چمدانت را ببند و آماده سفر شو

سلام سید حسین

الهی قربونت برم خیلی ذوق زده ام همچین حرف میزنی که انگار پدرمون هستی و میخای همه بچه هاتو با خودت ببری از قنداق گرفته تا دخترو پسرو جوون و پیر

من الان تونستم ببینم فایل رو،وقتی پلی کردم طهورا گفت عباسمنشه؟؟گفتم بله.کلاس اوله مشقاشو ول کرد اومد چناااان با لذذذذت نگاه کرد و اونقدر سوال کرد که خدا میدونه،من بخاطر دخترمم که شده باید این دوره رو شرکت کنم?،وسایل آشپزخونه رو که نشون میدادین میگه مامان مگه خانومه??میگم نه ولی کدبانوه،میگه پس کی داره ازش فیلمبرداری میکنه؟میگم پسرش.میگه اسمشو چرا نمیگه؟یعنی با پسرش تنهایی اومدن مسافرت؟خانومش کجاست پس؟خونه اش خیلی خوشگله مامان،اوووف چه باکلاسه ظرفشوییش دیده نمیشه،مامان برا منم از این ظرفا بخر خیلی خشرنگن،عهه مامان خونه اش ماشینهههه،وااای مامان چه ماشینه خوبیه،ماهم از اینا بخریم بریم مسافرت،مامان این موتور ماله خودشه؟مامان با چی داره ماشینو تمیز میکنه؟مامان چی چسبوند به ماشینش؟مامان چی نوشته؟مامان آب نداره ماشینش؟مامان خجالت نمیکشه پاهاش دیده میشه؟مامان اینکه مو داشت چرا کچل کرده؟مامان تپل تر نشدهههه???، . . .

خلاصه که مخمو خورد

سفر بی خطر

در پناه حق

ممنون که اینقدر لذت برامون فراهم میکنی

با آرزوی ثروتمندی در مکان و زمان

سلام دوست عزیز

تولدتون مبارک

به دنبال دعاتون آمین گفتن رو بر خودم واجب دیدم

آمممممییییینننن

با آرزوی ثروتمندی در مکان و زمان

سلام دوست گرامی

سپاسگزارم از دعای خیرتون

با آرزوی ثروتمندی در مکان و زمان

سلام خانوم نوشادی عزیز

انشالله خدا از این فرشته ها قسمت همه کنه. کسانی که دارن خدا براشون حفظ کنه کسانی که ندارن خدا بهشون بده و حفظ کنه.سپاسگزارم.

با آرزوی ثروتمندی در مکان و زمان

سلام دوست خوبم

از خدا و خواسته هایی که بهش رسیدین وقتی میخوندم ناخوداگاه اشک میریختم و یادم اومد که من خیلی وقت هست که یه سانتافهxlقرمز با پلاک رند میخوام که تمام ریز نکاتش رو نوشتم ولی هیچ وقت نتونستم تو تجسمم سوارش شم و باهاش رانندگی کنم(چون هیکلا ریزه میزه هستم این یه باوره غلطی هست که از بچگی اونقد بهم گفتن تو کوچولویی هیچ ماشینی نمیتونی سوار شی،همیشه تصورم این بوده که ثروتمند شم و یه ماشین سفارش بدم برام درست کنن)پریشب تو فکر این بودم که حالا که خدا هر چی ازش میخوای بهت میده پس من یه کوپه قرمز هم ازش بخوام بجز سانتافه ام،مثل یه جرقه بود،ناخودآگاه چشام بسته شد و خودم رو سوارش دیدم که باهاش اومدم اداره کلی هم جلو در نگهبانی با همکارمون همچنان که سوار ماشین بودم چاق سلامتی کردیم.شیفت کاریم تموم شد اومدم سوار ماشینم شدم برم خونه تو خیابون اصلی یه کوپه قرمز دیدم باورتون نمیشه داد میزدم و گریه میکردم و خدارو شکر میکردم خدا تمام وجودمو گرفته بود نشونه به این واضحیییی

البته نصبت به اعضای خانوادم ریزم وگرنه معمولیم تو جامعه??

خدایا شکرت

با آرزوی ثروتمندی در مکان و زمان