درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

439 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1543 روز

    به نام الله صمد

    سلام استاد عزیزم

    امروز دوباره نشستم روی مبل قشنگ ام که وقتی مهاجرت کرده بودمم و پدرمم هم برگشت ایران، برای اولین بار در زندگیم تنهای تنها شدم از ته دل خدارو صدا زدم و قران رو باز کردم و سوره سبا اومد و من گفتم خدا کمکم کرد مهاجرت کنم که مثل ملکه سبا بشم ، این سرنوشت منه

    اما، باور های اشتباهم، ترس هام، شرک، توجه به ناخواسته ها و کفر شدید باعث شد من به جایی برسم که وضعم از زمان اشنایی با شما بدتر شد

    تا اینکه بعد از نه ماه زندگی در ترس و بدترین حالت روحی، خدا به من منت گذاشت و یکی از بچه های سایت جمله ای بهم گفت که خودم پارسال بهش گفته بودم و نجاتش داده بود

    اون جمله این بود

    « حتی اگر یه ذره انرژی هم تو بدنت مونده بچسب به سایت و هرگز ولش نکن»

    من از 28 شهریور این کار رو کردم

    گریه کردم، از تضاد باور های قدیمی و باور های جدید تو سرم سردرد میگرفتم، غذا نخوردم، مریض شدم و کلا ذهنم با من جنگ داشت ولی اروم اروم رامش کردم

    مسیر کنترل ذهن رو اروم لذت بخشش کردم

    و چند شب پیش هم خدا منتش رو کامل کرد و من رو هدایت کرد به قانون تکامل

    قانونی که کلا یادم رفته بود و شده بود منشا عفونت زخم های روحیم

    چهار روز تمرکزی روی این قانون کار کردم ، تو یه کانال پزشکی که من برای اطلاعات پزشکی عضوش بودم پیامی اومد که اگر چهار روز پیش میومد مطمئنا باز یک ماه منو افسرده میکرد

    یک جدول که پیش بینی کرده بود قیمت دلار رو و همه پیش بینی هاش تا الان درست بود و میگفت تا سال 1406 دلار میشه 300 هزارتومن

    و من اول نتونستم منطق بیارم برای ذهنم ولی تونستم کنترلش کنم که منو نترسونه و به اون حالت جنون نرسونه

    باز شیطان دید جواب نمیده، شبش یکی از دوستام که خیلی دوسش داشتم و همیشه پرانرژی بود پیام داد اصلا نشناختمش

    پر از افسردگی و غم که دلار فلان شد و داریم بدبخت میشیم و از مردم ایران متنفرم و…

    باز هم من ذهنم درگیر شد اما خدا شاهده هزار برابر از قبل بهتر بودم طوری که خودم جا خوردم گفتم سارا این توئی؟ تو بدون شنیدن این خبر ها، چند ماه پیش انقدر ذهن خودت از اینده تورو ترسوند که یک هفته اعتصاب غذا کردی میخواستی خودتو بکشی

    بعد حالا اینارو میشنوی و میترسی ولی باز میگی نه باید راهشو پیدا کنم؟ داری اعراض میکنی ازش؟

    بعد گفتم خب من از دلار میترسم چون میترسم نتونم درسمو تموم کنم پدر و مادرمم یه قسط سنگین به پوند دارن و ممکنه از پسش برنیان و من همه دردم اینه که دارم از اونا پول میگیرم کلی هم هزینه کردیم ، میتونم برگردم ایران ولی اون هزینه ای که کردیم چی میشه…

    دیشب نتونستم منطق قوی پیدا کنم ولی اول به خودم گفتم من باید ذهنمو از احساس گناه و عذاب وجدان به پدر و مادرم بردارم اونا هم خدا دارن و خودشون مسئول زندگی خودشون هستن و من هیچ ظلمی در حق اونا نکردم

    و بعدد یهو یه چیزی انگار الهام شد بهم، گفت اگر سرطان داشتی همین پول خرج دوا دکترت میشد جای خرج تحصیل و مهاجرتت چی؟

    و واقعا من جا خوردم

    گفتم اره، این پول خرج خوشی و تجربه های جدید شد نه خرج بدبختی

    من هرچی نداشته باشم حداقل بدن سالم دارم الان چه نعمتی بالاتر از این؟

    سایت استاد رو دارم، کتاب قران رو دارم چه نعمتی بالاتر از این؟

    بعد چی شد

    به خاطر اینکه احساس من کمی بهتر شد با این منطق

    هدایت شدم به کامنت هایی تو سایت راجب تورم و دلار که بچه ها گفته بودن چرا خدای ذهن ما انقدر ضعیفه که دلار اونو عاجز میکنه؟

    این چه خداییه که از پس تورم برنمیاد ولی میلیارد ها « کهکشان» آفریده؟

    و من فهمیدم، فهمیدم خدارو خوب نشناختم

    فهمیدم من خدای ضعیفی تو ذهنم ساختم واسه همین میترسم

    به خودم قول دادم با رعایت تکامل

    از اول شروع کنم

    و چقدر این فایل کمکم کرد اشک شادی ریختم

    ذوق زندگی دارم

    حتی اگر انقدر بی پول شم که تو خیابون بخوابم ( که میدونم با هدایت الله هرگز به اونجا نمیرسم)

    من قدم به قدم خدای قوی در ذهنم میسازم

    و سارای قوی در ذهنم میسازم

    سارایی که نمیگه خدایا من میترسم بدبخت شم

    میگه خدایا قدرتی بهم بده که از دلار نترسم

    نمیگه خدایا من بی عرضه ام

    میگه خدایا توانایی منو بیشتر کن

    نمیگه خدایا من فقیر و بی پولم

    میگه خدایا از اون گنجینه ثروت بی حسابت که هرگز تموم نمیشه به من ببخش

    و همین الان هم به خودم افتخار میکنم باور کنین من انقدر ضعیف کرده بودم خودمو و هی گفته بودم که من ترسوام من بدبخت ام من خار ام

    که اگر حتی فکر دلار 300 تومنی از سرم رد میشد سریع میگفتم من باید خودمو از بین بببرم من نمیتونم تو این دنیا دووم بیارم

    اما این یک ماه کار کردن روی خودم اولین نشانه ش این هست که من دیشب با وجود داشتن این ترس ها کنترلشون کردم، همه تلاشمو کردم و میکنم که گفت و گوی ذهنم رو مثبت نگه دارم، دنبال راه حل میگردم و شب هم خیلیییی اروم و عمیق خوابیدم

    حداقل دیگه فرار نمیکنم و میخوام حلشون کنم

    هدف بعدیم شناخت خدا و ساختن خدایی قدرتمند توی ذهنمه خیلی برام گنگ هست و هیچ ایده ای براش ندارم که چطور تفکرمو عوض کنم میخوام اصلا الان برم بگردم ببینم خدا واقعا هست؟ واقعا وجود داره؟ چطور بهش شکل بدم که کمکم کنه؟

    و امید دارم تو این راه خدا هدایتم کنه

    همه این کامنت طولانی رو واسه خود خودم نوشتم، فقط به این امید که روزی برگردم و بگم ببین، یکی از نقطه عطف های موفقیت من اون روز بود که سفر جست و جوی خدا شناسی و خود شناسی رو شروع کردم

    خوشحالم خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
    • -
      javad aghaahmadi گفته:
      مدت عضویت: 3503 روز

      به نام خداوند جان

      الهی به امید تو

      سلام خانم دکتر

      نمی‌دونی چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم،اون سری کامنت برات نوشتم که زیرش برام نوشتی فراموش کرده بودم و اوضاع مالیم زیاد مناسب نیست و گفته بودی که مسیرو یه جورایی گم کردی،اما الان می‌بینم ماشالا هزار ماشالا خیلی عالی داری پیش میری،واقعا برات خوشحالم.

      انقدر خوشحالم که باور کن ذوق دارم نمی‌دونم چه جوری برات بنویسم،منم دقیقاً مثل تو توی مسیر حرکت کردم اتفاقات خیلی عالی برام افتاد ولی یهو به خودم اومدم و دیدم ای دل غافل هر چیزی که ساخته بودم از بین رفته،بعد متوجه شدم من چقدر دور شدم از مسیری که براش کلی زحمت کشیده بودم و روزها نشسته بودم ساعت‌ها روی دوره‌های استاد کار کرده بودم،اما امشب با خوندن کامنت تو و سعیده جان و شهرزاد عزیز تصمیم گرفتم پرقدرت‌تر از همیشه برگردم و این بار هر اتفاقی هم که افتاد از مسیر دور نشم.

      برای سعیده نوشتم من هم توی زندگیم متاسفانه با همسرم مشکلاتی برام پیش اومد و ماه‌هاست که از همدیگه دوریم،اوایل خیلی حرص می‌خوردم غصه می‌خوردم گریه می‌کردم که چه اتفاقی می‌خواد برام بیفته دخترم چی میشه و خیلی چیزای دیگه،وقتی نماز می‌خوندم همش با گریه می‌گفتم خدایا کمکم کن خدایا بهم پول بده خدایا من رو هدایت کن،اما امشب کامنت تو رو که خوندم و فایل استاد رو که گوش دادم متوجه شدم خدا به زاری دل من نگاه نمی‌کنه،من باید لیاقت داشتن اون نعمت‌ها رو باید در خودم به وجود بیارم،وقتی لیاقتش رو در خودم به وجود بیارم ناخودآگاه خداوند اون نعمت‌ها رو به من میده،شاید اون شخص دیگه برنگرده توی زندگی من،اما باور دارم خدا منو به مسیرهایی هدایت می‌کنه که اتفاقات بهتری برام میفته،منم مثل تو همش غصه دخترم رو می‌خوردم که دخترم 10 سالشه غصه می‌خوردم که آینده دخترم چی میشه،حالا بدون مادر چه جوری می‌خواد رشد بکنه و بزرگ بشه،چه اتفاقاتی رو می‌خواد تجربه بکنه.

      همین الان یه صدای رعد و برق خیلی بزرگ اومد و همه چیز لرزید و چه بارون خوبی میاد،جات واقعا خالیه

      خلاصه که خدا بهم فهموند دختر من هم خدای خودش رو داره و خدای خودش همیشه براش بهترین‌ها رو در نظر داره،همه چیز رو سپردم به خدا و با خودم تعهد کردم بمیرم اما از این مسیر جدا نشم.

      می‌خوام از امروز به بعد زمان بیشتری رو تو سایت عالی عباس منش که همشون خانواده‌های واقعی من هستند ذرونم و همیشه کامنت‌های بچه‌ها رو بخونم و خودم هم سعی کنم بیشتر کامنت بزارم و کنترل کامل داشته باشم روی ورودی‌های خودم.

      امشب به خودم گفتم اگه خودم رو بکشم و درد اون دنیا رو تحمل بکنم خیلی بهتر از اینه که زندگیم تو این دنیا تو این وضعیت باشه.

      باور دارم خدا کمکم می‌کنه و هدایتم می‌کنه.

      سارا جان همیشه کامنت‌هات رو بذار من همیشه از خوندن کامنتات انگیزه و انرژی بی‌نظیری می‌گیرم،همیشه کامنت‌هات باعث میشه من تلاش‌هام بیشتر بشه و بیشتر با خدای خودم مانوس بشم.

      باور دارم به بهترین آرزوهای خودت می‌رسی و خداوند تو رو تو این مسیر هدایت می‌کنه،برات آرزو می‌کنم هرجا که هستی شاد باشی پر از انرژی باشی موفق باشی و خدای خودت رو بهتر از همیشه بشناسی.

      مراقب خودت باش

      خدانگهدار

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حسین و نرگس گفته:
      مدت عضویت: 1810 روز

      سلام خدمت خواهر خوبم، کدوم سخت تره؟ خود کشی یا پیدا کردن یه کاری که درآمد دلاری ازش داشته باشین؟ و حتی اگه لازم باشه گارسون بشین و تیپ بگیرین؟ یا حتی خونه مردمو تمیز کنین (بدترین حالتش)، کدوم سخت تره؟ اینکه بگیم رو خودمون کار میکنیم ولی اقدام عملی نمیکنیم( اینارو به خودم میگم اول) که تهش برسه به عذاب وجدانی که بخوایم ماست مالیش کنیم با این توجیهات؟ نمیگم من خودم خیلی خوبم تو این داستان، اما بخدا شده بود که سه ماه تابستون تو صحافی از صبح تا شب سرپا می ایستادم کار میکردم که خرج دانشگاهمو در بیارم… و موقع ظهر رو یه تیکه کارتون میخوابیدم، جایی که موشها کنارم رژه میرفتن…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2030 روز

      سلام خانم صمدی پور .دقیقا دیروز شما میومدی تو ذهنم میگفتم این خانم صمدی چندوقتیه کامنت نمیذاره این مهاجرت کرد چه کارمیکنه .الان که اسمتو دیدم خیلی خوشحال شدم که فرکانس‌های دیروزم جواب داد.الهی شکر که همچنان پرقدرت دراین مسیر هستین.به امید موفقیت‌های عالیتون.منتظر خبرای خوبتون هستیم.من هر موقع میام تو سایت اون نقطه ی آبی رو کنار اسمم تصور می‌کنم .جالبه .شده اشتباهی برای من کامنت رو ارسال کردن.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 967 روز

      سلام ودرود بر سارای عزیز

      دعا میکنم هر چه زودتر از این ذهنت بیرون بیای و از ذهن خدا همه چیو ببینی و بیای برای ما از رشد وپیشرفتت بنویسی و فکر میکنم الان بهترین فایل هایی که میتونه کمکت کنه فایل های توحیدی استاد که از قسمت 1هست تا 11 یکبار از اول تا 11شو گوش کن بعد روی قسمت 11تمرکزی قفلی بزن تا انرزی اتمی بهت تزریق بشه خیلیییی میتونه کمکت کنه تا بتونی از نجواهای بیخود ذهنت بیرون بیای دلار و آمریکا و رهبر های سیاسی ما هیچکدوم کاره ای نیستن وقتی خدارو بلد کنی وخدا رو داری من خودم اوضاع مالی ام خوب نیست بازاری هم عستم ولی بخدا نمیدونم الان دلار چقده اصلاااا قیمتشو نمیدونم و همیشه میگم من اگه قرار نابود بشم دلار بشه یک تومنم براحتی میوفتم پایین اگه نخوام نابود بشم دلارهم بشه یک میلیون ککم نمیگزه و هیچی نمیتونه تکونم بده چون اونه که داره مهره هارو میچینه وقتی من برای تغییرم هر روز در تلاشم هرگزززززز خلفه وعده نمیکنه و نمیزاره من نابود شم دربه در شم مگر اینکه بخواد دور ورمو خالی کته تا باند صعودم آماده پروازم بشه دوست خوبم تا میتونی خودتو ببند به فایلهای توحیدی و مطالعه کامنت های توحیدی خصوصا کامنت قسمت 10و11 کولاکه کولاااااک.

      انشالله بزودی از موفقیتت اینجا مینویسی و میخونم.

      و اگه کامنت آقا رضای احمدی رو همینجا در ص یک نخوندی بخون یا اگه خوندی چندین بار بخون خیلییی برای حال الانتون کمک کنندست خیلی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    سلام استاد عزیزم

    این دو تا فایل بیتظیر بود

    و چقدر جالبه این آگاهی‌ها

    بقول مولانا هر کسی از ظن خود شد یار من

    هر کسی درکی متناسب با اوضاع و شرلیط فعلی خودش داره

    هر کسی یجوری ازین فایلهای ارزشمند برداشت میکنه که بتونه رشدی در خودش ایجاد کنه

    در مورد فایل قبلی درکم رو نوشتم

    که من نکته جالب توجهش برام آسانی در امور بود.

    و با چند بار دیدن این فایل متوجه یکی از ترنزهام در مورد کسب و کارم شدم

    مدتیه که در قدم سوم‌ متوجه شدم من اصولا کار رو غیر الهی میدونستم

    حالا به دلایل مختلفی

    که باز اصلش در نگاه مذهبی و دینی بود

    که ما میلیون‌ها بار شنیده بودیم حالا آدم دو روزه دنیا جرا باید به فکر کار و زندگی باشه؟

    مهم اخرته ابن دنیای پست فانی ارزشش رو نداره

    آدم باید به فکر عبادت خدا باشه

    انقدر نباید دنبال کار و برنامه های دنیا باشی و …

    یا بخشی اش هم ریشه در رفتار های حمایتگرانه پدرم داشت

    از نوجوانی که دوستام 6ر کدوم کارد کاری شدند

    هر وقت من خواستم باهاشون کاریو شروع کنم بابام میگفت مگه تو نیازی به کار داری؟ میگفتم بابا من میخام خودم پول در بیارم مثلا ماشین بخرم ، می‌گفت نمیخاد خودم واست میخرم

    من تو ذهنم بود مثلا کار کنم پراید بخرم

    فرداش بابام برام یه کمری صفر می‌خرید

    من میخاستم کار کنم مثلا دستم تو جیب خودم باشه

    چهار روز بعد بابام سند یه آپارتمان تو بهترین نقطه شهرو به نامم میزد

    خلاصه ترکیب این اتفاقات باعث می‌شد فکر کنم من نباید کار کنم و یجوری یهویی اتفاقی من باید ثروتمند بشم

    امان از درگ نکردن قوانین دنیا

    تا امروز و این فایل :

    اونجا که گفتید آدم نباید سخت بگیره و اگر برای انجام مساله ای نیاز به کمک داشته باشه اینو شرک تلقی کنه

    باز شاخکهام تیز شد

    دیدم اااااا

    ذهن من داره اینطوری فکر میکنه

    تو دوره احساس لیاقت فهمیدم نمیتونم برای خودم و تواتاییهام ارزش قاعل بشم

    تو دوازده قدم دارم بهتر میشم

    اما الان فهمیدم نگاه من نسبت به مساله از بیس ایراد داره

    من فکر میکردم تواتا دونستن خودم و انجام گار یجور شرکه

    یعنی من باید مثل یک تکه گوشت بی‌مصرف بیستم سر جام و این یعنی توحید و اگر بخام روی خودم و قدرتی که خدا برای خلق زندگیم بهم داده حساب کنم یعتی شرک

    پس عملا من نباید ردی تواتاییهام حساب کنم چه برسه به اینکه بخام اوناارو هرزشمند هم ببینم

    نتیجه چی میشه؟

    هیچی

    بیکاری

    بی‌پولی

    بی فایده بودن واسه دنیا

    الان و دیروز کلی قکر گردم

    تو کامنت قبلی هم گفتم

    که این شکل دنیا و قوانین دنیا رو خود خدا طراحی کرده

    یعنی خود خدا روند انجام و اجرای هیچ مساله ای در جهان رو دور نمیزنه ، از قوانین طبیعی دنیا تخطی نمیکنه

    هر اتفاق و امری در دنیا بوسیله یه سری امور طبیعی در جریانه

    مثلا همون مثال خدا در مورد اینکه میگه قسم به بادهایی که ابرهارو جابجا میکنن

    قسم به ابرهایی که باران رو درست می‌کنند

    قسم به بارانی که میاد و زمین خشک رو زنده میکنه

    و دریاها شکل می‌گیرند

    قسم به کشتی هایی که بر آب دریا روان‌هستند

    تا تو بری از دریا ماهی صید کنی و بخوری و مروارید در بیاری و ازش به عنوان زینت استفاده کنی

    بابا خدا نمیگه من خدام

    و چون خدا 6ستم یه بشکن بزنم ماهی سرخ شده لقمه بشه بره تو دهنت

    کلی قسم یاد میکنه

    احرشم میگه اینها رو من انجام دادم

    ولی تو باید سوار بر کشتی بشی بری ماهی و مروارید رو در بیاری

    7دا از قوانین تخطی نمیکنه

    خودش برای انجام امور از یه سری پدیده طبیعی استفاده میکنه

    بعد چطور ذهن‌مم میاد کار کردن رو مخالف و مغایر با توحید میدونه؟

    یه مثال الان اومد به ذهنم

    مثل اینه که من یک‌مرد هستم و از خدا بجه بخام

    و به خدا بگم بچه میخام

    و خدا هم یه بشکن بزنه یه بچه بیاد تو بغلم

    نهههههه

    بجه میخای نیاز داری که با به خانم در ارتباط باشی

    اونهم‌نه رابطه خواهر برادری خخخخ

    باید یه حرکتی هم بزنی

    تا بعد من بهت بجه رو بدم

    باز الان یه جیزی فهمیدم

    حتی خلق یک بچه هم با اون عظمتش از یک‌مسیر لذت بخش میگزره

    هیچ کس واسه بچه دار شدن کوه نکنده

    یباکه از طریق لذت بخش ترین و راحت خرین‌کار دنیا بجه خلق شده

    یعنی ما احتیاج هست که یه گاری انجام بدیم به روند طبیعی رو طی بکنیم

    ولی قرار نیست اون‌کار، کار سخت و پر مشقتی باشه.

    حالا ذهن من داره کم کم میفهمه که اگر آدم برای کسب ثروت کار کنه این به معنای شرک‌نیست

    بلکه دقیقا خود توحیده

    توحید عملی

    قرار نیست خدا یهو چیزیو برات‌ خلق کنه

    قرار طبق قوانین طبیعی دنیا ، و با درک‌قوانین دنیا ردی دریا سوار بر کشتی بری و مروارید در بیاری از توی آب

    تو قرار بری

    توووووو حمید

    خدا سمت خودشو انجام داده

    بقیش وظیفه توعه

    استاد بینهایت بایت این فایل بی‌نظیر ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 69 رای:
    • -
      فاطمه فضائلی گفته:
      مدت عضویت: 1241 روز

      سلام دوست عزیز

      چه جالب واقعا, چه جالب مگه اصلا میشه همچین درکی داشت از دنیا که هییییچ کاری نکنیم و کار کردن شرکه!!!!؟؟؟

      احساس میکنم کلا داریم یه کاری میکنیم و یه برداشت هایی داریم که استاد از سایت زدن پشیمون بشه و بگه عجب اشتباهی بود کار روی ذهن!!!

      گیریم خدا پول مفت هم از اسمون انداخت پایین برامون هررر روز و این حرفا که از جیب خدا پول خرج میکنم و این حرفهام اوکیه

      اگه قرار بود همه مثل ما فکر کنند که حتی نمیگم دانشمند و پروفسور و اینا نبود میگم حتی یه سوپر مارکتی هم وجود نداشت چون میگفتن ماهم مثل مریم برامون از بهشت غذا میاد و کار عاره, اونوقت چه بر سر این جهان میومد! هیچی بخدا راکد و همه استاد سخنور

      روی صحبتم با خودمه, کار نکردن که ریشه در کودکی نمیخواد, اصلا کار کنیم برای پیشرفت دنیا, همین و خلاصص, گیریم خدا تمووووم پولهای جیبشو داد به ما و الان پر از پوله جیبمون و ماشین و خونه و ویلا و باغمون هم سرجاشه و اصلا یه زندگی اییی داریما

      برا اینکه حوصلمون سر نره هم که باید یه کاااری که اتفاقا موردعلاقمونم هست انجام بدیم, حالا هرکی یه چیز

      راستش دروغ چرا, قبلا فکر میکردم جوامع اشنا شده با استاد عباسمنش ادمهایی بسیار موفق و پولدار و اینان الان ادم بیکار میبینم میگم این لابد داره رو ذهنش کار میکنه و میگم خداروشکر که همه با استاد اشنا نشدن

      اینارو همش با خودمم چون منم بدجور توهم میزنم گاهی هم شده میگم بابا حتی اگه میلیاردر هم نشدم همین که دارم کار میکنم برام کافیه,همین که پول از خودم برا خودم خرج میشه هم کافیه, حتی برای جهان هم مفیدتره

      فکر کنم این خاصیت ما ادمهاست که هرجوری میلمون میکشه برداشت کنیم, مثلا وقتی دین اومد هرررکی برا خودش یه چیزی برداشت کرد و رفت, استاد هم اومد گفت کار رو ذهن بازم ماها چه چیزا ک برداشت نکردیم.

      استاد گفتن کارمندی بده همه از دم ول کردند کارشونو و گفتند من ایمانمو به خدا نشون دادم, امان ازین کج فهمی که خودمم دچارش شدم ,اصلا شاید همه روحیه کارافرینی نداشته باشیییمممم

      چقدر حال کردم تو این فایل استاد گفت من رفتم تهران و این برا من جواب داد و ممکنه برا بقیه جواب نده مهم باور من در رفتن به تهرانه ولی خدا میدونه چقدررر دیدم دست خالی تهران رفتن و یا مهاجرت بیخودی رو

      نمیدونم نمیدونم نمیدونم, صدبار باید بگم نمیدونم ! من یکی که اسم و عکسمو برداشتم و رفتم از سایت تا وقتی نتیجه درست درمون هم نداشته باشم برنمیگردم بقول اقا ابراهیم وقتی استاد اومد ایران و گفت من میخوام با کسانی که نتیجه گرفتند حرف بزنم من چییی دارم بگم؟نهایتا خرید یه ماشین ایرانی یا چییی!

      خدایا کمک کن گمراااه نشیم که ماها بدجور استعدادشو داریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    من امروز برای چندمین بار با لذت و با عشق و با تعمق این فایل رو‌ گوش دادم: با تمرکز بالا و آگاهی های کمک کننده ایی رو دریافت کردم

    یکی از مهم ترینش اینه که من هر جور به خدا نگاه کنم؛ خدا به من پاسخ میده، من هر باوری به خداوند داشته باشم؛ خداوند تو زندگی من ظاهر میشه.

    و دیدم حضرت موسی وقتی درخواست های خودشو به خدا داده؛ از یک زاویه دیگه، مثل کاری که ما انجام میدیم و با توجه به تضاد های تو زندگیمون از خدا درخواست میکنیم؛ خداوند به حضرت موسی پاسخ داد؛ ما تمام درخواست های تورو اجابت کردیم؛ نکته ایی که تو گوشم زنگ زد همین بود؛ گفتم منم این باور رو در خودم ایجاد کنم که درخواستی که دارم میشود زود اجابت شود؛ مثل درخواست حضرت موسی

    الان وقتی اینارو دارم مینوسم حس و حال عجیبی دارم از درکی که خداوند تو وجود من نهاده

    الان تو یک جایی هستم؛ تو یک موقعیت و شرایطی هستم؛ که خدا برام محیا کرده که به فاصله چند کیلومتری من کسی نیست و من با تموم حواس های پنج گانه ام دارم رو این فایل تمرکز میکنم و تموم قلبم سرشار از شورو شعف هست که من از خدا درخواست میکنم و خدا سریع جواب میده.

    این سریع جواب دادن به نظر من با قانون تکامل در تضاد نیست؛ من تو این 3 سال کلی رو خودم کار کردم؛ برای تغییر شخصیتم وقت گذاشتم و هر سری یه ترمز شناسایی شد و من عمودی صعود کردم و شناسایی این مورد که میشود خداوند سریع جواب بده هم برای من رشد صعودی خواهد داشت

    راستش یه حسی بهم گفت این درک خودتو بنویس قطعا به درد دوستای عزیز تر از جانت میخوره؛ منم گفتم با این حال خوب و حس خوبی که دارم با شما دوستان عزیزم به اشتراک بذارم

    خدایا هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
  4. -
    ساحل گفته:
    مدت عضویت: 3242 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم

    امروز سالگرد یه جهاد اکبر در زندگی منه

    و اون تصمیم به جدا شدن از همسرم و گفتن این موضوع به خودش بود بعد از کار کردن روی باورها و احساس لیاقتم

    استاد یادمه دوسال پیش سر یه موضوعی با همسرم دعوا کردیم و اون دو سه روز رفت و هیچ خبری ازش نداشتم، تو همین شرایط بنا به دلایلی من باید میرفتم خونه مادر ایشون و دقیقا حس و حال موسی رو داشتم، یادمه که با کلی ترس و استرس میخواستم این کارو بکنم چون میدونستم اونا در جریان دعوای ما بودن و ادم های عجیب و غریبی هم بودن کلا

    اون شب مامانم اومد گفت ساحل نمیخواد تنها بری و داداشم که کوچیک تر از خودمه رو همراهم فرستاد

    وقتی که ما رفتیم به سمت خونه اونا مامانم قرآن رو باز میکنه و همین سوره و ایه براش میاد که برادر موسی برای دلگرمی بیشتر موسی اون رو همراهی میکنه

    وقتی ما برگشتیم و مامانم این ایه رو برامون خوند واقعا نمیدونستم چی باید بگم

    اتفاقا داداش من هم اونجا کار خاصی نکرد فقط حضورش مایه‌ی دلگرمی من بود

    استاد یه نکته‌ی جالب دیگه در مورد داستان من اینه که من یه روزی به خدا گفتم دوست دارم اگه یکی بهم گفت مثال بزن از توکل به خدا و نتیجه هایی که گرفتی داستان از زندگی خودم مثال بزنم و از اون روز به بعد واقعا کلی اتفاق و ماجرا دارم تعریف کنم براتون از دستان خدا و هدایت خدا و نشونه هاش

    یکی از بزرگ‌ترین مثال هاش اینه که بعد از همون دعوای من با همسرم و بعد از اون شبی که من با داداشم رفتیم خونه مادر ایشون،یادمه آخر شبش اینقدر استرس داشتم و نگران بودم از آینده نامعلوم و برنامه ریزی هایی که همسرم و خانواده اش کرده بودن که حد و حساب نداشت و واقعا از اون لحظه هایی بود که با تمام وجود گفتم خدایا من به هر خیری که از تو بهم برسه فقیرم و خوابیدم

    صبح روز بعد با خبر فوت مادربزرگ همسرم بیدار شدیم و شرایط به نحوی شد که همسرم و خانواده‌اش احساس کردن نتیجه‌ی اعمال و رفتارهایی که با من داشتن بوده این اتفاق و همسرم از شدت عذاب وجدان تا چند روز فقط گریه می‌کرد و به من میگفت منو ببخش

    و من همیشه فکر میکردم که فوت مادربزرگش با این ماجرا از اون هم زمانی هایی بود که خدا انجام داد تا منو از یه شرایط فاجعه بار تو زندگیم رها کنه

    استاد این یکسالی که از روز تصمیم من گذشت پر از خیر و برکت و اتفاقات خوب بود برام ولی این چند روز نگرانی ها و ترس ها به خاطر رجوع کردن به تجربه های ناموفق گذشته و نه توجه به خواسته ها بهم حمله ور شدن تا اینکه دیروز صبح از خواب که بیدار شدم سایت رو باز کردم و این فایل شما رو دیدم و فهمیدم که این نشونه است برای من چون از اون ماجرا به بعد مامانم همیشه به من میگه تو موسی ی ما هستی :)

    و واقعا من به شنیدن این فایل نیاز داشتم برای تجدید قوا و ادامه دادن مسیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 76 رای:
  5. -
    محمد شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 428 روز

    با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیزم و همه بچه های سایت،،،تشکر ویژه از استاد عزیزم برای تهیه این فایل فوق العاده ،تجربه شخصی بنده در طول زندگی از این قرار بوده که هر کجا خداوند و توانایی های ذاتی و الهی خودم را واقعا باور کردم به بهترین شکل الطاف خداوند در زندگیم جاری شد به گونه ای که اصلا بهت زده میشدم ،و در مقابل هر کجا که قدرت را به غیر خداوند میدادم و دست و پای بی جا میزدم فقط و فقط شرایط بد و بد تر میشد ،،این قانون بر هیچ کسی در جهان پوشیده نیست،منتهی افراد به میزان باور و ایمان به خداوند و قدرت درونی خویش نتیجه میگیرند،و تا زمانی که ایمان قلبی در مرحله اول هر کاری نباشد سراسر آن کار و فعالیت عبس و زحمت بیهوده کشیدن است والسلام،،استاد عزیز و کلیه بچه های سایت عاشقتونم و زندگی سراسر ایمان و یقین را برای شما آرزومندم ،،،خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 77 رای:
  6. -
    افلاطون نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام میکنم خدمت استاد عباسمنش، خانم شایسته و همه دوستان عزیزم

    با تموم وجودم سپاسگذار خداوندم که منو به این مسیر الهی و پر از آگاهی هدایت کرده؛ واقعا خوشحالم که اینجا حضور دارم و میتونم این صحبت هارو بشنوم و درک کنم

    و استاد عزیزم؛ از صمیم قلبم از شما سپاسگذارم که این آگاهی هارو در اختیار ما قرار میدین و با بیان شیوا و رسا این آگاهی هایی که درک کردین رو با ما به اشتراک میذارین

    حقیقتا این فایل؛ کل دوره های شما توش خلاصه شده، یعنی اگر من بتونم تو این فایل به اندازه کافی تعقل کنم و درکش کنم و تو‌زندگیم اجراش کنم؛ زندگی بهشتی که باب میل منه رو تجربه خواهم کرد

    بعد اینکه این فایل هارو گوش دادم؛ تصمیم گرفتم ترجمه تصویری این 2 آیه رو تو گوگل سرچ کنم و نگاهشون کردم و چقدر قشنگ به جان و دلم نشست تک تک صحبت های شما و بار دوم و سوم که گوش دادم و نوشتم؛ تا حد زیادی تونستم این آگاهی های ناب رو درک کنم و همش میگفتم خدایا شکرت که من اینجام و دارم اینارو میشنوم و درکش میکنم.

    اولین نکته با ارزش این فایل اونجایی بود که موسی داشت با ترس با خدا حرف میزد؛ گفتم موسی پیامبر ترسیده تو مسیرش؛ پس به قول استاد طبیعی هست که منم انسانم؛ نباید صفر و یک نگاه کنم و چقدر درک این قضیه بار بزرگی رو از رو دوش من برداشت، چقدر من سبک شدم که منم میتونم گاهی اوقات بترسم

    و چقدر قشنگ استاد برام تشریح کردین این 2 تا سوره رو؛ داستان مشابه؛ تو یک داستان حضرت موسی میگه من این کمبود هارو دارم، و خدا بهش میگه تو اشتباه میکنی و تو سوره بعدی: حضرت موسی میاد با توجه به تضاد از خدا درخواست میکنه و خدا به درخواستش پاسخ میده

    راستش من تو دفترم راجب این فایل؛ صفحه ها و صفحه ها نوشتم؛ از زوایای مختلف میشه راجب این فایل و آگاهی هاش حرف زد

    اینکه من با توجه به نگاهی که به خدا دارم؛ خدا بهم پاسخ میده

    اینکه اگر کاری آسان پیش نمیره؛ یعنی یه جای کار اشتباهه

    اینکه نباید به تضاد ها توجه کنم؛ باید تمرکز کنم به خواسته هام

    اینکه باید معجزاتی که قبلا تو زندگی من رقم زده رو همیشه یادآور باشم؛ و برام باور پذیر تر بشه رسیدن به دیگر خواسته ها؛ مثل داستان خدمت سربازی که از آخرین معجزاتی هست که خدا برام رقم زده، مثل پروژه آقای ولیعهدی و آقای فلاح که هر روزش معجزه هست و معجزه( پروژه ایی مو به مو با ویژگی هایی که من درخواستشو به خدا دادم) تناسب اندامی که بهش رسیدم، ماشین زیر پام، خونه ایی که توش زندگی میکنم، رابطه عاطفیم؛ همه اینا روزی بزرگترین خواسته های زندگی من بوده و الان نعمت تو زندگی من

    اصلا چه نعمتی با ارزش تر از این که من اینجام و دارم به راحتی کلام خدا رو درک میکنم؛ توسط استاد و کامنت های دوستان

    راستش حرف زیاد داشتم که بزنم؛ ولی به همین جا بسنده میکنم

    خیلی خوشحالم که اینجا حضور دارم

    خیلی خوشحالم که خدای خودمو پیدا کردم و با خدای واقعی آشنا شدم

    خیلی خوشحالم که هر روز و هر روز دارم قوانین خدا رو به وضوح درک میکنم

    خدایا هزار بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 77 رای:
    • -
      آذر نادران گفته:
      مدت عضویت: 1382 روز

      سلام به استاد عباسمنش عزیزم و فرشته مهربونم خانم شایسته

      منم هروز تو این سایت درحال صعودم ومدارم داره بالامیره

      چی کمک میکنه بعداز شنیدن حرفهای استاد بیشتر درک کنم

      خوندن کامنت دوستان ونتایجشون که این کامنتا واقعا یک ثروت بزرگ خودش

      آقای نوروزی عزیز من همیشه از خوندن کامنتهای شما چیز یاد گرفتم

      خوشحالم برای وجود دوستان عزیزم دراین سایت

      اگه وقت کنم میام از نتایجم که چه اتفاقهای فوق العاده ای برلم افتاده .

      چرخ زندگیم به شدت نرم و رون پیش میره .

      درپناه خدای مهربان شاد،سلامت،ثروتمندوموفق باشین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    شیرین حمزه ای گفته:
    مدت عضویت: 2693 روز

    بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم

    سلام به دواستادم عزیزم

    سلام به تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش

    اول بگم که استاد این فایل گنج گنج بینهایت ازتون سپاسگزارم برای این آگاهی های ارزشمندکه بهمون هدیه دادین سخاوتمندانه خداوندبهتون عزت وسربلندی بده بیشتروبیشتر..

    با دیدن این فایل به اینکه خداوند هدایت وحمایتم میکنه ایمان وباورم خیلی بیشترشد، جالبه که من دیشب به یک تضادی خوردم که به قول شما تواون فشارلحظه ای متوجه اینکه من واقعا تغییرکردم یانه، شدم، من به لطف خداوندتغییرم درونی ترشده چون شایدبرای 1دقیقه بهم ریختم ولی بعدش ناخودآگاه به خودم گفتم میوه تضاد شیرینه، وکامنت لیلای عزیزبه یادم اومد که گفته بودن تضادهارونعمت میدیدن وبراش سپاسگزاری میکردن، به خودم گفتم ببین توهمین لحظه چقدرایده وراه حل های جدید بهشون فکرکردم خواسته جدیدپیداکردم این نعمته دیگ خدایاشکرت که خواسته جدیدم برام واضحترشد، والبته که ذهن هم همچین بیکارننشست ومیگفت توبگوچطوری میخوای به این خواسته برسی، منم لیست کردم چیزایی که درگذشته برام غیرممکن بنظرمیومدولی خواستم وشد ازراه هایی که فکرشونمیکردم، ویس کردم واسه خودم که بتونم بارها گوششون بدم، وامروز این توضیحات گرانبهای شما باعث شد ایمانم قویتر ودرکم بهتربشه وبرام واضحتربشه که چطوربایدتمرکزم برخواسته هام باشه ویه موضوع دیگ روهم بهتردرک کردم که هردستی ازدستان خداوند درهرزمانی به من کمک کرده بدونم که بنابه درخواستم خداوندفرستاده چون من دراون برهه زمانی نمیتونستم بپذیرم که خودم توانایی انجام اون کاررودارم وباورم این بودکه یکی دیگ میتونه کمکم کنه، بعدکه دیگ بلدبودم همچودرخواستی هم نداشتم، یکی ازمثال ها زمانی بودکه من اولین سفرخارجی خودموداشتم تجربه میکردم چون زبان بلدنبودم وباراولم بود یادمه اززمانی که میخواستم برم تهران فرودگاه امام گفتم خدایا یه کسی روسرراهم قراربده وباهاش منوآشناکن که محل زندگیش تواون کشورباشه وزبان بلدباشه من ازش هرراهنمایی خواستم بگیرم ودقیقا همین شد، ولی باردوم چون دیگ خودم بلد بود که کجابرم وچیکارکنم چنین درخواستی نکردم وباکسی هم توفرودگاه هم کلام نشدم یعنی اصلا همچوموقعیتی ایجادنشدبرام…

    چندروزپیش داشتم به خودم میگفتم نه این شرکه که توبخوای توسط یکی به خواسته ات برسی، الان به خودم گفتم وقتی من قلبن میدونم که تمام این شرایط واتفاقات داره توسط نیروی رب شکل میگیره پس یکی ازراه هاش ممکنه ازطریق یه انسان باشه شرک یعنی اینکه فکرکنی شانسی بوده ودیگ روی اون آدم حساب کنی وبه اون بچسبی،

    من خیلی ازاین موردایی که درخواست کردم ومثل یه ندایی پاسخ رودریافت کردم وزمان هایی که اعتمادکردم اون ندای خداوندبوده نتیجه خیلی عالی بوده وآسان برام انجام شده، مثلا زمانی که مالیات برای مغازه ام خیلی زیاداومده بود نجواهاداشتن منو میخوردن اون لحظه، یه لحظه چشاموبستم گفتم خدایا میخوام توحلش کنی من نمیتونم، خیلی واضح شنیدم که بهم گفت فردا قبل ازاومدن توبه اداره مالیات من اونجا نشستم که کارتوانجام بدم، داستانشوقبلا تعریف کردم توکامنتام، که رئیس اونجا بدون اینکه منوبشناسه خودش پرونده منوگرفت بلندشدرفت پیگیری کرد ومالیات منوتقریبا صفرکردن به نسبت اون مبلغ قبل، جالبه که فامیلاش اونجا بودن کلی خواهش وتمنامیکردن میگفت دیگ بیشترازاین کاری ازدستم برنماد فقط 20 درصد کم کرده بود، ولی من 20 درصد پرداخت کردم 80درصد کم شد، وخداشاهده بااحترام خیلی زیاد چندین بارگفت اجازه بدین همین مبلغ روهم من خودم براتون پرداخت کنم من مونده بودم چرااینجوری میگه، گفنم نه ممنونم پرداخت میکنم، وقتی میخواستم بیام بیرون ازجاش بلندشد وخداحافظی کرد درصورتی که بابقیه خیلی خشک رفتارمیکردچه برسه که ازجاش بلندبشه دیگ. من اومدم بیرون فقط اشک ریخنم تاخونه همش میگفتم خدایاتوبودی توگفتی که منتظرتم توبودی، ازاین معجزه هازیادبرام توزندگیم اتفاق افتاده یه جاهایی هم من بدلیل ناآگاهی روی اون آدم هاحساب میکردم وقشنگ ازشون سیلی های محکمی هم میخوردم درآخر، ولی بلطف این آگاهی ها من خیلی خیلی بهترشدم دیگ به کسی باج نمیدم قدرت نه گفتن پیداکردم، کمترروی کسی حساب میکنم ومیدونم که هرکاری توسط هرکسی انجام شده خواست وفرمان نیروی رب بوده ومن یادم نره که اعتبارشوباید به خداوندبدم نه کسی دیگ..

    این فایل رو بایدبارها وبارها گوشش کنم تابه خوردمغزم بره این آگاهی ها، خدایاشکرت برای اینکه منوهدایت کردبه این سایت وشنیدن این آگاهی ها، خدایاشکرت برای وجوداستادعزیزم، خدایاشکرت برای وجوداستادشایسته نازنیم، وخدایاشکرت برای وجوددوستانم دراین خانواده، انشالله خداوندبه هممون برکت بده وماروبه راه راست هدایت کنه، آمییین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 80 رای:
  8. -
    سمیه پیروز گفته:
    مدت عضویت: 2102 روز

    بسم رب الشهداء و الصدیقین

    سلام به استاد عزیزم که دو ساعت انرژی گذاشتند و این فایل سراسر توحیدی رو برامون از یه عالم دیگه به اشتراک گذاشتند

    سلام به حضرت موسی سلام به هارون

    سلام به بندگان پاک خدا

    سلام به استاد عزیزم که مانند موسی در این زمانه هستند سلام به مریم جان عزیز که همانند هارون برای استادمون هستند

    که همواره چون تکیه گاه استاد ما بودید سلام و درود خاص خدا بر مریم جان عزیز دل استاد

    استاد تا اینجا نوشته بودم که من با ندایی که نان استاپ میگفت برو رفتم برای مصاحبه شاید در کل 200 هزار تومن تو جیبم نبود با بدهی هایی که پرداخت نشده بود

    با علمی که به کامپیوتر نداشتم و لنگ میزدم با اکسلی که صفر صفر بودم تازه سابقه کاری که درست حسابی باشه و رزومه باشه نداشتم از همه مهم تر سابقه بیمه نداشتم (:

    توی چند سالگی؟ توی 38 سالگی. استاد از لحاظ منطقی حرفای من کاملا درست بود اما ندای بلند میگفت برو مگه استادت نگفت من دلها رو نرم میکنم من قلب ها را برای تو گشاده میکنم من راه ها رو باز میکنم برو و نترس

    منم عین حضرت موسی گفتم من اگه برم مصاحبه بلد نیستم قال انی اخاف… گفتم اگه منو نشوندن پشت سیستم چی اگه بم بخندن چی باز گفت اذهب، امر کرد که بروووو

    رفتم لبخند زنان هم رفتم

    استاد ازون جا که خدا میخواست من اونجا باشم سرشون شلوغ بود و از من هیچ مصاحبه ای نگرفتند منو پشت سیستم ننشوندن

    دو هفته طول کشید تا رفتم سرکار و من توی این دو هفته زندگی در بهشت رو میدیدم

    همکارم سفارش منو به میلاد کرده بود و من رفتم اما به تضاد برخوردم

    اونجا ندای شیطان میومد که دیدی اینجام تو را نمیخوان تو رو دوست ندارن تو بی عرضه ای تو زشتی

    من اما این بار تسلیم نشدم مدام توی عقل کل میرفتم و کامنت می‌خوندم تا کم کم دوباره نداها اومد یک روز داشتم آماده میشدم برم سرکار توی آینه نگاه کردم با نارحتی که چه زشت و بی عرضه ای هنوز ندا رو می‌شنوم که گفت

    کلا هرگز نه من زشت و بی عرضه نیستم چطور با من اینطوری حرف میزنی خدا میگفت تو در مورد خودت بد میگی داری بمن توهین میکنی و من بد و بی عرصه نیستم

    و من از اون موقع هرگز خودمو زشت و بی عرصه ندیدم و هر روز خودم رو با لیاقت تر میبینم و هر روز دارم تکاملم رو طی میکنم

    تمام بدهی هام ماه اول صاف شد

    رشد کردم عاشق خودم و دیگران هستم صبورتر شدم

    الان یک تضاد کوچیک تو کارمه با اینکه الان در اوج هستم اما میدونم در اوج باید برم

    برای همین نیازمند همون باورها هستم

    الان بیشتر از قبل نیازمند فایل های توحیدی استادم هستم که شجاع بشم که برم عین استاد

    اشکال از خدا نیست ایراد از ناباوری منه که بقول استاد اشکال نداره باید تکاملم رو طی کنم

    هر جوری هست خودمو دوست دارم

    عاشق تک تک شما هستم

    استاد در غار حرای خودتون منو هم یاد کنید یا خوندن کامنتم که قول میدم شاگرد بهتری از امروز برای شما باشم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 85 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1123 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربانم

      سلام به سمیه عزیز

      توی شیف کاری باشی و در حال عشق بازی با خداوند و برسی به یه کامنت توحیدی

      خیلی لذت بردم از کامنت شما و خدارا شکر برای پیشرفت هاتون

      و ایمان و توکلتون.

      چقدر این جمله شما را دوست داشتم و این ادبیات،

      تو قلب آدم جا خوش میکنه

      وقتی تو با خودت اینطوری حرف میزنی و بد میگی داری به من توهین میکنی.

      میتونه معنی جمله شما این باشه ،حواست باشه با اشرف مخلوقات، بالیاقت ترین و شایسته ترین مخلوق روی زمین و جانشین من چطور صحبت کنی.

      وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا

      محققا ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آنها را (بر مرکب) در برّ و بحر سوار کردیم و از هر غذای لذیذ و پاکیزه آنها را روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از مخلوقات خود برتری و فضیلت کامل بخشیدیم.

      الله اکبر

      الهی صدهزار مرتبه شکر برای این بندگان توحیدی و این سایت و این حال خوب و انرژی مثبت.

      شاد و ثروتمند و سلامت باشی سمیه جان.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        سمیه پیروز گفته:
        مدت عضویت: 2102 روز

        سلام به آقا رسول عزیز

        چه خوشحالم که شما کامنت منو جواب دادید چون من همیشه کامنت های شما و فاطمه جان رو میخونم و ته قلبم شما دو نفر رو تحسین میکنم راستش یه دختر دایی و پسر خاله بنام فاطمه و رسول دارم که اونام عین شما عاشق همن و چند ساله ازدواج کردن وقتی آیدی فاطمه جان رو میبینم میگم چه جالب که فاطمه ها و رسول ها عاشق همن ایشالا همیشه در کنار هم عاشقانه زندگی کنید آقا رسول

        اول کامنتتون برام یه نشونه بود اینکه تو شیفت باشی…

        یعنی شما موقع شیفت وقت آزاد داری

        این یعنی بر عکس من که سر کارم اصلا نمیتونم فایل گوش بدم و کامنت بخونم

        این یکی از همون تضادهای منه

        که دنیا بمن میگه سمیه هر چند الان در اوجی باید یه کار راحت تر بری که آزادتر باشی

        خداوند از طریق نشونه ها با ما حرف میزنه

        ممنونم که برام نشونه ای از خدا بودی آقا رسول جان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم اکبری گفته:
      مدت عضویت: 486 روز

      سمیه سلام

      اینجا که گفتی من دلها رو برات نرم میکنم من دل ها رو برات گشاد میکنم،

      (حالا این جمله که راه رو برات باز میکنم بماند)

      این جمله بخصوص برای کسانی که رابطه عاطفی داغون دارند که طرف قلبش نسبت بهش سنگ شده ،

      و ناامید شده که از طرف محبت بگیره نسبت به قبل ، امیدواری خوبیه، و یه باور قشنگیه،

      داره میگه تو رو خودت کار کن کانون توجه ات رو میزون کن روی زاویه درست ، تو جانب خودت رو درست کن ،جانب طرف مقابلت بتمن عزیزکم دورت بگردم، من دلش رو نرم میکنم من دلش رو گشاد میکنم برات تو خیالت راحت ، تو فقط سمت خودت رو درست بکن جانم،

      سمیه جان موفق باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سعید خستوانه گفته:
      مدت عضویت: 2115 روز

      با سلام خدمت دوست عزیز سمیه جان

      دوست من وقتشه گه آستین بلا بزنیم و خدا رو با عمل درون خودمون پیدا کنیم به نظر من با عمل میتونیم اون هدایتی گه می‌کنه و عمل میکنیم و تسلیم هستیم اون جا هست گه ایمان ما قوی تر میشود من توی رشته گاریم فقط ایده‌ای بهم میده گه توانای. داشته باشم حلا درخواست دیگری دارم خدا بهم میگه آفرین سعید آفرین سمیه ت این پیش فرضش هاو داشته باش ت این مقدمش داشته باش تا بعد ببین چگونه من این زمینو آسمان رو برات آسون میگنم دوست من خدا شاهده من توی شرایطی بودم شغلم انجام. آدم بدگاری طلاق همسرم و فرزندم گه زیر نظر دکتر هست اما من گفتم خدایا من معامله با ت گردم ت منو هدایت کن بزار اگه مردنی در گار هست با هدف بمیرم سمیه من فقط الان یه چیزو میبینم لحظه به لحظه میگه سعید اینو بخور اینو نخور اینجا برو اونجا نرواین گارو اینجوری انجام بده خیلی راحتره پس دوست من این هست ولی باورهای مخربی هم دارم گه ضربه هم میخورم بای. خیلی روی خودمون گار کنیم دچار این تله نشیم بگیم دیگه خب شدیم باید هرروز من با شما باشم گامنت زیبای شما رو بخونم فایل های استاد بخونم و تمرین کنم تکرار تمرین روی یه چیز

      خب در پناه حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1086 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    خدایا شکرت هزاران بار شکر برای

    رزق پربرکت و پرازعشق امروز

    فایل رو دوبار گوش کردم و هردوبار هم

    دقت کردم که چقدر تغییر زاویه مهمه

    وقتی حضرت موسی از نقطه ضعف هاش تو

    سوره شعرا میگه

    همون لحظه منم تو ذهنم چندتا مورد از ضعف هام مرورشد و از جلو چشام رژه رفت و سرم پایین بود در حال گوش دادن به فایل ، اما درست لحظه ای که استاد جانم گفتین خدا به حضرت موسی گفت هرگز ، اینطورنیست ..

    من فایل استپ کردم و آرامش گرفتم

    انگار خدا بامنه فاطمه هم بود !!

    چه قدر عالی خدا احساس گناه رو از

    حضرت موسی درلحظه برداشت

    الگو ومنطقی میده که

    خودمو بابت یه اشتباه سرزنش نکنم

    ایمان بیارم که خدا مهربونه و منو درک میکنه

    درادامه ی فایل از درخواست حضرت موسی در سوره طه گفتین اما از زاویه درست وکامل ، از باور بهتر ومناسب تر

    از اینکه حضرت موسی وقتی باباورهای مناسب تری درخواستهاش رو به خدا بیان کرد خدا هم پاسخش براساس باورهای درست حضرت موسی متفاوت بود

    و گفت همانا داده شد به تو درخواستت

    حالا اینکه خواسته های من محقق میشن یا نمیشن به باورهام بستگی داره

    و باید به اصل قانون برگردم و تمرکز بذارم رو افکارم حتی در نوع درخواست از خدا

    قانون رعایت کنم و با باور مناسبی

    درخواست کنم …

    تفاوت درخواست حضرت موسی در دوتا سوره

    برای همه ی ماست

    خیلی به فکر رفتم که منه فاطمه چه جوری از خدا خواسته هامو درخواست میکنم

    تکاملی ایمانمو بیشتر کنم و یاد بگیرم که خواسته ودرخواستمو با قدرت لایتناهی خداوند بسنجم وبدونم که اجابت شدتش دست خداست و بدون شک بنابه باورهای درست من ، خدا بهم پاسخ میده

    من باید سمت خودمو که توکل و ایمان وباورهای توحیدی هست ، درست کنم

    من باید تو هرکاری باورکنم خدا هست وخداهست وخداهست ..

    من باید عزت نفس مو به خدا گره بزنم

    من باید سمت خودمو که توجه به نعمتهای

    زندگیم از بدوتولدم تا الان هست به ذهنم

    یادآوری کنم

    من باید وضوح از طریق تضاد رو یاد بگیرم

    و ازدلش خواسته مو بدونم وباور کنم

    من باید تمرکزمو بذارم رو خواسته هام نه محدودیتها

    تموم کارها ونعمتها وخواسته هایی که خدا داره برام هرلحظه وهرروز محقق میکنه

    ببینم و بیانش کنم وسپاسگزارش باشم

    ایمان داشته باشم که خدا درکم میکنه

    و هرلحظه درحال هدایتم هست و به

    درخواستهام پاسخ میده ..

    یادم باشه مسیر باید آسون باشه وکارها راحت پیش بره

    یادم باشه خدا چه رزق ها وبرکتهایی بهم داده

    چه درهایی تا حالا برام بازکرده

    چه ناممکن هایی رو ممکن کرده

    چه مسائلی رو برام حل کرده

    خدا بیشتر ازمن مشتاقه خواسته هامو محقق کنه

    کافیه فقط من باورمو بهتر ومناسب تر کنم

    مرور اینها قطعا ایمان و باورهامو بهتر میکنه .

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم و

    خانم شایسته مهربونم

    بابت این فایل مهم وارزشمند

    خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 87 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 699 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 11 آبان رو با عشقی عظیم و بی نهایت مینویسم

    قبل اینکه ردپای روزم رو بنویسم مختصر بگم

    امروز خدا یه حال عظیمی بهم داد اصلا فکرشو نمیکردم ، البته چرا ته ته دلم میدونستم اگر عمل کنم به آگاهی های این فایل صد در صد نتیجه رو میبینم

    چون قبلا نتیجه هارو گرفتم پس این آگاهی ها هم به من نتیجه میده ، و به قول استاد ، وقتی حرفمو باور کنید، نشونه ها میاد و بعد که باورتون قوی بشه، نتایج بزرگتر رخ میدن

    و نتیجه این بود :

    از چپ ، از راست از آسمون ،دلم میخواد بگم حتی از زمین انگار مشتری میبارید و مثل بذر هایی که بهش آب بدی و از دل خاک یه عالمه گیاه در بیاد ،مشتری هم انقدر زیاد بود که فقط من شکر میکردم

    از ساعت حدود 11 صبح تا شب حدود ساعت 6 چیزی حدود 7 ساعت

    درآمد امروزم 13 میلیون و 780 بود

    تو هفت ساعت !؟

    آره تو هفت ساعت طیبه

    ببین خدا چقدر پاسخ میده

    وای که چقدر همه چی بدیهی و آسونه کافیه باورش کنی که همه چی خودشه

    البته میدونم من کلی راه دارم که باورم قوی و قوی تر بشه ولی درمقایسه با چند روز و چندماه پیشم خداروشکر تا جایی که تونستم عمل کردم و به همون اندازه نتایج رو دیدم

    و وقتی امروزم رو دیدم مصمم تر شدم که پر قدرت تر ادامه بدم

    ببین خدا چقدر عدالت داره و قوانینی وضع کرده که تو هرچی بگی همونو برات انجام بده و بگی موجود باش موجود بشه

    در ادامه رد پام جزئیات این فروشمو می نویسم که آخرین روز از رفتنم به جمعه بازار پل طبیعت ، برای فروش گل سر قلاب بافی بود

    و از جمعه بعد فقط و فقط نقاشیامو میبرم و میفروشم و به گفته خدا چشم میگم و فروش و ساخت گل سر هارو به مادرم میسپرم و خودش کار رو شروع کنه

    و کارآفرینی رو هم به مادرم میسپرم

    چون خدا دیگه اجازه فروش گل سر رو بهم نداده و گفته که باید از نقاشی درآمدت رو داشته باشی و ثروت خلق کنی و البته که باورهاتو نسبت به نقاشی قوی کنی تا نتایج رو ببینی

    خب الان از این روز بی نهایت بهشتی بگم تا وقتی دوباره خوندم ، به یاد بیارم که خدا چقدر سریع الاجابت هست

    عمل کن

    عمل کن

    عمل کن …

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است طیبه

    من دقیقا امروز مثل همیشه سعی کردم تا جایی که میتونم عمل کنم به آگاهی های فایلی که چند روزه دارم گوش میدم و با اینکه چندین بار گوش دادم تازه متوجه شدم

    اینو تازه متوجه شدم که استاد گفت

    شیوه درخواستت رو تغییر بده ببین خدا چجوری پاسخ میده

    و من از داستان حضرت موسی که بارها به صحبت های استاد گوش دادم ،فکر کردم و گفتم خب، منم میتونم درخواست کنم ،پس درخواست میکنم

    و از اونجایی که حس کنجکاوی دارم، که ببینم وقتی به آگاهی جدیدی عمل میکنم چه نتیجه ای میبینم ،امروز به خودم گفتم ،خب من حرفای استاد عباس منش رو که درمورد آیات قرآن که از حضرت موسی میگفت منم طبق گفته هاش درخواستمو به شکل حضرت موسی میگم

    قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿25﴾گفت پروردگارا سینه‏ ام را گشاده گردان (25) وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿26﴾و کارم را براى من آسان ساز (26) وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی ﴿27﴾و از زبانم گره بگشاى (27) یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿28﴾[تا] سخنم را بفهمند (28)

    وای خدای من ،من این آیات رو بارها از زبان کسانی که سخنرانی میکردن تو مجالس و جمعیت زیاد ، شنیده بودم ،ولی یه ذره هم از معنیش هیچی نمیدونستم و نرفته بودم ببینم یعنی چی

    خوشحالم که این فایل پر از آگاهی رو شنیدم و از استاد عزیز و مریم خانم شایسته و تک تک همکارانتون سپاسگزارم

    الهی خدا به زندگی دنیا و آخرتتون بی نهایت نور بشه و ثروت و فراوانی و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و هرآنچه که از بی نهایت زیبایی خداست برای شما استاد عزیز

    خدارو سپاسگزارم که یک سال پیش این سایت پر از آگاهی رو به من هدیه داد

    من صبح که یهویی بیدار شدم دیدم ساعت 8 شده و چون تا نزدیکای صبح تا 5 بیدار بودم و داشتم گل سر میبافتم و دیر خوابیدم خواب مونده بودم و 8 که بیدار شدم گفتم وای دیر نشه

    ولی بعد یاد هفته پیشم افتادم که خدا گفته بود عجله نکن

    من مشتری میشم برای تو

    هر ساعتی که بری جمعه بازار ، کلی فروش خواهی داشت

    بعد حاضر شدم و خواهرم گفت میری نون بخری؟؟

    گفتم نه، نمیتونم ، باید برم و دیر میشه و نرفتم و اونجا بود که بهم گفته شد، نباید میگفتی نمیتونی بری و بهم یادآوری شد که چند روزیه، که به خواهر زاده ات میگی برو نون بگیر میگه نه ،و ناراحت شدی ،ببین خودت الان به خواهرت گفتی نمیتونی بری نون بگیری

    درسته میرفتی جمعه بازار، ولی اگر میرفتی میخریدی بهتر بود ،بعدش اگر از کسی درخواست میکردی اون هم به درخواستت گوش میداد و نون میخرید

    پس تا زمانی که خودت از درون اصلاح نکنی این موضوع رو ،حق نداری ناراحت بشی

    باید درست بشه این رفتارت

    وقتی راه افتادم و با بی آرتی میخواستم برم ، برگشتم پشت سرمو دیدم اتوبوس محله مون داره میره مترو و سریع سوار شدم و خداروشکر کردم که اتوبوس اومد

    تو راه من شروع کردم به گفتن اینکه خدایا قلبم رو باز کن برای مشتری های بیشتر

    قلبم رو باز کن برای دریافت ثروت بی نهایتت

    قلبم رو باز کن برای آرامش و توحیدی عمل کردن

    قلبم رو باز کن برای عشق ورزیدن به خودم ، به جهان هستی

    و خیلی چیزهای دیگه میگفتم و میدونستم که اگر مثل حضرت موسی شکل درخواستم فرق کنه صد در صد جواب شگفتانه تری دریافت خواهم کرد

    و تا جمعه بازار من فقط تکرار کردم

    وقتی رسیدم مترو ، تو قطار نشسته بودم یه خانم زیبا که موهای طلایی خوشگل داشت اومد و وایساد روبه روم

    هی برگشت و بهم گفت چه خوشگلن و خودشم یه چهره ناز و زیبایی داشت و حدودا 50 سالش میشد

    بعد که نشست ، دیدم گفت میدی ببینم و یدونه گل آفتابگردان گرفت دستش و کارتشو داد گفت اینو میخوام و بین جمعیت مترو با یه روحیه شادی گفت کودک درونم دلش خواست یکی از اینارو داشته باشه و خندید و چنان ذوقی میکرد که خیلی ازش حس خوبی گرفتم

    و بعد گفت برای خودم خریدم کیف کنم و سریع زد به سرش و خیلی خیلی خوشحال بود مثل یه بچه 7 ساله که براش خرید میکنن ذوق داشت ،به خانمی که همراهش بود گفت تو میخوای برات بخرم ؟؟؟

    گفت نه من خجالت میکشم نمیتونم از اینا بزنم به موهام

    و خندید و دستشو کشید به موهاش و باز هم ذوق کرد

    خداروشکر میکنم به خاطر این مشتری هایی که برای من میشه که پر از ذوق هستن

    و بعد که پیاده شدم از مترو که اومدم بیرون وایسادم تا وسیله هامو درست کنم دیدم دوتا دختر برگشتن و بهم گفتن چنده و یکی قورباغه خرید و یکی هم برگ جوانه گل سر گرفتن و رفتن

    من خیلی خوشحال بودم از اینکه مشتریا خودشون میان سمتم بدون اینکه من کاری انجام بدم آرام نشسته بودم و راه میرفتم و در هر حالی همه میومدن سمتم

    خیلی حس خوبی داشت

    وقتی رفتم وسطای راه دیدم یه دختر پشت سرم میدویید و صدام کرد،قیمت گرفت و یه قورباغه خرید

    و من دوباره رفتم و وقتی رسیدم سرجای همیشگیم روی پله های ورودی بازار، حس کردم که نباید بشینی

    اول برو تخم مرغایی که آب پز کردی رو بخور و بعد بیا بشین و من چشم گفتم و رفتم و دوباره برگشتم و به خدا گفتم ، خدا من برم جلو در ورودیش یا اینجا رو پله ها بشینم؟؟؟

    که حس کردم همینجا رو پله ها بشین و جایی نرو

    به نام ربّ

    به نام الله یکتا

    شروع کردم و نشستم و در گوگل درایوم نوشتم که الان 11:58 هست و من اینجا نشستم و شروع کردم به صحبت کردن با خدا

    و یه لحظه دیدم نجوای ذهنم میخواد نگرانم کنه که الان نگهبانای بازار میان و میگن خانم از اینجا بلند شو ، اینجا نمیتونی بفروشی و من باید دوباره برم راه برم و دنبال جا باشم

    سریع شروع کردم به نوشتن تا مانع نجوای ذهنم بشم و ساکتش کنم

    میخواستم شروع کنم دیدم یه نفر اومد ازم خرید کرد و رفت

    و نوشتم که :

    همین که نشستم برای من مشتری شدی ربّ ماچ ماچی من

    ازت درخواست میکنم قلبم رو برای تسلیم بودنم و رها بودن و توحید در عمل باز کنی

    ازت میخوام آرامشم رو دوچندان کنی که قلبم برای دریافت ثروت بی نهایتت باز بشه و تو بازش میکنی

    سپاسگزارم ربّ من

    بعد یه دختر اومد نشست کنارم و انقدر زیبا رو بود که صورتش نور داشت و زیبا و گفت که اول قورباغه میخواد بعد گل برداشت و بهش گفتم میتونم عکس بگیرم گفت باشه

    انقدر زیبا بود موهاش

    بعد گفت که برگ میخواد

    آخرش گلی که سفید بود و وسطش قهوه ای و دو هفته بود فروش نمیرفت رو خرید

    گفت این جذاب تره

    انگار برای اون مونده بود

    و روی سرش زد و رفت

    خیلی خوشحال بودم وقتی داشتم به آگاهی که تو این فایل شنیدم در عمل اجراش میکردم و پشت سر هم میگفتم که خدایا قلبم رو باز کن برای مشتری و ثروت و آرامش و توحیدی عمل کردن و…

    و دوباره در گوگل درایوم نوشتم که :

    قلبم رو باز کن برای ایمان ،قلبم رو باز کن برای مشتری هایی که در مدار بالاتر ثروت هستن ،قلبم رو باز کن برای آرامش و آرام ایستادن در اینجا

    قلبم رو باز کن ربّ ماچ ماچی من از همه جنبه ها که خودت میدونی

    به قلبم نور ایمان ببخش، نور ایمانی بی نهایت

    بی نهایت ازت سپاسگزارم

    قلبم رو برای دریافت مشتری که یک جا گل سرهامو ازم بخره و 40 میلیون واریز کنه حتی بیشتر از مبلغش ،باز کن

    و قلبم رو برای دریافتش باز کن و نوری ببخش که فقط در مقابل تو تعظیم کنم و متواضع باشم و آرام و با اطمینان قدم بردارم

    ربّ ماچ ماچی من سپاسگزارم ازت

    من بندگیمو میکنم و سعی میکنم که آروم باشم و لذت ببرم از این لحظه بهشتی در این مکان بهشتی و پل طبیعتت

    و میدونم که اگر من سعیمو بکنم تا سمت خودمو درست انجام بدم ،تو صد در صد برای من همه چیز رو درست و به سرعت انجام خواهی داد و بگم موجود باش موجود میشه

    ربّ من ، ماچ ماچی جانم ، بذار روی شونه هات بشینم و من دلم میخواد قلبم رو بی نهایت در همه جنبه ها باز کنی و هدایتم کنی ربّ ماچ ماچی من

    الان اون دخترا که اومدن نقدی گرفتن دوباره اومدن و دوستش یه جوانه گرفت نقدی دادن و گفت همه اش یه جا چند؟؟؟؟ و من خندیدم ، تو دلم گفتن خدا داری نشونه میدی که میشه ها فقط باید باورامو تقویت کنم ، گفتن کاش میشد همه رو یه جا بخریم

    این یه نشونه هست که تو داری نشون میدی که میشه ،قلبم رو باز میکنی برای دریافت مشتری که همه رو یه جا بخره و 40 میلیون به من واریز کنه از طرف تو

    البته کل وسایلام 17 میلیون میشه ولی من که میدونم تو وهابی و به حضرت سلیمان به استاد عباس منش به تمام انسان هایی که تو رو باور کردن بی نهایت ثروت فراوانت رو عطا کردی ،پس وقتی برای اونها شده برای من هم میشه

    فقط کافیه که باورهامو قوی کنم و وقتی بگم موجود باش به سرعت موجود بشه

    رب من قلبم رو باز کن بی نهایت ازت سپاسگزارم

    برای دو نفر دختری که کنارم اومدن و نشستن و دارن دکوری با گچ برای هالویین میفروشن براشون بی نهایت مشتری بفرست تا همه وسیله هاشونو یه جا ازشون خرید کنن و خوشحال و زیبا و کلی با عشق برن خونه شون

    وقتی داشتم اینارو مینوشتم برای دستفروشای کناریمم درخواست بهترین هارو داشتم

    خیلی حس خوبی داشتم

    دو نفر دختری که اومدن وسیله هاشونو کنارم بذارن بفروشن ازم پرسیدن که ماهم میتونیم اینجا بفروشیم من گفتم آره و وقتی اومدن وایستن ،تو دلم گفتم من کی باشم که بگم اینجا نباشین

    و به خودم یادآور شدم که هیچی نیستم و خداست که همه چیز رو تحت کنترل خودش داره

    و گفتم ربّ من قلبم رو باز کن برای آرامش

    سپاسگزارم

    وقتی برای فروشنده هایی که کنارم اومدن و نشستن دعا میکردم ،تصور میکردم که پشت سرهم براشون مشتری میاد و سپاسگزار خدا شدم

    یکم بعد دیدم جمع کردن و رفتن

    بعد یه آقا و خانم اومدن 11:39

    خانمش گفت که از گل سرا میخواد و همسرش گفت میخوای برای فلانی و فلانی بخریم بعد گفت گلشم خوبه برگشم خوبه

    بعد گفتم هم گل هم برگشم دارم که اونو برداشت و 100 داد و آقا گفت نمیخواد ده هزار تمن باقی مانده برای خودتون و من سپاسگزاری کردم

    رب ماچ ماچی من تویی که به من بی نهایت عطا میکنی وهاب ماچ ماچی من

    یه مشتری اومد قورباغه و گل خرید از پسرش عکس گرفتم

    گفت کاش همه شو میخریدم

    اینم باز یه نشونه هست ربّ ماچ ماچی من که یه مشتری میشی ،یه مشتری نه ، بی نهایت مشتری میشی، که برای من همه رو یه جا میخری و 40 میلیون و بی نهایتش رو بهم عطا میکنی

    چون تو وهابی

    خدای من قلبم رو باز کن ،برای دریافت ثروت و عشق و شادی و آرامش و تسلیم بودن

    13:43

    الان یه دختر مو فرفری اومد و 330 ازم خرید کرد گفت که خودشم قلاب بافی انجام میده و ارزشمنده کارام و ازم خرید کرد

    قورباغه چشم متفاوت رو خرید و چند تای دیگه

    خدایا شکرت

    سپاسگزارم ازت

    بعد همینجور پشت سر هم مشتری میومد و من هی از نایلونم که تو کیف دستیم بود گل سر برمیداشتم و میذاشتم تو ظرفم و پارچه ام که خالی شده بود

    بعد یه مشتری اومد نقدی داد گفت 100 حساب کن دوتاشو که 140 میشد، هرچی گفت گفتم نه نمیشه و با یه لحن ناخوبی پس داد و گفت نمیخوام و رفت

    اون لحظه یه خانم که چند ساعت پیشش ازم خرید کرده بود و دخترش رو سرش جوانه رو گذاشته بود گفت تو که پول داشتی چرا چونه میزنی و ناراحت میکنی ،کار دسته ارزش داره

    بعد بهش گفتم اشکالی نداره ، مشتری رو خدا میرسونه و این نشد من به یه نفر دیگه میفروشم اصلا ناراحت نشدم

    جالبه حدود نیم ساعت بعد دیدم همون خانم اومد و گفت گل سر رو بهم بده و یدونه خرید و رفت

    این یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    یعنی من رها بودم و دنبال این نبودم به هر قیمتی بفروشم ، و خیلی راحت گذشتم و مطمئن بودم که مشتری میاد که خیلی راحت ازم میخره

    یعنی اینکه من از استاد عباس منش یاد گرفتم که هیچ گونه تخفیفی ندم ،و به این باور دارم میرسم که داره قوی و قوی تر میشه که اگر تخفیف ندم و ارزش کارم رو بدونم مشتری هایی میان سمتم که حتی قیمتشم نمیپرسن و کارتشونو میدن میگن بفرمایید و پرداخت میکنن بدون اینکه به قیمتش توجه کنن

    و دقیقا این روزها مشتری هایی میان که هم تحسین میکنن کار هنری و کار دست رو و هم خیلی راحت کارت میدن و پرداخت میکنن

    وقتی نشسته بودم، مدام داشتم تکرار میکردم که خدایا قلبم رو باز کن

    همینجور که نشسته بودم یهویی متوجه شدم که چقدر عجیبه هیچ نگهبانی نمیاد بگه خانم جمع کن و حتی انقدر دستفروشان زیادی اومدن اطراف من نشستن که اصلا هیچ کس کاری به کارشون نداره

    این یعنی چی ؟؟؟؟

    یعنی که خدا به درخواست من پاسخ داده و قلبم رو باز کرده که آروم باشم و هیچ کس سمتم نیاد و حتی طبق خواسته من کسی این همه دستفروش رو هم نمیبینه که بگه جمع کنین

    وای خدای من شکرت

    چی داشتم میدیدم امروز

    امروز یه نور عظیم میدیدم که منو نشونده رو شونه هاش و من انقدر راحت نشسته بودم که اصلا نفهمیدم چجوری گذشت این 7 ساعت

    به خودم میگفتم ببین طیبه یاد بگیر از این به بعد این درخواست ها رو بکن از خدا ببین چقدر سریع جواب داد

    بعد من نشسته بودم و میگفتم خدایا قلبم رو برای مشتری هایی باز کن که عمده ازم بخرن انگار یه جورایی منتظر بودم که خدا اون مشتریه بشه و بیاد عمده بخره

    انقدر مشتری داشتم و یکی و دوتا و 4 تا و 5 تا میخریدن که یهویی دیدم یه خانم و آقا با دو دست پر و نایلونای خیلی بزرگ اومدن کنارم وایسادن من وقتی دیدمشون گفتم خب حالا شد ،میدونستم مشتری میشی خدا و سلام دادن و آقا نشست و گفت اینا چنده ؟؟؟

    گفتم 70

    گفت عمده بخرم چند میگی

    گفتم عمده چه تعداد میخواین گفت فعلا 25 تا گفتم نهایت 55 میتونم حساب کنم

    گفت 50 حساب کن که ببرم و بعد ازت بازم میخوام سفارش بدم و بگیرم که گفتم باشه و 25 تا گل و برگ برداشت و کارتشو داد و شماره مو که تو کاغذی که تبلیغ چاپ کردم گرفتن و رفتن

    خیلی خیلی حس خوبی داشتم که خدا حتی نمیذاشت مثلا یه ربع بدون مشتری بشینم پشت سرهم عین بارون مشتری میبارید

    وای خدایا شکرت

    وقتی من نشسته بودم و به گل سرام نگاه میکردم دیدم چقدر کم شده و یه ذره مونده حدود 4 میلیونی فکر کنم مونده بود

    ولی فکرشو نمیکردم فروشم خیلی زیاد بشه

    تو فکر خودم گفتم 8 میلیونی میشه

    بعد نزدیکای غروب حدود ساعت 4 و نیم سرمو بلند کردم روبه آسمون و ابرا رو دیدم

    وای خدایا چقدر با عظمت بودن شکلاشون، دقیقا همشکلای ابرایی بودن که ماه ها قبل خدا به من ایده فرشته و ققنوس رو داده بود وعین اونا بودن و ابرا به شکل دایره ای با شکلای فرشته هایی که بال داشتن به همدیگه به شکل دایره ای متصل بودن من شروع کردم به عکس گرفتن و مشتری پشت سرهم میومد

    در اصل من داشتم لذت میبردم و مشتری میومد

    و من کارت میکشیدم با کارتخوان و به آسمون نگاه میکردم یهویی دیدم که یه خانم و آقای زیبا و خوشگل که کنارم نشسته بودن نگاهم میکنن

    منم بدون توجه به آدما داشتم از عظمت خدا عکس میگرفتم و لذت میبردم

    یهویی دیدم آقایی که کنار خانمش نشسته بود بهم گفت چرا به آسمون نگاه میکنی و از ابرا عکس میگیری دنبال چی میگردی ؟؟؟

    بهش گفتم من ابرارو به شکلایی میبینم که عکسشونو میگیرم و نقاشیشونو میکشم و کارم نقاشیه وقتی گفتم براشون جالب بود و با تعجب گوش میدادن

    وقتی دوباره ابرارو نگاه کردم بی نهایت زیبا بودن و غروب آفتاب رو تماشا کردم و پرنده هایی که پرواز میکردن بی نهایت زیبا بودن

    و من تو خود خود بهشت نشسته بودم و داشتم لذت میبردم .

    بعد دیدم یه دختر بچه زیبا رو و خوشگل اومد کنارم و مثل یه فرشته بود هی به گل سرام نگاه میکرد و میخواست به سرش بزنه و میدویید میومد کنارم دیدم میگه میخوام بزنم به سرم ببینم چجوریه گفتم خاله بیا بزنم به موهات ببین چجوری میشه

    بعد هی میرفت و میومد گفتم مامانت کجاست گفت اونجاست و کلی وایساد پیشم تا دیدم پدرش اومد و گفت اذیت نکن و معذرت خواهی کرد و دخترشو برد

    خیلی حس خوبی داشت ، وقتی دیگه کم کم هوا تاریک شد و خنک شد یکم دیگه وایسادم و حتی تو تاریکی هم پر از مشتری بود و بعد گفتم خدایا من میخوام بازم برام مشتری بشیا

    ازت سپاسگزارم

    و وسیله هامو برداشتم و راه افتادم تا برگردم خونه ، تو دل شب و تاریکی میخندیدم و سپاسگزاری میکردم و رفتم مترو حقانی و وقتی نشستم ، تو راه دیدم دوتا دختر گفتن میشه ببینیم و یکیش دوتا جوانه و یکی هم جوجه خرید

    حتی بدون اینکه من تو قطار چیزی بگم خودشون ازم خرید کردن

    همه اینا کار خداست و بی نهایت ازش سپاسگزارم

    چقدر همه چی ساده و راحته

    به قول استاد عباس منش که میگفت تو سمت خودتو درست انجام بدی خدا سمت خودشو همیشه درست انجام میده

    اگر میبینی به نتیجه ای نمیرسی یا سخت میشه برات ، بدون که از طرف تو یه چیزی هست که سخت شده

    همه چی بر پایه آسانی هست

    خدایا شکرت که بهم داری تکاملم رو یاد میدی

    وقتی از مترو اومدم بیرون گفتم کاش اتوبوس محله مون دم در مترو باشه اول دیدم نیست گفتم اشکالی نداره با بی آر تی میرم

    همین که خواستم خیابونو رد بشم دیدم اومد و فقط من سوار شدم و راه افتاد ،انگار خدا از آسمون اتوبوس محله مونو آورد گذاشت تو ایستگاه چون من اتوبوسی ندیدم و داشتم میرفتم سمت بی آرتی که گفتم بذار ببینم اتوبوس نمیاد ؟ که دیدم اتوبوس میخواد تو ایستگاه وایسته ،خدا فقط برای من به صورت ویژه ارسال کرده بود اتوبوسو،

    خیلی لذت بردم خیلی حس ارزشمندی بهم میده وقتی این همه ماچ‌ماچی بودن خدا رو میبینم

    وقتی سوار شدم و راه افتاد گفتم خدا یه نشونه …. داشتم میگفتم که هنوز جمله ام تموم نشده دیدم پلاک ماشین 74 هست یه تایید از خدا که عاشقتم طیبه

    و دوباره یه تایید دیگه 74

    چقدر همه چیز تغییر میکنه

    منی که قبلا دنبال یه سری چیزا بودم که همه منشاء ش برمیگشت به اینکه خودمو دوست نداشتم‌ ، ولی الان دنبال نشونه هاییم از خدا و اینکه دارم با ربّ ماچ ماچی خودم لحظه به لحظه عشق میکنم

    امروز من بغل خدا بودم و داشت تو نورش من رو از همه زیبایی ها و ثروت و فراوانی و عشق و بهترین های خودش ،سرشارم میکرد ، خدای من خیلی دوستت دارم

    وقتی به مادرم زنگ زدم گفتم مامان نمیدونی خدا چه کارایی برام انجام داد و با ذوق بهش تعریف میکردم مامانم هم خیلی لذت میبرد

    تو راه به خواهرم زنگ زدم‌گفتم شما هم از فروش برگشتین که گفت آره و رفته بودن یه جای دیگه و 200 هزار تمن فروش داشت و وقتی فکر میکنم به حرفای استاد عباس منش، میگم ،ببین چقدر همه چی دقیقه و باوره

    خدا طبق باورا پاسخ میده و اینجوریه که بیشتر مصمم میشم تا ادامه بدم این مسیر زیبای عشق و تکاملم رو

    وقتی برگشتم خونه و بی نهایت خوشحال بودم و در خیال خودم میگفتم 8 میلیون فروش داشتم که به مادرم زنگ زدم و گفتم که مامان من هنوز کاغذایی که از کارتخوان نگه میدارم و به مشتری نمیدم رو حساب نکردم ببینم چقدر فروش داشتم ولی حدودی فکر کنم 8 میلیون بشه

    که بازم فکر نمیکردم به 8 میلیون برسه و تو خیال خودم میگفتم که احتمالا کم باشه

    بعد رفتم که نون و روغن و تخم مرغ و ماست بخرم و پولشو داداشم واریز کرد

    من تو سنگک پزی بودم و تو صف بودم

    انقدر خوشحال بودم که یه آهنگ ترکی که توش جملات نابی میگه برای خدا ،

    که یا ربّ من ، تو بزرگی ،تو عشقی و ادامه آهنگ ، که من انقدر دوستش دارم، آهنگ اولشو چند ساله که گذاشتم رو صدای زنگ گوشیم که هر وقت زنگ میخوره میدونم که ربّ من تو بزرگی و عشق و ادامه حرفاش بهم یادآوری میشه

    خیلی دوستش دارم

    اولش یه آهنگ شاد و ملایم

    خدای من تو بزرگ هستی

    Yarabbim sen büyüksün

    خدای من تو قلب هستی، عشق هستی

    Yarabbim sen gönülsün

    گذر زمان را متوقف کن و بگذار بندگانت بخندند

    Durdur geçen zamanı kulların gülsün

    بگذارید تمام ساعت ها متوقف شوند

    Bütün saatler dursun

    بادهای دردسر خاموش باشند

    Dert rüzgarları sussun

    باشد که خورشید عشق طلوع کند به بخت من لبخند بزند

    Aşk güneşi bahtıma gülerek doğsun

    اکنون زمان عشق است

    Şimdi aşk zamanıdır

    عشق بهار عمر زندگی است

    Aşk ömrün baharıdır

    بیا مست شویم

    Bırak sarhoş olalım

    میوه ها شراب عشق هستند

    Meyler aşk şarabıdır

    اکنون زمان عشق است

    Şimdi aşk zamanıdır

    عشق بهار زندگی است

    Aşk ömrün baharıdır

    بیا مست شویم

    Bırak sarhoş olalım

    این شراب عشق است که من می نوشم

    İçtiğim aşk şarabıdır

    وقتی بهار است

    Mevsim bahar olunca

    وقتی عشق قلب را پر می کند

    Aşk gönüle dolunca

    وقتی عاشقان ملاقات می کنند

    Sevenler kavuşunca

    چقدر خوبه زندگی کردن

    Yaşamak ne güzel

    وقتی بهار است

    Mevsim bahar olunca

    وقتی عشق قلب را پر می کند

    Aşk gönüle dolunca

    وقتی عاشقان دوباره به هم می رسند

    Sevenler kavuşunca

    چقدر خوبه زندگی کردن

    Yaşamak ne güzel

    چقدر خوبه زندگی کردن

    Yaşamak ne güzel

    زندگی دور از تو

    Senden uzak yaşamak

    باور کردن زندگی نیست

    İnan yaşamak değil

    هیچ کلمه ای که عشق را توصیف کند وجود ندارد

    Aşkı anlatan hiçbir söz tamam değil

    برخی از احساسات وجود دارد که

    Bazı duygular var ki

    در کلمات نمی گنجد

    Kelimelere sığmaz

    آنهایی که دوست دارند می فهمند، اما آنهایی که دوست ندارند نه

    Sevenler anlar ancak sevmeyen değil

    اکنون زمان عشق است

    Şimdi aşk zamanıdır

    عشق بهار زندگی است

    Aşk ömrün baharıdır

    بیا مست شویم

    Bırak sarhoş olalım

    میوه ها شراب عشق هستند

    Meyler aşk şarabıdır

    اکنون زمان عشق است

    Şimdi aşk zamanıdır

    عشق بهار زندگی است

    Aşk ömrün baharıdır

    بیا مست شویم

    Bırak sarhoş olalım

    این شراب عشق است که من می نوشم

    İçtiğim aşk şarabıdır

    وقتی بهار است

    Mevsim bahar olunca

    وقتی عشق قلب را پر می کند

    Aşk gönüle dolunca

    وقتی عاشقان ملاقات می کنند

    Sevenler kavuşunca

    چقدر خوبه زندگی کردن

    Yaşamak ne güzel

    وقتی بهار است

    Mevsim bahar olunca

    وقتی عشق قلب را پر می کند

    Aşk gönüle dolunca

    وقتی عاشقان دوباره به هم می رسند

    Sevenler kavuşunca

    چقدر خوبه زندگی کردن

    Yaşamak ne güzel

    چقدر خوبه زندگی کردن

    Yaşamak ne güzel

    من همینجور داشتم گوش میدادم و می خندیدم ، هرچقدر دارم بیشتر سعیمو میکنم ، خدا بی نهایت تر داره عاشق خودش میکنه منو و دیوونه ماچ ماچی بودنشم که انقدر کمکم میکنه و همه کارامو انجام میده

    خدایا شکرت

    من تقریبا فکر کنم دو هفته ای میشه یا سه هفته

    هر موقع میگم خدایا شکرت بلافاصله بعدش این جمله رو میشنوم که می افزایمت طیبه

    ظرف وجودت رو می افزایم

    و خیلی حس خوبی بهم میده

    خدایا شکرت دلم میخواد بی نهایت بی نهایت بی نهایت ازت سپاسگزاری کنم هرچقدر سپاسگزاری کنم باز هم کمه

    خدایا شکرت

    وقتی برگشتم خونه و شمردم مبالغی رو که با کارت خوان کشیده بودم رو

    و نقدی بهم‌داده بودن

    جمعش شد 13 میلیون 780

    وای من اصلا فکرشم نمیکردم آخرین روزی که من اجازه داشتم برم برای فروش گل سرا این همه فروشم باشه

    همه کار خداست

    خدایا شکرت

    الان میفهمم چرا استاد عباس منش بارها تو فایلاش که تو سریال زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا و فایلای دیگه چرا یهویی میگفت خدایا شکرت و مریم خانم هم میگفت

    الان من خود به خود هی از خوشحالی و شگفت زدگی هر روز دارم میگم خدایا شکرت و میشنوم که می افزایمت

    چقدر خدا باحاله

    ماچ بهت ربّ ماچ ماچی خودم

    بعد که مادرم گفته بود حساب کردی بهم زنگ بزن‌بگو بهش زنگ زدم گفتم مامان اون 10 درصد درآمدم رو که بهت میدم انفاق میکنی رو فردا میفرستم

    و به خواهرمم 500 و به اونیکی خواهرم 200 و به خواهرزاده ام 100 دادم و وقتی پول رو میدادم خندیدم و گفتم خدا ،من که میدونم بیشتر از اینارو بهم میدی پس جدا از سهم 10 درصد خودت به خواهرام هم میدم

    و خوشحال بودم که میتونم برای خانواده ام مبلغی رو هدیه بدم

    و مادرم بهم گفت طیبه این هفته رو هم گل سر درست کن تا من چهارشنبه بیام نمیتونم یه روزه ازت یاد بگیرم

    این هفته رو هم درست کن تا جمعه ببرم بفروشم

    بهش گفتم‌مامان نمیدونم باید از خدا اجازه بگیرم اگر اجازه داد برای این هفته ات درست میکنم

    دیدم مامانم برگشت گفت خدا اجازه میده بگو برای من داری درست میکنی خودت نمیبری بفروشی فقط این هفته رو درست کن و من خندیدم و گفتم باشه ووقتی قطع کردیم به خدا گفتم اگر تو نذاری و اجازه ندی اصلا هیچی براش نمیبافم

    که حس کردم میتونی برای مادرت درست کنی ولی حق نداری پولی ازش بگیری مثلا بگی که من درست کردم از درآمد جمعه هرچی فروش داشتی نصف میکنیم

    چون من قبلش این فکرو داشتم و خدا تاکید کرد که اگر درست کنی نباید پولی بگیری از مادرت و کل فروشش پولش رو خودش برداره

    و من چشم میگم بهش

    خدایا شکرت

    که بی نهایت به من روزی و ثروت عطا کردی شکرت

    وقتی به امروزم فکر میکنم

    اگر بخوام درمورد دو تا موضوع امروزم بگم در مورد اینکه من صبح درخواست کردم که قلبم رو برای مشتری که یکجا گل سرهامو بخره باز کن و 40 میلیون یکجا بفروشم ، اینارو که میگفتم باورهام هنوز قوی نشدن و من که داشتم میگفتم با کمی تردید میگفتم این درخواست رو ،ولی خدا با این درخواستم برای من مشتری شد که 25 تا گل سر یکجا خرید کرد و گفت بازم بهم عمده سفارش میده

    و من وقتی سفارش یکجا میگیرم که باورهام قوی تر بشن

    و درمورد اینکه من به آگاهی این فایل عمل کردم و نتیجه گرفتم

    اگر این دوتا رو باهم مقایسه کنم

    من باور قوی درمورد فروش عمده نداشتم اما خدا با این نشونه بزرگ بهم گفت که طیبه باورت قوی بشه مشتری عمده و به بالاترین قیمت هم ازت خرید میکنه

    و آگاهی های این فایل رو باور داشتم و وقتی شنیدمش قبولش داشتم و عمل کردم بهش و باورم قوی بود که با تکرار این حرف ها که قلبم رو باز کن برای تسلیم بودن برای مشتری زیاد برای آرامش و … نتیجه اومد

    خدایا شکرت به خاطر تک تک لحظه های بهشتی امروزم شکرت

    برای تک تک اعضای خانواده صمیمی عباس منش از خدا میخوام قلبشون رو بی نهایت به ثروت و شادی و سلامتی و آرامش و عشق و زیبایی و هرآنچه که خیر هست باز کنه و لذت ببرن از دنیا و آخرتشون

    خدایا شکرت

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 93 رای:
    • -
      ابراهیم خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1373 روز

      سلام طیبه خانم.

      روزتون بخیر.

      شده تا حالا جلوی جمع کامنتی رو بخونی که اشک از چشمت بخواد بریزه و با دستات چشماتو پاک کنی که بقیه اشکاتو نبینن!؟

      شده تا حالا بقدری تحت تاثیر قرار بگیری و قلبت باز بشه از حرفه کسی که دیگه نتونی جلوی خودتو بگیری و برای اینکه بتونی بغضت رو نگه داری چشماتو از صفحه ی گوشی برداری تا چند لحظه بتونی خودتو کنترل کنی!؟

      شده بخوای جواب کامنت کسی رو بدی و وقتی یاده حرفش میوفتی دوباره اشکات هی از چشات بریزه!

      شده یه جوری حالت خوب بشه از خوندنه کامنت کسی که جس کنی به هیچکس نیاز نداری برا حال خوبی!

      شده خدارو تو وجود آدما ببینی!

      شده بقدری به وجد بیای که تو ارتفاع 40 متری و عرض 70 سانتی متری قدم بزنی بدونه هیچ حفاظی و بخونی

      افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت ،و الی سما کیف رفعت و الی جبال کیف نصبت،والی الارض کیف سطحت ،فذکر!انما انت مذکر و الست علیهم بمسیطر

      (آیا به شتر نگاه نمیکنید که چگونه خلق شده!و به آسمان که چگونه گسترانیده شده،و به کوه ها که چگونه نصب شده اند،و به زمین که چگونه مسطح گردیده!پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده ای و تسلطی بر آنها نداری)

      طیبه ی عزیز!

      تنها دعایی که میتونم در حقت کنم اینه که خدا همون حالی رو که توسط خوندنه کامنتت بهم دست داد،خدا تو قلبت جاری کنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        به نام ربّ

        سلام آقای ابراهیم

        نمیدونم هیچی نمیدونم فقط موقع خوندن نوشته شما ، اینو بارها گفتم تو هیچی نیستی طیبه هیچی نیستی

        من اومدم تو سایت تا اول درمورد فایل جدید که استاد امروز گذاشتن و من از صبح که بیدار شدم و دیدمش و دانلودش کردم و گوش دادم تا شب ،گوش میدادم ،بنویسم

        به یک باره اینو بعد بارها گوش دادن شنیدم

        کلید دست توعه

        و یه درک و جوابی بود برای من و نشونه داشت و اومدم بنویسم تو سایت

        وقتی اومدم، دیدم یه دایره آبی کنار اسممه اول گفتم بذار بنویسم رد پامو بعد ببینم خدا چی بهم گفته از طریق دوستان آگاه سایت

        تا نصفه ها نوشته بودم که برگشتم و یهویی هدایت شدم به پاسخ دوستان و پیام شمارو دیدم و خوندم

        وقتی تا آخر خوندم و اشک ریختم برگشتم تا رد پای طولانی که خودم نوشته بودم رو بخونم که حس کردم که نخون و برو بنویس

        و گفتم چشم و اومدم بنویسم

        وقتی نوشتین :

        شده تا حالا جلوی جمع کامنتی رو بخونی که اشک از چشمت بخواد بریزه و با دستات چشماتو پاک کنی که بقیه اشکاتو نبینن!؟

        و من جواب دادم بله ، بارها شده و البته تو این دو سه ماه بیشتر شده و با یه تفاوت که راحت جلو جمع گریه میکنم

        و حتی وقتی گریه کردم بقیه آدما فکر کردن که من ناراحتم ولی داشتم خداروشکر میکردم و از خوشحالی و حس خوبش گریه کردم

        همه این حرفارو وقتی داشتم نوشته تونو میخوندم از دلم رد میشد و خود به خود اشک تو چشمام جمع شد و

        ادامه دادم با اشک خوندم

        و با هر بار گفتن سوالتون گفتم دقیقا شده و من بارها این حس هارو تجربه کردم

        و همین الانشم داشتم نوشته شمارو میخوندم اشک ریختم و گفتم طیبه یادت باشه که تو هیچ کاره ای و خداست که همه این جمله بندیارو بهت گفت تا بنویسی

        بنویسی از بزرگی و عظمتش که امروز چه ها کرد برای تو

        و عمیقا حس خوب داشتم

        وای خدای من

        چی دارم میخونم

        اولش که این آیه رو که نوشتین و خوندندمش ،هیچی متوجه نشدم

        پرسیدم چرا متوجه منظورش درمورد آیه که نوشتن در این پیام و رد پای من نشدم

        الان که اومدم برای شما بنویسم دوباره خوندمش پیام آیه رو درک کردم

        آیا به شتر نگاه نمیکنید که چگونه خلق شده!و به آسمان که چگونه گسترانیده شده،و به کوه ها که چگونه نصب شده اند،و به زمین که چگونه مسطح گردیده!پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده ای و تسلطی بر آنها نداری)

        من قبلش گفتم که طیبه تو هیچ کاره ای

        وای خدایا

        دوباره گریم گرفت الان

        انگار خدا منتظر بود تا من اینو بگم که من هیچ کاره ام در نوشتن رد پاهای هر روزم

        که من هیچی نیستم

        تا درک این آیه رو بهم بده که

        اینو درک کردم

        که بهم گفته شد

        تو فقط بنویس تو فقط باید بنویسی تمام اتفاقات هر روزت رو که در مسیر تکاملت رخ میده ، تا به خدا نزدیک و نزدیک تر بشی

        و یادت باشه تو فقط مینویسی و فکر نکن که میتونی زندگی کسی رو تغییر بدی با این نوشته ها یا اینکه بگی من بودم که این رد پارو نوشتم

        خدا امر میکنه و تو میگی چشم

        میگه بنویس و میگی چشم

        آفرین

        آفرین که سعی میکنی هر لحظه به خودت یادآور بشی که هیچی نیستی

        خدای من

        چقدر آخه خدا شگفت انگیزه

        از این آیه بهم گفت که هر لحظه یادت بیار که هیچی نیستی و متواضع بودنت رو در مقابل خدا هر لحظه به یاد بیار و مثل الان تکرار کن

        حتی من قبل اینکه بیام تو سایت ، از اینستاگرام فایلای تیکه ای رو نگاه میکردم

        که یه بازگیر میگفت زمانی که تو فکر میکنی که کسی شدی

        از همونجا باختت شروع میشه ،سقوط میکنی

        وقتی اینو شنیدم گفتم خدایا ممنونم که بهم یادآوری میکنی که یادم باشه هیچی نیستم

        و الان که فکر میکنم بعدش اومدم هدایت شدم به اینجا و نوشتم که هیچی نیستم خدا درک آیه رو بهم داد

        بی نهایت ازش سپاسگزارم

        چقدر دعای قشنگی بود برای من ،بی نهایت از شما سپاسگزارم که زمان ارزشمندتونو گذاشتین و رد پایی که فقط نوشتم و گفته شد تا بنویسم رو خوندین

        و برای من نوشتین تا پیام خدا رو از دستان شما بخونم و درک کنم

        خدایا شکرت

        بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت برای شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      ساناز گفته:
      مدت عضویت: 1320 روز

      به نام خدای معجزه ها

      سلام طیبه قشنگم

      تبریک میگم این پیشرفت فوق العادتو

      تبریک میگم عشق و عاشقیت با خدا رو

      تبریک میگم این حجم از شکرگزاریتو

      یادت میاد بهت گفتم برو حتما جوونه ها رو بباف و ایمان داشته باش خدا پاداشش رو بهت میده؟؟

      دیدی نتیجشو؟

      یادت میاد بهت گفتم ی روزی میاد همه صف میکشن که نقاشی هاتو بخرن؟

      شک نکن که رخ میده و این وعده خداست و خدا هم خلف وعده نمیکنه در جریانی که؟؟؟

      چقدر به تنم جون اومد وقتی این پیامت رو خوندم.

      اخه دختری که به خاطر برگ درختا شکرگزاری میکنه قطعا باید چنین پاداشی رو هم بگیره و‌حتی کم هم هست که قطعا به زودی بیشتر هم میشه.

      من حتی یادمه کامنتی هم نوشته بودی که کل روز هزارتومان فروش داشتی و میگفتی میدونم فروش بالایی خواهم داشت و خداروشکر خیلی زود رخ داد و من چقدر خوشحال شدم و از خدا تشکر کردم.

      نمیدونی کامنتت داشت به من چه پیام هایی میداد که ببین دختر اینجوری تکامل طی کن اینجوری رها باش اینجوری شکرگزار باش و اینجوری متوکل باش و اینجوری هر لحظه ات فقط با خدا گفتگو کن و بگو خدا قلب منو باز کن برای مشتری بیشتر فروش بیشتر و ثروت بیشتر

      دختر دمت گرم که

      امروز میگفتم خدایا تو تنها منبع رزق و روزی هستی تویی که از بی نهایت طریق از بی نهایت طریق رزق بی نهایت به من میدی و ایمان دارم که روز به روز رشد مالی من پیشرفت تصاعدی میکنه چونکه وعده دادی و من در مسیر انجام دادن سهم خودمم و مابقی همه سپرده شده به قدرت محض خودت و ایمان دارم که رها نمیشم همینجوری که تا حالا به هزار روش دست منو گرفتی و گفتی بپر بریم عشق و حال.

      دختر قشنگ این سرزمین دمت گرم که به باورهای من تلنگر زدی

      خدایا شکرت تا قیامت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        به نام ربّ

        سلام با بی نهایت عشق برای ساناز جان

        ببخش که دیر جواب پیام پر مهرت رو نوشتم

        انقدر خدا به من لطف داشت که با تک تک پیام های دوستان کلی درس بهم داد این روزا

        وقتی پیامتونو دیدم خوندم با بقیه پیام های دوستان ولی انگار یکی یکی باید جوابشون رو مینوشتم و الان زمانش هست

        بارها گفتم میام ادامه پاسخ دوستان رو که یه بار خوندم جواب میدم

        ولی هر بار به چند تا از پاسخ ها جوا ب دادم که دقیقا اون روز و اون لحظه پیام هایی برای من داشت

        و پیام شما برای من الان یه پیام بزرگ داشت

        ساناز جان امروز من جمعه بازار نرفتم

        دیروز با پاسخ یکی از دوستان آگاه سایت متوجه شدم شرک ورزیدم و فکر میکردم که قدرت دارم و من هستم که میتونم به مادرم کمک کنم که گل سراشو کمک کنم ببافه و امروز ببره و حتی میخواستم امروز برم و دوباره در فروش به مادرم کمک کنم و به کل نقاشیامو فراموش کرده بودم تا اینکه پاسخ یکی از دوستان رو دیدم و به من گفت مثل فرعون عمل میکنی

        اولش ذهنم مقاومت کرد که تو اینجوری نیستی

        ولی خداروشکر میکنم که خدا درک پیامش رو بهم داد و متوجه افکار اشتباهم در روز 18 آبان شدم

        و تصمیم گرفتم امروز جمعه بازار نرم و بشینم خونه تا تمرین رنگ روغنم رو کار کنم که فردا دست پر برم کلاسم

        والان که پیام شما رو خوندم

        داشتم با خواهر و مادرم صحبت میکردم که از جمعه بازار برگشتن

        تو دلم داشتم سپاسگزاری میکردم که خدایا شکرت که فروششون زیاد بوده

        و یه لحظه گفتم اشکالی نداره طیبه درسته دو هفته شد که تو از جمعه بازار هیچ درآمدی نداشتی

        ولی صد در صد از فروش نقاشی هات به بهترین هایی که خودت میخوای بلکه به بی نهایت بهترین هایی که خدا میخواد میرسی

        و در پیامتون که برام نوشتین

        یادت میاد بهت گفتم ی روزی میاد همه صف میکشن که نقاشی هاتو بخرن؟

        شک نکن که رخ میده و این وعده خداست و خدا هم خلف وعده نمیکنه در جریانی که؟؟؟

        انگار این پیامتون برای این لحظه من بود که بهم آرامش بده که تو اگر سمت خودت رو انجام بدی ،صد در صد خدا به وعده خودش به خوبی عمل خواهد کرد

        ازت ممنونم که برای من نوشتی واز خدا سپاسگزارم که الان وقتش بود که پیام شمارو به من پر رنگ کنه تا بخونم و پاسخ بنویسم

        از خدا میخوام قلبتون رو باز کنه برای دریافت بی نهایت عشق و ثروت و شادی و سلامتی و آرامش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1982 روز

      سلام خانم طیبه عزیز

      همیشه سوالم از خدا این بود که خدایا جرا من با این همه تواتایی تو کارم هیچ هدایتی در زمینه کسب کار دریافت نمیکنم

      دقیقا همین امروز که احساس میکنم یکی از بزرگترین ترمزهام در این زمینه رفع شد به سرعت خدا هدایتم‌گرد به کامنت شما.

      گفت بیا اینم هدایت در کسب و کار

      گفت تو کلا کسب و کار رو اشتباه درک کرده بودی ، من چجوری باید هدایتت میکردم

      تو درباره بسته بودی مم چجوری باید برات‌مشتری میشدم

      و چقدر زیبا نوشته بودید

      چقدر من کیف کردم

      چقدر گریه کردم

      چقدر تحسینتون کردم

      چقدر بهتون غبطه خوردم

      چقدر دمتون گرم

      چقدر خوبید شما

      چقدر خدا همه جیز می‌شود همه کس را

      با تمام وجود ازتون ممنونم

      بخاطر ابن‌ کامنت اررشمند و زیبا

      در پناه خدا باشید

      بدرخشید مثل الماس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        به نام ربّ

        سلام آقای حمید رضا

        ممنونم که برای من نوشتین

        من پیام شما رو بعد اینکه امروز صبح دیدم و از صبح ساعت 8 تا الان داشتم مینوشتم یعنی سه ساعت

        از پیام شما درک هایی که داشتم نوشتم

        و دوباره برای پاسخ دادن به پیام های دوستان اومدم

        با خودم گفتم آقای نارنجی ثانی گفتن که برای من پیامی گذاشتن و تحسینم کردن

        من چرا ندیدم

        و برگشتم و دیدم بله من او روزی که پیام تحسین شمارو دریافت کردم و حتی خوندمش ولی فرصت نشد پاسخ بنویسم و سپاسگزاری کنم که برای من دعای خیر کردین

        و صد در صد همه این زیبایی ها بی نهایت میشه و به سمت خودتون روانه میشه و میدرخشید در زندگی و کارتون مثل یک الماس

        و چقدر خوشحالم که حرف شما در کامنت فایل ایمان به غیب به من کمک کرد تا به خودم بیام و از شرک پنهانی که داشتم آگاه بشم و خدارو بی نهایت سپاسگزارم که به من فرصت درک نوشته هاتون رو داد تا درس بگیرم از تک تک نوشته هاتون

        بهترین های خدا از ثروت و شادی و سلامتی و آرامش و عشق بینهایت برای شما باشه الهی آمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1400 روز

      طیبه جان سلام

      وای خدای من چقدر توحیدی بود این کامنت.همه چی توش بود،توحید،شکرگزاری،باور،ثروت،تسلیم،

      توکل،عشق بازی با خدا،مناجات

      خدای من این دختر فوق العاده است.آفرین به تو آفرین

      چقدر خوشحالم برای فروش زیادت،چقدر خوشحالم از قلب سلیمت، چقدر خوشحالم از دست و دل بازیت،چقدر خوشحالم از باز شدن قلبت،چقدر خوشحالم از اینکه اینا رو نوشتی تا من یاد بگیرم.

      سپاسگزارم ازت خدای من که در این ساعت منو سورپریز کردی.

      خدای من چقدر این دختر ثروت 3 رو بهم یاد داد.

      الهی شکرررت

      ابراهیم عزیزم ،موحد سایت ازت سپاسگزارم که باعث هدایتم به کامنت این دختر عزیز شدی ،خدا حفظت کنه برامون.

      طیبه جان دوباره ازت سپاسگزاری میکنم و برات آرزوی بهترین هایی که خودت میخای دارم.

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        به نام ربّ

        سلام بر شما عضو خانواده عزیزم در این سایت پر از عشق آقای ابراهیم

        خدای من این دختر فوق العاده است.آفرین به تو آفرین

        وقتی پاسخ شمارو دیدم فکر کنم دیروز بود یا دو روز پیش

        حرفاتونو که خوندم احساس گناه داشتم قبلش و فکر میکردم دختر خوبی نیستم ،چون کل روز 17 آبان رو نه به حرف خدا گوش دادم و نه به آموخته هام عمل کردم و یه بحث ادامه دار با خواهرم داشتم که بعد به خودم گفتم طیبه

        تو آگاه بودی از قوانین ،تو چرا ادامه دادی بحث رو

        تو چرا به حرف خدا گوش ندادی و یه جورایی خودمو سرزنش میکردم

        ولی وقتی پیام شمارو دیدم که نوشتین آفرین و ادامه صحبت هاتون

        این احساس گناه دوباره به سراغم اومد

        گفت نه تو فوق العاده نیستی تو نتونستی 17 آبان خودتو کنترل کنی

        و حس کردم با خوندن تحسین های شما دارم بیشتر به اون نجوا پر و بال میدم

        به یکباره خدا کمکم کرد و بهم یادآوری کرد که استاد عباس منش گفته بود که اصلا صفر و یک نگاه نکنید

        بالاخره ما انسانیم و پیش میاد که نتونیم کنترل کنیم ذهنمون رو و عصبانی بشیم و یا عمل نکنیم به قوانین

        ولی هرچقدر زمان های بیشتری رو سعی کنیم عمل کنیم تغییر رو میبینیم

        و بهم یادآوری شد که اشکالی نداره درسته که نتونستی اون روز خودتو کنترل کنی

        ولی دیگه در اون احساس ناخوب نباید بمونی و با دیدن تحسین به خودت نگی من دختر فوق العاده ای نیستم

        تو داری تلاش میکنی دختر خوبی باشی و اگر در مسیر کمی نتونستی کنترل کنی خودت رو نگران نباش

        این هم جزئی از مسیر تکامل توست طیبه

        چقدر زیبا برای من نوشته بودین از شما سپاسگزارم .

        انگار نوشته هاتون داشت به من این درس رو یادآوری میکرد و یاد میداد که

        خیلی سخت نگیرم و بذارم تکاملم طی بشه و سعی کنم خوب باشم و اگر هم نتونستم کنترلی داشته باشم ،اشکالی نداره و از اول و نو شروع کنم

        و احساس خوب مساوی اتفاقات خوب

        بی نهایت ازتون سپایگزارم و از خدا سپاسگزارم که از نوشته شما به من یادآوری کرد تا احساسم رو خوب نگه دارم

        خدایا شکرت

        بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت برای شما باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فرنوش بیگدلی گفته:
      مدت عضویت: 2572 روز

      سلام طیبه جان

      ازت ممنونم که با جزئیات لحظه به لحظه عشق بازی با خدات رو نوشتی ، چقدر ذهنمو بزرگ تر کرد توکل بیشتر یادم داد ، اینکه هر لحظه قلبمو تسلیم خدا کنم من فکر می کردم فقط نتایج باید واگذار کنم بهش اما یاد گرفتم فرآیند و روند کارها و خواسته هام هم باید بسپارم به خودش ، چقدر حالت خوبه با خدات کاملا درک می کنم

      انشاالله همه در این مسیر زیبا ثابت قدم بمونیم

      مسیر توحید که نتیجه اش عشق و ثروته و سلامتی روز افزونه ،

      عاشقتم طیبه جانم من تازه باهاتون آشنا شدم ولی حس نزدیکی فوق العاده ای دارم بهت باز بنویس برامون با همین شیرین قلمی لحظه به لحظه ات را که هر لحظه اش درس و درسه !

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        به نام ربّ

        سلام فرنوش جان

        بی نهایت ازت سپاسگزارم که برای من نوشتی و شکر گزار خدا هستم که دوستان آگاه رو در مسیر تکاملم قرار میده تا از نوشته هاشون درس یاد بگیرم

        بی نهایت سپاسگزارم

        و از خدا میخوام بی نهایت عشق و ثروت و شادی و سلامتی و آرمش عظیم عطا کنه

        دوستتون دارم ماچ خدا به روی زیبای شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      خدیجه غلام زاده گفته:
      مدت عضویت: 1917 روز

      به نام خداوند روزی دهنده مهربان

      سلام به طبیه عزیزم. دختر با جسارت

      از خداوند هدایت میخام کمکم کنه اونچه توی قلبم هست برات بنویسم. از دفه قبلی که برات پاسخ نوشتم ایمیل رو فعال کردم

      که هر وقت کامنت نوشتی برام بیاد.

      ولی دیشب قبل خواب از پاسخ ابراهیم عزیز به شما. منم به کامنت شما هدایت شدم. و چه قدر لذت بردم مث یک داستان شیرین واقعا مرحبا.

      برام کلی درس داشت

      _فهمیدم من فایل ها رو گوش میدم و یاداشت برداری میکنم و تمام  ولی شما عملی اجراشون میکنی

      _من فهمیدم من شور و شوق شما رو ندارم حتی یک صدم شما شور و شوق  ندارم. برای مولد ثروت بودن و جهان به اشتیاقت پاسخ میده.

      _من فهمیدم من همش دنبال بهانه هام هستم. شما فقط با حس خوب درخواست میکنی. و اصلا اعراض میکنی از مواردی که میتونه واسه خیلی ها بهانه باشه که حرکت نکنن یا به زور حرکت کنند و با اکراه.

      _من فهمیدم اصلا از استاندارد ها و اونچه که فهمیدی از این اموزش ها تخطی نمی کنی( اونجا که خانمه تخفیف می خواست و با الگو برداری از استادمون ندادی بهش)

      این کامنت سراسر برای من هدایت و درس و نکته و باورهای قشنگ توحیدی و مالی داشت.

      توی ستاره قطبی از خدا خواستم منو به کامنت هایی هدایت کنه که واسه این روزهام نیاز دارم و واقعا کامنت شما خوب هدایتی بود برام.

      و کامنت حمید نارنجی عزیز که در مورد مثال جرثقیل زدن و چقدر عالی بود. هر دو این کامنت ها و فایل جدید روی سایت (ایمان عملی به غیب) میخاد به من بگه درخواست کن از خداوند ولی ولی ولی بدون چسبندگی و استرس و نگرانی واسه نتیجه.

      و حس خوبتو گره نزن به محقق شدن خواسته ات همیشه باید حست خوب باشه و با سپاسگذاری نعمت های زندگیت حستو خوب کنی. و در عین حال از خدا درخواست کنی خواسته هاتو

      و کمک بخای از الله واسه رسیدن به خواسته هات.

      چه قدر قشنگ کامنت شما مصداق عملی داستان حضرت موسی بود که در سوره طاها به جای برچسب زدن به خودش از خداوند درخواست میکنه واسه رسیدن به خواسته اش.

      _ من فهمیدم این روزها فقط مشغول برچسب زدن و بهانه اوردنم مث سوره شعرا.

      وای که چقدر خوبه هدایت شدن. خیلی به کامنتت فکر کردم و ممنونم که با عشق مینویسی دوست خوبم.

      تحسینت میکنم واسه رابطه قشنگت با خداوند. برای پشتکارت برای رابطه قشنگت با خانواده ات. برای این کنترل ذهن و ایمانت به رزاقیت خداوند.

      منم از همین امروز مدام تکرار میکنم خدایا قلب منو باز کن برای مشتری های زیاد برای اینکه مشتری دنبال من باشه واسه اسانی ها واسه ثروت ساختن.

      و میخوام بدونم این همه شور و شوقت از کجا منشا میگیره

      ممنون میشم برام بنویسی

      شما الگوی عالی هستی برای من و مطمعنم که خیلی زود به تمام خواسته هات میرسی عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        به نام ربّ

        سلام با بی نهایت عشق برای خدیجه جانم

        چند روز پیش پیامتونو خوندم ولی فکر کنم تو راه رفتن به جمعه بازار بودم روز 18 آبان

        و گفتم برمیگردم و تو خونه پاسخ شما رو مینویسم ولی فرصت نمیشد

        هربار تا میومدم برای شما و دوستان دیگه پاسخ بنوییم نمیشد

        الان درک میکنم که چرا نمیشد

        یکی یکی تو این هفته من هدایت شدم تا پاسخ بنویسم

        و انقدر پیام های دوستان زیاد بود که در هر پیام برای من یه درسی بود که اون روز که همه رو باهم خوندم درک نکردم و وقتی کم کم با آرامش پاسخ هارو خوندم و نوشتم تازه درکش کردم

        و الان میخواستم بخوابم به یاد پیام شما افتادم که آخر نوشته تون ازم خواسته بودین بنویسم

        به نیت پیام شما اومدم سایت

        دیدم دارم به دو نفر از دوستان پاسخ مینویسم و نفر سوم الان به شما رسدم و وقتی شروع کردم به خوندن پاسخ شما

        اینجا که نوشتین

        ایمان عملی به غیب) میخاد به من بگه درخواست کن از خداوند ولی ولی ولی بدون چسبندگی و استرس و نگرانی واسه نتیجه.

        و حس خوبتو گره نزن به محقق شدن خواسته ات همیشه باید حست خوب باشه و با سپاسگذاری نعمت های زندگیت حستو خوب کنی. و در عین حال از خدا درخواست کنی خواسته هاتو

        و کمک بخای از الله واسه رسیدن به خواسته هات.

        من امروز البته دیروز میشه 23 آبان که شب نشستم تا 107 آرزو رو بنویسم

        به آرزوی 7 رسیدم درخواستی بود که میخواستم بهش برسم و اون درخواستم رو خواستم بنویسم که یه حسی بهم گفت صبر کن

        تو هنوز رها نشدی از خواسته ات و بهش کمی چسبیدی و تا زمانی که کامل ازش رها نشی بهت داده نمیشه

        تنها زمانی بهت داده میشه که رها بشی و بگذری ازش

        من خیلی سعی کردم تو دفترم مثل قبلنا با جزئیاتی که با اسم خواسته ام بود بنویسم ولی بهم اجازه نوشتن حتی اسم خواسته ام هم داده نمیشد و من این رو قشنگ درک میکردم

        چون یه مانعی نمیذاشت بنویسم

        و میگفت باید رها بشی ،بگذری از خواسته ات

        و وقتی بعد کلی مقاومت گفتم چشم هرچی تو بگی من نمینویسم ،تو خودت میدونی چی میخوام اگر بدی خوشحال میشم و اگر ندی خیری هست در اون و من چشم میگم

        ولی باز هم بهم میگفت تو هنوز رها نشدی باید رها بشی

        و من نوشتم در دفترم بدون اینکه خواسته مو بنویسم به قول استاد عباس منش قصد پشت خواسته مو که شادب عمیق و آگاهی و لذت بردن و عمل کردن به اصل هست رو خواستم و در دفترم نوشتم

        الان با حرف شما انگار دوباره خدا به من تاکید کرد که نچسب به خواسته ات دقت کن طیبه

        در صورتی که روز جمعه پیامتونو که خوندم هیچ درکی از این پیامتون نداشتم

        انگار باید من جواب نمیدادم تا بمونه و الان که نصف شب هست جواب بنویسم و یاد بگیرم از کامنت زیبای شما

        وقتی اینجا برام نوشتین

        و میخوام بدونم این همه شور و شوقت از کجا منشا میگیره

        ممنون میشم برام بنویسی

        دارم فکر میکنم ولی هیچی نمیدونم و خداست که کمکم میکنه نوشته ها رو بنویسم

        خدیجه جان

        الان یه منشاء بهم یادآوری شد که سبب شور و شوقم شده که هر روز ادامه بدم به این مسیر و اون اینه که

        از اون روزی که تصمیم گرفتم به حرف های استاد عباس منش باور کنم و قرآن رو باز کردم و با گریه خواستم تا هدایتم کنه و اجازه دادم که بچینه هرآنچه رو که لازمه برای من بچینه

        و با یه حس کنجکاوی دوست داشتم نتایج رو ببینم

        و وقتی کوچیک کوچی داشتم پیش میرفتم و نتایج یکی پس از دیگری به من نشون داده میشد

        سبب شد یه شور و شوق خاصی سراغم بیاد که منو وادار میکرد که تا الان تو این یک سال سعی کنم ادامه بدم و مدار هامو تا جایی که سعیمو میکنم و عمل میکنم طی بکنم

        وقتی کم کم داشتم صدای قشنگ خدارو میشنیدم مثل دیوونه ها وسط مترو وسط خیابون وسط اون همه جگعیت تو هر جایی که بودم میخندیدم و و حالم با خدا خوب بود و دیگه هیچ چیزی در اطرافم مهم نبود که بخوام از خودم بودن فاصله بگیرم

        همه این ها سبب شور و شوق من میشدن

        و هزاران هزار دلیل قشنگ دیگه

        که مهم ترینش شنیدن صدای خدای ماچ ماچیم بود

        که وقتی دلم میخواد ماچش کنم ،بهم گفته بغل کنم خودمو و دستامو بوس کنم و به خودم که خودشه

        و منی که ربّ هست

        عشق بورزم

        و به تمام جهان هستیش عشق بورزم و دارم یاد میگیرم هر روز که تلاش کنم بیشتر دوست بدارم بیشتر عمل کنم

        همه اینا منو مشتاق تر میکنه تا بنویسم تا یاد بگیرم تا سعی کنم فکر کنم و ریز بشم تو رفتارهام

        و با هر بار نوشتن درک کردنم هر روز عمیق نر میشه و درهای بیشتری به روی من باز میشه

        منشا همه اینا برمیگرده به خدا

        ربّ ماچ ماچی من

        که منو لایق دونسته و همیشه ارزشمند بودم براش که از وقتی اجازه دادم هدایتم کنه زندگیمو به کل کن فیکون کرد

        خدایا شکرت

        سپاسگزارم خدیجه جان با حرف هات به من یادآوری کردی که چقدر خدا داره کمکم میکنه حتی با نوشته های دوستان خوبی چون شما

        به من میگه که عاشقمه و دوستم داره

        خیلی دوستت دارم خدیجه جان عظمت و نور خدا

        ماچ خدا به روی ماه و زیبای شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          خدیجه غلام زاده گفته:
          مدت عضویت: 1917 روز

          سلام طبیه عزیزم

          از روزی که برات پاسخ نوشتم منتظر بودم برام بنویسی هر روز چک

          میکردم ولی میدونستم یه روز جواب میدی.

          تا این که کلا یادم رفت

          و امروز صبح یعنی 24ابان دیدم نقطه ابی رو و با عشق خودم و هدایت شدم و جوابمو گرفتم و به خواسته چندین روز پیشم رسیدم. دیدی طیبه جان تو همین مثال ساده ام وقتی رها کردم و از ذهنم رفت خواسته ام محقق شد.

          باید رها کنیم رهای رها

          پول رو، خانواده رو، مشتری رو، همه چیز رو. به حرف آسونه.

          ولی چطور….

          فقط با ایمان به چیزی که نمی بینیم و انرژی که کل کیهان رو مدیریت میکنه.

          وقتی توی کامنت هات می بینم برای هر چیز کوچک و سوال ساده از خدا هدایت میخای و دنبال نشانه ها میگردی. یاد کلاب هوس استاد جلسه 1 افتادم که سپیده جان میگفتن جریان هدایت میتونه توی کوچک ترین مسایل هم باشه.

          و فهمیدم شور و شوقت از همین رابطه ات با خدا میاد که انرژی زیادی میگیری وقتی همزمانی هاشو میبینی.

          برای منم گاها پیش اومده که قشنگ و واضح هدایتم کرده و من محو لطف و مهربانی اش شدم و واقعا شارژ میشه ادم و احساس خوشبختی میکنه.

          دمت گرم دختر با جسارت مطمعنم به زودی از نقاشی هات پول خوبی میسازی و میای با عشق برامون مینویسی.پشتکارت عالیه.

          موفق باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 699 روز

            به نام ربّ

            سلام خدیجه جان

            خوبی ؟

            من الان داشتم تو فایل جدیدی که رو سایت امروز صبح اومده

            ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی – صفحه 12

            مینوشتم دقیقا درمورد چسبیدن به خواسته و طریقه درخواستم از خدا نوشتم

            و وقتی اومدم دیدم دایره آبی رو

            خوشحال شدم و باز هم خدا برای من کلی پیام داره از طریق دوستان

            و اول پیام شما بود و خواستم بخونم اولین جمله تونو که خوندم دیگه ادامه ندادم پیامتونو

            گفتم بذار ببینم خودم چی نوشتم

            وای از خوندن نوشته هام فقط اشک ریختم

            انگار تازه داشتم‌میشنیدم این حرفارو

            و بعد دوباره پاسخ شمارو که اومدم بخونم اشک ریختم که چقدر خدا دقیق و حساب شده داره عمل میکنه که میخواسته هم به من هم به شما یاد بده که اگر یه ذره چسبیدن رو برای خواسته مون داریم ،اون رو هم سعی کنیم رها بشیم و با فایل جدید امروز خدا به من دوباره تاکید کرد این موضوع رو

            بی نهایت ازش سپاسگزارم که انقدر دقیق داره هدایتم میکنه

            ازش میخوام قلب من و قلب شمارو برای دریافت آگاهی و درکش و عمل کردنش و رها بودن و تسلیم بودن بیشتر رو باز کنه

            خدایا بی نهایت سپاسگزارم

            خیلی دوستت دارم خدیجه جان

            خیلی سپاسگزارم ازت که برای من نوشتی

            خیلی سپاسگزارم ربّ من

            دوستت دارم ربّ من

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محمد حسین گنجی گفته:
      مدت عضویت: 902 روز

      سلام طیبه جان.

      تا اونجا که نوشته بودی،تا نشستم مشتری شدی رب ماچ ماچی من…

      تا اونجا بیشتر نتونستم کامنتت رو بخونم.

      آخه الان محل کار هستم همکارام اطرافم نشستن.

      گفتم الان میان میگن چت شده که هی سر تو میبری تو گوشی دوباره سر تو میاری بالا و صورتت خیسه

      چی می بینی که چشمات پر اشک میشن پاک میکنی دوباره پر اشک میشن.

      الان بر میگردم دوباره بقیشو می خونم

      ممنونم از این حال خوبی که بهم هدیه دادی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      زهرا کاسه ساز گفته:
      مدت عضویت: 1491 روز

      سلام به طیبه عزیزم

      سلام به دخترتوحیدی وخوش قلب

      افرین به ایمان وجسارت وشجاعتت

      ازکامنتت یادگرفتم حرف مردم برام اصلا مهم نباشه جوری که وقتی ازعشق بازی باخداگریم گرفت راحت گریه کنم هرکی هرچی میخواد بگه

      چقدر داری خوب تکاملتوطی میکنی توی فروش

      خدابه شجاعان پاسخ میده

      توهفت ساعت 13 میلیون فروش عالیه

      خدامشتری میشه برامون به شرط باور به شرط یقین

      چقدر قشنگ دعاکردی

      خدایا قلبموبازکن برای مشتری بیشتر

      چقدر قشنگ این فایلوتوعمل اجرا کردی کاری که من نکردم من فقط گوش کردم و لذت بردم واگاهیهام رو زیاد کردم عمل نکردم ولی شماعمل کردی و خداوندبهت پاسخ داد

      خیلی ازکامنتت درس یادگرفتم

      وایمیلموفعال کردم تابرام پیام هات بیاد

      من چندوقته میخوام این پیاموبخونم ولی فرصت نمیشد یعنی خدا اجازه نمیداد چون زمانش نبود

      زمانش امروزبود که توپیاده روی ازخدا درخواست مشتری کردم واینجوری بهم گفت باید اینطوردرخواست کنی ومنم میگم چشم

      مثل روز برام روشنه که به زودی مشتری عالی و ثروتمند و عمده خدابرام میشه چون قدم های عملی زیادی روباید برای تغییرشخصیتم بردارم

      به امید فهمیدن ودریافت ودرک همه هدایتهای خدای قشنگم

      خدا پناهت باشه عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        به نام ربّ

        سلام زهرا جان

        بی نهایت ازت سپاسگزارم که برای من نوشتی و به این جمله تاکید کردی

        من چندوقته میخوام این پیاموبخونم ولی فرصت نمیشد یعنی خدا اجازه نمیداد چون زمانش نبود

        دقیقا همینطوره روزی که شما پیام داده بودین و من خوندم

        فقط خوندمش و گفتم جواب مینویسم و اون روز نمیدونم جواب دوستان رو نوشتم یا نه ولی هر روز به یک نفر یا سه نفر پاسخ دادم که دقیقا مرتبط بود با درخواستم یا درسی که باید میگرفتم

        و دقیقا الان با این حرف شما این درس رو گرفتم که هرچیزی زمان خودش رو داره وباید یاد بگیرم که عجله نکنم در رسیدن به هر خواسته ای

        چون که امروز به چند نفر که پاسخ گذاشته بودن به رد پام و هدایت شدم و جواب نوشتم دقیقا در همه پاسخ ها نشانی از این جمله شما بود

        چون زمانش نبود

        چه جمله قشنگی نوشتین

        حرف استاد عباس منش بهم یادآوری شد

        که میگفت اگر به قوانین عمل کنی در زمان مناسب و در مکان مناسب ،خدا اون چیزی رو که باید بدونی یا یاد بگیری و یا در جایی قرار بگیری که عشق کنی دقیقا قرارت میده و تو کلی پیشرفت میکنی

        خیلی خیلی ممنونم از شما زهرا جان که برای من نوشتی تا از نوشته هات درس یاد بگیرم

        از خدا برای شما میخوام که قلبتون رو باز کنه برای بی نهایت ثروت و عشق و شادی و سلامتی و آرامش

        خیلی دوستتون دارم

        سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زیبا قاسمی گفته:
      مدت عضویت: 599 روز

      سلام به طیبه عزیز

      وای وای طیبه جان چی کار کردی با من با این کامنتت

      الان ساعت یک شبه و منو غرق در اشک کردی

      این روزا خدا همش داره منو اروم میکنه

      یادت میاد بهت گفتم من ازت یاد گرفتم و بهم جسارت دادی دست فروشی کنم

      چون هیچ راه دیگه ای ندارم برای فروش

      ولی نشد

      همسرم اجازه این کارو بهم نداد

      ولی من میدونم که اون هیچ کارس

      باالاخره خدا یه جوری تو همین شرایط برام مشتری میشه

      نجواها خیلی ازارم میده

      ولی نمی دونی ، خدا چه تلاشی میکنه تا منو اروم کنه تا بهم بگه بباف من هستم

      الان دارم از تلاشش به وسیله ی کامنتت زار زار گریه میکنم

      از طریق نوشته هات بهم یاد داد چه طوری درخواست کنم

      خدایا قلبم و باز کن برای دریافت ثروتت از همین شرایطی که دارم و هستم

      خدایا قلبم باز کن برای مشتری کیفهایی که بافتم و یه جا بخره

      خدایا قلبم باز کن برای ایمان بیشتر

      خدایا قلبم و باز کن برای توکل بیشتر

      طیبه هرچی ازت تشکر کنم کمه

      واقعا برات خوش حالم از صمیم قلبم

      و این ثروتی که دریافت کردی نوش جانت

      چون لایقی و خیلی خیلی تحسینت میکنم برای بالا رفتن مدارت برای ورود ثروت بیشتر به زندگیت

      خیلی سپاسگزارم ازت

      من از طریق کامنت اقا ابراهیم به نوشته هات هدایت شدم و چه هدایت قشنگی بود

      امیدوارم قلبت خیلی خیلی بازتر بشه برای دریافت نعمت و ثروت و سلامتی و خوشبختی روز افزون

      بازم سپاسگزارم و خدایا شکرت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        به نام ربّ

        سلام زیبا جان

        الان که دارم مینویسم و هدایت شدم به پاسخت ساعت 1:14 شب هست

        این روزا انقدر پاسخ و لطف خانواده صمیمی عباس منش به من زیاد بود و خدا از طریق شما عزیزانم به من نشانه هایی داد

        و چند روزی نتونسته بودم رد پاهای هر روزم رو بنویسم و عقب افتاده بود

        تا اینکه الان قبل خواب گفتم بذار ببینم جواب کدوم دوست خوب و آگاهم رو ننوشتم و ازش سپاسگزارس نکردم بابت زمانی که برای من گذاشته و نوشته تا من از صحبت هاش درس یاد بگیرم

        چقدر جالب که منم الان دارم مینویسم و یک شب هست

        چقدر جالب

        این حرفتون منو یاد چند ماه پیشم انداخت و همچنین یک سال قبلم اینجا که گفتین

        همسرم اجازه این کارو بهم نداد

        ولی من میدونم که اون هیچ کارس

        دقیقا داداش من هم به هیچ عنوان راضی نمیشد من برم بیرون کار کنم و همیشه میگفت حقوق بابا و حقوق من هست ،من میرم کار میکنم شما نیازی نیست که کار کنین

        یادمه همیشه منو ضعیف میدونستن ،چه تو خانواده ام چه در فامیل و میگفتن تو نمیتونی ،تو توانشو نداری

        اون روزا من طبق باورهای محدودم زیاد بدنم هماهنگ نبود باهام و مچ دستم درد میکرد و ضعیف بودم

        در اصل از نظر جسمی ضعیف نبودم

        از نظر افکار ضعیف بودم که سبب میشد با فرکانس های قوی که ارسال میکنم سبب ضعف در مچ دستم و بدنم بشه

        و انقدر اطرافیانم گفته بودن تو ضعیفی و نمیتونی کار سخت انجام بدی یا اینکه نمیتونی دیوار رنگ کنی

        من هم به این باور رسیده بودم و نمیتونستم نقاشی ساده رو هم بکشم

        تا اینکه کم کم آگاه شدم و شروع به عمل کردن و گوش دادن به فایل های رایگان سایت کردم و باورهام رو قوی کردم که من میتونم و میشه و هیچ کس دیگه اجازه نداره بگه ضعیفی

        و یه جورایی قدرت گرفتم و خدا این قدرت رو به من عطا کرد

        یادمه یه روز متعجب و شگفت زده شدم از حرف داداشم

        نشسته بودیم یهویی برگشت گفت طیبه برو و سفارش نقاشی دیواری بگیر یا برو بیرون و کار کن

        تو میتونی

        و دقیق نمیدونم ولی روزایی بود که من تازه به فروش پفیلا میرفتم و هر جمعه تو پل طبیعت حدود 500 هزار تمن یا 300 فروش داشتم

        و وقتی داداشم میدید من تلاش میکنم و خدا تلاشم رو میدید انگار دل اطرافیانم رو نرم میکرد

        در اصل داداشم خود خدا بود که وقتی تلاشم رو دید و تغییر باور هامو دید به زبون داداشم جاری کرد که طیبه برو نقاشی دیواری انجام بده

        در صورتی که به هیچ عنوان رضایت نمیداد به کار کردن من در بیزون از خونه

        ودرسته پیج نقاشی اینستاگرام داشتم از سال 96 تا 400 ولی بیرون از خونه مخالفت میکردن و دلیلش رو ضعیف بودنم میدونست که میگفت میری کار میکنی مریض میشی و کلی پول دکتر میدی

        و وقتی داشت منو با یه انرژی و شوق و ذوق به کار کردن میدید خودش گفت برو کار کن

        و حتی من اونروز از تعجب بارها گفتم چی شد یهو.؟؟؟؟

        و اون روزا داشتم درک میکردم که جهان داره پاسخ میده

        داره به قدم هایی که با شوق برداشتم پاسخ میده

        من یه قدم کوچیک برداشتم ولی خدا موانع رو از سر راهم برداشت

        بدون اینکه من تلاشی برای راضی کردن برادرم بکنم ،خودش به من پیشنهاد داد که کار رو شروع کنم و برم کار بگیرم

        حتی به من که اجازه نمیداد اتاقم رو که دوست داشتم روی دیوارش نقاشی بکشم ،یه روز بهش گفتم و گفت دیوار اتاق خودت هست و گفت باشه خودت رنگش کن

        هر طرحی که دلت بخواد .

        در صورتی که وقتی خونه مونو خریدیم چندین روز بحث و دعوا داشتیم سر رنگ کردن دسوارای اتاقم

        اینبار به راحتی میگفت باشه

        وقتی پیام شمارو خوندم اون روزا یادم اومد

        و احساس کردم که باید به شما بگم

        شما هم شروع کنین و قدم بردارین وقتی قدمتونو بردارین خدا ببینه که میخواین و حرکت کردین ،حتی شده نیم قدم رو بردارین

        صد در صد دل همسرتون نرم خواهد شد که هیچ خودشم همکاری خواهد کرد برای طی کردن تکامل شما در فروش

        و از خدا بپرسید که آیا دست فروشی رو انجام بدم و کجا برم صد در صد بهتون میگه کجا برین

        یادمه من پرسیدم کجا برم که بهم گفت برو پل طبیعت و بعد ماه ها تکاملم که طی شد به جمعه بازار پل طبیعت هدایتم کرد

        وقتی فکر میکنم فقط یک جواب براش دارم

        و اون هم اینه

        وقتی من قدم برداشتم مرحله به مرحله قدم بعدی به من گفته شد ،یکی پس از دیگری موانع برداشته شدن

        در اصل همسرتون خود خداست که به شما قوت قلب میده از طریق همسرتون و راه هارو برای شما باز میکنه

        مطمئن باشین و شروع کنید

        خدا منتظره تا شما قدم اول رو در هر شرایطی که هستین بردارین

        یادمه استاد عباس منش میگفت تو قدم اول رو بردار خدا قدم بعدی رو در مسیر بهت میگه

        و یادم میاد اون روزی رو که خدا بهم فهموند که عمل کن و من از روز اولی که عمل کردم و قدم عملی برداشتم معجزات پشت سر هم رخ داد

        زیبا جانم قدم اول با تو هست منتظر برداشتن قدم اول توام

        تا بی نهایت هارو عطا کنم برای زیبا جانم

        برات بهترین هارو از خدا میخوام ،بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          زیبا قاسمی گفته:
          مدت عضویت: 599 روز

          سلام عزیز دلم دوست خوبم

          راستش طیبه جان بعد از اینکه این کامنت و برات نوشتم نمی دونی چه معجزه هایی که ندیدم

          خدا اون قدر قشنگ هدایتم کرد به کتاب رویاهای استاد فصل پنجش،

          و از زبان استاد باهام حرف زد که فقط اشک میریختم از این همه مهربونی خدا

          دوست خوبم خیلی خیلی سپاسگزارم که وقت گذاشتی و میدونم که با وجود خستگی با وجود همه چی بازم برام نوشتی

          چقدر خوشحالم که دوستی مثل شما پیدا کردم و چقدر خوشحال شدم که خدا دوباره از زبان شما بهم گفت قدم بردار

          میدونی قبل از این پاسخت خدا بارها و بارها بهم گفته قدم بردار من کنارتم

          حتی تو کتاب استادم هم گفت که جهان منتظر ایمان منه ، جهان منتظره حرکته منه

          منم قدم برداشتم و دوباره شروع کردم به بافتن بدون در نظر گرفتن چیزی یا کسی

          راستش شما خیلی درست میگی

          قبلش همسرم خودش پیشنهاد داده بود سرویس مدارس ببرم با ماشینش

          همون همسری که اجازه نمیداد کار کنم ، خب من مدارم رفت بالاتر و اون کارو ول کردم چون دوستش نداشتم ، انگار یادم رفته بود اون موضوع رو

          و ممنون که بهم یاداوری کردی .

          باورم نمیشه با اینکه من مقاومت دارم

          این خدا عجب خدایی اجازه نمیده من دلسرد بشم از هر راهی شده میخواد من ادامه بدم

          من ازش یه نشونه خواسته بودم که از طریق کامنت شما بهم داد

          اخه من قربونش برم که این قدر مهربونه.

          از خدا میخوام همیشه و همیشه و هر لحظه بهترین مسیر هدایتت کنه

          چون لایقشی .

          دوست عزیز من همیشه شاهد درخشیدنت باشم و بازم سپاسگزارم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 699 روز

            به نام ربّ

            سلام زیبا جان

            چقدر خوب که به سمت چیزی که دوستش داری هدایت شدی

            صد در صد با هر قدمت خدا بی نهایت قدم برمیداره

            چون من اینو بارها تجربه کردم و الان باید به خودم بگم طیبه اگر میخوای بیشتر از الانت داشته باشی و مسیرت برات هموار تر و سریعتر مدار هارو طی کنی

            صد در صد باید تمرکزت رو روی علاقه ات نقاشی بذاری و حرکت کنی که خدا بی نهایت قدمشو با هر نیم قدم تو برای تو برمیداره

            و میدونم و ایمان دارم به اینکه برای زیبا جان هم ،خدا بی نهایت قدمش رو برمیداره

            از خدا برای شما میخوام قلبتونو باز کنه برای عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت

            خدایا شکرت

            ممنونم زیبا جان که برای من نوشتی خیلی خوشحالم

            صد در صد همسرتون خودش میاد و بهتون میگه عزیزم کی میخوای کار مورد علاقه ات رو پیگیری کنی و در اون کار پیشرفت کنی

            من اون روز رو میبینم

            چون تجربه اش کردم که الان داداشم مشتاق تر از من هست که من دارم کار میکنم و تحسینم میکنه

            و میرسه اون روز که همسرتون افتخار میکنه که شما با درآمدتون به گسترش جهان هستی کمک میکنین و حالتون با خدا و عزیزانتون بی نهایت عالیه

            بهترین ها باشه براتون

            دوستتون دارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مینا تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 1141 روز

      سلام طیبه عزیز

      دیشب با کامنت شما خوابم برد قبل خواب اسکرین از ی جاهابی ازکامنتتون گرفتم امروز دوباره وارد سایت شدم هنوز روی کامنت شمابود قلبم رو بقدری باز کرد این نوشته های ناب و الهی و چقد قشنگ من یاد گرفتم درخواست کنم از خدام چقد یاد گرفتم ارتباطم با خدام چطوری باشه یادم باشه از کی می خوام چقدر بخوام از اقیانوس طلب قطره نکنم و با رهایی وازادی و سرسپردگی چطور مشتری هدایت میشد خیلی آسون خیلی شیرین بود برام ممنون ک تجربه های نابتون رو در اختیار ما گذاشتین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      امین زندی گفته:
      مدت عضویت: 1050 روز

      به نام خداوند یکتای جان

      سلام بر طیبه عزیز

      سلام بر بنده توحیدی خداوند

      سلامی به وسعت قدرت بی کران خداوند

      از صبح که چشمام رو باز کردم دوتا کامنت خوندم

      و دومی کامنت شما بود این ی کامنت نبود

      این دریای از آگاهی بود که خداوند داشت حرف می‌زد با من که ببین دیشب گفتی فردا کار زیاد دارم بهت میگم که مثل بیرون برای طیبه مشتری شدم برای تو هم میشم به شرط پاکی قلب به شرط ایمان

      فقط درست درخواست کن طریقه درخواست کردن رو عوض کن امین جان

      خواستم برم تمرین فانوس دریای رو انجام بدم

      گفت اول جواب به این کامنت بی نهایت زیبا رو باید بدم ببین خدا چطوری هوای بنده‌اش داره الهی من قربون خدا برم

      طیبه عزیز از خداوند برات رزق بی کران

      مشتری های دس دلباز بخشنده مهربان و ثروتمند آرزو دارم

      کلی از این کامنت شما من درس گرفتم

      به امید روزی که نزدیک است و نمایشگاه بزنی و اونجا تابلوهای زیباتو به نمایش بذاری و شما رو در اون مکان ملاقات کنم میدونم که میشه

      در پناه الله یکتا شاد سالم سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 699 روز

        به نام ربّ

        سلام آقای زندی

        الان من اومدم سایت

        به این نیت که برم نشانه ام رو بزنم و ببینم که خدا در جواب سوالم چی بهم میگه

        دیدم دایره آبی اومده کنار اسمم

        اصلا قصد نداشتم ببینم چون میخواستم ببینم خدا در جواب چی بهم میگه

        ازش درخواست کردم

        گفتم خدا من الان میرم نشانه های سایت نشانه امروزم رو بزنم

        آخه من ظهر دیدم یه درخت بزرگ بید مجنون رو بریدن و تو محله مون کنار پارکینگ بزگی که نزدیک خونه مونه گذاشتن

        داشتم با مادرم میرفتم بازار دیدم و چشمم به برگای بزرگش افتاد

        آخه معمولا درخت بید مجنون برگاش همه بلند و نازکه

        اما اینا عجیب پهن بودن و جون میداد برای خشک کردن و روشون نقاشی بکشی

        به مادرم گفتم برگشتنی برم سریع برگارو بردارم

        و به خدا گفتم میشه نظافت چی ها نیان و نبرنش صبر کن من برگردم برگارو بردارم باشه ؟

        و تشکر کردم و رفتم بازار

        وقتی شب برگشتیم دیدم درخت اونجاست سریع رفتم وسایلامو برداشتم و رفتم تا برگای پهنشو تا جایی که میتونم بکنم و بیارم خونه خشکش کنم

        خلاصه رفتم و برگشتم و الان چند دقیقه پیش نشسته بودم داشتم خشک میکردم که یه سری درک هایی کردم و یهویی گفتم میتونم طرح طلا و جواهرات رو بکشم و تابلوش کنم و ببرم به کلافروشیای پاساژی که میرم کلاس نقاشی و طبقه پایین طلا فروشاست

        و بعد گفتم خدا ببرم اونجا بفروشم خوب میخرن نه؟ تو ذهنم راستش اولش این فکرو داشتم که پدلدارن میخرن و عامل بیرونی رو دیدم که ازم میخرن و خدارو یاد نکردم بعد متوجه شدم و از خدا معذرت خواستم و میخوام میدونم میبخشه

        بعد گفتم خدایا درمورد این برگا قدمی یا نشونه ای بهم میگی که چیکار کنم

        و درمورد نقاشیام تو حالت کلی برای رنگ روغنم

        که یهویی هدایت شدم به پاسخ شما و نشانه هانرفتم

        وقتی پیامتونو خوندم تموم شد

        خندیدم گفتم منم برای شما بهترین هارو از خدا میخوام و سپاسگزاری کردم در زبانم ولی گفتم بذار برگارو خشک کنم بعد جواب دوست آگاهم رو که برای من نوشته بنویسم

        اما همین که خوندم و گوشیو زمین گذاشتم یه برگ برداشتم دستم تا خشک کنم

        این جمله تون تکرار شد تو دلم

        طیبه عزیز از خداوند برات رزق بی کران

        مشتری های دس دلباز بخشنده مهربان و ثروتمند آرزو دارم

        به امید روزی که نزدیک است و نمایشگاه بزنی و اونجا تابلوهای زیباتو به نمایش بذاری و شما رو در اون مکان ملاقات کنم میدونم که میشه

        گریه کردم

        گریه کردم گریه کردم

        چون به یکباره درک کردم جواب خدا رو

        که سبب شد بیام و سریع بنویسم

        بهم گفت که تو کاراتو بکن طیبه من مثل همین رد پات که به من سپردی و درست درخواست کردی

        درست درخواست بکنی ایده هایی برای نقاشی بهت میگم که کلی ثروت خلق کنی

        و تابلوهاتو در بهترین نمایشگاه ها به فروش برسونی ، حتی درخواستت که میخواستی نقاشی هات تو نمایشگاه های نقاشی آمریکا به فروش برسه

        اما تو تکاملت رو طی کن و آرام آرام باش

        و طیبه جان تو ادامه بده مطمئن باش میگم کجا بری برای فروش

        مطمئن باش میگم چه طرحی بکشی

        مطمئن باش هدایتت میکنم

        درخواست درست خودت رو بگو من موجودش میکنم

        به شرط اینکه باورهاتو ادامه دار و مستمر قوی کنی و همیشه قدم برداری براش و عمل کنی

        خدایا شکرت بی نهایت ازت سپاسگزاری میکنم چقدر تو خوبی ربّ من

        وقتی نوشتین

        گفت اول جواب به این کامنت بی نهایت زیبا رو باید بدم ببین خدا چطوری هوای بنده‌اش داره الهی من قربون خدا برم

        چقدر حس خوب گرفتم

        چقدر دقیق میچینه خدا

        حتی میدونه من قراره چند روز بعد درخواستی بکنم ،به بنده آگاهش میگه برو برای طیبه بنویس

        و وقتی میاد روی سایت و من باید ببینمش که باید جوابم رو بگیرم چقدر خدا دقیقه

        خدایا شکرت

        بی نهایت ازت سپاسگزارم

        برای شما آقای زندی بی نهایت ثروت و سلامتی و شادی و آرامش و عشق بی نهایت از خدا میخوام

        ممنون که به دریافتتون پاسخ دادین و برای من نوشتین ممنونم و قدر دان شما هستم

        سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1554 روز

      سلام دوست عزیزم

      از راه دور یه ماچ برات می فرستم

      و ممنونم اینقدر زیبا نوشتی، اینقدر زیبا حرفهات رو با خدا و اتفاقات زیبا رو توصیف کردی.

      از نوشته های زیبایی که می نویسید هم مشخص هست هنرمند هستین و خیلی خوشحالم که می بینم اینجوری اهل عمل هستین و وقتی گفتین که این ایده براتون رسیده که نقاشی هاتون رو ببرید جمعه بازار یاد قدم اول افتادم که استاد از بیزنس هایی فیلم گرفته بودن که تو پارک نزدیک خونه شون کارهای هنری خودشون رو می فروختن و قیمت ها هم بالا بود و مشتری هم داشتن شما هم حتما موفق میشین و از مسیر علاقه تون درآمد کسب می کنید چون همیشه فراوان هستن آدم هایی که به چیزی که ما خلق می کنیم نیاز دارن و دوست دارن اون رو داشته باشن و چه زیبا کار دست یه هنرمند روی دیوار خونه هاشون باشه و بهشون حس زیبایی و لذت میده.

      اومدم اینجا کامنت بگذارم که این رو بنویسم شما که نوشتین کار قلاب بافی می کنید این روزا جوون ها دسته گل های بافتنی برای هدیه دادن می خرن به قول خودشون ترند، پینترستی هست.

      این به قلبم خورد برای شما بنویسم با اینکه هی یکی میاد میگه ولش کن حتما خودش می دونه. بهر حال امیدوارم موفق و پر روزی باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        پریسا و جلال گفته:
        مدت عضویت: 1172 روز

        به نام خداوند بخشنده مهربان

        سلام خدمت دوست عزیزم مرضیه جان

        من پاسخ شما رو به طیبه جان خوندم و به پیشنهاد شما رفتم دسته گل های قلاب بافی رو در گوگل سرچ کردم

        تصاویر بسیار زیبا بود خیلی خیلی جذاب بودند و به زیبایی کار شده بودند و درست شده بودند

        مچکرم از پیشنهادتون که باعث شدین من زیبایی ببینم

        خدایا شکرت

        امیدوارم هر کجا که هستین مولد جذب زیبایی برای خودتون باشید

        موفق باشید

        پریسا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: