پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 61

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Maryam h گفته:
    مدت عضویت: 976 روز

    به نام خداوندبخشنده ومهربان، خداوندی که جواب میده وهدایت میکنه هرلحظه.

    سلام به استادنازنین ومریم عزیزم ودوستان ناب

    اون موقع که این فایل اومدروی سایت و اولین دفعه دیدم درکی ازهدایت هرلحظه وهمزمانی هاوسپردن کارهابه خداوندنداشتم ولی ورودی هاروتاحدودی کنترل میکردم واتفاقات اون زمان رواکیدادنبال نمیکردم وحتی یکروزهم نبودکه فایل گوش نکنم برای درک بهترآگاهیها.

    وهردفعه که می اومدم توی سایت وفایلهای سفربه امریکارومیدیدم ذهنم میگفت ایناکه آگاهی نداره بروفایلهای دیگه روگوش کن .

    امروز که به این فایل دوباره هدایت شدم بارهاوبارهاطعم شیرین هدایت روچشیدم وتاحدودی درک کردم وهمزمانیهایی رخ داده که اشکمودرآورده، بعدازچندروز روزه ی چشم وگوش وذهن وفقط گوش دادن ونوشتن،حرفای دیگه ای رومی شنیدم که دفعه اول کروکوربودم ونمیفهمیدم وبه این گفته ایمان اوردم که هردفعه که فایلهارومی بینیم تازه ست وتکراری نمیشه چون ما درفرکانس درک قرارمیگیریم.واین فایل رفت توی پلی لیستم.

    این ذهن همیشه درحال نجواست والان که خانواده دارن سریال خانگی می بینن ومن که رفتم توی آشپزخونه نجواکردکه وایستا ببین چیزی نمیشه وهرلحظه درحال نجواست که من روزه موبازکنم.مدتیه حتی نمیتونم سرسفره بابقیه غذابخورم…

    همیشه ازخدامیخوام کمکم کنه برای درک بهترآگاهیها وهدایت شدم به جمله ای ازشماکه توی دفترم نوشتم که جهان اگه اشتیاق وتعهدوتمرکز شماروببینه ازشمامشتاقتره برای کمک به شما .

    ومنم دارم اشتیاق وتعهدوتمرکزم رونشون میدم برای اینکه هدایت بشم به دوره روانشناسی ثروت1 که مدتیه درخواستش رودادم وامروزبازدرخواست دادم ونوشتم ودوباره قلبم گفت تعهدت روعملی نکردی چندروزه میخوای بری کتابخونه وباتمرکز بیشترکارکنی روی خودت ولی هردفعه به بهانه ای نرفتی پس هنوزاون اشتیاق رونداری….

    کتابخونه هم درخواستش روخودم دادم وخداونددرآنی اجابت کردوپیداکردم .

    خدایاشکرت وهزاران بارشکرت به خاطرهدایتهاوکمکهای هرلحظه …..

    درپناه حق سلامت وسعادتمندباشید

     

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    روز 177 فصل ششم روز شمار تحول زندگی من:

    از وقتی که این روز شمار رو شروع کردم به شغل ها

    و شرایط کاری متفاوتی هدایت شدم و وقت و انرژی گذاشتم

    درآمد کسب کردم و هر چی در می آوردم همونقدر و بیشتر هزینه دارم و پس اندازی ندارم

    خدا جونم اگه 3تومن ورودی دارم 3700 هزینه

    این جنبه مالی شده پاشنه آشیل من

    چکار کنم که درآمدم رو سه برابر و بیشتر کنم

    میشه هدایتم کنی

    ( همین الان هدایت اومد که برای لمینت ناخنت میتونی بری مدل رایگان ناخن کاری بشی که به تو وجودت نیاز داره برای آلبوم کاریش)

    شغلی که عاشقش هستم مربی فیتنس و بدنسازی

    هست در صورتی که من مربی رزمی ام

    رشته تحصیلی و شغل هایی که تا کنون داشتم ربطی به ورزش و رزمی ندارن

    اما یه حسی درونم میگه برو دنبال چیزی که بهش علاقه داری قدم اول رو بردار خدا بقیه راه ها رو بهت میگه

    الان اولین راه اینکه یه تومن داشته باشم که بتونم

    تئوری درجه 3 بدنسازی رو شرکت کنم

    البته بگم که من مربیگری درجه 2 یه رشته ی رزمی رو دارم

    اما الان بیشتر گرایشم روی بدنسازی و فیتنس

    و هنرجو گرفتن و فعالیت کردن تو این رشته است

    خدایا خودت هدایتم کن تا مسیرم هموار شود…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    به نام خدای مهربونم

    به نام خدای فوق العاده مهربونم

    به نام خدایی که نمیدونم چطور بهش بگم چقدر دوستش دارم

    الان خدا داره بهم لبخند میزنه و میگه با شاد بودنت

    با ثروتمند بودنت با سلامت بودنت با عاشق بودنت با هماهنگ بودنت با جریان

    اینجوری میتونی شاکر باشی

    اینجوری میتونی بفهمی که چقدر عاشقتم

    وای خدا جونم اشکام دارند میریزند

    شن های روان عین رقص زندگی بهم میگه برقص که رقصیدن به شدت زیباست

    برقص که من عاشق رقصتم تو برقصی تو جریان خلق زیبایی هایی

    خداجونم چقدر من خوشبختم که تورو دارم

    فکر و فکر داشت دیوونم میکرد گفتم سمیه تو میدونی باید حالت خوب باشه بیا برو تو سایت

    فقط چشمامو بستم و گفتم خدایا خودت هدایتم کن به نوشته ام

    میدونی که نمیدونم چ کنم میدونی که قد نمیده عقلم دیگه

    خداجونم من دیوانه میشم تو این جو

    من عاشق طبیعتم

    من ذاتم عاشق طبیعته

    صبح تو اشپزخونه بودم و داشتم چایی میریختم

    ویوی اشپزخونه ام به سمت کوه ها هست و من کوهنوردم و لی به علت بارداری و زایمان حدود یک ساله نرفتم کوه

    طبیعت منو به حد جنون میرسوند همیشه

    الان حدود همین یک ساله که انگار دلم مرده و اون ذوقا رو ندارم

    چایی رو که ریختم گفتم تا بچه خوابه بدو بدو دنبال کارای خونه نرم بشینم و به کوه ها نگاه کنم

    به خودم گفتم سمیه منتظر چی هستی

    دوباره اون حسا رو زنده کن در خودت

    مگه چی بوده قبلا که تو اینقد شاد چ ازاد بودی

    که الان فکر میکنی ژندگی محدودت کرده

    تو که همون آدمی

    بخند و با دیدن کوه ها لذت ببر

    چرا قربانی زندگی خودتو میبینی

    پاشو و همون حال و هوای اون موقع رو در خودت بساز

    خلاصه اومدم تو سایت و نشونه رو زدم و این صحنه روبه رو شدم

    من دختر صحرام

    من عاشق کویرم

    من عاشق دریام

    من عاشق کوه ام

    عاشق جنگلم

    من عاشق هرچی بگی از طبیعتم

    من دختر آفتابم

    دختر شرقم

    اما عاشق طبیعت وحشی غرب ام و منو دیوانه میکنه

    من عاشق جنگل انبوه ام

    من عاشق مه و بارونم

    عاشق شن های داغ کویرم

    و چقدر چقدر داره یادم میاد که من کی ام

    منی که یه ساله حدودا خودمو گم کردم

    خودمو ازاد نمیدونستم و زانوی غم بغل کردم

    با دیدن این صحنه یه لحظه اون روانی و ازادی شن ها بهم این حس رو داد که کی گفته تو دربندی

    تو ازادی

    خالق تورا شاد افرید ازاد ازاد افرید زنجیر را باور نکن…

    خداجونم عاشقتم که اینقدر دوستم داری و نشونه بهم میدی و هدایتم میکنی

    خدا همیشه هدایتم میکنه و من همیشه هدایتش رو میشنوم چ جسارت عمل بهش رو دارم

    من بدون فکر کردن به گذشته و عمل نکردنام میخوام هرروز لذت ببرم و ایندمون متفاوت و ازاد و شاد بسازم

    داشتم میگفتم منکه حالم همیشه خوب بوده چرا امروزمو خلق مردم که دقیقا پاسخش اومد که خداوند هدایت میکنه ولی مهم اینه تو ادامه بدید تو توجهت به زیبایی ها باشه همیشه

    که من میدونم من نتونستم تو حال خوب بمونم همیشه و خب از مسیر دور شدم

    و چقدر که خوشحالم که میدونم خداوند کار خودشو میکنه و هدایت میکنه و این منم که میشنوم و عمل میکنم چون قدم به قدم جلو میرم چ عجله ندارم و قدم هایی بهم میگه که الان میتونم اجراشون کنم و جسارتش رو دارم تا تکاملم رو طی کنم

    چقدر که من هرروز هرروز داخل سایتم و کامنت مینوسم این هدف منه این هدف مهم منه این مهم ترین کاریه که میتونم بکنم برای کنترل ذهنم به سمت خواسته هام

    خدایا شکرت.

    ممنونم از استاد و خانم شایسته عزیز.

    من امروزم رو با تمام وجودم زندگی میکنم

    خدایا چقدر خوبه که بهم میگی اصن تو نگران نباش شرک نوری

    اصن مهم نیست کی تو زندگیته کس نیست

    با رفتن یا اومدن شخص خواصی قرار نیست که تو خوشبخت یا بدبخت باشی

    وقتی خودم رو داری من کفایت میکنم برات و تو رو هداست میکنم به ی بهترین ادم ها که دستان کنند در زندگی

    قرار نیست حتما وام خواصی رو بگیری و زندگیت عوض بشه

    چقدر مهمه که مدارا رو رشد بدی

    چقدر مهمه که به خودم لیاقتم و جایگاهی رو یاداوری کنم من لایق بهترین هام

    لایق مدار عالی

    لایق همشو شدن یا استاد

    و بودن در اون جمع قوی العاده

    من مهم نیست چی شده اصن مهم نیست که تا الان درست پیش نرفتم و درست اجرا نکردم

    مثل موسی دسامبر من الان ازت میخوام خداجونم هدف مهمم اینه که قدم ثدم بهم یکی و هدایتم کنی

    و کمک کنی عما کنم و ندارم رو ببرم بالا و بالاتر

    به سمت عشق ثروت سعادت و سلامتی و شادی

    خداجونم به سمت تو به سمت منبع

    هرروز هرروز روی خودم کار کنم

    باورام دست کنم

    نعمت هام ببینم

    صحبت روی زیبایی ها

    صحبت در مورد خواسته ها نه ناخواسته ها

    هرروز هرروز

    اونموقع اس هداست ها و نشونه ها میاد

    من سمت خودمو انجام میدم

    میدونم خدا خوش سمت خودش انجام میده

    من ارامش بیشتر پارم

    اعتماد به نقسم بیشتره

    شاد ترم

    اروم ترم

    هدایت میشم به سمت این ادم ها

    خدایا شکرت

    من هرروز از هر لحاظ در حال پیشرفتم

    من ندارم هرروز در حال ارتقا هست

    این هدف مهمیه برام

    خدایا ممنونم ازت

    من خالق زندگی خودمم و این بهم حس خوب میده.

    هیچ عامل بیرونی قرار نیست بهم کمک کنه و خوشبختم کنه

    مگر خودم و خدای خودم.

    فقط با همین فرمول ساده

    که اسان میشه دهمه چی برام

    من قرار نیست بجنگم فقط باید رها و ازاد باشم و سبک بال.

    خداجونم عاشقتم

    دقیقا من همون ادمی ام که همیشه بدون برنامه میرفتم سفر

    فقط بلیط رو میگرقتم و دیگه بقیشو خداذبهترین حالت میچید برام

    من دوباره میتونم همون ادم باشم چون لذت اونجوری بودن رو چشیدم

    با یهپکولهپمسزدم میرفتم تو دل شادی

    وای خداجونم چقدر تو هرلحظه معجزه است هدایت میکردی چقدر من میشنیدم هدایت ها رو

    و وای وای اونجا که درست نشنیدم هدایتت رو و انگار سقوط کردم

    و من الان اینجام خداجونم

    خداجونم میدونم میدونی چی تو قلبمه و میدونم الان تو از من خوشحال تری که من ازین حس درومدم که خودمو ناتوان میدونستم در تغییر شرایط

    من الان میدونم که خداحونم تو و من با هم تیم قوی هستیم

    خدا جونم میدونم که میتونم بهترین ها رو تجربه کنم

    خدا جونم نمیخوامپبپذیرم زنجیر رو

    من میتونم طعم حال خوب رو هرلحظه داشته باشم با ذوق بودنت یا ذوق بودنم با خلق شدنم توسط تو

    خدایا دوستت دارم ممنونم ازت که حس خالق بودنم رو هرلحظه بهم یاداوری میکنی توسط دستانت منو هدایت میکنی

    یادت باشه تو تسلیمی و روی شونه های خدایی خودش میبرتت به زیبایی های بشتر

    باید پارو نزد وا داد

    باید جنگ نکرد

    باید کنترل کنی ورودی هاتو

    باید که نجنگی با هیچی

    چون لاجرم هدایت میشی به ارامش و زیبایی ها و ادم های بهتر

    درک کن سمیه درکش کن

    استاد درک کرده و کنترل کرده و الان خلق کرده

    پس تو هم مسرت رو شروع کن

    فحش نده به ناخواسته هات

    الان توجه کن به داشته هات

    افکارت همون درخواست ته

    ارامشت درخواست ته به خدا

    من حواسم هست شکر خداجونم

    نشانه تسلیمم ارامشه

    خدایاشکرت

    من نمیخوام چیزیو درست کنم

    فقط خودم رو میخوام درست کنم

    نه جامعه نه خانواده و نه دوستان و هیچکس رو

    من فقط تسلیمم و خودم رو تغییر میدهم

    خدایا فقط تورا میپرستم و تنها از تو هدایت میخوام

    زندگی من دست تو هست و نه هیچکس دیگه

    بهم عزت و ثروت و دانش و اگاهی و قدرت عمل بهشون رو بده خداجونم

    شکر برای این حال خوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    سهراب روان پاک نودژ گفته:
    مدت عضویت: 1251 روز

    سلام خدمت استادعزیزوخانم شایسته وتمام دوستان عزیز سایت توحیدی عباسمنش دات کام

    من ازحدودشاید20یا30سال پیش هراتفاقی می افتاد چه برای خودم وچه دیگران.پیش خودم میگفتم حتما حکمتی توی کاربوده

    مثلااگه ماشینم خراب میشدمیگفتم خوب شدفلان جانرفتم اگه میرفتم شایداتفاق بدتری می افتاد

    همیشه توی ذهنم این بود که این جوراتفاقان حتما یک خیریتی داشته وبه حکمت خداوندربطش میدادم

    اون سالها اصلا معنی هدایت الهی رانمیدونستم

    ودرک نمی‌کردم که خداوندچطوری انسان راهدایت میکندواصلامعنی هدایت چه میتونه باشه؟

    بعدازورودبه سایت عباسمنش دات کام وگوش کردن به فایلهای هدایت وتسلیم یک چیزهایی دستگیرم شدولی بازهم برایم واضح نبود

    کتاب چگونه فکر خدارابخوانیم وکتاب رؤیاهایی که رؤیانیستندراخوندم پیش خودم میگفتم اون چه حسیه که به استادمیگه فلان کاررابکن..منم دلم میخواست که خداهم باهام حرف بزنه یااون حس بهم بگه که چه کارکنم؟

    البته یک چیزهایی در درونم منوبه سمت یک کارهایی میکشوندولی من درک نمیکردم که این همون حسی است که استادبهش اشاره میکنه

    هرروزازخداوندهدایت میخواستم ومیگفتم خدایامنوبه راه راست هدایت کن به راه کسانی که برآنهانعمت داده ای نه کسانی که برآنهاغضب کرده ای ونه گمراهان

    تااینکه چندروزپیش ماشینم جلوبندیش مشکل داشت وبه یک مکانیکی زنگ زدم وماجراروبهش گفتم واون بنده خداآدرس واسم یک جلوبندی سازروبهم داد

    دیروزرفتم چندتاتعمیرگاه سرزدم وهیچکدام جواب درستی بهم ندادند

    یکیش نزدیک یکساعت معطلم کرد یکیش قیمت 3برابری بهم گفت

    یک لحظه به خودم گفتم بذاربرم پیش اون بنده خدایی که آدرسش بهم داده البته پیش خودم فکرمیکردم شایدهدایت خداوندبوده که خداوندازطریق اون بنده اش آدرس مکانیک روبهم داده

    بعدش رفتم به اون آدرس وبعدازسلام واحوالپرسی بهش گفتم که فلانی آدرس شماروبهم داده

    ودیدم خدایاااااااا چه آدم درست وحسابی وباشرف وباشخصینی روسرراهم قرارداده

    والبته قیمتی هم که بهم گفت نزدیک به یک سوم دستمزدتعمیرگاههای دیگه بود

    وماشینم روگذاشتم اونجاونزدیک غروب آفتاب رفتم دنبال ماشینم وهمه کارهای ماشین که تموم شدومیخواستم برم بهم گفت شماره تلفنت بهم بده که فردابهت زنگ بزنم

    تازه به جای اینکه خدای نکرده اگه مشکلی برای ماشین پیش بیادبایدمن بهش زنگ بزنم ولی اون بنده خدابهم گفت که بهت زنگ میزنم تاماشینت درست شده یانه؟

    وفهمیدم که اون بنده خدا دستی بوده ازدستان خداوند واینکه من برم پیش ایشون هم هدایت خداوندبوده ولاغیر

    چندروزی بودکه احساس خوبی داشتم ونگران چیزی نبودم

    تازه معنی هدایت الهی رودارم میفهمم که خداوندچطوری انسان روهدایت میکنه

    البته اگه درمسیردرست باشم هدایت رومتوجه میشم اگه درمسیردرست نباشم بی تفاوت ازکنارش ردمیشم

    ازشمااستادعزیزم بینهایت سپاسگزارم بابت این سایت وفایلهای بی‌نظیرتون که درهمه فایلها توحیدومعنی هدایت وتسلیم روبه ما یادآوری میکنید

    عمری باعزت براتون آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    1403/10/7روز174

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد و مریم عزیز ودوستان گل

    خدایا شکرت بخاطر یک روز پراز معجزه و یک فایل بی نظیر

    امروز چشمامو که بازکردم و توی دفترم تمرین ستاره قطبی انجام دادم و اولش بخاطر اینکه شب راحت خوابیدم خداروشکر کردم گفتم خدایا شکرت که بهم دوباره فرصت زندگی کردن و لذت بردن دادی خدایا شکرت که راحت و آروم خوابیدم خدایا شکرت که تخت نرم و گرمی دارم خدایا شکرت که خونه آروم و دنجی دارم خدایا شکرت که خودت آروم و با آرامش از خواب بیدارم کردی وبعدش گفتم خداجونم امروز هم منتظر اتفاقات عالی و معجزات بی نظیرت هستم و یهو برای اولین بار توی رختخواب اومدم سراغ سایت و روز شمار و شروع کنم دیدم ازم قدردانی شده و هدیه تعلق گرفته و واژه دانشجوی فعال سایت و دیدم کلی به خودم افتخار کردم و خداروشکر کردم که دانشجوی شما هستم استاد عزیزم خداروشکر کردم که 174روز استمرار بی وقفه داشتم

    خدایا شکرت که چقدر این روزشمار تحول وهمین ادامه دادنش باعث شد که من عزت نفسم رشد کنه همین ادامه دادن به من یاد داد که هر چیزی و همینطور میشه راحت و بالذت و عشق ادامه دادخدایاشکرت

    استاد عزیزم ازتون ممنونم که به من هدیه دادید و قدردان شما و مریم عزیز م هستم .

    این فایل امروز برای من یه نشانه است این فایل و در روز129تحول روزشمارم گوش کردم و کامنت نوشتم و ازشما ممنونم که این قابلیت برای سایت هست که من راحت تونستم دیدگاه روز129ببینم و بخونم من اون روز تصمیم داشتم سرپرست کارگاه بشم و اما خب خداوند مهربونم منو هدایت کرد و جهان اجازه نداد من وارد اون مدار بشم و منم پذیرفتم و احساس خوب تا امروز دارم ادامه میدم دوباره دو سه روز پیش یکی ازدوستانم گفت که میخوام یه پروژه بگیرم و تو که پروانه نظام مهندسی داری بیا و مجری پروژه 5طبقه شو من توی روز129 تحول

    میخواستم برم سرپرست کارگاه بشم یعنی برای یک مجری کارکنم اما الان توی این روز174 تحول موقعیتی ایجاد شده که خودم مجری باشم و مسئولیت قبول کنم خب این کار مسولیت خیلی بالایی داره ترس‌های زیادی میاد سراغم اما خب فقط ازخدا کمک میخوام و با خدا قرارداد و پیمان بستم و گفتم خدایا من با توکل و ایمان به تو میرم پروانه اجرا و فعال می‌کنم و میرم توی دل کار اگر خیری هست اگر من در مدارش هستم خودت راه و برام آسون کن خودت نشانه ها رو بفرست

    استاد عزیزم من با کامنت خودم در روز 129 متوجه شدم تا امروز چقدر مدارم تغییر کرده من اون روز میخواستم برای ماهی 10تا15تومان برم سرپرست بشم اما الان خدای مهربونم یکی از دستانش و وسیله کرده که خودش کارو می‌خواد بگیره و مبلغ حدود200میلیون این پروژه تا پایان اسکلت درآمد داره و من تا چندماه درگیر پروژه هستم .

    یکی از نشانه ها این فایل بود که من ببینم از کجا به کجا رسیدم فقط در عرض حدود45روز

    یکی از نشانه ها این بود که یه کارفرما داشتم که قرار بود کار طراحی و انجام بدم و دیشب پیام داد که ما فعلا نمیتونیم استارت بزنیم

    یکی از نشانه ها اینه که من الان هیچ پرونده باز طراحی توی نظام مهندسی ندارم و در عرض چند روز میتونم پروانه اجرا و فعال کنم

    استاد عزیزم الان قشنگ میفهمم که میگید بارها بارها باید فایلهارو گوش کنیم و کامنت بنویسم برای چی بود برای اینکه توی شرایط حیاتی بتونیم درست تصمیم بگیریم

    من باید دوباره یه تصمیم بزرگی توی زندگیم بگیرم

    وقتی ترس میاد سراغم یاد حرف شما میفتم و میفهمم این ترس نجوای شیطان وقتی به این فکر می‌کنم که من هدفم اینه که یک معمار وسازنده ی موفق بین المللی باشم و باید پاروی این ترس بزارم و برم جلو و احساسم خوب میشه یاد اون تصمیم بزرگ شما میفتم که با کلی ترس و استرس رفتید توی 30تا کلاس در زمان دانشجویی صحبت کردید به خودم میگم ببین اگر استاد اون روز این تصمیم و نگرفته بود و پاروی ترسش نذاشته بود قطعا این شرایط و تجربه نمیکرد قطعا به هدف و آرزوش نمیرسید نجوای شیطان میاد و بهم میگه توکه چیزی از اجرا نمیدونی و مسئولیت زیاده و ممکنه اتفاقات بد بیفته و …. بعد دوباره یاد حرفه‌ای شما میفتم و میگم استاد هم میگه اصلا تحصیلات آکادمیک این حوزه رو نداشت استاد هم میگفت چیزی از سخنرانی و … نمیدونست اما دلو زد به دریا استاد فقط به خدا ایمان داشت که خدا رهاش نمیکنه و خودش هدایتش میکنه

    منم درسته درحد حرفه ایی به مباحث اجرای ساختمان مسلط نیستم اما در حد شناخت بلدم و اصلا من لایق بودم که تونستم آزمون به این سختی و قبول بشم و‌پروانه اشو بگیرم فقط کافیه من ایمانم و نشون بده فقط کافیه من توکل کنم دوباره یاد اون خوابی که چندوقت پیش دیدم افتادم که میخواستم از ارتفاعی بپرم میترسیدم اما وقتی به خدا توکل کردم و پریدم انگاری مثل یه پر سبک فرود اومدم روی زمین

    استاد قلبم پرازهیجانه من دارم وارد یه مدار دیگه میشم

    میدونم خیلی باید تلاش کنم میدونم خیلی باید سفت بشم به کار میدونم اشتباه هم خواهم کرد و ازهمین الان خودمو به عنوان یه انسان که اشتباه میکنه پذیرفتم و پذیرفتم که همه ادما اشتباه می‌کنن و به خودم گفتم که ببین حواست باشه اگر اشتباه کردی یا مسخره ات کردن توی احساس لیاقت تاثیر نذاره تو تا همینجا که اومدی و پذیرفتی که اشتباه کنی و یاد بگیری لایق و ارزشمند هستی تو توانمند هستی خداروشکر گفتگو های درونی ام تا حدود زیادی در این زمینه با خودم خوبه و میدونم که من دختر توانمند ازهمه مهمتر قانونمند و مسولیت پذیر هستم من عاشق یادگیری و کشف کردن هستم من عاشق ساختن و خلق کردن هستم .

    استاد عزیزم من که دارم این تصمیم و میگیرم یه رویایی توی ذهنم شکل گرفته که شاید قبلا اینقدر واضح نبود و نمیدیدمش من خودمو و دیدم که یه سازنده موفق هستم من خودمو و دیدم که بهترین و باکیفیت ترین هارو میسازم استاد اشکام سرازیر میشه وقتی به بزرگی خدای مهربونم فکر می‌کنم .پریشب توی قرآن بایه آیه برخورد کردم عجیب رفته توی مخم و همش مرورش می‌کنم اینقدر عمیق و قشنگ گفت( چرا برای خدا بزرگی قائل نیستید؟!)

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مصطفی خدابخشی گفته:
    مدت عضویت: 2040 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    خداوند رو هزاران بار شاکریم که باز در صراط مستقیم قرار گرفتیم و برای ساختن خودی بهتر تلاش می‌کنیم.

    بریم برای درک بهتر پدیده همزمانی که از هدایت رب العالمین میاد و بعضی جاها آدم رو واقعأ شگفت زده میکنه.

    من یه نمونه رو تعریف میکنم تا مقدمه‌ای بشه برای درک بهتر هدایت.

    من یکی از همکارای قدیمی‌مو خیلی دوست داشتم ببینم و چون از اون محیط کاری قدیمی بیرون اومده بودم، دیگه ایشون رو نمیدیدم ولی همیشه دلم میخواست ببینمش. خلاصه یه روز رفتیم شهر رو بگردیم، بعد از گشت و گذاری طولانی، رفتیم و یه بستنی هم خوردیم، بعدش من رفتن سرویس بهداشتی و بعد یه حسی گفت بریم خیابون فلان یه قدم بزنیم و بعد از اونجا با ماشینی چیزی بریم سمت خونه، همین که رفتم سمت اون خیابون، دقیقا همونجا دوست قدیمم رو تو خیابون دیدم و هم خوشحال بودم و هم ذوق زده! که چطور تماااام این جاها رو من برم بگردم و تو اون لحظه خاص و تو همون خیابون کوتاه، ایشون رو ببینم. در صورتی که اصلا ما اینور شهر بودیم و اصلا منطقی نبود.

    خلاصه خیلی خوشحالم از این پدیده همزمانی، مسلما خیلی چیزهای دیگه هم رخ داد که باید هر کدوم برای خودمون بارها مرورش کنیم.

    استاد من دنبال هدایت بودم و تو سرچ سایت چند نمونه اومد که این یکی با همون هدایت برام بولد شد و چقددر دقیق تو این فایل شما راجع به این موضوع اصلی صحبت کردین.

    اول یه نگاه گذرا داشته باشیم به هدایت‌هایی که یادداشت کرده بودین و بعد یه سری توضیحات فایل رو هم من مینویسم.

    کلید اینه:

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم.

    خرید تراک کمپر

    دقیقا همون برندی که میخواستین، با همون مدل، نو، و از همه جالب‌تر که پولش هم نقد فراهم بوده تا خرید انجام بشه!

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد دوم

    تولد راین و حضور در تولدش و دیدن کلی دوستایی که خیلی وقت شده بود ندیده بودیم‌شون.

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد سوم

    دیدن یلو استون در آخرین روزی که باز بود و مساعد بودن هوا. این در حالی بود که روز بعدش برف سنگینی زد. پس

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد چهارم

    تیفانی و راس پیام‌دادن که کجایید و بعد هوا عالی باشه برای هواپیما سواری!

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد پنجم

    در مسیر لذت بردن، هدایت بشیم به ترماپلیس و خواسته ما که آب گرم بوده، اجابت شود.

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد ششم

    آشنایی با آدام و صحبت گرم راجع به تراک‌ کمپر. معرفی جاهای دیدنی بیشتر بزای لذت بیشتر

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد هفتم

    دیدن جیسون و خانواده‌اش و مرور کلی خاطرات

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    مورد هشتم

    تعویض روغن فورد بدون وقت قبلی، درست زمانی که اینترنت نباشه! تا کارها انجام بشه.

    🟢 ما در هر لحضه داریم هدایت میشیم. به همزمانی‌ها عادت کردیم! و با حضورشون، ایمان‌مون محکم‌تر میشود.

    یه همزمانی چند روز پیش برام اتفاق افتاد، الان یادم اومد.

    چند روزی برق‌ها هی میرفت، منم جایی بالای بالابر بودم! یه حسی بهم گفت برو پایین فلان کار رو بکن، منم رفتم و بعدش برق‌ها رفت! خلاصه اگه نمیومدم، بالا گیر می‌افتادم و خلاصه این شد که به جریان هدایت بیشتر گوش بدم.

    بریم سراغ نکات خیلی اساسی که گفته شد.

    وقتی که ما روی خودمون کار میکنیم، هدایت میشیم به شرایط، موقعیت‌ها و افراد بهتر که اینا باعث آرامش بیشترمون میشن، لذت بیشتر نصیبمون میشه.

    تا زمانی که روی خودمون کار میکنیم، جهان جاهای خوبی میبره مارو، فقط کافیه گوش بدیم و نشانه‌ها رو ببینیم. اگر میگه جایی نرید، یا کاری رو نکنید، بهش نچسبیم!

    برای رسیدن به خواسته‌ها نباید بجنگیم، در واقع جنگیدن فقط باعث جنگ بیشتر میشه و آرامش شما ازتون گرفته میشه. برای رسیدن به خواسته‌هات رهایی رو تمرین کن.

    برای دریافت هدایت باید صدا عقل‌تون رو کم و صدای قلب‌تون رو بلند کنید.

    هدایت همیشه هست، فقط مسئله اینه که تو دریافت باید بهتر بشیم. اینم از نوتیس کردن میاد، یعنی دقیق بشی و روی هدایت صحه بزاری، تاییدش کنی، بگی، بنویسی و باور کنی که هست. و اهممممیت بدی!

    من یه جمله خوبی به خودم میگم، اینه:

    انسان باید هدایت رو درک کنه، وگرنه فرق روز و شب رو که یه مرغ هم میتونه بگه!

    اینکه آدم با تایید هدایت، مسیرش رو راحت میکنه یه طرف، اینکه شخصیت کافر رو در خودش پرورش نده هم یه سمت.

    اگه آدم هدایت رو تایید نکنه و اعتبار کارها رو بخواد به خودش یا عقلش بده، داره با این کارش خودش رو از بدنه هستی جدا میکنه! تو تاریکی بیشتر میره…

    اینکه میگیم خدا اعتبار این کار به تو برگرده، نه به این خاطر که ما یه خدای نیازمند داریم که محتاج اعتبار دادن ماست، بلکه این ما هستیم که همواره محتاج هدایت بیشترش هستیم، چون اون خرد برتر هستی هست، اون پاسخ همه سوال‌ها رو داره خب… اون عالم مطلقه، اون قادره…

    ما در واقع همیشه باید ازش بخوایم جواب سوالات‌مون و نیازهایمان رو بده و چه کسی از این خدا نزدیک‌تر که گفته من درخواست درخواست کننده رو اجابت میکنم…

    به شرطی که اونم منو اجابت کنه!

    (البته یه ذهن منطقی، این هدایت رو شرطی میدونه، که اگه خدا یکی داد، منم یکی بدم که حساب‌مون صفر بشه، ولی واقعیت اینه که خدا میگه من اجابتت کردم، تو هم اجابت کن که بازم من اجابتت کنم، نه اینکه حسابمون صفر بشه! بلکه اون یکی میده، ما یکی میدیم و باز اون یکی میده، یعنی همیشه 2 بر یک خدا میده… خدایا شکرت بخاطر این هدایت… اینا الان گفته شد)

    چیزی که تو هدفگذاری مهمه اینه که

    هدفت‌، خواسته‌هات رو بگی

    و بعد رهاشدن کنی

    احساست رو خوب نگه داری،

    در مسیر درست بمونی،

    مسیر سپاسگذاری و لذت و کنترل ذهن.

    و خواسته‌ها تققققق مهر اجابت میخورن.

    این هدایت الله مهربونه!

    در پناه الله ثروتمند، در تمام ابعاد زندگی‌تون، ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1382 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    روز132

    هم فرکانسی

    من واقعا ،بودن در طبیعت رو دوست دارم

    بار اول که با شعفو ذوق زیاد با‌گروهی همراه شدم،اصلا نتونستم اونطور ک همیشه دلم میخواست و تصور میکردم لذت ببرم

    البته همش ی حسی در من خیلی واضح میگفت نرو

    ولی فکر میکردم بخاطر باگهامه و میخواستم اتفاقا برم و تجربه کنم و روی هرچیزی ک فکر میکردم از ضعفا یا هر احتمالی هست،پا بزارم

    در اون طبیعت بکر،در اون جنگل پر از انرژی،ک من خوشحال بودم ک خدایا شکرت ک هستم،دیدم همش در حال تقلا برای کنترل ورودیامم‌

    همش دارم تلاش میکنم که حسمو خوب کنم

    از ی تایمی ب بعد ،همه در اوج از خود بی خود شدن،ازون همه فرکانس نابه جنگل،یا از فرط زیاده روی در نوشیدن ،حال بد دارن،یا رفتارای عجیب از خودشون نشون میدن یا بخواب رفتن

    خلاصه اونجا فهمیدم من اصلا این سبک رو نمیپسندم

    و اتفاقا دوس دارم تنها یا نهایت دو سه نفر باشیم

    یا اگه زیادیم،صرفا برای مهمونی گرفتن،در جنگل و طبیعت حضور نداشته باشیم

    بار دوم که بهم پیشنهاد داده شد،از شرایط پرسیدم از تعداد نفراتو خلاصه‌دیدم همه‌چی بهتره

    اما اینبار هم رسیدیم وهمون شرایط بود ولی ،من با یک سگ که برای یکی از دوستان بود همراه شدم و یواش یواشو اروم اروم ازون جمع دور شدیم و با اون سگ،در دل تاریکی لذت میبردیم(خدا هدایت کرد)

    بار سوم که پیشنهاد دادن،به قول استاد اگه من هم میخواستم ،شرایط نزاشت اونجا باشم

    و خیلی راحت من همراه نشدم تا همون تجربه های تکرای و کارهای تکراری در یک لوکیشن جدید،تجربه کنم

    من خودم رو بهتر شناختم

    و همون روز رو با خانوادم در طبیعت سر کردیم

    هم کیفیت حسمو با اون سفرها مقایسه کردم

    و هم دیدم چقد بر خلافه همیشه که فکر میکردم ی چیزایی اون بیرون هست ک توی خانوادم نیس،اتفاقا هست خیلیم هست، بهم خوش میگذره و همه چی عالیع

    خلاصه استاد عزیز،با یادگیری قوانین،دلیل اتفاقات رو بهتر درک میکنم

    خودمو بهتر میفهمم

    ممنونم از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    وحید ولاشجردی گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد و خانوم شایسته

    خدارو شکر بابت اینکه یه فضای زیبا و بی نظیر و جدید رو دیدم و لذت بردم خداروشکر که جایی رو دیدم که فکر نمیکردم وجود داره چه اسمونی چه شن هایی و چه بی نهایتی الهی شکرت

    استاد واقعا هدایت معجزه میکنه هر لحظه

    به شرطی که ما اماده شنیدنش باشیم

    در مقابل مثال های شما و خانوم شایسته

    من بارها و بارها یه چیزی پیش اومده بهم گفته شد خب حالا این کارو کن یا از اینجا برو و…

    بعد خیلی سر سری گرفتم و ازش رد شدم در زمان بسیار کوتاهیی فهمدیم که اااا پسر بهت گفت این کارو کن تو گوش نکردی یا مثلا در حالت عامیانه میگیم ااا یه حسی بهم گفتااا انگار یه نفر بهم‌گفتاا کاش انجام داده بودم این همون هدایتس که خیلیا ازش رد میشیم ولی شما حتی در کوچکترین مسائل بهش اهمیت میدین و بهترین نتیجه میگیرین

    یه بار وقتی میخواستیم بریم مسافرت پسرخالم گفت من ماشین میارم دم خونه شما بعد از تایم کاری میایم از اونجا میریم گفتم خب اوکی چه خوب

    شب اومدیم خونه و وقتی داشتم وسایل جمع میکردم بهم گفته شد که وسایل اضافی برندار یه زنگ به رسول بزن ببین برنامش چطوریه

    بعد یه زنگم به عماد بزن ببین کی میره و اینا

    باز این ذهن منظقی و محدود نه اجازه داد به عماد زنگ بزنم و نه رسول فرداش رفتم بازار بدون اینکه حتی وسایل ضروری رو بردارم خب فکر میکردم رسول ماشین میاره دم خونه منم غروب میرم برمیدارم دیگه

    ظهر فهمیدم که اومدن رسول کنسل شده

    و من برای وسایل باید میومدم خونه حداقل 1 ساعت تایم میرفت

    از اونطرف عماد هم جاش نداشت دیگه

    و من مجبور شدم با اتوبوس برم بماند دیگه چقدر بدو بدو و عجله و دیر شدن و خستگی و اینا .و هر بار هم که گوش دادم انگار میدونستم قرار چه اتفاقی بیوفته به اصطلاح انگار یه قدم جلوتری از همه چی و چقدر خوب که به قول خانوم شایسته گوش بزنگ هدایت ها باشیم

    با گنترل کانون توجه و ارامش و توجه به زیبایی ها در هر شرایطی ما هدایت میشیم به شرایط بهتر زیباتر فارغ از اینکه بیرون چه خبره

    تمام اتفاقات زندگی ما هر لحظه بدون استثنا توسط کانون توجه ما خلق میشه

    خدایا شکرت که هر بار اگاهیی بهتر و درک بهتر نسیبم میشه

    ممنون از شما استاد عزیزم و خانوم شایسته ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    بنام خداوند هدایت گر

    روزشمار تحول زندگی من روز 777

    امروز 777مین روز حضور من توی این مسیره

    معجزه پشت معجزه

    اتفاقات خوب داره از درودیوار میباره حال دلم خوبه وبه طرز عجیبی آرام هستم

    چون حمایت وهدایت الله دارم توی تک تک لحظه های زندگیم میبینم وحس میکنم

    خیلی دلم میخواست منم یه روز ازنتایجم توی این مسیر بگم وقتی دوستان از دست آورد های خودشون میگفتن کلی ذوق داشتم تا نوبت منم برسه چون میدونستم یه روزی هم نوبت منه

    من تواین فصل اززندگیم به یکی از خواسته های مادی وهزاران خواسته های معنوی وروحی رسیدم یکی از بزرگترین خواسته هام که آرزو داشتم به شکل هدایتی وراحت محقق شد

    دلم اشوب نیست استرس آینده روندارم ادمهای منفی ازم دورشدن ویه فرصت خوبی برای روخودم بیشتر کارکنم بوجود اومده

    میتونم فکر کنم تصمیم بگیرم حس خوب داشته باشم شکر گذاری کنم وهمه چیز های مثبت زندگیمو ببینم

    ازاومدن بارون لذت ببرم رابطه م با همسرم و دخترم عالی شده ووووو

    واقعا مدیون استاد وتعهد خودم هستم لطف الله که منو تواین مسیردرست نگه داشت

    واقعا مسیر لذت بخش شده ودیگه هیاهو وعجله ندارم همیشه چه کنم چه کنم داشتم

    حالا خدا اومده داره قشنگ زندگیمو انداخته روروال وروون شدن چرخ زندگیمو دارم میبینم

    کلی خواسته دارم که میخام اروم اروم تکاملمو طی کنم وبهش برسم

    خواستم بگم خدای مهربان ازت بی نهایت سپاسگزارم از استاد عزیزم برای تک تک کلمات تاثیر گذار توی زندگیم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    1403/8/22روز129

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد ومریم عزیز و دوستان گل

    خدایا شکرت بخاطر یک روز فوق العاده دیگه

    هر روزی که میام سراغ زوزشمار تحول دقیقا فایلی هست که بهش نیازدارم خود همین روند برای من پدیده همزمانی رو به یادم میاره خدایا شکرت

    دیروز که کلی از ذوق و شوقم برای رفتن و رییس کارگاه شدن نوشتم و ازخدای مهربونم هدایت خواستم و خودمو رها کردم رفتم باشگاه و بعد باشگاه به گوشیم نگاه کردم دیدم اون شخصی که باهاش صحبت کرده بودم روز قبل پیام داده که به نیروی آقا نیازداریم اولش یزره حالم گرفته شد ذهنم داشت شروع می‌کرد به نجوا های منفی و عوامل بیرونی و جنسیتی و مقصر دونستن بعد یه لحظه به خودم گفتم صبر کن مگه از خدا هدایت نخواستی خب پس این یک نشانه اس (کسی که روزقبل صددرصدی گفت که بری کارگاه و روز بعدش با یه شماره دیگه و درحد یک پیام میگن نیروی آقا میخواییم !) این یعنی تو توی اون فرکانس نیستی و حتما خدای مهربونم چیزایی و میدونه که من نمی‌دونم کلا وجودم شد پراز آرامش و گفتم اگر این مسیر برای من رشد و‌پیشرفت و سعادت داشته باشه خدای مهربونم هدایتم میکنه بعد دوباره یه فرد دیگه ایی بهم زنگ زد که بهشون پیام داده بودم و شرایط کارگاهشون و توضیح داد و گفت کار نیمه وقت اما مسیرش خیلی دور بود و این که فضایی برای من مهندس به عنوان رییس کارگاه مثل اتاقک یا کانکس نداشتن و اینکه درمورد حقوق هم چیزی نگفتن و گفت بایدبررسی کنیم منم گفتم خب باید بیایم محیط کارکاهتون و ببینم اصلا چطوره و…..؟

    گفت که بهتون خبر میدیم تلفن و که قطع کردم گفتم خدایا انگاری اینا نشانه اس اون یکی که گفت نیرو آقا میخواییم اینم همه چیزش مبهم و شرایطش خیلی سخته و حتی حداقل هارو هم نداره بعد یهو یادم اومد که اگر مسیری در راه درست و راست باشه اینقدر مبهم و سخت نیست و….

    گفتم خدایا منکه نمی‌دونم تو بهتر میدونی منم خودمو سپردم دست خودت خودت داری هدایتم میکنی من اینارو به عنوان نشانه دریافت کردم و گفتم خدایا من دیگه دنبال این مسیر نمیرم و دیگه پیگیری نمیکنم تو میدونی که من هدفم ازاین مسیر چی بود هدفم یادگیری و تجربه کسب کردن بود حتما خودت یک مسیری برای این هدفم درنظر میگیری

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: