پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 22

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مائده گفته:
    مدت عضویت: 1507 روز

    سلام استاد عزیزم من یک داستان هدایتی دارم که براتون می‌نویسم

    یک ماه پیش حسی اومد که زنگ بزن به دوست هم دانشگاهیت زهرا منم گفتم بزار زنگ بزنم هر چی پیش بیاد خوش بیاد زنگ زدم ایشون خیلی خوشحال شدن و بعد از حرف زدنمون منو دعوت کردن خونشون ازدواج کرده و طبقه بالای خونه مادر و پدر شوهرش زندگی میکنند گفت مادر شوهرم اینا نیستند رفتند خرم آباد و من و شوهرم هستیم بیا اینجا شوهرم می‌ره از سرکار اومد پایین ما اینجا بالا باهم راحتیم من حسی بهم گفت که قبول کنم من قبول کردم ایشون بروجن هستند من رفتم بروجن این سفر من خیلی نکات عالی را به همراه داشت من رسیدم و دوستم اومد ترمینال دنبالم رفتم خونشون دوستم از زندگی زناشویی اش گفت که ناراضی هست و من هر چی را که تعریف میکرد یک لامپ روی سرم روشن میشد و حرف های شما در ذهنم مرور میشد و میدیدم که چقدر قانون داره دقیق عمل می‌کنه و بگم که ایشون قبل از ازدواجش در دانشگاه از ازدواج کردن ترس داشت و ترس از طلاق و همیشه داستان زوج های ناموفق را هم در خوابگاه تعریف میکرد و دقیق طبق قانون الان در زندگیش داره اتفاق میفته و من فقط در قلبم میگفتم ببین استاد همش حرفهاش درسته چقدر دقیق همیشه از دخترهایی که ازدواج کردن و پسره اذیتشون می‌کنه یا مادرشوهر اذیتشون می‌کنه یا خواهر شوهر اذیتشون می‌کنه حرف میزد و الان در زندگی خودش اتفاق افتاده

    بعد منو برد طبقه پایین مادر شوهرش اینا که نبودند و من چشمم میخ شد روی کتابخانه پدر شوهرش اینا و گفتم می‌خوام ببینم چه کتاب هایی اینجاست (من همیشه دوست داشتم نهج‌البلاغه داشته باشم از مسجد محله مان امانت برمیداشتم و با عجله می‌خوندم) بعد دوستم گفت پدر شوهرم اینا این کتاب ها رو نمیخوان و می‌خوام بدن بیرون به افراد نیازمندی کسی نیازشون ندارند هرچی میخوای بردار از خوشحالی بال در آوردم یک نهج‌البلاغه نو با جلد خیلی قشنگ و خییییییلی تمیز بهم داد دوتا دیکشنری جامع زبان انگلیسی بهم داد سه تا کتاب معنی لغات عربی قرآن بهم داد و یک کتاب نام های خدا این چند تا کتاب را به من هدیه دادن بدون پرداخت هیچ هزینه ای خیلی خوشحالم بعد به دوستم گفتم من میخواستم نهج‌البلاغه بخرم و قیمتش بالا بود گفت وای چقدر جالب که تو بیای خونه ما و این کتاب بهت برسه بدون پرداخت هزینه ای 🙂😍 بعد از اون گفت بریم بازار رفتیم بازار من از یک کلاه بافتنی نارنجی خوشم اومد یهویی دوستم برش داشت و حساب کرد گفت اینم یک هدیه از طرف من من خیلی خوشحال شدم و بعد شب بعد از شام دیدم دوستم با یک پلاستیک زعفران چیده شده اومد گفت من پدر شوهرم اینا زعفران می‌کارند تو میوه بخور تا من پاکشون کنم من از نزدیک تا حالا گل زعفران اصلا خود زعفران را ندیده بودم و گفتم منم می‌خوام پاک کنم خیلی مشتاقم من یاد گرفتم چه طوری زعفران پاک کنم و چقدر بوی فوق‌العاده ای داشتند چقدر رنگ زیبایی را داشتند چقدر پاک کردن زعفران جالب و زیبا بود و بعد دوستم همه اون گل زعفران ها و خود زعفران را بهم داد اینم سومین هدیه من با سفری که به بروجن داشتم یه عالمه هدیه به دستم رسید و بهم دادن و تجربه های خیلی خوبی را داشتم و ثابت تر شدن قوانین برای من و میگم خدایا شکرت که تو از طریق بی نهایت دستات به من هدیه دادی ❣️🙂😍🙂😍🙂😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    مژگان فروردین گفته:
    مدت عضویت: 2213 روز

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان

    خیلی جالب بود و خیلی از این قسمت لذت بردم سپاسگزارم 🙏

    استاد عزیزم

    من از سال ٩۶ با شما توسط استادم آشنا شدم و تمام دوره هارو تهیه کردم و کار می کنم

    دخترهام هم کار میکنن دختر بزرگم با اینکه خیلی وابسته به خانواده بود دی ماه گذشته به کانادا مهاجرت کرد و مدتی که کاراشو می‌کرد و دوبار ریجکت شد اما باهم در مورد قوانین، باورها، زمزمه های شیطانی صحبت میکردیم و بالاخره ویزاش اومد و نمیدونید من چقدر سپاسگزاری از خداوند رو میکردم و توی ستاره قطبی ام می‌نوشتم و چقدر از خدا تشکر میکردم که استاد عباس منش رو دارم

    اما در مورد این فایل برای من هم جریانات عجیبی پیش اومد

    سه ماه پیش شدیدا نیاز به سفر داشتم ( من عاشق سفرم و اگر هردو سه ماهی نرم مریض میشم 😀😀اینم بیماری خوبیه 😍😍😍)

    به دخترم گفتم : بیا بریم کوش آداسی ( همسرم و پسرم درگیر کاراشون بودن و نمیتونستن بیان)

    خیلی راضی نبود چون تازه آیلتس داده بود و می‌خواست یک کار تحقیقاتی در کارخانه استادش برداره خلاصه از من اصرار و از ایشون انکار تا بالاخره راضی شد و همینکه در مورد هتل داشتیم سرچ میکردیم یکروز اومد خونه و گفت: پام پیچ خورده و درد میکنه

    دردسرتون ندم رفتیم دکتر و دکتر گفت: باید گچ بگیرید چون روی پا استخوان شکسته

    اولین چیزی که به سرم اومد این بود که فاتحه مسافرت خونده شد اما گفتم : نه اینجوری نگو

    مگر غیر از این که صبح به صبح مینویسی خدایا امروز در مسیر زندگی ام هدایتم کن پس این نشانه است و قراره هدایت بشی

    یکماه و نیم پا تو گچ بود و بالاخره بسلامتی گچ رو دکتر باز کرد و گفتم: بیا بریم کیش باز هم کمی مخالفت کرد و بالاخره راضی شد و باهم رفتیم کیش هتل داریوش

    استاد بهترین سفر عمرم رو توی این ۵ روز تجربه کردم هم برای من هم برای دخترم ( البته حدود ۵ ماهه که به هم قول دادیم فقط به زیبایی ها توجه کنیم و مراقب ورودی و خروجی هامون باشیم واگر یکنفر مون تخطی کرد بهم تذکر بدیم) الان یکماهه از برگشتمون از سفر میگذره و مدام به همدیگه میگیم چقدر سفر خوبی بود و جالب که معمولا بعد از بازکردن گچ همه چند روزی درد دارن اما سه یا چهار روز بعد ما رفتیم سفر و هیچ مشکلی نداشت

    یکروز با تاکسی هتل می‌خواستیم بریم جایی، وقتی سوار شدیم و مقصد رو گفتم ایشون که اصفهانی بود با لهجه شیرینش گفت : اگر راه ها رو باز کرده باشن

    من گفتم : مگر بسته است؟

    گفت : بخاطر اختشاشات دیشب

    گفتم: چی شده؟

    گفت ‌: مگر دیشب نفهمیدید چی شد؟ گفتم : نه

    گفت : ۴٠٠ نفر رو دستگیر کردند و تیراندازی شد و………

    گفتم : نه ما بی‌خبریم

    گفت : خانم چی زده بودی که متوجه نشدی 😄😄😄😄😄

    گفتم : جای شما خالی من و دخترم توی تراس اتاق چای هل دم کرده بودیم و می‌خوردیم و به دریا و زیبایی ها شب دریا نگاه میکردیم و گفت و گوی عالی داشتیم و صدای موسیقی کافی شاپ هتل همه جا بود و آهنگهای خوبی پخش می‌شد

    خندید و دیگه چیزی نگفت 😀😀

    همونجا گفتم: وقتی استاد میگه اگر ما هم مثل بقیه بخواهیم فکر کنیم همون نتیجه رو میگیریم پس باید متفاوت باشم 👌👌👌👌👌

    خدایا شکرت که بیدار شدم و تجربه های شیرین میکنم و استاد جون سپاسگزارم 🙏 🙏 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    الهه سجاد گفته:
    مدت عضویت: 3562 روز

    سلام و درود به استادان عزیزم

    و هم چنین به بچه های سایت

    اولا” که عکس فایل رو که دیدم فکرم رفت سمت برف

    اول فایل هم که استاد گفتن برف باریده دیگه مطمئنتر شدم

    اما از طرفی کلی تعجب کردم که؛اآخه استاد گفتن به سرما مقاوم شدم ولی دیگه نه اینقدر که توی این برف و سرما با یک تی شرت آستین کوتاه باشن!!!😍

    ولی خدائی باورم شد که اینها برف هستن

    و دو اینکه

    همیشه شنیده بودیم: تمام آگاهی جهان هستی در یک دانه شن جمع شده

    و حالا که استاد این همه از انرژی مثبت اون فضا تعریف کردن

    با خودم گفتم شاید تائید همین صحبت باشه و این حجم از انرژی مثبت بخاطر این حجم از دانه های شن هست که در اونجا جمع شده

    ممنون بابت آگاهی های فوق العاده که با ما به اشتراک میگذارید

    🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    پريسا دهقان گفته:
    مدت عضویت: 2308 روز

    سلام به استاد عزیزو مریم خانم دوست داشتنی ،مدتهاست که از مسیر دور شده بودم وامروز اتفاقی به سایت هدایت شدم ،چه جای عجیب و شگفت انگیزی عاشق تصاویری که درون گرفته خیلی زیبا بود ،استاد عزیز الان که دارم این کامنتو میزارم به یاد نیاوردم همزمانی توی زندگیمو جز اینکه هر وقت احتیاج داشتم امیدی بهم داده بشه و حرفایی رو بشنوم که نیاز دارم دقیقا همونا تو فایلی که از سایت پخش میکنم بهم گفته میشه و این بهترین همزمانی که میتونم بهش اشاره کنم ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    Mahdis گفته:
    مدت عضویت: 1478 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم بانوی دوست داشتنی و همه عزیزانم توی این سایت فوق العاده

    خدارو هزاران بار شکر میکنم که منم عضوی ازین خانواده هستم اولین بار هست که دارم کامنت میزارم شاید بیشتر از یکساله که استاد رو میشناسم ولی چند ماهه که دارم به صورت جدی روی خودم کار میکنم

    استاد با این فایل من واقعا دیوانه شدم استاد شما بی نظیری استاد ممنونم که راه درست زندگی کردن رو به ما یاد میدین

    الان که دارم می‌نویسم چشام پر از اشکه

    من یه آدم خیلی مشرک بودم همش ازین و اون ایراد می‌گرفتم از خانوادم پدر و مادرم همه مقصر بودن بجز خودم. به هیچ کدوم ازون خواسته هام هم نرسیدم

    ولی من با شما یاد گرفتم که هیچ کس مقصر نیست هیچ کس نمیتونه هیچ کاری واسه من انجام بده تا زمانی که من توی فرکانس غر زدن و شرک و بی ایمانی هستم

    استاد از زمانی که خدا رو با فایل های شما شناختم و باورش کردم خیلی احساس خوبی دارم کارهام به طرز معجزه واری انجام میشه

    استاد من بعد از چند سال تونستم واسه خودم دفترکار مستقل داشته باشم استاد اصلا نمی‌دونم چجوری شد فقط گفتم خدایا از تو می‌خوام خودت هدایتم کن خودت دستانت رو به یاریم بفرست و شد و انجام داد به طرز معجزه وار ازون چیزی که خودم مدنظرم بود هم بهتر شد خدایاشکرت خدایا واقعا ازت ممنونم که منو داری هدایت می‌کنی

    استاد از خدا خواستم که مستقل بشم یه خونه مستقل که از خونوادم جدا بشم که بتونم رشد کنم که وابستگیم رو به اونا قطع کنم فقط نمی‌دونستم چجوری هیچ پولی هم نداشتم به طرز معجزه واری من الان توی یه خونه بزرگ سه خوابه فوق العاده هستم خودم تنها که یه فرصت مناسب هست که روی خودم کار کنم و این یه نشونه از طرف خداست که به زودی من خونه خودم رو خواهم داشت. وقتی ازون کمک بخوای به هیچ فاکتور دیگه ای نیاز نداری اون قدرتمنده همه چیز دست اونه. همه چیز توحیده همه چیز ایمانه همه چیز باوره

    استاد وقتی فایل های سفر به دور آمریکارو میبینم که شما چجوری از خداوند هدایت میطلبین و از دیدن زیبایی ها چقدر ذوق زده میشین و لذت می‌برین که همین یعنی شکرگزاری. منم از خداوند خواستم که منو به زیبایی ها هدایت کنه به یه سفر فوق العاده هدایت شدم که واقعا در زمان مناسب در مکان مناسب بودم طبیعت زیبا جنگل زیبا بارون فوق العاده بارید بعدش آفتابی شد درصورتی که قبلش هواشناسی اعلام کرده بود که هوا خیلی سرد میشه ولی نشد و هوا فوق العاده بود و این یعنی همزمانی…

    استاد خودتون همیشه میگین به نشونه های کوچیک هم توجه کنین

    استاد من میشد ساعتها منتظر اتوبوس میشستم ولی الان با اینکه زیاد سوار اتوبوس نمیشم تا میرسم اتوبوس میاد و بعضی وقتا بغض میکنم که خدایا تو چجوری این همزمانی رو اوکی میکنی خدایا تو چقدر بنده هات رو دوست داری…

    استاد من همیشه تدریس کردن رو دوست داشتم چند تا دانشگاه هم رفته بودم ولی گفتن نه نیرو‌ نمی‌خوایم

    چندروز پیش یه آزمون داشتم که محل آزمون توی دانشگاه بود گفتم بزار تا اینجا اومدم برم درخواست بدم استاد گفتن مدارکت رو بیار بعدش بیا مصاحبه

    تازه گفتن زود مدارکت رو بیار به نیرو‌ نیاز داریم….

    واقعا از وقتی همه کارهام رو به خدا سپردم و ازون هدایت طلبیدم سوپرایزم کرد خدایا من هیچی نمی‌دونم تو هدایتم کن…

    خانم شایسته چه زیبا گفتن توی این فایل:وقتی تمرکز می‌کنی روی خواستت، و کانون توجهات رو کنترل می‌کنی فارغ ازینکه اون بیرون چه خبره، فارغ ازینکه قانون ملتها و دولت ها و شرکت ها چیه خداوند تورو به اون چیزی که میخوای هدایت می‌کنه

    این قاعده ی خداونده….

    و چقدر این دعای استاد قشنگ بود:

    خدایا مارو تسلیم خودت کن

    خدایا مارو به راه راست هدایت کن. راه کسانی که به آنها نعمت داده ای

    خدایا ایاک النعبد و ایاک النستعین. خدایا تنها تورا می‌پرستیم و تنها از تو یاری میجوییم و به هیچ کس دیگه ای و به هیچ قدرت دیگه ای کاری نداریم و فکر نمیکنیم که زندگیمون دست هیچ کس دیگه ایه

    فقط تو هستی که پروردگاری فقط تو هستی که فرمانروایی تو هستی که ربی تو هستی که قدرت دستته

    و از تو میخوایم که مارو هدایت کنی به جاهای زیباتر، به ما علم بدی، به ما عزت بدی ، به ما ثروت بدی، به ما آگاهی بدی و مارو هدایت کنی…

    الهی آمین

    خیلی دوستتون دارم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    مهدی بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1262 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی، در رابطه با این فایل من و همسرم تقریبا ۲سال پیش مهاجرت کردیم و زندگیمونو و خونمونو از صفر باهم ساختیم و خدا اینقدر به ما کمک کرد که دقیقا تا ما تمام وسایلمونو خریدیم و اومدیم تو خونه چیدیم و همه چی آماده شد اون وقت کل ترکیه قرنطینه شد به مدت یک ماه و ما اصلا سختی قرنطینه رو تجربه نکردیم و اینقدر باهم کیف کردیم و همیشه خدارو شکر کردیم که ر این زمانی قرنطینه شد و ما تو خونه هستیم و آواره این هتل و اون مسافرخانه نیستیم،

    خدارو واقعا شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    محسن حیدری گفته:
    مدت عضویت: 3645 روز

    سلام به استاد بهتر از جانم و مریم خانوم عزیز که دستی از دستان خداوند و چراغ هدایت بود برای ما عباس منشی ها من هر هر روز سریال‌ها رو دنبال میکنم و تو این دو روز پنجشنبه و جمعه نرسیدم بیام تو سایت و امروز که موقع ناهار هدایت شدم به سایت و دیدن این فایل فوق العاده زیبا یاد هدایت هایی که برای خودم اتفاق افتاده در گذشته افتادم ….. من از شما یاد گرفتم که از خدا بخواهم منو همیشه در زمان درست و در مکان درست قرار بده و واقعا هم همیشه این کارو کرده البته به اندازه ای من بهش اجازه دادم اگر کم هدایت شدم به این خاطر است که من به خداوند اجازه هدایت ندادم وگرنه هدایت خداوند همیشه هست به شرطی که من ایمان داشته باشم و اجازه بدم و بسپارم به الله که هدایت ما رو بر خودش واجب کرده …. من از دوران بچگی ی باوری داشتم که همه کارها باید برای من به راحتی و سادگی انجام شود ، من این باور را داشتم و به صورت ناخودآگاه داشتم ازش استفاده می‌کردم ولی یادم رفته بود که من این باور را دارم چند وقت پیش ی الهام شد که محسن هیچ میدونی تو این باور را داری … دیدم اع …. راست میگه من ۳۸ سالمه و از بچگی داشتم از این باور استفاده می‌کردم ولی یادم رفته بود ولی متاسفانه از این باور در جهت های نادرست استفاده می‌کردم جالب اینجا بود که جواب داده بود بدون اینکه خدا بخواد قضاوت کند و یا دلسوزی کنه اینجا بود که به کلام قرآن ایمانم بیشتر شد که میفرماید( کلا نمد هولا و هولا ) عطای پروردگارت از هیچ کس دریغ نمیشود اینجا بود که به خودم و خدای خودم قول دادم دیگه از این باور در جهت و راه مستقیم و درست راهی که رضایت خداوند درش باشه استفاده کنم ….

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم، ما را به راه راست هدایت کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    بهزاد محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2079 روز

    به نام خدا سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان

    توکل بر خدا منم دلم خواست بنویسم از وقتایی که رها کردم و به خدا سپردم تا کارامو انجام بده.

    یادمه یبار با دوستامون یهویی تصمیم به سفر گرفتیم و خب ازین سفر یهوییا من خیلی دوس دارم چند باری شده اینجوری برم و همشون بدون استثنا خیلی لذت بخش بوده.اما اینیکی واقعا هر لحظش هدایت پیش میومد برامون،خیلیم قانونو نمیدونستم فقط انقدر کیفمون کوک بود همش خدا هدایت میکرد.

    مثلا یهویی یکیمون میگفت بریم تو این خاکیه ببینبم چه خبره رفتیم دیدیم یه جایی پیدا شد که اصن دوس داشتیم تو سفرمون یه همچین جایی بریم و اونجا یه تایمی هم رسیدیم که بهترین تایمش بود،فرداش هدایت شدیم به یه جنگل خییلی خوشگل که وقتی رسیدیم انگار بهترین تایم خورشید تو طول روز و بهترین دما تو طول سال رو داشت و زیبایی هاش تمومی نداشت،و تمام اتفاقاتی که برامون تو اونجا میوفتاد همش عجیب غریب خوب بود و هدایتی خدا داشت حال میداد تند تند،بعدش یهو یکی نظر میداد بریم فلان جا هیچکسی هم نقاومت نکرد رفتیم و با کلی ذوق و شوق،دوباره یه جاده جنگلی که تو تبلیغات میدیدیم همچین صحنه هایی رو.

    این از تجربیات مسافرتیم از تجربه دوره سلامتی بخوام بگم،من میخواستم یه گوسفند ارگانیک گیر بیارم یه چند روزی هم بود مینوشتم تو ستاره قطبیم.بعد دیگه ننوشتم و رهاش کردم دیگه فکرم نمیکردم بهش،که بعد چن روز دیدم بابام رفت دهات گفتم که یه دونه گوسفند هم برام جور کنه،رفت اونجا یکی پیدا شد برام رفت یه گوسفندی انتخاب کرد که بهترین گوشت و زیادترین گوشتو انگار داشت اونی که بهم فروخت به قیمت خیییلی مناسب بهم فروخت،اینارو وقتی فهمیدم که سریای بعد خودم افتادم دنبال گوسفند و نتونستم اونجوری گیر بیارما،

    همونجا یه نفر پیداش شد برام سیرابیشو تمیز کرد یکی برام برید بابام برام آورد و اومد اینجا برام یکی هم برام رایگان چرخش کرد،و تمام کاراشو از صفر تا صد خدا برام انجام داد و باور کن اصن یه حرکتشو من بگم انجام بدم ندادم،فقط بهم میگفت برو فلان جا به فلانی فلان حرفو بزن و…

    سپاسگزارم از خدا که منو به یه همچین آگاهی هایی هدایت کرد تا منم بتونم به خواسته هام برسم و از خدا میخوام منو تو مسیر درست پایدار نگه داره و هدایتم کنه تا من هم جهان رو جای قشنگی برای زندگی برای خودم و دیگران بکنم🌹😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    پیمان سرمستی گفته:
    مدت عضویت: 981 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان..سلام استاد عزیز جناب آقای عباس منش و سلام خدمت همسر گرامیتون خانم شایسته بزرگوار..من حدوداً ۵ماه که باسایت شما آشنا شدم وکل زنگی منو متحول کرد کل زندگیمو خونه وپول نقدام رو تویه کاری ازدست دادم وکلا ناامید شدم طوری شد که میخواستم خودکشی کنم واینم بگم که آرزوهای بزرگی داشتم که دست یافتنی هستن البته این موضوع رو تازه فهمیدم بعدازاشنایی با سایت شما قبلاً فکرمی کردم که امکان نداره آخه چجوری میشه ازکجا میخواد جوربشه تا اینکه با پیشنهاد یکی ازدوستام تمام زندگیم رو گذاشتم تو یه کاری که متاسفانه تمام داراییم ازدستم رفت یعنی جاروبرقی کشیده شد توکل زندگیم وخدا لطف کرد وخدا لطف کرد که با سایت بزرگواری مثله شما آشنا شدم توپارانتز بگم خانمم میگه استاد عباس منش پیامبر زمان ماهست خدا حفظتون کنه ودست به خاک می‌زنین طلا بشه که باعث شدین من کلی آگاهی پیدا کنم هم خودم هم خانمم ودوباره امید به زندگی پیدا کنیم حرفاتون اونقدر راهکارهای عالی و به درد بخور داره که الان چندین ماه که دارم به صحبتهایی که به صورت هدیه گذاشته شده گوش میدم یعنی اون روزمون نمیگزره مادام اینکه به حرفاتون گوش بدیم الان به خاطر کمبود مالی فقط میتونیم از هدیه ها استفاده کنیم وبه امید خدا ومطمینم تو زمان خیلی کم تمام قوانین رو حتما خریداری خواهیم کرد خدا همیشه پشت و پناهت ون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      صادق کیانی گفته:
      مدت عضویت: 2716 روز

      سلام دوست عزیزم

      پیمان جان خدا رو شکر کن که آوردت توی این مسیر ،اون هم با استادی مثل عباس منش،من هم زندگیم مثل تو از عرش رسید به فرش ،یه نفر کلی پولم را برداشت برد ترکیه بیخونه بی ماشین بی کترغ حتی برای مخارج کوچیک زندگی پول نداشتم با زن و دوتا بچه خیلی کتاب موفقیت خوندم و خیلی از اساتید این دوره ها را پیگیری کردم دوسال پیش با استاد عباس منش آشنا شدم اول فایلهای رایگان حدود یکسال گوش دادم بعد با یه‌ مقدار پول کمی که معجزه وار به دستم رسید تا قدم چهارم دوازده قدم را خریدم و از اون روز ها به بعد شرایط زندگیم عوض شد فقط این رو بهت بگم که نمیدونی و نمیتونی درک کنی که خدا چه جوری برات همه چیز را عوض می‌کنه،همین راه را ادامه بده به خودش قسم که خیلی زود شرایطت عوض میشه نگذار شیطان با نجواهای ذهنی از مسیر دورت کنه

      برات آرزوی موفقیت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        پیمان سرمستی گفته:
        مدت عضویت: 981 روز

        سلام صادق جان الان که دارم حرفات میخونم به خدا دارم گریه میکنم از خوشحالی که شما هم مثل من بودین والان تغیراتی تو زندگیتون پیدا شده خدارو هزاران بار شکر که این مسیر راحت وبی دردسر وپراز معنویت وامید سرراهمون گذاشته شد وخدا رو هزاران شکر که استادی همچون عباس منش و همسر گرامیشون خانم شایسته عزیز رو پیدا کردیم من کلا از همه چیز و همه کس ناامید شده بودم اما یه روز ناخواسته با یکی از پستهای استاد تو اینستا برخوردم که وای وای حرفاش منو زیرورو کرد اون روز چی بگم آخه یه نور بسیار قوی تو دلم روشن شد نور امید نور زندگی وبعدش دیگه هرروز و هرروز پی گیر استاد شدم تا سایتشو پیدا کردم و دیگه تا الان عاشق میگم عاشق یه کلمه میگم یه کلمه می‌شنوید دیوانه استاد عباس منش شدم چون ایشون موتور امید رو تو قلبم روشن کردن قربون خدا برم که انسان به این شایستگی و دوست داشتنی خلق کرده امیدوارم هم شما صادق جان عزیز وهم استاد عزیز تر از جانم جناب آقای عباس منش و همسر گرامیشون خانم شایسته گرامی همیشه سلامت و خوشنود تو تمام مراحل زندگیون باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    ایرج قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    سلام استاد سلام خانم شایسته و سلام بچه های همراه

    خاطره ای که از جریان هدایت و رها شدن در اون میخوام براتون بگم مربوط میشه به اوایل اشنایی من با استاد و دوره ای هم کار نکرده بودم و صرفا فایل های دانلودی که خودش یه گنج بزرگه گوش میکردم

    به واسطه شغلم که وکالت دادگستریه یک ابلاغ برام اومده بود که در یک تایم تعین شده مدارکی ارائه بدم و من فراموش کرده بودم و رای به رد دادخواست صادر شده بود

    با اینکه این موضوع یک امر کاملا قانونی هست و حتی اعتراض به اون به جایی نمیرسی و صرفا وقت بیشتری تلف میشد زمانی که رای خوندم یک ندایی بهم گفت به سبک استاد برو شعبه شاید اتفاقی افتاد برای کسایی که اطلاع از مسایل حقوقی دارند این یعنی یک تصمیم احساسی و احمقانه ولی من با تمام وجودم و با اعتماد کامل رفتم وقتی رسیدم اواخر تایم اداری بود که در حالت معمولش هم زیاد پاسخگو نیستن چه برسه به مورد من که یک درخواست غیر عقلانی بود وقتی وارد شعبه شدم برعکس همیشه کارمندی که اونجا بود خیلی با روی خوش برخورد کرد بلافاصله یکی دیگه از کارمندا خودش پرسی کجایی هستی و وقتی با من هم استانی بود اونم کلی ابراز ارادت کرد چیزی که در دادگاه کاملا بدور از عادت معمول هست تازه کلی اصرار کردن که برات چایی بریزیم و ….

    من که شوکه شده بودم با یه لبخند گفتم همچین رای برام صادر شده بدون اینکه درخواستی بکنم رییس گفت ایرادی نداره مدارک بیارید ما اون رای نادیده میگیریم بلافاصله یک سری کارا ی که من باید انجام میدادم یا حداقل درخواستش میدادم خودشون انجام دادن و به سرعت کارمن بعد دوسه روز اونجا انجام شد و رای به نفع ما صادر شد

    باورم نمیشد هر بارم که میرفتم همه به پای من بلند میشدن و ابراز محبت میکردن خیلی عجیب بود قطعا از این موارد برای دوستان پیش اومده اگه من اون روز به ندای قلبم گوش نمیکردم و با مغزم و تجربه چندین ساله وکالت پیش میرفتم به هیچ جایی نمیرسید کارم مهمتر از اون این اتفاق دری از اگاهی بروم باز کرد که باور کنم میشه فقط باید خودت به جریان لایتناهی بسپاری

    بسار ممنونم از استاد و خانم شایسته که زحمت میکشن و این همه زیبایی را با ما قسمت میکنن

    با ارزویی هدایت هممون بدست خالق یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: