درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1 - صفحه 19

352 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی وزیری وصال گفته:
    مدت عضویت: 2720 روز

    به نام یگانه هستی

    همان خدایی که در هر لحظه ما را هدایت می‌کند

    پارت اول:

    سلام و درود دارم استاد عزیزم و سلام و درود به خانم شایسته محترم

    تمام وجود تشکر می‌کنم بابت این فایل و بریم سر اصل مطلب:

    ابتدا نزدیک به سه بار هستش که دارم این فایل رو گوش میدم و باز هم فکر می‌کنم جای گوش دادن داره

    من ابتدا یکم کمالگرایی داشتم که بخوام کامنت بنویسم چون می‌گفتم که باید تمام درکم رو از این فایل به دست بیارم بعد کامنت بزارم ما گفتم چه کاریه الان چیزی که برداشت می‌تونم بکنم رو به عنوان یک رد پا بزارم و بعد به صورت تکاملی چیزهای دیگه‌ای که به دست آوردم دوباره ثبت می‌کنم

    برداشت بنده از فایل قوانین جهان هستی از در قرآن کریم قسمت 1:

    زیبایی این فایل این هستش که دوباره ما رو با داستان کنجکاوی شما نسبت به قرآن کریم که می‌خواستید قرآن رو به دریا بندازید دوباره شروع بکنید و جالبه که شروع کردید به خواندن منطق پشت منطق شما رو کنجکاوتر کرد و ترغیب کرد

    دقیقاً یاد داستان خودم می‌افتم که وقتی یه کتابی به نام فلورانس اسکاول شین به دستم رسید هیچ نگاهی بهش نداشتم اما وقتی مجبور شدم برای سرگرمی بخونمش واقعاً منو به سمتی برد که با قدرت درونی خودم آشنا بشم که بعدش حتی به فرکانسی رسیدم که با شما آشنا شدم

    واقعا اینجا می‌طلبه که من یک تارگتی ببندم و بتونم توی مسیر زندگیم و توی برنامه‌ریزیم تمرکز دوباره روی قرآن بذارم و واقعاً قرآن رو کاملاً بخونم بدون هم از دید قوانین جهان هستی بدون هیچ پیشینه‌ای نه مثبت نه منفی

    واقعا کلمه توحید ترده‌تر از اون چیزی هستش که ما فکرش می‌کنیم واقعاً خداوند اون منطق رو اون یگانگی رو و اون ارتباط درونی ما با خودش رو به غیر از شرایطی که حالا پیامبر داشته به ما چندین بار تکرار کرده و گفته که باز جای خواندن داره و اشاره کردن داره

    وقتی ارتباط ما با خودمون و خدای درونمون و انرژی منبع یکی میشه هدایتمون می‌کنه ما رو به سمت خواستمون ما رو به سمت بهبود پیدا کردن اون هم تکاملی قدم به قدم

    جای حرف زدن خیلی زیاده ولی من سعی می‌کنم گوش به قلبم باشم با اون چیزی که گفته میشه رو اینجا بیان کنم

    واقعا اگر توحید ما کاملا رعایت بشه و سعی کنیم به همون آیه دوم سوره فاتحه که میگه: الحمدلله رب العالمین ( حمد برای خدایی که تنها قدرت عالم هستش) وقتی رو همین آیه فوکوس می‌کنیم یعنی تمام توحید دوباره شروع شده

    از تمام خصوصیات و صفات دیگه خداوند

    کلمه رب در قرآن خودتون می‌دونین که چندین بار تکرار شده

    با تمام وجودم می‌تونم بگم که مهم‌ترین کاری که ما باید انجام بدیم در لحظه تکیه بر خدایی که تنها قدرت عالم هستش

    پارت اول این کامنت که برای این فایل هستش کافیه اینو قلبم میگه و انشالله در پارت دوم حتماً طبق هدایت خداوند کاتی که دوباره برداشت کردم رو می‌نویسم

    عاشقتونم دوستتون دارم و به خدای یگانه می‌سپارمتون

    پارت اول

    علی وزیری وصال

    2 آبان 1403

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    حسن زنگنه گفته:
    مدت عضویت: 1394 روز

    به نام خداوند وهاب خداوند رزاق

    استاد عزیز سلام دورد فراوان به شما و خاله مریم عزیزم

    می‌خوام یک خورده به عقب تر از زندگی خودم برگردم زمانی که در سنین نوجوانی بودم به خاطر شرایط خانواده من در سنین نوجوانی شروع به کار کردن پاره وقت کردم صبح مدرسه ظهر تا شب مغاز کار میکردم که خیلی خیای هم تو عزت نفس هم تو آینده من تو باورهای من چه از نظر مالی و از همه نظر تاثیر مثبت بسیار فدقالعاد عالی داشت که زمانی که نوجوان بودم هم درس خوندم هم شاگرد در مغازه بودم اما اینارو زمانی فهمیدم استاد مه با شما آشنا شدم و اکرنه تا قبل از زمان آشنایی شما این اتفاقات شاید خوب هم نمی‌دونستم

    یکی از اتفاقات که افتاد به خاطر شرایط مذهبی بودن خانواده و اطرافیان من هم مثل دیگران یک فرد به شدت مذهبی بودم و خیلی هم عاشق کتاب اصلا هم آدم درس خوانی هم نبودم حتی دپیلم خودم تو دبیرستان به زور گرفتم بگذریم من زمانی که وارد فضای کار شدم یعنی به طور رسمی وارد اجتماع شدم و با مردم یا افکار عقاید و باورهای دیگران بر خوردم کردم زمانی که وارد فضای کار اجتماع شدم اپن باورهای که از کودکی از خانواده فامیل به من گفت شد بود داد شد بود به شدت تضاد داشت با محیط بیرون یا همان جامعه اولین اولین تضاد این بود مثل پول این یا ذکر یک مثال میگم

    یادم چند روز قبل از امتحان بود من داشتم تو مغازه کتاب دستم بود بعد نمی‌دونم صحبت از چی بود اما قشنگ یادم برگشتم به صاحب کارم که آقا رضا بود گفتم پول چیز کثیفی است پول انسان عوض می‌کنه و کلی باورهای دیگه که داشتم یک جمله به من گفت

    برگشت به من گفت نزار حرف های مفت دیگران تو کلت فرو کنن

    اتفاقا پول یعنی حضور خدا پول اتفاقا بسیار چیز با برکتی است

    من اون موقع به دلیل اینکه من مقاومت زیادی داشتم نپذیرفتم اما اون یک جرقه کوچکی بود تو ذهنم قشنگ یادم تا مدت ها بهش فکر میکردم بعد آرام آرام سوالات تو ذهن من شروع به پرسیدن کردن هی سوالات تو ذهن می‌آمد بعد می‌دیدم که از ادم بازاری طرف اصلا دین مذهب این حکر ویزعارو قبول ندارد به قول یک بنده خدای می‌گفت من مشروب میخورم عشق حالم میکنم فقط فقط خدا عشق بقیه کی هستند امام کیلو چند پیغمبر چیه بعد این الگو ها می‌دیدم اولش ذهنم کلی مقاومت داشت خیلی خیلی جوری که احساس میکردم انگاری گناه کبیره دارم انجام میدم حتی دارم شک میکنم حتی شک کردم به این موضوعات هم برام به شدت رنج آور سخت بود هی این سوالات تو ذهنم بعد الگو های گوناگون میدیم هی خانواده خودم نگاه میکردم پس چرا اینا پیشرفت نکردن اینا که خیلی مومن هستن و کلی چیزهای دیگه و من هم از اونجا که علاقه زیادی به کتاب خواندن داشتم رفتم سراغ کتاب ها یادم اون موقع ها حتی سراغ قرآن هم رفتم اما چیزی حالیم نشد چیزی حالیم نشد که به خاطر اون گفت های که جامعه به من می‌گفتن و اپن کمبود ها یک احساس می‌دونی احساس عصبانیت احساس این حرف ها دروغ است تو ذهنم می آمد و خوب نتیجه هم معلوم بود دیگه کلا بیخیال شدم اما آرام آرام احساس میکردم که بهم خیانت شد من بازی چه دست گذشتگان و یک سیستم حکومتی شدم من قبل از این از اون ورخر افتاد بودم

    حالا بقیه ماجرا

    شروع کردم به کتاب خواندن اولش دنبال این بودم ببینم این دین مذهب اصلا از کجا اومده اصلا چی هست چرا اصلا مذهب هی کتاب می‌خواندم بعد سراغ کتاب های هم میرفتم ک همه منتقد دین مذهب بودن و به کل از ریشه اون زد بودن

    بعد کتاب های پیدا میکردم که لابه لای تاریخ بودن هی آرام آرام سراغ کتاب های تاریخ میرفتم هر چی هی میرفتم جلو تر می‌دیدم تمام دین ها آیین رسوم تمام مذاهبی که الان به شکل رسمی وجود دارند اینا از چند هزار سال پیش خیلی قبل تر از ایران از مذهب به اسم میترایست یا میترا گرفت شد هی میرفتم جلو بعد کلا کار به جای رسید که دیگه هر نوع چیزی در مورد دین یا هر چیزی به اسم مذهب یا باور مذهبی ریختم دور چشم نظر نمی‌دونم دعا نوشتن یا هر آیین رسوم مذهبی هر چی که بود این چند سال طول کشید این اتفاقات که دارم برای شما تعریف میکنم نمی‌دونم چقدر کتاب تاریخی خوندم اما آنقدر کتاب تاریخی خونده بودم که مثل یک استاد تاریخ شده بودم

    حتی یادم یک مهمانی بود یک عزیزی اونجا نشسته بود بعد یمی از دوستان من به ایشون معرفی کرد بعد گفت استاد ایشون هم علاقه خاصی به تاریخ دارند بعد جالب شد صحبت نمی‌دونم چندین ساعت صحبت کردیم اما این عزیز خیلی جدی برگشت گفت بیا جدی دارم بعد میگم بیا تدریس کن تو آنقدر درباره تاریخ یاد گرفتی بیا من کمکت میکنم میتونی تدریس کنی تازه یک چیز جالب گفت گفت خیلی از افراد هستند پول های خیلی زیادی میدهد که افراد از این ها نقل قول های تاریخی یعنی استاد خیلی با حال بود می‌گفت

    یک سری افراد هستند اینا عاشق تاریخ هستند بیا اون موقع خیلی پول زیادی بود می‌گفت هر هفته دو روز مراسم بعد یک مهمانی بزرگ بعد اکثراً هم از ادم سن بالا بعد بسیار ثروتمند هم هستند میشن بحث های تاریخی می‌کند و بعد به افرادی که اطلاعات یا مطالعات زیادی دارند پول های خیلی خوبی هم میدهند یادم اون موقع حقوق من پایه درصدم میشد نزدیک چهارصد پنجاه هزار تومان بعد می‌گفت بابت هر جلسه قبل از این که بیای بهت یک میلیون پانصد حتی خوش شون هم بیاد بیشتر هم میدهد حتی هزینه مخارج مطالعات را هم خودشان بهت میدهد خیلی جالب بود این الان یادم افتاد بگم اما من اون موقع فقط دنبال این بودم خودم یاد بگیرم برای دل خودم و اون بار سوالات که تو ذهنم سنگینی می‌کرد بتونم پاسخ پیدا کنم براش

    خلاصه دوباره این اتفاق افتاد

    ابن دفعه از این ور خر افتادم

    حالا شدم یک آدم ضد دین مذهب یک آدمی که تمام ادیان زیر سوال میبره با دلایل منطقی و تاریخ که ثبت شد یاد گرفت بودم

    اما یک چیز که قبل از تمام این اتفاقات چه بعدش عوض نشد اون جایگاه خدا بود و دا در هر صورتی باور داشتم چون حتی بچه هم بودم با خدا صحبت میکردم مثل یک رفیق مثل یک کسی که همیشه بهم پاسخ میداد و واقعا هم جواب میداد و همان پاسخ ها بود که من خدا تو دلم بیشتر درک میکردم

    اما باورهای مناسبی نسبت بهش نداشتم

    خلاصه سالها گذشت من شدم یک آدم منتقد یک آدمی که فکر میکردم دین ابزاری شده برای سو استفاده حالا مردم بدانید آگاه باشید که چیزی جز بدبختی برای شما ندارد بعد از خانواده به مدت یک سال طرد شدم حتی یادم خونه نرفتم یکسال شب ها تو مغازه میخوابیدم روز ها وقت ناهاری میرفتم تو مولوی انقلاب دنبال کتاب درباره تاریخی کتاب های مثل کتاب های احمد کسروی و از این افراد که یک زمانی خودشان دیندار بودن بعد ضد دین شده بودن

    اما اون موقع ها یک شخص آشنا شدم که همکار کم بود از نظر سنی هم پانزده سال یا من اختلاف داشت و خیلی سال بود که تدریس می‌کردم و معلمی به خاطر شرایط مالی مکانی رها کرد بود یک جمله به من گفت این شخص علاقه خاصی هم به مولانا داشت

    برگشت گفت به همه چیز شک کن همه چیز فرو بریز و دوباره از نو بساز اما درست بر پایه درست من خیلی نمی‌فهمیدم منظورش چیه

    خلاصه من تو اون مدت یکسال شبانه روز با این فرد بودم ابن شخص هم چون از شهر به تهران اومده بود به خاطر شرایط تا مدت ها تو مغازه می‌ماند

    خلاصه گذشت سالها گذشت گذشت تا با شما آشنا شدم استاد عزیزم

    داستان من از اینجا شروع شد

    زمانی که با شما آشنا شدم یادم تو مغازه کار میکردم اون موقع دنبال این بودم که برای خودم یک مغازه داشته باشم بعد نه از موفقیت چیزی میدونستم نه بلد بودم چند نفری میشناختم اما نه دنبالشون بودم نه خیلی توجه میکردم چند تا فایل چند دقیقه داشتم از این انگیزشی ها برو جلو حرکت کن تسلیم نشو از این حرف ها آقای حلت بود آقای معظمی بود بقیه نمی‌شناختم یک روز که داشتم کار میکردم سر ظهر بود یک فایل چند دقیقه بود صوتی درباره خدا صحبت میکرد و این جمله ها این گفت ها در مورد خدا چنان انگار به من دریچه از نور برای من تو مغزم باز شد این فایل بگم من چند ماه گوش میدادم خیلی خیلی خوش اومده بود حالا این شخص کی بود

    استاد عزیزم شما بودید

    خلاصه من بعد مدت ها نمی‌دونم هفته ماه ها هر چیزی از شما پیدا میکردم گوش میدونم نه میدونستم سایت دارید یا اصلا میدونستم که شما دوره دارید هیچ نمی‌دونستم من تو زمانی هم بودم که یک سری تضاد ها برم رخ داد بود و میخواستم خودم کسب کار خودم راه بندازم برای اولین بار تو زندگی هر روز این فایل های تیکه درباره خدا از شما گوش میدادم سرشار از انرژی بیشتر میشدم و چه اتفاقات چه هدایت های شدم و خداوند. من چجوری هدایت کرد کسب کارم به خداوند خودش قسم آنقدر ساده برام رقم خورد من کسب کار خودم راه انداختم بعد از گذشت یک سال نیم شریک من برگشت گفت کیه گوش میدید همیشه گفتم استاد عباسمنش اون هم خیلی علاقه مند شد با هم شروع کردیم دنبال کردن فایل های شما اپن موقع یک فردی یک سری از فایل های شما به من داد دوره ها که بعداً من اون هم خودش داستان داشت همه پاک کردم و تو یک کامنتی از شما معذرت خواهی کردم و متوجه کار اشتباه شدم

    حالا رسیدم به اصل داستان

    من تازه شروع کرد بودم فایل های شما گوش دادن اول از اینکه هیچی متوجه نمی‌شدم و نمی‌فهمیدم اصلا درباره‌ چی دارید حرف میزنید و به هر مطلب به هر گفتی که شما در مورد مطالب قرآنی داشتید یا پیغمبر یا هر امامی چنان مقاومت داشتم میگفتم این چیه استاد درست کرد اینجا کلاس قرآن یا کلاس های موفقیتی آخه بیزنس چه ربطی داره به قرآن حضرت محمد یا امام علی یا قرآن چه ربطی داره تو قرآن گفت نمودار آلگوریتم نمی‌دونم فروش این طوری و هی چیکار میکردم شروع میکردم به غر زدن هی رد میکردم رد میکردم و نه چیزی متوجه می‌شدم ابن اتفاقا چند سالی طول کشید من هیچی متوجه نمی‌شدم

    اما از یکجای به بعد یک تضاد. خیلی بزرگی تو کسب کار من رخ داد که زندگی من از هم نظر تحت شعاع قرار داد خیلی تضاد بزرگی تو زندگی بود

    بعد یک روز از همه جا مونده از همه جا رونده اومدم فایل های شما گوش بدم بعد یک ویدیو بود لایو بو اگر اشتباه نکنم شما اونجا گفتید کلا ابن کار دزدی است و مثال گوشی موبایل آوردید بعد گفتید آقا اگر الان شرایط نداری برو فایل های رایگان گوش کن تمرین کن فکر نکن فایل رایگان من الکی یا فقط گذاشتم همان مقدار فایل های رایگان من ارزش داره که فایل های که هم خرید میکنید ارزش داره فقط تو اون دوره ها تخصصی مباحث گفت شد

    یک معذرت خواهی برای شما کامنت کردم و شروع کردم به کار کردن گفتم من باید دوره های استاد زمانی بخرم که حداقل پایه این مباحث یاد گرفت باشم

    خلاصه شروع کردم به خداوند خدا استاد من از همان فایل های رایگان کلی متوجه می‌شدم که این همه دوره که دست بودم هیچ نفهمیدم بودم تو یک فایل رایگان تو سایت خیلی چیزها متوجه می‌شدم یاد می‌گرفت انگاری درب اشتباهی بود برام الان تازه درب درست وارد شدم خلاصه آرام آرام متوجه می‌شدم

    اما دوباره این مقاومت درباره گوش دادن به مطالب قرآنی بود اما گفت هر چی استاد میگه بگو چشم خوش میاد خوش نمیاد تو غلط کردی حسن ببین حسن اگر اینکار انجام ندی دهنت آسفالت دوباره چک لگد های جهان بهت میزنه نتونی بلند بشی

    اهرم رنج لذت اینجا استاد واقعا خیلی خوب برام جواب میداد

    می‌گفت اگر حسن کار نکنی روی خودت اگر این کار ادامه ندی می‌دونی بعدش دهنت میخواد سرویس بشه

    خلاصه خودم مجبور میکردم ایه های که شما می‌گفتید گوش میکردم فکر میکردم. اما یک اتفاقا جالبی داشت رخ میداد برام که دارم میگم استاد کلا تو دل اون تضاد ها بودم از اون ور نجواهای ذهنی من ول نمی‌کرد یعنی اون تضاد های مالی شرایط،که رخ داد بود برام خواب خوراک ازم گرفت بود شب تا صبح بیدار روز تا شب از شدت استرس احساس خفگی میکردم حتی نای بلند شدن از زمین هم نداشتم

    اما فایل های توحیدی مخصوصا محصوصا این فایل که شما استاد با استاد عرشیان فر صحبت کردید اصلا بگم چی این خودش یک دوره بزرگی برام بود باورتون نمیشه استاد من نمی‌دونم بگم چند بار گوش دادم این فایل به جرات بگم من فقط شیش ماه شبانه روزی اپن چند قسمت گوش دادم بعد هر بار گوش دادم به یک جواب می‌رسیدم به شاید یک روز از صبح تاشب در موردش می‌نوشتم البته همه فایل های شما همین جوری هستند اما فایل های توحیدی که دیگه اصلا یک چیز دیگه هستند

    خلاصه من تمام فایل های قرآنی تو سایت گوش میدادم لایو ها همه گوش میدادم و خودم هم میرفتم تو قرآن نگاه میکردم

    تا یک روز به دو تا چیز بر خوردم اولی شرک بود

    دومی درباره حزن بود هر نجوای که به تو میشه از سمت شیطان است

    به خدا دارم این می‌نویسم باورت نمی‌دونم زبانم عاجز از خدا سپاسگزاری کنم که چه نعمت بزرگی تو زندگی من این خدا برام فرستاد به اسم استاد عباسمنش خدا من از کجا به کجا هدایت کرد

    منی که شب روز نداشتم الان چقدر احساس خوب دارم

    شرک شرک شرک شرک شرک شرک شرک شرک

    من وقتی متوجه این موضوع شدم فهمیدم این شرک چی هست نگاه کردم دیدم خدای من تمام اتفاقات تمام تضادهای مه تو زندگی من فقط به خاطر این شرک هر وی دارم میخورم از این شرکست خدای

    این همه ناراحتی این همه هم این همه حال خرابی ابنا همان شرک هستند یعنی وقتی متوجه شدم من چیکار داشتم میکردم چجوری به هر کس نا کسی قدرت میدادم اپن گنده کرد بودم برای خودم کوچک کرده بودم و وقتی متوجه شدم خدای من چنان استاد همه چیز تو زندگی من شروع کرد به تغییر کردن اولش خیلی ذهنم مقاومت داشت برای تغییر باور خیلی خیلی مقاومت داشت اما وقتی به گذشت نگاه میکردم به آیه های قرآن و فایل های شما قشنگ متوجه می‌شدم الان دارم شرک میورزم یا دارم قدرت میدم به خدا البته نه همه جا بازم یکجای از دستم در می‌ره اما به میزانی که دارم روی خودم کار میکنم خیلی خیلی بهتر شدم

    میخواستم این کامنت برای شما بزارم میدونم با چه عشقی شما زحمت این فایل هارو برای ما میکشید مطمئن باشید ما هم صد چندان بیشتر داریم با عشق صدای شما به گوش جادل می‌سپاریم و تو تمام مراحل زندگی ازش استفاده میکنم

    شمارو و خاله مریم عزیزم به کسی میسپارم که می‌دونم همان طور که از من حفاظت حمایت می‌کنه از شما هم به همان شکل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1496 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربانم .

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته بانوی اول توحیدی در این سایت الهی

    و سلام خدمت شما دوستان همفرکانسی در تنها کلاس انلاین توحیدی در کل کیهان .

    هر چی میگزره انگار دارم بزرگتر میشم احساس میکنم حتی یک ساعت که از زندگیم رفت منم هم پای ثانیه های عمرم دارم

    رشد میکنم و به سمت الله قدم ورمیدارم اینو از احساسم میفهمم که یکم انگاری بی تفاوت میشی به اتفاقات اطرافت

    واکنش ادمهای که هستند میبینم انگار دارم جدا میشم ازین بدنه جامعه اوایل دوره دوازده قدم در قدم اول اصلا من تو این

    دنیا از نظر فیزیکی بودم ولی فرکانسم با روحم تو فضا بود نمیدونم چه حالی بود بسیار معنوی تور بود خیلی دوست دارم

    برسم به اون حالت که بهترین فرکانس من بود ولی الان دارم احساس بزرگ شدن میکنم نمیدونم به نظر خودم اول

    وقتی با این مباحث اشنا میشی تو یه حالت خنثی روحانی حالت خیلی خوبه که اتفاقات بوم بوم برات میفته ولی بعدش

    یکم با بدنه جامعه قاطی بشی یکم مدارت پایین میاد میدونید استاد اوایل چون ادم دورش خیلی خلوت میشه یکم احساس

    تنهایی میکنه و اگر بدونیم این کار جهانه که مارو از اون فضا جدا میکنه خیلی ارامتریم اعتماد بیشتری به حال و هوای

    خودمون پیدا میکنیم ولی موقع هایی که از اون حالت ایده ال خودمون خارج میشیم با یک مواردی دست و پنجه نرم

    میکنیم بعدش انگار از درون احساس بزرگ شدن که همون ظرف وجودیت بزرگتر میشه خودت حس میکنی انگار من

    یکم ارامشم بیش از حد زیاده که ادمهای اطرافت تعجب میکنن میگن تو باغ نیستی پرتی کجایی ولی اینو میدونم

    همین مسیر درسته که دارم حرکت میکنم اینا واکنش ادمها نسبت به تغییرت هست باید اینو نشونه ببینی که داری از

    نظر فرکانسی ارام ارام جدا میشی و اگر خوب این کارو مداومت داشته باشی اینجوری هم نیست که زور بزنی که اینجوری

    رفتار کنی اصلا فیلم و ادا اتفار نیست به خدا فقط فرکانس داره کارها را میکنه و باید اینو مدام به خودم بگم که جمله

    طلایی استاد عزیزم گفتن من خالق زندگی خودم هستم با افکارم دارم زندگیم را خودم رقم میزنم واقعا اگر ما اگاهانه

    به خودمون این جمله را بگیم دیگه میدونیم اگر موردی هم پیش میاد میگم اوکی خودم کردم خودم درستش میکنم

    یکم جلوتری از بقیه که میدونی خودت کردی خودت هم درستش میکنی این مرحله بسیار مهمی است که خودش

    برای پرواز کافیه که ما بیایم بگیم اقا منم تا الان هر چی هست دوست ندارم خودم کردم و خودم هم درست

    میکنم این دفعه اگاهانه چیزی را درست میکنم که خودم دوست دارم وقتی من به این فکر میکنم و البته به این مرحله

    برسیم که بخایم فکر کنیم که من خالق زندگیم هستم خودش کلی مراحل میخاد که به این درجه فکر کردن برسی

    که فکر کنی بهش خود این فکر کردن به خالق بودن خودش معجزه و نتیجه است یعنی کلی مرحله رفتی الان فقط باید

    فکر کنم منطقی کنم از همین داستانهای قرانی خیلی کمک کننده است برای تقویت توحید در زندگی یعنی من الان فکر

    میکنم بعد یکم درک و فهم بعد مرحله عمل هست که خودش هم پروسه ای دارد که هدایت ها را باید نشونه بزاری و

    دونه دونه عمل کنی اونهایی که برای تو دم دست تر هست و بهت احساس بهتری میده کلا حالت بد هست اون

    الهام نیست نجواهای شیطان هست خودم هر وقت حالم خوب نبود هر کاری کردم بعدش پشیمان شدم و اینو به

    الگوهاش تا حدودی رسیدم وقتی حالم عالی بود چیزی که گفته شده انجام دادم نتایج عالی گرفتم این روند را نباید

    ولش کنیم همیشه باید ادامه بدیم تا در وجود ما نهادینه بشه به نظرم دنبال کردن هدایت ها را اگر از کوچک شروع

    کنیم ادامه بدیم برای ساده ترین کارها اول شروع کنیم وقتی بهش عادت کنیم خیلی خوبه میتونیم برای کارها قدمهای

    بزرگتر ازش استفاده کنیم اصلا این هدایت همیشه هست ما نیستیم اون همیشه داره میگه ما تو فرکانسش نیستیم

    تو فاز شیطانیم اوایل یکم گیج کننده است که بفهمی کدوم هدایت هست ولی از کارهای روزمره عادی شروع کنی

    بهتره قابل فهمتره البته استاد عزیزم اینو گفتن که هدایت الله برای هر کدام از ما فرق داره برای همه یک جور نیست

    بزای شخص خود من در اون موقعیت تو اون فرکانس داره بهم بهترین راه کار سر راست ترین راه را نشون میده من

    باید ابتدا اولین قدم را وردارم تا قدم های بعد از قدم اول روشن بشه تا قدم اول را ورنداری قدم دوم تا به انتها برات

    روشن نیست به خاطر همینه که که بیشتر ادمها انجام نمیدن چون نمیدونن تهش چی میشه زیبایی کار هم به نظرم

    با اینکه چالش خودش را دارد جزاب هست مثل یک بازی میمونه که مرحله بعدش تو مسیر نشون داده میشه

    بعضی ادمها که دقت کنیم اصلا از قوانین و هدایت هیچی نمیدونن ولی طبق این قوانین دارن انجام میدن به

    شنیده هاشون عمل میکنن مثل ایلان ماسک جف بزوس و خیلی ادمهای دیگه برای ماهم جای تعجب که اینا که

    از قانون و ارتعاش و فرکانس چیزی نمیدون چرا انقدر دارن پیشرفت میکنن برامون جای تعجب هست ولی

    دقت کنم وجه اشتراک بین همشون عشق و علاقه در کارشون هست که اینم جزو قاون که ایده ها گفته میشه وقتی

    عاشقی بهت داده میشه راهکارها میاد و تو هم عمل میکنی همه ماها یه جورایی نتونستیم به کارمون شغلمون عشقمون

    به این شکل عمل کنیم وجه اشتراک ما هم یکی هست که با اون دسته ادمهایی ایلان ماسک کاملا متفاوتیم

    و نتایج ماها و انها ومشخص هست اطرافیان خودمون تو شهرمون داریم که اونها هم دارن ناخوداگاه از قوانین استفاده

    میکنن گروه علی بی غمها هم زیاده که فقط به خاطر حال خوبی که همیشه دارن احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب

    طبق قانون الهامات را دریافت میکنن و ماها میگیم بابا این ادم خیلی بی خیال و شوته این نتایج از کجاش درومد و

    خودمون را بتر میدونیم خیلی زیاده از این دسته ادمها که خیلی تلاش میکنن و خودشون را لایق بهتر از اون علی بی غمها

    میدونن و همش گله دارن و خبر از قانون جهان ندارن تا بیدار نشن همین روند ادامه خواهد داشت

    استاد اون قسمت را خیلی دوست داشتم که اقای موسی میخاد برای قوم فرعون وارد بشه که از شرک دور بشید

    وای خدای من باورت میشه الان بگی مثلا برم با رهبر روبرو بشم بهش این حرفها را بزنم شما اشتباه دارید میرید

    حالا تو هر کشوری کسی که مقام بالاتری داره همین الان خدا بیاد الهام کنه بگه این کارو بکن واقعا چه قدرتی

    چه زهنی میتونه این محدودیتها را برداره اصلا میشه فکر کرد بهش ماها که در مورد خواسته هایی که داریم در

    زمینه مادی زهنمون نمیتونه به مثلا به بنز یا ویلای فلان و مهاجرت یا ازدواج با فلانی و خیلی چیزهای دیگه که برای

    هر ادمی فرق داره زهنش نمیتونه این محدودیت را بشکنه حالا فکر کن کسی که تو قصر فرعون بزرگ شده و ادمم کشته

    بخاد بره این حرفها را بزنه یا خدا واقعا فقط میتونه باور توحیدی و همین من خالق زندگی خودم هستم اسمانها و زمین

    هر چه در ان هست مسخر منه میتونه محدودیت زهنی را بازتر کنه حالا دیگه تکاملم هست اگر بتونیم تکامل را

    سریعترش کنیم باید بیشتر تجربه اش کنیم مثل استادمون که در سی کلاس سه روز مداوم رفت سخنرانی کرد و

    میتونست سه ماه طول بکشه و حتی بیشتر این اقدام مداوم پیوسته و حرکت متوالی تونست تجربه های پشت هم

    مدارشو بالاتر ببره من خودم اعتقاد دارم که اصلا زمان نیست زمان برای زهن محدود ماست خودش را این جوری نشون

    میده فقط فاصله فرکانسی ما با خواسته هامون هست که باید با احساس خوب و تجربه پشت هم انجام بشه میتونی

    کاری را هر روز انجام بدی یا هر ماه یک بار انجام بدی برای هر کسی فرق میکنه بستگی به امادگی خودش دارد

    بعضی ها اماده هستند تجربه دارن فقط باید به اون فرکانس برسن و مافکر میکنیم چی شد یهویی این همه نتیجه نه

    مثل گیاه بامبو بوده که یهویی این همه رشد میکنه قد علم میکنه و اون زیر خاک داشته رشد میکرده برسه به بالا

    دارم هر روز رشد میکنم در این مکان روحانی با استاد عزیزم که ما را در مسیر راه راست کوچ میکنه بسیار سپاس

    استادم خانم شایسته بی نظیر خدا حفظتان کند و همیشه سلامت و شاد و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    تا روز بعدی خدا نگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    فریبا اصلانی گفته:
    مدت عضویت: 1388 روز

    بنام خداوندی که منو با استاد عباسمنش آشنا کرد تا هر روز جواب سوالاتی که سالها داشتم رو بیشتر بگیرم و هر روز قلبم آرامتر بشه

    خدایا فقط میتونم بگم شکرت

    سلام به استاد عزیزم و همه کسانی که کامنت منو میخونن

    سالها کلاس تفسیر قرآن رفتم ولی تمام سوالاتم بیجواب موندن

    ولی از وقتی با شما آشنا شدم تمام ترس هام دارن یکی یکی از بین میرن و جاشو به آرامش و شجاعت میدن

    جواب تمام سوالاتم رو دارم میگیرم و هر روز با خدا رفیق تر میشم

    نگرانی جاشو به امید و ترس جاشو به شجاعت میده و دارم تکاملم رو طی میکنم

    از خدا میخوام به شما قوت و سلامتی و هدایت بیشتر عطا کنه تا ما رو بیشتر آگاه کنید

    و مارو کمک کنه و هدایت کنه تا در این راه ثابت قدم بمونیم

    خدایا شکرت

    استاد عزیزم با تمام وجودم از شما ممنونم بخاطر تمام آگاهی هایی که به ما میدید

    برقرار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سیدعلی موسوی ارشد گفته:
    مدت عضویت: 1552 روز

    بنام الله مهربان

    الهی صدها هزار مرتبه شکرت بخاطر حال خوب و عالی که دارم

    استاد عزیز و مهربونم خیلی خیلی دوستتون دارم و از اعماق وجودم عاشقتونم

    استاد من هنوز این فایل را ندیدم و تازه دانلودش کردم ولی اینقدر حالم خوبه که دلم خواست اول کامنت بذارم

    حدود نیم ساعت پیش یه اتفاقی افتاد که منو خیلی به فکر برد

    یک ساعت پیش وقتی داشتم یخچال مشتری را تحویلش میدادم و بعد از بارگیری همسایه روبروی ما که تو کار خرید و فروش دام سبک هست بهم گفت گوشت قرمز نیاز نداری؟!!!!

    گفت تازه یدونه گوسفند درجه یک سر بریدم و میخوام بفروشمش.

    خلاصه رفتم خونشون و دیدم چند نفر دیگه هم اومده بودن برای خرید ولی بقیه با ترس و لرز گوشت میخریدن که مبادا 200 گرم اضافه تر بریده باشه براشون و گرونتر بیفته چون از نظرشون کیلویی 500هزارتومن خیلی گرون بود!!!!!

    بنده بهش گفتم من خوایم میاد سریع نصف لاشه را برام وزن کن ببرم.

    همه متعجب و مات مونده بودن.و خلاصه نصف لاشه را آوردم خونه.

    عزیزدلم که همیشه با حرفاش آرامش را بهم هدیه میده گفت یه چیزی می‌خوام بگم و گفت امروز وقتی قسمت فریزر یخچال را باز کردم خیلی خوشحال شدم و از وفور نعمت سپاسگزاری کردم که همه چیز هست.

    و گفت واقعا چشم و گوشم پر شده و حسرت هیچ چیزی به دلم نمونده در زمینه خورد و خوراک.

    خیلی خیلی از این قضیه خوشحال شدم و رفتم تو فکر

    منی که تا دو سه سال پیش هیچی نداشتم چطور الان به جایی رسیدم که زندگیم عالیه و فراوانی نعمت را دارم لمس میکنم.

    حدود یک ماه پیش یک لحظه درحد چند ثانیه بهم الهام شد که من میلیارد میشم و بوی پول را فهمیدم

    و از اون زمان تا الان تقریبا هرروز فروش داشتم درحالیکه تو کار ما همه میگن اگه ماهی چهارتا هم بفروشیم کافیه ولی من خیلی فروختم و هرروز پول دستم میومد.

    دوهفته پیش در دوره عملی سردخانه در مجهزترین مرکز تربیت مربی کشور زیرنظر بهترین استاد ایران را گذراندم وکلی برای خودم هزینه کردم و لذت بردم.

    به عزیزدلم هرچقدر که میخواد پول میدم وخداشاهده زندگیم مثل بهشته.

    این اتفاقات خوب و حال خوب و نتایج عالی از کجاست؟!!!!

    بخدا همش بخاطر عمل به آموزه های استاد هست بخصوص پروژه جدید خانه تکانی ذهن.

    استاد عزیز بهترین لحظات زندگیم که اون لحظات حس میکنم خوشبخت ترینم در کیهان لحظاتی هست که دارم کار میکنم و همزمان به فایلهای شما گوش میدم.

    چون هم عاشق کارم هستم هم عاشق صحبتهای شما و فایلها هستم و این ترکیب منو دیوونه می‌کنه.

    از خدا بخاطر وجود این قوانین بینهایت سپاسگزارم و از شما استاد بزرگوار و کاربلد هم بینهایت ممنونم.

    خیلی خیلی دوستتون دارم.

    شب خوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 2319 روز

    سلام براستاد عزیزم

    چقدر این فایل بی نظیر بود وچه سخنان گرانبهایی بر زبانتون جاری میشه .

    برای سومین بار فایل را گوش دادم وبرای هزارمین بار یادم آمد که شما پاسخ بی نظیر خدا بودید به درخواست من .وقتی که عاجزانه از درگاهش هدایت طلبیدم واز او خواستم انسانی را در مسیر زندگیم قرار دهد که قرآن را به زبان ساده،به زبانی که من بفهمم به من یاد بدهد وخداوند سریع الاجابه است وشاید به فاصله ی چند ساعت از درخواست من یک فایل قرآنی از شما به دست من رسید وصدایی در درون من فریاد زد این پاسخ درخواست توست……ورود من به سایت همانو رسیدنم به آرامش همان……خدایا شکرت

    برداشت خودم را از سخنان شما به اندازه ی ظرف وجودم بیان می کنم اگر اشتباهی بود لطفا تصحیح بفرمایید

    منظور از ظلم در قرآن ظلم به خود است وبزرگترین ظلم که خداوند نمی بخشد شرک است.

    شرک از آنجایی متولد می شود که ما خودمان را به عنوان اشرف مخلوقات فراموش می کنیم وباور نمی کنیم که ما همچون خدا می توانیم خالق باشیم

    شرک از آنجایی متولد می شود که ما به عنوان تکه ای از روح خدا لیاقت وارزشمندیه خود را فراموش می کنیم،ما جایگاه خود را در عالم هستی فراموش می کنیم،فراموش می کنیم که عزیز کرده ی خداییم وخداوند در هر لحظه حمایتگر وهدایتگر ماست.

    وچه ظلمی در حق خودمان از این بالاتر که خودمان را وقدرت وجودیمان رانشناسیم ودست به دامان عوامل بیرونی شویم که این همان شرک است ،قدرت دادن به عوامل بیرونی به جای شناخت قدرت درونیمان که از جنس خداست.

    آنچه در درونم درک کرده ام در قالب کلمات نمی گنجد.

    بارها وبارها باید این فایل را گوش کنم وآگاهی های آن را به خودم یادآوری کنم.

    خدا را شکر بابت منطق بی نظیر ذهنتون وبرای اینکه زبان خدا شدید در فهم قوانین بی نظیرش

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    نسیم گفته:
    مدت عضویت: 1342 روز

    سلام به استاد توحیدی و بهترین راهنمایم .

    سلام به مکتب عشق و همراهان خوشبختم .

    استاد عزیزم چجوری بگم که این فایلها چه میکنه با ما خودتون قطعا واقف هستید .

    دیروز همراه شنیدن این فایل بی نظیر واو به واو نوشتم و نوشتم و لذت بردم ..

    اینقدر نوشتم که اصلا متوجه درد کتفم نشدم..

    جالب اینجاست که دارم دوره 12 قدم رو برای چندمین بار گوش میکنم و برای دومین بار مینویسمش اما با آگاهی و برداشت جدیدم و دقیقا شب قبل گذاشتن این فایل داشتم جلسه قرآنی قدم اول رو مینوشتم که با این فایل تلاقی کرد و تکمیل کننده هم شد .

    خدای من چقدر من مشرک بودم و با کمک آموزشهای شما دارم سعی میکنم درست بشم و هر روز قدم محکمتری بردارم .

    دو روز پیش یه تجربه شیرین کسب کردم که دوست دارم اینجا تعریف کنم چون فقط شماها میفهمید من از چی صحبت میکنم و باورم میکنید .

    دو روز پیش یه دادگاه خیلی مهم داشتم و نگران نتیجه بودم . شب قبلش وکیلم پیام داد که متاسفانه کار مهمی واسش پیش اومده و نمیتونه برای دادگاه حضور داشته باشه . دلم یک آن فرو ریخت . من که وارد نیستم چی باید بگم و چکار کنم قطعا پرونده خراب میشه . اما خیلی سریع خودمو جمع و جور کردم و گفتم هر آنچه خدا صلاح بدونه میشه و الان 7 ساله درگیر این پرونده هستم و از روز اول گفتم قطعا خیری درکاراست و واقعا خیرها در کار بود .

    به هر حال صبح که راهی دادگاه بودم از لحظه حرکتم شروع کردم با خودم نجوا کردن و با خدای خودم حرف زدن که تو برای من کافی هستی و تو واسم وکیل میشی تو واسم قاضی میشی و همه خیرها از سمت تو واسم میاد و بهترینها واسم رقم میخوره .

    دیگه نمیدونم بقیه ش چه اتفاقی افتاد انگار همه چیز به زیبایی کنار هم چیده شد ، با کمال آرامش جلوی قاضی نشستم .طرف مقابلم نیومده بود .قاضی گفت توضیح بدید چی شده ؟

    چنان با خیال راحت و بدون استرس شروع کردم به توضیح که انگار اصلا من نبودم حرف میزدم خودم داشتم به خودم افتخار میکردم بابت این شجاعت . منی که همیشه بدون عزت نفس بودم و قدرت صحبت کردن جلوی یه آدم معمولی رو نداشتم چه برسه همچین وضعیتی

    خلاصه که قاضی از من وکالتنامه خواست منم گفتم فکر میکردم توی پرونده تمام مدارک باشه گفت نه نیست و اگه من امروز رای ندم میافته واسه چندین ماه دیگه و حالا حالاها طول میکشه . یکم فکر کرد گفت میتونی بری بیاری ؟ گفتم آقای قاضی من نمیرسم خونه مون خیلی دوره تا من برگردم دادگاه تعطیله .قاضی گفت من رای رو میدم شما برو خونه مدرک بیار حتی اگه دادگاه تعطیل بود شما مدرک رو تحویل نگهبانی بده بگو بزارن توی پرونده ومن همین کارو کردم و رای صادر شد به لطف الله مهربانم که واسه من همه چیز شدو لطف رو برای من تموم کرد.

    چند ماه پیش هم سر همین پرونده من رفته بودم دادگاه ، آخر وقت بود ، فقط میخواستم بپرسم چکار میتونم واسه پرونده انجام بدم . مدیر دفتر گفت بهتره منتظر نمونید امروز پذیرش نداریم و من گفتم شانسم رو امتحان میکنم. آخر وقت اداری وارد اطاق قاضی شدم که این قاضی دو روز پیش نبود یه نفر دیگه بود . وقتی موضوع رو تعریف کردم قاضی پرسید چند ساله درگیر این پرونده اید گفتم 7 سال .قاضی پرونده مو برداشت خودش رفت بیرون پیش مدیر باهم مطالعه کردن هر چی کم و کسر داشت قاضی گفت و مدیر پرینت گرفت و قاضی دستور داد اولین وقت ممکن رو برای این خانم بزارید خدا رو خوش نمیاد اینهمه سال این بنده خدا درگیر پرونده شده .

    تا کار من تموم شد کل دادگاه تعطیل شده بود و فقط قاضی و مدیر و منشی این شعبه بخاطر من توی دادگاه یک ساعت اضافه تر مونده بودن.

    وقتی برای وکیلم تعریف کردم گفت والاا قاضی جواب ما وکلا رو به زور میده خدا میدونه چرا به شما اینجوری راه اومدن .من منظورشو فهمیدم اما توی دلم خندیدم گفتم تو چه میدونی که این دوره های استادچه معجزه ها که واسه من رقم نزده ‌.

    دیروز بهش گفتم قاضی عوض شده بود اما اینبار هم خدا با من یار‌ بود .

    میدونم که توی دلش گفته عجب شانسی داره ، اما بازم میدونم اینا هیچ ربطی به شانس نداره.

    استاد بهترین اتفاقات واسم رقم میخوره تنها بخاطر تسلیم بودن و ایمان داشتن .

    خداوند صدها میلیون بار به شما خیر و برکت و خوشبختی برسونه انشاالله و به ما توفیق پیشرفت در این راه بی نظیر …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      Smaeil rostami گفته:
      مدت عضویت: 558 روز

      نسیم جان خواهر گلم از خوندن کامنت شما حس خوبی بهم دست داد و امیداورم احساس پاک و سازنده ای رو که دارید تجربه میکنید همیشه در خودتون نگه دارید که احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب و در مورد عقب افتادن کار دادگاتون جدای از تمام مشکلاتی که نظام ناکارآمد اداری ممکنه عاملش باشه یا تشدیدش کنه ولی اینو بدون خدایی که گفته : یدالله فوق ایدیهم و دستانش از هر دستی نیرومند تره همون خدا میاد و از همون مشکلات هم برای شما خیر و صلاح ایجاد میکنه و در نهایت این شمایید که نفع میبرد و خدا بهتون مرحمت بیشتر میکنه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نسیم گفته:
        مدت عضویت: 1342 روز

        سلام برادر بزرگوارم جناب رستمی .

        ممنون که وقت گذاشتید و نظرتون رو درمورد کامنت من گفتید .

        واقعا من توی این مساله دادگاهی که واسم پیش اومد خیلی درسها گرفتم و رشد کردم با اینکه سالها درگیرش بودم و بالاخره به لطف الله مهربونم به نفع من تموم شد اما وقتی دوباره به این موضوع فکر میکنم میبینم که خیلی واسم سخت گذشت اما باعث رشد من شد و منو قوی کرد و حکمتهایی که در مسیر حل این موضوع نصیب من شد واقعا معجزه بود برای من . خدا رو شکر میکنم بابت این تجربه سخت اما شیرین . از شما هم تشکر میکنم بابت اظهار لطفتون .موفق و شاد و ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مجید گفته:
    مدت عضویت: 2556 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیزم ومریم عزیزم در کشف قوانین در دنیا تک هستید استاد من درسال 68و69 که مدرسه میرفتم وسرصفه مدرسه می گفتیم که آیه کوچک رابخوان تا زود برویم داخل مدرسه خیلی سرد بود ولی چیزی نمی فهمیدیم حتی نمازم که به زور در مدرسه می خوندیم بازهم نمی فهمیدیم ودر سال 82 دریک شرکت به من یک قران هدیه روز مرد دادند من هیچ وقت در این کتاب رابازنکردم چون علاقه ای به خواندنوشتن نداشتم ولی وقتی باشما استاد آشنا شودم‌دوره دوازده قدم بود واز سال 97 تا حالا چند بار معنی قران را خوندم وایمانم خیلی بهتر شود ونماز راهم گذاشتم کنار‌وتوجه به یک نیروی برتر گذاشتم وهرجا باکسی صحبت می کنم مثال های داستان‌ها پیامبران را میزنم وهم ایمان دوستانم زیاد می شودوهم احساس خوبی به من می‌دهد ومن همیشه استاد را به خاطر یاد آوری قوانین قران دعا میکنم وهروز صبح چنتا صفحه قران می خوانم وبااحساس خوب می روم سرکار وفهمیدم قران کتاب فرکانسی هست می توان به ثروت وسلامتی ورابطه خوب وایمان به پروردگار رسیدوازخدا وند سپاسگذارم برای هدایتم امشب به این فایل خیلی خوب عاشقتم استادودوستان هم فرکانسییم در پناه الله یکتا شادپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    معصومه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 1152 روز

    به نام خدای مهربان و نزدیکم

    سلام خدمت استاد عزیزم ،از خداوند خیلی ممنونم که منو به این سایت فوق العاده هدایت کرد،از زمانی که وارد این سایت شدم تونستم به آرامش برسم،دغدغه و فکر نگرانی ندارم که منو اذیت کنه،به معنای واقعی الان من با 5 سال پیش من هیچ ارتباطی نداره و اینو تو برخورد با اطرافیانم و دستاوردی که تو ارتباطاتم به دست آوردم میگم.

    معصومه ی الان خیلی توحیدی تر شده،سعی می‌کنه تو بیشتر مواقع فکری رو انتخاب کنه که بهش آرامش میده،گرچه از نظر بقیه خیلی جالب نیست،ولی من به معنای واقعی احساس خوشبختی میکنم،احساس لذت بخش زندگی رو دوست دارم.

    استاد عزیزم من هم مثل شما در یک خانواده ی مذهبی به دنیا اومدم و کاملا درک میکنم تمام باورهایی رو که شما میگی،من آنقدر از مرگ و خدا ترس داشتم که نماز رو فقط به خاطر این می‌خوندم که خدا منو به جهنم نبره،چقدر عذاب میکشیدم،چقدر احساس عذاب وجدان داشتم ،چون مادرم می‌گفت اگه نمازت قضا بشه خدا تورو می‌بره جهنم و این ترس همیشه با من بود

    مادرم می‌گفت اگه یکی از موهات بیاد بیرون از زیر روسری میری جهنم و از موهات مار آویزون میشه،و من هر لحظه با ترس و عذاب وجدان روزهام سپری می‌شد و اصلا دوست نداشتم به خدا فکر کنم چون فکر میکردم که بنده ی بدی هستم براش و اون حتما منو می‌بره جهنم و عذابم میده

    منم مثل شما اول صبح سر صف برای بچه ها قرآن می‌خوندم ولی هیچ درکی نداشتم،حدود 5جز حفظ کردم ،به قول شما بهم گفته بودن باید تفسیر بخونی تا بفهمی قرآن چی میگه و من درکی نداشتم،

    وقتی الان فکر میکنم بهش خیلی از خدای خوبم سپاسگزارم که منو به کلام معجزه گر شما هدایت کرد،من با کلام شما همه ی اون عذاب وجدان هاروکنار گذاشتم،با خودم دوست شدم،به خدای خودم نزدیک تر شدم،الان از مرگ نمی ترسم،از تنهایی خودم نمیترسم،دلم میخواد تنها باشم و با خدای خودم خلوت کنم،سعی میکنم عملکردی که مطابق قانون باشه رو انجام بدم،احساس خوبم برام اولویت داره،سعی میکنم توکل کنم،سعی میکنم توحید رو توی زندگیم داشته باشم،من الان دارم زندگی میکنم،من الان دارم لذت میبرم از زندگیم،بارها و بارها از خدای خودم تشکر میکنم و غرق لذت میشم،خدایا فقط شکرت ،فقط ازت ممنونم.

    تمام فایل های شما در مورد توحید رو بارها و بارها گوش کردم و سعی کردم بهشون عمل کنم.

    فایل حجاب در قرآن رو بارها گوش کردم و تونستم از عذاب وجدان راحت بشم،عذابی که مثل زنجیر به من وصل بود و آزارم میداد،چقدر خوب که شما اون قرآن آبی رو ننداختید تو دریا،و من تونستم از درکی که از قرآن داشتید استفاده کنم و آرامش بگیرم.از ته قلبم ازتون ممنونم از خدای خوبم که واقعا عاشق منه ممنونم.نمیدونم چطور میتونم تشکر کنم ،خدای من شکرت .

    یه مثالی از عمل به توحید تو زندگیم می‌خوام بگم که خیلی برای خودم درس داره.

    خرداد میخواستم پسرمو بنویسم کلاس اول ،یه مدرسه ی فوق العاده نزدیک خونم هست که خیلی سخت گزینش می‌کنه و به هر کسی اجازه نمیده که تو اون مدرسه ثبت نام کنند و تو کل منطقه فقط 40نفر ثبت نام میکرد،و خیلی ها میگفتن که باید پارتی داشته باشی تا بتونی ثبت نام کنی. ولی من هیچ پارتی نداشتم.رفتم و تمام مراحل رو برای پیش ثبت نام انجام دادم و نفر 62شدم با اینکه اول صبح رفته بودم ولی قبل از من خیلی از مادرا اومده بودن،و اونجا بهمون گفتن که فقط تا نفر 40اسم می‌نویسن و من ناامید شدم ولی وقتی اومدم خونه یکم مسلط شدم به خودم و گفتم که من پارتی دارم و اون فقط خدای منه،اگر قرار باشه پسرم بره به اون مدرسه می‌ره و اگر نشد،خیری توش هست و اصرار نمیکنم و خدا خودش بهتر میدونه،و خودمو آروم کردم و حسم خیلی خوب شد و سپردم به پارتی بزرگم خدا …

    و بعد از یک ماه به من زنگ زدن و گفتن که برم برای ثبت نام اصلی ،و چون آدرس خونمون به مدرسه میخورد تونستم به راحتی اسم پسرمو بنویسم،وقتی داشتم فرم رو پر میکردم مسئول ثبت نام گفت خیلی شانس آوردی که تونستی اینجا اسم بنویسی چون به همین راحتی اینجا اسم نمینویسن و من تو دلم فقط از پارتی بزرگم تشکر میکردم،خیلی وقت ها استرس میومد سراغم ولی سعی میکردم خودمو آروم کنم و بلاخره تونستم به کمک خدا به خواسته ام برسم ،خدا جونم شکرت چقدر هوای منو داری ممنونم ازت.

    استاد عزیزم رو سر راه من قرار دادی تا ازش یاد بگیرم ،ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سمیه منیری گفته:
    مدت عضویت: 1872 روز

    سلام استاد عزیزم.

    امیدوارم خوب و خوشحال و سلامت باشین.

    استاد جان ما بسیار شباهت ها در این بخش مذهبی داریم، من خودم از افغانستان هستم، با وجودیکه از دو کشور مختلف هستیم، ولی شنیده های مون بخاطر فرهنگ مشابه، و همچنین مذهب مشابه بسیار شباهت ها داره، مخصوصا قومی که من خودم ازش هستم که بنام قوم هزاره هست و مذهب شیعه دارن، بسیار تحت تاثیر کشور ایران هستند، تک تک تجربیاتی که شما الان تعریف کردین و به همین دلیل برای اولین بار ک این صحبت ها رو از شما شنیدم به دلم نشست بخاطر همین تجربیات و شباهت های مان بود، من هم توی خانوادم بسیار ازین موضوعات شنیدم، و مخصوصا برادرم که هنوزم بسیار مذهبی هست، دقیقا همینطور افکار داره فکر میکنه که شیعه تنها مذهبی هست که به بهشت میره و بقیه همگی جهنمی هست، برادرم بسیار به مذهبیون ایرانی گوش میده، و همچنین پدرم، بخاطر همین من بسیاری ازین موضوعات رو از برادرم مخصوصا خیلی زیاد شنیده بودم و بخاطر اینکه از کودکی این موضوعات رو می‌شنیدم، و کودک هر چیزی رو باور میکنه ، این موضوعات توی پوست و استخونم رفته بود و وقتی که با حقیقت روبرو میشدم این ذهنم هنگ می‌کرد، برادرم بهم گفته بود اگه 40 روز زیارت عاشورا بخونی و دعای عهد یار امام زمان میشی، منم به امید اینکه یار امام زمان بشم واقعا 40 شب و 40 صبح هم زیارت عاشورا میخوندم هم دعای عهد.

    برادرم سخنرانی های رائفی پور رو می‌آورد برام که گوش بدم من ساعت ها صحبت های اونا رو گوش میدادم از مذهبیون مختلف، درمورد شیطان پرستی برادرم کلی سخنرانی و نمی‌دانم موضوعات عجیب آورده بود، بعد از اون من هر چیزی رو میدیدم که ربط به اون نشانه ها فک میکردم طرف شیطان پرسته، توی مدرسه که بودیم به دوستام میگفتم این علامت رو انجام ندین که شیطان پرستی هست ، توی مدرسه هم استادای ک داشتیم هم تحت تاثیر مذهبیون ایرانی بودن و ما هم همینطور موضوعاتی ک استاد گفتن رو می‌شنیدیم، سر صف ایستاد می‌شدیم و قرآن میخوندیم ولی هیچ کسی هیچ چیزی نمیفهمیدیم.

    و همین موضوعات از چند جای برام تکرار می‌شد : از خانواده ( مخصوصا برادرم ) حتی تا الان ، از مدرسه، جامعه، از سخنرانی هایی که گوش میدادم و دقیقا همین موضوعات بیخ گوش منم تکرار شده بود و بسیار باور های مشابه، و به همین دلیل وقتی که من برای اولین بار با صحبت های استاد عباس منش آشنا شدم یک تحول عجیبی در زندگیم ایجاد شد ، و زمانی ک قرآن رو شروع کردم به خوندن دیگه اصلا این تحولات قوی تر و قوی تر شد ، بخاطر همین من تونستم یک طرز فکر بسیار مستقل از جامعه ای که زندگی میکنم داشته باشم ، با وجودیکه افغانستان و یا جامعه ای ک هستم عقب افتاده بنظر میرسد ولی من تونستم توی همین جامعه عقب افتاده بسیاری از حقیقت ها درمورد خودم، شناخت خودم، موضوعات مهم زندگی رو به کمک استاد درک کنم.

    و سپاسگزارم از خداوند که خیلی خوب بلده چطور انسان رو هدایت کنه و من رو از دل این همه انسان ببره به انسانی هدایت بده که دقیقا شبیه خودم تجربه داشته و این هماهنگی دقیق از قدرت هدایت هست.

    بعد از این همه اتفاقات قشنگ و خوب واسه خودم واقعا با خودم فکر میکنم میبینم چقدر انسان میتونه رشد کنه و خوشحال باشه، با وجودیکه هم خانوادش سنتی و عقب افتاده باشه و هم کشورش و هم جامعه اش.

    برام ثابت شد که زندگی یک انسان هیچ ربطی به شرایط و دولت و خانواده نداره، این انسان خودش و باور هاش هست.

    با شما موافقم استاد بعد از اینکه من خودمم تجربه ای دیدار و ملاقات با توریستای خارجی داشتم، خود منم دقیقا وقتی باهاشون ملاقات کردم با خودم گفتم اینا چقدر مهربونن چقدر صادقن چقدر انسان های خوبی هستند.

    مخصوصا واسه اولین بار که یک خانم و آقای استرالیای و لهستانی رو از نزدیک ملاقات کردم، دیدم که اصلا تمام صحبت های شما رو اینا دارن تو زندگی شون عملی میکنه، از اعتماد و ایمان شان به جهان، از اینکه چقدر راحت برای شان همه چیز رقم می‌خورد و چیده میشد.

    استاد بعد از گوش دادن به صحبت های شما یک موضوعی هم که در بدبختی جامعه ای خودم و همچنین در خودم دیدم شرک هست ، مردم جامعه ام وخودم به همه چیز باور دارند الا به خداوند ، قرآن و کلامش ، از خیلی چیز ها می‌ترسیم ولی قدرت خداوند رو نادیده میگریم.

    روزانه از مردم جامعه ام می‌شنوم که طالبان فلان کار کردند ، طالبان اون طور هستند و قدرت رو دادن در زندگی شون به دولت، خانم های بسیاز زیادی می‌ترسند و برعلاوه اینکه می‌ترسند ترس هم رو هم انتقال میدن به بقیه.

    وقتی که داخل جامعه غرق میشم و از صحبت های شما دور میشم میبینم ذهن منم داره شبیه مردم میشه داره می‌ترسه داره محدودیت ها رو باور میکنه، کمبود رو باور میکنه ولی وقتی ک میام قلبم رو باز میکنم به صحبت های شما و کلام خداوند اون محدودیت ها شکسته میشه در ذهنم، چند شب پیش وقتی قرآن میخوندم تجربه ذکریا و مریم رو خوندم اینکه چطور خداوند مریم رو صاحب فرزند ساخت بدون ازدواج و ذکریا رو در سن پیری صاحب فرزند ساخت، وقتی ک اینا رو میخونم در ذهنم خداوند قدرت میگیره.

    وقتی که پسر برادر 6 ماهه ام رو میبینم، وقتی میبینم که تا 6 ماه پیش این اصلا گردنش رو نمیتونست بگیره الان به قدرتی رسیده که میتونه روی پاهاش ایستاده بشه، وقتی بغلش میکنی با دستش میزنه ک ولم کنید من برم جهان اطرافم رو بشناسم. وقتی ک میبینم تا یک سال پیش این یک اسپرمی نبود الان چطور قدرت گرفته، کی این رو رشد داده چطور این بزرگ شده چطور این به این قدرت رسیده.

    بعدش اون افکار جامعه در ذهنم پوچ و بی ارزش میشن و قدرت رب و هدایتش رشد میکنه و قوی میشه‌

    خدایا شکرت سپاسگزارم.

    سپاسگزارم استاد جانم بابت ضبط این فایل مشتاقم برای قسمت دوم این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: