دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان عزیز این سایت الهی
نمیدونم چطور از خدای خوبم تشکر کنم و چطور از شما استاد عزیزم بابت این فایل پر از آگاهی های ناب پروردگار عزیزم
استاد خواستم بگم که این فضای روحانی و ملکوتی ای که شما گفتید فرکانسش ما رو هم گرفت و قشنگ اون حس و حال شما رو من هم داشتم وقتی که حالتون گفتید عالیه و وقتی که حتی با شن ها بازی میکردین
استاد داری چیکار میکنی با ما استاد داری انقلابی در وجود من و همه دوستان عزیزم بپا میکنی همه دارن این روزها از انقلاب فیزیکی و کشوری حرف میزنند ولی شما داری انقلابی در وجود تک تک ما و مخصوصا خودم ایجاد میکنی انقلابی که از توحید میاد از هدایت الله مهربان میاد از تغییر خودت میاد از خود ارزشی میاد از توکل تنها به رب میاد ن توکل به غیر خدا
استاد توی این فایل بار ها و بارها اشک ریختم و شکر خدا کردم روز صبح جمعمون رو ساختی استاد عزیزم
این فایل بخدا قسم اگر فقط همین یک فایل رو میخواستین قیمت بذارین و بذارید برای فروش به جرات میگم قیمت نداشت ولی شما رایگان در سایت گذاشتید و از تجربیات و هدایت های خداوند گفتید توی بخش کوچکی از زندگیتون استاد این فایل خیلی گرانبهاست و من خودم باید بارها و بارها گوش کنم و یادداشت بردارم ازش همین الان کلی یادداشت نوشتم
استاد تحسینت میکنم هم شما و هم مریم بانو رو که چقدر شما دو نفر وارسته هستید و چقدر به هدایت ها و نشانه های خداوند ایمان دارید و تسلیم خداوند هستید و این یک ویژگی بارز شما دو عزیز هست و چقدر شما خودتون رو در جریان هدایت های ناب پروردگار قرار میدید واقعا تحسین برانگیز هست
خیلی نکته های خوب و زیادی رو گفتید و من فقط تنها به بخشی از اونها اشاره میکنم تا به خودم یادآوری کنم و ردپا بذارم از خودم
شما اول فایل گفتید اهداف سالتون رو نوشتید و از خدا خواستید و صدا و تصویر برای خودتون ضبط کزدین من هم باید به این صورت عمل کنم
این فضای صحرا خیلی رویایی و بی نظیری هست استاد و خیلی انرژی مثبت بسیار بالایی داره چقدر دوست دارم که این فضاهای زیبا رو از نزدیک خودم تجربه کنم
و از مریم بانو ممنونم که هدایت هایی که از اول این سفر داشتن رو نوشتن و به یاد خودشون آوردن و به ماهم یاد دادند که حواسمون و حواسم به نشونه های خداوند باشه
از تصمیمی که گرفتید که بیاد ایران و بعد کنسل شدنش چقدر خوب درک میکنید این پیام های خداوند رو
یک اعترافی بکنم همین جا
وقتی که گفتید میخواستی بیاید ایران بعد کنسل شد بخاطر این شرایط ایران من خوشحال شدم که نتوانستید بیاید چون حس کردم من هنوز آمادش نبودم که بتونم با شما هم مدار بشم و از نزدیک توی دوره های حضوری شما باشم واین یک نکته مثبت برای من هست که بیشتر روی خودم کار کنم تا در زمان درست و مکان درست شما رو زیارت کنم
یک نکته خوب گفتید و این هست که همیشه از خدا برای کوچکترین مسایل هدایت بخواین و بدونید که اون جواب میده و فقط تو باید جرأت انجام دادنش رو داشته باشی من این رو به خودم میگم که هدایت اومده ولی انجامش ندادم
نکته بعدی وقتی که من با یک فضایی هم فرکانس نباشم حتی اگر هم خودم بخوام نمیتونم برم اونجا چون جهات این اجازه رو نمیده
واقعا من بارها پیش اومده که دوست داشتم جایی باشم یا با کسی باشم اما اون فضا و یا اون فردا چون فرکانسش بالا بوده هرکاری که کردم نتونستم در اون فضا باشم و این رو واقعا میفهمم
نکته وقتی که من روی خودم کار کنم هدایت میشم به شرایط اتفاقات و آدم های بهتر که باعث آرامش شادی و تجربیات بهتر من میشن
خیلی مهم هست که من هر روز روی خودم کار کنم و نعمت های خداوند رو ببینم و قدردان این نعمت ها باشم و روی ورودی ها و باورهای کار کنم و بگذارم جهان هم کار خودش رو بکنه فقط من باید سمت خودم رو انجام بدم خدا هم سمت خودش رو انجام میده
من دارم زندگی خودم رو خودم خلق میکنم و عوامل بیرونی روی من اصلا تاثیری ندارند وقتی که من یک جور دیگه ای نگاه میکنم و این یک باور خیلی خوب هست که استاد عزیز داره و من هم باید بیشتر روی خودم کار کنم تا این باور رو بسازم برای خودم
این باور خوب رو هم استاد دارند و من هم دوست دارم داشته باشم و اینجا میگم
من عقلم رو میذارم کنار بخاطر ورودی هابی که داشته و محدود اطلاعاتی که داشته و بذارم که خداوند هدایتم کنه و روی عقلم زیاد حساب باز نکنم و ببینم که قلبم که جایگاه خداونده چی میگه
خدایا قلب من رو باز کن و گوش من رو شنوا کن برای شنیدن هدایت بیشتر و ذهن منطقی من رو کمنور تر کن تا هدایت های تورو ببینم و بشنوم
این دعا رو برای همه دوستان عزیزم میخوام و برای خودم
میخوام چند تا مورد از هدایت های خداوند در زندگی خودم بگم تا بیشتر ایمان بیارم بهش
من وقتی که میخواستم برم سر خونه زندگیم هیچ پولی نداشتم و ن پس اندازی فقطط تصمیم گرفته بودم برم و خیلی هم راسخ بودم به این تصمیم
و خیلی ها میگفتن که نمیشه و پول نداری و چطور میخوای بری و از این حرف ها و ذهنمم یاری میکرد باهاشون
اما اون صدای الله خیلی بلند بود توی قلبم و هیچی رو انکار نمی شنیدم و حرکت کردم و خداوند هدایت کرد افراد رو برای کمک به من و قلب هاشون رو نرم کرد برای من
یکی خونه رایگان داد
یکی لوازم قسطی با اقساط بلند مدت کم سود داد
یکی پول برای مجلس داد بی منت
یکی میوه داد یکی گروه عالی ارکستر برام آورد یکی فیلم بردار عالی شد برام
یکی ماشین برای مجلس در اختیارم قرار داد
و خیلی چیز های دیگه
این مال زمانی بود که من اصلا با این قوانین آشنا نبودم
دوران خدمتم به یک جایی هدایت شدم که نزدیک شهرم بود و تازه سه روز اونجا بودم سه روز شهر خودم بودم و توی بهترین مکان اون پادگان خدمت کردم
موقعی که میخواستم خونه برای خودم پیدا کنم خیلی گشتم و با اون مبلغ کم خونه پیدا نمیشد اما یک جا گفتم خدایا من خسته شدم و من تسلیم هستم خودت برام خونه پیدا کن و به طرز معجزه آسایی یک خونه نوساز و تمیز پیدا شد بایک صاحب خونه فوقالعاده نازنین و چقدر احساس خوبی داشتم در مورد اون خونه همش فکر میکردم که اون خونه مال خودم هست و حس عالی ای داشتم
در مورد کارم از شرکت اومدم بیرون بعد از سه سال و نمیدونستم باید چیکار کنم که خداوند هدایتم کرد به یک شغل خوب و عالی به اسم نجاری که واقعا لذت بخش هست برام و توی همین شغل هم کلی با افراد و شرایط بهتر روبرو شدم و بهتر بگم هدایت شدم
و خیلی مورد های دیگ
واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب این فایل ها که زندگی ساز هستند و من رو که خیلی جاها شرک داشتم رو داره به یک شخصیت دیگه ای تبدیل میکننه
و چقدر خوبه که ببینم و ببینیم نشانه های خداوند مهربان رو و تسلیم امر پروردگار باشیم و باشم
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1006MB69 دقیقه
- فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی66MB69 دقیقه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الم﴿١﴾
الف، لام، میم
تَنْزِیلُ الْکِتَابِ لَا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿٢﴾
نازل کردن این کتاب که هیچ تردیدی در [وحی بودن] آن نیست، از سوی پروردگار جهانیان است.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۚ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿٣﴾
آیامی گویند: [پیامبر]آن را از نزد خود ساخته و پرداخته [و به خدا نسبت داده است؟ چنین نیست] بلکه آن [کتابی] حق و درست است از سوی پروردگارت، تا به مردمی که پیش از تو هیچ بیم دهنده ای برای آنان نیامده است بیم دهی تا هدایت یابند.
=====================================
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،نورآسمون ها وزمین،فرمانروای جهان،مدیر کیهان و کهکشان ها،صاحب نظم ضربان قلبم،خالق از هیچ من،من همیشه و همیشه و همیشه به تو،به نور تو،به عشق تو،به محتاج تو بودن،فقیرم.خدایا اگر تو دستمو نگیری و اگر تو هدایتی نکنی من نه چیزی میدونم و نه چیزی بلدم،تو که من به دستور نوشتن دادی،تو بگو و تو بنویس و تو شروع کن و تو تمومش کن.
ملکا ذکر تو گویم
که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره
که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم
همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم
که به توحید سزایی
===================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته جانم
سلام به انسان های ارزشمند و توحیدی زندگی من
دیشب،شب سختی رو گذروندم،ازون سختی ها که میشه نقطهی عطف زندگیت،سخت نه از نظر نیاز های مادی،سخت از نظر کنترل ذهن،تا چشم کار میکرد سیاهی بود و تاریکی،تا چشم کار میکرد ابرهای سیاه همه جارو گرفته بود و هرکاری میکردم یک رعد و برقی از نور بیارم نمیتونستم.شیطان تونسته بود با احاطه کردن من با کمبود ها و ترس از آینده ،ذهن منطقی من رو به زانو دربیاره،به قول استاد افتاده بودم توی شن و داشتم گاز میدادم و بیشتر فرو میرفتم،افتاده بودم توی مرداب و با دست و پا زدن هی بیشتر فرو میرفتم.صدای استاد توی سرم پخش میشد که میگفت دست و پا نزن،جات که رودخونه نیست عزیز من،جات اقیانوسه،اروم باش خدا هدایتت میکنه،دست و پا نزن یکی میاد از مرداب میارتت بیرون.
ولی دیدم هرکاری میکنم از پس شیطان برنمیام،وقتی هم دست و پا نمیزنم اون با اهرم نامرئی فشارم میده بیشتر فرو برم.
صداش زدم،پشت سرهم،گفتم بهش ببین من یونسِ تو دل کوسه م،ببین من یوسف ته چاهم،ببین منو،من اگر نبینمت تو منو میبینی،من اگر صداتو نشونم تو صدامو میشنوی،ببین دیگه کاری ازم برنمیاد.دارم زیر فشار ذهن له میشم،دستمو بگیر تا بنده ت از دست نرفته.
دوباره صدای استاد اومد :
خواب ،خواب،معجزه میکنه برای وقتایی که دیگه دستتون بستس و نمیتونید این ذهن چموش رو مهارش کنید.
برای همون خواب هم تلاش کردم،ذهنم برای خواب هم مقاومت داشت اما تلاشم نتیجه داد و وسط همون گریه ها خوابم برد.
صبح که بیدار شدم احساس کردم روی رینگ مسابقه ای بودم که تموم تنم کبود شده اما نباخته بودم ،هنوز فرصت داشتم،همین که دوباره بیدار شدم یعنی هنوز فرصت هست.
یکسری چیز ها هست که الان نمیتونم بگم،یکسری چالش ها و مسائل که عملا هیچ ایده ای برای حلشون ندارم و شیطان از همونجا ها وارد میشه و اذیتم میکنه،اما میدونم که بزودی هدایت میشم،میدونم که بزودی یاری الله میرسه ،میدونم این کنترل ذهن ها و این حفظ ایمان و توکل و حرکت کردن ها جواب میده.
مثل هزار بار قبل که جواب داده،مثل رد پای قبلی من روی این فایل که مال 6 اسفند و من تازه از کارم انصراف داده بودم و هیچ ایده ای نداشتم باید چیکار کنم و از خدا خواستم و ایمان و توکلم رو حفظ کردم و همین ایمان و توکل و کار کردن روی باور ها جواب داد و همزمانی ها اتفاق افتاد و درهایی برای من باز شد که به عقل جن هم نمیرسید.
این لینک کامنتیه که من اسفندماه گذاشتم درحالیکه اون روز ها هیچی از قدم بعدی نمیدونستم. فقط روی خودم کار میکردم و توی اگهی های استخدام شهر گرگان دنبال کار میگشتم تا از جایی شروع کنم.
abasmanesh.com
این هارو گفتم که بگم،روزهای سخت برای همه هست،همه ی ما با تموم معجزه هایی که توی زندگیمون دیدیم،باز هم درگیر منطق ذهنمون میشیم و یادمون میره که اتفاقات خوبی که توی زندگیمون افتاده از کجا آب میخوره و فکر میکنیم نه اونها همون یکبار بود،دیگه اتفاق نمیفته،دیگه تموم شد،ازینجا به بعد هر مسئله ای پیش بیاد باید خودت حلش کنی،دیگه خدا ولت کرد رفت،دیگه خدا کاری به کارت نداره،دیگه قدرت خدا تا همینجا بود،حالا تو بشین با عقل محدود و توانایی های محدودترت،این مسائل زندگیت رو حل کن.بعد میبینی هیچ ایده ای نداری،هیچ توانایی نداری،هرچی دودوتا چهارتا میکنی میبینی اوضاع نمیتونه تحت کنترلت در بیاد و اونجاست که شیطان با دارو دسته ش وارد میشه و مثل سرخ پوست ها دورت میچرخه و گومبا گومبا میکنه…
اینجا!اینجا اگر کم بیاری بازی رو باختی!
برای همینه میگم استاد میگه ایمانیکه عمل بیاورد.
اون ایمان رو اگر قبل عمل نسازی،اونوقت با اولین نجوا،کم میاری و دیگه ادامه نمیدی.
استاد تو جلسه ١ قدم 6 میگه :
به جایی رسیدم که همه ی آدم هایی که کنارم بودند رفتند،من موندم و کلی بدهکاری و یک کوچولو ایمان که بالاخره در ها باز میشه …
نمیخوام بگم شرایط حتما برای همه اینجوری پیش میره،نه!اتفاقا خود استاد میگه اون بدهکاری ها هم بخاطر باورهای خودم بود،وگرنه اتفاق نمیافتاد.
یک جایی هم استاد میگه: مسیر موفقیت مالی من یکم بیشتر طول کشید ولی عوضش روی اصول درست پیش رفت و پایه های محکمی داشت.
مطمئنا همین خوردن استاد به بدهکاری و رفتن تموم آدم ها از کنارش و از دست ندادن همون یک کوچولو ایمان و ادامه دادن و کار کردن روی باور ها و باز شدن درها از جایی که به عقل جن هم نمیرسید و ثروت ساختن بی نهایت از یک ایده ی ساده به اسم تندخوانی،چقدر به گیرایی و تأثیرگذاری استاد توی آموزش موفقیت کمک کرد.که ما دانشجوهاش، توی شرایط سخت ایمانمون رو حفظ کنیم و ادامه بدیم و بگیم بالاخره درها باز میشه،همونجوری که برای استاد باز شد.
استاد میگه من توی بندر عباس یک گردنبد چرمی داشتم که توش هدفم رو نوشتم بودتوحید و زیرش به این سوال که حاضری برای این هدفت چه بهایی پرداخت کنی،نوشتم:حاضرم جونمو بدم.
من وقتی با استاد آشنا شدم هیچی از توحید نمیدونستم.هیچی به معنای هیچی،اولین باری که طعم شیرین توحید از حرفای استاد رفت زیر دندونم،وقتی بود که جلسه قرآنی قدم ١ رو گوش دادم. دیگه دیوونه شدم،دیگه سرگشته و حیرون بودم توحید رو بفهمم.قرآن رو بفهمم،قرآن شد توی دستای من مثل کتاب های هری پاتر تو دوران نووجونیم که لحظه شماری میکردم برای خوندنش…
من شبیه یک بچه ای بودم که ناشنوا به دنیا اومده بود و بعد از سال ها بهش سمعک داده بودن و حالا با شنیدن هر صدایی به وجد میومد…و میخواست بیشتر و بیشتر بشنوه…
ماهی دوتا قدم از دوازده قدم رو تموم میکردم و میرفتم قدم بعد…گوش میکردم و هر ایده ای میومد و میرفتم تو دلش …بعد نتیجه که میومد که طعم شیرین توحید برام شیرین تر میشد و میگفتم بازم …بازم میخوام …
این بازم …بازم میخوام ها رسید به اینجا …
استاد هدفش رو اشاعه ی توحید گذاشت و گفت حاضرم براش جونمم بدم،منم وقتی از کارم انصراف دادم ،تو ویژگی های شغل درخواستیم نوشتم خدایا من میخوام شغلی داشته باشم که به گسترش جهان توحیدی کمک کنه.
وقتی از خدا توحید میخوای،خدا توحید رو نمیزاره توی زنبیل از آسمون برات بیاره،توحید یعنی عمل …توحید یعنی رفتن تو دل ایده الهامی،توحید یعنی وقتی هیچ چیز منطقی نیست به صدای قلبت گوش بدی و ادامه بدی و توکل و ایمانت رو حفظ کنی.
توحید یعنی وقتی ورشکست شدی و بدهکاری و همه از کنارت رفتن تو ایمانت رو حفظ کنی و بگی خدا هدایتم میکنه .
توحید یعنی وقتی همه ایده ی آموزش تندخوانی رو مسخره میکنن تو به ندای قلبت اعتماد کنی وبری انجامش بدی.
توحید یعنی وقتی خدا میگه دوره ی تند خوانی رو از سایت بردار ،تو بری و گاو شیرده رو سر ببری.
توحید یعنی وقتی خدا میگه میخوای مهاجرت کنی باید کل دفترهای کاریت رو جمع کنی و بزنی به دل جاده بدون اینکه مقصد رو بدونی،تو بری و انجامش بدی.
این نقاط عطف زندگی استاد بوده که توحیدش رو صدهزار برابر کرده،استاد کردیت هیچ کاری رو به خودش نمیده چون بچه زرنگه،چون میدونه باید اعتبار داد به بالایی تا الهامات بعدی از راه برسه …ولی راحت نیست …راحت نیست بدون هیچ منطقی به ایده ی الهامی عمل کنی،این ایمانِ پشت عمل استاده که من و میلیون ها شاگرد رو اینجوری میخکوب خودش کرده و آموزش های استاد رو انقدر برای ما تاثیر پذیر کرده.
اینارو به خودم میگم .اینارو به خودم میگم .اینارو به خودم میگم.
که یکم نجوای ذهن رو خاموش کنم و اجازه بدم قلبم الهامات رو دریافت کنه،به قول استاد اون خدایی که منو از قعر بدبختی به اینجا آورده،بازم حمایتم میکنه،بازم هدایتم میکنه.
آگاهی من اندازه ی نوک دماغمم نیست!اون داره ازون بالا میبینه،شرت کات هارو بلده…اون میدونه کدوم مسیر منو به خواسته هام میرسونه،من فقط باید راه درست رو ادامه بدم.
من!من درخواست توحید کردم،پس باید اجازه بدم شخصیت توحیدی من رشد کنه،نباید کم بیارم،نباید اجازه بدم شیطان ناامیدم کنه.
استاد توی جلسه 4 قدم5 میگه:
اگر مدت هاست حالتون خوبه ،و دارید روی خودتون کار میکنید،هر اتفاقی بیفته،هر اتفاقی بیفته،هر اتفاقی بیفته خیره.
همه چیز جوری برنامه ریزی شده که شمارو به خواسته تون برسونه اما ازونجا که ما نمیتونیم کل مسیر رو ببینیم نمیتونیم بفهمیم ولی باید بپذیریم خدا عالمه و اون میدونه …ما فقط باید تسلیم باشیم.
کدوم ذهن منطقی میتونه حدس بزنه که یک بچه رو بندازی توی چاه بعد بشه عزیز مصر؟عزیز مصر که توی سرش بخوره،بندازیش توی چاه و چند روز بعد زنده بمونه اصلا!!!
یا نوزاد رو بندازی توی رود نیل و مطمئن باشی سالم میرسه اون طرف رودخونه ،ذهن منطقی میگه آدم بزرگش که شنا بلده،بیفته توی این رود خروشان،غرق میشه چه برسه به یک بچه …
واقعا ذهن منطقی م،مغز ما خیلی محدوده،همون حرفایی که استاد آخر این فایل بی نظیر و پر از آگاهی گفتند:
مغز ما فقط اطلاعات ورودیه،خداست که میدونه و هدایت میکنه و درها رو برامون باز میکنه.باید به خدا بگیم:خدایا من هیچی نیستم!من روی مغز خودم حساب نمیکنم،ولی من روی تو حساب میکنم.روی تو که قول دادی منو هدایت کنی،من بهت ایمان میارم و تو وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ رو برای من به وجود میاری.من ایمان میارم و بقیه ی کار هارو تو انجام بده …
خدا میدونه وقت هایی که روی ایمان و توکل و باورهام کار کردم و سعی کردم به هدایت خدا اعتماد کنم،خدا چه همزمانی های شگفت انگیزی برام رقم زد که قبلا بارها و بارها ازش نوشتم …
و حالا همون مسیر ادامه داره….
خدا همیشه هست،خدا همیشه هدایت میکنه،خدا هرگز فراموش نمیکنه،خدا هرگز یادش نمیره،خدا هرگز خطا نمیکنه،خداست که قدرت مطلقه،خداست که به چیز عالمه،خداست که کل این کیهان رو داره مدیریت میکنه و ما فقط باید تسلیمش باشیم و اونوقت میبینم که مثل همیشه:
پلن هاش از برنامه ریزی های ما چقدر بهتر بوده
اونوقت میبینیم که:
درها رو از جایی باز میکنه که به عقل جن هم نمیرسه
دیروز هدایت شدم به خوندن سوره ی واقعه و یک چیزی رو دریافت کردم که برای خودم خیلی شیرین بود،مطمئنم اونایی که قرآنی هستن خیلی بهتر از من اینارو بلدن،من همیشه گفتم علم قرآنی من صفره،من فقط یک شور و اشتیاقی دارم بهش که شبیه همون بچه ی ناشنوا که بعد سال ها با سمعک میتونه بشنوه…من فقط تشنه ی قرآنم و هیچ ادعایی توی درکش ندارم. اینارو هم برای تمرین و تکرار خودم مینویسم و میدونم حتی با نوشتنش هم نور بیشتری ازش دریافت میکنم.
دیروز با خوندن سوره ی واقعه فهمیدم روز قیامت ،آدم ها به دو دسته تقسیم نمیشن،بلکه به سه دسته تقسیم میشن: اصحاب یمین که درست کارها هستن،اصحاب شمال که بدکاران هستن و یک دسته هم هست به اسم:
وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ
که اینا انگار فیوریت خدان!
با اینا ی جور دیگه رفتارمیکنه،اون چیز خیلی خوب ها مال ایناست،دیدین به یکی میگی باااشه تووو خوبی! تو جلو بشین!سیب اپل رو تو گاز زدی!
اینا همونان که هم خوبن،هم جلو میشینن،هم سیب اپل رو اینا گاز میزنن!
خود قرآن درموردشون اینجوری میگه :
أُولَٰئِکَ الْمُقَرَّبُونَ ﴿١١﴾
اینان مقربان اند،
فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ﴿١٢﴾
در بهشت های پر نعمت اند.
و بعد میان میگه که آره اینا رو تخت میشینن و هرشرابی بخوان میخورند و حوری ها هم دورشون میچرخن و خلاااصه پارتی خوب های بهشت مال ایناست.
به قول انگلیسی ها:Very important person
یک چیز جالب دیگه هم درمورد اینا میگه که این فیوریت های من:
ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ ﴿١٣﴾
گروهی بسیار از پیشینیان
وَقَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ ﴿١4﴾
و اندکی از پسینیان،
یعنی توی دوران بعد از پیامبر عده ی کمی ازین السابقون ها میشن …
خب!
این همه کردیت و ویژگی مثبت و فیوریت بودن رو خدا اینجا توی سوره واقعه ازین دسته السابقون گفت!
من گفتم اوکی!
شما یک الگو مثال زدی و گفتی اگر جز اینا باشی فیوریت منی،پس باید توی همین قرآن هم گفته باشی السابقون کیا هستند!
و اینکه من همیشه مثل استاد میگم خدایا من فکر میکنم توی یک جزیره تنها هستم( آلردی هستم:) )و شما این کتاب رو برای هدایت من فرستادی،پس باید همینجوری بفهممش و درکش کنم.
پس رفتم کلمه ی السابقون رو توی قرآن سرچ کردم و در کمال شگفتی دیدم این کلمه فقط توی دوتا آیه اومده !!!! یکیش توی همین سوره ی واقعه ست … و یکیش توی آیه ١٠٠توبه:
وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.
نمیدونم چقدر به درکی که من ازین کلمه رسیدم،کس دیگه رسیده یا نه …نمیخوامم خیلی بازش کنم،امیدوارم خداوند به قلب همه ی ما هدایت هاش رو بفرسته …
ولی درک اینکه
السابقون جز سوگلی های خدان…
و این گروه،تعداد کمی از دوران بعد پیامبر هستند …
و در آیه ١٠٠توبه میاد توضیح میده ویژگیشون رو …
چقدر میتونه به ایمان ما به استاد و توحیدی بودن این سایت و وحی منزل بودن آموزش ها کمک کنه برای اینکه مسیر درست رو با قدرت بیشتر ادامه بدیم و ایمان و توکلمون رو حفظ کنیم و جز و اون دسته ی کمی باشیم که سرمون بالا باشه و بریم قسمت VIP بهشت خداوند …
مسیری که سعادت دنیا و آخرتمون رو رقم میزنه اونجایی که خدا تو آیه ٢5 سوره ی بقره میگه :
وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقًا ۙ قَالُوا هَٰذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا ۖ وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ ۖ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢5﴾
و کسانی را که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، مژده ده که بهشت هایی ویژه آنان است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است؛ هرگاه از آن بهشت ها میوه ای آماده به آنان دهند، گویند: این همان است که از پیش روزیِ ما نمودند، و از میوه های گوناگون که شبیهِ هم است، نزد آنان آورند؛ در آنجا برای ایشان همسرانی پاکیزه ست؛ و در آن بهشت ها جاودانه اند.
دعا میکنم خودم …خودم این آیه هارو بهتر بفهمم و بیشتر ایمان بیارم و به گوشه ای از حرفایی که میزنم عمل کنم و ایمان و توکلم رو نه به حرف که در عمل ثابت کنم و اجازه بدم خداوند از بهترین مسیر من رو به سعادت دنیا و آخرت برسونه همون وعده ای که خودش امروز صبح بهم داد :
وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِیدِ
و به گفتار خوش و طریق خدای ستوده هدایت شوند.
خدای عزیز و شیرین و دلبر و قدرتمندم،از نور خودت به قدرت سپاسگزاری و تسلیم ما ببار و ما رو از نجوای ذهن و جن و انس و شیطان حفظ کن و آنی و کمتر از آنی مارو به حال خودمون وا نگذار.
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِکَ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
سپس خدا بعد از این [واقعه] توبه هر کس را بخواهد مىپذیرد، و خدا آمرزنده مهربان است.
=======================================================================================
سلام به استاد ابراهیم نشانم،سلام به دلبر شیرین استادم،سلام به تموم رفیق های غار حرای من
سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله مهربانم به جسم و جان و روح توحیدی قشنگتون
خدایا سلامت به دار استادم رو و حفظ کن این سایت روحانی رو تا همیشه از توحید بشنویم و ببینیم و بنویسیم…
تحسین میکنم این رابطه ی بی نظیر رو…این هم مداری رو…این دائم به صلات بودن رو…این حضور مقدس در سرزمین شگفتی ها …
اعراض میکنم از تمام ناخواسته ها …از هر غیر هم مدار…از هر نازیبایی…از هر ناخواسته …
و به سمت فطرت خودم روی می آرم و ازش طلب رحمت و مغفرت و نور و هدایت میکنم به سمت مدارهای بالاتر….
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ۖ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ
من از روى اخلاص روى به سوى کسى آوردم که آسمانها و زمین را آفریده است، و من از مشرکان نیستم.
خدای عزیز و شیرین و دلبر و هدایتگرم،نور آسمون ها و زمین…ازت بی نهایت سپاسگزارم که من رو روی دوشت سوار کردی و دراین دشت ناهموار با قدم های خودت من رو به سمت مدارهای بالاتر پیش میبری و بهم میگی همینجا روی دوش من باش …نمیخوام هیچ خاری به پات بره….خودم برات قدم برمیدارم…خودم تورو به سمت مدار خواسته هات هدایت میکنم….
منو میپرستی؟از من کمک میخوای؟روت رو از بقیه برگردوندی؟
من برات بهترین بهترین هارو فراهم میکنم….
آرام باش و دیده روشن دار ….فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا ۖ
کنترل ذهن…اعراض از ناخواسته … آرام بودن و اعتماد کردن به جریانی که با چشم قابل دیدن نیست،برخلاف مسیر جامعه حرکت کردن…ادامه دادن…ناامید نشدن…تسلیم بودن …اعتماد به نیرویی که ازون بالا کل مسیر رو داره میبینه …و هدایتت میکنه …
آره…این ها رمز پیروزیه…رمز موفقیته…
به قول استاد…من برای رسیدن به خواسته هام بیل نزدم….ولی از لحاظ ذهنی روی خودم زیاد کار کردم!
اون وقت اون راننده ی تاکسی با دنده آرژانتینی …
میرسه به این ماشین فورد…به این رابطه ی عاطفی فوق العاده…به این سرزمین مقدس و توحیدی
اینجاست که خدا میگه:
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿١٧﴾
پس هیچ کس نمی داند چه چیزهایی که مایه شادمانی و خوشحالی آنان است به پاداش اعمالی که همواره انجام می داده اند، برای آنان پنهان داشته اند.
و دقیقا بعد این آیه ی بینظیر توی سوره ی سجده میاد در مورد مهمترین قانون جهان میگه که:
أَفَمَنْ کَانَ مُؤْمِنًا کَمَنْ کَانَ فَاسِقًا ۚ لَا یَسْتَوُونَ ﴿١٨﴾
با این حال آیا کسانی که مؤمن اند مانند کسانی هستند که فاسق اند؟ [نه هرگز این دو گروه] مساوی و یکسان نیستند
درود و رحمت الله به استاد ابراهیم نشانم…برای کشف قوانین ثابت جهان…برای تئوری قانون مدارها…
هرچقدر به زندگی خودم نگاه میکنم،میبینم جهان اطراف من دقیقا طبق باورهای من هربار لود میشه …
هربار رفرش میشه…و این رفرش شدن هربار با سرعت بیشتری انجام میگیره…
انقدر همزمانی با هدایت الله توی زندگی من اتفاق افتاده که ی وقتایی فکر میکنم خدا کارو زندگیش رو ول کرده فقط نشسته ببینه من چه باوری میسازم طبق اون سریع نتیجه بیاره توی زندگیم….ولی اینجوری نیست..اون حساب تموم مخلوقاتش رو دقیق میدونه ….
لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا
محقّقا او به شماره همه موجودات کاملا آگاه است.
وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا، وَلَهُ الشُّکْرُ عَلَىٰ مَا أَوْلانا…..خداروصدهزار مرتبه شکر برای هدایت شدنمون به این غار حرا…که خودش برای من بزرگ ترین پر برکت ترین هم زمانی زندگیم بود ….
چرا زیر همین فایل یک بار دیگه ننویسمش؟
تا یک بار دیگه مستِ قدرت الله بشم…؟
زمستان سال 1399 بود که خسته از فشار های جهان،مثل موسی پیامبر،بالاخر یک جا زانوهام خم شد و گیوآپ کردم…
تموم بدنم از چک و لگد های جهان کبود بود!
هیچی نداشتم توی زندگیم!
نه آرامش!نه خوشبختی!نه پول!نه عشق! هیچی هیچی!
من خدارو نداشتم…
من به خدا پشت کرده بودم …
وقتی گیوآپ کردم و گفتم خدایا من خسته م…من دیگه نمیکشم…من خرابش کردم تو درستش کن…
همزمانی های الله شروع شد…
صحبت های همکارم درمورد قوانین کیهانی…
معرفی کردن استاد عرشیانفر. به من..
خوندن کتاب معجزه ی شکرگزاری…چهار اثر فلورانس…
کم کم نور میومد و تاریکی ها میرفت….
آرامش میومد و اضطراب ها میرفت…
دعوا ودرگیری ها کم میشد و صلح بیشتر وبیشتر…
کبودی ها کمتر میشد و سلامتی میومد…
تشنه بودم…روحم تشنه ی نور الله بود …
من همه گوش شده بودم تموم وقتم به استاد عرشیانفر گوش میدادم یا کتاب میخوندم یا تمرین انجام میدادم…
هرچقدر جلوتر میرفتم نور بیشتر و تاریکی کم وکمتر میشد…
نزدیک های زمستون 1400 بود …
عموم بهم گیر داده بود استاد عرشیانفر با یک استادی توی اینستا لایو گذاشته برام از یوتیوب دانلودش کن!
من هی پشت گوش میزاشتم!
تازه غر هم میزدم به من چه! خودش بره پیداش کنه!
ازون اصرار ازمن انکار!
آخرش برای اینکه دست از سرم برداره!به هر سختی بود اون لایو یکی دوساعته رو دانلود کردم براش!
حالا از من اصرار پاشو بیا این فایل رو ازم بگیر کل حجم گوشیم رو گرفته!
ازون انکار که گوشیت ایفونه به اندروید سخت وصل میشه،حجمش زیاده و….
من هم منتظر بودم بالاخره بیاد این فایل رو بگیره من از روی گوشیم پاکش کنم….
چند روز گذشت…
شب عروسی بهترین همکارم بود…
من باید میرفتم….ولی هیچ کس نبود پیش بچه ها بمونه …
همه چیز دست به دست هم داد من نتونم برم عروسی
عجیب تر ازون من بسیار آروم بودم…
به طرز عجیبی اون شب دوقلوها هم زود خوابیدن…
من بودم و تنهایی خونه ….
من انرژی ای رو حس میکردم که میگفت برو اون لایو توی گوشیت رو ببین …
برو….اون لایو برای توعه….همین الان …
اطاعت کردم…
گوشی رو وصل کردم به تلویزیون و لایو شروع شد ….
الله …الله …الله ….
الله رو گواه میگیرم به این همزمانی ….به این هدایت …به این نور ….
من با دهن باز ساعت ها محو این لایو بودم …
سراپا چشم شده بودم …سراپا گوش شده بودم….
شبیه یک کویر تشنه ای بودم که بعد از سال ها داره بهش بارون میباره ….
چندبار اون لایو رو دیدم…نمیدونم….
بالاخره عموم اومد اون لایو رو ازم بگیره…؟نمیدونم….
فقط یادمه من وارد سایت استاد شدم ….
و صدای خدارو شنیدم که گفت:
وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ
2 سال از بزرگترین هدایتم،از بهترین و شیرین ترین پدیده ی همزمانیم میگذره ….
نه الان!
از همون روز که توی سایت ثبت نام کردم،خدا منو گذاشت روی دوشش…
هر روزم پر از معجزه شد….
هر روزم پر از نور شد…
هر روزم صلات شد…
و این مسیر ادامه داره …
2 سال؟ 20 سال…200 سال ….
هرچقدر که عمر دارم از خدا ،ازش میخوام بهم سعادت شاگردی استاد رو تا آخرین روز زندگیم بده….
چند روز پیش …. ی جایی با خدا نشسته بودم تنهایی….
کلی باهام حرف زدیم طبق معمول….
بعد بهش گفتم پسر!
یک نشونه برام بفرست اندازه درک و فهم من!
همچین قشنگ و و واضح و دلنشین…
چند دقیقه هم نگذشت…از بلندگو صدای قرآن اومد :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الم﴿١﴾
الف، لام، میم
ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿٢﴾
در [وحی بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکاران هدایت است.
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿٣﴾
آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.
وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿4﴾
و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند.
أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿5﴾
آنانند که از سوی پروردگارشان بر [راهِ] هدایت اند و آنانند که رستگارند.
یعنی گفتم دمتتتتت گرم خدا! بوس به کله ت!بیا بغلت کنم! خودم نوکرتم!خودم فدات میشم!
قلب و روح و جانم فدای تو الله ….
بخدا…بخدا ….اصلا و ابدا برای تجربه ی جهنم نیازی به مرگ نیست!
به خدا اصلا جهنمی وجود نداره!
جهنم اونجاست که خدا نباشه!
جهنم اونجاست که خدارو گم کنی!
جهنم اونجاست که نتونی به نور خدا وصل بشی!
به قول استاد!ما فقط یک منبع داریم توی جهان! یک منبع خیر و برکت و ثروت و اتفاقات خوب و عالی….
شما اگر خورشید رو منبع گرما درنظر بگیری!
در مدار های نزدیک به خورشید گرما هست!
در مدار های دور به خورشید سرما !
منبع نداریم برای سرما که ..
هرجا از خورشید دور باشه….لاجرم سرد میشه….
خدا!
خدا خوشبختی و عشق و نور مطلقه!
هرچقدر بهش وصل بشی پر میشی از تموم احساسات خوب…پر میشی از خوشبختی…پر میشی از ثروت ….پر میشی از روابط فوق العاده…
اگر حالت خوب نیست!اگر خوشبخت زندگی نمیکنی!اگر پول نداری!اگر روابطت داغونه!
تویی که از منبع خیر دور افتادی….همین…
بسم الله….پاشو و به سمت نور حرکت کن….
پاشو و به سمت نورِ آسمون ها وزمین حرکت کن….
و ببین چطور تموم زندگیت غرق خوشبختی هایی میشه که تو خوابتم نمیدیدی ….
حالا سوال اینجاست!
چطور به سمت این نور حرکت کنم؟
قرآن!
1400 سال قبل به این سوال ما پاسخ داده:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور (وجودبخش) آسمانها و زمین است، داستان نورش به مشکاتی ماند که در آن روشن چراغی باشد و آن چراغ در میان شیشهای که از تلألؤ آن گویی ستارهای است درخشان، و روشن از درخت مبارک زیتون که (با آنکه) شرقی و غربی نیست (شرق و غرب جهان بدان فروزان است) و بیآنکه آتشی زیت آن را برافروزد خود به خود (جهانی را) روشنی بخشد، پرتو آن نور (حقیقت) بر روی نور (معرفت) قرار گرفته است. و خدا هر که را خواهد به نور خود (و اشراقات وحی خویش) هدایت کند و (این) مثلها را خدا برای مردم (هوشمند) میزند (که به راه معرفتش هدایت یابند) و خدا به همه امور داناست!
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ
آن نور در خانههایى است که خدا رخصت داد ارجمندش دارند و نامش در آنجا یاد شود و او را هر بامداد و شبانگاه تسبیح گویند:
ازین نسخه پرکتیکال تر میخوای؟
الله! الله! الله!
الله رو گواه میگیرم!
دوازده قدم
قدم به قدم به من یاد داد چطور آروم آروم به سمت این نور حرکت کنم….
من تا آخرین روز عمرم دست از گوش کردن به آموزش های استاد تو دوره ی دوازده قدم برنمیدارم…
من اصلا نمیدونم چرا دارم اینارو مینویسم…
اصلا قصد نوشتن این هارو نداشتم…
اون میگه و من مینویسم….
چطور میتونم ازش اطاعت نکنم…؟
وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا
و چرا ما بر خدا توکل نکنیم در صورتی که خدا ما را به راه راستمان هدایت فرموده؟
خدایا ازت سپاسگزارم که هدایتم کردی و نزاشتی کر وکور و بی آگاهی از دنیا برم…
خدایا ازت ممنونم برای همینجای زندگیم…
خدایا من به قدرتت…به هدایتت..به همزمانی هات..ایمان دارم…
به عقل و توانایی من هیچ کاری برنمیاد ….
من خیلی محدود و ناتوانم…
ولی تو داری کیهان رو مدیریت میکنی….
خواسته های من برات تیله بازی هم نیست…
خدایا…
آرام ورها …مثل موسی توی گهواره…
تکیه میدم به تکه چوبم روی این موج های روون…
دستمو میزارم زیر سَرَم…
و از زیبایی آسمون …و نسیم خنک روی صورتمو گرمای نور خورشید لذت میبرم…
و ایمان دارم….
بزودی به سرمنزل مقصود خواهم رسید ….
صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
بر خوردن از درخت امید وصال دوست
بختم نخفته بود که از خواب بامداد
برخاستم به طالع فرخنده فال دوست
از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت
یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست
خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم
در باغ دل رها نکنم جز نهال دوست
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿۶٢﴾
آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.
الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ﴿۶٣﴾
آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.
لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ ۚ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿۶۴﴾
آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است در کلمات خدا [که وعده ها و بشارت های اوست] هیچ دگرگونی نیست؛ این است کامیابی بزرگ.
وَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا ۚ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿۶۵﴾
و گفتار مخالفان، تو را غمگین نکند؛ زیرا همه عزت و توانمندی برای خداست؛ او شنوا و داناست.
سلام به برادر عزیز توحیدی راه دورِنزدیک به قلبم آقا رسول،سلام به دلبر شیرین و زیبای داداشم،خوش قلب ترین فاطمه ی دنیا
سلاااام و سلاااامتی و عشششق و نوووور ورحمت الله یکتا به جسم و جان وروح توحیدی خانواده ی قشنگتون
الهی صدهزار مرتبه شکر برای این هم مداری،الهی صدهزار مرتبه شکر برای این هم صحبتی
تحسین میکنم این رابطه ی قشنگتون رو …این ساعت ها صحبت از قانون…ساعت ها صلات الله …
نوش جانتون این رابطهی الهی
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ
دعا میکنم نورِ آسمون ها و زمین به این عشق و مودت و رحمت و آرامش بینتون هزاران برابر بیاره…
دعا میکنم در کنار هم به کمال برسید و مدارهای ترقی توحیدی رو باهم طی کنید…
خدا میدونه چقدر من دوستتون دارم و چقدر از ته قلبم تحسینتون میکنم و چقدر از خداوند براتون خیر و برکت میخوام …هربار هر جا کامنت فاطمه جان …داداش رسول…یا پسرقشنگتون رو میخونم میگم دمتوووون گرم ! همینه ! همینه !
نوش جانتون این زندگی توحیدی ،نوش جانتون صلات خانوادگی !
اینجوریه که رزق به دنبال شما میاد…
نیاز نیست کار خاصی بکنید …
اصل بندگی و صلات رو شما سرلوحه ی زندگی قرار دادید…
اصلی که٩٩درصد جامعه ازش هیچ خبری ندارند …
بقیه ی خواسته هاتون تیله بازیه …بقیه ش رو به راحتی عزتمندانه من حیث لایتحسب بهتون میرسه…
دوستون دارم خانواده ی بهشتی دوست داشتنی…
طبق معمول از قرآن هدایت خواستم برای اینکه من رو لایق بدونه و نوری توی دستام بزاره تا برای عزیزانم ببرم…
و نوش جانتون آیه های اول این تلگراف ….
قلب و عشق و محبت رو از روشنی قلبم براتون میفرستم الهی که به قلبتون بشینه…
به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوانِ فراوان
خدا…
خدا همه چیزه…
خدا زمانه….خدا مکانه…
خدا صداست…خدا تصویره…خدا حسه…
خدا من …خدا تو…خدا همه…
خدا یک حشره ست…
خدا…یک ستاره ست…
خدا …یک انرژیه…
که همه چیز رو دربرگرفته…
خدا….یک قانونه…
خدا…یک نظمه…
یک تعادله ….
نمیشه گفتنش…نمیشه گفتنش ….
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ….
ژینا گل من ….گل خوشگل من….
سلام رفیییق
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به دلنشین ترین پزشک دنیا
چقدر از خبر خوشی که بهم دادی خوشحال شدم…خدا رو صدهزارمرتبه شکر…
جهان حتما به یک پزشک توحیدیِ پر از نور الله احتیاج داره
خوش اومدی به جامعه پزشکی زیباجان
وَعْدَ اللَّهِ ۖ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ
قلب روشنت رو میبوسم و ازت بی نهایت سپاسگزارم که برعکس اکثر مردم،رو به فطرتت آوردی و از مشرکین نیستی…
دوستت دارم رفیق و منتظر شنیدن خبرهای قشنگت هستم دلبر
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای از تو
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سلام به رفیق نازنین غارحرای من
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی قشنگت…
فهیمه جاانم…خوش اومدی به مسیر سعادت دنیا و آخرت
خوش اومدی به مسیر عشق بازی به الله ….
قدم به قدم بدون عجله بیا بالا و هر روزت رو جشن بگیر که خداوند تورو روی دوشش سوار کرده ….
نور الله از تموم جلسات دوازده قدم جاریه …
گوش بده و بخون و عمل کن و تموم زندگیت رو غرق نورِ آسمون ها وزمین کن…
و بیا برامون از معجزات من حیث لایحتسبت بنویس….
به امید دریافت نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای از تو…
دوستت دارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت رفیقِ جان
سلام به برادر عزیز توحیدی راه دورِ نزدیک به قلبم آقا جواد
خداروصدهزارمرتبه شکر که یکبار دیگه وسط نقطه های آبی اسم شمارو دیدم و گفتم آخ جون!
داداش،مدیون خونِ هزاران شهیدی :) اگر باور نکنی کامنت خودت ازون کامنتا نیست که وقتی میخونمش میگم یا امام!کاشکی تموم نشه :))))
مررررسی که مینویسی…میخونم و لذت میبرم،میخونم و میخندم…میخونم و غرق عشق الله میشم…
خداروصدهزار مرتبه شکر برای داشتن این غار حرا و این انرژی توحیدی بین رفیق های نازنین…
انقدر که اکثر مردم مسیر برعکست رو میرن و میخوان تورو مجبور کنند مثل اونا رفتار کنی،گیج میشی،ذهنت با این همه نتیجه و فکت از قانون،باز بزغاله میشه میگه نکنه اونا دارند درست میگن؟
بعد پا میشی میای توی غارحرا….میبینی زن و مرد…بچه و بزرگ…چطور مست قدرت و انرژی الله،با توحید دارند زندگیشون رو پیش میبرند….
دقیقا مثل وقتی که خواب وحشتناک میبینی و یهو از خواب میپری میگی آخیششش خواب بود همه ش!
وقتی میای توی سایت و کامنت بچه ها رو میخونی میگی آخیییش!جانم بالا اومد،نفسم تازه شد …
خداوند از نور خودش به استاد عباسمنش،به استاد شایسته،به تموم عواملی که این غار حرا رو دارند حفظ میکنند بباره و این مسیر و این سایت توحیدی رو برامون حفظ کنه که فارغ ازینکه توی جامعه و آدم های اطراف چی میبینی و چی میشنوی….پاشی بیای اینجا یک نفس توحیدی …تازه کنی ….
الهی صدهزارمرتبه شکر…
داداش دقت کردی،شب که میشه که این شیطان ملعون بیشتر سروقتت میاد؟میخواد تموم اتفاقات خوب روزت رو بیهوده جلوه بده و نداشته ها و نشده هارو بیاره جلوی چشمات…؟
اصلا برای همین اینکه استاد انقدر تاکیید میکنه حتما تمرین ستاره ی قطبیِ قبل خواب رو انجام بدید….
دیشب باز من یکم رفته بودم تو درو دیوار…
هی شیطان میگفت دیدی اینجوری نشد،دیدی اون درست نشد،اگر نشه چی؟اگر اتفاق نیفته چی؟هی من میگفتم پاشو برو خونتون انقدر عسل نخور:))) باز ادامه میداد…
دیگه زدم زیر گریه…
دیدی این بچه ها تو دعوا یک جا زورشون نمیرسه،عررر زنان و برسرزنان میرن ننه باباشون رو میارن…؟
دیگه دیدم زورم بهش نمیرسه…وسط گریه هام خدارو صدا زدم گفتم خداااایااااااااا کمکم کن…داره منو میزنه،زورررم بهش نمیرسه!بیا کمک ….
میدونی وقتی قرآن رو باز کردم چه آیه اومد…؟
لِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ
این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفریننده همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او کارساز هر چیز است.
یعنیییی! من قشنگ خدارو دیدم که یک دونه زد تو سر شیطان،یکی زد تو گوشش،بعد با پاش زد در نشیمنگاهش،گفت یالا برو ازینجا تا خونین و مالیت نکردم…
بعدم اشک های منو پاک کرد…گفت بیا سرت رو بزار روی پای خودم راحت بخواب…
آخیش…همین الان که اتفاقات دیشب رو برای شما نوشتم…احساس کردم قلبم باز شد….خداروصدهزار مرتبه شکر
الهی که همیشه خودت و خانواده ی قشنگت غرق نور الله باشی داداش…
میخواستم کامنتم رو تموم کنم …یهو یکی ازین برگه های چسبیده به اتاقم ازون بالا افتاد پایین…من صداشو شنیدم که گفت من…از منم براش بنویس….
نوش جانت پیغام الهی …
وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا
و تنها خدای تو برای هدایت و نصرت و یاری تو کفایت است.
سلام به قدیمی ترین یار غار حرای من…
سلام رفیق نازنینم…
ازت سپاسگزارم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی…
اولین نقطه ی آبی زندگیم با دستان نازنین تو روشن شد..ازت ممنونم که هنوز برام مینوسی رفیق دلبرم…
اینم لینک اولین نقطه ی آبی من :)
abasmanesh.com
نسرین جانم،بزار یک داستان خنده دار برات تعریف کنم :))
وقتی اون نقطه ی آبی،به قول آقا اسدالله چشم خدا برام روشن شد،من نمیدونستم اون چیه اصلا:))) بری نگاه کنی میبینی من یک هفته بعد جواب کامنتت رو دادم!
یک هفته بزغاله ای به اون نقطه ی آبی نگاه میکردم و نمیدونستم چیه :)))فکر میکردم ی مشکلی تو پروفایلم پیش اومده :))) وای دارم از ته دل میخندم….
خدایا شکرت…شکرت که من رو از تاریکی های ظلمت رهانیدی و بالاخره بهم فهموندی که اون نقطه ی آبی یک شعاعی از نور توعه که توسط یک یارِ غارحرا ارسال شده …
آره نسرین جانم…اینم حکایت من و شما و اولین نقطه ی آبی پربرکت…
دوستت دارم بینهایت
و ممنونم که برام مینوسی و من رو غرق عشق الله میکنی
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت
سلام به برادر عزیز توحیدی من آقا امیر…
سلام و سلامتی و نور و عشق ورحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی و قلب سلیمِ پر از نورتون
بی نهایت سپاسگزارم که برام نوشتید و من رو غرق عشق و نور الله کردید…
خداروصدهزارمرتبه شکر که خداوند به من لیاقت و سعادت داد با شما بندگان صالحش هم مدار بشم…
میدونی داداش…؟
هروقت به سلام نماز میرسم و میگم السلام علینا و علی عباد الله الصالحین اسم و تصویر استادها و تموم بچه های سایت میاد جلوی چشم…دقیقا مثل تعبیر قشنگی که شما نوشتی و من توی اون هوا واقعا یک نفس توحیدی تازه کردم…
وچه محفل زیبایی هستش این سایت
مثل محفل بهشتیان که دورهم جمع میشن درحالی که زیبایی خاصی دارند بخاطر ایمان و عمل صالحشون
اون نهر که از چشمه الهی بدست استاد دراین سایت جاری شده و ما کنار این نهر مقابل هم نشسته و از این نهر و آگاهی بی نهایت زیبایش لذت میبریم
داداش امیر عزیزم،بی نهایت ازت سپاسگزارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارت.
به امید دریافت نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت
درپناه نورِ آسمون ها وزمین باشی همیشه
من خدایی دارم، که در این نزدیکیست…
نه در آن بالاها!
مهربان، خوب، قشنگ…
چهرهاش نورانیست
گاهگاهی سخنی میگوید،
با دل کوچک من،
سادهتر از سخن ساده من
او مرا میفهمد!
او مرا میخواند،
او مرا میخواهد،
او همه درد مرا میداند…
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم مینگرم،
آن زمان رقصکنان میخندم…
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است.
او خدایست که همواره مرا میخواهد،
او مرا میخواند
او همه درد مرا میداند
سلام از سعیده ی تسلیم شده،به سعیده ی دلبرایِ دلنشینم،با صورت خیس اشک کامنتت رو خوندم و قلبم گفت در پاسخت بنویسم:
ماورای باورهای ما
ماورای بودن ها و نبودن ها
آنجا دشتی است…
فراتر از همه تصورات راست و چپ…
تـو را آنجـا خواهم دیــد…
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان….