پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 42
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به اسناد گرامی وخانم مریم عزیز دلم
استاد درباره ابنکه گفتید مردم فکرشون رو ایناست که همش چیزهای نا جالب ببینن. اتفاق نا جالب پیش میاد. اگه ذهنشون رو فراوانی وارامش سوق بدن چه از تو خونه. چه. از تو کشور. اتفاق های خوبی هم می افته. از بس مردم در باره گرانی صحبت. کردن. همین هم شد. اگر مردم اگاهی دا شتن به قدری که در باره چیزهای. منفی حرف می زنن مثبت می کفتن. واین راز پی می بردن. هیچ نا زیبایی نه در کشوربود نه. هیچ کحایی جهان عاشقانه دوستت دارم به خدای. مهربان و مهربان می سپارم با عشق تمام پست ها چندین بار گوش می کنم
بنام او که هدایتگر است خیلی لذت بردم از دیدناین فایل دمتون گرم بیاکه من هنوز یادتم با آه سینه سوز یادتم
شب یادتمو روز یادتم فدات شم یادتم فدات شم
بیاکه جزتو یار ندارم صبر ندارم قرار ندارم
به هیش کی جزتو کارندارم فدات شم ندارم فداتشم
بیاکه دل آروم نمی شه غمم بیتو تموم نمی شه
می خوامت اما روم نمی شه فدات شم نمی شه فدات شم
تو مثله عمر من می مونی عشقمو تو چشمام میخونی
من میدونمو تو می دونی فدات شم می دونی فدات شم
همیشه اسمه تو مثله یه گل رویه لبامه
همیشه شعره تو غصه ی توو شور صدامه
امیده دیدنت باعث شادی روزامه
تو رو توو خواب دیدن بهانه ی خواب شبامه
بیاکه من هنوز یادتم باآح سینه سوز یادتم
شب یادتمو روز یادتم فدات شم یادت فدات شم
بیا که جزتو یار ندارم صبر ندارم قرار ندارم
به هیشکی جز تو کار ندارم فدات شم ندارم فداتشم
همیشه اسم تو مثل یه گل رویه لب هامه
همیشه شعر تو غصه ی تو شوره صدامه
امید دیدنت باعثه شادی روزامه
تو رو توو خواب دیدن بهانه ی خواب شبامه
سلام استاد مهربونم و مریم جون عزیز
اول از همه دوست دارم از مریم جون تشکر کنم که اینقدر زیبا وقتی فیلم ها رو میگیرن توی سفر به دور آمریکا مثلا، شروع میکنن به توصیف کردن اون صحنه با پنج تا حسشون و باعث میشن من بتونم به بهترین شکل خودم رو اونجا تصور کنم. و بارها اتفاق افتاده که به خیلی از جاهایی هدایت شدم که گفتم چقدر آشناست و متوجه شدم شبیه به جاهایی بوده که توی ویدیوهای شما من با دقت نگاه کردم و حسشون کردم.
استاد عزیزم من با کنترل ورودی هام و اجرا کردن تمام چیزهایی که شما میگین دارم روز به روز و لحظه به لحظه معجزه میبینم توی زندگیم توی همه ی جنبه ها. اولش میترسیدم از این همه چیزای خوب بزرگی که برام اتفاق می افتاد و با خودم می گفتم مگه میشه ولی هر چی که گذشت و نتایج خوب تکرار شدن من آروم شدم و اطمینانم بیشتر شد و الان فقط با کنترل ذهنم و شکرگزاری و هر روز گوش کردن به فایل های شما دارم فقط لذت میبرم از مسیر.
این دومین باری بود که این فایل رو داشتم گوش میکردم ازتون ولی این بار برام متفاوت بود چون این هدایتی که ازش صحبت میکنین منو یاد یه ماجرای هدایتی از خودم انداخت که دوست دارم برای شما و بچه ها بگمش.
آخرشب بود حدود ساعت یازده و ربع که ماشین من و دوستم درست وسط میدون سیمون بلیوار خاموش شد. دوستم سعی کرد ماشین رو درست کنه و روشنش کنه ولی فایده نداشت. از اونجایی که من هم کامل کنترل ذهن و فرکانس هامو توی دست داشتم سریع ذهنمو کنترل کردم و چشمامو بستمو با خودم گفتم: ( من در هماهنگی کامل با دنیا و فرکانس های مثبت قرار دارم و خدایا می دونم که تو الان یه نفرو برای ما میفرستی که ماشین رو برامون درست کنه! اینقدر می دونم کارت درسته که حتی یه مکانیک می فرستی!) این نکته رو بگم که این جمله ی آخر رو برای تو دهنی زدن به نجوای منفی توی ذهنم گفتم که همون موقع داشت می گفت برو بابا این وقت شب ساعت یازده و ربع؟! کمک!؟
استاد اگه بدونین چه اتفاقی افتاد! چشمامو باز کردم و دیدم یه مکانیک با لباس مکانیکی اش رو به رومون وایساده و کاپوت ماشین رو زده بالا! اصلا من داشتم از خوشحالی روانییییی می شدم. همش به آقاهه می گفتم شما رو خدا رسونده و من از خدا خواستم شما اومدین. حالا اون چطوری اومده بود و همزمانی کجا بود؟ ماجرا اینجوری بود که توی میدون سیمون بلیوار یه وانتی ایستاده بود و انجیر می فروخت و من خیلی دلم انجیر میخواست ولی به هیچ کسی هم نگفته بودم. نگو که این آقای مکانیکی داشته با خانمش و دو تا دخترش بر میگشته خونه. درست همزمان با موقعی که ماشین ما خراب شده بوده ایستاده بوده تا انجیر بخره از ماشین وانتی که ما رو دیده بوده و به خانمش گفته بوده گناه دارن برم کمکشون کنم این وقت شب کسی رو پیدا نمی کنن.
من برای تشکر پیاده شدم که با خانمشون صحبت کنم و باورتون نمیشه که یه سبد انجیر دستشون بود و چندین بار به من اصرار کردن که از انجیر بردارم و من یه انجیر برداشتم. دیگه واقعا از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم چون همین چند دقیقه ی پیش دلم انجیر خواسته بود! ماشین خراب شده بود ولی من به جای اینکه مثل بقیه ناراحت باشم از شادی داشتم ذوق مرگ میشدم! در ادامه خانمشون گفت که همسر من مکانیک سیار است و بعد با دو تا دخترش اسنپ گرفتن و رفتن خونه. آقای مکانیک هم موند و به ما کمک کرد ماشین رو تا دم خونه اشون بکسل کنیم تا درستش کنن.
خیلی آقای خوش انرژی و صبوری بود و تازه ما رو هم رسوند خونه با ماشین خودش. اینقدر همه چیز خوب بود که من و دوستم باورمون نمیشد و نجواهای منفی داشت بهمون حمله میکرد میگفت مگه میشه که همه چیز اینقدر خوب باشه و کلیدتون دستشه و مغازه نداره اگه اتفاقی بیفته دستتون به جایی بند نیست. ولی الان وقت اجرا کردن به صحبت های استاد عباسمنش بود و ما اومدیم سعی کردیم این ماجرا رو از زاویه ی دیگه ای نگاه کنیم! : اینکه ما در فرکانس خوبی هستیم و معلومه که آدم های خوب سر راهمون قرار میگیرن! اینقدر آدم میتونه تو فرکانس خوبی باشه که حتی یه فرد مکانیک بیاد ماشینش رو شبانه درست کنه که طرف صبح زود با ماشین خودش بره سر کار!
البته که ما وقتی رسیدیم خونه و بهش زنگ زدیم تلفنش رو جواب نمیداد و اینکه دزدگیر ماشین یه جوری بود که حتما باید قطعش میکردیم و همین ها هم باعث شدن به نجواهای منفی دامن زده بشه و ما یکی از دوستامونو بفرستیم که چک کنه که آقای مکانیک داره کارشو انجام میده یا نه. صبح که بیدار شدیم دیدیم چهار صبح پیام داده بوده که ماشین درست شده و میتونین بیاین ببرینش. من عاشق این هم زمانی انجیر خریدن آقای مکانیک و خرابی ماشینمون شدم و اینکه طبق گفته ی شما فقط و فقط خدا میتونه اینقدر زیبا چیزها رو بچینه.
ولی هنوز تموم نشده!
ما فردا شب دوباره رفتیم بیرون برای پیاده روی همون ساعت یازده و موقع برگشت ساعت دوازده و ربع من وانتی که انجیر می فروخت رو دیدم ولی با این تفاوت که این بار به دوستم گفتم بیا بریم انجیر بخریم و کنار وانت نگه داشتیم. عجیب بود که ماشین وانت انجیر فروش تا این ساعت مونده بود. یه ماشین دیگه هم دقیقا پشت وانت پارک کرده بود. من می خواستم پیاده بشم که سبد انجیر رو خودم انتخاب کنم و این سیمی که باهاش باطری به باطری میکنن جلوی پای من بود و به پای من گیر کرد و یکمیش افتاد بیرون. از اونجایی که دوستم آدم مرتبی است پیاده شد تا برش داره بذارتش صندوق عقب و در همون حالی که داشت سیم رو جمع میکرد اون فروشنده ی انجیر اومد جلو و گفت آقا میشه خواهش کنم این سیمو بدین بدم این بنده خدا ماشین جلویی؟ از سر شب تا الان منتظراین سیم است و دخترش توی خونه منتظرشه و همش زنگش می زنه میگه بابا کجایی چرا نمیای؟
من و دوستم خشک شدیم و زل زدیم بهم و دیدیم حتی اینکه پای من بخوره به این سیم بیفته بیرون هم دلیل داشته و یه همزمانی بوده! راننده ی اون ماشینی که بهش سیم دادیم از خوشحالی چشماش برق میزد و همون حرفی که من دیشب به آقای مکانیکی زده بودم رو به ما گفت: ( شما رو خدا رسونده!) باطریش شارژ شد، سوار ماشینش شد و خوشحال رفت و من به آقای انجیر فروش گفتم که این انجیر فروختن شما اینجا داره باعث همزمانی ها میشه و ماجرای دیشب رو هم براش تعریف کردم و باورش نمیشد!
یعنی استاد عزیزم آدم وقتی تجربه اش میکنه بیشتر بهش می چسبه و درک می کنه این زیبایی هایی رو که شما ازش صحبت می کنین رو! یه عالمه خداروشکر که داریمتونو هر روز به حرفا و آگاهی هایی که برامون میگین گوش میکنیم! و تشکر از شما که روح بزرگی دارین!
سلام بر همه عزیزان
استاد عزیزم و مریم دوس داشتنی در این قاب سفید رویایی تونستین حستون و بمن یکی منتقل کنید چقدر حس خوبی داشت ️
عجب فایل بینظیری وقتی گفتین میخواستم یه سفر برم کنسل شد قبل اینکه اعلام کنید کجا گفتم صد در صد ایران بوده که خودتون هم جلوتر اشاره کردین ما بچه ها بیشتر ازینکه بخوایم شما بیاین ایران دلمون میخواد ما بیایم امریکا نمیدونم چرا این حس در من بیشتره
و چه عالی گفتی مریم جان این قانون بدون تغییر خداوند و که وقتی مدارت با یه جایی نخونی هرکاری کنی حتی خودت هم اقدام کنی نمیتونی اونجا باشی
شما از پارسال صحبت کردین خیلی نمیخوام اون شرایط و مرور کنم تو ذهنم امسال هم یه زمزمه های خیلی کمی شنیدم ولی فورا خودمو از شنیدنش دور کردم و اصلا نخواستم که توجه کنم حتی برنامه چیدم که اگه شد برم سفر اگه نه خونه روی فایل های شما تمرکزی کار کنم چون تعطیلات رسمی هست تو تقویم فرصت خوبیه
چقدر هدایت خداوند براتون عالی رقم خورده وقتی خودتون و سپردین بهش
داشتین مثال میزدین ازینکه از ته دل باید همه چی و بخدا بسپاری نه ته دلت بگی دوس دارم ولی اونجوری رقم بخوره و مثال رابطه رو زدین یهو گفتم بله همینه تنها چیزی که این اواخر خیلی از ته دل و جدی خودمو به خدا سپردم رابطه بود که طبق اموزش های عشق و مودت متوجه شدم فقط به یه فرد خاص نچسبم از خدا خواستم خودش من هدایت کنه به یه رابطه عالی تنها کاری که من میکنم عمل به اموزه هامه و کار میکردم رو دوره و میرفتم جلو وقتی بخودم اومدم دیدم رابطم روز به روز فوق العاده تر میشه
یبار چند سال پیش حدود سال 96/97 یه پیشنهاد کاری بود که خیلی مردد بودم کارمو ول کنم برم یا نه پیشنهاد و رد کنم اونجا هم خودمو سپردم بخدا با اینکه هنوز با قوانین بطور جدی اشنا نبودم گفتم خدایا تو بگو کدوم به نفع منه و نشانه ها رو داد و من بهترین تصمیمو گرفتم که کل زندگیمو مسیرش عوض کرد
الانم دیگه میخوام مثل دو تا الگو قبلی که برام تکرار شد همههه چیز و بسپارم به خودش که روشن ترین و بهم نشون بده همونی که به نفع منه
چقدر نکات ارزشمندی تو فایل بود خدا رو شکر که شما رو داریم ️
سلام و درود به استاد بزرگوار ومریم خانم مهربان
ودرود به همه دوستان عزیز
خیلی عالی بو این فایل واقعا سپاسگزارم ازشما و خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود نازنین شما در زندگیم
این اولین کامنتی هست که تو سایت میزارم. دو سه ماهی هست نمیدونم دقیقا به صورت خیلیی اتفاقی از طریق کسی که میگفت من تو روجذبت کردم و در مورد شما یه چیزایی میگفت آشنا شدم خیلی عجیب وارد زنگیم شد منو با شما آشنا کرد و خیلی عجیبتر از زندگیم محو شد. چند ماهه که از فایلهای دانلودی مرتب استفاده می کنم دودوره قانون آفرینش رو هم تهیه کردم. میخواستم فقط ازتون تشکر کنم بهخاطر اینکه منو با خدا آشتی دادید من مشرک بودم و از خدا دوری میکردم چون فک میکردم خدا فقط آدمای تنها و فقیر رو دوست داره و من نمیخوام فقیر و تنها باشم به همین دلیل از خدا دوری میکردم هر چند من به خدا پشت کرده بودم ولی خدا هیچ وقت منو ول نکرد شما که درمورد الهامات صحبت میکنید لایههای عمیق درونم رو که میشکافم میبینم خداوند هموراه با من صحبت کرده و به من الهام میکرده هر وقت گوش کردم به الهامات اتفاقاتی خوب برام افتاده اما هروقت گوش نکردم خیلی ضرر کردم و چک ولگدهای بیشماری خوردم
ازتون سپاسگزارم استاد نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم بلد نیستم چی باید بگم بینهایت سپاسگزارم
بینهایت خدارو شکر میکنم که با شما آشنا شدم
بموند برامون هم شما هم مریم خانم خیلی مهربان
زنده و پاینده باشید
خیلی دوستون دارم شما تنها کسانی هستید که بیشترین وقتمو باهاشون میگذرونم حتی سر کار که هستم ایرپاد تو گوشم هست و فایلهای صوتی شما رو میشنوم و چون تنها هستم از وقتی میرسم خونه تا وقتی خوابم ببره صدای شما تو خونه پخش میشه
بازم سپاسگزارم که انقدر دست و دلباز هستید که همه چیو واضح شرح میدید به قول مریم خانمِ مهربان انقد واضح اصل و از فرع برامون تفکیک میکنید
سپاسگزارم استاد بزرگوار
خدارو صدهزار مرتبه شکرمیکنم شما چشمای منو باز کردید منو از خواب غفلت بیدار کرد
سپاسگزارم استاد
خدا روشکر به خاطر اینهمه زیبایی الان دیگه بیشتر به زیباییهای اطرافم دقت میکنم
بیشتر سپاسگزاری میکنم
و مینویسم سپاسگزاریهامو
وهر لحظه خدا رو شکر میکنم که با شما آشنا شدم
استااااد عزیزم، مریم جانم
شگفت زده شدم از این همه زیبایی
همین لحظه از خداوند خواستم در بهترین زمان منو هدایت کنه به همچین جایی ، اونجا مراقبه کنم
اونجا شکر گذاری کنم
اونجا خداوند رو ببوسم
اونجا خداوند رو در آغوش بگیرم
چقدر زیباست
چقدر معنوی این فضا
لذت بردم
اشک ریختم
کیف کردم
ممنون از شما بابت این این کیفیت تصویر
استاد من عاشقت نم
سلام فرشته های بی بدیل و نازنین خدای مهربانم سلااام با عشقی از جانم براتون آرزوی موفقیت هاییی خیلی خیلی باورنکردنی تر و بزرگتر میکنم الهیی که همیشههه در برکت و سلامتی خیرهای فراوان باشید استادان عزیزم؛ خیلی خیلی دوست دارم براتون فایل صوتی بزازم چون انقدر حرف دارم که نمیدونم چی و بنویسم ؛ از کجا بگم و چطور بیانشون کنم؛ اتفاقا دیشب یک نظر گذاشتم اما تایید نشد ، چون حقیقتااا انقدر حرف بسیار دارم که نمیدونستم کدوم موضوع رو کجا و چطور بیان کنم؛ امل نمیدونمم نمیدونمم چه انرژی و فرکانسیه که هرشب که میام خونه دلم میخواد یه جوری باهلتون ارتباط برقرار کنم و باهاتون حرف بزنم و بگم چه قدر همه چیز فوق العاده ست چقدر همه چیز داره برام یه جوری خیلی خاص و حقیقتا ربانی پیش میره
استاد جان من چه بسیااار انسان مشرکی بودم و نمیدونستم چه بسیااار آدمی که حتی خودم رو در برابر خداوند نمیتوانستم ببینم؛ یعنی چناننن من من در وحودم ریشه دوانده بود با اینکه هیچ نداشتم و هیچ هم نبودم اما نمیدانستم و نمیفهمیدم که من هیچم و همه چیز اوستتت ، استاد جان من بسیار به خود غره هستم بسیار غز خود راضی و بسیار انسانی پر از حسادت و کبر و غرور ؛ حتی الان که دارم غینها و مینویسم به حرفهایم شک میکنم با خودم میگم نگو مهم نیست نباید بگی اما میخوام بگویم که با همه ییی این شرک ها و غرور ها چقدرررر خدا حامی و همراه من بوده همیشه حقیقتا همیشه بوده ، الله یارم بود و من به الله نمیتوانستم اعتماد کنم الله بودددد اما من شک میکردم در وجودش ، الله را بزرگ نمیدیدمم الله را نمیتوانستم باور کنم رببویتش رو نمیتوانستم بپذیرم نمیتونستم قبول کنم که اویی هست که باید او را به ربوببیت به همه کاره بودن و به اصل کار جهان بودن پذیرفت نمیدونستم چرا نمیتوانم واااای خدایااا استاااد اشکم جاری شده که چرااا چرا این همه سال او را نتوانستم برای خود پیدا کنم خدایا استاد نمیدونم چطور بگم که چقدررر حرفهای شما هرروز داره ریشه هایی عمیق عقایدی که کاملا ضد حرفهای شماست رو برای من آشکار میکنه و انگار با شنیدن هر جمله و دیدن دقیقا ضد همان جمله در قلب و روح و جانم انگار قفلی گشوده میشود و من رها میشوم من آزاد و خوشحال و جوانه میزنم …
استادجان من از راه خیلییی خیلییی دوری آمدم اما گذشته گذشته اکنون در فراخ ترین دشتهای عالم خودم مستقر شده ام و دارم برای روح و عشق خودم خدایی میکنم ؛؛؛ استادان جانمم باور کنید که فقط میخواهم صدای عشقم را به گوش جانتان برسانم تا بگویم که به چه شوری و در عین حال در چه تلاشی هستم برای گشودن تمام قفل هایی که در باورهای خشکیده نه تنهاااا در فکرم بلکه در قلبم هستممم
…. عزیزان دلم من هنوز پنج روزه اینجا هستم اما فکر میکنم که باید خیلی سال پیش در اینجا میبودم چون تمام آنچه از آغاز در اینجا شنیده ام من نیز در تمام 37 سال بودنم در این عالم به انها می اندیشیدم اما باور نمیکردم یا زلال و شفاف و اب روان نبود که بدانم چگونه بهتر و بهتر از احساسات و عواطفم در این طعیان رودخانه دفاع کنم ؛؛؛ حال که شما را یافتم باشتاب بسیار حقیقتا میگویم که بسیار با شتاب در حال عبور هستم عبوری که انشالله به سرانجامی خارقالعاده بسیار عالی بیانجامد ، اگرچه که بگویم استاد جان یکی از باورهای همچون سنگ در سینه من این هست که من نیاز به داشتن بهترین چیزها ندارم نیاز به داشتن بهترین خونه ها بهترین ماشین ها بهترین های جهان مادی ندارم نیازی به داشتن ثروت و پول و فراوانی ندارم
ای عجب که سختتتت هم محتاجم در زندگی مادی خودم سخت هم هرروزه در تقلای پول هستم و سخت حتی در داشتن احساس خوب و آرامش در زندگی خانوادگی خودم زندگی عاطفی و روانی خودم
و دریافته ام که همه ی اینها سنگ هاییست که بر سینه ام زده ام تا ب الله چیزی را ثابت کنم که به آن اعتقادی ندارم به الله م چیزی را بنازم که به آن فخری ندارم … استادان عزیزم بر دستان پر مهرتان بوسه میزنم و از شما میخواهم مرا ببخشید اگر ده روز بعدتر هزینه دوره ای را که خیلی خیلیی واقعا میگویم از سوی خداوند به من رسید در حالی که من هیچ پولی نداشتم پرداخت کنم اما نیاز خیلی خیلی زیادی داشتم تا با اگاهی شما جانم آرام بگیرد و از این سو و انسو رفتن و به هر دری زدن برای آگاه شدن به هر ادمی دست بردارم و جان کلام شما بر دل و جانم بنشیند تا بلافاصله آمدم و فایلهای دانلودی تون میبینم و گوش میدهم تا انشالله در ده روز آینده حقوقم را بگیرم و تقدیم وجود نازنین شما بنمایم ؛؛؛؛ باز هم اگر راضی نباشید بنده گوش نخواهم داد پاک خواهم کرد و تا ده روز دیگر میخرم ؛؛ اما حقیقتا اصل کلامتان را که باید درک میکردم تا بتوانم ادامه بدهم در همین فایلهاییست که باید از خدمتتون خریداری میکردم برای همین به شدت علاقه مندم فرصت را غنیمت میدانم که هرروز در دسترسم باشد استفاده کنم و دور نشوم از ساختن خودم و باورهایم و دریافت آگاهی به روشنایی نور و آینه ؛؛ بسیار بسیاررر سپاسگزارم دستان پرمهرتان را میبوسم و برایتان این نامه طول و دراز را با عشق و جان میفرستم ؛؛؛ در پناه الله یکتا بدرخشید و بدرخشید و بدرخشید … سپاسگزارم دوست دار شما هستم
نزدیک به ایام تعطیلی ست، سه روز تعطیل هستم؛
سه روزه تعطیلی پیش رو دارم؛ در ایرانم، و فقط دلم میخواهد جایی بروم خوش اب و هوا و در آنجا با تمرکز بر فایلهای استاد و تفکر و تعمق و ریلکس کردن در زیبایی جهان و ارتباط با خالقم قرار بگیرم مخصوصا که الان آگاهی که دلم میخواست رو بعد از سالها دریافت کرده ام و دوست دارم فارغ از جهان بروم و رهایی و ازادی برای خود بودنم را در نقطه ای دور دست و بکر تجربه کنم ؛؛؛ این چند روز قبل از شروع این تعطیلات؛؛ با خودم گفتم استاد اگه جای من باشند چکار میکنند چطور برنامه ریزی میکنند ؛ و دقیقا یک روز قبل از شروع تعطیلات این فایل برای من آشکار شد ظاهر شد خیلی به طرز عجیب هرچی بیشتر گوش کردم قلبم تندتر میتپید ،، الله الله چه خبره اینجا ؛ چه حرفهاییی چه قدر باور نکردنی به من داره معلوماتی آشکار میشه تا راحت تر تصمیم بگیرم و به خداوندم بسپارم … تبارک الله احسن الخالقین ، ممنونم و متشکرم
ســـلام و درود به خانوادهی عزیزم
بچه ها یک نکته جالب و مهم در اتفاقاتی که برا استاد افتاده بود توجه کردین ؟!
استاد تصمیم میگیره یک سفر بیان ایران ، بعد از خدا میخواد تاریخ حرکت رو معلوم کنه و تاریخ و روز بهش گفته میشه و ایشون هم بلیط رو تهیه میکنند
بلیط خریده میشه ، چمدون ها بسته میشه ، برنامهریزی و هماهنگیها انجام میشه ……… اما دم حرکت خدا میگه نــــرو !!!!!! و استاد میگه چشـــم !!!
چی شــد ؟؟؟!! مگه خدا هدایت نکرد که استاد بیاد ایران ؟! مگه بهش تاریخ حرکت گفته نشد ؟! حالا خود خدا همه چی رو کنسل میکنه ؟!
. اینجاست که تسلیم معنا پیدا میکنه و در عمل خودش رو نشون میده
. خدایی اگه من جای استاد تو این شرایط و لحظه بودم از کارای خدا هَنگ میکردم ( چون در ادامه که استاد از سفر بر میگردن چمدون ها رو استاد نشون میده که آماده حرکت به ایران بوده اما لحظه آخر کنسل میکنه )
. اما استاد تسلیم در برابر امر خداوند میشه و تصمیم میگیره که سفر رو به شکلی دیگه استارت بزنه ، که شرایط خرید تراک و بقیه کارها به طور جادویی همزمان و جور میشه و بساط این سفر جدید آماده میشه و تبدیل میشه جز بهترین تجربه های سفر عمر ایشون
. نکته مهم اینجاست که خداوند همون اول برنامه دیدن و تجربهی زیباییها رو برا استاد و ما داشته ، اما از این طریق استاد رو به سمت ایران به حرکت در میاره و شرایط رو به شکلی هماهنگ میکنه و تغییر میده که استاد شروع به حرکت به سمت این زیبایی ها و تجربه های فوقالعاده میکنه
. و نکته مهم تسلیم بودن در برابر هدایت های خداونده – تصمیمی که با هدایت الله گرفته میشه و مجدد با هدایت الله همون تصمیم کنسل میشه ، الله اکبر
. اگه استاد در برابر هدایت تسلیم نبود این همه فایل و تصاویر فوق العاده ، آگاهی های فوقالعاده ، دیدار با دوستان ، تجربه های عالی و احساس خوب و……. هم برای استاد و هم برای ما اتفاق نمیافتاد
. در چند سال قبل که به تازگی عضو این خانواده شده بودم و تازه داشتم قوانین رو میشنیدم ، تجربهای شبیه به استاد داشتم که تقریباً هر روز برا خودم مرورش میکنم
یک شب برا اینکه برم دسته عزاداری از خونه زدم بیرون رسیدم توی جمعیت مسیر جمعیت و افراد جوری منو هُل داد و هدایت کرد یه وقت متوجه شدم دم در یک فروشگاه ماهیهای زینتی هستم ، چشمام قفل شد روی اون ماهی زیبا و ناخودآگاه رفتم داخل
اگر بگم حدود 1 ساعت بعد از اون فروشگاه اومدم بیرون دروغ نگفتم ، انقدر ماهی های زیبا اونجا بود انقدر من لذت بردم و انرژیم رفت بالا که محو این همه زیبایی شدم و مدام الله اکبر رو زبونم میچرخید
از اون مغازه که اومدم بیرون دسته عزاداری رفته بود و هیچ خبری نبود دیگه ، یک آگاهی و صدایی بلند تمام ذهنم رو گرفته بود و تا خونه تکرار میشد که [ حقیقت جهان رو ببین حقیقت زیبایی هاست نه غم و گریه حقیقت شادیه ، ما خواستیم که تو زیبایی ها رو ببینی و هدایتت کردیم ]
. استاد عزیز این خواسته و اراده خداونده که ما زیبایی ها رو ببینیم و وقتی این اراده خداوند در ما جاری میشه و بهرهمند میشویم که ساکت ، تسلیــم و رها باشیم در برابر جریان هدایتش
. سپاسگزارم از شما استاد عزیز که با عمل کردن به ما آموزش میدین نه با شعار دادن ، که بسیار بسیار ارزشمند و قابل تحسینه
. در پناه خدا باشید
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم
خدایا شکرت چقدر فایل به جا و محتوای آن آگاهیهای خوبی برای من داشت استاد چقدر لذت بخش است فضای خوب میشود حس کرد وقتی روی شنها قدم میگذارید راه میروید عالی است خدایا به خاطر تمام نعمتهایی که در زمین و آسمان برای بندگانت عطا کردی تا حس حال خوب و سرشار از انرژی داشته باشیم سپاسگزارم
اماهدایت الله و تسلیم خداوند و فرکانس بالا قطعاً از شما دو استاد خیلی نمایان و بارز است میشود دید و لذت برد چقدر این صحرای رویایی و فوق العاده است انرژی مثبت دارد و خودم را در اون صحرا حس میکنم و اینها نشانههای خداوند است برای ایمان و باور نسبت به الله و هر کلامی از خداوند شما دریافت و اجرا میکنیداستاد
و چقدر زیبا گفتید استاد که همیشه از خدا برای کوچکترین مسائل هدایت بخوان قطعاً هم جواب میدهد اگر تسلیم باشی مثل حضرت ابراهیم و این کار کردن روی خود ت زیباییهای بیشتری را میتوانی از جهان ببینی جون خالق زندگی خودم هستم با افکار و باورهایم و همیشه باید به صدای الله که در قلب ما به صدا در میآید گوش کنم و ولوم آن را در قلبم زیاد کنم تا بهتر بتوانم به قوانین درستی به درک آن برسم و زندگی خوبی را داشته باشم
استاد من در زندگی به نشانهها معجزههای زیادی برخورد کردم و هرجا که گوش کردم به ندای الله موفق شدم و در بعضی موارد اصلاً حرکت و اهمیت ندادم و ضرر هم کردم استاد بینظیر بود این فایل شگفت انگیز چقدر درسهای زیادی میشود گرفت برای بهتر شدن و در مسیر سبز زندگی بودن
در پناه الله یکتا شاد سلامت و سعادتمند و ثروتمند باشید انشالله