https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-22 04:04:312024-10-22 04:10:16درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1
352نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خداوند مهربان و دانا و توانا و مبین و هدایتگر
با کسب اجازه از خداوند کریم که به من اجازه درک کردن و بهتر شدن داده و هر لحظه با منه و بهم یاد میده و باورهای بهتری رو بهم میگه تا با باور کردن افکار بهتر زندگی بهتری رو تجربه کنم
میخوام در مورد این فایل بنویسم و نکاتش رو مرور کنم تا بهتر و بیشتر در وجودم تثبیت بشن…از خدای عزیزم میخوام هدایت کنه به چیزی که او میدونه و من نمیدونم ولی دونستنش به زندگی بهترم کمک میکنه
استاد دیدگاه شما در مورد قرآن واقعا زیباست و هرگز جایی نشنیده بودم…آشنایی من هم با قرآن به سن کم برمیگرده وقتی که اشعار زیبای عرفانی رو میخوندم یه حال خوبی میشدم و تصویری زیبا از خدا بهم میداد که منم دوست داشتم تجربه کنم
وقتی میخوندم که سعدی میگه:
از در درآمدی و من از خود بدر شدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
یه احساس شور و اشتیاقی رو از بودن در یک رابطه زیبا توصیف میکرد که من نمیتونستم باور کنم که همچین رابطه ای بتونه با خالق نادیده امکان پذیر باشه…دوست داشتم جستجوش کنم و منم تجربه اش کنم
و رفتم سراغ قرآن…دیدم در هیچ جای قرآن خدا همیشه خوب یا همیشه بد نیست…انگار خدا واکنش میداده و متناسب با رفتار ما باهامون برخورد میکرده…اگه خوب باشیم با ما مهربونه و عاشقمون هست و اگه هم بدی کنیم باز هم متناسب خیلی ستمگر و عذاب دهنده
سنم کم بود و شاید به سختی 13 سال داشتم…خیلی حس خوبی داشتم در اون چند ماه… با تکرار اشعار عرفانی به احساس خوب میرسیدم و با خوندن آیاتی که تایید کننده اون بودند واقعا حسم خیلی خوب میشد…صبح ها بدون اینکه کسی بیدارم کنه به طرز عجیبی برای صلاه بیدار میشدم…و با عشق خودم رو در بهشتی میدیدم که من زیر یک درخت سرسبز هستم و در حال نیایش خداوند…ترس هام کم شده بود…حتی قبلش از تاریکی ترس داشتم اما اصلا این رو توی وجودم دیگه حس نمیکردم…حتی میرفتم روستای خانوادگی مون تاریکی قبرستون و تنهایی منو نمیترسوند…اصلا حس و حال اون زمانم خیلی متفاوت بود…میتونم اعتراف کنم اون احساس خوب به خدا رو دیگه کمتر توی زندگی ام تجربه کردم
این بود تا من به این فکر افتادم که اصلا چطوری بنده بهتری باشم تا بتونم تضمین کنم توی این رابطه خوب و عاشقانه با خدای خوبم باقی میمونم…شروع کردم به جستجو…اون زمان هم اینترنت به این شکل تو شهر کوچیک ما نبود…و من خوب شروع کردم به مطالعه کتابهایی که در دسترسم بود…خوندن تفاسیر قرآن…و بعد کتابهای احکام…خیلی از اونها به نظرم مسخره میرسید…الان که فکرش رو میکنم هیچ کدوم از اون پیچیدگی ها با ذهن من همخونی نداشتند…یعنی میگفتم مگه میشه اون عظمت اون خدا بیاد برای ارزیابی بنده اش از چنین معیارهای سطح پایینی استفاده کنه…اما خوب برای بعضی شواهدی توی قرآن پیدا میکردم…که الان هیچ ارتباطی بین شون نمیبینم اما اون زمان فکر میکردم حتما اون حرفی که نویسنده زده درسته…مثلا همین منطق خنده دار که “اطیعواالله و اطیعواالرسول”…که الان فکر میکنم وقتی حتی اینهمه روش برای آداب نماز هست…کاری که پیامبر هر روز روی 5 بار تکرار میکرده بین گروه های مختلف بحث هست که چجوری نماز ادا میشده…حالا چطور یه حرفی یا رفتاری که پیامبر یه بار زده میتونه بعد اینهمه سال از صحت اش مطمئن شد…
کم کم یه احساسی از ترس از خدا بهم دست داد…که منشا اون همون ورودی های نامناسب بودند….ورودی هایی که توی اون سن کم من اصلا منطقی قوی برای ردشون نداشتم…هرچی بیشتر رفتم به تفسیر و احکام برای بنده بهتری شدن وارد شدم به همون شکل از اون فضای عاشقانه رابطه با خالقم خارج شدم…و کم کم به جای بهشتی که توی ذهنم تجسم میکردم توش هستم احساس بودن در جهنم و آتش بهم دست میداد
ورودی های ذهنی ما که باورهای ما رو شکل میدن مهمترین عامل رسیدن به خوشبختی یا بدبختی ما هستند
اون موقع من از داستان چگونگی فکر کردن ما و شکل گیری باورها نداشتم
بعد از مدتی نیاز پیدا کردم از اون فضا در بیام و گفتم من خدایی جبار و ستمگر و توی حاشیه نمیخوام….
به خودم گفتم حالا به خودم فرصت میدم…ببینم چی میشه
دوباره به فضای ذهنی نوجوانی خودم برگشتم
همیشه تا یه حدی به خدا باور داشتم و ایاتی از قرآن که دوست داشتم توی ذهنم مرور میشد…
داستان زندگی جذاب و سراسر درس و نکته حضرت موسی و حضرت یوسف دوتا از اون داستانهایی بودند که در شرایط سخت یادم مینداختم
سالها بعد باز هم من به قرآن هدایت شدم با یه خوابی عجیب…اینبار قرآن رو بصورت هدایتی میخوندم و یه چیزی توی قرآن برام جذاب بود…و شگفت انگیز….که چقدر آیاتی که هر روز برام باز میشه متناسب هست با اون محتوای فکری من در اون زمان…و یه باوری رو در من تقویت میکنه…هیچ توجیهی براش در ذهن منطقی ام نداشتم….همین باعث شده بود که یادمه یکبار یکی از دوستام بهم گفت که مدتی هست خداناباور شده…بهش گفتم من تعریف درستی از خدا توی ذهنم نیست اما این کتاب به یه آگاهی و هوشمندی فرابشری وصله…چون خیلی ازش نشانه دیدم که برای ذهنم قابل توجیه نیست…این حرفم برای دوستم قابل قبول نبود…من هم چیزی بهش نگفتم چون به نظرم هرکسی خودش باید مسیر رو بره و تجربه کنه
حتی من آیه ای توی قرآن دیدم توی همون زمان که دیگه باهاش برخورد نکردم…و حدس زدم که اون درک من از اون آیه بوده و ممکنه دقیق به این شکل گفته نشده باشه…اما در اون زمان خیلی به ادامه دادن مسیرم کمک کرد…حضرت ابراهیم از خداوند سوال میپرسند که چطور میتونن به درجه یقین برسن؟ پیش خودم میگم یعنی حضرت ابراهیم درجه ایمان به غیب رو رد کرده بودند و میخواستن به درجه بالاتری برسن که یقین هست…توضیح خداوند خیلی آسان و منطقی بود…از راه تجربه…بله تجربه…من همیشه به علوم علاقمند بودم…روشی که ما در علوم میتونیم بفهمیم چیزی قانون هست چیه؟ اینکه یه چیزی بارها آزموده بشه و همیشه نتیجه یکسان بده…اگه نده میایم روش های مورد آزمایش رو تست میکنیم و میگیم شاید به شیوه های یکسان انجام نشده…خلاصه انقدر آزموده میشه که در نهایت ما میپذیریم که اون قانون هست
این دیدگاه باعث شد دست از عجله برای درک تمام قرآن بردارم…و اجازه بدم با تجربه کردن اون آگاهی ها بره توی وجودم
با آشنایی با استاد من درک وسیع تری نسبت به کاربرد آیات قرآن توی زندگی ام پیدا کردم…. این آیات همیشه امیدبخش و جسارت دهنده و هدایتگر به مسیر های درست هستند اگر با دیدگاه استاد بهشون نگاه کنیم…
دیدگاه استاد یعنی درک قوانین از دل آیات قرآن از راه تمرکز بر اصل از راه راسخون در علم بودن از راه رسوخ کردن به درک این آگاهی ها
که چی بشه؟
که با درک قوانین، ساده تر و مرفه تر و خوشبخت تر و شادتر زندگی کنیم…وقتی با این هدف بریم سراغ قرآن اونوقت هدایت میشیم به آیاتی که این رو بهمون نشون بده…اون وقت دیگه آیات رو تفسیر نمیکنیم و اجازه میدیم تا تسلیم باشیم و خدایی که باورش کردیم هدایتگرمون هست هدایتمون کنه…
انتظارمون با مطالعه و درک این آیات باید چی باشه؟
که وقتی اون آگاهی رو به اندازه خودمون باور میکنیم ازش نتیجه بگیریم
که کم کم عمل به این آگاهی ها زندگی مون رو در تمام جنبه های بهتر کنه
خاطرم هست که در همون سالهای گذشته آیه ای در قرآن رو مطالعه کردم که خداوند فرموده بود مومنان به من همه خوبی ها رو میخوان…اون موقع درکی ازش نداشتم…اما الان میفهمم که خداوند توقع داره ازمون که بعنوان ایمان آورندگان بهش به کم قناعت نکنیم…به اینکه فقط یه مسئله مون حل بشه یا این جنبه خوب بشه بسنده نکنیم…باید بزرگ فکر کنیم و بخوایم تا تمام خواسته هامون رو تجربه کنیم…که چی بشه؟ که رشد کنیم و جهان رو با خودمون رشد بدیم
با این دید میرم سراغ توضیحات استاد که چطور ازشون در زندگی ام استفاده کنم
پرهیز از شرک و حرکت بر مبنای قانون الهی و جهان شمول توحید و یگانگی فرمانروای جهان
چقدر این مفهوم شرک وسیعه…چقدر در همه ابعاد زندگی ما گسترده است فقط خدا عالمه…یعنی من هرجایی هم حتی فکر نمیکردم که اصلا شرک بورزم باز هم بعد مدتی بعد از گسترده شدنم افکارم متوجه شدم برخلاف تضورم باز هم توی ذهنم قدرتی بجز قدرت خداوند در رسیدن یا نرسیدن من نقش داره…
نگاه به خداوند به عنوان تنها عامل رسیدن به خوشبختی…
حساب کردن فقط روی خدا…
کافی دونستن قدرت و دانش وسیع خداوند برای تمام نیازهام
منتظر هیچ عاملی از بیرون نبودن برای اینکه بخواد کاری رو برای من انجام بده…
اگه من اینا رو باور کنم من چه جوری رفتار میکنم؟
من منتظر چیزی بیرون از خودم نیستم بلکه از امکانات کنونی استفاده میکنم برای خلق خواسته هام…در هیچ شرایطی در هیچ زمانی یا مکانی….
مثلا دیروز ویدیویی از سریال زندگی در بهشت میدیدم که استاد داشتن به تنهایی میرفتن جت اسکی سواری و خانم شایسته قرار بود خونه باشند و به کارهاشون برسن…من چقدر لذت بردم که استاد برای لذت بردن از امکانات کنونی منتظر شخص خاصی نیست تا بیاد همراهش باشه…
این همون آدمی هست که تعریف میکنه که با موتور بدنه جوشی رفته شمال و جا نداشته با پتو توی پارکها میخوابیده….یعنی منتظر رفاه مالی یا هر شرایطی از بیرون نیست برای لذت بردن…
این همون آدمی هست که وقتی میخواسته بره تهران منتظر دریافت مدرک فلان از فلان دانشگاه یا موسسه دهن پرکن نبوده تا بره کارش رو شروع کنه…منتظر نبوده که کسی تاییدش کنه یا بهش بگه تو حتما موفق میشی…برو کارت رو شروع کن
پس ادامه داده و ادامه داده تا موفقیت رو خلق کرده
من اگه به توحید باور دارم به بقیه ایراد نمیگیرم و قضاوتشون نمیکنم و تمرکزم فقط روی خودمه…چون باور دارم اون آدمها چه ازم تعریف و تمجید کنن چه نکنن باور من به خودم و خالق بودنم هست که مهمه و باید روی این کار کنم
من با باور به توحید از کسی ترس به دلم راه نمیدم شاید ترس به خاطر شنیده ها بیاد توی سرم اما با تکرار باورهای توحیدی به احساس آرامش میرسم و با اینکه حتی ترس هست اما با ایمان تصمیم میگیرم و قدم برمیدارم….یعنی ترس ممکنه باشه اما ترس منو کنترل نمیکنه بلکه ایمانم منو کنترل میکنه
من با باور به توحید با جسارت به سبک شخصی خودم زندگی میکنم…یعنی با حفظ احترام به بقیه آدمها به اون سبکی که بهم احساس رضایت و آرامش میده زندگی میکنم…اگه جایی دوست دارم میرم و اگه دوست ندارم مودبانه معذرت خواهی میکنم و رد میکنم…اگه مکالمه ای بهم احساس خوب میده واردش میشم…بدون اینکه با کسی وارد بحث بشم و بخوام اصلا خودم رو براش توضیح بدم…من در گذشته خیلی نیاز به تایید طلبی داشتم و خیلی مکالمات بیخودی رو انجام میدادم تا برای بقیه چیزی رو توضیح بدم…الان واقعا در آرامش بیشتری زندگی میکنم…میگم حتی اگه توضیح بدم باز ممکنه نفهمه چه اهمیتی داره…بیشتر از قبل تمرین میگم تا حتی کمی نادان به نظر برسم…نه به معنی نادانی واقعای بلکه به این معنی که نخوام برای دانا به نظر رسیدن شروع کنم به ورود به دل مکالماتی که چیزی از توش در نمیاد…که تهش فقط اینه که من یکمی دانا و اندیشمندتر به نظر برسم…که ریشه ای نقش قائل شدن برای بقیه است
باور به توحید و نقش 100% من در زندگی ام و نقش 0% آدمهای دیگه توی زندگی من باعث میشه رفتارهای دیگران با خودم رو کمتر تفسیر و تحلیل میکنم…راحت تر از قبل گذر میکنم از مسائل…همیشه تمرکزم روی خواسته هام هست…حتی اگه کسی یا همکاری رفتاری میکنه من دوست ندارم…میگم اااا پس من این رو دوست ندارم حالا چی رو میخوام؟ مثلا صداقت رو میخوام…درستکاری رو میخوام…پس هم خودم باید صادق و درستکار باشم و هم اینکه از دیگران چنین چیزی رو انتظار بکشم…چون جهان آینه انتظارات و باورهای درونی خود من هست
ووووو هزاران موضوع کوچک و بزرگ دیگه که در طی روز باهاشون برخورد میکنم…و هر بار مرور این باور ها و یاد خداوند باعث میشه بتونم دیدگاه وسیع تری به اون موضوع پیدا کنم که احساسم بهتر بشه..رفتارم بزرگتر باشه…و نتایج به مراتب ساده تر و بهتر و موثر تر بشن
*
اما موضوع دوم
درخواست بزرگ خداوند از موسی پیامبر
من خیلی وقتها این مثال رو توی ذهنم می آوردم که کاری نشد میخواستم انجام بدم…یا مکالمه ای با کسی داشته باشم که خیلی سختم بوده و حرکت موسی پیامبر برای ابد میتونه به انسانها جسارت و استقامت بده….
من باید به این فکر کنم که خداوند منو برای ماموریت های بزرگ آماده و مهیا کرده…من باید بتونم ببینم در خودم که دست خداوند روی زمین هستم تا گسترش های بزرگ ایجاد کنم….کارهای بسیار بزرگ بعنوان انسان و بعنوان یک حرفه ای توی کارم ایجاد کنم…چطوری؟ نمیدونم…فقط میدونم راهش از برداشتن قدمهای تکاملی و ادامه دادن مسیره
چقدر خوبه منم در مقابل هرکاری که به نظرم بزرگ میرسه این داستان رو یاد کنم داستان آدمهایی که روی زمین کارهایی کردند که نشدنی به نظر میرسیده و اونا ممکنش کردند…چون اغلب کارهایی که ما میخوایم انجام بدیم الگویی براش هست و افرادی انجامش دادند…حالا اگه به قول استاد یکی اون کارو انجام داده باز هم میشه اما اگه کسی هم انجام نداده باز هم میتونیم با توکل به رب براش قدم برداریم
چقدر چیزهایی هست که دوست دارم تجربه شون کنم من هیچ ایده ای ندارم چطوری میشه اما بهشون فکر میکنم و با این فکر بهشون فکر میکنم که
من نمیدونم اما خدای من که میدونه
من نمیتونم اما خدای من که میتونه
و اصلا راه رسیدن به اون خواسته ها از راه داشتن احساس خوب و جهت دهی کردن ذهنم به سمت شون هست
به یاد آوری مدام الگوهای زندگی خودم اونجایی که از قبل نمیتونستم چگونگی رسیدن به خواسته ای رو تجسم کنم اما کم کم به صورت تکاملی بهش رسیدم و برام ممکن شده حتی وقتی اطلاعی از قوانین جهان نداشتم خیلی بهم کمک میکنه که بهتر باور کنم…واقعا این که جهان من رو به سمت رسیدنم به خواسته هام هل میده وقتی توی مدار خواسته قرار میگیرم اصلا نمیتونم اون خواسته رو دریافتش نکنم…انگار مثل نیروی جاذبه اون تجربه یا نعمت میاد توی زندگی ام رو بارها تجربه کردم…حتی خلافش در مورد ناخواسته ها هم بوده…یعنی واقعا دیدم وقتی در مسیر نادرست اصرار ورزیدم با اینکه خدا بهم نشانه نادرستی مسیرم رو داده بود رفتم و ناخواسته رو تجربه کردم…که یاد کردن همون نوع از حوادث هم باعث میشه باز قانومندی و سیستماتیک کار کردن خداوند رو بهتر درک کنم
استاد سپاس از شما برای جستجو در قرآن و درک قوانین از لابلای قرآن…با استفاده از این آگاهی ها واقعا رفتارهای روزانه ما داره تغییر میکنه و هر روز انصافا بهتر و بهتر میشیم و زندگی مون بهشتی تر میشه
حمد و سپاس از الله فرمانروای شکست ناپذیر جهان و جهانیان که همواره با بخشندگی ما رو به مسیرهای بهتر و بهتر هدایتمون میکنه
شکر از خدای مهربانم که امروزم در این کلاس درس حضور داشتم:))
حالا که قوانین برام باز مرور شدند برم از این قوانین در زندگی امروزم استفاده کنم تا باز آسانتر بشم برای نعمتهای بیشتر
سلام و ادب خدمت استاد عزیزم و مریم شایسته نازنین مهربون و دوست داشتنی، واقعاً این فایل و نکات نهفته در خلال صحبتهای شما عالی بود و من هم میخوام بگم که تعجب میکنم از اینکه چطور تا قبل از مدتی پیش من هم به این مسئله پی نبرده بودم، اینکه حضرت موسی در پروسه پیامبری با توطئه های فرعون و کارشکنیهای بنی اسرائیل روبرو میشه اما خودشو نمیبازه به قول قرآن ان معی ربی، سیهدین، موسی میفرماید پروردگارم همراه من است و هدایتم خواهد کرد و واقعاً هم بسیار جالب توجه و حیرت انگیز هست این اقدام حضرت موسی،یک چوپان ساده قراره ب مصاف ابرقدرت ظالم دیکتاتور زمان خودش بره،و داستان اونجایی جذابتر میشه که فرعون خودش مردمو برای کم کردن روی موسی علیه السلام جمع میکنه تا با جادو برتری خودشو ب رخ بکشه و در نهایت تمام اقدامات فرعون ب ضرر خودشو سود موسی شد،پیامبری که انقدر جرات و جسارت از خودش نشون داد و در نهایت پیروز شد با اینکه هیچ چیزی رو نمیدونست از آینده اما هدایت و همراهی خداوند رو باور داشت به غیب ایمان داشت و خدای خودش رو باور کرده بود و در همه احوال همراهی و حمایت هدایت حفاظت و استجابت پروردگار رو عمیقاً باور داشت و در واقع تمامی داستانهای قرآن به نوعی به ما نشون میدن که چگونه قوی باشیم به پروردگارمون ایمان داشته باشیم ذهنمونو کنترل بکنیم به غیب ایمان داشته باشیم در جریان زندگی حضرت موسی نکات بسیار مهمی هست ما از حضرت موسی توبه و طلب مغفرت رو یاد میگیریم، مومن بودن شجاع بودن ایمان داشتن رو یاد میگیریم از حضرت ابراهیم تسلیم رو یاد میگیریم حق طلبی رو یاد میگیریم از حضرت آدم توبه رو یاد میگیریم از حضرت یوسف بزرگواری و گذشت رو یاد میگیریم و میفهمیم که تمامی آنچه که در زندگی حضرت یوسف اتفاق افتاد پلن خداوند بود چیدمان خداوند بود حتی حضور و وجود و تاثیر برادران نامهربان و مکر زلیخا همه و همه در جهت خیر و ارتقای حضرت یوسف بود و او را از چاه و زندان به مسیر عزیز مصر شدن هدایت کرد در واقع در پازل زندگی حضرت یوسف چاه و زندان طراحی شده بودند تا شایستگی این پیامبر و رشد درونی او محقق بشه و درون او به اندازه کافی بزرگ بشه و ظرفیت جذب نعمات بیشتر مواهب بیشتر و فضل و عطای خداوند رو پیدا بکنه، بسیار سپاسگزارم استاد گرامی بارها و بارها نگاه میکنم بعضی از فایلها رو دهها بار گوش میدم و لذت میبرم حظ میبرم و از خدای خودم بابت وجود شماها تشکر میکنم امیدوارم حیات طیبه در دنیا و آخرت و عاقبت بخیری و خوشبختی و سعادتمندی در هر دو دنیا روزی همیشگی و پیوسته شما دو عزیز مهربان باشه به خدای بزرگ میسپارمتون
خدای من شکرت برای این آگاهی های نابی که در مدار شنیدنش هستم، هدایتم کن خدا جونمهدایتم کن همیشه در مسیر بهتر و بهتر عمل کردن بهش باشم نمیخوام فقط یه شنونده باشم میخوام با تمام وجودم بهش عمل کنم چون نتیجه اش رودیدم که چقدر جذابه چقدر نابه چقدر خوبه
توحید، مهم ترینی که میتونه کن فیکون کنه ما رو تومسیر خلق زندگی ای که میخوایم، همونطور که خداوند کفته من از روح خودم در شما دمیدم
استاد عزیزم سپاسگزارم بی نهایت از شما سپاسگذارم که بدون هیچگونه تعصبی اینقدرزیبا ودقیق قرآن روخوندید و برای کسانی که در مدارش هستند میگید ، چقدر من خوشحال و خوشبختم که در مدارش هستم
الان که فکرمیکنم، اونجایی که دست برداشتم از شرک ورزیدن به خدا، چقدر زیبایی دیدم، درحالیکه با دستای خودم در نعمت ها وزیبایی ها رویخودم بسته بودم
اونجایی که در فکر میکردم باید فلان دوستم باشه تا حالم خوب باشه، خدای من چقدر من شرک می ورزیدم ولی همین که با چک و لگدهای جهان دست برداشتم از این کار ، به چه زیبایی هایی مه تا قبل اون حتی نمی تونستم بهشون فکر کنم هدایت شدم حتی در زمینه روابط هم خداوند دوست های فوق العاده ای رووارد زندگیام کرد
سلام ودرود فراوان براستادعزیز ومریم جان شایسته نازنین وهمه خانواده صمیمی والهی عباسمنش
استاد عزیز مثل همیشه ازتوحید ویکتاپرستی وشرک نورزیدن گفتید واین بار بالحنی شیواتر وآرام تر واثرگذارتر وازقران ونحوه آشنایی تان باقران وآموزه های آن گفتید وخداوند شاهد است که نوع نگرش شما به قرآن وکشف قوانین جهان هستی ازدل آیات قرآن دردل بسیاری از اعضای سایت مهر وعشق به خدا وقرآن رازنده کرد وموجب شده افراد زیادی باقران انس بگیرند وازخواندن کامنت های زیادی درسایت میتوان به این موضوع پی برد
خود من قبلآ قرآن میخواندم ولی درک درستی ازمفاهیم آیات نداشتم تا اینکه باسایت آشنا شدم وفایلهای دانلودی زیادی دیدم وتعداد کامنتهای زیادی از دوستان راخواندم ودربسیاری ازآنها آموزه های قرآن وجود دارد
استاد شما مهارت زیادی درمنطقی کردن موضوعات دارید وبسیار عالی قوانین را از قرآن استخراج کردید وآموزش دادید وبه شکلی بسیار دلنشین درمورد آیات قرآن صحبت میکنید
دردوسال اخیر من هرروز بعد نماز قرآن میخوانم وبه معنای آیات توجه میکنم وبعضی ازآنها رابیشتر توجه میکنم چون اززبان شما یا دوستان درسایت دیدم وشنیدم وبرایم جلب توجه میکنه
نحوه بیان وشرح قرآن توسط شما باعث جذب بیشتر من به قرآن ودرک بهتر آن شد فهمیدم برخلاف انچه دربین مردم ما رایج است وقرآن را موقع مرگ انسانها می خوانند ؛قرآن کتاب زندگی است وبرای زنده هاست تا راه ورسم درست زندگی کردن رابیاموزیم وعمل کنیم
استاد عزیز به سوره شعراُ اشاره فرمودید
من هرروز آیات 78 تا 89 سوره شعراُ را میخوانم که اززبان حضرت ابراهیم خداوند را به پدرش وقومش معرفی میکند وچه زیبا آیاتی است
استاد عزیز شما به بزرگترین گناه که شرک است اشاره کردید وبارها درمورد شرک مخفی تذکر دادید تا یادمان باشد در مسیر زندگی بارها به طرق مختلف شرک ورزیده ایم وتوجه نکردیم وحواسمان راجمع کنیم که شرک به شکلهای گوناگون بروز میکند ویادمان باشد درهمه حال وهمیشه وهمه جا ازشرک دوری کنیم وفقط به خدا توکل کنیم وکارمان را به پروردگار رحمان بسپاریم
استاد عزیز بسیار سپاسگزارم برای این فایل آگاهی بخش
سلام به استاد عزیز و بی نظیرم که صداش یادآور خداونده
من اینجام که فقط تشکر کنم، استاد ذهنم، روحم، جسمم و تمام وجودم بعد از این فایل احساس ارامش عظیمی داره، بارها و بارها درباره شرک از شما شنیده بودم، اما تا الان ازین زاویه بهش نگاه نکرده بودم که من خالق زندگی خودمم و اگر غیر از این فکر کنم، مشرکم، شاید هم شما قبلا دقیقا همین جملات رو گفته باشین ولی چون من توی مدارش نبودم نشنیدم، اصلا یه حال عجیبی ام، من الان دقیقا جایگاه قبلی شمام که خونه 60 متری و یه ماشین سالم ارزومه، و دقیقا حتی به شرایط خیلی خیلی خیلی بالاتر ازجایگاه الانم نمیتونم فکر کنم
خدا رو هزاران بار شکر میکنم بخاطر وجود شما بخاطر آشنایی با شما و خدا رو هزاران بار شکر میکنم بخاطر قرآن و بخاطر اینکه شما رو دستی قرار داد که از طریق شما قرآن رو و خدا رو و قوانین رو بهتر درک کنم
چقدرررر خوشحالم که با شما اشنا شدم، یعنی من فقط اومدم کامنت بذارم و فقط تشکر کنم، تشکر کنم و تشکر کنم
استاد میخوام بگم که اون انرژی که اون سر دنیا شما با ضبط این فایل به جهان فرستادید در این سر دنیا به من و به تمام شاگرداتون رسید
استاد وقتی اسم این فایل رو روی سایت دیدم بدون تفکر انگار وجودم اومده بود بیرون و با یه اشتیاقی زدم که فایل باز بشه که خودم اون اشتیاق برام قابل توجه بود،احساس میکردم روح من انگار به گنج رسیده بود چشم هایش برق میزد
من همیشه دوست داشتم از شما در مورد قرآن بشنوم و بارها شنیده بودم که تو دوره دوازده قدم آسان قرآنی دارید و منتظر روزی بودم که من این دوره رو تهیه کنم و برسم به اون جلسات
الان هم که دارم کامنت مینویسم باید بگم که داشتم خطاطی میکردم و این فایل رو گوش میکردم و شما که صحبت میکردید به چیزی در درونم میگفت مریم برو بنویس و من میگفتم باشه بذار این کار تموم بشه بعد اما صدای روحم بلندتر میشد و من اومدم که بنویسم از هرآنچه که درونم میخواد بگه
استاد من هم در یک خانواده مذهبی با باورهای مذهبی به دنیا اومدم و تا همین یکی دو سال پیش یک آدم مذهبی و «متعصب» بودم، تایید میکنم به متعصب چون تعصب من پرهایی از رحمت رو بر من بسته بود و زنجیری بر دل و جان من بود
در یک اندوه و حسرت و غم و ترس و اضطراب و احوالات عجیب دائمی زندگی میکردم
از بچگی با باورهای مذهبی بزرگ شدم، و چون آدم دقیق و ایده آل نگری هم هستم خیلی توجه میکردم به انجام فریضه های دینی، یادم میاد صبح هابی که نمازم قضا میشد و من زار زار گریه میکردم که نمازم قضا شده از عذاب وجدانی که داشتم چون شنیده بودم کسی که نماز صبحش قضا میشه حتما یه کار نادرستی انجام داده و خدا ازش این فضیلت رو گرفته و من روزم رو با این حال شروع میکردم، یه عذاب وجدانی که من چه کار اشتباهی انجام دادم و با یه احساس گناه زیاد و یه بار سنگینی از خواب پامیشدم و انگار دنبال این بودم که یه بلایی سرم بیاد تا منو پاک کنه و در اماکن نگه داره از آتش جهنم، چون بازم شنیده بودم اگه تو این دنیا پاک بشی خیلی راحتتر از اون دنیاست و تو با مریضی و حال بد و این ها پاک میشی، استاد الان که دارم میگم وجودم یه حالی شده، من بیشتر از ده سال دچار یک مریضی خودایمنی بودم که دکترها میگفتن این دلیلش مشخص نیست و این مریضی مزمن و درمان هم نمیشه و دو سال پشت هم کن کورتون میخوردم و چه روزهای سختی که پشت سر نگذروندم، اما در حین درد کشیدن و سختی کشیدن تو اوج جوونی و سن 20 سالگی میگفتم اشکال نداره من دارم پاک میشم اینجا و اون دنیا عذاب نمیکشم
ای خدای من، قلبم درد میگیره از این جهالت
هی با خودم این شعر رو مرور میکردم که هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند و درد و رنج رو برای خودم مقدس جلوه میدادم
سر موضوع حجاب چه باورهای اشتباهی داشتم ،تا همین دو سال پیش حجاب داشتم با تعصب، با این نگاه که من که حجاب دارم آدم بهتریم و چقدر به خودم افتخار میکردم که مثلا تو عروسی های مختلط من حجاب دارم(حالا چه حجابی، حجابی که دوست داشتم خوشگل باشم و شبستان پیتان باشم اما روسری هم سرم باشه، یجوری دل و عقلم رو جفتشون رو راضی میکردم) خودم رو از آدم هایی که حجاب نداشتن برتر میدیدم (خدایا من به خودم ظلم کردم منو ببخش…)
یه مدت چادری شدم اما روح و جسم من در هماهنگی نبود و من فقط از ترس و عذاب وجدان چادر سرم میکردم و تو اون مدت هم همش آدم های دیگه رو به امر به معروف میکردم، وای یادم نمیره تو سن 24 25 سالگی بود که نشسته بودم خاله هام رو نصیحت میکردم که توروخدا توروخدا حجابتون رو حفظ کنید، انقدر تو این باورها بودم که بیشتر و بیشتر هم هدایت میشدم به مجالسی که از این دست صحبت ها میکردن، یادم میرفتم با مامانم یه جلسه ای که یه خانمی اونجا اومده بود و داشت میگفت از مرگ برگشته و اونجا چه صحنه هایی که دیده، یادم من اون موقع حجاب داشتم اما خیلی لاک رو دوست داشتم و لاک زده بودم اومد با یه حال ترسان و ارزانی پیشم که دخترم خواهشاً لاکت رو پاک کن اگه تو بدونی با این لاک زدن و نگاه کردن مردها به تو چه بر سر مردها میاد و چه عذابی برای تو داره اون دنیا، من دلم میسوزه که میدونم چه خبره اونجا توروخدا لاکت رو پاک کن، از آویزون شدن از یه تار مو و اینها صحبت میکرد و من یادم اون شب تا صبح خواب میدیدم تو آتیش جهنم هستم و از یه مو آویزون شدم و چه عذابی داره، جالبه با خودم میگفتم خب چجوری یه از یه مو آویزون میشی اما مو کنده نمیشه بعد میشنیدم خدا بخواد نمیشه دیگه ،فقط ببین چه دردی داره و در میشدم از ترس و خشم و اضطراب
در مورد شب قدر و مراسم مذهبی هم همینطور، به سال که بخاطر سردردم قرص خورده بودم و خوابم برده بود و شب قدر نتونستم بیدار بمونم صبحش آنقدر گریه کردم که حالم بدتر شد و زنگ زدم به مشاورم که من خیلی حالم بده من اصلا آدم خوبی نیستم، امسال زندگی من چی میخواد رقم بخوره، من شب قدر حالم خوب نبوده و خوابم برده حالا چیکار کنم که امسال زندگیم قرار همش حالم بد باشه و من بدبخت شدم و ازین حرف ها… (الان دارم با یه حالی غریب هم میخندم به این طرز فکرم هم یادم میاد من چه مسیری رو طی کردم و خداروشکر میکنم که از جهل بیرون اومدم)
دیگه کوتاهش کنم هرآنچه از احکام بود رو به عنوان دین و خدا پذیرفته بودم و میگفتم من انجامشون بدم میشه بنده مقرب خدا و انجامشون ندم میوفتم تو جهنم و چون نمیتونستم کامل انجام بدم عذاب وجدان و احساس گناه میگرفتم و برای پاک کردن خودم یا مریضی یا غم یا درد رو به سمت خودم جذب میکردم و با این ها تطهیر میکردم عذاب وجدانم رو
چه خدایی برای خودم ساخته بودم
یه خدای خشمگین و منتقم، از تمام صفات خدا صفت های جلالی مثل منتقم و جبار و این هارو پررنگ کرده بودم
از خدا به شدت می ترسیدم و خشم داشتم و اصلا حس خوبی به خدا نداشتم
تمام این ها کم و زیاد، کمرنگ و پررنگ تا همین دو سال پیش زندگی من یعنی تا تقریبا 30 سالگی من ادامه داشت…
با یه استادی پیش از اینکه با شما آشنا بشم آشنا شدم و محصولاتشون رو گرفته بودم که ایشون هم باورهای مذهبی پررنگی داشتن و جالبه وقتی مثلا موضوع ثروت رو به مذهب و ذکر گفتن و این ها ربط میدادن با تمام وجود منزجر میشدم و مقاومت میومد بالا، اصلا وقتی حرف از مذهب میزد یه چی در درونم پسش میزد و رو برمیگردوندم، میگفتم دیگه تو ثروت بحث مذهب رو قاطی نکن توروخدا
من از همون بچگی دنبال حقیقت بودم، روحم جستجوگر بود، دلم پرمیکشید وقتی یه صحبت معنوی میشنیدم و از همون تقریبا دو سال پیش که با شما آشنا شدم مسیرم رو به روشنی رفت
با فایل های حجابی که تو سایت گوش میکردم احساس میکردم بند و غل زنجیرهای من داره باز میشه
با ترس و ارز حجابم رو گذاشتم کنار، اصلا نمیتونم بگم چقدر برای سخت بود، نه کنار گذاشتن حجاب بلکه کنار گذاشتن اون تفکر، تفکری که سی سال داشتم رو باید می ذاشتم زیرپا و یه مسیر جدید رو میرفتم، اما دیگه میدونستم که اون مسیر برای من نیست، استاد شما تو این مسیر جدید هادی من بودید، مثل یه آدم مهربان که چراغ نفتی دستشه و داره پیش میره و به من میگه بیا و مسیر رو روشن میکنه و من پشت شما آهسته گام برداشتم، هنوز اول راهم استاد ولی شما منو با خدای واقعی و خدای حقیقی آشنا کردید ، اون بتی که من اسمش رو گذاشته بودم خدا رو کمکم کردید بشکنم، وقتی میگید شما حضرت ابراهیم رو خیلی دوست دارید میخوام بهتون بگم شما ابراهیم هستید، ابراهیمی کم نه تنها خودش بت هارو شکسته بلکه داره به بقیه هم یاد میده بت هارو بشکنید
استاد وقتی از خدا و قرآن میگید دل من پرمیکشه
یادمه از همون دوران نوجوانی من قرآن رو میخوندم با معنیش، بهم گفته بودن خواندن قرآن خوبه و من هم یه دفتر داشتم که وقتی قرآن میخوندم سوالهایی که برام ایجاد میشد رو مینوشتم ،اصلا نمیفهمیدم چی میگه یا بهتره بگم با اون نگاه های مذهبی و متعصبی که داشتم فقط از آیه های قرآن عذاب و سختی و درد و بدبختی رو میفهمیدم و هی سوال برام ایجاد میشد و مینوشتم، همیییییشه دوست داشتم یکی پیدا بشه به سوالات من جواب بده، به خودم میگفتم ای کاش تو زمان پیامبر بودم میرفتم سوال هامو ازش میپرسیدم و جوابم رو میگرفتم، نگم از سوره نساء که وقتی میخوندمش خشمم لبریز میشد، از زن بودنم بیزار میشدم، از خدا خشمگین میشدم که چرا منو زن آفریده و چرا مردها رو به زنده ها برتری داده؟ مردها میتونن زنشون رو بزنن؟؟ وای من به این آیه ها و ترجمه ها که میرسیدم میخواستم دست به یقه بشم با خدا
یا یک سری آیاتی که در مورد جنگ بودن و اونطوری که تو خاطرم هست میگفتن مسلمان ها میتونن با پیروز شدن در جنگ زن های اون قوم رو به عنوان غنیمت برای خودشون بکنن، هنوز یادمه که کجا نشسته بودم و این ترجمه هارو میخوندم و خونم به جوش میومد
سال های بعد دیگه قرآن نخوندم
یا اگه هم میخوندم به زور و از سر وظیفه گاهی میخوندم
یجایی یه استادی بهم گفت اگه قرآن رو با عشق نمیخونی و ازش خشم میگیری نخونیش بهتره از اینکه بخونیش، بذار به وقتش
و الان با شما احساس میکنم وقتش رسیده
احساس میکنم این فایل نشونه ای بود برای شروع خواندن قرآن با عشق
البته که تو این مدت دو سالی که با شما و آموزه هاتون آشنا شدم وقتی آیه های قرآن رو خوندم تامل کردم و تعمق کردم و نگرش بهتر و درک بهتری داشتم اما احساس میکنم از امروز قرار که مسیری جدید رو آغاز کنم
مسیری با عشق، با درک، با لذت و فهم
استاد ممنونم که چراغ راه من بودید، ممنونم که ابراهیم گونه زندگی کردید و اینو با زندگی کردنتون به ما هم یاد دادید
استاد توحید رو با شما کمی درک کردم
فقط روی خدا حساب باز کن رو با شما کمی درک کردم
معنی عشق رو با شما کمی درک کردم
معنی شکرگزاری رو با شما کمی درک کردم
معنی زندگی رو با شما کمی درک کردم
میدونم که اول مسیرم و چه شهدهای شیرین بیشتری که میخوام بچشم
من شکرگزار وجود شما هستم
خدا به قلبتون نور بباره
شروع این مسیر عاشقی بر من مبارک باشه
استاد عزیزم دوستتون دارم و براتون عمر با عزت رو در آغوش امن الهی آرزو میکنم
به امید فایل های قرآنی بعدی که از شما بشنوم و روحم جلا پیدا کنه
خدارو هزاران بار شکر برای قرار گرفتن در این مسیر الهی.
استاد فایلهایی که قانون رو در قران جستجو می کنید وآیه می یارید رو خیلی بیشتر دوست دارم وبارها گوش می دم.
اوردن ایه قران واثبات قانون جذب در قران بهم ارامش می ده.
وقتی از توبه پذیر بودن خداوند می گید وقتی می گید از اینکه فقط شرک هست که بخشیده نمی شه عاشق این خدا می شم.
از توجه به اصل می گید از اینکه کافیه اصل رو یعنی توحید یعنی خداپرست بودن یعنی مشرک نبودن روی کسی جز خدا حساب نکردن وعدم توجه به فرعیات به متشابهات.
وقتی می بینم برای باورهاتون برای انچه اموزش می دید از قران دلیل می یارید ودلیل ها انقدر محکم وقابل فهم هستند اطمینانم بیشتر وایمانم به خدا قویتر می شه.
سلام و درود بر استاد عباسمنش عزیز و همه ی دوستان همراهان گرامی.
استاد جان من چندین بار این فایل رو در زمانهای مختلف گوش دادم و مدتهاست دارم روی درک خداوند و شناخت درست ساز و کار سیستم خداوند کار میکنم، از ده سال قبل که اولین توضیحات شما رو دربارهی ماهیت سیستمی خداوند شنیدم در تکتک شرایط،و اتفاقات زندگیم سعی کردم با تکیه بر شناخت و درکی که تا اون لحظه از خدا پیدا کرده بودم ، توحیدی عمل کنم و کاری رو انجام بدم که به گمان خودم به خواست خداوند یا هدایت خداوند نزدیکتره.
توی این سالها در پله های مختلف زندگیم یه جاهایی که از نگاه بیرونی بن بست بوده،بالاخره به وضوح جریان هدایت سریع و راحت خداوند رو تجربه کردم که چهطور در کمال سادگی و از همون مسیرهای طبیعی من رو گذاشت وسط خواسته هام با تمام جزئیات دلخواهم و البته که در هر کدوم از اون موارد، بعد از گذر از اون مرحله، وقتی از بالا خودم و رفتار و افکارم رو در اون مقطع زمانی که برای بعضی خواسته ها شاید یه بازهی چند ساله بوده دیدم، به وضوح می دیدم که چه حدی از ناباوری و تردید در وجود من بود و چه طور این تردیدها که بعضا ریشهی اغلب اونها به نوعی احساس عدم لیاقت بود،باعث طولانی شدن مسیر یا انجام تقلاهای بیهوده توسط من می شد اما در تمام این موارد یک نکتهی مشترک وجود داشت و اون هم این که بعد از مدتها تلاش برای باورسازی و ساختن اون خواسته، یه جایی و یه لحظه ای با تمام وجود به نقطهی تسلیم و ناتوانی رسیدم و در یه بازه ی کوتاه بعد از این مرحله به صورت سلسله وار یک اتفاقاتی میافتاد که در عرض یه مدت کوتاه اون نتیجهای که مدتها براش همه جوره تلاش کرده بودم و به بن بست رسیده بودم، ظاهر میشد.
وقتی شما در این فایل گفتید در هر مرحله و در هر شرایطی الهامات و هدایتها متناسب با اون وضعیت شما در اون لحظه، میاد من مصداق این سخن شما رو در تک تک تجربیاتم در این مسیر ده ساله دیدم و به یاد آوردم.
شما مثل همیشه در این فایل مفهوم شرک و توحید و اهمیت این موضوع رو توضیح دادید و من هم از اونجایی که از همون روز اول در پی سالها جستوجوی خدای حقیقی، به شنیدن این آگاهیهای ناب از زبان شما هدایت شدم، مشتاق فهمیدن معنای توحید و قدم گذاشتن در مسیر توحید بوده و هستم.
بارها سعی کردم توحید رو برای خودم معنی کنم و بهش متعهد باشم.
آنچه که تا این لحظه از مفهوم شرک و توحید از صحبتهای شما درک کرده بودم و در حد توانم بهش عمل میکردم رو مینویسم و در ادامه به درک جدیدی که امروز دریافت کردم، میپردازم.
اول از همه این که باید به وجود یک نیروی برتر به عنوان ربالعالمین،قدرت مطلق اسمانها و زمین ایمان بیاریم، خدایی که برگی بدون اذن او از درخت بر زمین نمیریزه.
اغلب آدمها مخصوصا کسانی که در جوامع مذهبی بزرگ شدن به وجود خدا باور دارند اما به قول شما مهم اینه که این خدا درست درک بشود وگرنه صرف باور داشتن به وجود یک خدا، چیزی رو تغییر نمیده.
پس ویژگیها و ذات این خدا به عنوان ربالعالمین مهم بود و تا جایی که من متوجه شدم این خدایی که شما سعی کردید به ما معرفی کنید،از زمین تا آسمان با خدای انسانگونهای که از کودکی در تعالیم مذهبی در ذهن ما شکل گرفته بود،فرق داشت.
این خدا مثل یه ابرانسان قدرتمند که از بالا ما رو زیر نظر داشته باشه، نبود.
این خدا در واقع یک سیستم دقیق و بدون نقص و قانونمند ازلی بود که هرگز از قوانین ثابت و لایتغیر خودش عدول نکرده و نخواهد کرد.
توحید یعنی این که اولا سیستمی بودن و قوانین ازلی این خدا رو باور کنیم و دوما این که باور کنیم این خدا از روح خودش در ما دمیده، یعنی همون جوری که تمام آسمان وزمین و هر آنچه در آنها هست، در ید قدرت او و مسخر اوست، در قدرت ما و مسخر ما هم هست؛ اما در چه حد؟ به قدری که خالق صددرصد زندگی خودمون باشیم، فقط و فقط زندگی خودمون و لاغیر.
حالا اگر بخوام مصداق این توضیح از توحید رو بیارم توی زندگی روزمره، یعنی این که خیالمون راحت باشه،
اتفاقی بر حسب شانس و تصادف قرار نیست توی زندگی ما بیفته که بنیان زندگی ما رو به باد بده.
هیچ عامل بیرونی نمیتونه روی زندگی ما تأثیر بذاره از سیاست و دولت گرفته تا تک تک آدمایی که توی زندگیمون هستن.
لازم نیست از تهدید یا خیانت و آسیب کسی بترسیم.
دلسوزی و ترحم و تلاش و تقلا برای کمک به دیگران حتی نزدیکترین افراد زندگیمون،بی معنی میشه.
انواع نگرانیهایی که روانشناسان از اونها به عنوان دغدغههای بشری یاد میکنن،از نگرانی دربارهی آینده گرفته تا نگرانی از دست دادن داشتهها و … پوچ میشن وقتی که میفهمی توحید یعنی در لحظه زندگی کردن و آرامش و خیال راحت حاصل از توکل.
این توحید هر نوع احساس دین و شرمندگی در مقابل آدم ها رو از ذهنمون پاک میکنه.
اما اون مفهومی از توحید که امروز در کلام شما بهش رسیدم و فکر میکنم بخش ساخته نشدهی توحید در وجودم هست، این بود که من این مسخر بودن آنچه رو که در تسخیر خداست، برای خودم و خلق زندگی دلخواهم باور نکردم.
شاید هزار بار این جمله رو توی نوشته هام،نوشتم و توی صحبتهای شما بهش توجه کردم،خیلی دلم خواسته که این جور باشه و یه روزی من این رو در زندگیم تجربه کنم اما باورش نکردم.
خیلی برای ذهن منطقی من دور از دسترسه این که واقعا بی قید و شرط هر آنچه در تسخیر خداست، در تسخیر من هم باشه.
برای ذهن منطقی من حتی فکر کردن به این عبارت، نهایت ساده لوح بودن و حماقت هست.
بله ذهن من میپذیره خدایی هست که قدرت این رو داره که هر خواسته ای که من داشته باشم، حتی اگر تمام عالم بگن غیرممکن هست رو برآورده کنه.
اما نمیتونه بپذیره که این خدا بی قید و شرط و بدون کسب حداقل شرایط از طرف من و بدون این که من بهایی بپردازم، به خواستههای من پاسخ بده.
در واقع ذهن من میگه بله این خدا هست اما اگر خودش بخواهد خواسته ی تو رو اجابت می کند پس تو باید راضیش کنی.
تا حالا میگفتم پاشنهی آشیل من احساس لیاقت هست و سعی میکردم به روشهای مختلف احساس لیاقتم رو بهبود بدم ولی هیچ وقت بین توحید و احساس لیاقت یا شرک و احساس عدم لیاقت ارتباطی توی ذهنم برقرار نشده بود.
حتی شاید واژهی عدم لیاقت هم تعبیر مناسبی برای این جنس از احساس من درست نباشه.
فکر میکنم تعبیر بهتر احساس مسئولیت در قبال دریافت خواسته ها باشه.
یعنی این که خدا می تواند بدهد اما تو در قبال خواسته هات وظایفی هم داری و اول تو باید وظایفتان رو به انجام برسانی و بعد خدا درها رو به روی تو باز می کند.
الان میفهمم که چه قدر این نگاه مغایرت داره با توحید و مصداق بارزی از شرک هست به این دلیل که به من میگه باید خودم با دست خودم و باعقل خودم برای ساختن خواسته هام تلاش کنم نه این که خیالم راحت باشه از این که همه چیز مسخر من هست و وقتی من بخوام خلق می شود.
فایل بسیار بسیار عالى ،متشکرم از خداوند که یکى از دستان قدرتمندش استاد عباسمنش رو تو زندگیم آورد که این نشانه عشق خدا به منه و نشونه اینه که دوست داره من تو زندگیم پیشرفت کنم.
کاملا واضح و با بیان شیرین و سهل و آسان استاد متوجه شدم که چقدر شرک تا نخاع تو زندگى اکثر ما انسانها ریشه کرده و واقعا جهاد روزانه و لحظه اى با نفس رو میخواد که بتونیم باهاش مقابله کنیم.
به نام سیستم قانونمند و عادلی که جهانی پر از زیبایی، خوبی، فراوانی، نعمت، فرصت، برکت، ثروت و آدمهای خوب را آفریده
به نام انرژی قدرتمندی که به خوشبختی و ثروتمندی من بیشتر از خودم مصر و مشتاقه و از رگ گردن به من نزدیکتر است
به نام خدای غفور و رحیمی که من را از بدو تولد موجودی ارزشمند خلق کرده که لیاقت داشتن بهترین نوع زندگی، عشق ناب و پاک، آسایش و رفاه، خوشبختی بینهایت، ثروت پایدار و بهرهمندی از تمام نعمتهایش را دارد
و خوشبخت و سعادتمند بودن را روند طبیعی زندگی من قرار داده
و اینطور میخواد که تمام رویاهام به تجربه زندگیم تبدیل بشن
سلام به تمام خوبیها، زیباییها و تمام آدمهای خوب دنیا در تمام دورانها
اوست خدایی که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که اصل و مرجع سایر آیات کتاب خداست و برخی دیگر متشابه است، و آنان که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در دین راه شبهه و فتنهگری پدید آرند، در صورتی که تأویل آن را کسی جز خداوند و اهل دانش نداند؛ گویند: ما به همه کتاب گرویدیم که همه از جانب پروردگار ما آمده، و به این (دانش) تنها خردمندان آگاهند.
قرآن یعنی یکتاپرستی.
هر کسی که الهامات را از طرف خداوند دریافت میکند، میداند که خداوند با توجه به شرایط اون لحظه تو به تو داره راهنمایی میکند.
خداوند با توجه به شرایطی که داریم، با توجه به گذشتمون، با توجه به آروزهامون و… کوتاهترین و سریعترین و صحیحترین راه رو به ما میگه، خدا به ما میگه که چی کار کنیم.
به یقین، خداوند [گناه] شرک را نمیآمرزد، و گناهان کمتر از آن را برای هر کس که بخواهد میآمرزد؛ و هر کس به خدا شرک ورزد، قطعاً دچار گمراهی دور و درازی شده است.
به یقین، کسانی که گفتند «مسیح پسر مریم خداست»، کافر شدند. در حالی که خود مسیح گفت: «ای بنی اسرائیل، خدا را که پروردگار من و پروردگار شماست بپرستید. هر کس به خدا شرک ورزد، خدا بهشت را بر او حرام کرده و جایگاه او آتش است و برای ستمکاران یاوری نیست.
و خدا را بپرستید و هیچ چیزی را شریک او نکنید، و به پدر و مادر نیکی کنید و نیز به خویشاوندان، یتیمان، مستمندان، همسایگان نزدیک و همسایگان دور، دوستان و همنشینان، و به مسافران و به آنچه که در اختیار شماست [بندهها و زیردستان] نیکی کنید. به درستی که خدا کسی را که متکبر و فخر فروش باشد دوست نمیدارد.
هر بار که ما داریم روی کسی غیر از خدا حساب باز میکنیم، به این فکر میکنیم که به اون شخص نیاز داریم، بدون اون کارمون پیش نمیره، بدون اون آرامش نداریم و… یا باور کنیم که اون میتونه زندگی ما رو درست کنه یا حتی زندگی ما رو خراب کنه، یعین تاثیرگذاری غیر از خداوند رو قبول کنیم: ما داریم شرک میورزیم؛ این مواقع ما داریم بیشتر به خودمون ظلم میکنیم.
هر نگاهی که قدرت رو بده به غیر خداوند، میشه شرک.
تنها گناهی که خداوند در قرآن گفته که اون رو نمیبخشه، شرکه.
شرک به اون معنا نیست که ما خدا رو قبول نداریم؛ به اون معنا است که ما خدا رو قبول داریم اما یکسری افراد دیگه هم هستند که اونها بسیار مهم هستند و تاثیرگذارند در زندگی ما.
ما زندگیمون رو خودمون داریم خلق میکنیم. در واقع داستان توحید، شرک و داستان خلق زندگی خودمون همه به هم وصل است.
وقتی ایمان داری که خداوند از روح خودش به تو دمیده و قدرت خلق زندگیت رو به دستهای خودت داده، اونوقت دیگه شرک نمیورزی، اونوقت یک انسان موحد هستی.
با خودم تکرار میکنم که:
خداوند قدرت خلقکنندگی به من داده.
خداوند قدرت خلقکنندگی به من داده.
خداوند قدرت خلقکنندگی به من داده.
و
من خالق زندگی خودم هستم.
من خالق زندگی خودم هستم.
من خالق زندگی خودم هستم.
وقتی این باور رو داشته باشم، اونوقت شرک از وجود من میره بیرون
و وقتی شرک از زندگی من بره بیرون، خداوند و نعمتهاش وارد زندگی من میشه.
خداوند خودش و انسان رو در بحث تسخیر یکی میکنه:
آیاتی که خداوند میفرماید آسمان و زمین را برای انسان مسخر کرده است:
خداوند کسی است که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد و با آن از میوهها رزقی برای شما بیرون آورد، و کشتیها را برای شما مسخر گردانید تا به فرمان او بر روی دریا حرکت کنند و نهرها را برای شما مسخر گردانید. * و خورشید و ماه را که پیوسته در حرکتند برای شما مسخر گردانید، و شب و روز را نیز مسخر شما کرد.
و شب و روز و خورشید و ماه را برای شما مسخر گردانید، و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شدهاند؛ به یقین در این [امور] نشانههایی است برای مردمی که میاندیشند.
آیاتی که خداوند میفرماید آسمان و زمین را برای خود مسخر کرده است:
آیا ندیدی که خداوند آنچه در زمین است را برای شما مسخر کرده است و کشتیها را که به فرمان او در دریاها روانند؟ و [او] آسمان را نگاه میدارد که جز به اذن او بر زمین نیفتد؛ به راستی خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است.
آیا ندیدید که خداوند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است را برای شما مسخر گردانید و نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما کامل کرد؟ و برخی از مردم بیهیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خداوند به جدال میپردازند.
اگر واقعا باور داشته باشه که خودم دارم زندگیم رو خلق میکنم، خودم دارم اتفاقات زندگیم رو رقم میزنم:
دیگه نیاز نیست که از کسی حساب ببرم
نیاز نیست از کسی بترسم
نیاز نیست به کسی باج بدم
نیاز نیست کسی هوای من رو داشته باشه
نیاز نیست به غیر خدا التماس کنم
این منم که دارم همه چیز رو رقم میزنم؛ حالا اگر شرایط زندگی دقیقا اون چیزی نیست که من میخوام، ایراد از منه و من باید برم ببینم که ایراد چیه.
پس توحیدی فکر کن، به خالق بودن خودت فکر کن، بزار شرک از وجودت بره بیرون.
پس بازم بگو که:
من خالق زندگی خودم هستم.
من خالق زندگی خودم هستم.
من خالق زندگی خودم هستم.
کسی که بارو داره خودش خالق زندگیشه:
نگران تهدید دیگران نیست
نگران این نیست کی رئیس جمهوره و کی نیست
نگران نیست کسی بیاد کمکش یا نیاد
سراغ نزول و وام و ربا نمیره
چون میدونه که هدایت میشه، آدمهای مناسب وارد زندگیش میشن، فرصتهای عالی براش پیش میاد، توی موقعیتهای عالی قرار میگیره، ایدههای عالی به ذهنش میاد…
چون من میتونم زندگیم رو اونجوری که دلم میخواد رقم بزنم.
من میتونم آنچه را که میخواهم در زندگی خودم خلق کنم.
این منم که دارم شرایط زندگیم رو رقم میزنم.
به لطف خدا، همه چیز زندگیم دست خودمه نه عوامل بیرونی.
اگر یک لحظه فکر کنی که یک عامل بیرونی میتونه این کار رو برای تو انجام بده، تو داری شرک میورزی.
وقتی خداوند و یکتاپرستی رو باور کنی، همه چیز رو خداوند برای تو انجام میده؛ شما درخواست میکنی و خداوند اجابت میکنه. آدمها رو وارد زندگیت میکنه و اونها یکی از میلیونها دست خداوند هستند.
راحت با خدا صحبت کن، ازش بخواه، خودش آدمهای مختلف رو وارد زندگیت میکنه، خودش شرایط رو به بهترین نحو ممکن برای تو رقم میزنه.
اگر آدم بتونه جوره دیگهای که شرایط نگاه کنه و محدودیتها رو به اون شکلی که هستند نبینه، آن زمان هدایت میشه به راهحلها و خداوند مسیر رو براش باز میکنه.
چیزهایی که به ظاهر نشدنیه، به ظاهر امکانپذیر نیست، اگر محدودیتهای ذهنمون رو برداریم، امکانپذیر میشود؛ خداوند امکانپذیرش میکنه، خداوند هدایتمون میکنه، خداوند درها رو باز میکنه.
ما محدودیم که نمیتونیم هدایت بشیم به مسیرها، ذهن ما قبول نمیکنه؛ اگر محدودیتها برداشته بشه و ذهن باور کنه، اونوقت شدنی میشه، اونوقت خدا راه رو باز میکنه و هدایت میکنه.
بنابراین:
اگر محدودیتهای ذهنی رو برداریم، همه چیز به کمک خدا شدنی میشود.
اگر محدودیتهای ذهنی رو برداریم، همه چیز به کمک خدا شدنی میشود.
اگر محدودیتهای ذهنی رو برداریم، همه چیز به کمک خدا شدنی میشود.
خیلی از خواستههایی که ما داریم به خاطر ذهن منطقی و به خاطر باورهای محدودکننده و به خاطر نگاه کردن به شرایط فعلی خودمون، برای ما غیرقابل فکر کردن و غیرقابل تجسم کردنه چه برسه به رسیدن به اونها.
اگر بتونیم جور دیگه به این قضه نگاه کنیم، اگر بارو داشته باشیم که ما خالق زندگی خودمون هستیم، باور داشته باشیم که خداوند قدم به قدم راهها رو به ما نشون میده، اگر باور داشته باشیم به هدایت و راهنمایی خداوند، اونوقت همه چیز امکانپذیره.
به نام خداوند مهربان و دانا و توانا و مبین و هدایتگر
با کسب اجازه از خداوند کریم که به من اجازه درک کردن و بهتر شدن داده و هر لحظه با منه و بهم یاد میده و باورهای بهتری رو بهم میگه تا با باور کردن افکار بهتر زندگی بهتری رو تجربه کنم
میخوام در مورد این فایل بنویسم و نکاتش رو مرور کنم تا بهتر و بیشتر در وجودم تثبیت بشن…از خدای عزیزم میخوام هدایت کنه به چیزی که او میدونه و من نمیدونم ولی دونستنش به زندگی بهترم کمک میکنه
استاد دیدگاه شما در مورد قرآن واقعا زیباست و هرگز جایی نشنیده بودم…آشنایی من هم با قرآن به سن کم برمیگرده وقتی که اشعار زیبای عرفانی رو میخوندم یه حال خوبی میشدم و تصویری زیبا از خدا بهم میداد که منم دوست داشتم تجربه کنم
وقتی میخوندم که سعدی میگه:
از در درآمدی و من از خود بدر شدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
یه احساس شور و اشتیاقی رو از بودن در یک رابطه زیبا توصیف میکرد که من نمیتونستم باور کنم که همچین رابطه ای بتونه با خالق نادیده امکان پذیر باشه…دوست داشتم جستجوش کنم و منم تجربه اش کنم
و رفتم سراغ قرآن…دیدم در هیچ جای قرآن خدا همیشه خوب یا همیشه بد نیست…انگار خدا واکنش میداده و متناسب با رفتار ما باهامون برخورد میکرده…اگه خوب باشیم با ما مهربونه و عاشقمون هست و اگه هم بدی کنیم باز هم متناسب خیلی ستمگر و عذاب دهنده
سنم کم بود و شاید به سختی 13 سال داشتم…خیلی حس خوبی داشتم در اون چند ماه… با تکرار اشعار عرفانی به احساس خوب میرسیدم و با خوندن آیاتی که تایید کننده اون بودند واقعا حسم خیلی خوب میشد…صبح ها بدون اینکه کسی بیدارم کنه به طرز عجیبی برای صلاه بیدار میشدم…و با عشق خودم رو در بهشتی میدیدم که من زیر یک درخت سرسبز هستم و در حال نیایش خداوند…ترس هام کم شده بود…حتی قبلش از تاریکی ترس داشتم اما اصلا این رو توی وجودم دیگه حس نمیکردم…حتی میرفتم روستای خانوادگی مون تاریکی قبرستون و تنهایی منو نمیترسوند…اصلا حس و حال اون زمانم خیلی متفاوت بود…میتونم اعتراف کنم اون احساس خوب به خدا رو دیگه کمتر توی زندگی ام تجربه کردم
این بود تا من به این فکر افتادم که اصلا چطوری بنده بهتری باشم تا بتونم تضمین کنم توی این رابطه خوب و عاشقانه با خدای خوبم باقی میمونم…شروع کردم به جستجو…اون زمان هم اینترنت به این شکل تو شهر کوچیک ما نبود…و من خوب شروع کردم به مطالعه کتابهایی که در دسترسم بود…خوندن تفاسیر قرآن…و بعد کتابهای احکام…خیلی از اونها به نظرم مسخره میرسید…الان که فکرش رو میکنم هیچ کدوم از اون پیچیدگی ها با ذهن من همخونی نداشتند…یعنی میگفتم مگه میشه اون عظمت اون خدا بیاد برای ارزیابی بنده اش از چنین معیارهای سطح پایینی استفاده کنه…اما خوب برای بعضی شواهدی توی قرآن پیدا میکردم…که الان هیچ ارتباطی بین شون نمیبینم اما اون زمان فکر میکردم حتما اون حرفی که نویسنده زده درسته…مثلا همین منطق خنده دار که “اطیعواالله و اطیعواالرسول”…که الان فکر میکنم وقتی حتی اینهمه روش برای آداب نماز هست…کاری که پیامبر هر روز روی 5 بار تکرار میکرده بین گروه های مختلف بحث هست که چجوری نماز ادا میشده…حالا چطور یه حرفی یا رفتاری که پیامبر یه بار زده میتونه بعد اینهمه سال از صحت اش مطمئن شد…
کم کم یه احساسی از ترس از خدا بهم دست داد…که منشا اون همون ورودی های نامناسب بودند….ورودی هایی که توی اون سن کم من اصلا منطقی قوی برای ردشون نداشتم…هرچی بیشتر رفتم به تفسیر و احکام برای بنده بهتری شدن وارد شدم به همون شکل از اون فضای عاشقانه رابطه با خالقم خارج شدم…و کم کم به جای بهشتی که توی ذهنم تجسم میکردم توش هستم احساس بودن در جهنم و آتش بهم دست میداد
ورودی های ذهنی ما که باورهای ما رو شکل میدن مهمترین عامل رسیدن به خوشبختی یا بدبختی ما هستند
اون موقع من از داستان چگونگی فکر کردن ما و شکل گیری باورها نداشتم
بعد از مدتی نیاز پیدا کردم از اون فضا در بیام و گفتم من خدایی جبار و ستمگر و توی حاشیه نمیخوام….
به خودم گفتم حالا به خودم فرصت میدم…ببینم چی میشه
دوباره به فضای ذهنی نوجوانی خودم برگشتم
همیشه تا یه حدی به خدا باور داشتم و ایاتی از قرآن که دوست داشتم توی ذهنم مرور میشد…
داستان زندگی جذاب و سراسر درس و نکته حضرت موسی و حضرت یوسف دوتا از اون داستانهایی بودند که در شرایط سخت یادم مینداختم
سالها بعد باز هم من به قرآن هدایت شدم با یه خوابی عجیب…اینبار قرآن رو بصورت هدایتی میخوندم و یه چیزی توی قرآن برام جذاب بود…و شگفت انگیز….که چقدر آیاتی که هر روز برام باز میشه متناسب هست با اون محتوای فکری من در اون زمان…و یه باوری رو در من تقویت میکنه…هیچ توجیهی براش در ذهن منطقی ام نداشتم….همین باعث شده بود که یادمه یکبار یکی از دوستام بهم گفت که مدتی هست خداناباور شده…بهش گفتم من تعریف درستی از خدا توی ذهنم نیست اما این کتاب به یه آگاهی و هوشمندی فرابشری وصله…چون خیلی ازش نشانه دیدم که برای ذهنم قابل توجیه نیست…این حرفم برای دوستم قابل قبول نبود…من هم چیزی بهش نگفتم چون به نظرم هرکسی خودش باید مسیر رو بره و تجربه کنه
حتی من آیه ای توی قرآن دیدم توی همون زمان که دیگه باهاش برخورد نکردم…و حدس زدم که اون درک من از اون آیه بوده و ممکنه دقیق به این شکل گفته نشده باشه…اما در اون زمان خیلی به ادامه دادن مسیرم کمک کرد…حضرت ابراهیم از خداوند سوال میپرسند که چطور میتونن به درجه یقین برسن؟ پیش خودم میگم یعنی حضرت ابراهیم درجه ایمان به غیب رو رد کرده بودند و میخواستن به درجه بالاتری برسن که یقین هست…توضیح خداوند خیلی آسان و منطقی بود…از راه تجربه…بله تجربه…من همیشه به علوم علاقمند بودم…روشی که ما در علوم میتونیم بفهمیم چیزی قانون هست چیه؟ اینکه یه چیزی بارها آزموده بشه و همیشه نتیجه یکسان بده…اگه نده میایم روش های مورد آزمایش رو تست میکنیم و میگیم شاید به شیوه های یکسان انجام نشده…خلاصه انقدر آزموده میشه که در نهایت ما میپذیریم که اون قانون هست
این دیدگاه باعث شد دست از عجله برای درک تمام قرآن بردارم…و اجازه بدم با تجربه کردن اون آگاهی ها بره توی وجودم
با آشنایی با استاد من درک وسیع تری نسبت به کاربرد آیات قرآن توی زندگی ام پیدا کردم…. این آیات همیشه امیدبخش و جسارت دهنده و هدایتگر به مسیر های درست هستند اگر با دیدگاه استاد بهشون نگاه کنیم…
دیدگاه استاد یعنی درک قوانین از دل آیات قرآن از راه تمرکز بر اصل از راه راسخون در علم بودن از راه رسوخ کردن به درک این آگاهی ها
که چی بشه؟
که با درک قوانین، ساده تر و مرفه تر و خوشبخت تر و شادتر زندگی کنیم…وقتی با این هدف بریم سراغ قرآن اونوقت هدایت میشیم به آیاتی که این رو بهمون نشون بده…اون وقت دیگه آیات رو تفسیر نمیکنیم و اجازه میدیم تا تسلیم باشیم و خدایی که باورش کردیم هدایتگرمون هست هدایتمون کنه…
انتظارمون با مطالعه و درک این آیات باید چی باشه؟
که وقتی اون آگاهی رو به اندازه خودمون باور میکنیم ازش نتیجه بگیریم
که کم کم عمل به این آگاهی ها زندگی مون رو در تمام جنبه های بهتر کنه
خاطرم هست که در همون سالهای گذشته آیه ای در قرآن رو مطالعه کردم که خداوند فرموده بود مومنان به من همه خوبی ها رو میخوان…اون موقع درکی ازش نداشتم…اما الان میفهمم که خداوند توقع داره ازمون که بعنوان ایمان آورندگان بهش به کم قناعت نکنیم…به اینکه فقط یه مسئله مون حل بشه یا این جنبه خوب بشه بسنده نکنیم…باید بزرگ فکر کنیم و بخوایم تا تمام خواسته هامون رو تجربه کنیم…که چی بشه؟ که رشد کنیم و جهان رو با خودمون رشد بدیم
با این دید میرم سراغ توضیحات استاد که چطور ازشون در زندگی ام استفاده کنم
پرهیز از شرک و حرکت بر مبنای قانون الهی و جهان شمول توحید و یگانگی فرمانروای جهان
چقدر این مفهوم شرک وسیعه…چقدر در همه ابعاد زندگی ما گسترده است فقط خدا عالمه…یعنی من هرجایی هم حتی فکر نمیکردم که اصلا شرک بورزم باز هم بعد مدتی بعد از گسترده شدنم افکارم متوجه شدم برخلاف تضورم باز هم توی ذهنم قدرتی بجز قدرت خداوند در رسیدن یا نرسیدن من نقش داره…
نگاه به خداوند به عنوان تنها عامل رسیدن به خوشبختی…
حساب کردن فقط روی خدا…
کافی دونستن قدرت و دانش وسیع خداوند برای تمام نیازهام
منتظر هیچ عاملی از بیرون نبودن برای اینکه بخواد کاری رو برای من انجام بده…
اگه من اینا رو باور کنم من چه جوری رفتار میکنم؟
من منتظر چیزی بیرون از خودم نیستم بلکه از امکانات کنونی استفاده میکنم برای خلق خواسته هام…در هیچ شرایطی در هیچ زمانی یا مکانی….
مثلا دیروز ویدیویی از سریال زندگی در بهشت میدیدم که استاد داشتن به تنهایی میرفتن جت اسکی سواری و خانم شایسته قرار بود خونه باشند و به کارهاشون برسن…من چقدر لذت بردم که استاد برای لذت بردن از امکانات کنونی منتظر شخص خاصی نیست تا بیاد همراهش باشه…
این همون آدمی هست که تعریف میکنه که با موتور بدنه جوشی رفته شمال و جا نداشته با پتو توی پارکها میخوابیده….یعنی منتظر رفاه مالی یا هر شرایطی از بیرون نیست برای لذت بردن…
این همون آدمی هست که وقتی میخواسته بره تهران منتظر دریافت مدرک فلان از فلان دانشگاه یا موسسه دهن پرکن نبوده تا بره کارش رو شروع کنه…منتظر نبوده که کسی تاییدش کنه یا بهش بگه تو حتما موفق میشی…برو کارت رو شروع کن
پس ادامه داده و ادامه داده تا موفقیت رو خلق کرده
من اگه به توحید باور دارم به بقیه ایراد نمیگیرم و قضاوتشون نمیکنم و تمرکزم فقط روی خودمه…چون باور دارم اون آدمها چه ازم تعریف و تمجید کنن چه نکنن باور من به خودم و خالق بودنم هست که مهمه و باید روی این کار کنم
من با باور به توحید از کسی ترس به دلم راه نمیدم شاید ترس به خاطر شنیده ها بیاد توی سرم اما با تکرار باورهای توحیدی به احساس آرامش میرسم و با اینکه حتی ترس هست اما با ایمان تصمیم میگیرم و قدم برمیدارم….یعنی ترس ممکنه باشه اما ترس منو کنترل نمیکنه بلکه ایمانم منو کنترل میکنه
من با باور به توحید با جسارت به سبک شخصی خودم زندگی میکنم…یعنی با حفظ احترام به بقیه آدمها به اون سبکی که بهم احساس رضایت و آرامش میده زندگی میکنم…اگه جایی دوست دارم میرم و اگه دوست ندارم مودبانه معذرت خواهی میکنم و رد میکنم…اگه مکالمه ای بهم احساس خوب میده واردش میشم…بدون اینکه با کسی وارد بحث بشم و بخوام اصلا خودم رو براش توضیح بدم…من در گذشته خیلی نیاز به تایید طلبی داشتم و خیلی مکالمات بیخودی رو انجام میدادم تا برای بقیه چیزی رو توضیح بدم…الان واقعا در آرامش بیشتری زندگی میکنم…میگم حتی اگه توضیح بدم باز ممکنه نفهمه چه اهمیتی داره…بیشتر از قبل تمرین میگم تا حتی کمی نادان به نظر برسم…نه به معنی نادانی واقعای بلکه به این معنی که نخوام برای دانا به نظر رسیدن شروع کنم به ورود به دل مکالماتی که چیزی از توش در نمیاد…که تهش فقط اینه که من یکمی دانا و اندیشمندتر به نظر برسم…که ریشه ای نقش قائل شدن برای بقیه است
باور به توحید و نقش 100% من در زندگی ام و نقش 0% آدمهای دیگه توی زندگی من باعث میشه رفتارهای دیگران با خودم رو کمتر تفسیر و تحلیل میکنم…راحت تر از قبل گذر میکنم از مسائل…همیشه تمرکزم روی خواسته هام هست…حتی اگه کسی یا همکاری رفتاری میکنه من دوست ندارم…میگم اااا پس من این رو دوست ندارم حالا چی رو میخوام؟ مثلا صداقت رو میخوام…درستکاری رو میخوام…پس هم خودم باید صادق و درستکار باشم و هم اینکه از دیگران چنین چیزی رو انتظار بکشم…چون جهان آینه انتظارات و باورهای درونی خود من هست
ووووو هزاران موضوع کوچک و بزرگ دیگه که در طی روز باهاشون برخورد میکنم…و هر بار مرور این باور ها و یاد خداوند باعث میشه بتونم دیدگاه وسیع تری به اون موضوع پیدا کنم که احساسم بهتر بشه..رفتارم بزرگتر باشه…و نتایج به مراتب ساده تر و بهتر و موثر تر بشن
*
اما موضوع دوم
درخواست بزرگ خداوند از موسی پیامبر
من خیلی وقتها این مثال رو توی ذهنم می آوردم که کاری نشد میخواستم انجام بدم…یا مکالمه ای با کسی داشته باشم که خیلی سختم بوده و حرکت موسی پیامبر برای ابد میتونه به انسانها جسارت و استقامت بده….
من باید به این فکر کنم که خداوند منو برای ماموریت های بزرگ آماده و مهیا کرده…من باید بتونم ببینم در خودم که دست خداوند روی زمین هستم تا گسترش های بزرگ ایجاد کنم….کارهای بسیار بزرگ بعنوان انسان و بعنوان یک حرفه ای توی کارم ایجاد کنم…چطوری؟ نمیدونم…فقط میدونم راهش از برداشتن قدمهای تکاملی و ادامه دادن مسیره
چقدر خوبه منم در مقابل هرکاری که به نظرم بزرگ میرسه این داستان رو یاد کنم داستان آدمهایی که روی زمین کارهایی کردند که نشدنی به نظر میرسیده و اونا ممکنش کردند…چون اغلب کارهایی که ما میخوایم انجام بدیم الگویی براش هست و افرادی انجامش دادند…حالا اگه به قول استاد یکی اون کارو انجام داده باز هم میشه اما اگه کسی هم انجام نداده باز هم میتونیم با توکل به رب براش قدم برداریم
چقدر چیزهایی هست که دوست دارم تجربه شون کنم من هیچ ایده ای ندارم چطوری میشه اما بهشون فکر میکنم و با این فکر بهشون فکر میکنم که
من نمیدونم اما خدای من که میدونه
من نمیتونم اما خدای من که میتونه
و اصلا راه رسیدن به اون خواسته ها از راه داشتن احساس خوب و جهت دهی کردن ذهنم به سمت شون هست
به یاد آوری مدام الگوهای زندگی خودم اونجایی که از قبل نمیتونستم چگونگی رسیدن به خواسته ای رو تجسم کنم اما کم کم به صورت تکاملی بهش رسیدم و برام ممکن شده حتی وقتی اطلاعی از قوانین جهان نداشتم خیلی بهم کمک میکنه که بهتر باور کنم…واقعا این که جهان من رو به سمت رسیدنم به خواسته هام هل میده وقتی توی مدار خواسته قرار میگیرم اصلا نمیتونم اون خواسته رو دریافتش نکنم…انگار مثل نیروی جاذبه اون تجربه یا نعمت میاد توی زندگی ام رو بارها تجربه کردم…حتی خلافش در مورد ناخواسته ها هم بوده…یعنی واقعا دیدم وقتی در مسیر نادرست اصرار ورزیدم با اینکه خدا بهم نشانه نادرستی مسیرم رو داده بود رفتم و ناخواسته رو تجربه کردم…که یاد کردن همون نوع از حوادث هم باعث میشه باز قانومندی و سیستماتیک کار کردن خداوند رو بهتر درک کنم
استاد سپاس از شما برای جستجو در قرآن و درک قوانین از لابلای قرآن…با استفاده از این آگاهی ها واقعا رفتارهای روزانه ما داره تغییر میکنه و هر روز انصافا بهتر و بهتر میشیم و زندگی مون بهشتی تر میشه
حمد و سپاس از الله فرمانروای شکست ناپذیر جهان و جهانیان که همواره با بخشندگی ما رو به مسیرهای بهتر و بهتر هدایتمون میکنه
شکر از خدای مهربانم که امروزم در این کلاس درس حضور داشتم:))
حالا که قوانین برام باز مرور شدند برم از این قوانین در زندگی امروزم استفاده کنم تا باز آسانتر بشم برای نعمتهای بیشتر
سلام و ادب خدمت استاد عزیزم و مریم شایسته نازنین مهربون و دوست داشتنی، واقعاً این فایل و نکات نهفته در خلال صحبتهای شما عالی بود و من هم میخوام بگم که تعجب میکنم از اینکه چطور تا قبل از مدتی پیش من هم به این مسئله پی نبرده بودم، اینکه حضرت موسی در پروسه پیامبری با توطئه های فرعون و کارشکنیهای بنی اسرائیل روبرو میشه اما خودشو نمیبازه به قول قرآن ان معی ربی، سیهدین، موسی میفرماید پروردگارم همراه من است و هدایتم خواهد کرد و واقعاً هم بسیار جالب توجه و حیرت انگیز هست این اقدام حضرت موسی،یک چوپان ساده قراره ب مصاف ابرقدرت ظالم دیکتاتور زمان خودش بره،و داستان اونجایی جذابتر میشه که فرعون خودش مردمو برای کم کردن روی موسی علیه السلام جمع میکنه تا با جادو برتری خودشو ب رخ بکشه و در نهایت تمام اقدامات فرعون ب ضرر خودشو سود موسی شد،پیامبری که انقدر جرات و جسارت از خودش نشون داد و در نهایت پیروز شد با اینکه هیچ چیزی رو نمیدونست از آینده اما هدایت و همراهی خداوند رو باور داشت به غیب ایمان داشت و خدای خودش رو باور کرده بود و در همه احوال همراهی و حمایت هدایت حفاظت و استجابت پروردگار رو عمیقاً باور داشت و در واقع تمامی داستانهای قرآن به نوعی به ما نشون میدن که چگونه قوی باشیم به پروردگارمون ایمان داشته باشیم ذهنمونو کنترل بکنیم به غیب ایمان داشته باشیم در جریان زندگی حضرت موسی نکات بسیار مهمی هست ما از حضرت موسی توبه و طلب مغفرت رو یاد میگیریم، مومن بودن شجاع بودن ایمان داشتن رو یاد میگیریم از حضرت ابراهیم تسلیم رو یاد میگیریم حق طلبی رو یاد میگیریم از حضرت آدم توبه رو یاد میگیریم از حضرت یوسف بزرگواری و گذشت رو یاد میگیریم و میفهمیم که تمامی آنچه که در زندگی حضرت یوسف اتفاق افتاد پلن خداوند بود چیدمان خداوند بود حتی حضور و وجود و تاثیر برادران نامهربان و مکر زلیخا همه و همه در جهت خیر و ارتقای حضرت یوسف بود و او را از چاه و زندان به مسیر عزیز مصر شدن هدایت کرد در واقع در پازل زندگی حضرت یوسف چاه و زندان طراحی شده بودند تا شایستگی این پیامبر و رشد درونی او محقق بشه و درون او به اندازه کافی بزرگ بشه و ظرفیت جذب نعمات بیشتر مواهب بیشتر و فضل و عطای خداوند رو پیدا بکنه، بسیار سپاسگزارم استاد گرامی بارها و بارها نگاه میکنم بعضی از فایلها رو دهها بار گوش میدم و لذت میبرم حظ میبرم و از خدای خودم بابت وجود شماها تشکر میکنم امیدوارم حیات طیبه در دنیا و آخرت و عاقبت بخیری و خوشبختی و سعادتمندی در هر دو دنیا روزی همیشگی و پیوسته شما دو عزیز مهربان باشه به خدای بزرگ میسپارمتون
بنام خدایی که بشدت کافیست
سلام
خدای من شکرت برای این آگاهی های نابی که در مدار شنیدنش هستم، هدایتم کن خدا جونمهدایتم کن همیشه در مسیر بهتر و بهتر عمل کردن بهش باشم نمیخوام فقط یه شنونده باشم میخوام با تمام وجودم بهش عمل کنم چون نتیجه اش رودیدم که چقدر جذابه چقدر نابه چقدر خوبه
توحید، مهم ترینی که میتونه کن فیکون کنه ما رو تومسیر خلق زندگی ای که میخوایم، همونطور که خداوند کفته من از روح خودم در شما دمیدم
استاد عزیزم سپاسگزارم بی نهایت از شما سپاسگذارم که بدون هیچگونه تعصبی اینقدرزیبا ودقیق قرآن روخوندید و برای کسانی که در مدارش هستند میگید ، چقدر من خوشحال و خوشبختم که در مدارش هستم
الان که فکرمیکنم، اونجایی که دست برداشتم از شرک ورزیدن به خدا، چقدر زیبایی دیدم، درحالیکه با دستای خودم در نعمت ها وزیبایی ها رویخودم بسته بودم
اونجایی که در فکر میکردم باید فلان دوستم باشه تا حالم خوب باشه، خدای من چقدر من شرک می ورزیدم ولی همین که با چک و لگدهای جهان دست برداشتم از این کار ، به چه زیبایی هایی مه تا قبل اون حتی نمی تونستم بهشون فکر کنم هدایت شدم حتی در زمینه روابط هم خداوند دوست های فوق العاده ای رووارد زندگیام کرد
خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام ودرود فراوان براستادعزیز ومریم جان شایسته نازنین وهمه خانواده صمیمی والهی عباسمنش
استاد عزیز مثل همیشه ازتوحید ویکتاپرستی وشرک نورزیدن گفتید واین بار بالحنی شیواتر وآرام تر واثرگذارتر وازقران ونحوه آشنایی تان باقران وآموزه های آن گفتید وخداوند شاهد است که نوع نگرش شما به قرآن وکشف قوانین جهان هستی ازدل آیات قرآن دردل بسیاری از اعضای سایت مهر وعشق به خدا وقرآن رازنده کرد وموجب شده افراد زیادی باقران انس بگیرند وازخواندن کامنت های زیادی درسایت میتوان به این موضوع پی برد
خود من قبلآ قرآن میخواندم ولی درک درستی ازمفاهیم آیات نداشتم تا اینکه باسایت آشنا شدم وفایلهای دانلودی زیادی دیدم وتعداد کامنتهای زیادی از دوستان راخواندم ودربسیاری ازآنها آموزه های قرآن وجود دارد
استاد شما مهارت زیادی درمنطقی کردن موضوعات دارید وبسیار عالی قوانین را از قرآن استخراج کردید وآموزش دادید وبه شکلی بسیار دلنشین درمورد آیات قرآن صحبت میکنید
دردوسال اخیر من هرروز بعد نماز قرآن میخوانم وبه معنای آیات توجه میکنم وبعضی ازآنها رابیشتر توجه میکنم چون اززبان شما یا دوستان درسایت دیدم وشنیدم وبرایم جلب توجه میکنه
نحوه بیان وشرح قرآن توسط شما باعث جذب بیشتر من به قرآن ودرک بهتر آن شد فهمیدم برخلاف انچه دربین مردم ما رایج است وقرآن را موقع مرگ انسانها می خوانند ؛قرآن کتاب زندگی است وبرای زنده هاست تا راه ورسم درست زندگی کردن رابیاموزیم وعمل کنیم
استاد عزیز به سوره شعراُ اشاره فرمودید
من هرروز آیات 78 تا 89 سوره شعراُ را میخوانم که اززبان حضرت ابراهیم خداوند را به پدرش وقومش معرفی میکند وچه زیبا آیاتی است
همان که مرا آفرید پس هدایتم میکند (78)
وکسی که اطعامم میکند وابم میدهد (79)
وچون بیمارشوم او مرا بهبود میدهد (80)
وانکه مرا می میراند وسپس زنده ام میکند (81)
واوکه امیدوارم روزجزا ازخطایم درگذرد (82)
پروردگارا مرا حکمتی عطا کن وبه صالحانم بپیوند (83)
ودرمیان آیندگان برای ذکر خیری قرار ده(84)
ومرا ازوارثان بهشت پرنعمت گردان (85)
وپدرم رابیامرز که او ازگمراهان است (86)
وروز که برانگیخته شوند خوارم مکن (87)
روزی که نه مال سود دهد نه فرزندان (88)
مگر آنکه دلی پاک نزد خدا آورد (89)
استاد عزیز شما به بزرگترین گناه که شرک است اشاره کردید وبارها درمورد شرک مخفی تذکر دادید تا یادمان باشد در مسیر زندگی بارها به طرق مختلف شرک ورزیده ایم وتوجه نکردیم وحواسمان راجمع کنیم که شرک به شکلهای گوناگون بروز میکند ویادمان باشد درهمه حال وهمیشه وهمه جا ازشرک دوری کنیم وفقط به خدا توکل کنیم وکارمان را به پروردگار رحمان بسپاریم
استاد عزیز بسیار سپاسگزارم برای این فایل آگاهی بخش
درپناه خدا سلامت وشاد وسرفراز باشید
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیز و بی نظیرم که صداش یادآور خداونده
من اینجام که فقط تشکر کنم، استاد ذهنم، روحم، جسمم و تمام وجودم بعد از این فایل احساس ارامش عظیمی داره، بارها و بارها درباره شرک از شما شنیده بودم، اما تا الان ازین زاویه بهش نگاه نکرده بودم که من خالق زندگی خودمم و اگر غیر از این فکر کنم، مشرکم، شاید هم شما قبلا دقیقا همین جملات رو گفته باشین ولی چون من توی مدارش نبودم نشنیدم، اصلا یه حال عجیبی ام، من الان دقیقا جایگاه قبلی شمام که خونه 60 متری و یه ماشین سالم ارزومه، و دقیقا حتی به شرایط خیلی خیلی خیلی بالاتر ازجایگاه الانم نمیتونم فکر کنم
خدا رو هزاران بار شکر میکنم بخاطر وجود شما بخاطر آشنایی با شما و خدا رو هزاران بار شکر میکنم بخاطر قرآن و بخاطر اینکه شما رو دستی قرار داد که از طریق شما قرآن رو و خدا رو و قوانین رو بهتر درک کنم
چقدرررر خوشحالم که با شما اشنا شدم، یعنی من فقط اومدم کامنت بذارم و فقط تشکر کنم، تشکر کنم و تشکر کنم
استاد میخوام بگم که اون انرژی که اون سر دنیا شما با ضبط این فایل به جهان فرستادید در این سر دنیا به من و به تمام شاگرداتون رسید
بازم بی نهایت ازتون ممنونم.
خدایا شکرت
سلام به استاد عباس منش عزیز و دوستان گرامی
استاد وقتی اسم این فایل رو روی سایت دیدم بدون تفکر انگار وجودم اومده بود بیرون و با یه اشتیاقی زدم که فایل باز بشه که خودم اون اشتیاق برام قابل توجه بود،احساس میکردم روح من انگار به گنج رسیده بود چشم هایش برق میزد
من همیشه دوست داشتم از شما در مورد قرآن بشنوم و بارها شنیده بودم که تو دوره دوازده قدم آسان قرآنی دارید و منتظر روزی بودم که من این دوره رو تهیه کنم و برسم به اون جلسات
الان هم که دارم کامنت مینویسم باید بگم که داشتم خطاطی میکردم و این فایل رو گوش میکردم و شما که صحبت میکردید به چیزی در درونم میگفت مریم برو بنویس و من میگفتم باشه بذار این کار تموم بشه بعد اما صدای روحم بلندتر میشد و من اومدم که بنویسم از هرآنچه که درونم میخواد بگه
استاد من هم در یک خانواده مذهبی با باورهای مذهبی به دنیا اومدم و تا همین یکی دو سال پیش یک آدم مذهبی و «متعصب» بودم، تایید میکنم به متعصب چون تعصب من پرهایی از رحمت رو بر من بسته بود و زنجیری بر دل و جان من بود
در یک اندوه و حسرت و غم و ترس و اضطراب و احوالات عجیب دائمی زندگی میکردم
از بچگی با باورهای مذهبی بزرگ شدم، و چون آدم دقیق و ایده آل نگری هم هستم خیلی توجه میکردم به انجام فریضه های دینی، یادم میاد صبح هابی که نمازم قضا میشد و من زار زار گریه میکردم که نمازم قضا شده از عذاب وجدانی که داشتم چون شنیده بودم کسی که نماز صبحش قضا میشه حتما یه کار نادرستی انجام داده و خدا ازش این فضیلت رو گرفته و من روزم رو با این حال شروع میکردم، یه عذاب وجدانی که من چه کار اشتباهی انجام دادم و با یه احساس گناه زیاد و یه بار سنگینی از خواب پامیشدم و انگار دنبال این بودم که یه بلایی سرم بیاد تا منو پاک کنه و در اماکن نگه داره از آتش جهنم، چون بازم شنیده بودم اگه تو این دنیا پاک بشی خیلی راحتتر از اون دنیاست و تو با مریضی و حال بد و این ها پاک میشی، استاد الان که دارم میگم وجودم یه حالی شده، من بیشتر از ده سال دچار یک مریضی خودایمنی بودم که دکترها میگفتن این دلیلش مشخص نیست و این مریضی مزمن و درمان هم نمیشه و دو سال پشت هم کن کورتون میخوردم و چه روزهای سختی که پشت سر نگذروندم، اما در حین درد کشیدن و سختی کشیدن تو اوج جوونی و سن 20 سالگی میگفتم اشکال نداره من دارم پاک میشم اینجا و اون دنیا عذاب نمیکشم
ای خدای من، قلبم درد میگیره از این جهالت
هی با خودم این شعر رو مرور میکردم که هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند و درد و رنج رو برای خودم مقدس جلوه میدادم
سر موضوع حجاب چه باورهای اشتباهی داشتم ،تا همین دو سال پیش حجاب داشتم با تعصب، با این نگاه که من که حجاب دارم آدم بهتریم و چقدر به خودم افتخار میکردم که مثلا تو عروسی های مختلط من حجاب دارم(حالا چه حجابی، حجابی که دوست داشتم خوشگل باشم و شبستان پیتان باشم اما روسری هم سرم باشه، یجوری دل و عقلم رو جفتشون رو راضی میکردم) خودم رو از آدم هایی که حجاب نداشتن برتر میدیدم (خدایا من به خودم ظلم کردم منو ببخش…)
یه مدت چادری شدم اما روح و جسم من در هماهنگی نبود و من فقط از ترس و عذاب وجدان چادر سرم میکردم و تو اون مدت هم همش آدم های دیگه رو به امر به معروف میکردم، وای یادم نمیره تو سن 24 25 سالگی بود که نشسته بودم خاله هام رو نصیحت میکردم که توروخدا توروخدا حجابتون رو حفظ کنید، انقدر تو این باورها بودم که بیشتر و بیشتر هم هدایت میشدم به مجالسی که از این دست صحبت ها میکردن، یادم میرفتم با مامانم یه جلسه ای که یه خانمی اونجا اومده بود و داشت میگفت از مرگ برگشته و اونجا چه صحنه هایی که دیده، یادم من اون موقع حجاب داشتم اما خیلی لاک رو دوست داشتم و لاک زده بودم اومد با یه حال ترسان و ارزانی پیشم که دخترم خواهشاً لاکت رو پاک کن اگه تو بدونی با این لاک زدن و نگاه کردن مردها به تو چه بر سر مردها میاد و چه عذابی برای تو داره اون دنیا، من دلم میسوزه که میدونم چه خبره اونجا توروخدا لاکت رو پاک کن، از آویزون شدن از یه تار مو و اینها صحبت میکرد و من یادم اون شب تا صبح خواب میدیدم تو آتیش جهنم هستم و از یه مو آویزون شدم و چه عذابی داره، جالبه با خودم میگفتم خب چجوری یه از یه مو آویزون میشی اما مو کنده نمیشه بعد میشنیدم خدا بخواد نمیشه دیگه ،فقط ببین چه دردی داره و در میشدم از ترس و خشم و اضطراب
در مورد شب قدر و مراسم مذهبی هم همینطور، به سال که بخاطر سردردم قرص خورده بودم و خوابم برده بود و شب قدر نتونستم بیدار بمونم صبحش آنقدر گریه کردم که حالم بدتر شد و زنگ زدم به مشاورم که من خیلی حالم بده من اصلا آدم خوبی نیستم، امسال زندگی من چی میخواد رقم بخوره، من شب قدر حالم خوب نبوده و خوابم برده حالا چیکار کنم که امسال زندگیم قرار همش حالم بد باشه و من بدبخت شدم و ازین حرف ها… (الان دارم با یه حالی غریب هم میخندم به این طرز فکرم هم یادم میاد من چه مسیری رو طی کردم و خداروشکر میکنم که از جهل بیرون اومدم)
دیگه کوتاهش کنم هرآنچه از احکام بود رو به عنوان دین و خدا پذیرفته بودم و میگفتم من انجامشون بدم میشه بنده مقرب خدا و انجامشون ندم میوفتم تو جهنم و چون نمیتونستم کامل انجام بدم عذاب وجدان و احساس گناه میگرفتم و برای پاک کردن خودم یا مریضی یا غم یا درد رو به سمت خودم جذب میکردم و با این ها تطهیر میکردم عذاب وجدانم رو
چه خدایی برای خودم ساخته بودم
یه خدای خشمگین و منتقم، از تمام صفات خدا صفت های جلالی مثل منتقم و جبار و این هارو پررنگ کرده بودم
از خدا به شدت می ترسیدم و خشم داشتم و اصلا حس خوبی به خدا نداشتم
تمام این ها کم و زیاد، کمرنگ و پررنگ تا همین دو سال پیش زندگی من یعنی تا تقریبا 30 سالگی من ادامه داشت…
با یه استادی پیش از اینکه با شما آشنا بشم آشنا شدم و محصولاتشون رو گرفته بودم که ایشون هم باورهای مذهبی پررنگی داشتن و جالبه وقتی مثلا موضوع ثروت رو به مذهب و ذکر گفتن و این ها ربط میدادن با تمام وجود منزجر میشدم و مقاومت میومد بالا، اصلا وقتی حرف از مذهب میزد یه چی در درونم پسش میزد و رو برمیگردوندم، میگفتم دیگه تو ثروت بحث مذهب رو قاطی نکن توروخدا
من از همون بچگی دنبال حقیقت بودم، روحم جستجوگر بود، دلم پرمیکشید وقتی یه صحبت معنوی میشنیدم و از همون تقریبا دو سال پیش که با شما آشنا شدم مسیرم رو به روشنی رفت
با فایل های حجابی که تو سایت گوش میکردم احساس میکردم بند و غل زنجیرهای من داره باز میشه
با ترس و ارز حجابم رو گذاشتم کنار، اصلا نمیتونم بگم چقدر برای سخت بود، نه کنار گذاشتن حجاب بلکه کنار گذاشتن اون تفکر، تفکری که سی سال داشتم رو باید می ذاشتم زیرپا و یه مسیر جدید رو میرفتم، اما دیگه میدونستم که اون مسیر برای من نیست، استاد شما تو این مسیر جدید هادی من بودید، مثل یه آدم مهربان که چراغ نفتی دستشه و داره پیش میره و به من میگه بیا و مسیر رو روشن میکنه و من پشت شما آهسته گام برداشتم، هنوز اول راهم استاد ولی شما منو با خدای واقعی و خدای حقیقی آشنا کردید ، اون بتی که من اسمش رو گذاشته بودم خدا رو کمکم کردید بشکنم، وقتی میگید شما حضرت ابراهیم رو خیلی دوست دارید میخوام بهتون بگم شما ابراهیم هستید، ابراهیمی کم نه تنها خودش بت هارو شکسته بلکه داره به بقیه هم یاد میده بت هارو بشکنید
استاد وقتی از خدا و قرآن میگید دل من پرمیکشه
یادمه از همون دوران نوجوانی من قرآن رو میخوندم با معنیش، بهم گفته بودن خواندن قرآن خوبه و من هم یه دفتر داشتم که وقتی قرآن میخوندم سوالهایی که برام ایجاد میشد رو مینوشتم ،اصلا نمیفهمیدم چی میگه یا بهتره بگم با اون نگاه های مذهبی و متعصبی که داشتم فقط از آیه های قرآن عذاب و سختی و درد و بدبختی رو میفهمیدم و هی سوال برام ایجاد میشد و مینوشتم، همیییییشه دوست داشتم یکی پیدا بشه به سوالات من جواب بده، به خودم میگفتم ای کاش تو زمان پیامبر بودم میرفتم سوال هامو ازش میپرسیدم و جوابم رو میگرفتم، نگم از سوره نساء که وقتی میخوندمش خشمم لبریز میشد، از زن بودنم بیزار میشدم، از خدا خشمگین میشدم که چرا منو زن آفریده و چرا مردها رو به زنده ها برتری داده؟ مردها میتونن زنشون رو بزنن؟؟ وای من به این آیه ها و ترجمه ها که میرسیدم میخواستم دست به یقه بشم با خدا
یا یک سری آیاتی که در مورد جنگ بودن و اونطوری که تو خاطرم هست میگفتن مسلمان ها میتونن با پیروز شدن در جنگ زن های اون قوم رو به عنوان غنیمت برای خودشون بکنن، هنوز یادمه که کجا نشسته بودم و این ترجمه هارو میخوندم و خونم به جوش میومد
سال های بعد دیگه قرآن نخوندم
یا اگه هم میخوندم به زور و از سر وظیفه گاهی میخوندم
یجایی یه استادی بهم گفت اگه قرآن رو با عشق نمیخونی و ازش خشم میگیری نخونیش بهتره از اینکه بخونیش، بذار به وقتش
و الان با شما احساس میکنم وقتش رسیده
احساس میکنم این فایل نشونه ای بود برای شروع خواندن قرآن با عشق
البته که تو این مدت دو سالی که با شما و آموزه هاتون آشنا شدم وقتی آیه های قرآن رو خوندم تامل کردم و تعمق کردم و نگرش بهتر و درک بهتری داشتم اما احساس میکنم از امروز قرار که مسیری جدید رو آغاز کنم
مسیری با عشق، با درک، با لذت و فهم
استاد ممنونم که چراغ راه من بودید، ممنونم که ابراهیم گونه زندگی کردید و اینو با زندگی کردنتون به ما هم یاد دادید
استاد توحید رو با شما کمی درک کردم
فقط روی خدا حساب باز کن رو با شما کمی درک کردم
معنی عشق رو با شما کمی درک کردم
معنی شکرگزاری رو با شما کمی درک کردم
معنی زندگی رو با شما کمی درک کردم
میدونم که اول مسیرم و چه شهدهای شیرین بیشتری که میخوام بچشم
من شکرگزار وجود شما هستم
خدا به قلبتون نور بباره
شروع این مسیر عاشقی بر من مبارک باشه
استاد عزیزم دوستتون دارم و براتون عمر با عزت رو در آغوش امن الهی آرزو میکنم
به امید فایل های قرآنی بعدی که از شما بشنوم و روحم جلا پیدا کنه
در پناه یگانه الله، عزتمند باشید
به نام خدایی که به تنهایی کافیست.
سلام به استاد عزیزم ومریم جان ودوستانم.
خدارو هزاران بار شکر برای قرار گرفتن در این مسیر الهی.
استاد فایلهایی که قانون رو در قران جستجو می کنید وآیه می یارید رو خیلی بیشتر دوست دارم وبارها گوش می دم.
اوردن ایه قران واثبات قانون جذب در قران بهم ارامش می ده.
وقتی از توبه پذیر بودن خداوند می گید وقتی می گید از اینکه فقط شرک هست که بخشیده نمی شه عاشق این خدا می شم.
از توجه به اصل می گید از اینکه کافیه اصل رو یعنی توحید یعنی خداپرست بودن یعنی مشرک نبودن روی کسی جز خدا حساب نکردن وعدم توجه به فرعیات به متشابهات.
وقتی می بینم برای باورهاتون برای انچه اموزش می دید از قران دلیل می یارید ودلیل ها انقدر محکم وقابل فهم هستند اطمینانم بیشتر وایمانم به خدا قویتر می شه.
متشکرم.
خدارا سپاس.
در پناه خدا.
سلام و درود بر استاد عباسمنش عزیز و همه ی دوستان همراهان گرامی.
استاد جان من چندین بار این فایل رو در زمانهای مختلف گوش دادم و مدتهاست دارم روی درک خداوند و شناخت درست ساز و کار سیستم خداوند کار میکنم، از ده سال قبل که اولین توضیحات شما رو دربارهی ماهیت سیستمی خداوند شنیدم در تکتک شرایط،و اتفاقات زندگیم سعی کردم با تکیه بر شناخت و درکی که تا اون لحظه از خدا پیدا کرده بودم ، توحیدی عمل کنم و کاری رو انجام بدم که به گمان خودم به خواست خداوند یا هدایت خداوند نزدیکتره.
توی این سالها در پله های مختلف زندگیم یه جاهایی که از نگاه بیرونی بن بست بوده،بالاخره به وضوح جریان هدایت سریع و راحت خداوند رو تجربه کردم که چهطور در کمال سادگی و از همون مسیرهای طبیعی من رو گذاشت وسط خواسته هام با تمام جزئیات دلخواهم و البته که در هر کدوم از اون موارد، بعد از گذر از اون مرحله، وقتی از بالا خودم و رفتار و افکارم رو در اون مقطع زمانی که برای بعضی خواسته ها شاید یه بازهی چند ساله بوده دیدم، به وضوح می دیدم که چه حدی از ناباوری و تردید در وجود من بود و چه طور این تردیدها که بعضا ریشهی اغلب اونها به نوعی احساس عدم لیاقت بود،باعث طولانی شدن مسیر یا انجام تقلاهای بیهوده توسط من می شد اما در تمام این موارد یک نکتهی مشترک وجود داشت و اون هم این که بعد از مدتها تلاش برای باورسازی و ساختن اون خواسته، یه جایی و یه لحظه ای با تمام وجود به نقطهی تسلیم و ناتوانی رسیدم و در یه بازه ی کوتاه بعد از این مرحله به صورت سلسله وار یک اتفاقاتی میافتاد که در عرض یه مدت کوتاه اون نتیجهای که مدتها براش همه جوره تلاش کرده بودم و به بن بست رسیده بودم، ظاهر میشد.
وقتی شما در این فایل گفتید در هر مرحله و در هر شرایطی الهامات و هدایتها متناسب با اون وضعیت شما در اون لحظه، میاد من مصداق این سخن شما رو در تک تک تجربیاتم در این مسیر ده ساله دیدم و به یاد آوردم.
شما مثل همیشه در این فایل مفهوم شرک و توحید و اهمیت این موضوع رو توضیح دادید و من هم از اونجایی که از همون روز اول در پی سالها جستوجوی خدای حقیقی، به شنیدن این آگاهیهای ناب از زبان شما هدایت شدم، مشتاق فهمیدن معنای توحید و قدم گذاشتن در مسیر توحید بوده و هستم.
بارها سعی کردم توحید رو برای خودم معنی کنم و بهش متعهد باشم.
آنچه که تا این لحظه از مفهوم شرک و توحید از صحبتهای شما درک کرده بودم و در حد توانم بهش عمل میکردم رو مینویسم و در ادامه به درک جدیدی که امروز دریافت کردم، میپردازم.
اول از همه این که باید به وجود یک نیروی برتر به عنوان ربالعالمین،قدرت مطلق اسمانها و زمین ایمان بیاریم، خدایی که برگی بدون اذن او از درخت بر زمین نمیریزه.
اغلب آدمها مخصوصا کسانی که در جوامع مذهبی بزرگ شدن به وجود خدا باور دارند اما به قول شما مهم اینه که این خدا درست درک بشود وگرنه صرف باور داشتن به وجود یک خدا، چیزی رو تغییر نمیده.
پس ویژگیها و ذات این خدا به عنوان ربالعالمین مهم بود و تا جایی که من متوجه شدم این خدایی که شما سعی کردید به ما معرفی کنید،از زمین تا آسمان با خدای انسانگونهای که از کودکی در تعالیم مذهبی در ذهن ما شکل گرفته بود،فرق داشت.
این خدا مثل یه ابرانسان قدرتمند که از بالا ما رو زیر نظر داشته باشه، نبود.
این خدا در واقع یک سیستم دقیق و بدون نقص و قانونمند ازلی بود که هرگز از قوانین ثابت و لایتغیر خودش عدول نکرده و نخواهد کرد.
توحید یعنی این که اولا سیستمی بودن و قوانین ازلی این خدا رو باور کنیم و دوما این که باور کنیم این خدا از روح خودش در ما دمیده، یعنی همون جوری که تمام آسمان وزمین و هر آنچه در آنها هست، در ید قدرت او و مسخر اوست، در قدرت ما و مسخر ما هم هست؛ اما در چه حد؟ به قدری که خالق صددرصد زندگی خودمون باشیم، فقط و فقط زندگی خودمون و لاغیر.
حالا اگر بخوام مصداق این توضیح از توحید رو بیارم توی زندگی روزمره، یعنی این که خیالمون راحت باشه،
اتفاقی بر حسب شانس و تصادف قرار نیست توی زندگی ما بیفته که بنیان زندگی ما رو به باد بده.
هیچ عامل بیرونی نمیتونه روی زندگی ما تأثیر بذاره از سیاست و دولت گرفته تا تک تک آدمایی که توی زندگیمون هستن.
لازم نیست از تهدید یا خیانت و آسیب کسی بترسیم.
دلسوزی و ترحم و تلاش و تقلا برای کمک به دیگران حتی نزدیکترین افراد زندگیمون،بی معنی میشه.
انواع نگرانیهایی که روانشناسان از اونها به عنوان دغدغههای بشری یاد میکنن،از نگرانی دربارهی آینده گرفته تا نگرانی از دست دادن داشتهها و … پوچ میشن وقتی که میفهمی توحید یعنی در لحظه زندگی کردن و آرامش و خیال راحت حاصل از توکل.
این توحید هر نوع احساس دین و شرمندگی در مقابل آدم ها رو از ذهنمون پاک میکنه.
اما اون مفهومی از توحید که امروز در کلام شما بهش رسیدم و فکر میکنم بخش ساخته نشدهی توحید در وجودم هست، این بود که من این مسخر بودن آنچه رو که در تسخیر خداست، برای خودم و خلق زندگی دلخواهم باور نکردم.
شاید هزار بار این جمله رو توی نوشته هام،نوشتم و توی صحبتهای شما بهش توجه کردم،خیلی دلم خواسته که این جور باشه و یه روزی من این رو در زندگیم تجربه کنم اما باورش نکردم.
خیلی برای ذهن منطقی من دور از دسترسه این که واقعا بی قید و شرط هر آنچه در تسخیر خداست، در تسخیر من هم باشه.
برای ذهن منطقی من حتی فکر کردن به این عبارت، نهایت ساده لوح بودن و حماقت هست.
بله ذهن من میپذیره خدایی هست که قدرت این رو داره که هر خواسته ای که من داشته باشم، حتی اگر تمام عالم بگن غیرممکن هست رو برآورده کنه.
اما نمیتونه بپذیره که این خدا بی قید و شرط و بدون کسب حداقل شرایط از طرف من و بدون این که من بهایی بپردازم، به خواستههای من پاسخ بده.
در واقع ذهن من میگه بله این خدا هست اما اگر خودش بخواهد خواسته ی تو رو اجابت می کند پس تو باید راضیش کنی.
تا حالا میگفتم پاشنهی آشیل من احساس لیاقت هست و سعی میکردم به روشهای مختلف احساس لیاقتم رو بهبود بدم ولی هیچ وقت بین توحید و احساس لیاقت یا شرک و احساس عدم لیاقت ارتباطی توی ذهنم برقرار نشده بود.
حتی شاید واژهی عدم لیاقت هم تعبیر مناسبی برای این جنس از احساس من درست نباشه.
فکر میکنم تعبیر بهتر احساس مسئولیت در قبال دریافت خواسته ها باشه.
یعنی این که خدا می تواند بدهد اما تو در قبال خواسته هات وظایفی هم داری و اول تو باید وظایفتان رو به انجام برسانی و بعد خدا درها رو به روی تو باز می کند.
الان میفهمم که چه قدر این نگاه مغایرت داره با توحید و مصداق بارزی از شرک هست به این دلیل که به من میگه باید خودم با دست خودم و باعقل خودم برای ساختن خواسته هام تلاش کنم نه این که خیالم راحت باشه از این که همه چیز مسخر من هست و وقتی من بخوام خلق می شود.
به نام خداوند خالق
فایل بسیار بسیار عالى ،متشکرم از خداوند که یکى از دستان قدرتمندش استاد عباسمنش رو تو زندگیم آورد که این نشانه عشق خدا به منه و نشونه اینه که دوست داره من تو زندگیم پیشرفت کنم.
کاملا واضح و با بیان شیرین و سهل و آسان استاد متوجه شدم که چقدر شرک تا نخاع تو زندگى اکثر ما انسانها ریشه کرده و واقعا جهاد روزانه و لحظه اى با نفس رو میخواد که بتونیم باهاش مقابله کنیم.
به امید و یاری خدا در پیروزى در این نبرد در زنگى
به نام سیستم قانونمند و عادلی که جهانی پر از زیبایی، خوبی، فراوانی، نعمت، فرصت، برکت، ثروت و آدمهای خوب را آفریده
به نام انرژی قدرتمندی که به خوشبختی و ثروتمندی من بیشتر از خودم مصر و مشتاقه و از رگ گردن به من نزدیکتر است
به نام خدای غفور و رحیمی که من را از بدو تولد موجودی ارزشمند خلق کرده که لیاقت داشتن بهترین نوع زندگی، عشق ناب و پاک، آسایش و رفاه، خوشبختی بینهایت، ثروت پایدار و بهرهمندی از تمام نعمتهایش را دارد
و خوشبخت و سعادتمند بودن را روند طبیعی زندگی من قرار داده
و اینطور میخواد که تمام رویاهام به تجربه زندگیم تبدیل بشن
سلام به تمام خوبیها، زیباییها و تمام آدمهای خوب دنیا در تمام دورانها
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
آیه 7 سوره آل عمران
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ ۗ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
اوست خدایی که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که اصل و مرجع سایر آیات کتاب خداست و برخی دیگر متشابه است، و آنان که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در دین راه شبهه و فتنهگری پدید آرند، در صورتی که تأویل آن را کسی جز خداوند و اهل دانش نداند؛ گویند: ما به همه کتاب گرویدیم که همه از جانب پروردگار ما آمده، و به این (دانش) تنها خردمندان آگاهند.
قرآن یعنی یکتاپرستی.
هر کسی که الهامات را از طرف خداوند دریافت میکند، میداند که خداوند با توجه به شرایط اون لحظه تو به تو داره راهنمایی میکند.
خداوند با توجه به شرایطی که داریم، با توجه به گذشتمون، با توجه به آروزهامون و… کوتاهترین و سریعترین و صحیحترین راه رو به ما میگه، خدا به ما میگه که چی کار کنیم.
شرک ظلم به خود است.
1. سوره لقمان، آیه 13
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ.
هنگامی که لقمان به پسرش گفت، در حالی که او را پند میداد: ای پسرم، به خدا شرک نیاور؛ زیرا شرک ظلم بزرگی است.
2. سوره نساء، آیه 48
إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا.
خداوند، شرک ورزیدن به او را نمیآمرزد، و آنچه کمتر از آن باشد، برای هر کس بخواهد میآمرزد؛ و هر کس به خدا شرک ورزد، به تحقیق گناه بزرگی مرتکب شده است.
3. سوره نساء، آیه 116
إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا.
به یقین، خداوند [گناه] شرک را نمیآمرزد، و گناهان کمتر از آن را برای هر کس که بخواهد میآمرزد؛ و هر کس به خدا شرک ورزد، قطعاً دچار گمراهی دور و درازی شده است.
4. سوره مائده، آیه 72
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ ۖ وَقَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ ۖ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ ۖ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ.
به یقین، کسانی که گفتند «مسیح پسر مریم خداست»، کافر شدند. در حالی که خود مسیح گفت: «ای بنی اسرائیل، خدا را که پروردگار من و پروردگار شماست بپرستید. هر کس به خدا شرک ورزد، خدا بهشت را بر او حرام کرده و جایگاه او آتش است و برای ستمکاران یاوری نیست.
5. سوره یونس، آیه 106
وَلَا تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَ ۖ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِینَ.
و جز خدا چیزی را مخوان که نه به تو سود میرساند و نه زیانی دارد، و اگر چنین کنی قطعاً از ستمکاران خواهی بود.
6. سوره زمر، آیه 65
وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ.
و به تو و به کسانی که پیش از تو بودند وحی شده است که اگر شرک ورزی، حتماً اعمالت تباه میشود و از زیانکاران خواهی بود.
7. سوره نساء، آیه 36
وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا.
و خدا را بپرستید و هیچ چیزی را شریک او نکنید، و به پدر و مادر نیکی کنید و نیز به خویشاوندان، یتیمان، مستمندان، همسایگان نزدیک و همسایگان دور، دوستان و همنشینان، و به مسافران و به آنچه که در اختیار شماست [بندهها و زیردستان] نیکی کنید. به درستی که خدا کسی را که متکبر و فخر فروش باشد دوست نمیدارد.
هر بار که ما داریم روی کسی غیر از خدا حساب باز میکنیم، به این فکر میکنیم که به اون شخص نیاز داریم، بدون اون کارمون پیش نمیره، بدون اون آرامش نداریم و… یا باور کنیم که اون میتونه زندگی ما رو درست کنه یا حتی زندگی ما رو خراب کنه، یعین تاثیرگذاری غیر از خداوند رو قبول کنیم: ما داریم شرک میورزیم؛ این مواقع ما داریم بیشتر به خودمون ظلم میکنیم.
هر نگاهی که قدرت رو بده به غیر خداوند، میشه شرک.
تنها گناهی که خداوند در قرآن گفته که اون رو نمیبخشه، شرکه.
شرک به اون معنا نیست که ما خدا رو قبول نداریم؛ به اون معنا است که ما خدا رو قبول داریم اما یکسری افراد دیگه هم هستند که اونها بسیار مهم هستند و تاثیرگذارند در زندگی ما.
ما زندگیمون رو خودمون داریم خلق میکنیم. در واقع داستان توحید، شرک و داستان خلق زندگی خودمون همه به هم وصل است.
وقتی ایمان داری که خداوند از روح خودش به تو دمیده و قدرت خلق زندگیت رو به دستهای خودت داده، اونوقت دیگه شرک نمیورزی، اونوقت یک انسان موحد هستی.
با خودم تکرار میکنم که:
خداوند قدرت خلقکنندگی به من داده.
خداوند قدرت خلقکنندگی به من داده.
خداوند قدرت خلقکنندگی به من داده.
و
من خالق زندگی خودم هستم.
من خالق زندگی خودم هستم.
من خالق زندگی خودم هستم.
وقتی این باور رو داشته باشم، اونوقت شرک از وجود من میره بیرون
و وقتی شرک از زندگی من بره بیرون، خداوند و نعمتهاش وارد زندگی من میشه.
خداوند خودش و انسان رو در بحث تسخیر یکی میکنه:
آیاتی که خداوند میفرماید آسمان و زمین را برای انسان مسخر کرده است:
1. سوره جاثیه، آیه 13
وَسَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِّنْهُ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، همه را برای شما مسخر گردانید؛ بیگمان در این [امر] نشانههایی است برای مردمی که میاندیشند.
2. سوره ابراهیم، آیه 32-33
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ * وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ.
خداوند کسی است که آسمانها و زمین را آفرید و از آسمان آبی فرو فرستاد و با آن از میوهها رزقی برای شما بیرون آورد، و کشتیها را برای شما مسخر گردانید تا به فرمان او بر روی دریا حرکت کنند و نهرها را برای شما مسخر گردانید. * و خورشید و ماه را که پیوسته در حرکتند برای شما مسخر گردانید، و شب و روز را نیز مسخر شما کرد.
3. سوره نحل، آیه 12
وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ.
و شب و روز و خورشید و ماه را برای شما مسخر گردانید، و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شدهاند؛ به یقین در این [امور] نشانههایی است برای مردمی که میاندیشند.
آیاتی که خداوند میفرماید آسمان و زمین را برای خود مسخر کرده است:
1. سوره حج، آیه 65
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ.
آیا ندیدی که خداوند آنچه در زمین است را برای شما مسخر کرده است و کشتیها را که به فرمان او در دریاها روانند؟ و [او] آسمان را نگاه میدارد که جز به اذن او بر زمین نیفتد؛ به راستی خداوند نسبت به مردم رئوف و مهربان است.
2. سوره لقمان، آیه 20
أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً ۗ وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ.
آیا ندیدید که خداوند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است را برای شما مسخر گردانید و نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما کامل کرد؟ و برخی از مردم بیهیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خداوند به جدال میپردازند.
اگر واقعا باور داشته باشه که خودم دارم زندگیم رو خلق میکنم، خودم دارم اتفاقات زندگیم رو رقم میزنم:
دیگه نیاز نیست که از کسی حساب ببرم
نیاز نیست از کسی بترسم
نیاز نیست به کسی باج بدم
نیاز نیست کسی هوای من رو داشته باشه
نیاز نیست به غیر خدا التماس کنم
این منم که دارم همه چیز رو رقم میزنم؛ حالا اگر شرایط زندگی دقیقا اون چیزی نیست که من میخوام، ایراد از منه و من باید برم ببینم که ایراد چیه.
پس توحیدی فکر کن، به خالق بودن خودت فکر کن، بزار شرک از وجودت بره بیرون.
پس بازم بگو که:
من خالق زندگی خودم هستم.
من خالق زندگی خودم هستم.
من خالق زندگی خودم هستم.
کسی که بارو داره خودش خالق زندگیشه:
نگران تهدید دیگران نیست
نگران این نیست کی رئیس جمهوره و کی نیست
نگران نیست کسی بیاد کمکش یا نیاد
سراغ نزول و وام و ربا نمیره
چون میدونه که هدایت میشه، آدمهای مناسب وارد زندگیش میشن، فرصتهای عالی براش پیش میاد، توی موقعیتهای عالی قرار میگیره، ایدههای عالی به ذهنش میاد…
چون من میتونم زندگیم رو اونجوری که دلم میخواد رقم بزنم.
من میتونم آنچه را که میخواهم در زندگی خودم خلق کنم.
این منم که دارم شرایط زندگیم رو رقم میزنم.
به لطف خدا، همه چیز زندگیم دست خودمه نه عوامل بیرونی.
اگر یک لحظه فکر کنی که یک عامل بیرونی میتونه این کار رو برای تو انجام بده، تو داری شرک میورزی.
وقتی خداوند و یکتاپرستی رو باور کنی، همه چیز رو خداوند برای تو انجام میده؛ شما درخواست میکنی و خداوند اجابت میکنه. آدمها رو وارد زندگیت میکنه و اونها یکی از میلیونها دست خداوند هستند.
راحت با خدا صحبت کن، ازش بخواه، خودش آدمهای مختلف رو وارد زندگیت میکنه، خودش شرایط رو به بهترین نحو ممکن برای تو رقم میزنه.
اگر آدم بتونه جوره دیگهای که شرایط نگاه کنه و محدودیتها رو به اون شکلی که هستند نبینه، آن زمان هدایت میشه به راهحلها و خداوند مسیر رو براش باز میکنه.
چیزهایی که به ظاهر نشدنیه، به ظاهر امکانپذیر نیست، اگر محدودیتهای ذهنمون رو برداریم، امکانپذیر میشود؛ خداوند امکانپذیرش میکنه، خداوند هدایتمون میکنه، خداوند درها رو باز میکنه.
ما محدودیم که نمیتونیم هدایت بشیم به مسیرها، ذهن ما قبول نمیکنه؛ اگر محدودیتها برداشته بشه و ذهن باور کنه، اونوقت شدنی میشه، اونوقت خدا راه رو باز میکنه و هدایت میکنه.
بنابراین:
اگر محدودیتهای ذهنی رو برداریم، همه چیز به کمک خدا شدنی میشود.
اگر محدودیتهای ذهنی رو برداریم، همه چیز به کمک خدا شدنی میشود.
اگر محدودیتهای ذهنی رو برداریم، همه چیز به کمک خدا شدنی میشود.
خیلی از خواستههایی که ما داریم به خاطر ذهن منطقی و به خاطر باورهای محدودکننده و به خاطر نگاه کردن به شرایط فعلی خودمون، برای ما غیرقابل فکر کردن و غیرقابل تجسم کردنه چه برسه به رسیدن به اونها.
اگر بتونیم جور دیگه به این قضه نگاه کنیم، اگر بارو داشته باشیم که ما خالق زندگی خودمون هستیم، باور داشته باشیم که خداوند قدم به قدم راهها رو به ما نشون میده، اگر باور داشته باشیم به هدایت و راهنمایی خداوند، اونوقت همه چیز امکانپذیره.
—————————————————————————————————————————————————————————————————————-
خدایا برای اینکه امروز هم من رو به سمت زندگی بهتر و شرایط دلخواهم هدایت کردی، تو را سپاس.
خدایا برای تمام نعمتهای کوچک و بزرگی که از اولین روز زندگی تا همین لحظه کنونی به من بخشیدی، تو را سپاس.
خدایا برای تمام نعمتهایی که در آینده نزدیک به من خواهی داد، تو را سپاس.
خدایا برای تمام نعمتهایی که به من دادی ولی من فراموششون کردم، تو را سپاس.
خدایا برای تمام نعمتهایی که به من دادی ولی الان برام عادی شدن، تو را سپاس.
خدایا برای تمام نعمتهایی که به من دادی ولی من اصلا متوجهشون نشدم، تو را سپاس.
خدایا من آمادگی دریافت برکات، نعمات و هدایتهای بیشتر رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای همشون ازت خیلی ممنونم.
من بارو دارم که قراره زندگی خیلی خیلی فوقالعادهای رو در این جهان زیبا تجربه کنم
و بسیار عاشق باشم
و بسیار عشق بورزم
و بسیار دوست داشته بشم
و بسیار لذت ببرم
و بسیار تجربههای شیرین داشته باشم
و نقشی در گسترش ابن جهان سخاوتمند و زیبا داشتم باشم
و اثر خوبی از خودم به جا بزارم
و در آخر کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم خداوند از من راضی باشه.
خدایا من تنها تسلیم تو هستم
و تنها تو را میپرستم
و تنها از تو یاری میجویم
و تنها به تو توکل میکنم
و تنها به لطف و مرحمت تو ایمان دارم
و در تمام شرایط تنها به تو توکل میکنم
و تنها به دنبال رضایت تو هستم
خدایا هزاران بار شکرت