درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2

بخشی از سرفصل های این فایل:

  • درک قوانین خداوند از درون داستان تجربیات موسی پیامبر؛
  • بررسی داستان حضرت موسی به عنوان نمونه عینی برای درک”مسیر تکاملی ساختن ایمان”؛
  • تا وقتی محدودیت ها را بپذیری، هرگز توانایی تغییر آنها را نداری؛
  • تا وقتی به خودت برچسب های محدود کننده می زنی، قادر به بهره برداری از قدرت خلق درونی ات نیستی؛
  • ریشه نیاز به شراکت، باور نداشتن به خداوند است؛
  • “ایمان” در طی یک فرایند تکاملی ساخته می شود؛
  • وقتی خواسته ای در قلب شما ایجاد می شود، یعنی توانایی تحقق آن از قبل به شما داده شده است؛
  • وقتی هدفی در وجودت متولد می شود، بدون شک خداوند را در مسیر تحقق آن هدف، حامی خود ببین؛
  • باورهایی برای آسان شدن برای آسانی ها؛
  • شناسایی ترمزهایی که مسیر تحقق خواسته ها را ناهموار کرده و حذف آنها؛
  • تفاوت تمرکز بر “خواسته ها” با تمرکز بر “موانع رسیدن به خواسته ها”
  • وضوح از طریق تضاد؛
  • چه نوع تمرکزی، خواسته ها را اجابت می کند؛
  • تفاوت فرکانسی نگاه موسی پیامبر در سوره شعرا و سوره طه؛
  • دلیل پاسخ های متفاوت خداوند به موسی پیامبر در دو سوره طه و شعرا؛
  • آیا بر اشتباهات خود متمرکز شده ای یا بر استفاده از درسهایی که از اشتباهات گذشته گرفته ای؛
  • چقدر هدایت هایی خداوند در مسیر زندگی ات را به خودت یاد آور می شوی؟؛

آگاهی های این فایل را با دقت گوش کن؛ نکات اساسی آن را یادداشت کن؛ درباره آنچه از آگاهی های این فایل که زنگ های هشدار دهنده و امید بخش را در وجود شما به صدا در آورده، در بخش نظرات این فایل بنویس؛ همچنین در نوشته های خود، هدایت ها و حمایت های خداوند را در مسیر خواسته هایت به یاد بیاور و در نوشته خود ذکر کن تا به شکل، تجدید میثاق کنی با رابطه خود با این نیروی هدایتگر که همواره نزدیک است و تو را اجابت می کند.

منتظر خواندن نظرات تاثیرگذار تان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

بخش چگونه فکر خدا را بخوانیم | دوره 12 قدم

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2
    378MB
    58 دقیقه
  • فایل صوتی درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2
    57MB
    58 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

439 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ابراهیم خسروی» در این صفحه: 4
  1. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    سلام به استاد عباسنمش عزیزم،خانم شایسته گل و چشمای نازنین تو

    آره

    چشمایی تویی که آفریده ی خداست!

    میدونستی چشمامونو خدا بهمون هدیه داده!

    میشه چشماتو یه لحظه ببیندی!

    آره چند لحظه چشماتو ببند در حد 10 ثانیه

    تو این 10 ثانیه من داشتم به این فکر میکردم که اگه چشمام واسه همیشه بسته بود و قدرت بینایی نداشتم چکار میتونستم کنم!؟

    الان اومدم شهرستان پیش پدر مادرم،اونا رفتن جایی واسه نامزدی، اگه من بینایی نداشتم و تو خونه تنها بودم چکار میتونستم کنم!؟

    فقط اینکه بشینم!

    خدایا اگه بهم چشمامو نمیدادی من چجور تو ر‌و میدیدم!

    چجور تو رو تو آسمونت میدیدم

    چجور زمین و درختارو میدیدم!

    میشه یه سوال ازت بپرسه خدا!؟

    من چه قدرت بیشتری نسبت به تو دارم که فکر میکنم من از تو قدرتمند ترم که کارامو به تو نمیسپارم!؟

    میدونی چیه!؟

    من برا اینکه بخوام یه چیزی رو بخرم باید چندین روز پول جمع کنم اما تو آسمون و زمین رو تو 6 روز آفریدی!

    خدایا خیلی دوست دارم

    خدایا هیچوقت با این حس دوست نداشتم

    این دوست داشتنم از روی عشقه

    نه از روی نیاز

    میدونی چی میگم!

    خدا!

    میدونی چقدر بهت وابسته ام!

    میدونی هیچکس رو باتو عوض نمی‌کنم!

    میدونی دارم از آدما فاصله میگیرم !

    چون دارم به تو نزدیک میشم!

    میدونی چرا از تنهای ام لذت میبرم!؟

    چون تو کاملی!

    تو منو میخندونی!

    تو از احساسه خوب اشکامو در میاری!

    تو کاری میکنی که برای بقیه عزیز بشم

    بدونه اینکه کاری کنم

    تو خیلی خوبی خدا!

    من حتی قدرت فکر کردن به تو رو هم ندارم اگه تو کمکم نکنی!

    بودن با تو ارزشمندترین چیزیه که تو دنیا دارم

    امروز بهم حقوق دادن

    فکر میردم طبق حساب کتاب خودم و روال شرکت 40 میلیون بهم حقوق میدن اما بخاطر یکسری مسائل 22 میلیون بهم دادن!

    اما بعد از نیم ساعت انگار همون 40 میلیون رو برام واریز کردن چون حاله دلم با پول زیاد خوب نمیشه

    من تو رو دارم

    خدایا تو خیلی گرونی!

    اما من و رو دارم

    تو خیلی پولداری!

    حتی از بابامم پولدار تری

    حتی از برادرمم پولدار تری

    تو حتی از استاد عباسمنش هم بیشتر پول داری

    پس من وقتی رو دارم دیگه نگران پول تو جیبم نباید باشم

    چون هر وقت بهت بگم بهم پول میدی

    مگه نه!؟

    میدی دیگه!؟

    من که مطمئنم بهم پول میدی

    چون تو خدایی!

    تو مثله آتیشی تحت هر شرایطی چوب رو میسوزونی

    تو مثله آبی

    تحت هر شرایطی تشنه رو سیراب میکنی!

    خدا!؟

    میشه یه سوال ازت بپرسم!؟

    تو چرا اینقدر منو روست داری!؟

    تو که محتاج من نیستی!

    منم که به تو محتاجم!

    به قول خودت تو قرآن!

    چجوریه که تو با این همه ثروتت پیای خودتو میچسبونی به من و هی بهم میگی منو به خودت یادآوری کن

    و هی میگی من با شمام هرجا که باشید!

    خدا اینحا رو زمین ماها وقتی پولدار میشیم رفتارمون عوض میشه و آدمایی که لباسشون یه‌کم کج و کوله است تحویلش نمیگیریم!

    اینجا ما آدما وقتی میریم عروسیا و لباس شیک میپوشیم با اونایی که لباس خیلی شیک ندارن زیاد گرم نمیگیریم!

    من خودم اگه یکی یه کم بی ادبی کنه یا مثلا یه کاری براش انجام بدم و تشکر نکنه دیگه سعی میکنم کمکش نکنم چون میگم این لیاقته کمک منو نداره!

    بعد چجوریه که تو با این همه ابهتت میگی

    کار خود را به خدا بسپارید

    بر خدا توکل کنید

    و ازمون میخوای ازت کمک بگیریم

    من که اصلا تو رو نمیبینم

    من که اصلا تو رو به حسایم نمیارم و همش میگم خودم بودم

    همش میگم من تونستم و فکر و توانایی خودم بود

    پس چطوره که یه جوری تو قرآن حرف میزنی که انگار تو محتاج منی نه من محتاج توام!

    تو قرآن همش تو از من انگار درخواست میکنی که ولت نکنم و انگار می‌ترسی که برم سمته کسه دیگه!

    آره تو می‌ترسی که من ولت کنم برم سمت کسه دیگه و از یکی دیگه درخواست کنم!

    چون میدونی بعدش چی میشه!

    بعد میشه مثله منی که پول نون نداشتم به مغازه دار گفتم میشه یه دونه نون قرضی بهم بدی گفت نه!

    بعد میشه یکی اط نزدیک ترین اعضای خانواده ام که وقتی بهش گفتم 200 هزار تمن بهم بده گفت مگه خودت پول نداری هر سری به من میگی!

    تو میخوای من کوچیک نشم!

    تک میخوای بقیه تحقیرم نکنن

    من میدونم تو چته

    تو همش میخوای شبا تو بغل خودت بخوابم

    روزا تو بغل خودت بیدار بشم

    تو میخوای هرچی رو که میبینم بهم ماله توئه!

    استاد عباسمنش میگه به خودتون یادآوری کنید که خدا چیا بهتون داد و کجاها به دردتون رسید

    یکی نیست بهش بگه باشه من میگم اما از کدومش شروع کنم!؟

    از روزایی که هیچکسه هیچکیه هیچکس برام نموند بود،

    یا از روزایی که همه ی آدما کنارم بودن و تنها ترین بودم!

    از روزایی بگم که هیچ همدمی نداشتم که مشکلاتم رو بهش بگم،

    یا از روزایی که ‌وقتی خدارو شناختم دیگه به هیچکس مشکلاتم رو نگفتم!

    از کدومش شبها بگم!

    از شبهایی بگم که به درختا و باد و ماه و زمین گفتم شما شاهد باشین!

    من له خدایی توکل میکنم که گفت من نزدیکم اجابت میکنم درخواست درخواست کننده‌ را و بهش گفتم مشکلم رو با همسرم به بهترین شکل ممکن حل کن و بعدش اون زندگی مشترکی که 3 سال هرررر راهی رو رفتم برا درست کردنش،هرچقدر از افراد و خانواده ها کنک خواستم و …هیچکس هیکاری نتونست انجام بده و به مدت 1 هفته کاری کردی که ایشون خودش به ساده ترین شکل ممکن رفتن واسه همیشه و چند روز بعدش سعیده ی شهریاری میاد این کامنت رو مینویسه برام

    -سعیده شهریاری گفته:

    19 شهریور 1403 در 16:22

    مدت عضویت: 1032 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ ﴿5٢﴾

    هنگامی که بر او وارد شدند، پس سلام گفتند. [ابراهیم] گفت: ما از شما ترسانیم.

    قَالُوا لَا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ ﴿5٣﴾

    گفتند: نترس که ما تو را به پسری دانا مژده می دهیم.

    قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَىٰ أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ﴿54﴾

    گفت: آیا با آنکه پیری به من رسید، مژده ام می دهید؟ به چه مژده می دهید؟

    قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلَا تَکُنْ مِنَ الْقَانِطِینَ ﴿55﴾

    گفتند: تو را به بشارتی درست و به حق [که واقع شدنی است] مژده دادیم؛ بنابراین از ناامیدان مباش.

    قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ ﴿56﴾

    گفت: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید می شود؟!

    =======================================================================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به تموم رفیق های نازنین غار حرای من

    سلااااام و سلاااااامتی و نوووور و عششششق و رحممممت اللله مهربانم به جسم و جان و روح توحیدی و قلب سلیمتون!

    خداروصدهزارمرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دیگه،خدایا شکرت برای نفس های راحتی که میادومیره،برای قلبی که بی وقفه و منظم میزنه،برای چشم هایی که زیبایی های دنیارو به نظاره نشسته،برای گوش هایی که صداهای قشنگ دنیا رو میشنوه،خدایا شکرت برای دستانی که مینویسه…خدایا ازت ممنونم که یکبار دیگه بهم اجازه ی صلات دادی…خدایا شکرت که نمازم قضا نشد!خدایا شکرت برای یک نماز جماعت پر نوووور….خدایا عاشقتم باشه؟خودم کله ت رو میبوسم!خودم جانت میشم!خودم دور سرت میگردم رووووزی هزاااار بار….

    استاد شایسته عزییزم،بینهایت ازت ممنونم برای این فایل بی نظیری که سخاوتمندانه بهمون هدیه دادی،تصویر کیفیت نداره؟!فدای یک تار موهاتون!هر کلمه ی هر جمله ی استاد انقدرررر کیفیت داره که میشه صدهزار بار بهش گوش کرد و ازش یاد گرفت،استاد شایسته شخصا ازتون بینهایت سپاسگزارم برای اینکه این آگاهی هارو در بهترین زمان بهمون رسوندید…از خداوند سپاسگزارم که از روز اولی که وارد سایت شدم منو بغل کرد و گذاشت وسط دوره ی مقدس دوازده قدم!دوره ای که نور قرآن از هرجلسه ش جاریه و انقدر فرکانسی که اگر یک جلسه رو صدبار گوش بدی،صدویکمین بار چیزهایی رو از استاد میشنوی که قسم میخوری صدبار قبلی اینا اصلا گفته نشده ….

    دوازده قدم بود که شخصیت توحیدی منو ساخت،دوازده قدم بود که من رو عاشق و شیدای قرآن کرد،دوازده قدم بود که به من مسیر ابراهیمی یاد داد….ازت ممنونم استاد ابراهیم نشانم!ازت ممنونم پرچم دار توحید…مرسی که منو با خدایی آشنا کردی که از رگ گردنم بهم نزدیکتره و من رو دیوونه و عاشق و سرگشته ی انرژی ای کردی که حاضرم برای رسیدن بهش،هر لحظه جونم رو دودستی تقدیمش کنم…

    خدا…؟خدا همه چییییه!خدا زمانه!خدا مکانه!خدا صداست!خدا تصویره!خدا حسه!

    خدا من…خدا تو…خدا همه….خدا یک حشره ست….خدا یک ستاره ست …

    خدا یک انرژیه …که همه چیرو در برگرفته،خدا یک قانونه،خدا یک نظمه،خدا یک تعادله…

    نمیشه گفتش….نمیشه گفتش….

    میبینی استاد؟اینا در و گوهر هایی بوده که خدا از زبان شما به قلب ما جاری کرده…همونجا که جای خودشه …همونجا که خونه ی خودشه…

    وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ

    و بدانید که خدا میان آدمى و قلبش حایل است و همه به پیشگاه او گرد آورده شوید.

    دوستون دارم استاد!ازت ممنونم استاد!

    برای اینکه مسیر ابراهیم رو بهم نشون دادی،برای اینکه طعم شیرین توحید رو بهم چشوندی،برای اینکه قدم به قدم بهم یاد دادی چطور ابراهیمی زندگی کنم،ایمان و توکل و صبری بهم یاد دادی که من توی خوابمم نمیدیدم ….تو رویاهامم نمیتونستم تصور کنم یک روزی انقدر بتونم شجاعت به خرج بدم،انقدر محکم باشم،انقدر ایمانم رو در عمل ثابت کنم.

    من راضیم استاد،از همینجای زندگیم،بی نهایت…هر روز این عشق داره توی قلبم بزرگ و بزرگ وبزرگتر میشه….هر روز دست نوازشش رو روی سرم حس میکنم،من لبخند رضایتش رو میبینم که داره بهم میخنده و میگه من راضی ام ازت سعیده…منم براش دست تکون میدم و میگم منم ازت راضیم خدا،من که کاری نکردم برات،جونمم برای شماست…اونم فدای خودت و توحیدت!

    لذت زندگی توحیدی رو با هیچ چیز عوض نمیکنم،من خدارو با هیچی عوض نمیکنم،وقتی خدارو دارم همه چیز رو دارم،تموم نتایج دنیا دستمه،از بیرون چیزی معلوم نیست؟چه اهمیتی داره؟نور قلب من بهم میگه من خوشبختم،متر و معیار خوشبختی نور قلبمه،شنیدن صدای خداست،دیدن رضایت خداست…بقیه پاداش ها اکستراست…میرسه…خیلی زود میرسه…از همه طرف …از همه طرف…

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَالضُّحَىٰ ﴿١﴾

    سوگند به ابتدای روز

    وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ ﴿٢﴾

    و سوگند به شب آن گاه که آرام گیرد،

    مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ ﴿٣﴾

    که پروردگارت تو را رها نکرده و مورد خشم و کینه قرار نداده است.

    وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَىٰ ﴿4﴾

    و بی تردید آخرت برای تو از دنیا بهتر است،

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ ﴿5﴾

    و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی!

    به الله ای که میپرستم قسم میخورم اومدم درمورد مطالبی که استاد گفت بنویسم،درمورد تجسماتی که به واقعیت پیوست،در مورد حذف شدن آدم های سمی از زندگیم و ورود انسان های شایسته ی توحیدی …

    ولی فرمون دست کس دیگه ست،اون میگه و من مینویسم…

    وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ

    و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما می رسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.

    اما نه …بزار بگم…بزار بنویسم…مهم نیست این کامنت چقدر طولانی میشه،اینا سپاسگزاری های منه،من باید از عشق خدا بنویسم…منم که به نوشتنش محتاجم!منم که بهش فقیرم!منم که بهش نیازمندم!

    استاد من هیچ وقت دنبال جمع عباسمنشی نبودم،هیچوقت بیرون از سایت دنبال کسی نرفتم،من از اول حرفاتون رو باور کردم،باور کردم من باید روی خودم کار کنم بعد آدم های شایسته خودشون وارد زندگی من میشند،منم که باید لایق بشم،من باید آدم خوبه بشم…بعد دوست خوب میاد…آدم خوب میاد …من از تنها شدن نترسیدم،من هیچ وقت تنها نبودم،چون همیشه دست خدا رو،روی دوشم احساس میکردم.

    بزارید بهتون بگم خدا برام چیکار کرد!

    اول فروردین ماه امسال بود،طبق دستور خدا از کارم انصراف داده بودم،فشار ذهنی زیادی داشتم،آدم های غیر هم مدار اطرافمم به این فشار اضافه میکردن…من اما توی مسیر درست استقامت ورزیدم،همون اول سال حتی واتس اپ و تلگرام رو پاک کردم برای اینکه همون وقت کم رو هم بزارم روی سایت…

    استاد نه یک روز بعد!همون روز!همون روز!همون روز!

    همون روز گوشیم زنگ خورد!

    _جانم؟

    _از نگهبانی بیمارستان زنگ میزنم…!

    بیمارستان؟نگهبان بیمارستان با من چیکار داره؟اونا که اصلا شماره ی منو ندارن!من که خیلی وقته انصراف دادم!

    _چند لحظه گوشی دستتون باشه،یکی باهاتون کار داره …

    _سلام سعیده جان…منم فاطمه …

    فاطمه زد زیر گریه…منم…

    خدا…خدا بود که این تماس رو برقرار کرد.

    خدا بود که فرشته هاش رو فرستاده بود…خدا بود که گفت توتنها نیستی سعیده،من حواسم بهت هست،من هواتو دارم،من برات بهترین هارو جدا کردم…

    استاد جان نزدیک 6 ماه ازون روزی که خدا به قلب فاطمه جان الهام کرد که برو دنبال سعیده میگذره،به الله ای که میپرستم قسم میخورم انقدر این رابطه پره،انقدر هم مداره،انقدر با کیفیته،که احساس میکنم من احتیاج به هیچ رفیق دیگه ای ندارم،هر روز به خدا میگم خدایا تو چه انسان های نازنینی رو وارد زندگی من کردی که من اگر تموم عمرم دنبال همچین رابطه ای میگشتم نمیتونستم پیداش کنم!

    اصلا همون روزی که ما بهم وصل شدیم،میدونید قرآن با چه آیه ای،نور رو به قلبمون وارد کرد؟

    وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ ۚ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ ﴿6٢﴾

    و اگر بخواهند تو را بفریبند، یقیناً خدا تو را بس است؛ اوست کسی که تو را با یاری خود و به وسیله مؤمنان نیرومند ساخت.

    وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿6٣﴾

    و میان دل هایشان الفت و پیوند برقرار کرد که اگر همه آنچه را در روی زمین است، هزینه می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت اندازی، ولی خدا میان آنان ایجاد الفت کرد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است

    این آیه هایی بود که بعد از اولین تماس من و فاطمه جان،قرآن بهمون هدیه داد….

    استاد شما بهم یاد دادی اگر کسی توی زندگیت نیست،همین که خدا هست کافیه…آره استاد خدا بیش از کافیه…خدا برای من معجزه هایی رقم زد که به عقل جن هم نمیرسید،خدا همیشه برای من درهایی رو باز کرد که به چشم من دیوار هم نبود،خدا همیشه با منه،کنار منه،عاشق منه،خدا تموم جهان من رو داره طبق خواسته های من هماهنگ میکنه …

    و این مسیر ادامه داره ….و این عشق ادامه داره…

    تا لحظه ای که نفس میکشم دست از توحید برنمیدارم.تا روزی که زنده م دست از یکتا پرستی و زندگی هدایتی برنمیدارم.من شهدِ شیرین نور‌‌ِ الله رو با هیچی عوض نمیکنم.

    خط به خط این صلات رو با چشم های خیس نوشتم.

    اشک هایی که از عشق خدا جاری شد…و همین برام بسه،و همین برام کافیه،من به همین اشک ها و باز شدن قلب و آغوش پرمهر خدا راضیم.

    وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِیرُ ﴿١٩﴾

    نابینا و بینا یکسان نیستند،

    وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ ﴿٢٠﴾

    و نه تاریکی ها و نه روشنایی،

    وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ ﴿٢١﴾

    و نه سایه و نه باد گرم سوزان،

    وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ ﴿٢٢﴾

    و زندگان و مردگان هم یکسان نیستند. بی تردید خدا [دعوت حق را] به هر کس بخواهد می شنواند؛ و تو نمی توانی [دعوت حق را] به کسانی که در قبرهایند بشنوانی.

    استاد عباسمنش عزیزم،ازت ممنونم که صدای خدارو بهم رسوندی،ازت ممنونم که من رو از قبر خود ساخته درآوردی،ازت ممنونم که تاریکی هارو ازم گرفتی و با نور خدا روشنم کردی،ازت ممنونم که منو شنوا و بینا کردی،ازت ممنونم که عشق حقیقی رو بهم شناسوندی…

    رحمت الله بر جسم و جان نازنین شما مستدام که حضورتون مایه برکت زندگی ماست.

    سپاسگزاری از شما به کلمات نمیاد،یک روزی نه چندان دور ..با نتایج توحیدی بیشتر و بیشتر …لبخند رضایت رو روی لباتون میارم،در پناه نور میسپارمتون،نور آسمون ها و زمین…خدایِ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿١١٩﴾

    خدا فرمود: این روزی است که راستان را راستی و صدقشان سود دهد. برای آنان بهشت هایی است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، همیشه در آن جاودانه اند، خدا از آنان خشنود و آنان هم از خدا خشنودند؛ این است رستگاری بزرگ.

    امتیاز شما به این دیدگاه در میان 398 رای:

    پاسخ

    -سعیده شهریاری گفته:

    در پاسخ به ابراهیم

    23 شهریور 1403 در 10:37 – لینک دیدگاه

    مدت عضویت: 1032 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ ۖ کَانَتَا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَیْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَقِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ ﴿١٠﴾

    خدا برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده که تحت سرپرستی و زوجیت دو بنده شایسته از بندگان ما بودند، ولی به آن دو خیانت ورزیدند، و آن دو چیزی از عذاب خدا را از آن دو زن دفع نکردند و به آن دو گفته شد: با وارد شوندگان وارد آتش شوید.

    وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّهِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿١١﴾

    و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه ای در بهشت بنا کن ومرا از فرعون وکردارش رهایی بخش ومرا از مردم ستمکار نجات ده.

    وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِنْ رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ ﴿١٢﴾

    و [نیز] مریم دختر عمران [را مثل زده است] که دامان خود را پاک نگه داشت و در نتیجه از روح خود در او دمیدیم و کلمات پروردگارش و کتاب های او را تصدیق کرد و از اطاعت کنندگان [فرمان های خدا] بود.

    ========================================================================

    سلام به برادر عزیز و توحیدی من از شمال تا جنوب

    سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربانم به قلب سلیمت.

    این جریان هدایت هم خیلی باحاله!خیلی دوسش دارم!خیلی خواستنی و شیرینه!نمیدونی از دیشب تا الان چه غوغایی به پا کرده،همه ش میگه برو و برای ابراهیم بنویس!بنویس!بنویس!

    دیشب نتونستم برات بنویسم،از صبح که بیدار شدم دوبار سرو کله ش پیدا شد!

    ابراهیم!ابراهیم!بنویس!بنویس!

    حتی نزاشت شکرگزاریم رو بنویسم،بهم گفت وظیفه ی امروز تو،شکرگزاری امروز تو،نوشتن برای بنده ی توحیدی منه!منم گفتم چشم و اطاعت!سمعا و طاعتا!

    بهش گفتم با کدوم آیه ها پیغامت رو برسونم؟!

    گفت آیه های سوره ی تحریم!

    این آیه هارو به دستش برسون تا بدونه مائیم که اهل ایمان رو نجات میدیم…زن و مردو متاهل و مجرد هم نداره…ما نجاتش میدیم!ما جدا کنیم!ما غربال میکنیم!

    وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ

    داداش ابراهیم،یادته یکبار تو عقل کل نوشته بودی،داشتی با دوستت صحبت میکردی،بعد حواست رفت پیِ رگ های زیر زبونت و با خودت گفتی بابا خدایی که این رگ های کوچیک رو ساخته برای خونرسانی به این تیکه از بدنم،مگه میشه کاری از دستش برنیاد؟!مگه میشه فراموشم کنه؟!

    ببین همون خدا داره انگشت های منو روی لپ تاپ،میچرخونه و این کلمات رو کنار هم میاره،اینارو من نمیگم،اون انرژی میگه برای ابراهیم بنویس و این هینت هارو بهش بده و بهش بگو اینارو از من درخواست کنه:

    من لیاقت همسری رو دارم که عاشق منه،بینهایت به من احترام میزاره،متعهد به زندگیشه،چشم هاش فقط من رو میبینه،به غیر از من هیچ مردی به چشمش نمیاد!

    من لیاقت همسری رو دارم که با عشق برام آشپزی میکنه،با علاقه میز رو میچینه،با محبت با من غذا میخوره و قبل از من،از من تشکر میکنه و میگه خدا به مالت برکت بده!

    من لیاقت همسری رو دارم که عاشق قرآنه،از گوش دادن به صوت قرآن لذت میبره،میتونم ساعت ها باهاش درمورد خدا،قرآن و آیه ها و کلمات توی آیه ها باهاش حرف بزنم!

    من لیاقت همسری رو دارم که توحید،اصل و اساس زندگیشه،و تموم تلاشش رو میکنه که توحید رو درعمل اجرا کنه!

    من لیاقت همسری رو دارم که دوست داره تموم وقتش رو با من بگذرونه،دوست و رفیق و خانواده و فامیلش منم!

    من لیاقت همسری رو دارم که درعین یک رابطه ی عاشقانه،بهم وابسته نیست،و اگر نیاز به تنهایی با خدا داشته باشم نتنها بهم اجازه ش رو میده که مشتاقه این تنهایی و عشق بازی با خداست!

    من لیاقت همسری رو دارم که به ندای قلبم ایمان داره و اگر بهش بگم قلبم میگه بریم فلان جا،یا قلبم میگه الان ازین مسیر بریم،با اشتیاق استقبال میکنه!

    من لیاقت همسری رو دارم که تو پیشرفت های مادی با من همراهه و انسان مولد و پولسازیه،نتنها احتیاج به حمایت من نداره،بلکه خودش یک خانم موفق و ثروتمنده!

    من لیاقت همسری رو دارم که در عین زیبایی صورت،سیرت زیبا داره،با خودش و جهان اطرافش در صلحه و آرامشش حتی از من هم بیشتره!

    من لیاقت همسری رو دارم که با من و خواسته های من هماهنگه،بال پرواز منه و نیازی نیست من چیزی رو ازش بخوام که اونطور رفتار کنه،بلکه از قبل خودش این شخصیت و این ویژگی هارو داره!

    من لیاقت همسر توحیدی رو دارم که پا به پای من برای بندگی الله مشتاقه،برای رشد شخصیت،برای رشد و پیشرفت معنوی و بالا رفتن مدارهامون همیشه تلاش میکنه و عاشق زندگی هدایتیه!

    من لیاقت همسری رو دارم که انسان شکرگزاریه،از دیدن یک پرنده،از شنیدن صدای آبشار،از یک دوچرخه سواری ساده،از یک پیاده روی دونفره،از یک سفر کوتاه یک روزه،با تموم وجودش سپاسگزاری میکنه،طوری که انگار تموم دنیا رو بهش دادن!

    من لیاقت همسری رو دارم که تا لحظه ای که زنده م باهاش توی این دنیا خوشبختی رو تجربه کنم،انقدر لذت ببرم که زمانیکه وقت رفتنم به آغوش خدا رسید به خدا بگم بریم!من تموم خوشبختی های دنیا رو تجربه کردم و آماده ی برگشتن به آغوشت هستم!

    داداش ابراهیم!اینایی که نوشتم برات عین واقعیته!آدم هایی هستند که همین الان این ویژگی های مثبت رو دارند و میتونند کرور کرور خوشبختی وارد زندگیت کنند،طوری که انقدر زیاد احساس خوشبختی کنی که به خدا بگی خدایا برای تموم تلخی ها و تضاد هایی که این مدت دیدم ازت ممنونم،ممنونم که نشونم دادی چه چیزهایی نمیخوام و چه چیزهایی رو میخوام وهمه ی اون تجربیات باعث شد که الان این زندگی عاشقانه ی توحیدیِ هم مدار رو جذب کنم.

    قسم میخورم اصلا احتیاج نیست دنبال کسی بگردی!اون فرشته خودش وارد زندگیت میشه از بی نهایت طریق…طوری میاد توی زندگیت که به خدا میگی خدایا من اگر کل عمرم رو زمان میزاشتم و دنبال همچین آدمی میگشتم نمیتونستم پیداش کنم!

    وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

    و میان دل هایشان الفت و پیوند برقرار کرد که اگر همه آنچه را در روی زمین است، هزینه می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت اندازی، ولی خدا میان آنان ایجاد الفت کرد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.

    برات بهترینِ بهترین هارو آرزو میکنم!

    منتظرم بزودی بیای و برامون از اتفاقات فوق العاده ی زندگیت بنویسی!

    انقدر شگفت انگیز و معجزه آسا که ما دست و پامون رو گم کنیم بگیم ای بابا!:) حالا برای جشن نامزدیشون لباس چی بپوشیم؟! :)))

    دعا میکنم همون انرژی که بهم دستور نوشتن داد،در بهترین زمان و مکان این پیغام رو ب دستت برسونه.

    درپناه نور میسپارمت.نورآسمون ها و زمین،خدای نُورٌ

    یا دوباره چند روز بعدش علی برزگر عزیزم میاد این کامنت رو برام مینویسه

    ( سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهِیمَ «109» کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ «110» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ «111»

    درود و سلام بر ابراهیم. ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى‌دهیم همانا او از بندگان مؤمن ماست.

    سوره صافات

    اقا ابراهیم خیلی دوست داریم

    من یک سال و نیمه کامنت های توحیدی شما را مطالعه میکنم و ب دیگران بازگو میکنم که چطور استخدام شدی تو فولاد و کلی تحسینت کردم دمت گرم

    این کامنت شما رو دیشب ساعت 2 خوندم و میخکوب رو صندلی شدم

    نمیدونم چی شد قران و باز کردم این سوره اومد

    ==========================

    سوره فتح

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا﴿١﴾

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    به راستی ما برای تو پیروزی آشکاری فراهم آوردیم؛ (1)

    2

    لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا ﴿٢﴾

    تا خدا [با این پیروزی آشکار] آنچه را [به وسیله دشمنان از توطئه ها و موانع و مشکلات در راه پیشرفت دعوتت به اسلام] در گذشته پیش آمده و آینده پیش خواهد آمد از میان بردارد، و نعمتش را بر تو کامل کند، و به راهی راست راهنمایی ات نماید؛ (2)

    3

    وَیَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِیزًا ﴿٣﴾

    و خدا تو را به نصرتی توانمندانه و شکست ناپذیر یاری دهد. (3)

    4

    هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ ۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا ﴿4﴾

    اوست که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزاید. و سپاهیان آسمان و زمین فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است. (4)

    الان دارم کامنت مینویسم طلوع خورشید و دارم میبینم

    ب خالق روز و شب ب خالق خورشید و ماه قسم میخورم

    یکی بهم گفت سوره فتح و بفرست ب ابراهیم زود باش زود باش

    من نمیدونم ابراهیم جان چه خبره

    اما یه امتیازی پیش اوس کریم داری آ خوش ب سعادتت برادر

    امیدوارم با اون دلفین قشنگت شریک زندگی تو سوار کنی و لذت ببرید از نعمت های خداوند)

    !کامنتی که حتی خودش میگه من اصلا نفهمیدم این سوره چی گفت و معنیش رو نفهمیدم!

    تو خیلی خوبی!

    تو خیلی سخت گیری!

    تو خیلی فهمیده و ریز بین هستی!

    تو هرچی که در قلبم دارم آگاهی!

    تو حسودی!میدونستی!

    به قوله ژاله صامتی تو حسود کهنه ای!

    زورت میاد اگه بخوام لذت و حاله خوب رو از کسی جز تو بخوام

    بدت میاد از کسی جز خودت کمک بخوام

    میگی همش خودم

    پول میخوای خودم

    کمک میخوای خودم

    زور میخوای خودم

    خنده میخوای خودم

    حاله خوب میخوای خودم

    من که میشناسمت!

    بچه ها بزار بگن این خدا چه اخلاقی داره، حقیقتش یه قضیه ای چند وقت پیش ،رخ داد تو سایت نخواستم بگم اما میگم که بدونین این خدا چقدر حسوده چقدر خودخواهه!

    به قوله یکی از بچه ها خدا روی ما غیرتیه!

    آقا ما کلی از بچه ها هی میگفتن عکست رو بزار پروفایلت،عکست رو بزار پروفایلت و…

    ما هم با یه حسه اینکه الان بچه ها کللللی کامنت واسم می‌نویسن و واکنش نشون میدن،عکسم رو برا اولین بار تو این 3 سال گذاشتم پروفایلم!

    فکنم فقط 3،2 نفر نسبت به این موضوع واکنش نشون دادن!

    گفتم چرا اینجوری شد!

    بچه ها که خیی منو دوست داشتن!

    دیدم خدا گفت تو !

    میخوای لذت و حاله خوب رو از بقیه بگیری و روی بقیه حسای میکنی!؟

    اگه من کمکت نمیکردم مگه حرفی داشتی که تو این سایت بگی!

    مگه میتونستی به موفقیتی برسی که اصلا بتونی اینجا بگی!

    گفتم نه!

    گفت پس چرا از بقیه گداییه حاله خوب رو میکنی!!!

    گفتم باشه بابا تو هم

    انگار حالا چی شد

    یعنی اینجوریه!

    اما از اونورم اگه باهاش باشی حاااال میده بهت!

    یعنی خدا عزیزه دله

    عزیزه دلی که جایگزین همه ی نداشته هاست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
  2. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    سلام به خواهر مهربونم.

    از خدام میخوام روح مادر عزیزتون در رحمت رب العالمین باشه.

    من تجربه ی همچین موضوعی رو ندارم اما این اتفاق قطعا برای هر شخصی در جهان رخ میده.

    مادر شما در 60سال زندگی خودش کار خودش رو انجام داد و ماموریتش رو انجام داد خدا هم کاره خودش رو در حق مادرتون انجام داد

    اما شما!

    شما اخلاق منو میدونین ،در نهایت صداقت همیشه کامنت مینویسم نه برای ترحم نه از سر غرور،نه از سر انگیزه دادن

    اون چیری رو مینویسم که واقعیت داره!

    و در مورد شما میخوام واقعیت رو بنویسم!

    حضرت ابراهیم که خدا بهش میگه حنیف!

    به محمد میگه برو پیرو آیین ابراهیم باش میدونی چه درخواستی از خدا میکنه!؟

    میگه پیامبران را از نسل من قرار بده!

    میدونی یعنی چی!؟

    یعنی اون ابراهیمش،با این جایگاهش از خدا درخواست فرزند پاک،سالم و صالح میکنه!

    حالا شما همون فرزند پاک،سالم و صالح اون مادری هستین که شما رو به دنیا آورد!

    جدا از فوت مادرتون ،به خودتون افتخار کنید که جوری زندگی کردین،جوری بودین که مادرتون برای آروم شدن به شما زنگ زد و شما از خودتون راضی هستین و مادرتون هم از شما راضیه.

    شما بنده ی صالح و صبور خداوند هستین!

    همون بنده ای که خدا تو قرآن میگه

    آنان که چون به حادثه سخت و ناگواری دچار شوند گویند: ما به فرمان خدا آمده‌ایم و به سوی او رجوع خواهیم کرد.!

    تو دختر همون مادری!

    سعیده ی عزیزم اشک منم در اومد اما نه از ناراحتی!

    از این قلب آرومی که به خداوند گره زدی

    تو الگویی باش برای کسانی که در راه خدا صبر ندارن

    تو یادآور خدا باش برای ما

    از صمیم قلبم از خدا میخوام در قلبت حضور داشته باشه

    تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  3. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    سلام پاکیزه ی عزیزم.

    منم از قلبم دوست دارم

    امروز صبح از خواب بیدار شدم که برم سرکار وقتی بیدار شدم و بلند شدم سرپا و صورتم رو شستم حسه اینکه به خدا نزدیکم رو نداشتم، حتی نگفتم خدا سلام صبحت بخیر لباس پوشیدم که برم سرکار ،با ماشین که از خونه زدم بیرون چشمم افتاد به آسمون اما حسه شکرگزاری و ابهت و عظمت خدا تو قلبم نبود و شوق دیدنه آسمون منو یاد خدا ننداخت،و رفتم صبحانه خریدم که برم سرکار.

    رفتم سرکار و رفتم تو اتاق استراحت که بخوابم پتو رو کشیدم رو سرم و خیلی گریه کردم

    مثله بچه ها که قهر میکنن ودلشون میشکنه خیلی گریه کردم و با پتو اشکامو پاک میکردم اشکایی که همین الان با نوشتنه این کلمات از چشام داره میگیره شاهده اون حس و حالمه.خیلی دلم گرفت که چرا من صبح با یاد خدا بیدار نشدم!؟

    مگه من چکار کردم که از تو فاصله گرفتم!؟

    چرا آسمونت رو دیدم اما قلبم باز نشد!؟

    مگه من کسی جز تو دارم که باهاش حرف بزنم

    مگه من کسی جز تو دارم که حالم باهاش خوب باشه همینجور اشک می‌ریختم و خوابم برد تا اینکه ساعت 1 ظهر بعد از نهار خوردنم رفتم تو محل کارم جرثقیل دیدم اذیتم اومدم شروع کردم به نوشتن شکرگزاری که دوباره دلم گرفت و خیلی گریه میکردم و می‌نوشتم

    می‌نوشتم میگفتم باهات قهرم

    خیلی لزت دلخورم

    خیلی ازت دلگیرم

    مگه من چکار کردم که صبح ازت دور بودم!؟

    مگه من چی گفتم!؟

    اصن بفرض مثال من بد

    من مشرک

    من ناسپاس

    تو مگه باید با رفتار من واکنش نشون بدی!؟

    اگه قراره اینجوری باشه که منو باید نابود کنی و با خاک یکسان کنی!

    من کجا اونجوریکه در شأن تو باشه از تو شکرگزاری میکنم!؟

    و اشک بود که از چشام می‌ریخت

    اشک بود که می‌ریخت

    دوباره آروم میشدم و آروم میشدم و دوباره یاد صبح می‌افتادم که وقتی که بیدار شدم یاد خدا نبودم و بهش نگفتم خدایا سلام صبح بخیر و بدتر از اون دلم اونجا میشکست که ایشون رو دیدم و قلبم شکرگزار نبود درگیر ابهت خدا نشدم!

    احساس ترد شدن داشتم

    احساس اینو داشتم که بابام بهم بگه دیگه باهام حرف نزن برو خودت میدونی و خودت

    خیلی دلم گرفت

    من هیچ میکه ای رو اندازه ی سیب دوست ندارم صبح سیب خریدم که بخورم اما اینقدر دلم گرفت که سیبم رو نخوردم از شروع کامنت اشکام داره میریزه

    بهش گفتم مگه نه من بهت گفتم حتی اگه من ازت دور شدم تو بیا سمتم!؟

    مگه نه بهت گفتم هرآنچه که منو از تو دور میکنه از من دور کن!؟

    چشام نو به حاله خودم میزاری!؟

    مگه کسی جز تو هم صحبته من هست!؟

    مگه کسی جز تو دلخوشی من هست!؟

    می‌نوشتم اشک می‌ریختم تا اینکه از طریق بیسیم پیچم کردن که بیا فلان کارو انجام بده.

    درگیر کار شدم یه کم از اون دلگیری از خدا یادم رفت در حین کار دوباره یادم اومد که من چرا باید از خدای خودم فاصله بگیرم

    حالا میفهمم یونس وقتی در شکم ماهی گرفتار شد چی کشید!

    حالا میفهمم حضرت علی وقتی در دعا میگه اگر اون دنیا با آتیش جهنم بسوزم میتونم آتیش جهنم رو تحمل کنم اما از درد فراق و دوری از تو چه کنم!؟

    در حین جابجایی یک قطعه به وزن 15 تن بودم که از حسه دلتنگی دوباره اومد سراغم اشک بود که از چشام می‌ریخت جوری که درست نمیدیدم که بتونم کار کنم و آخرین بار که این احساس رو داشتم تو سفرم به شمال بود.

    میدونی چیه پاکیزه!

    وقتی به لذته با خدا بودن عادت کنی نننننمیتونی دیگه لذته دیگه ای جایگزینش کنی!

    کی میتونه واسه من جای خدارو بگیره!؟

    کی میتونه گره از مشکلاتم باز کنه!

    اگه خدا منو به حاله خودم رها کنه چی!؟

    اگه ازش فاصله بگیرم چی!

    به عزت و جلال خدا قسم که اون نیم ساعتی که بی یاد خدا بودم بدترین حاله ممکنم تو 3,2ماه اخیر بود

    اون نیم ساعت احساس کردم بی پناهم

    بی محافظم

    احساس کردم بی کسم

    احساس کردم آشفته ام

    سردرگمم!

    آخه من 3،2 ثانیه بعد از اینکه پلکای چشام از روی چشمام باز میشن ناخواسته میگم خدایا سلام صبحت بخیر و میگم خدایا امروزم رو با نام و یاد تو شروع میکنم و از تو هدایت میطلبم اما امروز قلبم باز نبود که این حرفو بزنم و حتی با دیدنه آسمونش انگار هیچ حسی نداشتم در صورتی که همیشه نگاهه آسمون میکردم و یاد آیه ی های قرآن میوفتادم که می‌گفت خوبربه آسمان نگاه کنید آیا خلل یا نقصی در آن می‌بینید!

    یا اینکه میگه خداوند آسمان را بدونه هیچ ستونی آفرید و لذت می‌بردم و شکرگزاری میکردم اما امروز خبری از اون احساس ضعف در برابر خدا و احساس شکرگزاری نداشتم

    خدا برا هیچکس نخواد اون نیم ساعتی که من گذروندم

    خدا برا هیچکس نخواد!

    فایده نداره

    من خدارو نمیبخشم با یه هدیه ی خوب حالمو خوب کنه!

    من در خونه اش میشینم و جایی نمیرم اما خونه اش نمیرم تا خودش بیا دنبالم

    تا خودش نگه دیگه تکرار نمی‌کنم

    من به خودشم گفتم دیگه تکرار نشه این کارت!

    اصن من گناه کار تو چرا باید مثله من با من رفتار کنی!

    تو چرا باید وقتی یادتو نیستم خودتو در قلبم جاری نکنی!

    تو چرا منو با حاله خودم رها میکنی!

    دلت خنک شد سیبمو نخوردم!

    دلت خنک حق حقم رو دیدی!

    چی رو خواستی ثابت کنی!

    خواستی بگی تو هر لحظه محتاجم منی!

    مگه من خودم همیشه نمیگم من محتاجتم!

    الان راضی شدی!

    الان خوبه دیگه!

    تو منو اینجوری دوس داری!؟

    اما من تو رو اینجوری دوس ندارم

    من تو رو مثله همیشه که حتی وقتی بدم اما تو منو بغلم میکنی دوس دارم

    تو رو من اونجوری شناختم

    نه اینکه صبح بیدار شم و یادت نباشم

    مگه من قدرتی جز تو دارم

    من که تنها تو رو میپرستم و تنها از تو یاری میطلبم

    به عزت وجلالت قسم که خودت بابد قلبم رو باز کنی وگرنه من قدرتی جز تو ندارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  4. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1366 روز

    سلام طیبه خانم.

    روزتون بخیر.

    شده تا حالا جلوی جمع کامنتی رو بخونی که اشک از چشمت بخواد بریزه و با دستات چشماتو پاک کنی که بقیه اشکاتو نبینن!؟

    شده تا حالا بقدری تحت تاثیر قرار بگیری و قلبت باز بشه از حرفه کسی که دیگه نتونی جلوی خودتو بگیری و برای اینکه بتونی بغضت رو نگه داری چشماتو از صفحه ی گوشی برداری تا چند لحظه بتونی خودتو کنترل کنی!؟

    شده بخوای جواب کامنت کسی رو بدی و وقتی یاده حرفش میوفتی دوباره اشکات هی از چشات بریزه!

    شده یه جوری حالت خوب بشه از خوندنه کامنت کسی که جس کنی به هیچکس نیاز نداری برا حال خوبی!

    شده خدارو تو وجود آدما ببینی!

    شده بقدری به وجد بیای که تو ارتفاع 40 متری و عرض 70 سانتی متری قدم بزنی بدونه هیچ حفاظی و بخونی

    افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت ،و الی سما کیف رفعت و الی جبال کیف نصبت،والی الارض کیف سطحت ،فذکر!انما انت مذکر و الست علیهم بمسیطر

    (آیا به شتر نگاه نمیکنید که چگونه خلق شده!و به آسمان که چگونه گسترانیده شده،و به کوه ها که چگونه نصب شده اند،و به زمین که چگونه مسطح گردیده!پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده ای و تسلطی بر آنها نداری)

    طیبه ی عزیز!

    تنها دعایی که میتونم در حقت کنم اینه که خدا همون حالی رو که توسط خوندنه کامنتت بهم دست داد،خدا تو قلبت جاری کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای: