درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-24 06:18:122024-10-24 06:31:13درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درک قوانین جهان در قرآن 2.
سلام ب استاد و دوستان عزیز.
اولش حضرت موسی وقتی خدا بهش میگه برو سمن قوم فرعون این حرف هارو ب خدا میزنه ک از دوزاویه گفته شده ک با هم بررسی میکنیم.
1: بدون شک من میترسم، میترسم ک اونا منو تکذیب کنن و بام بگن دروغگو.
2: سینه ام تنگ میشه( کسی ک تکذیب شده از کوره در میره) ( یه عامل بیرونی کاری میکنه ک شما از کوره در بری)
3: زبان من روان نیست ، زبونم بند میاد.
حضرت موسی میگه من اینجوریم ، من میترسم ،من زبونم بند میاد، من از کوره در میرم.
و خیلی جاها ما هم این برچسب هارو ب خودمون زدیم ک من عصبی ام،من بد اخلاقم ، من نمیتونم، تواناییشو ندارم، من تنبلم و باورش کردیم
یعنی ما یبار ی اشتباهی کردیم و دیگه همیشه اینو ب خودمون میچسبونیم( یه بار ورشکست شدیم،میگیم من اگر فلان کارو انجام بدم باز ورشکست میشم)
و ی آدمی ک پذیرفته باشه ک من اینم هیچ وقت نمیتونه تغییر کنه.
چون خودش قبول داره ک نمیتونه و چطور میتونیم ی آدمی ک اینطوریه رو تغییر بدیم! مگر اینکه خودش بخواد ( آقا من یبار عصبانی شدم ولی میتونم کاری کنم ک بهتر شم و خودمو کنترل کنم) ( من فلان کارو نتونستم انجام بدم ب این معنا نیست ک من بی عرضه هستم، اون موقع درست تلاش نکردم، قانونشو نمیدونستم) یا حتی اگر یه کاری رو چند بار انجام ندادم دلیل نمیشه ک من نمیتونم، چطور بقیه تونستن! پس منم میتونم.
* حضرت موسی ؛ پس با این دلایلی ک من گفتم، من نمیتونم این کارو انجام بدم و برام نیرو بفرست، هارون رو بفرست.
خیلی وقتا ما چون توانایی های خودمون رو باور نداریم فکر میکنیم ک باید با یکی دیگه شریک بشیم، و اگر ما خدارو باور داشته باشیم، ایمان داشته باشیم، میگیم من قانون رو رعایت میکنم ، تکاملم رو طی میکنم، هر کجا نیاز بود ب نیرو،استخدامش میکنم،خیلی جاها هم خدا کسی رو سر راهت قرار میده ک اصلا نمیخواد استخدام هم بشه فقط میخواد کمکت کنه، شریکم نمیخواد بشه.
* حضرت موسی؛ من یکی از اونا رو کشتم و اگر برم اونجا اونا منو میکشن( نگران هست) حرف ها کاملا منطقی هست ولی اگر خدارو باور داشته باشی برات منطقی نیست چون خدارو بهش ایمان داری.
خدا میگه من باری رو ، رو دوش شما نمیذارم ک نتونی حملش کنی، اگر چیزی گفته میشه( رویایی تو سرت میندازم) میدونم ک میتونی انجامش بدی ، ولی ما خودمون ممکنه باورمون نشه.
حالا خداوند پاسخ میده ک ؛ قالَ کَلا.
حضرت موسی کلی توضیح داد و منطقی صحبت کردو خداوند در جواب اینها گفت ( هرگز درست نیست) کلا داری غلط فکر میکنی ، اصلا اینطور نیست.
و بدون شک برو، و بدون ک ماحواسمون بهت هست ونشانه ها و هدایت ما ب شما میرسه.
وقتی یه هدفی داری و حرکت میکنی خدارو با خودت ببین و باورش کن چون ب اندازه ای ک ایمان داری و باورش کردی ب همون اندازه خدا باهات هست.
خدا باهات هست و کارو انجام میده.
با تمام وجود باور داشته باش ک خدا باهات هست تا معجزه پشت معجزه برات بیاد.
این گفته ها در سوره شعرا بود.
و حالا در سوره طاها بررسی میکنیم.
بدون شک و تردید برو ب سوی فرعون ک سرکشی و طغیان کرده.
حضرت موسی؛ قالَ ربش رحلی .
ای پروردگار من باز کن برای من سینه ام را ( توی اون سوره میگفت من همینم ک هستم ولی اینجا میگه خدای من قلب من رو باز کن،اینجا ب خودش برچسب نزده از خدا درخواست کرده،خدایا قلب من رو باز کن ک از کوره در نرم)
وقتی میخوایم ی کاری انجام بدیم وقتی از خدا چیزی میخوایم و هدفی داریم ، خدایا ایمانم رو قوی تر کن، کاری کن در آرامش تصمیم بگیرم، منو هدایت کن، ایمانم رو قوی کن، اون امکاناتی ک توی این مسیر من بهش نیاز دارم رو برای من فراهم کن.
کار رد برای من آسون کن، خدا آسون میکنه ما رو برای آسونی ها ، من میخوام همه چیز راحت راحت راحت باشه.
طبیعی نیست ک کاری سخت پیش بره، پس بخدا بگو کاری کن چرخ زندگیم راحت حرکت کنه، یه جاده آسفالت با بهترین ماشین رو برام فراهم کن تا ب سمتت بیام.
من قدر کاری ک ب آسونی برام رقم زدی رو میدونم و ازش لذت میبرم.
* حضرت موسی؛ باز کن گره از زبان من( دیگه نمیگه من همینم زبانم بسته هست) تمرکزش بجای ناخواسته روی خواستش هست، تمرکزش روی نقطه ضعفش نیست،روی خواستش هست،وقتی ما ب ی تضادی بر میخوریم خواستمون مشخص میشه.
چی میشه ک خواسته بر آورده میشه! وقتی ک تمرکز ما روی خواستمون باشه، ن روی ناخواسته هامون.
*حضرت موسی؛ برای من قرار بده دوستی، همراهی از قوم خودم( اونجا میگفت ب این دلیل ک من نمیتونم ، هارون رو بفرست و حالا درخواست هاشو داره میگه ک همراهی برام بفرست ک پشتم گرم باشه) اونجا میگفت ک من این ایراد ها رو دارم،اما اینجا داره درخواست هاشو میگه.
توی داستان ابراهیم،حضرت ابراهیم ،ب خدا میگه میخوام ببینم چطور مرده رو زنده میکنی ؟ خدا میگه مگه ایمان نداری؟ میگه دارم ولی میخوام قوی تر بشه،چون همه ما انسانیم ، خدا درک میکنه، ما خیلی وقتا نمیتونیم از دید خدا نگاه کنیم و احتیاج داریم ب یه نشونه و این هرگز اشکال نداره، خدا درک میکنه و ب خودتون برچسب مشرک نزنید.
مثل این میمونه ک شما میخوای یکاری رو انجام بدی و احتیاج داری ب ی ابزار و وقتی از اون ابزار استفاده میکنی ب این معنی نیست ک مشرک هستی، اینجا هم موسی میگه کسی رو میخوام ک پشتم بهش گرم باشه، خیالم جمع تر باشه. این باعث میشه یادآوری کنیم ب همدیگه ک چقدر تو بزرگی و فراموش نکنیم ک خدا بزرگه قوی هست،علم خدا زیاده، وهابه و همیشه هر ویژگی رو ک ب خدا نسبت میدی ب همون اندازه ازش میبینی و دریافت میکنی، اگر باور داری ک خدا وهاب هست بخشندگیشو میبینی، اگر میگی رزاق هست رزقشو میبینی، اگر میگی هادی هست هدایت میشی، ب هر چیزی ک باور داشته باشی ب همون شکل برات ظاهر میشه چون خدا پاسخ میده ب همون چیزی ک بهش فکر میکنی.
بدون شک خدا بر احوال ما آگاه هست.
میدونیم ک تو با ما هستی.
توی این سوره اصلا ب اینکه من آدم کشتم و اینها منو میکشن اشاره نکرد،اصلا سراغ ترسش نرفت، از کلمه ترس استفاده نکرد و از یه زاویه دیگه نگاه کرد و با خدا صحبت کرد.
پس تمرکز نکنید روی گذشته اشتباهشان، نکنید روی کار اشتباهی ک انجام دادید، باور داشته باشید ک خدا شما رو بخشیده.
خدا ب موسی میگه من باز تو رو هدایت کردم همونطور ک مادرت رو هدایت کردم
خدا داره میگه من همون خدا هستم من همیشه هستم،پس وقتی خدا کاری براتون انجام میده ،دری براتون باز میکنه واسه خودتون تکرار کنید، یادآوری کنید.
وقتی میترسی وقتی باور نداری بگو خدایی ک فلان کارو کرد این کارم برام انجام میده، این همون خدا هست.
هر جا خواستی نا امید بشی خدا و درایی ک برات باز کرده رو یاد خودت بیار.
خدایا شکرت ک ما رو تو مسیر این دانشگاه بزرگ با این همه آگاهی قرار دادی خدایا شکرتتتتتتتتت.
واقعا خداروشکر میکنم. من بشدت نیاز به این فایل عالی شما داشتم. امیدوارم خدا سلامتی و ثروت نامحدود رو وارد زندگی شما و تمام دوستان ما قرار بده. ممنون از شما بابت فایل فوقالعاده ای که قرار دادید در سایت. این مسیر راحت کردن زندگی خیلی خیلی برای من سخت بود تا بتونم اینجوری نگاه کنم به زندگی. خدایا 100 هزار مرتبه شکرت بابت وجودت
سلام استاد عزیزم.
خداروشکر میکنم با شما استاد عزیزم در این مسیر زیبا هم مسیر هستم.
استاد چند وقتیه یه کار جدیدی بهم خورده و کار در یک معدن طلاست، به صورت پروژه ای.
خیلی عالیه، البته اگر بتونم ذهنمو خوب کنترل کنم.
یعنی این هدایت الله برای من بود که بتونم تو یک مکانی کار کنم که هم تقریبا کار خاصی ندارم، هم وقت آزاد برای تمرکز روی منابع عمرانی دارم.
بازهم بر میگرده به تعهدی که به خودم دارم برای تمرکز. چون خوب توی 3 روز ابتدایی هفته تقریبا خیلی کم وقت گذاشتم برای اینکار.
استاد اما یه چیزی. خب من تقریبا خیلی کم شده جای دیگه با اشخاص دیگه کار کنم و اکثر اوقات با خانواده ام کار کردم.
و کلا یه احساس بدی دارم (که بخاطر نتایج گذشته ام هست) در مورد کار کردن با غریبه ها.
یعنی خیلی دوست دارم طرف مقابلم را بشناسم.
خلاصه توی اون معدنی که وسط بیابان بود و تلفن خط نمیداد، فایل این جلسه راهنمای قلب من بود.
همواره به خودم میگفتم من باید مثل حضرت موسی باشم در سوره طاها. نه مثل حضرت موسی باشم در سوره شعرا.
من باید خواسته هام را به خدا بگم، باورهام را بگم، ذکر کنم، و بیاد بیاورم فراوانی های خداوند.
همین بودن من در اون مکان و تازه من تو اتاقی هستم که اتاق مهمان هست و خیلی عزت و احترام بالایی دارم. همین نشان میده که چطور خداوند مرا بالا برده است.
من استاد به جرات میگم، یکی از پاشنه های آشیل من اینه که یه خود تخریبی در برابر دیگران داشتم.
اینبار از خداوند خواستم بتوانم، خودم و دیگران را ارزشمند بدانم، و برای من احترام بیشتری قائل باشند افراد.
و تا الان اونطوری هست که من میخواهم.
همچنین الان تو دل کاری هستم که عاشقش هستم و دارم ازش لذت میبرم و کلی تجریه های جدید دارم بدست میارم.
خیلی ممنونم از شما استاد عزیزم. خیلی سپاسگزار خدای یکتا هستم که این قرآن را که آشکار هست، مبین هست را ارسال کرد تا ما درک کنیم.
این دیدگاه شما بوده که زندگی را برای ما راحت کرده است.
خداروشکر واقعا.
بینهایت سپاسگزارم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خداوند بخشنده مهربانم
سلام به استاد عزیزم ومریم جانم
سلام به دوستان نازنینم
استاد من وقتی افراد یه درخواست یا کاری ازم بخوان که واسشون انجام بدم من تحت هر شرایطی میخام اون کار رو واسشون انجام بدم ولو اینکه انجام اینکار باعث بشه به خودم وکارم لطمه بزنم. قدرت نه گفتن رو ندارم واین از بی ایمانیم میاد که قدرت رو از خداوند گرفتم وبه خودم دادم.
استاد،الان خیلی جدی دارم روی این موضوع کار میکنم که هر موقع تو این شرایط درخواست دیگران قرار گرفتم اگه شرایطش رو داشتم درخواستشون رو انجام بدم واگه هم ندارم به خداوندم ایمان داشته باشم که از طریق بی نهایت دستان دیگه پاسخ درخواستشون رو میدهد.
وبدون هیچ عذاب وجدان ونگرانی همه چیز رو به خداوندم بسپارم.
استاد موضوع دیگه که متوجهش شدم ودارم روی خودم کار میکنم تا حلش کنم وخیلی خیلی بهتر از قبلم شدم اینکه اگه یه خواسته یا درخواستی دارم به افراد تکیه میکنم تا به خداوند ودست خداوند رو بستم وقدرت رو دادم به خودم و افراد.
سپاسگزارم استاد عزیزم بخاطر وجود پاکتون سپاسگزارم که مسیر درست رو انتخاب کردین وبه ما هم آموزش میدین.
با توجه به گوش دادن فایل مورد نظر، در مورد باز شدن قلب من تجربه ام بگم
وقتی آدم خودشو رها میکنه و فقط به ایمان و خدای خودش اعتماد میکنه جریان زندگی براش عوض میشه، شرایط فوق العاده براش رقم میخوره، فقط کافیه که بخواد و خواسته هاشو بنویسه که نوشتن معجزه میکنه
من بارها اوضا ناجالبی داشتم که فقط ستاره قطبی نوشتم دعا کردم سناریو نوشتم در حالی که چشمهام گریون بود اما قلبم از توکل سرشار بود و خدا آسان نمود برام آسانی هارو الهی شکر الهی شکر الهی شکر
خدایا شکرت .
هدایتم کن تا هر انچه که لازم هست رو به زبان بیارم
همانطور که هدایتم کردی
هدایتم میکنی
و هدایتم خواهی کرد
چون تو تنها قدرت جهانی اصلا منطقیش همینه . نه ؟
کلا در داستان های قرانی داستان هیچ پیامبری به اندازه داستان حضرت موسی برام الهام بخش نیست . داستان تمام پیامبرا واقعا اموزندست . مثلا داستان حضرت ابراهییم رو که استاد یاد اوری میکردند مو به تنم سیخ میکرد . ولی به شخصه اصلا انگار داستان حضرت موسی بد جوری با زندگی خودم عجین شده . در خیلی جهات شرایط خودمو میبینم .
مثلا در زمانی من یه کار اشتباهی کرده بودم . اشتباه بود هیچ حرفی درش نیست قبول دارم . با توجه به روند طبیعی جهان نتیجش دامنم رو گرفت . باور کنید از قبل میدیدم که این اشتباه قراره نتیجش تو زندگیم پدیدار بشه . دقیقا همون الهام خداوند .
چندین بار تا جایی پیش رفتم که انگار گفتم همه چی تموم شد ولی برگشتم . انگار خدا بهم داشت فرصت میداد . دقیقا همونطور که استاد میگه خدا به فرکانس های مثبتمون سریع جواب میده ولی برای منفی ها انگار که فرصت میده ، دیر تر جواب میده .
خلاصه اینکه زندگیم بهم ریخت . خودم رو گناه کار میدونستم ، چون گناه کرده بودم . زندگیم نابود شده بود . وضعیتی که اصلا دلم نمیخواد یاد اوری کنم . از خانواده ترد شدم . احساس میکردم حق ندارم لذت ببرم یا شاد باشم . به خودم اجازه نمیدادم کاری که دوس دارم رو انجام بدم . دیگه کم کم حتی داشتم فکر میکردم که حتی حق زندگی هم ندارم . به معنای واقعی کلمه فاجعه .
این وسط داشتم فکر میکردم که دیگه حق قران خوندن رو که میتونم به خودم بدم . یادمه یاد داستان حضرت موسی افتادم . زمانی که فردی رو میکشه . حداقل تو ذهن من ، کشتن یه ادم گناه بالاتری بود از کاری که من کردم . اومدم و داستان رو خوندم . دیدم که چطور حضرت موسی از خدا طلب بخشش میکنه و خداوند میبخشتش و حضرت موسی با درجه پیامبری میرسه . این داستان به قدری برام الهام بخش بود که احساس کردم میتونم خودمو ببخشم . خداوند منو قضاوت نمیکنه .
به قدری برگشتم که کامل خودمو بخشیدم . به فایل های استاد گوش میکردم . به فایل هایی که میگفت خدا تورو همین طور که هستی پذیرفته . خدا قضاوتت نمیکنه . بهت حق زندگی داده . خداوند در لحظه به فرکانست پاسخ میده .
کانون توجهمو کامل کنترل کردم . یه کوه نزدیک خونه بود . توش قدم میزدم . روی هنر مورد علاقم تمرکز کردم .
شرایطم به قدری برگشت که من با یه جشن خیلی بزرگ به در کمال احترام برگشتم به خونم . در میان خانوادم . و الان هم این شرایط فوق العاده رو دارم .
همه چیز برگشت . همونطور که حضرت موسی شد پیامبر خدا . حالا خدا که همون خدا هستش . ازت همچین کار بزرگی میخواد . باید یادت بیاد خدا از همون اول مراقبت بوده . همونطور که خدا میگه موسی ما تورو از همون بچگی نجات دادیم .
من بخاطر مسایل خانوادگیم در کودکیم مثل موسی رها شده در رود بودم . خدا منو در اغوش خودش پروروند . خودش ازم مراقبت کرد . دست هاشو برام فرستاد . هوامو داشت . به راحتی قایق کوچیکم میتونست چپ بشه ولی نشد . رسوندم منو اونجاعه که برام بهشت باشه .
بزرگم کرد . من قتل کردم . به خودم ظلم کردم . منو پذیرفت . منو بخشید . منو پیامبر خودش کرد . مسیر زندگیمو بهم نشون داد همیشه کنارم بوده وهست .
حتی احساس میکنم ادامه زندگیم هم میتونه شرایطی دقیقا مثلا این درخواست خداوند از حضرت موسی وجود داشته باشه . از خدا میخوام که بهم برای اون روز قدرت بده و تمام این هدایت هاشو یاداوری کنه .
در پناه الله هر جا که هستید
شاد
ازاد
و رها باشید
در پناه الله
فعلا
درود بر جناب مهدی بیرانوند گرامی
از نوشتهی شما که بسیار صمیمانه و بیریا نوشتهاید بسیار لذت بردم و قلبم باز شد.
منم مثل شما کارهای خطا، ناسپاسیهای بسیار، بیمِهریهای بسیار به خانوادهام، بیتوجهیهای بسیار به خانوادهام داشتهام.
از روی کاستی عزتنفس و کاستی احساس خود ارزشمندیم، بسیار دروغ گفتهام و چاخان کردهام. بسیار خودم را بزرگتر از آنچه بودهام نشان دادهام( در همهی زمینهها).
خشونتهای بسیاری را با همسرم و فرزندانم داشتهام که همهاش از روی کاستی عزتنفس و احساس خود ارزشمندیم بوده. با نزدیکانم حسادت داشتم و دشمنی و حساسیتهای بالا و بسیار مغرورانه زندگی کردهام.
بدون حساب و کتاب زندگی کردهام و پول و مالی در بساط ندارم.
ولی وقتی داستان حضرت موسی را میشنوم و میخوانم، میبینم، که خداوند یگانهی بسیار بخشایندهی بسیار مهربان که تنها فرمانروای جهانیان است و وهّآب است، هوای ما را هم مانند موسی داشته و او به حال همهی بندگانش بینا و شنواست و پیوسته هوای همه را دارد، مگر اینکه من به خودم ستم کنم و خود را از لطف بیپایانش محروم سازم. ولی، همین خداست که بسیار بسیار بسیار بخشاینده و مهربان است و جایی که کوچکترین امیدی در ما به لطف خودش شکل گیرد، بیدرنگ در آغوشش هستیم و مورد لطف بیپایانش قرار میگیریم.
امیدوارم که از این پس با ایمانی سِتُرگ و دلگرمی به پشتیبانی لحظه به لحظهی خداوند وهّآب برای دستیابی به اهدافمان پیش رویم و پیوسته سپاسگزارش باشیم.
ارادتمند شما
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته
ممنون از لطف و محبت شما که این وقت پر ارزشتون رو برای دانلود های رایگان میزارید که در مسیر خداوند قدم بردارید، و اینهمه با حوصله و کلمه به کلمه معنی رو میفرمایید، تشکر از مقدمه و جمله پایانی که تو این فایل گذاشتید.
امیدوارم همیشه خداوند پشت و پناهتون باشه.
بنام خداوند هدایت گر
سلام استاد عزیزم شکروجودت برای اینکه خدا شما رو برگزید برای هدایت کسانی که به دنبال نشانه ای از حضور خداوند درمسیر زندگیشان هستند
چقدر زیبا بود این آیه ها و سراسر لطف خدا بود به موسی ویه بندگانی که خودشونو باور ندارن
این نشون میده خداوند نه تنها مارو به خاطر نقص هامون قضاوت نمیکنه بلکه وقتی نگاه پر مهرشو بهت میکنه تو میشی بهترین ویرگزیده خاص خودش
همین ایات کافی بود بدونم من هرچی که هستم خدا منو باور داره واین باعث عزت نفس وایمان بیشتر درمن میشه
وقتی به زندگیم ازدید دیگه ای نگاه کردم دیدم برای خدا هرگز اشتباهات من ملاک نبوده وعشق خداوند به بنده هاش بی قضاوت بوده درصورتی که به ما گفتن پیامبران هرگز گناه واشتباه نکردن که خدا اونارو برگزید
امروز اشک ریختم وایمان اوردم وخدارو ستایش کردم به ما گفتن وقتی اشهدان لااله الله بگی ایمان اوردی منی که خودم شخصاً نیومدم آگاهانه اینارو بگم به من گفتن اینارو بخون ومن هرگز دلیلشو نمیدونستم ولی حالا اینجا با صحبتهای استاد سجده میکنم واگاهانه میگم خدایا من به یگانگی تو ایمان دارم وخدایی جز خدای یگانه نیست
خدایا تو چقدر بزرگی منو از دیدگاهی نگاه میکنی ،که هیچ کسی حتی خودم نمیبینم
تودر من توانایی وقدرتی میبینی که خودم نمیبینم چون ذهنم همیشه توی گوشم نجوا میکنه تو گناهکاری تو خوب نیستی ومدام اشتباهات منو بهم یاداوری میکنه
خدا قاطعانه به موسی گفت که کلا وگفت تو اشتباه میکنی یعنی من دروجودت توانایی گذاشتم که تو خبرنداری ومیخوام بهت نشون بدم که توبامن چه کارهایی میتونی بکنی
خدای من عزیزترین چقدر تو علیمی خدایا عاشقتم خدایا شکرت
خدایا من بهت ایمان دارم من باور دارم که تو اگه کمکم کنی من دنیارو کن فیکون میکنم
نشانه هاشم کاملآ توزندگیم مشهوده مخصوصا اززمانی که بهت نزدیک ترشدم تومنو هدایت کردی بیام تواین مسیر که خودمو بشناسم این توبودی که ازمن ازمریمی که پراز ترس وضعف بود زنی خودساخته بسازی که داره با هدایت تو زندگیشو خلق میکنه
خدایا شکرت تسبیح وتقدیس میکنم تورا که بدون شک تو علیم وسمیعی
خدا موسی رو که اصلاً خودشو باور نداره میفرسته سراغ فرعونی که خودشو رب مردم میبینه
واای خدای من تو نگاهت با دیدگاه محدود ما چقدر متفاوته خدایا تنها تورا میپرستم وتنها ازتو یاری میجویم چون تو علیمی بصیری آگاهی
زندگی موسی ازابتدا تا اینجا همه سراسر معجزه بود ولی خودش نمیدونست وباوجود اینکه خدا اونو به پیامبری برگزید احساس کرد نمیتونه وباید برادرش همراهی کنه اونو
اینجامنویاد صحبتهای استاد انداخت که چرا بارها وبارها از اینکه نباید شریک بگیریم صحبت کرده چون این اگاهی ها رو میدونه
چون وقتی خدا باهات صحبت میکنه وبهت میگه تودرمورد خودت در اشتباهی تو قبول میکنی دیگه نیاز به هیچ کسی نداری
خدایا شکرت خدایا سپاسگزارم برای اینکه منو لایق دیدی که خودم خالق زندگیم باشم
صحبت های موسی بعد اینکه از خدا درخواست میکنه وخودشو باور میکنه با دیدگاهی مثبت تر به خودش تغییر میکنه
چون خدا قلبشو نرم کرده واین دوباره پاسخ به درخواست موسی بوده
استاد عزیزم ازت سپاسگزارم برای این اگاهی ها که ایمانمو صدبرابر کرد
چقدر موشکافانه به این ایه ها پرداختی و چقدر زیبا بدون تفسیر ایات رو خوندی کلمه به کلمه بدون تعبیر
من این فایل پنج بار دیدم وگوش کردم تا بتونم کامنت بنویسم
چون نگردی آشنا زین پرده حرفی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
دقیقا زمانی این فایل اماده شد که توی مسیر کمی دلسرد شده بودماینجا بااین صحبتها مطمئن به مسیرم ادامه میدم
استاد عزیزم عاشقتم
خدایا منو هدایت کن که تورو بهتر بشناسم
خدایا مارو به راه راست هدایت کن
سلام برما وبربندگان برگزیده خدا
خدایا شکرت مارو به سمت مسیر مستقیم هدایت کردی
خدایا شکرت که منو لایق میدونی منو باورداری حتی زمانی که خودم ازخودم ناامید میشم
به نام رب جهانیان
سلام
خدایا شکرت که اینقدر واضح قوانینت رو در این کتاب آسمانی شرح داده ای
استاد بارها و بارها در فایل ها و دوره ها به ما گفتند که توجه تون رو از روی ناخواسته ها بردارید.
و بزارید روی خواسته ها تون.
و در اینجا هم دوباره این قانون رو در کتاب آسمانی پیدا کردند.
و نتیجه رو اثبات کردند و اینکه واکنش و پاسخ خداوند در هر مورد چگونه است.
وقتی خداوند اینقدر سریع به درخواست ها پاسخ میدهند.
پس وقتی هنوز من به یک سری از خواسته هام نرسیدم خوب جواب کاملا روشن است که یا موقع درخواست و بعد از اون توجهم روی عدم خواسته بوده و یا اصلا باور نکردم که خداوند به خواسته ام پاسخ میدهد و یا شاید احساس لیاقت در مورد اون خواسته ها ندارم.
خدایا هدایتم کن که دقیقا کجای کار من میلنگد.
خدایا منو هل بده تا سر بخورم به سمت خواسته هام
خدایا آسانم کن برای آسانی ها
سلام به همه دوستان عزیزم، به استاد گلم و به خانم شایسته مهربون
این فایل بی نظیر بود، اشک منو درآورد اینقدر ک عالی بود و چقدر عالی تر شما توضیح دادید
منو یاد 10 سال پیش انداخت وقتی یه دختر 14 ساله بودم، وقتی توی افسردگی شدید بودم، طوری شده بود ک به مدت شش ماه مدرسه نرفتم و هرشب رو با گریه میخوابیدم، اینقدر افکار منفی هجوم آورده بودن که هیچ امیدی به زنده بودنم نداشتم حتی امید نداشتم 20 سالگی رو بتونم ببینم
یه وقتایی ک از گریه و ناراحتی خسته میشدم فقط چند خط برای خدا مینوشتم ک میدونم به زودی میام پیشت ولی اگ راه داره کمکم کن نمیدونم چطوری ولی کمکم کن
شرایط زندگی به شدت نابسامان بود و من همیشه مریض بودم به هر دلیلی، یه سرماخوردگی ساده مدت ها طول میکشید تاجایی ک از همین سرماخوردگی ساده یه توده عفونی کنار معده ام بوجود اومد ک باید عمل میشد
موهام به شدت ریزش داشت به قدری ریزش داشت و بهم میرفت ک نمیتونستم شونه کنم
قدم به قدم داشتم وارد جهنمی میشدم ک خودم ساخته بودمش
اون سال تعطیلات عید رو من فقط خوابیدم چون قرص آرامبخش مصرف میکردم
دقیقا یادم نمیاد چ سالی بود اما رفتیم دکتر و دکتر گف برای هفته آینده وقت عمل میزنم ک اون توده رو عمل کنم
من هنگ و گیج فقط نگاه میکردم بابام گف راه نداره خوب بشه و عمل نشه گف ن
میخواست تاریخ عمل رو بزنه ک بابام گف فعلا صبر کنید
خدا هدایتمون کرد به یه دکتر دیگ سونوگرافی کرد گف میشه عمل نشه و با قرص برطرف بشه
خیالم راحت شد چون به شدت میترسیدم
یه مدت بعد از طول درمان و مشاوره و این دکتر و اون دکتر رفتن ها … یه روز ک دیدم همه از من خسته شدن، از اینکه همیشه مریضم حتی مامانمم دیگ بیخیال شده بود و اهمیتی نمیداد به خودم اومدم دیدم هیچکس کنارم نیست و دیگ برای هیچکس مهم نیس الهام خوب باشه یا نباشه و منو با اون حالت مریضی پذیرفته بودن
خدا آخرین و تنها موردی بود ک برام مونده بود خسته و درمانده در کمال ناامیدی بهش رو آوردم و تسلیم شدم
و از اون روز ب بعد همه چیز تغییر کرد خدا از من یه الهام دیگ ساخت، الهامی ک چشماش باز شده بود دیگ ب فکر مرگ نبود و پذیرفته بود ک خراب کرده و میخواست ک بسازه
من اون سال با یه سری کلاس ها آشنا شدم و دودستی چسبیدم بهشون هرهفته بعداز مدرسه بدوبدو با عشق توی جلسات حضور پیدا میکردم
دعایی توی اون کلاس ها انجام میشدم ک قلبم رو آروم میکرد بمدت یکسال فقط به خاطر اون دعا میرفتم و هیچ درکی از گفته های اون کلاس نداشتم فقط تشنه اون آرامش بودم
خدا منو درآغوش گرفت آرومم کرد با یه جهان و دنیای دیگ آشنا شدم زندگی برام سرشار از آرامش بود
یادمه سال آخر دبیرستان بودم و فقط سعی میکردم لذت ببرم به پاس اون وقتایی ک نمیتونستم مدرسه برم و همش توی مطب این دکتر و اون دکتر بودم
اون سال مامانم تمام قرص هارو ریخت سطل آشغال که دیگه نخوابم و خدا بهم یه انرژی و توان دوباره داد، درس هامو خوندم و همرو قبول شدم
یه روز زنگ تفریح رفتم جلوی آیینه و دست کشیدم توی موهام و دیدم تمام موهای سرم مثل گندم جوانه زده و کوتاه کوتاه دراومده و با دیدن اون صحنه فقط گریه کردم
دیگه هیچی برام مهم نبود جز خدا چون فقط خدا بود ک نجاتم داد
زنگ آخر میرفتم نمازخونه مدرسه، نماز میخوندم و سرسجاده فقط با خدا حرف میزدم
الهامی ک اصلا ارتباط اجتماعی خوبی نداشت و افسرده و ساکت بود و حتی حرف زدن ساده هم بلد نبود تبدیل شد به یه دختر اجتماعی خوش سر زبون
الهامی ک تمام موهاش میریخت و کم پشت بود تبدیل شد به دختری ک بهترین و پرپشت ترین موهارو داره
الهامی ک بینهایت مغرور بود و با همه سر جنگ داشت بهترین رابطه رو با همه الخصوص پدرش برقرار کرد
الهامی ک هیچ اعتماد به نفسی نداشت تبدیل شد ب دختری ک توی دانشگا بهش میگفتن چطوری رفتار کنیم تو بهمون یاد بده
الهامی ک مدام مریض بود تبدیل شد به یه دختر سرحال، شاداب و سرزنده ک همه از بودنش انرژی میگیرن
الهام رو خدا نجات داد و زنده کرد
متاسفانه من یادم رفته بود اما با شنیدن این فایل مخصوصا تیکه آخر فایل یاد 10 سال پیش افتادم و اشک ریختم
به راستی پیشتر هم یکبار دیگر بر تو منو گذاشته ایم :)