دیدگاه زیبا و تأثیرگذار جواد عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان عزیز این سایت الهی
نمیدونم چطور از خدای خوبم تشکر کنم و چطور از شما استاد عزیزم بابت این فایل پر از آگاهی های ناب پروردگار عزیزم
استاد خواستم بگم که این فضای روحانی و ملکوتی ای که شما گفتید فرکانسش ما رو هم گرفت و قشنگ اون حس و حال شما رو من هم داشتم وقتی که حالتون گفتید عالیه و وقتی که حتی با شن ها بازی میکردین
استاد داری چیکار میکنی با ما استاد داری انقلابی در وجود من و همه دوستان عزیزم بپا میکنی همه دارن این روزها از انقلاب فیزیکی و کشوری حرف میزنند ولی شما داری انقلابی در وجود تک تک ما و مخصوصا خودم ایجاد میکنی انقلابی که از توحید میاد از هدایت الله مهربان میاد از تغییر خودت میاد از خود ارزشی میاد از توکل تنها به رب میاد ن توکل به غیر خدا
استاد توی این فایل بار ها و بارها اشک ریختم و شکر خدا کردم روز صبح جمعمون رو ساختی استاد عزیزم
این فایل بخدا قسم اگر فقط همین یک فایل رو میخواستین قیمت بذارین و بذارید برای فروش به جرات میگم قیمت نداشت ولی شما رایگان در سایت گذاشتید و از تجربیات و هدایت های خداوند گفتید توی بخش کوچکی از زندگیتون استاد این فایل خیلی گرانبهاست و من خودم باید بارها و بارها گوش کنم و یادداشت بردارم ازش همین الان کلی یادداشت نوشتم
استاد تحسینت میکنم هم شما و هم مریم بانو رو که چقدر شما دو نفر وارسته هستید و چقدر به هدایت ها و نشانه های خداوند ایمان دارید و تسلیم خداوند هستید و این یک ویژگی بارز شما دو عزیز هست و چقدر شما خودتون رو در جریان هدایت های ناب پروردگار قرار میدید واقعا تحسین برانگیز هست
خیلی نکته های خوب و زیادی رو گفتید و من فقط تنها به بخشی از اونها اشاره میکنم تا به خودم یادآوری کنم و ردپا بذارم از خودم
شما اول فایل گفتید اهداف سالتون رو نوشتید و از خدا خواستید و صدا و تصویر برای خودتون ضبط کزدین من هم باید به این صورت عمل کنم
این فضای صحرا خیلی رویایی و بی نظیری هست استاد و خیلی انرژی مثبت بسیار بالایی داره چقدر دوست دارم که این فضاهای زیبا رو از نزدیک خودم تجربه کنم
و از مریم بانو ممنونم که هدایت هایی که از اول این سفر داشتن رو نوشتن و به یاد خودشون آوردن و به ماهم یاد دادند که حواسمون و حواسم به نشونه های خداوند باشه
از تصمیمی که گرفتید که بیاد ایران و بعد کنسل شدنش چقدر خوب درک میکنید این پیام های خداوند رو
یک اعترافی بکنم همین جا
وقتی که گفتید میخواستی بیاید ایران بعد کنسل شد بخاطر این شرایط ایران من خوشحال شدم که نتوانستید بیاید چون حس کردم من هنوز آمادش نبودم که بتونم با شما هم مدار بشم و از نزدیک توی دوره های حضوری شما باشم واین یک نکته مثبت برای من هست که بیشتر روی خودم کار کنم تا در زمان درست و مکان درست شما رو زیارت کنم
یک نکته خوب گفتید و این هست که همیشه از خدا برای کوچکترین مسایل هدایت بخواین و بدونید که اون جواب میده و فقط تو باید جرأت انجام دادنش رو داشته باشی من این رو به خودم میگم که هدایت اومده ولی انجامش ندادم
نکته بعدی وقتی که من با یک فضایی هم فرکانس نباشم حتی اگر هم خودم بخوام نمیتونم برم اونجا چون جهات این اجازه رو نمیده
واقعا من بارها پیش اومده که دوست داشتم جایی باشم یا با کسی باشم اما اون فضا و یا اون فردا چون فرکانسش بالا بوده هرکاری که کردم نتونستم در اون فضا باشم و این رو واقعا میفهمم
نکته وقتی که من روی خودم کار کنم هدایت میشم به شرایط اتفاقات و آدم های بهتر که باعث آرامش شادی و تجربیات بهتر من میشن
خیلی مهم هست که من هر روز روی خودم کار کنم و نعمت های خداوند رو ببینم و قدردان این نعمت ها باشم و روی ورودی ها و باورهای کار کنم و بگذارم جهان هم کار خودش رو بکنه فقط من باید سمت خودم رو انجام بدم خدا هم سمت خودش رو انجام میده
من دارم زندگی خودم رو خودم خلق میکنم و عوامل بیرونی روی من اصلا تاثیری ندارند وقتی که من یک جور دیگه ای نگاه میکنم و این یک باور خیلی خوب هست که استاد عزیز داره و من هم باید بیشتر روی خودم کار کنم تا این باور رو بسازم برای خودم
این باور خوب رو هم استاد دارند و من هم دوست دارم داشته باشم و اینجا میگم
من عقلم رو میذارم کنار بخاطر ورودی هابی که داشته و محدود اطلاعاتی که داشته و بذارم که خداوند هدایتم کنه و روی عقلم زیاد حساب باز نکنم و ببینم که قلبم که جایگاه خداونده چی میگه
خدایا قلب من رو باز کن و گوش من رو شنوا کن برای شنیدن هدایت بیشتر و ذهن منطقی من رو کمنور تر کن تا هدایت های تورو ببینم و بشنوم
این دعا رو برای همه دوستان عزیزم میخوام و برای خودم
میخوام چند تا مورد از هدایت های خداوند در زندگی خودم بگم تا بیشتر ایمان بیارم بهش
من وقتی که میخواستم برم سر خونه زندگیم هیچ پولی نداشتم و ن پس اندازی فقطط تصمیم گرفته بودم برم و خیلی هم راسخ بودم به این تصمیم
و خیلی ها میگفتن که نمیشه و پول نداری و چطور میخوای بری و از این حرف ها و ذهنمم یاری میکرد باهاشون
اما اون صدای الله خیلی بلند بود توی قلبم و هیچی رو انکار نمی شنیدم و حرکت کردم و خداوند هدایت کرد افراد رو برای کمک به من و قلب هاشون رو نرم کرد برای من
یکی خونه رایگان داد
یکی لوازم قسطی با اقساط بلند مدت کم سود داد
یکی پول برای مجلس داد بی منت
یکی میوه داد یکی گروه عالی ارکستر برام آورد یکی فیلم بردار عالی شد برام
یکی ماشین برای مجلس در اختیارم قرار داد
و خیلی چیز های دیگه
این مال زمانی بود که من اصلا با این قوانین آشنا نبودم
دوران خدمتم به یک جایی هدایت شدم که نزدیک شهرم بود و تازه سه روز اونجا بودم سه روز شهر خودم بودم و توی بهترین مکان اون پادگان خدمت کردم
موقعی که میخواستم خونه برای خودم پیدا کنم خیلی گشتم و با اون مبلغ کم خونه پیدا نمیشد اما یک جا گفتم خدایا من خسته شدم و من تسلیم هستم خودت برام خونه پیدا کن و به طرز معجزه آسایی یک خونه نوساز و تمیز پیدا شد بایک صاحب خونه فوقالعاده نازنین و چقدر احساس خوبی داشتم در مورد اون خونه همش فکر میکردم که اون خونه مال خودم هست و حس عالی ای داشتم
در مورد کارم از شرکت اومدم بیرون بعد از سه سال و نمیدونستم باید چیکار کنم که خداوند هدایتم کرد به یک شغل خوب و عالی به اسم نجاری که واقعا لذت بخش هست برام و توی همین شغل هم کلی با افراد و شرایط بهتر روبرو شدم و بهتر بگم هدایت شدم
و خیلی مورد های دیگ
واقعا ازتون ممنونم استاد عزیزم بابت این آگاهی های ناب این فایل ها که زندگی ساز هستند و من رو که خیلی جاها شرک داشتم رو داره به یک شخصیت دیگه ای تبدیل میکننه
و چقدر خوبه که ببینم و ببینیم نشانه های خداوند مهربان رو و تسلیم امر پروردگار باشیم و باشم
منتظر خواندن نتایج زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.
سایر قسمت های سریال سفر به دور آمریکا
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1006MB69 دقیقه
- فایل صوتی پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی66MB69 دقیقه
به نام خدای هدایتگرم
سلام استاد جان دل سلام مریم جان عشق
اصلا نمیتونم ازین فایل دل بکنم
از دیروز چندین و چندبار بهش گوش دادم
دیروز داستان هدایتم رو به ایده شغلی الهیم کامنت نوشتم زیر این فایل
ولی دلم میخواد یکبار دیگه کامنت بذارم و احساسم رو بهتون بگم
استااااد این فایل چی بووووود
واقعاااا میگن هر آنچه از دل بر بیاد بر دل میشینه
هرچند تمام فایلهای شما الهامیه و از دل مهربون و خداییتون میاد ولی این دیگه آخرش بود این دیگه خیلی خالص بود و دقیقا به قول خودتون انقدر اون فضا ملکوتی و زیبا بود ک شما تو اون فضا به صلح بیشتری با خودتون رسیدید و به منبع خیلی بیشتر نزدیک شدید و تئوری مدارها یادم میاد انگار ک اینجا شما به اون مرکزه به اون منبعه به خورشید درونتون خیلی خیلی نزدیک تر بودید و این حرارت عشق و الهامات الهی بود ک اینطور ب قلب ما نشست
خدایا شکرت
امروز داشتم ب مادرم میگفتم استاد عباسمنش پیامبر ماست
مگه پیامبر چه ویژگی هایی داره؟؟
تسلیمه یکتاپرسته الگوست و به حرفایی ک میزنه اول خودش عمل میکنه و نتایجش خداگونه ست
خب استاد هم همین ویژگی ها رو دارن و چقدررررررررر من خوشحال و خوشبختم ک با شما آشنا شدم و در مسیر قانون قدم برمیدارم
امروز عصر در بهترین ساعتی ک دیگه خورشید داشت غروب میکرد هدایت شدم ک برم پیاده روی و رفتم و چقدررر فرکانس هوا عااااااااالی و خدایی بود نه سرد بود نه گرم بود انگار اردیبهشت بود!
و من ۱ ساعت پیاده روی کردم و اولش داشتم این فایل رو گوش میدادم
بعد استاپ کردم و شروع کردم به صحبت با خدا
مرتب ازش طلب هدایت کردم برای تماااام زندگیم برای تمام خواسته هام
بهش گفتم من خودمو با تک تک سلولهام تسلیم خواست و ارده تو میکنم. تو کمکم کن قلبمو باز کن برای شنیدن و دریافت الهامات و هدایتها و نشانه هات
بهش گفتم اگه استاد هدایت شده و بهش ایده های ناب دادی در تمام زندگیش ک اینطور نتایج درخشانی گرفته و الگوی میلیون ها نفر شده پس برای منم میشه منم ازت هدایت میخوام
و آسمووون چقدر زیبا بود انقدر رویایی بود ک وقتی داشتم با خدا صحبت میکردم و آسمون رو میدیدم چندین بار اشک شوق ب چشمم اومد
و چقدر سپاسگزاری میکردم ازش بابت حضور شما استادِ جااانم استاد عشقم
استاد چقدر ازتون ممنونم ک این فایلهای هدایتی رو برامون ضبط میکنید ک ارزش هزاران بار گوش دادن رو دارن
همین الان اومدم این فایل رو ادیت کردم و قسمتهاییش ک برام خیلی بیشتر الهام بخش رو جدا کردم و در قالب یک فایل بی نظیر گذاشتم تو پوشه برگزیده های استاد عباسمنش
و میخوام هزاران بار بهش گوش بدم تا در عمق جانم رسوخ کنه و باور کنم ک هدایت الهی یعنی چی
باور کنم ک باید تسلیم باشم و سر سپرده تا کلام الله رو بهتر بشنوم و بهش عمل کنم
وای مریم جااان چقدر شما فوق العاده ای چقدر بی نظیری چقدر شاگرد اول این کلاس الهی هستی انقدر ک زیبا داری ب قانون عمل میکنی و الحق که شایسته بودن در کنار استاد هستی و شما استاد عزیزم چقدر لایقید برای بودن در کنار زنی از جنس خدیجه از جنس فاطمه از جنس خدااااا
استاد من واقعا به خودم افتخار کردم تو این مدت مخصوصا بعد از شنیدن این فایل از اینکه چقدر خوب تونستم تو این مدت ذهنم رو کنترل کنم ورودیهامو کنترل کنم و با اینکه یکی دو بار در موقعیتی بودم ک مستونست ب راحتی ذهن من به سمت این اتفاقات منفی منحرف کنه ولی بازم سربلند ازش بیرون اومدم و از خودم راضی بودم و از خدا میخوام بهم کمک کنه در تمام زندگیم حتی بهتر از این بتونم تقوا داشته باشم
من حتی در این مدت دو ماهه برای فیلتر کردن ورودیهام حتی یکبار توی اینستا نرفتم و هیچ تلاشی نکردم برای وصل شدن به فضای مجازی با اینکه تا قبلش من پیج کاری داشتم و هر روز روزی چندین بار توی اینستا پست و استوری میذاشتم
اما خیلی راضیم ازین بابت
و خیلی بیشتر باعث شد ک من توحیدی تر بشم و باور کردم ک خدا قرار نیست فقط از طریق پیجم برام مشتری بفرسته و هزارن راه وجود داره و نتیجش رو هم دیدم ک چقدر مثبت بود واقعا خدایا شکرت
تمام فضاهای مجازی رو از گوشیم پاک کردم و با تمام تمرکز دارم روی دوره ثروت ۱ و البته فایلهای توحید عملی کار میکنم ک این فایل هم گل سر سبد توحید شد برام واقعا خدایا شکرت چند روزه ک همش دارم ریشه تسلیم رو در قرآن سرچ میکنم و مینویسم و از خدا میخوام ک تسلیم تر باشم و اونوقت دیروز شما این فایل هدایتی بی نظیر رو در مورد توحید و تسلیم و هدایت گذاشتین ک چقدرررر ب موقع بود برام
استادم من دارم تلاش میکنم ک به آموزه های گهربار شما عمل کنم و به میزانی ک دارم در این مسیر قانون و یکتاپرستی قدم برمیدارم و عمل میکنم دارم نتایج فوق العادش رو میبینم از آرامش قلبی از سلامتی از دوستان فوق العاده و جدیدی ک دارن ب زندگیم میان از دیدن روابط زیبا از جشن و دورهمی های خوبی ک دعوت میشم از ایده های شغلی و ثروت و درامد و خریدهای خوب واقعا خدایا شکرت
استاد اون صحبت مریم جان و تایید شما در مورد اینکه وقتی با محیطی یا جمعی هم فرکانس نیستی هرچقدرم بخوای ک اونجا باشی جهان این اجازه رو نمیده، من همین ۱۰ روز پیش تجربش کردم وقتی با تمام وجودم میخواستم توی یه دورهمی شمال با جنعی از دوستان شرکت کنم و حتی هزینشم پرداخت کرده بودم و محل اقامت رزرو کرده بودم ولی انقدر مقاومت و وابستگی و خیلی شرک تو وجودم نسبت به یه سری مسائل بود و از طرفی خواسته قلبیم تو یه سری موضوعات با این خواسته رفتن به این دورهمی متضاد بود ک جهان اجازه نداد برم و دقیقا شبی ک قرار بود صبحش دوستام بیان اصفهان دنبالم و باهاشون برم، شرایط ب شکلی پیش رفت ک منصرف شدم ولی
ولی درست ۳ روز بعدش به یه دورهمی دیگه ای با یه سری از دوستان خیییییلی شاد خیلی ثروتمند خیلی با ایمان خیلی ناب هدایت شدم ک ۲ روز باهاشون خوش گذروندم و چقدر باوراای خوبی ازشون گرفتم و چقدررررررر خاطرات خوشی بود ک هنوز ک هنوزه دارم خوبیهای اون آدما رو با خودم مرور میکنم و فقط خوبی ازشون یادمه
واقعا خدارو شکر برای این قوانین ثابت و بدون تغییرش….
من عاشقتونم و خیییییییییلی مشتاقانه منتظرم ک ایران ببینمتون و مخصوصا به همراه مریم جانم
.
با عشق
الهه
به نام خدایی که هر لحظه هدایتگر بندگانش هست
سلام استاد جان عشق و مریم جانم
استاد جانم چقدر این جایی ک رفتین زیبا بود و چقدر ازتون ممنونم ک این جای زیبا راجبه موضوع مورد علاقه من یعنی هدایت صحبت کردین
وای استاد نمیدونید چقدر خوشحال شدم وقتی گفتید تو برنامتون هست ک بیاین ایران و کلی ایده و سمینار میخواین اینجا اجرا کنید😍😍😍
در مورد موضوع هدایت میخوام از مسیر شغلیم بگم و بگم چقدر من خوشحالم با تمام وجودم خوشحالم ک خداوند ب طرزی جادویی منو ب مسیر علاقم هدایت کرد و ایده ها و ثروت ساختن از این مسیر رو بهم داد.
دوس دارم کمی ازین مسیر شخصی خودم براتون بگم و مثالی باشم برای ذهن منطقی خودم و کسانی ک کامنتمو میخونن
.
من الهه هستم
دختری ک همیشه تو زندگیم فعال بودم و به لطف خدا به هرکاری دست زدم توش موفق شدم الگو شدم
کسی ک بین اطرافیانم اغلب با ویژگی شجاعت،جسارت و شهامت شناخته میشم در مورد دست زدن ب کارهای مختلف در حوزه های مختلف
سال ۸۹ در سن ۱۸ سالگی تو رشته مهندسی متالورژی در دانشگاه غیرانتفاعی شهر خودم مشغول ب تحصیل شدم
سال ۹۲ بود که خیلی اشتیاق شدیدی در وجودم جوشش پیدا کرد برای اینکه یه دانشگاه دولتی و بزرگ با امکانات عالی و لِوِل بالاتر از لحاظ علمی رو تجربه کنم . کما اینکه دلم میخواست ادامه تحصیل بدم و تو مقطع دکترا برای خارج از کشور اَپلای کنم . پس انگیزه شدیدی در من پیدا شد که درس بخونم و تو کنکور ارشد با رتبه خوب دانشگاه دولتی تهران قبول بشم (من ساکن اصفهانم)
علی رقم موج های منفی هم کلاسیها و دوستانم ک میگفتن نمیشه و رسیدن ب دانشگاه دولتی تهران اونم تو مقطع بالاتر براشون خیلی بیگ شات بود، اما من مصمم ادامه دادم و با تمام تمرکزم با تمام عشق و انگیزم به صورت لیزری و با پشتکار ادامه دادم و بله :) همونجور ک حدس میزنید در سال ۹۳ من قبول شدم برای مقطع کارشناسی ارشد اونم با رتبه عالی (۲۵۰ در دانشگاه علم و صنعت تهران بزرگراه رسالت خ هنگام)
خب وقتی قبول شدم سد ذهنی خیلی از همکلاسیهای قبلیم شکسته شد و سال بعدش چندین نفرشون دانشگاه دولتی و حتی دانشگاه علم و صنعت قبول شدن!
من از همونجا خیلی واضح متوجه شدم ک قدرت تو وجودمه و هروقت با پشتکار و علاقه مسیری رو پیش ببرم میتونم توش بهترینِ خودم بشم.
خلاصه گذشت و من درسم تموم شد اما بنا به دلایلی دیگه مایل به ادامه تحصیل برای مقطع دکترا نبودم و بنابراین هدف اَپلای هم دیگه برام وجود نداشت
اما من به هر دری میزدم ک برم تو رشته خودم سرکار اما بخاطر باورهای محدودکننده و قدرت دادن ب عوامل بیرونی و تاثیر گرفتن از باورای منفی اطرافیان من نتونستم تو رشته م مشغول بشم و کم کم از اون فضای تحصیل و رشته خودم فاصله گرفتم و تو حوزه فروش مشغول ب کار شدم
خب این حوزه برام خیلی جدید بود و سراسر تجربه و درس زندگی بود برام
سال ۹۶ بود کم کم این خواسته در من شکل گرفت که من دوس دارم کارم برای خودم باشه و کارمندی و زندگی روتین و تکراری برام خیلی خسته کنندست. اینکه صبح میرم شرکت و عصر ک میام خسته هستم و فقط میرسم غذا درست کنم و ۲ ۳ ساعتی برای خودم باشم و دوباره روز از نو روزی از نو (اینم بگم ک من تهران تنها زندگی میکردم و خونه گرفته بودم)
پس این خواسته از اونجا در من متولد شد و ماندگار
خلاصه ش کنم که من دست ب کارهای زیادی میزدم ک بتونم به این استقلال کاری و مالی برسم اما خب بازم ب دلیل باورهای غلطم نافرجام میموند
از یه جایی ب بعد با بورس آشنا شدم و همش میگفتم این دیگه خودشه این همونیه ک میخوام این همون آزادی زمانی و مکانی و مالی رو بهم میده (اون موقع سال ۹۸ بود و داشتم سریال سفر ب دور امریکا فصل اول رو میدیدم و این خواسته آزادی زمانی مکانی توی شغل خیلی برام بولد شده بود)
یه مدت بورس رو انجام دادم و بعد فارکس و حتی برای آموزشم بها پرداخت کردم وقت گذاشتم دنبال کردم وووووووو
اینجا بود ک یه اتفاق خیلی قشنگ تو دنیای من رخ داد
نوروز ۱۴۰۰ بود که من داشتم با یکی از بچه های سایت ک تازه دوست شده بودیم راجبه شغلمون حرف میزدیم و بهم گفت شغلت چیه؟ گفتم من فارکس کار میکنم
گفت درامدت ازش چطوره؟
گفتم تازه شروع کردم و هنوز برام راضی کننده نیست!
بعد بهم یه حرفی زد ک خیلی بهم برخورد.. یه بحث درامدی و رسیدن ب خواسته ها بود ک من داشتم میگفتم من مطمئنم به زودی اوضاع عوض میشه و درامدم بالا میره و یه جورایی تو این توهم بودم ک فارکس منو به همه چی میرسونه
دوستم بهم گفتم: بدهکار خودت نمون!!
خیلی بهم برخورد و این برخوردن همانا و اتفاقات هدایتی بعدش همانا…
من بعد از اون حرف خیلی با خدا صحبت کردم و گفتم خدایا این رسمش نیست من میخوام از لحاظ مالی رشد کنم و بهاشم میپردازم ولی چرا اون نتیجه رخ نمیده!؟؟؟!!
من خیلی زود ب این نتیجه رسیدم ک بورس و فارکس علاقه قلبی من نیست
وقتی تو فایل ۱۶ مصاحبه با استاد ، استاد گفتن کهکاری که عاشقشی کاریه ک حاضری رایگان انجامش بدی و حتی اگه هیچکس تورو نشناسه بازم حاضری فقط و فقط بخاطر دل خودت انجامش بدی بدون شهرت بدون معروف شدن و نه خسته میشی نه گشنه میشی و نه…
همونجا گفتم نه
فارکس کاری نیست که من اینجوری عاشقش باشم
من فقط عاشق فاکتورهای اون کار شده بودم ولی انجام خود اون کاره برام لذت بخش نبود
من فقط عاشق نتیجه مالی شده بودم ک قرااااار بود از اون کار کسب کنم (که بدون عشق و علاقه عمراً کسب نمیشد)
خیلی زود خیلی زود چند روز بعدش از طریق یه دوست دیگه ای طی یک تماس تلفنی طولانی ک اونم خودش هدایته خالص بود چون من اصلا تاحالا با اون دوستم تلفنی حزف نزده بودم و صرفا مجازی پیام مدادیم اما من از طریق اون هدایت شدم ب کاری ک همیشه عاشقانه دوسش داشتم ولی هیچوقت به چشم یه بیزنس بهش نگاه نکرده بودم و اون کار قنادی بود
من از بچگی عااااشق کیک و شیرینی درست کردن بودم. همیشه با کمترین امکانات اینکارو انجام داده بودم و لذت میبردم ازش
اصلا من عاشق خلق کردن بودم نه پای سیستم نشستن و کد زدن یا چارت رو نگاه کردن
من عاشق طعم ها و خلق اونها بودم
خیلی راحت و واضح وقتی من از خدا خواستم ک راه رو نشونم بده منو هدایت کرد ب این مسیر قنادی
اولین کاری ک ب قلبم افتاد این بود ک از کیک هایی ک بلدم درست کنم ک همشم تجربی یاد گرفته بودم ولی طعم بهشت میداد، درست کنم و سمپل ببرم برای کافه ها و محصولاتمو پرزنت کنم
خب من بلافاصله انجامش دادم و میدونستم ک باید ب هدایتها عمل کنم تا قدم بعدی بهم گفته بشه
توی ۲ روز برای ۱۶ تا کافه از ۶ ۷ مدل کیکی ک درست کرده بودم سمپل بردم و با عزت نفس بهشون توضیح میدادم (اینم بگم ک چندماه قبلش روی دوره عزت نفس کار کرده بودم و حتی اون تمرین آگهی بازرگانی رو چندبار انجام داده بودم)
خلاصه این قدم رو برداشتم ولییییییی نتیجه نداد!
الان میفهمم ک چرا
درسته من در مسیر علاقم بودم و تسلیم هدایتها و عملگرا بودم و ایمانم رو نشون میدادم اما یه جای کار ک خیلی هم مهم بود بازم میلنگید و اون باورهای من بود…
باورهایی ک مرتب عین میخ تو سرم میکوبید که مشتری کمه رقیبا زیادن کیکهای تو انقدرم خاص نیستن قیمتت بالاست و هزارتا محدودیتهای این شکلی ک به خوردم میداد
گذشت تا اینکه من چند ماه بعدش تصمیم گرفتم برای بالا بردن تجربه و مهارتم و البته داشتن ورودی مالی ک اصل خیلی مهمی در داشتن عزت نفس و استقلال هست، برم توی یه قنادی تو همون حیطه مورد علاقم یعنی کیک و شیرینی تر و دکور کیک های تولد و خامه کشی شاگردی کنم
وقتی رفتم اونجا چه معجزاتی رخ میداد برام..تمام سوالاتی ک این سالها راجبه کار قنادی و ترکیب مواد اولیه و خامه و خیلی چیزا داشتم تو همون روزای اول بهم پاسخ داده شد و من به عینه دیدم ک وقتی حرکت میکنی و پا روی ترسهات میذاری چه درهایی به روت باز میشه
شاید اگه کسی جای من بود میگفت عمراَ با مدرک فوق لیسانس مهندسی و با این ابهت برم شاگردی کنم و آخر کار تمیزکاری کنم محیط اطرافمو میز کارمو
اما من اینا رو نمیدیدم
واقعا نمیدیدم و حتی ۱% به اینا فکر نمیکردم
من عاااااشق اینکار بودم و داشتم لذت میبردم از اون محیط
داشتم لذت میبردم از کار با اون وسایل از کار با خامه از دکور کردن کیک و شیرینی ها
اصلا نه خسته میشدم نه متوجه گذر زمان میشدم
همه کارگرای اونجا حتی اوستا کارها میخواستن به هر نحوی شده از زیر کار در برن و فقط زودتر برن خونه یا به هر بهانه ای نیان سرکار
اما من برای اولین بار در زندگیم داشتم معنای عشق واقعی ب کار رو با تمام وجودم لمس میکردم و باهاش زندگی میکردم
و البته خداوند در پاسخ به این احساس خوبم شرایط رو به نحوی برای من میچید که من بازم لذت بیشتری ببرم و بازم بیشتر یاد بگیرم و مهارتمو ارتقا بدم
انقدر زیبا خداوندم دلها رو برام نرم میکرد و اوستای من چقدر برام وقت میذاشت و تجاربش رو بهم میگفت انگار ک من رفتم کلاس آموزشی و بدون پرداخت بهای مادی و تازه با دریافت حقوق داشتم اون همه تجربه و مهارت یاد میگرفتم و لذت میبردم
۶ ماه مشغول بودم اونجا (تا همین خرداد امسال ۱۴۰۱)
تو این ۶ ماه من انقدر اعتماد به نفس کاریم بالاتر رفته بود که در کنار قنادی ک میرفتم، خودمم کلی سفارش کیکهای کافی شاپی و تولد میگرفتم و لذت میبردم از این خلق کردن محصول از خلق مشتری از خلق ثروت و خلق خواسته هام
وقتی قدم برداشتم خدا مشتری ها رو برام میفرستاد و من با بهترین کافی شاپ منطقمون همکاری میکردم ک هفته ای چند تا کیک بهم سفارش میداد و بیشترین واریزی ها رو به حسابم از عشق و علاقم داشتم
در کنارش همش به خدا میگفتم من ازت یه ایده میخوام که برای خودم باشه یه محصول انحصاری یه چیزی که تو همین حیطه علاقم با همین امکانات و مهارتی ک دارم بتونم انجامش بدم و از لحاظ مالی جهش های بزرگی کنم
هر ایده ای ک ب قلبم میومد انجام میدادم
مثلا اومدم کیک های کافه ای رو اسلایس کردم و تو طرف های تک نفره میذاشتم و میاوردم تو یخچال همین قنادی ک توش کار میکردم میفروختم و از اونجا هم درامد داشتم و صاحب قنادی چقدر باهام راه میومد بدون اینکه بخواد درصد سود زیادی ازم بگیره
و من واقعا عمل میکردم ب ایده هام
خرداد ماه بود ک دیگه ۶ ماه بود تو این قنادی بودم و تو دفتر اهدافم نوشتم خدایا دلم میخواد این ماه محصول روانشناسی ثروت ۱ رو بخرم و اساسی تر روی باورام کار کنم و ایده ها رو بهتر دریافت کنم و نوستم که میخوام تا آخر همین ماه برم قنادی و بعدش ایده ای ک قراره بهم بدی رو اجرایی کنم و بیزنس خودمو شروع کنم
الان ک یادش میفتم لبخند گنده ای میاد روی صورتم از اینکه چقدر خداوند زیبا و دقیق پاسخ میدهد….
دقیقا ۳ روز مونده بود به تموم شدن خرداد ماه که به طرزی معجزه آسا، واقعا معجزه وار مادرم محصول ثروت ۱ رو با اشتیاق خرید و من ذووووووووووق من شوووووووق انگار دنیا رو بهم داده بودن محصولی ک من ۱ ساااال بود با تمام وجود میخواستمش و حالا چقدر زیبا و به موقع اومده بود تو زندگیم
۲ روز بعد از خرید محصول من با تعدادی از بچه های فوق العاده سایت رفتیم سفر شمال در واقع یه سفر کوله گردی و پیمایش در دل جنکل های مسیر ماسوله تا ماسال در استان رشت بود
۱ هفته تو اون سفر رویایی بودم و روی ابرا بودم و حتی اینم تو هدفام بود ک دوس دارم برم سفر به رشت و ماسال و تالش
برای سفر من ۱ هفته از قنادی ک توش کار میکردم مرخصی گرفته بودم و اونام موافقت کرده بودن
اما بعد از اینکه از سفر برگشتم صاحب قنادی بهم پیام داد که دیگه نیازی نیست برم سرکار و نیرو نمیخوان!!!!
وای بچه ها وای استاااااد باورتون میشه اصلا ناراحت نشدم و درجا به خدا گفتم چی برام در نظر داری؟؟؟؟؟؟
چندروز بعدش دیدم که من تو دفتر هدفام دقیقا همین درخواستو دادم که میخوام تا آخر خرداد برم سرکار و تسویه کنم
و بله…
خدایی ک بهترین چیدمان رو برام میکنه درخواستم رو اجابت کرد
مطمئن بودم ک قراره یه ایده ناب بهم بده و بیزنس خودمو استارت بزنم تو مسیر علاقم
فقط یک هفته بود که از سفر برگشته بودم و دیگه سرکار هم نمیرفتم و با تمام تمرکز و اشتیاقم دوره ثروت شروع کرده بودم و داشتم رو جلسه ۱ کار میکردم..کامنتاشو میخوندم الگوهای رو مییدیدم میرفتم سرچ میکردم از افراد ثروتمند از ایده هاشون
و اونجا بود ک گفتم عههههههه
پس اینجوریه؟؟؟
این ایده هایی ک این افراد اجرا کردن و به این درامدهای میلیاردی رسیدن اینقدر سادست؟؟؟؟؟!!!
پس چرا تا الان فکر میکردم ایده ثروت ساز یه ایده عجیب غریب و خاص و جدید و خفنی باید باشه وگرنه نمیشه باهاش میلیاردی پول ساخت!!!!!
مثلا میدیدم تو حوزه کاری خودم (صنایع غذایی و خوراکی) ، یه پسر ۱۴ ساله به اسم فریزر دوهرتی اومده یه مربای خونگی که رسپی اونو از مادربزرگش گرفته درست کرده و از فروش ب در و همسایه شروع کرده و بعد استقبال شده و بعد گسترش بیشتر و بیشتر تا اینکه الان که ۳۰ سالشه و یه کارخونه خیلی بزرگ مربا داره و با بزرگترین فروشگاه های زنجیره ای کشور خودش انکلستان مثل والمارت و تسکو و… داره کار میکنه و داره وارد فاز صادرات ب کشورهای دیگه میشه…
اصلا این الگو انقدررررررر سیمانهای کهنه و قدیمی ذهن منو در هم کوبید که بارها به خودم گفتم الهه جانم همینقدر ساده میشه ثروتمند شد ایده ها همینقدر ساده هستن همینقدر طبیعی ثروت میاد قرار نیست کار شاق بکنی کافیه پشتکار داشته باشی با باورهای درست ادامه بدی و میبینی ک ثروت میاد زیادم میاد…
استاد از همونجا بود یعنی درست ۱ هفته از شروع دروه ثروت ۱ و جلسه اول، که خداوند منو اماده کرد و یه ایده نااااااب و دسته اول و درجه یک بهم داد در مسیر علاقم
کِی؟
زمانی که من با تمام وجودم خواستم
و قدم برداشتم
و باور کردم که میشود
داستان ایدم اینجوری بود که بعد از سفر من از لحاظ مالی دستم واقعا خالی شده بود و صفر صفر شده بودم و در حالی ک داشتم رو دوره ثروت کار میکردم اما نمیتونستم صفر بودن رو تحمل کنم حتی برای ۱ هفته و چند روز!!!
گفتم از همین جایی ک هستم شروع میکنم با همین چیزی ک دارم شروع میکنم
من مهارت خیلی خوبی در درست کردن کوکی دارم
مخصوصا کوکی شکلاتی
جوری ک تاحالا هرکس از کوکی های شکلاتیم خورده عاشقش شده
اولین چیزی ک به ذهنم(یا بهتره بگم به قلبم) رسید این بود ک مواد اولیه کوکی رو که دارم پس کوکی درست میکنم و میبرم به کافه ها گیم نت ها ارائه میدم و میفروشم
فقط میخواستم یه کاری کنم
نمیتونستم بیکار بمونم و صفر بمونم!
انجامش دادم و همون روز ۱۰۵ هزار تومن از فروش کوکی هام خلق کردم
من ذووووووووق
من شووووووق
خیلی حسم خوب بود ازینکه امروز صبح صفر بودم و الان ۱۰۵ هزار تومن پول دارم
یه بسته دیگه از کوکی هام باقی مونده بود و تقریبا تمام کافه ها رو رفته بودم
داشتم برمیگشتم خونه که چشمم به یه باشگاه یوگا و مدیتیشن افتاد و همون ندای هدایتگر درونم به طرز واضحی بهم گفت: برو تو این باشگاه و این بسته کوکی که داری رو پرزنت کن
استاد بخدا الان ک دارم میگم درونم منقلب میشه ازین نیروی هدایت…
بهش گفتم چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به من میگی کوکی رو ببرم باشگاه ارائه بدم؟؟؟؟!!!
بابا این کوکی توش شکر داره ، به درد باشگاه نمیخوره!!!
گفت تو چیکار داری تو برو کاریت نباشه
تسلیم شدم..ماشینو پارک کردم و رفتم در باشگاه
رفتم داخل و از همون دور انگار ک مطمئن بودم اینجا ک کوکی خریدار نداره، یه نگاه انداختم دیدم هیچکس تو باشگاه نیست حتی منشی، و فقط مربی بود به همراه یکی از شاگرداش ک داشت ازش مشورت میکرفت
بهش معرفی کردم و باورتون میشه با اشتیااااق بهم گفت به به کوکی؟؟؟؟ آره چرا نمیخوام؟؟تست هم داره؟
و من از تسترهایی ک برده بودم بهش دادم خورد گفت وااااای چقدر خوشمزست فقط یه چیزی:این داخلش شکر داره؟؟؟؟
گفتم بله شکر توشه
گفت نههههه من شکر نمیخورم . من آرد و گلوتن هم نمیخورم
برای من یه کوکی درست کن که توش آرد نباشه شکر نباشه به جاش عسل یا شیره باشه، جو باشه، کره بادام زمینی باشه، شکلات تلخ و مغزجات
و خداوند به همین راحتی ایده شو از زبان این مربی عزیز به من داد با تمام جزئیات و حتی رسپی ……………..
دیوانه شدم
شب اومدم خونه و رفتم تو یوتیوب کلی سرچ کردم (البته به انگلیسی): کوکی رژیمی- کوکی بدون شکر- کوکی بدون آرد- بیسکوییت رژیمی- کوکی ورزشکاری
و رسیدم به یه محصولی که اسمش گرانولا بار بود
خیلی برام جدید بود
Granula Bar؟؟؟؟
اومدم به فارسی هم سرچ کردم گرانولا بار
دیدم بلهههه
همچین محصول رژیمی وجود داره دقیقا با همون ویژگی های مورد نظر اون مربی
دیگه رفتم انواعشو دیدم و سریعا دست ب کار شدم و با همون مواد اولیه ای که تو خونه داشتم ۱۰ تا دونه ازش درست کردم و بسته بندی کردم
فرداش رفتم پیش مربی و ۴ تاشو ازم خرید و پولشو بهم داد و من اولین درامدم رو از ایده الهامی خداوندم خلق کردم
خیلی بهم احساس قدرت داد
((درامد روز اول ۲۸ هزار تومان ))
اینو تو دفترم همون موقع نوشتم
چون امید داشتم ایمان داشتم ک این روند افزایشیه و دوس داشتم روند رشدم رو ثبت کنم
۶ تای دیگه مونده بود که فرداش رفتم یه باشگاه دیگه و مربی اونجا ازم خریدشون و خیلی خیلی استقبال کرد و شبش بهم پیام داد کلی اعلام رضایت کرد و تازه ۱۰ تا دونه هم بهم سفارش داد برای خودش و ۷ تا برای شاگردش
دیگه داشتم میمردم از ذوق
میگفتم آره آره همینه
این مسیر درسته
ادامه میدم
ایده ای که تو روز اول هم فروش داری هم سفارش و تازه با این همه استقبال روبرو میشه جواب میده
این ایده همونیه ک دنبالش بودم
((درامد روز دوم: ۱۲۰ هزار تومان))
((درامد روز سوم: ۲۰۳ هزار تومان))
((درامد روز چهارم: ۵۰۰ هزار تومان))
و این روند ادامه پیدا کرد
من هر روز تولیدم رو بیشتر میکردم مواد اولیه بیشتری میخریدم و روزی چندبار به باشگاه های مختلف میرفتم با مربی ها ، ورزشکارا صحبت میکردم و محصولمو ارائه میدادم
هر روزی که از باشگاه برمیگشتم و محصولم فروش رفته بود و پول رو خلق کرده بودم انقدر با تمام وجودم سپاسگزار بودم ک فقط دوس داشتم داد بزنم خدایا شکرت
هر روز عصر بعد بعد ازینکه برمیگشتم میرفتم روی پشت بوم خونه و راه میرفتم و با خدا حرف میزدم و ذوق میکردم و صدامو ضبط میکردم..
با تمام وجودم میگم که بهترین تابستونِ تمام عمرم رو امسال سپری کردم
چون با تمام وجود خالق بودن رو، احساس قدرت رو، احساس پویا بودن رو تجربه کردم و مهمتر از همه تونستم قانون رو در عمل پیاده کنم و یاد بگیرم و رشد کنم از همه لحاظ
چقدر اون تمرین آگهی بازرگانی و کار کردن رو دوره عزت نفس به من قدرت داده بود که بتونم برم کل کلاسهای گروهی باشگاه های منطقمون رو سر بزنم و بعد از کلاس وایسم براشون توضیح بدم و چقدر استقبال میشد هم مربی ها ازم میخردین و هم شاگرداشون
و این پاداش ایمانی بود ک داشتم در عمل نشون میدادم
استاد خیلی یاد وقتی میفتادم ک شما رفتین تو ۳۰ تا کلاس صحبت کردین
منم تو مدت تقریبا ۲ ماه رفتم کل باشگاه های منطقه رو سر زدم و حتی تو رختکن با تک تک ورزشکارای بدنسازی حرف میزدم و معرفی میکردم و فروش داشتم تا اینکه محصولم جا افتاد و فروشم بالاتر رفت و من عشق میکردم با این کار
من اصلا برام سخت نبود این رفتن حضوری و پرزنت کردن محصولم
من فقط داشتم اون Big Picture رو میدیدم
من فقط به خودم میگفتم الهه درسته خیلی وقتا تو معرفیت جواب منفی هم میشنوی و شاید خیلی وقتا اصلا خجالت بکشی ک دوباره داری میری تو این باشگاه و یادت نیست چهره افراد رو و دوباره به اون شخص معرفی میکنی و بهت میگه خانوم دیروز بهم گفتی اینا رو، اما اشکالی نداره..این کمترین بهایی هست ک داری میپردازی و این جزئی از روند تکامل و رشد توئه
استاد شاید با هزار نفر تو این مدت حضوری صحبت کردم و محصولمو معرفی کردم
و این مسیر چقدررررررر منو بزرگ کرد
چقدر من تو این مسیر خط ب خط قانون رو بهتر و بهتر درک کردم
همون جملات گرانبهایی ک تو این سالها از شما میشنیدم و فقط تو دفترم مینوشتم و گوش میدادم، الان داشتم در عمل ازشون استفاده میکردم و تجربشون میکردم و هربار به درک بهتری میرسیدم که عهههههههه پس تکامل این بود…عههههه پس اون ایمان فعالی ک استاد ازش حرف میزد این بود هدایت و الهام این بود جنسش.. هدایتهای قدم ب قدم رو تازه فهمیدم یعنی چی
اینکه دستان خدا میان و بهت کمک میکنن بدون چشمداشت تازه فهمیدم چقدر شیرین و دلچسبه و شیرین تر اینکه تو میدونی اینا رو خدا برات فرستاده و تو به اونا وابسته نمیشی و اعتبارشو ب خدا میدی و خدا بازم بهترشو برات میفرسته
وای خدا شکرت
تقریبا ۲ ساعته دارم ۷ صفحه تایپ میکنم ولی دوس دارم بازم ادامه بدم
من از وقتی دارم این ایده رو اجرا میکنم به معنای واقعی دارم میفهمم عشق و علاقه به کار یعنی چی
دارم تجربش میکنم که وقتی در حین انجام کارم هستم اصلا گشنگی برام معنایی نداره اصلا سیر میشم بس که ازین عشق مینوشم
خستگی برام بی معنا میشه و ساعتها سر پا هستم و دارم سفارش میزنم و اصلا خسته نمیشم و فقط کِیف میکنم ازین خلق ازین خالق بودن
دارم میبینم ک حتی وقتی سرما خورده بودم و به شدت بی حال بودم همون موقع یه سفارش عالی بهم داده شد و من جون گرفتم و بلند شدم و رفتم با اشتیاق انجامش دادم و بعدش حس کردم بیماری از بدنم رفت بخدا رفت. انقدر من رفتم تو فرکانس لذت و شادی خلق کردن که مدارم با بیماری و حال نداری فاصله گرفت و من سرزنده شدم پویا شدم
من دارم باهاش زندگی میکنم و چقدر سپاسگزار خداوندم بابت این موضوع
هر روزی ک تولید دارم واقعا روزم متفاوته احساس اشتیاق و سپاسگزاری کل وجودمو فرا میگیره
دارم تجربه میکنم که وقتی میگم خدایا آسانم کن برای آسانی ها یا در حین انجام هر مرحله ای از کارم مرتب از خودم میپرسم که چطور ازینم راحت تر؟ چطور ازینم ساده تر و لذت بخش تر؟؟ چقدر زیبا آسان میشم برای آسانی ها و چه ایده هایی با همون امکانات موجودم بهم میده که سرعت کارمو چندین برابر بیشتر میکنه و لذت بردنم رو بیشتر و بیشتر
اصلا من تو این مسیر انگار تازه فهمیدم باور ساختن یعنی چی..
کار کردن روی باورا یعنی چی
و تو این چند ماه تقریبا هر روز هر خواسته ای که تو مسیر کارم دارم رو تکرار میکنم جوری ک انگار دارمش و مخصوصا وقتی ب تضادی تو این مسیر برمیخورم و تازه میفهمم چیو میخوام و به وضوح میرسم ک عهههه پس ازین به بعد باید اینجوری عمل کنم نسبت به این موضوع
یه جمله ای خانم شایسته عزیزم تو یکی از مقالات سایت دارن که من چسبوندم رو دیوار اتاقم و این سوال و پاسخ دادن بهش چقدر بهم کمک میکنه:
چه باوری بسازم که نتایج به شکل دلخواه من تغییر کنه؟؟؟
و من هربار با پاسخ به این سوال و تکرار اون باورها و اجراشون در عمل، به نتایج دلخواهم توی بیزنسم دست پیدا میکنم
تنها باوری ک فکر میکنم خیلی خیلی جای کار بیشتری برام داره باور فراوانی هست
فراوانی مشتری فراوانی درامد فراوانی فرصت
که به میزانی ک دارم روش کار میکنم همون روز نتایجش میاد
خوبی کار کردن روی قانون و باورها اینه که نیاز نیست صبر کنی تا سالهای سال این باورها ثمر بده
نه
به همون میزانی ک داری روی خودت کار میکنی و در واقع داری کانون توجهت رو کنترل میکنی، به همون میزان نتیجه میاد و تو دلگرم تر ادامه میدی و بازم نتایج بزرگتر و بزرگتر…
مثلا یکی از باورهایی ک من در مسیر کارم خیلی تکرارش میکردم مخصوصا اون اوایل این بود که:
عوامل بیرونی مثل تعطیلات رسمی، جمعه ها، شرایط اقتصادی سیاسی و… هیچ تاثیری روی روند درامد من نداره
و من دقیقااااا پاسخش رو از جهان میدیدم که من همیشه جمعه ها سفارش و واریزی داشتم
من حتی توی تعطیلات تاسوعا عاشورا که دیگه همه جا تعطیله، بیشترین سفارش و واریزیم رو تا اون موقع داشتم
و اینا همش بهم باور قوی تری داد برای ادامه دادن
چقدر این روند زیباست
چقدر حرکت کردن در این مسیر عشق و علاقه لذت بخشه
چقدر ایمانم قوی تر شده چقدر انسان سپاسگزار تری شدم نسبت به اوایل همین امسال
و چقدر هربار دارم بیشتر و بیشتر با پوست و گوشت و استخونم درک میکنم که ثروتمند شدن چقدر مقدسه
حتی مسیر رسیدن ب ثروت همش رشد و شکوفاییه
و چقدر از وقتی تو این مسیرم با تمام وجودم لمس کردم که چقدر به خدا نزدیک تر شدم چقدر انسان سپاسگزارتری شدم چقدر بهتر دارم خالق بودنم و یکی بودنم با خدا رو درک میکنم جقدر بهتر دارم کانون توجهم رو کنترل میکنم چقدر بیشتر برای خودم و احساس خوبم ارزش قائلم و در کل چقدر این مسیر بزرگترم کرده
میدونم کامنتم خیلی طولانی شد ولی میخوام ادامه بدم و در مورد بحث تضاد و ایجاد خواسته از طریق تضاد از خودم و مسیر کاریم بگم ک حتما راهنما و راهگشای خیلی ها خواهد بود
خودم اینا رو روی برگه نوشتم و هر روز مرورشون میکنم و به خودم میگم که این هدایتهای خدا همیشه بوده پس ازین به بعدم هست
.
۱- اون زمانی ک من کار کیک تولد و کافی شاپی انجام میدادم همیشه درخواستم این بود ک خدایا دوس دارم یه محصول منحصر به فرد داشته باشم که خاص خودم باشه. درسته من دارم کیک درست میکنم و لذت میبرم اما میخوام یه ایده ای بهم بدی که برای خودم باشه و خاص خودم تا بتونم برند شخصیمو داشته باشم
و چقدر زیبا خداوندم، این سیستم بدون نقص جوری به درخواستم پاسخ داد و ایده ای بهم داد که با این محصولی ک دارم (گرانولا بار) که فرمول و رسپیش رو کاملا خودم و خدا طبق تجربه و آزمون و خطا و ایده های الهامی طراحی کردیم، به راحتی میتونم برند شخصیمو داشته باشم ک ب لطف خدا و با ایمان تونستم برای گرفتن سیب سلامت و مجوز بهداشت برای محصولم اقدام کنم که تمام کاراش انجام شده و تا چند روز دیگه صادر میشه و میتونم خیلی بهتر و بیشتر در بیزنسم گسترش ایجاد کنم (البته البته با رعایت کالم قانون تکامل و راحت شدنم با تعداد تولید روزانه)
۲- من از سالها پیش شاید بگم ۱۰، ۱۵ سال پیش همیشه درخواستم این بود ک خدایا من دوس دارم کارخونه داشته باشم کارآفرین باشم صادرات کنم تو حوزه تجارت وارد بشم و تجربه کنم
اما هیچ ایده ای نداشتم براش
اما الان با محصول فوق العادم خداوند همون هفته های اول شروع کارم به قلبم انداخت که این مسیرو ادامه بده تو خیلی خیلی بیشتر از الانت پیش میری و گسترش ایجاد میکنی و کارخونه میزنی و به تولید انبوه میرسی…
من چقدرررررررر اون روزی ک روی پشت بوم داشتم سپاسگزاری میکردم و خدا این جمله رو بهم گفت مصمم تر شدم و اشتیاق و انگیزم هزار برابر شد که باعث شد برای گرفتن مجوز بهداشتم اقدام کنم
و مطمئن شدم ک این همون مسیریه ک میتونم اول توی خونه به اون تعداد مشخصی ک هدفمه برسم و توش پایدار بشم و بعد کارگاه بزنم و بعد گسترش کارگاهم و کارخونه و صادرات و جهانی کردن محصولاتم به امید خدای هدایتگر
۳- این محصولی ک خدا هدایتم کرد به سمتش، جوریه که به راحتی قابلیت مکانیزه تولید کردن توی یه کارگاه کوچیک رو هم داره و به امید خدا میتونم به راحتی بعد از تولید خانگی، به اون هدف کارگاه مکانیزه هم دست پیدا کنم (نمونه مشابهش رو توی یوتیوب دیدم که یه شخص خارجی چقدر قشنگ کارگاه مکانیزه خودشو طراحی کرده بود با چند تا دستگاه کوچیک ولی کارا ک حجم تولید رو قشنگ ۱۰، ۲۰ برابر الان و حتی بیشتر بالا میبره)
۴- اینکه محصول من و ایده الهامی من جزء دسته بندی شیرینی خشک هست اینم خودش یه موهبت خیلی بزرگیه که کلی مزایا برام داشته. یکیش اینکه میتونم براش سیب سلامت بگیرم وگرنه به شیرینی تر و خامه ای مجوز داده نمیشود! خدایا شکرت یعنی با این حد از دقت پاسخ میدهد
۵- من همیشه اونوقتا ک کیک خامه ای درست میکردم خیلی باید مراقب میبودم ک زود انجامش بدم ک خامه آب نشه و دفرمه نشه و کیکم خراب نشه تو دمای محیط و این خواسته در ناخوداگاه من بوده که ای کاش میشد نگهداری محصولم راحت تر باشه و یخچال نخواد و اینقدر زود آب نشه
و خداوند دقیقا منو ب محصولی هدایت کرده که نه تنها هیچ نیازی به یخچال نداره، بلکه حتی میتونی توی کیفت توی کمد تو کشو هرجا ک بخوای بذاری و هیچیش نشه و سالم بمونه
۶- چقدر من دوس داشتم وقتی دارم کیکهای خامه ایم رو ارسال میکنم سالم بمونن تو مسیر با جابجایی و سرما و گرما آسیب نبینن و چقدر این منو محدود میکرد ک فقط با کافه های نزدیکم کار کنم و اون موقع ها چقدر فکر میکردم به راه حل این مساله برای حمل کیک هام، ولی نمیدونستم قراره به ایده ای هدایت بشم که نه تنها حملش خیلی راحته اینقدر ک سبک و کویک و جمع و جوره بلکه حتی با پیک موتوری هم میشه ارسالش کرد حتی با پست میشه چندروز تو کارتن بمونه بدون اینکه هییییچ آسیبی بهش وارد بشه . وای خداااا دارم دیوانه میشم از این دقت هدایتهات
۷- در مورد مدت زمان موندگاری محصول، من اونوقتا ک کیک خامه ای درست میکردم همش میگفتم کاش این کیکها موندگاریش بیشتر بود و ۴، ۵ روزه بیات نمیشدن. ولی تو نگو که خدا ایده بهتری برام داشته و این ایده جدیدم نه تنها تا هفته ها موندگاری داره بلکه انگار هرچی میمونه طعمش بهتر میشه و اجزاش اصطلاحاً بیشتر و بهتر به خوردِ هم میرن : )
۸- چقدر دوس داشتم کارم بدون سر صدا باشه و هر زمانی از شبانه روز بتونم انجامش بدم و مثلا سر صدای همزن رو نداشته باشه و الان ایده من برای انجامش توی خونه نه نیاز به همزن داره نه تجهیزات خاصی میخواد. به راحتی و با لذت و عشق فراوان انجامش میدم هر ساعت از شبانه روز…خدایا شکررررررت
۹- خیلی دوس داشتم محصولم جوری باشه که ارزش آفرینی کنم. سالم باشه و بهش ایمان کامل داشته باشم ..و خداوند هدایتگرم دقیقا ایده یه شیرینی رژیمی و سالم و البته خوشمزه و کامل رو بهم داد که با ایمان معرفیش میکنم و از سلامت و صداقت کاریم و طبیعی بودن مواد اولیش اطمینان کامل دارم خدایا ممنووووووونم ازت
۱۰- اون وقتا که کیک کافی شاپی کار میکردم همش تو ذهنم بود که کاش بازار کارم و مشتری هام وسیع تر بود مگه چندتا کافه تو منطقه ما هست و از اون طرف مسافت های طولانی هم ک محدودیت داره باز
و خداوندم بهم گفت عزیزم نگران چیزی نباش
بازار کار وسیع تر میخوای؟
با سوپر مارکت چطوری؟؟؟؟ : )
آیا مغازه ای بیشتر از سوپر مارکت و فروشگاه های مواد غذایی زنجیره ای و غیر زنجیره ای داریم؟؟؟؟
من الان به راحتی میتونم بعد از گرفتن مجوزم محصولمو توی سوپر مارکتها عرضه کنم و انقدر تقاضا داشته باشم ک نرسم پاسخگو باشم….
البته همین الان هم ک هنوز مجوز بهداشت رو محصولم نخورده با یه سوپری ۲ ماهه ک دارم کار میکنم و استقبال خیلی خوبی از محصولم شده از سمت مشتریانش…خدایا شکرت هزاران هزار بار
۱۱- چقدر چیدمان و زمان بندی خداوندم دقیق و بی نقصه..از ۹ قبل به دلم انداخت برم فنی حرفه ای کلاسشو ثبتنام کنم و مدرک مهارتم رو بگیرم که الان برای گرفتن مجوز بهداشت چقدر به کمکم اومد…تقریبا ۳، ۴ ماه پروسه اش اون موقع طول کشید ک اگه الان میخواستم برم چقدر کارم عقب میفتاد ولی خداوند از قبل برام برنامشو چیده بود..خدایا من عاشقتمممممممم
۱۲- یه تضاد دیگه ای ک تو کار قبلیم داشتم این بود ک همیشه بعد از کارم کلی ظرف کثیف میشد یعنی کار با خامه و ابزارهاش چون زیاده ظرف کثیف زیاد تولید میشد ک بعد از کارم کلی باید زمان میذاشتم بشورمشون
اما تو کار جدیدم اصلا ابزار و ظرف خاصی کثیف نمیشه و بعد از کارم ۳، ۴ تیکه ظرف هست ک به راحتی و به سرعت شسته میشه
واقعا دیگه چی ازین بهتر؟؟؟
خدا همه جوانب رو برام در نظر گرفت و از همه نظر بهترینها رو بهم هدیه داد
من اگه میخواستم با عقل و درک خودم بشینم فکر کنم و ایده پردازی کنم، اصلا مگه به ذهنمم همچین ایده ای میرسید؟؟؟؟؟ اونم با این دقت و جزئیات
من تمام تضادهای قبلیم خیلی ناخوداگاه به خواسته تبدیل شد و به همین راحتی ورق برگشت
از لحاظ درامدی هم الان با چند تا بوفه باشگاه دارم به طور ثابت کار میکنم و مرتب بهم حجم بالا ۱۰۰ تا، ۲۰۰ تا سفارش میدن به جز سفارشات خرد ۱۰ عددی یا ۲۰ عددی که از افراد میگیرم
.
واقعا خدارو شکر صدهزاران هزار بار
من این مواردی ک از هدایتم گفتم رو هر روز به خودم میگم و هربار ک میخونمشون انگار برام تازگی دارن و هربار اشک شوق ب چشمم میاد و میگم خدایا تویی ک اینقدر بی نقص و دقیق هدایتم کردی و ایده رو بهم دادی مشتریها رو برام آوردی و قدم ب قدم ایدمو پخته تر و کامل تر کردی، حتما ازین ب بعدم هستی و بیشتر و بهتر هدایتم میکنی
خدایا من تسلیم تو هستم و با تمام وجودم بهت اعتماد دارم
این مسیر همون مسیر لذت و خوشبختی و سعادت و زنده گانی کردنه برام
همون مسیریه که ثروت نتیجه بدیهی و طبیعیشه
این رد پای طولانی رو از خودم به جا میذارم و مطمئنم به زودی خبرای بهتر و بزرگ تری از خودم بهتون میدم و این پازل هر بار کامل تر و زیبا تر چیده میشه و هر قسمتش به درستی سر جای درستش قرار میگیره مخصوصا با پیش بردن این دوره طلایی و شگفت انگیز
استاد عزیزم عاشقانه دوستت دارم و از خدا براتون بهترینها رو میخوام
.
با عشق
الهه
سلام اکرم عزیزم
صبحم رو با خوندن پاسخت شروع کردم و چقدر نشانه خوبی بود برام از ایمان از اینکه خداوند پاسخ میدهد و دقیق هم پاسخ میدهد..
مرسی از تبریک و تحسینت عزیزم
هر روز دارم حضور خدا رو بهتر و بیشتر نه فقط تو بیزینسم بلکه تو کل زندگیم حس میکنم
کافیه تسلیم باشم تا ببینم چطور هدایتم میکنه ب صراط مستقیم…
و تمرین باید کرد تسلیم بودن را…
عاشقتم ممنون ک برام نوشتی😍
در پناه خدا
سلاااااام آقا میثم عزیزززز
نمیدونید چقدر خوشحال شدم وقتی اسم شما رو در پاسخ هام دیدم
خدارو شکر برای وجودتون
خیلی دلتنگتونم از همینجا اعلام میکنم
ممنونم از تحسینتون از خدا میخوام هر روز با ایمان تر و عملگرا تر باشیم و هر روز در حال ساختن باورهای قدرتمندکننده و درست که رمز پایداری نتایج و حال خوب همین باورهای درسته
بیاید پیشمون
در پناه خدا باشید
سلام گل سرخ عزیزم
ممنونم از پیام و تحسینت عزیزم
نادیده گرفتن حرف مردم و رفتن در دل ترس ها و تحقق خواسته های قلبیمون فقط و فقط لازمه ش داشتن عزت نفس هست
عزت نفس واقعا واقعا پایه و فونداسیون بنای وجود ما و آرزوهای ماست
پیشنهاد میکنم از دوره طلایی عزت نفس استفاده کنی
و اینکه میخوام بگم وقتی تو در حوزه علایقت هرچی که هست حتی چمن زنی! به موفقیتهای بزرگ و درامدهای میلیاردی میرسی و حتی شهرت و اعتبار خیلی بالا(که همه و همه با داشتن علاقه +باورهای درست به راحتی قابل تحققه)، اون موقع همون مردم یا حتی نزدیکان تو که از رفتن به این مسیر منعت میکردن یا تو فکر میکردی که اگه بری منعت میکنن، اونقدر بهت افتخار میکنن و تورو برای هم مثال میزنن ک سد ذهنی خیلیهاشون شکسته میشه و اونوقت تو حتی باعث گسترش جهان میشی
چرا که اونها هم باور میکنن ک میشه و قدم برمیدارن و ب میزان باوراشون ب نتایج خوبی میرسن
امیدوارم خیلی زود (در بهترین زمان) بیای و از نتایج خوبت بنویسی
راستی میتونی اسم و فامیل حقیقیت رو به صورت کامل بنویسی تا اونموقع بتونم بشناسمت
در پناه رب جهانیان فرمانروا و اختیار دار هممون باشی
سلام امیر عزیز و مهربان
امیدوارم حالت عالی باشه
واقعا ازت ممنونم بابت تمام ابراز لطف و محبتت و چقدر من خوشحال و خوشبختم برای بودنم در این خانواده صمیمی و مهربون ک واااااقعا دوستی و صمیمیت و هم خانواده بودن به هم خونی نیست به همفرکانسیه….
چقدر خدارو شکر میکنم ک آزادی زمانی دارید و این بازم فکت خوبیه برای ذهنم که پس اگه امیر تونسته منم میتونم آزادی زمانی مکانی و مالی داشته باشم
خدارو شکر ک تونستم منشا اثر باشم و انگیزه ای در دوستانم ایجاد کنم
ضمنا خواستم این خبر خوب رو هم بدم که تقریبا 1 ماهه مجوز بهداشت مشاغل خانگی رو برای محصول ارزشمند و خوشمزم گرفتم و دارم با سوپر مارکت ها و فروشگاه های شهرم کار میکنم و هر روز محصولمو به مغازه های بیشتری معرفی میکنم
شاید در شروع برام سخت باشه که هر روز هم تولید دارم(اونم ب صورت تماما دستی) و هم بازاریابی و فروش و ب طبع نه شنیدن ها از برخی مغازه ها
اما مدام ب خودم میگم این تازه شروعشه
باید ادامه بدی و ایمانت رو نشون بدی تا آسان بشی برای آسانی ها
البته همین الانم ب اندازه مدار الانم مرتب هدایت میشم
انقدر هدایتها زیاده که واقعا از نوشتنشون توی دفترم غافل میشم بس که هر روز اتفاق میفتن
هرچقدر دارم روی باورام بهتر کار میکنم خصوصا دوره ثروت، دارم شرایط رو ب شکل دلخواهم تغییر میدم
ایده های خداوند حرف نداره…کافیه عملگرا باشیم
بازم ممنونم ک برام نوشتی
در پناه فرمانروای جهان باشی
الهه