بخشی از سرفصل های این فایل:
- درک قوانین خداوند از درون داستان تجربیات موسی پیامبر؛
- بررسی داستان حضرت موسی به عنوان نمونه عینی برای درک”مسیر تکاملی ساختن ایمان”؛
- تا وقتی محدودیت ها را بپذیری، هرگز توانایی تغییر آنها را نداری؛
- تا وقتی به خودت برچسب های محدود کننده می زنی، قادر به بهره برداری از قدرت خلق درونی ات نیستی؛
- ریشه نیاز به شراکت، باور نداشتن به خداوند است؛
- “ایمان” در طی یک فرایند تکاملی ساخته می شود؛
- وقتی خواسته ای در قلب شما ایجاد می شود، یعنی توانایی تحقق آن از قبل به شما داده شده است؛
- وقتی هدفی در وجودت متولد می شود، بدون شک خداوند را در مسیر تحقق آن هدف، حامی خود ببین؛
- باورهایی برای آسان شدن برای آسانی ها؛
- شناسایی ترمزهایی که مسیر تحقق خواسته ها را ناهموار کرده و حذف آنها؛
- تفاوت تمرکز بر “خواسته ها” با تمرکز بر “موانع رسیدن به خواسته ها”
- وضوح از طریق تضاد؛
- چه نوع تمرکزی، خواسته ها را اجابت می کند؛
- تفاوت فرکانسی نگاه موسی پیامبر در سوره شعرا و سوره طه؛
- دلیل پاسخ های متفاوت خداوند به موسی پیامبر در دو سوره طه و شعرا؛
- آیا بر اشتباهات خود متمرکز شده ای یا بر استفاده از درسهایی که از اشتباهات گذشته گرفته ای؛
- چقدر هدایت هایی خداوند در مسیر زندگی ات را به خودت یاد آور می شوی؟؛
آگاهی های این فایل را با دقت گوش کن؛ نکات اساسی آن را یادداشت کن؛ درباره آنچه از آگاهی های این فایل که زنگ های هشدار دهنده و امید بخش را در وجود شما به صدا در آورده، در بخش نظرات این فایل بنویس؛ همچنین در نوشته های خود، هدایت ها و حمایت های خداوند را در مسیر خواسته هایت به یاد بیاور و در نوشته خود ذکر کن تا به شکل، تجدید میثاق کنی با رابطه خود با این نیروی هدایتگر که همواره نزدیک است و تو را اجابت می کند.
منتظر خواندن نظرات تاثیرگذار تان هستیم.
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
بخش چگونه فکر خدا را بخوانیم | دوره 12 قدم
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2378MB58 دقیقه
- فایل صوتی درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 257MB58 دقیقه
به نام یگانه فرمانروای هستی
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه عزیزانم
قبل از شروع کامنتم میخواهم تشکر ویژه ای داشته باشم از شما استاد عزیز بخاطر تمام فایلهایی که روی سایت میگذارید و بخصوص فایلهای توحیدی که همواره مورد استقبال و توجه همه اعضای سایت قرار دارد و این نشون میده که چقدر همه ما برای شنیدن و فهمیدن «توحید» تشنه ایم و هر چقدر در این خصوص صحبت بشه کویر باوری ما رو سیراب نخواهد کرد. چون اصل و اساس همه چی توحید است. و همه مسائل دیگه در قیاس با این موضوع واقعآ فرعیات هستند. بقول انشتین مهم اینه که ما فکر خدا رو بخونیم. بقیه چیزها حاشیه هستند.
فایل قسمت اول رو نمی دونم چند بار گوش دادم ولی هر بار که گوش دادم حریص تر میشدم برای شنیدن دوباره فایل و دوست نداشتم که بیام و کامنت بگذارم اما وقتی این فایل اومد دیدم به رسم سپاسگزاری و قدردانی هم شده وظیفه دارم بیام و تشکر کنم و مشارکت داشته باشم در نوشتن کامنت ها که انصافآ هم کامنت های خوبی بچه ها گذاشتن و با این کامنت هم مروری برآگاهی های این دو فایل داشته باشم و ردپایی از خودم بجا بگذارم.
یه موضوع جالب دیگه برام همزمانی هایی هست که این سری فایلها که روی سایت میاد با جلسات دوره 12 قدم دارند و این فایل هم همزمان شد با جلسه دوم قدم هشتم که مکمل همدیگه بودند برام و ازین بابت هم شاکر و سپاسگزارم.
استاد اون برهه حساس کنونی در ایران مثل آیات قران با فعل مضارع نوشته شده اند و خیالتون ازون بابت راحت باشه که همچنان ادامه داره اما از هر چی بگذریم سخن دوست خوشتر است. بقول دوست عزیزمون خانم رضایی خدا رو شکر که ما هدایت شدیم به سمت شما و از این آگاهی ها داریم بهره میگیریم و میتونیم فضای امن و آرامی رو به زندگیمون هدیه کنیم.
استاد من که دوران تحصیل تو در و دیوار بودم و فقط شب امتحان یادم میفتاد باید درس هم خوند! یادم میاد همیشه تو خوندن قرآن مشکل داشتم و حتی سال دوم راهنمایی ثلث اول یا دوم از قرآن تجدید شدم. اون روز رو دقیق یادمه زنگ آخر قرآن داشتیم و روبروی معلم نشسته بودم و یه سوره سخت افتاد به من و گفت بخون. هر کلمه ای که اشتباه میخوندم یه خط می کشید و تبدیل به مربع میکرد با ادامه اشتباهات. تعداد اشتباهات من دو مربع شده بود و 10 نمره از دست داده بودم که زنگ خورد و من به خیال اینکه نمره قبولی رو گرفتم میخواستم برم کتابهامو بردارم و برم که گفت کجا؟ هنوز امتحان تموم نشده. برام وضو بگیر؟ هوش و حواسم فقط دنبال این بود کی ازین قفس آزاد میشم و میرم دنبال بازی کردنم. بصورت پانتومیم نشون دادم اول صورت و میشوری و بعد دست راست و از بالای آرنج و دست از بالا میکشی تا آب از نوک انگشتات بریزه و بعد دست چپ و بعد مس سر و بعد به خیالم دیگه کار تموم شده و نفس راحتی میکشم دولا شدم و مس پا کشیدم گفت وایسا! برو عقبتر من ببینم چجور مس پا میکشی. منم یکم رفتم عقبتر و هر دو کف دست رو همزمان کشیدم روی پاهام که چشمتون روز بد نبینه معلم که هیکل گنده ای هم داشت با هر دو دست کوبید رو میز و فریاد زد باطل!!! گفتم چی رو باطل؟ گفت وضوت باطله. باید یکی یکی مس میکشیدی و ینمره دیگه ازم کم کرد شدم 9 و تجدیدم کرد. هر چی گفتم بابا حالا دوباره برات وضو میگیرم من عجله ای زنگ خورده همه رفتن اینجور مس کشیدم تو کتش نرفت. و من یکم بیشتر متنفر شدم از قرآن و عربی و این همینجور تعمیم داده شد به هر چه عربه! اونموقع در مدرسه هم استاد هر روز سه نفر از یک کلاس باید میرفتند سر صف یکی قرآن میخوند و یکی معنی قرآنو و یکی هم حدیث اونروز رو میخوند و من چند بار که نوبت بهم افتاد فقط خوندن معنی آیات رو قبول کردم و خوندم. اینو گفتم که بگم ما اینجور آموزش دیدیم استاد. یه کتابی که آمده برای هدایت ما رو کلا از هدایت سربه نیست کرد. من با کلام شما بعد اینهمه سال با زبان عربی آشتی کردم و میتونم بعضی از آیات رو بارها بخونم. و متوجه بشم که چقدر زبان قوی و کاملی است به نسبت زبانهای دیگه از جمله فارسی. و اون فضای صبح گاهی و لرزیدن بچه ها تو سرما و آن جملاتی که گفتید دقیقآ برام مرور شد.
استاد من تا قبل از آشنائی با شما به هیچ وجه این گفته رو که خداوند گفته ما این کتاب رو برای شما آسان کردیم؛ نمی پذیرفتم و در واقع شما با تغییر نگاه ما به این کتاب سبب شدید که این گفته خداوند رو باور کنیم.
پیدا کردن این الگو در قرآن که به یک موضوع از دو جنبه متفاوت بپردازه نشان از تسلط شما به مفاهیم قرآن و نگاه ویژه تان جهت کشف و تائید قوانین یا همان فکر خدا است و بعید میدانم کسانی که با قرآن به اصطلاح مانوسند با این دیدگاه اصلا سراغ قرآن رفته باشند و اکثرآ غرق در آیات متشابه اند در جهت مقاصد خودشان. دقیقآ این انتظار همانند انتظاری است که از یک خبرنگار ورزشی برای سوال کردن و پی بردن به دلایل موفقیت ورزشکاران داشته باشیم. زیرا آنها اصلا در چنین فضایی نیستند و اهمیتی هم براشون نداره که دلایل موفقیت کسی رو بدونند یا برای خوانندگانشان بگند بلکه دنبال کردن حاشیه ها و اخبار داغ و روزمره و سطحی است که براشون هدفه و مخاطب رو جذب میکنه.
######################################################
نکات قسمت اول فایل
مقایسه آیات 10تا 15 سوره الشعراء با آیات 24 تا 36 سوره طه
وَإِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿10﴾ و [یاد کن] هنگامى را که پروردگارت موسى را ندا درداد که به سوى قوم ظالم برو
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا یَتَّقُونَ ﴿11﴾ قوم فرعون آیا پروا ندارند؟
◀ از آنجا که هیچکسی قادر نیست به دیگری ظلم نماید و ما فقط قادریم که به خودمان ظلم کنیم نه دیگران پس ظالم و مظلوم خودمانیم! و هیچ عامل بیرونی ای در آن دخیل نیست.
◀ بزرگترین ظلمی که میتوانیم به خودمان بکنیم اینست که شرک بورزیم و مشرک بشیم. پس بزرگترین ظالم هم خودمان میتونیم باشیم. دلیل اینکه خداوند قوم فرعون، نه خود فرعون رو ظالم نامیده به این دلیل است که قوم فرعون شرک ورزیدن و قدرت رو به فرعون داده اند و از فرعون حساب میبرن.
◀ مشرک شدن بمعنای قبول نداشتن یا انکار خداوند نیست. بلکه بمعنای اینست که در کنار خداوند، فرد یا افراد دیگری هم در زندگیمان قدرت دارند! بعبارت دیگر شریک قائل شدن برای خداوند در قدرتی است که در زندگیمان دارد. با این تعریف همه ما ممکنست در مواقعی از شبانه روز شرک بورزیم و مشرک باشیم.
◀ در این دنیای مادی هیچ چیز مطلقی وجود ندارد. و ما در هر لحظه یا متمایل هستیم به سمت توحید یا متمایل هستیم به سمت شرک. وقتی که منتظریم فلان همکار یا رئیس برایمان کاری انجام دهد یا سرنوشت و آینده مان را تغییر دهد؛ ما متمایل هستیم بسمت شرک!
◀ خداوند تنها گناهی رو که نمیبخشه و بزرگترین گناه انسان است؛ «شرک» است. در حالی که چیزی که به عامه مردم گفته شده، حق الناس است! نه قتل و نه هیچ چیز دیگری از نزد خدا نابخشودنی نیست.
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ﴿13/ لقمان﴾
و [یاد کن] هنگامى را که لقمان به پسر خویش در حالى که وى او را اندرز مى داد گفت اى پسرم به خدا شرک میاور که به راستى شرک ظلمى بزرگ است
🟢 داستان «توحید» و «شرک» و داستان «خلق زندگی خودمان» بهمدیگر مرتبط اند و بهمدیگر وصلند. وقتی که ما باور داشته باشیم که خداوند از روح خودش در ما دمیده و قدرت خلق زندگیمان را بخودمان داده و ما خالق زندگی خویشیم، آنوقت دیگه شرک نمی ورزیم. آنوقت دیگه به کسی جز خدا متوسل نمیشیم. آنوقت دیگه موحدیم. وقتی که این فکر را داشته باشم و تکرارش کنم و باورش کنم، دیگه شرک از وجود من میره بیرون! و وقتی شرک از زندگی من بره بیرون؛ نعمت هاش وارد زندگی من میشه. به همین دلیله در آیه های با ریشه «سَخَرَ» خداوند هر آنچه را که از زمین و آسمان مسخر خودش کرده میگه مسخر شما کردیم! و خودش و انسان رو یکی میکنه در بحثه تسخیر. چه چیزی در جهان می تواند این حد از احساسه آرامش را در وجود ما بوجود بیاورد وقتی میگوئیم و باور میکنیم که من خالق زندگی خویشم نه دیگران؟ آنوقت هر اتفاقی بیفته نگران نمیشیم و میگیم که من با افکارم اونو بوجود آوردم و از دستم رفته، حالا میشینم و با افکارم اوضاع رو درستش میکنم! به همین دلیله که اینقدر بحثه «شرک» مهمه و اهمیت داره چون همه جنبه های زندگی ما را تحت تاثیر قرار میده.
◀ اگه داریم میترسیم؛ اگه داریم باج میدیم؛ اگه متوسل به غیر خدا میشیم و چشممون به دست اینو و اونه یعنی باور نداریم که ما خالق زندگی خویشیم. باور نداریم که دیگران در زندگی ما هیچ قدرتی ندارند. و مشرکیم.
◀ چیزهائیکه به ظاهر نشدنیه؛ به ظاهر ناممکنه؛ به ظاهر امکانپذیر نیست، اگه محدودیت های ذهنمان را برداریم؛ امکانپذیر می شود. خداوند هدایتمان میکنه. خداوند درها رو برویمان باز میکنه. در واقع ما محدودیم که نمیتونیم هدایت بشیم به این مسیرها. حتی اگه آنکار رفتن و صحبت کردن با فرعونی باشه که همه میگفتند خداست! همانطور که تصور داشتن شرایط الانم وقتی که در بندرعباس بودم برایم محال بود. وقتی که یذره محدودیتهای ذهنم رو تغییر دادم همه این اتفاقات رخ داد.
##########################################################
نکات قسمت دوم فایل
قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ ﴿12﴾ گفت پروردگارا من مى ترسم مرا کاملآ تکذیب کنند
وَیَضِیقُ صَدْرِی وَلَا یَنْطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ ﴿13﴾ و سینه ام تنگ مى گردد (از کوره در میروم) و زبانم باز نمى شود پس هارون را با من بفرست
◀ یَضِیقُ و یَنْطَلِقُ؛ افعال مضارع هستند. یعنی موسی داره بخودش برچسب میزنه که همیشه از کوره در میرم و همیشه لکنت زبان می گیرم. برچسب های تضعیف کننده ای که تا دلتون بخواد خودمون و دیگران بهمون زدن که من استعداد ندارم؛ من باهوش نیستم؛ من ذاتآ ژن خوب ندارم؛ من ذاتا سرمائیم؛ گرمائیم؛ عصبی ام ؛ بی حوصلم؛ ضغیفم؛ بی ارادم؛بدشانسم؛و… یعنی قبول نمی کنیم که قابل تغییریم و میتونیم تغییر کنیم. بهمین دلیل راه تغییرو بروی خودمون میبندیم. تا وقتیکه باور نکنیم و نپذیریم که میتونیم تغییر کنیم؛ تغییری نخواهیم کرد. دلیل اینکه موسی از خدا میخواهد هارون را برایش بفرستد اینست که دنبال شریک است زیرا میترسد و ایمانش زیاد نیست اینجا.
وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ ﴿14﴾و [از طرفى] آنان بر [گردن] من خونى دارند و مى ترسم مرا بکشند
◀ این حرفهای موسی با ذهن ما منطقی است. اما اگر خدا را باور داشته باشی منطقی نیست! اینجا موسی هزار دلیل آورده تا طفره بره از انجام اینکار و بگه که انجام اینکار منطقی نیست. و نمیشه و اگه بشه من نمیتونم انجامش بدم با این دلایل! ولی خداوند گفته ما باری رو دوش شما نمیگذاریم که نتونید انجامش بدید!!! این جمله خیلی معنا میده و میتونه باورهای خوبی در ما بسازه. اگه خداوند خواسته ای رو بدل ما میندازه یعنی در وجود ما توانایی انجام دادنش رو دیده اما ما با ذهن محدود و تمرکز روی ناتوانائی هایمان اینو نادیده میگیریم و میگیم نمیتونیم؛ مگه میشه؛ من ال و بل مثل موسی در این آیات.
قَالَ کَلَّا…. ﴿15﴾فرمود نه چنین نیست … هر چی تو گفتی همش اشتباهه! از بیس داری اشتباه فکر میکنی! کلا غلط فکر میکنی
…فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ ﴿15﴾ …نشانه هاى ما را [براى آنان] ببرید که قطعآ ما با شما شنونده ایم
🟢 وقتی که یه هدفی داریم و داریم حرکت میکنیم، خدا رو بدون شک با خودمون ببینیم که داره کمکمون میکنه. چون به اون اندازه ای که باور کنیم که باهامون هست و کمکمون میکنه و الیم و آگاهست به ذاتمون؛ به همون اندازه باهامون هست و کمکمون میکنه.وقتی باور و ایمان داشته باشیم خداوند هدایتمون میکنه. من وقتیکه از بندرعباس اومدم تهران باور داشتم که خدا کمکمون میکنه. چون باورش رو از قبل ساخته بودم. و چون آن باور و ایمان رو داشتم کارها برایم انجام شد. به همین دلیل همه چیمو بخشیدم و دست خالی با دو بچه و همسرم اومدیم تهران. هر کسی اون باوری که من ساختم رو نداشته باشه و بخواد اینکارو بکنه قطعآ شکست میخوره. چون باورهان که دارند کارو انجام میدن.
◀ آیه های سوره شعراء و طه در مورد موسی داره به ما سیستمی بودن خداوند رو نشون میده. داره به ما نحوه کارکرد قوانین و جهان رو نشون میده. داره به ما میگه که جهان مثل آئینه افکار و باورهای ما رو به خودمون برمیگردونه. داره نتیجه دو نوغ فکر و تفکر متفاوت رو به ما نشون میده. اینجور فکر و عمل کنی؛ اینجور پاسخ میگیری.
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿24﴾ به سوى فرعون برو که او بدون شک به سرکشى برخاسته است. و احساس میکنه خداونده (اله است)
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿25﴾ گفت پروردگارا (رب) سینه ام را گشاده گردان ( تا از کوره در نرم. به پیامبر هم میگه الم نشرح لک صدرک) این آیه رو سخنرانان اول صحبت هاشون خیلی استفاده میکنن.
◀ اینجا حضرت موسی داره جور دیگه ای درخواست میده و حرف میزنه و اصلا نمیگه که کمن نمیتونم یا من مناسب نیستم! بلکه از خداوند تقاضای کمک میکنه و میگه خدایا اینکارو برای من انجام بده. یعنی تصمیمش و ایمانش بر انجام کار قطعیه و حالا برای انجام بهتر کار و کسب نتیجه بهتر داره تدارک میبینه و اسباب و وسیله مورد نیازش رو درخواست میده. این خیلی تفاوت داره با نوع نگاه موسی در سوره شعراء. تو سوره طه موسی نمیاد بگه که من میترسم. بلکه میگه خدایا ایمانم رو قویتر کن تا ماموریتم رو بهتر انجام بدم. خدایا صبرم رو بیشتر کن تا زود از کوره در نرم. خدایا کمکم کن تا در آرامش تصمیم بگیرم. نمیگه من عصبانیم؛ من زود از کوره در میرمو من آدم قاطی ام. نمیگه من توانایی ندارم میگه خدایا هدایتم کن. تفاوت حضرت موسی در دو سوره تفاوت مقاومت در برابر امر خدا با تسلیم در برابرخداست.
وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿26﴾ و کارم را براى من آسان ساز (آسانم کن برای آسانی ها در این مسیر)
◀ خداوند همیشه میخواد برایمان کارها آسان پیش بره؛ اگه جایی دیدیم کار سخت پیش میره؛ ایراد از خودمونه و ببینیم مشکل کجاست که کار آسان پیش نمیره. بر خلاف عامه مردم نباید برامون طبیعی باشه که کار سخت پیش بره. اگه سخت پیش میره حتمآ یه ایرادی ما داریم که باید بگردیم پیدا و رفعش کنیم. مائیم که تو ذهنمون خیلی کارها رو سختش کردیم. این باور مخرب که پولی که براش زحمت نکشی و پدرت براش در نیاد؛ پول حلالی نیست باور بسیار مخربیه که به اسم دین و خدا تو ذهنمان فرو کردن تا رنج بکشیم و زجر ببینیم. بیایم این باور مناسب رو جایگزینش کنیم که پولی که آسان و راحت بدست میاد؛ تائید خداونده بر درست بودن مسیرمان
وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی ﴿27﴾ و از زبانم گره بگشاى (نمیگه لکنت زبان دارم (تمرکز روی مشکلات)؛ میگه زبانم را روان کن>> تمرکز روی خواسته ها/ تضادها ما رو به سمت خواسته هامون هول میدن)
یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿28﴾ [تا] سخنم را بفهمند
وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی ﴿29﴾ و براى من دستیارى از کسانم قرار ده
هَارُونَ أَخِی ﴿30﴾ هارون برادرم را
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ﴿31﴾ پشتم را به او استوار کن (اینجا هارون رو برای این میخواد که براش دلگرمی باشه و خیالش راحت باشه و طبیعیه که آدم نیاز داره تکاملش رو طی کنه و ایمانش قویتر بشه و این هیچ اشکالی نداره. ولی در سوره شعراء هارون رو برای این میخواست که بجاش حرف بزنه و میبینیم که همه کارها رو خود موسی انجام میده و از هارون نامی برده نشده)
وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ﴿32﴾ و او را شریک کارم گردان
کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا ﴿33﴾ تا تو را فراوان تسبیح گوییم
◀ این باعث میشه در شرایط دشواری حتی اگه یکی مون یادمون رفت ذکر خدا بگیم و عظمت و بزرگی خداوند رو یاد کنیم اون یکی بیادمون بیاره.
🟩 هر موقعه که آدم تسبیح میکنه خداوند رو؛ پاک و منزه میدونه خداوند رو؛ قدرت و علم و وهاب بودن و بخشندگی و رزاقیت خداوند رو یادآوری میکنه بخودش؛ به همان نسبت، همان ویژه گی ها رو از خداوند در زندگیش دریافت میکنه! مثل باورهایی که حضرت سلیمان به خدا داشت و از خداوند دریافتشون کرد. این یه کلید خیلی گرانبهاست.
وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا ﴿34﴾ و بسیار به یاد تو باشیم
إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا ﴿35﴾ زیرا تو همواره به [حال] ما بینایى >> اینجا موسی باورهاشو میگه
قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى ﴿36﴾ فرمود اى موسى خواسته ات به تو داده شد
◀ چقدر پاسخ نهایی خداوند به موسی در این دو سوره با همدیگه متفاوت است! زیرا فرکانس و نوع درخواست موسی از خداوند با همدیگر متفاوت است. به همین نسبت هم پاسخ جهان به فرکانسهای ما متفاوت است. و دلیل تفاوت زندگی افراد همین متفاوت بودن درخواست ها و فرکانسهاست موسی در این سوره اصلا از یک منظر دیگه به قضیه نگاه کردو اصلا نگفت که من کسی رو کشتم یا بقتل رساندم. و سراغ نقاط ضعف و اشتباهاتش نرفت. اصلا از کلمه خوف و ترس استفاده نکرد. نگفت من میترسم منو تکذیب کنند یا من میترسم نکنه منو بکشند. این تفاوت هاست که داره تفاوت نتایج رو نشون میده. و این داره به ما این پیام رو میده که توی زندگی تمرکز نکنیم روی اشتباهاتمون؛ تمرکز نکنیم روی ضعف هامون؛ تمرکز نکنیم روی خطاهامون، زیرا با اینکار شرایط رو برای خودمون سخت میکنیم.
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرَى ﴿37﴾ و به راستى بار دیگر [هم] بر تو منت نهادیم
إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى ﴿38﴾ هنگامى که به مادرت آنچه را که [باید] وحى مى شد وحى کردیم
🟢 یعنی من همان خدائیم که قبلا پاسخ دادم و الانم دارم پاسخ میدم و من همواره دارم پاسخ میدم. اگه خداوند اجابت میکنه درخواستمون رو اون رو هزار بار بخودمون بگیم. که یادآوری کنیم به خودمون که می شود. اینو اینقدر باید بخودمون بگیم که تو مسائل بعدی که ایمانمون ضعیف میشه به کمکمون بیاد و اگه ذهنمون گفت چجوری بگیم همونجور که فلان کار رو برامون انجام داد. به همین دلیل اینجا خداوند یادآوری میکنه به موسی که ما تو را نجات میدهیم همانظور که تو بچگی نجاتت دادیم. یادمون باشه و بیاد بیاوریم که خدا چه کاری برامون انجام داده؛ خدا چه نعمت هایی رو بهمون داده؛ خدا چه درهایی رو برومون باز کرده و چه هدایت هایی ما رو کرده تا ایمانمان قوی و قویتر بشه و محکمتر قدم برداریم.
◀ یه اتفاقی که دیروز برام افتاد و این صحبت ها سبب شد که اینجا بنویسم و بگم تا هم به گفته شما عمل کرده باشم و هم ردپایی برای خودم باشه که بیشتر یادم بمونه حضور و اجابت درخواست هایم توسط خداوند. استاد دیروز من صبح که میخواستم برم محل کارم به دلم افتاد که یه شکلات همراه خودم ببرم محل کارم که یه قسمتشو همراه با چایی بخورم (قانون سلامتی رو تو غذا خوردن کاملا رعایت میکنم ولی گاهی اوقات ازین چیتا متاسفانه دارم) از همسرم سوال کردم تو خونه شکلات داریم؟ و ایشون گفتند نه نداریم. گفتم تا من میرم ماشینو از پارکینگ در بیارم و گرم کنم شما اومدین پائین شینا رو بفرس یه شکلات از مادرم که طبقه زندگی میکنه برام بگیره. بچه ها اومدن سوار ماشین شدن و من سراغ شکلات گرفتم ازشون گفتند عجله ای اومدیم پائین دیرمون شده یادمون رفت بپرسیم. همسرم گفت سر راه مغازه هست اگه ضروریه وایسا برات بگیریم. گفتم نه امروز نمیدونم چرا هوس کردم. تو همون حال گفتم خدا برام میرسونه. شینا رو بردم مدرسه اش و همسرمم رسوندم محل کارش و سمت محل کارم راه افتادم و در حالی که به همین فایل قسمت اولش داشتم گوش میکردم تو مسیر تو ذهنم اومد که سری به اطاق مدیرمون بزنم و یه شکلات بردارم ولی گفتم بیخیال و از فکرش دراومدم. ظهر که شینا رو رسوندم خونه و برگشتم محل کارم. درو که باز کردم دیدم سه تا شکلات روی میزم گذاشتن و رفتن. یعنی همون لحظه استاد انگار به من وحی شد که اینا رو من برات فرستادم هااا و اشک تو چشمام جمع شد. گفتم خدایا من ازت یه شکلات خواستم و تو سه شکلات برام رسوندی و همینجور که داشتم این اتفاقات رو تو ذهنم مرور میکردم بهم گفته شد اینجور خدا به مریم غذا میرسوند هااااا و برایم اون اتفاق چقدر باورپذیر تر شد و این اتفاقی بود که تا بحال که من 23 ساله سابقه دارم اتفاق نیفتاده بود. آبدارچی مون که اومد گفتم جریان این سه شکلات چیه ( حالا عدد سه خودش برای من نشونه است) گفت دفتر مدیر گفتن این شکلات ها رو بین همکارا پخش کن نفری سه تا بهشون رسیده. و دیدم شما نیستی گذاشتم رو میز براتون. بعد ظهر که رفتم دنبال همسرم آگاهانه براش این اتفاق رو تعریف کردم که باورهای خودمم بیشتر تقوبت بشه و حتی برای شینا هم تعریف کردم و دیدم دیشب که رفته مهمونی خونه خالش و دیر برگشته بودن و من خواب بودم. وقتی که صبح برای نماز پا شدم دیدم باز سه تا شکلات گذاشته کنار لپ تابم و صبح که بیدار شد گفت بابا مهمونی شکلات دادن و من برات سه تا شکلات برداشتم. این اتفاق شاید بنظر کوچک بیاد ولی برای من واقعآ اتفاق خیلی بزرگی بود و من قدرت فرکانس و خالق بودنم رو بصورت لیزری و قوی دریافت کردم و چقدر دیدم خدا حواسش بمن هست و چقدر من باید در برابر بزرگی و لطف الهی سپاسگزارتر و خاضع تر باشم.
چند وقت پیش مستند زیبایی رو در مورد اتفاقات حضرت موسی و غرق شدن فرعون دیدم که دوست عزیزم آقای احمدی معرفی کرده بودند بنام مستند فرعون رامسس دوم که دیدنش همراه این فایلها خالی از لطف نیست و ایمان ما را قویتر می کند. باز هم ممنون و سپاسگزارم ازتون بابت همه چیز. یا حق
سلام و درود خداوند بر آقا رضای گل
امیدوارم هر کجا که هستی حال دلتون مثل همین کامنتتون الهی و عالی باشه.
از کامنتت کلی استفاده کردم و لذت بردم از سبک نوشتنتون که مثل نویسندگان چیره دست رمان بود، از تلفیق آیات قرآن و اشعار ادبی و نثر شیوایی که معجون بی نظیری ساخته بود بنام «توحید». و مهمتر از همه اتصال به منبع اصلی هستی و فوران واژه ها در کلامتان که پررنگتر از هر چیز دیگری بود.
استاد میگفتند بعضی از کامنت ها رو که میخونم هی میگم احسن؛ آفرین؛ چقدر خوب موضوع رو درک کرده یا چه مثال های عالی ای زده و من همون احساس استاد رو به شما داشتم و به افتخارتون از جام بلند میشم و یه دست مرتب به افتخارتون میزنم که اینقدر بی نظیرید.
رضا جان من اگه روی ماهتون رو قبلا ندیده بودم نمیتونستم اینجور با کامنت هاتون ارتباط برقرار کنم. چون آدمها وقتی برای من واقعی میشن که بتونم ببینمشون .درسته پروفایلهای شما همشون زیبان و مثل سایر کمالاتتون؛ خط بسیار زیبائی هم دارید. اما امیدوارم بزودی بازهم چشمانم به صورت ماه وکامنت های زیبات نوررانی گردد. در پناه خداوند باشی رفیق و با آرزوی بهترینها و دیدارتان در زمان و مکان مناسب. یا حق