درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

439 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شاداب شجاعی گفته:
    مدت عضویت: 1575 روز

    سلام استاد قشنگم که هر بار لبخندت ملیح تر و دلنشین تر میشه.

    محمدامین هستم با اکانت همسرم کامنت میگذارم.

    استاد بعد از کلی کلنجار با نجوای ذهنی که نمیخواد کامنت بگذاری و این حرفا قبلا هم زدی بیخیالش و …

    اومدم کامنت بنویسم تا ایمانم قوی بشه و انشالله برا بقیه هم مفید باشه.

    استاد چقدر شما کلام خدا رو برای ما میفرستید به زیبایی!!!

    من اگه بخوام به طور خلاصه بگم، از پارسال همین موقع ها شروع کردم به طور لیزری کار کردن روی خودم رو،

    یعنی رسیده بودم به ته خط دیگه، انقدر کتک نوش جان کرده بودم که دیگه نایی نداشتم برای ادامه دادن و گفتم خدایا “من اگه چند ماهه پیش فکر کردم که خودم میتونم زندگیمو پیش ببرم و گفتم خدا نیست و خدا همون ذهن آدمه و این اراجیفی که شنیده بودم از بقیه” ، من بیجا کردم، من اشتباه کردم، و ببین خدای بزرگ، کمرم داره میشکنه زیره این فشار، من دارم له میشم از این فشار عاجز بودن، اگه هستی و میشنوی و میبینی منو برسم به دادم، دستمو بگیر که اصلا هیچ رمقی برام نمونده.

    به طور خلاصه اوضاع زندگی من اینجوری بود پارسال،

    پار درهوا بودم از لحاظ وضعیت دانشگاه و ویزا و ادامه تحصیلم (مهاجرت تحصیلی کردم بعد از چندین سال و مهاجرت همراه بود با شروع زندگی مشترکمون)

    دوستای بسیار داغونی داشتیم، یعنی من بخاطر اون مداری که توش بودم اصلا از رفتار و برخورد ها و واکنش های دوستام راضی نبودم و یه حس خیلی گندی بود خلاصه. آدمایی که من خودم بهشون اجازه داده بودم حتی برای زندگی من تصمیم بگیرن و دیگه از همین جنس موضوعات که خیلی آسیب زننده بود.

    وضعیت ارتباط عاطفیم اصلا خوب نبود با همسرم و یجورایی داشت هر روز بدتر میشد از جنبه های مختلف

    درآمدم خیلی کم بود

    خونمون یه سوییت کوچیک بود

    کارمو اصلا دوست نداشتم بیزار بودم ازش بخاطر باورهای غلطی که داشتم (با دلیوری غذا شروع کرده بودم ولی بخاطر باورهای بسیار محدود کنندم هرکاری میکردم نمیشد شغلمو عوض کنم و احساس خیلی بدی هم داشتم از اون شغل چون احساس لیاقته گره خورده بود به عوامل بیرونی )

    ازلحاظ روحی و ذهنی هم که دیگه نگم براتون ، یک جنگ تمام عیار و یه نفرت شدید و نارضایتی عمیقی از خودم داشتم و اصلا متوجهش نبودم، اصلا و ابدا نمیفهمیدم چخبره توی ذهن من! انگار سر سوزنی به خودم اعتماد نداشتم که میشه آقا شرایطو بهتر کرد

    از لحاظ حساب کردن روی بقیه هم که واقعا مشرک خالص بودم و توی همون دوران سخت خیلی راحت خدارو هم فراموش کردم

    یعنی یکم که ترس هام زد بالا و باورهای محدودم قوی شدن توی ذهنم در شرایط نامناسب، خیلی راحت گفتم بابا خدا چیه خدا کجاست و حتی ارتباطم با سایت هم قطع شد. منی که تا اون روز از خداوند هزاران هزار بار به طور واضح نتیجه گرفته بودم.

    خلاصه کلام شرایط من از هر نظر بخواید بد بود و رسیدم به نقطه ای که دیگه انگار گفتم اوکی اوکی خدایا من بیدار میشم هر چی تو بگی ، طبق حرفی که توی فایل قبلی زدید که خدا اولش خیلی آروم و مهربون میگه بنده من پاشو بعدش هربار جدی تر برخورد میکنه و درنهایت میاد سیمان بتنی تو سرت خورد میکنه تا بیدارشی. و تصمیم با توئه که یا بیدار شی و قوی بشی و حرکت کنی یا بمیری، انتخاب کن.

    یعنی خداشاهده من تو همون مرز بودم، قبلا نوشته بودم که انقدر فشار روم زیاد بود که از خدا طلب مرگ میکردم که آقا دیگه هیچ کاریش نمیشه کرد، یعنی انقدر توی ذهنم امید از بین رفته بود که رسما و عملا پذیرفته بودم که ببین :

    این حد از داغون بودنه اوضاع شک نکن که غیرقابل تغییره.

    از این شرایط رسیدم به تسلیم بودن، بخاطر نتایجی که قبلا از سایت گرفته بودم، یهو یه حسی بهم گفت فایل مصاحبه با دوستان قسمت 37 “رزای عزیز” رو ببین، و اونجا دیگه شروع شد

    بعد هدایت شدم به قانون آفرینش چندماه گوشش کردم فقط بخش 1 و2 رو

    بعدش دوره لیاقت اومد که من با جلسه 2 امیدم یواش یواش داشت برمیگشت که آقا این مسائل طبیعیه همه باهاش درگیرن ، نجواها برای همه آدماست.

    بعد دیگه شرایط یکذره یکذره یکذره یکذره تغییر کرد.

    و من بارها بارها بارها بارها ناامید میشدم ولی خدای (اصلا نمیتونم صفتی بهش بدم که جوابگوی احساس الان من باشه) خدای خفن به طرق مختلف امید رو توی ذهنم می آورد و به پاهام جون میداد برای ادامه دادن.

    بارها ناامید میشدم بعد یهو یه کامنتی میخوندم که حرف از تکامل بود.

    بعد بهم میگفت محمدامین، تکامل قدم به قدم.

    شرایط وحشتناک بود، و یه مدت با روانشناس صحبت کردم و شرایط رو بدتر هم کرد و بعدش فهمیدم به این حالت من میگن افسردگی، به این درگیریه دائمی تو ذهن که یه لحظه رهات نمیکنه و مدام داره آزارت میده میگن افسردگی

    یعنی انقدر شرک و بی ایمانی و ترس و نجوا درونم بود که داشت منو ناابود میکرد

    مطمئنم این حد از احساس بد رو فقط دوستانی که تجربه کردن میتونن درک کنن که اون فشار ذهنی چه بلایی سره آدم میاره

    منی که به آرزوم رسیده بودم و به شهر رویاهام مهاجرت کرده بودم چطور ممکنه بعد از 5 ماه به این حالت برسم و اصلا بیزار بشم از این شهر .

    بعد از گذشت این یکسال من به شرایط بسیار رویایی رسیدم و اصلا هرموقع میشینم شکرگذاری میکنم فقط اشک میریزم که خدایا تو با من چیکار کردی؟

    خدایا چی شد؟ آخه چطوری تو میتونی هزارتا چیزو با هم هماهنگ کنی تا من به خواستم برسم، تازه به صدبرابر بهتر از خواستم برسم.

    خدایا تو چه قدرتی داری اخه؟

    خونمون از یه سوییت کوچیک تو یه محله ساده رسید به یه یونیت 2 خوابه مستر توی یه محله خیلی عالی و یه ویوی رویایی تو یک آپارتمان خیلی عالی.

    شغلم عوض شد و با کارکردن روی خودم حتی مکان شغلمم هربار عوض میشد و جدیدا کلا دوباره شغلم عوض شد و بهتر شد برای بار سوم.

    بحث دانشگاهم کامل اوکی شد و تونستم به خواسته مدنظرم برسم در بهترین زمان ممکن و حتی هزینه دانشگاه هم که مبلغ خیلی زیادی بود باز به لطف خدا جور شد، اینم بگم این کاری که من کردم از نظر بقیه کلا ریسکه و نباید دست به این کار زد ولی من گفتم انجامش میدم و خدا قدرتشو داد.

    ارتباط عاطفیم با همسرم فوق العاده شده

    با اون دوستای سابقمون قطع ارتباط کردیم، ارتباطی که به شدت عمیق شده بود خیلی زود با تغییرمدار من قطع شد و بعد از چندماه با یه زوج خیلی خیلی خیلی مهربون و فوق العاده دوست شدیم که این موضوع خیلی به خانمم کمک کرد چون برعکس من اون خیلی دوست داشت یه دوستی باشه باهاش بریم بیرون و من خداروهزاربار شکر میکنم که این اتفاق رخ داد.

    وسایل و امکانات توی خونمون و قدرت خریدمون و پس اندازمون و نعمت های توی خونمون اصلا نمیتونم بگم در چه حد زیاد شده برای من و همسرم که تازه مهاجرت دانشجویی کردیم و تو عمرمون کار نکرده بودیم قبل مهاجرت بی نهایت عالیه و داره هر روز بهترم میشه. یادمه یبار پارسال رفته بودیم خرید بین خرید چند قلم جنس مونده بودیم کدومو بخریم که پولمون برسه ولی الان میریم خیلی خیلی راحت و کامل خرید میکنیم.

    از لحاظ اعتماد به نفس و شجاعت و اون احساس لیاقتی که پیدا کردم واقعا نمیدونم چی بگم، امروز فهمیدم یه احساس خیلی خوبی که درونم ایجاد شده و من بهش دقت نکردم اینه که جدیدا هر موضوعی پبش میاد من دیگه اصلا به فرار و تسلیم شدن و … فکر نمیکنم و فقط دنبال راه حلم که شرایطو بهتر کنم و از پس اون چالش بربیام و یک دنیا لذت بردم از این ویژگی و شخصیتی که درونم ایجاد شده.

    از لحاظ ایمان به رب، قدرتی که همه چیزو خلق کرده میتونم بگم به مراتب بهتر شدم، و اصلا این موضوع انتهایی نداره به قول استاد و انسان میتونه همیشه بهتر بشه.

    از لحاظ درک و آگاهی هایی که توی ذهنم ایجاد شدن و رفتن توی ناخوداگاهم نمیدونم چی بگم، به حدی آرامش دهنده هستن که هر موضوعی و چالش و نگرانی ای رو توی خودشون حل میکنن و هر روز داره اون احساس بد من کمرنگ میشه.

    پروژه دانشگاهم که شروع شد اصلا انگار همه چیز صدلول بهترشد و من انگیزه و شور و شوقی که درونم مرده بود برگشت و اون آدمی که واقعا سرسوزنی به هیچ چیزی امید نداشت به زندگی به یه آدمی تبدیل شده که هیجان داره برای زندگیش.

    و صدها مورد دیگه،

    اعتبارهمه ی اینها مطلقا میرسه به الله و همشون لطف و رحمت خدای من هستن، خدایی که از همون بچگی هوای منو داشته و …و فقط من گفتم تو بگو من چیکار کنم همون کارو میکنم و دیگه جهاد اکبری به راه انداختم برای تغییرباورهام وشخصیتم که بیا و ببین… :)

    همیشه به خودم میگم، ببین پارسال فقط چندماه مغرور شدی و فکر کردی خودتی که داری کارهارو انجام میدی و نتیجش هم دیدی، آنچنان زندگی سخت شده بود که اصلا غیرقابل تصور بود، آنچنان همه چیز گره کور خورده بود که غ فایل تصور بود برام و نمیدونستم از کجا دارم ضربه میخورم تازه تا اینکه رسید به نقطه تسلیم شدن.

    همه ی این ها رو گفتم که به یک موضوع مهم اشاره کنم.

    خدا به شدت، به یه حد غیرقابل باوری هوای ماهارو داره، واقعا زبان و کلام انسان خیلی ضعیفه برای بیان این قدرت ، و یک موضوع خیلی واضحی که منو مطمئن تر میکنه اینه که فایل های استاد به شدت سر موقع مناسب میان روی سایت و هر فایلی یک نکته خیلی مرتبط با شرایط من داره و خیلی با دقت باهات حرف میزنه و خیلی با وضوح تازه، فقط به شرطی که با وضوح ازش بپرسی

    مثلا توی بحث شرک و ایمان منی که انقدررررررررررررررر از خدا درخواست کردم و نتیجه گرفتم باز گاهی نجوا میاد و میگه اگه اون موضوع نشه چی، بهش میگم بابا فلان موضوع رو دیدی اوکی شد؟ میخوای بشینم برات لیست کنم هزارتا اتفاق با هم هماهنگ شد تا من برسم به این خواسته . بپذیر که خدا هست و داره کارهای منو میکنه.

    و قشنگ برام واضح شده، هرجا ترسیدم و گفتم برم یه کاری رو خودم بکنم همه چی خراب شده، و به این الگو رسیدم که اگه من آرامش داشته باشم و سره جام بشینم، خدا خودش کارهارو خیلی شیک به نتیجه عالی میرسونه.

    داشتم اینو میگفتم که:

    منی که انقدر نتیجه گرفتم گاهی یکم جلوی نجوای ذهنم کم میارم و یه کوچولو ناآگاهانه شرک میورزم، و احساسم بد میشه، و موضوعی که هست بعدش شروع به خودخوری میکنم و عذاب وجدان میگیرم و احساس میکنم دارم در حق خدا نامردی میکنم که میگه ببین انقدر بهش بخشیدیم بدون منت باز میره سراغ بقیه که تازه برای اجابت درخواستش کلی منت هم سرش میگذارن. حالا درسته که سعی میکنم خیلی زیاد آمرزنده بودن خدا و بخشندگیش رو به یاد بیارم و بیاد بیارم با یک سیستم دقیق من طرفم نه یه انسان دارای احساس و قدرت و نزارم این احساس موندگار بشه ولی باز هست و همش با خودم میگم بابا سخت نگیر انقدر به خودت، خدا میدونه داری روی خودت کار میکنی و میبینه و همه چی تکاملی بهتر میشه آروم باش، و این آیه میاد توی ذهنم که ، خداوند بر بندگان خود سخت گیر نیست.

    این موضوع چند شب پیش توی ذهنم بود و کلا یه مدته درگیرشم که قشنگ استاد اومد یه فایل گذاشت و خیلی واضح گفت انقدر کمالگرایانه نگاه نکنید،

    حضرت موسی و ابراهیم هم شک میکنند ، همه ما یه چیزی بین صفر و یک هستیم و انقدر به خودتون سخت نگیرید.

    دقیقا اون لحظه که این بخشو شنیدم گفتم عععععععع این جواب منه، ببین محمدامین چقدر خدا حواسش هست بهت و از طریق یکی از بهترین بندگانش داره بهت میگه بنده ی من، ما به قلب و سینه تو آگاهیم خیالت نباشه.

    ممنون از اینکه کامنتمو خوندید استاد عزیزم. خیلی مخلصیم :) (همه نتایج من از آموزش های شما به دست اومده)

    انشالله هممون آخر و عاقبتمون بخیر باشه

    درپناه خدا باشید همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 102 رای:
    • -
      شهرزاد گفته:
      مدت عضویت: 2170 روز

      سلام علیکم به خانواده محترم شجاعی و عرض ادب :)

      محمدامین جان اولا که شما و همسرتون چقدر قشنگین :) عکستون رو دیدم کِیف کردم، انشالله خدا حفظتون کنه و رابطتون روز به روز زیباتر بشه :)

      بعدم اولش گفتی ذهنم گفته نمیخواد کامنت بنویسی و قبلا اینا رو گفتی و این صحبتها… خواستم بگم چه خوب شد نوشتی چون من متاسفانه نوشته های قبلیت رو ندیده بودم ولی این کامنتت رو خوندم وکلی کِیف کردم، قطعا بچه های دیگه هم همینطور.

      من وقتی میبینم یکی از بچه ها از تضادهایی که براش پیش اومده نوشته، اول میرم آخر کامنت رو نگاه میکنم ببینم عاقبت به خیر شده یا نه :)) اگه دیدم عاقبت به خیر شده برمیگردم از اول با دقت میخونم :)) تحمل ندارم تضادها رو بخونم بعد ببینم پایانش مثل فیلمهای اصغر فرهادی بازه :)) البته خیلی خوبه که حتی تو شرایطی که هنوز توی تضاد هستیم هم ازش بنویسیم چون خیلی وقتها حین نوشتن ممکنه مسئله برای خودمون روشنتر بشه و راه حلش بهمون الهام بشه ولی من روحیه م حساسه دوست دارم فقط اونایی که حل شده تموم شده رو بخونم :))

      کامنت شما رو هم اول آخرش رو نگاه کردم دیدم خب خدا رو شکر مثل اینکه پایانش خوشه بعد برگشتم کلمه به کلمه خوندم :)

      اون فایل گفتگو با دوستان توی کلاب هاوس صحبتهای خانم رُزای عزیز رو که میگی، من سی بار بیشتر گوش دادم بس که جذاب و آموزنده و پر از آگاهیه با صدای آرامش بخش خودِ رُزای عزیز. و چقدر با جزییات هر تضادی که آدم ممکنه توی مهاجرت باهاش مواجه بشه رو گفته بود و بعدم هدایتِ اعجاب انگیزِ الله که اصلا مو رو به تن سیخ میکرد و من خودم چند بار چشمام اشکی شد …

      مهاجرت واقعا کار آسونی نیست و من هروقت میبینم یکی از بچه های سایت مهاجرت کرده و تونسته شرایط رو هندل کنه، از ته دل تحسینش میکنم… و شمام که اصلا ترکوندید با این همه نتایج عالی…

      خیلی زیبا و گیرا نوشتی اول از شرایط نامطلوبی که داشتی و بعد نعمتهایی که دریافت کردین.

      خواستم تشکر کنم از کامنت زیبات و انشالله روز به روز موفقتر باشین با همسر قشنگتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
      • -
        شاداب شجاعی گفته:
        مدت عضویت: 1575 روز

        سلام شهرزاد عزیز،

        محمد امینم و …

        ممنونم بابت کامنت قشنگت و همچنین ممنونم بابت لطفی که به ما داشتی،

        البته که شما هم خیلی زیبا هستید، همونطور که کامنت های خیلی زیبایی مینویسی تو سایت و من خیلی اوقات اونارو میخونم و لذت میبرم :)

        خواستم تایید کنم حرفت رو و بگم مهاجرت یه ورژن جدید و هیولا از آدم میسازه و من به شدت از این مسیری که طی شد خیلی خیلی خیلی راضی ام، با اینکه اون دوران تاریک ترین و نازیباترین شب ها و روزهای زندگیم بود، ولی به قول استاد آدم اون موقع میشینه فکر میکنه، و من صبح تا شب فکر میکردم به همه چیز و برای این ذهنی که افسارش از دستم در رفته بود دلیل و منطق می آوردم که آروم بشه (البته اوایل که اصلا نمیفهمیدم دارم اینکارو میکنم ولی این منطق ها داشت از طریق فایل های استاد به ذهنم داده میشد و همین کار بعد از 6 ماه یکم ذهنمو آروم کرد).

        فایل رزا یکی از بهترین فایل های سایت استاده و من هم مثل شما حداقل 30 بار گوشش کردم، البته که من هر فایلی رو +30 بار حداقل گوش میکنم و اصلا عادتم شده تکرار فایل ها به تعداد خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد، چون با خودم میگم ببین چی ازاین مهم تره واسه آدم؟ اصل چیه تو زندگی آدم؟ همینا اصلا دیگه.

        یه چیزی الان یادم اومد خیلی دوست دارم بهش اشاره کنم :)

        یادمه چند وقت پیشا یه کامنت ازتون خوندم، یادم نیست چه فایلی بود، ولی اونجایی بود که گفتید از یه بنده خدایی(پسر یه شخصی که توی حوزه کاری تون به تازگی کارش رو شروع کرده بوده و شما هم بهش اعتماد کردید) بار و جنس مورد نیاز میخرید و بعدش اون مسائل مالی و بدقولی به گیرنده پیش میاد.

        خواستم بگم بابا خیلی جای تحسین دارید شما،

        اصلا من در حین خوندن کامنت گفتم عجب دل و جرات و در واقع چه ایمانی میخواد این کارها، این همه پول و این حجم از استرس(استرسی که بدون داشتن باورهای توحیدی میتونه افراد رو راحت به مرز سکته برسونه) که حالا اصلا بحث پولش جدا، بحث اعتبار کاری که هست، خواستم تبریک بگم بهتون و اینکه انشالله هر روز موفق تر باشید تو همه بخش های زندگیتون.

        درپناه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      علی بهره ور گفته:
      مدت عضویت: 3223 روز

      سلام به محمد امین عزیز و خانم شجاعی

      اولش بگم که چی شد هدایت شدم به کامنت شما

      کامنت های خانم شهرزاد برام‌ایمیل میشه امروز که ایمیل ها رو نگا میکردم دیدم تو یکی از ایمیل هام پاسخ خانم شهرزاد هست تعجب کردم گفتم این چه مطلبی میتونه برام داشته باشه

      که اومدم کامنت شمارو خوندم و فهمیدم من هم دچار یک چنین موردی شدم و اون هم اینکه خدارو بر اثر یک اتفاقی ایمانم بهش کم تر شده و هر چی هست روی خودم حساب باز میکنم و چیزهایی که یاد گرفتم و نتیجه اش چی شده نتیجه اش سختی در کارها شده.استرس شده.روابط متزلزل شده.

      دوری از خداوند شده.تا اینکه چند روزی بود به این نتیجه رسیده بودم که بابا تو خدا رو کمتر باور میکنی مثل قبل نیستی این کلنجار رو باخودم داشتم تا اینکه این کامنت زیبای شما حجت رو بر من تمام کرد و نشونه ای واضحی برام شد‌

      ممنونم ازت محمد امین ازت سپاسگزارم بابت کامنتی که نوشتی..به همسرتون هم سلام گرم برسونید

      در پناه الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        شاداب شجاعی گفته:
        مدت عضویت: 1575 روز

        سلام علی عزیز،

        ممنون از لطف شما،

        آره واقعا، هر چی هست و نیست همش خلاصه میشه توی توحید.

        یعنی توحید خودش به تنهایی همه چیزه، واقعا همه چیزه، خوشبحال کسی که به این درک برسه.

        امیدوارم هممون توی ساختن باورهای توحیدی مون هر روز بهتر عمل کنیم و هر روز این بخش مهم زندگیمون قوی و قوی تر بشه.

        درپناه خدا باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1268 روز

    به نام یگانه فرمانروای هستی

    سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر و همه عزیزانم

    قبل از شروع کامنتم میخواهم تشکر ویژه ای داشته باشم از شما استاد عزیز بخاطر تمام فایلهایی که روی سایت میگذارید و بخصوص فایلهای توحیدی که همواره مورد استقبال و توجه همه اعضای سایت قرار دارد و این نشون میده که چقدر همه ما برای شنیدن و فهمیدن «توحید» تشنه ایم و هر چقدر در این خصوص صحبت بشه کویر باوری ما رو سیراب نخواهد کرد. چون اصل و اساس همه چی توحید است. و همه مسائل دیگه در قیاس با این موضوع واقعآ فرعیات هستند. بقول انشتین مهم اینه که ما فکر خدا رو بخونیم. بقیه چیزها حاشیه هستند.

    فایل قسمت اول رو نمی دونم چند بار گوش دادم ولی هر بار که گوش دادم حریص تر میشدم برای شنیدن دوباره فایل و دوست نداشتم که بیام و کامنت بگذارم اما وقتی این فایل اومد دیدم به رسم سپاسگزاری و قدردانی هم شده وظیفه دارم بیام و تشکر کنم و مشارکت داشته باشم در نوشتن کامنت ها که انصافآ هم کامنت های خوبی بچه ها گذاشتن و با این کامنت هم مروری برآگاهی های این دو فایل داشته باشم و ردپایی از خودم بجا بگذارم.

    یه موضوع جالب دیگه برام همزمانی هایی هست که این سری فایلها که روی سایت میاد با جلسات دوره 12 قدم دارند و این فایل هم همزمان شد با جلسه دوم قدم هشتم که مکمل همدیگه بودند برام و ازین بابت هم شاکر و سپاسگزارم.

    استاد اون برهه حساس کنونی در ایران مثل آیات قران با فعل مضارع نوشته شده اند و خیالتون ازون بابت راحت باشه که همچنان ادامه داره اما از هر چی بگذریم سخن دوست خوشتر است. بقول دوست عزیزمون خانم رضایی خدا رو شکر که ما هدایت شدیم به سمت شما و از این آگاهی ها داریم بهره میگیریم و میتونیم فضای امن و آرامی رو به زندگیمون هدیه کنیم.

    استاد من که دوران تحصیل تو در و دیوار بودم و فقط شب امتحان یادم میفتاد باید درس هم خوند! یادم میاد همیشه تو خوندن قرآن مشکل داشتم و حتی سال دوم راهنمایی ثلث اول یا دوم از قرآن تجدید شدم. اون روز رو دقیق یادمه زنگ آخر قرآن داشتیم و روبروی معلم نشسته بودم و یه سوره سخت افتاد به من و گفت بخون. هر کلمه ای که اشتباه میخوندم یه خط می کشید و تبدیل به مربع میکرد با ادامه اشتباهات. تعداد اشتباهات من دو مربع شده بود و 10 نمره از دست داده بودم که زنگ خورد و من به خیال اینکه نمره قبولی رو گرفتم میخواستم برم کتابهامو بردارم و برم که گفت کجا؟ هنوز امتحان تموم نشده. برام وضو بگیر؟ هوش و حواسم فقط دنبال این بود کی ازین قفس آزاد میشم و میرم دنبال بازی کردنم. بصورت پانتومیم نشون دادم اول صورت و میشوری و بعد دست راست و از بالای آرنج و دست از بالا میکشی تا آب از نوک انگشتات بریزه و بعد دست چپ و بعد مس سر و بعد به خیالم دیگه کار تموم شده و نفس راحتی میکشم دولا شدم و مس پا کشیدم گفت وایسا! برو عقبتر من ببینم چجور مس پا میکشی. منم یکم رفتم عقبتر و هر دو کف دست رو همزمان کشیدم روی پاهام که چشمتون روز بد نبینه معلم که هیکل گنده ای هم داشت با هر دو دست کوبید رو میز و فریاد زد باطل!!! گفتم چی رو باطل؟ گفت وضوت باطله. باید یکی یکی مس میکشیدی و ینمره دیگه ازم کم کرد شدم 9 و تجدیدم کرد. هر چی گفتم بابا حالا دوباره برات وضو میگیرم من عجله ای زنگ خورده همه رفتن اینجور مس کشیدم تو کتش نرفت. و من یکم بیشتر متنفر شدم از قرآن و عربی و این همینجور تعمیم داده شد به هر چه عربه! اونموقع در مدرسه هم استاد هر روز سه نفر از یک کلاس باید میرفتند سر صف یکی قرآن میخوند و یکی معنی قرآنو و یکی هم حدیث اونروز رو میخوند و من چند بار که نوبت بهم افتاد فقط خوندن معنی آیات رو قبول کردم و خوندم. اینو گفتم که بگم ما اینجور آموزش دیدیم استاد. یه کتابی که آمده برای هدایت ما رو کلا از هدایت سربه نیست کرد. من با کلام شما بعد اینهمه سال با زبان عربی آشتی کردم و میتونم بعضی از آیات رو بارها بخونم. و متوجه بشم که چقدر زبان قوی و کاملی است به نسبت زبانهای دیگه از جمله فارسی. و اون فضای صبح گاهی و لرزیدن بچه ها تو سرما و آن جملاتی که گفتید دقیقآ برام مرور شد.

    استاد من تا قبل از آشنائی با شما به هیچ وجه این گفته رو که خداوند گفته ما این کتاب رو برای شما آسان کردیم؛ نمی پذیرفتم و در واقع شما با تغییر نگاه ما به این کتاب سبب شدید که این گفته خداوند رو باور کنیم.

    پیدا کردن این الگو در قرآن که به یک موضوع از دو جنبه متفاوت بپردازه نشان از تسلط شما به مفاهیم قرآن و نگاه ویژه تان جهت کشف و تائید قوانین یا همان فکر خدا است و بعید میدانم کسانی که با قرآن به اصطلاح مانوسند با این دیدگاه اصلا سراغ قرآن رفته باشند و اکثرآ غرق در آیات متشابه اند در جهت مقاصد خودشان. دقیقآ این انتظار همانند انتظاری است که از یک خبرنگار ورزشی برای سوال کردن و پی بردن به دلایل موفقیت ورزشکاران داشته باشیم. زیرا آنها اصلا در چنین فضایی نیستند و اهمیتی هم براشون نداره که دلایل موفقیت کسی رو بدونند یا برای خوانندگانشان بگند بلکه دنبال کردن حاشیه ها و اخبار داغ و روزمره و سطحی است که براشون هدفه و مخاطب رو جذب میکنه.

    ######################################################

    نکات قسمت اول فایل

    مقایسه آیات 10تا 15 سوره الشعراء با آیات 24 تا 36 سوره طه

    وَإِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿10﴾ و [یاد کن] هنگامى را که پروردگارت موسى را ندا درداد که به سوى قوم ظالم برو

    قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا یَتَّقُونَ ﴿11﴾ قوم فرعون آیا پروا ندارند؟

    ◀ از آنجا که هیچکسی قادر نیست به دیگری ظلم نماید و ما فقط قادریم که به خودمان ظلم کنیم نه دیگران پس ظالم و مظلوم خودمانیم! و هیچ عامل بیرونی ای در آن دخیل نیست.

    ◀ بزرگترین ظلمی که میتوانیم به خودمان بکنیم اینست که شرک بورزیم و مشرک بشیم. پس بزرگترین ظالم هم خودمان میتونیم باشیم. دلیل اینکه خداوند قوم فرعون، نه خود فرعون رو ظالم نامیده به این دلیل است که قوم فرعون شرک ورزیدن و قدرت رو به فرعون داده اند و از فرعون حساب میبرن.

    مشرک شدن بمعنای قبول نداشتن یا انکار خداوند نیست. بلکه بمعنای اینست که در کنار خداوند، فرد یا افراد دیگری هم در زندگیمان قدرت دارند! بعبارت دیگر شریک قائل شدن برای خداوند در قدرتی است که در زندگیمان دارد. با این تعریف همه ما ممکنست در مواقعی از شبانه روز شرک بورزیم و مشرک باشیم.

    در این دنیای مادی هیچ چیز مطلقی وجود ندارد. و ما در هر لحظه یا متمایل هستیم به سمت توحید یا متمایل هستیم به سمت شرک. وقتی که منتظریم فلان همکار یا رئیس برایمان کاری انجام دهد یا سرنوشت و آینده مان را تغییر دهد؛ ما متمایل هستیم بسمت شرک!

    ◀ خداوند تنها گناهی رو که نمیبخشه و بزرگترین گناه انسان است؛ «شرک» است. در حالی که چیزی که به عامه مردم گفته شده، حق الناس است! نه قتل و نه هیچ چیز دیگری از نزد خدا نابخشودنی نیست.

    وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ﴿13/ لقمان﴾

    و [یاد کن] هنگامى را که لقمان به پسر خویش در حالى که وى او را اندرز مى‏ داد گفت اى پسرم به خدا شرک میاور که به راستى شرک ظلمى بزرگ است

    🟢 داستان «توحید» و «شرک» و داستان «خلق زندگی خودمان» بهمدیگر مرتبط اند و بهمدیگر وصلند. وقتی که ما باور داشته باشیم که خداوند از روح خودش در ما دمیده و قدرت خلق زندگیمان را بخودمان داده و ما خالق زندگی خویشیم، آنوقت دیگه شرک نمی ورزیم. آنوقت دیگه به کسی جز خدا متوسل نمیشیم. آنوقت دیگه موحدیم. وقتی که این فکر را داشته باشم و تکرارش کنم و باورش کنم، دیگه شرک از وجود من میره بیرون! و وقتی شرک از زندگی من بره بیرون؛ نعمت هاش وارد زندگی من میشه. به همین دلیله در آیه های با ریشه «سَخَرَ» خداوند هر آنچه را که از زمین و آسمان مسخر خودش کرده میگه مسخر شما کردیم! و خودش و انسان رو یکی میکنه در بحثه تسخیر. چه چیزی در جهان می تواند این حد از احساسه آرامش را در وجود ما بوجود بیاورد وقتی میگوئیم و باور میکنیم که من خالق زندگی خویشم نه دیگران؟ آنوقت هر اتفاقی بیفته نگران نمیشیم و میگیم که من با افکارم اونو بوجود آوردم و از دستم رفته، حالا میشینم و با افکارم اوضاع رو درستش میکنم! به همین دلیله که اینقدر بحثه «شرک» مهمه و اهمیت داره چون همه جنبه های زندگی ما را تحت تاثیر قرار میده.

    ◀ اگه داریم میترسیم؛ اگه داریم باج میدیم؛ اگه متوسل به غیر خدا میشیم و چشممون به دست اینو و اونه یعنی باور نداریم که ما خالق زندگی خویشیم. باور نداریم که دیگران در زندگی ما هیچ قدرتی ندارند. و مشرکیم.

    ◀ چیزهائیکه به ظاهر نشدنیه؛ به ظاهر ناممکنه؛ به ظاهر امکانپذیر نیست، اگه محدودیت های ذهنمان را برداریم؛ امکانپذیر می شود. خداوند هدایتمان میکنه. خداوند درها رو برویمان باز میکنه. در واقع ما محدودیم که نمیتونیم هدایت بشیم به این مسیرها. حتی اگه آنکار رفتن و صحبت کردن با فرعونی باشه که همه میگفتند خداست! همانطور که تصور داشتن شرایط الانم وقتی که در بندرعباس بودم برایم محال بود. وقتی که یذره محدودیتهای ذهنم رو تغییر دادم همه این اتفاقات رخ داد.

    ##########################################################

    نکات قسمت دوم فایل

    قَالَ رَبِّ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ ﴿12﴾ گفت پروردگارا من مى‏ ترسم مرا کاملآ تکذیب کنند

    وَیَضِیقُ صَدْرِی وَلَا یَنْطَلِقُ لِسَانِی فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ ﴿13﴾ و سینه‏ ام تنگ مى‏ گردد (از کوره در میروم) و زبانم باز نمى ‏شود پس هارون را با من بفرست

    ◀ یَضِیقُ و یَنْطَلِقُ؛ افعال مضارع هستند. یعنی موسی داره بخودش برچسب میزنه که همیشه از کوره در میرم و همیشه لکنت زبان می گیرم. برچسب های تضعیف کننده ای که تا دلتون بخواد خودمون و دیگران بهمون زدن که من استعداد ندارم؛ من باهوش نیستم؛ من ذاتآ ژن خوب ندارم؛ من ذاتا سرمائیم؛ گرمائیم؛ عصبی ام ؛ بی حوصلم؛ ضغیفم؛ بی ارادم؛بدشانسم؛و… یعنی قبول نمی کنیم که قابل تغییریم و میتونیم تغییر کنیم. بهمین دلیل راه تغییرو بروی خودمون میبندیم. تا وقتیکه باور نکنیم و نپذیریم که میتونیم تغییر کنیم؛ تغییری نخواهیم کرد. دلیل اینکه موسی از خدا میخواهد هارون را برایش بفرستد اینست که دنبال شریک است زیرا میترسد و ایمانش زیاد نیست اینجا.

    وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ ﴿14﴾و [از طرفى] آنان بر [گردن] من خونى دارند و مى‏ ترسم مرا بکشند

    ◀ این حرفهای موسی با ذهن ما منطقی است. اما اگر خدا را باور داشته باشی منطقی نیست! اینجا موسی هزار دلیل آورده تا طفره بره از انجام اینکار و بگه که انجام اینکار منطقی نیست. و نمیشه و اگه بشه من نمیتونم انجامش بدم با این دلایل! ولی خداوند گفته ما باری رو دوش شما نمیگذاریم که نتونید انجامش بدید!!! این جمله خیلی معنا میده و میتونه باورهای خوبی در ما بسازه. اگه خداوند خواسته ای رو بدل ما میندازه یعنی در وجود ما توانایی انجام دادنش رو دیده اما ما با ذهن محدود و تمرکز روی ناتوانائی هایمان اینو نادیده میگیریم و میگیم نمیتونیم؛ مگه میشه؛ من ال و بل مثل موسی در این آیات.

    قَالَ کَلَّا…. ﴿15﴾فرمود نه چنین نیست … هر چی تو گفتی همش اشتباهه! از بیس داری اشتباه فکر میکنی! کلا غلط فکر میکنی

    …فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ ﴿15﴾ …نشانه‏ هاى ما را [براى آنان] ببرید که قطعآ ما با شما شنونده‏ ایم

    🟢 وقتی که یه هدفی داریم و داریم حرکت میکنیم، خدا رو بدون شک با خودمون ببینیم که داره کمکمون میکنه. چون به اون اندازه ای که باور کنیم که باهامون هست و کمکمون میکنه و الیم و آگاهست به ذاتمون؛ به همون اندازه باهامون هست و کمکمون میکنه.وقتی باور و ایمان داشته باشیم خداوند هدایتمون میکنه. من وقتیکه از بندرعباس اومدم تهران باور داشتم که خدا کمکمون میکنه. چون باورش رو از قبل ساخته بودم. و چون آن باور و ایمان رو داشتم کارها برایم انجام شد. به همین دلیل همه چیمو بخشیدم و دست خالی با دو بچه و همسرم اومدیم تهران. هر کسی اون باوری که من ساختم رو نداشته باشه و بخواد اینکارو بکنه قطعآ شکست میخوره. چون باورهان که دارند کارو انجام میدن.

    ◀ آیه های سوره شعراء و طه در مورد موسی داره به ما سیستمی بودن خداوند رو نشون میده. داره به ما نحوه کارکرد قوانین و جهان رو نشون میده. داره به ما میگه که جهان مثل آئینه افکار و باورهای ما رو به خودمون برمیگردونه. داره نتیجه دو نوغ فکر و تفکر متفاوت رو به ما نشون میده. اینجور فکر و عمل کنی؛ اینجور پاسخ میگیری.

    اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ﴿24﴾ به سوى فرعون برو که او بدون شک به سرکشى برخاسته است. و احساس میکنه خداونده (اله است)

    قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿25﴾ گفت پروردگارا (رب) سینه‏ ام را گشاده گردان ( تا از کوره در نرم. به پیامبر هم میگه الم نشرح لک صدرک) این آیه رو سخنرانان اول صحبت هاشون خیلی استفاده میکنن.

    ◀ اینجا حضرت موسی داره جور دیگه ای درخواست میده و حرف میزنه و اصلا نمیگه که کمن نمیتونم یا من مناسب نیستم! بلکه از خداوند تقاضای کمک میکنه و میگه خدایا اینکارو برای من انجام بده. یعنی تصمیمش و ایمانش بر انجام کار قطعیه و حالا برای انجام بهتر کار و کسب نتیجه بهتر داره تدارک میبینه و اسباب و وسیله مورد نیازش رو درخواست میده. این خیلی تفاوت داره با نوع نگاه موسی در سوره شعراء. تو سوره طه موسی نمیاد بگه که من میترسم. بلکه میگه خدایا ایمانم رو قویتر کن تا ماموریتم رو بهتر انجام بدم. خدایا صبرم رو بیشتر کن تا زود از کوره در نرم. خدایا کمکم کن تا در آرامش تصمیم بگیرم. نمیگه من عصبانیم؛ من زود از کوره در میرمو من آدم قاطی ام. نمیگه من توانایی ندارم میگه خدایا هدایتم کن. تفاوت حضرت موسی در دو سوره تفاوت مقاومت در برابر امر خدا با تسلیم در برابرخداست.

    وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿26﴾ و کارم را براى من آسان ساز (آسانم کن برای آسانی ها در این مسیر)

    خداوند همیشه میخواد برایمان کارها آسان پیش بره؛ اگه جایی دیدیم کار سخت پیش میره؛ ایراد از خودمونه و ببینیم مشکل کجاست که کار آسان پیش نمیره. بر خلاف عامه مردم نباید برامون طبیعی باشه که کار سخت پیش بره. اگه سخت پیش میره حتمآ یه ایرادی ما داریم که باید بگردیم پیدا و رفعش کنیم. مائیم که تو ذهنمون خیلی کارها رو سختش کردیم. این باور مخرب که پولی که براش زحمت نکشی و پدرت براش در نیاد؛ پول حلالی نیست باور بسیار مخربیه که به اسم دین و خدا تو ذهنمان فرو کردن تا رنج بکشیم و زجر ببینیم. بیایم این باور مناسب رو جایگزینش کنیم که پولی که آسان و راحت بدست میاد؛ تائید خداونده بر درست بودن مسیرمان

    وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی ﴿27﴾ و از زبانم گره بگشاى (نمیگه لکنت زبان دارم (تمرکز روی مشکلات)؛ میگه زبانم را روان کن>> تمرکز روی خواسته ها/ تضادها ما رو به سمت خواسته هامون هول میدن)

    یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿28﴾ [تا] سخنم را بفهمند

    وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی ﴿29﴾ و براى من دستیارى از کسانم قرار ده

    هَارُونَ أَخِی ﴿30﴾ هارون برادرم را

    اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ﴿31﴾ پشتم را به او استوار کن (اینجا هارون رو برای این میخواد که براش دلگرمی باشه و خیالش راحت باشه و طبیعیه که آدم نیاز داره تکاملش رو طی کنه و ایمانش قویتر بشه و این هیچ اشکالی نداره. ولی در سوره شعراء هارون رو برای این میخواست که بجاش حرف بزنه و میبینیم که همه کارها رو خود موسی انجام میده و از هارون نامی برده نشده)

    وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی ﴿32﴾ و او را شریک کارم گردان

    کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا ﴿33﴾ تا تو را فراوان تسبیح گوییم

    ◀ این باعث میشه در شرایط دشواری حتی اگه یکی مون یادمون رفت ذکر خدا بگیم و عظمت و بزرگی خداوند رو یاد کنیم اون یکی بیادمون بیاره.

    🟩 هر موقعه که آدم تسبیح میکنه خداوند رو؛ پاک و منزه میدونه خداوند رو؛ قدرت و علم و وهاب بودن و بخشندگی و رزاقیت خداوند رو یادآوری میکنه بخودش؛ به همان نسبت، همان ویژه گی ها رو از خداوند در زندگیش دریافت میکنه! مثل باورهایی که حضرت سلیمان به خدا داشت و از خداوند دریافتشون کرد. این یه کلید خیلی گرانبهاست.

    وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا ﴿34﴾ و بسیار به یاد تو باشیم

    إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا ﴿35﴾ زیرا تو همواره به [حال] ما بینایى >> اینجا موسی باورهاشو میگه

    قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى ﴿36﴾ فرمود اى موسى خواسته‏ ات به تو داده شد

    ◀ چقدر پاسخ نهایی خداوند به موسی در این دو سوره با همدیگه متفاوت است! زیرا فرکانس و نوع درخواست موسی از خداوند با همدیگر متفاوت است. به همین نسبت هم پاسخ جهان به فرکانسهای ما متفاوت است. و دلیل تفاوت زندگی افراد همین متفاوت بودن درخواست ها و فرکانسهاست موسی در این سوره اصلا از یک منظر دیگه به قضیه نگاه کردو اصلا نگفت که من کسی رو کشتم یا بقتل رساندم. و سراغ نقاط ضعف و اشتباهاتش نرفت. اصلا از کلمه خوف و ترس استفاده نکرد. نگفت من میترسم منو تکذیب کنند یا من میترسم نکنه منو بکشند. این تفاوت هاست که داره تفاوت نتایج رو نشون میده. و این داره به ما این پیام رو میده که توی زندگی تمرکز نکنیم روی اشتباهاتمون؛ تمرکز نکنیم روی ضعف هامون؛ تمرکز نکنیم روی خطاهامون، زیرا با اینکار شرایط رو برای خودمون سخت میکنیم.

    وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرَى ﴿37﴾ و به راستى بار دیگر [هم] بر تو منت نهادیم

    إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَى أُمِّکَ مَا یُوحَى ﴿38﴾ هنگامى که به مادرت آنچه را که [باید] وحى مى ‏شد وحى کردیم

    🟢 یعنی من همان خدائیم که قبلا پاسخ دادم و الانم دارم پاسخ میدم و من همواره دارم پاسخ میدم. اگه خداوند اجابت میکنه درخواستمون رو اون رو هزار بار بخودمون بگیم. که یادآوری کنیم به خودمون که می شود. اینو اینقدر باید بخودمون بگیم که تو مسائل بعدی که ایمانمون ضعیف میشه به کمکمون بیاد و اگه ذهنمون گفت چجوری بگیم همونجور که فلان کار رو برامون انجام داد. به همین دلیل اینجا خداوند یادآوری میکنه به موسی که ما تو را نجات میدهیم همانظور که تو بچگی نجاتت دادیم. یادمون باشه و بیاد بیاوریم که خدا چه کاری برامون انجام داده؛ خدا چه نعمت هایی رو بهمون داده؛ خدا چه درهایی رو برومون باز کرده و چه هدایت هایی ما رو کرده تا ایمانمان قوی و قویتر بشه و محکمتر قدم برداریم.

    ◀ یه اتفاقی که دیروز برام افتاد و این صحبت ها سبب شد که اینجا بنویسم و بگم تا هم به گفته شما عمل کرده باشم و هم ردپایی برای خودم باشه که بیشتر یادم بمونه حضور و اجابت درخواست هایم توسط خداوند. استاد دیروز من صبح که میخواستم برم محل کارم به دلم افتاد که یه شکلات همراه خودم ببرم محل کارم که یه قسمتشو همراه با چایی بخورم (قانون سلامتی رو تو غذا خوردن کاملا رعایت میکنم ولی گاهی اوقات ازین چیتا متاسفانه دارم) از همسرم سوال کردم تو خونه شکلات داریم؟ و ایشون گفتند نه نداریم. گفتم تا من میرم ماشینو از پارکینگ در بیارم و گرم کنم شما اومدین پائین شینا رو بفرس یه شکلات از مادرم که طبقه زندگی میکنه برام بگیره. بچه ها اومدن سوار ماشین شدن و من سراغ شکلات گرفتم ازشون گفتند عجله ای اومدیم پائین دیرمون شده یادمون رفت بپرسیم. همسرم گفت سر راه مغازه هست اگه ضروریه وایسا برات بگیریم. گفتم نه امروز نمیدونم چرا هوس کردم. تو همون حال گفتم خدا برام میرسونه. شینا رو بردم مدرسه اش و همسرمم رسوندم محل کارش و سمت محل کارم راه افتادم و در حالی که به همین فایل قسمت اولش داشتم گوش میکردم تو مسیر تو ذهنم اومد که سری به اطاق مدیرمون بزنم و یه شکلات بردارم ولی گفتم بیخیال و از فکرش دراومدم. ظهر که شینا رو رسوندم خونه و برگشتم محل کارم. درو که باز کردم دیدم سه تا شکلات روی میزم گذاشتن و رفتن. یعنی همون لحظه استاد انگار به من وحی شد که اینا رو من برات فرستادم هااا و اشک تو چشمام جمع شد. گفتم خدایا من ازت یه شکلات خواستم و تو سه شکلات برام رسوندی و همینجور که داشتم این اتفاقات رو تو ذهنم مرور میکردم بهم گفته شد اینجور خدا به مریم غذا میرسوند هااااا و برایم اون اتفاق چقدر باورپذیر تر شد و این اتفاقی بود که تا بحال که من 23 ساله سابقه دارم اتفاق نیفتاده بود. آبدارچی مون که اومد گفتم جریان این سه شکلات چیه ( حالا عدد سه خودش برای من نشونه است) گفت دفتر مدیر گفتن این شکلات ها رو بین همکارا پخش کن نفری سه تا بهشون رسیده. و دیدم شما نیستی گذاشتم رو میز براتون. بعد ظهر که رفتم دنبال همسرم آگاهانه براش این اتفاق رو تعریف کردم که باورهای خودمم بیشتر تقوبت بشه و حتی برای شینا هم تعریف کردم و دیدم دیشب که رفته مهمونی خونه خالش و دیر برگشته بودن و من خواب بودم. وقتی که صبح برای نماز پا شدم دیدم باز سه تا شکلات گذاشته کنار لپ تابم و صبح که بیدار شد گفت بابا مهمونی شکلات دادن و من برات سه تا شکلات برداشتم. این اتفاق شاید بنظر کوچک بیاد ولی برای من واقعآ اتفاق خیلی بزرگی بود و من قدرت فرکانس و خالق بودنم رو بصورت لیزری و قوی دریافت کردم و چقدر دیدم خدا حواسش بمن هست و چقدر من باید در برابر بزرگی و لطف الهی سپاسگزارتر و خاضع تر باشم.

    چند وقت پیش مستند زیبایی رو در مورد اتفاقات حضرت موسی و غرق شدن فرعون دیدم که دوست عزیزم آقای احمدی معرفی کرده بودند بنام مستند فرعون رامسس دوم که دیدنش همراه این فایلها خالی از لطف نیست و ایمان ما را قویتر می کند. باز هم ممنون و سپاسگزارم ازتون بابت همه چیز. یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 118 رای:
    • -
      javad aghaahmadi گفته:
      مدت عضویت: 3496 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِهِۦۚ وَکَفَىٰ بِهِۦ بِذُنُوبِ عِبَادِهِۦ خَبِیرًا(۵٨)

      و توکّل کن بر آن زنده‌اى که هرگز نمى‌میرد؛ و تسبیح و حمد او را بجا آور؛ و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است!

      ==========================

      به نام خداوند جان

      الهی به امید تو

      سلام به دوست عزیزم آقا اسدالله گل،آقا این کامنت تو یعنی ما رو دیوونه کرد،گنجینه برای خودش برادر چقدر زیبا نوشتی چقدر خوب تحلیل کردی واقعاً ازت ممنونم،باور کن تا حالا دو بار خوندمش و باز هم می‌خوام بخونمش کامنتت رو سیو کردم با اجازت و باید هر روز بخونمش.

      کامنتت برای من یه سری از باورهایی که توی ذهنم داشتم رو کلاً تغییر داد،مثلاً اونجا که گفتی پولی که آسون و راحت به دست میاد مشخصه که خدا داره تایید می‌کنه که تو مسیر درست داری حرکت می‌کنی.

      این باور اصلاً یه غوغایی ایجاد کرد تو ذهن من. منی که هر روز پدرم به من می‌گفت نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.

      یادمه اون زمان وقتی می‌نشستم کتاب‌هایی که در رابطه با موفقیت و پیشرفت فردی هست رو می‌خوندم،پدرم همیشه مسخره‌ام می‌کرد که پسر برو کار کن که خربزه آبه،بابا چه فرقی می‌کنه من که دارم کار می‌کنم اینم می‌خونم،می‌گفت نه تو باید بچسبی 24 ساعت کار کنی کارمند خیلی خوبی باشی و درآمد خیلی خوبی داشته باشی،خلاصه که این تو ذهن من شده بود یه اور خیلی قوی که داشت زندگیم رو همینجوری نابود می‌کرد،و واقعا طوری پیش رفت که من ساعت 5 صبح می‌رفتم سر کار تا 12 شب کار می‌کردم و ساعت یک شب می‌رسیدم خونه می‌خوابیدم و دوباره فردا صبح روز از نو روزی از نو تمام طول هفته حتی روزهای جمعه رو هم سر کار بودم،و خیلی جالبه من این باور رو داشتم چرا چون پدرم رو می‌دیدم که هر روز صبح ساعت 5 صبح پا میشه میره سر کار شب میاد غذاشو می‌خوره جلوی تلویزیون وقتی داره اخبار نگاه می‌کنه خوابش می‌بره،و مادرم همیشه به من می‌گفت ببین زندگی چقدر سخته ببین بابات چقدر داره زحمت می‌کشه و با زندگیمون انقدر لنگه،و واقعاً این تو ذهن من ساخته شده بود که بله زندگی همینه باید دهنت سرویس شه،باید پدرت در بیاد،به قول استاد پول زیر پای فیله،و ما با این افکار و باورها رشد کردیم و بزرگ شدیم و زندگیمون به همون صورت سخت جلو رفت.

      اما امروز باوری که تو تو ذهن من ساختی که اگر پول راحت داری در میاری یعنی تایید خداونده که در مسیر درست هستی واقعاً انقلابی در ذهن من ایجاد کرد،و واقعاً همینه خداوند همیشه ما رو آسان می‌کنه برای آسانی‌ها زمانی که در مسیر درست باشیم،زمانی که در مسیر توحید قدم برداریم،حالا اون مسیر برای هر کسی متفاوته.

      ما هیچ جا توی قرآن نمی‌بینیم که مثلاً خدا بگه مثلاً ابراهیم بیل می‌زد محمد مثلاً چوپونی می‌کرد یا هر کسی از پیامبران کاری انجام می‌داد،حتی خداوند تو یکی از سوره‌ها به حضرت محمد میگه که ما این قرآن رو نفرستادیم که تو تو زحمت بیفتی،یعنی انقدر مسیر راحته اصلاً این نیست که تو باید حتماً پدرت در بیاد سختی بکشی و با سختی پول در بیاری و هر کاری رو انجام بدی،تو همین داستان موسی استاد تعریف می‌کنن میگن که همین که بخوای بری وارد یک کاخ پادشاهی بشی باید 500 نفرو ببینی باید 500 نفر تاییدت بکنن اما موسی به راحتی به واسطه باورهایی که داره نسبت به خدای خودش میره وارد میشه با فرعون صحبت می‌کنه و طوری صحبت می‌کنه که هیچ ترسی از فرعون در وجودش دیده نمیشه.

      اون وقت ما قتی می‌خوایم یه مصاحبه شغلی انجام بدیم یا هر چیزی همش نگرانیم،اون خدایی که به پرنده‌های توی آسمان به موجودهای زیر زمین به همه می‌تونه روزی بده روزی ما رو هم آماده کرده اما ما می‌ترسیم به واسطه بی‌ایمانی خودمون و میشه با چاپلوسی سعی می‌کنیم که خودمون رو تو اون شغل حفظ بکنیم،ترس اینو داریم نکنه شغلمون رو از دست بدیم نکنه ما رو بندازن بیرون اگه بندازم بیرون روزی زن و بچه‌مونو چیکار کنیم،این همون شرکیه که همه ما داریم.

      داداش کامنتت واقعاً بی‌نظیر بود برات بهترین‌ها رو از خدا می‌خوام و آرزو می‌کنم که هر جایی که هستی در پناه خدا شاد موفق پیروز و سلامت باشی.

      خدانگهدار

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  3. -
    وحید گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    سلام استاد عزیزم .امیدوارم همیشه سلامت و شادو پیروز باشید ؛ هم شما و هم خانم شایسته عزیز.

    واقعا نمیدونم چوری و با چه زبانی از شما تشکر کنم چجوری قدر دانی کنم ؛ به خودم گفتم اگه نری و کامنت نذاری و تشکرت رو مکتوب نکنی ( چرا که همیشه توی درونم از شما و خدای مهربانم تشکر میکنم ) ته بی معرفتی و سپاسگزار نبودن هستش.

    استاد عزیز نمیدونید چقدر این دست فایل ها ایمان ماها رو یا حداقل از طرف خودم صحبت کنم ایمان من یکی رو قوی تر میکنه ؛ خصوصا زمانی که از قران و کلام خداوند مهربان میگفتید.

    استاد عزیز فایل هرچقدر هم که طولانی تر بشه من یکی که از خدام هست ؛ با تمام وجود گوش میدادم و لذتش رو میبردم و سعی میکنم تا جایی که میتونم ازش استفاده کنم تو زندگیم.

    بازم مجددا تشکر و قدردانی میکنم بابت اینکه اینقدر سخاوتمندانه این فایل ها و آموزش های ناب رو در اختیار ما میزارید و با ما به اشتراک میزارید و خواهش میکنم باز هم از این دست فایل ها قرار بدید مفهوم و اصل آیه ها و سوره ها و درس هایی که میشه ازشون گرفت رو واسمون واضح تر کنید.

    سپاسگزار شما و خدای متعال هستم که من رو در این مسیر توحیدی قرار داده و ان شاالله که سعی کنم با ایمان بیشتر در زندگیم بصورت عملی ازشون استفاده کنم.

    شادو سلامت باشید همیشه و هر لحظه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 136 رای:
  4. -
    رسول خانکی گفته:
    مدت عضویت: 1117 روز

    با نام خداوند بخشنده مهربانم

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

    حمد و سپاس مخصوص پروردگاریست که رب و فرمانروای جهانیان است

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته جان

    سلام به بندگان شایسته خداوند برگزیدگان صراط مستقیم

    راه کسانی که به آنها نعمت داده ای

    چی بالاتر و ارزشمندتر از محرم راز شدن

    و شنیدن قوانین هستی از زبان برگزیده ترین بنده خداوند

    خداوندا با قلبی گشاده از سپاسگزاری و شکرگزاری روزانه به درگاه تو آمده ام

    تا بر قلبم جاری شوی تا بگویی و من بنویسم

    امروز صبح داشتم فکر میکردم به داستان حضرت موسی که و صحبت‌های استاد

    و یاد آوردن قدرت خداوند در هر لحظه و توجه نکردن به محدودیت‌های خودمون و ناآگاهی خودمون

    و باز رسیدم به بالاترین فرکانس که فرکانس سپاسگزاری هست

    که واقعا آدم از خود بی خود میشه و قلب آدم باز میشه ،

    خدایا شکرت بعد از چند روز، دیروز زدم روی نشانه روزم

    و فایل

    چرا آمریکا اینقدر ثروتمند است؟

    چون سپاسگزارترین و متوکل ترین انسانها را در خود جای داده

    و خداوند من را هدایت کرد به مقاله بینظیر استاد شایسته

    واقعا باید این جمله را قاب کرد و هر لحظه نگاهش کرد

    فقط افرادی اجازه دریافت نعمت‌های بیشتر را دارند که در فرکانس و مدار آن قرار بگیرند و راهِ ورود به این مدار، سپاس گزاری است.

    اگر می‌خواهی واردِ این مدار شوی، همین حالا با سپاس گزاری، وجودت را پذیرای نعمت‌های بیشتر کن. لازم نیست منتظر اتفاق بزرگی بمانی، کافی است بتوانی همین حالا نعمت‌های زندگی‌ات را ببینی و تأییدشان کنی.

    آنگاه نتایج ات  تو را بُهت زده می کند. زیرا همین کار ساده، تو را به مسیرهایی وصل می‌کند که در آنجا نعمت ها و برکات زیادی منتظر ملاقاتِ توست.

    اما سپاسگزار بودن پشتوانه می خواهد و  فقط باورهای قدرتمندکننده ای می تواند این خصوصیت را پشتیبانی کند که هم فراوانی ثروت ها و نعمت ها در جهان را باور دارد و هم در وجودش احساسِ لیاقت برای تجربه آن فراوانی را ساخته است.

    یعنی واقعا ما برای داشتن نعمتهای بهتر و باکیفیت تر راه آسونی را درپیش داریم

    کافیه یه مقدار نگاهمون را به دور و اطرافمون بندازیم و ببینیم چقدر ما ثروتمندیم

    چقدر پتانسیل بالقوه داریم که میتونیم به جریان بندازیمشون

    با باور به قدرت لایتناهی خداوند وهاب

    باید لمس کنم و با تموم وجودم درک کنم که راه رسیدن به خواسته هام از باغی زیبا و گلشنی رد میشه که همین الان دارمش و اون قدرت دیدن و تایید کردن و سپاسگزاری کردن به خاطر داشته هامه

    یعنی معنی و تفسیر سپاسگزاری به زبون ساده تر میشه

    خدایا همونطور که این خونه،این ماشین، این شعل ،این فرزند ،و این نعمتهارا دادی

    پس بهترش راهم میدی

    پس الان وظیفه من اینه که یه زره بین بردارم و با عشق همه داشته هام را به یاد بیارم

    و همون طور که استاد شایسته گفتن سپاسگزاری پشتوانه ای میخواد و اون باور به فراوانی و احساس لیاقت در باز گو کردن این داشته هاست که

    پلی میشه برای داشتن طبیعی خواسته های بهتر و باکیفیت تره

    پس اگه یه ثروتمند واقعی را در وحله اول وقتی می‌بینیم بدونیم اول این بنده خدا شخصیت درونیش انسان بهتریه، شکرگزاره، و به قول استاد در یک کلام کنترل ذهن داره در جهت دهی آگاهانه توجه

    و این انسانهای شریف و بالیاقت

    هر جا میرن به فراوانی جهان برخورد می‌کنند و دیدن زیباییها رزق الهی شون هست

    به انسانهای با مدار بالا برخورد می‌کنند

    به مکان‌ها و کشورهای پیشرفته و پر از نعمت و ثروت هدایت میشن

    چون قبلش خدارا باور کردن

    و خداباوری میشه سپاسگزار بودن برای همه نعمت‌ها و در لحظه بودن و پاک کردن تمام تجربیات گذشته و فقط می‌گوید باش و می‌شود با ایمان به

    ایه

    بما قدمت ایدیهم

    بما کسبت ایدیهم

    بما کانو یعملون

    خیلی طبیعی و بدیهی و عزتمندانه

    بارها در اداره ای که کار میکنم به چشم دیدم افرادی که با حالت طلبکارانه و ناسپاس وارد شدند و احساس قربانی شدن داشته اند و کل سازمان بسیج شدند که این انسان ناسپاس کارش راه نیوفتد.

    در مقابل افرادی هم بودن که به مشکل ایجاد شده از زاویه دیگری نگاه کردند و از کسی طلبی نداشتند و با احترام وارد شدند و در عرض چند ساعت همان انسان‌هایی که راه را بر آن انسان ناسپاس سد کردند

    تمام تلاش و وقت خود را گزاشته اند که کار این بنده خدا را راه بیاندازند

    ناخودآگاه در این لحظه ها به خود می‌گویم که کار را دارد یه انرژی و قدرت بینهایت انجام می‌دهد و به باورها و آرامش دل انسانها پاسخ می‌دهد.

    یادم اومد یه روز که همه همکارهام از یکی از همکارانم به ظاهر بی‌اخلاق که هر کسی را می‌دید اصلا و ابدا سلام و احوالپرسی نمی‌کرد و فقط تو چشمهای طرف مقابل نگاه می‌کرد که سلام دهد

    من ولی این حرف آنهارا با اینکه چشمهایم هم این موضوع رامشاهده کرده بود باور نکردم و شروع کردم با روی خوش به او سلام کردم بدون اینکه اورا قضاوت کنم. پیش خود گفتم من هم اگر در خانواده این بزرگوار بودم شاید از او بدتر میشدم

    و شروع کردم به محاسن دیگر او ذوم کردم و بعد از چند روز او فقط با من احوالپرسی می‌کرد قبل اینکه من سلام دهم او سلام میداد

    و اینجا بود که همه همکارها میگفتن خانکی معجزه شده این بنده خدا پتک خورده توی سرش، داره بهت سلام میده.

    یا اینکه من دوسالی میشه یکی از محصولات سایپا را از کارخانه گرفتم و از روز اول بر این باور بودم که این خودرو را بهترین و شایسته ترین و متعهد ترین انسانها مونتاژ کردن و بهترین و باکیفیت ترین قطعات در ماشین من استفاده شده و بارها و بارها تکرار میکردم که این باور درونی من شد و اینطور شد که من دوسال فقط و فقط بر این ماشین بینظیر همه جا مسافرت رفتم و در عوض همسایه ها و اقوام که از این ماشین داشتند همیشه راهی نمایندگی ها و تعمیرگاه هابودند و تعجب می‌کردند برای ماشین من.

    پس ماشین همون ماشینه ،قطعات همون قطعات

    فرق بین من و اونها خدایی هست که من باور کردم و ساختم و او هم پاسخ می‌دهد.

    آنها لب به گلایه و شکایت باز کردند و ناسپاسی کردند و من برای جز جز ماشینم شکر قلبی به جای می‌آوردم.

    یا در محل کارم تقریبا دوسالی میشه کوچکترین برخورد و مشکلی با هیچ کس نداشتم ،چرا ؟

    چون بر سر دروازه چشم و گوشم متعهدانه ایستادم و اجازه ورود هیچ سخن ناسپاسانه را ندادم و فقط در دورنم با خدای خودم با باورهای درست عشق بازی کردم.

    و محل کارم را خداوند در بهترین و استیبل ترین حالت ممکن قرار داد.

    باور کنید بهترین لحظات را در محل کارم تجربه میکنم.

    و سکوت است و سکوت و سکوت و انسان‌هایی که در این محل هستند ولی دسترسی فرکانسی به من ندارند

    گویی این انرژی بعد از دیدن تعهد من زبان انها را بسته است و اگر هم کلامی گفته می‌شود از لهو ولعب گفته نمی‌شود و فقط اجازه دارد از خوبی و خوشی هایش در برابر من حرف بزند .

    اینجا متوجه شدم که شخصیتت که شکل گرفت جهان در برابر این باورها کرنش می‌کند.

    یا این باور را ساخته ام که هر جا و مکانی بروم انسانهای شایسته را ملاقات میکنم

    یکی از دلایلش این است که سمت خودم را خوب انجام دادم و خودم انسان صادق و درستی هستم و به باورهای بقیه کار ندارم و بر این باور هستم که در کشتی خودم به سر میبرم

    مثلا فروشگاه هایی که می‌روم بهترین برخورد با من می‌شود و خلاصه جهان خوبان روزگار را برایت جدا می‌کند و به تو هدیه می‌کند.

    استاد جان به صورت کاملا تعهدی امسال سال کار کردن روی شخصیت است همان طور که شما فرمودید در اول سال و خدا را شکر به لطف الله در مرحله خوبی به سر می‌بریم درکنار همسر عزیزم.

    و باید بر این باور برسیم که وقتی تعهدی روی خود کار کنی و به مرحله خوبی برسی

    به لطف و عنایت خودش

    دیگر در هر لحظه او گوش به فرمان تو فقط پاسخ تو را در هر لحظه می‌دهد و این هم کاملا تکاملی است

    و جهان روی زیبا و قشنگش را به تو نشان می‌دهد

    و در همین جهان بهشت را تجربه خواهی کرد.

    چقدر تفسیر و نگاه شما را با تمام وجودم دوست داشتم و این را قاب کردم سردر حافظه و ذهنم و همیشه این داستان منطق بسیار قوی و کاربردی را برای من دارد.

    استاد عزیزم بینهایت برای سخاوت و بزرگواری شما تشکر و قدردانی میکنم

    که ما را میهمان کلام نافذ و شیوا و توحیدی خود می‌کنید و بینهایت سپاس از استاد شایسته که این پروژه بینظیر را استارت زدند و به موقع هر هفته به استاد سر می‌زنند و با عشق وسائل لازم را برای استاد محیا می‌کنند که استاد در این آرامش و و تمرکز بالا و حالت متصل به الله یکتا هدایت هایش را برای این انسانهای شایسته و گرانقدر و ارزشمند باز گو کند.

    قدردانتانم با تمام وجودم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 171 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سلام اقای خانکی محترم.

      و سلام به فاطمه جانم، محمد حسن جان و هلیسا جان.

      ممنونم برای کامنت الهام بخشی که نوشتین.

      مرسی که تو کامنتتون از کارهایی که برای بهبود شخصیتتون انجام دادین و نتایجش، مثال نوشتین.

      مثال سلام بسیار جالب بود.

      خوندن این مثالها متوجهم میکنه روی چه مواردی میتونم کار کنم تا بهتر و بهتر شم.

      در پناه خدا باشین همگی.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2003 روز

    به نام خداوند نور

    سلام به استاد نازنینم، مریم بانوی قشنگم و همه دوستان عزیزم

    الهی شکر برای نور امروزش. برای این نور عجیبی که در قلبم قرار داد.

    120 سال در خواب هم نمی دیدم که روزی که مادرم زندگی ابدیش رو آغاز می کنه من نه تنها اینچنین آروم باشم که حتی یک قطره اشک هم نریزم، بلکه مایه آرامش اطرافیانم هم باشم.

    روزی که مادرم از این دنیا میره دخترم به دنیا بیاد.

    همین الان که دارم واستون می نویسم و همزمان این فایل رو گوش میدم روی تخت بیمارستان دراز کشیدم و منتظر به دنیا اومدن نوا جانم هستم.

    ببینید چه معجزه ای! روزی که مادرم رفت نوا جانم داره میاد.

    و من در نهایت آرامش! با پرسنل شوخی می کنم.

    همش روی زبونم ناخودآگاه جاریه: خدایا شکرت!

    ابراهیم از صبح داره گریه میکنه همش چشماش خیسه ولی آرامش من حال اونم خوب کرده.

    بقول مهدیه جان خواهرم که گفت: سعیده تو دست خودت نیست، خدا به قلبت نور انداخته. این کار خداست که تو اینطور آرومی.

    و واقعا حرفشو قبول دارم.

    خدا همونطور که به درخواست موسی پاسخ داد و سینه اش رو فراخ کرد، و کارش رو آسون کرد، داره به درخواست من برای آرامش و توحیدی عمل کردن پاسخ شایسته میده.

    خداست که بهترین پرسنل رو در بهترین اتاق زایمان در یکی از بهترین بیمارستانهای کرج مامور کرده تا بهترین خدماتشون رو ارائه بدن و بهترین حس رو به من منتقل کنن.

    خداست که داره منو آسون میکنه برای آسونیها.

    خداست که مادرم رو به دنیا آورد و پروروند و حالا هم به جهان باقی دعوتش کرد.

    همه ما جاودانه ایم و خدا رو شکر می کنم که مادرم با نام نیکو جاودانه شد.

    با نهایت عزت و آبرومندی.

    کی باورش میشه که یک تیغ ماهی ناقابل بره توی مری گیر کنه بعد وارد عروق بشه و شریان آئورت رو پاره کنه و کسی بر اثر خونریزی شدید ناشی از یک تیغ ماهی یک سانتی از دنیا بره؟

    به همین سادگی!

    کسی که بچه جنوبه و 60 سال ماهی خورده.

    خدا همه پدر و مادرها رو حفظ کنه

    امیدوارم هروقت وقت رفتنمون شد با خیال آسوده چشمامون رو توی بهشت زمینی ببندیم و با نور بهشت اخروی دوباره باز کنیم رو به جهان ابدی.

    ان شااله شادی و نعمت و ثروت و سلامتی رو در این جهان و اون جهان تجربه کنیم.

    ممنونم از همگی به خصوص استاد عزیزم که با الگو قرار دادنشون در هنگام از دست دادن فرزندشون اینطور تونستم به قانون خوب عمل کنم.

    من حالم عاااالیه به لطف خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 173 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سعیده جانم

      سلام

      وقتی این کامنت به دستت برسه، نوا جانم به یاری الله به دنیا اومده صحیح و سلامت.

      من الان این پیامت رو خوندم که مربوط هست به 7 عصر دیروز…

      خدایا شکرت برای همه چیز، برای سلامتی تون، برای تولد، برای امید به زندگی…

      خدایا شکرت که قلبِ سعیده جان ما رو آروم کردی.

      خدایا شکرت که زیبایی به نام نوا، وارد سایت کردی.

      استراحتی خوب و باکیفیت برای خودت و نوا جانم از خداوند میخوام.

      انرژیت فراوان و قلبت سرشار از نور باشه همیشه.

      مقدمت گل باران دخترِ قشنگ.

      خیلی جالبه که در یه بازه ی زمانی (اسفند ماه)، نوا و حافظ تو دلِ مامان هاشون بودن و با مامان هاشون توی سایت حضور داشتن.

      نوا جان، تو نوید بخشِ امید هستی.

      امید به زندگی.

      امید به شادی.

      امید به سلامتی.

      امید به حسِ خوب…

      خوش آمدی جانِ دلم.

      بهت قول میدم همه ی بچه های سایت که کامنتهای مامانت رو پیگیری میکنن، از تولد تو بسیار مسرور و مشعوف شدن.

      تو یه عالمه دوست دار داری تو سایت.

      در پناه الله باشین چهارتایی تون.

      قشنگ ها، مبارکتون باشه اینکه نوا جانم قدمشو گذاشته سر چشم هاتون.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1045 روز

      سلام سعیده عزیزم

      کامنت دیروز صبحت رو که خوندم نخواستم تسلیت بگم

      نخواستم اون حس شک وجاخوردن خودمم بهت منتقل کنم

      ولی هربار که یادت میفتادم میگفتم خدایا بهش ارامش بده

      حتی چندباری نصفه شب بلندشدم وناخوداگاه میگفتم خدایا بهش ارامش بده

      نمیدونستم گل دخترت رو داشتی بدنیا می اوردی

      ولی گفتم فردا براش مینویسم

      عحب خدا برنامه ریزی دقیق داره چون مطمئن بودم وقتی دخترت بدنیا بیاد راحت تر میتونی به نبودن مادرت فکر کنی وسرت با اون گرم میشه

      بهت تبریک میگم عزیرم مادرشدن دوباره ات رو

      وخوشحالم که خداوند ارامشی از جنس خودش در درونت ایجادکرده

      مبارکت باشه روزی اسمانی وزمینیت

      خیلی دوستت دارم عزیزم

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      عاطفه نوری گفته:
      مدت عضویت: 1954 روز

      درود الله بر شما سعیده جان رضایی بنده موحد مومن پروردگار…

      الهی روح مادر عزیرتون در آرامش بینهایت الهی باشه

      الهی در زیباترین جایگاه بهشت همنشین با صالحان در کمال آرامش و نور الهی باشه…

      الهی که بعد از رفتنشون سراسر برای شما مایه آرامش برکت تندرستی و عزت و سعادتمندی باشه…

      الهی امین خدای بزرگ و مهربانم

      الهی صد هزاران بار سپاس بابت این قوانین توحیدی ِالهی که ما همگی سرشاریم از توحید و بندگی کردن و رستگاری…

      روح مادرتون شاد در آرامش و ورود

      نعمت زیبای الهی فرشته ی الهی به زندگیتون رو تبریک عرض میکنم خدمتتون و انشالله که سراسر برکت و رحمت سعادتمندی بینهایت هست در زندگیتون…

      الهی امین خدای بزرگ…

      در آرامش و تندرستی و حس خوب و امید و ایمان و توکل باشی سعیده جانم فقط و فقط نور توحید رو برایت آرزومندم ولاغیر ««توحید»»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1407 روز

      سعیده ی عزیز!

      شاگرد ممتاز مکتب استاد عباسمنش

      که حرف و عملتون با هم یکی شد و درجه ی ایمانتون،در این روز باشکوه فوق العاده و جنسی از نور بود!

      خدا رو شکر برای آرامشتون،برای بدنیا اومدن نوای عزیز،برای تقواتون،برای روحیه ی بالاتون،برای نورچشمی عزیز،برای معجزه ی این ساعت که تا الان احتمالا بدنیا اومده و همیشه خونه و زندگیتون رو سرشار از برکت و شادی کنه انشاالله!

      عزیزترینم خوشحالم که دوستان فوق العاده ای ماننده شما در این سایت دارم و امیدوارم از این به بعد فقط شادی و اتفاقات خوب رو تجربه کنی!

      قدم نوا جان هم مبارک…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علیرضا عظیمی گفته:
      مدت عضویت: 801 روز

      سعیده عزیز خیلی خوشحال شدم از اینکه یه دوردانه داره به جمع خانوادتون اضافه میشه

      برات خیلی خوشحالم بنده خوب خدا

      خصوصا وقتی که تو این شرایط مادر گلتون ب رحمت خدا رفته و از خدا براتون درخواست ایمان بیشتر دارم و با این حال شما هم چنان ایمانتونو حفظ کردین و احساس رهایی و شادی دارین

      واقعا برام خیلی تحسین بر انگیزه واز صمیم قلبم تحسینتون میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فیروزه محسنی گفته:
      مدت عضویت: 1164 روز

      به نام خداوند آفریننده مهربان

      سلام سعیده جان دوست الهی عزیزم

      روح مادر عزیزت شاد وقرین رحمت وآرامش الهی باشد انشالا

      پیشاپیش قدم نورسیده مبارک انشالا به آسانی وراحتی زایمان کنی وفرزند دلبندت رابدنیا بیاوری

      خداراشکر که توانستی دراین شرایط روحیه خودت راحفظ کنی

      آفرین برشما خانم توانمند وباروحیه عالی

      عجب هم زمانی شده روز بدنیا آمدن فرزند دلبندت با روز آسمانی شدن مادرت

      آرامش شما دراین شرایط تحسین برانگیزه

      خداقوت به شما بدهد تا زایمان راحت داشته باشی

      درپناه پروردگار رحمان سلامت وشاد وپاینده باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهرا چگینی گفته:
      مدت عضویت: 878 روز

      سلام و درود خدا بر شما سعیده عزیز و قوی

      تبریک میگم تولد نوا جان را. امیدوارم مایه خیر و برکت و آرامش در این جهان هستی باشد و تبریک بیشتر برای ساختن چنین شخصیت قوی و محکم و پذیرش بالایی که داری. این حد از آرامش و پذیرش و توحید در عمل کار هر کسی نیست. به درستی نشان دادی که حرفت با عملت یکی شده. شما برای من یک الگو واقعی هستید.

      حتی تصورش هم برای من سخت است که روزی که از آن قرار است همیشه به عنوان یکی از بهترین روزهای عمرت یاد کنی مادر عزیزت هم آسمانی شود. روحش قرین نور و رحمت الهی.

      هر اتفاقی برای ما بیافتد بی شک خیر است. حتما در این کار خدا هم خیرها نهفته است که با این درک و مدار بالا و آرامشی که در وجود شماست خیلی راحت و زود به خیر بودن همه این اتفاقات و همزمانی ها پی خواهی برد و در زندگی شما نمود خواهد کرد.

      برایت بهترین ها را از خداوند وهاب آرزو دارم. دلت شاد و تنت سالم دوست خوش قلب و توحیدی من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سیما گفته:
      مدت عضویت: 3525 روز

      سعیده عزیزم آرامشت روهزاران بارتبریک میگم.این آرامش بدون شک‌هدیه خداونده .نورخداست که به قلبت تابیده واین‌نور فضاروبرای اطرافیانت هم روشن کرده .

      سعیده جان خداوندبه پاس آرامش وایمانت نواجان رودرهمین روز بهت هدیه دادتاهمیشه همه مون یادمون باشه پاداشی که خدابه ایمان‌مامیده بی نهایت بزرگ وشیرینه .

      لذت چشیدن طعم توحیدو تولد دختر عزیزت روهزاران باربهت تبریک میگم..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محسن گفته:
      مدت عضویت: 1435 روز

      به نام مهربون خدای جهان

      سلامی به ارامش دل بنده های خوب خدا توی این مکان بهشتی

      که فقط سلام و نور و عشق و ارامش میشنوی و دریافت میکنی

      خانم رضایی عزیز سلام

      تبریک میگم بخاطر این توحیدی که در عمل به ما نشون دادین و صبری که خدا توی قران ازش یاد کرده برای مومنان که ازمایش میشن و قطعا پاداش برای صابران هست..

      و همه ما از خدا هستیم و به سوی خودش میرویم..

      این موضوع یاداوری شد برام وقتی پدرم فوت کرده بود و من از این اتفاق نه تنها چیزی از دست نداده بودم بلکه به ارامش از جنس بودن با خدارو تجربه کردم..

      و تبریک دوم بابت به دنیا امدن فرزندتون..معجزه ای که خداوند قادر براتون رقم زده و خیلی مبارک هست و قطعا این فرزند با داشتن همچین مادری،بهتر راه توحید و هدایت الله رو بهش اگاه میشه..

      ببینید چقدر اتفاق خوب داره بوسیله وجود ارزشمندتون و لطف ربّ در جهان رخ میده؟

      خدارو شکر..

      حتی همین کامنتتون برای من که باعث ایجاد چندین باور الهی ثروت شد حتی با فوت مادرتون.

      اونجا که نوشتین با نام نیکو جاودانه شد،مثل برق این جمله تو ذهنم امد که با ثروتمند شدن و موفقیت توی کار و زندگی و رسیدن به خواسته و رویاهام هم میتونم با نام نیکو جاودانه بشم..یعنی به خدا برسم..یعنی بیشتر و بیشتر به خدا نزدیکتر بشم..

      الان به یک باور مخرب و سمی در مورد ثروت و موفقیت در خودم اگاه شدم ..

      و این فکر که فقط با شهادت و این جور کارا فقط میشه نام نیکو از خود بجا گذاشت و تنها راه،شهادت هست و راه شهادت هم همیشه بازه..و این از لایه های مخفی ذهنم بیرون امد.

      منم ساکن دزفولم و قطعا میدونید فرهنگ شهادت مخصوصا توی جنوب و شهرای جنگی چقدر تو همه چیز خودش رو سمبل رسیدن به خدا کرده..

      در صورتیکه با ثروتمند شدن و داشتن یه زندگی عالی و پر از نعمت هم جهان رو زیباتر کرد و خدمات ارزشمندی به جهان ارائه کرد و در اصل به خدا نزدیک تر شد..

      من خودم اول باید ارامشی که از جنس الله هست رو با هرانچه که در این دنیا هست تجربه کنم..رسیدن به خواسته ها ..خلق رویاها…با ارامشی از جنس توحید..

      نمیشه این دنیارو تجربه نکرده ول کرد و به دنیای اخرت رسید..

      ممنونم از کامنتتون و حتی اون موضوعی که پیش امد براتون هم سبب خیّر و نعمت برای من شده و ایجاد باور قدرتمند و قطعا سبب نزدیک تر شدنم به اصلِ خودم و خداوند..

      براتون ارامشی از جنس خدای مهربون رو ارزو دارم..

      خدایا صدهزار مرتبه شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1745 روز

    به نامِ الله که بخشاینده و با رحمت است…

    سلام بر استاد عباس منش عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستانِ نازنینم که همگی نور چشمی هایِ خدا و بندگانِ vip پادشاهِ عالم هستند…

    (ٱنظُرۡ کَیۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضࣲۚ وَلَلۡـَٔاخِرَهُ أَکۡبَرُ دَرَجَـٰتࣲ وَأَکۡبَرُ تَفۡضِیلࣰا)

    نگاه کن که چگونه عده ای را بر عده ای دیگر برتری دادیم و مسلما سرای آخرت داری درجات بزرگتر و برتری های بالاتری است

    [سوره اﻹسراء 21]

    حال سوال این است که کدام فضیلت و برتری؟؟!!

    جواب مشخص است ، فضیلت و برتری ای از جنسِ علم و آگاهی…

    عده ای بسیار ، هنوز که هنوز است اسیر جواب این سوالی هستند که موضوع انشای بچگی هایمان بود با عنوانِ “علم بهتر است یا ثروت؟؟!!” و انرژیِ بسیاری را تلف میکنند در جهت یافتنِ جوابِ آن و اکثریتِ افراد هم ثروت را بهتر از علم میدانند و از آنجاییکه ثروت چندانی هم ندارند ، خود را اسیرِ اندیشه و احساسی مخرب بنامِ احساسِ قربانی بودن میکنند که ما قشری هستیم که بدبخت زاییده شدیم و و بدبخت زندگی میکنیم و بدبخت میمیریم ولی مساله این است که علم بهتر از ثروت است…

    مسلما بخاطر چیزهایی که درجامعه شنیده ایم و دیده ایم ، شاید نتوانیم باور کنیم که علم بهتر از ثروت است ولی کافیست که خود را مخاطب این سوال قرار دهیم و در آن تامل کنیم که…

    آیا دوست داری 100 میلیون تومان پول داشته باشی یا یک علم و آگاهی تا با بواسطه به کارگیریِ آن بتوانی به هر تعداد که بخواهی از این مدل 100 میلیون ها در زندگی ات بسازی؟؟!!

    خب چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است…

    قارونی که قرآن کریم در وصف ثروتش میگوید که انسان هایی استخدام او بودند که فقط و فقط و فقط کلیدهایِ انبار هایِ ثروت او را حمل کنند ؛ میگوید که من این همه ثروت را بواسطه علم و آگاهی  بدست آوردم…

    قَالَ إِنَّمَاۤ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِیۤ…

    قارون گفت که همانا آنچه را که به دستم رسیده است بواسطه علم و کاردانی خودم است…

    [سوره القصص 78]

    آری ، او هم بواسطه علم و آگاهی به چنین ثروتی رسید ولی به تعبیر نفیسه خانم حاجی محسنِ بزرگوار ، بواسطه خلا توحیدی که در زندگی اش داشت و خدا را به حاشیه رانده بود و خودش را همه کاره میدانست ، به وادی هلاکت قدم گذاشت و با تمام داشته هایش به دل زمینی فرو رفت که روزگاری با غرور و تکبر بروی آن راه رفت تا این زمین به حساب او رسیدگی کند و به او بیاموزد که…

    وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًا…

    و بروی زمین با حالت غرور و تکبر قدم مگذار…

    [سوره اﻹسراء 37]

    پس این علم و آگاهی است که قدرت است برای بشریت و هر کس که به آن دست یابد به موفقیت های بزرگ دست می یابد… ، به تعبیر حضرت علی علیه السلام…

    العِلمُ سُلطانٌ مَن وَجدَهُ صالَ بِهِ وَ مَن لَم یَجِدهُ صیلَ عَلَیه

    دانش، سلطنت و قدرت است، هر که آن را بیابد با آن یورش برد و پیروز شود، و هر که آن را نیابد بر او یورش برند و مغلوب گردد

    مسلما ذکر این الگویِ قرآنی در برابر قارون ، خالی از لطف نیست و آن الگو سلیمان نبی است که او هم از جانب رب العالمین مجهز به علم شده بود و به برکت این علم از پیشرفته ترین تکنولوژی ها استفاده میکرد…

    وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَـٰنَ عِلۡمࣰا…

    و مسلما ما به داوود و سلیمان علم عطا کردیم…

    [سوره النمل 15]

    حال فرق سلیمان نبی با قارون در این است که او همه مُلک و سلطنتش را از خدا میدانست و ذکرِ “هَـٰذَا مِن فَضلِ رَبِّی” را بر زبانِ خود جاری میساخت بر خلاف قارونی که مَنم مَنم مَنم میکرد و…

    و ذکر این نکته هم در اینجا جالب است که مولانای عزیز هم در یک بیت زیبا دلیل آن همه تکنولوژیِ موجود در قصر سلیمان نبی را علم میداند..‌.

    خاتمِ   مُلکِ  سلیمان    است  ،  علم

    جمله عالم صورت و جان است علم

    حال انسانِ زرنگ کسی است که از داستانِ سلیمان نبی و قارون عبرت بگیرد و بداند که این علم و آگاهی ها همه از نیروی برتری است که مرا از هیچ بوجود آورد و رشد و نمو داد و این نکته را به خود گوشزد کند تا درگیرِ غرور و منیّت نشود… ، به تعبیر شاعر عزیز آقای احمد جم…

    نزدِ  خالق  با  منیّت  من مَنم هرگز نکن

    ما کجائیم؟ نقطه‌ای در ناکجای کهکشان

    حال به ابتدای نوشته برگردم که اشاره شد به نور چشمی بودن خداوند که دلیل آن این بود که ما در مدار کسانی قرار گرفتیم که آگاه شدیم به یک قانون بسیار بسیار بسیار مهم و ساده…

    قانونی که وقتی میخواستیم به این دنیا بیاییم

    به حکمِ “وَ عَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسمَاۤءَ کُلَّهَا” ؛ از آن آگاه بودیم و صفر تا صدش را میدانستیم…

    (وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلنَّشۡأَهَ ٱلۡأُولَىٰ فَلَوۡلَا تَذَکَّرُونَ)

    و شما که نسبت آفرینش نخستین علم پیدا کردید ، پس چرا متذکر نمیشوید؟!

    [سوره الواقعه 62]

    ولی چه شد فراموشش کردیم؟! بله ، در اثر پرداختن به حاشیه های الکی ، این اصلِ به این مهمی را فراموش کردیم و یا شاید گول ساده بودن آن را خوردیم که نمیشود به همین سادگی موفق شد و دنبال تکنیک های پیچیده تری برای موفقیت رفتیم و روز بروز غافل تر شدیم نسبت به این اصل ساده ی قرآنی…

    آری ، ما غافل شدیم و فراموش کردیم و در وسط این بازی دنیا خودمان را حیران و سرگردان کردیم و بدنبال نخود سیاه رفتیم و … به تعبیر مولانا…

    پس فراموش شّدَسْتَت آنها

    لاجَرَم  خِیره  و  سَرگردانی

    ولی خدا رو شکر قبل از اینکه روزی بیاید که “لَا یَنفَعُ مَالࣱ وَلَا بَنُونَ” ؛ نسبت به آن آگاه شدیم و از خداوند این درخواست را داریم که بتوانیم ایمان بیاوریم به این اصل ساده و از همه مهمتر ، عمل کننده به همین اصل ساده باشیم که اگر همین را درک کنیم ، بهشت را در همین دنیا تجربه میکنیم و لحظه ای که میخواهیم تسلیم فرشته ای شویم که هدایتگر ما به دنیای بعدی است با  قلبی آرام و دلی مطمئن بگوییم که بزن بریم ، به تعبیر مولانا…

    خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم

    دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم

    و اما آن اصلِ ساده ی فراموش شده چیست؟

    قانونی(علمی) است بنام قانونِ توجه و به تعبیری دیگر “قانونِ نَظَر”

    بهتر است کمی بروی این آیه و گنج نهفته در آن که در بین دو عبارت “اتَّقُوا۟ ٱلله” آمده است تامل کنیم…

    (یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ ٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسࣱ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدࣲ وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ)

    ای کسانی که ایمان آورده اید ، در حریم الله یکتا کنترل ذهن کنید و هر لحظه ناظر خود باشید که در حال ارسال چه اندوخته هایی برای آینده خود هستید و مجددا مراقبِ تقوای الهی که همان کنترل ذهنی الهی است باشید که همانا خداوند آگاه است به آنچه که انجام میدهید

    [سوره الحشر 18]

    آری ، آن گنج نهفته در عبارتِ “وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسࣱ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدࣲ” است…

    ریشه  فعل “تَنظُر”ِ موجود در آیه عبارت است از سه حرفِ “نظر”

    حال برای اینکه مفاهیم موجود در آیه را زیباتر درک کنیم و بفهمیم ، بهتر است بروی واژه “نظارت” و “ناظر بودن” که در فارسی آنها را استعمال میکنیم توجه کنیم که ریشه این دو واژه هم از همان سه حرفِ “نظر” می باشد…

    یک آشپز ، ناظِر غذایِ خود میشود و بر اجزای آن نظارت میکند تا برای نهاری که در پیش رو دارد ، غذایی با کیفیت تهیه کند

    یک پروژه ساختمانی نیاز به یک مهندسِ ناظر دارد تا بروی تک تک اجزای ساختمان نظارت کند تا یک ساختمانِ با کیفیت و مقاوم ساخته شود…

    یک کارخانه ، شخصی را استخدام میکند به عنوان ناظر یا همان کسی که ما در زبان فارسی به آن مسؤول کنترل کیفیت میگوییم تا نظارت کند بر موادِ خامی که وارد کارخانه میشود تا تولیدات کارخانه داری رتبه ممتاز باشند…

    و…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    حال سوال این است که طبق آن آیه قرآن…

    من ناظرِ چه چیز باید باشم که آن چیز تبدیل به اندوخته ای برای فردا و فرداهایِ من میشود؟؟؟!!!

    جواب این است که ناظرِ کانون توجهم باشم تا بروی زیبایی ها باشد تا در اثر این توجه ، افکاری زیبا در وجودِ من شگل بگیرد و در اثر تکرارِ این افکار ؛ احساساتی عالیِ عالیِ عالی در وجود من شکل بگیرد زیرا که احساساتِ انسان زبان مشترک بین او و کائنات هوشمند خداست و قدرت خلق کنندگی دارند و تابع این قانون هستند که…

    احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب و احساس بد برابر است با اتفاقات بد

    آری ، نسبت به قدرتِ احساسات نباید غافل باشیم و از همه مهمتر…

    احساسِ شادیِ بیشتر=پولِ بیشتر

    ===============================

    دوست دارم وسط این نوشته یک چیزی را میان دو پرانتز ذکر کنم که یک گفتگوی نمادینی است بین شاگرد با نماد《□》 و بین استاد با نماد《◇》

    □عهه ، یعنی با احساسِ شادیِ بیشتر پولدار میشوم؟

    ◇بله که میشی…

    □پس اینا چه میگین که باید صبح تا شب باید دنبال پول بدوی؟؟!!

    ◇خب خودت داری میگی که میگن ، مساله این است که تو باور میکنی گفته های آنها را ، لطفا این افراد را آنفالو کن…

    □این حرفِ عجیبی بود که تا به حال نشنیده بودم ولی احساسی از درونم میگوید که حقیقت همین است

    ◇درست احساس میکنی زیرا که این آگاهی در فطرت تو نهفته بود و فطرت به تو دروغ نمیگوید زیرا که “فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَا”

    □لطفا کمی بیشتر برایم بگو…

    ◇بروی چشم ، آیا این آیه قرآن را نخوانده ای که این حقیقت را به تو میگوید که شاد باش به وجود خدایی که انبارهای فراوان از ثروت دارد که هیچ گاه دغدغه ی از دست دادنش را نداری؟!

    □کدام آیه؟!

    ◇این آیه…

    قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَ ٰ⁠لِکَ فَلۡیَفۡرَحُوا۟ هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ

    بگو که مردم باید به فضل و رحمت خدا و به چنین موهبتی شاد باشند که این از هر آنچه که گرد آورند ، بهتر است

    [سوره یونس 58]

    و لطفا به آخر آیه توجه بسیار بسیار بسیار ویژه ای کن که هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ

    □آها ، یعنی نگاهم به جیب خودم نباشد بلکه به جیب خدایی باشد که “وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ” است ، دقیقا مثل بچه ای که نگاهش به حساب بانکیِ پر از پول پدرش است؟؟؟!!!

    ◇آفرین ، داری درست میفهمی…

    □لطفا کمی بیشتر برایم بگو زیرا که تشنه ام…

    ◇بروی چشم… ، آیا این شعر حافظ را نخوانده ای که میگوید تو فقط در همه حال شادی کن و شاد باش بخاطر وجود خدایی که همیشه و هر لحظه در دسترس توست و خزائن او هیچ وقت تمام نمیشود؟؟!!

    هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی

    کاین  کیمیایِ هستی  قارون  کند  گدا را

    □عه ، چه جالب ؛ یعنی شاد باشم دیگر تمام است…

    ◇بله تمام است ، به شرط اینکه واقعا از صمیم قلب این شادی را احساس کنی که خدا برای تو کافیست و هیچ گاه از او غافل نشوی و او را فراموش نکنی که فراموش کردن او بسیار‌خطرناک است زیرا که…

    وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَهࣰ ضَنکࣰا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَـٰمَهِ أَعۡمَىٰ

    هر کس از یاد من روی گرداند ، زندگی سخت و نکبت باری برای او خواهد بود و روز قیامت او را کور برخواهیم انگیخت

    [سوره طه ١٢4]

    □خب پس بزن بریم… ، الهی به امید تو

    ◇به امید موفقیتت مخصوصا در لحظاتِ شروعِ مسیرِ جدیدت که باید کمی استقامت بیشتری بورزی تا بروی جاده بیفتی…

    بگذریم

    ===============================

    این یک مساله بسیار ساده ای است که خیلی از ما آن را فراموش کرده ایم و عده ای بسیار کم از آن باخبرند و عده ای بسیار بسیار بسیار کم به این قانون ایمان می آورند که کل داستان همین است و هر لحظه از زندگی ، ناظرِ سرمایهِ احساسی خود میشوند تا به عالی ترین وجهِ ممکن از آن استفاده میکنند…

    آری ، کانونِ توجهِ انسان قدرت خلق کنندگی دارد ولی عده ی کمی از ما به این مساله ایمان و باور داریم و از آنجاییکه نسبت به این امر غافلیم ، این سرمایه الهی را در مسیرهایی خرج میکنیم که جز بدبختی و سختی چیزی به همراه ندارد …، کافیست کمی در این نشانه و داستانِ خیالی توجه کنم تا بهتر متوجه شوم که کانون توجه من قدرت خلق کنندگی دارد…

    فرض میکنم که من کارگردان یک سریالی هستم بنام “خیارسبزها عاشق میشوند” و فصلِ اول این سریال را میسازم و در معرضِ دید عموم قرار میدهم…

    حال من از بازخوردهای فراوانی که نسبت به بازدیدهای این سریال گرفته ام ، متوجه شده ام که مردمِ زیادی عاشق این فیلم شده اند و از من بابتِ چنین سریالی تشکر کرده اند…

    خب در اینجا وجودِ من برانگیخته میشود تا دست به کار شوم و فصل دومِ این سریال را هم بسازم… ، پس نکته مهم داستان در اینجاست که…

    توجه مردم باعث این امر شد که فصلِ دوم سریال “خیارسبزها عاشق میشوند” ، ساخته و خلق شود و این یعنی کانون توجه انسان ها باعث خلق میشود…

    مولانا در‌موردِ قدرتِ کانونِ توجه انسان یک مصرعِ شاهکار دارد که میگوید گفت و گوها و افکارِ تو باعث بارداریِ اتفاقاتی در عالمِ غیب و ملکوت که همان عالمِ فرکانسی ای است که باید نسبت به آن “یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ” شویم ، میشود و طبیعتا بعد از یک مدت زمانی از بارداریِ ایجاد شده بواسطه کانون توجه ات ،  اتفاقی هم جنس کانون توجه تو در‌مسیر‌ زندگیِ تو متولد میشود که‌ حکمِ همان فرزند تو را دارد ، پس لطفا مراقب کانون توجه خودت باش…

    وز گُفت و فِکرت بَس صُوَر در غِیب آبِستَن شده

    پس باید در هر لحظه مراقب کانون توجه خودم باشیم که چه اندیشه هایی در سرِ ما‌میگذرد که این اندیشه ها قدرت جذب و کشیدنِ ما را به سمت خود دارند ، به تعبیر مولانا…

    اندیشه‌ات جایی رَوَد، وآنگه تو را آن جا کِشَد

    حال باید اندیشه هایِ زیبا را در سر بپرورانیم تا اتفاقاتِ زیبا را تجربه کنیم و به تعبیر مولانا از طریقِ اندیشه های زیبا که حکم همان تار و پود قالی زندگی ما هستند ،  زیباترین تصویر ها و صورت ها را در در صفحه زندگی خود نقاشی کنیم…

    اندیشه جز زیبا مکن کو تار و پودِ صورت است

    ز اندیشه‌ای أحسن تَنَد هر صورتی  أحسن شده

    حال باید مراقب کانون توجه یا همان “نَظَر”ِ خود باشیم ، زیرا که کانون توجهِ ما دعوت کننده اتفاقاتِ زندگیِ ما است و به تعبیر مولانا “نَظَر”ِ ما تبدیل به صورت ها و تصویر هایِ زندگی ما میشود

    زان سُوی کاندازی نظر آن جِنس می‌آید صُوَر

    بگذریم…

    حال که کمی بیشتر متوجه اهمیت خلق کنندگی کانون توجه شدیم ذکر این نکته خالی از لطف نیست که با همین مثالِ سریالِ “خیارسبزها عاشق میشوند” که ذکر شد ، کمی بهتر معنایِ این آیه معروف شکر گزاری را بفهمیم که…

    لَئن شَکَرتُم لَأَزِیدَنَّکُم وَلَئن کَفَرتُم إِنَّ عَذَابِی لَشَدِید [سوره إبراهیم 7]

    شکرگزاری یعنی اینکه کانون توجه من بروی داشته هایم است و بابت داشتن آنان از کارگردانِ عالم سپاسگزارم و چنین امری منجر به خلقِ فصلِ دوم نعمت ها میشود و همینجور برو بالا ، فصلِ دوم و سوم و چهارم و…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    جهت فهم بهترِ این نکته کافیست در یک مثالِ تخیلی دیگری فکر کنیم که چگونه کانون توجه ما تک تک ذرات عالم را برانگیخته میکند که آیا به ما نزدیک شوند یا دور شوند؟؟!!

    فقط قبل از ورود به این مثال خیالی ذکر این نکته ضروری است که این اصل را قبول کنیم که بحکم “وَإِن مِّن شَیءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمدِهِۦ وَلَـٰکِن لَّا تَفقَهُونَ تَسبِیحَهُم” تمامی ذرات عالم هوشیار و هوشمند و دارای شعور هستند ولی ما از آنان بی خبریم ، به تعبیر مولانا…

    ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم

    با  شما   نامحرمان  ما  خامشیم

    فرض میکنم که من تبدیل به یک عدد خیارسبز شده ام و از زاویه دیدِ خیارسبز به عالم نگاه میکنم ، حال در آن لحظه بین یک دوراهی قرار دارم که…

    آیا دوست دارم واردِ معده انسانی شوم که شادی سرلوحه کار اوست و به هوشمندی من که مخلوقی از خدا هستم توجه دارد و با عشق مرا میل میکند و لفظ خدایا شکرت را بر سر زبان دارد یا اینکه وارد معده کسی شوم که به وحشیانه ترین شکل ممکن مرا گاز میگیرد و مرا همچون بی جانی میداند که انگار بی خبر است از اینکه من هوشمند هستم و ماموریت دارم که وارد بدن او شوم تا انرژی بخش او شوم برای کارهای روزانه اش؟؟؟!!!

    خب اگر ذهنِ من مریض نباشد و دنبال مسخره کردن و بهانه جویی نباشد ، مشخص است که گزینه اول را انتخاب میکند و نکته مهم این است که…

    توجهِ زیبایِ آن انسان سپاسگزار به هوشمندیِ من که من بی جان نیستم بلکه ماموریتی دارم که انرژی بخش او شوم ، وجود منِ خیارسبز را که در این عالم دارای شعور هستم ، برانگیخته میکند تا به سمت او بروم و او را انتخاب کنم و این یعنی که توجهِ زیبای او باعث خلق این اتفاق شد تا منی که یک خیارسبز شده ام ، او را انتخاب کنم و در زندگی او ظاهر شوم…

    این فقط یک مثال بود تا از زاویه دیدِ یک خیارسبز به این عالم نگاه کنیم تا کمی زیباتر معنای این آیه قرآن را درک کنیم که چگونه از این کائنات هوشمند خدا بهره مند شویم و به جایگاه اصلی خود که همان “سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَاوَ ٰ⁠تِ وَمَا فِی ٱلۡأَرض” است ؛ برسیم…

    تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَـٰوَ ٰ⁠تُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَـٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡ…

    آسمان های هفتگانه و زمین و هر موجودی که در آنها است ، تسبیح کننده خدا هستند و اصلا چیزی وجود ندارد جز آنکه به ستایش او تسبیح کننده است ولی شما تسبیح آنها را متوجه نمیشوید

    [سوره اﻹسراء 44]

    چقدر در این آیه درس و نکته نهفته است…

    دوست دارم در یک پرانتز یک‌ گفتگوی نمادین بین شاگرد با نماد《□》 و استاد 《◇》 بنویسم تا کمی زیباتر معارف موجود در این آیه را بفهمیم…

    ===============================

    □ببخشید استاد ، چرا نمیتوانیم تسبیح این موجودات را بفهمیم؟؟!!

    ◇به به شاگرد نازنینم ، کجا بودی تا حالا ؛ چرا اینهمه غیبت داشتی ، دلمون برات تنگ شده بود ، چه سوال خوبی پرسیدی ، جواب این است که نمیتوانی بشنوی زیرا که از عظمتِ خودت غافل شدی و اهل همه چیز شدی الا دل… ؛ آیا این بیت مولانا را نخوانده ای که…

    نطق آب و نطق خاک و نطق گل

    هست محسوس حواس اهل دل

    □عه چه جالب ، یعنی اگر اهلِ دل شوم میتونم ببینم

    ◇بله که میتوانی…

    □خب حالا از چه طریقی میتوانم ببینم؟!

    ◇از طریقِ چشم منتها چشم سر نه بلکه چشمی دیگر که در وجود توست ولی از آن بی خبری… ، ایا این بیت عطار را نخوانده ای که…

    گر ترا آن چشم غیبی باز شد

    با تو  ذرات جهان هم راز شد

    □عه چه جالب نمیدانستم این مطلب را…

    ◇نه نه نه ، تو میدانستی ولی فراموش کرده بودی…. ، آیا این آیه قرآنی را که یادآورِ درس هایِ فراموش شده ات است را نخوانده ای؟؟؟!!!

    وَ لَهُمۡ أَعۡیُنࣱ لَّا یُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانࣱ لَّا یَسۡمَعُونَ بِهَاۤ

    و برای آنان چشم هایی است که با آن نمیبینند و برای آنان گوش هایی است که با آن نمیشنوند

    [سوره اﻷعراف 179]

    □وای خدایا معذرت میخوام که فراموش کار شدم…

    ◇اشکال نداره ، از رحمت خدا نا امید مباش و دوباره همت کن که آن را احیا کنی…

    □راستی ، ببخشید استاد ؛ من چجوری میتوانم آن را احیا کنم؟؟!!

    ◇به نکته خوبی اشاره کردی ، جوابش در این است که باور کن که لایق هم صحبتی با خدا هستی تا وارد کلاسِ درس خدا شوی و در محضر خدا متواضع و باادب باش و بَلَدم بَلَدم بَلَدم مکن تا…

    بگذریم…

    ===============================

    پس این چشمِ ظاهربینِ ما قادر نیست که هوشمندی و زنده بودن تک تک اجزای این عالم را ببیند ولی اگر یکی از اجزای این عالم را بروی دقیق ترین میکروسکوپ های عالم بگذاریم ، متوجه میشویم که درون آنها چه خبر است

    (یک آزمایشِ علمیِ زیبا وجود دارد بنام آزمایشِ باکستر که بروی گل و گیاه انجام شده که بسیار زیباست و میتوانید جستجو کنید و ببینید تا هوشمندی موجودات را دریابید و هم چنین یک آزمایشِ علمیِ دیگر با نامِ شعورِ آب که توسط پروفسور ژاپنی بنام ماسارو هیموتو انجام شده که دیدنشان بسیار زیبا و الهام بخش است و خوش بحال آنهایی که در مدار دیدن این دو مستند قرار بگیرند….)

    پس به قول سهراب سپهری باید چشم ها را بشوییم و جور دیگر ببینیم…

    حال با توجه به مثال اخیر که از زاویه دیدِ خیارسبز به عالم نگاه کردیم متوجه میشویم که کل داستان این است که…

    این توجه من به تک تک ذرات عالم ؛ باعثِ برانگیخته شدن آنها برای ورود به زندگی من شوند

    اصلا بیخیال مثال خیارسبز…

    فرض کنیم که قرار است کارمندی شویم که به ما قدرت اختیار داده اند که از بین این دو شرکت یکی را انتخاب کن و بعد از بررسی متوجه میشویم که شرکت اولی رئیسی دارد بسیار خوش اخلاق که لبخند همیشه مهمان لبش است برخلاف رئیس شرکت دومی که اصلا لبخند نمیزند و رفتارِ احترام آمیزی در قبال کارمندانش ندارد…

    حال سوال این است که من به عنوان یک موجود با شعور در این عالم ، کدام شرکت را برای کار انتخاب میکنم؟؟؟

    خب چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است و مسلما الان کمی زیباتر این سخن مرد الهی را درک میکنیم که میفرماید…

    فی سَعَهِ الأخلاقِ کُنُوزُ الأرزاقِ

    گنجهاى روزى ، در اخلاقِ خوش نهفته است(حضرت علی علیه السلام)

    قانون بسیار واضح و ساده است…

    آری ، توجه من به وسائلم و احترامِ من به آنها یک نوع قدردانی از آنها به حساب می آید و این توجهِ من در سیستمِ کائناتِ هوشمندِ خدا ثبت میشود و از من به عنوان یک انسان قدردان یاد میشود که همین امر  تک تکِ وجود اجزای عالم را برانگیخته میکند تا در خدمتِ مَنی باشند که قدردان آنها هستم ، گویا که تک تکِ ذراتِ این عالم که همگی دارای شعور و هوشمندی هستند ، آرزوی این را دارند که در خدمتِ من باشند…

    حال هر چه که در این امر بهتر شوم ، تمام اجزای عالم تحت سیطره من در می آیند و به تعبیرِ قرآن مسخر من میشوند…

    (وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَـٰوَ ٰ⁠تِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعࣰا مِّنۡهُۚ إِنَّ فِی ذَ ٰ⁠لِکَ لَـَٔایَـٰتࣲ لِّقَوۡمࣲ یَتَفَکَّرُونَ)

    و هر آنچه که در آسمانها و زمین است را در تسخیر شما قرار داد که همه یِ آنها از اوست ، بی تردید در این امر نشانه هایی است برای گروهی که تفکر میکنند.

    [سوره الجاثیه 13]

    این دو مثالی که‌ ذکر شد ، یک سفر تخیلی بود تا کمی‌زیباتر بفهمم که چگونه کانون توجه من باعث خلق میشود تا بیشتر باور کنم این نکته را و هر لحظه و هر ساعت خود را مخاطب این سوال قرار دهم که…

    هم اکنون من در حالِ ارسالِ چه اندوخته هایی برای آینده یِ دور و نزدیک خودم هستم؟؟!!

    این قانون حکمِ همان غولِ چراغِ جادویِ بچگی هایمان را دارد که حاصلِ توجهاتِ ما را در جلوی چشمانمان ظاهر میکند…

    این قانون حکمِ همان فضل و بخششی را دارد که خداوند به ما انسان ها عطا کرده و میتوانیم از آن استفاده کنیم و به جایگاهِ “فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَهࣰ وَفِی ٱلۡـَٔاخِرَهِ حَسَنَه” برسیم ولی افسوس که از آن غافل میشویم و… ، به تعبیر قرآن…

    (وَإِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَـٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ)

    و همانا که پروردگارت صاحب فضل و بخشش بر مردم است ولی بسیاری از آنها قدردان این موهبت نیستند

    [سوره النمل 73]

    حال انتخاب با ماست که چگونه استفاده کنیم… ، به تعبیر قرآن کریم

    (إِنَّا هَدَیۡنَـٰهُ ٱلسَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرࣰا وَإِمَّا کَفُورًا)

    همانا ما راه را به انسان نشان دادیم ، حال این انتخابِ اوست که سپاسگزار‌ِ چنین هدایتی باشد یا اینکه نسبت به این امر غافل و ناسپاس باشد

    [سوره اﻹنسان ٣]

    دیگه انتخاب با ماست که کانون توجه ما بروی زیبایی ها و داشته های زندگی مان باشد تا زیبایی ها را تجربه کنم یا…

    و اما سوال مهم…

    نشانه اینکه کانون توجه من بروی زیبایی ها است یا نازیبایی ها ، چیست؟؟؟

    جواب در یک کلمه است و آن احساس است…

    احساس بد نشانه ای است تا بفهمم که کانون توجهم بروی نداشته های زندگی ام و نازیبایی ها است که باید این نشانه را که از سمت الله یکتا است جدی بگیرم و با کاکردن بروی خودم ، آن را  به سمتِ احساس خوب تغییر دهم… ، به تعبیر مولانا…

    چونکه غم بینی ، تو استغفار کن

    غم   به  امرِ  خالق  آمد ، کار کن

    و احساسِ خوب نشانه ای است تا بفهمم در مسیر درست گام برمیدارم ، همان مسیر مستقیمی که در آینده ای نزدیک ، قرار است ببینم آنچه را که از پیش فرستاده ام…

    و در این لحظه باید قربون صدقه ی خدایی رفت که در سیستمِ کائناتِ منظم و ریاضی گونه او جریان خیر بر شر برتری دارد…

    مَن جَاۤءَ بِٱلۡحَسَنَهِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا وَمَن جَاۤءَ بِٱلسَّیِّئَهِ فَلَا یُجۡزَىٰۤ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ

    و هر کس کار زیبایی آورد ، برای او ده برابر پاداش خواهد بود و هر کس کارِ نازیبایی آورد ، جز معادل همان را که آورده است نبیند و آن ها هرگز مورد ظلم واقع نمیشوند

    [سوره اﻷنعام 160]

    آری ، او خدایی ایست که حامی احساس خوب ماست و آن احساس خوب ما را دریافت میکند و آن را در عدد 10 ضرب میکند و در قالب یک هدیه به سمت ما روانه میکند ، آنهم چه هدیه ای…

    فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسࣱ مَّاۤ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعۡیُنࣲ جَزَاۤءَۢ بِمَا کَانُوا۟ یَعۡمَلُونَ

    پس هیچ کس نمیداند که به پاداش آنچه که‌ انجام میدهند ، چه چشم روشنائی هایی برای آنان در نظر گرفته شده که اکنون از دید آنها پنهان است

    [سوره السجده 17]

    چقدر این آیه زیبا و دلگرم کننده است تا اندوخته ای باشد برای ما تا در لحظاتی که خواستیم تسلیمِ نجواهای شیطان شویم و حال بد را برای خود خریدار باشیم ، آن را زیر لب زمزمه کنیم و این وعده نسیه خدا را که عینِ نقد میماند باور کنیم ، وعده ای که “إِنَّهُۥ کَانَ وَعدُهُۥ مَأتِیࣰّا” می باشد و “قُرَّهِ أَعیُن”ِ موجود در آن حکایت از اشکِ چشمی میکند که از سر شوق سرازیر میشود ، اشکی که از شدتِ سوپرایز شدن جاری میشود و روشنی بخشِ وجود انسان میشود تا این حقیقت را به او متذکر شود که…

    دیدی ارزشش را داشت ، یادت میاد که نزدیک بود جا بزنی و خدا را به حاشیه ببری ولی به احترامِ پادشاهِ عالم اینکار را نکردی و استقامت ورزیدی و رسمِ “ثُمَّ استَقاموا” را به جای آوردی ؟؟!! حالا بفرما ، این همان پاداشی است که “مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ” روزی ات شد ، دقیقا از همان جایی که فکرش را نمیکردی….

    و در آن لحظه این حقیقت را به خودت یادآور میشوی که با چه خدای مهربان و جبران کننده ای طرف حساب هستی ، خدایی که “وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیࣰّا” است و تک تک لحظاتی را که حرمتِ دستوراتش را اجرا کردی ثبت و ضبط کرده است تا پاداشی ادریس‌گونه به تو عطا کند از جنسِ “وَرَفَعنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا”

    وَمَا تُقَدِّمُوا۟ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرࣲ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرࣰا وَأَعۡظَمَ أَجۡرࣰا…

    …و هر کار خیری که برای خود پیشاپیش میفرستید را در نزد خدا خواهید یافت که چنین چیزی در بحث پاداش بهتر و بزرگتر است…

    [سوره المزمل ٢٠]

    پس از خدا میخواهم که توفیق به من عطا کند که مراقبِِ سرمایه احساسیِ خودم باشم زیرا که این احساساتِ من زبان مشترک من و خداست بدین صورت که با این احساساتم میگویم چه میخواهم و چه نمیخواهم…

    با احساس خوب میگویم که خوبی بیشتری میخواهم و با احساس بد میگویم که بدی بیشتری میخواهم…. ، به تعبیر مولانا…

    خوش باش که هر که راز داند

    داند که خوشی خوشی کشاند

    شیرین چو شِکر تو باش شاکر

    شاکر   هر    دَم   شِکَر   سِتاند

    حال که چنین است ، باید هر لحظه و هر ساعت خودم را مخاطب این سوال قرار دهم که…

    اکنون من چه احساسی دارم؟؟!!

    پس به همان منطقی که من کلاسِ زبان میروم به جهت اینکه بتوانم زبانِ جدید یاد بگیرم تا خواسته های خودم را در کشوری که مربوط به آن زبان است مطرح کنم برای اینکه بتوانم آنها را دریافت کنم ، باید به آموزشگاه زبانِ سپاسگزاری بروم تا زبانِ احساسِ خوب را بیاموزم تا از طریق آن بتوانم در مُلک و کشوری که پادشاه آن خداوند است  ، خواسته هایم را مطرح کنم و دریافت کننده آنها باشم…

    حال سوال این است که آیا چنین آموزشگاهی وجود دارد تا من در آنجا ثبت نام کنم و احساس خوب را بیاموزم؟؟!!

    جواب ، بله است ، آموزشگاهی وجود دارد که انسان های صالحی همچون حضرت ابراهیم  و سلیمان نبی و حضرت نوح و موسی و علی علیهم السلام در آنجا حضور داشتند…

    آموزشگاهی که شهریه پرداختی آن یک درخواستِ عاجزانه است ، یک درخواستِ عاجزانه به پیشگاه خدایی که تمامِ وجود ما از اوست به گونه ای که اگر به اندازه یک پلک بر هم زدن ما را به حالِ خویش رها کند ، نابودِ نابودِ نابود میشویم…

    پس ابتدا باید شهریه را بپردازیم تا اِذنِ ورود به آموزشگاه را پیدا کنیم… ، شهریه ای از جنسِ اظهارِ فقر و عجز به درگاه اویی که همه توفیقاتِ ما بدست اوست و تا اجازه او صادر نشود نخواهیم توانست که یک ذکرِ “خدایا شکرت”ِ ساده را بر سر زبان بیاوریم…

    …وَمَا تَوۡفِیقِیۤ إِلَّا بِٱلله…

    …و توفیقِ من به دستِ خداست…

    [سوره هود ٨٨]

    پس ما هم هچون سلیمان نبی درخواستِ چنین توفیقی را از خداوند طلب میکنیم به شوق و امیدِ اینکه نام ما را در کلاسِ شکرگزاریِ خودِ خودِ خودش و در‌جوارِ انسان هایِ صالحِ بارگاهش ثبت کند…

    رَبِّ أَوۡزِعۡنِیۤ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیۤ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ…

    پروردگارا مرا توفیقی ده تا  شکر نعمتی را که بر من و… روا داشته ای را بجای آورم

    [سوره النمل ١٩]

    پس ما‌ هم همچون حضرت علی علیه السلام ، درخواستِ چنین توفیقی را از خداوند میکنیم که از صمیمِ قلب شکرگزار نعمت هایش باشیم…

    وَ أَسْأَلُکَ بِجُودِکَ أَنْ تُدْنِیَنِی مِنْ قُرْبِکَ وَ أَنْ تُوزِعَنِی شُکْرَکَ وَ أَنْ تُلْهِمَنِی ذِکْرَکَ

    از تو می خواهم به بخشش و جُودت که مرا به مقامِ قُربت نزدیک کنی و توفیقِ سپاسگزاری و شکر نعمت هایت را نصیبم گردانی و یاد و ذکرت را به من الهام کنی

    [ دعای کمیل]

    به امید اینکه خدایی که بهترین اجابت کننده درخواست هاو شنواترین شنوایان است ، اجابت کند این درخواست ما را و اِذن ورود پیدا کنیم و بیاموزیم راه و رسمِ سپاسگزاری و “وَ کُن مِّنَ ٱلشَّاکِرِین” بودن را تا مثل حضرتِ نوحِ نبی شویم که خدا از او اینگونه یاد میکند…

    …إِنَّهُۥ کَانَ عَبۡدࣰا شَکُورࣰا

    …همانا که نوح بنده ای بود که بسیار بسیار بسیار سپاسگزارِ خداوند بود

    [سوره اﻹسراء ٣]

    و یا مثل حضرت ابراهیمی شویم که خداوند متعال از او برای امتِ حضرتِ محمّد اینگونه تعریف میکند که…

    شَاکِرࣰا لِّأَنعُمِهِ…

    و ابراهیم سپاسگزار نعمت های پروردگارش بود…

    [سوره النحل ١٢١]

    به امید اینکه سپاسگزار باشیم که نزدیکترین فرکانس به خداوند ، فرکانسِ سپاسگزاری است…

    سپاسگزار بودن از خداوند همان گمشده یِ زندگی ما انسان هایِ ساکن این سیاره خاکی هست که ما را از عذاب و رنج و سختی بدور نگه میدارد…

    مَّا یَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِکُمۡ إِن شَکَرۡتُمۡ وَءَامَنتُم وَکَانَ ٱللَّهُ شَاکِرًا عَلِیمࣰا

    خدا را به عذاب شما چه کار ؛ اگر شکر نعمت را بجای آورید و ایمان بیاورید؟ و خدا همواره قدرشناس و داناست

    [سوره النساء 147]

    سپاسگزار بودن و احساس خوب داشتنِ ما همان قدرت خلق کنندگی ماست که تمام برنامه شیطان بروی این است تا ما را از فرکانسِ سپاسگزاری دور نگهدارد و….

    ثُمَّ لَـَٔاتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَـٰنِهِمۡ وَعَن شَمَاۤئلِهِمۡ وَلَا تَجِدُ أَکۡثَرَهُمۡ شَـٰکِرِینَ [سوره اﻷعراف 17]

    سپاسگزار‌ بودن همان شاه کلیدِ ورودِ ما به قلمروِ زندگی پادشاه گونه ای است که خدا برای ما در نظر گرفته ولی افسوس که در اغلب موارد نسبت بدان غافلیم و در روزمرگی های زندگی مان آن را به حیطه فراموشی میسپاریم…

    وَلَقَدۡ مَکَّنَّـٰکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَجَعَلۡنَا لَکُمۡ فِیهَا مَعَـٰیِشَۗ قَلِیلࣰا مَّا تَشۡکُرُونَ [سوره اﻷعراف 10]

    سپاسگزار بودن همان رازی است که بندگانِ خدایی که در کتابِ مقدس از آنان به عنوان “مُخۡلَصِین”ی یاد میشود که حتّی شیطان هم اجازهِ نفوذ به آنان را ندارد ، آن را به خوبی اجرا میکنند و خدا از آنان آنگونه تعریف میکند…

    …وَقَلِیلࣱ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ

    …و عده ی کمی از بندگانم سپاسگزار هستند

    [سوره سبأ ١٣]

    باشد که درخواستِ عضویتِ ما را خدا بپذیرد و وارد کلاسِ سپاسگزاریِ خدا شویم تا حقیقتِ سپاسگزاری را بیاموزیم که چیست؟؟!!

    براستی که حقیقت سپاسگزاری چیست که عده ای بسیار کم از حقیقت آن بهره مندند و “قَلِیلࣰا مَّا تَشۡکُرُونَ” هستند و اکثریت نسبت بدان غافل هستند و در زمره “أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَشۡکُرُونَ”؟؟؟!!!

    واقعا چیست؟؟؟!!!

    شاید بهتر باشد که همانند ابراهیمی که با ندایِ “رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ” ، کنجکاوی خودش را در پیداکردن جوابِ این سوال که چگونه مردگان را زنده میکنی؟؟!! بروز داد ، ما هم با کنجکاوی هر چه تمامتر این سوال را از خدا بپرسیم که…

    ببخشید خدایا ، حقیقتِ سپاسگزاری چیست؟؟!! آیا حقیقتِ سپاسگزاری همین “خدایا شکرت”هایی هست که بر سر زبانم می آید؟؟!!

    ببخشید خدایا ، من چجوری باید سپاسگزار تو باشم که وقتی که لفظِ “خدایا شکرت” را بر سر زبان می آورم وجودم غرق در احساسات عالیِ عالیِ عالی شود و اشک شوق بر چشمانم جاری شود؟؟!!

    به نظر می آید که جوابِ خدا همان شاد بودن است…

    آره خودشه ، حقیقت سپاسگزاری همان شاد بودن است ، به این معنا که اگر من شاد باشم یعنی در فرکانسِ سپاسگزاری هستم…

    شاد باشم به داشته های زندگی ام و از همه مهمتر و از همه مهتر و از همه مهتر…

    شاد باشم به تنها داشته و دارائی زندگی ام که هیییچ گاه دغدغه از دست دادنش را ندارم زیرا که او “فَإِنِّی قَرِیبٌ” است

    شاد باشم به محتویاتِ جیبِ خدایی که شرطِ برداشت از آن را “یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ” و اعتماد به خودِ خودِخودش معرفی کرده است…

    پس باید شادی و تمرین شادبودن را سرلوحه کار خویش قرار دهم با چاشنی تفکر در این سوال که…

    چرا باید دلم را به محتویاتِ محدودِ حسابِ بانکیِ پدرم خوش کنم و شاد باشم که بابایِ من هوای مرا دارد ولی نسبت به نیرویی که آفریننده پدرِ من است و فرمانروایی کیهان را به عهده دارد ؛ غافل باشم و دلم را به وجودش شادِ شادِ شاد نکنم؟؟؟!!!

    پس باید در معنای شکرگزاری تجدید نظر کنم و تعدادِ “خدایا شکرت” گفتن هایم را معیار شاکر بودن خودم قرار ندهم و همچون مغازه داری  که در انتهای شب به حسابرسیِ دخلُ و درآمدِ مغازه اش میپردازد ؛ من هم در انتهای هر شب و قبل از خوابیدنم ، جلسهِ حسابرسی برای خودم برپا کنم و خود را مخاطب این سوال قرار میدهم که…

    من امروز چقدر شاد بودم؟؟؟!!! من امروز چقدر فرستندهِ شادی در این کائناتِ هوشمندِ خدا بودم؟؟!!

    شاید بخاطر شاد بودنم ، مسخره شوم و از جانبِ انسانهایی که درگیر روزمرگی ها شده اند و نسبت به این حقیقت غافلند ، دیوانه خطاب شوم ولی اشکالی ندارد و نسبت به این طعنه زدن ها و مسخره کردن ها ، راه و رسمِ صبر را سرلوحهِ کارم قرار میدهم…

    (وَلِرَبِّکَ فَٱصۡبِرۡ)

    و بخاطر پروردگارت صبر پیشه کن

    [سوره المدثر 7]

    مسلما وقتی من شادی را سرلوحه کارم قرار دهم عده با حالت تعجب بگویند که بابا این چی مصرف میکنه که بی خبر از قیمت خیار سبزی است که نسبت به دیروز 100 تومان افزایش داشته و از کیلویی 11.000 تومان به  11.100 تومان رسیده؟؟!!

    مسلما لبخندزدن هایِ من تعجبِ عده ای را برمی انگیزد که بابا قراره اسرائیل حمله کنه و جنگ بشه و به خاک سیاه بنشینیم ، تو چرا آرومی و لبخند میزنی؟؟!! چه موادی مصرف میکنی؟؟!! بگو ما هم مصرف کنیم…

    چی باید گفت؟؟؟!!

    حقیقت این است که ما هم مواد میزنیم ، منتها جنسِ موادِ مصرفی ما فرق میکنه ، موادی از جنسِ…

    …وَسَقَاهُمۡ رَبُّهُمۡ شَرَابࣰا طَهُورًا

    … و پرودگارشان به آنان شرابی پاک کننده داد…

    [سوره اﻹنسان ٢١]

    خاصیتِ شراب و مشروب ، مست کنندگی و‌ پوشانندگی است به گونه ای که انسان را غافل میکند نسبت به مشکلاتش…

    مثلا یوسف نبی شرابی از جنس زیبایی به زنان مصر داد به گونه ای که آنها دستانشان را بریدند و اصلا متوجه این امر نشدند و یک آخ هم نگفتند و همگی با ندای “حَـٰشَ لِلَّهِ مَا هَـٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَـٰذَاۤ إِلَّا مَلَکࣱ کَرِیم” غرقِ در وجودِ یوسف شدند و…

    حال سوال این است که آیا شرابی هست که اثر آن نَپَرد و دائمی باشد؟؟!!

    جواب ، بله است و چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است…

    شرابی طاهر و پاک کننده از جنسِ خودِ خودِ خودِ خداوند به عنوانِ مهمترین داشته زندگیمان که هیچ گاه دغدغه از دست دادنش را نداریم تا بشوید ذهن و قلب ما را از هر ناپاکی و ما را به درجه اخلاصی برساند که رهایِ رهایِ رها باشیم نسبت به رنج ها و مشکلات….

    شرابی طاهر و شفابخش از جنس خداوندی که‌ همیشه و هر لحظه ، قابلِ دسترس است و هیچ گاه ترسِ نداشتنش را نداریم تا دردِ خُماری را بچشیم ، زیرا که‌ او “أَقۡرَبُ إِلَیۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِید” است

    شرابی پاک کننده از جنسِ “غَفُورࣱ رَّحِیم” بودنش تا هیچ گاه در مواجه با مساله افزایش قیمت خیارسبز از کیلویی 10 هزار تومان به 11 هزارتومان ، غم و ترس را به خود را ندهیم… ، به تعبیر مولانا…

    ای   زِ   غم مُرده  که  دست  از  نان  تهیست

    چون غَفورست و رحیم ، این ترس چیست؟

    شرابی طاهر از جنسِ خدایِ فراوانی تا در هنگامِ کشیدن کارت در هنگامِ خرید ، اندیشه کمبود به ذهن ما خطور نکند که بابا حالا کمتر خرج کن و ذخیره کن برای روز مبادا… ، به تعبیر مولانا…

    بخور آن را که رسیدت ، مَهِل از بهر ذخیره

    که تو بر جُویِ روانی ، چُو بِخُوردی دگر آید

    شرابی ناب و شادی بخش از جنسِ خدایی که بادیگارد قدرتمند من است تا در برابر شنیدن اخبار جنگ و ویروس ، شادِ شادِ شاد باشم و بدانم که من در پناه او هستم و از جانب او امان نامه دارم… ، به تعبیر مولانا…

    چو خدا بُوَد پناهت ، چه خطر بُوَد زِ راهت

    به  فَلک  رَسَد  کُلاهت  که  سَرِ همه سَرانی

    شرابی از جنسِ…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    پس احساس شادی سر لوحه من باید شود تا طعم زیبای سپاسگزاری حقیقی را بچشم….

    شاد بودن به خدایی که هیچ گاه دغدغه از دست دادنش را ندارم…

    شاد بودن‌ به جیبِ خدایی که‌ نامحدود است…

    پس احساس شاد بودن را تمرین میکنم و با احساس شادی خواسته خود را طلب میکنم…

    عهه ، با احساس شادی خواسته خود را طلب میکنم؟؟؟!!! یعنی چی؟؟؟!!!

    خب چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است…

    کافیست پدری را تصور کنم که به پسرش میگوید که هر وقت پول نیاز داشتی عدد بگو و شماره کارت به من بده تا برایت واریز کنم…

    خب در اینجا پسر چگونه از پدر طلب میکند؟؟!! آیا با گریه طلب میکند که بابایی میشه یه 22 هزارتومان به حسابم واریز‌ کنی تا بروم دو کیلو خیار سبز به ارزش هر کیلو 11 هزارتومان بخرم؟؟؟!!!

    نه نه نه ، آن پسر شماره کارتش را به همراه مبلغی که میخواهد ، برای بابایش میفرستد و خیالش جمعِ جمعِ جمع است که تا دقایقی دیگر مبلغِ مربوطه به حسابش مینشیند و طبیعتا خودش را آماده دریافت میکند و با آن پولی که قرار است به حسابش بیاید برنامه هم میریزد که فلان جا آن را خرج میکنم و…

    این فقط یک مثال بود تا زیباتر قانون احساسِ شادی(شکرگزاری) پیش از رسیدن را خواسته را در برابر خدایی که فرمانراوای کیهان است رعایت کنیم…

    این یک قانونِ بدونِ تغییرِ خداوند است که…

    قانونِ احساسِ شادیِ(شکرگزاری) پیش از رسیدن به خواسته و به تعبیری دیگر همان قانون تجسّم خلّاق

    این قانون ، قانونی است که حاکم بر این عالم است و همچون پرینتری چند بُعدی است که احساسات ما را دریافت میکند و در قالب اتفاق چاپ میکند و به ما تحویل میدهد ولی‌ ما از آن غافلیم و د‌ر جهت مواردِ منفی از قبیلِ تحلیلِ افزایشِ قیمتِ خیارسبز از کیلویی 10 هزارتومان به 11 هزارتومان ، استفاده میکنیم…

    ولی خب ان شاءالله در لحظه مرگی که از هیچ کس پوشیده نخواهد بود ، محدوده فرکانسی چشم و گوشمان فراتر میرود و میتوانیم این حقیقت و حقائقی دیگر را درک کنیم که چه عظمتی داشتیم و نسبت به آن غافل بودیم ولی دیگر در آن زمان ، پشیمانی سودی ندارد که ندارد…

    (لَّقَدۡ کُنتَ فِی غَفۡلَهࣲ مِّنۡ هَـٰذَا فَکَشَفۡنَا عَنکَ غِطَاۤءَکَ فَبَصَرُکَ ٱلۡیَوۡمَ حَدِیدࣱ)

    به او گفته میشود که تو در‌ مدتِ عمرِ دنیایِ خویش ؛ غافل از این امر بودی ، حال اینک پرده از برابر‌ِ دیدگانت برداشته ایم‌ و امروز چشمانت تیزبین است.

    [سوره ق 22]

    پس باید توجه خود را بیشتر به این قانون معطوف کنم و هر لحظه خود را مخاطب این سوال قرار دهم که…

    اکنون من در حال ارسال چه تصویری به پرینتر این عالم هستم؟؟؟!!!

    آری ، اوست خدایی که دستور داده که از من بخواهید ، همانند همان مثال پدری که به پسرش میگوید هر موقع نیاز داشتی ، عدد بگو تا برایت واریز‌ کنم…

    …وَسۡـَٔلُوا۟ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِه…

    …و از فضل خداوند درخواست کنید…

    [سوره النساء ٣٢]

    حال در اینجا یکی از بندگانِ صالح خداوند با استناد به همین‌ آیه ، چقدر زیبا در مناجاتش با خدا این مساله را مطرح میکند که…

    وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتِکَ یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّهَ

    ای آقای من، در شأن تو این نیست که دستور به درخواست دهی و از بخشش خودداری کنی

    [حضرت سجاد علیه السلام ، دعای ابوحمزه ثمالی]

    عهه ، خدایا گفتی که از من بخواهید و الان من خواستم پس چرا نمیدی؟! شاید در این لحظه ترمز زبان عمل نکند و چنین واژه ای در برابر پادشاه عالم استفاده شود که…

    ببخشید خدایا ، ما رو مسخره کردیا ، گفتی بخواهید تا به شما عطا کنم ولی ما خواستیم و ندادیا… ، از ما‌ گفتن بود…

    گویا که خدا هم میگوید که…

    من تو رو مسخره نکردما ، این خودت هستی که خودت را به مسخره گرفتی و در برابر دعوتِ من به مسیر قوانینم که عین خوشبختی است جدیِ جدیِ جدی نیستی و یک روز کار میکنی و ده روز میری توی حاشیه و دوباره…

    وَإِذَا نَادَیۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰهِ ٱتَّخَذُوهَا هُزُوࣰا وَلَعِبࣰاۚ ذَ ٰ⁠لِکَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمࣱ لَّا یَعۡقِلُونَ

    و هنگامی که به مسیر توجه و رویکرد به الله فراخوانده میشوند ، آن را به شوخی و بازی میگیرند و این بخاطر آن است که آنها قومی هستند که اندیشه خود را بکار نمیگیرند

    [سوره المائده 58]

    گویا که خدا هم از زبان مولانا دلیل این مسدود شدن و فلج شدن زندگی‌ مرا میگوید که عزیزم تو پیوسته کار نمیکنی و شوخی گرفتی این امر را…

    زان مُزدِ کار می‌نَرَسد  مَر تو را که هیچ

    پیوسته نیستی تو در این کار ، گَه گَهی

    گویا مشکل در همان عدم ایمان‌ به عالم غیب است…

    باید بروی ایمان خود کار کنم…

    باید به درمانگاه الله یکتا بروم و فیزیوتراپی شوم تا این عضلات ایمانِ فراموش شدهِ من احیا شود…

    گویا که خدا میگوید…

    تو نسبت به سفارشِ غذایی که از طریق اینترنت ثبت میکنی و قرار است تا دقائقی دیگر بدست برسد  ، احساسِ شادی و اطمینانِ پیش از رسیدن‌ِ آن را داری و سفره ات را پهن میکنی و منتظر زنگ خانه‌ات هستی تا پیک موتوریِ رستوران بیاید و… ؛ حال آیا نسبت به سیستمِ کائناتِ هوشمندی که من مدیر و مدبر آن هستم و “مِثۡقَالَ ذَرَّهࣲ” را به حساب می آورد ، چنین احساسی را داری؟؟!!

    …وَمَا یَعۡزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثۡقَالِ ذَرَّهࣲ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَاۤءِ وَلَاۤ أَصۡغَرَ مِن ذَ ٰ⁠لِکَ وَلَاۤ أَکۡبَرَ إِلَّا فِی کِتَـٰبࣲ مُّبِینٍ

    …و نه چیزی به وزن ذره ای در آسمان ها و زمین از دید پروردگارت پنهان میماند و نه به حجم کوچکتر یا بزرگتر از آن مگر اینگه در کتاب مبین ثبت و ضبط است

    [سوره یونس 61]

    همین دیگه…

    الهی شکر

    یا حق…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 182 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1268 روز

      سلام و درود خداوند بر آقا رضای گل

      امیدوارم هر کجا که هستی حال دلتون مثل همین کامنتتون الهی و عالی باشه.

      از کامنتت کلی استفاده کردم و لذت بردم از سبک نوشتنتون که مثل نویسندگان چیره دست رمان بود، از تلفیق آیات قرآن و اشعار ادبی و نثر شیوایی که معجون بی نظیری ساخته بود بنام «توحید». و مهمتر از همه اتصال به منبع اصلی هستی و فوران واژه ها در کلامتان که پررنگتر از هر چیز دیگری بود.

      استاد میگفتند بعضی از کامنت ها رو که میخونم هی میگم احسن؛ آفرین؛ چقدر خوب موضوع رو درک کرده یا چه مثال های عالی ای زده و من همون احساس استاد رو به شما داشتم و به افتخارتون از جام بلند میشم و یه دست مرتب به افتخارتون میزنم که اینقدر بی نظیرید.

      رضا جان من اگه روی ماهتون رو قبلا ندیده بودم نمیتونستم اینجور با کامنت هاتون ارتباط برقرار کنم. چون آدمها وقتی برای من واقعی میشن که بتونم ببینمشون .درسته پروفایلهای شما همشون زیبان و مثل سایر کمالاتتون؛ خط بسیار زیبائی هم دارید. اما امیدوارم بزودی بازهم چشمانم به صورت ماه وکامنت های زیبات نوررانی گردد. در پناه خداوند باشی رفیق و با آرزوی بهترینها و دیدارتان در زمان و مکان مناسب. یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      عباس حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1374 روز

      سلام آقا رضا

      مدت‌هاست کامنت‌های شما رو پیگیری میکنم

      بارها خواستم تشکر کنم ولی اجازه ای داده نمیشد بهم …

      باری نشده که کامنت شما رو مطالعه کنم و تحسین نکنم درک زیبای شمارو

      اینکه اینقدر زیبا آیات رو به هم وصل میکنید و توی این مسیر به من کمک میکنید

      باری نشده که کامنت شما رو بخونم و قلبم باز نشه …

      باری نشده که کامنت شما رو بخونم و اشکانم جاری نشه …

      باری نشده که کامنت شما رو بخونم و تحسین نکنم خدایی که هدایتم کرد به کامنت های شما

      جدیدا اسم شما رو که میبینم لبخندم باز میشه تا بناگوش

      میدونم قراره دوباره درکی عظیم داشته باشم از آیات قرآن

      از داستان رامسس دوم گرفته تا …

      طرز نوشتنتون فوق العادست

      طرز داستان سراییتون فوق العادست

      خودتون فوق العاده اید

      به قول استاد توی قدم 9 جلسه 4 حرف زیبایی زدند:

      ” این روزهایی که همه مردم معلولیت ذهنی دارند اگه این مسیر رو ادامه بدید خدا خیلی راحت شما رو جدا میکنه … ”

      دیروز داشتم فکر میکردم عباسمنش هم سال 88 توی ایران بود!

      رفتارش چطوری بود؟

      میگفت حتی نگاه نمیکردم به مردم

      به خدایی که میپرستمش قشم که حتی یک دونه فیلم نگاه نکردم این مدته ازین شرایط

      حتی یک دونه کانال رو چک نکردم خبرهارو بدونم

      حتی هفته پیش به هم دانشگاهیم گفتم ببین اگه جنگ بشه من خبر دار هم نمیشم!

      خلاصه که این شادی شما رو منم درک میکنم

      اصلا بنظرم اینجور موقع هاست که همه دارن جدا میشن از هم

      همونطور که چند سال پیش بخاطر اون بیماری همه گیر من جدا شدم از یه عده کثیری

      همونطور الان هم همین خواهد شد

      شکی ندارم بهمین دلیل که خوشحالم

      شکی ندارم به خدا واسه وعده هاش

      تجربش کردم همین پیارسال بود که همه ریخته بودن تو خیابونا و من اعراض کردم!

      واسه همینه الان سر کلاس استاد میگه نظرتون چیه آقای حیدری راجب وقایع منطقه؟

      میگم من نظری ندارم

      میگه علمت رو زیاد کن راجبش!

      توی ذهنم این میگذره مگه وقت دارم من؟

      منی که کتابی که خدا فرستاده رو حتی یک بار هم سرسری نخوندم بشینم کتاب راجب وقایع منطقه بخونم که علمم زیاد بشه؟ دقیقا که چی؟ برای چی؟ سودش کجاست؟

      سعادت دنیا و آخرت تو کتاب تاریخچه فلسطینه؟

      سعادت دنیا و آخرت توی ترسیدن ازینه که جنگ بشه بدبخت میشیم؟

      بابا من اگه جنگ هم بشه منتظرم دریارو واسم باز کنه!

      داستان قوم لوط جذابه

      خودتون استادید ماشالله

      حضرت ابراهیم میگه لوط اونجا زندگی میکنه میخاید عذاب بفرستید؟!؟!

      میگن نه بابا تر و خشک با هم نمیسوزن!

      توی قرآن هیچ وقت تر و خشک با هم نسوختن!

      من هم منتظر وعده خدام

      من وقتی دارم ایمانم رو نشون میدم حتی لحظه ای ناراحت نیستم پیگیر نیستم

      سرمو کردم تو برف!

      توقع دارم که خدا نتیجه بده بهم دیگه!

      چطوره که وقتی یه سفارش اینترنتی میدم منتظرم برسه!

      ولی ایمانی که دارم نشون میدم

      حال خوبم

      اینکه همه میریزن بیرون من میگیرم میخوابم میگم باباااا اگه قرار باشه بمیرم که ربطی به بقیه نداره

      اگرم قرار نباشه که بازم ربطی به بقیه نداره

      خدا خیر الحافظینه

      راستش ذهنم مقاومت میکنه میگه چی میگی به کسی که خودش سر و ته قرآنو حفظه

      ولی این دفعه وقتش بود که شمارو از ته قلبم تحسین کنم

      استعاره و طنزهاتون واقعا یجاهایی منو به خودم میاره …

      طنز تلخیه

      که ما توی دنیا به آدما اینقدر وابسته ایم ولی به خدا نه

      اگه بابامون پولدار باشه خوشحالیم ولی خدایی که صاحب همه چیز هست رو …

      خلاصه که دمتون گرم

      دوستون دارم

      به دلم افتاد یه سوال ازتون بپرسم

      اگه بخام قرآن مطالعه کردن رو شروع کنم

      چه پیشنهادی برام دارید؟

      چون یه کمالگرایی دارم که نه میدونم از کجا شروع کنم و خیلی هم اینگاری عجله دارم

      خلاصه که دوستون دارم فروان :)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
      • -
        رضا احمدی گفته:
        مدت عضویت: 1745 روز

        بسم الله الرحمن الرحیم

        سلام و درود بر عباس آقای نازنین و دوست داشتنی

        اول از همه سپاسگزارم بابت نگاه زیبایی که به نوشته های من دارید و دوم از همه تشکرِ فراوان میکنم از شما بابت متنِ زیبایی که در پاسخ به کامنت من نوشتید…

        در جوابِ سوالی که در انتهای کامنت خود از من پرسیدید باید این نکته بسیار زیبا و ساده را بگویم…

        یک نکته بسیار ساده و زیبا که برگرفته شده از کلام یک انسان الهی است که میتوان گفت که یک “قانون بسیار زیبا در کلاسِ درسِ الله یکتاست” و آن این است که…

        مَن عَمِلَ بِما یَعلَمُ عَلَّمَهُ الله ما لا یَعلَم

        هر که به آنچه که میداند عمل کند ، خداوند به او آنچه را که نمیداند ، می آموزد.  《امام باقر علیه السلام》

        در واقع وقتی که ما عمل را چاشنیِ دانسته های خود میکنیم ؛ در زمرمه آن گروه اندکی از شاکرانی قرار میگیریم که…

        …ٱعۡمَلُوۤا۟ ءَالَ دَاوُۥدَ شُکۡرࣰاۚ وَقَلِیلࣱ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ.

        ای خاندان داوود ، عملِ شاکرانه کنید که بندگان سپاسگزار من بسیار کمند.

        [سوره سبأ 13]

        عمل و عمل‌ و عمل و دیگر‌ هیچ

        وقتی که دانسته های من در عرصه عمل پیاده میشود ، در سیستمِ کائناتِ هوشمندِ خدا یک نوع سپاسگزاری محسوب میشود و طبق قانون “شکر نعمت ، نعمتت افزون کند” ؛ بر علمِ من افزوده میشود و…

        آری ، عمل گرایی قدرتی دارد که زبان از داشتن چنین قدرتی عاجز است و به همین جهت است که آموزه های استاد عباس منش نافذ و گیراست ، زیرا که دانسته های خود را وارد عرصه عمل کرده اند و نتیجه گرفته اند و با زبان نتایج سخن میگویند و دعوت میکنند به وادی خوشبختی…

        به همان منطقی که یک معلم از شاگردی که اهل عمل و بکارگیری آموزه های درسی او در زندگی اش است ، خوشش می آید و با نگاه ویژه ای به او نگاه میکند ؛ خدایی که معلم همه ماست هم…(واضحه دیگه)

        آری ، باید عمل را چاشنی علم خود کرد که اگر چنین نکنیم ، به تعبیر قرآن همچون الاغی میشویم که حمل کننده یک سری علوم است که هیچ درک و فهمی نسبت به آنها ندارد…

        مَثَلُ ٱلَّذِینَ حُمِّلُوا۟ ٱلتَّوۡرَاهَ ثُمَّ لَمۡ یَحۡمِلُوهَا کَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ یَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢا

        مثل کسانی که شناخت و عمل به تورات بر دوش آنان نهاده شد ولی از زیر بار آن شانه خالی کردند و به آن عمل نکردند ، همچون الاغی است که کتاب هایی روشنگر را حمل میکند

        [سوره الجمعه 5]

        همه این ها را ذکر‌ کردم تا یک یادآوری برای خودم‌ باشد و هم یک جوابی زیبا به سوال شما که…

        عمل کنید به آنچه که از قرآن متوجه میشوید تا خودِ خودِ خودِ خدا بیاموزد به شما آن معارفی از قرآن را که هم‌اکنون متوجه آن نمیشوید و وقتی که معارف جدیدی  را به شما آموخت مجددا آنها را در عرصه عمل پیاده کنید تا….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

        مسلما وقتی که شروع به مطالعه قرآن میکنیم یک‌سری از آیات آن را متوجه میشویم و  یک سری دیگر را متوجه نمیشویم

        و اینکه برخی از آیات آن را متوجه نمیشویم ، به این معناست که باید عمل کننده به آموزه های قابل فهم آن باشیم تا وارد کلاس بالاتری شویم تا درس هایی جدیدتر را بیاموزیم…

        مثلا من این آیه قرآن را متوجه نمیشوم که میگوید…

        (وَٱلۡمَلَکُ عَلَىٰۤ أَرۡجَاۤئهَا وَیَحۡمِلُ عَرۡشَ رَبِّکَ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَئذࣲ ثَمَـٰنِیَهࣱ) [سوره الحاقه ١٧]

        ولی این آیه قرآن را متوجه میشوم که میگوید…

        یَـٰۤأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ ٱجۡتَنِبُوا۟ کَثِیرࣰا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمࣱ وَلَا تَجَسَّسُوا۟ وَلَا یَغۡتَب بَّعۡضُکُم بَعۡضًا [سوره الحجرات 12]

        پس وظیفه من این است که عمل کننده به این آیه قرآن باشم و وقتی که با زبانِ عمل ؛ مراتب قدردانی خودم‌ را به پیشگاه خدا عرضه کردم ، به حکم وعده خدا مبنی بر “لَئن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡ” متوجه میشوم که درک من بالاتر رفته و خدا از طریق نشانه هایی با من سخن میگوید و آنچه را که در محدوده اگاهیِ من نبوده به من می آموزد…

        عهه ، یعنی خدا با همه ما سخن میگوید؟؟؟!!! مگر خدا فقط با پیامبران سخن نمیگفت؟؟؟؟!!!!

        جواب این است که خدا با همه ما سخن میگوید به شرط اینکه گیرنده های ما فعال باشد ، به تعبیر عطار نازنین…

        دوست یکدم نیست خاموش از سخن

        گوش   کو     تا     بشنود      آوازِ او؟

        پس‌باید این اندیشه نازیبا را که نتیجه اش محرومیت از شنیدن سخن الله یکتا شده است را از کالبد ذهنی خود shift+delete کنیم و بجایش این اندیشه زیبا را install کنیم که…

        آن انرژی منبع که ما فارسی زبانان نام آن را خدا نهاده ایم ، هر لحظه و هر ساعت در حال سخن گفتن با من است

        برای اینکه کمی بهتر این امر را درک کنیم که خدا با همه ما سخن میگوید کافیست کمی بیاندیشیم…

        کمی بیاندیشیم در داستان هابیل و قابیل که خدا از طریق یک کلاغ با قابیل سخن گفت که اینگونه برادرت را خاک کن.

        فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابࣰا یَبۡحَثُ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُرِیَهُۥ کَیۡفَ یُوَ ٰ⁠رِی سَوۡءَهَ أَخِیهِ… [سوره المائده ٣١]

        کمی بیاندیشیم در داستان نیوتون که خدا از طریق یک سیب با او سخن گفت و او را به سمت و سوی کشف قانونِ جاذبه سوق داد.

        کمی‌ بیاندیشیم در داستان ارشمیدس و اصلی که کشف کرد که هم اکنون با نام اصل ارشمیدس در علم فیزیک ثبت شده است  که خدا از طریق حالتِ آبی که در وان حمام ایجاد شد با او سخن گفت و اصلِ شناوری را به او الهام کرد تا زیر بنایی برای ساخت کشتی های غول پیکر باشد.

        کمی بیاندیشیم در سیستمِ تعلیقِ خودروهایِ شرکت مرسدس بنز که خدا از طریق بیولوژی گردن یک مرغ با مهندسان آن شرکت صحبت کرد که اینگونه بسازید و…(مسلما اگر در این مورد کمی در اینترنت تحقیق کنید به جاهای زیبا کشیده خواهید شد)

        شاید الان موقع این سوال زیبا باشد در برابر آن دسته ای که فکر میکنند که خدا با پیامبران سخن میگوید و…. ، حال آن سوال این است که…

        مگر قابیلی که مرتکب عمل قتل شده بود پیامبر بود؟؟!!!

        مگر ارشمیدس و نیوتون و مهندسان شرکت مرسدس بنز پیامبر بودند؟؟!!

        خب مسلما باید در اندیشه های خود تجدید نظر کنیم که پیامبران هم در ابتدا بشری بودند مثل همه ی مردم ولی یک‌سری اصول را انجام دادند و به جایگاهی والا رسیدند

        مگر خود حضرت محمد به میانِ مردم نمیرفت و فریاد “إِنَّمَاۤ أَنَا۠ بَشَرࣱ مِّثۡلُکُمۡ” سر نمیداد؟؟؟!!!

        قُلۡ إِنَّمَاۤ أَنَا۠ بَشَرࣱ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰۤ إِلَیَّ…

        ای محمد به آنها بگو که من بشری از جنس شما هستم و به من وحی میشود که…

        [سوره فصلت 6] ؛ [سوره الکهف 110]

        خب مساله خیلی خیلی خیلی واضح است و اگر به معنای واقعی کلمه درکش کنیم از شدت خوشحالی به رقص و سماع در‌ خواهیم آمد…

        کافیست کمی تفکر کنیم در این جمله که…

        فرمانروای کیهان در هر لحظه در‌حالِ راهنمایی و مشاوره دادن به من است

        خب اینها مثال هایی بود تا بفهمیم که چگونه خدا در هر لحظه در حال صحبت با ماست تا بهتر این مساله را درک کنیم و هر لحظه شاخک های خود را تیز کنیم و موجِ وجودی خود را بروی فرکانسِ الله تنظیم کنیم تا…. ، به قول شاعر…

        منُ و همصحبتی گلچهره و گلرُخ ، مُدام

        مسلما‌ اگر شما با این سبک و روش به سمت و سوی قرآن بروید و آن را مطالعه کنید و در معنای آن دقیق شوید به کدها و راز و رمزهایی از قرآن میرسید که شما را بی خواب و بی قرار میکند و این سخن را بر سر زبان شما می آورد که…

        واااای ، این چی بود که همیشه جلوی چشمم بود ولی نمیفهمیدم؟؟؟!!!

        امیدوارم که این مطلبی که در جوابِ عباس آقای حیدری نازنین نگارش کردم ، برای ایشان و هر کس که در جستجوی فهم و درک قرآن است مفید باشد و رایگان بودن آن منجر به این نشود که مغزِ ما آن را به قسمت بایگانی منتقل کند و برای اینکه آن را وارد عرصه عمل کند انرژی لازم را آزاد نکند و آن را در چهارچوب عمل نیاورد…

        و حُسنِ ختامی بر این نوشته ، این اندیشه زیبا که برخواسته از قرآن است ، تقدیم به عباس آقای حیدری نازنین و هر کس که دنبال کننده آموزه های قرآن است…

        وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ ٱللَّهُ إِلَّا وَحۡیًا أَوۡ مِن وَرَاۤىِٕ حِجَابٍ أَوۡ یُرۡسِلَ رَسُولࣰا فَیُوحِیَ بِإِذۡنِهِۦ مَا یَشَاۤءُ إِنَّهُۥ عَلِیٌّ حَکِیمࣱ

        برای هیچ بشری ممکن نیست که مخاطب خدا واقع شود مگر به گونه ی وحی یا از وراء حجابی یا فرستاده ای که خدا میفرستد که آنچه را که خدا میخواهد به اذن او برای او بگوید ، همانا او بسی بلند مرتبه و حکیم است

        [سوره الشورى 51]

        چقدر همین آیه قرآن معارفِ عمیق دارد به شرط تیز بودن شاخک های ما و فعال بودن گیرنده های ما…

        آری ‌، خدا سخن میگوید و به سه طریق سخنش را به ما میرساند…

        اولی همان‌ “وحی” است که مستقیمِ مستقیمِ مستقیم به بالا وصل هست که خوشا به حال آنانکه در مدار آن هستند

        دومی همان “مِن وَرَاۤىِٕ حِجَابٍ” است که شیوه آن اینگونه است که خدا از طریق حرکت یک پروانه و…با ما سخن‌میگوید یا از راه های دیگر مثل همان چیزهایی که به نیوتون و ارشمیدس و… آموخت

        و سومی هم از طریق یک “رسول” است به شرط اینکه ما‌ حواسمان جمع باشد و در مدار دریافت باشیم و دعوت خدا را در حجاب و پوشش رسولش پس نزنیم ، مثلا از طریق استاد عباس منش به وادی توحید دعوت میکند و..

        تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…

        باز هم سپاسگزارم عباس آقای نازنین بابت پیام سرشار از انرژی ای که برایم فرستادید…

        امیدوارم که بهترین جواب را به سوال شما داده باشم…

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 54 رای:
        • -
          حسین عبادی گفته:
          مدت عضویت: 1835 روز

          بنام خداونده بخشنده و مهربانم….

          سلام اقا رضا احمدی قشنگ قلب و پر از نور خدا…

          اقا رضااااااااااااااااااا

          برای هیچ بشری ممکن نیست که مخاطب خدا واقع شود مگر به گونه ی وحی یا از وراء حجابی یا فرستاده ای که خدا میفرستد که آنچه را که خدا میخواهد به اذن او برای او بگوید ، همانا او بسی بلند مرتبه و حکیم است…(شوری 51)

          چرا نمخوایم بپذیریم؟؟؟

          اقا رضا الان که دارم فکر میکنم میبینم همه اینها وحی و صحبت کردن خدا با ما.به جرعت برای همه ماها اتفاق افتاد اما چون پر از شرک هستیم هیچ وقت متوجه نمیشیم که اره خدا با ما حرف میزنه خدا هم به ما وحی مینکه….

          چون مشرک هستیم و همیشه قدرت رو دادیم به غیر از خداوند و بخاطر همینم هست هیچ وقت این موهبت الهی رو درک نکردیم…چون قدرت رو دادیم بغیر خدا و فکر میکنیم اونه که…..اون ادم میاد به ما یه ایه میگه میگم اون گفته نمیدونیم که اینو خدا فرستاد..

          یک کاریرو انجام میدیم نمیدونیم خدا این راه رو پیش روم گذاشت و میگم نه خودممممممم مننن…

          و خیلی چیزهای دیگه که خدا بهمون وحی میکنه و میگیم …

          الله الله الله…

          ممنونم ازت اقا رضا .

          سپاس گزارم اقا رضا که این همه اگاهی ناب الهی رو در اختیار ما میزاری دمت گرممم رفیق خدا و رفیق من دوستت دارم همیشه در پناه رب باشی…

          اقا رضا مرسی که این بهم یاد دادی….

          اولی همان‌ “وحی” است که مستقیمِ مستقیمِ مستقیم به بالا وصل هست که خوشا به حال آنانکه در مدار آن هستند

          دومی همان “مِن وَرَاۤىِٕ حِجَابٍ” است که شیوه آن اینگونه است که خدا از طریق حرکت یک پروانه و…با ما سخن‌میگوید یا از راه های دیگر مثل همان چیزهایی که به نیوتون و ارشمیدس و… آموخت

          و سومی هم از طریق یک “رسول” است به شرط اینکه ما‌ حواسمان جمع باشد و در مدار دریافت باشیم و دعوت خدا را در حجاب و پوشش رسولش پس نزنیم ، مثلا از طریق استاد عباس منش به وادی توحید دعوت میکند و..

          تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…

          الهی شکرت رب من

          الله الله الله…

          خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت برای این روز قشنگ و عالی که بهم هدیه دادی و دارم کیف میکنم از خوندن کامنتهای زیبا اقا رضاااااااااااااا

          رضااااااااااااااااااااااااا مرسی برای وجودت خداروشکر برای اینکه هستی و به دنیا اومدی…

          در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمند باشی…

          با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 960 روز

      به نام خداوندی که هر چه دارم ازاوست

      به بهههه بببه ببههه

      یادم نمیره اولین کامنتی که از شما خوندم اوایل عضویتم بود که با برادر خانم کوچکت درباره باور فراوانی حرف زدی چه مثالهای بی نظیزی و چه آگاهی نابی از شما گرفتم دمتگرررررم و الان امروز که اسمتو دیدم گفتمممم وای اینجا قراره به چه آگاهی نابی برسم که همین و از شما رضای عزیز انتظار داشتم بی نظیر مثل همیشه.

      سلام و صد سلااااام بر شما آقا رضای گل گلاب دوست توحیدی من، درود برتو

      درود خدا بر تو که چقد قلب آماده ای داری که همچین کلمات ناب داره بهت اعلام میشه تا مارو با حرفات ناک اوت کنی کم استاد ناک اوتمون کرد شما هم مضاعفش کردین دمتگرررررم

      این آگاهی از کجا بهت میرسه چقدددد نابه چقد گواراست کلمه به کلمه کامنتتونو با عشق خوردم و نوش جان کردم چه مثال هایی و چه آیاتی رو برام شکافتی نگاهم امروز به کتاب مقدسم جور دیگه شد پیدا کردن قانون در لابلای این آیات شریفه چقددد لذت بخشه اون دوتا فیلم مستندی که گفته بودین شهادت آب و قبلا در مدارش قرار گرفته بودم ولی الان بیشتر باید بهش فکر کنم که 70درصد وجود ما از آبه و گل و گیاه رو تازه زدم دیدم واااااای که در چه دنیایی هستیم و قرآن 1400سال پیش در اونوقت چیجوری رمزگشایی کرده ازاین جهان و دمتگرم که هم مثال از آیات شریفه اوردی هم از شعرای عارف و دانشمند ما واقعاااا ازت ممنونم که چطوری مسله شکرگزاری رو برام شکافتی واقعا که مولانای بزرگ گفته بود؛

      پنج حسی هست جز این پنج حس آن چو زر سرخ و این حسها چو مس‏

      اندر آن

      یعنی ما با اون پنج حسمون که شکل طلا رو داره باید دنیا رو ببینیم

      که مثال خیارسبز و آوردین و چقد با این مثالهای زیبا مفهوم قدردانی و سپاسگزار بودن برام خوب جا افتاد جل الخالق ای خدای من تو کی هستی چی هستی و من کی هستم و چی هستم

      چقد زیبا اشرف مخلوقات بودنمو به میان آوردی که جهان تحت تسخیر مته فقط باید مهندس ناظر خوبی باشم نباید با ناشی گری خود شبیه قارون بشم با اون همه قدرتش خوراک خاکها شد و به دل زمین فرو رفت ولی سلیمان مهندس ناظر عالی و زرنگی بود که تونست بر روی زمین پادشاهی کنه ودر ید قدرت او ..

      من که مخم هنگ کرده از کامنتات رضا جان لینک اون کامنت باورهای فراواتی رو اگه داری برام بفرست من عاشق تو و خدای درونت هستم و هر وقت اسم شمارو اینجا میبینم میگم آخ جووون اصلااا دلم نمیخواد کامنتت تموم بشه سیر نمیشم وقتی شما از خدا و مهربانی هایش مینویسن دمتگررررم منم میخوام خدا کمکم کته تا سپاسگزار واقعی او باشم.

      در ضمن کفتین شکرگزار نعمتهای باش که میخوای تو زندکیت داشته باشی این هم تجسم خلاقه هم راه نزدیک رسیدن به خواسته ها من این نوع شکرگزاری رو دوست دارم و هر ازگاهی تمرینشو انجام میدم واقعا اونجا که گفتین از مولانا مثال شعر زدین که کار ما تمرین نا دعای ما استمرار نداره برای همین نتیجه نمیده بعد اعتراض میکنیم چرا نمیشه امروزیاد گرفتم با توجه هر روزه به نعمتهایی که دارم و ندارم بابتش شکرگزاری کنم هم داشته هام بیشتر میشن بقول قران هم نداشته هام بزودی به داشته هایم اضافه میشن

      ممنونم از درس هایی که امروز بهم دادین ممنونم رضا جان انشالله دوباره بتونم در مدار شما و آگاهی های ناب شما قرار بگیرم ازت خیلی خیلی ممنونم

      و تحسینتون میکنم که چه قلم زیبایی داری احسن الله درود خدا بر تو باد دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        رضا احمدی گفته:
        مدت عضویت: 1745 روز

        بسم الله الرحمن الرحیم

        سلام و صد سلاااام بر آقا مجید پرانرژی و دوست داشتنی…

        من خیلی خیلی خیلی ممنونم از شما بابتِ این همه پیام هایی که در پاسخ به من نوشتید…

        و خیلی جالب است که همیشه از آن اولین کامنتی که از من خواندی یاد میکنی و الان هم لینک همان کامنت را از من درخواست کردی…

        خدمت شما ، این همان لینک کامنتی است که درخواست کردی…

        abasmanesh.com

        و چنانچه دوست داشته باشی میتوانی این کامنت را هم که در مورد باور فراوانی است بخوانی و…

        abasmanesh.com

        این لینک اخیر در مورد باور فراوانی است با نشانه نهنگ..

        حال از آنجایی که اسم نهنگ به میان آمد و از طرفی دیگر این روحیه زیبا در شما وجود دارد که اهل مستند دیدن هستید و این دو مستند ذکر شده در کامنتم را دیدید ، دوست دارم یک مستند زیبایِ دیگر‌ را به شما معرفی کنم تا بیننده آن باشید

        مستندی بنامِ “”تنهاترین نهنگ” که دیدنش خالی از لطف نیست…

        دیدن این مستند میتواند درک قانونِ “ارتعاش و هم فرکانسی” و به تعببری دیگر همان قانونِ “کبوتر با کبوتر ، باز با باز” را برای ما بصورتِ زیباتر قابل درک کند ، همان قانون زیبای…

        ٱلۡخَبِیثَـٰتُ لِلۡخَبِیثِینَ وَٱلۡخَبِیثُونَ لِلۡخَبِیثَـٰتِ وَٱلطَّیِّبَـٰتُ لِلطَّیِّبِینَ وَٱلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَـٰتِ

        [سوره النور 26]

        و به تعبیر مولانای عزیز…

        خوب خوبی را کند جذب این بدان

        طیبات  و  طیبین  بر   وی  بخوان‏

        دیدن این مستند میتواند ما را متوجه این امر در عرصه خود شناسی کند که از طریق انسان های اطرافم سفری به درون خودم داشته باشم تا خودم را زیباتر بشناسم به این صورت که…

        هم نشین شدن با انسان های فرکانس پایین مثل تحلیلگران افزایش قیمت خیارسبز از 10 هزارتومان به 11 هزارتومان ، نشان از فرکانس پایین من دارد که حکم یک هشدارِ کائناتی را به من دارد که باید خود را با محلول شوینده استغفار شست و شو دهم و..

        فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُوا۟ رَبَّکُمۡ إِنَّهُۥ کَانَ غَفَّارࣰا

        [سوره نوح ١٠]

        و هم نشین شدن با انسان های فرکانس بالا مثل هم نشینی با انسان هایی که جز زیبایی نمیبینند و نمیگویند ، نشان از فرکانس بالای من دارد که حکمِ یک یادآوریِ کائناتی را برای من دارد که باید با ذکرِ الحمدلله چنین فرکانسی را تثبیت کنم و…

        فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُوا۟ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَـٰلَمِینَ

        [سوره اﻷنعام 45]

        امیدوارم که خداوند توفیق عمل به آموخته هایمان را به من و شما بدهد

        مجددا سپاسگزارم از این حجمِ محبتی که در نوشته هایت به من داری…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
        • -
          مجید بختیارپور عمران گفته:
          مدت عضویت: 960 روز

          سلام و درود بر رضای عزیز و دوست داشتنی

          دوست خوبم نمیدونم با چه زبونی ازت بابت این لینک اولی که سیر نمیشم از خوندش ولی لینک دومی درباره باورفراواتی

          مرا برد منو کشت منو زد منو خورد خخخ بقول اون کلیپ دختر کوچولو

          رضای عزیزم من چی بگم از این دوتا لینک بی نظیرت و چی بگم درباره باور فراوانی نهنگ،

          اگه بدونی چه خدایی در من ساختی چه خدای قدرتمندی و چه عشق و علاقه عجیبی بعد از خوندن این کامنتت به خدایم پیدا کردم قابل توصیف نیست فقط اینو بهت بگم ذکرم تکرار جملات تاکیدی هر روزه ام شده،

          لاحول ولا قوه الابالله العلی والعظیم الحمدالله

          ذکرم شده خدایا قدرت اول و آخرم تویی این باورهای محدود کننده ای که پولو خفه کرده تو زندگیمو ازم دور کن تا بی وقفه هرآنچه میخواهم دریافت کنم فهمیدم من مولد ثروت هستم فقط خودم جلوی راه ثروت با دستان خودم گرفتم

          رضای عزیز دربرابر این کامنتای شما فکر کنم زیباترین کلام به احترام شما سکوووووت میکنم و چیزی نمیگم چون واقعا کلماتی ندارم بگم چه وصفی میشه کرد آنچه را که بی وصف هست نامبروانی فقط بدون تو بیشتر از قبل منو عاشق خودمو خدایم کردی یک حس عحیبی پیدا کردم بعد خوندن کامنت باورفراوانی خدا بهت خیر بده خیر ببینی دلم نمیخواد حرف زدن با شمارو تموم کنم خداروشکررررر میکنم که با شما هم مدارم با استاد باعشقم هم مدارم و ممنونم که منو بردی تو فایل کمبود ووباور نکن حتی اگه هاوکینگ گفته باشه از اونجا قبلا رد شدم ولی توجه زیاد نکردم ولی الان که باشما رفتم اونجا گشت زدم گفتم واااااای اینجا چه خبره این فایل و کامنتاش خودش تنها بزای ساختن باورهای فراوانی کافی هستن و قصد کردم فعلا اینجا چترمو بندازم بعد دوره گام به گام اینجا خیمه بزنم بازم ممنونمممممم رضای عزیز و دوست داشتنی

          سپااااااااس گزارم حتمااااا از موفقیتهایم برات مینویسم

          شادو خرم باشین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد گفته:
      مدت عضویت: 2070 روز

      سلام به داداش گُلم اقا رضا جان احمدی

      داداشم باهامون چه کارا که نمیکنی با این کامنتای خوشگلت

      از بُعد زمانی و مکانی جدامون میکنی و میبری به یه عالم دیگه

      عالمی که خیاری نیست….

      ببخشید منظورم خیالی بود

      یه عالمی که درک و توصیفش سخته

      اعتراف میکنم خوندن کامنت هات، پتک محکمیه به باورای غلط ذهنمون

      باورایی که ریشه اونا غروره، ریشه اونا کمبوده، باورایی که ریشه توی خود ناباوری و خداناباوری داره، ریشه توی درست نشناختن خدا

      در هر صورت همیشه از خواندن کامنت هات لذت میبرم و با خوندنشون احساس شادی و آرامشو به خودم هدیه میدم

      و به باورای زیبای توحیدی میرسم

      به احساس زیبای سپاسگزاری

      به احساس زیبای شادی

      به باور قدرتمند فراوانی

      و در کل به خدای بخشنده و وهاب میرسم، خدایی که دائم داره ما رو هدایت میکنه به سمت زیبایی‌ها و فراوانی‌ها

      فقط میگه بنده خوبم، منم منم نکن و روی خودت حساب نکن

      مثل یه بچه حرف گوش کن باش، که موقع گرسنگی میاد کنار والدینش میشینه دهنش رو باز میکنه تا لقمه غذا دهنش بذارن، اون جوری تو هم بیا روی دوش من بشین تا خودم هدایتت کنم به سمت زیبایی‌ها، به سمت نعمت ها، به سمت رحمت های بی نهایت خودم

      در هر صورت داداش گُلمی

      از اینکه ما رو با خودت میبری به سرزمین خیال های سبز و کلی چیزای جدید کشف نشده بهمون نشون میدی سپاسگزارم

      ایشالا که همیشه پر روزی و پر ثروت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
      مدت عضویت: 402 روز

      سلام و درود بی پایان به اهالی بهشت

      استاد عباسمنش عزیزم اگه من بجای شما بودم تا صبح از شوق گریه میکردم که بابااا الله یکتا، چه بر زبان من آوردی که این چنین شاگردانم رو به رقص در میدان دراوردم

      بابا ایول بابا دمت گرم

      هرچی میخونم سیر نمیشم

      نتونستم طاقت بیارم تا خوندن یا به قولی نوشیدن این شراب پاک و تموم کنم

      ادب حکم میکنه که تشکر و قدردانی بی نهایت خودم رو اعلام کنم

      استاد عباس منش عزیزم تحسینتون میکنم که با تقواتون به چنین جایگاهی رسیدین که همچین شاگردانی مثل استاد رضا احمدی عزیز و سایر دوستانی که تعداد زیادی هستن داشته باشید.

      استاد احمدی عزیزم این کامنت رو ستاره دار کردم توی سیستمم که همیشه جلوی چشمم باشه .

      چرا که کلللل درس های استاد رو توی این کامنت جمع کردید، با نثری شیرین چون عسل..

      ————————————————————-

      معبود یکتای من، به اندازه عظمتت سپاسگزارم که به من حقیر اجازه دادی در این مدار قرار بگیرم.

      خدایا قلبم رو پذیرای اگاهی هایی از جنس نور کن

      ⁑ گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

      کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست

      یک دست جام باده و یک دست جعد یار

      رقصی چنین میانهء میدانم آرزوست ⁑

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مرضیه لری پور گفته:
      مدت عضویت: 1792 روز

      سلام و عرض ادب

      برادرجان چی نوشته بودی؟کلمات از مغز قطعا بر صفحه کلید جاری نشده بودند و قلب بود که می نوشت. آقا مست اگاهی ها شدم

      چطور می توانم از عهده شکر رب العالمین برای حضور در این سایت، اساتیدش و شاگردان مکتب این اساتید که خود استادی برجسته اند، برآیم…

      برادر بزرگوار سربلند باشید در این دنیا و همه عوالم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      وحید گفته:
      مدت عضویت: 1929 روز

      سلام اقا رضا عزیز ؛ امیدوارم که همیشه شادو سلامت باشی.

      میخواستم از کامنت فوق العاده ارزشمندت تشکر و قدر دانی کنم ؛ چقدر لذت بردم از این کامنت ارزشمندی که گذاشتید و همین امروز دوبار کامل خوندمش و الانم میخوام کپی کنم توی نت خودم داشته باشمش و همیشه و همیشه بخونم و یاداوری بشه واسم.

      بسیار تشکر و سپاسگزارم بابت وقت و انرژی که گذاشتید واسه این کامنت کاملا مفصل و عالی . وخصوصا اینکه همه رو با ذکر مثال و آیات و شعر ها بیان میکردید ؛ اینجوری انگاری همش مهر تایید میخورد به این جملات.

      واقعا استفاده کردم و باز هم از شما سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مینا کاشی گفته:
      مدت عضویت: 1262 روز

      سلام به آقای احمدی

      باید ازتون سپاسگزاری میکردم . اینقدر که نوشته های شما عمیقه اینقدر در هر کامنت شما درس هست که همیشه آنها را مینویسم تا داشته باشم. الان که به لطف استاد و سایت ، امکان داشتن کامنت را در جایی دیگر دارم تا هر وقت خواستم برم و دوباره بخونم.

      آقای احمدی ممنون از تک تک کامنت هاتون و شاید کلام برای تشکر از اونها کم باشه.

      ولی بدونید با نوشتن هاتون خیلی خیلی به ما کمک میکنید . آیه های قرآن را با شعرهایی از مولانا تلفیق میکنید و مثال هایی میزنید طنزگونه و حتی رفرنس هایی که سفارش دیدن میکنید و سفارش خوندن میکنید هر کدوم دنیایی را به سوی ما باز میکنه.

      من تمام دیروز را مشغول خوندن کامنت های شما بودم و جالبه امروز هم ادامه دادم . با اینکه در برنامه زندگی پس از زندگی رفتارهای گیاهان را دیده بودم دوباره رفتم به دستور شما سرچ کردم دیدم . و دوباره مستند شعور آب را دیدم.

      انگار تکرار و یادآوری اونها امروز برایم لازم بوده که من بهش برخوردم.

      خواستم فقط با این کامنت تشکر کوچکی از شما انجام‌ بدم تا بدونید اگر حتی جوابی برای کامنت شما نمیاد بخاطر اینه که خیلی خیلی کامنتهای شما عمیقه و درس داره. و ساعت ها باید زمان گذاشته بشه تا بتونیم درک کنیم و خیلی اوقات سپاسگزاری از دستمون در میره.

      ولی این را بدونید که کامنتهای شما بسیار با ارزش هستند و حتما به این روش نوشتاری ادامه بدهید.

      حتی یک نفر مثل من دوباره بره شعور آب را ببینه و یه درک کوچولو ازش بکنه یا با تمام آیاتی که مثال آوردید در مورد کانون توجه من بتونم ایمان و تقوا را با شادی مخلوط کنم و حتی شده یک روز این را به مغزم دستور بدم ، شما رسالت نوشتنتون را انجام داده اید.

      سپاسگزارم از استاد عزیز بخاطر این فایل های گران بها. و سپاسگزارم از استاد بخاطر این بستری که فراهم کردند تا همه آزادانه کامنت بزارن و اطلاعاتشون را رد و بدل کنند و تمام کسانی که برای این سایت زحمت میکشند خانم شایسته و تمام همکارانشون در سایت.

      و دوباره از شما بخاطر تمام کامنت هاتون در سایت سپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      اکرم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 687 روز

      سلام برادر نورانی وارزشمندم

      سپاسگزاروجودارزشمندتان هستم برای این همه درک زیباازقران چقدرخوب می نویسین چقدرخوب دریافت میکنین ،چقدرساده ورون کلمات روجاری میکنین

      هربارکامنتی ازشمامیخونم مات و مبهوت آگاهی هاتون میشم که دریافت میکنین ومیگم بهترازاین دیگه نمیشه درک کردوفهمیدولی شماهربارشگفت زده میکنین ماروبانوشته هاتون که وصلین به اصلتون

      خداوندیارونگهدارتون باشه که این همه آگاهی روبامابه اشتراک میزارین

      کجا میشه این گنجینه هاروپیداکرد

      توچه کتابی میشه خونداین همه آگاهی ناب رو

      وسپاسگزاراستادعزیزمون هستم برای این محمل نورانی که درست کردن که این چنین کامنتی توسایتشون میزارین که ساعت هاغرق شوق و ذوق ولذت میشیم وسیرنمیشیم ازطولانی بودنش وحتی دلمون نمیخاد که تموم بشه اون قدر که شیرین ولذت بخشه

      ازخدامیخام همیشه وهرلحظه دراحساس خوب باشین همراه شادی وصف ناپذیروبنویسین برای ما که قندوشکرازکلامتون می‌ریزه

      خداوندیارونگهداتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      علی قاضی گفته:
      مدت عضویت: 1256 روز

      سلام به آقای رضا احمدی عزیز ،

      امیدوارم هر جا هستی شاد شاد شاد باشی ، چقدر از دیدن اسم شما در ایمیل هام شاد میشم ، چقدر آگاهای های شما ناب و درجه یک است ، چقدر دید گاه شما تحسین برانگیز است.

      وقتی از آیه های قران میگید قلبم رو باز می کنه وقتی از نگاه مولانا و حافظ و دیگران به قوانین نگاه میکنید و ابیات آنها در کامنت خود میارید شگفت زده میشم و درکم از قوانین بیشتر میشه سپاسگزاری از شما به زبان و کامنت امکان نداره .

      با اجازتون کامنت شما رو با صدای خودم ضبط می کنم وبارها و بارها گوش میکنم .

      از خداوند لایتناهی سپاسگزارم که هدایتم کرد به این سایت بی نظیر که از ظلمت گمراهی به نور و آرامش هدایت شدم و درکنار استادی عزیز و بزگوار و شما دوستان ناب قرار گرفتم .

      همیشه در پناه خداوند تندرست ، شاد و ثروتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1727 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام ب شما آقای احمدی عزیز بسیارر بسیارر سپاسگزارم بخاطر کامنت پراز آگاهی ک نوشتین برامون و باعشق کلی زمان گذاشتین و این بارش آگاهی و ب نگارش درآوردین

      خیییلی تحسینتون کردم

      خیییلی تحت تاثیر قرار گرفتم

      خیییلی سوپراییزشدم

      اصن انگار تازه متولد شدم

      چقد مثال های بجایی زدین

      چقد قشنگ بود هماهنگی شعرهای مولانای عزیزو آیات قرإن و مثال های زیباتون

      این نشون میده ک ب خدای درون قشنگتون وصلین

      میخواستم ازتون تشکر کنم از صمیم قلبم بخاطر حضور ارزشمندتون توی سایت

      خدا بهتون خیر دنیا وآخرتو بده ان شاالله

      ان شاالله ک بتونم این آگاهی ها رو درک کنم و در عمل ازش استفاده کنم

      خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخوام

      من روب راه راست هدایت کن راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی ن کسانی ک براونها غضب کردی و ن گمراهان

      ب خدای بزرگ میسپارمتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 556 روز

      سلام و درود بی پایان بر تو و قلم ارزشمندت

      خیلی خیلی خیلی خوشحالم از دلشتن دوستانی مثل شما در کنار خودم و خدارو سپاسگذاری میکنم بابت این همه مهربانی و فهم که در قلب تو قرار داده است

      اونچه که تو نوشتی نه یک دیدگاه که یک کتاب پر از نور و راهگشاییست برای همه ما و همه کسانی که تشنه هدایتند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      آرزو کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 503 روز

      سلاااااااام سلاااااااام

      آقای احمدی من نمیدونم شما وقتی این کامنت رو نوشتین تو کدوم مدار توحیدی داشتین سیر میکردین

      وااای چه آگاهی نابی،خیر کثیر دنیا و آخرت رو براتون آرزومندم

      من مثل شما بلد نیستم بنویسم

      اما از عمق وجود شاکر خداوند همون خدایی که صبح ازش خواستم امروز من رو در جهت هدفم که رسیدن به ثروت آسونه هدایت کنه ببین برام چیکار کرد خدا کار نمیکنه

      خدا شاهکار میکنه

      وااای اونقدر احساسم خوب شد دلم میخواد فریاد بکشم عینه دیونه ها تو کامنت شما بعضی جاها گریه کردم بعضی خندیدم و واااای که چقدر حالم خوب

      چقدر منطق ذهنم پذیرفتش

      اصلا محشر بود این کامنت ،این کامنت خود خدا بود

      بی نهایت ازتون سپاسگزارم

      خدایا من رو دوباره در مدار خوندن همین کامنت قرار بده مطمئنم استاد تو خوندن این کامنت هزاران آفرین گفته به شما

      ماشاالله به شما ماشاالله

      در حصار امن الهی باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      سلام آقا رضای عزیز

      من در مورد ریشه وهب و صفت وهابیت خداوند داشتم یه تحقیق مختصری انجام میدادم این نکات رو درک کردم و توی بخش نظرات جلسه 9 و 10 دوره بسیار عالی راهنمای عملی دستیابی به رویاها برای استاد نوشتم

      که البته نمیدونم چقدر درست هستن

      خوشحال میشم از دانش و تجربیات گرانبهای شما هم بهره ببرم تا با ایمان بیشتر متوسل به وهابیت خداوند متعال بشم .

      &

      استاد جان سلام

      ( وَهَبَ و وهّاب) در قرآن کریم:

      کلمه ی وَهّاب در قرآن کریم 3 مرتبه به آن اشاره شده است:

      1- رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً , إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ. (سوره آل عمران آیه 8)

      2- قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی‌ وَ هَبْ لی‌ مُلْکاً لا یَنْبَغی‌ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدی. إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ. (سوره ص آیه 35)

      3- أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزیزِ الْوَهَّابِ. (سوره ص آیه 9)

      مورد شماره 1- ادامه ی همون آیه 7 آل عِمران هست در مورد راسخون فی العلم ( خردمندان و کسانی که تدبر میکنن در قرآن ) اونها میگن خدایا بعد از اینکه هدایتمون کردی قلبمون رو منحرف نکن و از رحمت خودت بر ما ببخش که تو وهّاب هستی

      پس مراقب باشیم که ما هم بعد از هدایت، از سر غرور و… گمراه نشیم

      یه جا هم میگه :

      ( وهبنا له إسحق و یعقوب )

      به ابراهیم (ع) اسحق و یعقوب را بخشیدیم ،

      کاربرد این واژه وهاب ، در مورد اعطاى یعقوب به ابراهیم(ع)، به خاطر این نکته است که ابراهیم(ع) از خداوند تنها درخواست فرزند کرده بود، نه نوه .

      ولى خداوند از روى تفضل و موهبت ویژه خود، به او نوه هم عطا کرد آن هم در زمان حیات ابراهیم ، که ابراهیم در زمان پیری هم فرزندش را دید ، هم نوه اش

      و این از وهابیت خداوند است

      که بیش از آن چیزی که ابراهیم خواست داد

      ( پس به ما هم میده )

      [[ البته تو پرانتز بگم من تفاوت فضل و وهابیت خداوند رو نفهمیدم،

      چرا ؟

      بخاطر مقایسه این داستان که به ابراهیم (ع) علاوه بر فرزند ، نوه هم داد و این کار رو به وهابیت خودش نسبت داد

      ولی

      در داستان ابلیس که رانده شد ، ابلیس به خدا گفت:

      من 6000 سال عبادت تو رو کردم ، پس پاداش اینهمه سال عبادت چی میشه؟ خدا به او اجازه داد که تا وقت معلوم هر کار دلش میخواد انجام بده (انسان رو گمراه کنه و…) بعد

      شیطان گفت :

      خب اینا که پاداش زحمتهای خودم بود ، از فضلت یه چی بهم بده

      و خدا هم از فضلش بهش این وعده رو داد که کاری میکنم وقتی تو ذهن بنده های من نجوا میکنی، نفهمن این نجوا از جانب تو بوده یا خودشون

      البته این داستانی هست که من قبلا از برخی اساتید حوزه و.‌‌… شنیده بودم

      ولی اگر صحت داشته باشه ، میگم فضل خدا هم یعنی یه چیزی بیشتر از اونی که ازش خواستیم ، وهابیت هم یعنی بیش از اونی که خواستیم میده، فرق این دوتا رو نمیفهمم !!!!!!! ]]

      و نکته دوم اینکه:

      اسماعیل هم فرزند ابراهیم بود

      چرا از اسماعیل که جد پیامبر خاتم و مهم تر از اسحاق هست نام نبرده ؟؟؟؟!!!!!

      خب.

      اسماعیل قبل از اسحاق بدنیا اومده

      میگن حدود 5 تا 13 سال قبل از اسحاق

      اما مادرش هاجر بود ، هاجر کنیز زیبا و جوان ابراهیم بود که به درخواست ساره ، همسر اول ابراهیم که نازا و پیر بود ، به عقد ابراهیم در آمد و از هاجر اسماعیل متولد شد ، همان فرزندی که به فرمان خداوند ، ابراهیم او و هاجر را در بیابان های مکه رها کرد و چشمه زمزم و مابقی ماجرا رقم خورد و بعد دستور ذبح و قربانی و مابقی داستان در مورد این پسر بود که خب به خاطر همین معجزات ظاهرا مهم تر از اسحاق هست (( چشمه زمزم، شهر مکه ، ذبیح الله شدن ابراهیم بوسیله فرمانبرداری بی چون و چرای اسماعیل، کمک در ساخت خانه کعبه ، و در نهایت جد حضرت محمد خاتم الانبیا ))

      ولی چرا خداوند در آیه 8 آل عمران بعد از کلمه وهبَ. فقط اسم اسحق رو آورده؟؟؟

      خب از اول بگیم ماجرا رو :

      ابراهیم بچه دار نمیشد تا حدود 100 سالگی که با ساره همسر اولش بود

      از خدا فرزند خواست

      خب

      با هاجر ازدواج کرد و اسماعیل بدنیا اومد

      بعد خدا وعده فرزند به ابراهیم داد ، ساره ی 90 ساله که زمان انتقال پیام خداوند پشت پرده بود ، بعد از شنیدن این وعده خدا خندید و گفت از من که عجوزه (پیر) شدم و نازا هستم؟؟؟

      و…‌

      خداوند میفرماید :

      وهبنا له إسحق و یعقوب

      حالا از یک زن پیر و نازا ، نه تنها فرزند (اسحق) به تو دادیم ، بلکه بیش از آنچه تو خواستی هبه کردیم ( بخشیدیم) یعنی حتی کاری کردیم نوه ات یعقوب رو هم ببینی

      حالا تقدم و تاَخُّر ماجرا رو دقیقا نمیدونم

      ولی

      مقصود گفتن این دو تا نکته بود که:

      اولا خدا از زن نازا و پیر و پیرمردی به سن ابراهیم به آنها فرزند داد

      دوما بیشتر از اون چیزی که ابراهیم خواست ، عطا کرد ، یعنی هم پسر ، هم نوه ش رو ابراهیم دید.

      بنابراین ، باید این باور رو در خودمون بسازیم که خدای وهاب ، چیزهای نشدنی و غیرممکن رو حتی بهتر و بیشتر از اونچه که ما ازش بخوایم بهمون میده ، واااای که اگه همین یک جمله رو باور کنم من چه تحولی در کل زندگی من ایجاد میشه .

      و در آخر یک مطلب دیگه هم که فکر میکنم اگر با همین ایمان انجام بشه (نه شبیه ذکر گفتن های بی ایمان رایج ) کن فیکون میکنه میگم که جایی نوشته بود :

      && وَهّاب” به معنای شخص بخشنده ای است که بدون انتظار به شخص محتاج کمک می کند.

      از معجزات این ذکر “شیخ برسی (ره)” فرمودند :

      اگر کسی در حالت سجده 14 مرتبه این نام خداوند را تکرار کند، ( ذکر یا وَهّاب را 14 مرتبه بگوید )خداوند او را از خلق بی نیاز می کند

      و اگر کسی در پایان شب دست های خود را به سمت آسمان بلند کند و 100 مرتبه این ذکر را تکرار کند ( یا وَهّاب)

      خداوند فقر را از او دور می کند و حاجتش مستجاب می شود.

      آمده است که هر که این ذکر را زیاد بگوید ، از احدی درخواست نمی کند مگر آنکه به او عطا شود

      و از پروردگار حاجتی نمی خواهد مگر آنکه به او عطا میکند.&&

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      هلن گفته:
      مدت عضویت: 3998 روز

      سلام برادر بزرگوارم

      همیشه کامنتاتون میخونم.

      تحسینتون میکنم.

      امروز که پروفایلتون دیدم خوشحال شدم.خیلی تو ذهنم میخواستم چهره توحیدی تون رو ببینم.

      واقعا قلم توانایی دارین.

      شما هم میتونید یه نویسنده معروف بشین.

      یا استاد موفقیتی معروف بشین.

      واقعا کارتون بینظیر و نوشته هاتون محشره.

      ساعتها باید بشینم و بارها بخونم و حلاجی کنم تا مطالبتون رو درک کنم.

      در پناه خدا باشین.

      منتظر موفقیتهای روز افزون تون هستم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      معصومه خالقی گفته:
      مدت عضویت: 2328 روز

      سلام و درود بر شما برادر باایمان

      خدارو هزاران بار شاکرم که در مدار خواندن دستنوشته شما و این غار حرایی که استاد عباسمنش عزیز برپا کرد قرار گرفتم

      اشک ریختم و خواندم ….رحمت خداوند بر دستان شما که اینقدر توحیدی مینویسین…خواندن این متن حدود دوساعت وقت میخواست ،آفرین برشما که این وقت گرانبها را صرف کردین و برای ما و خودتان نوشتین

      گریه کردم بر بی ایمانی خودم و اینکه چرا به شیطان اجازه وسوسه میدهم و قدرت و بخشندگی ربم را فراموش میکنم.

      برادر عزیز به شدت در این روزها به این حد از توحید نیاز داشتم.سپاس از شما و بهترینها را از خداوند برای شما آرزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مائده بابائی گفته:
      مدت عضویت: 1643 روز

      سلام و سلام و سلام به بنده نمونه و خاص خدای قشنگم

      مرسی مرسی ازتون

      چقدر لذت بردم همه چیز درست و حسابی شده با دلیل و منطق توضیح دادید

      به قول استاد واقعا حق گفت

      که کامنت های سایت از هزاران کتاب موفقیت با کیفیت تر و بسیار ماورایی

      چقدر خوبه که هدایت شدم

      و چقدر خوبه که خدای قشنگم باز بهم یادآوری کرد

      مائده اول و آخر شکر گزاری و شادی

      قشنگ ترین و آسون ترین راه حل

      دوست خوبم

      باز بنویس باز هدایت کن ما رو

      البته منم جزو اون دستم که در حین خوندن کامنت میرم تحقیق هم آیاتی که گفتید هم نمونه کلیپ هایی که معرفی کردید

      هزاران درود و احسنت و ثروت و عشق نثارتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      یه کامنت چند دقیقه قبل براتون گذاشتم گمش کردم که ویرایشش کنم

      اینجا میگم

      چقدر دلم میخواست رساله دکترای شما رو بخونم

      و چقدر بیشتر دلم میخواست جای اون شاگرد 《□》 باشم که فرمودید :

      این یک گفتگوی نمادینی است بین شاگرد با نماد《□》 و بین استاد با نماد《◇》

      و ساعتها و ساعتها از آگاهی های گهربار شما بهره ببرم

      ایکاش سایتی …کانالی… چیزی داشتید که می‌شد مثل سایت استاد عضوش بشیم .

      هرچند خوندن همین کامنتهای شما خودش کلی زمان میبره

      انشالله که همه مون هر روز و هر لحظه آگاهی های ناب تری کسب کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2003 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام به استاد نازنینم و همه عزیزانم

    پناه می برم به خدایی که همیشه در این نزدیکیست

    الهی شکرت برای اینکه منو در نهایت ناز و نوازش مادرم، در دامان پرمهرش به دنیا آوردی و پرورش دادی.

    الهی شکرت برای تمام عشقی که توی این نزدیک به 40 سال عمرم از مادرم دریافت کردم.

    الهی شکرت برای تمام تجربیات شیرینی که مادرم در زندگیش به دست آورد و در کنار پدرم آرامش داشت.

    الهی شکرت برای لبخندهاش و قوت قلبش.

    الهی شکرت برای صورت زیباش، موهای نرمش، چشمای درشتش، دستای مهربونش، فرهنگ و سواد بالاش، درک و فهم فوق العاده اش، قدرت ذهنش، قلب مهربونش، جسارت و شجاعتش، اینهمه سال دنبال رشد و پیشرفت بودنش، و برای مادر عالی بودنش….

    الهی شکر که من 40 سال نعمت مادر داشتن رو تجربه کردم.

    5 دقیقه پیش شنیدم که مادرم به 60 سال زندگی در این دنیا بسنده کرد و رفت….

    الهی شکر که چند روز پیش که ناراحت بود و گریه می کرد باهاش با آرامش حرف زدم و آرومش کردم.

    خدایا کمکم کن در این شرایط باز هم به قانون عمل کنم و از مسیر کمتر خارج بشم.

    عاشقتونم استاد که الگویی شدید برای این روزهای من و همه ما.

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 237 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1283 روز

      سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ

      سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ

      سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوحِ

      فرشته ی دلنشین من

      چنان در شوک فرو‌رفتم که خدا داند و خدا داند و خدا داند…

      اولین کلماتی که به زبانم جاری شد همانی بود که اول کامنتم نوشتم…

      از عمق جانم الله رو صدا زدم تا به کمک تو بیاد …به کمک تو و قلب تو و فرشته ی توی دلت …

      سعیده ی قشنگم

      آرام و آسوده باش که مادر در آغوش خداوند جا گرفت …

      وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

      وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

      وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

      الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

      صبرت به زیبایی صبر ایوب …

      قلبم در کنار توعه و چشم هام خیسه

      به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت رفیق

      از خدا برات نور میخوام و آرامش و‌صبر …

      و‌همین …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1283 روز

      سعیده

      سعیده

      سعیده

      دوباره برای تو مینویسم،این بار نه با حالت منگی،با یک شگفت زدگی…

      درود الله بر قلب صبورت

      درود الله بر ملکه ی توحیدی سایت

      میدونی چرا قلبم مدام می‌گفت بهت زنگ بزنم،تموم مدتی که داشتی حرف می‌زدی خدا می‌گفت ببین! ببین !

      به این میگن توحید ! به این میگن صبر! به این میگن ایمان!

      مگه داریم این حد از آرامش توحیدی؟

      مگه داریم این حد از ایمانی که عمل بیاره؟

      مگه داریم این حد از صبرو صلات؟

      چقدر من راه دارم تا به ایمانت برسم سعیده

      خدا به تو افتخار میکنه

      استاد بهت افتخار می‌کنه

      ما بهت افتخار میکنیم

      نور و عشق و رحمت و روشنی قلب ما کنار توعه

      چه وقت میمون و مبارکی من سعادت داشتم صداتو بشنوم،دقیقا زمانی که فرشته ای قراره از دل یک فرشته پا به زمین بزاره

      نمی‌دونم این کامنت کی به دستت میرسه ولی تو این حال و هوای بهشتی که داری مارو دعا کن رفیق

      بهشت برین الله نوش جانت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 63 رای:
    • -
      ابراهیم خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1366 روز

      سلام به خواهر مهربونم.

      از خدام میخوام روح مادر عزیزتون در رحمت رب العالمین باشه.

      من تجربه ی همچین موضوعی رو ندارم اما این اتفاق قطعا برای هر شخصی در جهان رخ میده.

      مادر شما در 60سال زندگی خودش کار خودش رو انجام داد و ماموریتش رو انجام داد خدا هم کاره خودش رو در حق مادرتون انجام داد

      اما شما!

      شما اخلاق منو میدونین ،در نهایت صداقت همیشه کامنت مینویسم نه برای ترحم نه از سر غرور،نه از سر انگیزه دادن

      اون چیری رو مینویسم که واقعیت داره!

      و در مورد شما میخوام واقعیت رو بنویسم!

      حضرت ابراهیم که خدا بهش میگه حنیف!

      به محمد میگه برو پیرو آیین ابراهیم باش میدونی چه درخواستی از خدا میکنه!؟

      میگه پیامبران را از نسل من قرار بده!

      میدونی یعنی چی!؟

      یعنی اون ابراهیمش،با این جایگاهش از خدا درخواست فرزند پاک،سالم و صالح میکنه!

      حالا شما همون فرزند پاک،سالم و صالح اون مادری هستین که شما رو به دنیا آورد!

      جدا از فوت مادرتون ،به خودتون افتخار کنید که جوری زندگی کردین،جوری بودین که مادرتون برای آروم شدن به شما زنگ زد و شما از خودتون راضی هستین و مادرتون هم از شما راضیه.

      شما بنده ی صالح و صبور خداوند هستین!

      همون بنده ای که خدا تو قرآن میگه

      آنان که چون به حادثه سخت و ناگواری دچار شوند گویند: ما به فرمان خدا آمده‌ایم و به سوی او رجوع خواهیم کرد.!

      تو دختر همون مادری!

      سعیده ی عزیزم اشک منم در اومد اما نه از ناراحتی!

      از این قلب آرومی که به خداوند گره زدی

      تو الگویی باش برای کسانی که در راه خدا صبر ندارن

      تو یادآور خدا باش برای ما

      از صمیم قلبم از خدا میخوام در قلبت حضور داشته باشه

      تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1079 روز

      سلام به سعیده جااانم

      عااااااااشقتم رفیق جانم

      بوس به روی ماهت

      خداروشکر هزاران بار شکر

      برای کنترل احساست

      برای کنترل ذهنت عزیزم

      برای توجهت به زیبایی ها

      و عمل کردن به قانون ..

      خدایا شکرت هزاران بار شکر

      درست لحظه ای که مادرت آسمانی میشه

      نوا جان عزیز هم داره پا به دنیا میذاره و

      وصدای ضربان قلبش

      از تو وویس پرانرژیت شنیدم

      صدای خنده هامون به نوا جان هم رسید

      خداروشکر هزاران بار شکر

      قطعا موقع خوندن کامنتم

      بدنیا اومده وبغلش کردی و روی ماهشو بعداز نه ماه

      انتظار دیدی

      نوش جونت این لحظه ی زیبا و پرنعمت

      پاداش ها وپلن های خدا انقدر دقیق از راه میرسه که نوا رو در آغوش پرمهرت میذاره تا آرامش درونیت بیشتر بشه

      تا بدونی چقدر خدا حواسش هست

      این تاریخ زیبا همیشه تو ذهنت با تولد نواجان

      به یادگار می مونه مهربونم .

      دلم میخواد تموم پاسخهای کامنتت

      فقط تبریک نواجان باشه وبس

      عااااااااشقتم قشنگ ترین مامان سعیده

      مبارررررک مون باشه

      وجود ارزشمندتون

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      اعظم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 1407 روز

      سلام سعیده ی عزیز

      چقدر آرامش خاصی توی کامنتتون بود!

      وقتی که برخلاف همیشه دیدم کم نوشتید و اومدم خوندم و دلیل کم نوشتتون رو فهمیدم و دلیل آرامشتون رو تحسین کردم!

      روح مادر بزرگوارتون قرین آرامش ابدی…

      کنترل ذهن قوی میخواد و میدونم بهترین نتیجه در پس این تقوا از سوی قدرت جهانیان برای شما خواهد بود.

      و چقدر مادرتون،دختر خوب و شایسته ای رو تحویل این جامعه داده که میشه الگویی برای همه!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      مرضيه ابراهيمي گفته:
      مدت عضویت: 2177 روز

      سلام دوست عزیزم

      روح مادرتون در آرامش

      من هم چهار ماه پیش برادرم رو به صورت ناگهانی از دست دادم،بعد از ده روز تونستم بهتر از روزهای اول ذهنمو کنترل کنم با آگاهی های ناب در این سایت که مثه یه اقیانوس بی انتهاست واقعا،استاد تووی جلسه ایی از دوره روانشناسی ثروت یک گفتن که کمک خداوند تضاد و بزرگ‌ترین تضاد برای هر آدمی از دست دادن عزیزش هست اون صحبت ها به من خیلی قدرت دادن،ایمانمو قوی تر کردن،الان چهار ماه گذشته از مرگ نزدیک ترین شخص زندگیم که برادرم بود،دقیقا خداوند دست گذاشت روی نقطه ضعف من و اینجوری به من تضاد داد چون میدونست هر کدوم از برادرهای دیگه ام بود من اونجوری تووی شوک نمیرفتم و برام اونقدر سخت نبود اما رابطه ی من با این برادرم منحصر به فرد بود و خداوند اینجوری به من تضاد داد،هیچکی نمیدونه چقدر حالم خوبه،ذهن مدام میخواد حالمو بد کنه تا میخوام از ته دل خوشی کنم برادرم رو یادم میاره اوایل واقعا خنده از رو لبم میرفت اما آروم آروم بهتر شد،و حالم بینظیره،یه جورایی حس میکنم با خودم به صلح رسیدم،خودمو دوست دارم،با احترام بیشتر با خودم رفتار میکنم،راحت‌تر به عزیزانم عشق میورزم،خلاصه بگم این تضاد باعث شد من قوی تر بشم،با ایمان تر،متوکل تر…

      از خداوند میخوام بهتون صبر بده،تحسینتون میکنم که اینقدر سریع داری سعی میکنی ذهنتو کنترل کنی و احساستو خوب نگه داری

      چیزی به نام مرگ وجود نداره،سفری از این زندگی به زندگی دیگه ست…

      خدایا شکرت برای این دوستانم برای این الگوهای ارزشمند که به ما نشون میده این داستان‌ها افسانه نیستن که حضرت ابراهیم میخواست بچه شو قربونی کنه،این داستان‌ها رو هم ما میتونیم تجربه کنیم تووی زندگی مون اگه ایمانمون ایمان ابراهیمی باشه…

      خدایا شکرت

      دوستون دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1790 روز

      سلام و درود بر شما با خواندن کامنتتون ی لحظه بدنم یخ کرد واقعا ایمان بسیار بالایی میخواد که انسان بتونه تو این مواقع بتونه ذهنش رو کنترل کنه و من چنین ایمانی رو تو وجود شما حس کردم اینجا ها مشخص میشه که انسان چقدر تغییر کرده به خودتون افتخار کنین قطعا هم خداوند به چنین بنده ای میباله که سر تعظیم در برابر قوانین بدون تغییرش خم می‌کنه و میپذیره روح مادر محترمتون شاد و یادشون گرامی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      محمد دِرخشان گفته:
      مدت عضویت: 1918 روز

      سلام سعیده جان

      تسلیت میگم بابت درگذشت مادر عزیزتون انشالله خداوند روحشون را قرین آرامش و جایگاهشون را در بهشت قرار بدهند

      ظهر امروز بود که داشتم کامنت فایل قبلیتون را میخوندم که گفته بودید چند روز دیگه قراره خداوند فرزندی بهتون بده و مادرتون که چقدر اسرار داشتن که بیان پیشتون و مراقبتون باشن شرایطی که داشتن و شما گفته بودید که امیدتون به خداست چقدر لذت بردم از کامنتتون

      خیلی تحسینتون میکنم که در این شرایط برامون کامنت نوشتید و این یعنی کنترل ذهن اونم کامنت فوق العاده زیبا که پر از ایمان بود و خصوصا این جمله زیباتون که منا تحت تاثیر قرار داد 5 دقیقه پیش شنیدم که مادرم به 60 سال زندگی در این دنیا بسنده کرد و رفت…. نوع پذیرش و نوع برداشت ما به اتفاقات معنا میبخشه واقعا عالی وصف کردید و از اون جالبتر اینکه محتوای این فایل استاد هم دقیقا در مورد نوع برداشت و توصیف موسی از شرایط خودش بود

      انشالله که فرزندتون صحیح و سالم به دنیا بیاد و روزهای زیبا و قشنگ را در کنار هم تجربه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      مستانه اقبالهء گفته:
      مدت عضویت: 2089 روز

      سلام به سعیده ی عزیز

      عزیزم روح مادرت شاد که چنین دختری رو پرورش داده که دراین لحظات سخت توجه اش روبرده روی سپا سگزاری از خداوند

      ونکات مثبت مادرش

      وتشکر از پروردگار که 40 سال از داشتن مادر بر خوردار بوده

      روح مادرت در آرامش عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      آزیتا گفته:
      مدت عضویت: 1388 روز

      سلام سعیده جانم بنده ی خوب خدا روح مادر گرامی تون شاد و خداوند بهتون صبر و آرامش دنیوی و اخروی عطا کند البته نشون دادی که خدارو شکر ایمان قوی وتوکل بالایی داری برای شما و خانواده محترم سلامتی و آرامش خواهانم چون کامنت قبلی نوشته بودی که مادر عزیزتان بیمار است و نشان دادی که نسبت به قبل خیلی با ایمانتر ومتوکالتر شدی وهمه چیز رو به خدا سپردید خدا رحمت کند مادر گرانقدر رتان را یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      الهام وابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1524 روز

      سلام به سعیده توحیدی عزیزم

      سلام عزیزم تحسینت میکنم

      عالی کنترل ذهن میکنی..

      کامنتت خوندم پرسیدم که نوشتی

      5دقیقه باخبر شدم…سریع به عزیز دلم گفتم بابا دمش‌گرم ایول…

      روح مادرتون شاد..

      و خدا به شما سلامتی وآرامش وصبر بده و قطعا تا این لحظه اینقدر توحیدی عمل کردی…

      از این به بعدش عاالی تر انجام میدید.

      روی ماهت رو میبوسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      مصطفی افشار گفته:
      مدت عضویت: 1075 روز

      سلام خواهر عزیزم

      روحشون شاد خداوند به شما صبر بدهد

      واقعا شُک شدم یک لحضه من فکر میکردم من خیلی قوی هستم توی کنترل احساس و ذهن ولی حقیقتش اولش شوک شدم و احساس بر من غلبه کرد

      بعدش شمارو تحصین کردم بخاطر همین کامنتی که گزاشتین احسنت به شما و حین نوشتن کامنت یعنی همینجاهای کامنتم ندای قلبم گفت باید بتونی تو این مواقع احساس رو فقط کنترل کنی تا به بیراهه نره

      احساساتی نشی و نتیجش قطعا از اعمال عوام جامعه بهتر خواهد شد در درون تو

      ممنونم ازتون که الگویی از توحیدی بودن هستین برامون دمتون گرم واقعا

      دمتون گرم که این همه نکات مثبت بیاد اوردین بعد از اسمونی شدنشون تحصینتون می‌کنم

      همه چیز توحیده نگاه توحیدی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1759 روز

      و بشر الصابرین

      سعیده جان سلام

      روح مادر بزرگوارت شاد و قرین رحمت و آرامش الهی باشه عزیزم بسیار تحسینت می کنم برای سپاسگزاریهایی که در مورد مادر از خداوند داشتی و بعد صبرت و کنترل ذهنت

      سپاسگزاریهایی که نوشتی سه سال پیش خودم رو بیادم آورد که مادرم از دنیا رفت و من در صفحه اینستاگرامم شکرگذاریهای مشابه شما نوشتم، فکر کنم آخرین پست اینستام بود هرچند که قبل از اونهم فعالیت چندانی نداشتم

      خبردار شدم که فرشته کوچولو و نازنینت بدنیا اومده، مبارک باشه تولدش و چهار نفره شدن جمع خانواده تون

      خدا رو شکر بر وجود  زیبا و الهی نوزاد عزیزت

      خداوند اونو در این زمان تو بغلت گذاشت که مشغول اون باشی و کمتر احساس دلتنگی کنی

      مطمئنم که سرافرازانه این امتحان الهی رو پشت سر  میگذاری

      خیلی دوستت دارم و به وجودت افتخار می کنم

      از خداوند درخواست می کنم که زندگیت پر از خیر و  برکت باشه بینهایت نعمت و سلامتی و ثروت در زندگیت جاری باشه و پر از آرامش و نور و عشق الهی باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سعیده ی نازنینم…

      سلام به رویِ ماهِ تابانِ قشنگت.

      دارم حافظ رو شیر میدم، الان رسیدم به کامنتت و گوله گوله اشکهام جاری شد از کلامت و عظمتِ روحت…

      مادر مهمانیِ دنیا رو ترک کرد.

      در آرامش رفت تو بغلِ خدا.

      دنیا دنیا برای تو و عزیزانت از خداوند صبر میخوام برای این آزمون …

      چیزی از پشت پرده نمیدونیم…

      گفتنِ چرا و چگونه اش هم کارِ ما نیست…

      فقط باید یادم بمونه خدا بهتر میدونه، خودش هم صبرش رو بده، کار خودشه فقط.

      خدا بهتر میدونه …

      خدا بهتر میدونه…

      من هیچی نمیدونم و تسلیمشم…

      انا لله و انا الیه الراجعون

      قلبم برات میتپه عزیزِ دلم…

      همینجا تو سایت بینِ ما بمون، دستت رو بده به دستِ تک تک مون که قلبمون برای تو و نوا جانم میتپه، عبور میکنی از این مرحله چون خدا حافظِ تو و نوا هست…

      نوا جان، قندِ عسلم، مراقبِ مامانی باش.

      ماچ به روی ماهِ جفتتون عزیزای دلم.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      ناصر محی‌الدین گفته:
      مدت عضویت: 1264 روز

      سلام به همه دوستان

      سلام خواهر توحیدی ام سعیده خانم رضایی

      کامنت قبلی تون رو که گفتین مادر تون رو بستری کردن صبح خوندم والان هم بعد از چند ساعت این کامنت

      از خداوند میخوام روحشون در آرامش باشه

      قسمت نشد نوا جان رو ببین البته که خواست خدا اینجوری بوده

      خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم که چقدر صبورانه و با قلبی بزرگ و در آرامش این کامنت رو نوشتین

      این ها همه از برکات این سایت و بستری هست که استاد عزیزمون به لطف الله مهربان فراهم کردن

      روحشون شاد

      چقدر این تسلیم بودنتون حال خوبی بهم داد

      در پناه الله مهربان مسافرتون پا به این جهان زیبا بزاره

      خدا نگهدار خودتون و خانواده تون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      بهار راد گفته:
      مدت عضویت: 912 روز

      سلام به سعیده جان

      روح مادر عزیز در ارامش باشه از خداوند طلب صبر و آرامش و کنترل ذهن میخوام براتون

      شرایط مشابه شمارو 5 ماه پیش به صورت ناگهانی تجربه کردم

      فایل ما بی انتها هستیم بسیار به من کمک کرد در قبل از تمام مراسم ها و تمام این چند ماه

      از خداوند کنترل ذهن صبر و آرامش براتون آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3560 روز

      سعیده عزیزم سلام.

      در مقابل شما و روح مادر عزیزتون، سر تعظیم فرود آوردم و گفتم الله اکبر …. خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود ….

      روح مادر عزیز در آغوش خدا جووون

      واقعا به بودن در این سایت در کنار دوستانی مانند شما، به خودم افتخار میکنم و چقدر برای من درس بزرکی بود، رفتار شما در این شرایط….

      از خدا جون، براتون صبر عظیم در خواست دارم که در هیچ جایی همچین شاگردانی ندیده ام…..

      اشک بر چشمانم امد، از قدرت خدا که چه آفریده ….

      به امید پروردگار که در این دوران یار و یاورت باشه بیشتر از همیشه و زایمانی بسیار راحت داشته باشین و در کنار دو دختر نازنین و بهشتی ات، این دوران را بسیار راحتتر بگذرانی ….

      که البته اگر هم بی تابی در شما باشد، بسیار بسیار طبیعی است و انشاا…. خدا جون خیلی بهت کمک میکنه …..

      در پناه حق تعالی

      شیما بانو

      خواهرت، اگر قابل بدانی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مرتضی دهقانی محمودابادی گفته:
      مدت عضویت: 2314 روز

      درود بر شما دوست عزیز و صبور و پر از عشق الهی

      روح مادرتون در آرامشی الهی

      دو هفته هست که به یه دلیلی خونه مادرم نرفتم

      بعدازظهری به خدا گفتم

      خدایا اگر من فردا باید برم خونه مادرم یه نشونه ای برام بفرست

      و هدایت شدم به خوندن کامنت شما که در مورد مادر عزیزتون بود و وقتی من خوندم،اولین کامنت به ترتیب امتیاز بود و جوابم رو گرفتم از خدا

      خداوند در مورد همه چیز از ما آگاه تره

      چون او ما را آفریده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زکیه لرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1727 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام ب سعیده ی عزیزم

      من از, طریق کامنت یکی از دوستان هدایت شدم ب کامنت شما

      چقددد تحسین کردم شما رو واقعا منقلب شدم

      چقد زیبا و باقدرت تونستی ذهنتو کنترل کنی و بعد از 5دقیقه از خبر مرگ عزیزت، مادر قشنگت ک میتونه هرکسی و از پا دربیاره

      اومدی تو سایت و سپاسگزاری کردی بخاطر 40سالی ک تونستی از نعمت حضورش بهره ببری

      خدای من سپاسگزارم ک منو همدار کردی با همچین دوست توحیدی

      همچین مسیر زیبایی

      همچین نگرشی

      چقد زیباست این دیدگاه ک ما قرار نیست تا ابد تواین کره ی خاکی بمونیم

      ی مدت هستیم بعد برمیگردیم ب اصل خودمون

      پیش خدای مهربان

      مرگی درکار نیست

      چقددد منقلب شدم و اشکم جاری شد

      چقد قشنگ تونستین بپذیرین این اتفاق رو خدا بهتون صبر بده عزیزم

      و روح مادرتون قریین آرامش و رحمت الهی باشه

      تولد فرزند شیرین تون و هم تبریک میگم عزیزم

      و این همزمانی تولد و مرگ خودش داره ب ما میگه ک هیچ چیز دائمی نیست

      ما فقط ی مدت میاییم ب این کره ی خاکی تا خودمون رو تجربه کنیم لذت ببریم

      و خالق باشیم

      الهی صدهزار مرتبه شکرت

      از خدا میخوام ک بهت صبر بده و سربلند از این امتحان الهی بیرون بیایی

      155وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ

      156الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1857 روز

      سلام به خانم رضایی عزیز

      خب، یه مدت میخواستم چیز ننویسم، ولی کامنت شما نذاشت.

      شما رو فالو ندارم، چون سعیده شهریاری جوابتون رو داد، منم کامنتتون رو خوندم.

      چه کامنت فوق العاده ای.

      چقدر عالی نوشتید.

      دست مریزاد.

      روح مادر عزیزتون در آرامش.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      سعیده عزیز سلام

      تسلیت میگم و بهت تبریک میگم که تا این حد کنترل ذهن داری.آفرین به شما بزرگ زن.اینکه ما کامنت خوب بزاریم یک طرف و هزاران برابر اون عملی که انجام میدیم ارزش داره.این عمل صالحه که نوشته هامون رو بالا میبره.سعیده جان آسون نیست اما تو به راحتی صبر میکنی و بعد شخصیتت و ظرفیتت خیلی بزرگتر میشه.در کنار ابراهیم جان و فرزندان عزیزت شاد و آرام باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فرزانه الهی گفته:
      مدت عضویت: 2581 روز

      سلام سعیده نورانی پرودگار

      چشام خیسه از صبر و ایمانت

      هیچ وقت برات ننوشتم که چقدر کامنتهات رو دوست دارم

      روح مادر نازنین در آرامش باشه ان شالله

      والله اعلم بالمهتدین

      خدا تورو می شناخته ، تو ظرفیتش رو داشتی که اینجایی

      من یکه خوردم از صبر و ایمانت

      یاد این آیه سوره کهف افتادم

      وَرَبَطْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَٰهًا لَّقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا

      ﻭ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻧﻴﺮﻭ ﻭ ﺍﺳﺘﺤﻜﺎم ﺑﺨﺸﻴﺪﻳﻢ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: «ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ، ﻫﺮﮔﺰ ﺟﺰ ﺍﻭ [ﻛﺴﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ] ﺧﺪﺍﻳﻲ ﻧﺨﻮﺍﻫﻴﻢ ﺧﻮﺍﻧﺪ، ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﺳﺨﻨﻰ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻳﻢ. (١4)

      خدا قلبتو به خودش گره زده

      خدا حفظتون کنه

      خودت و همسرجان و دختران عزیزت

      در آغوش نور خدا باشین

      تولد نوای عزیزمون مبارک

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سمیرا سعادتمند گفته:
      مدت عضویت: 1503 روز

      درود بر دوست عزیزم سعیده جان

      خدا رحمت کند مادر عزیزتان رو

      انشالله روحش در شادی و آرامش در منزل جدید و‌جایگاه بهشتی خداوند باشد .

      چقدر تکون خوردم از این کامنت تون که بعد از 5 دقیقه فوت ایشون برامون نوشتید

      هزاران بار تحسین کردم این حد از تقوی ‌‌، کنترل ذهن و صبوری و آرامش تون‌ ، این حد از صلوه و توکل و سرسپردگی به الله یکتا .

      از بودن در سایت الهی و توحیدی یاد گرفتم مرگ و زندگی طبیعی است و باید با رفتن عزیزانمون کنار اومده و لحظات زیبایی که در کنار هم لذت بخش بوده رو یادآوری کنیم .

      سعیده جان ماه گذشته خاله عزیزم رو از دست دادم ، تجربه ای شد برای من که قوانین جهان هستی رو این مدت آموختم عملی کنم عزیزم. آگاهم به جاهایی از مسیر خارج شدم و این اتفاق برام آزمایشی شد برای محک زدنم ، با کامنت شما که این حد از تسلیم شدن و پذیرش تون واسم الگویی شد .

      با کامنت های دوستان هم مداری در سایت متوجه شدم در پروسه مادر شدن هستید ،

      چه زیباست آفرینش و قدرت خداوند مرگ و زندگی جزو جدایی ناپذیر زندگی ماست .

      خوشابحال و سعادت فرزندی که مادری با این رشد و بهبود شخصیتی داره و خدا رحمت کند مادر مهربانتان را که روزهای قشنگی را با لذت و حال خوب با دخترش با این حد از ایمان و کنترل ذهن و صبوری و آرامش را در زندگی با شما سپری کردند .

      خداوندیکتا و مهربان به شما صبر و آرامش عطا کند .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهرا کاسه ساز گفته:
      مدت عضویت: 1484 روز

      سلام سعیده ی قشنگم

      تحسینت میکنم با تپش تند قلبم ازشنیدن این خبر

      چقدر عالی کنترل ذهن کردی ومیکنی

      تواین شرایط واقعابایدمرد عمل بود برای عمل به قانون

      روح عزیز مادرت قرین رحمت الهی باشه عزیزم

      خدای مهربون حافظ خودت ونینی نازت باشه

      ازخدابرات صبرجمیل و ارامش درقلبت رومیخوام

      الهی که توبغل خدا ارومه اروم باشی.

      عجب توحیدی.

      عجب ارامشی

      .عجب ایمانی

      .تحسینت میکنم.

      به خدامیسپارمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      یونس عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 1045 روز

      به نام الله قریب

      سلام به خواهر گلم سعیده خانم انشالله که روح مادر بزرگوارتون در آرامش ابدی باشد و الله مهربان از مهرو رحمتش در دل شما جاری کند.

      با قلبی پر از آرامش واستون دعا میکنم که همیشه موفق و رو به پیشرفت باشی خواهر عزیزم

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2023 روز

      سلام سعیده عزیزم.روح مادرتون شاد .منم پنج ماه پیش مادرم رو درسن شصت سالگی بر اثر بیماری از دست دادم.دقیقا منم همین جمله شمارو باخودم میگفتم برای کنترل ذهنم که خدایا شکر تا سن 37سالگی نعمت مادر رو داشتم .فایل ما بی انتها هستیم واقعا محشره برای این تضاد.ولی منم خدایا شکر خیلی راحت کنار اومدم بعد روز سوم دوباره توسایت بودم وفایلها ر‌ ومینوشتم ورزشمو شروع کردم.جمله زیبای استاد مرگ تولد دوباره هست.تولد دخترتون هم مبارک.خدا نگهدار دخترای گلتون باشه.تحسینتون میکنم برای آرامش وکنترل ذهنی که داری.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      معصومه پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 1137 روز

      سلام به سعیده عزیزم خواهر توحید ام

      درگذشت مادر گرامیتان رابه شما تسلیت میگم

      تولد عزیزدانه ات را هم تبریک میگم .

      وتبریک مجدد برای اینکه آنقدر عالی کنترل ذهن کردی وفوت مادرت را قبول کردی.

      من هم چندین ماهه مادرم را از دست دادم خواهرم مثل شما خیلی راحت قبول کرد وکنار اومد .اما من هنوز دلتنگ مادرم میشم وقتی کامنت شما را خواندم شما را تحسین کردم آنقدر راحت توانستی آرامش داشته باشی

      انشاالله زندگی آن همیشه سراسر از عشق وشادی و آرامش باشه عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      شهاب عظیمی گفته:
      مدت عضویت: 1920 روز

      سلام سعیده خانم

      تسلیت بهت میگم روح مادر تون شاد باشه، خواستم بگم درود بر شما به خاطر این کنترل ذهن و روح بزرگی که دارید

      وچقدر شما انسان بزرگی هستید که واقعیت های زندگیتون رو میپذیرید وکنار میاید افرین به شما

      حتما پشت این اتفاق خیر هست

      و میشه حدس زد که چه رابطه عاشقانه عالی با مادرتون داشته اید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      صبا جووون گفته:
      مدت عضویت: 856 روز

      سلام ب خواهر گلم سعیده نازنین

      و دوستان عزیزم

      روح مادر عزیزتون شاد

      پدر عزیز و مهربانم من هم ساکن بهشت هست

      من خیلی بعد پدرم بی تابی کردم

      حالا میفهمم که چقدر مسیرو اشتباه میرفتم.

      وقتی که پیام شمارو دیدم لذت بردم از این همه ارامش.

      افرین بهت خواهر خوب من

      دعای خیر مادرت بدرقه زندگیتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      منیژه حکیمیان گفته:
      مدت عضویت: 940 روز

      انالله وانا الیه راجعون

      سلام سعیده عزیزم خواهر خوب توحیدی من

      نمی‌دانم چه بنویسم هنوز در حیرتم

      وتحسینت میکنم آفرین بر صبرت

      آفرین به ایمانت

      آفرین به کنترل ذهنت

      روح مادر عزیزت شاد ودر آرامش

      درست سال پیش بود که من هم پدرم را از دست دادم تازه قدم اول دوره مقدس 12 قدم را کار می‌کردم وبا رسیدن به جلسه قرآنی وانجا که استاد عزیز در مورد مرگ فرزند عزیزشان گفتن ودر مورد آقای عشقیار، به خودم گفتم قوی باش به حکمت خدا اعتماد کن در این مورد هم از استاد الگو بگیر وصبر زیبا داشته باش

      اطمینان دارم سعیده جان که تو با صبر وکنترل ذهن عالیت به خوبی این دوران را می‌گذرانی ومثل همیشه از این امتحان سربلند بیرون می آیی

      قدم نو رسیده ات هم مبارک امیدوارم زیر سایه پدرومادر همیشه سالم وشاد باشه

      بهترین ها را برایت خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    سلام به استاد گرانقدرم، خانم شایسته عزیزم و دوستای دوست داشتنیم در این مسیر زیبای توحیدیِ ثروت و برکت.

    آخر این فایل استاد میگن باید «هزار بار به خودمون بگیم ببین خدا این درو برام باز کرد، ببین این کارو کرد، که یادآوری کنیم به خودمون که میشود… اون موقع که این نتایج برامون پیش اومد برامون غیرقابل باور بودا، ولی ببین خدا درها رو برامون باز کرد، خدا هدایتمون کرد…»

    دیروز با برادرم شهروز حرف میزدم دیدم کم انرژی و بی حوصله صحبت میکنه، گفتم چرا سرحال نیستی؟ گفت حوصله ندارم! گفتم چرا؟ گفت این چند ماهه اصلا تارگتهایی که میخواستم رو‌ نزدم، فروشم اونقدری که میخواستم نبوده و فالورهای پیج فقط 1000 تا بیشتر شدند و…

    امروز جلسه دوم روانشناسی ثروت 3 رو گوش میدادم که استاد میگه این جلسه رو با مطرح کردن سوالات چند تا از دوستان شروع میکنم که مثلا میپرسن یه کاری رو میخوام شروع کنم اما مجوزش رو‌ چطوری بگیرم، مشتریش از کجا باشه، سرمایه گذاری به چه شکل باشه و غیره.

    ترکیب این فایل «درک قوانین جهان در قرآن» ، با صحبتهای دیروزِ شهروز و جلسه دوم روانشناسی ثروت 3 منجر شد به نوشتنِ این کامنت و یک سری یادآوری ها برای خودم و اینکه شاید کمکی باشه برای دوستانی که سوال دارن که از کجا شروع کنن و مجوز و مشتری و چیزای دیگه چجوری میشه و خیلی چیزای دیگه…

    هم از تجربه برادرم شهروز مینویسم، هم از تجربه مامان و هم از تجربه خودم…

    از شهروز شروع میکنم… قبلا یه بار گفته بودم شهروز دو سه سالی استانبول زندگی میکرد اما مهاجرتش به استانبول در زمانیکه بدترین باورها رو داشت صورت گرفته بود و فقط از سر استیصال بود… توی ایران خیلی اوضاعش خراب بود، دوستانی داشت که از خودش داغونتر بودند و سالها با هم همخونه بودند…

    بابا تازه یک سالی بود که رها کرده بود و رفته بود و با یه خانم نسبتا جوون زندگی جدیدی برا خودش تشکیل داده بود و یجورایی اوضاع روحی من و مامان و شهروز هیچکدوم تعریفی نداشت و از طرفی یهو با قطع شدن حمایتهای مالیِ بابا دچار شوک مالی شده بودیم …

    شهروز با بدبختی یه ماشین خریده بود و راننده اسنپ شده بود و تازه داشت یه ذره خودش رو جمع و جور میکرد و از همون درآمد راننده اسنپی هم کلی خوشحال شده بود، اما ازونجایی که تو مسیر درستی نبود، یه شب که مشروب خورده بود و با سرعت زیاد رانندگی میکرد یهو ماشین چپ کرد و با اینکه خدا رو شکر خودش آسیبی ندید اما از ماشین هیچی نموند و عملا دیگه نمیتونست راننده اسنپ باشه… سرخورده و داغون و افسرده اومد خونه و طی یک تصمیم ضربتی، چمدونش رو برداشت و با پول لاشه ماشین راهی استانبول شد چون فکر میکرد مشکل از محیطه و اگه از ایران بره اوضاع درست میشه…

    طبیعتا با اون باورها و حس بد، اوضاع نه تنها درست نشد، بلکه خرابتر هم شد… بعد از دو سال و نیم زندگی فلاکت بار توی استانبول، یک سفر یه هفته ای به ایران اومد تا یه سر به ما بزنه اما زمانیکه خواست برگرده استانبول، به خاطر مسائلی که قبلا برا خودش ایجاد کرده بود فهمید که ممنوع الخروج شده و تا چند ماه اجازه نداره از ایران بره تا مسئله بررسی بشه، جریمه ای براش در نظر گرفتن که باید پرداخت میشد و نداشتیم که بدیم، ناچارا مامان دستبندش، تنها تیکه طلایی که از قبل براش مونده بود رو فروخت که جریمه پرداخت بشه ولی بازم شهروز اجازه نداشت از ایران بره…

    همون یه ذره پولی هم که داشت داده بود برای اجاره سالیانه خونه توی استانبول که حالا اجازه نداشت بره و… روزهای خیلی سختی بود براش… از لحاظ روحی هیچی براش نمونده بود… بابا قبلا چند تا نمایشگاه مبلمان داشت که الانم داره ولی اجاره داده، شهروز بچگیهاش همراه بابا به نمایشگاه میرفت.

    به ذهنش رسید که با سختی یه وانت دسته دوم بخره و با جابجایی لوازم چوبی و مبلمان توی همون بازار مبل مخارجش رو دربیاره. براش خیلی سخت بود که در حالیکه یه زمان بعنوان بچه پولدار توی اون بازار همراه باباش میرفت دم نمایشگاه و مثل آقاها مینشست، حالا بیاد با یه وانت قراضه بره دم مغازه مردم و مبلها رو روی کولش بلند کنه و بذاره پشت وانت و از دست آدمهایی که یه زمانی حسرت زندگیش رو میخوردن حالا چندرغاز پول بگیره… اون موقع منم کارمند بودم و حقوقم ماهی سه میلیون و پونصد بود و مامان هم درآمدی نداشت و باید خرج خودم و مامان رو با اون سه و پونصد میدادم و عملا توانی برای کمک به شهروز نداشتم. روزها صبح زود پا میشد میرفت دنبال کار و شبها از زور کمر درد و زانو درد به خاطر حمل وسایل سنگین خوابش نمیبرد و انقدر روحیه ش خراب بود که بعضی وقتها میشنیدم تو اتاقش داره یواشکی گریه میکنه… دلم خون میشد و منم بغض میکردم…

    اون روزها تازه شروع کرده بودم به گوش دادن به فایلهای استاد، پول نداشتم دوره بخرم ولی فایلهای توحیدیشون تنها پناهم بود و یادمه به خودم میگفتم حضرت ابراهیم نوزادش رو با یه زنِ تنها وسط بیابون رها کرد و به خدا سپرد و رفت، منم باید ذهنم رو از روی شهروز بردارم و بسپارمش به خدا، خدا خودش حواسش به بنده ش هست…

    گذشت و شهروز کم کم داشت حالش بهتر میشد. با تشویقِ مامان اونم شروع کرد به گوش دادن به فایلهای استاد. و بعد به ذهنش رسید یه پیج اینستاگرام باز کنه و شروع کنه از سرویس خوابهایی که جابجاشون میکنه، فیلم بگیره و توی پیج اینستا برای فروش بذاره… رفت با یکی دو تا از همون نمایشگاههایی که براشون بار جابجا میکرد صحبت کرد و خدا دلهای اونا رو نرم کرد و اجازه دادند که توی همون نمایشگاهها از کارها فیلم و عکس بگیره که تصاویر و عکسها قشنگتر باشن. طبیعتا چند ماهی زمان برد که تعداد فالورهاش به صد تا دویست تا برسه. ولی ناامید نمیشد و انقدر شرایط کار فعلیش براش سخت بود که با امیدواری اون مسیر رو در کنارش ادامه میداد که شاید فرجی بشه… من که اصلا امیدی نداشتم ولی همین که میدیدم یه ذره امیدوارتره و حالش بهتره خوشحال بودم…

    تا اینکه اولین فروشش رو از پیج اینستا انجام داد. سودش برابر با یک ماه کار رانندگی وانت بود و از خوشحالی داشت بال درمیورد :) و بعدشم فروش دوم و سوم… صاحب اون نمایشگاهها که دیدن شهروز داره کم کم میفروشه به فروشنده هاشون سپردن بیشتر با شهروز همکاری کنن و وقتی میخواد فیلم بگیره بیان توی ویدیو از خصوصیات و مزایای اون محصول توضیح بدن… ویوی ویدیوها رفت بالاتر، به فالورها اضافه شد… اینجا دوباره یه تصمیم اشتباه گرفت و قبل ازینکه تکاملش طی بشه، از مامان خواست تنها خونه ای که داشتیم رو بفروشه تا یه نمایشگاه بخرن و مامان توی سود کار شهروز شریک بشه. من خیلی مخالف بودم ولی کسی گوش نکرد. مامان خونه رو فروخت اما اون آقایی که میخواست نمایشگاهش رو بفروشه دبه کرد و قیمت رو برد بالا، و حالا قیمت خونه هم رفته بود بالا و ناچارا از خونه 130 متری تو منطقه خوب راهی خونه 60 متری تو منطقه پایینتر شدیم و از نمایشگاه هم خبری نبود. مامان اون روزها خیلی حالش بد شد اما من به لطف فایلهای استاد دلم روشن بود و دلداریش میدادم که غصه نخوره و به زودی بهترش رو میگیریم.

    شهروز به فروش اینترنتیش ادامه داد و کم کم معجزات دونه دونه شروع کردن به رخ دادن… کم کم با پولش تونست پول پیش اجاره یه مغازه رو جور کنه… همون مغازه هم معجزه خداوند بود چون یه پیرمردی که خیلی حال و حوصله صبر کردن نداشت، تصمیم گرفت تقریبا با یک سوم قیمت منطقه مغازش رو به شهروز اجاره بده. اولش اعتماد بنفس نداشت خودش جلوی دوربین بیاد ولی کم کم خودش اومد توی ویدیوها و بر اساس فیدبکهایی که میگرفت باز اعتماد بنفسش بیشتر میشد. شبها همش ویدیوهای پر بازدید توی اینستاگرام و یوتیوب رو‌ میدید تا یاد بگیره چطور صحبت کنه و چطور ویدیو بسازه که پر مخاطب تر باشه…

    حالا شهروز رفع ممنوع الخروجی شده بود و میتونست از ایران بره ولی دیگه خودش نمیخواست که بره :)

    حقوق من از سه و پونصد اول شد 6 تومن و بعد 8 تومن. مامان هر روز میرفت پیاده روی و بر اساس فایلهای استاد از خداوند سوال میپرسید و هدایت میخواست که چجوری خودش هم درآمد داشته باشه…و بر اساس این جمله استاد که میگه «از هر جا که هستید و از همون امکاناتی که دارید شروع کنید» هدایت شد به راه اندازی اقامتگاه بومگردی… نمیدونم چطور خداوند همچین چیزی به دلش انداخت چون قبل ازین حتی یکبار هم خودمون به اقامتگاه بومگردی ای نرفته بودیم و اصلا آشنایی نداشتیم! تصمیم گرفت سه تا سوییت کاهگلی ساده بسازه تا شروع کنیم. پولی برای ساخت نداشتیم. با همون 8 تومن حقوقم هم اموراتمون رو میگذروندیم هم کوچولو کوچولو و با ارزونترین چیزها شروع به ساخت کردیم. مامان برای انجام کارها یه شبهایی توی همون باغ میموند، باغی که اون موقع کاملا متروکه بود و شبیه خونه ارواح بود! تا چند کیلومتر اطراف باغ هم حتی یک موجود زنده هم پیدا نمیشد! نمیدونم چطور جرات میکرد، اما خودش میگفت استاد میگه خداوند محافظت میکنه و حتی گوش دادن به یه فایلی که استاد گفته بود برای فائق اومد به ترسهاش میرفته تو جنگلها چندین وقت تنهایی میمونده خیلی به مامان کمک کرد.

    هر کدوممون جدا جدا با ایمان و‌ توکل پیش میرفتیم، شهروز توی نمایشگاه، من توی شرکتی که کارمند بودم، مامان توی باغ برای ساخت اقامتگاه. خیلیها پالس منفی میدادند، یکی از خاله هام و بچه هاش که اون اطراف چند هکتار باغ سیب داشتند و تا آرنجش النگو طلا بود و انگشترهاش از شدت بزرگی هر کدوم با یه ضربه یه فیل رو از پا مینداختن گاهی که ازونجا رد میشدند به مامان سر میزدند و ظاهرا از رو دلسوزی تو دلش رو خالی میکردند که «این چه کار احمقانه ایه! کی میاد برای یه شب موندن تو این خرابه به تو پول بده! جای حروم کردن پولهات برای اینجا، پولهاتو‌جمع کن بذار بانک یه سودی بگیری زندگیت بگذره!» یا میگفتن «چه میدونی یارو کیه که بیاریش بهش جا بدی؟! شاید قاتل باشه، شاید دزد باشه!» و خلاصه هر چرت و پرتی به ذهنشون میرسید میگفتند! مامان گاهی توجه نمیکرد اما گاهی هم دلسرد و سرخورده میشد و چند روز طول میکشید تا به کمک فایلهای استاد دوباره انرژیش رو به دست بیاره…

    ساخت سوییتهایی که اگه پول داشتیم نهایت دو سه هفته ای باید تموم میشد، بالاخره بعد از یک سال تقریبا به اتمام رسید…

    یه پیج اینستا زدم که ده نفر هم فالو نکردند منم خیلی فعالیتی توی اینستا نمیکردم چون احساس میکردم فایده ای نداره. دو سه ماهی بود که ساخت سوییتها تموم شده بود و هیچ ایده ای برای اینکه از کجا مشتری بیاریم نداشتیم.

    یه روز سیزده بدر یه خاله دیگه م با بچه هاش اومده بودند باغمون و چپ و راست داشتند از خودشون فیلم و عکس میگرفتند، به یکی از دخترهاش که از شاخهای اینستاگرام محسوب میشد و کلی فالور داشت گفتم «تو یکی از این استوریهات که داری از عکسهای این باغمون میذاری، میشه پیج اینستاگرام بومگردیمونم تگ کنی که چند تا فالور اضافه بشه؟» جواب داد «من مفتی کار نمیکنم باید فلان قدر بدی.» اون لحظه خیلی ناراحت شدم و با خودم گفتم چه بیمعرفتیه! از باغ ما کلی عکس میگیره برای پیجش که از زیبایی تصاویر ویو بگیره بعد حاضر نیست خودمون رو تگ کنه! اما بعد باز با یادآوری صحبتهای استاد فکرم رو اینجوری اصلاح کردم که اصلا چرا باید از بنده خدا توقعی داشته باشم؟ خب اونم کارش بلاگریه و درآمدش از همین راهه و اتفاقا خیلی خوبه که انقدر عزت نفس داره که رک حرفش رو میزنه. من باید از خدا بخوام، نه از بنده خدا! همون روز خودم رفتم یه سری فیلم و عکس گرفتم و چند تا پست گذاشتم و بعد ازون هر هفته پنجشنبه بلافاصله بعد از کار شرکت میرفتم باغ و فیلم و عکس میگرفتم و تا جمعه شب میموندم و بعد برمیگشتم که جمعه برم شرکت.

    هنوز برای داخل سوییتها هیچی نخریده بودیم. چند هفته بعدش نگار، یکی از دوستان صمیمی دوران مدرسه م توی اینستاگرام پیام داد که «شهرزاد این بومگردیتون که عکس و فیلمهاشو میذارین راه افتاده؟» گفتم «ساختش تموم شده اما هنوز مجوز نگرفتیم وسایل هم هیچی نداره.» خندید گفت «مجوز میخوام چیکار مگه من مامورم؟ :))» بعد گفت این سه روز تعطیلی هفته بعد من و شوهرم با خواهر برادرهامون میخوایم بیایم، هزینه ش چقدر میشه؟ گفتم آخه وسایل هم نداره، حتی لوله کشی حمومش هم تموم نشده! گفت مهم نیست خودمون وسایل به اندازه نیازمون میاریم فقط میتونی رختخواب جور کنی؟ رختخواب از زمان جهاز مامان توی گنجه داشتیم که همیشه بلااستفاده بود:) گفتم آره رختخواب اوکیه. گفت خب حله پس هزینه ش رو بگو برات بزنم الان کروناست ما اعتماد نداریم پیش غریبه ها بریم. به مامان گفتم ولی به جای اینکه خوشحال شه استرس گرفت :) گفت آخه هیچی نداریم! گفتم مهم نیست مامان فکر کن مهمونن، همونطور که یه فامیل اگه بیاد پذیرایی میکنیم ازینا هم پذیرایی میکنیم…

    اومدند و انقدر خوششون اومد که شوهرش مرخصی گرفت و دو شب هم اضافه تر از تعطیلات موندند! و اون دیوار ترس تو ذهن ما فرو ریخت…

    دیگه شروع کردیم کوچولو کوچولو وسایل برای داخل سوییتها خریدن و منم با انگیزه بیشتری توی اینستا فعالیت میکردم و تقریبا یک ماه بعد یه ویدیو گذاشتم و‌ اعلام کردم ما رسما شروع به کار کردیم و هر کی میخواد رزرو کنه. کِی بود؟ اوج کرونا! باورمون نمیشد تا سه ماه رزرو شدیم! جاده ها بسته بودند و مردم جای دور نمیتونستند برن و همینکه میدیدن باغ خصوصی نزدیک تهرانه و جای خصوصی و خلوتیه و یه مادر دختر با رعایت بهداشت میچرخوننش تشویق میشدند که بیان.

    همزمان شهروز داشت توی نمایشگاه پیشرفت میکرد و دقیقا همزمان مصادف شد با ترفیع گرفتنِ من توی کار شرکتیم و حقوقم از 8 تومن شد 20 تومن. افزایش حقوقم کمک کرد که وسایل داخل سوییتها رو تکمیل تر کنیم. از طرفی مامان با درآمدی که از بومگردی داشت شروع کرد به ساخت استخر و زیباتر کردنِ باغ. اوضاع روز به روز بهتر شد و تمام این مدت، استاد عباسمنش بدون اینکه بدونه، شده بود عضو چهارمِ خانواده سه نفره ی ما. شده بودم همدممون، دوستمون، رفیقمون، مشاورمون، راهنمامون، همه چیزمون…

    کل هفته توی شرکت با انگیزه و انرژی کار میکردم و آخر هفته هم میرفتم پیش مامان توی باغ هم برای ساخت ویدیو هم برا کمک بهش. برا مهمونها آش و غذا درست میکردیم و بقیه کارها. مامان خیلی از مسائل رو حل کرد، خیلی… از چاره اندیشی برای از بین بردن حشراتی که توی باغ توی کاهل خونه میکردند، تا حتی حمل نمک با ماشین خودش برای باز کردن کوچه تو روزهای برفی تو دمای زیر 5 درجه، تا حتی بدقلقیِ بعضی از مشتریها… ولی روز به روز همه چی بهتر میشد…

    از طرف دیگه توی شرکت بعد ازینکه من مدیر شدم، شروع کردم به کار فروش تو حوزه کاریِ خودمون. یه مدت بابت فروش چیزی بهم نمیدادند، همون حقوقم بود که تازه فکر میکردم خیلی هم زیاده چون بقیه بچه های شرکت اون‌ موقع حقوقشون ماکزیمم همون 8 تومن بود. اما یه روز اتفاقی که رفته بودم قسمت حسابداری، ناخواسته چشمم افتاد به برگه روی میزِ مدیر مالی که یه رسید پرداخت گرفته بود از کسی که قبلا اونجا توی پوزیشن من کار میکرد. نوشته بود مبلغ فلان قدر دلار تحویل شد به فلانی بابت تسویه کمسیون فروش فلان قدر. تازه خون به مغزم رسید که منم باید درخواست کمیسیون کنم! اگه این اتفاق زمانی میفتاد که مامان درآمد نداشت، قطعا جرات نمیکردم! چون با حقوقم زندگی خودم و مامان میچرخید و میترسیدم سهامدارها فکر کنن پررو شدم و همون حقوق رو هم از دست بدم! اما حالا خیالم راحت بود که اگه هم کارم رو از دست بدم حداقل از درآمد اقامتگاه گشنه نمیمونیم! رفتم و جدی نشستم صحبت کردم و همونطور که پیش بینی میشد درخواستم رد شد و گفتند این مدت به قدر کافی حقوقت زیاد شده که دیگه کمیسیون بهت داده نشه. اعتراض کردم گوش ندادند و منم طی یک حرکت شجاعانه استعفا دادم. قضیه جدی شد، سهامدارها میدونستند کارم خوبه و‌ قبولم داشتند و علاوه بر کیفیت کار، میدونستند صادقم و توی کار زیرابی نمیرم بخصوص اینکه توی پوزیشنی که من داشتم خیلی راهها برای داشتن درآمدِ ناسالم بود مثل شیتیل گرفتن از کشتیرانیها و خیلی چیزهای دیگه.

    درنهایت قبول کردند و اولین درآمد دلاری من رقم خورد :) تازه شروع کردم به خریداری دوره های استاد :) زندگی رویاییم شروع شد :) سفر به کشورهای مختلف با هزینه شرکت، درآمد خوب و از طرف دیگه مامان و شهروز هم اوضاعشون خوب شده بود و امید هر سه تامون روز به روز افزایش پیدا میکرد و با عشق فایلهای استاد رو کوش میدادیم و سعی میکردیم با تمام وجود عمل کنیم :) شرکتمون تو‌ منطقه جردن بود و یادمه یه روزهایی بعد از شرکت و باشگاه میرفتم تو‌ منطقه الهیه قدم میزدم و فایلهای استاد رو گوش میدادم و تصویرسازی میکردم و بخصوص اون فایلی که استاد راجع به سه برابر کردنِ درآمد گذاشته بود رو هر روز گوش میدادم و مینوشتم که درآمدم سه برابر بشه.

    عید شده بود و خالم اینا به مامان زنگ زدند که میخوایم بیایم خونتون. و‌ تاکید کرده بودن باغ نمیایم و میخوایم بیایم خونه تهرانتون رو ببینیم! هنوز خونمون همون خونه 60 متری بود. مامان بروز نمیداد ولی احساس میکردم خجالت میکشه چون حتی تو خونمون جا نشده بود که مبل بذاریم. یاد یه فایل افتادم که خانم شایسته توش تعریف میکرد که اوایل که از بندرعباس اومده بوده تهران با اینکه وسایل نداشته اما سعی کرده خونه کوچیکش رو جوری خوشگل بچینه که وقتی استاد اومده دیده کلی کِیف کرده :)

    گفتم پس باید با داشته هام خونه رو خوشگل کنم :) مامان باغ بود و خداوند به دلم انداخت ازین پشتی شاه نشینهای سنتیِ ایرانی بگیرم که هم خوشگل باشه هم مجبور نباشن رو زمین بشینن. از اینستاگرام آنلاین خرید کردم و یه ساعت بعد سه تا ست خوشگل دم خونه بود، همه رو چیدم و چند تا گلدون رنگارنگ هم گرفتم و رومیزیهای سنتی که توی کمد بی استفاده افتاده بودند رو روی اپن پهن کردم و خلاصه خونه اصلا یهو حال و هواش عوض شد و خیلی خیلی رنگ و رو و روح گرفت :) مامان که از باغ اومد خونه رو دید دهنش باز موند :) خاله اینا اومدند و برخلاف تصور، انقدر از خوشگلی خونه و وسایل خوششون اومد که آدرس اون پیج رو از من گرفتند که خودشونم ازون پشتیها برای خونشون بگیرند :)

    در عرض دو‌ ماه انقدر فروش داشتم و کمیسیونم بیشتر شد که توی همون بهار خونمون عوض شد و یه خونه 130 متری خریدیم و منتقل شدیم به خونه بزرگتر توی منطقه خیلی بهتر و خونه رو پر کردیم با مبلمان و‌ وسایل عالی و اون پشتی سنتیها که خریده بودیم منتقل شدند به بومگردی و انجا هم کلی خوشگلتر شد :) یه خونه دیگه خریدیم باز تو همین منظقه خوب که شهروز توش ساکن شد که مستقل از ما زندگی کنه :) زمین خریدیم و ماشین برای من و یه ماشین دیگه برای مامان و خلاصه نعمت و نعمت و نعمت و نعمت … :)

    نوشته بودم درآمدم سه برابر بشه اما تو همون مدت کوتاه 120 برابر شد :)

    دیگه هدیه های مختلف برای شهروز و مامان که کوچکترین چیزهاش بود :) برای شهروز آی واچ آخرین ورژن خریدم و عطرهای دو هزار درهمی و کتونیهای بهترین برندها… :) برای مامان به هر مناسبت طلاهای عالی :) انگار نه انگار که همین چند سال پیش تنها دستبند باقیموندش رو برای پرداخت جریمه فروخته بود :) حالا دیگه نمیدونست کدوم دستنبند رو بندازه :)

    و بعد هم که هدایت شدم به شروع بیزینس خودم و باز شدن درهای جدید از نعمت و برکت :)

    حالا شهروز با 118 هزار نفر فالوور و داشتنِ دو تا شعبه دغدغه ش اینه که چرا ماه گذشته فقط هزار نفر فالور به پیجش اضافه شده و چرا پول برای شعبه سومش جور نشده :)

    مامان دغدغه ش اینه که زمین بغلی رو هم بخره که بتونه بومگردی رو بزرگتر کنه :)

    خودم چند ماهِ پیش دغدغه م این بود که ایران زندگی کنم یا دبی :)

    چقدر زود یادمون میره که تو چه شرایطی بودیم و از کجا خداوند دستمون رو گرفته و تا اینجا رسونده :)

    چقدر راحت یادمون میره چقدر این خدا بزرگه و چجوری غرق نعمت و ثروتمون کرده… و باز هم استاد راهنمای منه… باز هم استاد به من میگه بشین به یادت بیار خدا چیکارا برات کرده… باز هم استاد کنارمه… بازم استاد دست منو میگیره و میذاره تو دست خدایی که رب العالمینه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 269 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1117 روز

      سلام و عرض ادب به شهرزاد عزیز

      امیدوارم حالتون عالی باشه

      تحسین تون کردیم همراه با فاطمه جان

      که با هر بار خوندن کامنتتون کلی رزق و برکت و مرور قانون دریافت کردیم

      نوش جان تون تموم نعمت های زندگی تون

      واقعا حال خوب و فرکانس عالی در کامنتتون مشهود بود و ضمن اینکه نتایج بسیار عالی شما طبق آموزه های استاد قدم به قدم شما را به این پیشرفت های عالی رسونده

      واقعا چقدر ایمان و حرکت و حال خوب را از کامنتتون دریافت کردم.

      سپاس که این نتایج عالی و تکاملی که طی کردید تا به این نقطه برسید را برامون نوشتید و چقدر درس و نکته داشت برای من .

      باید به این باور برسیم که وقتی باور شکل بگیره ،هدایت اتفاق میوفته که در دلش حرکت هست با اون امکاناتی که داریم و قدم به قدم اگر حرکت کنیم خدا برامون همه کار میکنه.

      بهترینها را براتون آرزو میکنم.

      شاد و ثروتمند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      زهـره گفته:
      مدت عضویت: 1077 روز

      سلام شهرزاد جان عزیز دلمممم

      چند وقتی میشه از دنبال کننده های آتشین کامنتات هستم و لایک میکنم و لذت میبرم…

      اما میدونی این برای من از بهترین کامنتات بود که بی نهایت بی نهایت لذت بردم…

      اتفاقا همین امروز داشتم جلسه سوم قدم چهارم را مینوشتم…

      که استاد گفتن همه میان میوه درختو میبینن و براساس میوه درخت تصمیم میگیرن تا به خواسته هاشون برسن…

      میخام بگم بله واقعا منم داشتم میوه زندگی شما را میدیدم و اوایل خودم را مقایسه میکردم و چقدرم حالم بد میشد…

      ک من نمیتونم چرا ؟ چون این دوستان نتایج به این بزرگی گرفتن من چی ؟ من کجام ؟ من حتی نتونستم شخصیتمو تغییر بدم ، اتفاقا کامنت اولتون در مورد تغییر شخصیت هم بسیار زیاد لذت بردم اصلا احساس کردم کامنت شما برای من بود دو سه باری خوندم چون منم در حال حاضر نمیتونم کنترل خشم داشته باشم…

      و دیشب بعد از خوندن کامنت شما دفتر و قلم برداشتم از خداوند کمک خواستم که قلبم را آرام کنه و صبرم را افزایش بده و تعهد دادم که از امروز کنترل ذهن داشته باشم…

      و الانم با خوندن این کامنت من دگرگون شدم . من کلمه به کلمه با تمرکز خوندم وااای خدای من شهرزاد جانمممم ممنونم که از ریشه ی رسیدن به اهداف و خواسته هات گذاشتی…

      اینبار نه تنها ناامید نشدم و ناراحت نشدم بلکه ایمانم تقویت شد که منم میتونم و برای منم میشه …

      چون من ریشه ی شما را ندیده بودم و نخونده بودم تو کامنت هاتون یعنی به اینصورت با جزئیات ندیدم…

      و به لطف خداوند بزرگ و مهربانم که هدایتم کرد که نشونم بده همه و همه از استاد و ایلان ماسک ها و جف بزوس و ….. شهرزاد ها هم از زیر صفر شروع کردن…

      و من اونروز فقط میوه را دیدم ولی امروز ریشه را هم دیدم…

      شهرزاد جانم تحسینتونم میکنم برای میوه ها که امروز الگویی برای همنوعان خودت شدی از جمله خودم…

      عزیز دلم برای شما برای خانواده عزیزت آرزوی موفقیت های بیشتر و بیشتر را دارم …

      سربلند و پایدار باشید…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      حسین نظری گفته:
      مدت عضویت: 3081 روز

      به نام الله وهاب و رزاقم

      سلام شهرزاد عزیزم الهه ام همسر حسین جان

      چقدر خوشحال میشم وقتی میبینم یک خانم توی همین کشور ی که من زندگی میکنم با وضعیتی که می‌تونه هرکسی رو ناامید کنه چطور با تکیه بر الله مهربان تونسته زندگی رو خلق کنه که در شأن اشرف مخلوقات خداونده انشالله همیشه زندگیت پراز نور خدا و ثروت و نعمت و سلامتی باشه و چقدر کامنت هات این باور و امیدو در دل من رو بیشتر از همیشه می‌کنه که میشود میشود میشود تو فقط طرف خودتو درست کن بقیش رو خدا برات درست می‌کنه ازت ممنونم که مثل استاد چراغ راه میشی برای ما از خداوند سپاسگذارم به خاطر وجودت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      سید ساسان حسامی گفته:
      مدت عضویت: 1885 روز

      سلام شهرزاد خانم واقعا کامنت زیبایی مینویسد و آدم لذت می‌بره از مطالعه اون چقدر تحسینتون میکنم برای این توکل و ادامه دادنتون و شرایط الان که نمی‌دونید دبی زندگی کنید یا ایران چقدر لذت بخش هست این مسیر آفرین به شما به خانواده تون بعد از اون تضاد ادامه دادین مخصوصا مادرتون

      راستی منم یه دختر هم اسم شما هست

      موفق باشیم و باشید هر روز بیشتر از روز قبل

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      امین ابریشم کار گفته:
      مدت عضویت: 1281 روز

      سلام شهرزاد عزیز

      یه چیزی بگم چقدر عکس پروفایلتون به اسمتون میاد.(یاد ترانه علیدوستی توی سریال شهرزاد میوفتم تا میبینمتون)

      من بین امام اعضای سایت فقط کامنت های شما را برای ایمیلم فعال کردم.

      همیشه کامنت های زیباتون را میخوانم و همیشه عین یک الگو ازتون درس یاد میگیرم.

      نمیدونم چرا ولی یه احساس درونی عمیق بین شما و شغلتون و خودم احساس میکنم.

      طرز فکر شما و طرز عمل کردنتون خیلی برای من الهام بخشه و توی موقعیت های مشابه از شما ایده میگیرم از طریق کامنت های زیباتون.

      مثلا یه کامنت گذاشته بودید زمانی که بار خریده بودید ولی فروشنده تون رفته بود با پول بار طلا خریده بود و ضرر کرده بود بعد میخواست پول انبار داری و جریمه را از شما بگیره بعد حواسش نبود یه باری را آزاد کرده بود بدون اینکه شما براش پول بزنید. اونجا گفتید من میتونستم گرو کشی کنم و پولشو بهش ندهم، اتفاق بسیار مشابهی برای من افتاد و من با الهام گرفتن از کامنتتون در مسیر درست قرار گرفتم.

      انقدر کامنت هاتون را با عشق مینویسید که حس میکنم جلوی من نشستید و دارید شخصا برای خودم تعریف میکنید.

      امیدوارم هرجا که هستید شاد باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      هاجر صالحی گفته:
      مدت عضویت: 1633 روز

      سلام به شهرزاد عزیز

      همیشه کمنت هات رو میخونم عزیزم، فعال کردم که کمنتی بذاری برای من ایمیل بیاد.

      تحسینت میکنم برای این نتایج عالی و طرز نگارشت خیلی ساده و جذاب مینویسی.

      داستان پیشرفت مالیتون رو بارها خوندم ،برای من باور پذیر میکنه و همچنین که چقدر قشنگ شما و خانواده تون به قانون تکامل عمل کردین.

      و چقد کمنتتون خوب بود که فلش بک زدین به مسیرتون و کارهایی ک خداوند انجام داده و شهروز ک از کجا به کجا رسیده و حالا برای چی ناراحته، تلنگری بودبرای من که در طول هدفم خداوند چ معجزاتی رو برام رقم زد، چ درهایی باز کرد و الان باز نجواها منو از چی میترسونن

      کمنتتون عالی بود برای من

      بهترین ها رو براتون میخام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      میلاد شوشتری گفته:
      مدت عضویت: 930 روز

      سلام به شهرزاد عزیز

      دختر قوی و درجه یک ( با ایمان )

      ببین من این کامنت رو دیروز در دفتر کارم خوندم و با هر سطر جلو رفتن اشکهای شوقم بیشتر میشد و فقط نگران بودم کسی وارد دفتر نشه که ببینه من دارم از ته قلبم و از شوق گریه میکنم .

      فوق العاده بود این داستان بینظیرت که جوری خالصانه توضیح دادی که من حس کردم خودم داخل ماجرا هستم . راستش رو بخوای من یه کامنت از شما خونده بودم در خصوص خبر جنگ و بازار و محدودیتهایی که باهاش شاید روبرو باشی در بیزینست و اونجا هدایت شدم به پروفایلت که توضیح داده بودی که از کجا داستان پیشرفت موقعیت شغلی و رفتن مدیر قبلی و ترفیع و رشد حقوق داشتی و اینکه میتونی بغیر از مشتریان در حال حاضرت با عراق و حتی روسیه هم کار کنی و من ایمانت رو حس کرده بودم و آخر اون کامنت هم از دوست و همکارت گفتی که از تریدری شروع کرد و با حرکت و ایمان بخدا و حل کردن چالشها در نهایت به مالکیت یک مجموعه پالایشگاهی رسید و در حال حاضر 2000 یا بیشتر خانوار دارن از اونجا ارتزاق میکنن و ببین من واقعا لذت بردم از این مثالت و اینکه اون شخص میتونست همون شرایط رو ادامه بده و بقول خودت الان دیگه بازار حذفش کرده بود و این نکته که ما باید همیشه خودمون رو بهبود بدیم مثل کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد اسپنسر جانسن.

      بعد از خوندن اون کامنت من رفتم پروفایلت رو کامل خوندم و داستان زندگی شما رو فهمیدم و چقدر تحسینت کردم که با ایمان فقط با فایلهای دانلودی و عمل و عمل به آگاهی ها تونستی گام به گام پیشرفت کنی و تصمیم گرفتم گزینه هر وقت شما فعالیتی کردی از طریق ایمیل به من آلارم بده رو فعال کنم و با همون سیستم هدایت شدم به این کامنت ارزشمند و بیاد آوردن جریان زندگی شما .

      چقدر عالی هدایت شدم به فایل سه برابر کردن درآمد و امروز به خودم تعهد دادم و نوشتم و امضا کردم که باید تا سال آینده درآمدم حداقل سه برابر بشه و افراد سمی و تلوزیون وورودیهای منفی رو به حداقل برسونم که این کار رو یکسال هست که انجام دادم ولی تکمیلش میکنم و از یه کامنتی که برای یکی از دوستان گذاشته بودی به فایل رزا رسیدم و اینم بگم دیشب در مسیر برگشت به منزل فایل مصاحبه با دوستان قسمت 37 رو گوش کردم و به پهنای صورت اشک ایمان و توکل و شور و شوق ریختم ولذت بردم از این همه عشقی که رزا در برابر خداوند و کنترل ذهن داره و امروز صبح در مسیر رفت به دفتر شرکت دو تا فایل 1 و 2 چند برابری درآمد رو گوش دادم و همین الان که دارم مینویسم برنامه مسیر برگشت به منزل گوش دادن فایل سوم هست .

      میخوام بگم دمت گرم که روی خودت کار کردی ، در مسیر خودشناسی و توحید حرکت کردی ، جا نزدی ، مهمتر از همه نتایج رو رقم زدی و اومدی داری با بقیه به اشتراک میگذاری با نهایت صداقت .

      چقدر لذت بردم از افزایش حقوقت ، از درآمد دلاری ، از اونجا که به مامانت گفتی عیب نداره دوباره خونه بزرگ میخریم ، از اینکه توی 2 ماه درآمدت 120 برابر شد و چقدر به من کمک کردی که به ذهنم یه منطق نشون بدم که ببین شهرزاد ایمان آورده ، عمل کرده و نتیجه گرفته ، چقدر لذت بردم که رفتی و استعفا دادی و بیزینس خودت رو راه اندازی کردی ، چقدر لذت بردم که در طول توضیحاتت از پدرت هیچ گله و شکایتی نکردی که این نشون دهنده این هست که تو روی زیباییها و نکات مثبت زندگی تمرکز کردی و از نازیباییها اعراض کردی .

      چقدر موفقیتت به عمل به ایمان و حرکت و اقدام پس از کنترل ذهن و آرامشی بوده که از ورودیهای مثبت گرفتی و چقدر قانون رو درست عمل کردی .

      در این شرایطی که اکثر خانمها با احترام به تک تک بانوان سرزمینم گرفتار جو سمی جامعه هستند و منتظر یه معجزه تو و همه بانوان عزیز عضو سایت ایمان آوردین و دارین عمل میکنین .

      ممنون از کامنت بسیار ارزشمندت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      هدی قائمی گفته:
      مدت عضویت: 887 روز

      سلام شهرزاد عزیزم بسیار سپاسگزارم که انقد قشنگ گفتی از کجا به کجا رسیدی هزاران بار تحسینت میکنم که ایمانت ایمان بوده حرف نبود عمل کردی این تجربه قشنگ رو که با ما درمیون گذاشتی خیلی تاثیر گذار بود خیلی خوشحال شدم تا به پایین کامنتت رسیدم به خودم اومدم دیدم صورت خیس اشک شده و لبخندم تا بناگوش…… سپاس گزارم و خوشحالم که هدایت شدم به کامنت زیبا تون

      در پناه خداوند باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1242 روز

      سلام شهرزاد خوش زبان و خوش سیرت و خوش صورت سایت الهی عباسمنش

      ما که انقدر لذت می‌بریم از کامنت های شما ،،، ببین استاد عزیزمون چقدر غرق لذت میکنی

      چون آرزوی قلبی استاد از همون اول راه این بوده که نه تنها دنیا رو جای بهتری برای خودش کنه ، بلکه برای دیگران هم همین بهشت رو بسازه

      دست مریزاد دختر

      بدون شک میدونم وقتی استاد بیان ایران ، شما جزو اولین نفراتی هستید که ایشون نام می برن که بیان روی استیج از نتایج شون بگن

      و

      من چقدررررررر آرزو دارم که من هم جزو همون شاگردانی باشم که از زبون خود استاد عزیزم، به اسم خطاب میشم که بیاد روی استیج و از نتایج حیرت انگیزش بگه

      امروز به جلسه ی 4 قدم 11 رسیدم که استاد از نحوه درست سوال پرسیدن میگن و

      مثلا میگن که بگید:

      چی میشه اگه من جزو اولین نفراتی باشم که استاد توی اولین ملاقات عمومی با شاگردهاش که مسلما بخاطر تعداد زیادشون تو ورزشگاه 100هزار نفری آزادی برگزار میشه ، من رو به اسم خطاب کنن و من با دستی پر از نتایج و عزت نفسی فوق العاده برم روی استیج و برای هزاران هزار نفر از نتایجم بدون ترس از هیچی ، حرف بزنم و مثل کامنت شما چنان تاثیرگذار باشه حرفهام که تمام کسانیکه میشنون تشویق بشن که اونها هم روزی به نتایج خارق العاده دست پیدا کنن

      یعنی یه شرکت هِرمی عباسمنشی ایجاد بشه

      استاد راس هرم انگیزه بخشی و ما شاگردانش شاخه های هرم که ار کدوممون مثل رضا عطار روشن ، مثل رُزای خوش صدا ، مثل شما، مثل ابراهیم، مثل لیلا بشارتی و…و…( و البته من) هر کدوم باعث امید و انگیزه بخشیدن به هزاران نفر بشیم

      چون استاد عزیزمون هررررررچی که خودشون بگن خیلی ها از صحبت‌های من نتایج عالی گرفتن ، خیلی افراد که آشنایی ندارن با این مسیر یا مثل الانِ من هنوز ایمانشون زیاد قوی نیست باور نمیکنن

      ولی

      وقتی علناً از زبان صدها نفر مثل شما میشنون باور میکنن و انگیزه میگیرن

      خدایا طبق آیه ی شریف نون والقلم و ما یسطرونِ ت

      طبق آیه ی شریف اجیب دعوت ابداع اذا دعانِ ت

      طبق آیه ی شریف اُدعونی استجِب لکم ت

      طبق قانون ، بخواهید تا به شما داده شود

      طبق قانون بنویسید تا اتفاق بیفتد

      و طبق شرافتی که به دست دادی برای نوشتن

      خودت شاهد باش اینجا نوشتم این خواسته رو

      سمت من انجام شد

      سمت تو اجابت ه

      الهی شکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      Maryam h گفته:
      مدت عضویت: 975 روز

      سلام به شهرزادعزیزکه داستان موفقیتهاش باعث بازشدن قلبم میشه وباورم بیشترمیشه که نتیجه صبروطی کردن تکاملت داره میاد وایمانم روبه خدای بخشنده ومهربان بیشترمیکنه که همیشه همراهم هست وهدایتم میکنه،منم یادقدمهایی افتادم که بعدازاستعفاءازشرکت برداشتم افتادم وهمون استعفاءهم کارخدابودکه شجاعت دادبهم که اومدم بیرون بااین باورکه من قدم اول روبرمیدارم وقدم بعدی گفته میشه وبعدش واقعا هرچی که میخواستم جوابش زودمی اومدازکوچکترین تابزرگترینش وحالم خوبه .خدایاشکرت بخاطرتمام الهامات وکمکهایی که تاالان کردی وهرچی دارم ازتوست چون توبسیاربخشنده ای ومهربان. ودرآینده قراره شاهکارکنی برام.

      درپناه حق سلامت وسعادتمندباشی شهرزادزیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا کاسه ساز گفته:
      مدت عضویت: 1484 روز

      سلام به شهرزادعزیزم

      چقدرخوب مینویسی دختر

      چقدر قشنگ تعریف میکنی

      چقدر تحسین برانگیزی

      چقدر داستانتون عبرت ودرس داره برای همه ما که

      اگربخواهیم میشود

      اگرباورکنیم میشود

      اگرتوکل کنیم میشود

      چقدر خوب کنترل ذهن کردی اونجا که خونه 130 متری روفروختید وخونه گرون شد و مجبورشدید 60 متری بخریدافرین بهت دخترزیبا

      که ایمان داشتی که همه چیز درست میشه

      استادمون حرفهاش و خدای جدید رو باور کردی وخداوند هم به مومنان پاسخ میدهد

      نوش جون هرسه تون این همه موفقیت وثروت

      مبارکتون باشه طلاها ساعتهای برند ماشین های شاسی خوشگلتون.خونه قشنگتون و….

      نوش جونت درامد دلاریت وسفرهای خارجیت.انشاالله که خدابیشتربهتون بده

      خیلی براتون خوشحالم و تحسینتون میکنم

      .به خدامیسپارمت عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      صفاگنجی گفته:
      مدت عضویت: 1747 روز

      به نام خدای روزی دهنده ی بی منت

      سلامودرود خدا به شما دوست عزیزم شهرزاد جان

      دختر چقدر زیبا از تکاملتون تواین مسیر توضیح دادید،چقدر لذت بردم و تحسینتون کردم که با هر سه تای شما بعد از ماجرای پدرتون ناامید نشید وهرکدوم از شما باایمان حرکت کردید،باتوجه به اون شرایطی که داشتید حرکت کردید و چقدر زیبا خداوند درهای رحمتش رو به روی شماباز کرد وقتی که ایمان شمارو‌در حرکت میبینه

      واقعا بی نهایت بار تحسینتون میکنم که دراین مسیر زیبا و الهی انقدر خوب پیشرفت کردید و انقدر از نتایج مالیتون مرحله به مرحله خیلی عالی توضیح دادید

      اونقدر به دلم نشست که قشنگ تصور میکردم تو چه شرایطی بودید،حتی سوییتهای بومگردی مادر شجاعتون رو داخلش رو تصور میکردم،آفرین به شجاعت شما،آفرین به مادر باایمان شما که به خودش اجازه نداد تا شما بچه ها براش پولو حقوق بیارید و خودش بند کفشاشو محکم میکنه و با شرایطی که داشته حرکت میکنه و خدا همه جوره هواشو داشته

      الله اکبر،خدایاشکرت چقدر لذت بردم چقدر تحسینتون کردم

      نوشجونتون اینهمه پیشرفتی که ازلحاظ مالی داشتید

      براتون آرزوی پیشرفتهای بیشتری رو از خدا میکنم و امیدوارم درپناه خدای مهربان یک زندگی پراز عشق رو در کنار همدیگه شما دوخواهروبرادر و مادر نازنینتون همیشه و‌همه جا تجربه کنید

      ازتون سپاسگزارم که وقت میذارید و انقدر باعشق از تجربیات زندگیتون برای ما به اشتراک میذارید

      آفرین به شما شاگرد زرنگای این سایت مقدس

      آفرین به شما شاگردایی که انقدر خوب تونستید ایمانتون رو به خداوند بیشتر نشون بدید و از نعمتهای الهی بهره ی بیشتری ببرید

      نوشجونتون وگوارای وجودتون تمامی موفقیتهای زندگیتون

      خدا یارو هدایتگرتون به سمت خوشی های بیشتر باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      شیرین خلیلی گفته:
      مدت عضویت: 1695 روز

      سلام.شهرزاد جان ،چقدر عالی عمل کردید شما و مامان و شهروز

      بهتون تبریک میگم که انقدر خوب ایمان تون رو نشون دادید و حرکت کردید.

      همسر من تریدر هستن و با اینکه عضو سایت نیستن ولی انقدر من از کامنت های شما و عملکردتون و ایمانتون براشون تعریف کردم که کاملا شما رو می‌شناسن و هر موقع از شما میگم مشتاقانه گوش میکنن و پیگیر موفقیت هاتون هستن.

      فقط بدونید که چقدر الگو هستی برای نه تنها شاگردای استاد بلکه برای کسانی که با این مباحث آشنایی ندارن و از شاگردهای استاد نیستن.

      ممنون که مینویسی و ممنونم ازت که انقدر ایمانت به الله زیاده.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرزانه گفته:
      مدت عضویت: 1292 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      سلام به استاد عزیزم و همه دوستان همراه

      و شهرزاد عزیز و دوست داشتنی

      سپاسگزارم برای به اشتراک گذاشتن مسیری که رفتی و چراغی که روشن کردی برای هر کسی که این پیام رو میخونه

      من چند روزه درگیر تضادهایی هستم در خانواده ، که منو از ادامه مسیر خیلی دلسرد کرد

      از خدا هدایت خاستم برای این موضوع

      و بعد هدایت شدم به کامنت یکی از دوستان تو این فایل این دوست عزیز گفتند :

      نکته با ارزش این فایل اونجایی بود که موسی داشت با ترس با خدا حرف میزد؛ گفتم موسی پیامبر ترسیده تو مسیرش؛ پس به قول استاد طبیعی هست که منم انسانم؛ نباید صفر و یک نگاه کنم و چقدر درک این قضیه بار بزرگی رو از رو دوش من برداشت، چقدر من سبک شدم که منم میتونم گاهی اوقات بترسم

      با خوندنش یکم آروم شدم

      ولی باز نجواها اومد و من باز درگیر نگرانی شدم

      صفحه رو نبستم و خوابیدم

      امروز زدم کامنت برتر و کامنت شما اومد ؛ خوندم و اسکرول کردم تا پایین و دوباره

      برخورد کردم به کامنت شما

      و این جمله تون جواب خداوند به من بود

      دلم خون میشد و منم بغض میکردم…

      اون روزها تازه شروع کرده بودم به گوش دادن به فایلهای استاد، پول نداشتم دوره بخرم ولی فایلهای توحیدیشون تنها پناهم بود و یادمه به خودم میگفتم حضرت ابراهیم نوزادش رو با یه زنِ تنها وسط بیابون رها کرد و به خدا سپرد و رفت، منم باید ذهنم رو از روی شهروز بردارم و بسپارمش به خدا، خدا خودش حواسش به بنده ش هست…

      دقیقا دغدغه این روزهایِ من ، که تمام تمرکز من رو گرفته

      منم باید ذهنم رو از روی برادرهام بردارم و بسپارمشون به خدا، خدا خودش حواسش به بنده ها ش هست…

      خاستم پاسخ بدم که هم تشکر کنم از شما و هم ردپایی بزارم

      از جواب واضح خداوند به جوابِ سوالم

      ولی با مقاومت ذهنم مواجه شدم و رد شدم

      و تصمیم گرفتم بقیه پیامهای این صفحه رو بخونم

      و بعد هدایت شدم به پیام سعیده عزیز

      و این جمله

      شاید بعد ازین همه مدت ، اون نوشته خودش رو نشون داد تا امروز توی این کامنت ردپایی از هدایت های الله رو به جا بزاره

      و تلنگری بهم زد که ردپا بزار از مسیر هدایت الله

      چون انسان فراموشکاره

      خداروشکر برای هدایت هر لحظه

      بازم ممنون برای کامنتهای فوق العادت

      با آرزوی بهترینها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فیروزه محسنی گفته:
      مدت عضویت: 1164 روز

      بنام خداوند آفریننده زیبایی ها

      سلام شهرزادجان

      دوست الهی درسایت توحیدی عباسمنش

      کامنت بسیار عالی نوشتید وبسیار اثرگذار است وسراسر شرح نکات توصیفی توسط استاد است که شما درزندگی بکاربردید ومادر وبرادر شما هم عملی بکاربردند وهمگی خدارا شکر موفق شدید

      بسیار داستان زیبایی از زندگی خود وخانواده محترم نوشتید

      هروقت مطلبی بصورت داستان ارائه بشه جذابیت بیشتری داره وبه دل می‌نشیند

      ازشما سپاسگزارم که باقلم شیوایتان شرح باجزییات ازروند پیشرفت وسیر تکاملی در مسیر کارهایتان را بیان کردید

      نکاتی که از کامنت شما آموختم ودرسهای استاد برایم دوره شد :

      شهروز برادرتان تاوقتی باورهایش تغییر نکرد باتغییر مکان زندگی ازایران به ترکیه نتوانست موفقیتی داشته باشد

      تضاد رفتن پدرتان مانند تلنگری باعث بهبود تدریجی شرایط شماها شد وبجای اینکه زانوی غم بغل کنید توانستید ازآن تضاد به شرایط عالی برسید احسنت به هر سه نفر شما

      -شروع کارازهمان شرایط وامکانات موجود درمورد آقا شهروز که باماشین دراسنپ کارکرد وبعدباوانت وبعد فروش دراینستا وتکامل راطی کرد ومغازه خودش رازد وبجای وابستگی به پدر توانست مستقل شود ودرمسیر پیشرفت روی بهبود خودش کارکرد ویادگرفت چطور ویدیو بسازه وپرمخاطب بشه

      -مادر گرامی شماهم با امکانات موجود شروع کرد واقامتگاه بومگردی رادرست کردوروی ترسهایش پا گذاشت ودرباغ تنها ماند واونجا رابهبود داد

      نکته دیگر عدم توجه شما ومادرتان به حرفهای اطرافیان وخاله ها بودوتمرکز راروی خواسته خودتان واهدافتان گذاشتید

      مادرشما تکامل راطی کرد ومشتری پیداشد ودردوران کرونا که بیشتر کسب وکارها خوابیده بود ولی برای شما خوب شد ومردم آمدند اونجا وازباغ وامکانات استفاده کردند وثروت آفرینی کردید واقعاً احسنت دارد

      شهرزادجان شما هم تکامل راطی کردید وبااعتماد به نفس بالا هم به مادر کمک کردید وهم مدیر شرکت شدید وافزایش حقوق وبعد حقوق دلاری وسپس بیزینس خودتان را شروع کردید

      آنجا که شرح دادید با داشته هایتان خانه رابرای مهمانان آماده کردید وپشتی خریدید بازهم درس داشت برایم که همیشه استاد می‌فرماید ازهرچه دارید شروع کنید وقدم بردارید

      شهرزاد عزیزم فروش بهتر وکمیسیون بیشتر وخانه بزرگتر وماشین وبوم گردی بهتر وخرید زمین وخانه ودرامد فراوان وبقول استاد دیگه بوم بوم بوم ثروت وفروانی وبرکت جاری میشه

      فقط کافیه باور کنیم خداهمیشه هست وخودمان رافقط به پروردگار بسپاریم

      الان چقدر دغدغه هایتان تغییر کرده برای برادرتان شعبه سوم وبرای مادر گسترش باغ وبومگردی وشما زندگی درایران یا دبی

      خداراشکر که همگی درمسیر درست زندگی هستید وروز به روز موفق تر وثروتمندتر هستید وبه پیشرفت جهان هستی کمک می‌کنید

      باکامنت شما دوره کشف قوانین زندگی رامجددا دوره کردم وصحبت های استاد برایم مرور شد وبه صورت عملی در زندگی شما عزیزان آثار عمل به آن قوانین رادیدم

      ایمان وتوکل به پروردگار رحمان

      طی کردن تکامل

      اعتماد به نفس

      شروع قدم های عملی با همان چیزهایی که داریم

      بهبود شخصیت وباورسازی

      احساس لیاقت بالا

      تمرکز روی اهداف وخواسته ها

      رفتن در دل ترسها

      اعتماد به کمک‌های خداوند

      شجاعت وجسارت

      شهرزاد جان بسیار شما ومادر وبرادر گرامی را تحسین می‌کنم

      آرزو می‌کنم روز به روز موفق تر باشید وهمیشه بدرخشید

      درپناه خداوند مهربان سلامت وشاد باشید وروزگارتان خوش وشیرین باد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نفیسه گفته:
      مدت عضویت: 634 روز

      به به ، به به

      باز هم کامنت خیلی زیبا با بیان شیوا و شیرین شهرزاد قصه های بچه های استاد عباسمنش

      فوق العاده ای دختر زیبا

      هم خوب می نویسی

      هم خوب نکته ها رو از تو فایل ها نت برداری می کنی

      هم خوب عمل می کنی

      با اینکه اینقدر پیشرفت کردی و تحسینت می کنم ،

      هم چنان قرص و محکم ادامه میدی

      انقدر خوب عمل می کنی که استاد از کامنت هات فایل ضبط می کنه

      افرین بهت شهرزاد موفق ما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      بانوی اردیبهشت گفته:
      مدت عضویت: 1011 روز

      سلام به شهرزاد عزیزم.امیدوارم همیشه و هرروز عالی باشی و بیای به این سایت ارزشمند و برامون کامنت های طلایی بگذاری.با خوندن این کامنت هر لحظه قند تو دلم آب شد از نتایج خوبی که گرفتی و هر لحظه گفتم خدایا شکرت ،خدایا شکرت

      واقعا هر کدوممون بخوایم یه لحظه گذشته هامون و آرزوهایی که داشتیم را به یاد بیاریم اصلا میمونیم که چطور به اینجا رسیدیم و اصلا نفهمیدیم این همون جایگاهی است که یه روز آرزوش را داشتیم و برامون محال بود.مرسی که میایی و برامون کامنت میگذاری شهرزاد جان من همیشه کامنتهای شما را میخونم و عشق میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محسن گفته:
      مدت عضویت: 1435 روز

      به نام خدایی که مهربانی از او معنا گرفت

      سلام به خانم شهرزاد

      بابت نوشته ی قشنگت و پر از حس ناب توحیدی ات و تک تک لحظاتی که داشتی با جوهر روان و صافِ قلبت و اون نورِ معرفتِ الهی ات که از اموزه های استاد به قامت این همه موفقیت از خودت و خانواده ات،بدست آوردی و شد هدایتی از طرف ربّ العامین برای من..

      ازت خیلی خیلی ممنونم..

      دوست دارم اون چیزی رو بنویسم که خدا دوست داره

      به قول قمیشی چشام دریای آبه..

      از گریه خوشحالی برای این همه توحید و بندگی کردن الله که به عمل نشست توی زندگیتون..

      ناخوداگاه وسط کلامت چنان زدم زیر گریه که نگو..

      میشه خدا انقدررر درهارو برامون باز کنه و به یادمون نیاریم؟

      خدا با اون همه بزرگیش داره به ریز ترین امورات زندگی مخلوقاتش میرسه و چیزی ازما نمیخواد..

      خدایی که همه چیرو گذاشته دست خودمون..ما هم دو دستی بسپریم به خودش..بهش اعتماد کنیم..

      بگیم نه!

      خدایا تو انجامش بده..

      خدایا تو انجامش بدی قشنگ تر میشه..

      خدایا تو کارت درسته..

      خدایا تو بیشتر از اون چیزی که ازت خواستم رو برام میاری..

      خانم شهرزاد

      در یک کلام عشق کردم با کلامت

      عشق کردم با خدایی که اینجوری همراهش شدی و زندگیت رو به این قشنگی برات قشنگ تر تدبیر کرد..

      خدایی که اینجور درهای نعمتش رو برات بااااز کرد..

      با تمام وجودم تحسین تون میکنم و براتون اتفاقات خوب بیشتر رو میخوام..

      خدایا صدهزار مرتبه شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سید محمد رضا موسوی گفته:
      مدت عضویت: 244 روز

      سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ، یگانه خالق آفرین من ،،

      سلام و درود به شهرزاد عزیز ،

      دیدی ی وقتایی وقتی چشمات تر شده ولی روی لبات لبخند میشینه !!

      الله اکبر از این جوابگویی و این مهارت در پاسخگویی خدای مهربونم ،

      اول از همه بگم که قدرت نوشتن شما بی نظیر ، از گفتن جزییات زمان و تایم مطالب همه نظر عالیییی براوو و خداقوت بهت ،،

      چقدر زیبا خدا دقیقا منو هدایت کرد به این نوشته زیبا شما ،

      خیلی خیلی خیلی حق این مطلب که عین کشتی درحال غرق چجوری میچسبیم به دعا و التماس و بلافاصله بعد از اینکه پامون به ساحل رسید دیگه یادمون میره ، ای دل غافل ،،

      خدای مهربانم خودت توی طول تموم مسیر هدایتمون کن به راه مستقیم و نشانه های خوشگلت بتونیم ببینیم انشاالله ،،

      همیشه شاد و تسلیم و موفق و سلامت ثروتمند باشید ،،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اذر گفته:
      مدت عضویت: 1410 روز

      سلام شهرزاد عزیز

      چقدر خوش حالم که هدایت شدم به این کامنت زیبا از شما

      چقدر خوب که این قدر دقیق و با جزییات کامل همه چیز رو برای ما تعریف کردی

      و چقدر خوب تونستم با کامنت زیبات تکامل را درک کنم

      برای خودت ، مادرت و برادرت بهترین هارو از خدا میخوام

      و امیدوارم روز به روز موفق تر بشین️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد رضا نعمتی گفته:
      مدت عضویت: 1396 روز

      با سلام خدمت خواهر بزرگم شهرزاد عزیز با تک تک کلمات و حرف های شما اول صبح اشک ریختم و هم زاد پنداری کردم اونقدر این حرف ها قوی و ازته دلتون بوده که فرکانسش از کیلومترها دورتر و مستقیم بر وجود ما نوری رو می پراکنه که از صدقیت و عمل گرا بودن حرف میزنه…

      نمیدونم چی بگم…

      فقط ازته دلم براتون آرزوی سلامتی و ثروت دو چندان دارم که اونقدر خالصانه و صمیمانه وقت میزارید و شخصی ترین حال و احوالات زندگی تون رو با بچه های سایت به اشتراک میزارید.‌‌..

      من یه فایل درست کردم تو گوشیم از بچه های سایت که قوی و پر اثر هستن عکسشون رو می زارم تو اون فایل قبل از خوندن کامنت تصویر زیبا و پر صلابت شما رو ذخیره کردم (پر از حس قدرت و عمل گرا بودن) تو اون فایل و هر روز به عکس بچه ها نگاه می کنم و تو دل خودم میگم دمتون گرم بچه ها اگه شما تونستید منم میتونم.

      از ته دلم براتون آرزوی سلامتی و ثروت دارم.

      سلام گرم منو به برادر و مادر مهربونتون برسونید…

      آدرس بوم گردی زیباتون رو هم برام بزارید.

      سپاس گذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نازنین گفته:
      مدت عضویت: 1228 روز

      سلام شهرزاد نازنین

      چقدر خوب مینویسی

      چقدر زیبا روایت کردی داستان خودت و خانواده ی محترمت رو

      کلی لذت میبرم از خوندن کامنتهات

      و کلی درس میگیرم دختر قشنگ و دوست داشتنی

      تحسبن برانگیزی تو بانوی زیبا

      نوشته هات

      روایتهات خیلی دلنشینه

      نوش جونتون تمام دستاوردهای مالی و معنوی تون

      در حین خوندن داستانت اینقدر خوشحال شدم برات که خدا میدونه

      بخصوص وقتی گفتی اولین درآمد دلاری برات رقم خورد و سفرهای فوق العاده ات

      همونجا از خدای وهابم خواستم که هدایتم کنه برای کسب درامد ارزی و سفرهای شگفت انگیز

      خلاصه که تبریک فراوان منو بپذیر برای تمام موفقیتهات و سپاسگزلر خدای قشنگم هستم که اینگونه پاسخ میده به بندگانی که فقط به اون تکیه میکنند و از اون میخوان

      الهی صدهزاران بار شکرت برای وجود چنین دوستانی و حضورم در این فضای توحیدی

      رشدو تغییرات بزرگ

      و چشیدن طعم شیرین لذت و آسانی برای اسانی ها

      در پناه خداوند بخشاینده و مهربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سیما گفته:
      مدت عضویت: 3525 روز

      سلام شهرزادجان.ممنون بابت این کامنت زیبا وطولانی که درکمال سادگی وصداقت برامون نوشتی ومن این داستان زیبای زندگی سه نفره تون روخوندم و لذت بردم.

      چقدر زیبا دریه کامنت صفرتاصدقضیه روگفتی ونشون دادی که هرچقدرایمانتون بیشترشد واستمرارداشتید وباحال خوب وامیدادامه دادید اوضاع روزبه روزبهترشد وجسارت وشجاعتتون هم بیشترشد.

      تبریک‌میگم به هرسه نفرتون .همیشه باشوق کامنتهات رومیخونم تابتونم‌ ازت الگوبرداری کنم .نوش جونتون عزیزم این همه نعمت که خداروزیتون کرده وممنون که اینقدروقت گذاشتی وبرامون نوشتی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 1926 روز

      بنام فرمانروای هستی …

      سلام شهرزاد جانم امیدوارم که خوب باشی عزیزم…

      چقدر زیبا نوشتی و واقعا یکبار لایک برای کامنتهات کمه…چقدر تحسینت کردم دختر زیبا قوی جسور با ایمان..مرسی که اینقدر دقیق وبا صداقت نوشتی وچقدر مسیری که طی کردی برای من الهام بخشه که میشود، به بزرگی خدا میشود،تو همین شرایط هم میشود،و باعث افتخاری شهرزاد جون که یه زن اینقدر با ایمان حرکت کرده وحتی وقتی هم زدی جاده خاکی مثل هرکسی بازم مسیر درست را پیدا کردی ونشون دادی که میشه در لحظه که اراده کنی مسیرتو عوض کنی….

      من خیلی کم کامنت مینویسم ولی اینقدر کامنتت با احساساتم بازی کرد که گفتم باید ازت تشکر کنم.

      ایشالا که خدا هدایتمون کنه به راه راست وبه مسیر ثروت وعاقبت خیر وسعادت وامیدوارم مسیرت همیشه روشن باشه وبازم برامون از موفقیت های روز افزونت بنویسی….

      به خدا میسپارمت دختر زیبا و موفق باشی….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٣﴾

    و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [به وسعتِ] آسمان ها و زمین است بشتابید؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است؛

    الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ﴿١٣4﴾

    آنان که در گشایش و تنگ دستی انفاق می کنند، و خشم خود را فرو می برند، و از [خطاهایِ] مردم در می گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

    وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ ﴿١٣5﴾

    و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند، پا فشاری نمی کنند؛

    أُولَٰئِکَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَهٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ ﴿١٣6﴾

    پاداش آنان آمرزشی است از سوی پروردگارشان، و بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آن جاودانه اند؛ و پاداش عمل کنندگان، نیکوست.

    قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ ﴿١٣٧﴾

    قطعاً پیش از شما روش هایی پس در زمین گردش کنید و با دقت و تامّل بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگانِ [حقایق] چگونه بود.

    هَٰذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ ﴿١٣٨﴾

    این [قرآن] برای مردم، بیانگر و برای پرهیزکاران، سراسر هدایت و اندرز است.

    وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿١٣٩﴾

    و سستی نکنید و اندوهگین مشوید که شما اگر مؤمن باشید، برترید.

    =======================================================================================

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم،قدرت و اراده ی کن فیکون،جبران کننده ی بی حد و حصر،مهربانترینِ مهربانان،زیباترینِ زیبایان،خوشرنگ ترین رنگ دنیا،لذیذترین طعم،شیرین ترین شیرین،دلنشین تر از هر دلنشین…نور حائل در قلبم،چشم هایی که میبینه،گوش هایی که میشنوه،دستانی که مینویسه،صاحب روح و جان و تنم،من به تو و به نور تو و به هرخیری که از سمت تو به من برسه سخت فقیرم،خدایا ازتو طلب هدایت میکنم تا با شکستن پشت شیطانِ کمالگرایی،با عصایِ موسی ِ بهبود گرایی،از تو و از عشق تو و از نور تو بنویسم که من هستم که به این نوشتن ها،به این صلات ها،به کنترل آگاهانه ی کانون توجهم،به اجرای توحید و توکل در عمل,به درک قوانین بدون تغییر جهانت،محتاج و فقیرو ونیازمندم،پس با هزاران فرشته ی پی در پی ارسال شده به کمک بنده ی ضعیفت بیا تا با قلب باز و ذهنی روشن،کلماتی از جنس تو خلق کنم که من همیشه و همیشه و همیشه،فقط و فقط و فقط،تورا میپرستم و از تو یاری میخواهم.من رو به راه راست،به راه بندگانت که به آنها نعمت داده ای هدایت کن.

    =======================================================================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به رفیق های نازنین غار حرا

    خداروصدهزار مرتبه شکر برای یک هم نشینی توحیدی دیگه،برای حضور در جمع اصحاب یمین…

    فَسَلَامٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ

    از سوی سعادتمندان بر تو سلام باد.

    چطورید بندگان خوب خدا؟

    حالِ دلتون خوبه؟رو به راهید؟!رو به رشدید؟!

    چقدررر دلم براتون تنگ شده بود،چقدر اینجا همه چیز خوبه!

    به قول عادل فردوسی پورِ عزیز:

    چقدرررر خوبییییم ما!

    دلم میخواد یکبار دیگه از روشنی قلبم بهت سلام کنم استاد جانم…

    سلام و رحمت و نور و عشششق به پیام آور صلح و دوستی و عشق و خوشبختی…

    سلام به موسیِ پیامبر،در قامت استاد عباسمنش…

    استاد خودتون دقت کردید شما یک سمپلِ بروز رسانی شده از حضرت موسی هستید؟!

    یا من به تنهایی کشفش کردم؟!:)))

    نوش جانتونِ هارونِ قشنگتون به قامت استاد شایسته …

    ماهم که مثل اصحاب موسی،لنگان لنگان داریم پشت سرت میایم!

    تلاش میکنیم هم ازتون یاد بگیریم و هم مثل شما عمل کنیم!

    یک جاهایی هم کم میاریم و میگیم نهههه دیگه جوااب نمیده!

    و شما هم همیشه مثل موسی،دلسوزانه اما محکم سرمون فریاد میزنی!

    قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است،تو حرکت کن،خدا درهارو باز میکنه!

    قسم میخورم به میزانی که ایمان نشون دادم،قبل ازینکه قدم بردارم خدا منو گذاشت روی دوشش و خودش همه کار کرد!و معجزاتی رقم زد،به اندازه ی باز شدن دریا برای موسی…

    و قسم میخورم!

    هرجا بی ایمان شدم،چک و لگد بی ایمانی خودمو خوردم و همونجا درجا زدم!

    این کل بازی ای بود که تو این 3 سال درکش کردم!

    یک جو ایمان مساوی با پیشرفت های کوآنتومی…

    چند لحظه دست از نوشتن کشیدم و خیره شدم به منظره بارونی که داره روی دریا میباره و اجازه دادم صدای بارون و قطره های که به پنجره میخوره،روحم رو نوازش بده …تموم عاشقانه ها من با خدا،از همین پنجره و یک دفتر و خودکار شروع شد …اینجا میعادگاه پیوند من با عشقی بود که تموم سرمایه ی زندگیم شد.

    استاد شایسته جانم،جدا از آگاهی های بی نظیر خود این فایل،یک جمله ی آخر کپشن نوشتی که به جانم نشست.

    همچنین در نوشته های خود، هدایت ها و حمایت های خداوند را در مسیر خواسته هایت به یاد بیاور و در نوشته خود ذکر کن تا به شکل، تجدید میثاق کنی با رابطه خود با این نیروی هدایتگر که همواره نزدیک است و تو را اجابت می کند.

    چشم استاد جانم،سمعا و طاعا…

    حالا از کدومش بنویسم؟!مگه کم معجزه توی زندگی من رقم زده؟!

    کدومش رو جدا کنم درحالیکه همشون به شیرین عسل کوهستانه…

    چند روز پیش اتفاقی توی نت گوشیم یک نوشته ای رو خوندم از صحبت خودم با خدا،آبان ماه 1401!خوندنش واقعا منو شگفت زده کرد و با خودم گفتم اگر بتونم همون ایمان رو این روز ها نشون بدم،خدا میدونه چه در های بزرگتری توی زندگی من باز خواهد شد،شاید هم بعد ازین همه مدت،اون نوشته خودش رو نشون داد تا امروز توی این کامنت ردپایی از هدایت های الله رو به جا بزاره …

    اون روز ها،اوایل شاگردیِ من بود و دانشجویی دوازده قدم…

    انقدر شور اشتیاق داشتم که هر ماه،2 قدم رو باهم تموم میکردم،سراپا گوشِ جان بودم برای آموزش های الهی استاد،انقدر همه چیز برام شیرین بود که دفترهای سپاسگزاریم خیلی زود به زود تموم میشد …مینوشتم و گریه میکردم و روحم به پرواز درمیومد …برای کوچکترین تغییری،صفحه ها از عشق بازی من با خدا پر میشد،به قول لیلا جان،من به بی نیازی قبل از بی نیازی رسیده بودم.

    ازون سعیده ی افسرده ی بی عزت نفس خداناباور،چیزی باقی نمونده بود،دیگه نمیخواستم ازین زندگی و این شهر فرار کنم،من دیگه خودمو قربانی نمیدونستم،از استاد یاد گرفته بودم که این زندگی رو خودم خلق کردم،با توجه کردن به ناخواسته ها خلقش کردم،حالا راه تغییرش هم دست خودمه،توجهم رو از ناخواسته بردارم و روی خواسته بزارم و بعد هدایت میشم،دیگه پیگیر انتقالی نبودم،دیگه به هرکسی برای جا به جایی رو نمیزدم،مادرم هر روز زنگ میزد و دلسوزانه میگفت تو هر روز شیفتی،چطور میخوای دوتا بچه رو بفرستی پیش دبستانی؟!تورو خدا بفرستشون گرگان،من مراقبشون هستم.

    من؟!

    من میگفتم نه!

    من باید مسئولیت کل زندگیم رو برعهده بگیرم!

    پرستار هستم که هستم!

    در شهر غریب هستم که هستم!

    دوقولو دارم که دارم!

    من نمیدونم چه جوری!

    خدا هدایتم میکنه،این زندگی رو مدیریت میکنم….

    چون دیده بودم چرخ زندگیم روغن کاریشو شده بود،دیده بودم چقدر تاریکی رفته بود و نور اومده بود!

    ایمان داشتم خدا هدایتم میکنه…

    مهر اومد و با عشق دخترها رو میفرستادم برای پیش دبستانی،خودِ خدا بهترین مدرسه و معلم رو براشون فراهم کرد،خدا قلب سرپرستارم رو نرم کرده بود و برام کشیک های بهتری میزاشت،سخت بود مدیریت کار بیرون و خونه و درس های بچه ها …

    ولی من قدرتی در قلبم داشتم به وسعت آسمون ها…انگار واقعا خدا داشت تموم زندگیم رو مدیریت میکرد…

    چند روز از آبان ماه گذشته بود که یک احساسی من رو دعوت کرد به خوندن کتاب رویاهاو یک قدرت بسیار زیادی منو مجاب میکرد خستگی هارو رها کنم و‌حتما ده تا از آرزوهام رو توی‌دفترم‌بنویسم.

    قدرتی از جنس ایمانِ موسی…انگار واقعا خدا کنارم نشسته بود و با لبخند میگفت ادعونی استجب لکم…بنویس تا اجابتت کنم…

    نوشتم و نوشتم….صفحه ها پر کردم…و یادمه همون شب،بعد از خوابوندن دخترها، در سایت یک کامنت گذاشتم.

    abasmanesh.com

    نوشتن این کامنت هدایتی،روحم رو به پرواز درآورد،و من رو ریل قرار داد …

    فردای اون روز ….درحالیکه با قلب روشن آماده ی رفتن به محل کارم بودم،یک دعوای وحشتناکی بین من و همسرم رخ داد،رابطه ای که مدت ها از تنش به آرامش رسیده بود،به یک تضاد سنگین خورد،گیج و منگ بودم و فقط تلاش میکردم قانون رو در عمل اجرا کنم.

    قبل از رفتن به شیفت،اجازه دادم اشک هام بباره و بعد با ایمانی که از استاد یاد گرفته بودم ،با گفتن الخیر فی ما وقع،راهی شیفت شدم و تموم تلاشمو کردم که به این موضوع فکر نکنم….و شب بعد از انجام کارهای خونه و خوابوندن دخترا،به سمت اصلم برگشتم و شروع به صحبت دونفره کردم.

    این همون متنی که من بعد از مدت ها توی نت گوشیم دیدم و خودم از خوندنش شگفت شدم…

    خدای عزیزم سلام از هشتمین روز هشتمین ماه سال

    من این مدت خیلی خوب روی خودم کار کردم و واقعا به خودم فایو استار میدم …خودتم خوب میدونی عزیزم

    دیشب که تمرین اول کتاب رویاها رو نوشتم خیلی حالم خوب بود و البته شماهم که سریع جوابم رو دادی دمتم گرم بوس به کله ت

    بعد امروز صبح یک تضاد هیولا تو روابط برام اتفاق افتاد که واقعا نجوای ذهن کمرشکن بود و کنترل احساسات کار حضرت فیل!

    ولی خداجانم از شما که پنهان نیست دیدین که چه قدر خووب مدیریتش کردم چرا؟

    بخاطر آیه صریح شما که وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ

    خلاصه با تموم وجودم سعی کردم ایمانم رو حفظ کنم و به شما توکل کنم جان دل

    حالا لطفا شمام سمت خودت رو انجام بده،ممنونم،من منتظر معجزات پشت سرهم شما برای تحقق رویاهام هستم.

    دوستت دارم جان دل

    نمی‌دونم چرا ولی به شدت دلم میخواد ی مدت گرگان باشم در آسایش خانواده و اونجارو خوب بگردم. …

    لطفا اگر خیر هست بقیه کاراش با شما

    دوستون دارم

    استاد جان….چه معجزه ها پس از این درخواست من از خدا رخ داد…خداروصدهزارمرتبه شکر برای تک به تک رد پاهایی که توی این سایت دارم…برای تموم نوشته های نت گوشیم،برای دفتر هایی که پرشد،برای تسلیم نشدن ها …برای ادامه دادن ها…برای اجرای توکل در عمل…برای ایمان و توحید و عمل به قوانین و آموزش ها …

    استاد جان میتونی تصور کنی،یک سعیده ی بی عزت نفس و مشرک رو که تا قبل ازین به عالم و آدم از رئیس تا آبدارچی رو زده بود تا بتونه انتقالی بگیره؟!

    وقتی فقط از خودش خواستم…

    وقتی از شما یاد گرفتم از تضاد وضوح بسازم…

    وقتی فقط یک جو ایمان نشون دادم….

    خدا برام همه کار کرد…

    چه در هایی باز شد از فردای همون روز …

    یکی برام به دانشگاه زنگ زد…

    یکی برام رمز عبور سایت پیدا کرد…

    یکی برام درخواست انتقالی ثبت نام کرد..

    من این معجزه هارو میدیدم و از عشق خدا فقط گریه میکردم…

    داستان رقم خوردن انتقالی من،داستان همون قدم های موسی به سمت دربار فرعون بود،قدم به قدم من رو از شرک جدا و توحیدی تر کرد…

    از پروسه ی معجزه وار رقم خوردن انتقالی،قبلا زیاد ردپا گذاشتم که چطور خداوند تموم کاروبارش رو برعهده گرفت و من رو سوار دوش خودش کرد و با یک قدم بزرگ فرستاد پیش پدر و مادرم….

    اشک هام امون بیشتر نوشتن نمیده…اما استاد،بزار اینو بگم،شما میگی اتفاقی شده که من توی کامنت قبلیم نوشتم من احتیاج به فرش قرمز ندارم و شما در ادامه ی فایل دقیقا ازین کلمه استفاده میکنی؟!

    دوسال از آبان ماه 1401 گذشته…

    به تاریخ :دوم آبان ماه 1403

    به صورت رسمی،با امضا و اثر انگشت،بدون هیچ درخواست مطالبه ای،در محضر خونه،نوشتم و امضا زدم و برگه ی آزادیم از خدمت رو مثل برگه ی آزادی از زندان به دستم گرفتم و با عشششق برای رفیق توحیدیم فاطمه جان ویدئو مسیج گرفتم و گفتم:

    آزاااد شدم ننهه :)))

    انشالله آزادی قسسسمت همه :))))

    خدایا شکرت …

    خدایا خیلی شکرت …

    خدایاشکرت برای یک فرصت جدیدِ تجدید میثاق با اصلم!

    برای وصل شدن به توحید!

    وصل شدن به خوش بینی!

    وصل شدن به امید!

    وصل شدن به انتظارات مثبت و روزهای خوش آینده…

    استاد شایسته جانم،این جملات قشنگ رو از شما یاد گرفتم،از دستورالعمل پروژه ی خانه تکانی ذهن…چه کردی با من با این دوره ی قشنگت…بزودی میام و با عشق برات مینویسم…

    خلاصه که …دوستتون داااارم از روشنی قلبم

    بی نهایتِ بی نهایت….

    پیش به سوی دارالسلام….به سمت توحید…به سمت نور…عشق…زیبایی…خوشبختی…

    آرااامش…آراااامش…آراااااامش….

    در پناه نور میسپارمتون…

    خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 333 رای:
    • -
      سمیه زحمتکش گفته:
      مدت عضویت: 1620 روز

      سلام سعیده جانم

      چقدر دلم برای کامنت هات تنگ شده بود .

      خانه تکانی ذهن که شروع شد میگفتم خدا کنه سعیده کامنت بذاره من با هر عشق بازی که با خدا می‌کنه من لذت ببرم ‌

      هرکامنت که میذاری من با هاش اشک میریزم اینقدر که بوی خدا میده .

      راستی ازدی آن مبارک، این نتیجه ایمانت هست

      برای خیلی خوشحالم انشالله خدا همراهت

      دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      javad aghaahmadi گفته:
      مدت عضویت: 3496 روز

      به نام خداوند جان

      الهی به امید تو

      سلام به سعیدی عزیز خواهر عزیزم که همیشه خوندن کامنتات واقعاً حس توحید رو در وجود من شعله‌ور کرده.

      واقعا نمی‌دونم چی بنویسم یه کامنتی رو دیدم از خودت که نوشته بودی در جواب یکی از دوستان سایت که گفته بودی دو ماه به سایت سر نمی‌زنم و روی خودم تمرکز می‌کنم. نمی‌دونم چی بگم ولی خودم زیرشو کامنت نوشتم و گفتم تو رو خدا ما رو از کامنت‌های خودت محروم نکن. واقعا خوندن کامنتات به من احساس بی‌نظیری میده واقعاً انگار احساس می‌کنم خدا رو دارم درک می‌کنم طوری از خدا تعریف می‌کنی که احساس بی‌نظیری ازش بهم دست میده.

      این کامنتتم که دیگه اشک ما رو درآورد. بابا تو چقدر عالی می‌نویسی چقدر خوب همه چیز رو توضیح میدی چقدر خوب قانون رو داری تو زندگی خودت اجرا می‌کنی. واقعا دمت گرم.

      به قول خودت بوس به کلت

      وقتی داشتم کامنت‌ها رو نگاه می‌کردم زدم کامنت‌های دوستانی که مورد علاقه من هستند رو بیاره. اول کامنت شهرزاد عزیز رو خوندم و ازش تشکر کردم به خاطر کامنت زیبایی که نوشته بود.

      باورت نمی‌شه وقتی کامنت تو رو دیدم گفتم واقعاً سعیده برگشته و داره دوباره شروع می‌کنه به نوشتن. یعنی من دوباره می‌تونم هر روز صبح سر بزنم برم تو علاقمندی‌هام برم تو پروفایل تو برم کامنتاتو بخونم و حالم خوب بشه.

      خلاصه که کلی خدا رو به خاطر این کامنت‌هایی که تو میزاری شکر کردم.

      واقعا ازت ممنونم خواهش می‌کنم این کامنت‌هات رو همیشه بذار و همیشه ما رو تو این مسیر کمک کن تا بتونیم تو مسیر توحید باشیم.

      منم چند وقت پیش یه سری مشکلاتی با همسرم داشتم همش با همدیگه دعوا داشتیم و همیشه مشکل داشتیم،عمو چند وقتی بود داشتم رو خودم کار می‌کردم تا همه چیزو درست کنم نمی‌دونم چی شد یه شب وقتی که از سفر برگشتم با همسرم یهو دعوای خیلی شدیدی کردم،برج 11 پارسال بود 11/11/1402،نمی‌دونم چی شد یهو دعوا شد زنگ زد پدر و مادرمون اومدن و خلاصه همه چیز به هم ریخت از اون شب رفت،خیلی سعی کردم برگرده خیلی بالا و پایین کردم خیلی تلاش کردم تا همین چند وقت پیش تلاش می‌کردم،اما یهو انگار خدا بهم گفت جواد چرا انقدر داری حرص می‌خوری بسپارش به من بذار من خودم درستش می‌کنم،رفتم قرآنو وا کردم و توی قرآن دیدم خدا میگه ما تو رو به جایگاهت برمی‌گردونیم نگران نباش تو فقط خدا رو بپرست و کسی رو شریک خدا قرار نده ،یه احساس آرامشی منو فرا گرفت که باورت نمی‌شه اصلاً نمی‌تونم بیان کنم،منی که همیشه سر نماز گریه می‌کردم و از خدا می‌خواستم که کاری بکنه که زندگیم دوباره برگرده و همه چیز دوباره برگرده سر جاش حالا یه احساس آرامش عجیبی رو داشتم تجربه می‌کردم.

      گفتم خدایا من تسلیم توام زورم نمی‌رسه از اینجا به بعدش دیگه با تو هرچی تو بگی همونه،اگه قراره بره بزار بره هیچ مشکلی نداره طمئنم تو اتفاقات بهتری رو تو زندگیم ایجاد می‌کنی،اگه قرارم هست برگرده مطمئناً تو بهترین حالت برمی‌گرده،

      همش احساس گناه داشتم نسبت به دختر کوچیکم که 10 سالشه و همش می‌گفتم که من با این کار با این دعوا باعث شدم زندگی دخترم از بین بره،اما وقتی نشستم حرف‌های استادو گوش دادم که چطور میکائیل رو بزرگ کرد و تبدیل به یه مرد بزرگ شد و استاد انقدر خوب تونست این وضعیت رو به خدا بسپاره و خدا براش مدیریت کنه به خودم گفتم خدایا دختر منم خدای خودشو داره تو رو داره و مطمئنم تو برای بنده‌هات همیشه بهترین‌ها رو می‌خوای،

      خلاصه که همه چیزو سپردم به خدا کم کم زندگیم سر و سامون داره می‌گیره و همه چیز داره درست میشه،گرچه خیلی چیزا مثل برگشتن همسرم به زندگیم دست من نیست و تصمیم خودشه اما من سپردمش به خدا یه احساس آرامش دارم میگم خدایا هرچی تو بخوای.

      سعیده جان خوندن کامنتات خوندن سرگذشتت خوندن بیوت که انقدر جذاب نوشتی که انقدر خدا رو عالی درک کردی انقدر قوانین رو داری عالی اجرا می‌کنی به من انگیزه بی‌نظیری میده،خواهش می‌کنم ازت که همیشه کامنت‌هات رو بذار همیشه با ما در ارتباط باش بذار ما همیشه با خوندن کامنتات تو مسیر درست باقی بمونیم،

      برات از خدا بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم و ایمان دارم که خداوند همه ما رو به راه راست هدایت می‌کنه برای کسانی که به آنها نعمت داده و نه گمراهان و این همون راهیه که استاد عباسمنش عزیز عشق من اره ما رو به اون راه هدایت می‌کنه و دست خدا شده تو زندگیمون.

      استاد از شما هم تشکر می‌کنم که انقدر عالی انقدر بزرگوارانه زمان می‌ذارید آیه‌ها را برای ما تحلیل می‌کنید و طوری برامون بیان می‌کنید که بتونیم بهتر قرآن و قانون رو درک کنیم،

      سعید جان دوباره نری کامنت نزاریا بابا به خدا کامنتاتو دوست داریم،

      برات بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم انشالله هرجا که هستی زندگیت سرشار از آرامش عشق موفقیت در هر دو جهان باشه.

      خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سلیمه گفته:
      مدت عضویت: 747 روز

      بنام خدای بزرگ

      سلام به همه دوستام در این جای دنج توحیدی

      سعیده جان چه کردی ؟چه کردی با این کامنتت

      من کلا کامنت کم می‌نویسم همیشه میخونم و لایک میکنم ونکتشو برمیدارم و میرم سراغ کامنت دیگه ولی از کامنت تو نمیشه گذشت نمیشه فقط لایک کرد خواستم برم ی کامنت دیگه بخونم ولی حس کردم خدا بهم گفت تشکر کن از سعیده عزیز خواهر توحیدیم دوست باارزشم

      آخه بزار بهت بگم چی شد وقتی کامنت تو رو خوندم

      رفته بودم بالای پشت بوم هوا خنک و عالی بود و ابرها انگار نزدیک تر شده بودند داشتم کامنت می‌خوندم که نگاهم ب کامنتت افتاد یا بهتره بگم وصل شدم با اصل خودم اول کامنت نوشته بودی بشتابید ب سوی آمرزش پروردگارتان اینجا استوپ کردم بخدا که جرقه ای در دلم ایجاد شد نگاه آسمان کردم و وقتی بخودم اومدم که داشتم گریه میکردم و از خدا آمرزش میخواستم از اینکه نتونستم بزرگی خدا رو بفهمم در این چند سال زندگیم نتونستم درک کنم که خواسته من هرچقدر بزرگ هم بوده او ازپسش برمی آید او بزرگ است

      سعیده جان اینقدر در این کامنت بزرگی خدا رو با پوست و استخوان و از جان و دل حس کردم که انگار چیزی از درون گفته شده که برات بنویسم که بهت بگم همیشه بنویس همیشه تا من و امثال من بزرگی خدا رو درک کنیم

      حال عجیب و غریبی ست انگار همه چیز ساده ست همه چیز قشنگه هیچ ترسی نیست آره این درست تره هیچ ترسی نیست

      من سجده کردم و از خداوند بزرگ آمرزش خواستم بخاطر شرک های خفی ک در وجودم بود و فکر میکردم به که چه دختر با ایمانیه سلیمه نماز میخونه و هیچ وقت نمازش ترک نشده و بخیالم مومنم اما همیشه هدایت خواستم و همین منو نجات داد و خدا منو ب این سایت که پر شده از عطر توحید هدایتم کرد

      ب خودم یاد آوری میکنم که منم کامنت بنویسم بگم و اعتراف کنم که اینجا خدا رو بیشتر فهمیدم بیشتر درک کردم و بیشتر حسش میکنم

      من روی دوره بینظیر دوازده قدم دارم کار میکنم و همیشه میگم نه شرایط اون چیزی نیس ک کامنت بزارم ولی ی لحظه ب چکاپ خودم نگاه کردم

      خجالت کشیدم از خدای خودم وای چه ظلم بزرگی ب خودم کردم و شرکی داشتم من نوشته بودم که خدا هشت درصد کارهای مرا انجام میدهد الان سلیمه جان الان که روی خودت کار کردی چه فکری میکنی الان فکر میکنم صد در صد کارها رو خودش انجام میده حتی اگه با او تقسیم کار کنم هم او هست حتی کارهایی که ب ظاهر من انجام میدهم هم اوست که انجام میده

      این کلام استاد همین الان اومد تو ذهنم که میگه

      خدا تویی خدا افکارته خدا ی حشره ست خداهمه چیه هرچیزی که تو بهش شکل میدی بهمون شکل درمیاد مثل آب آره آره مثل آب

      پس ازش همون باوری بسازیم که به ما کمک می‌کنه

      آره سعیده جان باور اینکه خدا بزرگه در کامنت تو واسه من اتفاق افتاد و چقد خوبه که خدای بزرگی داریم وقتی باور کنم خدا بزرگه یعنی بزرگتر ازحدتصور یعنی همه چیز رو دربرگرفته

      یعنی بزرگتر از مشکل منه

      یعنی بزرگتر از هر شخصی که تو ذهنت بزرگش کردی

      یعنی بزرگتر از دری هست که فکر میکنی بسته ست و اون می‌تونه اون درو از جا بکنه و بزاره تو رد بشی

      بزرگه بزرگه و اگه کمی درک مهربونی قاطیش باشه وای مثل پدر قهرمانیه که زورش به همه برسه

      دیگه از هیچی نمی‌ترسم و با شادی و لذت قدم برمیدارم چون دیگه یکی هست سنگها رو از پیش پای من برداره دیگه کسی هست اگه چاله ای بود بغلم کنه (چون قدرتمند)ومنو ببوسه(چون مهربونه) ودر جای درست بزاره

      قبلاً تو ی کامنتی نوشته بودم که المحصی بودن خدا رو درک کردم و چه درها و نعمت‌هایی از درک این اسم خداوند برام باز شد و الان که درک بزرگ بودن خدا رو

      خیلی خوشحالم انگار گنج بی پایان پیدا کردم

      چه زیباییها که در انتظارم نشستند دیگه ی بابای بزرررررررگگگگ و قدرتمند دارم

      به خدای بزرگم میگم که درههای رحمت و برکتش ب روت باز کنه سعیده جان میبوسمت عزیزم

      استاد خوشتیپ و مهربونم خیلی دوست دارم وقتی تو فایلها میبینمت ذوق میکنم و بی‌اختیار لبخند رو لبام میاد

      مریم گلی که الگوی منه خانم ساده، تمیز مثل کوکب خانم وبی ریا

      انشالله بزودی از نتایجم در دوره دوازده قدم براتون بگم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      سلام سعیده عزیز

      خواهر جان کجایی؟همین چند روز پیش بود که برات نوشتم بیا بابا قومی منتظرت هستن.

      خوشحالم که اومدی و شروع به نوشتن کردی،خوشحالترم که با دست پر تر برگشتید.

      سعیده جان اینجا تو خونه بهشتی ما ،در و دیوارش بوی آرامش میده و هر لحظه با بودنت تو این بهشت مسیری رو طی میکنیم که فقط نتیجش احساس خوبه.

      نوشتن تو خیلی ها رو به مسیر دلگرم کرده و میکنه و ایمان ما رو محکم تر کرده و همواره احساس خوب داده پس بنویس …..

      سپاسگزارم که هستی

      خدایا شکررررت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ناجی گفته:
      مدت عضویت: 1215 روز

      به نام الله یکتا

      دوست عزیز سلام و درود به شما با کلمه به کلمه کامنت پر از عشق و نور خداوندیت لذت بردم

      چقد خدا دوسم داشته هدایتم کرده منو به سایت که لحظه لحظه زندگیم صرف عشق و زیبایی و نعمت و رحمت خداییش بشه قربون خدا برم که ما دوستان فرکانسی رو تو سایت استاد عشق جمع کرده و داریم لذت می‌بریم

      چقد زیبا نوشتی که زبان قاصره خداروشکر که ما همو داریم و داریم در این مسیر زیبا و پور نور از هم یاد میگیریم

      انشالله همیشه نور و عشق و برکت خداوند تو زندگیت باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محسن فصاحت گفته:
      مدت عضویت: 854 روز

      امّا شما آنها را مسخره می‌کردید تا آنجا که یاد مرا از خاطرتان بردند و به آنها می‌خندیدید.

      إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (111)

      من امروز آنان را به‌خاطرِ صبری که کردند پاداش دادم و آنان رستگاران‌اند.

      «إِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِنْ عِبادی یَقُولُونَ» گروهی از بندگان من می‌گفتند «رَبَّنا آمَنَّا» پروردگارا، ایمان آوردیم «فَاغْفِرْ لَنا» ما را ببخش و بیامرز «وَ ارْحَمْنا» و به ما رحم کن «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمینَ» تو بهترین رحم‌کنندگانی. (109)

      «فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا» ولی شما آنها را به باد استهزا می‌گرفتید «حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْری» تا جایی که یاد مرا از خاطرتان بردند «وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ» و بر آنان می‌خندیدید. (110)

      «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ» من امروز آنان را پاداش دادم «بِما صَبَرُوا» به‌خاطرِ صبر و استقامتی که کردند. «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ» آنان رستگاران‌اند. (111)

      از نمادی مردم و نامی شدم

      از جمادی مردم و نامی شدم

      وز نما مردم به حیوان برزدم

      مردم از حیوانی و آدم شدم

      پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

      حملهٔ دیگر بمیرم از بشر

      تا بر آرم از ملایک پر و سر

      وز ملک هم بایدم جستن ز جو

      کل شیء هالک الا وجهه

      بار دیگر از ملک قربان شوم

      آنچ اندر وهم ناید آن شوم

      پس عدم گردم عدم چون ارغنون

      گویدم که انا الیه راجعون

      مرگ دان آنک اتفاق امتست

      کاب حیوانی نهان در ظلمتست

      همچو نیلوفر برو زین طرف جو

      همچو مستسقی حریص و مرگ‌جو

      امروز هاتفی در گوشم ندا داد برای پاسخ سوالت قرآن را باز کن

      گفتم چشم… انگار اذان می گویند وضو …وای ….!!!!

      سوال من این بود؟

      خدایا چه کاری کرده ام که اکنون به رغم مدعیانی که منع عشق کنند…

      مستحق دریافت چنین نعمت‌ها پاداشها آرامشها حال خوب آن هم در مدار آسمانی، نه یک قدم بلکه چندین مدار بالاتر شدم؟!

      و جواب آمد از کتاب نور :

      به علت ایمان و باور قلبی و پایداری و صبر همان طی طریق تکامل لایق رستگاری شدند، شامل بخشش غفران و رحمت و رحیم بودن خداوند قرار گرفتیم و هر دو تولدی دیگر یافتم و چه زیباست پرواز روح

      قدم بعدی برو در سایت و آخرین کامنت شهریار ما کامنت بگذار…باز هم چشم

      سلام و درود خداوند بر تمام دل‌های عاشق و شهریار دلها سرکار خانم سعیده شهریاری

      نامه ای از طرف خداوند بر بنده خوب ما شهریار دلهای کروبیان و افلاکیان و خاکیان:

      پروژه ساختن و شفاف شدن و اجازه دادن به نور که از ما عبور کند و پدیده وصل شدن انتظارات مثبت و روزهای خوشی که در پیش است و سبک شدن و کیسه های شن را رها کردن ،بالن قلبت در اوج آسمان بر فراز ابرها رفتن و دست زیر چانه گذاشتن و خود را تماشا کردن…

      آنجا که از تضاد وضوح ساختی انگار که وضو ساختی…

      به به چه فراقی ،چه فراقی که آغاز وصل و حضور و معنای زندگی است

      چقدر صورتت زیباتر شده چقدر معنا پیدا کرده چه عاقل‌تر به نظر می رسی !چقدر آرامتر شدی از نگاهت بوی عطر ایمان می آید…

      و چه پاییز عاشقانه و دلبرانه ای با خدا داری فقط خدا داند و دلت…

      طوفان می آید ،طوفان تمام می شود

      ولی من و تو دیگر آدم قبلی نیستیم

      چرا که با نشان دادن ایمانت درها باز شد و معجزات را به چشم خویش تماشا کردی و باران عشق از نرگس چشمانت شروع به باریدن گرفت درست مثل الان

      و چه خوب است که بگذاریم این اشکها بیاید جاده دلمان را صاف کند گاه زیر و رو کند و مستعد برای کاشتن بذرهای اصلاح شده جدید…و صدای کلاغ و بابل در این صبح زیبا و سیاوش قمیشی که دارد می گوید :

      میان منو آرزوهای دور به جز مرگ هیچی دیوار نیست

      دیگر از چه هم زمانهایی بگویمت…

      از مرداب به گل نیلوفر آبی رسیدی و زیبایی تو را چون مغناطیسی جذب خویش کرد

      و همان دم از پیله رها شدی و پروانه سبز زیبایی شدی که روی گل نیلوفر آبی کنتراست زیبایی داشتی…

      و اینگونه بود که مانند من به آزادی رسیدی و کوله بارت را خالی و سبک کردی و به راحتی به سمت قله سعادت در حرکتی آن هم سوت زنان گاه نعره مستانه زنان…

      آب زنید راه را

      مژده دهید باغ را

      هین که نگار می رسد

      چون که ستاره می رود…

      ابرها به زمین می آیند و بغلت می کنند…

      تو روی خودت کار می کنی لذت می بری خوشی احساس خوب داری ،خوشحالی و به طور طبیعی و بدیهی به آسانی و زیبایی عزت منشانه دریافت می کنی چی؟

      برکت رحمت نعمت ثروت عشق و بالندگی و رشد و جوانه زدن و میوه دادن در تو آغاز می شود بدان که اکنون درست هم مدار من هستی چون خدا خودش خواست من اینها را برات بنویسم و به قول خودت تلگراف بزنم حالا به خوبی می دانم چرا جواب تلگراف قبلی را ندادی؟!!!

      و باز آمدی و تجدید میثاق کردی با اصلت با همان روح الهی ات که همه جا دستت را گرفت و تا به تا پله به پله برد و تو را پیوندی دوباره داد با توحید…

      اجاقی بودی خاموش و سرد چون کرمی در پیله فرو رفته در انتظار نور سویی در تاریکی نشسته چون آتشفشانی خاموش منتظر جرقه از ملأ و پری گازها مواد مذاب غوغایی در درون در تفکری عمیق، یارب این چه امتحان و چه کفر و فشار است این چوپان چه می گوید ؟!!!

      این چه کفر است و فشار ؟!

      دیگر کم آورده سنگینی این پر بودن و فراوانی از نخوت امان از کف بریده بودی،و گفتگوهای درونی آخر پس کی می خواهد همه چیز تمام شود؟! این انتظار لعنتی کی به پایان می آید و ندایی که می گفت ولله وعده خداوند حق است… پس کو آن صبح صادق ؟!

      والله ان قطع طهو یمینی انی اهامی ابدا ان دینی

      تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن و جدایی آمدی..‌.!؟!

      و آمد آمد و درست و به موقع آمد در جای درست و مکان درست یا حق که تو از کمال بی حدی از عیب مبرایی!!!

      چنان چون کبریت احمر چراغ خاموشت را با جرقه ای در یک چشم بر هم زدن آنجا که از سر راهش کنار رفتی و در مقام تسلیم محض قرار گرفتی و آماده دریافت شدی که فریاد از مرد و زن برآمد و چون موسی مردی و موسایی دیگر از این خوشبخت و شهریار دلها در آمد که نه یک دل بلکه صد دل و هزاران دل را به یغما می برد…

      چنان آتش فشان وجودت فوران کرد و درونت را از مواد مذاب و آجرهای پوسیده ای که سالها اجازه خروج روحت را نمی داد و بر سینه ات سنگینی می کرد و روحت اینگونه عیسایی شد دمت با دم قرآن مونس شد یارت پشتیبانت هدایت گر و راهنمایت شد و چه عاشقی به به چه دلدادگی چه محبوب و معشوقی چه رفیقی بهتر از او و اینجا بود که سعیده شهریاری به قول حسین بنده خوب خدا انتخاب شد به قول استاد گرانقدر غربال شد و حالا خدا خودش حلقه نامزدی را برایت فرستاد و تو انتخاب شدی که عروس آسمانی باشی و دوش با دوش خدا و دست در دست او قدم بزنی و چه هم صحبتی و هم نشینی از این بهتر ؟!

      حالا من و این سایت الهی شدند پیغام سروش که تلگراف عاشقانه ات به معشوق رسید و این هم جواب نامه های عاشقانه ای که در خلوت عاشقانه ات می نگاشتی …

      این کلمه را به وضوح بارها و بارها همان ندا به من گفت:

      دوست داشتن هر چیز شفاف کردن آن است.

      غزه اول مشو آخر نگر

      و چه سیقلی بر الماس وجودت خورد و بالاتر از طلا و جواهر شد چی؟

      ارزش وجودیت

      این کامنت ادامه دارد…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        محسن فصاحت گفته:
        مدت عضویت: 854 روز

        خداوند نیازهای روحانی ما را روحانی ما را برطرف می سازد…

        به شرط پاکی دل به شرط…

        او می گوید و من می نویسم روحانی مارا دقیقا دو بار گفت من هم گفتم چشم و دوبار نوشتم

        اکنون آماده ضیافت شاهانه شدی ضیافت از جنس اصل ساده صمیمی کوچک اما زیبا ضیافت با شکوه الهی

        برخیز بهترین لباسهایت را بپوش حسابی به خودت برس همه چیز مرتب است آماده شو برای دریافت یک تلگراف از جنس عشق الهی ضیافتی ملوکانه مخصوص شهرزاد شهریاری

        به به همه چیز در حال تغییر است دیگر چه تناسب اسمی

        عجب اجرای قانون و پدیده همزمانی ای دیگر حتی معجزه هم برایت امری عادی است چون از یک سد گذشتی اکنون وقت تجربه کردن و دیدن و شنیدن یک سمفونی کامل یک ریسیفون دیدنی نظم و دیسیپلین و هارمونی و هماهنگی هم آوایی و تناسب تقارن ریتم آهنگ ملودی زیبایی شادی احساس خوب مداوم پایدار ماندگار

        عشق تو آتش جانا زد بر دل من

        شد بند زنجیر تو مجنون دل من

        وصل تو مشکل مشکل جان دادن آسان

        یارب کن آسان آسان این مشکل من…

        که با هر گام آن که ارکستر چوب و دستش را تکان می دهد تمام روحت نیز به پرواز در آید …

        نام تو یعنی همه نامها

        یاد تو یعنی همه عشقها

        و چه زیباست این پاداش و هدیه الهی که قطعا لایق آن هستی و این شروع عزت و بلندنظری و جاه طلبی و بلندای پروازت با عقابها ست

        اگر می خواهی بالاتر از ابرها با عقاب ها پرواز کنی چشمی تیز بین و زیبا بین پیدا کن تا لایق باشی تا تو را دعوت کنند و چون میهمانی گرانقدر میزبانی کنند

        نمی توان مانند کبوتر ها بال زد و انتظار داشت با عقابها بود

        برای عقاب بودن باید عقاب بود

        نگرش یک پاداش ملکه امپراتور را در خود پرورش و رشد داد آنوقت امپراتوری ازان توست…

        این الهی نامه ادامه دارد…

        حتی خودم می خواستم بنویسم این کامنت گفت نه بنویس الهی نامه

        چون این یک دعوت نامه است مخصوص کسی که انتخاب شده برای این رویداد عظیم

        در حالی است که من در ترمینال یزد هستم و عازم تهران و هواسم نبود اینترنت وصل نیست پیام داد ممکن است داده شما … گفت نترس دوباره امتحان کن و خوشبختانه ارسال شد وگرنه بی خیالش می شدم و می رفتم تا جا نمانم از وی آر تی

        تا دیداری دیگر بدرود.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          محسن فصاحت گفته:
          مدت عضویت: 854 روز

          سرکار خانم

          خانم ابتهاج عزیز

          با سلام و درود خداوند بر شما

          از آنجا که هیچ متنی از شما پیدا نکردم و چون زنده یاد هوشنگ ابتهاج از سایه هم سایه تر بودید لطفاً یک پیام به من ارسال نمایید متشکرم.

          خاطره ابتهاج از این ماجرا: در زندان بودم و با یک هم وطن هم بند، ترانۀ “ایران ای سرای امید” از بلند گوی زندان پخش شد، تا که شنیدم زدم زیر گریه! هم بندم گفت :چرا گریه می کنی؟ گفتم : شاعر این ترانه منم!!! گفت: پس تو که این ترانه را سرودی چرا در زندانی؟

          عشق شادی است ، عشق آزادی است

          عشق آغاز آدمیزادی است

          عشق آتش به سینه داشتن است

          دم همت بر او گماشتن است

          عشق شوری زخود فزاینده است

          زایش کهکشان زاینده است

          تپش نبض باغ در دانه است

          در شب پیله، رقص پروانه است …

          زندگی چیست ؟ عشق ورزیدن

          زندگی را به عشق بخشیدن

          زنده است آن که عشق می ورزد

          دل و جانش به عشق می ارزد..

          هوشنگ ابتهاج

          شما اهل قلم هم هستید؟

          خوشحال میشوم و مشتاقانه مایلم پاسخ شما را دریافت کنم متشکرم.موفق باشید.

          سر شب به من گفته شد به شما پیام بدهم ولی توجه نکردم

          آخر این را کجای دلم بگذارم

          ایشان بیش از یک سال در سایت هستند و هیچ پیام یا رد پایی از ایشان نیست تا صبح با الهام و قلب شهودی جنگیدم بلاخره او پیروز شد.

          همان طور که می‌دانید

          ابتهاج بر وزن انفعال به معنای

          خوشحالی قلبی سرور و سرود آسمانی

          از بهجت و هج و آهنگ و همان پیغام سروش است.

          شما تنها کسی هستید که به آخرین پیام من واکنش نشان دادید وقتی اسم شما را دیدم ناخودآگاه استاد گرانقدر سایه را به یاد آوردم و باز نشانه ای بود بر ارسال پیام

          امیدوارم این پیام را دریافت کرده محبت کنید و افتخار دهید برای اولین بار یک پیام در سایت الهی عباسمنش و به دوست هم فرکانسی خود بدهید باز هم سپاسگزارم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            خانم ابتهاج گفته:
            مدت عضویت: 742 روز

            سلام جناب آقای فصاحت بزرگوار.

            اوقات خوش.

            به رسم ادب و احترام ،بر خودم واجب دونستم که پیامی برای شما بزرگوار،ارسال کنم.

            شما نگارش بسیار زیبایی دارید و تحسین برانگیز هستید.

            به دلیل اشتیاقم به آموختن، ترجیح می‌دهم که در سکوت بیاموزم و رشد کنم،( البته این شیوه و رَوش من است) و به همین دلیل متن های زیبا و آگاهی بخشِ شما بزرگوار و دوستان عزیز را، می‌خوانم و لذت میبرم و با امتیاز دادن به کامنت ها، سپاسگزاری خود را، اعلام می‌کنم.

            نکته بعدی: در پاسخ به سوالِ شما بزرگوار، من زاده و ساکن شهر تهران هستم.

            و در پایان، در پناه رب العالمین، شادی، موفقیت ،سلامتی و ثروتتان،روز افزون.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              محسن فصاحت گفته:
              مدت عضویت: 854 روز

              درود فراوان به اندازه بلندای آسمان آن دور دورها جایی که انسان در افق و در معنا گم می شود آنجا که مرزی نیست برای من بودن و هر چه هست ما هست و فراوانی پری ملا و ملکوت اعلی پر از شکوه و فر اغنا

              همانطور که میدانید هنرمند چیزی یا متنی را می بیند آهنگی را می شنود و از گوشه آن مقام وزنی در ذهن می سازد و از روح و درونش چیزی می سراید یا می نوازد یا می نویسد و….

              هنر در روح هر انسانی نهفته است و اگر بخواهید بیشتر دریافت کنید قطعا چیزی باید ارسال کنید

              برای من چیزی لذت‌بخش تر از دریافت الهامات الهی نیست این پیام می تواند از دوستی مثل شما باشد به عنوان یک عضو کوچک از این خانواده بزرگ از شما دوست و خواهر مهربانم درخواست می کنم هر کجا احساس کردید باید چیزی اضافه کنید تا بر زیبایی متن بیافزایید ولو ناچیز ولو تکرار قسمتی از متن حتما این کار را انجام دهید و اجازه بدهید دریچه قلب و الهامات شما بیش از پیش گشوده شود همچنان که من تنها از یک نام شما متن قبلی را نوشتم یک کلمه و جمله که در ذهن شما هایلایت شد پر رنگ شد چشمک زد همان بهانه‌ای می شود برای نوشتن وقتی شروع به نوشتن می کنید الهامات هم می آیند و به شما می گویند هر چقدر این کار تکرار شود شما مقاومت کمتر و تبحر بیشتری پیدا می کنید.

              ایران سرای من است

              منظورم اهل قلم و نویسندگی بود.

              اوقات خوش آن بود که با دوست گذشت

              باقی …

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          محسن فصاحت گفته:
          مدت عضویت: 854 روز

          دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند…

          راستی این سحر چه معجزاتی می کند مگر نه این است که تو را به یک سمفونی زیبا با فرشتگان دعوت می کنند قبلاً هم دعوت شده بودی اما اینبار جنس حرفها از عالم دیگری می آید و این دعوتنامه هر شب ادامه دارد و تو با فرشتگان می سرایی چی؟

          لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.

          ترجمه لبیک‌های واجب:

          گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، خدایا گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمت‌ها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم.

          انگار در دور کعبه می گردی

          لبیک لبیک اللهم لک لبیک

          ان الحمد و لکل شکر لبیک اللهم لک لبیک و هر بار عمق کلمات و بار معنا بیشتر و بیشتر می شود سیل اشک چون مرواریدی غلتان از سایه ابر چشمانت می غلتد و سجاده ات را غرق نور غرق باران و غرق طراوت تازگی عشق و دلدادگی می کند پرنیان کروبیان الهه ها چون مریم مقدس صف به صف در مقابل پشت سر پیش رو بالا و پایین شرق و غرب و هر طرف که بنگری پر می شود پچ پچ نغمه دلپذیر و بوی عطر دل آویز وجودشان دیده تو را روشن و چشمانت لبخند می‌زنند در حالی که همچنان صورت الهی تو مرطوب است و حرارت گونه ات هر قطره اشک شوق الهی تو را می بلعد و تو مساعد می‌شوی برای هوای دو نفره و قدم زدن با تمام هستی و نغمه خوان می شوی

          سبوح القدوس رب الملائکه و الروح …

          و تو را دعوت کردم به خانه خودم

          حال چطور و چگونه نمی دانم؟!

          آن ندا گفت و من برایت نوشتم

          آماده تولدی دوباره و رویشی نو باش که از سرا تا به ثریا ست.

          پایان. ادامه ندارد.

          اما رشد تو بی نهایت در بی نهایت ادامه دارد…

          فقط به وضوح آخرین پیامش این بود

          هر چقدر تسلیم تر خاضع تر فروتنی بیشتر مدار بالاتر تا السابقون السابقون اولائک المقربون

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سحر احمدی گفته:
      مدت عضویت: 2571 روز

      سلام دوست عزیزم. من همیشه پیگیر کامنت های شما در همه فایل ها هستم. خوشحالم که کامنت گذاشتی وزبان خدا برای ما شدی.

      عسی ان تکرهوا شیئا . این همون تضادی هست که من هستم و حتما برام خیر است .همانطور که برای شما و استاد و همه خیر بوده است.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1848 روز

      سلام سعیده جانم

      جقد دلم برات تنگ شده بود باور کن وقتی نبودی حوصله کامنت خوندن نداشتم

      امروزم با بی میلی اومدم کامنت بخونم ک اسمتو دیدم و ذوق زذه شدم ک اخ جون سعیده برگشته

      هنوز کامنتتو نخوندم فقط اومدم بگم ک چ کار خوبی کردی برگشتی

      ایشاله ک ب خواسته هات رسیده باشی

      اگرم نرسیدی در حال رسیدنی

      مثل همون مثال نون ک استاد زد نون در پخت و آمده شدنه ایشاله بزودی ب دستت میرسه

      امیدوارم هر روز شاهد کامنتهات باشیم ک پر از معجزه س

      در نور و عشق الهی باشید

      راستی دو هفته پیش رفتم کیش و تو میکامال همش یادت بودم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2156 روز

      به نام خدا

      خدایا شکرت

      سلام بر بانو توحیدی

      می دونی عزیزم من توفیق کامنت های شما را بصورت کامل از اول تا آخر هنوز نداشتم

      ولی این کامنت را به خدا از اول تا آخر خوندم و لذت بردم

      به خدا قسم به یگانگی خدا قسم این کامنت لایق همه نیست

      خدایا شکرت من هم لایق خوندن این

      کامنت توحیدی بودم

      هر جا که از توحید گفته بودی اونقدر اشک ریختم و گریه کردم

      یعنی تا آخر کامنت من همین طور

      گریه امونم نداد

      الان که دارم برات می نویسم بانوی توحیدی اشک امونم نمی دهد

      چقدر خدا را به یاد من آوردی

      من هم در دوره رویایی دوازده قدم بودم

      چقدر من هم یادمه توحیدی تر شده بودم

      هر وی که می خواستم را در تمرین ستاره قطبی می نوشتم و دریافت می کردم خدا را شکر

      خدایا شکرت برای تمام دریافتی های عالی و خوبم

      چند وقتی بود داشتم زور می زدم و

      دریافت می کردم حتی در خیلی از

      درخواست‌هایی هم که داشتم

      نمیشد . حالم را به زور خوب می کردم

      و اونقدر از خدا هدایت خواستم

      که چی شده ؟؟

      کجای کارم ایراد دارد ؟

      من که دارم روی خودم کار می کنم ؟

      باید الان در اوج باشم !!!

      ووووو

      اونقدر سوالات را پرسیدم تا …..تا …

      الان خداوند من را به کامنت توحیدی

      شما هدایت کرد

      خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

      آخه من یه وقتایی به خودم شک می کردم که من با این همه دوره داشتن

      از استاد که همه را با عشق از سایت

      خریدم پس چرا یا درجا می زنم

      یا اوضاع خوب پیش نمی‌رود ؟؟؛!!

      و خدا را صد هزار مرتبه شکر الان خداوند از نوشته های شما بهم فهموند که شرک مخفی در درونم

      موج می زند و به خودم مغرور شدم

      «««« همین الان چند تا خبر خوب .

      نعمت های عالی همین الان در همین لحظه خود خدا بهم عطا کرد خدایا ممنونم خدایا سپاسگزارم خدایا شکرت خدایا شکرت »»»….

      خلاصه اینکه همیشه من منم ها

      توحیدی بودن را کم و کمرنگ می کند

      خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

      الهی شکر الهی شکر الهی شکر

      ممنون دست خدا

      ممنون عزیزم

      ممنون سعیده نازنین ️

      خدایا ازت می خواهم همیشه و در هر لحظه کمکم کنی تا مسیر درست

      را انتخاب کنم و یادم بمونه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 2170 روز

    سلام به استاد گرانقدرم، خانم شایسته عزیز و تک تک دوستای دوست داشتنیم.

    موسی از خداوند کمک خواست که قلبش رو باز کنه…

    یه خودافشایی بکنم؟ :) روم به دیوار، راستش منم یه زمانی اعصاب نداشتم :) یعنی اگه بخوام درست بگم، اولش عامدانه خودم رو بُرده بودم به سمت شخصیتی که به قول خارجیها aggressive باشه اما کم کم این دیگه تبدیل شده بود به خُلق و خوم! فکر میکردم اینجوری پیشرفت میکنم! از جامعه یاد گرفته بودم حق گرفتنیه نه دادنی! هر روز صبح که از خواب پا میشدم خودم رو وسط میدون کارزار میدیدم که باید حقم رو بگیرم :) شنیده بودم اگه به مردم رو‌ بدی سوارت میشن! یا باید میزدم یا اگه نمیزدم میخوردم :) همش جنگ و جنگ و جنگ! حتی واقعیت اینه که تا مدتها بعد از شروع دوره های استاد هم هنوز این شخصیت باهام بود! اگه کشتیرانی بار رو سریع نمیذاشت رو کشتی قاطی میکردم.. مشتری به موقع پول نمیداد قاطی میکردم.. کارمندهام به موقع یا درست کار انجام نمیدادن، قاطی میکردم… نه زمانیکه کار خودمو شروع کردم ها! نه! اون موقع که معاونت بازرگانی شرکت قبلی بودم!

    یکی از همکارها که باهام صمیمی بود به شوخی میگفت هر کی اول میبینتت میگه چه دختر گوگولی و‌نازی، اما همین که کارها اونجوری که میخوای پیش نره یهو یه اژدها از توت میزنه بیرون :)) انقده داغون بودم که مثلا صبح پا میشدم شکرانه و ستاره قطبی مینوشتم و با خودم عهد میکردم امروز آدم باشم و با قلبی آرو‌م و حالی خوب میرفتم سر کار، اما همین که پام میرسید به شرکت و به یه تضادی بر میخوردم، از سر صبح شروع به گاز گرفتنِ اطرافیان میکردم و انقدر پاچه میگرفتم که از حال برم :) یه کشتیرانی میگفت بخدا شمارت رو گوشیم میفته چهار ستونِ بدنم میلرزه :) و نتیجه این رفتارِ من این بود که اون وجه شخصیتِ کِرموی بقیه رو هم برانگیخته میکردم :) وقتی از آدمها انتقاد میکنی هیشکی نمیگه دمت گرم‌مرسی که ازم انتقاد کردی! همه میرن توی لاک دفاعی یا متقابلا بهت حمله میکنن! یعنی مثلا قاطی میکردم که کارها سریعتر و درستتر انجام بشه اما دقیقا نتیجه عکس میگرفتم و مدام کارها گره میخورد و آدمها رغبت نمیکردند کارامو انجام بدن و خودم هم آسیب میدیدم.

    اما از یه جایی به بعد، به خودم گفتم اینجوری نمیشه! استاد میگه «اگه میگی دارم رو خودم کار میکنم اما هنوز همون شخصیت قبلی هستی و همون رفتارها رو داری، یعنی داری حرف مفت میزنی!» به قول استاد باید «من همینم که هستم» رو تغییر میدادم…

    و شروع کردم به تغییر… اولش راحت نبود… این اخلاق انقدر توی وجودم تکرار و نهادینه شده بود که از همون جهادهای اکبر لازم داشت و از پاشنه های آشیل اساسیم شده بود که الان خیلی به خودم افتخار میکنم که تونستم تغییرش بدم :) مثل حضرت موسی که از خدا خواست قلبش رو باز کنه، از خدا خواستم آرومم کنه و کمک کنه صبور باشم و از کوره در نرم…

    «یک درخواستی میشود و خداوند پاسخ میدهد… وقتی مسیر رو‌ درست میکنیم، پاسخ هم درست میشه… اگه متفاوت حرکت کنی، متفاوت فکر کنی، متفاوت باور داشته باشی، به همون نسبت هم خداوند متفاوت پاسخ خواهد داد…»

    و بعد خداوند هدایتم کرد و فهمیدم ریشه این اخلاقم از روی ترس و بی ایمانیه! اگه من میگم به خدا ایمان دارم و باور دارم که کارهامو به بهترین وجه جلو میبره، دیگه از روی ترسِ انجام نشدنشون، عکس العملهای تند نشون نمیدم… خودم رو متعهد و‌ مقید به سپاسگزاری نه تنها از خدا بلکه از همه آدمها کردم حتی در شرایطی که فکر میکردم کوتاهی کردند… کشتیرانی اگه زنگ میزد میگفت بارتون روی این کشتی نرفت، درونم پر از خشم میشد و یادمه حتی اولش دندونهام‌ رو محکم‌ به هم فشار میدادم و بعضی وقتها برای کنترل این خشم حتی شقیقه هام هم تیر میکشید، ولی خودم رو‌ کنترل میکردم، نفس عمیق میکشیدم و میگفتم حتما خیره ممنون که پیگیر هستید. کارمند اگه میگفت فلان کارو یادم رفته انجام بدم، میگفتم خوبه الان یادت اومد الان انجامش بده مرسی. مشتری اگه میگفت امروز نرسیدم پول بزنم میگفتم دستت درد نکنه که فردا میزنی… اولش این کنترل خشم و سپاسگزاری از دیگران فقط کلامی بود اما کم کم واقعی شد… و خلاصه به جایی رسیدم که به جای جیغ جیغ و پاچه گرفتن، رفتم به سمت درک کردنِ دیگران، خودم رو جاشون گذاشتن، و فهمیدنِ اینکه کسی با من پدر کُشتگی نداره و در هر حالی ازشون سپاسگزار بودن… نمیدونید چقدر این تغییر رفتار برکت اورد تو زندگیم هم از لحاظ مالی هم از لحاظ آرامش. وجه خوب آدمها برانگیخته میشد و بیشتر باهام همکاری میکردند و پِرت انرژی که بر اثر خشم بود از بین رفت. کم کم دیگه اصلا بی اغراق میتونم بگم اگه قبلا از هر صد تا کارم هفتاد تاش به گره میخورد، الان از هر صد تا، دو تا هم به کِنِسی نمیخوره، و هر چی هم پیش بیاد میدونم قراره خیری درش برام باشه.

    «خداوند پاسخ میده به شکلی که ما باورش کردیم»

    الان دیگه کشتیرانی ها وقتی باهاشون کانتینر دارم الویتشون بارگیری بارِ منه، نه برا اینکه ازم میترسن! نه! برا اینکه میدونن چقدر قدرِ این پیگیریهاشون رو‌ میدونم و ازشون سپاسگزارم.

    همون دوستم که قبلا راجع به اژدهای درونم میگفت، چند وقت پیش که باهاش صحبت میکردم میگفت تو اینجا بودی خیلی عصبی بودی ولی تو بیزینسِ خودت نه تنها خیلی آروم شدی تازه خیلی هم خوشحالتر و شادتر شدی… موضوع اونجا بودن یا برای خودم کار کردن نبود، موضوع تغییر شخصیتی بود که از نوجونی باهام بود و استاد یادم داد که بذارمش کنار تا جهان جای زیباتری هم برای خودم هم برای اطرافیانم باشه :))

    داشتم فکر میکردم ما هممون یجورایی تک تک این شخصیتهای قرآنی رو تو وجودمون داریم… هر کدوممون یه جاهایی تو زندگیمون موسی بودیم، یه جاهایی فرعون! یه جاهایی ابراهیم وار عمل کردیم، یک جاهایی بت پرستِ غرق در جهالت بودیم… حداقل من خودم همه اینها رو بودم… اون زمانی که هنوز استادی راهنمام نشده بود تا چراغ به دستم بده که تک تک سرزمینهای وجودیم رو ببینم و‌ بشناسم، بیشتر فرعون بودم و جاهل… همون موقعهایی که یا فقط روی عقل خودم حساب میکردم و فکر میکردم علامه دَهرم در حالیکه هیچ چیز نمیدونستم! یا همونجاهایی که قدرت رو تو دست آدمهای دیگه یا شرایط میدیدم و میترسیدم…

    ولی جاهایی هم بوده که موسی شدیم، که مادر موسی شدیم، که ابراهیم شدیم، که توکل کردیم، که رها کردیم…

    این مسیر، همین مسیر هدایت، برا اینه که بیشتر موسی وار و ابراهیم وار حرکت کنیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 436 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1976 روز

      سلام شهرزاد عزیز

      از خوندن کامنتهات لذت میبرم

      بخاطر رشدت در تمام ابعاد تحسین میکنم

      من هم واقعا این مساله پاشنه آشیل ام بود

      انقدر این مساله برام عذاب آور بود که فکر کنم دو یا سه سال پیش عید شد و من تصمیم گرفتم به یکی از پیشنهادهای استاد گوش بدم

      گفتم من امسال تمام دید و بازدید ها رو کنسل میکنم

      فقط به مامانم و دوس دخترم گفتم واقعیت چیه

      و به همه گفتم رفتم سفر

      درها رو روی خودم بستم

      و حبس کردم خودنو تو خونه

      و گفتم باید از یه جایی شروع کنم

      صبح تا شب فایل گوش میدادم فکر میکردم می‌نوشتم

      شبها کلاه کاسکت میذاشتم که شناخته نشم و کسی منو نبینه میرفتم تو خیابون میچرخیدم

      اگه کسی جلوم‌می‌پیچید آگاهانه به خودم‌میگفتم‌حمید اروم‌باش پاچه نگیر

      اگه یکی بوق بیخودی میزد

      اگه اصلا یه چیزی بهم‌ میگفت

      هی میگفتم آرام باش آرام باش

      تو باید تغییر کنی

      تو باید بتونی خودتو کنترل کنی

      هیچ چیز یگ شبه تغییر نکرد

      اما الان که حدود دو یا سه سال میگزره

      دارم میوه های اون بذر هایی که کاشتم رو میخورم

      دقیقا چیزایی که نوشتی با تمام سلول‌های بدنم درک میکنم

      من تغییر کردم

      و رفتار تمام دنیا و ادماای دنیا با من تغییر کرد

      بقول شما از هر صد تا مورد دوتاش هم بد پیش نمیره

      و اگر هم‌پیش بره سعی میکنم اروم‌باشم و بگم من چه اشتباهی کردم که با چنین‌مساله ای برخورد کردم

      و بگم اگه الان‌حالم بد باشه گاری به خودم بستم و حرکت بعدی ضربه سخت تری بهم‌ میزنه

      پس سعی کنم حالمو خوب نگه دارم

      و در اغلب موارد اون دو تا هم آخرش تبدیل به خیر شده

      شیطان از ریشه ش ط ن

      اون نیروی متمرد و سرپیچی کننده درون‌ماست که اگر کنترلش نکنیم اون دو تا تبدیل میشه به دویست تا اتفاق بد

      و بقول استاد هیچ ردزی نمیرسه که ما به حکم انسان بودنمون رفتارهای انسانی نداشته باشیم

      شهرزاد عزیز ممنونم بخاطر کامنتهای زیبات

      در پناه خدا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 81 رای:
    • -
      سهیل شیبانی گفته:
      مدت عضویت: 597 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      شهرزاد جان دوست عزیزم سلام

      شهرزاد جان تا کامنتت رو دیدم ذوق زده شروع کردم به خوندش اونم 2 بار خوندمش ، حقیقتش اصلا قصد نوشتن نداشتم و پیش فرض خاصی هم برای نوشتن نداشتم فقط احساس قلبی ام که سرشار از احساس خوب احساس عشق بود منو هدایتم کرد که بنویسم یعنی بهتره اینجوری بگم ، اون (قلبم) بگه و من فقط وظیفه تایپ کردنش رو انجام بدم

      شهرزاد جانم اول اینو بگم که واقعاً واقعاً از درونی ترین وجود قلبم تحسینت میکنم ، صداقتت رو تحسین میکنم ، خودت بودن رو تحسین میکنم ، همین که صادقانه خالصانه داری بی ریا تجربیاتت رو بدون هیچگونه نگاه قضاوت گرانه ای که بهت بشه رو صادقانه مطرح میکنی من ابوالفضل شیبانی از صمیم قلبم سپاسگزارت هستم

      شهرزاد جانم بارها تحسینت کردم و تحسینت میکنم از عملگرا بودنت در همون زمان هایی که شروع کارمند بودنت بود و الان که صاحب کسب کار خودتی از صمیم قلبم 🫀 بهت میگم بی نظیری واقعاً بی نظیری

      شهرزاد جان من دقیقاً توی یک سری عملگرایی هات رفتار هات دقیقاً الگوی من شدی و دقیقاً یکی از رفتار های توحیدی که داشتی منم ازتون الگو گرفتم و عمل گرفتم ، وای وای چه برکتی وارد زندگیم شد

      البته اینم بگم چون در حال کار کردن روی خودم بودم و تکاملم رو داشتم طی میکردم در مدار اون کامنت شما قرار گرفتم و دریافت آگاهی و اون رفتار و عملگرایی خودتون رو که نوشته بودید و من با تمام وجودم خوندمش ، منم قوی تر اون رفتار توحیدی رو انجام دادم و از صمیم قلبم سپاسگزارت هستم بابت کامنت هایی که صادقانه و خالصانه از تجربیات خودت مطرح میکنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      مهدی گفته:
      مدت عضویت: 1002 روز

      مرسی از بیان تجربه خوبت شهرزاد خانوم خوش اخلاق ؛)

      تو هم دقیقا به توصیه ی همین سوره عمل کردی که در ادامه به موسی میگه با زبان نرم با فرعونیان حرف بزن بلکه روشون اثرگذار باشه..

      و تو هم به همین نتیجه رسیدی که زبان نرمه که کارها رو پیش میبره!

      چون از جنس حال و احساس و فرکانس خوبه..

      تحسینت میکنم که این جهاد اکبر و انجام دادی که در نتیجش هم حال خودت خوب شد هم درصد موفقیت کارهات بیشتر از 70٪ رشد کرد و درواقع آسان شدی برای آسانی ها..

      امیدوارم بازم بیای و از پیشرفت های بیشترت بنویسی

      موفق باشی دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      javad aghaahmadi گفته:
      مدت عضویت: 3496 روز

      به نام خداوند جان

      الهی به امید تو

      سلام به شهرزاد عزیزم که هر روز دارم کامنتاتو می‌خونم و دنبال می‌کنم.

      وقتی که اومدم توی بیوتو خوندم و متوجه شدم که تو چقدر عالی تغییر کردی چقدر قانون را عالی فهمیدی و تونستی بهش عمل کنی و چه تغییرات عظیمی رو توی زندگیت ایجاد کردی لذت می‌برم.

      جالبیش اینجاست که من اصلاً تورو توی دوستان خودم اومدم دسته‌بندی کردم و هر وقتی که پیامی می‌ذاری من سریع می‌بینم و میام می‌خونم. شاید بارها در روز این کارو انجام میدم و از این کار لذت می‌برم. کامنتت خیلی برام جذاب بود این کامنت رو وقتی که خوندم متوجه شدم آره منم دقیقاً مثل تو هستم.

      یادمه آنتونی رابینز توی کتاب موفقیت نامحدود در 20 روز میگه که دو تا دوست داشته که این دو تا دوست توی موقعیت‌های مختلف برخوردهای مختلفی داشتند،مثلاً یکیشون می‌گفتش که اگر من عصبانی باشم پرقدرت‌تر عمل می‌کنم و نتایج بهتری می‌گیرم،اون یکی می‌گفت نه من اگر آروم باشم بازدهی مغزم بالاتره و خیلی بهتر نتیجه می‌گیرم،اما همه این‌ها به باورهای اون‌ها بود.

      و الان تو با داستانی که از زندگی خودت تعریف کردی کاملاً برام باورپذیر شد که آره دقیقاً همینه غیر این چیز دیگه‌ای نمی‌تونه باشه.

      من هم اکثر اوقات فرعون درونم شروع می‌کنه به غرغر کردن و شروع می‌کنه به دستور و امر و نهی به این و اون.حتی توی زندگی شخصی خودم هم این‌ها رو بارها تجربه کردم و حالا متوجه می‌شم آره اشتباه از من بوده.

      وقتی که گفتی که ترس خشم از بی‌ایمانیه نشستم کلی فکر کردم دیدم آره واقعاً کسی که به خدا ایمان داشته باشه که خداوند کارها رو براش به بهترین حالت انجام می‌ده اصلاً نگران نیست. اصلا خشمگین نمی‌شه.

      خدا بارها تو قرآن میگه مومنان کسانی هستند که نه ترسی بر آنهاست و نه غمگین می‌شوند. یه جا تو قرآن به محمد میگه ای محمد من این قرآن رو نفرستادم که تو به زحمت بیفتی،من این قرآن فرستادم که تو با اون بیای مومنان رو انذار کنی کافران رو به راه راست هدایت کنی،و ما دقیقاً این‌ها رو نفهمیدیم.

      کامنتت بی‌نظیر بود خیلی تا حالا دو بار خوندم و باز هم می‌خوام بخونمش و با اجازت این کامنت رو نوشتم که هم ازت تشکر بکنم. ازت درخواست می‌کنم بازم کامنت بزار بیشتر کامنت بزار من از خوندنت کامنتات واقعاً لذت می‌برم،جالب اینجاست که منم تو کار بازرگانی فعالیت می‌کنم و عاشق کارم هستم اما تا به امروز نتیجه خاصی رو مثل تو دریافت نکردم،امشب وقتی کامنت تو رو خوندم تصمیم گرفتم که باید من هم تغییری تو زندگی خودم ایجاد بکنم و مسئولیت 100 زندگی خودم رو به دست بگیرم،و امشب این تصمیم رو گرفتم و انشالله پرقدرت ادامه میدم،

      برات بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم می‌دونم که هر روز موفق‌تر می‌شی و ازت درخواست می‌کنم ما رو هم با نوشتن کامنت توی موفقیت‌ها سهیم بکنی و انگیزه به ما بدی که ما هم بتونیم این مسیرو پرقدرت ادامه بدیم مرسی ازت.

      هرجا هستی موفق و پیروز و در پناه الله یکتا باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سلام شهرزاد جان.

      مرسی برای این کامنتِ راهگشا.

      وقتی میخوندمدیدم بله، منم اون شخصیتِ عصبانیِ انتقاد کنِ بداخلاق رو داشتم و دارم.

      هنوزم دارمش.

      بله خوبی های زیادی هم دارم، اما این تند واکنش دادن هنوز با من هست.

      اینکه عصبانی میشم از کلام و رفتاری که بابِ میلم نیست.

      اینکه ببینم کارها اونطور که میخوام، یا طبقِ صلاحدیدِ من انجام نشه، قاطی میکنم.

      اینکه صدام بالا میره، اون لحظات خودمو مُحّق ترین ادم میدونم…

      کامنتت باعث شد فکر کنم به خودم.

      که طی سالها چطوری کار کردم روی خودم؟

      چقدر تعییر شخصیتی ایجاد کردم روی این مورد؟

      فکر میکنم از نوجوانی به بعد این سبک رفتاری برای منم کم کم تبدیل شد به خلق و خو.

      همون حرف شما، منم اینطوری فکر میکردم:

      ادما رو ادب کن وگرنه پررو میشن.

      البته سالهای بعد کاملا متوجه شدم این روش صحیح نیست.

      این روزها خیلی بهتر خودمو میبینم.

      اینکه آخ جون الان تونستم کنترل ذهن کنم روی موضوعی که باعث ناراحتی یا خشمم میشد قبلا.

      ای وای الان نتونستم کنترل ذهن کنم اینجا، و واکنش گرا عمل کردم.

      ای ول اینجا تونستم خوبی و زیبایی و نکات مثبت رو بهتر ببینم و درک کنم.

      ای وای اینجا وارد حاشیه شدم و واسه خودم نشتیِ انرژی ساختم.

      ای وای اینجا شتاب زده عمل کردم دوباره

      و کلی مثالهای ریز و درشت دیگه.

      الان خیلی خوشحالم.

      چون دارم اگاه تر میشم نسبت به افکار و رفتارم.

      اینه اون تغییری که بعد از اموزش های استاد به دستش آوردم.

      کامنتت و نوع نگاه قشنگت به مسائل برام الهام بخش بود.

      اینکه نوشتی تو تضادها، گیر های شغلت و مسایل تمرین کردی بگی خیره و سپاس گزار بودی از ادمها و تلاششون و همین رفته تو شخصیتت به مرور.

      افرین شهرزاد جان.

      بدرخشی همیشه تو زندگیت.

      این نکات رو از کامنتت درک کردم:

      وقتی به مشکلی میخوری، ببین همین الان چه کار میتونی بکنی، انجامش بده.

      اگه یه چیزی یادم رفت یا دیر شد انجامش، بگم اشکالی نداره، الان انجامش میدم.

      تبریک میگم بهت برای شخصیتِ بهبودگرات عزیزم.

      به عنوان یه بهبود شخصیتی از خودم یه مثال میزنم از امروزم.

      امروز صبح کار زیاد داشتم و شتاب برای مرتب کردنِ زندگی.

      ولی متوقف شدم و رفتم به حافظ جان رسیدگی کردم.

      از فوایدش اینه: اعصابم اروم شد، بچه خوابید و بعد با ارامش بیشتر رسیدگی کردم به مرتب کردن وسایل و منزل.

      امشب میخواستم شام بذارم، همین مسیله تکرار شد.

      رفتم به حافظ قند عسلم رسیدگی کردم، خوابید.

      بعد با خیال اسوده شام گذاشتم، الانم مشعول نوشتن تو دفترم بودم.

      شتاب، دشمن منه…

      بدو بدو بدو.

      زودتر کارهاتو انجام بده، دیر شد، عقبی، زرنگ باش دختر…

      ولی بیشتر اعصابم خورد میشه تو شتاب، خرابکاری هم میکنم وقتی شتاب دارم.

      خدا رو شکر برای تک تک بهبودهای شخصیتیم‌.

      استاد مرسی برای جمله ی شگفت انگیزتون که اینو درک کردم ازش:

      ما که خدا نیستیم، صفر و یک نیستیم، ایمانمون کامل نیست، گاهی بالا و پایین داریم، اشتباه هم داریم.

      خدایا تو خودت میدونی من دارم تلاشمو میکنم ذهنمو تربیت کنم.

      افکارمو تربیت کنم.

      گاهی خوب جلو میرم.

      گاهی خارج میشم از مسیر درست.

      اما خیلی خوشحالم که تو مسیرم با همه ی فراز و نشیب های شخصیتیم.

      دارم تلاش میکنم.

      دارم بهتر از قبل خودم، قوت و ضعف هامو میشناسم و این عالیه.

      این یکی از دستاوردهای منه از اموزش های استاد، که بسیار بزرگ و ارزشمنده برام.

      الهی شکرت.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1393 روز

      شهرزاد عزیز سلام

      عوض کردن شخصیت جهاد اکبر می‌خواهد و اون جهاد رو انجام دادید و قربانی دادید و تبدیل شدید به این شهرزاد.

      اینکه جامعه میگه باید گرگ باشی تا نخورنت و حق گرفتنیه تا قبل از آشنایی با استاد برام تبدیل به یک باور قوی شده بود و تازه که وارد سایت شده بودم و استاد میگفتن که تو همون اداره ای قبلا میرفتی با باورهای جدیدت که بری کلا متفاوت میشه برام مفهوم نبود.

      چون منم مثل اکثریت قانون نمیدونستم و وقتی هم قانون رو شنیدم میگفتم مگه میشه که کارهات خودبخود انجام بشه .

      سال پیش نیاز به تمدید مجوزی داشتم که اگر مثل قبل می‌بود می‌بایست التماس همه رو بکنم تا جور بشه اما فقط با یک درخواست و پیگیری کارشناسان اومدن تایید کردن و چند روزه صادر شد.

      واقعا باورها همه کارها رو انجام میده و اون انرژی برامون همه چیز میشه .

      امیدوارم قدر همه آگاهی ها رو بدونیم.

      تحسینت میکنم شهرزاد جان و سپاسگزارم که می‌نویسید.

      برات آرزوی بهترینها دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      رامش فردوسی گفته:
      مدت عضویت: 682 روز

      درود و سلام خدمت شما شهرزاد عزیز

      امید هر کجای دنیا باشید خوش و آرام باشید

      کامنت های شما واقعا انگیزه میده و‌ چندین کامنت شما را من سر خوردیم البته سابق هم زیاد متوجه میشدم ولی نمیدانم اصلا نمیخاندم ولی حالی که کامنت شما را شروع میکنم تا ختم نشه دلم نمیگذاره و زیاد خوشحال میشم که از نتایج تان میگین و کاش یکبار کلا از روند کاری خودتان بگوین که چگونه آغاز کردین و مه تا جای که خواندم متن های شما را قبلا جای دیگری کار میکردین ولی حالا کار خودتان را دارین موفق باشید

      روز به روز بهتر بدرخشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مصطفی حسنی گفته:
      مدت عضویت: 719 روز

      درود بر تو شهرزاد عزیز و دوست داشتنی

      وقتی کامنتت رو میخونم قشنگ میفهمم که چقدر خوب درک کردی و چقدر خوب عمل کردی و این دوتا یعنی همون ایمان و عمل صالح قرآن شده نتیجه های فوق العاده ای که کسب کردی، گوارای وجودت که نتیجه ماندن و عمل تو مسیر درسته، کامنتت رو که میخونم چه این کامنت چه کامنت های قبلیت، همه چیزایی که باید توش باشه هست، خیلی زیبا و دلنشین و قابل درک صحبتات رو بیان میکنی، مثلا حتی بخای درمورد موضوع توحید هم صحبت کنی با یه لحن طنز و دلنشینی میگی که هم آدم رو به فکر فرو میبره هم خنده میاره رو لبام

      بنظرم یکی از ویژگی های شخصیتی فوق العاده ای که داری همین مستقل بودنت همین اراده و قدرتت توی ساختن زندگیت هست، من این نوع دخترای مستقل با چنین ویژگی های شخصیتی رو خیلی تحسین میکنم، امیدوارم هرجای این دنیای زیبا و فوق العاده هستی دست تو دست خداوند فقط رو به جلو و توی مسیر پیشرفت حرکت کنی و همیشه اینچنین بدرخشی دختر زیبا و قوی و بااراده خانوادمون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      رضا نظامی گفته:
      مدت عضویت: 2374 روز

      شهرزاد جان سلام

      آفرین به شجاعت ات در خود افشایی

      مرحبا به عزت نفست در پذیرفتن این ویژگی نامطلوب

      تحسین ات میکنم که تکاملی این عادت ناپسند رو کنار گذاشتی

      و وقتی در مورد سرزمین وجود صحبت کردی قلبم تکان خورد

      امیدوارم توفیق این داشته باشیم که همینطور دقیق خودمون رو رصد کنیم، ایرادها رو بشناسیم و هدایت هایی که خدا در هر مرحله از سفر برامون میفرسته رو دریافت کنیم… به اونها عمل کنیم و روز به روز بهتر و بهتر بشیم

      ممنونم از کامنت تاثیر گذارت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: