پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی

دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان عزیز این سایت الهی

نمی‌دونم چطور از خدای خوبم تشکر کنم و چطور از شما استاد عزیزم بابت این فایل پر از آگاهی های ناب پروردگار عزیزم

استاد خواستم بگم که این فضای روحانی و ملکوتی ای که شما گفتید فرکانسش ما رو هم گرفت و قشنگ اون حس و حال شما رو من هم داشتم وقتی که حالتون گفتید عالیه و وقتی که حتی با شن ها بازی میکردین

استاد داری چیکار می‌کنی با ما استاد داری انقلابی در وجود من و همه دوستان عزیزم بپا میکنی همه دارن این روزها از انقلاب فیزیکی و کشوری حرف میزنند ولی شما داری انقلابی در وجود تک تک ما و مخصوصا خودم ایجاد میکنی انقلابی که از توحید میاد از هدایت الله مهربان میاد از تغییر خودت میاد از خود ارزشی میاد از توکل تنها به رب میاد ن توکل به غیر خدا

استاد توی این فایل بار ها و بارها اشک ریختم و شکر خدا کردم روز صبح جمعمون رو ساختی استاد عزیزم

این فایل بخدا قسم اگر فقط همین یک فایل رو میخواستین قیمت بذارین و بذارید برای فروش به جرات میگم‌ قیمت نداشت ولی شما رایگان در سایت گذاشتید و از تجربیات و هدایت های خداوند گفتید توی بخش کوچکی از زندگیتون استاد این فایل خیلی گرانبهاست و من خودم باید بارها و بارها گوش کنم و یادداشت بردارم ازش همین الان کلی یادداشت نوشتم

استاد تحسینت میکنم هم شما و هم مریم بانو رو که چقدر شما دو نفر وارسته هستید و چقدر به هدایت ها و نشانه های خداوند ایمان دارید و تسلیم خداوند هستید و این یک ویژگی بارز شما دو عزیز هست و چقدر شما خودتون رو در جریان هدایت های ناب پروردگار قرار میدید واقعا تحسین برانگیز هست

خیلی نکته های خوب و زیادی رو گفتید و من فقط تنها به بخشی از اونها اشاره میکنم تا به خودم یادآوری کنم و رد‌پا بذارم از خودم

شما اول فایل گفتید اهداف سالتون رو نوشتید و از خدا خواستید و صدا و تصویر برای خودتون ضبط کزدین من هم باید به این صورت عمل کنم

این فضای صحرا خیلی رویایی و بی نظیری هست استاد و خیلی انرژی مثبت بسیار بالایی داره چقدر دوست دارم که این فضاهای زیبا رو از نزدیک خودم تجربه کنم

و از مریم بانو ممنونم که هدایت هایی که از اول این سفر داشتن رو نوشتن و به یاد خودشون آوردن و به ماهم یاد دادند که حواسمون و حواسم به نشونه های خداوند باشه

از تصمیمی که گرفتید که بیاد ایران و بعد کنسل شدنش چقدر خوب درک میکنید این پیام های خداوند رو

یک اعترافی بکنم همین جا

وقتی که گفتید میخواستی بیاید ایران بعد کنسل شد بخاطر این شرایط ایران من خوشحال شدم که نتوانستید بیاید چون حس کردم من هنوز آمادش نبودم که بتونم با شما هم مدار بشم و از نزدیک توی دوره های حضوری شما باشم واین یک نکته مثبت برای من هست که بیشتر روی خودم کار کنم تا در زمان درست و مکان درست شما رو زیارت کنم

یک نکته خوب گفتید و این هست که همیشه از خدا برای کوچکترین مسایل هدایت بخواین و بدونید که اون جواب میده و فقط تو باید جرأت انجام دادنش رو داشته باشی من این رو به خودم میگم که هدایت اومده ولی انجامش ندادم

نکته بعدی وقتی که من با یک فضایی هم فرکانس نباشم حتی اگر هم خودم بخوام نمیتونم برم اونجا چون جهات این اجازه رو نمی‌ده

واقعا من بارها پیش اومده که دوست داشتم جایی باشم یا با کسی باشم اما اون فضا و یا اون فردا چون فرکانسش بالا بوده هرکاری که کردم نتونستم در اون فضا باشم و این رو واقعا میفهمم

نکته وقتی که من روی خودم کار کنم هدایت میشم به شرایط اتفاقات و آدم های بهتر که باعث آرامش شادی و تجربیات بهتر من میشن

خیلی مهم هست که من هر روز روی خودم کار کنم و نعمت های خداوند رو ببینم و قدردان این نعمت ها باشم و روی ورودی ها و باورهای کار کنم و بگذارم جهان هم کار خودش رو بکنه فقط من باید سمت خودم رو انجام بدم خدا هم سمت خودش رو انجام میده

من دارم زندگی خودم رو خودم خلق میکنم و عوامل بیرونی روی من اصلا تاثیری ندارند وقتی که من یک جور دیگه ای نگاه میکنم و این یک باور خیلی خوب هست که استاد عزیز داره و من هم باید بیشتر روی خودم کار کنم تا این باور رو بسازم برای خودم

این باور خوب رو هم استاد دارند و من هم دوست دارم داشته باشم و اینجا میگم

من عقلم رو میذارم کنار بخاطر ورودی هابی که داشته و محدود اطلاعاتی که داشته و بذارم که خداوند هدایتم کنه و روی عقلم زیاد حساب باز نکنم و ببینم که قلبم که جایگاه خداونده چی میگه

‌خدایا قلب من رو باز کن و گوش من رو شنوا کن برای شنیدن هدایت بیشتر و ذهن منطقی من رو کم‌نور تر کن تا هدایت های تورو ببینم و بشنوم

این دعا رو برای همه دوستان عزیزم می‌خوام و برای خودم

می‌خوام چند تا مورد از هدایت های خداوند در زندگی خودم بگم تا بیشتر ایمان بیارم بهش

من وقتی که میخواستم برم سر خونه زندگیم هیچ‌ پولی نداشتم و ن پس اندازی فقطط تصمیم گرفته بودم برم و خیلی هم راسخ بودم به این تصمیم

و خیلی ها میگفتن که نمیشه و پول نداری و چطور میخوای بری و از این حرف ها و ذهنمم یاری میکرد باهاشون

اما اون صدای الله خیلی بلند بود توی قلبم و هیچی رو انکار نمی شنیدم و حرکت کردم و خداوند هدایت کرد افراد رو برای کمک به من و قلب هاشون رو نرم کرد برای من

یکی خونه رایگان داد

یکی لوازم قسطی با اقساط بلند مدت کم سود داد

یکی پول برای مجلس داد بی منت

یکی میوه داد یکی گروه عالی ارکستر برام آورد یکی فیلم بردار عالی شد برام

یکی ماشین برای مجلس در اختیارم قرار داد

و خیلی چیز های دیگه

این مال زمانی بود که من اصلا با این قوانین آشنا نبودم

دوران خدمتم به یک جایی هدایت شدم که نزدیک شهرم بود و تازه سه روز اونجا بودم سه روز شهر خودم بودم و توی بهترین مکان اون پادگان خدمت کردم

موقعی که میخواستم خونه برای خودم پیدا کنم خیلی گشتم و با اون مبلغ کم خونه پیدا نمیشد اما یک جا گفتم خدایا من خسته شدم و من تسلیم هستم خودت برام خونه پیدا کن و به طرز معجزه آسایی یک خونه نوساز و تمیز پیدا شد بایک صاحب خونه فوق‌العاده نازنین و چقدر احساس خوبی داشتم در مورد اون خونه همش فکر میکردم که اون خونه مال خودم هست و حس عالی ای داشتم

در مورد کارم از شرکت اومدم بیرون بعد از سه سال و نمی‌دونستم باید چیکار کنم که خداوند هدایتم کرد به یک شغل خوب و عالی به اسم نجاری که واقعا لذت بخش هست برام و توی همین شغل هم کلی با افراد و شرایط بهتر روبرو شدم و بهتر بگم هدایت شدم

و خیلی مورد های دیگ

واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب این فایل ها که زندگی ساز هستند و من رو که خیلی جاها شرک داشتم رو داره به یک شخصیت دیگه ای تبدیل میکننه

و چقدر خوبه که ببینم و ببینیم نشانه های خداوند مهربان رو و تسلیم امر پروردگار باشیم و باشم

منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    1006MB
    69 دقیقه
  • فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی
    66MB
    69 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده آیت» در این صفحه: 3
  1. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    بنام خدایی که توان وصف کردنش راندارم هرکلمه ای به ذهنم میاد رو پاک میکنم وزبانم قاصره از رحمت لایزالش ونمیتونم الان احساس این لحظه رو با هیچ واژه ای بیان کنم.

    سلام به استادی که هرکلامش مثله در وگوهر گرانبهاست و اینو وقتی بهتر درک کزدم که عمل کردم و نتیجه ها هی داره بزرگ و بزرگتر میشه

    خدایا تورا شاکرم که کارفرمای استاد تو شرکت نفتی به ایشون حقوق نمیداد وباعث شد که استاد اون روز خاص استعفا بدن و زنده بمونن

    تو را شاکرم که مادر استاد یه روزی به جای هرچیزی یه قران آبی رنگ رو توشه کسب وکار پسرش کرد

    تورا شاکرم که استاد دراون لحظه عصبانیت بخاطرتفاوت رفتاری مسلمونها و کاپیتان کشتی تصمیمی درست گرفت و قران رو نگه داشت

    توراشاکرم که نه تنها قران رو خوند بلکه بخاطر محقق بودنشون کنه وبنه قران رو درآوردن وریشه ای دنبال معانی وتفسیر ایات قران برآمدند.

    تورا شاکرم که توزندگیشون انقدر تضاد داشتن که برای رفع اونا حاضر شدن قدم بردارن و حرکت کنن

    تو راشاکرم که شالوده تحقیق و تفحص های استاد دریک کلام شد توحید به معنای واقعی آن

    تو راشاکرم که مزه درک وفهم این کلمه انقدر براشون دلنشین و گوارا بود که شعله عشق انتشار این مفهوم تو دلشون زبانه کشید وشد تنها رسالت این مرد

    تو راشاکرم که منم هدایت کردی به این مکتب عشق بازی واتشی در دلم افروختی که هر روز مصمم تر ازقبل از خواب بیدار میشم که بفهمم که عمل کنم البته با لذت

    ومسلما که نتایج هم تکاملی در حال باریدن است.

    در ادامه کامنتهای قبلی گفتم خداوند برای راه اندازی داوری حقوقی منو هدایت کرد که تکامل رو رعایت کن و قدمهای کوچک بردار

    منم از زدن دفتر خودداری کردم و تصمیم

    گرفتم یه مدت همینطوری بدون دم و دستگاهی کار رو شروع کنم و هر روز دارم بخاطر این تصمیم درست خداروشکر میکنم

    همونطور که تو بیشتر کامنتهام گفتم داستان داوری کاملا هدایتی و پراز همزمانی و نور الله بوده.

    ما یه گروه تو ایتا داریم از داوران حرفه ای مازندران و هر ازگاهی بچه ها باهم تبادل نظر والبته بیشتر ناله وشکایت از وعده هایی که داده شده وتابحال انجام نشده میکنن

    قضیه اینه که دادگاه ها باید مواردی که به داوری ارجاع میشه رو بفرستن برا داوران

    ولی گویا در بیشتر شهرها اینکار انجام نشده

    من بی تفاوت به این اعتراضات هر روز داشتم رو خودم کار میکردم و رها وشاد به زندگیم میرسیدم

    یه روز گفتم نکنه باید کاری انجام بدم وانقدر بیخیال طی نکنم بعد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم تو شهرهای دیگه که اینهمه مراکز داوری هست وضع اینه

    تو رامسر که حتی یه دونه مرکز داوریم نیست و هربارم باهرکس دیگه صحبت کردم اطلاعی از این نهاد نداشتن پس

    بهتره دنبال راهی باشم که مردم رو با داوری آشنا کنم.

    بهتر دیدم با چندتا از اساتید دانشگاه که شمارشون رو داشتم مشورت کنم که اونام پیشنهاد مفیدی ارائه ندادن وداشت حسم بد میشد که

    گفتم خدایا اصلا من چیکارم ؟ تو خودت منو انداختی تو این مسیر خودتم همه چیو درست کن

    ودوباره بیخیال شدم و به زندگی عادیم برگشتم

    دقیقا سه شنبه قبل آقایی تماس گرفت و گفت دادگاه شما رو به عنوان داور انتخاب کرده قرارشد قرارداد و وابلاغیه دادگاه رو برام بفرسته

    وقتی دیدم همه موارد درسته پرونده هم باتوجه به لحاظ کردن تکامل گزینه خوبیه با توکل به خداوند رفتم و لایحه قبولی رو برا دادگاه ارسال کردم.

    امروز هم درست موقعی که داشتم این فایلو گوش میدادم و تو عالم توحید وتوکل و اعراض از شرایط موجودجامعه بودم باز گوشیم زنگ خورد ویه آقایی گفت دادگاه شما رو به عنوان داور انتخاب کرده !!!

    در عرض یه هفته دوتا پرونده!!!

    درحالیکه بقیه همکاران دارن تو سرو بارشون میزنن که این چه وضعیه ؟ اینا قول دادن . ما رو حرفاشون حساب کردیم. ما امیدمون به وعده هاشون بود. چرا اینجوریه اوضاع؟

    ویه عده دیگه هم در جواب میگن پرونده ها میره برا یه گروه مافیایی که تو املاک کله گندن یا باید حتما موسسه بزنیم تا معروف بشیم تا شناخته بشیم تا بهمون پرونده بدن ویه سری حرفای دیگه که ته همش یعنی

    یه عامل بیرونی مقصره وما کاره ای نیستیم و درنهایت یعنی شرک

    اگه دقت کرده باشید آخر جملات همگیشون به شرک ختم میشد

    وقتی اینا رو میبینم بیشتر متوجه میشم گه استاد همش دارن فریاد میزنن تنها عامل بدبختی شرکه و تنها عامل سعادت توحیده یعنی چی

    منکه فقط دارم رو خودم کار میکنم وتوکل کروم به خود خودش دوتا پرونده برام اومده واونا که دارن همش مینالن و گله وشکایت میکنن و از زمین و زمان ناراضین همچنان هیچی

    تازه اونا آدمایی هستن که یا وکیلن یا قاضی بازنشستن یا تو شوراهای حل اختلاف کار میکردن و در مجموع اینکه شناخته شدن وکارهای مختلف حقوقی کردن

    نه مثله منکه اولین باری که رفته دادگاه چندروز قبل بوده اونم رفتم که قبولی رو اعلام کنم.

    یه درس دیگه هم که گرفتم اینکه خدابم نشون داد تو نمیخواد داوری رو جابندازی من خودم اینکارا رو میکنم

    کی برات پرونده فرستاد؟ من

    کی تو رومعرفی کرد؟ من

    تنها منم که هرکاری رو میتونم انجام بدم فقط تو بسپر بهم و بقیه رو ول کن ببین چه ها نمیکنم.

    ناگفته نماند که هدایتها حاکی از اینه که پرونده دوم رو قبول نکنم !!

    تو شرایطی که همه له له پرونده میزنن حتما میگین من دیوونه شدم

    خودمم خیلی با ذهن منطقیم جنگیدم

    اون هی میگفت :بابا این بهترین فرصته خودتو جابندازی تو دادگاه

    اگه بگی نه دادگاهم دیگه روت حساب نمیکنه و پرونده نمیفرسته برات

    پرونده مبهمه که باشه، در تخصص تو نیست اشکال نداره کارشناس میگیری حلش میکنه

    تازه مگه نمیگی خدابرات فرستاده پس حتما خیره قبولش کن

    وهزار نجوای دیگه

    ولی ته دلم میدیدم انگار یه جورایی پروندش دلنشین نیست

    مسخرس نه ؟ مگه پرونده باید دلنشین باشه؟

    اره والا ، اون اولی به دلم نشست همه چیزش ولی این نه

    به ذهنم گفتم اینا رو خدافرستاد نه دادگاه

    بازم میفرسته بهتر ازاینم میفرسته

    عجله وشتاب ممنوع هیچ چیزی قرار نیست تموم بشه

    مهم گرفتن صدتا پرونده نیست مهم اینه که رای به مرحله اجرا برسه پس عجله ای نداریم

    درسته خدافرستاده ولی اون خواسته بم بگه ببین وقتی بسپری بمن چندتا چندتا میفرستم برات

    تکامل باید رعایت بشه از هول حلیم نباید خودمو بندازم تو دیگ

    من تازه شروع کردم ومیخوام از زندگیم لذت ببرم از مسیری که دارم میرم لذت ببرم واین با برداشتن چندتا هندوانه بایه دست منافات داره

    اخرشم رفتم سراغ قران واز خودش هدایت خواستم

    گفتم اگه بگی انجام بده انجام میدم فقط واضح بهم بگو واین آیات اومد:

    فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡۘ یَوۡمَ یَدۡعُ ٱلدَّاعِ إِلَىٰ شَیۡءࣲ نُّکُرٍ

    پس روى از کافران بگردان (تا) روزى که ندا کننده‌اى (چون اسرافیل، خلق را) به عالمى حیرت‌آور و قیامتى هول‌انگیز دعوت کند

    خُشَّعًا أَبۡصَٰرُهُمۡ یَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ کَأَنَّهُمۡ جَرَادࣱ مُّنتَشِرࣱ

    که (از هول آن) کافران به خوارى چشم بر هم نهند و سر از قبرها بر آورده مانند ملخ به عرصۀ محشر منتشر شوند

    مُّهۡطِعِینَ إِلَى ٱلدَّاعِۖ یَقُولُ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا یَوۡمٌ عَسِرࣱ

    در آن حال منادى محشر را ناچار به سرعت اجابت کنند، کافران با هم گویند: این روز همان روز سخت است .

    بدون شرح

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    به نام خدای زیباییها و هدایتگر

    سلام خدمت استادعزیزم و مریم جان

    واقعا من هرباریه فایلی رو گوش میدم و از هدایتهای خداوند دراون صحبت میکنید پابه پای حرفهاتون تجسم میکنم و حسم باهرکلامتون زیباتر وزیباترمیشه ومرتب خداروشکر میکنم بخاطر تجربه های زیباتون

    من چندین باره این فایل رو گوش دادم وهربارم بیشترلذت بردم ومیخوام یه تجربه خودمو دراین زمینه بگم

    اولین باری که این فایلو دیدم حدودا دیماه پارسال بود و من چندین ماه بودکه منتظر یه تماس برای مصاحبه کاری بودم الان که خوب فکر میکنم این شغل از اولش هدایتی و همزمانی درش دخیل بوده پس بهتره برم به سال 1400 که من شدیدا میخواستم برم سر کار و هیچ ایده ای هم نداشتم من کارشناسی ارشد حقوق تجارت بین الملل رو داشتم و بدلیل اینکه خداوند یه دخترزیبا و خواستنی بهم هدیه داد ازسال 95 دیگه همه چیزو گذاشته بودم کنار.

    تا سال 1400 که دیدم دخترم ازاب و گل به قول معروف دراومده و من واقعا میخواستم برم سریه کار

    همونطور که گفتم هیچ ایده ای نداشتم ولی از اونجایی که من قبلنا هم به صورت نااگاهانه جدب های خوبی داشتم اینبارم یه حسی بهم میگفت فقط بچسب بخدا واز اون بخواه

    منم به خدا گفتم خداجونم من سالیان سال واقعا خوب درس خوندم و همیشه رتبه اول دانشگاه بودم ولی الان نه میخوام کنکور بدم برا دکترا نه کنکور برا وکالت چون اصلا وکالت دوست نداشتم نه هیچ آزمون دیگه ای ولی میخوام برم سرکار

    از اونجایی هم که قوانین حقوقیمون طوری بود که برا تاسیس هرموسسه ای باید پروانه وکالت داشته باشی و وکالتم دوست نداشتم و با تدریس تو دانشگام زیاد حال نمیکردم و دوستم داشتم شغل مال خودم باشه وبرا کسیم کارنکنم عملا هیچ گزینه ای برام نمونده بود

    ولی من بخدا درخواست دادم والان دارم میبینم که چه نااگاهانه درست به قوانین عمل کردم

    بخدا گفتم خداجون من با این سابقه ای که دارم فقط توباید برام یه کاری جور کنی و دونه دونه ایتمهامو گفتم

    1 خدایا یه کاری باشه که آزمون نخواد

    2 خدایا کاره جوری باشه که این سابقه خوب تحصیلی و رتبه اول دانشگاه دولتی بدردم بخوره

    3 خدایا تو میدونی من رهبری و ریاست رو دوست دارم ودوست دارم یه کارگروهی کاملا صمیمانه ولی بمدیریت من باشه

    4 خدایا یه کاریم باشه که من بتونم مسیولیت مادری و همسریم رو هم باهاش حفظ کنم ونصف روز بیرون باشم

    5 به خدا گفتم من هیچ قدمی برنمیدارم تا یه نشونه ازت ببینم که بهم بگی برو تو فلان کار

    6 خدایا من حوصله ازمون و خطا هم ندارم که برم سریه کاری و ببینم بدردم نمیخوره پس خودت بگو دقیقا رسالت من تو این دنیا چیه و من برای چه کاری ساخته شدم بخداگفتم برامم فرق نمیکنه چکاری، فقط تو بگو فقط تو

    6 وخلاصه اینکه انقدر همه ادما این چندساله هی بهم گفتن حیف اینهمه درسی که خوندی مدرکی که گرفتی والان بیکاری خداجونم تو منو به اوج برسون من هیچ نمیدونم چه جوری ولی خیلی حرف شنیدم از همه حتی ازهمسرم که مصرانه میگفت برو وکالت ببین همه چقدر دارن پول درمیارن.

    ولی من وکالتو دوست نداشتم و دلمم خیلی میشکست ازحرفاش

    چسبیدم بخدا و ازش خواستم خودش هدایتم کنه و عجیب مطمین بودم که این اتفاق میفته و فقط نشسته بودم باخداحرف میزدم مینوشتم و چشم براه یه نشونه بودم تو این مسیرم باز خیلی حرف شنیدم که بابا تو یه حرکتی بکن بعد ازخدا برکت بخواه تو وقتی دنبال کار نباشی و درخواست کار ندی کار برات پیدا نمیشه و….. ولی من چون هیچ ایده ای نداشتم و نمیخواستم هم ازمون وخطا کنم حسم بهم میگفت هیچ اقدامی نکن و فقط بسپر به خودش و من باتمام وجود سپزدم بخدا گفتم مگه معنی توکل این نیست که پرونده رو بسپری بهش و بدونی اون برات همه کارا رو میکنه پس الان ساکت بشین و بخواه واعتماد کن هنوز موقع عمل تو نرسیده

    تا اینکه هدایت خدا از راه رسید وبعد از 9 ماه همسرم که در مسافرت بود یه پیامک برام فرستاد که فوروارد شده از جایی بود

    مضمونش یه فراخوان داوری و میانجیگری بود که دعوت بکار شده بود

    سریع لینکش رو باز کردم ودیدم این فراخوان به دو صورت با آزمون و بدون آزمون برگزار میشه برق از چشمام پرید رفتم توی قسمت بدون آزمون و شرایطشو خوندم یکی از اون اپشنها دقیقا بامن جور بود:

    رتبه اول کارشناسی ارشد از یه سری دانشگاه های دولتی معتبر که دانشگاه منم توش بود

    اخرشب بود و دخترم خوابیده بود وگرنه میخواستم دادبزنم از خوشحالی انقدر بالا وپایین پریدم عین بچه ها که چه دقیق دونه به دونه مواردی که میخواستم تو این کیس جمع شده بود دلم میخواست خدا روبغل کنم و ببوسم نتیجه اعتماد وتوکلم رو گرفتم ازش .

    اینم بگم که همسرم همیشه پیامکهای تبلیغاتی و غیر مرتبط به کارش رو بدون خوندن پاک میکرده و خودش گفت اینم میخواستم پاک کنم که یهو گفتم بزار ببینم چیه و بعدش هم میگفت همینجوری برات فرستادم فکر نمیکزده که بدردبخور باشه هدایتهای خداوند و وقتی قراره قوانین خدا وارد عمل بشه وبه این همه اعتماد توکل و ایمانی که داشتم جواب داده بشه اینجوری قوانین مملکت هم تغییر میکنه و بنفع تو رقم میخوره چون گفتم که قانون این بود که باید وکیل باشی تابتونی موسسه ای دایر کنی ولی الان این فراخوان نشون دهنده یه میانبر به قوانین بود

    خلاصه من مطمین به این نشونه رفتم و ثبت نام کردم وبعد دوسه ماه یعنی اسفند 1400 یه سری مدارک خواستن که اونا رو هم فرستادم

    و شد سال 1401 که مصادف شد باشروع اشناییم با قانون جذب و هرچی بیشتریاد میگرفتم بیشتر میفهمیدم چقدر من درست قوانینو رعایت کزده بودم و دیگه مرتب با شکرگزاری و تجسم وداشتن حس بهتر روزهامو مدیریت میکردم تو تیرماه بود که بهم خبر دادن مدارک شما استعلام شده و همه چیتون اکیه فقط باید منتظر بمونین برای مصاحبه و پنج تا درسم گفتن بخونین و امادگی داشته باشین تا باهاتون تماس بگیریم

    من از اون پنج تا درس فقط یکیش که مربوط به قوانین داوری بود رو خوندم انقدر حسم قوی بود که اینکار از طرف خداست و اون تمام مراحلش رو هدایتم میکنه و خودش برنامه ریزی کرده که نمیخواستم یه سری مباحث مثل فقه واصولش که ربطی به داوری نداره رو بخونم و با خوندنش حال خودمو بد کنم .

    امان از حرف بقیه که بازم هی میگفتن پس چی شد؟چرا خبری نشد ؟ نکنه الکی بوده و… ومن میگفتم هنوز زمانش نرسیده خدا در بهترین زمان بقیشم جور میکنه

    تااینکه جریان مملکت رفت به سمت مهسا امینی و بقیه ماجراها و دیگه انقدراین موضوع داغ شده بود که منو ول کردن به حال خودم

    تو همون زمان شما یه لایو بااستادعرشیانفر گذاشتید که خیلی سرو صداکرد و من سیو شده اونو گوش دادم اون زمان من هنوز تو مدار حرفهای شما نبودم وخیلی این صحبتها برام غیرمنطقی و خودخواهانه اومد و نتونستم درکی ازش داشته باشم من اوایل سال با قانون جذب از طریقی غیرازشما اشنا شده بودم و هنوز با شما و حرفهاتون و درکتون از قوانین اشنا نشده بودم

    تا اینکه به یه طریقی که تو قسمت (نحوه اشنایی من باشما) گفتم به طور جدی واردسایتتون شدم و شروع کردم یکی یکی فایلهای رایگانو گوش دادن و عمل کردن و بهتر وبهترشدن

    یکی از فایلها باز مربوط به اتفاقات اخیر بود و اون موقع صحبتهاتون به دلم نشست و تازه فهمیدم چی دارین میگین و اونو چندبارگوش دادم و کاملا درکش کردم

    الان اواخرآذرماهه وهنوز خبری از مصاحبه نشده بود و خودمم یکی دوبار به صوزت گذرا داشت حسم بد میشد واونم بیشتر بخاطر این بودکه مرتب برام پیامک آزمون سردفتری میومد که اینارو بخونید الان ثبتنامه اگه سوالی دارین با ماتماس بگیرین و… که چون سردفتری هم یکی از علایقم بود یهو میگفتم نکنه داوری نشه اینم که ثبتنام نکردم نکنه باید ثبتنام کنم نکنه این پیامکهای مداوم نشونس و هزاران نجوای دیگه که هی ذهنم رو درگیر میکرد

    یه بارتوسایتتون با قسمت هدایت امروزم آشنا شدم و روش کلیک کردم و درست فایلی اومد که مربوط بود به اینکه جنس شهود با منطق جور درنمیاد و فرق داره و چه زیبا مثالهایی ازخودتون زده بودید که درچه مواقعی حستون شما رو به یه سمتی میبرده که اصلا منطقی نبوده همونجا من گریم گرفت از این هدایت خدا که چه زیبا داشت بهم نشون میداد راهم درسته اگرچه شاید منطقی باشه برم سردفتری رو هم ثبتنام کنم و دیگه بعد اون فایل وهدایت خداوند ازطریق شما سفت تر و مخکم ترشدم که راهم درسته و هنوز زمانش نشده

    تااینکه 19 بهمن باهام تماس گرفتن که 23ام بیاید ساری برای مصاحبه راستی اینم بگم من چندسالیه تو رامسر زندگی میکنم که واقعا بهشت ایران زمینه بنظرم و هربار شما از زیباییهای پرادایس میگید و یا خودم فایلشو میبینم میگم خدایا شکرت که منم هدایت کردی به این شهر زیبا

    خلاصه من میبایست ساعت ده ونیم تو دادگستری ساری میبودم پس همسرم پیشنهادکرد روز قبلش بریم که مطمئن ترباشه و گفت چک کن یه هتل نزدیک دادگستری پیدا کن منم هی داشتم میگشتم که یاد همین فایلتون افتادم که مریم جان گفته بودن شما برای سفرازقبل چیزی رو پیش بینی نمیکنید وهدایتی میرید جلو گفتم بذارمنم همینکارو کنم و از توسایت اومدم بیرون و به همسرمم گفتم وقتی رسیدیم ساری بالاخره یه جایی جور میکنیم وباتوکل بخدا وشکرگداری بابت اینکه مارو درزمان مناسب درمکان مناسب قرار میدی راه افتادیم

    وقتی رسیدیم اونجا توهرخیایونی میرفتیم از هتل خبری نبود شایدم ما نمیدیدیم یه جا همسرم ازماشین پیاده شد که از یه مغازه داری کسی ادرس یه هتل بگیره که همون موقع هم یه اقایی از ماشینش اومدپایین و دیدم دارن باهم صحبت میکنن و بعد همسرم اومدگفت از این اقا پرسیدم هتل رو و اون گفت بیاین خونه ما اونحا خالیه و ما بخاطر زایمان دخترم خونه اونا هستیم و…

    من اولش خیلی مقاومت کردم ولی یه حسی ته ته دلم میگفت شاید این همون هدایتس ولی بازم میخواستم گوش ندم همسرم دنبال اون ماشین راه افتاد تا رسیدیم به یه خونه که اون اقا درپارکینگم باز کرد تا ماشینو ببریم تو

    گیج شده بودم اصلا نمیفهمیدم چراباید بیایم اینجا فک میکردم این که پول خونه رو ازما میگیره پس به همسرم میگفتم چرا نریم هتل ماکه باید پول بدیم حداقل اونجا شام صبحانه اماده ملحفه تمیز داره و راحت تریم ولی اون اقا هم اصرار که ماشینو بیارید داخل پارکینگ

    الان که یادش میفتم مو به تنم سیخ میشه که وقتی بسپاری بخدا و بگی در بهترین زمان منو دربهترین مکان قرار بده و خودت هدایتم کن چه جوری همزمانیها رخ میده و هدایتها صورت میگیره

    خلاصه اون اقا تموم خونشو نشون داد و حتی داشت میرفت سر فریزر که بگه جای گوشت و مرغ و بقیه موادخوراکی کحاست که گفتم نه نیازی به اینا نیست و تشکر کردم بابت لطفش

    موقع رفتنم چون میدونست ما صبح میخوایم بریم دادگستری و برگردیم گفت کلیدم بزارید زیر این گلدان تو حیاط

    اصلا باورم نشد که پولم ازما نگرفت و دوطبقه خونه با تمام امکاناتش رو در اختیارمون گذاشت و رفت. نگم براتون از رختخوابهاشون که همگی نو یعنی نو به تمام معنابودن واقعاکیف کردم همه وسایل تمیز برق میزد و خلاصه من موندم مبهوت خداوند و این هدایتش موندم که چطور این اقا به ما اعتماد کرد که ادمهای خوبی هستیم و وسایلشو نمی بریم و چطور هیچ هزینه ای نگرفت بعدیاد پرنده های هم پر افتادم. کلی تو رختخواب فقط شکرگذارخدا بودم که این شغل از اولش هدایتی بود الانم حتی جای خوابمون برای مصاحبه رو خدا برامون هدایتی و به شکلی عالی جور کرد ممنونتم خدای مهربونم

    وباز هدایت و همزمانی بعدی وقتی فرداصبحش رفتم دادگستری دیدم تعداد زیادی مراجعه کننده دم سالن مربوطه جمع شدن و یه چندنفری داشتن راجع به قانون مدنی و تجارت صحبت میکردن یه حسی بهم گفت وایسا گوش کن

    منم ایستادم فهمیدم یکی از اونا مصاحبشو انجام داده و داره سوالایی که ازش پرسیده بودن رو به دوستاش میگه منم گوش کردم و بعد رفتم سوالها چیزایی بود که من قبلا کاملا بهشون اشراف داشتم ولی چون یه 7 سالی از کتابا دور بودم یکم ازجوابها رو یادم رفته بود

    اونجا سه تا اتاق بود که باید مرحله به مرحله واردشون میشدیم وقتی اسمم روصدا زدن برای اتاق اول و رفتم داخل استاد مربوطه دقیقا سه تا ازسوالهاش همونایی بود که دم در هدایتی ایستادم و گوش دادم وبقیشونم سوالهایی بود که کاملا از قبل یادم مونده بود نمیدونین چه حس فوق العاده ای داشتم اتاق دوم مربوط به فقه بود اونجا رو بیخیال و اما اتاق سوم که روانشناسی بود وقتی وارد شدم یه اقای تقریبا مسن بهم خوش امد گفت و بعد پرسید نظرتون راجع به اتفاقات اخیر چیه؟

    منم دقیقا همون صحبتهای شما تو اون فایل رو که میگفتید ما باهرچه بجنگیم از جنس همون موضوع رو وارد زندگیمون میکنیم و این افراد حتی اگه حکومت تغییرهم بکنه بازم باحکومت بعدی در جنگن و ما برای تغییر شرایطمون باید فقط و فقط رو خودمون کار کنیم و خودمون و باورهامونو عوض کنیم تا دنیامون عوض بشه رو داشتم میگفتم و میگفتم که اون اقا یهو بلند شدن و باحالت احترام خاصی گفتن ممنونم خانم آیت خیلی قشنگ گفتید ومن خیلی چیزا ازتون یاد گرفتم و ازم خداحافظی کردن

    میدونستم مهمترین مرحله نظر همین اقاس

    ومن مثله یه پرنده خوشحال وپرواز کنان ومطمئن اومدم توماشین و به همسرم با خوشحالی تمام ماجرا روگفتم

    تو فروردینماه جواب قبولیم اومد ولی به قول شما اصلا شگفت زده نشدم چون مطمئن بودم بهش فقط و فقط خداروشکر کردم بابت اینکه بهش اعتماد کردم و اونم چه زیبا جواب اعتمادم رو داد اینم یادم رفت که بگم خیلیا هی بهم گفتن ما تو دادگستری اشنا داریم بزار برات پارتی بشه چون تو مصاحبه پارتی بازیه هرکسی رو قبول نمیکنن و هزاران حرف دیگه

    ولی من با اطمینان میگفتم پارتیه من خداست و خودش برام جور میکنه و اگه رامسر فقط یه داور بخواد اون منم و زیربار حرف هیچ کس نرفتم ومیدونستم خداوند وکیل وهمراه منه.

    البته این حد اعتماد به خداوند و اینکه فقط و فقط اون برای ما کافیست بعد از اومدن تو این مسیر وگوش دادن به فایلها وحرفهای شما در من صددرصدی وانقدر محکم و فولادی شد.

    راستی اینم بگم من همیشه میگفتم قضاوت سخت ترین شغل دنیاس و میگفتم یه قاضی باید خیلی دقیق بیطرف باخدا ومسلط به قانون باشه که بتونه با ظرافت حق رو اجرا کنه و اصلا اینکار رو هیچ وقت حتی بهش فکرهم نکرده بودم ولی مطمئنم که خداوند منو لایق و شایسته وتوانا دراینکار میدونه که اینو سر راهم قرار داد .

    اول ازهمه ازخدای خودم ممنونم که منو هدایت کرد به این مسیر و منو با شما با این قوانین با این جاده سرسبز و زیبای هدایت الهی آشنا کرد وبعدهم از شما که تمام فایلهاتون عاشقانه صادقانه و از درونتون برخاسته و با گوش دادن بهشون دارم هرروز تکاملم رو طی میکنم و بهتر وبهتر میشم خیلی خیلی سپاسگزارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1064 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام سعیده عزیزم سلام به خودم که چه کامنت زیبایی نوشتم الان که دارم این کامنتو میخونم پروانه داوری حرفه ای رو به لطف الله مهربان گرفتم یعنی 3 رو قبل

      والان درگیر اینم که دفتر بزنم یا موسسه ویکم ته ته ذهنم میگم چرا پولی که فکر میکردم برامون جور میشه خبری ازش نیست

      وخلاصه یکم واقعا یکم نجواها اومده بودن سراغم

      هی میگفتم از الانت لذت ببر خدایی که تاحالاشو جور کرده بقبشم میکنه

      ولی باز میگفتم خوب پروانه رو گرفتی باید یه اقدامی کنی

      بعد میگفتم خب کدوم بهتره ؟اگه بخوام رعایت تکامل کنم باید دفتر بزنم

      بعد میگفتم این شغل ماله خداست شاید اون موسسه بخواد

      وخلاصه خیلی شیک داشتم به خودم زجر میدادم

      یه حسی الان بم گفت برو کامنتهای خودتو از روز اول بخون ببین چیا نوشتی کجا بودی الان کجایی

      که رسیدم به این فایل

      دیدم ای بابا خدا جای خوابتم خودش برات جور کرد شب قبل مصاحبه

      حالا داری چیو بالا پایین میکنی

      خود خودش همه مسیرو بت میگه

      خیلی با این کامنتم حال کروم وبه خودم افتخار کردم

      گفتم بنویسم که ردپایی باشه برا چندسال دیگه که ببینم چطور اینکار همش هدایتی به شکلی ساده و روان وعالی برام جور شد وانروز که دوباره اینو میهونم کلی به مدارهای بالاتر رفتم وارزوهای الانم رو دارم زندگی میکنم انشالله

      عاشقتم سعیده عزیزم بسپار بخدا وباز تماشا کن قدرتشو

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: