جهت دهیِ آگاهانه به کانون توجه - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-25.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت1970-01-01 00:00:002024-07-12 18:47:15جهت دهیِ آگاهانه به کانون توجهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله یکتا خالق زیباییها ،فرمانروای دو جهان ،
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی
استاد باید بگم که از آنجایی که شنیدن این فایل واقعا به صورت هدایتی بود و خواندن دیدگاه تاثیر گذار میلاد عزیز منو تکون داد و اشک ریختم و از درگاه خداوند خواستم که تا ابد در این مسیر بمانم و هر لحظه از این دریای بیکران آگاهی لذت ببرم و بزرگتر شوم چه زیبا استاد قانون جذب رو به ما آموزش میدی که درکش واقعا آسون میشه حالا باید مرد عمل باشیم به این آگاهی ناب عمل کنیم .
تا قبل از شنیدن این فایل آگاهی بخش در مورد یکی از فامیل تقریبا ذهنیت بدی داشتم و تا بهش فکر میکردم احساسم بد میشد وقتی استاد گفتین که بابا همه چی قانون جذب به هر چیزی فکر کنی همونو و از همون جنس وارد زندگیت میشه به خودم اومدم چرا من رفتارهای خوب این آدم نبینم و رفتار نامناسب اصلا توجه نکنم تا اینکه متوجه شدم احساسم بهتر شد و اصلا احساس راحتی میکردم و بابتش خداوند را شکر کردم و استاد عزیزم را تحسین کردم و باز حس شکرگزاری احساسم بهتر تر کرد و آرام شدم و در سکوت با خدای خودم حرفها زدم که خداوندا کمکم کن در این مسیر تا جان دارم ادامه دهم و مطمئنم که هر چقدر عمل کنم و متعهد باشم نتایج خودشون نشون میدن .
اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی! باید براتون بگم تا همین نیم ساعت پیش، من ناامیدترین انسان جهان بودم؛ افکار منفی اعم از احساس بی لیاقتی و ترس از آینده و سردرگمی و کلافگی و خشم و دلهره تمام وجودم رو پر کرده بود؛ اما من همیشه میدونستم و میدونم که گوش دادن به فایل های استاد عباسمنش، هرچی که باشه، برای حال خوب من تضمینیه؛ یعنی هروقت که به حرف های ارزشمند استاد گوش میدم، به ده دقیقه نکشیده احساسم کاملا عوض میشه. خیلی بی حوصله و کلافه وارد گوگل شدم و نوشتم : « خودم رو گم کردم عباسمنش » و اولین سایتی که بالا اومد کامنت دوست عزیزی بود که سوال کرده بود من قبلا خیلی جدی توی این مسیر بودم و الان مدتی هست که احساس میکنم از مسیر خارج شدم؛ احساسم بد شده؛ کلافه و سردرگمم و حالم از همه چیز به هم میخوره. و من یک آن احساس کردم چقدر حالش شبیه منه. پاسخ های دوستان رو که خوندم، فکرم به سمت کانون توجه منعطف شد. با خودم فکر کردم ،آره، اگه حالم انقدر خوب بود به این دلیل بود که من بسیااار زیاد توجهم رو کنترل میکردم. حتی وقت هایی که به شدت عصبانی میشدم یه نفس عمیق و فکر کردن به یه چیز مثبت کاملا احساسم رو تغییر میداد. خیلی مراقب بودم چی به خورد ذهنم میدم؛ و به همه چیز طوری نگاه میکردم که من رو نهایتا به حال خوب برسونه. و فهمیدم کاری که باید انجام بدم اینه که متعهدانه شروع کنم به کنترل ذهنم؛ ورودی هام رو ساماندهی کنم؛ برنامه ریزی داشته باشم و سعی کنم با جهت دهی آگاهانه به کانون توجهم احساسم رو پایدار خوب نگه دارم. و بله؛ مثل همیشه گوش دادن به فایل های استاد جواب داد و من در عرض نیم ساعت از اوج احساس بدی که فقط داشتم ازش فرار میکردم، رسیدم به آرامش و فهمیدم باید تأمل کنم و برنامه هام رو بچینم.
بودن با شما همیشه لبخند مینشونه گوشه لبم.
خدا رو هزاران هزار بار شکر میکنم بابت وجودتون!
سایهتون مستدام ️
سپاس خداوندی را که هرآنچه هست ازآن اوست
سلللللام به استاد جااان و خانم شایسته زیبا و هم مداری های بینظیرم
درود بر مولانای جااان که فرمود
در جهان هر چیزی، چیزی جذب کرد، گرم گرمی را کشید و سرد، سرد
• به هرجای این جهان نگاه کنیم
به زندگی هر شخصی
به شخصیت هر آدمی
به موفقیت ها و شکست هاش
به محبوبیت و تنفر
به ثروتش و فقرش
به بیماری و سلامتی
میبینیم که چقدر دقیق داره کار میکنه این قانون
مایی که این قانون رو میدونیم، از دقت اون با خبریم پس باید « احساسمون بشه خط قرمزمون »
هرآنچیزی که کوچکترین آسیبی به احساسمون وارد میکنه از جمله:
آدم های سمی، روابط متشنج، دنبال کردن پیج های نامناسب در مدیا، تیوی و ماهواره، موزیک، حرف ها، متن ها، کتاب ها و….
هرچیزی که احساس و وایب بد ب من منتقل میکنه ««کنسله»»
چرا؟ چون احساس، قطب نمای وجودیه من، اونه که تا قدم اشتباهی برمیدارم، سریع بهم هشدار میده همین راهو بری اتفاقات بد منتظرتن ها، نرو، برگرد، مسیرت رو عوض کن…
و یک قدم درست بردارم، تشویقم میکنه، انگیزم میشه، میگه برو، همینه پسر، آفرین نتایج از رگ گردن بهت نزدیکترن….
• وقتی خوشبختی من، ثروت من، روابط من، آرامش من، آسایش من، شادی من، تفریحات من، سلامتی من و… در گرو احساس من نهفته است، بایدم انقدر حساسیت بخرج بدم براش
چون من به کم قانع نیستم
« چون ما لایق بهترین رابطه ایم، بهترین بیزینسیم، بهترین درآمدیم، بهترین تفریحاتیم، بهترین پارتنر و همسریم، بهترین دوستانیم، ما لایق سلامتی صد در صدیم، ما لایق شادی هستیم، ما لایق خوشبختی هستیم »
پس باید توجه کنم به زیبایی آدم ها
توجه کنم به سلامتی مادرم و غذاهای خوشمزش
سپاسگذار باشم از روح شریف پدرم که با وجودش من پا به این جهان جذاب گذاشتم
به سقف بالای سرم
توجه کنم به غروب زیبا
توجه کنم به فراوانی آب و زیبایی رودخانه ها
توجه کنم به روابط عالی
توجه کنم به سلامتی
به کفش های قشنگم
به لباس های فوق العاده ام
به طبیعت و فراوانی بینهایت آن
به رفتار مناسب دوستام و احترام و ارزشی که برای من قائلند
به ثروتی که داره در هر لحظه توسط افراد ساخته میشه
و تحسین کنم، تبریک بگم، راجبشون حرف بزنم، و بگم اگر ایشون تونستن پس صد در صد من هم میتونم….
کامنتم رو با غزلی حَق از مولانای جااان تمام میکنم که مروبط به همین فایله…
»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداهارا صدا
فعلِ تو کان زاید از جان و تنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
پیش چشمت بگذاشتی شیشه کبود
لاجرا عالم کبودت مینمود
پس تورا هر غم که پیش آید زِ درد
بر کسی تهمت منه، بر خویش گرد
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
در پناه تنها قدرت جهان باشید…
بنام خدا
نمیدونم کجای کارم ایراد داره بااینکه همه چیز به خوبی پیش میرفت یک اتفاقات نابهنگام میافته همه چیز خراب میشه
به خدا میگفتم من این همه روی خودم کار میکنم چرا این اتفاقات میفته البته برای خودم نه برای نزدیکانم
دیگه خسته شده بودم
بعد یک حسی گفت بیام از اول فایلها رو نگاه کنم
حالا فهمیدم چرا این اتفاقات میفته انگار همه چیز رو از یاد برده بودم کانون توجه ام رو گذاشته بودم روی ناخواسته ها ومدام گله وشکایت میکردم بعد چطور توقع داشتم اوضاع خوب بشه
حالا میخوام همینجا به خودم تعهد بدم مریم بسه دیگه از همین الان زیپ دهنتو ببند ول کن اطرافیان رو وفقط روی مثبتها توجه کن بزرگ شو تا کی میخواهی هی غر بزنی تمامش کن
من باید با تعهد با ایمان قوی صدرصد فقط به مثبتها توجه کنم
احساس میکنم هنوز نتونستم به قانون اون جوری که حرف میزنم عمل کنم
خسته شدم اما اینبار باید سختگیرانه با خودم رفتار کنم وبتونم به تعهد عمل کنم
الهی به امید تو یاری کنم تا من هم بتونم به تعهد م عمل کنم وهرکسی که میخواهد تغییر کنه خدایا کمکش کن تا بتونند به تعهداتشان عمل کنند
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
روز هفتم، روز شمار توانایی تشخیص اصل از فرع!
جهت دهی اگاهانه به کانون توجه!
ازوقتی به یقین رسیدم که بدون استثناء تمام اتفاقات زندگیم رو خودم دارم رقم میزنم، خیلی ساکت شدم، خیلی اروم شدم، خیلی فروتن شدم، خیلی متواضع شدم، خیلی خیلی غرق شدم در خودم، برعکس گذشته که همه جا بود حس وحواسم وفکر وخیالم جز در خودم وروی خودم!
حال دلم مدتهاست مثل حال دل کسیه که کشتیش تو دریا غرق شده وهمه چیزش همه ی داراییش که اون کشتی بوده نابود شده و از این بابت غمی توی سینه داره واز طرفی خوشحاله که حداقل خودش نجات پیدا کرده و می تونه دوباره با تلاشش اون کشتی وحتی بهتر از اون کشتی رو بسازه و دوباره بزنه به دل دریا و عشق کنه!
این غم به خاطر عمری هست که در غفلت ونادانی و نااگاهی گذشت از من و دیگه هیچوقت برنمی گرده…
واین شادی وامید هم به خاطر اینه که حالا شکر خدا اندازه سرسوزن آگاه شدم به اینکه خودم مسئول صد درصد رقم زدن اتفاقات زندگیم هستم پس می تونم از حالا به بعدش زندگیمو به زیبایی بسازم….
نمیدونم تا به کی، ولی این حس غم وشادی توام باهم در من هست از وقتی وارد این سایت شدم و با آموزه های شما استاد قشنگم آشنا شدم و دری از درهای بهشت با عمل به آموزه های شما به روم باز شد…
کانون توجه، واقعا کلمه ای که میشه وسعت پیدا کنه به اندازه یه اقیانوس مفهوم….
این عادتهای ناپسند که یک عمر با ماهستند رو به سختی میشه از خودمون دور کنیم، اینکه داری زندگی روزمره ات رو میگذرونی، بعد یه خبری، یه اتفاقی، یه حرفی یه حدیثی، یه مسئله ای میاد و میشنه دقیقا وسط فکر و ذهنت، وکامل کانون توجه ات رو جذب وجلب خودش میکنه…
انوقت دیگه باهاش میری، میری تا از مسیرت دور بشی ناخواسته بدون اینکه حتی حواست باشه یه دفعه چشم باز میکنی می بینی، سرجات نیستی، هستیااا، فقط جسمت هست!!!
روحت وفکرت ودلت رفته پی اون موضوع!
حالا اگه خوب ومثبت باشه جای شکرش باقیه، میگی خب داشتم یه جورایی تجسم خلاق میکردم، ورویا پردازی میکردم وقت وتایمم سوخت نشده ،
اما امان از وقتی که فکر رفته باشه پای منفی ها، قضاوتها، و گفتگوهای ذهنیت، بعد می بینی حالت بد شده،حس وحالت دیگه خوب نیست، کلافه ای ، حوصله نداری کارهای روتینت رو انجام بدی، اینجاست که باید مچ خودت رو بگیری وگرنه این حس منفی وبد میبردت، وساعتها وروزها وگاهی هفته وماهها درگیرت میکنه، از حال خوب دورت میکنه، واجازه نمیده هوشیار باشی و اگاهانه در لحظه زندگی کنی…
من هنوز گاهی اینجوری میشم، اینجوری که پی یه چیز منفی که اومده توی ذهنم یا دیدمش یا شنیدمش رو میگیرم، شاید در موردش مثل گذشته باکسی حرف نزنم، اما توی ذهن خودم هی مرورش میکنم، وقشنگ میفهمم حالم بد شده،99 درصد سریع اگاهانه خودم رو، یعنی ذهنم رو میبرم سمت دیگه، سمت مثبتها و خودم رو درگیر شادی و کارهایی که ازشون لذت میبرم می کنم…
اما هنوز هست وقتایی که یه درصد هم انگار اگاهانه دلم میخواد بی هدف، بی انگیزه، کسل و غمگین باشم، اصلا بشینم به حال خودم گریه کنم و به حال خودم دل بسوزونم….
برای خودمم خیلیجالبه، اینکه تن من ، روح من، ذهن من، چطور عجین شده با این نقص، با دلسوزی به حال خود و رفتن سمت منفی ها، انگاری همیشه گشنه اس، منتظره خوراکه، ومنم مثل یه غلام حلقه به گوش براش خوراک میبرم!!
از خدا میخوام انقدر عشق وعلاقه ام به خودم بیشتر بشه، انقدر قدردان این نعمتهایی که خداوند بهم داده واین فرصت زندگی که در اختیارم قرار داده، تا حتی اون یک درصد هم نذارم که ذهنم بره سمت اون چیزی که حالم رو بد بکنه وفرصت آرامش وشادی ولذت بردن از زندگی رو ازم بگیره…
واقعا جای بسی سپاسگزاری داره که خداوند اختیار وآزادی برای خلق زندگی دلخواهمون رو بهمون داده وهمیشه این فرصت رو داریم که از همونجایی که هستیم شروع کنیم به تغییر وبه اندازه عملکردمون( ایمانمون) از نتایج عالی وشگفت انگیزی که برامون رقم میخوره، بهرمند بشیم
به نام خداوند وهاب وعظیم
امروز روز 41 از روز شمار تحول زندگیمه
خدایا سپاسگذارم که چشمها وگوشهای منو بینا وشنوای قانونت کردی تا خلق بکنم هرآنچه که می خواهم.
اینو میخوام اعتراف بکنم به خودم که هر بار وهر دفعه که فایلهارو میبینم انگار برای اولین باره دارم میبینم ومیشنوم ومیخوام اینو بگم به خودم که یااادت باشه تو هیچ وقته هیچ وقت کاملِ کاملِ نمیشی تو همیشه جا داری ظرفیت داری برای بهتر شدن بزرگتر شدن پذیرا تر شدن
ویادت باشه که هیچ وقت توی دام بلدم بلدماای ذهنت گیر نکنی
خب نکته اول
ما در هر لحظه درحال ارسال فرکانسهایی به جهان هستی هستیم وجهان موقعیت وشرایطی هم سنگ وهماهنگ با فرکانسهای ارسالیم وارد زندگیم میکنه.یعنی اینکه آقا جان تو یک موجود فرکانسی هستی وجهان دریافت کننده اون فرکانسهاست
ورابطه تو با جهان، خداوند، سیستم.از طریق ارسال فرکانس هاست
نتکه دوم
به هرانچه توجه بکنم ریشه اون موضوع رو وارد زندگیم می کنم.خب یعنی اینکه اگر توجهم به فرصت های ثروت سازیه که هر روز داره بیشتر میشه ودارم میبینم که افراد چقدر راحت وآسان دارن ثروتهای عظیمی می سازن.یا توجهم به روی اینه که چقدر ارتباطات عاشقانه ونابی بین افراد هست ووجود داره این روابط زیبا وسراسر از هماهنگی وزیادم هست
منم از جنس همین اتفاقات وشرایط وارد زندگیم می شود بدون ذره ای تردید وشک
موقعیت های ثروتساز آسان وواقعا پول ساز وارد زندگیم میشه
آدمایی میان توی زندگیم که تائید بشه داشتن روابط بی نظیر.وتجربه می کنم عشقیو بدون وابستگی وسراسر از لذت وپرباری رو.لااجرم وارد زندگیم می شود چون قانون است
وحالا بعضی مواقع به خیال خودم دارم به چیزایی که میخوام توجه می کنم ولی ولی کمبودو میبینم درونش
نارسایی هارو میبینم
مثلا می بینم ماشینهای میلیاردیو یا میبینم روابط زیبا رو ولی حسرت می خورم یا غصه نداشتنشو می خورم این توجه کردنه داره نبودشونو بیشتر میکنه داره فاصله منو با خواسته هام بیشتر می کنه.چراا؟ چون احساسم خوب نیست بااین توجهی که دارم میکنم
چون نشانه توجه کردن درست وارسال فرکانس درست برای خواسته ها اینه که (( احساااسم ))خوب باشه
حالم عالی باشه وحوشحال بشوم امیدوار تر بشوم که بگم هست پس می شود منم داشته باشم پس می شوود که بشود.
ووقتی احساسم خوب باشه حالم عالی باشه
هدایت می شوم به مسیرهایی وقدمهایی که بر میدارم اونم خود به خود در جهت رسیدن به خواسته هاام
واصلا منو در مسیر اونها قرار میده این جهان به آسانی وزیبایی.چون این سازو کار جهانه این سیستمه
ونتکنه مهم این روند اینکه باااید همواره ودر هر لحظه این ارسال فرکانسهای درست وکانون توجه همراه با احساس خوبو داشته باشم.وجزوی از وجودم باشه مثل نفس کشیدن
تا اونوقت ببینم که نعمت ها وفرآوانی ها از درو دیوار وارد زندگیم می شود.بدون زوور زدن وتقلا کردن
به آسانی وعزتمندانه
وفقط کارم توجه به خواسته ها باشه واعراض از ناخواسته ها.
همواااره ودر هر لحظه از زندگیم آگاهانه با آگاهیی از این قانون خداوند
ادعونی استجب لکم
خداوند کارش پاسخ دادنه
خداوند کارش اجابت کردنه
خداوند وعده اش اجابته
وچه کسی ماندگار تراز خداوند بر سر وعده اش؟؟؟!
پس اگر چیزاایو می خوام توی زندگیم داشته باشم راهش ایمانه به خداوندی که قانونشو وضع کرده بر کل هستی وفقط کافیه طبق قانون پیش برم.با تعهدی جانااانه ومردانه
که این خدا واین قانون مرد عمل کردن می خواد
موئمن واقعی میخواد
خدایاا همه ماهارو ثابت قدم بفرما دراین مسیر سعادت وپیروزی بر نفسمون
خدایاا بهمون ایمانی بده از جنس یقین و بااوری بی چون چراا
خدایا سپاسگذارم برای داشتنت
درپناه حق
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
روز شمار زندگی من روز 41
قانون جذب ،تمام اتفاقات زندگی ما حاصل فرکانسهایی است که به جهان ارسال میکنیم
قانون جذب یعنی به هر موضوعی که توجه میکنی ریشه همون موضوع و اصل همون موضوع وارد زندگیت میشه
ما دو حال داریم ، حال خوب یا حال بد سومی وجود ندارد و این رو هم فهمیدیم که به هرچی توجه کنی اساس اون وارد زندگیت میشه با این آگاهی ما باید سعی کنیم که در طول شبانه روز بیشتر حالمون خوب باشه و برای اینکه روز خودمونو خوب شروع کنیم اول صبح بهترین زمان برای حال خوب ساختن هست یعنی وقتی که صبح از خواب بیدار می شویم با شکر گزاری و توجه به نکات مثبت زندگی و تحسین خودمون جلو آینه یا با نوشتن بهترین زمان برای ساختن یه روز خوبه من از وقتی که با قانون آشنا شدم سعیم بر این بوده که این کارو همیشه انجام بدم و یه طورایی شده جزعی از زندگیم تو هر شرایطی که نادلخواه من باشه سعی میکنم که از زاویه دیگه به اون قضیه نگاه کنم و حال خودمو خوب نگه دارم من از ترفند 51% استفاده میکنم یعنی اگر ما در طول روز بتونیم حال خودم.نو 51% خوب نگه داریم اون روز خوبی رو برای خودمون رقم میزنیم و بهترین کار اول صبح چون ما وقتی صبح از خواب بیدار میشیم خال ما در حالت تواضن هست پس ما با شکر گزاری و توجه به نکات مثبت زندگیم ون وتحسین خودمون کفه ترازو رو به سمت حال خوب سنگین میکنیم و اینو در طول روز سعی کنیم بیشترش کنیم اون روز خوبی برامون هست و فرکانسی که ارسال کردیم حال خوبه
امروز من رفتم نشانه سریال سفر به دور آمریکا قسمت 70 سر صبونه استاد املت قهوخونه ای چقدر من لذت بردم از انرژی و حال خوبی که بین سه نفر بود و چقدر استاد صبحشو با شادی و شوخی شروع میکرد آرامشی که من در مایک دیدم ستودنی بود حتی پرنده ای که از کنار این خانواده صمیمی و دوستداشتنی گذشت رو با حال خوب
خانم شایسته بیان کرد و تبلیغ سوس رو هم که شرکتش نمیتونست اینجوری تبلیغ کنه رو اول صبح تبلیغ کرد و تا خوردن صبحانه ما رو با عکسای جذاب و دیدنی که گرفته بودند سرگرم کرد این یعنی موندن در احساس خوب و کنترل ذهن با توجه به نکات مثبت
امروزم و که پا تو مسیر چله دوم گذاشتم به بهترین شکل ممکن برام رقم خورد خدایا سپاسگزارم بابت امروزم بابت حال خوبم بابت کنترل ورودیهای ذهنم
خدایییییییییا شششششششکرت
سلااااااام استاد عباسمنش عزیز
اول از همه خداوند رو شاکرم برای هدایت من به مسیر یادگیری این قانون زیبا و خاصه هدایت من به این سایت.الان سیصد و بیست و نه روز از ورود من به این خونه ی صمیمی میگذره.و من روزی چندین ساعت فایلهای دانلودی رو گوش می کردم و گاهی کامنت ها رو هم میخوندم.نت برداری میکردم و برگه هام رو مرور می کردم و اتفاقات بسیاااار خوبی هم تو این مدت برام رخ داده ،تضادهایی هم برام پیش اومده که به نظر خودم سربلند ازشون بیرون اومدم و درس هاش رو گرفتم گرچه اوایل برام اینجوری نگاه کردن به تضاد سخت بود اما الان یه جورایی باید بگم برای من فرقی بین اتفاق خوب یا بد نیست!!!نمی دونم چطور احساسم رو بگم،اتفاق های خوب که برام میافته خوشحال میشم و می دونم که نتیجه ی تلاش و فرکانس های خودم هست و این به من انرژی بیشتری میده تا مصمم تر بشم.و اما اتفاق های به ظاهر نازیبایی که برام میافته یه جورایی شدم که ناراحت نمیشم اگه هم ناراحت بشم نهایت پنج دقیقه!و با خودم میگم خب من باید چکار کنم الان و اینکه با خودم تکرار می کنم که درسش رو پیدا کن ،و اینکه یقین دارم که بعد از حل اون مسئله دنیا برام زیباتر میشه و واقعاً همین طور هم میشه.
و جالبه که معمولاً هم بعد از حل اون تضاد کارهام رو به روال تر و راحت تر میشه….
یکی از همین تضاد ها که البته متفاوت بود و فعلاً مهمان ساعت های روز من هست اینه که به خاطر شرایط کنونی حاکم بر کره زمین که یک ساله شدنش هم نزدیکه😉باید برای درس پسر عزیزم،😍 علی نازنینم😍،که اول ابتدایی هم هست روزانه حدود هفت ساعت وقت بذارم. البته دختر گلم، 😚مریم جان😚پنجم هست و به لطف خدا چون کلاسشون تعداد پایین هست حضوری برگزار میشه.اوایل خیلی گنگ بودم و نمی دونستم که با این مهمان که وقت زیادی از روز من رو می گیره چکار کنم؟؟؟
این تضاد متفاوت بود برام و عکس العمل من هم متفاوت بود!هم انرژی بر بود و هم زمان بر.اصلاً احساس آزادی نمی کردم! با اینکه حدود سه ساله که ساعت سه صبح بیدار میشم و بعدازظهر هم نمی خوابم اما بازم وقت کم میاوردم.دیگه نمیتونستم فایلهای استاد رو گوش کنم.دیگه نمیتونستم برگه هام رو مرور کنم . وحتی نوشتن شکرگزاری هام هم گاهی فراموش می شد (البته تمام این روزها شکرگزاری ذهنی و زبانی رو همیشه داشتم و به لطف خدا دارم) و معلوم بود یه جای کارم میلنگه!!!
تا اینکه از خدا خواستم که کمکم کنه از این تضاد سربلند بیرون بیام ، روح و جانم به فدای خدای خوبم،جوابم رو سریع داد گفت این سردرگمی برای اینه که عجله داری!!!!گفتم عجله؟؟؟گفتم خدا! ببین چندساعت درگیر کاری هستم که احساس میکنم اسیرم و دست و پام بسته اس!گفتم چطور میتونم عجله نداشته باشم وقتی نمیرسم حتی یه برگه مرور کنم؟؟؟
نمیرسم رو قانونی که الان مهم ترین مسئله ی زندگیم هست وقت بذارم؟؟؟گفتم داره دیر میشه؟گفت چی دیر میشه؟؟؟گفتم کسب آگاهی های جدید!!!گفت آگاهی هایی که تا الان کسب کردی رو چکار کردی؟گفتم خب به کار گرفتم!!!گفت نه به کار نگرفتی!!!!گفتم من تمام سعیم رو کردم!گفت نه همه ی سعیت نبود!وگرنه الان به این حال و روز نبودی!!!….
خلاصه این گفتگو ادامه داشت و من برای چند ساعت مشغولش بودم همینطور که به کارای دیگه ام می رسیدم گاهی هم فقط دراز می کشیدم و میپرسیدم و جواب میداد و میپرسید و من جواب می دادم
تا اینکه نتیجه این شد که هر فایلی تو گوشیم دارم پاک کنم و برم سراغ نشانه امروزم و اون نشانه فایل همین صفحه بود،جهت دهی آگاهانه به کانون توجه!!!و بعد تصمیم گرفتم که هر روز هفته رو به یک موضوع از فایل های دانلودی اختصاص بدم و کامنت هاش رو بخونم اما بازم اوضاع دلخواه من نشده بود😀
باز از خدا جونم پرسیدم بازم نشد که؟؟؟!!!من که عجله ای ندارم!دارم آروم آروم پیش میرم اما چرا خودم آروم نیستم؟؟؟!!!
گفت:ولع داری!!!!!! گفتم ولع دیگه چرا ؟نه !!!ولع ندارم!هفته رو تقسیم بندی کردم و آروم دارم پیش میرم. گفت پس چرا آروم نیستی؟؟؟!!گفتم نمی دونم تو بگو.گفت ولع!!!گفت به ذره بین فکر کن.گفتم آخه چه ربطی به ولع داره ؟؟؟گفت تو فکر کن!!!فکر کردم و یادم اومد همون روز دخترم آزمایش ذره بین رو انجام داده بود که اگه ذره بین رو ثابت بالای کاغذ و در فاصله و نقطه درست نگه داری کاغذ و برگ و ….رو می سوزونه!
آره اینجا فهمیدم که عجله دارم ولع دارم اضطراب هم دارم و خودم خبر ندارم😉😂
به دلم الهام شد که پسرت کلاس اوله تو هم کلاس اولی شو و برو از اولین فایل شروع کن و تا دل و روده ی فایل رو بیرون نیاوردی ولش نکن😆.منم اومدم اولین فایل رو پیدا کردم دیدم این همون فایلی هست که چند روز قبل برای نشانه ام اومده بود و اما من درس نشانه رو نگرفته بودم.جهت دهی آگاهانه به کانون توجه،چه اسمی داره این فایل خودش درسه، خود اسم فایل درسه! (کارت درست و دقیقه استاد عباسمنش👌)خوشحال شدم و شروع کردم و خدا میدونه که چقدددددر نکته تو خود فایل هست و چقددددر نکته تو کامنت بچه ها هست.
وقتی این کار رو شروع کردم یعنی اون پنج تا فایل که دانلود کرده بودم برای پنج روز از هفته ،گذاشتمشون کنار و پاکشون کردم و تمرکز رو یه فایل و اونم این فایل گذاشتم آروم تر شدم.و حالم بهتر شد.اما هنوز یه کوچولو اضطراب قلقلکم می داد و من یقین داشتم که تو همین کامنتا این مسئله هم حل میشه تا اینکه تو کامنتها به چند نکته رسیدم.
و اینکه سه روز پیش وقتی داشتم یکی از کامنتارو می خوندم،دوستمون نوشته بود که نشانه ی روزش بوده و…و اینجا خدا به دلم انداخت که برو نشانه ی روزت رو ببین!!!گفتم دارم کامنت میخونم!😊(من نمی دونم چرا ما اینقد مقاومت داریم؟؟؟!!!خییییلی مونده تا تکامل این قضیه هم طی شه)گفت برووووو و ببین!!!رفتم و دیدم فایل پس کی به خواسته ام میرسم؟ برای نشانه روزم اومد!بهش گفتم هم به من میگی عجولی و ولع داری و… الانم منو به این فایل هدایت می کنی؟؟؟!!!گفت فایل رو دانلود کن و گوش کن.منم انجام دادم و واااااای خدااااااااااااا!چجور بگم نوکرتم!با اینکه هنوز نوکر سینه چاکت نشدم، اما اون لحظه که شنیدم استاد میگه: من برای رسیدن به خواسته هام مسیرم نگرانی و اضطراب نبود!و از همون زندگیم لذت می بردم و …
اصلاً دیوونه شدم گفتم مرررررسی خدا.اون قلقلک اضطرابم حل شد!آره من باید لذت ببرم حتی از هفت ساعت درس دادن به بچه ام باید لذت ببرم از کار کردن تو خونه باید لذت ببرم از ظرف شستن باید لذت ببرم….من حتماً قبلاً این فایل رو دیده بودم اما این آگاهی جدید بود یعنی تو مدارش افتاده بودم و برا همین شنیدمش،خدایا شکرررررت (حتماً فایلش رو گوش کنید حتی اگه قبلاً شنیدین بازم برید و گوش کنید)
مهمترین نکته این بود که من باید در لحظه از کارم لذت ببرم!حتی اگه اون کار به نظرم ناخوشایند بیاد باااااااید از زاویه ای بهش نگاه کنم که لذتش رو پیدا کنم و اینجا بود که یه لیست برای خودم نوشتم:
۱_با لذت به کارهای خانه بپردازم و از توانایی خودم در انجام کارها شکرگزار باشم.
۲_همین مقداری که فرصت دارم مطالعه کنم را با لذت و احساس خوب انجام بدهم.
۳_برگه هایی که تا کنون نوشته ام را با احساس خوب و لذت مطالعه کنم.
۴_با لذت با بچه هایم برخورد کنم.
۵_با لذت و احساس خوب با همسرم صحبت کنم.
۶_در لحظه باشم و شکرگزار باشم. و
…..،۷،۸،۹
و تعهد دادم که مشغول هر کاری که بودم باید ازش لذت ببرم و به کار بعدی فکر نکنم( البته تعهد قلبی،بعد از فرستادن این کامنت میخوام کتبیش کنم😉)و وقتی از همون لحظه شروع کردم به عمل به تعهدم اصلاً غوغایی شد!آروووووومِ آروووووم شدم کارهام رو غلتک افتاد ،با این که وقتم کمتره برای مطالعه اما انگار درک عمیق تری دارم و هدایت میشم به ایده هایی برای انجام راحت تر کارهام 😀
و باید بگم میخواستم بعد از تمام شدن مطالعه این فایل و کامنت هاش دیدگاه بذارم اما امروز صبح بهم گفت الان باید دیدگاه بنویسی منم گفتم باشه❤
از شما که وقت گذاشتی و خوندی متشکرم
برات آرزوهای خوب دارم 💚
استاد ممنونم از شما!
خانم شایسته ممنونم از شما!
عزیزانی که در جای جای این خونه ،با عشق کامنت میذارین ممنونم، که این عشق جهان ما رو زیباتر میکنه❤❤❤
از 🌟خدای مهربون خودم🌟 که متعلق به کل هستی هست سپاسگزارم و عاشقونه دوستش دارم😚😚😚❤❤❤❤
شاد و ثرررروتمند باشید در دین و دنیا و آخرت
(امروز یه ایده اومد تو ذهنم که از امروز برای کامنت هات شماره بذار و منم گفتم چشم.😉)
کامنت شماره۱
سلام دوست عزیزم
چقدر زیبا و صمیمی نوشتید. باوجود اینکه متنتون طولانی بود ولی خیلی دوست داشتم ادامه دار تر بود. چون من هم با داشتن یه کوچولوی دو ساله تقریبا شرایط بی وقتیم مثل شماس! بخصوص اون قسمتهایی که با خدای درونتون بحث میکردید خیلی جالب بود. واقعا درست گفتید دوست من متاسفانه ما یک مقدار در مقابل حرفهای خدای درونمون مقاومت داریم هممون همین طوریم. ولی به لطف الله و به کمک هم توی این خانواده ی صمیمی درستش می کنیم.
بازم ممنون از حس خوبی که دادید و از پیشنهادات خوبتون برای لذت بردن از زندگی.
شاد و ثروتمند باشید.
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت (سورهٔ ابراهیم – آیهٔ ۷) هر نَفَسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
خدایا!خدای خوبم!دوستت دارم!امیدوارم روزی تماااااام قلبم و تمام سلول های بدنم نامت رو در هر لحظه فریاد بزنه!
این رای برای من خیییییلی با ارزشه!نشونه ی فوق العاده خوبی برای منه!سپاسگزارم که همیشه همراهم هستی خدا!
لحظه لحظه ی تلاش من رو می بینی خدا جون!و این ذوق و خوشحالی امروز من رو هم میبینی!از تو به خاطر قانون زیبا و بی نقصت متشکرم خدا جون!
از تو به خاطر پیشرفت هایی که در همه ی ابعاد زندگی، دارم تکاملی و آروم آروم تجربه میکنم سپاسگزارم😊
تولد یک سالگیه من تو این سایت نزدیکه و چه روزی بشه اون روز 😀🎁🎁🎁
به خاطر فایل های دانلودیِ الماسیِ استاد عباس منش از تو ممنونم خدا!
به خاطر دو محصول خیلی خوب(کتاب) که تا حالااز این سایت خریدم از تو سپاسگزارم!
به خاطر تمامی محصولات با ارزش این سایت که در آینده ای نزدیک در مدارش تک تکشون قرار میگیرم از تو سپاسگزارم
و باز هم از قانون زیبای تو متشکرم ای الله زیبا❤❤❤
استاد عباس منش عزیز!از شما هم سپاسگزارم به خاطر آگاهی های نابی که در اختیار ما قرار دادین💚💚💚
از گروه تحقیقاتی عباس منش هم سپاسگزارم هم برای امروز و هم برای تمام روزهایی که اینجا تو این خونه ی صمیمی تلاش می کنند…
به قول استاد:خوب زندگی کنیم و تلاش کنیم جهان جای بهتر و زیباتری برای زندگی بشه…
بنام یکتای هستی بخش
روز 41 سفرنامه
جهت دهی آگاهانه به کانون توجه
با اینکه میدونم ولی انگار یه پرده ای یه حجابی هست بین منو فهمیدن.
مدتی میشه که گوش دادن به فایلا روال قبل رو برام نداره.و اینجوری نیست که بتونم نکته ی رو از فایل دربیارم و بر حسب تجربیات خودم شفاف سازی کنم فایل رو برای خودم.ولی همچنان به تعهدم پایبندم و کامنتارو میخونم و کامنت میذارم و باورهای اشتباهمو دارم پیدا میکنم.
امروز خیلی خسته بودم.نه خستگی فیزیکی.خسته بودم از این وضعیتی که برای خودم درست کردم.
فشارهای مالی که از هر طرف رومه.اجاره های عقب افتاده ی سالن و خونه قسطای عقب افتاده
نداشتن پول برای رفع نیازهای اولیه حتی….همه و همه خیلی بهم فشار آورده بود.امروز با خودم نشستم کلی خودمو بالا پایین کردم.گفتم دیگههه خستهههه شدم از این وضعیت .خسته ام از اینکه هر بار چیزی رو دلم بخواد که نتونم بخرمش و بگم ولش کن مهم نیست….آره خودشه…..مهم نیست…شاید این همون مانعی باشه که منو از همه ی خواسته هام منصرف کرده منو از همه ی خواسته هام دور کرده.اینکه هر بار چیزی رو دلم میخواد که نمتونم بخرمش میگم ولش کن مهم نیست…با اینکه دلم میخواستتش ولی سرکوب کردم احساسمو گفتم ولش مهم نیست….
سالهاست که برای هر خواسته ی کوچیک و بزرگی که نتونستم برآورده اش کنم گفتم ولش کن مهم نیست….
هیچ وقت نگفتم دلم میخوادش پس بذار ببینم چطور میتونم داشته باشمش.
فکر میکردم بهترین کار ممکن رو میکنم که از خواسته ام میگذرم به امید روزی که ثروتمند بشم و بتونم همه ی چیزایی که آرزوم بوده حتی حتی قیمت خیلی خیلی پایین رو نخریدم به امید روزی که ثروتمند شم و بتونم بخرمش.
من خودمو از همه چی محروم کردم.از لذت داشتن یه لباس جدید یه روسری جدید یه دفتر جدید حتی یه خودکار جدید سالهاست که خودمو از این لذتهای کوچیک محروم کردم به امید روزی که ثروتمند شم ولی هنوز نشدم.هنوز ثروتمند نشدم ولی خسته شدم.
خسته شدم از اینکه بگم مهم نیست…واقعا مهمه برام لذت داشتن یه لباس جدید یه دفتر جدید یه کفش جدید ….
خداوند اینهمه نعمت داده خداوند گفته که اگه تمام درختا قلم بشن و تمام دریاها مرکب نمیتونن نعمتهای منو بشمارن.
پس چرا من نمیبینم،؟
مگه از خان نعمت خدا چیزی کم میشه اگه من به خواسته ام برسم که تمام خواسته هامو صندوق کردم تو دلم برای روز مبادا.مگه خدا الان بهم چیزی رو بده در آینده از حسابم کم میکنه که الان هیچی نمیخوام ازش و میگم وقتی ثروتمند شدم ازش میخوام.
مگه برای خدا فرقی میکنه که چقدر بخوام ازش؟ مگه برای خدا فرقی میکنه که الان ازش بخوام یا دوسال دیگه یا ده سال دیگه؟ به امید چی دارم خواسته هامو نادیده میگیرم.به امید چی نشستم و حتی از خدا درخواست هم نمیکنم؟ نکنه فکر کردم هیچ وقت مرگی درکار نیست و فرصت زیاده برای درخواست کردن؟
نکنه هنوز دارم فکر میکنم اگه چیزای زیادی از خدا بخوام پر روییه و خواسته هامو نگه داشتم برای روز مبادا که خدا نگه تو گذشته خیلی خواسته هاتو اجابت کردم دیگه چوب خطات پر شده و نمیتونی درخواست کنی
نکنه فکر کردم اگه از خدا هر خواسته ی داشته باشم باید بابت تک تکشون جواب پس بدم که ازش چیزی نمیخوام؟
واقعا نمیفهمم
واقعا خودمو درک نمیکنم.
بعد اینهمه سال دست و پا زدن برای رسیدن به ثروت هنوز باورم نمیشه که این خودمم که نمیخوام هنوز باورم نمیشه که خودم حجابم بین خواسته هام خودمو باید از میان بردارم.
خدایا تسلیم…………
تسلیم
سلام صفورا جان
سجاد غلامی هستم
یکی از اعضای خانواده صمیمی عباس منش
کامنتت رو خوندم
چقدر یاد زندگی خودم افتادم
اگر بخوام فعل خسیس بودن رو تشریح کنم قبلا خودم رو واااقعا از ته دل خسیس میدونستم اما همیشه توی جملات و صحبتام برخلاف این رو میگفتم
اما الان اصلا نمیدونم خساست میشه چی
من هم در زندگی انقدر خودم رو از چیزهای خوب محروم کردم که داغشون روی دلم مونده
احساس حقارت که شکننده عزت نفسه
احساس گناه نسبت به خودم
احساس ترحم دیگران که من با رفتار ها و گفتارم و در منشا اصلی،باور هایم اونها رو جذب میکردم
همیشه لباس های بزرگ تر تا واسه چند سال بشه پوشید
حتی یه بار رفتم با بابام لباس بخرم انقدر بزرگ برداشتم که بابام گفت این دیگه خیلییی بزرگه برات برو درش بیار
همیشه دفتر ارزون بخر
دفتر سیمی خوشگل انقدرر دوست داشتم که الان توی این سن هنوز وقتی میبینم ذوق میکنم
همیشه کفشی بخر که جنسش انقدر خوب باشه و ارزون باشه که تا چند سال بره
قشنگ تا چند سال دیگم رو توی نداری و بی پولی تجسم کرده بودم
از یه جایی به بعد دیگه زور نزدم و با خودم نجنگیدم و تسلیم شدم و گفتم ولش کن مهم نیست
لباس خوشگل که مهم نیست آدم باید سیرت زیبا داشته باشه
وللش کفش خوبم نبود مهم نیست آدم باید نسبت به نظرات دیگران بی تفاوت باشه
اصلا اینجوری دارم تمرین میکنم تا نظر دیگران برام مهم نباشه
اما قانون جهان که گول نمیخوره اگه گول میخورد که خدا عادل نبود
من به قول استاد از مادیات نگذشته بودم،دنبال معنویات بودم
اگه پول ندارم کفش گرون و خوب بخرم یا چند دست لباس بخرم به جای این که خودمو تا چند سال بدبخت ببینم و بیام با یه سری شعار روی این احساس بد سرپوش بزارم که عملا جواب نمیده و اتفاقات بدتر برام رقم میخوره،،باااید بیام از این تضاد استفاده کنم برای بهتر شدن
بگم خواسته دارم سر این تضادی که برام پیش اومده
خودمو با کفش نو و لباس خوب ببینم
ذوق کنم
شکر گزاری کنم
احساسات خوب پشت سر هم وقتی میرم یه لوازم و التحریری و کلی ادوات خوشگل برای خودم میخرم
باید اینطوری ببینم و احساس کنم و عمل کنم تا به اونها که هیچی به بالاتر از اونها هم برسم
اگر واااقعا میخوام برام مهم نباشه نظر دیگران، باااید اول برای خودم مهم نباشه که کفش و لباس دلیل ارزشمندی نیست
مادامی که برای خودم مهمه چجوری میخوام برای دیگران هم مهم نباشه
اگه برام مهم باشه،هر چی آدم میخوره به پستم همشون اول نگاه به کفشم میکنن بعد صورتم
درود بر شما که احساساتت رو انقدر واضح بیان کردی و وقتی تسلیمت روخوندم یاد موسی افتادم که گفت خدایا من از هر خیری نسبت به تو فقیرم
برات کلی لباس خوشگل و کلی خواستنی های جورواجور دعا میکنم
دوستدار تو سجاد
سلام دوست عزیز
کامنت شما رو خوندیم وباید بگم شما و همه ی ما که به لطف الله مهربان عضو این خانواده هستیم خیلی خیلی خوشبختیم این معجزه ی بزرگیه که با این قانون جهان آشنا شدیم….
من مطمعنم هر کدوم از ما هزاران هزار نعمت و ثروت تو زندگی مون هست که هیچ وقت به چشممون نمیاد همین که این آگاهی های ناب رو در این مسیر به دست میاریم همین که سعی میکنیم به چیزهای خوب توجه کنیم همین سلامتی که خداوند بهمون عطا کرده وکلی چیزهای خوب که باید بخاطر داشتن شون همیشه سپاسگزار باشیم
چقدر زیباست که در آخر کامت به تسلیم شدن در برابر خداوند رسیدین بله اگه ما بتونیم همیشه در همه حال تسلیم خداوند باشیم درهایی از ثروت و نعمت و فراوانی وارد زندگی مون میشه …
شما بسیار صادقانه درد دل کردین و اینجا یه رد پا گذاشتن ومن اطمینان دارم به لطف پروردگار رزاق به زودی زود هدایت میشین به بهترین ها از سلامتی ، سعادت ،خوشبختی ثروت ،موفقیت و….
وبه زودی کامتهای بسیار زیبا و رویایی از عشق و رسیدن به اهداف و پیمودن قله های سعادت یکی پس از دیگری از شما میخونیم
امیدوارم در پناه حق همیشه پایدار باشید
درود به خالق هستی بخش
گذشته کوچکترین اقتداری بر من ندارد .
سال ها کنجکاویی برای تغییر شرایط زندگیم باعث شد به مسیرهای هدایت بشم که شرایط بهتری رو تجربه کنم و اکنون من شاکر این لحظه که در اون قرار دارم هستم 1402/05/21
نزدیک به چند ماهی فایل های استاد رو به طور پراکنده گوش میدادم و از آگاهی های تازه به وجد میومدم و در عین حال سعی می کردم عضو سایت بشم ولی متاسفانه با هر بار تلاش موفق نمیشدم و به خودم میگفتم چقدر جالبه من هنوز در مدار پیوستن به اعضای سایت قرار نگرفتم و دلیل عضو نشدنم اینه و سعی می کردم فایل ها رو بیشتر و بیشتر گوش بدم و البته با تضادهای هم برخورد میکردم و بطور میانگین روز خوب و بد روتجربه می کردم .
و از اینکه در این دو سه روز تونستم عضو سایت بشمخوشحال و شاکرم که پله ها رو درست طی کردمو در مدار بالاتری قرار گرفتم .
شرایط فعلی من
ماه هشتم بارداری هستم و نزدیک به 40 روز دیگه قراره پسرم به سلامتی به دنیا بیاد و چند تا خواسته ویژه دارم و احساسم میگه به زودی اجابت میشه چون لیاقتش رو دارم
اولین پست من بماند به یادگار برای تحول من در رشد و رسیدن به تمامی خواسته هام