درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1 - صفحه 17

352 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 908 روز

    به نام خداوند بخشنده و هدایتگرم

    خدایا شکرت برای فراوانی و نعمت در زندگیم

    سلام استاد عزیزم سلام مریم جانم

    سپاسگذار خداوند هستم که منو با شما آشنا کرد که بسیار خوشحالم که هر روز تغییر دارم میکنم امروز کنترل ذهن عالی داشتم و تا الان حسمو خوب نگه داشتم و خودمو تحسین میکنم که برای هدفم قدمی کوچیک برداشتم خدایا شکرت سپاسگزارتم

    استاد دوستتون دارم یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 27 مهر رو با عشق مینویسم

    مگه نگفتم نترس ؟

    ببین من اگر بخوام تو رو عزیزت میکنم و کاری میکنم که هیچ کس نتونه به تو حرفی بزنه ،پس نترس

    مراقب باش که شرک نورزی

    امروز من رفتم جمعه بازار و اگر بخوام خلاصه بگم 6میلیون و 160 فروش داشتم و سوالم این بود چرا حدود یک میلیون کمتر از هفته قبل فروش داشتم؟

    و خدا اشاره کرد به شرک و گفت کمی در ذهنت ترس داشتی

    من دیشب سریع گلارو درست کردم و دیگه تا صبح بیدار نموندم و یکم خوابیدم

    صبح که بیدار شدم خواهرم گفت طیبه ، من ظهر میام خودت برو جمعه بازار

    چون باید گل سرامو که نتونستم چسب بزنم رو تموم کنم و بیام

    منم خودم حاضر شدم و راه افتادم

    تو یه دستم ظرف گل سرای جوانه و گلا

    و تو یه دست دیگه ام کیف دستی پارچه ای که بقیه گل سرا و کارتخوانو گذاشته بودم توش و رفتم و مثل همیشه به درخت توتی که تو ایستگاه بی آر تی هست آب برده بودم و رفتم سلام دادم بهش و حالشو پرسیدم و رفتم

    وقتی رسیدم حقانی رفتم سمت بازار ،نجوای ذهنم میگفت نکنه نذارن نگهبانا و من هی جوابشو میدادم که من هیچی نمیدونم

    از این به بعدش نوبت خداست

    وقتی رسیدم ساعت 9:45بود

    دیدم یکم بعدش دوتا آقا اومدن و پرسیدن گل چنده

    یه گل ازم خریدن و داشت میگفت دست خالی از اینجا نرم و انگار مسافر بودن و ازم خرید کردن و همه این مشتریا تو بودی که برام اومدی و ازم خریدی خدای من

    بعد یه خانم اومد گفت سلام خوبی ؟ منم سلام دادم انقدر زیبا رو بود و خوش رو که یدونه گل سر قلبی با یدونه گل سر برگ و گل تخت ساده خرید و برای دخترش یه قورباغه خرید

    وقتی داشت میرفت گفت اولش باهات سلام و احوال پرسی کردم خواستم ازت خرید کنم و پر برکت باشی و رفت

    خیلی خوشرو بود خیلی

    همه اش عظمت تو بود که در وجود مشتری داشتی به من عطا میکردی

    بعد یه دختر اومد جوانه و قورباغه گرفت خدایا شکرت

    بی نهایت ازت سپاسگزارم

    همه اینا تو ده دقیقه رخ داد ربّ من سپاسگزارم

    این نوشته هارو من تو گوگل درایو تو قسمت سپاسگزاری نوشتم

    واقعا عالی بود

    هفته قبل در یادم نبود که بنویسم یکی از مشتریا که اصرار داشت تخفیف بگیره گفت مثل اوشین ارزون بفروش که فروشت بیشتر باشه گفتم نه نمیشه

    و اخیرا سریال اوشین رو دوباره گذاشته بودن که مادرم میدید و من یه وقتایی که میرفتم میش مادرم میدیدم و تلویزیون روشن بود

    و انقدر باورای مخربی رو به بیننده میداد که با هر بار حرف زدن اوشین و باقی آدما تو سریال میگفتم خدایا ما وقتی بچه بودیم اینو با لذت میشستیم میدیدیم و ددسته فراموش کردم کلیت فیلم رو ولی تو ناخودآگاهم رفته بود خیلی از باورای مخربش رو خودمم داشتم

    که همین ارزون دادن نسبت به خیلی از فروشنده های دبگه که فروشت بالا باشه

    که حتی وقتی خدا ایده گل سر جوانه هارو داد بهم تو فکرم این بود که تو بازار 70 میگن گل سر رو ،من 40 بگم که فروشم بیشتر باشه

    ولی خداروبی نهایت سپاسگزارم که جوری هدایتم کرد تا این باورم رو اصلاح کنم و یادمه میگفتم که کارای من ارزشمندن چرا بیام ارزون بفروشم و ارزش بدنم و وقت و دقت و همه چی رو ندونم

    خداروشکر میکنم که از وقتی آگاه شدم وقتی حرفی رو میشنوم سریع میدونم که باور مخربه

    و اگر در خودم باشه سعی میکنم اصلاحش کنم وقوی بشه

    و خیلی خوشحالم از اینکه دیگه دنبال پول نیستم که به هر قیمتی دستم بیاد و هر کس میگه تخفیف بده میگم نه و تو دلم میگم شما نخری ،خدا یه نفر دیگه رو میفرسته که ازم خرید کنه

    وقتی نشسته بودم رو پله ها یه ماشین دقیقا روبروی من بود که از کنارش یکم جا بود که آدما رد میشدن و میدیدن کارامو

    وقتی نشسته بودم همون خانمی که براش آینه دستی رو اشتباه رنگ کرده بودم آینه شو آورد تا درستش کنم و کلی ازش معذرت خواهی کردم و گفت اشکالی نداره درستش کنی راضیم ممنون

    یکم نشسته بودم حدود ساعتای 11 نگهبانی اومد و وایساد بالای سرم و مشتری داشتم ،خرید کرد و رفت ،گفت جمع کن و من گفتم چی میشه بذارین بشینم

    که گفت نمیشه و برو داخل جا بگیر و گفتم جا نیست باید از 4 صبح بیام که راهم دوره نمیتونم بیام اون وقت شب

    بهم گفت مشکل خودته از اینجا بلند شو

    قبلش من تا صدای موتور میومد یکم ترسیدم و شرک ورزیدم و بعدش گفتم که خدایا منو ببخش معذرت میخوام

    وقتی جمع کردم یکم رفتم پارک رو دور زدم و برگشتم و رفتم جلو در ورودیش دیدم جاهست کنار سر در اصلیش وایسادم اونجا

    همینجوری ایستاده وایساده بودم که

    یه اتفاق فوق العاده افتاد

    و من این نوشته هارو تو صفحه سپاسگزاریم نوشتم:

    وای ربّ من

    معبود من .الله من تو چقدر ماهی آخه

    11:40

    وایساده بودم کنار در اصلی بازار که ظرفمم گرفته بودم دستم

    فروشنده لباس کنار در داشت میرفت یهویی دیدم نگاهم میکنه

    بعد برگشت و دیدم که گفت ما یه صندلی داریم استفاده نمیکنیم بذارم اینجا بشینین

    وای خدای من مرسی ازت

    وقتی وایساده بودم اونجا و تو دلم فکر میکردم که برم رو پله ها بشینم که فروش اونجا بیشتره ،یهویی به خودم اومدم گفتم شرک نورز چه ربطی به مکان داره

    این خداست که داره تو رو حمایت میکنه و هرجا باشی انقد بی نهایت مشتری میشه برات که همه رو ازت میخره

    و بازهم از خدا معذرت خواهی کردم و

    ازش پرسیدم که من کجا برم اینجا وایسم یا برم رو پله ها بشینم

    حتی به اینم فکر کردم که تو که اونجا برای من مشتری میشی ،اینجا هم مشتری میشی پس هرچی تو بگی

    داشتم مینوشتم که چی فکر میکردم ، باز برای من مشتری شدی یه دختر کیوت ناز یه جوانه گرفت و سریع کارتشو داد

    ربّ من میبینم که تویی که این همه محبت داری برای من و قدر دان این همه محبتت هستم ربّ من سپاس فراوان ماچ ماچی جانم

    و انقدر برای صندلی خوشحال بودم که کلی کیف میکردم و سپاسگزاری میکردم

    به خودم میگفتم ببین تو شرک ورزیدی ولی خدا انقدر مهربونه که برای تو صندلی داد تا واینستی اینجا

    تو بهم صندلی دادی و این یه نشونه بود تا بهم بگی طیبه بشین همینجا جات خوبه عزیز دلم ،نیازی نیست بری رو پله ها بشینی

    وای خدا خدا یهویی دلم خواست بوست کنم

    بین این همه جمعیت دستمو بوس کردم

    خیلی شکرت خیلی سپاسگزارم

    بابت دستی که شدی از طریق این آقا به من محبتتو نشون دادی

    ربّ من ماچ ماچی جانم سپاسگزارم

    ساعت

    12:25 دو تا دختر اومدن و ازم عکس گرفتن عکاس بودن

    و من هیچ واکنشی نشون ندادم ،اگر قبل آگاهیم بود مانع از عکس گرفتنش میشدم و میگفتم که نه عکس نگیرین و ته ته ذهنم بر این باور بودم که عکسم خوب نمیشه یا حرف مردم اهمیت پیدا میکرد

    ولی الان هیچی نگفتم و خوشحال بودم که ازم عکس میگیرن

    و نزدیکای 4 خواهرم اومد جمعه بازار و گفتم بیا جای من بشین من برم نمازمو بخونم و برگردم ، رفتم

    یه چیز جالب بگم وقتی خواهرم اومد یه نفر ازش پرسید که چنده گل سرا و اونجا بود که متوجه شدم دیگه مثل قبل حسادت نمیکنم که چرا از من نمیخرن .

    اتفاقا برای خواهرم خوشحال بودم و اینکه داشتن ازش خرید میکردن

    وقتی نمازمو رفتم بخونم تو مسیر یه دختر صدام کرد گفت خاله چنده و برای خودش و خواهرش گل سر خرید و رفتم نمازمو که خوندم و برگشتم آبجیم با پسرش رفتن سمت پل طبیعت تا اونجا بفروشن

    ظهر که قبل اینکه فروشنده لباس بهم صندلی بده ،یه دختر اومد بهم گفت نمایشگاهم میای؟ گفتم کجا؟ گفت کرج

    گفتم دوره راهم فکر نکنم بتونم بیام

    و رفت

    یه حسی بهم گفت برو دنبالش و بهش بگو کجاست و شرایطش چجوریه

    و رفتم و صداش کردم ازش پرسیدم گفت که تو کرج هست و 10 روزه و از سوم شروع میشه 3 آبان

    گفت بیا کاراتو رایگان بذار بهت جا بدم بفروش

    جالب بود رایگان بهم جا میداد هرچی خیره همون بشه و هرچی خدا بگه بشه

    گفتم باشه و داشتم فکر میکردم که خدا، نکنه میخوای برم کرج و اونجا کلی ازم خرید کنی ؟؟

    و من شماره شو گرفتم و اومدم سرجای خودم

    و جالب تر اینکه از وقتی هی تکرار میکنم سفارش تعداد بهم میدن افرادی اومدن که سفارش تعداد رو میخوان و شماره مو میگیرن و یه دختر گفت از سلماس اومده و برای مغازه اش میخواد و شماره مو گرفت

    میدونم که باید باورای دیگه مو قوی کنم تا سفارش تعداد بگیرم و دلیل اینکه میپرسن ولی ادامه خرید انجام نمیشه ،صد در صد یه باوری دارم که نمیذاره سفارش عمده بگیرم

    بعد از ظهر دیدم نگهبان بازار اومد گفت بلند شین و من گفتم بذارین یکمم بشینم گفت نشستی دیگه بسه دیگه و گفت و رفت

    و بعد نگهبانی که جلو پله ها بهم گفت بلند شو مشکل خودته که جا نیست و نمیتونی جا بگیری ، اومد و گفت دیدی گفتم برو داخل جا هست

    الان بهتر نشد ؟ گفتم بله ممنونم

    و یکم بعدش دیدم یه نگهبان دیگه اومد که قبلا تو هفته های قبل که نوشتم که یه بار بهم گفته بود تو خیابون واینستا و برو اگر بازم ببینیمت وسایلاتو ازت میگیریم ، اون اومد و به نگهبان ورودی بازار گفت همه رو جمع کن

    همه دستفروشایی که اومدن ورودی بازار

    به من که رسید گفت به این دختر کاری نداشته باش بذار بشینه و من که این حرفشو شنیدم خندم گرفت

    وای خدای من چی داشت رخ میداد

    نگهبانی که بارها منو دیده بود و میگفت برو الان میگه بشین و به همکارش گفت به این دختر کاری نداشته باش

    این یعنی که قدرت فقط و فقط دست خداست و بس

    و خداست که داره همه جهان هستی رو مدیریت میکنه

    خدایا شکرت

    میدونم که کار توست که از طریق این مرد که دستی شد از دست تو بهم جا دادی ،صندلی دادی ،و همه با خوشرویی نگاهم میکردن

    من امروز برای اولین بار گل سر رو به شالم از کنار پیشونیم زدم و اصلا خجالتی نمیکشیدم و آدما میدیدن لبخند میزدن

    خدایا شکرت

    من که نشسته بودم اونجا

    و تا غروب مشغول سپاسگزاری و حرف زدن با خدا بودم

    دیدم فروشنده لباس میخواد که جمع کنه

    مدام یه حسی بهم میگفت باید سپاسگزاری کنی و بهش گل و جوانه بدی

    بابت محبتی که بهت داشته و صندلی داد بهت

    و البته که همه اینا کار خداست که اون فروشنده دستی شد از دستان خدا

    ولی یه حسی بهم میگفت باید تشکر کنی

    و من رفتم و صندلی رو دادم بهش و به پسر گفتم دوتا از گل سرارو بردارین ،یه جوانه و یه گل هرچی گفتم پسر گفت نه من دلی دادم این صندلی رو، نمیگیرم ،به خاطر این ندادم

    من گفتم من به خاطر تشکر بهتون دوست دارم هدیه بدم

    و خودش برنداشت و دختری که کنارش بود فقط یدونه جوانه برداشت منم رفتم و وایسادم رو پله ها و یهویی به دلم افتاد گل برنداشت برو بهش یه کش مو گل بده

    سریع رفتم و بهش دادم و برگشتم

    بعد که رو پله ها وایسادم یه آقا اومد ازم گل گرفت و چند دقیقه نشستم و رفتم ، تو راه داشتم با خدا صحبت میکردم و انقدر لذت میبردم که حواسم به هیچی نبود

    وقتی رسیدم به شیر آب کنار جت هایی که گذاشتن روبه روی موزه دفاع مقدس نزدیکای شیر آب من شروع کردم به سپاسگزاری

    هی گفتم خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم و هی پشت سرهم میگفتم سپاسگزارم

    و اصلا نمیدونستم من امروز چقدر فروش داشتم ،چون کارت میکشیدم و اصلا نشمرده بودم چقدر فروش داشتم

    ولی میدونستم که زیاد فروختم و همه اینا کار خداست

    من که فکر کنم 10 باری پشت سرهم گفتم سپاسگزارم

    خیلی خیلی واضح شنیدم ،حالا وقتشه که بیفزایم تو رو

    می افزایم

    هی من گفتم سپاسگزارم و هی شنیدم حالا وقتشه بزرگ بشی

    و حس کردم که ظرف وجودم آماده دریافت یه سری آگاهی های جدید شده و من آماده دریافتشونم

    و اینارو که شنیدم ، فقط داشتم تو تاریکی شب که جمعیت میومدن برن باغ کتاب و بازار و جاهای دیگه ،میخندیدم و بازم سپاسگزاری میکردم و بازم میشنیدم که می افزایم

    من تو رو می افزایم

    وای چه پیام خاصی بود

    فقط داشتم میخندیدم و میگفتم سپاسگزارم

    ،وایسادم تا آب بخورم

    دیدم یه آقا ، میگه برای این خانمه بده بهش

    دیدم یه پسر زیبا رو که حدودا 12 سالش میشد گل سر ،گل قرمز بهم داد و باباش گفت که خانم این برای شماست

    وسطای راه دیدیم افتاده زمین و به پسرم گفتم بردار و برای اون خانمیه که داره میفروشه که دیدم داشت میرفت ،بریم بهش بدیم الان دیدیمت اینم گل شما

    وقتی من دیدم خیلی خیلی خوشحال شدم

    تو اون لحظه فقط و فقط به این فکر میکردم که من چقدر رها بودم و با خدا حرف میزدم که متوجه افتادن گل سر نشدم

    بعد اونا داشتن آب میخوردن یه صدایی بهم گفت

    گل دیگه برای تو نیست ، اگر برای تو بود نمی افتاد

    گل برای اون پسر هست پس بهش برگردون

    این برگردوندن گل توسط پدر و مادر و فرزندش چند تا پیام داشت برای تو

    که

    یک .

    انقدر انسان های درست اطرافت و در جهان هستی هستن که حتی اگر تو چیزی رو ندونسته از دست بدی تو رو پیدا میکنن و بهت برمیگردونن

    دو .

    چیزی که برای تو و برای یک فردی باشه حتما بهش داده میشه

    سه .

    یاد بگیر رها باشی و بگذری از هر آنچه که داری ،چون تو هیچی نیستی و اگر خدا بخواد چیزی رو ازت بگیره رها باش و جشم بگو و این باور رو داشته باش که بهتر از اونو بهت عطا میکنه

    چهار .

    آفرین برتو ،تو خیلی تغییر کردی طیبه

    وقتی اینارو متوجه شدم به خودم گفتم چقدر قبلنا وقتی چیزی رو گم میکردم اذیت میشدم و با اینکه همه اش میشمردم وسایلامو و حتی پولامو مدام میشمردم که یه وقت کم نشه و حواسم جمع بود که گم نکنم ویا یکی برنداره و شک داشتم که وقتی مشتری زیاد بود یکی مثلا یه گل یا برگ برداشته ،ولی الان نمی شمرم که هیچ، اصلا فکر چیزی هم نیستم بخوام بگم از وسایلایی که برای فروش دارم کم شد

    اون لحظات فقط داشتم سپاسگزاری میکردم و با خدا حرف میزدم ،و انقدر حس خوبی داشتم که نه جمعیت میدیدم و نه چیز دیگه ای فقط احساسم بی نهایت عالی بود و سپاسگزاری میکردم

    انگار باورم قوی تر شده که فراوان هست و فراوان میسازم

    وقتی این پیاما رو دریافت کردم سریع گل رو برداشتم و خواستم به پسر بدمش ،پدر و مادرش گفتن نه نمیخواد و نمیشه قبول کنیم ، چون ما برگردوندیم دلیل نمیشه به ما بدی

    بهش گفتم نه ، خودم میخوام هدیه بدم به پسرتون و تو دلم گفتم این گل سهم پسرت بوده و دیگه نباید من داشته باشمش و بفروشم

    و هرچی خدا بگه میگم چشم

    و بهش گفتم اصلا بیا هرچی از کارام دوست دادی یکی بردار،اگر گل دوست نداری ، که مادرش گفت همون گل خوبه

    و پدرش سریع کارتشو درآورد گفت پولشو بکش و من گفتم نه

    و دیدم خواست کارتخوانمو برداره و پولشو بکشه سریعتر از اون عمل کردم و کارتخوانو نذاشتم بردازه و گفتم نه نمیشه و انقدر اصرار کرد گفت حداقل یه دشت بهت بدم دستم خوبه

    و من که دیگه اینجور حرفا برام اهمیتی نداره ،و میدونم که روزی دست خداست نه عوامل بیرونی مثل دستم خوبه و ….

    قبول نمیکردم تا اینکه به دلم اومد که 01 هزار تمن ازش بگیر بذار خوشحال بشه

    که پدرش گفت 30 بکش و گفتم نه 10 میکشم و بعد رفتن

    نمیدونم چی داره رخ میده ولی میدونم و من تغییر کردم

    و سپاسگزار تر از قبل شدم

    چقدر رفتارام خداگونه تر شده و چقدر من آروم شدم و سعی میکنم بیشتر چشم بگم

    خیلی خیلی سپاسگزاری میکنم از خدا

    وقتی برگشتم رفتم تو مسجد نمازمو خوندم و خواهرم چون رفته بود با پسرش پل طبیعت بهم گفت طیبه وایمیستی ما بیایم؟؟

    اولش گفت که اگر تمرین رنگ روغنت مونده و اگر وایمیستی ما بیایم دیرت میشه تو برو ، گفتم نه وایمیستم بیاین

    انگار یه حسی میگفت که نرو ،بمون تا بیان

    جلو در مترو بودم و داشتم باهاش صحبت میکردم که یه لحظه گفتم خدایا برم یا بمونم بیان

    که حس کردم بمون و برو اون جایی که پارسال پفیلا میفروختی دی ماه بود یا بهمن ماه نمیدونم

    و من رفتم و وایسادم اونجا و گل سرامو گذاشتم زمین

    و رو به روم یه ساختمون نیمه کاره بود که پارسال تو هوای سرد من اونجا وایساده بودم و فایل انگیزه 3 رو گوش میدادم اونروزا

    و یهویی بهم گفته شد که بازم گوش بده

    وقتی گوش دادم گریم گرفت

    اینو درک کردم که خدا خواسته من برم اونجا وایسم تا بهم یادآوری کنه که بگه ببین از اون روزی که هیچی نداشتی الان هر هفته فقط روز جمعه از صبح تا غروب ، میانگین 6 میلیون درآمد داری

    چی تغییر کرد طیبه ؟؟؟؟

    من که اون روزا هم ، تو همین پل طبیعت بودم و الانم هستم ؟!

    یادمه اونروزا همه میومدن میپرسیدن که جمعه بازار کدوم سمته و من میگفتم نمیدونم و به مادرم میگفتم جمعه بازارشو بگردیم پیدا کنیم ببرم اونجا بفروشم و دیگه تا چند ماه پیگیرش نشدم

    میدونم چرا پیگیری نکردم

    همه اش برمیگشت به باورای محدود من

    که مانع از رفتنم به جمعه بازارش میشد

    و همه اینا رو خدا بهم یادآوری کرد و گفت ببین طیبه چقدر با تکرار باورهای قوی زندگیت تغییر کرد

    رفتارهات هم تغییر کرده

    پس پر قدرت تر ادامه بده و باز هم حس کردم که گفته میشد می افزایم تو رو

    خدایا شکرت

    وقتی یکم وایسادم اونجا کسی نگرفت و من داشتم فایل انگیزه 3 رو گوش میدادم

    و خواهرم اومد و باهم برگشتیم خونه

    تو راه برگشت تو مترو که رفتیم سوار قطار بشیم من رد شدم و وایسادم و یاویی دیدم خواهرم وایساد کنار صندلی که یه خانم و دو تا پسر کوچیک داشتن دیدم میخوان ازش خرید کنن

    خوشحال شدم و گفتم خدایا شکرت خواهرم امروز دیر اومد ولی براش مشتری شدی

    و دیگه اون حسادت در وجودم نبود که چرا از من که جلوتر بودم خرید نکرد و از خواهرم خرید کرد

    اون لحظه به جای حسادت فقط و فقط داشتم به یه چیز فکر میکردم

    اونم این بود که

    ببین روزی دست خداست

    ببین اگر قرار بر این باشه که کسی فروش داشته باشه خدا کاری میکنه که مشتری اون فروشنده های دیگه رو نبینه و یه راست فروشنده ای رو ببینه و صداش کنه و بره سمتش تا ازش خرید کنه

    چقدر زیباست

    چقدر این چیدمان خدا قشنگه

    دلم میخواد بیشتر و بیشتر رهاتر باشم از همه چیز

    دلم میخواد بیشتر تسلیمش بشم از همه جنبه ها

    دلم میخواد دلم میخواد داد بزنم و بگم دوستت دارم

    الان که دارم مینویسم هم دارم گریه میکنم و هم دستمو بوس کردم و گفتم دوستت دارم

    و الان که مینویسم روز چهارشنبه 2 آبان هست و روز جمعه 27 مهر فرصت نشد بنویسم رد پام رو

    خدایا شکرت

    وقتی خواهرم اومد دیدم خوشحاله گفت دو تا ازم گل گرفت و 140 کارت کشیدم

    لبخند زدم و گفتم خداروشکر دیدی بهت گفتم میشه

    و بهش گفتم ببین چرا منو که اول از تو رد شدم ندید و تو رو دید؟؟؟؟ گفت نمیدونم

    گفتم این یعنی کار خداست خدا خواسته که مشتری از تو بخره نه از من

    روزی تو بود

    و شکر کرد و گفت راست میگیا

    و بعد که قطار اومد سوار شدیم و برگشتیم

    وقتی رسیدیم من شروع به انجام کارام کردم

    و شمردم که 6 میلیون و 160 هزار تومان فروش داشتم و بی نهایت از خدا سپاسگزاری میکنم

    و کل شب رو فقط تمرینای رنگ روغنم رو انجام دادم

    خدایا شکرت

    بهترین و ناب ترین لحظات رو دی این بهشت زیبات در این روز زیبا که به من عطا کردی گذروندم و لذت بردم از مسیر

    بی نهایت سپاسگزارم از لطفت

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      حمید و سمانه گفته:
      مدت عضویت: 1634 روز

      سلام دوست عزیز، من شهریور ماه تهران بودم و از شما در جمعه بازار چند تا جوانه و گل افتابگردون خریدم، میگم از شما چون کامنت رو که خوندم رفتم و عکستون رو دیدم و مطمئن شدم، وقتی داشتم ازتون خرید میکردم اینقدر حس خوب و آرامش توی چهرتون بود که من که اصلا قیافه آدمها یادم نمیمونه،دقیقا شما یادم بودین، چقدر وقتی از شما خرید کردم، سلیقه و خلاقیتتون توی بافتن جوانه ها و گلها و قورباغه ها تحسین کردم، و گفتم ببین همیشه بافتنی بوده ولی ایده و کار خلاق چقدر میتونه زیبا و پول ساز باشه،من وقتی از شما خرید کردم فقط چند تا دیگه از کارهاتون مونده بود و واقعا تحسینتون کردم ، هنوزم دخترهام جوانه های شما رو تو شهر خودمون میزنن به سرشون، خیلی ها براشون جالبه و میپرسن از کجا خریدید، آن شالله که بتونی فروشت رو گسترده تر کنی و هر روز موفق تر و ثروتمند تر بشی دوست توانمند و خوش سلیقه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 696 روز

        به نام ربّ

        سلام بر شما

        چه جالب واقعا؟ چند وقت پیش پیش خودم گفتم یعنی میشه من اعضای خانواده صمیمی عباس منش ، رو ببینم

        پیامتون رو که خوندم به خودم گفتم چرا که نه

        اونروزی که گفتی یعنی میشه ،جهان هستی به درخواستت جواب داد و یکی از اعضای سایت حتی ازت خرید هم کرده

        چقدر چیدمان خدا عجیب و در عین حال شگفت آوره

        درسته با توجه به نوشته هاتون چهره تون یادم نمونده و از بین اون همه مشتری نمیدونم

        ولی برای شما و دخترهای نازتون بی نهایت خوبی و زیبایی از خدا میخوام

        خیلی خیلی سپاسگزارم از شما که برای من نوشتین و از تجربه خریدتون گفتین

        خداروشکر میکنم و سپاسگزارشم که بهم کمک میکنه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 559 روز

      طیبه جان خواهر گلم ، من کامنت های زیادی رو نمیخونم مخصوصا طولانی ها رو ولی خدا وکیلی مال شما رو تا آخر خوندم و کلی کیف کردم ، خیلی خودمانی خیلی ساده و نچرال و چو از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند درود بر شما و قلب پاکتون‌ شما روحتون رو به سمت نور به سمت پاکی ها و به سمت خدا جلا دادید و این دارایی خیلی ارزشمنده و من براتون بهترین بهترین ها رو آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1720 روز

    سلام استاد عزیزم.

    خدای من شکرت.

    بخدا استاد انرژی میگیرم.

    اصلا حالا که یکم دارم تغییر میکنم، دارم میبینم جهان اونجوری که من میخواهم آرام آرام ولی در همون لحظه تغییر میکنه.

    استاد یه قدم عملی بزرگ دارم برمیدارم. ان شاءالله با هدایت الله یکتا با یه تجربه عالی و اعتماد بنفس خوب بیام و از نتایج بنویسم.

    چراغ راه مسیرم، استاد عباسمنش عزیز و فایلهای الهامی به ایشان شده.

    خیلی واقعا فایل بی‌نظیری بود و عملا توی توضیحات ابتدایی یه جورایی جلسات قرآنی دوره 12 قدم و نحوه دیدگاه شما به قرآن توضیح داده شد.

    بینهایت سپاسگزارم.

    فقط درس میگیرم و حرف اضافه نمیزنم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  4. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    بنام تنها فرمانروایی کیهان

    وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالاً فَخُوراً

    خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و (همچنین) به خویشان و یتیمان و بینوایان و همسایه‌ی نزدیک و همسایه‌ی دور و یار و هم‌نشین و شخصِ در راه مانده و (نیز) به کنیزان و غلامانتان (نیکی کنید). خداوند، کسی را که متکبّر و فخرفروش است، دوست ندارد؛

    نساء – 36

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    خداوند را بابت یک فرصت دیگر سپاسگزارم

    اولین بار که درباره قرآن از زبان استاد میشینیدم اصلا درک درستی نداشتم و نمی‌فهمیدم وختی این حرف را شنیدم و حرف های استاد تایید می کردم و شور و شوق داشتم و هر شب به فایل ها گوش می دادم و آن شب ها پدر بزرگم مریض بود و آخر های عمرش بود و چون من باید شب بیدار می بودم بخاطری پدر بزرگم بهترین وخت بود که این فایل ها را گوش بدم و خییلی قلبم باز شده بود تا این که پدر بزرگ رفت به رحمت خداوند و من دوباره از مسیر دور شدم و خییلی به شکل یویو زندگی کردم و در زمستان 1401 دوباره تصمیم گرفتم این بار محکم‌تر بالای خودم کار کنم و خداوند به من یک پاداش خییلی خوبی داد آن هم یک مسافرت بود و همیشه تحسین می کردم و تحسین و بعد که دوره های دوازده قدم را خریدم و بعد همین طور دوره احساس لیاقت و حالا هم دوره عشق و مودت و هر بار که کمی از مسیر دور می شوم خداوند با نشانه ها دوباره مرا در مسیر برمی گرداند حالا بهتر از قبل نشانه ها را میبینم و همان روز که بالای یک باور کار میکنم همان روز نتیجه آن باور را میبینم

    من چند وخت پیش به امتحان داشتم که برم لیسنس دیوری بیگیرم و من خییلی بلد نیستم که ماشین برانم و بلد هستم نه خییلی خوب و همانجا به خدا گفتم و از خداوند در خواست کردم همه افراد آنحا بودند انگار دست به دست هم داده بودند و فقط مرا کمک می کردند ومن توانستم به امتحان بدون دردسر کامیاب شوم من اصلا درسی که بقیه می خواندند نخواندم و فقط حالم را خوب نگه داشتم و گفتم خداوند همه کار ها را ردیف می کنه و خداوند هم خییلی عالی هدایتم کرد اعتبار تمام این ها را می دهم به خداوند که همیشه حامی من بوده و در حال مرا در مسیر درست نگه داشته خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
  5. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1507 روز

    بنام خداوند دانا و توانا و عالم و محیط به تمام جهان هستی

    خدایا شکر و سپاس به درگاهت

    الهی به امید تو

    باز هم یک فایل توحیدی

    سپاس از کامنتهای زیبای دوستان هم مداری ام

    ، استاد اینکه قوانین و همیشه از دیدگاه قرآن بیان کردید واقعا همیشه تحسین برانگیز است

    اولین بار که وارد سایت شدم و با این مفاهیم توحید و یکناپرستی و آیات کلام خدا به طوری متفاوت از آنچه تا کنون شنیده بودم ، معنای متفاوت نماز و روزه و مومن واقعی ، عزاداری و گریه و زاری یا احساس خوب ، اونچه که سالها در خانواده و جامعه دیده بودم ، معنای متفاوتی که از آیات قرآن واسمون گفتید از تقوی و کنترل ذهن ، شکرگزاری واقعی با قلب مون ، احساس خوب و اتفاقات خوب ، قانون تکامل در قرآن ، حجاب ، شرک و آسمان واقعی ، انفاق ، مفاهیم هدایت و الهام و نشانه های الهی ….

    هرفایلی که از توحید تو سایت میومد ، من بیدارتر میشدم و همیشه تشنه شنیدن این فایلهای توحیدی شما هستم .

    خداوند جهان هستی ؛ من را خالق زندگی خودم آفریده باید باور کنم تنها خداوند برام کافیه .

    دست و پا زدن و تقلا و وابستگی و نیاز به یک رابطه عاطفی ، به پول و ثروت و ملک و ماشین ، …همه شرک هست ، تنها و تنها باید به خداوند وابسته بود و همه خواسته هامون از دل رسیدن به خداوند یکتا و رهایی ازشون خلق میشود .

    وقتی که تنها به رب العالمین و فرمانروای جهان هستی تکیه کنیم و بندگی اش و به جا بیاریم ، توحید و شراکت فقط با خداوند ایمان و باور و اطمینان قلبی داشته باشیم ، باور به خدایی که آفریننده تمام آسمان ها و زمین و کهکهشانهاست ما را در زمان و‌مکان مناسب به سادگی و راحتی و آسونی با خواسته هامون هم مدار و‌هم فرکانس میکنه .

    با باورهای توحیدی ، بدون توجه به آنچه اکنون هستم ، بدون توجه به اونچه دیگران در ذهن محدودشان باور دارند ، همه چیز کن یفکون میشود و من خالق جهان زیبایم ‌‌رشد و گسترش جهان هستی خواهم شد .

    خداوند جهان هستی با باورهای من درها را باز می‌کند و معجزات اش را وارد زندگی ام می‌کند حتی ناممکن ترین ها ،مثل آوردن علی و ایوب و ابوذر و سلمان …برای محمد1400 سال پیش

    مجزات موسی و باز شدن دریا

    مادر شدن مریم و آوردن غذای مریم

    آب آوردن برای اسماعیل

    تسخیر کوه داوود

    تسخیر باد به سلیمان

    پدر شدن ابراهیم و زکریا در سن بالا

    پادشاه شدن یوسف و رسیدن به زلیخا

    خدایا هر آنچه دارم از آن توست ،

    هرروز من را رهاتر و آرام‌تر و بی نیازتر از خواسته هام و توحیدی تر و شکرگزارتر و صبورتر به درگاهت قرارم ده .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      ناجی گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      به نام خدای زیباییها

      سمیرا عزیز دوست هم مدار و هم فرکانسی سایت چقدر لذت بردم از نوشته هات و خیلی به دلم چسبید

      و جمله پایانی کامنتت که زیباتر بوده مثل اینه که معشوق به عاشق رو داره آروم می‌کنه ممنونم بابت این کامنت زیبات در پناه خداوند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 850 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان بزرگوار

    خدایا شکرت که من لایق دریافت الهامات الهی هستم لایق دریافت آگاهی های ناب الهی از قانون جهان هستی هستم

    شرک در دل مؤمن مثل راه رفتن مورچه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان و مخفی است

    واقعا خیلی باید بیشتر از این ها مواظب افکار و باور های خودم باشم که این باور به خداوند نزدیک است یا به شیطان همین مسئله برای من پیش آمد که میخواستم کاری انجام بدم گفتم پس برم فلان اداره و از رئیس اونجا تقاضا کنم‌ تا کار ما را درست کند قرار شد فردا این کار را انجام بدم بعد از چند ساعت خداوند گوش من را پیچوند و یاد این فایل بی نظیر افتادم و به خودم گفتم پس چرا فراموش کردی این همه آگاهی ها را دوباره برگشتی به اون باور های شرک آلود بعد خداوند دستم را گرفت و خدا را شکر از اون کار منصرف شدم بعد دوباره باور های توحیدی را در ذهنم تکرار کردم و به خودم گفتم حالا که من دارم روی خودم کار میکنم هر اتفاقی بیفتد به نفع من است

    پس دیگه نباید نگران باشم همه‌ی کارها را به خداوند می سپارم خودش من را به بهترین شکل هدایت و حمایت می‌کند

    مهمترین باوری که برای خودم ساختم این است که

    خداوند همیشه همراه منه منو دوست داره منو هدایت می‌کنه عاشق منه و اون بیشتر از من می‌خواهد که ثروتمند و شاد باشم

    و این باور که من خالق زندگیم هستم من احتیاجی به دیگران ندارم اگر حالم بده من باید با تعقیر افکار خودم شاد وخوشحال کنم

    لا خوفهم علیم ولا هم یحزنون مؤمن کسی است که نه غمگین است ونه نگران است این بزرگترین باوری که باید روی اون کار کنم‌

    با درک قوانین جهان هستی دیگه نگران هیچ چیزی نیستم و می‌دانم که خودم خالق زندگیم هستم با ارسال فرکانس ها جهان هم پاسخ فرکانس منو می‌دهد پس من باید هر لحظه مواظب افکارم ورفتار و کردارم باشم

    خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها

    تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم

    ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای نه راه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  7. -
    حسین طالبی گفته:
    مدت عضویت: 912 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    ممنون به خاطر این فایلهای عالی و تاثیرگذار.

    داشتم در مورد توحید فکر میکردم که یه سوال ذهنم رو درگیر کرد. توی قرآن بارها گفته شده که اگه به خدا توکل کنیم پیروزیم و قدرتی به جز خداوند نیست و اینو در زندگی همه پیامبرانی که ازشون نام برده شده میبینیم، حضرت ابراهیم با اینکه تنها بود و یه عالمه آدم میخواستند بسوزوننش، خداوند آتش رو بر او سرد کرد، حضرت محمد با اینکه بارها میخواستند بکشنش هرگز نتونستند، حضرت موسی که مقابلش فرعون با اون عظمت بود به راحتی خداوند پیروزش کرد، حضرت عیسی همینطور، نوح همینطور و… هیچ وقت هیچ پیامبری آسیبی ندیده و همیشه در امان بوده و همیشه اینو میگفتند که شما هرکاری از دستتون برمیاد انجام بدید شما منتظر باشید ما هم منتظریم و در کل قدرتی به غیر خدا نمیدادند و ترسی نداشتندو رفتارهاشونم اینو نشون میده چون با هیچ کس سرِ جنگ نداشتند و کار خودشونو انجام میدادن و درکل به کسی باج نمیدادن و تمرکزشون روی خودشون بوده؛ ولی داستان در زندگی امامان چیز دیگریست و همه‌ی اونا به یه نحوی به شهادت رسیده‌اند،بعضیشون شکنجه و زندانی شده‌اند، آیا موضوع میزان توحیده یا چیز دیگری است؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    زری گفته:
    مدت عضویت: 2041 روز

    سلام استادم

    فقط میدونم ک دلم میخواد بنویسم

    میدونم ک تشنه قرآنم اما هنوز ب مداری که بتونم قوانین قرآن را درک کنم نرسیدم آخه تا میام معانیش را میخونم سریع درگیر همون افکار و تفکراتی میشم ک تو تموم این سالها تو جامعه گفتن

    اما هر وقت شما از توحید گفتی از قرآن گفتی با جون دل شنیدم ملکه ذهنم کردم و حتی سعی کردم مچ خودمو هم بگیرم هر موقع میبینم دارم تو هر زمینه ای غیر خدا را بت میکنم ب خودم نهیب میزنم

    فایل توحیدی 11 هم اونقدر زیبا بود بخصوص با کلیپی که آخر فایل گذاشته بودین من هر وقت میخام حالم خوب بشه اون کلیپ را گوش میدم و جدیدا هم حتی زیر دوش آب کلمه لبیک لا شریک لک لبیک ووو را تکرار میکنم.

    ممنون ک قوانین واقعی، توحید و همه چیزهای قشنگ را بکن نشون دادین. به امیدی که هر لحظه در تکامل و رشد آموزشهای شما باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1112 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    سال ها شرکت کردم در این مجالس ب ظاهر مذهبی و خدایی

    همیشه میگفتن خدا جیزه اگر بهش دست بزنی میسوزی

    من نمیدونم آخه این خدا و امام حسینی ک شناخته بودن چ فایده ای در زندگیشون داشت هیچی واقعا هیچی چون من دقیق از زندگی هاشون خبر داشتم ک در تمام زمینه ها داغون و اگر تعداد کمی از اونا مثلا 2 درصد وضعیت مالی‌شان خوب بود ولی در بقیه موارد داغون بودن

    منم ک هیچ وقت نمیخاستم شبیه اونا باشم ی جیزی همیشه در وجودم فریاد می‌زد ک نه این مسیر درست نیس

    تا این ک با یکی از دوستان کسبی رو شروع کردیم و اونجا تو بن بست گیر کردیم و دنبال رشوه دادن وشیرینی دادن افتادیم برای حل شدن کارمون اما ب لطف خدا همه جا بن بست بود

    چرا میگم لطف خدا؟چون خداوند ب هرکسی لطف نمی کنه و راهش رو بن بست نمی کنه تا برگرده ب سمتش

    با همون شیرینی ها کارش رو راه میندازه تا همیشه در ترس و ذلت زندگی کنه دائم مشغول قدرت دادن ب این و اون و دادن رشوه باشه

    خدایا شکرت واقعا

    تو بن بست بودیم ک خدا در هارو ب شکل جادویی برامون باز کرد منی ک ب ظاهر مذهبی و فکر میکردم خیلی خدا رو میشناسم تازه فهمیدم اصن کلا راهی ک در هیئت ها گذروندم اشتباه بوده

    گفتم خدای من چ ظلمی کردم ب خودم ک رها نکردم

    جالبیش و نقطه اوج داستان اینجا بود ک اون دوستان مثلا مذهبی بهم میگفتن خاک تو سرت فلان فلان شده ک رشوه نمیدی

    تازه میگفتن زنگ زدیم ب یکی از دفاتر مداجع تقلید و بهمون گفتن اگر مجبور شدین بدین مشکلی نداره

    اینو ک گفتن دیگه فهمیدم ک چ اشتباهی کردم و روی چ کسانی حساب کرده بودم

    گفتم اینایی ک از مذهب دم میزنن هیچ کدوم خدا رو ندیدن در زندگی هاشون

    فقط خدا یک اسمه ک ب هیچ دردی نمیخوره

    ن بندگی وجود داشت نه خداییه خدا

    اونجا بود ک زدم بیرون از اونجا و از هر چی ک بود

    طلب مغفرت کردم

    و دیگه چسبیدم ب این سایت و خدای واقعی

    خدایی ک نتونه برات کاری بکنه ب چ درد میخوره اصن اون خدا نیس

    مثل یک بته ک هیچ حرکتی نداره

    خدایی خوبه ک خدایی کنه

    من این خدارو میپرستمش

    خدایی ک از رگ گردن بهم نزدیک تره

    خدایی ک بهم گفته تو فقط حرکت کن جهان رو برات بسیج میکنم همه کارها با من

    درسته ک خیلی روزهای سختی بود خیلیییی

    روزهای بی خدایی

    روزهای در توهم با خدا بودن با ی تسبیح ب دست

    در خالی ک من خداروفراموش کرده بودم یادم رفته بود ک اون بود ی بار از طوفان نجاتم داد

    خودش میدونه ک از قصد نبود فراموشیم و درگیر وسوسه شیطان بودم

    با همه اون شرایط سخت بی خدایی و کابوس وار

    اما اگر بگردم ب اون زمان با ساعت تمام دوباره همون مسیر رو میرم تا خدا رو در جنین روزهایی پیدا کنم

    خیلی شیرینه خیلییی

    سختی ها ب همراه آسونی ها این جهان رو زیبا کردن

    خدایا بابت سختی ها هم شکرت

    اگر اونها نبودن دیگه شیرینی آسونی طعمی نداشت

    خدایا شکرت ک خودتو بهم نشون دادی دوباره

    ک اگر نشون نمیدادی از گمراهان بودن و در جهنم دنبا و آخرت میسوختم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 559 روز

      داداش آفرین به تو واقعا کیف کردم از طرز فکرت و خوشحالم بابت هدایت شدنت واقعا چند سال پیش داشتم فکر میکردم به یه بیت از شعر توی یه آهنگ‌که میگفت : قربونت برم خدا چقدر غریبی تو زمین و من بغض میکردم که ما از اصل کاری و از انرژی منبع چقدر دوریم و خیلی حالم خوب شد و خوبتر میشه وقتی امثال شما رو مبینم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ابوالفضل گفته:
        مدت عضویت: 1112 روز

        سلام برادر

        خوشحالم ک باعث ذره ای خوشحالی شما شدن

        کامنتت باعث شد یکبار دیگه کامنت خودمو بخونم و کلی بهم کمک کرد یقینا ک دست خدا بودی برای هدایت دوباره ام ب سمت راه درست و صحیح

        همون راه نعمت ها و خوشی ها و آسونی ها

        و هر چیز غیر از این هشدار از طرف خداست برای غلط بودن مسیر

        البته ک اون هشدار و تضاد هم لطف خداست و باید شکرگزاری باشیم

        تو هر لحظه حواسم باید ب این باشه ک آیا در راه درست قرار دارم یا خیر

        آیا دارم سختی میکشم و نعمت هام هر روز کمتر میشه یا برعکس؟

        اگر در راه سختی ها هستم حواسم باشه ک راهم غلطه و فک‌نکنم ک دارم‌مقاومت میکنم و خداوند ب این سختی من راضیه

        سریع باید برگردم ب سمت خدا و بگم خدایا راهو اشتباه رفتم و خودم ظلم کردم ب خودم

        هدایتم کن ب راه درست ب راه آسانی ها

        ب راهی ک آسان پول در بیارم راهی ک هرروز ثروتم بیشتر بشه راهی ک آسان ب عاشقانه ترین رابطه برسم

        راهی ک آسان ب اون نعمت هایی ک برای من خلق شدن برسم به بهترین ماشین ها و سفرها و خونه ها و محل زندگی

        راحته راحت راحت

        من‌لایقم و باید راه رسیدن ب آرزوهام اسونه آسون باشه

        باید آسون باشه چون خداوند اینطوری میخاد اراده ای نیس جز اراده الله

        من‌باید در راستای اراده الله ب خواسته هام برسم من باید قبول کنم ناتوانیم رو و طبق مشیت خدا پیش برم ک اون میخاد ک من ب اون رویاهایی ک رویا نیستن برسم

        اون رویا ها باید واقعیت زندگی من باشن اگر اونطوری نباشه یعنی من ب خودم ظلم کردم چون من خیلی ارشمندم

        برادر اینارو برا خودم نوشتم جسارت نکردم ب شما

        از قلبم اومد

        هر حا ک هستی سلامت و موفق باشی ان شاءالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          Smaeil rostami گفته:
          مدت عضویت: 559 روز

          اگر در راه سختی ها هستم حواسم باشه ک راهم غلطه و فک‌نکنم ک دارم‌مقاومت میکنم و خداوند ب این سختی من راضیه

          سریع باید برگردم ب سمت خدا و بگم خدایا راهو اشتباه رفتم و خودم ظلم کردم ب خودم

          ابوالفضل جان سلام

          واقعا از این قسمت کامنتت خیلی لذت بردم و راستش یه جورایی جانا سخن از دل ما میگویی و این یک اصل پایدار هستش که هر وقت حال دلمون خوب نیست یعنی اینکه از جاده اصلی خارج شده ایم و در واقع به خودمون ظلم کرده ایم.

          پاینده و سلامت و سربلند باشید همیشه و در همه حال

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 1792 روز

    سلام استاد

    الهی خدا خیرت بده

    قرآن را به ما شناسوندی

    جرات قرآن خواندن رو پیدا کردیم

    جرات اعتماد به خدا برامون ایجاد شد بر اساس کلام خودش نه کلام و سلیقه های دیگران

    تاکید بر آسان بودن قرآن و عمل به آن

    حذف رابط مفسر بین ما و خداوند

    حذف ترس از خداوند و ترس از جهنم دور دست

    فهم جهنم دنیا و ادامه زندگی در آن دنیا

    فهم خلق بهشت و ادامه زندگی در آخرت

    استاد من هرچه بیشتر قرآن رو می‌خوانم بسیار احساس قدرت میکنم

    خداوند در سوره عبس آیه 13 و 14 میگه قرآن مکرمه مرفوعه مطهره است، استاد پیامبر میگه بگو دوستت کیه تا بگم تو کی هستی، جیم ران هم میگه تو شبیه دوستانت میشی

    استاد رفیقت قرآن که میشه مثل خودش تو رو مکرمه(ارجمند) و مرفوعه(بلندمرتبه) و مطهره (پاک) می‌کنه. استاد من عزتم رو از خداوند و کلامش دارم.

    عاشقتم استاد و سپاسگزارم از خدا که ما رو هدایت کرد به شما

    جالب استاد آیه 15 عبس میگه قرآن رو می‌سپاریم به سفیران حق(باَیدیِ سَفرهٍ)، و تو سفیر حق هستی.

    استاد عجب جمله ای توحید ، شرک ،خلق زندگی به هم ربط دارد

    اگر مشرک باشی=عدم خلق زندگی

    اگر توحید داشته باش= میتوانی خلق زندگی کنی

    استاااااااااااااااااااد خدا حفاظت کنه

    وجودت پر از خیر و برکت

    الحق که استادی

    من به هیچ کس جز شمااستاد، عنوان استاد رو نگفتم و نمیگم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: