پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله هدایتگر و مهربان
سلام میکنم خدمت استاد عزیزم
سلام خدمت خانم شایسته عزیز
واقعا وقتی که این فایل رو دیدم اشک توی چشمانم جمع شد
و خدای عزیزم رو سپاس گذارم که این همه زیبایی رو خلق کرده
وخدا رو سپاسگذارم که این زیبایی ها رو با دوربین شما به من که داخل ایران هستم نشون داده تا بتوانم ذهنم را کنترل کنم روی زیبایی های خداوند و انشالله که بتوانم در این شرایط بهترین نتیجه ها رو کسب کنم
و خدا رو سپاسگذارم که من رو با شما آشنا کرد که توسط شما واقعا بفهمم خدا یعنی چی
از وقتی که بچه بوئم همیشه یه سوال داشتم و از همه میپرسیدم که خدا چیه و هیچ کس جوابی نداشت که بده
و وقتی که با شما آشنا شدم قدم به قدم فهمیدم که خدا چیه چطوری باید ازش درخواست کرد
وا واقعا ازش سپاسگذارم بابت تمام لحضات زندگیم بابت تمام اتفاقات زندگیم
واقعا خوشحال شدم که متوجه شدم قرار بوده به ایران بیاید و سمینار برگزار کنید.البته این که نشده بیاید حتما بابت این که اکثر مردم ایران فرکانسشون با شما یکی نیست
ولی من مطمعنم که روزی با شما ملاقات خواهم کرد
از شما ممنونم بابت سایز فوق العاده درجه 1 تون که واقعا تنها چیریه که من بجای بقیه نرم افزار ها و شبکه های اجتماعی وقتم را اینجا میگذرونم و واقعا نشانه هاش خیلی زود برام پیش میاد
اتفاقا چند روز پیش یه ویس از شما گوش دادم که در مورد تفاوت تسلیم بودن در برابر خدا
و تسلیم شدن در برابر مشکلات رو توضیح دادید
و بنظر من این کار هم باید تکاملش را طی بکنیم تا ایمانمون کم کم قوی بشه و هر دفعه بیشتر تسلیم خدا شویم
من مورد های زیادی برام پیش اومده که تسلیم خدا بودم و هستم و اتفاقات خیلی درجه 1 برام پیش اومده
مثلا یکی از بهترین این اتفاقات اینه که من میخواستم مغازه بزنم 6 سال بود که شاگرد بودم و تمام ذهنم این بود که مغازه بزنم و تازه با سایت شما آشنا شده بودم و طبق حرفای شما
خواسته هامو نوشته بودم تو ذهنم بهش فکر میکردم و در موردش صحبت میکردم و …
تنها سرمایه ای که داشتم یه ماشین بود که قیمتش یه دهم پولی بود که میخواستم
بعد یه مغازه ای بود که کنار ما بود و هم شغل ما بود و داشت تخلیه میکرد
بعد صاحب کارم گفت که اگه میخوای مغازه بزنی الان وقتشه
بعد یه صدایی هم بهم میگفت که برو الان وقتشه ولی ترس داشتم ، خلاصه دیگه مغازه که خالی شد قفسه ها بسته آماده بود میزش آماده بود انگار برای آماده شده بود دیگه ماشینم میخواستم بفروشم بعد همه میگفتن باید صبر کنی تا مشتری پیدا بشه همون فرداش یه مشتری درجه 1 پیدا شد ماشینو فروختم و لوازمات داخل مغازه رو خریدمو و مغازه هم اجاره کردم
و رفتیم که بریم جنس بخریم رفتیم توی شرکت صحبت کردیم و اوککی بهمون دادند منم لیست اجناسمو بهشون دادم و چند روز بعدش بار ها اومد و من میگفت خدایا من پول کافی ندارم حالا چطوری پول این جنسا رو بدم که دیدم روی فاکتورش نوشته تا 8 ماه بعدش چک بدم و نیاز نیست نقدی پرداخت کنم
و خلاصه همه چیز عااااااااالی پیشرفت و واقعا توی این همه کار که با هم اتفاق افتاد من هیچ دخلی نداشتم و الله مهربان و هدایتگر عزیزم تمام کار ها را انجام و حتی الان هم که 1سال ونیم از مغازه زدنم میگذاره خود خدا داره مغازه من رو اداره میکنه چون وقتی خودمو با بقیه مقایسه میکنم میبینم که من اصلا خستگی ندارم گرفتاری ذهنی ندارم نگرارنی ندارم و تمام کارهام به راحتی انجام میشه بر عکس بقیه که توی این شغل هستن
و این فقط از تسلیم بودن در برابر الله و اعتماد و توکل به خدای عزیزم هست
و وجود استاد عباس منش عزیزم که منو به سمت خدا هدایت کرد
از استاد عزیزم ممنونم بابت سایتشون ،بابت وجوئ عزیزشون،بابت فایل های درجه 1 شون
از خدای عزیزم ممنونم بابت این که منو به سمت این استاد گران قدر هدایت کرده
از خدای عزیزم سپاس گذارم که همیشه هدایتگر من به سمت زیبایی ها آسانی ها سلامتی ها و ثروت هاست
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
ممنون بابت این فایل بسیار زیبا هر چند باید بار دیگر هم فایل را ببینم ولی دلم می خواد در مورد همزمانی این فایل بگم و شنیدن فایل هفت، کشف قوانین زندگی
بلافاصله بعد از دیدن فایل گوشی ام را داخل گوشم گذاشتم و طبق معمول فایل شما را گوش دادم که دیدم فایل هفت کشف قوانین زندگی است از اونجایی که شما از کتاب میشل اوباما صحبت می کنید و البته موضوع اصلی در مورد فراوانی بود که این مثال را زدید ولی از حرفهای میشل اوباما به نتیجه ای رسیدید که در گوشم زنگ خورد
شما حرفهای میشل اوباما در مورد کتابش (“تبدیل شدن” که در ایران با نام “شدن” چاپ شده است )را تعریف کردید
جایی که میشل اوباما در مصاحبه اش گفته بود من در خانواده ای معمولی بزرگ شدم پدر من کارمند سازمان آب بود و در مدح و ستایش پدرش گفته بود پدر من بسیار آدم منظم و اهل برنامه ریزی بود و کارها را طبق برنامه انجام می داد
او می نویسد نظم را از پدرش آموخته از او یاد گرفته که برای کارهایش به خوبی برنامه بریزد و با نظم پیش برود چیزی که در مورد همسرش باراک اوباما نمی تواند بگوید چون باراک با خوش بینی همیشگی اش فکر می کند همه کارها به خودی خود درست می شود
و در بقیه صحبتهاتون اینجوری صحبتهای خانم میشل اوباما را بررسی کردید:
الان خانم اوباما نظم و برنامه ریزی پدرش را یک ویژگی مثبت می دونه نسبت به همسرش، که با خوش بینی همیشگی اش فکر می کنه که کارها خودشون درست می شن به همین دلیل هم پدرش کارمند سازمان آب هست! و شوهرش رئیس جمهور آمریکاست! با اینکه سیاه پوست بود.
یعنی اینجاها می شه بفهمی که یک آدمی یک ویژگی را داره در واقع یک سری فرکانس ها را می فرسته و یک سری نتایج را برای خودش به وجود می یاره و این آدم تونسته با اینکه سیاه پوست بوده، بشه رئیس جمهور آمریکا، با اینکه خیلی معروف نبوده قبل از ریاست جمهوری، یک آدم کاملا معمولی بوده و به این نقطه برسه و ۸ سال رئیس جمهور آمریکا باشد، یکی از محبوبترین رئیس جمهوری های آمریکا در طول تاریخ و ویژگی که همسرش ازش یاد می کنه که اتفاقا ویژگی مثبت هم ازش یاد نمی کنه اینه که این آدم خیلی خوش بین بوده، یادتونه بهتون گفتم همه آدمهای خوش شانس، آدمهای خوش بینی هستند و اعتقاد داشته اوضاع خودش خوب می شه
این داستان، داستان توکل است داستان ایمان است داستان اعتقاد داشتن به یک نیرویی است که کارها را درست می کنه که من در ابتدای دوره بهتون گفتم پیش می ریم ببینیم چی پیش می یاد خودش اوضاع خوب می شه خودش اتفاق های خوب می افته وقتی که آدم یک احساس خوش بینی و احساس آرامشی داشته باشه اتفاقات براش خوب پیش می ره و این باور هم تقویت می شه ولی بقیه که قانون را نمی دونند نمی دونند چطور این اتفاقات داره خوب پیش می ره
چقدر برام جالب بود که بلافاصله بعد از دیدن فایل شما این فایل را شنیدم و برام این همزمانی خیلی زیبا بود
کلی این حرفاتون برام منطقی تر شد و فهمیدم چرا شما همه کارهاتون اینقدر خوب پیش می ره شما هم مثل باراک اوباما معتقدید همه کارها خودشون درست می شن و همه چیز خوب پیش می ره برای همینه که یک دفعه راحت براتون روغن ماشین را بدون اینکه وقت گرفته باشید انجام می دهند
برای اینه که وقتی حتی روی زمین نشسته اید و خیلی راحت حرف می زنید اینهمه آدم دوست دارند حرفاتون را بارها و بارها بشنوند
چقدر خانم شایسته را تحسین کردم که خودشون جداگانه همه همزمانی ها را نوشته بودند و باعث شدند فایل به این زیبایی تهیه شود
در شروع فایل وقتی شما با لباس آسیتن کوتاه گفتید که در برف هستید بدون جوراب، شوکه شدم ولی چقدر کارتون بانمک بود و شروع فایلتون عالی بود و چقدر این سریال سفر به آمریکا دیدنی و شگفت انگیز است و مسلما خداوند کارگردان این سریال است
وقتی در مورد ذهن صحبت کردید من یاد فایل دوم ثروت ۳ افتادم بارها گفتم عاشق این فایل هستم بهترین فایل در دنیا در مورد ثروت و توحید است من اونجا دقیقا حرفهای شما را تایید کردم
جاهایی که فکر کردم خودم به ذهنم رسیده و یادم اومده که یک کاری را انجام بدهم در حالیکه حتی اونجا هم خدا بوده که یادم انداخته و یا یک پروژه سنگین را انجام دادم بدون اینکه حتی چیزی از آن موضوع به حد عالی بدونم و اونجا منم بر دوش خدا سوار شدم و اون برام کل کار را به بهترین نحو انجام داد البته الان می فهمم اینها کارهای خداست قبلا اعتبارش را به هوش و عقل خودم می دادم
این فایل برای من یک هدایت و نشانه بود
چون یک هدایتی از خدا خواسته بودم و می خواستم با جنگ کردن به یک نتیجه ای برسم
نمی دونم ولی با حرفهای شما رسیدم که با جنگ و اصرار کردن نمی شه چیزی را به جایی رساند بازم از خدا هدایت می خوام دلم می خواست منم روی شونه های خدا بودم ولی می دونم هنوز مثل شما نتونستم هدایت کل کارهام را بسپرم همش با خودم در جنگم که کارم درست است یا نه؟
چقدر از حرف خانم شایسته خوشم اومد گفتند هر روز بیشتر دنبال نشانه ها هستم
هر چند همیشه همه کارهایم را خداوند به بهترین نحو درست کرده است و دلم می خواد این کارم را هم با هدایت الله مهربان به بهترین نحو انجام دهم.
دیشب باران بسیار شدیدی در تهران اومد و من در باران شدید در باران از خدا هدایت خواستم یاد فایلهای پارادایس می افتادم که شما در باران شدید می نشستید و از وجود نعمت الهی لذت می بردید و احساس می کنم این فایل امروزتون منو هدایت کرد.
باز هم از این فایل زیبا سپاسگزارم و دلم می خواد این صحبتهای شما هر لحظه در گوشم باشد و بشنوم ممنون که فایل صوتی اش را هم گذاشتید.
همیشه برقرار باشید و سلامت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم
به نام الله یکتا
سلام
سلام استاد عزیزم
سلام خانم شایسته دوست داشتنی
سلام دوستان گلم
سلام همسفرای مشتی و باحال
استاد شما یه لحظه اون اول got me😂 گفتم بررررررررررررررف؟
بعد فهمیدم آهاااااااااااا😂
خیلی قشنگه مثل خودتون
این هدایت و همزمانی اینقدر تو زندگیمون زیاده و غیر قابل شمارش که فقط باید حواسمون باشه فکر نکنیم یه وقت که طبیعیه و به خاطر عقل خودمونه. باید به خودمون یادآوری کنیم که یه نیرویی برتر از همه نیروها داره این همزمانی ها رو به وجود میاره
خودم راستش یه لحظه اومدم فکر کنم به همزمانی های امسال، مغزم قفل کرد! بابا خیییییلی زیاد بوده. ولی خب یه باحالشو یادم میاد مال همین 3-4 هفته پیشه.
من با اتوبوس میرفتم دانشگاه، هر روزم ساعت 7:45 صبح کلاسام شروع میشد. آقا یه روز زدم به اون سیم گفتم نه! دیگه تحمل ندارم. من ماشین میخوام، نمیدونم یه وسیله نقلیه میخوام که باش راحت برسم خیلی اذیت میشدم.
فکر میکنین چی شد؟ منم هنوز نمیدونم ولی خداوند دوستان جدیدی رو برام فرستاد که صبحا با ماشین میان دانشگاه😂 بعد مثلا چند تا دوست هستند، به لطف خدا مثلا یه روز با این میام با اون میام. همین هفته پیش یه روز یکیشون خب ماشین نمیخواست بیاره بعد قرار شد بیاد با هم با اتوبوس بریم، رفتم تو ایستگاه یه رفیقا دیگه هم اونجا بود و نشسته بودیم، یه دفعه گفت فلانی امروز با فلانی میاد که ماشین داره، الانم داره میاد دنبال ما😂 آقا من اون لحظه یعنی نمیدونستم چطور شکر کنم. آخه اینقدر قشنگ!
بعد بگما این دوستای من هم پسرن هم دختر، کسایی که من قبلا اصلا ارتباطی باهاشون نداشتم ولی الان تبدیل شدن به دوستای عزیزم. انسانهای بسیار دوست داشتنی و نایس و باحال و سالم. و واقعا یکی از سپاسگزاری هام اینه که چنین افرادی رو دورم قرار داده. اینقدری که بقیه حسودیشون میشه🤣🤣 و من هنوزم یه هدف تو ذهنم دارم مثل استاد جون که گفت میخوام بهترین روابط رو توی دانشگاه داشته باشم و انشاءالله همین فرمون میریم جلو با خدا جونم تا اون هدفه هر روز کامل تر بشه. البته فرمون دست خدا جونمه
یه چیز خیلی خیلی باحال دیگه که همین چند روز اخیر دارم انجامش میدم در مورد قانون سلامتیه
من خیلی دلم میخواد دوره رو داشته باشم ولی نمیخوام با پول والدینم باشه، حالا یه چیز باحال تر، من 3-4 ماهه دارم توی باشگاهی که از مرداد سال 1400 میرفتم، کنار مربیم کار میکنم و یه تغییر خیلی بزرگ تو زندگیم بوده که همش میخواستم از این دست اتفاقا بیفته و به درآمد خودم برسم. راستش هنوز پول نگرفتم ولی کلی تخفیف گرفتم😂 همین هفته پیشم از یکی از شاگردامون که بسیار عزیزه یه هدیه گرفتم( واسه هممون آورده بود 3 نفریم). یه تیشرت نایکی اصل که اتفاقا گل همه اون تیشرتا بود😂😂😍😋 تازه تا من این کارو شروع کردم اتفاقاتی افتاد که حضور منو اونجا مهمتر میکرد، یعنی ته ته هدایت
حالا میگفتم، از توی عقل کل از پاسخ یکی از دوستان یه نکته ای رو خوندم در مورد تغذیه، خیلی وقت پیش خوندم ولی خب انگار تکاملم در حدی نبود که جدیش بگیرم، حدود 3 روزه، از روز 3 شنبه 24 آبان تصمیم گرفتم قند و نشاسته رو مصرف نکنم یا خییییییییلی خیییییییییلی کم مصرف کنم. از اون موقع هم بیست چاری توی یوتیوبم و دارم ویدیو های مربوط بهشو میبینم و مدام اهرم رنج و لذت تو ذهنم قوی تر میشه که چه سمی داشتم وارد بدنم میکردم، همه اون ویدیو ها هم از تاثیر مصرف نکردنش بعد از یکی دو هفته میگفتن ولی من دقیقا فردای اون روز حس متفاوتی داشتم. قبل از اون هم چند ماه پیش نشستم کلی در مورد خواص بعضی مواد غذایی و ویتامین ها و اینا تحقیق کردم و اینا با هم جمع شد و من امروز یه خوراک کاملا متفاوت با روزهای قبلم داشتم. منتهی اینو میدونم که تا اینجا 40-50 درصد کارو فهمیدم و بقیشو باید از قانون سلامتی یاد بگیرم ولی اینو حس میکنم که این هدایتا داره زمینه سازی میکنه قبل از اینکه من دوره رو بخرم
ها راستی یه چیزی یادم اومد بگم😂 یک ماه پیش وسط این اتفاقات یه روز شنبه من یه بسته اینترنت 100 گیگی هدیه گرفتم😂 هیشکی باورش نشد کلی باهاش یوتیوب رفتم و فیلم دانلود کردم آخرشم 60 گیگش موند😂 اره خلاصه
الان من از خداوند انرژی بیشتر، سلامتی بیشتر، بدن عضلانی تر، دوستای بیشتر و بهتر اگر هم نیاز نبود روابط بهتر با همون دوستای خوبم، ثروت بیشتر، زندگی هیجان انگیز تر و تجربیات باحال تری رو میخوام و به قول شما برم بنویسمشون تا خداوندم مهر تاییدشو بزنه پای درخواستم و بگه چشم اطاعت بنده عزیزم بشین فقط روی شونه های من تا ببرمت به جاهایی، پیش آدمایی و کنار اتفاقاتی که فکرشم نمیکردی وجود داشته باشن، فقط منو ول نکن
خدایا شکرت
چقدر این فایل تا عمق وجودم رفت
عشق کردم
عاشقتونم
دستتون در دست الله یکتا
به نام خداوندی که شنوا و بینا است و درخواستهای ما را پاسخ می دهد
درود بر استاد بزرگوار و مریم بانو عزیز!
چه فایل درجه یک و به موقعی.
در این روز های پر هیایو در ایران که هر عصر شلوغی و شعار و زد و خورد در چند قدمی من اتفاق می افتد، سوال من این بود که نقش من این وسط چیست؟ آیا بایستی کاری کنم؟ بایستی منهم برم وسط خیابان و شعار بدم؟
دیشب که دعوت شده بودیم به یک تولد، با دیدن این صحنه ها خانم ام گفت، این بچه ها دارند اینجا کتک میخورند و ما داریم میریم شادی کنیم… و حسی از عذاب وجدان داشت و این سوال را دوباره در ذهن من پر رنگ کرد.
چه کنم در این واویلا؟
و پروردگارم در پاسخ به این درخواست، در این فایل درجه یک از زبان استاد عباسمنش من را هدایت کرد.
روی زیبایی ها تمرکز کن، روی خودت و باورهایت و نعمت هایت زوم کن. ببینشان، سپاسگزارشان باش یاد آوری شان کن، در موردشان صحبت کن، در مورد آنچه می خواهی صحبت کن، آن را از پروردگارت، از رب ات که مربی خصوصی تو است بخواه و ایمان داشته باش به اکبر بودنش. ایمان داشته باش به رزاق بودنش. ایمان داشته باش به
من حیث لا یحتسب
به اینکه از جایی نعمت می دهد که تو حتی فکرش را هم نمیتوانستی بکنی؟
مگر عقل محدود تو تا چقدر را می تواند ببیند، تحلیل کند، کنار هم قرار دهد….. .
پس بخواه و بسپار.
وظیفه ما همین است. و اگر در مسیر صحیح باشیم و حال خوبی داشته باشیم و نعمت خوار خوبی باشیم و از آنچه خدا بهمان داده نهایت لذت و کیف را ببریم او بیشتر و بیشتر میکند، نه نعمت را بلکه خودمان را، ظرفمان را، درکمان را. خدایا شکرت.
اتفاق جالب این است که در زندگی کاری (شرکت مان) و زندگی شخصی رشد های عجیب و غریبی طی همین دو ماه گذشته با همین فرمولی که استاد عنوان کردند در این فایل اتفاق افتاده است که برای تقویت ایمان خودم و خانواده عزیزم در این سایت با شما به اشتراک میذارم:
1- ما به لطف خدای مهربان بزرگترین قرارداد شرکت را که مبلغ آن 10 برابر بزرگترین قراردادهای قبلی بود منعقد کردیم. این دقیقا بعد از درخواست ما برای خرید منزل برای شریکم اتفاق افتاد. طبق آموزه های استاد عباسمنش ما یکسال است که چک و چک بازی را کنار گذاشتیم و نقد کار میکنیم. به پروردگار عالیمان گفتیم ثروتی بده که بتوانیم منزل دلخواه شریکم را نقد بخریم و این قرارداد شیرین را از جایی که فکرش را نمی کردیم سر راه ما قرار داد. قراردادی که سفری به همراه داشت به مشهد مقدس و بسیار حال و هوای درجه یک و عرفانی منحصر به فردی برای من داشت. خدایا صد هزار مرتبه شکرت!
2- بعد از انعقاد قرارداد و با حس و حال شکر گزاری ایجاد شده و شور وشعف فراوان، خیر و برکات همچنان ادامه داشت. آشنایی با تامین کنندگان جدید، پیمانکاران توانمند جدید، بالا رفتن اعتماد به نفس سازمان ما در انجام کارهای بزرگتر تنها بخشی از این نعمتهای مدام بود. از همزمانی های بسیار جالب خرید مواد خام به قیمت بسیار مناسب از بازرگانی بود که به تازگی بارش از گمرک ترخیص شده بود. در زمان مناسب ما مبلغ قرارداد را نقدی دریافت کردیم و در زمان مناسب نقدی خرید کردیم و کیف کردیم. در زمان مناسب کارخانه ظرفیت برای انجام همچین پروژه بزرگی را داشته باشد.
3- ما در اردیبهشت ماه قصد جذب نیرویی داشتیم که مهارتهای زیادی داشته باشد از جمله مهارتهای کامپیوتری، فنی، حسابداری، برقراری ارتباط موثر و فروش و … . در الهامی جالب به سمت ثبت آگهی در سایت دیوار هدایت شدیم. رب گفت که در آگهی بعد از مشخصات ورد نظر بنویس “علاقه مند به رشد و پیشرفت” و آرم شرکت را نیز اضافه کن!
هفته بعد نیرویی با همین مشخصات آمد و گفت به دو دلیل آمدم:
1-3 این جمله رشد و پیشرفت
2-3 از روی آرم شرکت در اینستا سمینار های شما را دیدم و احساس کردم از این آدم میشود چیز یاد گرفت.
این همکار نازنین هم اکنون یکی از دستان توانمند خدا کنار ما هست.
4- بعد از جذب این همکار نازنین پروردگار عالمیان گفت: هجرت کن، در ماندن می پوسی!
(کارخانه ما و دفتر مرکزی ما در اراک هست) و من با آموزشهای استاد عباسمنش بسیار دوست داشتم مهاجرت کنم. در مرحله اول مهاجرت جزیی به این صورت که دو دفتری در تهران داشته باشیم و من دو روز در هفته را به تهران بیایم. پانزدهم مهرماه 1401 وقتی برای بازدید از نمایشگاه صنعت تهران رفته بودم در غرفه دوستم نشسته بودم که دوست مشترکی وارد شد. 15 سال بود همدیگر را ندیده بودیم، و وقتی صحبت از کار و دفتر شد گفت به دفتر ما بیا! یک سوییت هم دارد که میتوانی استراحت کنی. فردای آن روز رفتم و دیدم به به! چه مکان درجه یکی. مبله با تمام امکانات درجه یک مثل اتاق جلسات، اشپزخانه مجهز. همه چیز از پیش، پیش بینی شده بود، حتی نوشیدنی مورد علاقه من در یخچال که شیره انگور است. (ما اراکی ها شیره انگور هزاوه را بسیار دوست داریم). انگار سن آماده شده بود برای هنرنمایی من! خدایا شکرت
5- یکی از اهداف ما از مهاجرت جزئی به تهران، آشنایی با اکو سیستم و آمادگی برای مهاجرت کلی بود. در این دفتر بینظیر انسان نازنینی ما را هدایت کرد به سمت سایت مناقصات و به یاری خدا با پیگیری انها هم اکنون در حال گرفتن کارهای بزرگتری هستیم.
6. این دفتر بینظیر نزدیک دفتر یکی از بهترین دوستان من است که من را با استاد عباسمنش آشنا کرد و ما بصورت هفتگی جلسات ذکر نعمت و صحبت در مورد آگاهی های درجه یکی داریم!
نعمت ها و اتفاقات و همزمانی ها بسیار است و به سبب طولانی نشدن متن فاکتور میگیرم.
دو نکته مهم:
1- همه ی این اتفاقات درجه یک در همین دو ماهه اخیر که اغلب اطرافیان درگیر این اتفاقات بودند برای ما رخ داده است!
پس اتفاقات زندگی من ربطی به محیط فیزیکی ندارد. این موضوع را در سال 98 وقتی برای اولین بار به اروپا رفتم درک کردم. در آلمان که توسعه یافته ترین کشور اروپایی است کارتن خواب دیدم. در حالی که تصور میکردم حداقل آلمان دیگر نباید فقیر داشته باشد!
2- با تکیه بر این مهاجرت جزئی درجه یک و منطقی تر شدن محقق شدن خواسته ها، حالا درخواست من از پروردگار عالمیان این است:
1-2 مهاجرت کلی به همراه خانم ام و فرزدنم به تهران . اقامت در یک منزل سه خوابه زیبای مبله که اتاق کارش رو به پارک ساعی باشد . میخواهم در آن اتاق حسابی روی خودم کار کنم، کیف کنم و سپاسگزار نعمت های بینهایت پروردگارم باشم
2-2 یک دفتر کار شیک و مرتب هم در نزدیکی محل اقامت می خواهم که به دور از ترافیک و شلوغی ها حداکثر استفاده را از زمان با ارزشم ببرم و بیشتر و بهتر روی خودم کار کنم
3-2 و این مهاجرت کلی به تهران زمینه ساز مهاجرت بزرگتر به آلمان باشد. کشوری که در محصول ما (جک های هیدرولیکی) سرآمد دنیاست و با امکانات لجستیکی و زیر ساختهای فوق العاده قوی که دارد بستری مناسبی برای جهانی شدن محصول ما خواهد بود به یاری پروردگار عالمیان
خدایا صد هزار مرتبه شکرت.
از دست و زبان که براید کز عهده شکرش به در آید
اگر استاد عباسمنش در این شلوغی ها و هیاهو در بهشت خودش و در این کویر بینظیر دارد کیف میکند، بخاطر این نوع تفکری
است که سخاوتمندانه در اختیار ما قرار می دهد. او توانسته پس ماهم می توانیم!
پس پیش به سوی خلق دنیای دلخواه با توکل بر او که رب العالمین است.
تنها تو را میخوانیم وتنها از تو کمک می خواهیم!
به نام خدایی که هر لحظه هدایتگر بندگانش هست
سلام استاد جان عشق و مریم جانم
استاد جانم چقدر این جایی ک رفتین زیبا بود و چقدر ازتون ممنونم ک این جای زیبا راجبه موضوع مورد علاقه من یعنی هدایت صحبت کردین
وای استاد نمیدونید چقدر خوشحال شدم وقتی گفتید تو برنامتون هست ک بیاین ایران و کلی ایده و سمینار میخواین اینجا اجرا کنید😍😍😍
در مورد موضوع هدایت میخوام از مسیر شغلیم بگم و بگم چقدر من خوشحالم با تمام وجودم خوشحالم ک خداوند ب طرزی جادویی منو ب مسیر علاقم هدایت کرد و ایده ها و ثروت ساختن از این مسیر رو بهم داد.
دوس دارم کمی ازین مسیر شخصی خودم براتون بگم و مثالی باشم برای ذهن منطقی خودم و کسانی ک کامنتمو میخونن
.
من الهه هستم
دختری ک همیشه تو زندگیم فعال بودم و به لطف خدا به هرکاری دست زدم توش موفق شدم الگو شدم
کسی ک بین اطرافیانم اغلب با ویژگی شجاعت،جسارت و شهامت شناخته میشم در مورد دست زدن ب کارهای مختلف در حوزه های مختلف
سال ۸۹ در سن ۱۸ سالگی تو رشته مهندسی متالورژی در دانشگاه غیرانتفاعی شهر خودم مشغول ب تحصیل شدم
سال ۹۲ بود که خیلی اشتیاق شدیدی در وجودم جوشش پیدا کرد برای اینکه یه دانشگاه دولتی و بزرگ با امکانات عالی و لِوِل بالاتر از لحاظ علمی رو تجربه کنم . کما اینکه دلم میخواست ادامه تحصیل بدم و تو مقطع دکترا برای خارج از کشور اَپلای کنم . پس انگیزه شدیدی در من پیدا شد که درس بخونم و تو کنکور ارشد با رتبه خوب دانشگاه دولتی تهران قبول بشم (من ساکن اصفهانم)
علی رقم موج های منفی هم کلاسیها و دوستانم ک میگفتن نمیشه و رسیدن ب دانشگاه دولتی تهران اونم تو مقطع بالاتر براشون خیلی بیگ شات بود، اما من مصمم ادامه دادم و با تمام تمرکزم با تمام عشق و انگیزم به صورت لیزری و با پشتکار ادامه دادم و بله :) همونجور ک حدس میزنید در سال ۹۳ من قبول شدم برای مقطع کارشناسی ارشد اونم با رتبه عالی (۲۵۰ در دانشگاه علم و صنعت تهران بزرگراه رسالت خ هنگام)
خب وقتی قبول شدم سد ذهنی خیلی از همکلاسیهای قبلیم شکسته شد و سال بعدش چندین نفرشون دانشگاه دولتی و حتی دانشگاه علم و صنعت قبول شدن!
من از همونجا خیلی واضح متوجه شدم ک قدرت تو وجودمه و هروقت با پشتکار و علاقه مسیری رو پیش ببرم میتونم توش بهترینِ خودم بشم.
خلاصه گذشت و من درسم تموم شد اما بنا به دلایلی دیگه مایل به ادامه تحصیل برای مقطع دکترا نبودم و بنابراین هدف اَپلای هم دیگه برام وجود نداشت
اما من به هر دری میزدم ک برم تو رشته خودم سرکار اما بخاطر باورهای محدودکننده و قدرت دادن ب عوامل بیرونی و تاثیر گرفتن از باورای منفی اطرافیان من نتونستم تو رشته م مشغول بشم و کم کم از اون فضای تحصیل و رشته خودم فاصله گرفتم و تو حوزه فروش مشغول ب کار شدم
خب این حوزه برام خیلی جدید بود و سراسر تجربه و درس زندگی بود برام
سال ۹۶ بود کم کم این خواسته در من شکل گرفت که من دوس دارم کارم برای خودم باشه و کارمندی و زندگی روتین و تکراری برام خیلی خسته کنندست. اینکه صبح میرم شرکت و عصر ک میام خسته هستم و فقط میرسم غذا درست کنم و ۲ ۳ ساعتی برای خودم باشم و دوباره روز از نو روزی از نو (اینم بگم ک من تهران تنها زندگی میکردم و خونه گرفته بودم)
پس این خواسته از اونجا در من متولد شد و ماندگار
خلاصه ش کنم که من دست ب کارهای زیادی میزدم ک بتونم به این استقلال کاری و مالی برسم اما خب بازم ب دلیل باورهای غلطم نافرجام میموند
از یه جایی ب بعد با بورس آشنا شدم و همش میگفتم این دیگه خودشه این همونیه ک میخوام این همون آزادی زمانی و مکانی و مالی رو بهم میده (اون موقع سال ۹۸ بود و داشتم سریال سفر ب دور امریکا فصل اول رو میدیدم و این خواسته آزادی زمانی مکانی توی شغل خیلی برام بولد شده بود)
یه مدت بورس رو انجام دادم و بعد فارکس و حتی برای آموزشم بها پرداخت کردم وقت گذاشتم دنبال کردم وووووووو
اینجا بود ک یه اتفاق خیلی قشنگ تو دنیای من رخ داد
نوروز ۱۴۰۰ بود که من داشتم با یکی از بچه های سایت ک تازه دوست شده بودیم راجبه شغلمون حرف میزدیم و بهم گفت شغلت چیه؟ گفتم من فارکس کار میکنم
گفت درامدت ازش چطوره؟
گفتم تازه شروع کردم و هنوز برام راضی کننده نیست!
بعد بهم یه حرفی زد ک خیلی بهم برخورد.. یه بحث درامدی و رسیدن ب خواسته ها بود ک من داشتم میگفتم من مطمئنم به زودی اوضاع عوض میشه و درامدم بالا میره و یه جورایی تو این توهم بودم ک فارکس منو به همه چی میرسونه
دوستم بهم گفتم: بدهکار خودت نمون!!
خیلی بهم برخورد و این برخوردن همانا و اتفاقات هدایتی بعدش همانا…
من بعد از اون حرف خیلی با خدا صحبت کردم و گفتم خدایا این رسمش نیست من میخوام از لحاظ مالی رشد کنم و بهاشم میپردازم ولی چرا اون نتیجه رخ نمیده!؟؟؟!!
من خیلی زود ب این نتیجه رسیدم ک بورس و فارکس علاقه قلبی من نیست
وقتی تو فایل ۱۶ مصاحبه با استاد ، استاد گفتن کهکاری که عاشقشی کاریه ک حاضری رایگان انجامش بدی و حتی اگه هیچکس تورو نشناسه بازم حاضری فقط و فقط بخاطر دل خودت انجامش بدی بدون شهرت بدون معروف شدن و نه خسته میشی نه گشنه میشی و نه…
همونجا گفتم نه
فارکس کاری نیست که من اینجوری عاشقش باشم
من فقط عاشق فاکتورهای اون کار شده بودم ولی انجام خود اون کاره برام لذت بخش نبود
من فقط عاشق نتیجه مالی شده بودم ک قرااااار بود از اون کار کسب کنم (که بدون عشق و علاقه عمراً کسب نمیشد)
خیلی زود خیلی زود چند روز بعدش از طریق یه دوست دیگه ای طی یک تماس تلفنی طولانی ک اونم خودش هدایته خالص بود چون من اصلا تاحالا با اون دوستم تلفنی حزف نزده بودم و صرفا مجازی پیام مدادیم اما من از طریق اون هدایت شدم ب کاری ک همیشه عاشقانه دوسش داشتم ولی هیچوقت به چشم یه بیزنس بهش نگاه نکرده بودم و اون کار قنادی بود
من از بچگی عااااشق کیک و شیرینی درست کردن بودم. همیشه با کمترین امکانات اینکارو انجام داده بودم و لذت میبردم ازش
اصلا من عاشق خلق کردن بودم نه پای سیستم نشستن و کد زدن یا چارت رو نگاه کردن
من عاشق طعم ها و خلق اونها بودم
خیلی راحت و واضح وقتی من از خدا خواستم ک راه رو نشونم بده منو هدایت کرد ب این مسیر قنادی
اولین کاری ک ب قلبم افتاد این بود ک از کیک هایی ک بلدم درست کنم ک همشم تجربی یاد گرفته بودم ولی طعم بهشت میداد، درست کنم و سمپل ببرم برای کافه ها و محصولاتمو پرزنت کنم
خب من بلافاصله انجامش دادم و میدونستم ک باید ب هدایتها عمل کنم تا قدم بعدی بهم گفته بشه
توی ۲ روز برای ۱۶ تا کافه از ۶ ۷ مدل کیکی ک درست کرده بودم سمپل بردم و با عزت نفس بهشون توضیح میدادم (اینم بگم ک چندماه قبلش روی دوره عزت نفس کار کرده بودم و حتی اون تمرین آگهی بازرگانی رو چندبار انجام داده بودم)
خلاصه این قدم رو برداشتم ولییییییی نتیجه نداد!
الان میفهمم ک چرا
درسته من در مسیر علاقم بودم و تسلیم هدایتها و عملگرا بودم و ایمانم رو نشون میدادم اما یه جای کار ک خیلی هم مهم بود بازم میلنگید و اون باورهای من بود…
باورهایی ک مرتب عین میخ تو سرم میکوبید که مشتری کمه رقیبا زیادن کیکهای تو انقدرم خاص نیستن قیمتت بالاست و هزارتا محدودیتهای این شکلی ک به خوردم میداد
گذشت تا اینکه من چند ماه بعدش تصمیم گرفتم برای بالا بردن تجربه و مهارتم و البته داشتن ورودی مالی ک اصل خیلی مهمی در داشتن عزت نفس و استقلال هست، برم توی یه قنادی تو همون حیطه مورد علاقم یعنی کیک و شیرینی تر و دکور کیک های تولد و خامه کشی شاگردی کنم
وقتی رفتم اونجا چه معجزاتی رخ میداد برام..تمام سوالاتی ک این سالها راجبه کار قنادی و ترکیب مواد اولیه و خامه و خیلی چیزا داشتم تو همون روزای اول بهم پاسخ داده شد و من به عینه دیدم ک وقتی حرکت میکنی و پا روی ترسهات میذاری چه درهایی به روت باز میشه
شاید اگه کسی جای من بود میگفت عمراَ با مدرک فوق لیسانس مهندسی و با این ابهت برم شاگردی کنم و آخر کار تمیزکاری کنم محیط اطرافمو میز کارمو
اما من اینا رو نمیدیدم
واقعا نمیدیدم و حتی ۱% به اینا فکر نمیکردم
من عاااااشق اینکار بودم و داشتم لذت میبردم از اون محیط
داشتم لذت میبردم از کار با اون وسایل از کار با خامه از دکور کردن کیک و شیرینی ها
اصلا نه خسته میشدم نه متوجه گذر زمان میشدم
همه کارگرای اونجا حتی اوستا کارها میخواستن به هر نحوی شده از زیر کار در برن و فقط زودتر برن خونه یا به هر بهانه ای نیان سرکار
اما من برای اولین بار در زندگیم داشتم معنای عشق واقعی ب کار رو با تمام وجودم لمس میکردم و باهاش زندگی میکردم
و البته خداوند در پاسخ به این احساس خوبم شرایط رو به نحوی برای من میچید که من بازم لذت بیشتری ببرم و بازم بیشتر یاد بگیرم و مهارتمو ارتقا بدم
انقدر زیبا خداوندم دلها رو برام نرم میکرد و اوستای من چقدر برام وقت میذاشت و تجاربش رو بهم میگفت انگار ک من رفتم کلاس آموزشی و بدون پرداخت بهای مادی و تازه با دریافت حقوق داشتم اون همه تجربه و مهارت یاد میگرفتم و لذت میبردم
۶ ماه مشغول بودم اونجا (تا همین خرداد امسال ۱۴۰۱)
تو این ۶ ماه من انقدر اعتماد به نفس کاریم بالاتر رفته بود که در کنار قنادی ک میرفتم، خودمم کلی سفارش کیکهای کافی شاپی و تولد میگرفتم و لذت میبردم از این خلق کردن محصول از خلق مشتری از خلق ثروت و خلق خواسته هام
وقتی قدم برداشتم خدا مشتری ها رو برام میفرستاد و من با بهترین کافی شاپ منطقمون همکاری میکردم ک هفته ای چند تا کیک بهم سفارش میداد و بیشترین واریزی ها رو به حسابم از عشق و علاقم داشتم
در کنارش همش به خدا میگفتم من ازت یه ایده میخوام که برای خودم باشه یه محصول انحصاری یه چیزی که تو همین حیطه علاقم با همین امکانات و مهارتی ک دارم بتونم انجامش بدم و از لحاظ مالی جهش های بزرگی کنم
هر ایده ای ک ب قلبم میومد انجام میدادم
مثلا اومدم کیک های کافه ای رو اسلایس کردم و تو طرف های تک نفره میذاشتم و میاوردم تو یخچال همین قنادی ک توش کار میکردم میفروختم و از اونجا هم درامد داشتم و صاحب قنادی چقدر باهام راه میومد بدون اینکه بخواد درصد سود زیادی ازم بگیره
و من واقعا عمل میکردم ب ایده هام
خرداد ماه بود ک دیگه ۶ ماه بود تو این قنادی بودم و تو دفتر اهدافم نوشتم خدایا دلم میخواد این ماه محصول روانشناسی ثروت ۱ رو بخرم و اساسی تر روی باورام کار کنم و ایده ها رو بهتر دریافت کنم و نوستم که میخوام تا آخر همین ماه برم قنادی و بعدش ایده ای ک قراره بهم بدی رو اجرایی کنم و بیزنس خودمو شروع کنم
الان ک یادش میفتم لبخند گنده ای میاد روی صورتم از اینکه چقدر خداوند زیبا و دقیق پاسخ میدهد….
دقیقا ۳ روز مونده بود به تموم شدن خرداد ماه که به طرزی معجزه آسا، واقعا معجزه وار مادرم محصول ثروت ۱ رو با اشتیاق خرید و من ذووووووووووق من شوووووووق انگار دنیا رو بهم داده بودن محصولی ک من ۱ ساااال بود با تمام وجود میخواستمش و حالا چقدر زیبا و به موقع اومده بود تو زندگیم
۲ روز بعد از خرید محصول من با تعدادی از بچه های فوق العاده سایت رفتیم سفر شمال در واقع یه سفر کوله گردی و پیمایش در دل جنکل های مسیر ماسوله تا ماسال در استان رشت بود
۱ هفته تو اون سفر رویایی بودم و روی ابرا بودم و حتی اینم تو هدفام بود ک دوس دارم برم سفر به رشت و ماسال و تالش
برای سفر من ۱ هفته از قنادی ک توش کار میکردم مرخصی گرفته بودم و اونام موافقت کرده بودن
اما بعد از اینکه از سفر برگشتم صاحب قنادی بهم پیام داد که دیگه نیازی نیست برم سرکار و نیرو نمیخوان!!!!
وای بچه ها وای استاااااد باورتون میشه اصلا ناراحت نشدم و درجا به خدا گفتم چی برام در نظر داری؟؟؟؟؟؟
چندروز بعدش دیدم که من تو دفتر هدفام دقیقا همین درخواستو دادم که میخوام تا آخر خرداد برم سرکار و تسویه کنم
و بله…
خدایی ک بهترین چیدمان رو برام میکنه درخواستم رو اجابت کرد
مطمئن بودم ک قراره یه ایده ناب بهم بده و بیزنس خودمو استارت بزنم تو مسیر علاقم
فقط یک هفته بود که از سفر برگشته بودم و دیگه سرکار هم نمیرفتم و با تمام تمرکز و اشتیاقم دوره ثروت شروع کرده بودم و داشتم رو جلسه ۱ کار میکردم..کامنتاشو میخوندم الگوهای رو مییدیدم میرفتم سرچ میکردم از افراد ثروتمند از ایده هاشون
و اونجا بود ک گفتم عههههههه
پس اینجوریه؟؟؟
این ایده هایی ک این افراد اجرا کردن و به این درامدهای میلیاردی رسیدن اینقدر سادست؟؟؟؟؟!!!
پس چرا تا الان فکر میکردم ایده ثروت ساز یه ایده عجیب غریب و خاص و جدید و خفنی باید باشه وگرنه نمیشه باهاش میلیاردی پول ساخت!!!!!
مثلا میدیدم تو حوزه کاری خودم (صنایع غذایی و خوراکی) ، یه پسر ۱۴ ساله به اسم فریزر دوهرتی اومده یه مربای خونگی که رسپی اونو از مادربزرگش گرفته درست کرده و از فروش ب در و همسایه شروع کرده و بعد استقبال شده و بعد گسترش بیشتر و بیشتر تا اینکه الان که ۳۰ سالشه و یه کارخونه خیلی بزرگ مربا داره و با بزرگترین فروشگاه های زنجیره ای کشور خودش انکلستان مثل والمارت و تسکو و… داره کار میکنه و داره وارد فاز صادرات ب کشورهای دیگه میشه…
اصلا این الگو انقدررررررر سیمانهای کهنه و قدیمی ذهن منو در هم کوبید که بارها به خودم گفتم الهه جانم همینقدر ساده میشه ثروتمند شد ایده ها همینقدر ساده هستن همینقدر طبیعی ثروت میاد قرار نیست کار شاق بکنی کافیه پشتکار داشته باشی با باورهای درست ادامه بدی و میبینی ک ثروت میاد زیادم میاد…
استاد از همونجا بود یعنی درست ۱ هفته از شروع دروه ثروت ۱ و جلسه اول، که خداوند منو اماده کرد و یه ایده نااااااب و دسته اول و درجه یک بهم داد در مسیر علاقم
کِی؟
زمانی که من با تمام وجودم خواستم
و قدم برداشتم
و باور کردم که میشود
داستان ایدم اینجوری بود که بعد از سفر من از لحاظ مالی دستم واقعا خالی شده بود و صفر صفر شده بودم و در حالی ک داشتم رو دوره ثروت کار میکردم اما نمیتونستم صفر بودن رو تحمل کنم حتی برای ۱ هفته و چند روز!!!
گفتم از همین جایی ک هستم شروع میکنم با همین چیزی ک دارم شروع میکنم
من مهارت خیلی خوبی در درست کردن کوکی دارم
مخصوصا کوکی شکلاتی
جوری ک تاحالا هرکس از کوکی های شکلاتیم خورده عاشقش شده
اولین چیزی ک به ذهنم(یا بهتره بگم به قلبم) رسید این بود ک مواد اولیه کوکی رو که دارم پس کوکی درست میکنم و میبرم به کافه ها گیم نت ها ارائه میدم و میفروشم
فقط میخواستم یه کاری کنم
نمیتونستم بیکار بمونم و صفر بمونم!
انجامش دادم و همون روز ۱۰۵ هزار تومن از فروش کوکی هام خلق کردم
من ذووووووووق
من شووووووق
خیلی حسم خوب بود ازینکه امروز صبح صفر بودم و الان ۱۰۵ هزار تومن پول دارم
یه بسته دیگه از کوکی هام باقی مونده بود و تقریبا تمام کافه ها رو رفته بودم
داشتم برمیگشتم خونه که چشمم به یه باشگاه یوگا و مدیتیشن افتاد و همون ندای هدایتگر درونم به طرز واضحی بهم گفت: برو تو این باشگاه و این بسته کوکی که داری رو پرزنت کن
استاد بخدا الان ک دارم میگم درونم منقلب میشه ازین نیروی هدایت…
بهش گفتم چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به من میگی کوکی رو ببرم باشگاه ارائه بدم؟؟؟؟!!!
بابا این کوکی توش شکر داره ، به درد باشگاه نمیخوره!!!
گفت تو چیکار داری تو برو کاریت نباشه
تسلیم شدم..ماشینو پارک کردم و رفتم در باشگاه
رفتم داخل و از همون دور انگار ک مطمئن بودم اینجا ک کوکی خریدار نداره، یه نگاه انداختم دیدم هیچکس تو باشگاه نیست حتی منشی، و فقط مربی بود به همراه یکی از شاگرداش ک داشت ازش مشورت میکرفت
بهش معرفی کردم و باورتون میشه با اشتیااااق بهم گفت به به کوکی؟؟؟؟ آره چرا نمیخوام؟؟تست هم داره؟
و من از تسترهایی ک برده بودم بهش دادم خورد گفت وااااای چقدر خوشمزست فقط یه چیزی:این داخلش شکر داره؟؟؟؟
گفتم بله شکر توشه
گفت نههههه من شکر نمیخورم . من آرد و گلوتن هم نمیخورم
برای من یه کوکی درست کن که توش آرد نباشه شکر نباشه به جاش عسل یا شیره باشه، جو باشه، کره بادام زمینی باشه، شکلات تلخ و مغزجات
و خداوند به همین راحتی ایده شو از زبان این مربی عزیز به من داد با تمام جزئیات و حتی رسپی ……………..
دیوانه شدم
شب اومدم خونه و رفتم تو یوتیوب کلی سرچ کردم (البته به انگلیسی): کوکی رژیمی- کوکی بدون شکر- کوکی بدون آرد- بیسکوییت رژیمی- کوکی ورزشکاری
و رسیدم به یه محصولی که اسمش گرانولا بار بود
خیلی برام جدید بود
Granula Bar؟؟؟؟
اومدم به فارسی هم سرچ کردم گرانولا بار
دیدم بلهههه
همچین محصول رژیمی وجود داره دقیقا با همون ویژگی های مورد نظر اون مربی
دیگه رفتم انواعشو دیدم و سریعا دست ب کار شدم و با همون مواد اولیه ای که تو خونه داشتم ۱۰ تا دونه ازش درست کردم و بسته بندی کردم
فرداش رفتم پیش مربی و ۴ تاشو ازم خرید و پولشو بهم داد و من اولین درامدم رو از ایده الهامی خداوندم خلق کردم
خیلی بهم احساس قدرت داد
((درامد روز اول ۲۸ هزار تومان ))
اینو تو دفترم همون موقع نوشتم
چون امید داشتم ایمان داشتم ک این روند افزایشیه و دوس داشتم روند رشدم رو ثبت کنم
۶ تای دیگه مونده بود که فرداش رفتم یه باشگاه دیگه و مربی اونجا ازم خریدشون و خیلی خیلی استقبال کرد و شبش بهم پیام داد کلی اعلام رضایت کرد و تازه ۱۰ تا دونه هم بهم سفارش داد برای خودش و ۷ تا برای شاگردش
دیگه داشتم میمردم از ذوق
میگفتم آره آره همینه
این مسیر درسته
ادامه میدم
ایده ای که تو روز اول هم فروش داری هم سفارش و تازه با این همه استقبال روبرو میشه جواب میده
این ایده همونیه ک دنبالش بودم
((درامد روز دوم: ۱۲۰ هزار تومان))
((درامد روز سوم: ۲۰۳ هزار تومان))
((درامد روز چهارم: ۵۰۰ هزار تومان))
و این روند ادامه پیدا کرد
من هر روز تولیدم رو بیشتر میکردم مواد اولیه بیشتری میخریدم و روزی چندبار به باشگاه های مختلف میرفتم با مربی ها ، ورزشکارا صحبت میکردم و محصولمو ارائه میدادم
هر روزی که از باشگاه برمیگشتم و محصولم فروش رفته بود و پول رو خلق کرده بودم انقدر با تمام وجودم سپاسگزار بودم ک فقط دوس داشتم داد بزنم خدایا شکرت
هر روز عصر بعد بعد ازینکه برمیگشتم میرفتم روی پشت بوم خونه و راه میرفتم و با خدا حرف میزدم و ذوق میکردم و صدامو ضبط میکردم..
با تمام وجودم میگم که بهترین تابستونِ تمام عمرم رو امسال سپری کردم
چون با تمام وجود خالق بودن رو، احساس قدرت رو، احساس پویا بودن رو تجربه کردم و مهمتر از همه تونستم قانون رو در عمل پیاده کنم و یاد بگیرم و رشد کنم از همه لحاظ
چقدر اون تمرین آگهی بازرگانی و کار کردن رو دوره عزت نفس به من قدرت داده بود که بتونم برم کل کلاسهای گروهی باشگاه های منطقمون رو سر بزنم و بعد از کلاس وایسم براشون توضیح بدم و چقدر استقبال میشد هم مربی ها ازم میخردین و هم شاگرداشون
و این پاداش ایمانی بود ک داشتم در عمل نشون میدادم
استاد خیلی یاد وقتی میفتادم ک شما رفتین تو ۳۰ تا کلاس صحبت کردین
منم تو مدت تقریبا ۲ ماه رفتم کل باشگاه های منطقه رو سر زدم و حتی تو رختکن با تک تک ورزشکارای بدنسازی حرف میزدم و معرفی میکردم و فروش داشتم تا اینکه محصولم جا افتاد و فروشم بالاتر رفت و من عشق میکردم با این کار
من اصلا برام سخت نبود این رفتن حضوری و پرزنت کردن محصولم
من فقط داشتم اون Big Picture رو میدیدم
من فقط به خودم میگفتم الهه درسته خیلی وقتا تو معرفیت جواب منفی هم میشنوی و شاید خیلی وقتا اصلا خجالت بکشی ک دوباره داری میری تو این باشگاه و یادت نیست چهره افراد رو و دوباره به اون شخص معرفی میکنی و بهت میگه خانوم دیروز بهم گفتی اینا رو، اما اشکالی نداره..این کمترین بهایی هست ک داری میپردازی و این جزئی از روند تکامل و رشد توئه
استاد شاید با هزار نفر تو این مدت حضوری صحبت کردم و محصولمو معرفی کردم
و این مسیر چقدررررررر منو بزرگ کرد
چقدر من تو این مسیر خط ب خط قانون رو بهتر و بهتر درک کردم
همون جملات گرانبهایی ک تو این سالها از شما میشنیدم و فقط تو دفترم مینوشتم و گوش میدادم، الان داشتم در عمل ازشون استفاده میکردم و تجربشون میکردم و هربار به درک بهتری میرسیدم که عهههههههه پس تکامل این بود…عههههه پس اون ایمان فعالی ک استاد ازش حرف میزد این بود هدایت و الهام این بود جنسش.. هدایتهای قدم ب قدم رو تازه فهمیدم یعنی چی
اینکه دستان خدا میان و بهت کمک میکنن بدون چشمداشت تازه فهمیدم چقدر شیرین و دلچسبه و شیرین تر اینکه تو میدونی اینا رو خدا برات فرستاده و تو به اونا وابسته نمیشی و اعتبارشو ب خدا میدی و خدا بازم بهترشو برات میفرسته
وای خدا شکرت
تقریبا ۲ ساعته دارم ۷ صفحه تایپ میکنم ولی دوس دارم بازم ادامه بدم
من از وقتی دارم این ایده رو اجرا میکنم به معنای واقعی دارم میفهمم عشق و علاقه به کار یعنی چی
دارم تجربش میکنم که وقتی در حین انجام کارم هستم اصلا گشنگی برام معنایی نداره اصلا سیر میشم بس که ازین عشق مینوشم
خستگی برام بی معنا میشه و ساعتها سر پا هستم و دارم سفارش میزنم و اصلا خسته نمیشم و فقط کِیف میکنم ازین خلق ازین خالق بودن
دارم میبینم ک حتی وقتی سرما خورده بودم و به شدت بی حال بودم همون موقع یه سفارش عالی بهم داده شد و من جون گرفتم و بلند شدم و رفتم با اشتیاق انجامش دادم و بعدش حس کردم بیماری از بدنم رفت بخدا رفت. انقدر من رفتم تو فرکانس لذت و شادی خلق کردن که مدارم با بیماری و حال نداری فاصله گرفت و من سرزنده شدم پویا شدم
من دارم باهاش زندگی میکنم و چقدر سپاسگزار خداوندم بابت این موضوع
هر روزی ک تولید دارم واقعا روزم متفاوته احساس اشتیاق و سپاسگزاری کل وجودمو فرا میگیره
دارم تجربه میکنم که وقتی میگم خدایا آسانم کن برای آسانی ها یا در حین انجام هر مرحله ای از کارم مرتب از خودم میپرسم که چطور ازینم راحت تر؟ چطور ازینم ساده تر و لذت بخش تر؟؟ چقدر زیبا آسان میشم برای آسانی ها و چه ایده هایی با همون امکانات موجودم بهم میده که سرعت کارمو چندین برابر بیشتر میکنه و لذت بردنم رو بیشتر و بیشتر
اصلا من تو این مسیر انگار تازه فهمیدم باور ساختن یعنی چی..
کار کردن روی باورا یعنی چی
و تو این چند ماه تقریبا هر روز هر خواسته ای که تو مسیر کارم دارم رو تکرار میکنم جوری ک انگار دارمش و مخصوصا وقتی ب تضادی تو این مسیر برمیخورم و تازه میفهمم چیو میخوام و به وضوح میرسم ک عهههه پس ازین به بعد باید اینجوری عمل کنم نسبت به این موضوع
یه جمله ای خانم شایسته عزیزم تو یکی از مقالات سایت دارن که من چسبوندم رو دیوار اتاقم و این سوال و پاسخ دادن بهش چقدر بهم کمک میکنه:
چه باوری بسازم که نتایج به شکل دلخواه من تغییر کنه؟؟؟
و من هربار با پاسخ به این سوال و تکرار اون باورها و اجراشون در عمل، به نتایج دلخواهم توی بیزنسم دست پیدا میکنم
تنها باوری ک فکر میکنم خیلی خیلی جای کار بیشتری برام داره باور فراوانی هست
فراوانی مشتری فراوانی درامد فراوانی فرصت
که به میزانی ک دارم روش کار میکنم همون روز نتایجش میاد
خوبی کار کردن روی قانون و باورها اینه که نیاز نیست صبر کنی تا سالهای سال این باورها ثمر بده
نه
به همون میزانی ک داری روی خودت کار میکنی و در واقع داری کانون توجهت رو کنترل میکنی، به همون میزان نتیجه میاد و تو دلگرم تر ادامه میدی و بازم نتایج بزرگتر و بزرگتر…
مثلا یکی از باورهایی ک من در مسیر کارم خیلی تکرارش میکردم مخصوصا اون اوایل این بود که:
عوامل بیرونی مثل تعطیلات رسمی، جمعه ها، شرایط اقتصادی سیاسی و… هیچ تاثیری روی روند درامد من نداره
و من دقیقااااا پاسخش رو از جهان میدیدم که من همیشه جمعه ها سفارش و واریزی داشتم
من حتی توی تعطیلات تاسوعا عاشورا که دیگه همه جا تعطیله، بیشترین سفارش و واریزیم رو تا اون موقع داشتم
و اینا همش بهم باور قوی تری داد برای ادامه دادن
چقدر این روند زیباست
چقدر حرکت کردن در این مسیر عشق و علاقه لذت بخشه
چقدر ایمانم قوی تر شده چقدر انسان سپاسگزار تری شدم نسبت به اوایل همین امسال
و چقدر هربار دارم بیشتر و بیشتر با پوست و گوشت و استخونم درک میکنم که ثروتمند شدن چقدر مقدسه
حتی مسیر رسیدن ب ثروت همش رشد و شکوفاییه
و چقدر از وقتی تو این مسیرم با تمام وجودم لمس کردم که چقدر به خدا نزدیک تر شدم چقدر انسان سپاسگزارتری شدم چقدر بهتر دارم خالق بودنم و یکی بودنم با خدا رو درک میکنم جقدر بهتر دارم کانون توجهم رو کنترل میکنم چقدر بیشتر برای خودم و احساس خوبم ارزش قائلم و در کل چقدر این مسیر بزرگترم کرده
میدونم کامنتم خیلی طولانی شد ولی میخوام ادامه بدم و در مورد بحث تضاد و ایجاد خواسته از طریق تضاد از خودم و مسیر کاریم بگم ک حتما راهنما و راهگشای خیلی ها خواهد بود
خودم اینا رو روی برگه نوشتم و هر روز مرورشون میکنم و به خودم میگم که این هدایتهای خدا همیشه بوده پس ازین به بعدم هست
.
۱- اون زمانی ک من کار کیک تولد و کافی شاپی انجام میدادم همیشه درخواستم این بود ک خدایا دوس دارم یه محصول منحصر به فرد داشته باشم که خاص خودم باشه. درسته من دارم کیک درست میکنم و لذت میبرم اما میخوام یه ایده ای بهم بدی که برای خودم باشه و خاص خودم تا بتونم برند شخصیمو داشته باشم
و چقدر زیبا خداوندم، این سیستم بدون نقص جوری به درخواستم پاسخ داد و ایده ای بهم داد که با این محصولی ک دارم (گرانولا بار) که فرمول و رسپیش رو کاملا خودم و خدا طبق تجربه و آزمون و خطا و ایده های الهامی طراحی کردیم، به راحتی میتونم برند شخصیمو داشته باشم ک ب لطف خدا و با ایمان تونستم برای گرفتن سیب سلامت و مجوز بهداشت برای محصولم اقدام کنم که تمام کاراش انجام شده و تا چند روز دیگه صادر میشه و میتونم خیلی بهتر و بیشتر در بیزنسم گسترش ایجاد کنم (البته البته با رعایت کالم قانون تکامل و راحت شدنم با تعداد تولید روزانه)
۲- من از سالها پیش شاید بگم ۱۰، ۱۵ سال پیش همیشه درخواستم این بود ک خدایا من دوس دارم کارخونه داشته باشم کارآفرین باشم صادرات کنم تو حوزه تجارت وارد بشم و تجربه کنم
اما هیچ ایده ای نداشتم براش
اما الان با محصول فوق العادم خداوند همون هفته های اول شروع کارم به قلبم انداخت که این مسیرو ادامه بده تو خیلی خیلی بیشتر از الانت پیش میری و گسترش ایجاد میکنی و کارخونه میزنی و به تولید انبوه میرسی…
من چقدرررررررر اون روزی ک روی پشت بوم داشتم سپاسگزاری میکردم و خدا این جمله رو بهم گفت مصمم تر شدم و اشتیاق و انگیزم هزار برابر شد که باعث شد برای گرفتن مجوز بهداشتم اقدام کنم
و مطمئن شدم ک این همون مسیریه ک میتونم اول توی خونه به اون تعداد مشخصی ک هدفمه برسم و توش پایدار بشم و بعد کارگاه بزنم و بعد گسترش کارگاهم و کارخونه و صادرات و جهانی کردن محصولاتم به امید خدای هدایتگر
۳- این محصولی ک خدا هدایتم کرد به سمتش، جوریه که به راحتی قابلیت مکانیزه تولید کردن توی یه کارگاه کوچیک رو هم داره و به امید خدا میتونم به راحتی بعد از تولید خانگی، به اون هدف کارگاه مکانیزه هم دست پیدا کنم (نمونه مشابهش رو توی یوتیوب دیدم که یه شخص خارجی چقدر قشنگ کارگاه مکانیزه خودشو طراحی کرده بود با چند تا دستگاه کوچیک ولی کارا ک حجم تولید رو قشنگ ۱۰، ۲۰ برابر الان و حتی بیشتر بالا میبره)
۴- اینکه محصول من و ایده الهامی من جزء دسته بندی شیرینی خشک هست اینم خودش یه موهبت خیلی بزرگیه که کلی مزایا برام داشته. یکیش اینکه میتونم براش سیب سلامت بگیرم وگرنه به شیرینی تر و خامه ای مجوز داده نمیشود! خدایا شکرت یعنی با این حد از دقت پاسخ میدهد
۵- من همیشه اونوقتا ک کیک خامه ای درست میکردم خیلی باید مراقب میبودم ک زود انجامش بدم ک خامه آب نشه و دفرمه نشه و کیکم خراب نشه تو دمای محیط و این خواسته در ناخوداگاه من بوده که ای کاش میشد نگهداری محصولم راحت تر باشه و یخچال نخواد و اینقدر زود آب نشه
و خداوند دقیقا منو ب محصولی هدایت کرده که نه تنها هیچ نیازی به یخچال نداره، بلکه حتی میتونی توی کیفت توی کمد تو کشو هرجا ک بخوای بذاری و هیچیش نشه و سالم بمونه
۶- چقدر من دوس داشتم وقتی دارم کیکهای خامه ایم رو ارسال میکنم سالم بمونن تو مسیر با جابجایی و سرما و گرما آسیب نبینن و چقدر این منو محدود میکرد ک فقط با کافه های نزدیکم کار کنم و اون موقع ها چقدر فکر میکردم به راه حل این مساله برای حمل کیک هام، ولی نمیدونستم قراره به ایده ای هدایت بشم که نه تنها حملش خیلی راحته اینقدر ک سبک و کویک و جمع و جوره بلکه حتی با پیک موتوری هم میشه ارسالش کرد حتی با پست میشه چندروز تو کارتن بمونه بدون اینکه هییییچ آسیبی بهش وارد بشه . وای خداااا دارم دیوانه میشم از این دقت هدایتهات
۷- در مورد مدت زمان موندگاری محصول، من اونوقتا ک کیک خامه ای درست میکردم همش میگفتم کاش این کیکها موندگاریش بیشتر بود و ۴، ۵ روزه بیات نمیشدن. ولی تو نگو که خدا ایده بهتری برام داشته و این ایده جدیدم نه تنها تا هفته ها موندگاری داره بلکه انگار هرچی میمونه طعمش بهتر میشه و اجزاش اصطلاحاً بیشتر و بهتر به خوردِ هم میرن : )
۸- چقدر دوس داشتم کارم بدون سر صدا باشه و هر زمانی از شبانه روز بتونم انجامش بدم و مثلا سر صدای همزن رو نداشته باشه و الان ایده من برای انجامش توی خونه نه نیاز به همزن داره نه تجهیزات خاصی میخواد. به راحتی و با لذت و عشق فراوان انجامش میدم هر ساعت از شبانه روز…خدایا شکررررررت
۹- خیلی دوس داشتم محصولم جوری باشه که ارزش آفرینی کنم. سالم باشه و بهش ایمان کامل داشته باشم ..و خداوند هدایتگرم دقیقا ایده یه شیرینی رژیمی و سالم و البته خوشمزه و کامل رو بهم داد که با ایمان معرفیش میکنم و از سلامت و صداقت کاریم و طبیعی بودن مواد اولیش اطمینان کامل دارم خدایا ممنووووووونم ازت
۱۰- اون وقتا که کیک کافی شاپی کار میکردم همش تو ذهنم بود که کاش بازار کارم و مشتری هام وسیع تر بود مگه چندتا کافه تو منطقه ما هست و از اون طرف مسافت های طولانی هم ک محدودیت داره باز
و خداوندم بهم گفت عزیزم نگران چیزی نباش
بازار کار وسیع تر میخوای؟
با سوپر مارکت چطوری؟؟؟؟ : )
آیا مغازه ای بیشتر از سوپر مارکت و فروشگاه های مواد غذایی زنجیره ای و غیر زنجیره ای داریم؟؟؟؟
من الان به راحتی میتونم بعد از گرفتن مجوزم محصولمو توی سوپر مارکتها عرضه کنم و انقدر تقاضا داشته باشم ک نرسم پاسخگو باشم….
البته همین الان هم ک هنوز مجوز بهداشت رو محصولم نخورده با یه سوپری ۲ ماهه ک دارم کار میکنم و استقبال خیلی خوبی از محصولم شده از سمت مشتریانش…خدایا شکرت هزاران هزار بار
۱۱- چقدر چیدمان و زمان بندی خداوندم دقیق و بی نقصه..از ۹ قبل به دلم انداخت برم فنی حرفه ای کلاسشو ثبتنام کنم و مدرک مهارتم رو بگیرم که الان برای گرفتن مجوز بهداشت چقدر به کمکم اومد…تقریبا ۳، ۴ ماه پروسه اش اون موقع طول کشید ک اگه الان میخواستم برم چقدر کارم عقب میفتاد ولی خداوند از قبل برام برنامشو چیده بود..خدایا من عاشقتمممممممم
۱۲- یه تضاد دیگه ای ک تو کار قبلیم داشتم این بود ک همیشه بعد از کارم کلی ظرف کثیف میشد یعنی کار با خامه و ابزارهاش چون زیاده ظرف کثیف زیاد تولید میشد ک بعد از کارم کلی باید زمان میذاشتم بشورمشون
اما تو کار جدیدم اصلا ابزار و ظرف خاصی کثیف نمیشه و بعد از کارم ۳، ۴ تیکه ظرف هست ک به راحتی و به سرعت شسته میشه
واقعا دیگه چی ازین بهتر؟؟؟
خدا همه جوانب رو برام در نظر گرفت و از همه نظر بهترینها رو بهم هدیه داد
من اگه میخواستم با عقل و درک خودم بشینم فکر کنم و ایده پردازی کنم، اصلا مگه به ذهنمم همچین ایده ای میرسید؟؟؟؟؟ اونم با این دقت و جزئیات
من تمام تضادهای قبلیم خیلی ناخوداگاه به خواسته تبدیل شد و به همین راحتی ورق برگشت
از لحاظ درامدی هم الان با چند تا بوفه باشگاه دارم به طور ثابت کار میکنم و مرتب بهم حجم بالا ۱۰۰ تا، ۲۰۰ تا سفارش میدن به جز سفارشات خرد ۱۰ عددی یا ۲۰ عددی که از افراد میگیرم
.
واقعا خدارو شکر صدهزاران هزار بار
من این مواردی ک از هدایتم گفتم رو هر روز به خودم میگم و هربار ک میخونمشون انگار برام تازگی دارن و هربار اشک شوق ب چشمم میاد و میگم خدایا تویی ک اینقدر بی نقص و دقیق هدایتم کردی و ایده رو بهم دادی مشتریها رو برام آوردی و قدم ب قدم ایدمو پخته تر و کامل تر کردی، حتما ازین ب بعدم هستی و بیشتر و بهتر هدایتم میکنی
خدایا من تسلیم تو هستم و با تمام وجودم بهت اعتماد دارم
این مسیر همون مسیر لذت و خوشبختی و سعادت و زنده گانی کردنه برام
همون مسیریه که ثروت نتیجه بدیهی و طبیعیشه
این رد پای طولانی رو از خودم به جا میذارم و مطمئنم به زودی خبرای بهتر و بزرگ تری از خودم بهتون میدم و این پازل هر بار کامل تر و زیبا تر چیده میشه و هر قسمتش به درستی سر جای درستش قرار میگیره مخصوصا با پیش بردن این دوره طلایی و شگفت انگیز
استاد عزیزم عاشقانه دوستت دارم و از خدا براتون بهترینها رو میخوام
.
با عشق
الهه
سلام الهه جانم
چقدر کامنت زیبایی نوشتی اشکم دراومد از خوشحالی و لذت
چقدر زیبا تکاملت را طی کردی
چقدر زیبا درسهای استاد را به صورت عملی اجرا کردی
واقعا از خوندن کامنتت این اول صبحی حسابی احساس خوبی پیدا کردم
راستش را بخوای من اومدم کامنت خودم را خوندم و بعدش به خدا گفتم خدایا می خوام یک کامنت عالی بخونم که حالم را خوب کنه که هدایت شدم به کامنت شما
چقدر لذت بردم
مثل اون داستانهای انسانهای موفق که از موفقیت های کوچیکشون می گن بعد می رسند به دستاوردهای بزرگ
من مطمئنم که به زودی اسم شما و برندتون در گوگل سرچ می شه
و همونطور که خواسته خودتون هست یک برند موفق می شوید که هم در ایران هم در خارج از ایران بنام می شوید
چقدر ازتون یاد گرفتم و چقدر الگوی خوبی هستید برای ما که مثل شما در مسیریم
من از شما یاد گرفتم که مسیر هدایت الهی را بنویسم تا مسیر تکاملم را بفهمم
الان منم در مسیر همین هدایت الهی هستم و دوست دارم کسب و کار شخصی خودم را داشته باشم و مطمئنم به زودی این اتفاق برای من هم می افتد چون نشانه هاش را می بینم و مسیری که همونجور شما گفتید خداوند انسان را به مسیری می برد که در آن آموزشهایی است و مدارکی است که در زمان مناسب بدردت می خورد
بازم ممنون بابت کامنت زیبا و پربارت که هر لحظه خوندنش منو با لذت همراه کرد
همیشه بهترینها براتون باشه
مرضیه
سلام الهام عزیز من هم مثل قبلا شما کار کیک خانگی میکنم و ساکن اصفهان هستم و خیلی هدایتی به کامنت شما هدایت شدم قطعا پاسخی بوده به سوالات من و تضاد هایی که من هم مثل شما و همه همکارامون بهش برمیخوریم کامنت شما دقیقا حال این روزای منه و جواب تمام سوالات من بود این که گفتی چقدر دوره عزت نفس بهت واسه پرزنت کارت کمک کرد من رو مطمعن تر و مصمم تر کرد واسه کار کردن رو عزت نفسم و خریدن دوره تاثیر گذار عزت نفس،منم مثل شما روانشناسی ثروت رو دارم ولی بهتون تبریک میگم بخاطر این ایمان و پشتکار و این حد از عملگرایی قطعا شما کارخونه خودت رو میزنی اگه با این فرمان جلو بری و چقدر ازت سپاسگزارم که انقدر با جزییات مسیرت رو توضیح دادی و خدا میدونه که این مسیر کاری و این تضادها و این خواسته ها که از دل تضادها بیرون اومدن مسیر خیلی ها مثل منه که به لطف پروردگار هدایتگر اومدم و جواب سوالات و تضادهایی که توی کار مثل شما بهش برخوردم رو گرفتم،واستون آرزوی موفقیت میکنم الهام جان😘😘
خیلی زیبا بود الهه عزیز واقعا از بند بند کامنت لذت بردم ممنون از اینکه ثبتش کردی و به حال خوب بچه های سایت اضافه کردی
خوشحالم برای موفقیتت و امیدوارم یروزی به زودی بتونم از سایتت پیجت کوکی آنلاین بخرم
وقته کارمند بگیری که سفارشات زیاد توراهن
سلام و درود خدا بر شما دوست عزیزم
از خواندن کامنتت فوق العاده لذت بردم
از برنامه ریزی بدون عیب و نقص خداوند غرق لذت شدم
وااااااای خدایاااااا
تو پاسخ میدی
و انقدررررررر دقیق!!!
بخاطر ایمانت دوست گلم بینهایت بهت تبریک میگم
مرسی که نوشتی
و از نعمت ربت گفتی
و بر ایمان ما افزودی
خداروشکر
خداروشکر
خداروشکر
سعادتمند در دنیا و آخرت باشی
سلام اکرم عزیزم
صبحم رو با خوندن پاسخت شروع کردم و چقدر نشانه خوبی بود برام از ایمان از اینکه خداوند پاسخ میدهد و دقیق هم پاسخ میدهد..
مرسی از تبریک و تحسینت عزیزم
هر روز دارم حضور خدا رو بهتر و بیشتر نه فقط تو بیزینسم بلکه تو کل زندگیم حس میکنم
کافیه تسلیم باشم تا ببینم چطور هدایتم میکنه ب صراط مستقیم…
و تمرین باید کرد تسلیم بودن را…
عاشقتم ممنون ک برام نوشتی😍
در پناه خدا
سلام الهه جان
دمت گرم کلی لذت بردم و کلی حال کردم
هنوز طعم اون کوکیهایی که آوردید خونمون زیر دندونامه…
چقدر لذت بردم چقدر حال کردم
چقدر آموختم چقدر یادگرفتم از این همه شجاعت و ایمان و اعتماد بنفس و ایمانی که عمل آورده و البته که پاسخ خداوند هم همیشه مثبته و ان علینا للهدی رو هر لحظه داره اجرا میکنه…
من مطمئنم که شما با اون شخصیت و اعتماد بنفس بالایی که دارید موفق و پیروز خواهید شد انشالله…
آرزوی بهترینها رو براتون دارم…🥰
سلاااااام آقا میثم عزیزززز
نمیدونید چقدر خوشحال شدم وقتی اسم شما رو در پاسخ هام دیدم
خدارو شکر برای وجودتون
خیلی دلتنگتونم از همینجا اعلام میکنم
ممنونم از تحسینتون از خدا میخوام هر روز با ایمان تر و عملگرا تر باشیم و هر روز در حال ساختن باورهای قدرتمندکننده و درست که رمز پایداری نتایج و حال خوب همین باورهای درسته
بیاید پیشمون
در پناه خدا باشید
سلام الهه جان تبریک میگم بخاطر شجاعت و عزت نفس بالایی که داری.شرایط منم تقریبا مثل شماست منم فوق لیسانس از یه دانشگاه خوب دولتی ولی علاقمند به کار خیاطی که بخاطر کمبود عزت نفس و حرف مردم میترسم تو دل این کار برم و بر ترسهام غلبه کنم امیدوارم خدا بهم کمک کنه و با ایمان قدم اول رو بردارم .سرگذشت شما دوست عزیز خیلی بهم کمک کرد برای شروع حرکت به زودی میام اینجا و مثل شما مراحل تکامل و هدایتمو برای دوستای دیگه توضیح میدم..
سلام گل سرخ عزیزم
ممنونم از پیام و تحسینت عزیزم
نادیده گرفتن حرف مردم و رفتن در دل ترس ها و تحقق خواسته های قلبیمون فقط و فقط لازمه ش داشتن عزت نفس هست
عزت نفس واقعا واقعا پایه و فونداسیون بنای وجود ما و آرزوهای ماست
پیشنهاد میکنم از دوره طلایی عزت نفس استفاده کنی
و اینکه میخوام بگم وقتی تو در حوزه علایقت هرچی که هست حتی چمن زنی! به موفقیتهای بزرگ و درامدهای میلیاردی میرسی و حتی شهرت و اعتبار خیلی بالا(که همه و همه با داشتن علاقه +باورهای درست به راحتی قابل تحققه)، اون موقع همون مردم یا حتی نزدیکان تو که از رفتن به این مسیر منعت میکردن یا تو فکر میکردی که اگه بری منعت میکنن، اونقدر بهت افتخار میکنن و تورو برای هم مثال میزنن ک سد ذهنی خیلیهاشون شکسته میشه و اونوقت تو حتی باعث گسترش جهان میشی
چرا که اونها هم باور میکنن ک میشه و قدم برمیدارن و ب میزان باوراشون ب نتایج خوبی میرسن
امیدوارم خیلی زود (در بهترین زمان) بیای و از نتایج خوبت بنویسی
راستی میتونی اسم و فامیل حقیقیت رو به صورت کامل بنویسی تا اونموقع بتونم بشناسمت
در پناه رب جهانیان فرمانروا و اختیار دار هممون باشی
سلام الهه عزیز
سلام الهه شجاع
سلام الهه با ایمان
سلام الهه قوی
سلام الهه هدایت گر
سلام الهه موفق
که همیشه فعال بودی و دست به هر کاری دست زدی موفق بودی
چقد تحسینت میکنم برای شجاع بودنت
چقدتحسینت میکنم برای خالق زندگی بودنت
چقد تحسینت میکنم برای شناخت زیبات از سیستمی بودن جهان و عمل ب قوانین جهان و حرکت کردن نه حرف زدن بلکه حرکت کردی
چقد تحسینت میکنم برای حرکت کردنت
پاداش جهان برای حرکت کننده هاست و درها بهتری باز خواهد شد
هزاران تحسین برای تویی که حرکت کردی حتی شیرینی ب باشگاه بردی و نتیجه شجاعتت ایده جدید بوده
من از نه صب تا چهار ظهر توی سایت بودم و روی باورهام کار میکردم خداروشکر با ازادی زمانی مالی که دارم
و داشت خابم میبرد که هدایت شدم ب این کامنت زیبات و چقد انرژی گرفتم الان اومدم پیاده روی کنم اینقد انرژی گرفتم
و همه دوستانی که از کامنتت انرژی گرفتن مطمئنن جهان این انرژی بهت برمیگردونه
ممنونم ازت برای دوساعت وقتی که گزاشتی این کامنت نوشتی
کلی باور در ذهن من ساختی که میشود بخدا میشود بابد ایمان داشت و حرکت
نکته خیلی مهمی که گفتی باور فراوانی و مواد قندی که بیشترین مصرف الان در بین مردم داره
من قبلن سوپر مارکتی داشتم و اینو لمس کردم
و هر روز درخاست مشتریا یرای چیز شیرین بیشتر و چه بهتر همه از تو میخرن چون داری ب بهتر شدن جهان کمک میکنی و مولد هستی
بی نهایت کامنتت زیبا بود
خداروشکر هدایت شدم ب این کامنت زیبا
مطمئنم نتایجت عالی تر خواهد شد و باز برامون خواهی نوشت
آرزوی
سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله برات دارم
سلام امیر عزیز و مهربان
امیدوارم حالت عالی باشه
واقعا ازت ممنونم بابت تمام ابراز لطف و محبتت و چقدر من خوشحال و خوشبختم برای بودنم در این خانواده صمیمی و مهربون ک واااااقعا دوستی و صمیمیت و هم خانواده بودن به هم خونی نیست به همفرکانسیه….
چقدر خدارو شکر میکنم ک آزادی زمانی دارید و این بازم فکت خوبیه برای ذهنم که پس اگه امیر تونسته منم میتونم آزادی زمانی مکانی و مالی داشته باشم
خدارو شکر ک تونستم منشا اثر باشم و انگیزه ای در دوستانم ایجاد کنم
ضمنا خواستم این خبر خوب رو هم بدم که تقریبا 1 ماهه مجوز بهداشت مشاغل خانگی رو برای محصول ارزشمند و خوشمزم گرفتم و دارم با سوپر مارکت ها و فروشگاه های شهرم کار میکنم و هر روز محصولمو به مغازه های بیشتری معرفی میکنم
شاید در شروع برام سخت باشه که هر روز هم تولید دارم(اونم ب صورت تماما دستی) و هم بازاریابی و فروش و ب طبع نه شنیدن ها از برخی مغازه ها
اما مدام ب خودم میگم این تازه شروعشه
باید ادامه بدی و ایمانت رو نشون بدی تا آسان بشی برای آسانی ها
البته همین الانم ب اندازه مدار الانم مرتب هدایت میشم
انقدر هدایتها زیاده که واقعا از نوشتنشون توی دفترم غافل میشم بس که هر روز اتفاق میفتن
هرچقدر دارم روی باورام بهتر کار میکنم خصوصا دوره ثروت، دارم شرایط رو ب شکل دلخواهم تغییر میدم
ایده های خداوند حرف نداره…کافیه عملگرا باشیم
بازم ممنونم ک برام نوشتی
در پناه فرمانروای جهان باشی
الهه
خانم سوادکوهی عزیز
واقعا بهتون تبریک میگم
چقدر خوب و کامل و با جزئیات نوشتید
چقدر قشنگ مسیرو طی کردید
موفقیتهای بزرگتر در حوزه صادرات محصولتون مثل روز برام روشنه
الحق که قانون و خیلی خوب درک کردید و اجرا کردید
موفقیت مبارکتون باشه عزیزم
سلام الهه جان
چقدر خوشحالم به کامنت تاثیرگذارت هدایت شدم .
برات آرزوی بهترینهارو دارم و تحسینت میکنم که پر قدرت ادامه دادی و علاقه تو پیدا کردی و الانم داری کسب درآمد میکنی به امید بزرگ و بزرگتر شدن و کارخونه دار شدنت دوست عزیز
منم تقریبا 2سال هست که کار مورد علاقمو پیدا کردم و امسال خیلی دارم روی کسب مهارتم کار کردم . انقدر مهارتم زیاد شده نسبت به همکارام ولی متاسفانه اصلا ازش نمیتونم اونجور که دوست دارم پول در بیارم و پایدار نیست .
میدونم که باورهای غلط زیاد دارم . حتی اصلا نمیدونم چه قدمی باید بردارم .
ولی تو کامنتت اینکه گفتی خودت حضوری میرفتی و کارتو تبلیغ میکردی خیلی خوشم اومد و حتی اونجایی که گفتی خیلیا نمیخواستن یا میگفتن قبلا توضیح دادی و حتما آدم تو اون موقعیت معذب میشه ولی مهم اینه که جلو رفتی و ادامه دادی .
منم حتما باید کارم رو برم و تبلیغ کنم مطمانم اگر اون آدمها حتی وارد پیجمم نشن خدا خودش برام مشتریها و قدم های بعدی رو میفرسته .
برای خدا مهم اینه که من با عزت نفس جلو رفتم و ادامه دادم .
یه ایرادی که دارم خیلی چیزارو میگم نه اگر اینکارو کنم یه آشنا یا یکی از دوستا و همکارا بفهمن کلی مسخرم میکنن .
الان اینم یعنی حرف دیگران برام مهمه .
باید خیلی روی خودم کار کنم و پیوسته قدم بردارم .
ممنون که وقت گذاشتی و تجربه تو گفتی و این باعث میشه که در ذهن منطقیمون جا بیوفته که ما هم میتونیم .
خدا همه مارو دوست داره و هدایتمون میکنه .
به امید امتحان کردن کوکی های خوشمزت :)))))
موفق باشییی
با سلام به الهه عزیز من از کامنت شکا بسیار لذت بردم از این همه ذوق وشوق و هدایت حالم خوب شد این همه لذتی که از کارت میبری واقعا کیف کردم منم چقدر دلم خواست از این شیرینی خوشمزه شما بخورم عزیزم رد پایی بسیار عالی ازت خودت جا گذاشتی تو این چند ماه که گذشته حتما لولهای بالاتری رو رسیدی لطفا باز هم برامون بنویس
برات آرزوی موفقیت میکنم عزیزم
سلام و با آرزوی سلامتی و شادکامی
به الهه عزیز
اول کامل در عقل کل از کامنت خانم کیانی فر
که خیلی هدایتی بهش رسیدم چون دوست داشتم ببینم همسر سید علی رو که در مورد آشنایی یشون خونده بودم
بماند
رسیدم به کامنت شما در عقل کل
که بعداز اون همه خوندن
اومدم از طریق لینک هم اینجا رو خوندم
و چقدر لذت بردم از کامنت عالی شما
هدایتهای خداوند عزیزم
در کارهای شما
و چقدر با عشق و حوصله فراوان کامنتت رو خوندم
من از هر کامنتی که لذت ببرم
نمیتونم زیرش پاسخ نزارم
چون الحق که باید ادا کنم این لذتم رو به اون شخصی که این کامنت رو با عشق و کیفیت بالا
نوشته و فرکانسش به من منتقل میشه
خیییلی لذت بردم از اونجا که گفتی بهت پیام دادن که دیگه نیا و عکس العمل تو رو دیدم و خوشحال شدم
چون تجربه کردم بعد از کار کردن روی خودم
و خیلی از جاهای دیگه کامنتت که به شخصه خیلی لذت بردم و استفاده کردم
برات انرژی های فوق العاده عالی از همینجا ارسال میکنم
و دوست دارم به جاهایی برسی که در هدفهات نوشتی
طول عمر با عزت از خدا برای شما آرزو دارم
سلام دوست عزیز. چقد لذت بردم از کامنت زیبایی که نوشتی وچقد لذت بردم از اینکه وقتی درخواست کردم دقیقا بعد چند لحظه خداوند به همین واضحی منو هدایت کردبه کامنت شما که دقیقا من هم الان تو مسیر قبلا شما بودم وامروز که روز جمعه اس و من ساعت 9از پای سیستم بلند شدم واینکه من هم چند وقتی هست حدودا دوسال که دارم فارکس کار میکنم وامروز که دیگه خیلی خسته شده بودم هرچند که از خیلی وقت پیش قلبم بهم میگفت که این کاری نیست که تو بهش علاقه داری فقط به خاطر پول هست که داری ادامه میدی ولی من بهش گوش نمیدادم ولی امشب دیگه با صداشو بیشتر احساس کردم وگفتم واقعا این کاری نیست که من عاشقش هستم که اگر درآمد هم نداشته باشه باز من بخوام انجامش بدم وبا خودم گفتم نه این کار برا من نیست وهمون موقع تصمیم گرفتم که برم ودر مسیر علاقه ام حرکت کنم و در حین خواندن کامنت زیبای شما هدایت های زیادی رو دریافت کردم که از همین فردا دنبالشون میرم واز شما دوست عزیز واستاد عزیزم هم بی نهایت سپاس گذارم.خدایا شکرت که بازم هدایتم کردی
سلام الهه عزیز
من نمی دونم چجور خدا هدایت کرد به کامنت شما اما مطمعنم نشونه است برای من بعد از یکسال آموزش دیدن فارکس نه برای علاقه برای پول ساختن احساس خستگی درونی عمیقی کردم که واقعا تلاشم زیاده اما چرا نمیشه !
نه اینکه جا بزنم حس میکردم این شرک که من منتظرم فارکس منو پولدار کنه و ….همه چی گذاشتم کنار و سپردم خودم به خدا که من رو هدایت کنه به هر طریقی که میتونه به سمتم علاقه ام حتی اگه تا آخر عمر جوابی نگرفتم ولی منتظر پاسخ میمونم تا هدایتم کنه و این کامنت شما برای من نشانه بود که هدایت میکنه نگران نباش صبور باش توکل کن جواب ها به تو گفته خواهد شد اون آگاهی مطلقه و تورو از خودت بیشتر میشناسه
شاد و سلامت باشی :)
سلام الهه عزیز
همیشه این که افراد خیلی بسته بدون اشاره به این که چه کاری انجام می دن از رشد و پیشرفتشون می نویسند و بعد از خوندن کامنتشون تازه هزار تا سوال جدید تو ذهنم درست می شه برام ناخوشاینده.
اما شما چقدر دقیق، چقدر ظریف با همهء جزئیات از مسیرتون گفتین.
چقدر لذت بردم از خوندن مسیری که طی کردین.
چقدر برام جذاب بود از نکته های مهمی که از باورهاتون بیان می کردین و اون جمله خوب خانم شایسته، که منم الان نوشتمش.
خواستم ازت تشکر کنم که وقت گذاشتی و همه این مسیر را نوشتی.
چراغ های زیادی را در ذهنم روشن کردی. چرا که منم سه ساله در شغلی هستم که نه بهش علاقه ای دارم و نه برام درآمد آنچنانی داره . دائم از خدا درخواست هدایت دارم.
ازتون ممنونم.
شما را لایک می کنم که مسیرتون را دنبال کنم و موفقیت های بیشتری ازتون ببینم.
موفق و پیروز باشید.
سلام خدمت خواهر عزیزم…بخدا نمیدونم چطوری از این همه مهربانی و لطفی که داشتین و این آگاهی ها رو که بسیار برای من هم الهام بخش بودن به اشتراک گذاشتین تشکر کنم، و این همه نور وارد قلبم شد و این آرامش و اطمینان که با توکل به خداوند من هم میتونم ثروت سازی کنم… و اینکه اینقدر وقت گذاشتین و این حجم از آگاهی رو منتشر کردید و من رو به گریه انداختید… ممنونم هر جا هستین رو به رشد و همیشه در سلامت و سعادت باشید
به نام خداوند هادی و راهنما و هدایتگر
سلام الهه جان
نمیدونم الان تو چه مرحله هستی ولی مطمعن هستم با هدایت خدا بهترین کار آفرین خودت شدی
بهت تبریک میگم
اینکه دنبال علاقه رفتی ایول دوست من
اینکه به خودت نگفتی با مدرک مهندسی اونم تو دانشگاه دولتی تهران برام افت داره بدم شیرینی پزی و کارت رو شروع کردی بهت تبریک میگم
بهت تبریک میگم با توکل و قدم قدم پیش رفتی
بهت خدا قوت میگم که چه خوب از مسیر نوشتی و من فقط لذت بردم و ایده اومد
دوست من واقعا لذت کار چیز دیگه هست و بس و من فقط خوشحال از اینکه میتونیم خالق باشیم هستم
خدایا شکرت بابت همه چیز
خداوند هر لحظه روشنگر راه و مسیرت باشه
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
به نام خدای هدایتگرم و درود به همه عزیزای دلم
وقتی که استاد داشت می گفت از هدایت های زندگیتون برام توی کامنت بنویسید اول با خودم گفتم که مگه من چه هدایت بزرگی دارم، هنوز اونقدر زیاد مثل دوستان عزیزم که نوشتن توی کامنت ها هدایت نشدم، اما بعدش احساسم بهم گفت که بابا این همه خدا تو رو هدایت کرد، با این سن کمی که داری چه الهام هایی که بهت نشده، شاید مثل دوستانم که توی کامنت ها نوشتن زیاد بزرگ نباشه ولی من رو به مسیر های فوق العاده هدایت کرده اون هم با این سن کم که تازه در مدت کمی فهمیدم احساس قلبی و هدایت و حرف زدن با خدا یعنی چی؟
از همین هدایتی که الان بهم الهام شد می خوام بگم، احساس استرس داشتم طبق عادت گفتم بیام داخل سایت یه چرخ بزنم تا حالم خوب بشه و آرامش بگیرم، بعد وقتی وارد سایت شدم تصمیم گرفتم از قسمت عقل کل سوالی که ذهنمو درگیر کرده بود سرچ کنم تا ببینم دوستانم چه پاسخ هایی دادن، با کامنت خانم الهه رو به رو شدم که بسیار کامنت دوست داشتنی بود و علاوه بر اینکه احساس من رو خوب کرد، بهم آموزش های خوبی هم داد، این کامنت الهه عزیز طولانی بود و برای ادامه لینکشو گذاشته بود که هر کس می خواست بخونه، وقتی لینک رو زدم هم به ادامه کامنت الهه هدایت شدم هم به این فایل استاد.
الان دیگه جواب تمام سوال های ذهنم که بهم استرس داده بود و باعث بوجود امدن احساس بد در من شده بود رو فهمیدم. من به لطف الله یکتا هدایت شدم به پاسخ سوال های ذهنم.
خدایا ممنونم و سپاسگزار که هر وقت دارم از مسیر خارج می شوم و به سمت نجواهای شیطانی می روم برای من یک نشانه می فرستی و من رو دوباره به مسیرم هدایت می کنی.
هدایت بعدی این بود که من امروز تمام موزیک های گوشیم که یکم احساس بدی می دن رو پاک کردم، این هم از استاد یاد گرفتم که هر چیز بی ارزش زندگیتون که بهتون احساس بد میده رو بی درنگ حذف کنید از زندگیتون. بله و الان هدایت شدم به این موزیک زیبای چاووشی که وقتی پلی شد اشک از چشمان من سرازیر شد به خاطر خدایی که همیشه حواسش به من هست.
شعری که برای من کار میکنه اینه؛هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
سلام الهه عزیزم.
من اصن عادت به خواندن کامنت های خیلی حد طولانی رو ندارم،کامنت شما هم که ماشاالله خودش ی شاهنامه بود بس که زیاد بود.
ولی آنقدر با ذوق خوندم و کنجکاو شدم که اصن متوجه طولانی بودنش نشدم و همش میخواستم ادامه داشته باشه و با خودم میگفتم نتیجه آخرش نوشته الان کارخونه تولیدشو دارم آنقدر که واستون ملموس هست این خواسته.
چقدر کیف کردم از هدایت خدا،چقدر لذت بردم از همت و اراده و صبر و پشتکار و ادامه دادنتون،
از اینکه خیلی پرو و جسور بودین در رسیدن و داشتن خواسته تون
از اینکه خستگی ناپذیری
از اینکه ناامیدی واستون معنایی ندارد
از اینکه چنان شور عشقی در شما فوران کرده که اصن تمام ترمزها رو ذوب میکنه
چقدر عمل گرا هستین،چقدر لذت بی نهایت بردم از کامنتتون ،واقعا همه چیز در کامنت شما هویدا بود و بیداد میکرد از ایمان از تعهد از توکل از اراده از عمل از یقین به رسیدن از بزرگ کردن ظرف وجودتون
از همه چیز…………..
بی نظیر بود
عاشقتم
سلام دوست عزیز
خیلی خیلی خوشحال شدم و لذت بردم از این همه رشد و تکامل و ایده هایی که بهت الهام شده
چه مسیر قشنگ و لذت بخشی داشتی
خط به خط کامنتتون با عشق خوندم و کلی لذت بردم انگار تمام این اتفاقات برای خودم افتاده
چقدر حس قشنگیه
چقدر احساسم خوب شد
چقدر باورهای قشنگی در من شکل گرفت
چقدر حال دلم عالی شد
دوست عزیزم منتظر نتایج های قشنگت هستم
بهترینها را از صمیم قلبم برات آرزومندم.
در پناه حق سالم و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی.
سلام از گچساران به اصفهان…. حالتون چطوره؟
امروز که مجدد کامنتتون رو خوندم یاد روزهایی افتادم که شده بودم یه آدم افسرده و از بز درآمدی همش تو خونه بودم و واقعا نمیدونستم باید چکار کنم برای درآمد بیشتر…
دقیقا این کامنت شما منو بلند کرد و بر به سمت رفتن به تک تک مغازه ها و فروش محصول خدماتی که تازه واردش شده بودم و این کامنت شما نقطه ی عطفی بود برای حرکت من…
واقعأ ازتون ممنونم خانم سواد کوهی
خیلی کامنت عالی بود
سلام الهه جان
اول ممنونم ازت که اینقدر قشنگ مسیرت رو توضیح دادی و خودش یک کارگاه «جمعبندی قانون» بود.
در رابطه با حوزه کاری شما منم خواستم یه الگویی بهتون معرفی کنم که البته احتمالا میشناسید
چند وقت پیش رفته بودم تو مترو دیدن یکی از همکارام، ایشون یک غرفه پیراشکی فروشی زده بود.
تو صحبت هایش گفت این برند« بابی دونات» مال دامادمون هست و این تنها شرکتی هست که تو تهران مجوز و استاندارد داره.
بعدش تعریف کرد که دامادمون اوایل یه مغازه پیراشکی نزدیک میدون انقلاب داشت و از اونجا کارو شروع کرد و کم کم آمد کارگاه زد که بیشتر دونات و پیراشکی بزنه
منم از قبل دم در همه سوپرمارکت ها این برند رو دیده بودم و تصور من این بود که این یک کارخونه عریض و طویله
اما اینجوری نبود
فیلم های خط تولید رو دیدم و همکارام تعریف کرد که این خط تولید رو خود دامادمون طراحی و اجرا کرده!
میگفت دامادمون همیشه نمایشگاه های صنعت و بسته بندی رو میره
حتی تو کشورهای دیگه
و از دستگاه های جدید الگو میگیره و میاد اینجا خودش تغییر میده و میگن براش درست کنن به قیمتی شاید ده درصد اون دستگاه خارجی
و اینجوری روز به روز کارخونه رو گسترش میده
و الان ماشاالله کل تهران و حتی شهرستان ها رو پوشش میده
و به صدها نفر مستقیم و غیر مستقیم خیر و برکت میرسه.
چه باوری بسازم که نتایج به شکل دلخواه من تغییر کنه؟؟؟
درود خداوند بر الهه آسمانی خداوند همیشه پشت و پناه و پشتیبان شما باشد بسیار عالی احسنت واقعا لذت بردم چه هدایتی
چه پیغام سروشی
و چه گوش شنوایی
جهان سراسر خیر و شادی است وقتی همه چیز دست اوست و ما باید فقط اعتماد کنیم
حسابی لذت بردم بارها خوندم و هربار بهتر و بیشتر یاد گرفتم
چه خوب بود گروه تحقیقاتی عباسمنش پیام شما را به عنوان پیام انتخابی قرار می داد در صفحه اصلی ولو خلاصه شده
هدف گروه تحقیقاتی عباسمنش بالا بردن سطح آگاهی و تجربه است که درسهای زیادی در این کامنت نهفته شده
چه هدایتی چه همزمانی؟!!! وای دیوانه شدم الهه عزیز واقعا متشکرم که وقت گذاشتی نوشتی و تجربیات واقعی نه فانتزی را در اختیار ما قرار دادی
خداوند یار و نگه دارت باشه انشاءالله
سلام استاد عزیزم خانم شایسته مهربان و همه اعضای سایت اولا بسیار بسیار سپاسگزارم بخاطر این فایلهای ارزشمندتون که همیشه اشک منو نه از سر ناراحتی بلکه از سر شوق در میاره و اینو تو ذهنم بارها و بارها مرور میکنه که خدا هست خدا هست خدا هست پس نترس بخند و قوی باش
در مورد تمرینی که استاد فرمودن *یکی از خواسته های من اومدن به شهر بزرگتر و زیباتر و تمیز تر از شهری که قبلا ساکن بودم بود ولی هیچ ایده ای نداشتم که چطوری باید بیام و چون من کارمند هستممیگفتن که انتقالی گرفتن از شهر کوچیک به کلان شهر معمولا موافقت نمیشه و نیاز به پارتی بزرگ داره ولی من موقعی که برای تفریح اومده بودم به اون شهر بهم الهام شد برو به اداره اون شهر سر بزن و برای انتقالی تقاضا بده در حالی که طبق قانون من باید اول موافقت شهری که اونجا کار میکردم رو میگرفتم ولی من به الهامی که بهم شده بود گوش دادم و رفتم به اون اداره ای که تو اون شهر میخواستم باشم و موقعی که داشتم در مورد درخواستم با معاون اونجا صحبت میکردم یکی از افراد کارگزینی اومد داخل و متوجه شد که من میخوام بیام اونجا گفت اتفاقا پست شما اینجا خالی هست و ما به شما نیاز داریم و همونجا در جا نامه منو زدن و موافقتشون را اعلام کردن و بعد اداره خودمون هم به طور معجزه آسایی قبول کرد و من بدون هیچ تلاش اضافه و به قول خودشون پارتی بزرگ اومدم به شهری که میخواستم
*در مورد خرید خونه هم این اتفاق برای من افتاد و من هدایت شدم به بهترین خونه برای خرید و بهترین زمان برای خریدن
*در مورد پیدا کردن آدرسها بارها هدایت شدم
*من همیشه علاقه به گرفتن عکس داشتم و دوست داشتم عکاسها ازم عکس بگیرن چون استایل قشنگی دارم همیشه کلی پول به عکاسها میدادم برای گرفتن عکس از من ولی یک روز به طور هدایتی رفتم جایی بعد یک عکاس بهم گفت چه چهره جذاب و استایل قشنگی دارید میشه مدل من بشید و الان کلی عکس دارم به صورت مجانی
*خیلی هدایتهای ریز و درشت هست مثلا هدایت شدن برای تعمیر بوق ماشینم به آدم کار درست و کار بلد که با مبلغ خیلی ناچیز و جا انداختن فقط یه قطعه کوچک درستش کرد در حالی که تعمیر کار قبلی میگفت خیلی هزینه بر است و باید کل فرمونت باز بشه و خیلی زمان براست
* حتی هدایت شدن به فایلهای شما در حالی که اون موضوع درست و دقیقا همون مسئله ای بوده که ذهنم را درگیر کرده
* هدایت شدن به دوره بینظیر قانون سلامتی و کلی مسائل منو حل کرد
* هدایت شدن به واضحی که هنوز که هنوزه الهام خداوند در مورد روابط با همسرم در گوشم زنگ میزنه و چقدر منو آروم کرد و روابطم را بهبود بخشید
*هدایت شدن برای شروع کار جدید که خیلی وقت هست که در خواست من از خدا بوده که دیگه کارمند نباشم هنوز اول راه هست انشالله میام از نتایجش با ذوق براتون میگم و ایمان خودم و بقیه را قویتر میکنم
در آخر روی شما استاد قشنگم و مریم شاییسته ام را میبوسم و قدران شما هستم که اصلا بزرگترین هدایت منهدایت به سایت و آگاهیهای شما بوده دوستتون دارم انشالله که همیشه سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید و بدرخشید مثل الماس دوستتون دارم
سلام سلام سلام به خدای فراوانی و آسانی ها که قراره خیلی طبیعی و عزتمندانه منو به خواسته هام برسونه 🥳🤩💃🏽🗽🇺🇸🧘🏽♀️
سلام به استاد و مریم عزیزم 🤗🥰 و همسفر های پایه 🙋🏽♀️🙂➕🌻
من چی شنیدم ، استاد قرار بود بیاد ایران
اما استاد خوب مون ایران نیست😉
نیاید هم ایران باشه ، به جاش ما بچههای سایت ، همون ۱٪ که از بدنه جامعه جدا هستیم و عزم مون رو جزم💪🏽 کردیم برای تغییر زندگی مون ، هم مدار استادمون هستیم برای دیدن زیبایی های آمریکای ثروتمند دوست داشتنی 🗽🇺🇸
ما بچه های سایت فارغ از موقعیت جغرافیایی مون ، با استاد و مریم عزیزم هم مدار هستیم و آگاهانه هر روز میایم و فایل میبینیم و 👣 میگذاریم 👏🏼👏🏼👏🏼
چقدر چقدر چقدر لذت بخش و شیرینه 🥲🥲🥲
با شروع این سری از سریال زیبای سفر به دور آمریکا 🇺🇸🗽 به خودم قول دادم که برای هر قسمت تحت هر شرایطی کامنت بگذارم 🙂
دمت گرم صحرا که تا به الان متعهد بودی به این قولت 👏🏼👏🏼👏🏼
خدا میدونه که چه اتفاقات خوبی تو راهه🥲🥲🥲
پیشاپیش از خدای خوبم خیلی خیلی تشکر میکنم
خدایا شکرت شکرت شکرت 🙏🏽💚🙏🏽💚
چند روز پیش جایی بودم که عزیزی برگشت گفت مشخصه اصلا پیگیر اخبار نیستی (با حالت 😳)
و من در پاسخ گفتم بله آگاهانه اخبار رو دنبال نمیکنم و بعد 🤐 کردم
به طرز عجیبی شور و شعفی در وجودم در جریانه و تا به همین لحظه همه کارهام به آسانی و راحتی در حال انجام شدنه…
هر لحظه از زندگیم پر از هدایت الله مهربانی هاست 🥲🥲🥲
من به اندازه ای که روی خودم کار کردم و توحیدی عمل کردم ، نشونه ها رو بهتر متوجه شدم…
من بعد از اون دورهمی فوق العاده 🥲 استاد و مریم عزیز در کالیفرنیای چهار فصل ، بیشتر باور کردم که میشود و ما حتما حتما به خواسته هامون میرسیم.
بله به خواسته مون میرسیم به آسونی و راحتی و خیلی طبیعی و عزتمندانه
منطق این باور هم ، اتفاقات سری قبل سفرمون بود که یک عالمه خواسته در من بوجود آورد و بعد آروم آروم نشونه ها از راه رسیدن🥲🥲🥲
من در اون شرایط مشغول به کار نبودم ، ولی در حال کار کردن روی خودم بودم و خیلی آگاهانه ورودی هامو کنترل میکردم و پیگیر هر قسمت سفر بودم و در بیشتر مواقع در حال تحسین زیبایی ها و شادی ها و فراوانی ها بودم…
و بعدش به جاهای خیلی خوب و زیبایی هدایت شدم ، ولی مهم تر از اون ، به کار مورد علاقه ام هدایت شدم که نشونه اون دعوت شدن خیلی آسون و راحتم به یک کنفرانس بین المللی در مجمع جهانی در آمریکا🇺🇸 بود…
قبل این کنفرانس ، موضوعات مورد علاقه ی خودمو گاهی بهش فکر میکردم و در حد مطالعه سطحی بود نه داشتن رویا و خواسته…
بعدش یک سری نشونه اومد و گفتگوهای خوبی هم صورت گرفت….
و بعد به دیدن یک ویدیو در یوتیوب هدایت شدم و خودم رو در اون فضای آموزشی کنار بچه ها میدیم🥲🥲🥲
اینو خیلی خوب یادمه که اون مدرسه در شهر زیبای تمپا بود🥲🇺🇸🗽
و بعد چند روز ، مدیر مدرسه ای خارج از کشور با یکی دوستانم که از دستان بینظیر الله مهربان بود یک جلسه آنلاین رو هماهنگ کرده بود که همزمانی داشت با کنفرانس بین المللی ما
این مسیر زیبای توحیدی موجب کسب یک عالمه تجربه های ناب ناب ناب شد…
و بعد اون سفر توحیدی خارج از کشور در اسفند ۱۴۰۰ 🥲🥲🥲
خدای من اسفند ۹۹ نشونه ها و همزمانی ها اتفاق افتاد و من اسفند ۱۴۰۰ در همون لوکیشن فوق العاده کنار یک عالمه بچه بودم 🥲🤹🏽♀️🧑🤝🧑👶
تازه اول راه هستم و در حال سپری کردن مسیر زیبای تکامل…
خدای خوبم تنها تو را میپرستم
و تنها از تو یاری می جویم
منو هدایت کن به راه مستقیم ، راه کسانی که به آنها نعمت داده ای…
راهی پر از زیبایی و ثروت و فراوانی و عشق و آرامش
الهی آمین 🙏🏽💚🙏🏽💚
🗓️ بماند یک 👣 در ۲۷ذابان ۱۴۰۱ ، ۱۸ نوامبر ۲۰۲۲
سلام استاد عزیزم
چی بگم که الان چقدررررر خوشحالم…اول صبح که فایلتون رو دیدم سریع دانلود کردم چون عاشششق این مبحثم و وقتی گفتید تمرین، با اینکه هنوز تو مدار کامنت گذاشتن به صورت جدی نیستم اما گفتم حتمااا حتما میام و براتون تعریف می کنم و برای دوستان خوبم توی سایت تعریف می کنم. تعریف می کنم براشون و از هدایت هام می گم… می گم که چطور الله مهربانی ها تماااااام این مدت که من فقط تصمیم به تغییر گرفتم چطووور منو هدایت کرد و در ها رو باااز کرد و اتفاقات و شرایطی رو جلویی پای من آورد که جز خوبی و خیر من راه دیگه ای نداشته باشم…. به خداوندی خدا الان ایننننقدرررر حالم خوبه که نمی دونم چی بگم و چطور تشکر کنم… الهی به امید تو الهی کمک کن بتونم از اول این داستان رو برای دوستان عزیزم در این سایت تعریف کنم الهی شکرت
از دی ماه پارسال برای من تضادی رخ داد که به شدت من رو بهم ریخت. در روابط دوستانه بود و من به تازگی به شهر جدیدی مهاجرت کرده بودم و باید همه چیز رو در زندگیم از نو می ساختم…کسی رو نمی شناختم و باید کارم رو هم از ابتدا شروع می کردم و در کنارش هم این تضاد… شروع کردم… می دونستم که قبلا اشکالم این بود که خیلی روی ناخواسته ها تمرکز می کردم و خدا رو شکر نمی کردم…پس شروع کردم به شکرگزاری…دقیقا همون تایم تو اینستاگرام یکی از مدرسان موفقیت چالش 18 روز شکرگزاری گذاشته بود که سعی کردم شرکت کنم. میگفت تا ذهن میاد نجوا کنه ذهنتو ببند به شکر گزاری.. منم همین کارو می کردم. حتی سر کار و دوره هایی هر 15دقیقه یکبار سرکار سه تا شکرگزاری توی دفترم می نوشتم طوریکه مدیرمون گاهی می اومد تو اتاقمون می پرسید:”کتاب می نویسید؟!” ولی من ادامه می دادم و همین نوشتن ها چقدررررر حااال منو بهتر کرد…
بعد کم کم تصمیم گرفتم استاد رو با جدیت بیشتری دنبال کنم اما اونقدرررر مدارم دور بود که بعد از چند فایل ذهنم خیییلییی بهم می ریخت و مقاومتتت شدیدددد داشت و برای همین ول می شد… رسیدم به سال جدید… باووورتون نمی شه… یه سری اهداف برای سال جدید نوشتم… الان می گم خنده م میگیره که چقدرررر اهداف ساده ای بودن ولی خب…بهر حال من شروع کردم و یه قولی به خودم دادم!!!! که اگر بتونم یک ماه از “روز شمار تحول” فقط فایلاشو گوش بدم یه محصول برای خودم بخرم…بااااورتون نمی شه من فایلا رو گوش مدادم و هیییی تغییر پشت تغییر در زندگیم رخ می داد…اصلا مدیرمون که فرد بسیااار سخت گیری بود با من به شدتتت متفاوت برخورد می کرد و اونقدددر با من نرم خو بود که همکارانی که داشتم و 10 سال بود که پیشش کار می کردن حیرت زده بودن که چرا با اونا این رفتار رو نداره خلاصهههه…از پروژه هایی که فقط به من می داد، فقط منو می برد سر پروژه ها و اضافه حقوق و… اما…یه روز نشستم گفتم خدایا من چکاری انجام بدم؟ کاری که سود داشته باشه و باهاش کسب و کار خودمو شروع کنم و… اون عزیزی که در اینستاگرام چالش 18 روزه گذاشته بود گفته بود روزی 1 ساعت با خدا خلوت کنید، سکوووت و هیچ کاری نکنید…این مورد یکم برای من دشوار بود اما یه روز که کسی خونه نبود فرصتش برای من پیش اومد و من نشستم و سکوت کردم و با خدا خلوت کردم و خدا گفت فلان سنسور رو بساز!!! گفتم خدایا هیییچ ایده ای ندارم و اون گفت کاریت نباشه قدماتو بردار هدایت می شیییی….
به خداوندنی خدا به مسیری هدایت شدم که قبل از اون نمی دونستم اصن برای این کار وجود داره و سنسور رو طراحی کردم با دقت بسیار بالا و هزینه بسیار کم…حین ساختنش مدیرمون بهم گفت فلان مشتری خیلی قدرمون دوساله که بهم میگه این سنسور رو بساز و من بهش گفتم نمی شه!!!! ای خدا الان خنده م می گیره!!!! اون زمان که بهم گفت گفتم خدایا حرفش نه منو ناراحت کرد نه خوشحال… من انجامش می دم چون تو بهم گفتی…دقیقا هفته پیش همکاراشون تو جلسه بهم گفتن ما همچین سنسوری باید به دستگاه مون متصل داشته باشیم ای خدا خنده م میگیره!!!!
خلاصه…من هی هدایت می شدم و البته که هر روز روی باور هام کار می کردم و فایلا رو گوش میدادم و هر زمان که باور مناسبی پیدا می کردم یادداشت می کردم و مرور یا حتی باگ ها و باور های اشتباهم رو پیدا میکردم روی اصلاحشون کار می کردم طوریکه در کمتر از یکسال همه بهم میگفتن تو چقدرررر تغیییر کردیییی!!!! سرکار برای حل مشکلاتم می گفتم خدایا تو هدایت کن و از کسی نمی پرسیدم و به خداوندی خدا هدایت می شدم… ذهنم مسخره می کرد که “مگه خدا الکترونیک بلده؟!” ولی خدایا فقط من و تو می دونیم به خداوندی خدا هدایت می شدم، می گفت اینجا رو کلیک کن! این کلمه رو جستجو کن و به خداوندی خدا در کمتر از یکسال به جایی رسیدم به من به همکارانم مشاوره میدادم و حتی مدیرمون منو می برد برای آموزش به افراد سازمان های دیگه…آره خداجون آره…می خوام بگم خداااا بود که مرتبه من رو بالا برد… به من عزت دا که عزت همه از آن خودش هست… ای خدا… خداجونم شکرت… چی بگم آخه…روابطم عالی شد عاللیییی منی که نمی تونستم تو روی پسرها نگاه کنم حالااا اونقدررر راحت با هم صحبت میکردیم و اونا اونقدررر راحت با من حرف می زدن که هیچ کس حتی خودمم باورم نمی شد… هر وقت تو روابطم تضادی پیش می اومد می رفتم کار می کردم روی خودم و حساااابی باگ ها رو درمی آوردم و اصن بعضی وقتا می دیدم خدا خودش اون آدما رو اصلاح کرده و اونا می اومدن معذرت خواهی اصن باور نکردنی خلاصه… رسیدم به فایل “سه برابر کردن درآمد” استاد… اوف عجب فایلی بود… تعهد رو دادم و باز هم کار کردم. هنوز یک سال من تمام نشده اما حقوقم افزایش پیدا کرده و هنوز هم سعی می کنم با حال خوب ادامه بدم…یه روز فایل “فقط روی خدا حساب کن” استاد تو فایل های روز شمار اومد منم فایلا رو صبح ها موقع صبحانه خوردن و آماده شدن برای رفتن به سرکار گوش می دادم و بعد سرکار هر زمان که می تونستم می اومدم نظرات اون فایل رو به صورت امتیاز مرتب می کردم و می خوندم و دیوااانهههه می شدم!!!! اون روز من خیییلییی یاد گرفتم از اینکه شرک نداشته باشم اما شبش هنوز برام سوال بود که اصن ایمان و توکل یعنییی چییی و بعد ای خداجونم چی بگم… یه فایل برام نوتیفیکیشن اومد از یوتوب که “ایمان و توکل” ای خدا الان می فهمم که واااقعا وقتی سوالی داری خدا همون موقع جواب میده اگه تو مقاومتی نداشته باشی یا روزی که می گفتم خدیا آخه من چجوری قرآن بخونم به خداوندی خدا گفت برو تو عقل کل تا رفتم اصلا معرفی اپلیکین قرآنی بود اسم تاپیک من حتی نرفتم تو جستجو اصن اون موقع اوایل کارمم بود و نمی دونستم سایت چجوریه و بعد… خلاصه هر روز هم ایمانم بیشتر می شد و هم کم کم و کوچولو کوچولو می فهمیدم جهان چجوری کاار می کنه و خدایا اصن یه اتفاقاتی می افتاد که معنی حرفای استاد در مورد فرکانس و همه چی رو بهتر می فهمیدم اصن می رفتم یه جاهایی یه انسان های ثروتمند یا مغازه های ثروتمند رو می دیدم و بعد می اومدم برای همکارام که سال ها تو همین شهر زندگی کردن تعریف می کردم که همچنین جایی وجود داره و اونا با تعجب می گفتن با اینکه بار ها رفتیم اونجا ولی همچنین چیزی ندیدیم و من تازه معنی حرف مریم جان شایسته رو درک می کردم که ما تو مدار های مختلف زندگی می کنیم نه شهر های مختلف و …خلاصه همزمانی های مختلفی برام رخ میداد و مثلا از خدا پول می خواستم فرداش پول می اومد یه انسان هایی می اومدن تو زندگیم که دقیقا ویژگی هایی که من می خواستم رو داشتن و بعد…هر بار که موانع ذهنیم برطرف می شد اصن اتفاقات به صورت “خود به خود” که استاد میگن پیش می اومد هدایایی دریافت می کردم که مثلا یک روز قبل بهشون فکر می کردم هدایت می شدم به جاهایی که چیز هایی که می خواستم رو داشتن بدون اینکه من خبر داشته باشم، خطوط اتوبوس به راحتی سر راهم می اومدن اونم تو شرایطی که همه می گفتن خط ها دیر میان و …به خدا می گفتم من نمی دونم!!!! حقوق منو برسون به فلان قدر و ماه بعد بدون اینکه من بگم به بالاتر از اون می رسوند، اطرافیانم اصن تغییر کردن و مثلا پدرم دست و دل باز تر شده بود و فعال تر… تو همین مدت با مادرم به سفری غیر منتظره رفتیم که برنامه هیچی شو نریخته بودیم و اونقدر در این سفر همه چی هدایتی شد: از افرادی که سر راهمون قرار گرفتن که بی چشمداشت کمکمون میکردن از امکاناتی که دریافت میکردیم مثلا بجای اتاق معمولی به ما اتاق VIP میدادن همه جا، همه دستی از خداوند شده بودن تا بهترین تجربه رو داشته باشیم، می خواستم برم کلاس رانندگی، همون موقع که تصمیم می گیرم کلاس رانندگی میاد دقیقا جفت محل کارم و من بدون اونکه بدونم بهترین مربی آموزشگاه که وقتش پر هست بهم میدن و بعد ها از بقیه می شنوم که ایشون بهترینه و یا زمانی که تصمیم گرفتم سایتم رو راه بندازم و مدام به تضاد می خوردم و از خدا خواستم کسی رو بیاره سر راهم که دوستم باشه و بتونه منو راحت راهنمایی کنه و خدا هدایتم کرد یک روز برم جایی و دقیقا اون دوست رو ببینم و اون شخص همونی باشه که باید و هدایتم کنه…
خیلی کامنتم طولانی شد اما خواستم برای دوستانم تعریف کنم که چقدررر تو این مدت کم، ازشون یادگرفتم و دوست دارم براشون بگم…امیدوارم نتایجم بزرگ و بزرگ تر بشه و یه روز بیام از نتایج بزرگتر بگم که برای همه دوستان عزیزم تو این سایت گران بهامون مفید باشه…
الهی شکرت
در پناه الله مهربانی ها
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام به تمام بچه های سایت عباسمنش که از هر جای این کره ای خاکی این فایل رو دیدن و کامنت میزارن و کامنت مطالعه میکنم انشالله که حال دلمون مثل احساس استاد که با کلمه روحانی تشبیه کردن این آستیت پارک عالی باشه خدا سپاسگزارم این روز جمعه ۲۷ آبان عالی ساختی خدایا شکرت که قوانین ثابتی داری وراهنما و الگوی عملی دارم که از این قوانین عالی استفاده میکنه عالی نتیجه میگیره این یکی دعا هر روزم داخل تمرین ستاره قطبی هست
استاد عزیز اون لحظه که گفتین هدف سفر ایران بوده کنسل شده یه لحظه ناراحت شدم چون دوست داشتم شما رو ایران ببینم و داخل سمینار شرکت کنم ولی بعدکه شما از مواهب و هم زمانی های عالی که اتفاق افتاد و هدایت خداوند در هر لحظه دیدم خدا شکر کردم چقدر این سفر به دور آمریکا در بهترین زمانش اتفاق افتاد تا آگاهانه سعی کنم فوکوس کنم روی خواسته هام درست که اگر ایران اومده بودیم عالی بود ولی خدا بهترشو بهمون هدیه داد چون چه جاهایی دیدم که بدونشما واین سایت درصدش کم بود بود که این تجربه رو داشته باشیم چه خواستی هوایی تو وجودمون جوانه زد مثل دیدن شهر نشویل مثل کوه راشمر مثل یلواستون همونطور که فصل اول سفر به آمریکا آبشار نیاگارا رفت تو جعبه خواسته هام به خداوند این هام خواسته جدیدم هست و اینو میگم بهش که من نمیدونم چه جوری تو بگو تو هدایت کن عقل من راهی ندارن ولی احساسم میگه میشه چون احساس خوبه پس امید دارم به فضل و کرم اش چون وهاب استاد سپاسگزارم که احساس تون و نوجهه به خواسته هامون هر روز و هر روز بهمون گوش زد میکنی چون اصل خودتون گفتید مهم نیست چقدر حق داری تو احساس بد باشی باید احساس بد مثل آتیش در نظر بگیری که با هر حسی دستت تو آتیش کنی میسوزی و احساس خوب اتفاقات عالی برات فراهم میکنه و بارها تجربه اش کردم
در مورد هدایت و اینکه تسلیم باشیم مثل شما مثل حضرت ابراهیم و اینکه خدا هر لحظه هدایت میکنه و الهام میکنه و این ما هستیم گوش هامون بستیم به این هدایت آخرین تجربه که خیلی بود بود تو ذهنم من یکی از هدف ها خرید یه ملک برای شغلم بود و تمام تلاشم این بود و یه مورد پیدا شد و از همون اول اون انسان صداقت کامل نداشت و خدا داشت نشونه هارو بهمون نشان میداد و من کسی که خودش به نابینا بودن نیز میخواستم ببینم و فقط هدف خرید بود به هر قیمتی در حالی هدف احساس آرامش بود ولی بعدها فهمیدم که اگر این اتفاق میافتاد چقدر دردسر برام داشت تو بلند مدت خلاصه کلام بازم خدا لطف داشت به این بنده سر به هوا رفتیم برای قراداد و چون داخل اون بنگاه برای نوشتن قولنامه توضیحات کاملی میخواستم بنویسم امضا قراداد موند برای بعداً ولی بعد اینکه برگشتم اصلا احساسم خوب نبود انگار اون خدای درونم بهم فهموند که کارم اشتباه بوده و لطف خدا بود که قراداد امضا نشد چون باید یه مبلغ به حق فسخ میدادم که با امضا نشدن قراداد کنسل بود و فقط یه مبلغ به عنوان هزینه کار به املاک دادم که اون هم به عنوان تجربه که از این به بعد هر جا کس حسن و خداوند بهم با الهام و نشانه بهم نشان داد توجه کنم و بازم سپاسگزارم ازش که تو همه حال هدایت میکنه حتی مهمونی رفتن رو که چند وقت قبل قرار مهمونی بود که فراهم نشد چون اون خانواده بیشتر تو فضای این روزا جامعه بودن و به قول شما مدارها نداشتن که اتفاق بیفته و خیلی خوشحالم بیشتر اوقات تو سایت و در حال خواندن کامنت دوستان تو هر قسمت جدید یا استفاده از محصولاتی هستم که بار با گوش دادنش یه نکته جدید یاد میگیرم و میفهمم .
فکر کنم فرکانس بچه های که آمریکا بودن بیشتر بوده این اتفاق داخل ال ای اتفاق افتاد و چه فایلی بی نظیری بود همراه اونها از شوق اشک ریختم و وجودمون اونجا احساس کردم و گفتم من هم انشالله در زمان مناسب زمانی نتیجه عالی داشته باشم شما رو در آمریکا ملاقات میکنم به امید خدا
سلام خدمت دوستان عزیزم،در حالیکه صحبت های استاد و مریم عزیز رو داشتم گوش میدادم و همزمان دفتر شکرگزاری م رو داشتم می نوشتم،دنبال یه جمله بودم که هم تاکیدی باشه و انرژی بخش،که همون لحظه در ادامه ی صحبت های مریم عزیز که در مورد پدیده ی همزمانی داشت صحبت می کرد منم شامل این قضیه شدم و خودشون گفتن این جمله خیلی مهمه و منم تو دفترم نوشتم بدین صورت:تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا حاصل کانون توجه و باورهای ماست که البته گفتن استاد فرمودن.