درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2 - صفحه 22
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-24 06:18:122024-10-24 06:31:13درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عباسمنش عزیزم.از اونجایی که ذهن من با شما تربیت شد برای تغییر و بهبود.. من با شما تربیت شدم برای آگاهانه زندگی کردن برای متعهد بودن برای درک و تمرین تسلیم بودن.. به همین خاطر قابل درک ترین و عمیق ترین جملات در هر شرایطی برام صحبتهای شما هستن.چون من با شما رشد کردم.از خدا سپاسگزارم که این لطف رو به من کرد و منو به سمتتون هدایت کرد.منم توی اون زمان بعد از سالیان سال شرک و ترس و اشتباه وقتی کاملا در مونده شده بودم اون لحظه ای رو یادمه که تسلیم شدم انگار فرو نشستم.. انگار با خداوندم چشم تو چشم شدم و بهش گفتم دست منو بگیر.من حتی کسی رو ندارم که برام دعا کنه(اون موقع هنوز نمیفهمیدم که نیازی نیست و تاثیری هم ندارن که کسی برام دعا کنه) به محض اینکه از عجز و تلاش و احتیاج دست برداشتم و به درگاهش رفتم به خدا قسم همزمان به قرآن و به آموزشای شما هدایت شدم همزمان حتی اون موقع نمیدونستم شما از توحید صحبت میکنید..
صحبتهای شما حتی بخشهاییش که آنقدر گوش کردم کامل حفظشونم انگار تنظیم کننده ی منن.انگار مکمل تمام تمرینات و قدم برداشتن ام در هر مرحله ای که باشم هستن.استاد باارزشم عاشقانه به خاطر وجود تون تشکر میکنم.
بنام خدای هدایتگرم
سلام به استادعزیزم وهمه دوستان عزیز
چند وقته خدا بمن الهام میکنه این فایل جدید رواستادت برات درست کرده نگاه کن جواب سوالاتت روپیدامیکنی چون برای تودرست کرده گوش کن وعمل کن گوش کردم واز ذوق گریه میکردم چون چندوقته خدابمن میگه میخای کسب وکارتو راه بندازی ونیاز به دلگرمی داری که کمکت کنه تا بتونی بادلگرمی کسب وکارتوشروع کنی ومثل موشک ثروت بسازی مثل داستان حضرت موسی که گفته حضرت هارون برام فرست خدایامسیرو برام اسونش کن منم حدودا دوماهه شایدم بیشتر خدازیرگوشم همش میگه همسری متوکل وثروتمند وخوشتیپ ومهربان وخوش اخلاق برات میفرستم تا بهت کمک کنه کسب وکارتو راحتتر شروع کنی وبه شغلی که بشدت بهش علاقه داری برسی وثروت بسازی ودرایران وقتی ثروت عالی ساختی تو ودختر دوسالت وهمسرتو میفرستم امریکا برای همیشه زندگی کنید
من خیلی شک داشتم میگفتم الان باید از زیرصفر خودم تنهایی پدرم دربیاد وشغلموراه بندازم بیوفتم درمدار ثروت بعدش باهمسر ایدالم ازدواج کنم واسترس میگزفتم
این دوتا فایل استادروگوش کردم درک کردم حرف خدا رو وفهمیدم خدا درکم میکنه به الهاماتی که خدا بمن چندماهه میگه زیرگوشم میگه اول ازدواج با فردی ثروتمند داشته باش بافرزندت برو غرق ثروت. خوشبختی بشو پشتت گرم باشه بعدش کسب وکارت راه بنداز .
خدایا 3سال قبل بهت گفتم من ازحضرت مریم چیزی کم ندارم بمن سلامتی بده ومنو راحت بچه دارکن تو مگه به من بچه سالم صالح زیبا ندادی البته که راحت بچه دارم کردی خدایا توچندماهه داری بمن میگی وهمش نشانه میاری که الانم ازدواج وکسب وکارت رو به اسانترین شکل برات درست میکنم مهاجرتت به امریکارو راحت درست میکنم تونترس بمن اعتمادکن ارامش داشته باشه خدایاشکرت چقدر برای این الهامت داری بمن نشانه میدی که همین مسیر درسته ورها باش مطمین باش که درسته مسیر وبهش میرسم خدایاشکرت اینقدر واضح بامن حرف میزنی ومنم حالا که مطمین شدم این الهامته صددرصد باش عمل میکنم وخیالم راحته بنده شکرگزارتم وتومسیر درستم .
مرسی استاد بابت اگاهی که بمن دادید ومنو اگاه کردی دستی شدی ازدستان خدا بالاخره بعدازچندسال امشب راحت میخوابم وفهمیدم باید چکارکنم مرسی خدایاشکرت ️
به نام خدای مهربونم
یک دو نکته خیلی جالب داشت این فایل دقیقه 38:53 که موسی از خداوند درخواست میکنه که بردارش هارون رو بفرسته کمک حالش خیلی جالبه که خودش درخواست نمیکنه از هارون از خدا درخواست میکنه با اینکه هارون بردارشه و خیلی هم بهش نزدیکه اینجاست که میشه درس گرفت فقط از خدا بخوایی و روی اون حساب کنی حتی اگر طرف نزدیک ترین فرد بهت باشه خواهرت باشه پدر و مادرت همسرت واقعاً تا خدا نخواهد کمکی اونا نمی تونن بهت بکنند خیلی از اوقاتم بارها و بارها پیش اومده روشون حساب کرده بودیم خیلی و نا امیدمون کردن خیلی این نکته جالبی بود حتی نزدیک ترین فردهم باشه بهت مهم نیست بازم باید از خدا بخوایی تا کمکت کنه :)
نکته دوم باورها بحدی مهم هستند که تو میتونی یک کار یکسان با دو باور متفاوت انجام بدی و دوتا نتیجه متفاوت بگیری خیلی جالبه تو میتونی توی روابطتت توی کسب و کارت فقط نوع نگاهت باورت عوض کنی نتیجه متفاوت بگیری همینقدر ساده :)
سلام ب شما دوست عزیزم
خییلی ممنونم بابت نکات ارزشمندی ک گفتین
باعث شد بفکر فروبرم:ک ،چرا حضرت موسی خودش از هارون برادرش درخواست نکرد ک همراش بره پیش فرعون؟؟؟
چون همه چی تحت سیطره ی ربه
حتی افراد نزدیک ما ،برادر خواهر همسر و..
ما چی از خودمون داریم
هیچی
ما حتی توان پلک زدن ساده
راه رفتن
و قورت دادن آب دهانمون رو هم نداریم بدون حمایت خداوند
خداونده ک داره سیستم بدن ما رو هدایت میکنه
گردش خون
ریه ها
دستگاه گوارش
قلب
و تک تک سلولهای بدنمون و داره هدایت میکنه
این همون قدرت دادن ب خداونده ک همه چی تحت سیطره و مالکیت و فرمانرواییش هست
الهی صدهزار مرتبه شکرت
و من باتغییر نگرش و دیدگاهم نسبت ب خداوند ب راحتی ب هرآنچه ک بخوام میرسم
سپاسگزارم دوست خوبم
شاد و موفق و سلامت باشی
مرسی عزیزم بابت این نظر زیبات اصلا به این نکته توجه نکرده بودم و این حرفت باعث شد که این به ذهنم بیاد که حتی اگه بخوایم دوستی یا یاری انتخاب کنیم از خود خدا بخواهیم و از طرفی هم در طول مسیر رسیدن به هدف یاد و ذکر خدا یادمون نره . به قول استاد هی باید به خودمون یادآوری کنیم که خدا برامون چه کارایی کرده که عزم و ارادمون برای کارای بعدی بیشتر و بیشتر بشه . مرسی بابت کامنت زیبات
با توجه به گوش دادن فایل مورد نظر، در مورد باز شدن قلب من تجربه ام بگم
وقتی آدم خودشو رها میکنه و فقط به ایمان و خدای خودش اعتماد میکنه جریان زندگی براش عوض میشه، شرایط فوق العاده براش رقم میخوره، فقط کافیه که بخواد و خواسته هاشو بنویسه که نوشتن معجزه میکنه
من بارها اوضا ناجالبی داشتم که فقط ستاره قطبی نوشتم دعا کردم سناریو نوشتم در حالی که چشمهام گریون بود اما قلبم از توکل سرشار بود و خدا آسان نمود برام آسانی هارو الهی شکر الهی شکر الهی شکر
سلام به استاد قشنگم سلام به همه ی دوستان سلام به خداوندی که منو وارد بهشت برین خودش کرده با عضو این سایت کردن .
خدایا شکرت بابت اینکه من به این اگاهی ها دسترسی پیدا کردم بابت اینکه متوجه شدم توی دنیا همه چیز به فرکانس من پاسخ میده
من باید برای خودم برای همه ادما خیر و نعمت بخوام من باید از خوشی دیگران خوشحال بشم
خدایا شکرت بابت این اگاهی
خدایا شکرت بابت خوشحالی و لبخند خواهرم
خدایا شکرت بابت اینکه مادرم به منم فکر کرد که منم لباس بخرم
خدایا شکرت بابت اینکه امروز همه تکالیفمو انجام دادم خدایا شکرت بابت پولی که دارم و کلاس المانی میرم و اموزش میبینم
خدایا شکرت بابت اینکه خوشبختی همه رو میبینم
خدایا شکرت بایت اینکه حسم داره بهتر میشه
خدایا شکرت بابت اینکه امروز با دوستم صحبت کردم
خدایا شکرت بابت دوست خوب و مهربونم
خدایا شکرت که توانایی دارم همه کارای خونه رو امروز عالی انجام دادم
خدایا شکرت بابت اینکه نگاه کوتاه بینمو میخوام اصلاح کنم
خدایا شکرت بابت اینکه پای اگاهی های قرآن واین فایل نشستم .
خدایا شکرت که من میتونم فارغ از اینکه چقدر مسیر سخته خواسته هامو طلب کنم و بهشون برسم حتی اگر لازم باشه برم کاخ فرعون
جایی که ترس برم میداره ولی میدونم پشتم به قدرت برتر جهان وصله
من نباید بترسم
خواسته هام در دسترسن
من میتونم همه چیزو از خدا طلب کنم و اون قانونشه که اجابت کنه
خواسته های من
من میخوام ازدواجی که دلم میخواد رو داشته باشم مراسم عروسی که دلم میخوادو بگیرم
من میخوام مسافرتای زیادی برم
من میخوام مهاجرت کنم به کشورای خارجی
من میخوام به درامد بالا هم من و هم همسر ایندم برسیم
من میخوام به خودشناسی برسم و به قدرت فرکانسا واقف باشم
من میخوام
استاد سلام وقتتون بخیر
واقعا ممنوم که انقدر باعشق برامون صحبت میکنید
اما استاد واقعا به کمکتون نیاز دارم من تقریبا 5سال شروع کردم آموزش فارکس و ارز دیجیتال دیدم زمان خیلی زیادی گذاشتم روی این کار تموم تمرینات رو انجام دادم برای این کار و به هدایت ها ی بسیار زیادی هم بسمتم اومد اما بعد پنج سال با خواندن قرآن این آیه 90سوره مائده
(ای اهل ایمان! خمر (می، مشروب) و قمار و بتان و تیرکهای قرعهکشی و شرطبندی، پلید و ناپاک و از کارهای شیطان است. از شیطان دوریکنید، امید آنکه رستگار شوید!)
این رو که خوندم احساس کردم کارم قمار گونه اس والان هم ذهنم کاملا درگیره اینه که آیا درست فهمیدم یا نه اشتباه فهمیدم و سالهام درست گذروندم و باید ادامه بدم واقعا بین یه دوراهی موندم ازتون ممنون میشم کمکم کنید️
سلام دوست عزیز
به نظرم شما یه باور غلط دارید اونم این باور هست که البته یه باور مخرب هست که من خودم هم داشتم این که فکر میکنیم باید یه کاری که فزیکی هست انجام بدیم تا اون پول حلال باشه واگر راحت وبا علمی که داریم پول در بیاریم اون پول حلال نیست درست نیست
این باور مخربی بود که من خودم داشتم به جای این که ذهن خودت درگیر این باور مخرب کنی با خودت تکرار کن که من دارم از علمی که دارم استفاده میکنم وپول میسازم
اگر تو پول نداشته باشی واقعا شرایط زندگی سخت میشه وبه شرک گرفتار میشی
واقعا ثروت مند شدن معنوی ترین کار جهان است
واقعا هرچی ثروت مند بشی به خدا نزدیک تر میشی
واقعا هرچی بیشتر پول بسازی میتونی بیشتر انفاق کنی میتونی به پیشرفت نزدیکانت وجهان کمک کنی
دوست عزیز به جای این افکار وتغیر شغل وعلاقت فکر کن چه باور مخربی داری وریشه این باور مخرب از کجاست
منم یه زمانی مثل شما فکر میکردم ولی تغیر کردم شاید باورت نشه من خودم بارها وبارها خداوند بهم الهام کرده سهام خریدم وسود های عالی کردم
ودر آخر بی پولی فقر واقعا زندگی رو جهنم میکنه اصلا من باور دارم وقتی ثروت مند نباشم از خداوند دور میشم مشرک میشم
به نام خدای مهربانم
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستانم در تنها دانشگاه توحیدی کل کیهان
الهی شکرت
این فایلهای توحیدی خیلی باهاشون ارتباط خوبی میگیرم استاد بسیار سپاسگزارم از شما که به ندای قلبتون گوش میدین
و چنین فایلهای ارزشمندی تولید میکنید واقعا فوق العاده است مخصوصا بچه ها چه کامنتهایی میزارن از تجربه هاشون
میگن کجای دنیا میشه همچین فضایی باشه که همه دارن از توحید و تجربه واقعی زندگیشون صحبت میکنن که میتونه
فرکانسمون را با تکرار مداوم این دسته آگاهی ها بالاتر ببره اینا گنجینه هستند استاد عزیزم همیشه میگفتید کامنتها را
بخونید اینا گنجن واقعا همینطور هست من خودم وقتی کامنتهای فایهای توحیدی را مخصوصا میخونم خیلی حالم
خوب میشه حسش میکنم تاثیر گزاری بالایی دارد باید ادامه داد تداوم داشت مثل شما استاد عزیزم که بهترین الگو هستید
برای ما در تمام جنبه ها دم شما گرم استادم
در خصوص توحید هر چی بگیم بازم جای حرف دارد تا آخر عمرمون ادامه دارد توحیدی به نظرم همه چی را میتونه
تو خودش جا بده و زندگی مارا در تمام زمینه ها دگرگون کنه من فایلهای توحیدی را خیلی دوست دارم مخصوصا
در خصوص مادر موسی و همین فایل خیلی تاثیر گزار هست اشکمو در میاره از اون اعتمادی که مادر موسی کرد به
الهاماتش و شیر دادن موسی توسط مادرش واقعا شگفت انگیزه و در کاخ فرعون مثل شاهزاده بزرگ بشه و بعدش
یکی از اعضای فرعئن را بکشه و فرار کنه و تسلیم بشه از فرار به خداوند پناه ببره و با خدا وقتی داره صحبت میکنه
از تمام خصوصیت منفی خودش حرف میزنه که زبونم میگیره و نمیتونم پیامم را برسونم ادم کشتم و ترس و این حرفها
که زود از کوره در میرم و خداوند یک کله بهش میگه نه تو اشتباه فکر میکنی اینطور نیست و در جای دیگر داره از
درخواستهاش با خدا میگه اینارو میخام اینارو نیاز دارم یعنی از افکار و معایب خودش اعراض میکنه به خواسته هاش
توجه میکنه میخاد به خدا میگه و اجابت میشه و همون کودکی که از کودکی خدا نجاتش داد بهش گفت همونی
که از کودکی نجاتش دادیم الانم میتونیم نجاتش بدیم چقدر زیباست این داستان موسی خیلی میتونه کمک
کننده باشه برای ما که اقا الان شرایطت اینه قبلا کی برات اون قبلی ها را درست کرده خوب یادت بیار کی برات
این کارها را کرده الانم میتونه انجامش بده کاری نداره برای خداوند ولی ما زود فراموش میکنیم و یادمون میره ما فقط باید
همه خوبیهای خداوند را به یادمون بیاریم و تکرار کنیم تا ذهن نجوا گر خاموش بشه و بتونیم خودمون را با یاداوری
مجدد شارژ کنیم و حرکت کنیم در پناه خداوند باشیم
الهی شکرت برای این فایلهای زیبا و پر محتوا و کارا
استادم شما و خانم شایسته و همه دوستان را به خدای مهربونم میسپرم
خدا نگهدارتون
بنام خداوند هدایت گر بخشنده وهاب عزیز وعلیم
نمیدونم ازکجا شروع کنم استاد چه کردی بامن ؟؟
بعد شنیدن صحبتهای پایانی این فایل بی نظیر گنگ ومبهوت داره هزار تا اتفاق توی سرم میچرخه هزار تا معجزه وراه بی پایانی که هدایتم کرده دونه دونه معجزات برام بازشد
انگار همه این حرفها توی ذهنم باحرفهای شما منفجر شد ومریم یهو متولدشد
من ازنو به یاد اوردم همون چیزی که استاد میگه یادآر زمانی که…………
……
……هزار تا دلیل اورد چجوری اخه؟؟
فبای الاربکماتکذبان
ذهنم همه چیرو جایی مخفی کرده بود که با گفتن این حرفها بیرون ریخت
ازبغض گریه م گرفته ؟؟خدایا چرا من فکر کردم منو نمیبینی ؟؟
من امشب به این فایل هدایت شدم قبلاً این فایل رو دیده بودم ولی امشب توی وجودم بیگ بنگ شد
ازاونجا که خیلی دلم میخواست شبها قران بخونم ولی نمیشد یا نمیتونستم درک کنم تااینکه امشب به شکل کاملآ شهودی خدا دستمو گرفت اورد اینجا
اینم یه پاسخ به درخواست من
خدایا من ایمان دارم به تو
اشهد ان لا اله الا الله
باحرفهای پیامبر زمان که حرفاش اینجوری منو متحول کرد
راجب صحبتهای پایانی میخوام بگم ازدقیقه 40به بعد که وقتی موسی اومد باوراشو به خدا تغییر داد
وقتی یه درخواست یکسان به دوشکل متفاوت بیان کرد ودوتا جواب کاملآ متفاوت گرفت
میخواست بهم بگه دلیل اینکه ما فکر میکنیم چرا درخواست ما اجابت نمیشه همینه
شکلی که بیان میکنی ارتعاشی که میدی همون جواب میگیری
خدایا عاشقتم
استاد چقدر موشکافانه این موضوع رو باز کردی
مبهوت موندم انگار جواب تمام سوالات زندگیمو گرفتم
اینکه وقتی درخواستی ازخدا داری تمرکز روی نمیشود یا روی خواسته ت ؟؟
چه جوری عنوان میکنی وقتی درخواست داری؟؟
گله وشکایت وغر میزنی نمیشه میاری بعد میخوای استجابت بشه ؟؟
اینجا به این معنی جمله عمیقأ رسیدم
اگر خدا بگه میشود تمااام
فقط بگو چشم تسلیم فقط بگو چجوری وکمک کن
واااای خدا مگه میشه؟؟؟؟؟!!!!¡!!!؟؟؟؟؟؟!!!
خب به همین راحتی ؟؟
همین الان ذهنم گفت مگه میشه انقدر راحت برووووو
ومن تمام قد باایمان با یاداوری همه اون معجزاتی که تاحالا برام انجام داده میزارم جلوش
استاد تویه فایلی گفت هرکی گفت نمیشه نتایج میزنم تو صورتش
کیبوردم متاسفانه هنگ کرده ونمیتونم بیشتر از این بنویسم
گوشیم مدام هنگ میکنه امیدوارم بتونم یدونه خوبشو بخرم
این تضاد باعث خواسته جدید شد وازخدا میخام که راه رو آسون کنه برای ادامه مسیر موفقیت
استاد عاشقتم خدایا شکرت
درود و نور بر استاد موحدم
همون روز که این فایل رو گذاشتین من فرودگاه استانبول بودم و منتظر برای پرواز به تهران ..
برای آزمون سفر دو روزه رفتم . فرودگاه رسیدم تمام پروازهای قبل و بعد ما به ایران کنسل شده بود و شماره پرواز ما هم روی تابلو نبود، نیمدونستیم تاخیر داره ؟ کنسل شده،؟ هرکی یه حدسی میزد و فضا پر از استرس بود . من که دیدم صحبت ها ی مسافرها بوی ترس میده سریع بالشتم رو دور گردنم گذاشتم یکی از فایلهای شما رو پلی کردم و غرق فایل شدم و البته ویدیو همین فایل رو هم دانلود کردم تا تو هواپیما ببینم، خلاصه باخدا صحبت کردم که اگه قراره تو آسمون هواپیما مونو اسرائیل بزنه که پرواز ما کنسل شه اگه قراره سالم برسیم پرواز انجام شه و من تو فرودگاه اذیت نشم، و برعکس بقیه به جای استرس قدرت رو دادم دست خودش و چشمامو بستم و فایل شما رو گوش دادم تا اینکه بعد یکساعت پرواز ما اعلام شد و برای تحویل دادن چمدان و گرفتن کارت پرواز رفتیم. تا داخل هواپیما نشستم این ویدیو بینظیر رو پلی کردم و غرق آگاهیهاش شدم البته آخراش خوابم برد از خستگی که دوباره از اول پلی کردم و تا برسیم فکر کنم دوبار دیدمش. و درحالیکه همسفرم که برای امتحان رفته بودیم دائم از شروع جنگ و بدبختی میگفت من آگاهانه یا صحبت رو عوض میکردم یا جواب نمیدادم و به فایلها گوش میسپردم و آرامش عجیبی تو دلم بود حتی به دوستم و بقیه مسافرا گفتم من تو بغل خدا نشستم صحیح و سالم منو تهران پیاده میکنه و برمیگردم خونه پیش خانواده م…
بمحض اینکه پرواز نشست و ملت گوشی هاشونو روشن کردن یهو یکی گفت اسرائیل با موشک به ایران حمله کرده وقتی ما تو آسمون بودیم و میگن فرودگاه رو زده خلاصه همه وحشتزده فقط میدویدند که مبادا موشک رو سرشون نیاد و من متحیر از کاراشون
و خیالی آرام چون خدا کارشو خوشگل انجام داده بود
و منو صحیح و سالم 4 صبح به خونه م رسونده بود.
درحالیکه بقیه پروازها کنسل شده بودن یا تغییر مسیر داده بودن. یکی از آشناها انگار تقریبا همزمان با ما پرواز داشته از استانبول و بجای تهران، تبریز پیاده ش کردن کله سحر و گفتن خودتون با اتوبوس برگردین تهران، آسمان تهران کلیر شده. ولی خدارو شکررر که من همون شب صحیح و سالم به تهران رسیدم
وقتی خودمو با دوستم مقایسه کردم متوجه شدم این شرایط برای هر دومون بود من با کنترل ذهنم و توکلم به خالقم بدون اذیت و ترس و استرس به خونه م رسیدم
درحالیکه اون از ابتدای سفر و حتی قبلش پر از ترس و ابهام و استرس بود و با اینکه مذهبی بود خانواده ش سوپر مذهبی بودن ولی وقتی میگفتم خودتو بسپر بخدا ، سالم میرسونتت با نگاهی عاقل اندر سفیهی منو برانداز میکرد که چی میگی !! اسرائیل رحم نداره فرودگاه فلان جا رو زده ، رو هوا میزنه مارو،
من اینجا متوجه تفاوت یه شاگرد عباسمنشی با همون نگاه توحیدی استاد عباسمنش با دید بقیه آدمهای معمولی به جهان و خدا شدم و خدارو شکر کردم که تو این مسیرم و انقدر خودمو عذاب نمیدم و از استادم یاد گرفتم خدا رو تنها قدرتمند عالم ببینم نه قدرتمندترین بلکه تنهاااااااا قدرتمند و مالک دنیا و آخرت ، تنها مالک جان آدمی…
خلاصه انقدر با این فایل تو مسیر لذت بردم که روی لبتاپ هم مجدد دانلود کردم و فکر کنم تا الان 4 بار گوش دادم. به راستی که پیامبر زمانه ای!!! و افتخار میکنم به خودم که شما رو میشناسم و هر روز در حال آموختن از شما هستم. آرزو دارم یک روز جایی شما رو ملاقات کنم و از نتایجم براتون بگم از شخصیتی که بودم و الان تبدیل شدم بعد 3 سال و نیم..
چند روز پیش جایی مهمان بودم وقتی طبق عادت ایرانیها مشغول غیبت بودن من برام نه تنها خوشایند نبود بلکه اذیت بودم و مدام داخل سایت میومدم و کامنت میخوندم عین معتادها اون لحظات دلم میخواست فقط یه فایل از شما گوش کنم که البته وسط مهمونی نمیشد… با این حال طبق عادت تا گوشی دستم میگرفتم میپریدم تو سایت
صبحها بمحض بیدار شدن چک میکنم فایل جدید چی اومده و نشانه امروزم چیه و گوش میدم ..
طول روز زمان فراغتم موقع خواب فایل گوش میدم و جدیدا شبها عادت کامنت خوندن هم اضافه شده .
و نتایج عالی هم برام داشته کلا 6 ماه اخیر کنترل ذهنم تو چالش هایی که پیش میومد عالی بود و راه حل ها برام میومد
شاگردهایی که سمتم اومدن سطح دانش بالاتر باهوش تر بودن دکترا دارن و در بهترین دانشگاههای آلمان مشغول تحقیق و پژوهش هستند و از کار کردن باهاشون لذت میبرمو خدارو شکر میکنم و منتظر بیشتر شدنشون هستم
ایشالا به زودی خبر مهاجرتم رو براتون مینویسم
باز هم بابت این فایل ارزشمند ازتون سپاسگزارم
دوستون دارم
راهتون پر نور تا ابد
سلام سارای عزیز
کامنتت خیلی عالی بود
شما ایمان فعال خودتو نشون دادی وتوی اون شرایط که انقدر سپردن کار سختی بود بر خلاف تمام کسانی که از ایمان حرف میزنن وتوی عمل نمیتونن اعتماد کنن
تو بااین فایل تونستی صحیح وسالم از یک موقعیت که اصلأ عادی نبود بیرون بیای
واقعا کامنتت پرازحس خوب بود
تحسینت میکنم دختر باایمان امیدوارم توی تمام شرایط زندگی همین قدر عالی حمایت خداوند رو ببینی وتوی بغل خدا باشی
عاشقتم
سلام مریم جانم
ممنونم که برام نوشتی و من دوباره کامنتم رو خوندم
و یاد اون لحظات افتادم برای تو و برای خودم و همه بچه های سایت ، استاد و همه انسانهای موحد آرزو میکنم که همیشه تو بغل خدا باشیم و پایین هم نیایم وقتی با خدا یکی میشیم یه تیم میشیم
آرامشی رو تجربه میکنیم که انگار وسط بهشتی
من هم برای تو قلبی آروم و مطمئن
قلبی که خدا تا همیشه ساکنش هست رو آرزو میکنم
خداروشکر بخاطر دوستانی که داخل این سایت ارزشمند هستند
منم عاشقتم
سلام به سارای عزیز دوست هم فرکانسی و اعضای خانواده عزیزم
واقعاً کیف کردم به این کنترل ذهنت و احسنت میگم بهتون بابت این مهارت که با تلاش مستمر بهش دست پیدا کردید.
خیلی لذت بردم از کامنت بسیار زیبایی که نوشتید و بسیاری از جملات شما رو چند بار میخوندم و به عقب برمی گشتم
دم شما گرم با این پشتکارتون
خیلی حال کردم با برداشت بسیار زیبایی که از قوانین بدست آورده اید و همچنین بخاطر توکل بسیار ستودنی که داشتید و چه باور قشنگی به قدرت رب العالمین برای خودتون ساختید
دست مریزاد
به امید موفقیت روزافزون همه اعضای خانواده عزیزم در این سایت الهی بخصوص شما سارای عزیز
ایشالا همه ما بتوانیم در توحید و ایجاد باورهای موحدانه و همچنین توکل به الله یکتا هر روز بهتر از دیروز و روزهای قبل باشیم
درود و نور آقا مجید عزیز
سپاسگزارم بابت کامنتی که برام گذاشتین و خداروشکر بابت دوستانی از جنس نور که داخل سایت هستند و کلی من ازشون یاد میگیرم
دقیقا ذهن خیلی چموشه به نظر من تا رهاش کنی نجواها شروع میشه
من خودم اگه روزی فایل گوش ندهم کنترل از دستم خارج میشه مخصوصا تو شرایطی که چالشی پیش میاد ناخواسته بوده و توسط عوامل بیرونی بوده.
من یکبار اوایل شهریور برای امتحان ثبت نام کردم و رفتم استانبول و در حالیکه امتحان و عالی داده بودم و منتظر نتیجه بودم و کارفرمای آلمانی هم منتظر نتیجه آزمون من بود تا برای فرستادن قرارداد کار برام اقدام کنه ، یهو بعد 5 هفته موسسه زبان استانبول ایمیل زد که متاسفانه مدارک امتحان شما و پست گم کرده به آدرس اشتباه به آلمان پست شده و شما مجددد باید امتحان بدی
و من ایمیل دادم که شما هزینه سفر من رو باید بدین چون کار منو عقب انداختین برنامه مهاجرت منو عقب انداختین فقط!گفتن امتحان رایگان میشه براتون تا دوبار . یعنی اگر اینبار قبول نشی مجدد شانس اینو داری 300 یورو هزینه امتحان رو ندی ولی هزینه بلیط و هتل با خودته
مثله یه شوک بود برام از حدودا من برای امتحان برنامه ریزی کرده بودم هم از نظر مالی هم برای مطالعه کردن
و… و یهو در عرض 3 هفته مجدد باید میرفتم استانبول که هزینه ش یکطرف و استرس آزمون و عقب افتادن برنامه هام یکطرف
دو روز تموم سعی کردم ذهنو کنترل کنم بگم حتما خیری بوده یادمه شب دوم بعد شنیدن این خبر موقع خواب بغضم گرفت که چرا باید نتیجه اینهمه تلاش من بشه گم شدن برگه ها تو راه آلمان.. ولی صبح که بیدار شدم بخودم گفتم من باحال خوب به سفر قبلی رفتم امتحان دادم پس مقصر فرکانسهای من نبوده
هرچی هست صلاح خدا برای منه و قطعا خیره پس تسلیم میشم و میرم دوباره . پولشم خودش جور میکنه
و با انرژی شروع کردم دوره کردن مطالب و دنبال بلیط و هتل و لیر و…
تو همین اثنا ایران موشک فرستاد اسراییل باز پروازها کنسل شد یکم نگران شدم ولی گفتم اگه خدا گفته دوباره بیا استانبول قطعا همه چی ردیفه. دو سه روز مونده بود به سفر من فقط پول بلیط رفت و رزرو هتل رو داشتم ولی دلم آروم بود که خدا دیر نمیکنه به هیچکس هم درخواست ندادم که بهم پدل بده.
گفتم خود اوس کریم میرسونه.
که یه روز عصر مادرم اومد خونه مون گفت بلیط برگشت خریدی؟ گفتم هنوز پولم جور نشده برای خرید لیر و بلیط برگشت
بدون اینکه من درخواست کنم کارت بانکی شو گذاشت جلوم گفت برو بخر
هر وقت داشتی پس بده. باورم نمیشد لحظه نود بهم خدا پول رسوند
البته مطمئن بودم میرسونه
و اینطوری شد که سریع خرید رو انجام دادم
تو فرودگاه توصف تحویل بار بعضی مسافرا استرس داشتن همش میگفتن اسراییل امروز فردا میزنه ما سفرهامونو جلو انداختیم که به جنگ نخوریم من خنده م گرفت از این بشر دوپا آخه چرا انقدر ترس تو وجودشونه!!
و بازم خدا بهم گفت بدون خون و خونریزی میری امتحان میدی برمیگردی تا اینجا رو برات ردیف کردم بقیه ش هم حل میشه
و اینبار هم امتحانم عالیتر از قبل برگزار شد تو جلسه کاملاا تسلیم بودم تک تک سوالها رو از خدا میپرسیدم و جواب میدادم ولی همسفرم که از اول سفر و قبلترش استرس جنگ و بدبخت شدن داشت دائم شبکه خبر تو تلگرام چک میکرد با اون استرس بالا امتحان رو خراب کرد
و من واقعا نتیجه کنترل ذهن رو سپردن کار دست خدا و دوباره دیدم و ایمانم بیشتر شد و باز هم الان باید کنترل ذهن رو ادامه بدم تا نتیجه و نمره امتحانم بیاد تا ایمیلی که به کارفرما زدم بهم جواب بده و برم به امید الله برای گرفتن ویزا و تجربه دنیای جدید کشور جدید زندگی جدید البته با گرفتن هدایت از خودش
باز هم خداروشکر بابت استاد عباسمنش عزیز ، رب مهربانم و دوستان هم قدمی چون شما
زندگیتون و راهتون روشن تا ابد
سلام و عرض ادب خدمت یکی از اعضای خانواده عزیزم
صبح زیبایم رو با نقطه آبی گوشه صفحه سایتم که به کامنت بنده پاسخ دادید شروع کردم، بسیار ممنون که کامنت بنده رو خوندید و برایم جواب نوشتید
باز هم واقعاً در این مسیر امتحان مجدد و رفت و آمدتون کنترل ذهن بسیار عمیق و عالی رو داشتید بدون شک ،
من خودم همیشه در تمرین ستاره قطبی از الله میخام که در کنترل ذهن خیلی مهارت منو بالا ببره و همیشه این یکی از خواسته های من بوده و هست و این خواسته هم با تضادهایی که سر راهم قرار گرفته بودن شکل گرفته و به همین دلیل همه کسانی که در کنترل ذهن عالی عمل میکنن رو تشویق میکنم و خیلی باکامنتاشون حال میکنم و شما هم از اون دسته افراد بودین که خیلی تو ذهنم تحسینتون کردم و کیف کردم واقعاً
ایشالا خدای رزاق بهترینها رو براتون رقم بزنه سارای عزیز و هر روز بهتر از دیروز در همه زمینه ها عمل بکنید
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 11 آبان رو با عشقی عظیم و بی نهایت مینویسم
قبل اینکه ردپای روزم رو بنویسم مختصر بگم
امروز خدا یه حال عظیمی بهم داد اصلا فکرشو نمیکردم ، البته چرا ته ته دلم میدونستم اگر عمل کنم به آگاهی های این فایل صد در صد نتیجه رو میبینم
چون قبلا نتیجه هارو گرفتم پس این آگاهی ها هم به من نتیجه میده ، و به قول استاد ، وقتی حرفمو باور کنید، نشونه ها میاد و بعد که باورتون قوی بشه، نتایج بزرگتر رخ میدن
و نتیجه این بود :
از چپ ، از راست از آسمون ،دلم میخواد بگم حتی از زمین انگار مشتری میبارید و مثل بذر هایی که بهش آب بدی و از دل خاک یه عالمه گیاه در بیاد ،مشتری هم انقدر زیاد بود که فقط من شکر میکردم
از ساعت حدود 11 صبح تا شب حدود ساعت 6 چیزی حدود 7 ساعت
درآمد امروزم 13 میلیون و 780 بود
تو هفت ساعت !؟
آره تو هفت ساعت طیبه
ببین خدا چقدر پاسخ میده
وای که چقدر همه چی بدیهی و آسونه کافیه باورش کنی که همه چی خودشه
البته میدونم من کلی راه دارم که باورم قوی و قوی تر بشه ولی درمقایسه با چند روز و چندماه پیشم خداروشکر تا جایی که تونستم عمل کردم و به همون اندازه نتایج رو دیدم
و وقتی امروزم رو دیدم مصمم تر شدم که پر قدرت تر ادامه بدم
ببین خدا چقدر عدالت داره و قوانینی وضع کرده که تو هرچی بگی همونو برات انجام بده و بگی موجود باش موجود بشه
در ادامه رد پام جزئیات این فروشمو می نویسم که آخرین روز از رفتنم به جمعه بازار پل طبیعت ، برای فروش گل سر قلاب بافی بود
و از جمعه بعد فقط و فقط نقاشیامو میبرم و میفروشم و به گفته خدا چشم میگم و فروش و ساخت گل سر هارو به مادرم میسپرم و خودش کار رو شروع کنه
و کارآفرینی رو هم به مادرم میسپرم
چون خدا دیگه اجازه فروش گل سر رو بهم نداده و گفته که باید از نقاشی درآمدت رو داشته باشی و ثروت خلق کنی و البته که باورهاتو نسبت به نقاشی قوی کنی تا نتایج رو ببینی
خب الان از این روز بی نهایت بهشتی بگم تا وقتی دوباره خوندم ، به یاد بیارم که خدا چقدر سریع الاجابت هست
عمل کن
عمل کن
عمل کن …
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است طیبه
من دقیقا امروز مثل همیشه سعی کردم تا جایی که میتونم عمل کنم به آگاهی های فایلی که چند روزه دارم گوش میدم و با اینکه چندین بار گوش دادم تازه متوجه شدم
اینو تازه متوجه شدم که استاد گفت
شیوه درخواستت رو تغییر بده ببین خدا چجوری پاسخ میده
و من از داستان حضرت موسی که بارها به صحبت های استاد گوش دادم ،فکر کردم و گفتم خب، منم میتونم درخواست کنم ،پس درخواست میکنم
و از اونجایی که حس کنجکاوی دارم، که ببینم وقتی به آگاهی جدیدی عمل میکنم چه نتیجه ای میبینم ،امروز به خودم گفتم ،خب من حرفای استاد عباس منش رو که درمورد آیات قرآن که از حضرت موسی میگفت منم طبق گفته هاش درخواستمو به شکل حضرت موسی میگم
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ﴿25﴾گفت پروردگارا سینه ام را گشاده گردان (25) وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی ﴿26﴾و کارم را براى من آسان ساز (26) وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی ﴿27﴾و از زبانم گره بگشاى (27) یَفْقَهُوا قَوْلِی ﴿28﴾[تا] سخنم را بفهمند (28)
وای خدای من ،من این آیات رو بارها از زبان کسانی که سخنرانی میکردن تو مجالس و جمعیت زیاد ، شنیده بودم ،ولی یه ذره هم از معنیش هیچی نمیدونستم و نرفته بودم ببینم یعنی چی
خوشحالم که این فایل پر از آگاهی رو شنیدم و از استاد عزیز و مریم خانم شایسته و تک تک همکارانتون سپاسگزارم
الهی خدا به زندگی دنیا و آخرتتون بی نهایت نور بشه و ثروت و فراوانی و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و هرآنچه که از بی نهایت زیبایی خداست برای شما استاد عزیز
خدارو سپاسگزارم که یک سال پیش این سایت پر از آگاهی رو به من هدیه داد
من صبح که یهویی بیدار شدم دیدم ساعت 8 شده و چون تا نزدیکای صبح تا 5 بیدار بودم و داشتم گل سر میبافتم و دیر خوابیدم خواب مونده بودم و 8 که بیدار شدم گفتم وای دیر نشه
ولی بعد یاد هفته پیشم افتادم که خدا گفته بود عجله نکن
من مشتری میشم برای تو
هر ساعتی که بری جمعه بازار ، کلی فروش خواهی داشت
بعد حاضر شدم و خواهرم گفت میری نون بخری؟؟
گفتم نه، نمیتونم ، باید برم و دیر میشه و نرفتم و اونجا بود که بهم گفته شد، نباید میگفتی نمیتونی بری و بهم یادآوری شد که چند روزیه، که به خواهر زاده ات میگی برو نون بگیر میگه نه ،و ناراحت شدی ،ببین خودت الان به خواهرت گفتی نمیتونی بری نون بگیری
درسته میرفتی جمعه بازار، ولی اگر میرفتی میخریدی بهتر بود ،بعدش اگر از کسی درخواست میکردی اون هم به درخواستت گوش میداد و نون میخرید
پس تا زمانی که خودت از درون اصلاح نکنی این موضوع رو ،حق نداری ناراحت بشی
باید درست بشه این رفتارت
وقتی راه افتادم و با بی آرتی میخواستم برم ، برگشتم پشت سرمو دیدم اتوبوس محله مون داره میره مترو و سریع سوار شدم و خداروشکر کردم که اتوبوس اومد
تو راه من شروع کردم به گفتن اینکه خدایا قلبم رو باز کن برای مشتری های بیشتر
قلبم رو باز کن برای دریافت ثروت بی نهایتت
قلبم رو باز کن برای آرامش و توحیدی عمل کردن
قلبم رو باز کن برای عشق ورزیدن به خودم ، به جهان هستی
و خیلی چیزهای دیگه میگفتم و میدونستم که اگر مثل حضرت موسی شکل درخواستم فرق کنه صد در صد جواب شگفتانه تری دریافت خواهم کرد
و تا جمعه بازار من فقط تکرار کردم
وقتی رسیدم مترو ، تو قطار نشسته بودم یه خانم زیبا که موهای طلایی خوشگل داشت اومد و وایساد روبه روم
هی برگشت و بهم گفت چه خوشگلن و خودشم یه چهره ناز و زیبایی داشت و حدودا 50 سالش میشد
بعد که نشست ، دیدم گفت میدی ببینم و یدونه گل آفتابگردان گرفت دستش و کارتشو داد گفت اینو میخوام و بین جمعیت مترو با یه روحیه شادی گفت کودک درونم دلش خواست یکی از اینارو داشته باشه و خندید و چنان ذوقی میکرد که خیلی ازش حس خوبی گرفتم
و بعد گفت برای خودم خریدم کیف کنم و سریع زد به سرش و خیلی خیلی خوشحال بود مثل یه بچه 7 ساله که براش خرید میکنن ذوق داشت ،به خانمی که همراهش بود گفت تو میخوای برات بخرم ؟؟؟
گفت نه من خجالت میکشم نمیتونم از اینا بزنم به موهام
و خندید و دستشو کشید به موهاش و باز هم ذوق کرد
خداروشکر میکنم به خاطر این مشتری هایی که برای من میشه که پر از ذوق هستن
و بعد که پیاده شدم از مترو که اومدم بیرون وایسادم تا وسیله هامو درست کنم دیدم دوتا دختر برگشتن و بهم گفتن چنده و یکی قورباغه خرید و یکی هم برگ جوانه گل سر گرفتن و رفتن
من خیلی خوشحال بودم از اینکه مشتریا خودشون میان سمتم بدون اینکه من کاری انجام بدم آرام نشسته بودم و راه میرفتم و در هر حالی همه میومدن سمتم
خیلی حس خوبی داشت
وقتی رفتم وسطای راه دیدم یه دختر پشت سرم میدویید و صدام کرد،قیمت گرفت و یه قورباغه خرید
و من دوباره رفتم و وقتی رسیدم سرجای همیشگیم روی پله های ورودی بازار، حس کردم که نباید بشینی
اول برو تخم مرغایی که آب پز کردی رو بخور و بعد بیا بشین و من چشم گفتم و رفتم و دوباره برگشتم و به خدا گفتم ، خدا من برم جلو در ورودیش یا اینجا رو پله ها بشینم؟؟؟
که حس کردم همینجا رو پله ها بشین و جایی نرو
به نام ربّ
به نام الله یکتا
شروع کردم و نشستم و در گوگل درایوم نوشتم که الان 11:58 هست و من اینجا نشستم و شروع کردم به صحبت کردن با خدا
و یه لحظه دیدم نجوای ذهنم میخواد نگرانم کنه که الان نگهبانای بازار میان و میگن خانم از اینجا بلند شو ، اینجا نمیتونی بفروشی و من باید دوباره برم راه برم و دنبال جا باشم
سریع شروع کردم به نوشتن تا مانع نجوای ذهنم بشم و ساکتش کنم
میخواستم شروع کنم دیدم یه نفر اومد ازم خرید کرد و رفت
و نوشتم که :
همین که نشستم برای من مشتری شدی ربّ ماچ ماچی من
ازت درخواست میکنم قلبم رو برای تسلیم بودنم و رها بودن و توحید در عمل باز کنی
ازت میخوام آرامشم رو دوچندان کنی که قلبم برای دریافت ثروت بی نهایتت باز بشه و تو بازش میکنی
سپاسگزارم ربّ من
بعد یه دختر اومد نشست کنارم و انقدر زیبا رو بود که صورتش نور داشت و زیبا و گفت که اول قورباغه میخواد بعد گل برداشت و بهش گفتم میتونم عکس بگیرم گفت باشه
انقدر زیبا بود موهاش
بعد گفت که برگ میخواد
آخرش گلی که سفید بود و وسطش قهوه ای و دو هفته بود فروش نمیرفت رو خرید
گفت این جذاب تره
انگار برای اون مونده بود
و روی سرش زد و رفت
خیلی خوشحال بودم وقتی داشتم به آگاهی که تو این فایل شنیدم در عمل اجراش میکردم و پشت سر هم میگفتم که خدایا قلبم رو باز کن برای مشتری و ثروت و آرامش و توحیدی عمل کردن و…
و دوباره در گوگل درایوم نوشتم که :
قلبم رو باز کن برای ایمان ،قلبم رو باز کن برای مشتری هایی که در مدار بالاتر ثروت هستن ،قلبم رو باز کن برای آرامش و آرام ایستادن در اینجا
قلبم رو باز کن ربّ ماچ ماچی من از همه جنبه ها که خودت میدونی
به قلبم نور ایمان ببخش، نور ایمانی بی نهایت
بی نهایت ازت سپاسگزارم
قلبم رو برای دریافت مشتری که یک جا گل سرهامو ازم بخره و 40 میلیون واریز کنه حتی بیشتر از مبلغش ،باز کن
و قلبم رو برای دریافتش باز کن و نوری ببخش که فقط در مقابل تو تعظیم کنم و متواضع باشم و آرام و با اطمینان قدم بردارم
ربّ ماچ ماچی من سپاسگزارم ازت
من بندگیمو میکنم و سعی میکنم که آروم باشم و لذت ببرم از این لحظه بهشتی در این مکان بهشتی و پل طبیعتت
و میدونم که اگر من سعیمو بکنم تا سمت خودمو درست انجام بدم ،تو صد در صد برای من همه چیز رو درست و به سرعت انجام خواهی داد و بگم موجود باش موجود میشه
ربّ من ، ماچ ماچی جانم ، بذار روی شونه هات بشینم و من دلم میخواد قلبم رو بی نهایت در همه جنبه ها باز کنی و هدایتم کنی ربّ ماچ ماچی من
الان اون دخترا که اومدن نقدی گرفتن دوباره اومدن و دوستش یه جوانه گرفت نقدی دادن و گفت همه اش یه جا چند؟؟؟؟ و من خندیدم ، تو دلم گفتن خدا داری نشونه میدی که میشه ها فقط باید باورامو تقویت کنم ، گفتن کاش میشد همه رو یه جا بخریم
این یه نشونه هست که تو داری نشون میدی که میشه ،قلبم رو باز میکنی برای دریافت مشتری که همه رو یه جا بخره و 40 میلیون به من واریز کنه از طرف تو
البته کل وسایلام 17 میلیون میشه ولی من که میدونم تو وهابی و به حضرت سلیمان به استاد عباس منش به تمام انسان هایی که تو رو باور کردن بی نهایت ثروت فراوانت رو عطا کردی ،پس وقتی برای اونها شده برای من هم میشه
فقط کافیه که باورهامو قوی کنم و وقتی بگم موجود باش به سرعت موجود بشه
رب من قلبم رو باز کن بی نهایت ازت سپاسگزارم
برای دو نفر دختری که کنارم اومدن و نشستن و دارن دکوری با گچ برای هالویین میفروشن براشون بی نهایت مشتری بفرست تا همه وسیله هاشونو یه جا ازشون خرید کنن و خوشحال و زیبا و کلی با عشق برن خونه شون
وقتی داشتم اینارو مینوشتم برای دستفروشای کناریمم درخواست بهترین هارو داشتم
خیلی حس خوبی داشتم
دو نفر دختری که اومدن وسیله هاشونو کنارم بذارن بفروشن ازم پرسیدن که ماهم میتونیم اینجا بفروشیم من گفتم آره و وقتی اومدن وایستن ،تو دلم گفتم من کی باشم که بگم اینجا نباشین
و به خودم یادآور شدم که هیچی نیستم و خداست که همه چیز رو تحت کنترل خودش داره
و گفتم ربّ من قلبم رو باز کن برای آرامش
سپاسگزارم
وقتی برای فروشنده هایی که کنارم اومدن و نشستن دعا میکردم ،تصور میکردم که پشت سرهم براشون مشتری میاد و سپاسگزار خدا شدم
یکم بعد دیدم جمع کردن و رفتن
بعد یه آقا و خانم اومدن 11:39
خانمش گفت که از گل سرا میخواد و همسرش گفت میخوای برای فلانی و فلانی بخریم بعد گفت گلشم خوبه برگشم خوبه
بعد گفتم هم گل هم برگشم دارم که اونو برداشت و 100 داد و آقا گفت نمیخواد ده هزار تمن باقی مانده برای خودتون و من سپاسگزاری کردم
رب ماچ ماچی من تویی که به من بی نهایت عطا میکنی وهاب ماچ ماچی من
یه مشتری اومد قورباغه و گل خرید از پسرش عکس گرفتم
گفت کاش همه شو میخریدم
اینم باز یه نشونه هست ربّ ماچ ماچی من که یه مشتری میشی ،یه مشتری نه ، بی نهایت مشتری میشی، که برای من همه رو یه جا میخری و 40 میلیون و بی نهایتش رو بهم عطا میکنی
چون تو وهابی
خدای من قلبم رو باز کن ،برای دریافت ثروت و عشق و شادی و آرامش و تسلیم بودن
13:43
الان یه دختر مو فرفری اومد و 330 ازم خرید کرد گفت که خودشم قلاب بافی انجام میده و ارزشمنده کارام و ازم خرید کرد
قورباغه چشم متفاوت رو خرید و چند تای دیگه
خدایا شکرت
سپاسگزارم ازت
بعد همینجور پشت سر هم مشتری میومد و من هی از نایلونم که تو کیف دستیم بود گل سر برمیداشتم و میذاشتم تو ظرفم و پارچه ام که خالی شده بود
بعد یه مشتری اومد نقدی داد گفت 100 حساب کن دوتاشو که 140 میشد، هرچی گفت گفتم نه نمیشه و با یه لحن ناخوبی پس داد و گفت نمیخوام و رفت
اون لحظه یه خانم که چند ساعت پیشش ازم خرید کرده بود و دخترش رو سرش جوانه رو گذاشته بود گفت تو که پول داشتی چرا چونه میزنی و ناراحت میکنی ،کار دسته ارزش داره
بعد بهش گفتم اشکالی نداره ، مشتری رو خدا میرسونه و این نشد من به یه نفر دیگه میفروشم اصلا ناراحت نشدم
جالبه حدود نیم ساعت بعد دیدم همون خانم اومد و گفت گل سر رو بهم بده و یدونه خرید و رفت
این یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی من رها بودم و دنبال این نبودم به هر قیمتی بفروشم ، و خیلی راحت گذشتم و مطمئن بودم که مشتری میاد که خیلی راحت ازم میخره
یعنی اینکه من از استاد عباس منش یاد گرفتم که هیچ گونه تخفیفی ندم ،و به این باور دارم میرسم که داره قوی و قوی تر میشه که اگر تخفیف ندم و ارزش کارم رو بدونم مشتری هایی میان سمتم که حتی قیمتشم نمیپرسن و کارتشونو میدن میگن بفرمایید و پرداخت میکنن بدون اینکه به قیمتش توجه کنن
و دقیقا این روزها مشتری هایی میان که هم تحسین میکنن کار هنری و کار دست رو و هم خیلی راحت کارت میدن و پرداخت میکنن
وقتی نشسته بودم، مدام داشتم تکرار میکردم که خدایا قلبم رو باز کن
همینجور که نشسته بودم یهویی متوجه شدم که چقدر عجیبه هیچ نگهبانی نمیاد بگه خانم جمع کن و حتی انقدر دستفروشان زیادی اومدن اطراف من نشستن که اصلا هیچ کس کاری به کارشون نداره
این یعنی چی ؟؟؟؟
یعنی که خدا به درخواست من پاسخ داده و قلبم رو باز کرده که آروم باشم و هیچ کس سمتم نیاد و حتی طبق خواسته من کسی این همه دستفروش رو هم نمیبینه که بگه جمع کنین
وای خدای من شکرت
چی داشتم میدیدم امروز
امروز یه نور عظیم میدیدم که منو نشونده رو شونه هاش و من انقدر راحت نشسته بودم که اصلا نفهمیدم چجوری گذشت این 7 ساعت
به خودم میگفتم ببین طیبه یاد بگیر از این به بعد این درخواست ها رو بکن از خدا ببین چقدر سریع جواب داد
بعد من نشسته بودم و میگفتم خدایا قلبم رو برای مشتری هایی باز کن که عمده ازم بخرن انگار یه جورایی منتظر بودم که خدا اون مشتریه بشه و بیاد عمده بخره
انقدر مشتری داشتم و یکی و دوتا و 4 تا و 5 تا میخریدن که یهویی دیدم یه خانم و آقا با دو دست پر و نایلونای خیلی بزرگ اومدن کنارم وایسادن من وقتی دیدمشون گفتم خب حالا شد ،میدونستم مشتری میشی خدا و سلام دادن و آقا نشست و گفت اینا چنده ؟؟؟
گفتم 70
گفت عمده بخرم چند میگی
گفتم عمده چه تعداد میخواین گفت فعلا 25 تا گفتم نهایت 55 میتونم حساب کنم
گفت 50 حساب کن که ببرم و بعد ازت بازم میخوام سفارش بدم و بگیرم که گفتم باشه و 25 تا گل و برگ برداشت و کارتشو داد و شماره مو که تو کاغذی که تبلیغ چاپ کردم گرفتن و رفتن
خیلی خیلی حس خوبی داشتم که خدا حتی نمیذاشت مثلا یه ربع بدون مشتری بشینم پشت سرهم عین بارون مشتری میبارید
وای خدایا شکرت
وقتی من نشسته بودم و به گل سرام نگاه میکردم دیدم چقدر کم شده و یه ذره مونده حدود 4 میلیونی فکر کنم مونده بود
ولی فکرشو نمیکردم فروشم خیلی زیاد بشه
تو فکر خودم گفتم 8 میلیونی میشه
بعد نزدیکای غروب حدود ساعت 4 و نیم سرمو بلند کردم روبه آسمون و ابرا رو دیدم
وای خدایا چقدر با عظمت بودن شکلاشون، دقیقا همشکلای ابرایی بودن که ماه ها قبل خدا به من ایده فرشته و ققنوس رو داده بود وعین اونا بودن و ابرا به شکل دایره ای با شکلای فرشته هایی که بال داشتن به همدیگه به شکل دایره ای متصل بودن من شروع کردم به عکس گرفتن و مشتری پشت سرهم میومد
در اصل من داشتم لذت میبردم و مشتری میومد
و من کارت میکشیدم با کارتخوان و به آسمون نگاه میکردم یهویی دیدم که یه خانم و آقای زیبا و خوشگل که کنارم نشسته بودن نگاهم میکنن
منم بدون توجه به آدما داشتم از عظمت خدا عکس میگرفتم و لذت میبردم
یهویی دیدم آقایی که کنار خانمش نشسته بود بهم گفت چرا به آسمون نگاه میکنی و از ابرا عکس میگیری دنبال چی میگردی ؟؟؟
بهش گفتم من ابرارو به شکلایی میبینم که عکسشونو میگیرم و نقاشیشونو میکشم و کارم نقاشیه وقتی گفتم براشون جالب بود و با تعجب گوش میدادن
وقتی دوباره ابرارو نگاه کردم بی نهایت زیبا بودن و غروب آفتاب رو تماشا کردم و پرنده هایی که پرواز میکردن بی نهایت زیبا بودن
و من تو خود خود بهشت نشسته بودم و داشتم لذت میبردم .
بعد دیدم یه دختر بچه زیبا رو و خوشگل اومد کنارم و مثل یه فرشته بود هی به گل سرام نگاه میکرد و میخواست به سرش بزنه و میدویید میومد کنارم دیدم میگه میخوام بزنم به سرم ببینم چجوریه گفتم خاله بیا بزنم به موهات ببین چجوری میشه
بعد هی میرفت و میومد گفتم مامانت کجاست گفت اونجاست و کلی وایساد پیشم تا دیدم پدرش اومد و گفت اذیت نکن و معذرت خواهی کرد و دخترشو برد
خیلی حس خوبی داشت ، وقتی دیگه کم کم هوا تاریک شد و خنک شد یکم دیگه وایسادم و حتی تو تاریکی هم پر از مشتری بود و بعد گفتم خدایا من میخوام بازم برام مشتری بشیا
ازت سپاسگزارم
و وسیله هامو برداشتم و راه افتادم تا برگردم خونه ، تو دل شب و تاریکی میخندیدم و سپاسگزاری میکردم و رفتم مترو حقانی و وقتی نشستم ، تو راه دیدم دوتا دختر گفتن میشه ببینیم و یکیش دوتا جوانه و یکی هم جوجه خرید
حتی بدون اینکه من تو قطار چیزی بگم خودشون ازم خرید کردن
همه اینا کار خداست و بی نهایت ازش سپاسگزارم
چقدر همه چی ساده و راحته
به قول استاد عباس منش که میگفت تو سمت خودتو درست انجام بدی خدا سمت خودشو همیشه درست انجام میده
اگر میبینی به نتیجه ای نمیرسی یا سخت میشه برات ، بدون که از طرف تو یه چیزی هست که سخت شده
همه چی بر پایه آسانی هست
خدایا شکرت که بهم داری تکاملم رو یاد میدی
وقتی از مترو اومدم بیرون گفتم کاش اتوبوس محله مون دم در مترو باشه اول دیدم نیست گفتم اشکالی نداره با بی آر تی میرم
همین که خواستم خیابونو رد بشم دیدم اومد و فقط من سوار شدم و راه افتاد ،انگار خدا از آسمون اتوبوس محله مونو آورد گذاشت تو ایستگاه چون من اتوبوسی ندیدم و داشتم میرفتم سمت بی آرتی که گفتم بذار ببینم اتوبوس نمیاد ؟ که دیدم اتوبوس میخواد تو ایستگاه وایسته ،خدا فقط برای من به صورت ویژه ارسال کرده بود اتوبوسو،
خیلی لذت بردم خیلی حس ارزشمندی بهم میده وقتی این همه ماچماچی بودن خدا رو میبینم
وقتی سوار شدم و راه افتاد گفتم خدا یه نشونه …. داشتم میگفتم که هنوز جمله ام تموم نشده دیدم پلاک ماشین 74 هست یه تایید از خدا که عاشقتم طیبه
و دوباره یه تایید دیگه 74
چقدر همه چیز تغییر میکنه
منی که قبلا دنبال یه سری چیزا بودم که همه منشاء ش برمیگشت به اینکه خودمو دوست نداشتم ، ولی الان دنبال نشونه هاییم از خدا و اینکه دارم با ربّ ماچ ماچی خودم لحظه به لحظه عشق میکنم
امروز من بغل خدا بودم و داشت تو نورش من رو از همه زیبایی ها و ثروت و فراوانی و عشق و بهترین های خودش ،سرشارم میکرد ، خدای من خیلی دوستت دارم
وقتی به مادرم زنگ زدم گفتم مامان نمیدونی خدا چه کارایی برام انجام داد و با ذوق بهش تعریف میکردم مامانم هم خیلی لذت میبرد
تو راه به خواهرم زنگ زدمگفتم شما هم از فروش برگشتین که گفت آره و رفته بودن یه جای دیگه و 200 هزار تمن فروش داشت و وقتی فکر میکنم به حرفای استاد عباس منش، میگم ،ببین چقدر همه چی دقیقه و باوره
خدا طبق باورا پاسخ میده و اینجوریه که بیشتر مصمم میشم تا ادامه بدم این مسیر زیبای عشق و تکاملم رو
وقتی برگشتم خونه و بی نهایت خوشحال بودم و در خیال خودم میگفتم 8 میلیون فروش داشتم که به مادرم زنگ زدم و گفتم که مامان من هنوز کاغذایی که از کارتخوان نگه میدارم و به مشتری نمیدم رو حساب نکردم ببینم چقدر فروش داشتم ولی حدودی فکر کنم 8 میلیون بشه
که بازم فکر نمیکردم به 8 میلیون برسه و تو خیال خودم میگفتم که احتمالا کم باشه
بعد رفتم که نون و روغن و تخم مرغ و ماست بخرم و پولشو داداشم واریز کرد
من تو سنگک پزی بودم و تو صف بودم
انقدر خوشحال بودم که یه آهنگ ترکی که توش جملات نابی میگه برای خدا ،
که یا ربّ من ، تو بزرگی ،تو عشقی و ادامه آهنگ ، که من انقدر دوستش دارم، آهنگ اولشو چند ساله که گذاشتم رو صدای زنگ گوشیم که هر وقت زنگ میخوره میدونم که ربّ من تو بزرگی و عشق و ادامه حرفاش بهم یادآوری میشه
خیلی دوستش دارم
اولش یه آهنگ شاد و ملایم
خدای من تو بزرگ هستی
Yarabbim sen büyüksün
خدای من تو قلب هستی، عشق هستی
Yarabbim sen gönülsün
گذر زمان را متوقف کن و بگذار بندگانت بخندند
Durdur geçen zamanı kulların gülsün
بگذارید تمام ساعت ها متوقف شوند
Bütün saatler dursun
بادهای دردسر خاموش باشند
Dert rüzgarları sussun
باشد که خورشید عشق طلوع کند به بخت من لبخند بزند
Aşk güneşi bahtıma gülerek doğsun
اکنون زمان عشق است
Şimdi aşk zamanıdır
عشق بهار عمر زندگی است
Aşk ömrün baharıdır
بیا مست شویم
Bırak sarhoş olalım
میوه ها شراب عشق هستند
Meyler aşk şarabıdır
اکنون زمان عشق است
Şimdi aşk zamanıdır
عشق بهار زندگی است
Aşk ömrün baharıdır
بیا مست شویم
Bırak sarhoş olalım
این شراب عشق است که من می نوشم
İçtiğim aşk şarabıdır
وقتی بهار است
Mevsim bahar olunca
وقتی عشق قلب را پر می کند
Aşk gönüle dolunca
وقتی عاشقان ملاقات می کنند
Sevenler kavuşunca
چقدر خوبه زندگی کردن
Yaşamak ne güzel
وقتی بهار است
Mevsim bahar olunca
وقتی عشق قلب را پر می کند
Aşk gönüle dolunca
وقتی عاشقان دوباره به هم می رسند
Sevenler kavuşunca
چقدر خوبه زندگی کردن
Yaşamak ne güzel
چقدر خوبه زندگی کردن
Yaşamak ne güzel
زندگی دور از تو
Senden uzak yaşamak
باور کردن زندگی نیست
İnan yaşamak değil
هیچ کلمه ای که عشق را توصیف کند وجود ندارد
Aşkı anlatan hiçbir söz tamam değil
برخی از احساسات وجود دارد که
Bazı duygular var ki
در کلمات نمی گنجد
Kelimelere sığmaz
آنهایی که دوست دارند می فهمند، اما آنهایی که دوست ندارند نه
Sevenler anlar ancak sevmeyen değil
اکنون زمان عشق است
Şimdi aşk zamanıdır
عشق بهار زندگی است
Aşk ömrün baharıdır
بیا مست شویم
Bırak sarhoş olalım
میوه ها شراب عشق هستند
Meyler aşk şarabıdır
اکنون زمان عشق است
Şimdi aşk zamanıdır
عشق بهار زندگی است
Aşk ömrün baharıdır
بیا مست شویم
Bırak sarhoş olalım
این شراب عشق است که من می نوشم
İçtiğim aşk şarabıdır
وقتی بهار است
Mevsim bahar olunca
وقتی عشق قلب را پر می کند
Aşk gönüle dolunca
وقتی عاشقان ملاقات می کنند
Sevenler kavuşunca
چقدر خوبه زندگی کردن
Yaşamak ne güzel
وقتی بهار است
Mevsim bahar olunca
وقتی عشق قلب را پر می کند
Aşk gönüle dolunca
وقتی عاشقان دوباره به هم می رسند
Sevenler kavuşunca
چقدر خوبه زندگی کردن
Yaşamak ne güzel
چقدر خوبه زندگی کردن
Yaşamak ne güzel
من همینجور داشتم گوش میدادم و می خندیدم ، هرچقدر دارم بیشتر سعیمو میکنم ، خدا بی نهایت تر داره عاشق خودش میکنه منو و دیوونه ماچ ماچی بودنشم که انقدر کمکم میکنه و همه کارامو انجام میده
خدایا شکرت
من تقریبا فکر کنم دو هفته ای میشه یا سه هفته
هر موقع میگم خدایا شکرت بلافاصله بعدش این جمله رو میشنوم که می افزایمت طیبه
ظرف وجودت رو می افزایم
و خیلی حس خوبی بهم میده
خدایا شکرت دلم میخواد بی نهایت بی نهایت بی نهایت ازت سپاسگزاری کنم هرچقدر سپاسگزاری کنم باز هم کمه
خدایا شکرت
وقتی برگشتم خونه و شمردم مبالغی رو که با کارت خوان کشیده بودم رو
و نقدی بهمداده بودن
جمعش شد 13 میلیون 780
وای من اصلا فکرشم نمیکردم آخرین روزی که من اجازه داشتم برم برای فروش گل سرا این همه فروشم باشه
همه کار خداست
خدایا شکرت
الان میفهمم چرا استاد عباس منش بارها تو فایلاش که تو سریال زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا و فایلای دیگه چرا یهویی میگفت خدایا شکرت و مریم خانم هم میگفت
الان من خود به خود هی از خوشحالی و شگفت زدگی هر روز دارم میگم خدایا شکرت و میشنوم که می افزایمت
چقدر خدا باحاله
ماچ بهت ربّ ماچ ماچی خودم
بعد که مادرم گفته بود حساب کردی بهم زنگ بزنبگو بهش زنگ زدم گفتم مامان اون 10 درصد درآمدم رو که بهت میدم انفاق میکنی رو فردا میفرستم
و به خواهرمم 500 و به اونیکی خواهرم 200 و به خواهرزاده ام 100 دادم و وقتی پول رو میدادم خندیدم و گفتم خدا ،من که میدونم بیشتر از اینارو بهم میدی پس جدا از سهم 10 درصد خودت به خواهرام هم میدم
و خوشحال بودم که میتونم برای خانواده ام مبلغی رو هدیه بدم
و مادرم بهم گفت طیبه این هفته رو هم گل سر درست کن تا من چهارشنبه بیام نمیتونم یه روزه ازت یاد بگیرم
این هفته رو هم درست کن تا جمعه ببرم بفروشم
بهش گفتممامان نمیدونم باید از خدا اجازه بگیرم اگر اجازه داد برای این هفته ات درست میکنم
دیدم مامانم برگشت گفت خدا اجازه میده بگو برای من داری درست میکنی خودت نمیبری بفروشی فقط این هفته رو درست کن و من خندیدم و گفتم باشه ووقتی قطع کردیم به خدا گفتم اگر تو نذاری و اجازه ندی اصلا هیچی براش نمیبافم
که حس کردم میتونی برای مادرت درست کنی ولی حق نداری پولی ازش بگیری مثلا بگی که من درست کردم از درآمد جمعه هرچی فروش داشتی نصف میکنیم
چون من قبلش این فکرو داشتم و خدا تاکید کرد که اگر درست کنی نباید پولی بگیری از مادرت و کل فروشش پولش رو خودش برداره
و من چشم میگم بهش
خدایا شکرت
که بی نهایت به من روزی و ثروت عطا کردی شکرت
وقتی به امروزم فکر میکنم
اگر بخوام درمورد دو تا موضوع امروزم بگم در مورد اینکه من صبح درخواست کردم که قلبم رو برای مشتری که یکجا گل سرهامو بخره باز کن و 40 میلیون یکجا بفروشم ، اینارو که میگفتم باورهام هنوز قوی نشدن و من که داشتم میگفتم با کمی تردید میگفتم این درخواست رو ،ولی خدا با این درخواستم برای من مشتری شد که 25 تا گل سر یکجا خرید کرد و گفت بازم بهم عمده سفارش میده
و من وقتی سفارش یکجا میگیرم که باورهام قوی تر بشن
و درمورد اینکه من به آگاهی این فایل عمل کردم و نتیجه گرفتم
اگر این دوتا رو باهم مقایسه کنم
من باور قوی درمورد فروش عمده نداشتم اما خدا با این نشونه بزرگ بهم گفت که طیبه باورت قوی بشه مشتری عمده و به بالاترین قیمت هم ازت خرید میکنه
و آگاهی های این فایل رو باور داشتم و وقتی شنیدمش قبولش داشتم و عمل کردم بهش و باورم قوی بود که با تکرار این حرف ها که قلبم رو باز کن برای تسلیم بودن برای مشتری زیاد برای آرامش و … نتیجه اومد
خدایا شکرت به خاطر تک تک لحظه های بهشتی امروزم شکرت
برای تک تک اعضای خانواده صمیمی عباس منش از خدا میخوام قلبشون رو بی نهایت به ثروت و شادی و سلامتی و آرامش و عشق و زیبایی و هرآنچه که خیر هست باز کنه و لذت ببرن از دنیا و آخرتشون
خدایا شکرت
دوستتون دارم
سلام طیبه خانم.
روزتون بخیر.
شده تا حالا جلوی جمع کامنتی رو بخونی که اشک از چشمت بخواد بریزه و با دستات چشماتو پاک کنی که بقیه اشکاتو نبینن!؟
شده تا حالا بقدری تحت تاثیر قرار بگیری و قلبت باز بشه از حرفه کسی که دیگه نتونی جلوی خودتو بگیری و برای اینکه بتونی بغضت رو نگه داری چشماتو از صفحه ی گوشی برداری تا چند لحظه بتونی خودتو کنترل کنی!؟
شده بخوای جواب کامنت کسی رو بدی و وقتی یاده حرفش میوفتی دوباره اشکات هی از چشات بریزه!
شده یه جوری حالت خوب بشه از خوندنه کامنت کسی که جس کنی به هیچکس نیاز نداری برا حال خوبی!
شده خدارو تو وجود آدما ببینی!
شده بقدری به وجد بیای که تو ارتفاع 40 متری و عرض 70 سانتی متری قدم بزنی بدونه هیچ حفاظی و بخونی
افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت ،و الی سما کیف رفعت و الی جبال کیف نصبت،والی الارض کیف سطحت ،فذکر!انما انت مذکر و الست علیهم بمسیطر
(آیا به شتر نگاه نمیکنید که چگونه خلق شده!و به آسمان که چگونه گسترانیده شده،و به کوه ها که چگونه نصب شده اند،و به زمین که چگونه مسطح گردیده!پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده ای و تسلطی بر آنها نداری)
طیبه ی عزیز!
تنها دعایی که میتونم در حقت کنم اینه که خدا همون حالی رو که توسط خوندنه کامنتت بهم دست داد،خدا تو قلبت جاری کنه.
به نام ربّ
سلام آقای ابراهیم
نمیدونم هیچی نمیدونم فقط موقع خوندن نوشته شما ، اینو بارها گفتم تو هیچی نیستی طیبه هیچی نیستی
من اومدم تو سایت تا اول درمورد فایل جدید که استاد امروز گذاشتن و من از صبح که بیدار شدم و دیدمش و دانلودش کردم و گوش دادم تا شب ،گوش میدادم ،بنویسم
به یک باره اینو بعد بارها گوش دادن شنیدم
کلید دست توعه
و یه درک و جوابی بود برای من و نشونه داشت و اومدم بنویسم تو سایت
وقتی اومدم، دیدم یه دایره آبی کنار اسممه اول گفتم بذار بنویسم رد پامو بعد ببینم خدا چی بهم گفته از طریق دوستان آگاه سایت
تا نصفه ها نوشته بودم که برگشتم و یهویی هدایت شدم به پاسخ دوستان و پیام شمارو دیدم و خوندم
وقتی تا آخر خوندم و اشک ریختم برگشتم تا رد پای طولانی که خودم نوشته بودم رو بخونم که حس کردم که نخون و برو بنویس
و گفتم چشم و اومدم بنویسم
وقتی نوشتین :
شده تا حالا جلوی جمع کامنتی رو بخونی که اشک از چشمت بخواد بریزه و با دستات چشماتو پاک کنی که بقیه اشکاتو نبینن!؟
و من جواب دادم بله ، بارها شده و البته تو این دو سه ماه بیشتر شده و با یه تفاوت که راحت جلو جمع گریه میکنم
و حتی وقتی گریه کردم بقیه آدما فکر کردن که من ناراحتم ولی داشتم خداروشکر میکردم و از خوشحالی و حس خوبش گریه کردم
همه این حرفارو وقتی داشتم نوشته تونو میخوندم از دلم رد میشد و خود به خود اشک تو چشمام جمع شد و
ادامه دادم با اشک خوندم
و با هر بار گفتن سوالتون گفتم دقیقا شده و من بارها این حس هارو تجربه کردم
و همین الانشم داشتم نوشته شمارو میخوندم اشک ریختم و گفتم طیبه یادت باشه که تو هیچ کاره ای و خداست که همه این جمله بندیارو بهت گفت تا بنویسی
بنویسی از بزرگی و عظمتش که امروز چه ها کرد برای تو
و عمیقا حس خوب داشتم
وای خدای من
چی دارم میخونم
اولش که این آیه رو که نوشتین و خوندندمش ،هیچی متوجه نشدم
پرسیدم چرا متوجه منظورش درمورد آیه که نوشتن در این پیام و رد پای من نشدم
الان که اومدم برای شما بنویسم دوباره خوندمش پیام آیه رو درک کردم
آیا به شتر نگاه نمیکنید که چگونه خلق شده!و به آسمان که چگونه گسترانیده شده،و به کوه ها که چگونه نصب شده اند،و به زمین که چگونه مسطح گردیده!پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده ای و تسلطی بر آنها نداری)
من قبلش گفتم که طیبه تو هیچ کاره ای
وای خدایا
دوباره گریم گرفت الان
انگار خدا منتظر بود تا من اینو بگم که من هیچ کاره ام در نوشتن رد پاهای هر روزم
که من هیچی نیستم
تا درک این آیه رو بهم بده که
اینو درک کردم
که بهم گفته شد
تو فقط بنویس تو فقط باید بنویسی تمام اتفاقات هر روزت رو که در مسیر تکاملت رخ میده ، تا به خدا نزدیک و نزدیک تر بشی
و یادت باشه تو فقط مینویسی و فکر نکن که میتونی زندگی کسی رو تغییر بدی با این نوشته ها یا اینکه بگی من بودم که این رد پارو نوشتم
خدا امر میکنه و تو میگی چشم
میگه بنویس و میگی چشم
آفرین
آفرین که سعی میکنی هر لحظه به خودت یادآور بشی که هیچی نیستی
خدای من
چقدر آخه خدا شگفت انگیزه
از این آیه بهم گفت که هر لحظه یادت بیار که هیچی نیستی و متواضع بودنت رو در مقابل خدا هر لحظه به یاد بیار و مثل الان تکرار کن
حتی من قبل اینکه بیام تو سایت ، از اینستاگرام فایلای تیکه ای رو نگاه میکردم
که یه بازگیر میگفت زمانی که تو فکر میکنی که کسی شدی
از همونجا باختت شروع میشه ،سقوط میکنی
وقتی اینو شنیدم گفتم خدایا ممنونم که بهم یادآوری میکنی که یادم باشه هیچی نیستم
و الان که فکر میکنم بعدش اومدم هدایت شدم به اینجا و نوشتم که هیچی نیستم خدا درک آیه رو بهم داد
بی نهایت ازش سپاسگزارم
چقدر دعای قشنگی بود برای من ،بی نهایت از شما سپاسگزارم که زمان ارزشمندتونو گذاشتین و رد پایی که فقط نوشتم و گفته شد تا بنویسم رو خوندین
و برای من نوشتین تا پیام خدا رو از دستان شما بخونم و درک کنم
خدایا شکرت
بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت برای شما
طیبه جان سلام
وای خدای من چقدر توحیدی بود این کامنت.همه چی توش بود،توحید،شکرگزاری،باور،ثروت،تسلیم،
توکل،عشق بازی با خدا،مناجات
خدای من این دختر فوق العاده است.آفرین به تو آفرین
چقدر خوشحالم برای فروش زیادت،چقدر خوشحالم از قلب سلیمت، چقدر خوشحالم از دست و دل بازیت،چقدر خوشحالم از باز شدن قلبت،چقدر خوشحالم از اینکه اینا رو نوشتی تا من یاد بگیرم.
سپاسگزارم ازت خدای من که در این ساعت منو سورپریز کردی.
خدای من چقدر این دختر ثروت 3 رو بهم یاد داد.
الهی شکرررت
ابراهیم عزیزم ،موحد سایت ازت سپاسگزارم که باعث هدایتم به کامنت این دختر عزیز شدی ،خدا حفظت کنه برامون.
طیبه جان دوباره ازت سپاسگزاری میکنم و برات آرزوی بهترین هایی که خودت میخای دارم.
سپاسگزارم
به نام ربّ
سلام بر شما عضو خانواده عزیزم در این سایت پر از عشق آقای ابراهیم
خدای من این دختر فوق العاده است.آفرین به تو آفرین
وقتی پاسخ شمارو دیدم فکر کنم دیروز بود یا دو روز پیش
حرفاتونو که خوندم احساس گناه داشتم قبلش و فکر میکردم دختر خوبی نیستم ،چون کل روز 17 آبان رو نه به حرف خدا گوش دادم و نه به آموخته هام عمل کردم و یه بحث ادامه دار با خواهرم داشتم که بعد به خودم گفتم طیبه
تو آگاه بودی از قوانین ،تو چرا ادامه دادی بحث رو
تو چرا به حرف خدا گوش ندادی و یه جورایی خودمو سرزنش میکردم
ولی وقتی پیام شمارو دیدم که نوشتین آفرین و ادامه صحبت هاتون
این احساس گناه دوباره به سراغم اومد
گفت نه تو فوق العاده نیستی تو نتونستی 17 آبان خودتو کنترل کنی
و حس کردم با خوندن تحسین های شما دارم بیشتر به اون نجوا پر و بال میدم
به یکباره خدا کمکم کرد و بهم یادآوری کرد که استاد عباس منش گفته بود که اصلا صفر و یک نگاه نکنید
بالاخره ما انسانیم و پیش میاد که نتونیم کنترل کنیم ذهنمون رو و عصبانی بشیم و یا عمل نکنیم به قوانین
ولی هرچقدر زمان های بیشتری رو سعی کنیم عمل کنیم تغییر رو میبینیم
و بهم یادآوری شد که اشکالی نداره درسته که نتونستی اون روز خودتو کنترل کنی
ولی دیگه در اون احساس ناخوب نباید بمونی و با دیدن تحسین به خودت نگی من دختر فوق العاده ای نیستم
تو داری تلاش میکنی دختر خوبی باشی و اگر در مسیر کمی نتونستی کنترل کنی خودت رو نگران نباش
این هم جزئی از مسیر تکامل توست طیبه
چقدر زیبا برای من نوشته بودین از شما سپاسگزارم .
انگار نوشته هاتون داشت به من این درس رو یادآوری میکرد و یاد میداد که
خیلی سخت نگیرم و بذارم تکاملم طی بشه و سعی کنم خوب باشم و اگر هم نتونستم کنترلی داشته باشم ،اشکالی نداره و از اول و نو شروع کنم
و احساس خوب مساوی اتفاقات خوب
بی نهایت ازتون سپایگزارم و از خدا سپاسگزارم که از نوشته شما به من یادآوری کرد تا احساسم رو خوب نگه دارم
خدایا شکرت
بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت برای شما باشه
سلام به طیبه عزیز
وای وای طیبه جان چی کار کردی با من با این کامنتت
الان ساعت یک شبه و منو غرق در اشک کردی
این روزا خدا همش داره منو اروم میکنه
یادت میاد بهت گفتم من ازت یاد گرفتم و بهم جسارت دادی دست فروشی کنم
چون هیچ راه دیگه ای ندارم برای فروش
ولی نشد
همسرم اجازه این کارو بهم نداد
ولی من میدونم که اون هیچ کارس
باالاخره خدا یه جوری تو همین شرایط برام مشتری میشه
نجواها خیلی ازارم میده
ولی نمی دونی ، خدا چه تلاشی میکنه تا منو اروم کنه تا بهم بگه بباف من هستم
الان دارم از تلاشش به وسیله ی کامنتت زار زار گریه میکنم
از طریق نوشته هات بهم یاد داد چه طوری درخواست کنم
خدایا قلبم و باز کن برای دریافت ثروتت از همین شرایطی که دارم و هستم
خدایا قلبم باز کن برای مشتری کیفهایی که بافتم و یه جا بخره
خدایا قلبم باز کن برای ایمان بیشتر
خدایا قلبم و باز کن برای توکل بیشتر
طیبه هرچی ازت تشکر کنم کمه
واقعا برات خوش حالم از صمیم قلبم
و این ثروتی که دریافت کردی نوش جانت
چون لایقی و خیلی خیلی تحسینت میکنم برای بالا رفتن مدارت برای ورود ثروت بیشتر به زندگیت
خیلی سپاسگزارم ازت
من از طریق کامنت اقا ابراهیم به نوشته هات هدایت شدم و چه هدایت قشنگی بود
امیدوارم قلبت خیلی خیلی بازتر بشه برای دریافت نعمت و ثروت و سلامتی و خوشبختی روز افزون
بازم سپاسگزارم و خدایا شکرت.
به نام ربّ
سلام زیبا جان
الان که دارم مینویسم و هدایت شدم به پاسخت ساعت 1:14 شب هست
این روزا انقدر پاسخ و لطف خانواده صمیمی عباس منش به من زیاد بود و خدا از طریق شما عزیزانم به من نشانه هایی داد
و چند روزی نتونسته بودم رد پاهای هر روزم رو بنویسم و عقب افتاده بود
تا اینکه الان قبل خواب گفتم بذار ببینم جواب کدوم دوست خوب و آگاهم رو ننوشتم و ازش سپاسگزارس نکردم بابت زمانی که برای من گذاشته و نوشته تا من از صحبت هاش درس یاد بگیرم
چقدر جالب که منم الان دارم مینویسم و یک شب هست
چقدر جالب
این حرفتون منو یاد چند ماه پیشم انداخت و همچنین یک سال قبلم اینجا که گفتین
همسرم اجازه این کارو بهم نداد
ولی من میدونم که اون هیچ کارس
دقیقا داداش من هم به هیچ عنوان راضی نمیشد من برم بیرون کار کنم و همیشه میگفت حقوق بابا و حقوق من هست ،من میرم کار میکنم شما نیازی نیست که کار کنین
یادمه همیشه منو ضعیف میدونستن ،چه تو خانواده ام چه در فامیل و میگفتن تو نمیتونی ،تو توانشو نداری
اون روزا من طبق باورهای محدودم زیاد بدنم هماهنگ نبود باهام و مچ دستم درد میکرد و ضعیف بودم
در اصل از نظر جسمی ضعیف نبودم
از نظر افکار ضعیف بودم که سبب میشد با فرکانس های قوی که ارسال میکنم سبب ضعف در مچ دستم و بدنم بشه
و انقدر اطرافیانم گفته بودن تو ضعیفی و نمیتونی کار سخت انجام بدی یا اینکه نمیتونی دیوار رنگ کنی
من هم به این باور رسیده بودم و نمیتونستم نقاشی ساده رو هم بکشم
تا اینکه کم کم آگاه شدم و شروع به عمل کردن و گوش دادن به فایل های رایگان سایت کردم و باورهام رو قوی کردم که من میتونم و میشه و هیچ کس دیگه اجازه نداره بگه ضعیفی
و یه جورایی قدرت گرفتم و خدا این قدرت رو به من عطا کرد
یادمه یه روز متعجب و شگفت زده شدم از حرف داداشم
نشسته بودیم یهویی برگشت گفت طیبه برو و سفارش نقاشی دیواری بگیر یا برو بیرون و کار کن
تو میتونی
و دقیق نمیدونم ولی روزایی بود که من تازه به فروش پفیلا میرفتم و هر جمعه تو پل طبیعت حدود 500 هزار تمن یا 300 فروش داشتم
و وقتی داداشم میدید من تلاش میکنم و خدا تلاشم رو میدید انگار دل اطرافیانم رو نرم میکرد
در اصل داداشم خود خدا بود که وقتی تلاشم رو دید و تغییر باور هامو دید به زبون داداشم جاری کرد که طیبه برو نقاشی دیواری انجام بده
در صورتی که به هیچ عنوان رضایت نمیداد به کار کردن من در بیزون از خونه
ودرسته پیج نقاشی اینستاگرام داشتم از سال 96 تا 400 ولی بیرون از خونه مخالفت میکردن و دلیلش رو ضعیف بودنم میدونست که میگفت میری کار میکنی مریض میشی و کلی پول دکتر میدی
و وقتی داشت منو با یه انرژی و شوق و ذوق به کار کردن میدید خودش گفت برو کار کن
و حتی من اونروز از تعجب بارها گفتم چی شد یهو.؟؟؟؟
و اون روزا داشتم درک میکردم که جهان داره پاسخ میده
داره به قدم هایی که با شوق برداشتم پاسخ میده
من یه قدم کوچیک برداشتم ولی خدا موانع رو از سر راهم برداشت
بدون اینکه من تلاشی برای راضی کردن برادرم بکنم ،خودش به من پیشنهاد داد که کار رو شروع کنم و برم کار بگیرم
حتی به من که اجازه نمیداد اتاقم رو که دوست داشتم روی دیوارش نقاشی بکشم ،یه روز بهش گفتم و گفت دیوار اتاق خودت هست و گفت باشه خودت رنگش کن
هر طرحی که دلت بخواد .
در صورتی که وقتی خونه مونو خریدیم چندین روز بحث و دعوا داشتیم سر رنگ کردن دسوارای اتاقم
اینبار به راحتی میگفت باشه
وقتی پیام شمارو خوندم اون روزا یادم اومد
و احساس کردم که باید به شما بگم
شما هم شروع کنین و قدم بردارین وقتی قدمتونو بردارین خدا ببینه که میخواین و حرکت کردین ،حتی شده نیم قدم رو بردارین
صد در صد دل همسرتون نرم خواهد شد که هیچ خودشم همکاری خواهد کرد برای طی کردن تکامل شما در فروش
و از خدا بپرسید که آیا دست فروشی رو انجام بدم و کجا برم صد در صد بهتون میگه کجا برین
یادمه من پرسیدم کجا برم که بهم گفت برو پل طبیعت و بعد ماه ها تکاملم که طی شد به جمعه بازار پل طبیعت هدایتم کرد
وقتی فکر میکنم فقط یک جواب براش دارم
و اون هم اینه
وقتی من قدم برداشتم مرحله به مرحله قدم بعدی به من گفته شد ،یکی پس از دیگری موانع برداشته شدن
در اصل همسرتون خود خداست که به شما قوت قلب میده از طریق همسرتون و راه هارو برای شما باز میکنه
مطمئن باشین و شروع کنید
خدا منتظره تا شما قدم اول رو در هر شرایطی که هستین بردارین
یادمه استاد عباس منش میگفت تو قدم اول رو بردار خدا قدم بعدی رو در مسیر بهت میگه
و یادم میاد اون روزی رو که خدا بهم فهموند که عمل کن و من از روز اولی که عمل کردم و قدم عملی برداشتم معجزات پشت سر هم رخ داد
زیبا جانم قدم اول با تو هست منتظر برداشتن قدم اول توام
تا بی نهایت هارو عطا کنم برای زیبا جانم
برات بهترین هارو از خدا میخوام ،بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت
سلام عزیز دلم دوست خوبم
راستش طیبه جان بعد از اینکه این کامنت و برات نوشتم نمی دونی چه معجزه هایی که ندیدم
خدا اون قدر قشنگ هدایتم کرد به کتاب رویاهای استاد فصل پنجش،
و از زبان استاد باهام حرف زد که فقط اشک میریختم از این همه مهربونی خدا
دوست خوبم خیلی خیلی سپاسگزارم که وقت گذاشتی و میدونم که با وجود خستگی با وجود همه چی بازم برام نوشتی
چقدر خوشحالم که دوستی مثل شما پیدا کردم و چقدر خوشحال شدم که خدا دوباره از زبان شما بهم گفت قدم بردار
میدونی قبل از این پاسخت خدا بارها و بارها بهم گفته قدم بردار من کنارتم
حتی تو کتاب استادم هم گفت که جهان منتظر ایمان منه ، جهان منتظره حرکته منه
منم قدم برداشتم و دوباره شروع کردم به بافتن بدون در نظر گرفتن چیزی یا کسی
راستش شما خیلی درست میگی
قبلش همسرم خودش پیشنهاد داده بود سرویس مدارس ببرم با ماشینش
همون همسری که اجازه نمیداد کار کنم ، خب من مدارم رفت بالاتر و اون کارو ول کردم چون دوستش نداشتم ، انگار یادم رفته بود اون موضوع رو
و ممنون که بهم یاداوری کردی .
باورم نمیشه با اینکه من مقاومت دارم
این خدا عجب خدایی اجازه نمیده من دلسرد بشم از هر راهی شده میخواد من ادامه بدم
من ازش یه نشونه خواسته بودم که از طریق کامنت شما بهم داد
اخه من قربونش برم که این قدر مهربونه.
از خدا میخوام همیشه و همیشه و هر لحظه بهترین مسیر هدایتت کنه
چون لایقشی .
دوست عزیز من همیشه شاهد درخشیدنت باشم و بازم سپاسگزارم.
به نام ربّ
سلام زیبا جان
چقدر خوب که به سمت چیزی که دوستش داری هدایت شدی
صد در صد با هر قدمت خدا بی نهایت قدم برمیداره
چون من اینو بارها تجربه کردم و الان باید به خودم بگم طیبه اگر میخوای بیشتر از الانت داشته باشی و مسیرت برات هموار تر و سریعتر مدار هارو طی کنی
صد در صد باید تمرکزت رو روی علاقه ات نقاشی بذاری و حرکت کنی که خدا بی نهایت قدمشو با هر نیم قدم تو برای تو برمیداره
و میدونم و ایمان دارم به اینکه برای زیبا جان هم ،خدا بی نهایت قدمش رو برمیداره
از خدا برای شما میخوام قلبتونو باز کنه برای عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت بی نهایت
خدایا شکرت
ممنونم زیبا جان که برای من نوشتی خیلی خوشحالم
صد در صد همسرتون خودش میاد و بهتون میگه عزیزم کی میخوای کار مورد علاقه ات رو پیگیری کنی و در اون کار پیشرفت کنی
من اون روز رو میبینم
چون تجربه اش کردم که الان داداشم مشتاق تر از من هست که من دارم کار میکنم و تحسینم میکنه
و میرسه اون روز که همسرتون افتخار میکنه که شما با درآمدتون به گسترش جهان هستی کمک میکنین و حالتون با خدا و عزیزانتون بی نهایت عالیه
بهترین ها باشه براتون
دوستتون دارم
سلام طیبه جان
ازت ممنونم که با جزئیات لحظه به لحظه عشق بازی با خدات رو نوشتی ، چقدر ذهنمو بزرگ تر کرد توکل بیشتر یادم داد ، اینکه هر لحظه قلبمو تسلیم خدا کنم من فکر می کردم فقط نتایج باید واگذار کنم بهش اما یاد گرفتم فرآیند و روند کارها و خواسته هام هم باید بسپارم به خودش ، چقدر حالت خوبه با خدات کاملا درک می کنم
انشاالله همه در این مسیر زیبا ثابت قدم بمونیم
مسیر توحید که نتیجه اش عشق و ثروته و سلامتی روز افزونه ،
عاشقتم طیبه جانم من تازه باهاتون آشنا شدم ولی حس نزدیکی فوق العاده ای دارم بهت باز بنویس برامون با همین شیرین قلمی لحظه به لحظه ات را که هر لحظه اش درس و درسه !
به نام ربّ
سلام فرنوش جان
بی نهایت ازت سپاسگزارم که برای من نوشتی و شکر گزار خدا هستم که دوستان آگاه رو در مسیر تکاملم قرار میده تا از نوشته هاشون درس یاد بگیرم
بی نهایت سپاسگزارم
و از خدا میخوام بی نهایت عشق و ثروت و شادی و سلامتی و آرمش عظیم عطا کنه
دوستتون دارم ماچ خدا به روی زیبای شما
سلام طیبه جان.
تا اونجا که نوشته بودی،تا نشستم مشتری شدی رب ماچ ماچی من…
تا اونجا بیشتر نتونستم کامنتت رو بخونم.
آخه الان محل کار هستم همکارام اطرافم نشستن.
گفتم الان میان میگن چت شده که هی سر تو میبری تو گوشی دوباره سر تو میاری بالا و صورتت خیسه
چی می بینی که چشمات پر اشک میشن پاک میکنی دوباره پر اشک میشن.
الان بر میگردم دوباره بقیشو می خونم
ممنونم از این حال خوبی که بهم هدیه دادی.
به نام خداوند روزی دهنده مهربان
سلام به طبیه عزیزم. دختر با جسارت
از خداوند هدایت میخام کمکم کنه اونچه توی قلبم هست برات بنویسم. از دفه قبلی که برات پاسخ نوشتم ایمیل رو فعال کردم
که هر وقت کامنت نوشتی برام بیاد.
ولی دیشب قبل خواب از پاسخ ابراهیم عزیز به شما. منم به کامنت شما هدایت شدم. و چه قدر لذت بردم مث یک داستان شیرین واقعا مرحبا.
برام کلی درس داشت
_فهمیدم من فایل ها رو گوش میدم و یاداشت برداری میکنم و تمام ولی شما عملی اجراشون میکنی
_من فهمیدم من شور و شوق شما رو ندارم حتی یک صدم شما شور و شوق ندارم. برای مولد ثروت بودن و جهان به اشتیاقت پاسخ میده.
_من فهمیدم من همش دنبال بهانه هام هستم. شما فقط با حس خوب درخواست میکنی. و اصلا اعراض میکنی از مواردی که میتونه واسه خیلی ها بهانه باشه که حرکت نکنن یا به زور حرکت کنند و با اکراه.
_من فهمیدم اصلا از استاندارد ها و اونچه که فهمیدی از این اموزش ها تخطی نمی کنی( اونجا که خانمه تخفیف می خواست و با الگو برداری از استادمون ندادی بهش)
این کامنت سراسر برای من هدایت و درس و نکته و باورهای قشنگ توحیدی و مالی داشت.
توی ستاره قطبی از خدا خواستم منو به کامنت هایی هدایت کنه که واسه این روزهام نیاز دارم و واقعا کامنت شما خوب هدایتی بود برام.
و کامنت حمید نارنجی عزیز که در مورد مثال جرثقیل زدن و چقدر عالی بود. هر دو این کامنت ها و فایل جدید روی سایت (ایمان عملی به غیب) میخاد به من بگه درخواست کن از خداوند ولی ولی ولی بدون چسبندگی و استرس و نگرانی واسه نتیجه.
و حس خوبتو گره نزن به محقق شدن خواسته ات همیشه باید حست خوب باشه و با سپاسگذاری نعمت های زندگیت حستو خوب کنی. و در عین حال از خدا درخواست کنی خواسته هاتو
و کمک بخای از الله واسه رسیدن به خواسته هات.
چه قدر قشنگ کامنت شما مصداق عملی داستان حضرت موسی بود که در سوره طاها به جای برچسب زدن به خودش از خداوند درخواست میکنه واسه رسیدن به خواسته اش.
_ من فهمیدم این روزها فقط مشغول برچسب زدن و بهانه اوردنم مث سوره شعرا.
وای که چقدر خوبه هدایت شدن. خیلی به کامنتت فکر کردم و ممنونم که با عشق مینویسی دوست خوبم.
تحسینت میکنم واسه رابطه قشنگت با خداوند. برای پشتکارت برای رابطه قشنگت با خانواده ات. برای این کنترل ذهن و ایمانت به رزاقیت خداوند.
منم از همین امروز مدام تکرار میکنم خدایا قلب منو باز کن برای مشتری های زیاد برای اینکه مشتری دنبال من باشه واسه اسانی ها واسه ثروت ساختن.
و میخوام بدونم این همه شور و شوقت از کجا منشا میگیره
ممنون میشم برام بنویسی
شما الگوی عالی هستی برای من و مطمعنم که خیلی زود به تمام خواسته هات میرسی عزیزم.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای خدیجه جانم
چند روز پیش پیامتونو خوندم ولی فکر کنم تو راه رفتن به جمعه بازار بودم روز 18 آبان
و گفتم برمیگردم و تو خونه پاسخ شما رو مینویسم ولی فرصت نمیشد
هربار تا میومدم برای شما و دوستان دیگه پاسخ بنوییم نمیشد
الان درک میکنم که چرا نمیشد
یکی یکی تو این هفته من هدایت شدم تا پاسخ بنویسم
و انقدر پیام های دوستان زیاد بود که در هر پیام برای من یه درسی بود که اون روز که همه رو باهم خوندم درک نکردم و وقتی کم کم با آرامش پاسخ هارو خوندم و نوشتم تازه درکش کردم
و الان میخواستم بخوابم به یاد پیام شما افتادم که آخر نوشته تون ازم خواسته بودین بنویسم
به نیت پیام شما اومدم سایت
دیدم دارم به دو نفر از دوستان پاسخ مینویسم و نفر سوم الان به شما رسدم و وقتی شروع کردم به خوندن پاسخ شما
اینجا که نوشتین
ایمان عملی به غیب) میخاد به من بگه درخواست کن از خداوند ولی ولی ولی بدون چسبندگی و استرس و نگرانی واسه نتیجه.
و حس خوبتو گره نزن به محقق شدن خواسته ات همیشه باید حست خوب باشه و با سپاسگذاری نعمت های زندگیت حستو خوب کنی. و در عین حال از خدا درخواست کنی خواسته هاتو
و کمک بخای از الله واسه رسیدن به خواسته هات.
من امروز البته دیروز میشه 23 آبان که شب نشستم تا 107 آرزو رو بنویسم
به آرزوی 7 رسیدم درخواستی بود که میخواستم بهش برسم و اون درخواستم رو خواستم بنویسم که یه حسی بهم گفت صبر کن
تو هنوز رها نشدی از خواسته ات و بهش کمی چسبیدی و تا زمانی که کامل ازش رها نشی بهت داده نمیشه
تنها زمانی بهت داده میشه که رها بشی و بگذری ازش
من خیلی سعی کردم تو دفترم مثل قبلنا با جزئیاتی که با اسم خواسته ام بود بنویسم ولی بهم اجازه نوشتن حتی اسم خواسته ام هم داده نمیشد و من این رو قشنگ درک میکردم
چون یه مانعی نمیذاشت بنویسم
و میگفت باید رها بشی ،بگذری از خواسته ات
و وقتی بعد کلی مقاومت گفتم چشم هرچی تو بگی من نمینویسم ،تو خودت میدونی چی میخوام اگر بدی خوشحال میشم و اگر ندی خیری هست در اون و من چشم میگم
ولی باز هم بهم میگفت تو هنوز رها نشدی باید رها بشی
و من نوشتم در دفترم بدون اینکه خواسته مو بنویسم به قول استاد عباس منش قصد پشت خواسته مو که شادب عمیق و آگاهی و لذت بردن و عمل کردن به اصل هست رو خواستم و در دفترم نوشتم
الان با حرف شما انگار دوباره خدا به من تاکید کرد که نچسب به خواسته ات دقت کن طیبه
در صورتی که روز جمعه پیامتونو که خوندم هیچ درکی از این پیامتون نداشتم
انگار باید من جواب نمیدادم تا بمونه و الان که نصف شب هست جواب بنویسم و یاد بگیرم از کامنت زیبای شما
وقتی اینجا برام نوشتین
و میخوام بدونم این همه شور و شوقت از کجا منشا میگیره
ممنون میشم برام بنویسی
دارم فکر میکنم ولی هیچی نمیدونم و خداست که کمکم میکنه نوشته ها رو بنویسم
خدیجه جان
الان یه منشاء بهم یادآوری شد که سبب شور و شوقم شده که هر روز ادامه بدم به این مسیر و اون اینه که
از اون روزی که تصمیم گرفتم به حرف های استاد عباس منش باور کنم و قرآن رو باز کردم و با گریه خواستم تا هدایتم کنه و اجازه دادم که بچینه هرآنچه رو که لازمه برای من بچینه
و با یه حس کنجکاوی دوست داشتم نتایج رو ببینم
و وقتی کوچیک کوچی داشتم پیش میرفتم و نتایج یکی پس از دیگری به من نشون داده میشد
سبب شد یه شور و شوق خاصی سراغم بیاد که منو وادار میکرد که تا الان تو این یک سال سعی کنم ادامه بدم و مدار هامو تا جایی که سعیمو میکنم و عمل میکنم طی بکنم
وقتی کم کم داشتم صدای قشنگ خدارو میشنیدم مثل دیوونه ها وسط مترو وسط خیابون وسط اون همه جگعیت تو هر جایی که بودم میخندیدم و و حالم با خدا خوب بود و دیگه هیچ چیزی در اطرافم مهم نبود که بخوام از خودم بودن فاصله بگیرم
همه این ها سبب شور و شوق من میشدن
و هزاران هزار دلیل قشنگ دیگه
که مهم ترینش شنیدن صدای خدای ماچ ماچیم بود
که وقتی دلم میخواد ماچش کنم ،بهم گفته بغل کنم خودمو و دستامو بوس کنم و به خودم که خودشه
و منی که ربّ هست
عشق بورزم
و به تمام جهان هستیش عشق بورزم و دارم یاد میگیرم هر روز که تلاش کنم بیشتر دوست بدارم بیشتر عمل کنم
همه اینا منو مشتاق تر میکنه تا بنویسم تا یاد بگیرم تا سعی کنم فکر کنم و ریز بشم تو رفتارهام
و با هر بار نوشتن درک کردنم هر روز عمیق نر میشه و درهای بیشتری به روی من باز میشه
منشا همه اینا برمیگرده به خدا
ربّ ماچ ماچی من
که منو لایق دونسته و همیشه ارزشمند بودم براش که از وقتی اجازه دادم هدایتم کنه زندگیمو به کل کن فیکون کرد
خدایا شکرت
سپاسگزارم خدیجه جان با حرف هات به من یادآوری کردی که چقدر خدا داره کمکم میکنه حتی با نوشته های دوستان خوبی چون شما
به من میگه که عاشقمه و دوستم داره
خیلی دوستت دارم خدیجه جان عظمت و نور خدا
ماچ خدا به روی ماه و زیبای شما
سلام طبیه عزیزم
از روزی که برات پاسخ نوشتم منتظر بودم برام بنویسی هر روز چک
میکردم ولی میدونستم یه روز جواب میدی.
تا این که کلا یادم رفت
و امروز صبح یعنی 24ابان دیدم نقطه ابی رو و با عشق خودم و هدایت شدم و جوابمو گرفتم و به خواسته چندین روز پیشم رسیدم. دیدی طیبه جان تو همین مثال ساده ام وقتی رها کردم و از ذهنم رفت خواسته ام محقق شد.
باید رها کنیم رهای رها
پول رو، خانواده رو، مشتری رو، همه چیز رو. به حرف آسونه.
ولی چطور….
فقط با ایمان به چیزی که نمی بینیم و انرژی که کل کیهان رو مدیریت میکنه.
وقتی توی کامنت هات می بینم برای هر چیز کوچک و سوال ساده از خدا هدایت میخای و دنبال نشانه ها میگردی. یاد کلاب هوس استاد جلسه 1 افتادم که سپیده جان میگفتن جریان هدایت میتونه توی کوچک ترین مسایل هم باشه.
و فهمیدم شور و شوقت از همین رابطه ات با خدا میاد که انرژی زیادی میگیری وقتی همزمانی هاشو میبینی.
برای منم گاها پیش اومده که قشنگ و واضح هدایتم کرده و من محو لطف و مهربانی اش شدم و واقعا شارژ میشه ادم و احساس خوشبختی میکنه.
دمت گرم دختر با جسارت مطمعنم به زودی از نقاشی هات پول خوبی میسازی و میای با عشق برامون مینویسی.پشتکارت عالیه.
موفق باشی
به نام ربّ
سلام خدیجه جان
خوبی ؟
من الان داشتم تو فایل جدیدی که رو سایت امروز صبح اومده
ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی – صفحه 12
مینوشتم دقیقا درمورد چسبیدن به خواسته و طریقه درخواستم از خدا نوشتم
و وقتی اومدم دیدم دایره آبی رو
خوشحال شدم و باز هم خدا برای من کلی پیام داره از طریق دوستان
و اول پیام شما بود و خواستم بخونم اولین جمله تونو که خوندم دیگه ادامه ندادم پیامتونو
گفتم بذار ببینم خودم چی نوشتم
وای از خوندن نوشته هام فقط اشک ریختم
انگار تازه داشتممیشنیدم این حرفارو
و بعد دوباره پاسخ شمارو که اومدم بخونم اشک ریختم که چقدر خدا دقیق و حساب شده داره عمل میکنه که میخواسته هم به من هم به شما یاد بده که اگر یه ذره چسبیدن رو برای خواسته مون داریم ،اون رو هم سعی کنیم رها بشیم و با فایل جدید امروز خدا به من دوباره تاکید کرد این موضوع رو
بی نهایت ازش سپاسگزارم که انقدر دقیق داره هدایتم میکنه
ازش میخوام قلب من و قلب شمارو برای دریافت آگاهی و درکش و عمل کردنش و رها بودن و تسلیم بودن بیشتر رو باز کنه
خدایا بی نهایت سپاسگزارم
خیلی دوستت دارم خدیجه جان
خیلی سپاسگزارم ازت که برای من نوشتی
خیلی سپاسگزارم ربّ من
دوستت دارم ربّ من
به نام خدای معجزه ها
سلام طیبه قشنگم
تبریک میگم این پیشرفت فوق العادتو
تبریک میگم عشق و عاشقیت با خدا رو
تبریک میگم این حجم از شکرگزاریتو
یادت میاد بهت گفتم برو حتما جوونه ها رو بباف و ایمان داشته باش خدا پاداشش رو بهت میده؟؟
دیدی نتیجشو؟
یادت میاد بهت گفتم ی روزی میاد همه صف میکشن که نقاشی هاتو بخرن؟
شک نکن که رخ میده و این وعده خداست و خدا هم خلف وعده نمیکنه در جریانی که؟؟؟
چقدر به تنم جون اومد وقتی این پیامت رو خوندم.
اخه دختری که به خاطر برگ درختا شکرگزاری میکنه قطعا باید چنین پاداشی رو هم بگیره وحتی کم هم هست که قطعا به زودی بیشتر هم میشه.
من حتی یادمه کامنتی هم نوشته بودی که کل روز هزارتومان فروش داشتی و میگفتی میدونم فروش بالایی خواهم داشت و خداروشکر خیلی زود رخ داد و من چقدر خوشحال شدم و از خدا تشکر کردم.
نمیدونی کامنتت داشت به من چه پیام هایی میداد که ببین دختر اینجوری تکامل طی کن اینجوری رها باش اینجوری شکرگزار باش و اینجوری متوکل باش و اینجوری هر لحظه ات فقط با خدا گفتگو کن و بگو خدا قلب منو باز کن برای مشتری بیشتر فروش بیشتر و ثروت بیشتر
دختر دمت گرم که
امروز میگفتم خدایا تو تنها منبع رزق و روزی هستی تویی که از بی نهایت طریق از بی نهایت طریق رزق بی نهایت به من میدی و ایمان دارم که روز به روز رشد مالی من پیشرفت تصاعدی میکنه چونکه وعده دادی و من در مسیر انجام دادن سهم خودمم و مابقی همه سپرده شده به قدرت محض خودت و ایمان دارم که رها نمیشم همینجوری که تا حالا به هزار روش دست منو گرفتی و گفتی بپر بریم عشق و حال.
دختر قشنگ این سرزمین دمت گرم که به باورهای من تلنگر زدی
خدایا شکرت تا قیامت
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای ساناز جان
ببخش که دیر جواب پیام پر مهرت رو نوشتم
انقدر خدا به من لطف داشت که با تک تک پیام های دوستان کلی درس بهم داد این روزا
وقتی پیامتونو دیدم خوندم با بقیه پیام های دوستان ولی انگار یکی یکی باید جوابشون رو مینوشتم و الان زمانش هست
بارها گفتم میام ادامه پاسخ دوستان رو که یه بار خوندم جواب میدم
ولی هر بار به چند تا از پاسخ ها جوا ب دادم که دقیقا اون روز و اون لحظه پیام هایی برای من داشت
و پیام شما برای من الان یه پیام بزرگ داشت
ساناز جان امروز من جمعه بازار نرفتم
دیروز با پاسخ یکی از دوستان آگاه سایت متوجه شدم شرک ورزیدم و فکر میکردم که قدرت دارم و من هستم که میتونم به مادرم کمک کنم که گل سراشو کمک کنم ببافه و امروز ببره و حتی میخواستم امروز برم و دوباره در فروش به مادرم کمک کنم و به کل نقاشیامو فراموش کرده بودم تا اینکه پاسخ یکی از دوستان رو دیدم و به من گفت مثل فرعون عمل میکنی
اولش ذهنم مقاومت کرد که تو اینجوری نیستی
ولی خداروشکر میکنم که خدا درک پیامش رو بهم داد و متوجه افکار اشتباهم در روز 18 آبان شدم
و تصمیم گرفتم امروز جمعه بازار نرم و بشینم خونه تا تمرین رنگ روغنم رو کار کنم که فردا دست پر برم کلاسم
والان که پیام شما رو خوندم
داشتم با خواهر و مادرم صحبت میکردم که از جمعه بازار برگشتن
تو دلم داشتم سپاسگزاری میکردم که خدایا شکرت که فروششون زیاد بوده
و یه لحظه گفتم اشکالی نداره طیبه درسته دو هفته شد که تو از جمعه بازار هیچ درآمدی نداشتی
ولی صد در صد از فروش نقاشی هات به بهترین هایی که خودت میخوای بلکه به بی نهایت بهترین هایی که خدا میخواد میرسی
و در پیامتون که برام نوشتین
یادت میاد بهت گفتم ی روزی میاد همه صف میکشن که نقاشی هاتو بخرن؟
شک نکن که رخ میده و این وعده خداست و خدا هم خلف وعده نمیکنه در جریانی که؟؟؟
انگار این پیامتون برای این لحظه من بود که بهم آرامش بده که تو اگر سمت خودت رو انجام بدی ،صد در صد خدا به وعده خودش به خوبی عمل خواهد کرد
ازت ممنونم که برای من نوشتی واز خدا سپاسگزارم که الان وقتش بود که پیام شمارو به من پر رنگ کنه تا بخونم و پاسخ بنویسم
از خدا میخوام قلبتون رو باز کنه برای دریافت بی نهایت عشق و ثروت و شادی و سلامتی و آرامش
سلام به طیبه عزیزم
سلام به دخترتوحیدی وخوش قلب
افرین به ایمان وجسارت وشجاعتت
ازکامنتت یادگرفتم حرف مردم برام اصلا مهم نباشه جوری که وقتی ازعشق بازی باخداگریم گرفت راحت گریه کنم هرکی هرچی میخواد بگه
چقدر داری خوب تکاملتوطی میکنی توی فروش
خدابه شجاعان پاسخ میده
توهفت ساعت 13 میلیون فروش عالیه
خدامشتری میشه برامون به شرط باور به شرط یقین
چقدر قشنگ دعاکردی
خدایا قلبموبازکن برای مشتری بیشتر
چقدر قشنگ این فایلوتوعمل اجرا کردی کاری که من نکردم من فقط گوش کردم و لذت بردم واگاهیهام رو زیاد کردم عمل نکردم ولی شماعمل کردی و خداوندبهت پاسخ داد
خیلی ازکامنتت درس یادگرفتم
وایمیلموفعال کردم تابرام پیام هات بیاد
من چندوقته میخوام این پیاموبخونم ولی فرصت نمیشد یعنی خدا اجازه نمیداد چون زمانش نبود
زمانش امروزبود که توپیاده روی ازخدا درخواست مشتری کردم واینجوری بهم گفت باید اینطوردرخواست کنی ومنم میگم چشم
مثل روز برام روشنه که به زودی مشتری عالی و ثروتمند و عمده خدابرام میشه چون قدم های عملی زیادی روباید برای تغییرشخصیتم بردارم
به امید فهمیدن ودریافت ودرک همه هدایتهای خدای قشنگم
خدا پناهت باشه عزیزم
به نام ربّ
سلام زهرا جان
بی نهایت ازت سپاسگزارم که برای من نوشتی و به این جمله تاکید کردی
من چندوقته میخوام این پیاموبخونم ولی فرصت نمیشد یعنی خدا اجازه نمیداد چون زمانش نبود
دقیقا همینطوره روزی که شما پیام داده بودین و من خوندم
فقط خوندمش و گفتم جواب مینویسم و اون روز نمیدونم جواب دوستان رو نوشتم یا نه ولی هر روز به یک نفر یا سه نفر پاسخ دادم که دقیقا مرتبط بود با درخواستم یا درسی که باید میگرفتم
و دقیقا الان با این حرف شما این درس رو گرفتم که هرچیزی زمان خودش رو داره وباید یاد بگیرم که عجله نکنم در رسیدن به هر خواسته ای
چون که امروز به چند نفر که پاسخ گذاشته بودن به رد پام و هدایت شدم و جواب نوشتم دقیقا در همه پاسخ ها نشانی از این جمله شما بود
چون زمانش نبود
چه جمله قشنگی نوشتین
حرف استاد عباس منش بهم یادآوری شد
که میگفت اگر به قوانین عمل کنی در زمان مناسب و در مکان مناسب ،خدا اون چیزی رو که باید بدونی یا یاد بگیری و یا در جایی قرار بگیری که عشق کنی دقیقا قرارت میده و تو کلی پیشرفت میکنی
خیلی خیلی ممنونم از شما زهرا جان که برای من نوشتی تا از نوشته هات درس یاد بگیرم
از خدا برای شما میخوام که قلبتون رو باز کنه برای بی نهایت ثروت و عشق و شادی و سلامتی و آرامش
خیلی دوستتون دارم
سپاسگزارم
سلام خانم طیبه عزیز
همیشه سوالم از خدا این بود که خدایا جرا من با این همه تواتایی تو کارم هیچ هدایتی در زمینه کسب کار دریافت نمیکنم
دقیقا همین امروز که احساس میکنم یکی از بزرگترین ترمزهام در این زمینه رفع شد به سرعت خدا هدایتمگرد به کامنت شما.
گفت بیا اینم هدایت در کسب و کار
گفت تو کلا کسب و کار رو اشتباه درک کرده بودی ، من چجوری باید هدایتت میکردم
تو درباره بسته بودی مم چجوری باید براتمشتری میشدم
و چقدر زیبا نوشته بودید
چقدر من کیف کردم
چقدر گریه کردم
چقدر تحسینتون کردم
چقدر بهتون غبطه خوردم
چقدر دمتون گرم
چقدر خوبید شما
چقدر خدا همه جیز میشود همه کس را
با تمام وجود ازتون ممنونم
بخاطر ابن کامنت اررشمند و زیبا
در پناه خدا باشید
بدرخشید مثل الماس
به نام ربّ
سلام آقای حمید رضا
ممنونم که برای من نوشتین
من پیام شما رو بعد اینکه امروز صبح دیدم و از صبح ساعت 8 تا الان داشتم مینوشتم یعنی سه ساعت
از پیام شما درک هایی که داشتم نوشتم
و دوباره برای پاسخ دادن به پیام های دوستان اومدم
با خودم گفتم آقای نارنجی ثانی گفتن که برای من پیامی گذاشتن و تحسینم کردن
من چرا ندیدم
و برگشتم و دیدم بله من او روزی که پیام تحسین شمارو دریافت کردم و حتی خوندمش ولی فرصت نشد پاسخ بنویسم و سپاسگزاری کنم که برای من دعای خیر کردین
و صد در صد همه این زیبایی ها بی نهایت میشه و به سمت خودتون روانه میشه و میدرخشید در زندگی و کارتون مثل یک الماس
و چقدر خوشحالم که حرف شما در کامنت فایل ایمان به غیب به من کمک کرد تا به خودم بیام و از شرک پنهانی که داشتم آگاه بشم و خدارو بی نهایت سپاسگزارم که به من فرصت درک نوشته هاتون رو داد تا درس بگیرم از تک تک نوشته هاتون
بهترین های خدا از ثروت و شادی و سلامتی و آرامش و عشق بینهایت برای شما باشه الهی آمین
سلام طیبه عزیز
دیشب با کامنت شما خوابم برد قبل خواب اسکرین از ی جاهابی ازکامنتتون گرفتم امروز دوباره وارد سایت شدم هنوز روی کامنت شمابود قلبم رو بقدری باز کرد این نوشته های ناب و الهی و چقد قشنگ من یاد گرفتم درخواست کنم از خدام چقد یاد گرفتم ارتباطم با خدام چطوری باشه یادم باشه از کی می خوام چقدر بخوام از اقیانوس طلب قطره نکنم و با رهایی وازادی و سرسپردگی چطور مشتری هدایت میشد خیلی آسون خیلی شیرین بود برام ممنون ک تجربه های نابتون رو در اختیار ما گذاشتین
سلام دوست عزیزم
از راه دور یه ماچ برات می فرستم
و ممنونم اینقدر زیبا نوشتی، اینقدر زیبا حرفهات رو با خدا و اتفاقات زیبا رو توصیف کردی.
از نوشته های زیبایی که می نویسید هم مشخص هست هنرمند هستین و خیلی خوشحالم که می بینم اینجوری اهل عمل هستین و وقتی گفتین که این ایده براتون رسیده که نقاشی هاتون رو ببرید جمعه بازار یاد قدم اول افتادم که استاد از بیزنس هایی فیلم گرفته بودن که تو پارک نزدیک خونه شون کارهای هنری خودشون رو می فروختن و قیمت ها هم بالا بود و مشتری هم داشتن شما هم حتما موفق میشین و از مسیر علاقه تون درآمد کسب می کنید چون همیشه فراوان هستن آدم هایی که به چیزی که ما خلق می کنیم نیاز دارن و دوست دارن اون رو داشته باشن و چه زیبا کار دست یه هنرمند روی دیوار خونه هاشون باشه و بهشون حس زیبایی و لذت میده.
اومدم اینجا کامنت بگذارم که این رو بنویسم شما که نوشتین کار قلاب بافی می کنید این روزا جوون ها دسته گل های بافتنی برای هدیه دادن می خرن به قول خودشون ترند، پینترستی هست.
این به قلبم خورد برای شما بنویسم با اینکه هی یکی میاد میگه ولش کن حتما خودش می دونه. بهر حال امیدوارم موفق و پر روزی باشید.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت دوست عزیزم مرضیه جان
من پاسخ شما رو به طیبه جان خوندم و به پیشنهاد شما رفتم دسته گل های قلاب بافی رو در گوگل سرچ کردم
تصاویر بسیار زیبا بود خیلی خیلی جذاب بودند و به زیبایی کار شده بودند و درست شده بودند
مچکرم از پیشنهادتون که باعث شدین من زیبایی ببینم
خدایا شکرت
امیدوارم هر کجا که هستین مولد جذب زیبایی برای خودتون باشید
موفق باشید
پریسا
به نام خداوند یکتای جان
سلام بر طیبه عزیز
سلام بر بنده توحیدی خداوند
سلامی به وسعت قدرت بی کران خداوند
از صبح که چشمام رو باز کردم دوتا کامنت خوندم
و دومی کامنت شما بود این ی کامنت نبود
این دریای از آگاهی بود که خداوند داشت حرف میزد با من که ببین دیشب گفتی فردا کار زیاد دارم بهت میگم که مثل بیرون برای طیبه مشتری شدم برای تو هم میشم به شرط پاکی قلب به شرط ایمان
فقط درست درخواست کن طریقه درخواست کردن رو عوض کن امین جان
خواستم برم تمرین فانوس دریای رو انجام بدم
گفت اول جواب به این کامنت بی نهایت زیبا رو باید بدم ببین خدا چطوری هوای بندهاش داره الهی من قربون خدا برم
طیبه عزیز از خداوند برات رزق بی کران
مشتری های دس دلباز بخشنده مهربان و ثروتمند آرزو دارم
کلی از این کامنت شما من درس گرفتم
به امید روزی که نزدیک است و نمایشگاه بزنی و اونجا تابلوهای زیباتو به نمایش بذاری و شما رو در اون مکان ملاقات کنم میدونم که میشه
در پناه الله یکتا شاد سالم سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید
به نام ربّ
سلام آقای زندی
الان من اومدم سایت
به این نیت که برم نشانه ام رو بزنم و ببینم که خدا در جواب سوالم چی بهم میگه
دیدم دایره آبی اومده کنار اسمم
اصلا قصد نداشتم ببینم چون میخواستم ببینم خدا در جواب چی بهم میگه
ازش درخواست کردم
گفتم خدا من الان میرم نشانه های سایت نشانه امروزم رو بزنم
آخه من ظهر دیدم یه درخت بزرگ بید مجنون رو بریدن و تو محله مون کنار پارکینگ بزگی که نزدیک خونه مونه گذاشتن
داشتم با مادرم میرفتم بازار دیدم و چشمم به برگای بزرگش افتاد
آخه معمولا درخت بید مجنون برگاش همه بلند و نازکه
اما اینا عجیب پهن بودن و جون میداد برای خشک کردن و روشون نقاشی بکشی
به مادرم گفتم برگشتنی برم سریع برگارو بردارم
و به خدا گفتم میشه نظافت چی ها نیان و نبرنش صبر کن من برگردم برگارو بردارم باشه ؟
و تشکر کردم و رفتم بازار
وقتی شب برگشتیم دیدم درخت اونجاست سریع رفتم وسایلامو برداشتم و رفتم تا برگای پهنشو تا جایی که میتونم بکنم و بیارم خونه خشکش کنم
خلاصه رفتم و برگشتم و الان چند دقیقه پیش نشسته بودم داشتم خشک میکردم که یه سری درک هایی کردم و یهویی گفتم میتونم طرح طلا و جواهرات رو بکشم و تابلوش کنم و ببرم به کلافروشیای پاساژی که میرم کلاس نقاشی و طبقه پایین طلا فروشاست
و بعد گفتم خدا ببرم اونجا بفروشم خوب میخرن نه؟ تو ذهنم راستش اولش این فکرو داشتم که پدلدارن میخرن و عامل بیرونی رو دیدم که ازم میخرن و خدارو یاد نکردم بعد متوجه شدم و از خدا معذرت خواستم و میخوام میدونم میبخشه
بعد گفتم خدایا درمورد این برگا قدمی یا نشونه ای بهم میگی که چیکار کنم
و درمورد نقاشیام تو حالت کلی برای رنگ روغنم
که یهویی هدایت شدم به پاسخ شما و نشانه هانرفتم
وقتی پیامتونو خوندم تموم شد
خندیدم گفتم منم برای شما بهترین هارو از خدا میخوام و سپاسگزاری کردم در زبانم ولی گفتم بذار برگارو خشک کنم بعد جواب دوست آگاهم رو که برای من نوشته بنویسم
اما همین که خوندم و گوشیو زمین گذاشتم یه برگ برداشتم دستم تا خشک کنم
این جمله تون تکرار شد تو دلم
طیبه عزیز از خداوند برات رزق بی کران
مشتری های دس دلباز بخشنده مهربان و ثروتمند آرزو دارم
به امید روزی که نزدیک است و نمایشگاه بزنی و اونجا تابلوهای زیباتو به نمایش بذاری و شما رو در اون مکان ملاقات کنم میدونم که میشه
گریه کردم
گریه کردم گریه کردم
چون به یکباره درک کردم جواب خدا رو
که سبب شد بیام و سریع بنویسم
بهم گفت که تو کاراتو بکن طیبه من مثل همین رد پات که به من سپردی و درست درخواست کردی
درست درخواست بکنی ایده هایی برای نقاشی بهت میگم که کلی ثروت خلق کنی
و تابلوهاتو در بهترین نمایشگاه ها به فروش برسونی ، حتی درخواستت که میخواستی نقاشی هات تو نمایشگاه های نقاشی آمریکا به فروش برسه
اما تو تکاملت رو طی کن و آرام آرام باش
و طیبه جان تو ادامه بده مطمئن باش میگم کجا بری برای فروش
مطمئن باش میگم چه طرحی بکشی
مطمئن باش هدایتت میکنم
درخواست درست خودت رو بگو من موجودش میکنم
به شرط اینکه باورهاتو ادامه دار و مستمر قوی کنی و همیشه قدم برداری براش و عمل کنی
خدایا شکرت بی نهایت ازت سپاسگزاری میکنم چقدر تو خوبی ربّ من
وقتی نوشتین
گفت اول جواب به این کامنت بی نهایت زیبا رو باید بدم ببین خدا چطوری هوای بندهاش داره الهی من قربون خدا برم
چقدر حس خوب گرفتم
چقدر دقیق میچینه خدا
حتی میدونه من قراره چند روز بعد درخواستی بکنم ،به بنده آگاهش میگه برو برای طیبه بنویس
و وقتی میاد روی سایت و من باید ببینمش که باید جوابم رو بگیرم چقدر خدا دقیقه
خدایا شکرت
بی نهایت ازت سپاسگزارم
برای شما آقای زندی بی نهایت ثروت و سلامتی و شادی و آرامش و عشق بی نهایت از خدا میخوام
ممنون که به دریافتتون پاسخ دادین و برای من نوشتین ممنونم و قدر دان شما هستم
سپاسگزارم