پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 55

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 872 روز

    به نام الله یکتا

    من همیشه توی مغازه اسپری میزنم تا بوی خوب بده اما اینبار به محضی که خواستم اسپری بزنم به من گفت بزن روی توری اسپیلت و زدم و کل فضا بوی عالی گرفته و تا چند روز هم مونده بوش فقط با دو تا پاف

    هر لحظه منو به راه درست هدایت میکنه و هر اتفاقی که بیافته رو فقط برای من خیر میکنه محتاج هر لحظه وصل بودن بهش هستم

    به من میگه الان پاشو برو لباست رو بنداز ماشین لباسشویی و من میرم میبینم لباس‌های قبلی که شسته شده رو یادم رفته بردارم و میندازم روی بند و…

    میگه الان برو فلان چیز رو بخر به محض اینکه میرم میبینم داره مغازه رو میبنده یعنی ده ثانیه دیرتر میرفتم بسته بود و اون کالا ضروری بود

    میخوام برم مغازه دیر بیدار میشم و وقتی میرسم میبینم که برقها رفته بوده و اگر من رفته بودم پشت در میموندم توی گرما چون در پاساژ برقی هست

    دیر میرم به نفعمه،زود میرم به نفعمه

    اصلا هر کاری میکنم فقط نتیجه اش به نفع منه

    چند روز پیش یه خواسته ای داشتم که اجابت نشد و یه لحظه به هم ریختم و وقتی رفتم توی اینترنت آخرین صفحه ای که چند روز پیش میخوندم بود که سوره قلم بود و خداوند دقیقا آیه ای رو به من نشون داد که نوشته بود به حکم خداوند صبر کن و مانند صاحب ماهی نباش و این یک نشونه ای بود که قلبم رو محکم کرد برای تسلیم بودن و نتیجه این شد که من پول میخواستم تا برم مالیاتم رو صفر کنم و جور نمیشد و فرداش که رفتم اداره مالیات، مالیات 18 میلیونی من با یک میلیون سیصد صفر شد،باورتون میشه،!!!!

    به خاک میفتم در برابرت ای مولای من

    به تو محتاجم ای سرورم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 913 روز

    سلام به استادعزیزم ومریم جانم

    وهمه دوستانِ عالیم

    سپاس خدایی را که پی درپی است نعمات او

    وهمه را در مسیر محبت وعشقش برانگیخت

    سپاس خدایی را که بر ما زیبایی های آفرینش را اختیار کرد

    واو راحمدوسپاس در برابر تمام نعمت هایی که بر ما ارزانی داشت

    ستایشی که چون چشمها در آن روز خیره شوند

    سبب روشنی دیده ی ما می‌گردد

    ستایش خدایی را که دَرِ نیازمان را به روی غیر از خودش بَست

    سپاس خدایی را که خودش را به ما هدیه داد

    سپاس خدایی را که همیشه با ما مهربان بود.

    وتو شرح آرامش من هستی،خدا.

    وبعد این فایل زیبا وخاطره انگیز من در روزهای اوایل آشنایی با استاد ومریم جان که با عزیزدلم رو به دریای بیکران ولبریز از نعماتش دیده وگوش جان سپردیم و بعد از سپری شدن آن روزهای معجزه وار، امروز نتایج عمل به آموزه های شما را در شخصیت وزندگیمان شاهد باشیم وهرروز شکرگزارتر ولذت بخش تر با ایمان وتوکل عالی تری روزهای قشنگ تری را در کنار هدایت ها،الهامات ونشانه های واضح وآشکار خداوند به نظاره بنشینیم ….

    استاد جان مگر می‌شود شما جایی قدم هایتان را بگذارید آن هم با هدایت الله ولبریز از انرژی مثبت نشود وبعد انعکاس آن را ما به راحتی دریافت نکنیم؟؟؟!!!! ای جانم نفس های مریم جان در گوشم، چه زیبا می‌شنیدم با هندزفری.

    صحرای پراز برف ،شوخی هاتون هم زیباست .

    ای جانم، نمایش این حجم از زیبایی وقدرت خداوند در این صحرای شن های روان با اَشکال مختلف وباز هم خواندن سوره مبارکه حمد واثر تفسیر زیباوشیوای شما واین تاکید بر توحیدتان که دنیا را به لرزه درآورده واثرات مثبت آن در تاروپود وجودمان …..

    وراحت نشستن شما براین ماسه ها ولمس باعشق آنها…..

    دیروز من ومصطفی جان هدایت شدیم به دریای دلوار با اون ساحل زیبا وماسه های نرم ،ساعت چهار صبح با عشق بیدارو با وسایل خیلی کم وگذاشتن در یک ساک جادویی سوار بر رعنا(موتورمان)با دعای مخصوص که از شما آموخته ام حرکت کرده وبسلامتی بعد از حدود20دقیقه رسیدیم وابتدا با توپ والیبال شروع به بازی کردیم و زیرانداز انداخته وسایل خود را روی آن گذاشتیم و خود را در دریای پرعظمت رها کردیم وااای خورشید هنوز طلوع نکرده بود وجالب اینکه خداوند چقدر هوا رو عالی کرده بود که روی موتور گفتیم یخ کردیم چطور بریم داخل آب وواقعا همزمانی خداوند وهدایت هایش حرف نداره …

    خلاصه وااای دیدن طلوع از پشت کوهی که واضح بود اون رنگ نارنجی ودلربا خدایا چشم ها بسته ومدیتیشن الهی وبعد انرژی مان رفت تا عرش انگار اصلا تهی شده بودیم یک حس ناب الهی وچقدر شکرگزاری کردیم واز روند این دوسال رشدوپیشرفت مان صحبت کردیم و جای همه خالی بود ولی بهترین آرزوها برای دوستان گلم واستاد ومریم جان کردم وبعد آمدیم بیرون وآب شیرین هم به لطف خدا بود ویک بشکه خالی برده بودیم همانجا پر کرده بودیم و روی خود ریخته وحرکت کردیم ،خیلی لذت بردیم وبعد بسلامتی رسیدیم و حمامی کرده ورفتیم برای خوردن قهوه وبعد هم مصطفی مغازه رو باز کرد ومشتری های عالی ،خدایاشکرت….

    واقعا خداوند مهر می زند زیر تمام خواسته هایمان اگر من در مسیر درست باشم مسیری که به زیبایی استاد متذکر شده اند وهمیشه بیان کرده اند ومن تمام سعی ام ادامه دادن این مسیر لبریز از نعمت بوده که می توان همزمان همه چیز را با هم داشت ولذت برد و هر لحظه شاکروسپاسگزار خداوند باشیم ،چون وقتی به احساس درونی عالی که همان صلح درون است دست پیدا کنیم وهرروز متعهدانه تر در این راه مقدس گام برداریم ودر هر گام از خداوند هدایت طلب کنیم آرامشی تمام وجودمان را فرا می گیرد که وصف ناپذیر است. وقتی هرروز در مورد هدف هایمان صحبت می کنیم که خداوند ایده هایشان را درذهن مان جاری می کند،در مورد هرروز شخصیتی خداپسندانه داشتن وتمرکز بر زیبایی ها ونکات مثبت وداشته هایمان وچقدر سعی می کنیم تمام تمرکزمان فقط وفقط روی رشد وپیشرفت مان در تمام زمینه ها باشد بخدا دیگر وقتی اضافه نمی آوریم، تمام وقت مان با کیفیت شده با نتایج عالی وپایدار وادامه دادن وتکراروتکرار در کنار گوش دادن با عشق به فایل ها ودرس ها وتجارب آنها وفضای ذهن روبستری کرده ایم برای ورودی های مثبت که به ساختن صحیح و لحظه های ما کمک می کند یعنی همان مسیر مستقیم وراست ودرستی که هرروز از خداوند طلب می کنیم واین زندگی من ومصطفی رو زیبا کرده وهرروز باید زیباتر وعالی تر در تمام جنبه ها پیش رود، ما الکی وشانسی به این سایت واستاد توحیدی مان هدایت نشده ایم پس باید هرلحظه عاشقانه،خاضعانه ومتواضعانه در این مسیر بوده و یک شخصیت خداپسند ویک زندگی عیار دار برای خود خلق کنیم واین با هرروز ادامه دادن ،ایمان وعملکردی عالی حاصل می شود چون قوانین جهان همین است وقتی درچارچوب قوانین عمل کنیم لاجرم همه چیز در جهان من به عالی ترین شکل ممکن رقم خواهد خورد وچه الگویی عالی تر از استادمان ومریم جانم که اینطور با عشق می آیند یادداشت می کنند هدایت ها وهمزمانی هایی که خداوند برایشان مقدر کرده وبعد عنوان کرده وبرای ما چه درس هایی داشته ودارد وااای که چقدر به راحتی می توان با خدا بود وعشق کرد واز نفس به نفسی که می کشیم ، شکر گزاری بشود در هر دم وبازدم مان ،یک ایمانی عمیق وواقعی وبه یاد آوردن کلام پرمعنای جناب ملاصدرا که خداوند همه چیز می شود ….

    بخدا که اگر پدر خود من رئیس جمهور باشد به حال من هیچ اثری نخواهد داشت چون فرکانس من با او زمین تا آسمان فرق دارد وهمین نکته کافیست که هرلحظه هرچه که می خواهم با دل پاک وذهنی باز وپاک از خداوند بخواهم که تنها قدرت مطلق اوست وتمام .

    چقدر واضح هدایت های خداوند در این فایل جادویی هویداست و به زیبایی بیان می کنید:

    کنسل شدن تشریف فرمایی تان به ایران

    خرید تراکمپر آن هم در شرایط خاص

    هدایت به دوستان عالی وجاهای عالی

    خداوندی که در یک قدمی تان نمایندگی می شود وقطع بودن سیستم با قدرت خودش وبعد هدایت به سمت کارواش

    دورهمی جانانه با دوستان هم فرکانسی و بعد نتیجه دل به خدا سپردن و گسترده شدن سفره پربرکت خداوندطبق روحیات شما با این همزمانی ها و دیدن تجربیات عالی ولذت بخش شدن سفرتان ،خدایاشکرت.

    همین تمرکز روی تک تک این مطالب معجزه وار چقدر درس دارد وتجارب عالی برایمان .

    اهمیت دادن به نشانه ها مدتی است که در زندگیمان تاثیر بسزایی داشته ودارد ودیگر خیالمان راحت که با هدایت های خداوند زندگی مان وشخصیت مان در حال بازسازی شگفت انگیزی است ،یک چکاب فرکانسی هر روزه،خدایاشکرت.

    مدار خودم عالی ترین مدار است و ایمان دارم جایی خداوند هدایتم می کند که هم مدار با من باشد وفعلا جایی مقدس تر از این مکان برایم نبوده است ،استاد جان خلوتی گزیده ام که مپرس…..

    خداوند حتی در چیدمان همسایه ها هم دقت لازمه را دارد، یکی از همسایه ها که مدام بنده خداپسری داشته و پلیس جلوی درشان بود چند ماه است خانه را فروخته ورفتند ومورد بعدی هم که پیرمردی هست که چند روز پیش بعد از اتفاقی ناگوار در خانه اش ،فعلا خانه نشین شده وسروکارش با قانون ، ما با کسی رفت وآمدی نداریم ولی واقعا قوانین الهی کارش را بی نقص انجام می دهد.

    واقعا هر لحظه باید گوشی شنوا وقلبی باز برای دریافت الهامات زیبای خداوند داشته ودرک نشانه ها تا زندگی راحت وآسان پبش برود .

    ودر آخر این شعر وترانه زیبا باز هم اشک شوق مرا در آورد از وجودارزشمندتان در جای جای زندگیم و وجود قدرت لایتناهی خداوند که با او بودن حل شدن تمام مسائل است ولا غیر……

    در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    مرضیه ایزدی گفته:
    مدت عضویت: 1524 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    ممنون که با یادآوری این فایلها آموزه ها را تکرار می کنید

    برای من سه تا همزمانی با این فایل رخ داد

    اول اینکه اینقدر این فایل را دوست داشتم یادم بود کامنت نوشتم رفتم کامنتم را خوندم و در اونجا با این همزمانی ها مواجه شدم که در کامنتم به آن اشاره کرده بودم

    1-پریشب فایل دو ثروت 3 را بعد از مدتها گذاشتم و دیدم و کلی لذت بردم (در کامنتم به فایل 2 ثروت 3 اشاره شده بود)

    2-دیشب موقع خواب رندوم یک فایل گوش کردم اینقدر نکاتش به دلم نشست که نگاه کردم ببینم کدوم فایله دیدم فایل 7 کشف قوانین است (در کامنتم به فایل 7 کشف قوانین اشاره شده بود)

    3- صبح بیدار شدم یاد یک جمله پدرم افتادم خدا رحمتشان کند همیشه می گفت اینجور نمی مونه درست می شه و انگار به من این پیام صبح از طریق پدرم داده شد و خیلی تو فکر رفتم و اینکه من گاهی عصبانی می شدم که پدر جان مگه می شه شما همه چیز را می گید اینجور نمی مونه درست می شه و پدرم همیشه می خندید و می گفت بله همه چی درست می شه (در کامنتم به نقل قولی از اوباما اشاره می شه که می گه همه چیز خود بخود درست می شه)

    من اون قسمت کامنتم را اینجا کپی می کنم که بمونه و برام یادآوری بشه همیشه

    کامنت قبلی ام روی این فایل:

    ممنون بابت این فایل بسیار زیبا هر چند باید بار دیگر هم فایل را ببینم ولی دلم می خواد در مورد همزمانی این فایل بگم و شنیدن فایل هفت، کشف قوانین زندگی

    بلافاصله بعد از دیدن فایل گوشی ام را داخل گوشم گذاشتم و طبق معمول فایل شما را گوش دادم که دیدم فایل هفت کشف قوانین زندگی است از اونجایی که شما از کتاب میشل اوباما صحبت می کنید و البته موضوع اصلی در مورد فراوانی بود که این مثال را زدید ولی از حرفهای میشل اوباما به نتیجه ای رسیدید که در گوشم زنگ خورد

    شما حرفهای میشل اوباما در مورد کتابش (“تبدیل شدن” که در ایران با نام “شدن” چاپ شده است )را تعریف کردید

    جایی که میشل اوباما در مصاحبه اش گفته بود من در خانواده ای معمولی بزرگ شدم پدر من کارمند سازمان آب بود و در مدح و ستایش پدرش گفته بود پدر من بسیار آدم منظم و اهل برنامه ریزی بود و کارها را طبق برنامه انجام می داد

    او می نویسد نظم را از پدرش آموخته از او یاد گرفته که برای کارهایش به خوبی برنامه بریزد و با نظم پیش برود چیزی که در مورد همسرش باراک اوباما نمی تواند بگوید چون باراک با خوش بینی همیشگی اش فکر می کند همه کارها به خودی خود درست می شود

    و در بقیه صحبتهاتون اینجوری صحبتهای خانم میشل اوباما را بررسی کردید:

    الان خانم اوباما نظم و برنامه ریزی پدرش را یک ویژگی مثبت می دونه نسبت به همسرش، که با خوش بینی همیشگی اش فکر می کنه که کارها خودشون درست می شن به همین دلیل هم پدرش کارمند سازمان آب هست! و شوهرش رئیس جمهور آمریکاست! با اینکه سیاه پوست بود.

    یعنی اینجاها می شه بفهمی که یک آدمی یک ویژگی را داره در واقع یک سری فرکانس ها را می فرسته و یک سری نتایج را برای خودش به وجود می یاره و این آدم تونسته با اینکه سیاه پوست بوده، بشه رئیس جمهور آمریکا، با اینکه خیلی معروف نبوده قبل از ریاست جمهوری، یک آدم کاملا معمولی بوده و به این نقطه برسه و 8 سال رئیس جمهور آمریکا باشد، یکی از محبوبترین رئیس جمهوری های آمریکا در طول تاریخ و ویژگی که همسرش ازش یاد می کنه که اتفاقا ویژگی مثبت هم ازش یاد نمی کنه اینه که این آدم خیلی خوش بین بوده، یادتونه بهتون گفتم همه آدمهای خوش شانس، آدمهای خوش بینی هستند و اعتقاد داشته اوضاع خودش خوب می شه

    این داستان، داستان توکل است داستان ایمان است داستان اعتقاد داشتن به یک نیرویی است که کارها را درست می کنه که من در ابتدای دوره بهتون گفتم پیش می ریم ببینیم چی پیش می یاد خودش اوضاع خوب می شه خودش اتفاق های خوب می افته وقتی که آدم یک احساس خوش بینی و احساس آرامشی داشته باشه اتفاقات براش خوب پیش می ره و این باور هم تقویت می شه ولی بقیه که قانون را نمی دونند نمی دونند چطور این اتفاقات داره خوب پیش می ره

    چقدر برام جالب بود که بلافاصله بعد از دیدن فایل شما این فایل را شنیدم و برام این همزمانی خیلی زیبا بود

    کلی این حرفاتون برام منطقی تر شد و فهمیدم چرا شما همه کارهاتون اینقدر خوب پیش می ره شما هم مثل باراک اوباما معتقدید همه کارها خودشون درست می شن و همه چیز خوب پیش می ره برای همینه که یک دفعه راحت براتون روغن ماشین را بدون اینکه وقت گرفته باشید انجام می دهند

    برای اینه که وقتی حتی روی زمین نشسته اید و خیلی راحت حرف می زنید اینهمه آدم دوست دارند حرفاتون را بارها و بارها بشنوند

    چقدر خانم شایسته را تحسین کردم که خودشون جداگانه همه همزمانی ها را نوشته بودند و باعث شدند فایل به این زیبایی تهیه شود

    در شروع فایل وقتی شما با لباس آسیتن کوتاه گفتید که در برف هستید بدون جوراب، شوکه شدم ولی چقدر کارتون بانمک بود و شروع فایلتون عالی بود و چقدر این سریال سفر به آمریکا دیدنی و شگفت انگیز است و مسلما خداوند کارگردان این سریال است

    وقتی در مورد ذهن صحبت کردید من یاد فایل دوم ثروت 3 افتادم بارها گفتم عاشق این فایل هستم بهترین فایل در دنیا در مورد ثروت و توحید است من اونجا دقیقا حرفهای شما را تایید کردم

    جاهایی که فکر کردم خودم به ذهنم رسیده و یادم اومده که یک کاری را انجام بدهم در حالیکه حتی اونجا هم خدا بوده که یادم انداخته و یا یک پروژه سنگین را انجام دادم بدون اینکه حتی چیزی از آن موضوع به حد عالی بدونم و اونجا منم بر دوش خدا سوار شدم و اون برام کل کار را به بهترین نحو انجام داد البته الان می فهمم اینها کارهای خداست قبلا اعتبارش را به هوش و عقل خودم می دادم

    پایان بخشی از کامنت

    برای این همه همزمانی شاکر خداوند بزرگ هستم و اینکه متوجه شدم که وقتی هماهنگ باشی با جهان چقدر در طی روز از بی نهایت طریق پیام دریافت می کنیم

    چقدر شاکرم خدای بزرگ را که اینقدر ما را هدایت می کند و هر لحظه در کار است و نیاز است که ما ایمانمون را قوی تر کنیم

    چقدر با این پیام روز خوبی شد برایم و عالی بود خدایا شکرت هزاران مرتبه

    و ممنون از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    همیشه سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1646 روز

      مرضیه جان سلام

      خیلی اتفاقی هدایت شدم به کامنت شما و خیلی از خوندنش لذت بردم.

      هم از همزمانی هایی که برات اتفاق افتاده بود،

      و هم توضیحاتت راجع به اینکه چطور اعتقاد داشتن به اینکه اوضاع خودش خوب پیش میره، باعث میشه که شرایط برای اون فرد خود به خود درست بشه و همه چی خوب بشه.

      درواقع الان شنیدن و خوندن درمورد این موضوع خیلی به من کمک کرد که ذهنم رو بهتر کنترل کنم و بتونم در آرامش بیشتری تصمیم بگیرم.

      این توضیحات کامنتت رو هم خیلی دوست داشتم:

      این داستان، داستان توکل است. داستان ایمان است. داستان اعتقاد داشتن به یک نیرویی است که کارها را درست می کنه، که من در ابتدای دوره بهتون گفتم پیش میریم ببینیم چی پیش میاد… خودش اوضاع خوب میشه… خودش اتفاق های خوب می افته. وقتی که آدم یک احساس خوش بینی و احساس آرامشی داشته باشه، اتفاقات براش خوب پیش میره و این باور هم تقویت میشه.

      ازت ممنونم برای نوشتن این کامنت و برات شادی و آسانی آرزو میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    الهه استادی گفته:
    مدت عضویت: 2511 روز

    سلام استادجان جانم، سلام خانم شایسته‌ی نازنینم، سلام دوستان همراه و عزیزم، استاد بعد مدتها، چقدر احساس سبکی و اتصال کردم، احساس رهایی و پرکشیدن، احساس آرامش و حرکت، اشک از چشمام جاری شد، از این حس زلال و دوست داشتنی، استاد جانم چقدر این فایل برا من ارزشمنده، چقدر ازتون سپاسگزارم برای اشتراک این فایل بینظیر، و من همینجور که شما صحبت میکردین، رد پاهای همزمانی ها و هدایت های زندگیم رو توی سالهای اخیر از برکت حضور در سایت مرور میکردم، استاد جانم آخه این موارد اینقدر زیاد و اینقدر هر روز و هرروز موارد زیادی بهش اضافه میشه که حد و اندازه نداره، دیشب که عزیز دلم اومد کلینیک دنبالم، و یه پیشنهاد عالی داد که با هم بریم پارک وکیل آباد، قدم بزنیم، توی مسیر باهم صحبت میکردیم و انعطاف پذیر تر شدنمون و اهمیت تعهد و هر روز کارکردن روی خودمون صحبت کردیم، عجیب شبیه این گفتگویی که امروز دیدم، بماند که ما هم تلاش میکنیم قلبمون رو بسپریم به هدایت الله، خلاصه که خداوند به قلب عزیزم الهام کرد، کمی بریم دورتر، رفتیم شاندیز و یه بستنی یزدی خوردیم. بماند که هر دومون روز پرکار، سخت و پرچالشی رو گذرونده بودیم، اما چقدر این تغییر محیط تسهیل گر شد برا بهبود حالمون، پیاده روی کردیم و حسابی لذت بردیم و باز جمع بندی صحبتمون این بود این همه بستنی فروشی، همه هم مشتری دارن، ولی هر کسی بسته به باوراش ورودی داره، به قول معروف هرکسی نون باورش رو میخوره، بعدم دوباره به قلب عزیز دلم الهام شد، بازم بریم بالاتر، رفتیم ابرده، گفت بازم بالاتر، خلاصه رفتیم تا زشک، ترکیب کوه و شب و ستاره های فراوان و به قول خانم شایسته ی عزیزم، صدای شب، شد برا قلب بیمار و ذهن مسموممون یه معجون آرامش بخش و یه تیمار اساسی، پیرامونمون حرف از جنگ و رکود و بی پولی و از اونطرفم شلوغی کارها و کلاس های مداوم و تکلیف و خستگی و .. بود و ماهم اصلا حواسمون نبود، آقا جان چی داره به خورد این درونت میدی، یه ترمز بگیر، یواش تر، تو همین دوره زمونه ای که همه مینالیدن، ما با تعهدمون روی قانون و عملگرایی، هی هر روز حالمون، شرایطمون، سلامتی مون، وضعیت روحی و مالی مون بهتر و بهتر و بهتر شد!! خلاصه که استاد جان چی بودیم و چی شدیم، با یه حال نزار و خسته رفتیم و با طراوت بهاری برگشتیم، چقدر لذت بردیم و وصل شدیم به اصلمون و به یاد آوردیم، امروزم که مهمون شدم به این فایل فوق العاده معنوی، انگاری اینم بخشی از جریان هدایته، که من و عزیز دلم قلبمون آروم بگیره و مهر تاییدی باشه برای تغییر مسیر به سمت عملگرایی و تعهد بیشتر به قانون، هزاران بار سپاسگزارم استاد عزیزم، خانم شایسته ی نازنینم، شما با عملگرایی و تعهدتون، نیروی ایمانی رو همراه دارین که همزمان می‌تونه قلب میلیاردها نفر رو وصل کنه به منبع، قلب من و عزیز دلمم روشنایی و گرماش وقتی میایم توسایت، فایل های رایگان یا دوره های ارزشمندتون رو‌گوش میکنیم، دوچندان میشه، هدایت تمومی نداره، برا کسی که به قول خانم شایسته ی عزیزم گوش به زنگ نشانه هاست، هدایت فقط از لحظه ای به لحظه ای بعدش مداوم و مداوم مهمونمون میشه، اگه که ما درخواستشو داشته باشیم، خلاصه که من و عشقم، که بینهایت از شما الگو گرفتیم و ساختیم زندگی خودمون رو، و بینهایت هم عاشق همیم، دیشب یه یادآور زدیم و یه استارت دوباره کردیم و خدا می‌دونه چقدر نتیجه ی زیبا قراره مهمون لحظه هامون بشه، مهمترین و بهترینش، همین آرامش و تبسم مونه که بینهایت برامون ارزشمنده، و میخوام بگم استاد جونم، خانم شایسته ی نازنینم، ما عاشقتونیم، عجیب هر روز، و هر روز مهمون خونه ی دل ماهستین، هم خونواده ی ما هستین، هم رفیق و هم فامیل و خلاصه همه حس های خوب دنیا کنارتون چقدر قشنگ تره و معنا و مفهوم ماندگارتر و اثر گزارتری پیدا میکنه، دمتون گرم، خود خدا هر لحظه، هادی،حامی، حافظ و نگهدارتون باشه و در پایان و آغاز دوباره ایاک نعبد و ایاک نستعین، اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم…

    استادجونم، خانم شایسته ی نازنینم عجیب عاشقتونیم..️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    رویا جوهری گفته:
    مدت عضویت: 2185 روز

    با اینکه هنوز قسمت 68 سریال سفر به دور آمریکا هستم اما ترجیح دادم فایلی که امروز رو صفحه اومد رو باز کنم

    و لذت بردم

    لذت بردم

    شن سفید؟؟!!

    هوا سرده یا گرمه؟؟!!

    نمی‌فهمم ، نمیتونم با هم ترکیب کنم

    اینهمه زیبایی رو

    بی‌رنگی و لطافت و خلوص بیابون و ثروت و .. چی بگم آخه؟؟؟!!

    از کجاش بگم؟؟؟

    خدایا میشه منو تو این مسیر حفظ کنی خودت؟؟

    می‌خوام خودم برم ببینم و تجربه ش کنم

    خدایا من مشتاقانه منتظر تجربه ی این زیبایی هستم

    خدایا شرکت بابت همین لحظه ای که تو خونه خودم

    توی شهر کوچک آرومی که همه منو میشناسند ، دوسم دارند،

    با آرامش دارم زندگی میکنم

    آره من زیبایی های زیادی اینجا کنار خودم دارم

    و باز هم زیبایی می‌خوام

    آرامش بیشتر

    ثروت بیشتر

    سلامتی بیشتر

    شکرت جریان قدرت هدایت ، برای اینکه من رو در مسیر آگاهی از خودت قرار دادی

    چخوبی که میتونم بهت اطمینان کنم

    میتونم فارغ از هررررر موقعیت و شرایطی که وجود داره ، خواسته م رو در نظر بگیرم

    و لجبازانه ازت بخوام که بشه ، که بدی که هدایت کنی که برسونی

    کمکم کن تا از ذهنم رها بشم

    کمکم کن تا با قدرت بتونم ریسمان محکم تو رو بگیرم

    کمکم کن تا از ظلمی که به خودم کردم رها بشم

    کمکم کن درکت کنم ..

    دوستتون دارم استاد خوبم

    دوستت دارم مریم شگفت انگیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 916 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    خدایا هر چه دارم همه از آن توست من‌ تسلیمم

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی زیبایم

    استاد واقعا چهره تون آرامش بخشه

    وقتی شما رو میبینم و حتما اگه در تلویزیون فلش بذارم حتما باید تصویری ببینم یه آرامش خاصی میگیرم صداتون رو که هر روز گوش میدم بالای صد مرتبه بیشتر چه احساسه خوبی پیدا میکنم انگار روبروم نشستین دارین با من حرف میزنین اون روزی که همدار با شما بشم و در کنارتون بنشینم سعی و تلاشمو میکنم برای تغییر بیشتر

    من این سکوت سایت رو دوست دارم انگار به جورایی همه در خلوت خودشون با خدا حرف میزنن

    درخواست می‌کنند توبه می‌کنند

    سپاسگزاری میکنن به قول استاد عزیزم هر کسی به اندازه باور و ظرفش با خدا حرف میزنه و چقدر جالبه یه چیزیکسانه همه دارن برای احساس خوب و لذت بردن از زندگی تلاش و تغییر میکنند همه بی دریغ میان می‌نویسن این ست معنای انسان توحیدی که یکی از صفات بخششه

    استادم من تا به حالا کویر نرفتم و حسشو تجربه نکردم اما وقتی از صفحه دوربین دیدم با احساس خوب شما منم لذت بردم بدون دمپایی بری روی اون شنهای نرم راه بری و شکر گزاری کنی

    یه چیزه دیگه ذهن منو به سمته زیبایی بیشتر برد این بود که چقدر محیط تمیز بود و از همه مهمتر اینکه چقدر شما واضح هدایت الهی رو متوجه میشین و عمل میکنین

    اینا همه نتیجه مدام کار کردن روی خود و مدام کنترل کردن ذهنه اعراض از ناخواسته هاست که اینطور نتایج پایدار رو میاره

    من تحسینتون میکنم شما دو عزیزرو

    که الگویی به تمام برای ما هستین

    از همه نظر

    ممنون و سپاسگزارم از استاد عزیزو مریم بانوی خودم

    در پناه حق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    وجیهه عرفانی گفته:
    مدت عضویت: 1353 روز

    سلام و درود به استاد عزیزم و مریم بانوی عزیز

    سپاس رب العالمینم رو که منو به این فایل سرشار از نور و آگاهی و زیبایی‌ها هدایت کرد:)

    سپاس سپاس سپاس

    یکی از همزمانیهای من که خیلی جالب بود و استاد در این فایل به زبون آوردن این بود که من قرار بود با تعدادی از نزدیکانم که 4-5 خانواده میشدیم بریم سفر و از اونجاییکه بخاطر شغلهای متفاوت دوستان جمع کردن این جمع کمی سخت بود ، بالاخره همه سر یک تایم مشخص به توافق رسیدیم ،

    ولی از اونجاییکه دارم روی دوره ی 12 قدم کار میکنم و اونجا استاد عزیزم به ما از طریق تمرین ستاره ی قطبی یاد میدن که چطور زیبا از خداوند در خواستامونو بکنیم، یادم که یکروز صبح نوشتم خدایا با همسفرانی با فرکانس بالا مارو همسفر کن و خیلی عجیب فردای روزی که ما قرار سفرو گذاشته بودیم و قرارشد که دنبال بلیط بریم ، اتفاقی افتاد که سفرمون کنسل شد و اینقدر بهانه ی کنسل شدن منطقی بود که جایی برای بحث و اعتراض هیچکسی نبود و اگه من همون وجیهه ی قبل بودم حتی به خداهم شکایت میکردم چون خیلی دلم سفر میخواست و اصلا فکر نمیکردم که ممکن با این افراد هم فرکانس نباشیم ولی به لطف الله این زنگ توی سرم به صدا اومد که خودت از خدا همسفرای فرکانس بالارو دادی پس هر اتفاقی خیری هست واسه ی من:) پس من سکوت کردم و به رب العالمینم و ایده ها و نقشه های اعتماد کردم و سپاسگزاریشو کردم:))

    چون من لایق بهترینها هستم

    الهی و ربی من لی غیرک

    سپاس استاد عزیزم که این فایلتون مهر تاییدی بود به باور من.

    سپاس سپاس سپاس

    شاد باشید و سالم و عاشق و ثروتمند️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 2182 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم خانم شایسته جانم و دوستان نازنینم در این مسیر لذتبخش توحیدی که با اینکه هیچکدومتون رو از نزدیک ندیدم ولی با خوندن تک تک کامنتهاتون و نتایجی که توی این مسیر میگیرید به اندازه پیشرفت صمیمیترین دوستام قلبم باز و شاد میشه.

    استاد چقدر این فایل فوق العاده و زیباست هم از نظر تصویر و هم از نظر محتوا.

    اول یه نکته بگم که همیشه برام در رابطه با مریم خانم شایسته خیلی خیلی تحسین برانگیزه.

    ایشون با وجودیکه سالهاست با استاد زندگی میکنند ولی با وجود این صمیمیت و نزدیکی هنوز وقتی پای آموزه ها که میشه با این خضوع در مقابل استاد رفتار میکنند و بابت آموزشها با احترام تشکر میکنند. ایشون مفهوم دقیق واژه “آدم حسابی” هستند.

    در ادامه خانم شایسته چه نکته بی نظیری رو در مورد “قانون مدارها” بهمون یادآوری میکنند که :

    “وقتی فرکانست با فرکانس غالب مکانی که میخوای بری و افرادی که اونجا هستند فاصله زیادی داشته باشه، مهم نیست که چقدر دلت بخواد که بری، جهان این اجازه رو به تو نمیده…”

    و در ادامه استاد بیشتر توضیح میدن چه فرکانس مکانی که میخوای بری پایین تر باشه و چه بالاتر، فرقی نداره، قانون مدارها اجازه نمیده این اتفاق بیفته.

    اینجا روشن میشه که خواستن مهمه، نوشتن خواسته ها مهمه، ولی چیزی که مهمتره، اول هم فرکانس شدن با اون خواسته س. تا زمانیکه این هم فرکانسی اتفاق نیفته ما با خواسته هامون هم مدار نمیشیم.

    الان برام روشنتر شد که چطور یه سری اتفاقات خوب ازون ابتدا همیشه برام میفتاده و برای بعضیهاش اصلا حتی نمیدونستم همچین چیزی وجود داره و بعد از دریافتش از جهان تازه شناختمش… مثل همون هدیه گرفتن آیپد از اولین محل کارم در اولین ماه استخدامم که توی کامنتهای قبلی گفته بودم و با اینکه اصلا نمیدونستم آیپد چی هست که از جهان بخوامش یا نخوامش.. پس چرا اون هدیه رو دریافت کردم؟ چون در مدار دریافت هدیه های عالی از جهان بودم. پس با اینکه حتی این خواسته رو بیان نکرده بودم، به قول استاد “لاجَرَم” برام اتفاق افتاد.. چون قدرت فرکانس از قدرت کلام بالاتره.. و البته کلام ابزاریه برای تقویت قدرت فرکانس و در مدار خواسته قرار گرفتن و تمرکز روی خواسته ها. ولی بازم به قول استاد که توی یکی از فایلهای فکر میکنم کشف قوانین زندگی یه صحبتی با این مضمون گفتند که “زبان خداوند زبان کلمات نیست، زبان فرکانسه.خداوند به کلام ما کاری نداره، فرکانس ما رو دریافت میکنه”.

    به خاطر همین خیلی از خواسته هامون بدون اینکه حتی برای خودمون روشن باشند بدون هیچ تلاشی خودبخود در زندگیمون رخ میدن، چون ترمزی در موردشون نداریم و در مدارشون هستیم و بعضی دیگه از خواسته ها رو باید مدتها بنویسیم ولی باز هم تا وقتی ترمزهامون برطرف نشن و باورهای مناسب به صورت عمیق تومون ایجاد نشن در مدارشون قرار نمیگیریم.

    “تمام اتفاقات زندگی ما، بدون استثنا، حاصل کانون توجه و باورهای خودمونه”

    در ادامه خانم شایسته در مورد ویژگی هدایتی سفر کردن استاد توضیح میدن که باز یه نکته رو میگن که خیلی طلاییه، اونم اینکه تاکید میکنن “استاد نشونه ها رو جدی میگیره”… این خیلی مهمه. ما هر روز شاید چندین نشونه دریافت کنیم ولی بعضیها رو جدی میگیریم و بعضیها رو که حال نمیکنیم جدی نمیگیریم :) خودم رو میگم. من چندوقت پیش برنامه یه سفر داخلی برای کارم رو برنامه ریزی کرده بودم و با اینکه صبحها تقریبا همیشه خیلی زود بیدار میشم، اون روز استثنائا با وجویکه آلارم گوشیمو گذاشته بودم خواب موندم و از پرواز جا موندم. میتونستم یک لحظه تامل کنم و بفهمم که این یک نشونه ست. ولی ذهنم سریع گفت نه بابا کار داری باید این سفر رو بری مگه میشه نری، و رفتم فرودگاه و با کلی تقلا سعی کردم هرجور شده یه بلیط دیگه جور کنم و حتما برم. رفتم، ولی اون سفر یکی از بی مصرفترین سفرهای زندگیم بود و اون آدمی که باهاش کار داشتم براش کاری پیش اومده بود که اصلا نشد ملاقات کنیم :) این یعنی من کامل رها نیستم. اگه ایمان و توکلم کامل باشه در مورد همه چی خودمو ول میدم تو بغل خدا. استاد توی یه فایل دیگه بازم یه چیزی با این مضمون گفتند که “ما معمولا برای موضوعات ساده تر، راحتتر توکل میکنیم، ولی تا یه قضیه ای برامون جدی میشه، سعی میکنیم خودمون با معز تحلیلگرمون براش راه حل پیدا کنیم”

    و این مغز تحلیلگر همون حائلیه که بین ما و دریافت هدایتمون قرار میگیره. به قول استاد مگه مادر موسی فکرشو میکرد که بچه رو بذاره تو رودخونه و همون بچه دقیقا تو خونه کسی بزرگ بشه که از دست اون بچه رو روی رودخونه گذاشته بود؟! اونم تو ناز و نعمت؟! مغز تحلیلگر چطور میتونست همچین پیش بینی و راه حلی داشته باشه؟!

    استاد میگن از داستانهای هدایت و همزمانیهایی که برامون اتفاق افتاده بنویسیم. فکر میکنم قبلا تو یکی از کامنتهام اینو نوشتم ولی دوست دارم اینجا هم بگم. وقتی با استاد آشنا شدم و فیلم و سریالها رو کنار گذاشتم وقتی دلم میخواست یه چیز سرگرم کننده ببینم میرفتم تو یوتیوب و ویدیوهای خارجی که بلاگرهای سفر برای معرفی زیباییهای جهان میذاشتن میدیدم. الانم میبینم و توصیه میکنم ببینید به خصوص که یوتیوب برای ویدیوهایی که به انگلیسیه یه گزینه بالای صفحه با عنوان CC داره و ویدیو رو به همون انگلیسی زیرنویس میکنه و همزمان هم انگلیسی میبینید و هم کلماتی که به گوشتون آشنا نیست رو توی زیرنویس میبینید و به درک بهتری به انگلیسی میرسید بخصوص اینکه با یک سری اصطلاحات جالب هم آشنا میشید که شاید تو کلاسهای زبان آدم بهشون برنخوره. خلاصه اینکه دو سه سال پیش تو یه ویدیوی یوتیوب یه مکانی رو دیدم فوق العاده زیبا با ماشینهای فوق لاکچری رنگارنگ که تو یه خیابون صف بسته بودند. اون ویدیو بدون کلام بود و فقط یه موزیک روش بود و عنوان نشده بود که اون مکان کجاست. در حین دیدن ویدیو دلم پَر کشید و یک آن با همه وجود دلم خواست اونجا باشم. دو هفته بعد یک سفر کاری به دبی داشتم با وجودیکه قبل ازون بارها به دبی رفته بودم ولی هیچوقت ساحل مارینا رو نرفته بودم. یه شب بعد از برگزاری کنفرانس و جلسات، سرچ کردم بهترین رستورانهای ساحلی و یه پیشنهاد رستوران آرت سوشی توی دبی مارینا اومد. از محل هتل من توی down town تا دبی مارینا 50 دقیقه با ماشین راه بود. یه آن ذهنم گفت ول کن بابا خسته ای، 50 دقیقه رفته، 50 دقیقه برگشت، جونت درمیاد :)) ولی باز گفتم بذار برم یه مکان جدید رو ببینم. اون سفر ماشین رنت نکرده بودم، تاکسی گرفتم و از تاکسی که پیاده شدم احساس کردم مکان برام آشناست. چند قدم که راه رفتم یهو با صحنه ای روبرو شدم که درونم به جوش اومد و اشک تو چشمام حلقه زد.. دقیقا همون صحنه ای بود که توی ویدیوی دو هفته پیش تو یوتیوب دیده بودم. ماشینهای فوق العاده زیبا و خفن که اسماشونو نمیدونم تو رنگهای زرد و نارنجی و آبی و رنگهای دیگه توی اون خیابون صف بسته بودند… همه جا رنگ بود و نور… و تازه فهمیدم اون ویدیو از همون ساحل دبی مارینا گرفته شده بوده. و جالبتر اینکه اگه روز اونجا میومدم شاید متوجه نمیشدم اینجا همونجاست ولی شب که نورها و ماشینها رو دیدم صحنه ویدیو برام تداعی شد. ویدیو رو سیو کرده بودم و دیدم بلههههه… خودشهههه…

    انقدرررر از این هدایت شگفت زده و ذوق زده شده بودم که خستگی یادم رفت و دو ساعت تمام اونجا پیاده روی کردم و شکرگزاری میکردم.

    این یکی از زیباترین هدایتهای مکانی بود که دریافت کردم.

    یه هدایت دیگه زمانی بود که همین پارسال که به دبی مهاجرت کرده بودم برای اجاره مکان دریافت کردم. وقتی اقامت دبی میگیری دیگه اجازه نداری با گواهینامه بین المللی رانندگی کنی و حتما باید گواهینامه خود دبی رو داشته باشی. به خاطر همین برام مهم بود که جایی که اجاره میکنم نزدیک مترو باشه که تا زمانیکه گواهینامه میگیرم هر جا میخوام برم ناچار نباشم حتما تاکسی بگیرم. هفته اول با مامان رفته بودیم که جا پیدا کنیم. توی ستاره قطبیم صبح نوشتم خدا جونم فرشته هات رو‌ بفرست همین امروز یه جای قشنگ نزدیک مترو برام پیدا و اجاره کنند.

    به ظهر نکشیده بود رفته بودیم یه جا که قبلا تو اپ Dubai Property دیده بودیم رو از نزدیک ببینیم. از مترو‌ پیاده شدیم مامان چشمش به یه هتل آپارتمان افتاد. گفت میخوای بریم اینجا رو‌ هم ببینیم؟ بدون‌ هماهنگی قبلی رفتیم و اونا که دیدن برای چند ماه میخوام اجاره کنم بهترین سوییتشون رو با قیمت عالی بهم آفر دادند و نیم ساعت بعد یه سوییت بزرگ و عالی با آشپزخونه و تمامی وسایلی که فکرشو بکنید، مبله با ویوی طبقه 12 با قیمتی بسیار مناسبتر از چیزی که تو نظرم بود اجاره کرده بودم که اینجوری دیگه اینترنتم هم توی هتل آپارتمان رایگان بود، هزینه آب و برق و غیره نداشتم، استخرم رایگان بود، رستوران با قیمت مناسب طبقه اول هتل بود و هروقت میخواستم میتونستم استفاده کنم و خدمات هتل هم هر روز صبح سوییتم رو‌ بدون هیچ هزینه اضافی نظافت میکرد. کِیف کردم اصلا. از در که اومدیم بیرون من و مامان همزمان گفتیم کار خدا بود :))

    درسته چند ماه بعد به این نتیجه رسیدم که نمیخوام دبی بمونم ولی واقعا اون‌چند ماه بهترین جایی که میشد رو با بهترین قیمت خداوند برام اجاره کرد :)

    خیلی لذتبخشه وقتی شل میکنی و میذاری خودش برونه :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 106 رای:
    • -
      محمد رازی گفته:
      مدت عضویت: 1923 روز

      سلام شهرزاد خانوم

      همیشه با خوندن کامنت های شما لذت میبرم

      در تایید این تجربه جالب شما از ساحل مارینا و اون ماشینا(:

      منم بارها و بارها این تجربه رو داشتم

      یادمه چندین سال پیش یه تصویر هوایی دیده بودم از یک آبشار بسیار زیبا و مرتفع

      دقیقا مثل شما دلم پر کشید و خودم رو تو اون فضا حس کردم و اصلا نمیدونستم اونجا کجاست؟

      حدودا یک ماه بعد یک سفر ادونچری از اردبیل به تهران داشتم و بصورت خیلی هدایتی رفتم آبشار لاتون

      وقتی به آبشار رسیدم

      گفتم این همون ابشاریه که من دوست داشتم بیام

      یا یه مورد دیگه

      سه سال پیش رفتم دیدن دوستم تو رامسر

      یک پوستر زیبا تو اتاق محل اقامتش بود

      یک منظره فوق العاده رویایی

      اصلا فک کردم فانتزیه و زیر عکس چیزی نوشته نبود

      روز بعدش با دوستم رفتیم جاده دو هزار

      از دور لابلای اون جنگل ها یه کوهی پوشیده از برف رو دیدم، به دوستم گفتم پایه ای تا آخرین روستا نزدیک اون کوهه بریم؟

      خلاصه پرسون پرسون رفتیم به آخرین روستای اون جاده و بعد تو یه پاکوب زیبا شروع کردیم به پیاده روی

      یهو رسیدم به یک دشت فوق العاده زیبا مات و مبهوت این جانمایی شدم

      تلاقی کوه،جنگل، رودخونه، دشت، برف و خلاصه جمع خوبان همه جمع

      پاییز بود و کرونا و اصلا هیچ کسی نبود

      یهو چنتا کوهنورد دیدم و رفتم سمتشون گفتم اینجا کجاست؟

      گفتن دست دریاسر

      خلاصه گذشت و وقتی شب اومدیم هتل تازه فهمیدم اون پوستره واقعی بوده و عکس بهار همون دشت بوده

      و بعدها به مرحمت اینستا اون دشت خیلی معروف شد و خودمم از اون تایم به بعد چهار بار دیگه رفتم

      اما اولین با بصورت کاااااملا هدایتی

      از این همزمانی ها تو سفر بسیار داشتم چون سبک سفرهام دقیقا مثل استاد هستش

      و میتونم یه دفتر صد برگ از هدایت های سفر بگم براتون

      خیلی وقتا باشنیدن یک سری داستان های هدایتی از دوستان و استاد، شاید فکر کنیم که این موارد خیلی خاصه و برای هر کسی رخ نمیده

      مثل همین قطع بودن سیستم و سرویس کردن ماشین استاد بدون نوبت

      اما کمی که دقت کنیم میبینیم اگر هررررکسی باور داشته باشه و اجازه بده، این همزمانی ها و معجزات براش رخ میده

      مثلا من یه باری خواستم برم شهرستان رفتم ترمینال دیدم بلیط نیست گویا اون ایام یه مراسمی بود و تا چندین رو بلیط ها رزرو شده بود. روز بعدش رو چک کردم دیدم سایت پره ولی تصمیم گرفتم حضوری برم ترمینال.

      رفتم پیش یکی از راننده ها گفتم من کار واجبی دارم هرجور شده منو سوار کن، اونم گفت ماشین پره بازم میخوای واستا ببین کسی اگر نیومد سوارت میکنم

      رفتم کنار نشستم و آرامش قلبی عجیبی داشتم

      یهو ده دقیقه به حرکت اتوبوس یه حسی بصورت خودکار بهم گفت برو تو سایت و انگار گوشی دست یکی دیگه بود به سرعت سایت رو باز کردم دیدم چهارتا صندلی از همون ماشین خالیه!!! یه لحظه چک کردم گفتم امکان نداره!! آخه این از دو روز پیش پر بوده ، ساعت و تاریخ رو چک کردم دیدم درسته و بلیط رو خریدم

      رفتم چاپش کردم سوار اتوبوس بشم

      راننده با تعجب خیییلی زیاد گفت : از کجا بلیط گرفتی؟ گفتم تو سایت چهارتا صندلی خالی شده بود

      خلاصه من رفتم بهترین صندلی اون ماشین با عزت و احترام نشستم و بعد راننده رفت تو دفتر فهمید سیستم فروش بلیط خطا داده و دقیقا تو همون یکی دو دقیقه منم وارد شدم و خرید کردم!

      کمی که فکر کردم حدس زدم این چنتا صندلی رو خود تعاونی از قبل رزور کرده و با قیمت چندین برابر فروخته اما نمیدونست خدا «و مکرومکرالله»هستش و خودش رو دست همه مکارانه(:

      زد سیستمشون رو در اون لحظه بهم ریخت و گفت این سیستم جهانه که بدون نقص کار می‌کنه نه سیستم فروش بلیط شما

      چی بگم

      که بی نهایت میشه از هدایت و حمایت الله گفت

      خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
      • -
        شهرزاد گفته:
        مدت عضویت: 2182 روز

        سلام بر محمد عزیز،

        چقدر زیبا از تجربه هدایتت به آبشار لاتون و دشت دریاسر نوشتی که میگی دشت دریاسر به لطف اینستا معروف شده ولی من هنوز اسمشو نشنیده بودم :)) انقدر قشنگ از فضا و زیباییهاش تعریف کردی که به خودم گفتم حتما باید یه بار برم.. و چقدر قشنگ که مثل استاد به سفرهای هدایتی میری، من با وجودیکه دوست دارم ولی هنوز به این فرکانس رهایی نرسیدم که کاملا بدون برنامه ریزی وارد جاده بشم :) و اون تجربه شگفت انگیزت از پیدا کردن بلیط… واقعا چقدر خداوند زیبا همه چیز رو کنار هم میچینه و چنان رقم میزنه که هیچ دستی نمیتونه توش دخالت کنه..

        بسیار ممنونم ازینکه این تجربیات قشنگت رو گفتی و برات سفرهای بیشتر سرشار از هدایت از خدا میخوام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1401 روز

      سلام به شما شهرزاد خانم محترم،

      دوست عزیز و نازنینم.

      شب شما بخیر،امیدوارم حال دلتون عالی عالی باشه.ضمن تشکر بابت دیدگاه بسیار عالی و ارزنده‌تون،خدمتتون عرض کنم که اولین بار توسط کامنت خانم شهریاری که بنده از دنبال کنندگان پر پروقرص ایشونم با شما آشنا شدم.

      در واقع سعیده خانم برایتان پاسخی نوشته بودند که وقتی بنده آنرا خواندم،دلم خواست که کامنتتان را مطالعه کنم.

      بدنبال خواندن کامنتتان،جسارتا وارد پروفایل تان شده و با داستان هدایتتان آشنا شدم.

      آنوقت بود که شما رو نیز به لیست افرادی که دیدگاه هایشان را می‌خوانم اضافه نمودم.

      والان حدود یک ماهی هست که تمام کامنت هایتان را با عشق و علاقه مطالعه نموده و کلی حظ و لذت بردم.

      باز هم از شما ممنونم و از خدای مهربان شاکر و سپاس گذارم که من را هم عصر استاد عباس منش و این سایت الهی و این سرزمین بهشتی با وجود بنده های عزیز و نازنینی همچون شما،خانم شهریاری،رضوان خانم یوسفی،آقای امیری،آقا رسول و آقا اسدلله زرگوشی استاد عطارروشن و آقا رضا حسینی و دیگر سروران گرانقدرم قرار داد.

      کلی درس و ایده در نوشته‌های تان هست.احسنت بر شما و بر قلم زیبایتان و بر قلب روشن و زلالتان.

      در پایان برای شما و تمام عزیزانم از پیشگاه خداوند مهربان شادی،سلامتی،خوشبختی،ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان قدر قدرتش می‌سپارمتان.خدانگهدار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        شهرزاد گفته:
        مدت عضویت: 2182 روز

        سلام بر برادر عزیزم آقا مجید

        یک دنیا سپاسگزارم ازینکه برام نوشتی. جالب اینکه منم یوقتهایی که فرصت نشده کامنتهای زیادی رو بخونم، با دنبال کردن سعیده جانم و از پاسخ کامنتهایی که برای دوستان گذاشته بود به کامنتهای ارزشمند چند تا از دوستان هدایت شدم و به لیستم اضافه کردم :) داستان هدایت تک تک دوستان هر کدوم یک ورقه ازین کتاب ارزشمند هدایته که در عین اینکه بعضی جاها به هم شبیهه ولی هر کدوم برای خودش یونیک و مثل اثرانگشت متفاوته :) ولی میتونم بگم نقطه اشتراک تقریبا تمام داستان هدایتهایی که خوندم, گرایش به توحیده… همه ما یه جایی عاشق نگاه توحیدی استاد شدیم و داستان از همونجا شروع شده :)

        بازم ممنون که برام نوشتی و برات ثروت بی حساب و خوشبختی بی پایان تو دنیا وآخرت رو میخوام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    مطهره یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 409 روز

    به نام خدایی که هرچه داریم از اوست

    سلام خدمت استاد عزیز مریم دوست داشتنی و هم فرکانسی های عزیزم.

    و بریم سراغ بحث شیرین هدایت

    من در چندروز اخیر ذهنم کمی درگیر بود

    وامروز تصمیم گرفتم که در قسمت

    من را به سمت نشانه ام هدایت کن

    به سمت هدایت الهی برم و ببینم که خدا به من چی میگه

    وقتی سایت رو باز کردم دیدم که قسمت جدید روز شمار تحول زندگی این فایل رو قرار داده

    و یه ندایی گفت هدایت امروز تو این فایل هستهمین الان دانلودش کن و نگاهش کن

    من هم همین کار رو کردم

    واقعا به جرات میگم که انگار خدا داشت بامن حرف میزد تک تک کلمات و جملات استاد وقتی گفت

    ما از خدا هدایت می‌خوایم ولی سعی میکنیم به گونه ای برداشت کنیم که خودمون دوست داریم

    من حس کردم داره خدا بهم میگه تو داری برداشت خودت رو می‌کنی

    و همین جمله اشک منو جاری کرد

    خیلی فایل رو دوست داشتم و واقعا از خدای قشنگم ممنونم بابت این هدایت ناب

    ازتون ممنونم استاد بابت این فایل باارزش.

    حالا میرم سراغ تمرین این جلسه:

    استاد فرمودید یک نمونه از هدایت الهی رو بنویسید که دست خداروباز گذاشتید و همزمانی الهی شمارو به تجربه های شیرین هدایت کرد.

    من دقیقا همین امروز صبح این رو تجربه کردم .

    بزار از یکم قبل ترش بگم من از وقتی که دوازده قدم ور شروع کردم تصمیم گرفتم صبح ها ساعت 5برم پیاده روی تا ساعت 6و فایل گوش بدم روی باورهام کار کنم

    یک مسیر رو انتخاب کردم و خب تجربه ی شیرینی شد و من هرروز لذت می‌بردم یک روز تصمیم گرفتم توی پارکی که توی مسیرم بود برم و هرروز باوسایل ورزشی یک کوچولو هم ورزش کنم

    من سه تاوسیله رو انتخاب کردم

    و تصمیم گرفتم هرروز 10تاحرکت باهرکدوم بزنم

    و این کار رو میکردم لذت بخش بود و راضی بودم از خودم

    تااینکه دیروز وقتی طبق قرار رفتم توی پارک خب چون خیلی خلوت بود و تقریبا هرروز من فقط پارکبان ها رو میدیدم و هیچ کس دیگه ای نبود

    دیروز متوجه یک آقایی شدم که حس خوبی بهش نداشتم من سریع حرکات ورزشی رو انجام دادم واز پارک خارج شدم و مسیر پیاده روی هرروزه رو در پیش گرفتم

    حس میکردم داره دنبالم میاد و من ترسیده بودم خیابون خلوت خلوت بود ومن هم فقط توی دلم باخداصحبت میکردم و سعی میکردم که خودم رو آروم کنم دیروز تموم شد و من وقتی برگشتم خونه گفتم که خدایا حالا چیکار کنم من این مسیر رو خیلی دوست دارم حالا از فردا چیکار کنم من دوست دارم بازم برم اون پارک ولی میترسم میترسم که دوباره جسم بد بشه و نگران بودم

    امروز باخودم گفتم خدایا من مثل هرروز آماده میشم و

    میرم پیاده روی ولی تو هدایتم کن بهترین مسیر رو برم اگه حتی بگی همون مسیر هرروز رو برو میرم

    راستی اینم بگم که امروز یک کار بانکی هم داشتم وباخودم گفتم ساعت 6ونیم که پیاده رویم تموم شد بانک ها هم باز میشه و میرم کارمو انجام میدم

    خلاصه وقتی از در خونه اومدم بیرون خدا گفت بیا برو به سمت مسیر بانک من گفتم خدایا من باید برم و اون حرکات ورزشی مو انجام بدم بعد ساعت 6ونبم برم بانک الان ساعت 5ونیم هست ولی خدا گفت این مسیر رو برو من گوش کردم و رفتم ولی توی دلم میگفتم چه بد شد حرکات ورزشی مو امروز انجام ندادم

    مثل حرف مریم جون که گفتن من خیلی برنامه ریزی میکنم و اگه یروز اونا رو انجام ندم خودم رو توبیخ میکنم

    گفتم حالا خدا گفته عیبی ندارد برو

    و رفتم بعد 20دقیقه رسیدم جلوی بانک دیدم ک بسته است ندا گفت برو جلو همین مسیر رو ادامه بده و من رفتم به یک میدون رسیدم خدا گفت برو دور میدون دور بزن و برو سمت مخالف همین بلوار و دقیقا اون سمت خیابون همین مسیر رو برگرد منم گوش کردم و رفتم وقتی دور زدم اون طرف خیابون یک پارک بود من قبلنا این پارک رو دیده بودم ولی نیومده بودم داخلش

    خدا گفت برو داخل این پارک

    و من رفتم از لحظه ی وردم به پارک با یک صحنه ی رویایی روبه رو شدم که قلبم رو لرزوند

    چقدر زیبا بود این پارک

    چقدر بزرگ تر بود این پارک

    چقدر قشنگ تر بود

    وقتی رسیدم پارکبان شیر های آبی که بصورت فواره هست رو باز کرده بود که چمن ها آب بخورن نور آفتاب که به این فواره ها تابیده بود وانعکاسش وقتی که به قطرات آب روی چمن ها برخورد کرده بود یک صحنه ی عجیب و رویایی رو رقم زده بود

    من فقط مسخ این زیبایی شدم و آروم شروع کردم به قدم زدن چشمم افتاد به سه تا وسیله ورزشی

    وااااااااااااای الله اکبر

    خدایاااااااااااااا خدای من

    چطور میشه دقیقا همون یه تا وسیله ورزشی مدنظر من کنار هم بود ومن رفتم شروع کردم به انجام حرکات ورزشیم

    این محیط خیلی آروم بود

    هیچ ترسی نبود از خلوتی

    هیچ نگرانی نبود

    هیچ استرسی نبود

    هرچه که بود لذت بود

    هرچه که بود حال خوب بود

    هرچه که بود آرامش بود

    ومن آرام شدم

    خدای من چقدر ماهرانه من رو آرام کرد

    وچقدر امروزم زیبا شد

    وقتی خواستم از پارک برم بیرون

    یه حسی گفت ازین صحنه های زیبا یه عکس بگیر

    و من گوشیم رو درآوردم و چنتا عکس گرفتم

    وقتی از قاب گوشیم داشتم به اون منظره نگاه میکردم

    نجوای خدا توی قلبم بلند شد

    این تو نبودی که چند روز پیش گفته بودی

    می‌خوام بهشت رو توی همین دنیا تجربه کنم ؟

    این منظره اگر بهشت نیست پس کجاست !؟

    یهو قلبم لرزید خدای من راست میگی

    من چند روزه مدام این جمله رو میگفتم و میگفتم

    خدایا من می‌خوام مثل استاد بهشت رو توی همین دنیا تجربه کنم

    درسته که استاد آمریکاست و اونجا طبیعت به اون سرسبزی و قشنگی داره

    ولی قطعا من هم میتونم از دل همین زندگیم بهشت رو بیرون بکشم خدایا تو هدایتم کن بهشت رو همین جا تجربه کنم

    و اون صدا آنقدر واضح بامن صحبت میکرد که

    من همون لحظه فهمیدن که خدا داره بامن حرف میزنه

    بعدش رفتم بانک

    از این بگم که چون باخودم کیف نبرده بودم

    و هیچی نداشتم پولی که نقدا از بانک گرفته بودم و مقدارش زیاد بود رو نمی‌دونستم چطوری ببرم باخودم خدا گفت برو به اون کارمند بانک بگو اگه میشه به من یک نایلونی مشمایی چیزی بدید

    ومن هم همین کارو کردم و اون آقا بلند شد رفت از توی اتاقش اون پشت برام یک نایلون پیدا کرد و بهم داد وکارم خیلی راحت و آسون توی بانک انجام شد

    تازه اینم بگم که من نفر 4بودم وقتی گفتم فرم برداشت از بانک می‌خوام یک از باجه ها گفت آقای فلانی اول صبحی اینقدر پول نقد داریم؟

    من تازه فهمیدم که عه امکانش هست الان مثلا بانک بگه پول نقد نداریم

    ولی آقاهه گفت داریم

    وخدا اینجوری من رو هدایت کرد

    واینجوری مسیر هارو برام چید

    و اینطوری کارها و برام آسون کرد

    و اینطوری قلب هارو برام نرم کرد

    و این است قصه ی هدایتِ الله

    وقتی که هم مسیرش شوی همراهیش بسی گواراست

    روز خوش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  10. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1181 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به خانم شایسته خوش ذوق

    سلام به دوستان خوب خودم

    هر چه بیشتر در این جهان دنبال زیبایی های خداوند بگردم خداوند و جهان هستی هم بیشتر و بیشتر از آن دسته زیبایی ها سر راه ما قرار من قرار می دهد

    آنچه که در این فایل یاد گرفتم برای من یک درس توحیدی عالی بود

    از خدای خودم هدایت بخواهم

    از خدای خودم کمک بخواهم

    تنها و تنها روی خدای خودم و این روی این قدرت برتر حساب باز کنم

    تکیه کنم به او و او را در همه کارهای خودم شریک قرار بدهن

    آنوقت من همیشه کارهای خودم را با آرامش انجام خواهم داد

    همیشه احساس من خوب خواهد بود

    همیشه من پیروز و موفق خواهم بود

    یک درس عالی دیگر برای من این بود که همیشه نعمت ها و موقعیت های خوب هر روز خودم را ببینم و بخاطر آنها سپاسگذار باشم

    رد پای خدای خودم را همیشه در کارهای خودم ببینم

    همیشه یادم باشد که کجا بوده ام و از کجا شروع کرده ام

    این را باید همیشه برای خودم بنویسم و یادآور باشم برای خودم که جهان هستی چجور من را هدایت کرده است و دستهای من را گرفته است

    این موضوع را من کامل درک کرده ام که هر زمان او کمک بخواهم خدای من به بهترین شکل و حال ممکن همه شرایط را برای من مهیا می کند

    یک درس عالی دیگر وقتی که از خدای خودم کمک می خواهم بگذارم که دستهای هدایتگر جهان هستی خودش کارها را برای من انجام بدهد و در این میان من باید و باید روی خودم و باورهای خودم کار کنم

    باید و باید در مسیر خواسته خودم شاد باشم و حال خودم را خوب نگه دارم

    مدتی بود که من بیکار بودم و کار خاصی نداشتم

    در این میان من باید مثل همه دیگر آدم ها باید خودم را به در و دیوار می زدم

    باید و باید مدام پیگیر و دنبال کار می بودم

    اما من این دفعه خودم را آرام و شاد نگه داشتم و داشتم روی ایده خودم کار می کردم

    یک روز به یک کافی شاپ رفتیم و در آنجا مشغول صحبت کردن با دوست خودم بودم که صاحب کافه آمد و از ما درخواست کمک و همکاری کرد و این سبب شد که بدون کمترین تلاش من باز یک کار جدید و یک پروژه جدید بشود

    درس جدید

    وقتی که از خدای خودم می خواهم و از او کمک می گیرم اجازه بدهم که خدای من خودش من را به مسیر درست و راه درست هدایت کند

    هرگز دستهای خداوند را نبندد که نگویم نه اینجور باشد و نه آن جور باشد

    این مهمترین درس و نکته امروز برای من بود

    آنچه که در ذهن من می گذرد را به خدای خودم اجبار نکنم

    اگر می گویم من را هدایت کن پس دیگر نباید کاری به ایت داشته باشم که چطور و چگونه این کار را برای من انجام خواهد داد

    بارها شده بود که صبح در دفتر شکرگذاری خودم کارهایی را که باید در طول روز برای من رخ بدهد آنها را می نویسم اما اما خداوند به گونه ای کارهای من را انجام می داد که انگار مثل پازل وار همه چیز در کنار هم چیده شده است تا تک به تک کارهای من بخوبی و آسانی انجام بشود و چقدر این تجربه برای من لذت بخش بوده است

    سپاس از استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: