نکته مثبت برای من هست که بیشتر روی خودم کار کنم تا در زمان درست و مکان درست شما رو زیارت کنم

یک نکته خوب گفتید و این هست که همیشه از خدا برای کوچکترین مسایل هدایت بخواین و بدونید که اون جواب میده و فقط تو باید جرأت انجام دادنش رو داشته باشی من این رو به خودم میگم که هدایت اومده ولی انجامش ندادم

نکته بعدی وقتی که من با یک فضایی هم فرکانس نباشم حتی اگر هم خودم بخوام نمیتونم برم اونجا چون جهات این اجازه رو نمی‌ده

واقعا من بارها پیش اومده که دوست داشتم جایی باشم یا با کسی باشم اما اون فضا و یا اون فردا چون فرکانسش بالا بوده هرکاری که کردم نتونستم در اون فضا باشم و این رو واقعا میفهمم

نکته وقتی که من روی خودم کار کنم هدایت میشم به شرایط اتفاقات و آدم های بهتر که باعث آرامش شادی و تجربیات بهتر من میشن

خیلی مهم هست که من هر روز روی خودم کار کنم و نعمت های خداوند رو ببینم و قدردان این نعمت ها باشم و روی ورودی ها و باورهای کار کنم و بگذارم جهان هم کار خودش رو بکنه فقط من باید سمت خودم رو انجام بدم خدا هم سمت خودش رو انجام میده

من دارم زندگی خودم رو خودم خلق میکنم و عوامل بیرونی روی من اصلا تاثیری ندارند وقتی که من یک جور دیگه ای نگاه میکنم و این یک باور خیلی خوب هست که استاد عزیز داره و من هم باید بیشتر روی خودم کار کنم تا این باور رو بسازم برای خودم

این باور خوب رو هم استاد دارند و من هم دوست دارم داشته باشم و اینجا میگم

من عقلم رو میذارم کنار بخاطر ورودی هابی که داشته و محدود اطلاعاتی که داشته و بذارم که خداوند هدایتم کنه و روی عقلم زیاد حساب باز نکنم و ببینم که قلبم که جایگاه خداونده چی میگه

‌خدایا قلب من رو باز کن و گوش من رو شنوا کن برای شنیدن هدایت بیشتر و ذهن منطقی من رو کم‌نور تر کن تا هدایت های تورو ببینم و بشنوم

این دعا رو برای همه دوستان عزیزم می‌خوام و برای خودم

می‌خوام چند تا مورد از هدایت های خداوند در زندگی خودم بگم تا بیشتر ایمان بیارم بهش

من وقتی که میخواستم برم سر خونه زندگیم هیچ‌ پولی نداشتم و ن پس اندازی فقطط تصمیم گرفته بودم برم و خیلی هم راسخ بودم به این تصمیم

و خیلی ها میگفتن که نمیشه و پول نداری و چطور میخوای بری و از این حرف ها و ذهنمم یاری میکرد باهاشون

اما اون صدای الله خیلی بلند بود توی قلبم و هیچی رو انکار نمی شنیدم و حرکت کردم و خداوند هدایت کرد افراد رو برای کمک به من و قلب هاشون رو نرم کرد برای من

یکی خونه رایگان داد

یکی لوازم قسطی با اقساط بلند مدت کم سود داد

یکی پول برای مجلس داد بی منت

یکی میوه داد یکی گروه عالی ارکستر برام آورد یکی فیلم بردار عالی شد برام

یکی ماشین برای مجلس در اختیارم قرار داد

و خیلی چیز های دیگه

این مال زمانی بود که من اصلا با این قوانین آشنا نبودم

دوران خدمتم به یک جایی هدایت شدم که نزدیک شهرم بود و تازه سه روز اونجا بودم سه روز شهر خودم بودم و توی بهترین مکان اون پادگان خدمت کردم

موقعی که میخواستم خونه برای خودم پیدا کنم خیلی گشتم و با اون مبلغ کم خونه پیدا نمیشد اما یک جا گفتم خدایا من خسته شدم و من تسلیم هستم خودت برام خونه پیدا کن و به طرز معجزه آسایی یک خونه نوساز و تمیز پیدا شد بایک صاحب خونه فوق‌العاده نازنین و چقدر احساس خوبی داشتم در مورد اون خونه همش فکر میکردم که اون خونه مال خودم هست و حس عالی ای داشتم

در مورد کارم از شرکت اومدم بیرون بعد از سه سال و نمی‌دونستم باید چیکار کنم که خداوند هدایتم کرد به یک شغل خوب و عالی به اسم نجاری که واقعا لذت بخش هست برام و توی همین شغل هم کلی با افراد و شرایط بهتر روبرو شدم و بهتر بگم هدایت شدم

و خیلی مورد های دیگ

واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب این فایل ها که زندگی ساز هستند و من رو که خیلی جاها شرک داشتم رو داره به یک شخصیت دیگه ای تبدیل میکننه

و چقدر خوبه که ببینم و ببینیم نشانه های خداوند مهربان رو و تسلیم امر پروردگار باشیم و باشم

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1006MB
    69 دقیقه
  • فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
    66MB
    69 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رسول بنادری» در این صفحه: 3
  1. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1458 روز

    سلام ب خانواده عزیزم، خدایا هر روز مارو ب صراط مستقیم هدایت کن

    یه داستانی ب ذهنم رسید ک خالی از لطف نیست

    آموزشی سربازی، آباده شیراز بودم

    میان دوره مون 25 ام آبان 1402 روز پنج شنبه بود، چون مسافرتی نرفته بودم این خواسته در من ایجاد شد ک همین جوری ک میام خونه یجای دیدنی رو برم ببینم، چند روز قبلش از بچها میپرسیدم ک میخوام برم یجا رو ببینم مثلا تخت جمشید از کدوم طرف باید برم یکی از بچها گفت از اینجا بری تخت جمشد مسیرش سخته چون با اتوبوس میری، شیراز هم خوبه جاهای قشنگی داره منم ازش تشکر کردم

    و اومدنی ب خونه ترمینال شیراز بلیطم رو 6-7 ساعت دیر تر ب خونه گرفتم

    اصلن هیچ جای شیراز رو نمیدونستم ، ترس داشتم سرم کلاه بزارن تاکسی ها و باید پاروی ترسم میذاشتم

    رو صندلی ها توی ترمینال نشسته بودم بعد از خرید بلیط، یه آقائه جلوم بود دست رو شونش زدم و گفتم من میخوام چند جای دیدنی شیراز رو ببینم چه مکان های زیبایی ب اینجا نزدیکه اونم گفت حافظیه، ارگ کریم خان، حمام و بازار وکیل ، سعدیه

     من بین اینا اول رفتم حافظیه توی پیاده رو که به حافظیه نزدیک میشدی یه تعداد زیادی ک چادر زده بودن و با لباس محلیم بودن، وسایلی ک با پوست حیوانات مثه کیف پول، کیف دستی و… درست کرده بودن میفروختن یاحتی آش و خیلی چیزای دیگه انگار یه نمایشگاه بود، جالب اینجاست ک اینا فقط 5 شنبه ها میان همزمان با روزی ک من اونجا بودم. انگار همه ی اینا برای این بود ک من ببینم و لذت ببرم، اینم بعدا فهمیدن( ک اونا فقط پنج شنبه ها میان ) اونایی ک اهل شیراز بودن بهم گفتم خلاصه مطب بعد از تماشای این مردم با لباس محلی و محصولاتشون وارد حافظیه شدم

    خدای من چقدر زیبا بود، چقدر فضا روحانی بود

    درختان با قدی بلند خودشان را عرضه میکردن، همه جا سبزه سبزه سبز بود ، هر طرف از اون مکان بلند گویی بود ک شعر های حافظ رو آهنگین میخوند و چقدر روحم رو جلا میداد جوری ک نشسته بودم و توی دفترچه ای ک همرام بود از زیبایی ها و حسم خوبم نوشتم توی اون مکان

    چه نسیم خنکی ک میوزید چقدر لذت بخش بود، آدم ها ثروتمند، خوشتیپ و شاد بودند، من گوشی ک همراه نبود از دونفر درخواست کردم ک ازم عکس بگیرن و برام بفرستن و قبول کردن خدارو شکر(من هدایت شدم ب همون نفر اولی ک درخواست کردم قبول کرد برای اعتماد بنفس خودم از ینفر دیگم درخواست کردم)

     بعد از این رفتم ارگ کریم خان و اونجا دیگه چ جای خفنی بود خدایا شکرت و بعد از اون در مسیر رفتن ب حمام وکیل بودم، برام جدید بود دیدم توی خیابون خواننده میخوند و یکی دیگم گیتار میزد چقدر این حرکت رو دوست داشتم و مردم دورشون حلقه زده بودن خیلی دوس داشتم  بعد از اون شروع کردم ادامه مسیر ب حمام وکیل رفتم و کم کم بارون میومد رسیدم ب حمام وکیل ولی بسته بود تا ساعت 5 عصر بازه و بعدش تعطیل یه نماز خوندم و برگشتم پیش خواننده خیابونی باروم هنوز کم بود و کم کم اوج میگرفت ک خواننده خوند بارون اومد و یادم داد تو زورت…                        خیییییلی خوووووب بوددددد                                      بارون اوج گرفت و خواننده ها وسایلشون رو جمع کردن چون وسایلشون خیس میشد من هنوز محو اون روز روی صندلی هایی ک مال فست فودی بود نشسته بودم و بارون رو تماشا میکردم بارووون هم بیشتر شد تقریبا همه رفتن من عین خیالمم نبود ب خودم اومدم دیدم باید برم

    چون ن ساعت داشتم و ن گوشی ک بفهمم چند ساعت تا حرکت اتوبوسم مونده، حرکت ن میدویدم توی پیاده رو ها زیر بارون، اصلا نمیدونستم از کدوم طرف باید برم ترمینال کار اندیش فقط داشتم دو میزدم ولی حالم خیلی خوب بود،  هر کی رو میدیدم ساعت و ادرس رو میگرسیدم، دست تکون میدادن ماشین واسه منو برسونه ولی توی اون بارررررون هیچی واینمیستاد

    عین حاجر شده بودم یبار توی این خیابون میدویدم ب خودم میگفتم اشتباه اومدم میرفتم توی خیابون دیگه میدویدم و دست تکون میدادم ک ماشینی نگه داره ولی هیچ کسی توقف نمیکرد تاکید میکنم خیلی حالم خوب بود   اتوبوس خط واحد رو دیدم دست تکون دادم وایساد خدارو شکرت و منو تا نزدیکی ترمینال رسوند و هیچی هم ازم نگرفت

    وخیلی اتفاقات خوبی اون روز برام افتاد چه هدایت های قشنگی مسلما من در فرکانس خوبی بودم ک این اتفاقات برام افتاده فرکانس خوب حال خوب و شادی از اینکه ب خونه بر میگرم در آغوش خانواده، الهی دوره بگردم

    بخوام همزمانی ها رو جمع بندی کنم

    + همزمانی رسیدن من و روز 5 شنبه و اومدن افراد با لباس محلی در پیاده رو حافظیه

    + همزمانی رسیدن من و هوای خوب شیراز و اون بارون خوبی ک بارید اون روز

    + هدایت من ب افرادی ک از اونا درخواست کنم ازم عکس بگیرم وقبول کنن(دونفر باهم بودن گفتم میتونین یه عکس ازم بگیرین من گوشیم همرام نیست گفتن 4-5 تا ازت میگیرم، خدارو شکرت)

    + افرادی رو سر راهم قرار داد ک با عشق راهنماییم میکرن مسیر رو بهم میگفتن و…

    + هدایت من اون شب در شیراز و همزمان بودن با خوندن خواننده و زدن گیتاریست، یه جای دیگه دهل میزد و یکی با لباس دلقک میرقصید، یه جای دیگه دونفر سنتور جلوشون بود داشتن جمع میکردن،یه جای دیگه دونفر نی با دف میزدن، یه جای دیگه یکی آهنگ گذاشته بود و یه جور باحالی میرقصید عین ربات من همه ی این ها رو اون شب دیدم

    + خدا اتوبوس خط رو ب کمکم فرستاد

    الهی دورت بگردم ک این اتفاقات زیبا رو برام رقم زدی خیلی اتفاق خوب دیگه ک الان یادم نیست فقط اینا توی ذهنم بود و دوباره بهم یاد اوری شد، الهی شکرت، الهی شکرت

    خدا هر لحظه داره با بینهایت طریق با ما صحبت میکنه مارو هدایت میکنه کافیه ما بشنویم ما ببینیم ما باور کنیم ما جدی بگیریم هدایت رو

    مثه زمانی ک حضرت موسی تسلیم خدا شد، هدایت شد ب حضرت شعیب، زنم بهش دادن، دریا براش باز شد و خیلی اتفاقات دیگه

    مثه حضرت یوسف ک برادرانش انداختنش داخل چاه ولی خب هرکسی زندگی خودش رو خلق میکنه با فرکانس ها و باوراش و میدانیم ک چقدر زیبا هدایت شد و شد عزیز مصر

    الهی گوش منو شنوا کن ک صدای زیبایت را بشنوم وباور کنم، منو تسلیم خودت کن عین حضرت ابراهیم

    خانواده ی خوبم خدا حفظتون کنه و ب بهترین مسیر ها هدایتتون کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1458 روز

    بنام خداوندی ک هدایت کردن منو وظیفه ی خودش میدونه

    إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ

    به یقین هدایت کردن بر ماست

    پس خدا گوش منو ب نشانه ها شنوا کن

    خدایا منو ب راه راست هدایت کن، راه کسانی ک ب اونا نعمت دادی

    خدا جونم من اول راهم ممکنه نشونه ای بهم نشون بدی  ولی من توجه نشم پس ازت میخوام که راحت و ساده بهم بگی نشونه ها رو چون من نمیدونم

    الهی ب امیدت

    قانون مدار ها : وقتی شما با یه فضایی همفرکانس نباشی حتی اگه بخوای بری توی اون فضا جهان نمیزاره

    یبار دیگه میگم: جهان نمیزاره

    برعکسشم هست وقتی شما با یه فضایی همفرکانس باشی خیلی راحت و لاجرم توی اون فضا قرار میگیری

    قصد داشتم کارهای فارغ التحصیل شدنم رو انجام بدم باید میرفتن دانشگاه

    منتظر رفیقم بودم و باهاش هماهنگ کردم ک با اون بریم(ک نخوام کرایه بدم) موقع رفتن من آماده بودم بهش زنگ زدم گوشیش خاموش بود… این کنسل شد

     

    یه نفر دیگه رو میشناختم ک اولا توی شهر ما بود و دوما همون دانشگاه ک من کار داشتم هم میرفت پس با ایشون هماهنگ کردم(ک نخوام کرایه بدم) و ایشونم موقع رفتن گوشیش رو جواب نمیداد و… کنسل شد

    و من چقدر این رفتار عصبانیم کرد

    احتمالا تا الان فهمیده باشید ک این رفتار ها از شرک نشات میگیره

    من میخواستم با اینا برم تا کرایه ندم، روی اینا حساب میکردم و چقدر نرررم ضربش رو هم خوردم

    و وقتیم ک روی اینا حساب میکردم از در خونمون ب قصد رفتن ب دانشگاه 5 دقیقه هم دور نشدم

    چون پول کمی داشتم همش در تلا‌ش بودم ک مجانی با یکی برم

    چند روز بعدش گفتم خودم تک و تنها با پول خودم میرم

    خداجونم چقدر لذت بخش بود اون روز

    فقط شما ب همزمانی ها دقت کنید

    سوار ماشین شدم، اقائه مسافر کش نبود ولی سوارم کرد ن اون منو میشناخت و ن من اون رو، تومسیر با هم حرف زدیم نمیدونم چطوری حرف ما ب جایی پیش رفت ک صحبت راجب صنفی شد ک پدرم توی اون صنف مغازه داشت و اللخصوص فامیل پدرمم گفت و خلاصه من اونجا خودم رو معرفی کردم و… منو ب شهر رسوند و چیزی ازم نگرفت

    کارم دانشگاه میناب ک تموم شد رفیقم بدرقم میکرد ک برم ،

    همون موقع ک من درب در دانشگاه میناب میخواستم برم دانشگاه هرمزگان یکی دیگه از رفیقام اون ور خیابون با ماشین بود ما رو دید و گفت من میرم بندر اگه عجله نداری میتونی با من بیای چون من یکم کار دارم، اینقدر هیجان زده بودن گفتم ن عجله ای نداره

    گفت شنیدم رستوران ایرانیان خیلی خوبه بریم اونجا یه چیزی بخوریم و بعد بریم

    رستوران منوش هم فست فود و هم غذاهای رستورانی داشت

    من چون پول کمی داشتم اون دوره گفتم فست فود میخورم تو دلم گفت ارزون ترش همینه دیگه

    رفیقم  گفت این لحظه ظهر فست فوووود!!

    گفتم خودت چی میخوری گفت نمیدونم قیمه… واسا ببینیم چی دارن الان

    موقع سفارش گفت کاریت نباشه مهمون من

    منم گفتم من کوبیده میخورم خودشم کوبیده سفارش داد، سر میز ناهار بودیم میگفت من روزی 500 هزار تومن کار میکنم من این دو دست غذا چقدر میشه دیگه

    ( من این شخص رو تو دانشگاه باهاش سلام و علیک میکردم در همین حد رفیق بودیم  ک میدیدمش باهاش سلام میکردم و خیلی خیلی کم باهم حرف زده بودیم )

    موقع حساب هم خودش حساب کرد

    این شخص منو مهمون کرد خلاصه از اونجا هم مستقیم منو برد دانشگاه هرمزگان درب خوابگاه پسران

    دانشگاه هرمزگان یک جای پرتیه، خیال کن ب ماشین های خط بگی میخوام برم اونجا امکان داره یه مسیری رو نبرنت و باید پیاده بیای تا ب دانشگاه برسی و فاصله ی گیت ورودی تا خوابگاه پسرا هم زیاده

    وقتی ک فرکانس من از فرکانس شرک ب توحید تغییر کرد خدا جوری دستاش رو فرستاد ک اصلا فکرش رو هم نمیکردم یکی منو به رستوران دعوتم کنه و بعدشم ببره دانشگاه هرمزگان در خوابگاه پسران و چقدر هزینه رفتم کم شد الهی شکرت

    وعده کسی ک عین خودمونه رو باور میکنیم ولی وعده ی خدا ک وعده فزونی و نعمت میده رو میزاریم توی چرتکه و راحت حساب و کتاب میکنیم و میگیم ن نمیشه، امکان نداره

    واقعا معجزه بود … معجزه بود…

    دوستای خوبن دوستون دارم – استاد و خانم شایسته عزیز دوستون دارم – خدا همیشه حامیتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1458 روز

    سلام دوست خوبم آقا کوروش عزیز امید وارم حالت همیشه خوب باشه و توی این مسیر همیشه مستمر بمونی

    چون من خودم هی میام چند مدتی حالم خوبه نتیجه میگیرم ولی اصلا حواسم نیست تا ب خودم میام میبینم دور شدم از این مسیر امید وارم همه ی ما توی این مسیر مستمر بمونیم

    نکته ای از کامنت ارزشمندت ک توی مغز من زنگ زد این بود ک

    تعهد دادی ب خودت ک باید با همین فایل های دانلودی نتیجه بگیری و نتایج بزرگ داره اتفاق میوفته

    اول خیلی قشنگ خدا منو ب این فایل هدایت کرد و این ضعف من رو بهم گفت

    ضعف عدم تمرکز

    من طبق چیزی ک فکر میکردم ب خودم گفته بودم هر هفته بیام یه جلسه از دوره ی عزت نفس رو ببینم و دفعه ی چندممه ک دارم مرورش میکنم، ب خودم گفتم بیام از جلسات ابتدائی شروعش کنم

    ولی طبق این فایل از خدا هدایت میخوام از هر فایلی ک اون گفت شروع میکنم و میرم فایل بعدی

    و رفتن ب فایل بعدی هم دست خودش بزارم هرموقع موقعش شد بهم بگه

    و چیزی ک خیلی مهمه تمرکزه

    وقتی من ب خودم میگفتم ک هر جلسه رو یک هفته میخوام ببینم، توی ذهنم بیشتر این بود ک سریع دوره رو تموم کنم پیش میومد چند روز از یک هفته میگذشت فایلی رو نمیدیدم، اصلا تمرکزم رو اون نبود چون میگفتم جلسه بعدی هم هست

    ولی الان ب خودم میگم

    با همین یک جلسه ک هدایتم کرده خدا

    این سوال رو از خودم بپرسم ک

    : اگه فقط همین یه فایل ارزشمند رو داشتی و میتونستی توی همه ی جنبه های زندگیت ازش استفاده کنی ، چطور گوشش میدادی، چطور تمریناتش رو انجام میدادی؟

    ک فقط تمرکزم بره رو همین فایل و ن هیچ فایل و دوره ی دیگه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: