https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/10/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-22 04:04:312024-10-22 04:10:16درک قوانین جهان در قرآن کریم | قسمت 1
352نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خداوندا آنگونه که پدرمادرها درکودکی باما مهربان بودن تونیز با آنها مهربان باش
ازپدربهشتیم یه کتاب قرآن بهم رسیده حدوداً تاریخ چاپش اردیبهشت 1329هستش تهران خ بوذرجمهری اونجورکه شنیدم خودش تقریبا 30 سالش بوده خریده بدون ترجمه هستش فقط بالاگوشه کتاب خوب،بد؛فارسی نوشته برای استخاره کردن وپدردرمغازه صبح شب نصفه شب دائماًقرآن میخوندن واون کتاب دسته من بعدتقسیم ارث میراث سال 74 که من 15 سال
داشتم یه حسی گفت ازداداشت اون کتاب قرآن بگیراوناکه مطالعه نمیکنن نگفتم تا سال تقریبا 90یه روز به زن داداشم گفتم اون کتاب قرآن رو بدین به من وبنده خداتقدیم کردوالان دست منه هروقت میبینم بوس میکنم برگهاشودست میکشم روچشام صورتم ویه حسه خوبی بمن دست میده بوی کاغذهم میده همین واصلاازبچگی به استخاره اعتقادی ندارم میگم اینا همش کشکه چراچون اصلاًترجمه نشده حالاخودم که سال 81ازدواج کردم یه کتاب قرآن هدیه دا دن ترجمه الهی قمشه ای هستش ترجمه اونارواز81 میخونم مثل یه خاطره همین خدایا شکررررررررررررررررر
سپاسگزارم که ماروبااستادعزیزآشنا کردی وازقرآن لذت میبریم همینه که خانم شایسته عزیز میگن شما استادتشخیص اصل ازفرع هستین ؛ استادمادرمن سوادنداره 4صبح که تقریبا هروزبیدارمیشه من دیدم قرآن روبرگ میزنه ودست روش میکشه وروصورتش ،چشماش میگه قرآن میخونم مثل من که ترجمه کتاب قدیمی رونداره خوب اینا برامن درس داره،
دنبال خاطره نباشم . اگه هم باشم درمسیرخواسته باشه.
طبق عادات گذشته ها زندگی نکنم یعنی اطاعت کورکورانه.
آنلاین باشم مثل کتاب قرآن درهرلحضه فرکانسم بالاترمیره خدایاشکروسپاسگزارم.
استادمن همین جاتعهد میدم بعدازتمام شدن بدهی هام به امیدخدادوره های قرآن روازشما تهیه کنم ودرک روازقرآن به روزرسانی کنم خدایا شکروسپاسگزارم برای تعهدی که عطاکردی وبه انجام رساندی خدایا برای نعمت بزرگ که دراین سایت عضو هستم شکروسپاسگزارم استادفایلهای به ظاهررایگان سپاسگزارم منتظرقسمت های بعدی هستیم به امید الله یکتا…استاداستادان ازشما سپاسگرارم عاشقتم منننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
سلام ب استاد عزیزم – خانم شایسته عزیز و بچه های نازنین …
خدا که بالا سر کارت باشه نیاز ب هیچ کس و هیچ چیزی نداری خودش همه چی رو برات حلش میکنه
مثل همیشه فایل عالیی بود ….
ب نظر من توحید یعنی همه چی …
توحیدی بودن واقعا شجاعت میخواد در واقع مثل این میمونه که میخوای بپری تو بغل خدا ….ولی کار هرکسی نیست ….
قانون جهان هستی میگه تو اول باید یه چیزی بفرستی تا من بهش پاسخ بدم و پاسخ من همیشه مثبته …اما قانون و باور اشتباهی که اکثر انسانها ب خاطر عدم ایمان و توحید در دنیای مادی از ان استفاده میکنن اینه :
من اول باید بهش برسم بعدا خوشحالی میکنم و این باور اشتباه از نداشتن توحید نشات میگیره اما انسانهایی که توحیدی هستن قبل از انکه ب خواسته شون برسند احساس خوبی دارند و انگار ایمان دارند که بهش میرسند ….
توحیدی بودن هیچ ارتباطی ب خوندن نماز و جای مهر رو پیشونی و تسبیح زدن و شب وروز توی مساجد بودن نداره و یه موضوع کاملا جداست
توحید یعنی اینکه من فقط خدارو باور دارم ولا غیر ….
توحید یعنی اینکه من ادا در نمیارم تا بقیه ببینن من دارم عبادت میکنم یا فقط خدارو باور دارم
توحید یعنی یکتا پرستی یعنی من فقط خدارو میپرستم و جز خدا ب هیچ کسی امید نمیبندم زیرا خداوندتنها قدرت جهان و اولین قدرت و اخرین قدرته و بی نهایت دست داره و میتونه از بی نهایت راه و بدون هیچ منتی منو ب خواسته ام برسونه …چقدر لذت بخشه خدایا …
تصور کن طرف یه قدم برات بر میداره کلی ازت توقع داره و بارها ب روت میاره ….چقدر لذت بخشه خداوند مارو ب تمام خواسته هامون میرسونه و هیچ توقعی از ما نداره و فقط میگه ب خاطر نعمت هایی که بهت دادم سپاسگزار باش اونم ب خاطر ما نه خودش
میگه سپاسگزار باش تا من بیشتر و بیشتر بهت عطا کنم …نمیگه بیا از من تشکر کن …میگه سپاسگزار باش ب خاطر خودت که بیشتر بهت عطا کنم…
چقدر توحید قشنگه خدای من
چقدر استاد زیبا توضیح میده
یادمه در گذشته حالم از قران بهم میخورد …تنها کتابی که حوصله خوندنش رو نداشتم قران بود کسی که منو با قران اشتی داد استاد بود …فکر نمیکردم این کتاب اینقدر منطقی و شیرین باشه …اینقدر دل نشین باشه …
توحیدی که باشی خداوند بطرز معجزه وار مشکلاتت رو حل میکنه …
اگه میخواین معنای توحیدی بودن رو بطور کامل بشنوین تو قدم اول جلسه 5 که جلسه قرانی هست استاد ب زیبایی نزدیک ب 2ساعت صحبت کرده
ودر اخر اینکه هرچقدرمن بیام حرفهای توحیدی بزنم و جلب توجه کنم ولی خودم ب چیزی که میگم عمل نکنم این ب معنای توحیدی بودن نیست…
شما میتونین مثل 99درصد افراد جامعه در کلام ادعا کنین که توحیدی هستین و ب خدا ایمان دارین ولی اگه حتی در فکرتون متضاد توحید باشه و غیر خدا روی فرد دیگری یا چیز دیگه ای حساب کنین این یعنی شرک ورزیدن و جواب نمیده .
یادمه یه روز تو یه بوتیک بودم داشتم لباس میخریدم منو با فروشنده که اشنا بود داشتیم راجع ب خداو جهان و اینجور موضوعات صحبت میکردیم یه اقایی وارد شد و گفت من این چیزاهارو باور ندارم میگفت زن و شوهری رو میشناسم که خانومه فلج هست و شب و روز داره قران و نماز و عبادت میکنه اما هیچ اتفاقی تو زندگیشون نیفتاده و وضعیت شون روز ب روز بدتر میشه
من بهش گفتم ایا شما میدونی که تو ذهن این خانوم چی میگذره ؟ گفت مشخصه دیگه چی میگذره …وقتی کسی شب تا صبح عبادت میکنه قران میخونه نماز میخونه معلومه چی میگذره !!!
بهش گفتم ب نظر شما این ملاک یک ادم توحیدیه ؟!!!!
گفتم ما هرگز نمیتونیم بفهمیم که تو ذهن بهترین دوست مون که شب وروز کنار هم و تو خوابگاه هستیم چی میگذره یا زن نمیدونه تو ذهن شوهرش چی میگذره یا بر عکس …اون وقت چطور با این قدرت میگی که خانومه روز و شب داره عبادت میکنه اما هیچ اتفاقی نیفتاده ؟!
شاید اون خانوم داره با این کارش با خدا معامله میکنه !
توحید یک کلمه ست اما توحید واقعی دریایی از خلوص و صداقت باید در اون موج بزنه وگرنه جواب نمیده …
کلام نمیتونه تعیین کنه تو فرد توحیدی هستی یا نه بلکه اعمال و رفتار و مهمتر از همه نتایجت مشخص میکنه چقدر درعمل توحیدی هستی …
و در اخر ب این سوال در دلت پاسخ بده :
چقدر ادم توحیدی هستی ؟
ایا در شرایط سخت که کنترل ذهن مشکله توحیدی عمل میکنی ؟ یا زمانی که حالت خوبه و کنترل ذهن داری توحیدی هستی ؟
این حال و احساس بی نظیری که اغلب اوقات دارم ، مربوط به همین باورهای توحیدی و عدم وابستگی به غیر خداست،
ابتدا بابت این احساسات غالبا خوبم ،سپاسگزارم از خدای خوبم
و دوم از استاد الهی ام عباسمنش عزیز و توحیدی ام ؛
به خدا قسم من قادر به سپاسگزاری از استادم هم نیستم بابت این نگرش و مسیری که در این چند سال به آن رسیدم، چه برسه به خدایی که جانم و تمامی عالم از جمله استاد ،در اراده و اختیار اوست.
اگر بخواهیم قرآن را در یک کلمه معنا کنیم، آن کلمه “توحید” است.
آری کلمه ی توحید و فهم آن (البته به اندازهی فهمم ،که ابراهیم علیه السلام هم در این فهم ابتدا لنگ میزند و من هم پیرو ابراهیمم و باید تمرین کنم و نتایج باور و ایمانم به خدا رو ببینم و ببینم و برای خودم یادآوری کنم تا آرام آرام ،درککنم و رشد کنم و تکاملم را طی کنم تا یه چیزایی بفهمم و … ) و درک توحید اصله و وقتی به اندازه توان مون درک کردیم آنوقت میفهمیم که شرک یک گیر وحشتناک ذهنی ست،وقتی به غیر خدا متوسل میشیم
یعنی :
خودمون و توانایی های بالقوه و بالفعل مون رو در نظر نمیگیریم.
به نیروهای با توانایی بسیار محدود متکی میشیم.
خودمون رو طبق قانون ،از نیروی بینهایت و الهامات و هدایتهایش محروم میکنیم.
از نجواهای ذهنی مون که همواره و مداوم در ذهنمون مشغول اند،در امان نیستیم.
در دایره ی محدود و تنگ و تاریک ذهن محصوریم.
ندای حقیقی قلبمون رو نمیشنویم.
و
و
و
شرک، ظلم بسیار بزرگی است؛
به نظرم شرک همان نادیده انگاشتن خودمون ،تواناییهامون،قوانین جهان و خدا رو مثل دیگر مخلوقاتش ، دیدن است و طبیعی ست که مخلوقات خداوند محدودند و ما خدارو هم محدود خواهیم پنداشت و این واقعا ستم بزرگیست به خودمون که از یک نیروی عظیم و بی پایان ،محروم میشیم.
«تنها گناهی که خداوند در قرآن ذکر کرده که نمی بخشد، شرک است؛
شرک به این معنا نیست که خدا را قبول نداریم. بلکه به این معناست که ما خدا را قبول داریم اما افراد یا عوامل مهم دیگری هم هستند که در زندگی ما بسیار تاثیر گذار هستند؛»
چند سطر اخیر ،همانهایی ست که در بالا برشمردم، در واقع ما خودمون رو از یک نیروی عظیم ،محروم میکنیم با شریک قرار دادن برای تنها فرمانروای کائنات.
ارتباط بین توحید، شرک و قدرتی که ما برای خلق زندگی مان داریم؛
قدرتی که ما با ایمان به یگانگی خداوند داریم-توحید- بی نهایت است.
اما قدرتی که ما در کنار شرک خواهیم داشت قطعا محدود و دارای اشکالات بسیار زیادی خواهد بود ؛
شرک وابستگی به غیر خداست و وقتی ما به کوچکترین مسئلهای بر بخوریم،بهانه ای برای متوقف شدن داریم و مسائل رو به گردن عوامل دیگر می اندازیم ؛
اما ایمان به یگانگی خداوند ،یعنی همان توحید و باور توحیدی ، در چنین مواقعی ،ایمان دارد هر اتفاقی و هر مسئله ای جهت رشد و پیشرفت انسان است(الخیر فی ما وقع)
نشانه های باور به خالق بودن خودمان؛
آرامش
یقین
احساس خوب
اتفاقات خوب
اینکه همه چی خود خداست
اینکه نگران هیچی نیستی و همه چیز تحت کنترل خداست
چه افکاری از توحید و چه افکاری از شرک نشات می گیرند؟
افکار توحیدی:
به نظرم افکار توحیدی نشانههای واضحی دارد:
– ارامش
ـ یقین
ـ حال خوب
ـ احساس خوب
ـ عجله نداشتن
ـ از مسیر زندگی لذت بردن
ـ به یقین رسیدن در اینکه اتفاقات رو من رقم میزنم و نه هیچ عامل بیرونی
ـ همه آدمها و امکانات در مسیر زندگی به ما کمک میکنند.
و
و
و
چرا خداوند شرک به خود را نمی بخشد؟
ـ چون شرک محدودیت است ، و خداوند و قوانین او از ما محدودیت را نمیپذیرد.
ـ چون با شرک ما از اصل مون دور میشیم و وقتی ما از اصلمون دور میشیم ، جهان رشد و گسترش نمییابد و این با هدف خلقت سازگاری ندارد.
– هدف خلقت اینه که انسان به قابلیتهای وجودی خودش پی ببرد ،رشد کند ، خودش و جهان را گسترش ؛ و این اهداف بزرگ، با شرک محقق نمیشود.
استاد عزیزم سپاسگزارم بابت این فایل توحیدی تون .
لذت بردم
و بی صبرانه منتظر قسمت دوم هستم
در پناه مهر بی پایان خداوند شاد و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
دوستان عزیزم امیدوارم حالتون با خواندن این کامنت که با قلبم نوشتم،خوب شده باشه.
سلااااام یعنی عجب فایلی بود این فایل مطمعنم خیلیا مثل من با دیدن این فایل ذهنشون ساکت شده و دیوانش شدن استاد عزیزم چقدر این خدا سلطان برنامه ریزیه واقعا چقدر من بلدم بلدم کردم و زدم خراب کردم سر هر دوره ای که میخواستم کار کنم گفتم نه من الان به این دوره بیشتر نیاز دارم برم اونو گوش بدم بعد اومد که دو روز بعد نه فلان دوره رو برم گوش بدم و سلطان برنامه ریزی ها منو هدایت کرد قدم به قدم به هر دوره ای که میگفت چند روزه که هدایت شدم به گوش کردن توحید عملی ها الان قسمت دوم هستم و دیشب که داشتم گوشش میدادم استاد بیس حرفایی که شما اینجا تو فایل زدینو داشتم برای خودم میگفتم الان که اینفایلو گوش کردم گفتم استاد که نمیدونه من دارم چه فایلی گوش میدم و تمام اینا از زبان خداست چون اون میدونه من کجا وایسادم و اتفاقا چند وقتی هم میشه که دوباره قرانو شروع کردم و همش دارم میخونمش و هرشبم به ابجیم میگم بابا این قران خیلی منطق داره بعد جفتمون میخندیم
میخوام اول شمارو تحسین کنم بعد از خودم بنویسم افرین استاد واقعا شما اولین فردی هستین در جهان امروزی ما که قرانو انقدر خوب درک کردید و قشنگتر اینکه اموزششم انقدر به زبان ساده میگین که من خودم قرانو میخونم میگم ا اره اینجا استادم میگه ا اره هی تایید میکنم و نمیدونم از این بابت چی بگم فقط شمارو میسپارم به خدا که اون خودش پاداششو بلده بده اگه سایت شما هیچچچچچ فایلی نداشت همین یه دونه فایل کارو تموم میکرد چقدر این فایل صدای ذهن منو اروم کرد یعنی اولین باره که میبینم هیچ صدایی تو سرم نیس حتی وقتی میخواستم بنویسم گفتم خداکنه بتونم به کلمه بنویسم چون حتی کلمه هم تو ذهنم نبود فقط تنها چیزی که تو وجودم حس کردم گرمای انرژی نهفته ای بود که با این فایل حسش کردم صدبار خواستم وسط فایل استپ کنم بیام حرف بزنم چون یه جا سرعت نوشتار اومد امازور دستم به سرعت کلمات ذهنم نرسید و گفتم بزار فایلو گوش بدم بعد
استاد جان چقدر رنگ چشماتون روشن تر شده چه پوست و اندام زیبایی دمتون گرم
حالا میرم که از خودم بنویسم باگوش کردن فایل توحید عملی دو با خودم گفتم بیام بنویسم لیست کجا شرک ورزیدم و کجا توحیدی عمل کردم دیدم هرجا توحیدی عمل کردم نتایج عالی بوده و برعکس یه مثالی که یادم اومد اینجا وقتی شما گفتین من اگه خونه داشتم و پراید اصلا باور نمیکردم یاد خودم افتادم من همیشه عاشق کشور دبی بودم و هستم و همیشه فکر میکردم باید یه روزی پولدار شم تا بتونم برم اونم در لاکچری ترین حالت ممکن اما تو شرایط الانم فقط با کنترل ذهنم دوستی دست خدا شد و منو ببرد در بی نظیر ترین حالت که قبلا تو سایت نوشتم تجربشو
استاد جان وای اونجا که شما گفتین قران در شرایط پیامبر تغییر میکرده یاد خودم افتادم منم برای کارم که هدایت شدم خب من نوشتم قبلا هم از مردا میترسیدم هم کارو بلد نبودم اولین تجربه جدی کارم بود و خدا گف برم فلان جا اما بعد ها وحی کرد بیا بیرون برو فلان جا و متاسفانه من چسبیدم به کارو گوش نکردم
دلم میخواد هزار بار دیگه هم این فایلو گوش بدم چون همزمانی قشنگی شده برام با فایلای دیگه ای که گوش میدم مخصوصا قران چون باعث میشه بیشتر به ایه هایی که شما گفتین توجه کنم میرم که باز فایلو گوش بدم مرسی بابت این فایل قشنگ و الهی خدایا شکرت
همین الان یه بارونی نم نم داره میاد و من اومدم تو این لحظه یه رد پا برای خودم به جا بزارم به امید خدا مینویسم که به ذهنم ثابت کنم منم میتونم کامنت بنویسم هر چی اومد به یاری خدا مینویسم
استاد جان تحول زندگی من اونجایی آغاز شد که در پارسال برج 10تصمیم گرفتم بجای اینکه وقتم رو صرف دیدن تلویزیون و بازی کلش آف کلنز بکنم بیام تو سایتتون و از فایلهای رایگان شروع کنم به گوش جان سپردن یادمه اونروزا هیچ امیدی به زندگی نداشتم روزهای سختی بود ولی من امیدوار بودم به خدا و دیگر هیچ چون کارم به جایی رسیده بود که من واقعا دلسوزی کردن بقیه و حرفاشون خستم کرده بود و یادمه اون زمونا من به یک مشکلی برخورده بودم که مریض شدم و بردنم دکتر روان پزشک خوب به مدت 15روز در تیمارستان بستری بودم و با شک به مغزم و قرصهای اعصاب گذر عمرم میدیدم
یک روز در خانه پدریم خوابیده بودم و به خودم گفتم مصطفی شرایطی که الان تو در اون هستی فقط خودت میدونی و خودت میتونی درستش کنی هنوز من تو سایت شما نبودم ولی در گذشته با شما آشنا شده بودم چند سال پیش اونم به صورت حرام به خودم هر روز میگفتم مصطفی میخوای چیکار کنی با این وضعیت به کاری کن برا خودت همیشه به خودم میگفتم خوب شرایط سختی بود برام که باز بلند بشم برم توی جامعه ولی امیدوار بودم به خدایی که منو خلق کرده لابلای نجواهای شیطان این ندا رو به خودم میدادم که غصه نخور خدا هست کمکمون میکنه
استاد جان شرایط به قدری سخت بود که من نمیتونستم صحبت کنم چون از طرفی تهدید میشدم و از طرفی اذیت و ازارهای روانی
دوماه فکر کردم با خودم که چگونه خودم رو نجات بدم از این وضعیت بالاخره یک روز تصمیم گرفتم برم پیش رفیقم که قبلاً باهاش نانوایی کار میکردم کار کنم بلند شدم و در سکوت خودم گفتم خدایا کمکم کن خیلی سخت بود من میترسیدم.
شما فکر کن جانت در خطره چجوری ازش مراقبت میکنی
ولی به قول شما استاد انسان زمانی که امید و توکل کرد بر خدای منان هیچ قدرتی نمیتونه اون رو از پا دربیاره
رفیقم قبول کرد گفت روزی 80تومن بهت میدم و بیا گفتم عیبی نداره
استاد جان یادمه از بس خوابیده بودم و سکوت کرده بودم نه میتونستم راه بروم اونجوری ک عموم مردم راه میروند و نه میتونستم حرف بزنم اونجوری که همه حرف میزنند
من تهدید شده بودم با این جملات
سکوت کن بخواب و صبر داشته باش
آره ولی هر جوری بود خودم رو کشون کشون میبردم در مغازه و کار میکردم و میومدم خونه اونم با عجله و ازارهای فکری
یادمه اونروزا رفیقی که من پیشش کار میکردم و بهترین شاگردش بودم منو مصخره میکرد و میگفت تو پرواد نیس کار بکنی واقعا کار کردن با اون شرایطی که داشتم برام سخت بود و منو مصخره میکرد بخواطر حرف زدنم چون من تازه حرف زدن رو شروع کرده بودم و نمیتونستم درست کلمات رو به کار ببرم
استاد جان دوماه با ایشون همکاری کردم ایشون خدای سیاست و این خزعبلاتی که در یوتیوب و اینیستا هست بود
زمان گذشت تا بخواطر فوت پدرش دیگه بهش آرد ندادن من هر روز میرفتم پیش اون میشستم و سیگار میکشیدیم و چایی و شیرینی و اینا اونم تو گوشیش اینارو گوش میداد و ذهن من اینا رو میفهمید و من میدونستم که یه خورده قانون چیه و نباید به این حرفا گوش کنم و حتی پای این افراد بشینم
اون منو تخریب میکرد گاهی از اوقات کتکم میزد حرفای زشت که دیگه نگم
و من هم استاد واقعا جایی رو نداشتم که برم چون من نه موتور داشتم نه وسیله چیزی ونه پول که تاکسی بگیرم چندرقاز پول داشتم اونم بایستی خرج نکنم تا خرج خودم بدم
وقتی که تصمیم گرفتم به فایلهای شما گوش بدم شما توی یکی از فایلهای رایگانتون یه نهیبی بهم زدید که آقا اگه میخوای تغییر کنی باید حتی اون رفیقای صمیمیت هم اگر منفی هستن بزاری کنار و منم خیلی به این رفیقم وابسته بودم و با عین حال دوسش داشتم چون اون معرفت هم داشت در کنار این بدیهاش
یه روز به خودم گفتم مصطفی تو باید بها بدی بهای تغیرت بها اینه که از این مرد کم کم فاصله بگیری و حذفش کنی و خداوند وقتی که دید تصمیمم جدیه کمکم کرد و یه روز چشم باز کردم دیدم دارم به فایلهاتون گوش میکنم و دیگه در کنارش نیستم
حالا منی که زنگ بهش میزدم و گوشیم برنمیداشت اون به من زنگ میزد
منی که میرفتم در مغازش موقعهایی که تعطیل بود راهم نمیداد اون درخواست میکرد که بیا اونم بخواطر این بود که کارهاش مثل خریدهای خونش انجام بدم براش با موتورش
خلاصه یه روز رفته بودم نمایشگاه کبوتر نوک قنار و بهم زنگ زد کجایی نمیای مغازه و چون نه گفتن برام سخت بود گفتم حالا امید خدا و به خدا گفتم نه نمیرم اون تماس آخرین تماس او بود و تمام
یادمه اون روزها من توی یکی از کامنتهای بچها بعد از دوره عذت نفس خریدنم خونده بودم که نوشته بود من همه قرصهام رو ریختم تو اشغالی و گفتم به خودم من عذت نفسم پایینه و دیگر هیچ و نیازی به این قرصها ندارم
استاد جان من از پارسال تا به امسال که دوماه دیگه میشه یک سال من فقط به حرفهای شما گوش کردم و هیچ وقت نیومدم بشینم روی خودم و ذهنم کار کنم که تغییر بنیادین صورت بگیره
وقتی که دیدم حالم با گوش دادن عوض شد شرایطم کمی بهتر شد به خودم گفتم منم عذت نفسم مشکل داره و دیگه قرص اعصاب نمیخورم بدون اینکه بیام باورهامو در مورد سلامتیم درست کنم اومدم قرصامو گذاشتم کنار
20روز شد یه روز چشم باز کردم دیدم از کمر به پایین روزی نیست که درد نداشته باشم اتفاقا یک کامنتی هم نوشتم که استاد من تغییر کردم و دیگه قرص اعصاب هم نمیخورم
خلاصه پدرم بردم دکتر طب سنتی اینایی که حجامت میکنن گفت دیسک کمر داری من قبلاً هم درد کمر داشتم ولی آنقدر وحشتناک نبوده
زن بابام بهم میگفت مصطفی قرص هات رو میخوری و من میگفتم بله میخورم اونم بخواطر اینکه میگفتم اگه بگم نمیخورم مجبورم میکنه که قرصهام رو بخورم و من تغیر کردم و دیگه نمیخوام قرص بخورم و نمیخورم تا عادت کنه بدنم خخخ
خوب نادانی کار به جایی کشیده شد که مجبور شدم از شدت درد پا و کمر برم پیش دکتر خودم
گفتم قرصهاتو گذاشتم کنار و الان اینطوریم
گفت رگ سیاتیکت گرفته اونم یه قرص دیگه بهم تجویز کرد و خوردم و کم کم بهتر شدم ولی هنوز رگ سیاتیکم ولم نداده و وزنم هم خیلی بالاست و الان 31سالمه 130بیشتر نباشم خوبه
باز رفتم پیشش گفتم آقای دکتر من هنوز درد دارم گفت شاید دیسک کمر باشه و برو پیش فلان دکتر ما که نرفتیم چون پول کافی برای امارای ندارم
حالا هنوز هم درد کمر دارم و شرایط اینکه کارهای سنگین انجام بدم ندارم و موندم تو خونه بگذریم که چه حرفایی پشت سر من هست که فلانی بیکاره و سر کار نمیره و فقط تو خونست خوب قضاوت کنند به خودشون برمیگرده
و اینم بگم این درد کمر و پا ارزوی من بود در دوران نوجوانی که آرزو میکردم من هم یک روز درد کمر داشته باشم اونروزا چه روزی میشه برام خخخخ
استاد جان توی یکی از فایلهاتون شما بهم گفتید برید سراغ کاری که بهش علاقه دارید و منم عاشق کبوتر و حیوانات هستم
شروع کردم تازه با کبوترایی که داشتم سه تا از کبوترهایی را هم فروختم ولی هنوز تکاملم طی نشده تا بیشتر کبوتر داشته باشم و بیشتر بفروشم و پول بسازم ولی توش دارم فعالیت میکنم و عاشقشونم
حالا منی که درد کمر و پا هستم استاد باورت میشه وقتی که اینام درد برام مهم نیس
منی که هر جا رفتم سر کار پسندم نبوده حالا تو حوزه علاقه ام کبوتر فعالیت میکنم چقدردارم لذت میبرم
دیروز بود رفتم یه دونه از جوجه طوقیهام جا گذاشته بودم برا خودم که دونش بدم اونم میخواستم بفروشم رفتم دونش بدم از گنجه رفت بیرون و پرید تو آسمون و دیگه هم برنگشت
اومدم تو خونه و گفتم رفت حالا چیکار کنم ذهن میخواست نجوا کنه که زدم خودم رو به مثبت حرف زدن و کنترل ذهن کردن
به خودم گفتم غصه نخور رفت که رفت
خدا جایی دیگه بیشترت میده
اصلا شاید حکمتی توش بوده که بره
ما هم مبخشیم به راه خدا و هر کی گرفت راضیم باشه برا او منم میبخشم که خدا نعمتهای بیشتری رو بهم بده بخشیدم و رها کردم
اینا رو گفتم که بگم استاد جان درست میگی
آدم تو کاری که بهش علاقه داشته باشه هم کنترل ذهن براش یه خورده راحتتره هم خسته نمیشه و اگر اشتباهی کرد میتونه خودش رو ببخشه و رها کنه
خدایا تو شاهد باش من عاشق پرندگانم الان که اینطوریه امیدوارم درست فهمیده باشم ولی نمیدونی چه عشقیه عشق پرندگان برای من
خدایا من منبع درآمدی ندارم اول راه هم هستم کمکم کن
خدایا کمکم کن فقط تو رو ببینم و وقتی خواستم کبوتری بفروشم تو فروشم درست کار باشم
خدایا کمکم کن تا بتونم خودم رو مثل اونایی که تکاملشون طی شده و الان کبوترهای نوک قنار ملیونی و میلیاردی دارن منم برسم
خدایا تا اینجا تو بودی ایمان دارم تو همیشه هستی در کنارم
خدایا تنها تو میتونی کمکم کنی
استاد جان چند روزیه دارم کم کم به خودم عادت میدم تمرینهای دوره عذت نفس رو انجام بدم
امروز تمرین آگهی بازرگانی رو انجام دادم
یکی توی پارک
یکی هم توی خونه پیش زن بابام و پسر خواهرش
خوب کم کم دارم به این درک میرسم که آقا گوش دادن خالی فایده ای ندارد اگر عمل نکنی
ایمانی که با عمل نیاره حرف مفته
خدایا تنها تو را میپرستم
تنها از تو یاریی میگویم
ما را به راه راست راه کسانی که بهشون نعمت دادی هدایت کن نه گمراهان
استاد دیشب در خونم زنگ خورد رفتم بیرون رفیقم بود بهم گفت خبر نداری محمد حسین از دنیا رفته گفتم کی بجا نمیارم گفت اونی که هم کلاسی بودیم محمد حسین نمیشناسیش گفتم نه والا یادم نمیاد تصویر چیزی ازش تو ذهنم گفتم ببینم عکسشو یادم میاد
رفتیم در مسجد گفت ببین گفتم عهه محمد حسین چه پسر خوبی بود
رفیقم گفت حالم خرابه و دارم میرم خونه
ولی من با اینکه خندهاش به یادم میومد تونستم ذهنم رو کنترل کنم و بپذیرم که همه ما رفتنی هستیم و غم کار شیطانه و او تازه متولد شده
استاد اگر آدم قبلا بودم گریه میکردم تا چند روز حالم بده بود و حتی به حال پدر و مادرش هم غصه می خوردم و گریه میکردم
نمیگم خیلی عوض شدم تو اون لحظه نجوا اومد یه خورده هم گفتم گناه مادرو پدرش ولی مثل گذشته رفتارام نبود اونقدر. ولی خداوند کمکم کرد حالم خراب نشد
همش خداهه دیگه همش خداهه
این کامنت هم به یادگار بماند در این شب تنهاایی تو خونه برا خودم
و سپاس چشمهای پیامبرش و دانش آموزانش که و وقت گذاشتند برای خواندن کامنت بنده
سلام به برادرعزیزم آقا مصطفی واقعا ازصداقت کامنت تون خیلی لذت بردم تحسین تون میکنم که بااون وضعیت تونستید برید سرکار وکارکنید وچه قدر عالی عمل هم کردید که اون دوست تون وگذاشتید کنار ،خوشحالم که دراین مسیرهستید ،اگه باورکنیم که دستای مادردستان خداونده قدرت انجام هرکاری وداریم ،مطمنم شماهم یه روزی در کارتون موفق میشید چون اینجا جای افرادموفقه به شرط عمل ،
یادتونه استادفرمودند که هروضعیتی که داریم به خاطر فرکانس هاو باورهای گذشته مونه ،شماهم یه روزی دوست داشتید پادرد داشته باشید ،امیدوارم هرچه سریع تر سلامتی تون وبه دست بیارید ،منشا همه ی بیماری ها ذهنه اگه شما که دارید کنترل ذهن انجام میدید واحساس تون وخوب نگه میدارید حتمااین روندخبلی سریع ترمیشه ،خیلی خوشحالم براتون انشالله موفق وسلامت باشید .
من خیلی اهل جواب دادن به کامنت نیستم ولی انگار ی هدایتی بهم گفت که با مصطفی صحبت کن برادر عزیز خیلی براتون خوشهالم که انقدر تعهد داشتین که از اون وضعیت عضو خانواده ی عباسمنش شدین و مسیره درستی رو انتخاب کردی و خیلی خیلی براتون خوشهالم امیدوارم مسیرمون پر از نور باشه در پناه خدا باشید فقط میخواستم بگم واقعا براتون خوش حالم و واقعا تحسینتون میکنم برات بهترین ها رو ارزومندم برادر عزیز آقا مصطفی
بسیار بسیار براتون خوشحالم که به این درک رسیدید که به ندای درونیتون گوش کنید و عمل کنید که واقعا جای سپاسگذاری داره میدونی چیه خانم محمدی بعضی از انسانها هنوز باور ندارند که خداوند میتونه باهاشون حرف بزنه یعنی اعتقاد دارند که فقط خداوند با پیامبران و امامان صحبت میکنه
منم براتون آرزوی موفقیت ثروت خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم
سپاسگذارم از شما که وقت ارزشمندتون رو در خواندن کامنتم و پاسخ بهش دادید
خوشحالم که راهتون رو پیدا کردید و بخاطر تغییراتتون بهتون تبریک میگم مطمن باشید با همین تغییرها به ثروت و نعمت بیشتر میرسید
اقا مصطفی عزیز در خصوص اگر کمردرد دارید یا هر پیشینهای از مریضی،بهتون قانون سلامتی پیشنهاد میکنم که خیلی میتونه در روند سلامتی بهتون کمک کنه و درد رو از بین ببره
خیلی خوشحالم ازینکه وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و کامنت بنده رو مطالعه کردید
خداوند از زبان شما برام صحبت کرد و یه راهکار بسیار عالی رو در اختیارم گذاشت به نام قانون سلامتی
راستیتش محمد امین عزیز هنوز از لحاظ مالی واقعا به او استقلال نرسیدم که دوره رو از سایت تهیه کنم
دارم فعلا تو حوزه علاقه ام پرندگان کار میکنم من از کبوترهای خودم شروع کردم و میخوام تکاملم رو باهاشون طی کنم و هدف اصلیم برای آینده کبوترهای زینتی نوک قنار هستش که درامدهای بالاتری برام داره
محمد امین جان خودتون بهتر میدونید در دوره قانون سلامتی باید شیوه تعزیه عوض بشه و یه جورایی گوشت خوار بشم و منم خیلی خوشم میاد از این شیوه آخه من خودم عاشق گوشت هستم ولی فعلا درامدم به اونجایی نرسیده که شیوه تغذیم رو باهاش وفق بدم
من الان پول دوره رو کامل دارم ولی مشکلات دیگه هم سر راهم هست که باید اول اونا رو برطرف کنم یکیش همین من اگر دوره رو از سایت تهیه کنم چون درامدم فعلا پایینه روش تغذیش رو چجوری اجرا کنم موندم که اینم خودش یه نوع شرک و باور مخرب هست
محمد امین جان ولی یه روزی وقتی که تکاملم طی شد حتما حتما این دوره ارزشمند رو از سایت تهیه میکنم و خودم رو نجات میدم از اینهمه درد که باعث شده نتونم حتی باورت میشه ورزش کنم
الان شبها من یک نون با تخم مرغ میخوردم یه تعهدی به خودم دادم که من باید بتونم حداقل نصف نون با تخم مرغ بخورم که دو سه شبی میشه سر تعهدم موندم اتفاقا خیلی هم راحت تر شبها میخوابم
منم باید یه روزی این دوره رو تهیه کنم و با این دوره میدونم حتی قرصهای اعصابی هم که میخورم هم میره کنار
بازم خیلی سپاسگذارم ازتون
براتون آرزوی سلامتی ثروت شادی موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت میخوام
آخ خدا جون چقدر خوبه در کنار انسانهای هم فرکانس خودم قرار دارم که میتونن طرف مقابل رو درک کنم و حتی راهکار بهش بدن برای زندگی بهتر خیلی خوشحالم خیلی
اقا مصطفی عزیز دوست خوبم سلام خیلی از کامنتت لذت بردم و وقتی میخوندمش همش میگفتم آفرین ،احسنت به این شجاعت به این جسارت تغییر کردن توی اون شرایط این کامنت شما رو من دارم اول صبح میخونم حال خودم خیلی خوب بود وبا خوندن کامنت زیبای شما و این حد تغییر کردن و بودن توی این مسیر حالم رو خوبتر کردم ازت سپاسگذارم مطمئن هستم روزهای بسیار عالی در تمام جنبه های زندگیت در انتظارته ،آقا مصطفی دم شما گرم
سلام به استاد عزیزم . خانم شایسته مهربان و همه دوستان گلم . عاشقتونم
گفتم امروز یه روز شگفت انگیزه همینم شد و این فایل روی سایت اومد و امیدوارم همین روند ادامه داشته باشه و خداوند هدایت کنه که از این اگاهی های ناب استفاده کنیم.
توی داستان موسا چیزی که توجه من رو جلب کرد این بود که خداوند به موسا الهام کرد که برو پیش مردم . حالا چرا مردم و یکراست نره سراغ فرعون ؟ درک من اینه:
چون اصل کارترین ستمکاران همین مردم هستند که به فرعون قدرت داده بودند که به اونها حکومت کنه.
مطمئنا مردم اگر در فرکانس خوبی باشند هرگز این اتفاق برای ان ها نمیوفته .
پس وقتی یک جامعه خرابه عیب از مردم اون جامعه هست .
اونها به خودشون ظلم کردند که گیر همچین ظالمی افتادن .
مثل اینکه یه نفر میاد خونه ما مهمونی و چندروز لنگر میندازه و ماهم تحمل میکنیم نه به خاظر اون شخص ما در مداری بودیم که از درون به خودمون ظلم کردیم و همچین فردی رو اوردیم که ما رو ازار بده یا اگر اشخاص با ما بد صحبت میکنن بخاطر همین موضوع هست.
خواهرم مدرس هست و بسیار در حرفه ش توانمنده اما خودش رو نادیده میگیره و دستش پیش صاحب کار درازه که بیشتر بهش کلاس بده اما بارها شده که افراد دیگه رو بهش ترجیح دادن و بد باهاش رفتار شده خب این ناشی از درون ماست که محتاج شدیم .
چرا یه نفر که وابسته هست بد اسیب میبینه؟ اون این قدرت رو به دیگران داده که بهش اسیب بزنن چون اجازه داده به دیگران که بهش ظلم کنند . چون به خودش ظلم کرده. اون از درون این فرکانس مخرب رو فرستاده که اره من بدون تو هیچم و خودشو به یه موجود ضعیف تر گره زده
اگه نگاهی به الگوی کشورهای دینی یا به اصطلاح فقیر یا افریقایی بندازیم بدبخترین هستن و خرافات زیاده و اکثرشون گرفتار حاکم های ظالم بودن و وقتی هم که اون فرد ظالم رفته اوضاعشون بهتر نشده و بدتر شده. چون شرک درشون زیاده .
مثال به کشورهای افریقایی نگاه کنیم خرافات زیاد دارن یا کشورهای اسلامی هم همینطور و خرافات و توسل یکی هستن. چه فرقی داره به امامزاده باشه یا فاگیر و دعانویس.
وقتی خداوند انسان را افریده گفته تو رو مثلی از خودم افریدم . تو ازادی و زمین و اسمان مسخر تو هستند و شرک این ساختار و این خلقت رو زیر سوال میبره . نه به خاطر انتقام خداوند. نه چون خداوند انتقام گیر نیست .اما شرک چون ظلم به خود هست چون خودت رو نادیده میگیری . چون خدای درونت رو میکشی و به مسیر بدبختی میری. چون خودکشی روحی کردی.
من عاشقتم ،وقتی فایل جدید میزارین خیییلی حالم خوب میشه
راجب شرک
همین امروز من داشتم بایکی ازدوستانم صحبت میکردم راجب شرک اینکه نگاه توحیدی میتونه مارو ازخیلی مشکلات روحی نجات بده
وقتی یک نفر فکر میکنه باید برای بچه ش خدایی کنه داره عذاب میکشه واین عذاب ازباورهای خودشه
وقتی یک نفر میره سمت دعانویس وجادو تا به خواسته هاش برسه وخودشو توی منجلاب میندازه چون معتقده خدا حرفاشو نمیشنوه به خودش ظلم میکنه
امروز راجب ظلم به خود فکر میکردم ،من وقتی به کسی بدی میکنم به خودم ظلم کردم این خیلی نکته مهمیه
تمام ادمهایی که دراطراف من هستند بدون استثنا دنبال کسی هستند تا کارشون انجام بده واین یک روند ومنی که نمیخوام به کسی متوسل بشم میگن همچین چیزی امکان نداره مثل همون چیزی که استاد راجب کردیت کارت توی بانک صحبت میکرد ومن این نگاه از استاد یاد گرفتم
من جایی زندگی میکنم که هیچ آشنایی ندارم هیچ کسی وقرار بود وام بگیرم گفتن چون آشنا نداری نمیشه یا میخواستم نمک صورتی بفروشم وچون منو نمیشناختن ازم خرید نمیکردن ولی تا اسم کسی رو می اوردم ازم میخریدن من گفتم یا خودم میفروشم یا قید فروش میزنم ولی بمیرمم اسم فلانی رو نمیارم
دوباره یه کار اداری داشتم که گفتن اسم شهردار ببر که پسر دایی همسرمه من گفتم نه ولی مادر همسرم ازش خواست که واسطه بشه
ودر اخر که کارهای من فقط با تلاش خودم داشت جلو میرفت اون اقایی که توی اون اداره بود گفت نیازی نبود اولش اسم فلانی هم بیاد یا زنگ بزنه اسم اون ادم باعث شد کارت بدتر عقب بیفته وانرژی خودت بود که باعث شد من کارای شمارو انجام بدم نیازی نیست هیچ جا اسم کسی رو ببری
میخوام بگم اگر من باورم این باشه که اسم کسی نمیتونه برای من کاری کنه واز خدا کمک بخام خودش به بهترین شکل کارارو انجام میده من واقعا بارها جایی بودم که اگه اسم کسی رو میبردم کارم اوکی میشد ولی من انقدر پافشاری کردم که الان باور همسرم هم همینه وحتی خیلی جاها برعکس شده کار و نه تنها جواب نگرفتیم بدتر شده اونجا بود که همسرم هم این باورپیدا کرد که خدا خودش کارارو درست میکنه
الان بزرگ ترین آرزوی من داشتن خونه وماشین 206 وایمان دارم خدا منو به بهترین چیزها میرسونه چون ایمان دارم که بهم میده من به بزرگی خدا یقین دارم من باور دارم که میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است ،گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
من عاشق این شعرم به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد
امروز باور دارم که میشود من ازخدا معجزاتی دیدم که هیچ چیز غیر ممکن نیست
از هدایت الله نگم که چند وقتیه قشنگ به طور محسوس دارم توی زندگیم کمک هاشو میبینم هر لحظه بهم داره میگه همه چیزو خدایا شکرت
خدایا شکرت استاد عزیزم خیلی عاشقتم که دوباره یادآوری کردی که نگاه توحیدی چقدر مهمه
سلام به استادعزیزوگرانقدرم وهمچنین مریم شایسته عزیزم.ازخداوند طول عمر وسلامتی رابرای شما دوعزیزخواستارم.
من اولین باراست که پیام وکامنت می گذارم.
من کاملا باحرف استادم موافقم ما فقط درطول مدت مدرسه فقط متن عربی قران رو می خوندیم وهروقت
مسافرتی پیش می امد طرف مقابل رواززیرقران رد می کردن که قران محافظش باشه وسفرش بی خطر ودرسایر مواقع قران درطاقچه هاگرد وغبار می گرفت.
وتاچندسال پیش که جلسه قران می رفتیم انگارمسابقه بوددرتندخوانی قران بدون این که معنی اون روبخونیم
ردمیشدیم ولی من خودم به شخصه همیشه توی ذهنم بودکه کاش می تونستم قران روبفهمم وجوری توذهن ما باور ساخته شده بودکه مانباید به ریز قران پی ببریم واین روباید به دست فنش وبزرگان که اهل تفسیر وسایرمدارکای قرانی هستندباید بیشترتوجه کنن .باخوندن معنی قران هم به اون درک نمی رسیدم چون کلی توپرانتز وپارگراف واینا داشت.باخوندن معنی دعای کمیل بیشترلذت می بردم چون سلیس وخیلی شفاف وراحت توضیح داده بود وحتی باخوندن متن عربیش هم منظور رودرک می کردم.ولی درموردقران این گونه نبودچون اون ازطرف خدااست واگر حتی حرکات فتحه وکسره وسکون روبدادامی کردی گناه می کردی.
وچقدر شمازیبا ودلتشین برای ماتوضیح دادین ایه هارو درسوره شعراولقمان .خیلی کلماتتون به دل می نشین نگاه به این که من تمام اتفات زندگیم رو رقم می زنم ومن می توانم زندگیم روخلق کنم ودرغیراین صورت دارم شرک می ورزم چقدر منطقی است.من همیشه فکر می کردم شرک ورزیدن یعنی برای خدا شریک بیاری یعنی ایمان نداشته باشی وخداوند روقبول نداشته باشی.وهمیشه خوشحال بودم دروجود خودم که ایرانی هستم ومسلمان وهمیشه به خودم افتخار می کردم وشکرگذار خداوند بودم که درایران مخصوصا شیعه هستم.
سلام ودرود فراوان به استاد عزیزم ومریم بانوی نازنین ودوستان الهی ام
خدارا سپاسگزارم که در مکان الهی ودر این مسیر توحیدی قرار دارم
خداراسپاسگزارم بخاطر وجود عزیزانم
مگه میشه خدای من موضوع این فایل دقیقا چیزی بود که من دوروزه درگیرش هستم همسرم با قانون آشنا نیست منمهیچ وقت سعی نکردم براش توضیح بدم ویکی از کارهایی که براشون عادیه چک کشیدن، پول قرض گرفتن وپول قرض دادن ولی با تمام این حرفا خیلی در کارش دقیق ومنظم هست همیشه یه دفتر برا ثبت تاریخ چکهای خرج کرده دارد حالا چی شده بود که یکی از چکها از قلم افتاده و یادداشت نکرده بود ودرست شب قبل از موعود چک متوجه شد که حالا چیکار کنم چیکار نکنم خلاصه هیچی به من گفت چیکار کنم گفتم بسپار به خدا گفت سپردم گفتم اگر سپردی چرا داری زنگ این واون میزنی نهایتش چک برگشت میخوره حتما یه خیریتی داره بی خیال اگر سپردی به خودش ،درست میکند جالب بود همون روز از فیزیوتراپی بر میگشتیم من گفتم بیا امروز از این طرف بریم گفت باشه بعد یه دفعه گفت عه من حواسم نبود این بنده خدا پول وسایلا رو نداده الان که از مغازش گذشتیم یادم آمد سابقه نداشت شب حقوق من بیاد به حساب ولی ساعت 11 شب حقوق من واریز شد من مطمئنم وباور دارم که اگر همسرم هم به اندازه من باور کرده بودکه خدا می رسونه تمام مبلغ چک جور می شد
ولی من میدونم که قدرت تغییر دیگران رو ندارم پس تمرکزم را میزارم رو خودم تا هردفعه یکم بهتر عمل کنم خدایا شکرت
استاد جان ما با شما قرآن را شناختیم ودرک کردیم قرآن چیزی غیر از اون کلمات عربی هست وماها که قرآن یاد گرفتیم چون از قدیم رسم بود بچه ها تابستان برند پیش ملا قرآن را یادبگیرند
ما هزاران بار سوره یوسف ومریم را خوانده بودیم ولی تاقبل از سریال آن البته با تحریفات ندیدیم متوجه نشدیم یعنی من خودم اولین بار بعد از سریال مریم رفتم نشستم قرآن را خواندم
قبلا وقتی مستند نگاه میکردم فقط دوست داشتم ولی الان من فقط قدرت خداوند رو در خلقت میبینم ودر طبیعت فقط دنبال نشانه های قانون هستم
چقدر استاد شما تحسین برانگیز وستودنی هستید دیروز چند دفعه جلسه 5 قدم 4 را گوش دادم وهر دفعه فقط شما را تحسین کردم که اینقدر قانون را خوب درک کردید وبه آن عمل می کنید
درک قوانین جهان در قرآن کریم
هدف از مطالعه قرآن
آیه 7 سوره آل عمران خیلی به ما در درک بهتر قرآن کمک می کند
پیدا کردن قوانین حاکم بر جهان هستی،اینکه خدا چطور فکر میکند وسیستم چه جوری کار می کند ومهمتر از همه چطور از قوانین استفاده کنم تا زندگی خودم را در دنیا وآخرت بهبود بدهم
یعنی هدف از مطالعه قرآن بهبود زندگیمان باشد
وجود یه منطق در قرآن که مدام در شکلهای مختلف تکرار میشود
قوانینی در قرآن هست که به طور واضح گفته میشود وقرآن بارها وبارها میگه قرآن کتاب آسان وراحتی است
اگر کسی با قلب سلیم و بایه دیدگاهی بدون هرگونه پیش فرضی قرآن را مطالعه کند:
متوجه می شود که قوانین در این کتاب گفته شده اما ما درک نکردیم هر چه ما قوانین را درک کنیم بهتر می توانیم از آنها استفاده کنیم ویجورایی اطمینان پیدا می کنیم که قوانین به این شکل دقیق گفته شده وجهان نیز اینجوری عمل می کند حتی اگر قبل از این هم از چگونگی عملکرد قوانین خبر داشتیم نیاز داریم که انگار یه تاییدیه بگیریم از کسی که جهان را خلق کرده از خدایی که همه چی را مدیریت می کند وخالق هست وآن تاییدیه در قرآن داده شده است
اگر قرآن را بخواهیم در یک کلمه معنا کنیم آن توحید ،یکتاپرستی ، است
یکسری از مطالب که در قرآن آمده بر میگرده به شرایطی که پیامبر داشته یعنی هرکسی الهامات را از طرف خداوند دریافت کرده باشد میدونه که خداوند با توجه به شرایط کنونی وگذشته ای که داشتیم توانایی هایمان ،اهداف وآرزوها وخواسته هایمان کوتاهترین، سریع ترین ، درست ترین مسیر را به ما الهام میکند
در مسائل مختلف که شرایط تغییر کرده ،احکام هم تغییر کرده است
اینجوری نیست که قرآن را از شرایط پیامبر اسلام جدا کنیم
کتاب قرآن به پیامبر اسلام وحی شده بنابراین شرایط پیامبر را باید در نظر گرفت
شان نزول از فرعیات است که واقعا گمراه کننده است
یکسری آیات است که تحت هیچ شرایطی تغییر نکرده وآن قوانین حاکم بر جهان هست که بقول قرآن هرگز تبدیلی در سنت الهی نخواهی یافت یعنی قوانین فارغ از اینکه شرایط چی بوده هرگز تغییر نکرده است
مواردی که از قوانین هست وهرگز تغییر نکرده بارها وبارها در قرآن تکرار شده که اگر ما قوانین را درک کنیم بهتر متوجه می شویم که جهان چه جوری عمل می کند واز آن قوانین برای بهبود زندگی خود استفاده کنیم وزندگی خود را در تمام جنبه ها شکوفا کنیم ودنیا وآخرت خود را بسازیم
مهم این است که ما اصل را عمل کنیم وبر روی اصل که همان قوانین است کار کنیم
در سوره ی شعرا و طاها : داستان حضرت موسی با تفاوتی عظیم بیان شده است
و چنین بود که لقمان به پسرش -که پندش می داد گفت فرزندم به خداوند شرک میاور، چرا که شرک ستم بزرگى است (13)
چون قوم فرعون شرک ورزیدن به خداوند وقدرت را به فرعون دادند
هر بار که رو کسی حساب کنیم که میتونه کار ما را انجام دهد داریم شرک می ورزیم
فکر کنیم کسی میتواند زندگی ما را خراب کند میشود شرک و
این یعنی تاثیر گذاری غیر خداوند در زندگی ما
هر نگاهی که قدرت را بده به غیر از خداوند میشه شرک حتی در روابط عاطفی که فکر کنیم اگر فلانی نباشه من نابود میشم
خداوند به موسی میگه برو سراغ قوم فرعون که ظالم بودند
تنها گناهی که خداوندهرگر نمی بخشد شرک هست شرک به این معنا نیست که خدا را قبول نداریم به این معناست که خدارا قبول داریم ولی یکسری افراد دیگه هم هستند که آنها بسیار بسیار مهم اند وآنها تاثیر گذارند .
ما خیلی راحت در دام شرک قرار می گیریم
داستان توحید، شرک ،خلق زندگی خودمان همه بهم وصل هستند
وقتی ما ایمان داشته باشیم خداوند از روح خودش در ما دمیده وقدرت خلق زندگیمان رو به خودمان داده آنوقت دیگه شرک نمی ورزیم وموحد هستیم
من خالق زندگی خودم هستم وخداوند قدرت خلق کنندگی را به من داده وقتی این فکر را داشته باشم وتکرار کنم وباور داشته باشم ،شرک از وجود من بیرون میره. ،به همین دلیل اگر شرک از وجود من بیرون برود خداوند ونعمتها ش وارد زندگی من میشود به همین دلیل باور به خالق بودن که بارها وبارها در قرآن بیان شده و نشان آن آیات سخر در مورد خداوند وانسان هست که گفته شده ما زمین وآسمان را مسخر خود (خداوند ) کردیم در آیات دیگر میگه مسخر انسان کردیم
خداوند خودش وانسان را یکی می کند در بحث تسخیر
اگر ما باور کنیم که ما خودمون داریم زندگی خودمون را خلق می کنیم اصلا نیازی نیست کسی هوای منو داشته باشد نیازی نیست به کسی باج بدهم ویا از کسی حساب ببرم وبترسم ونیازی نیست به کسی غیر از خداوند التماس کنیم اگر زندگی من اتفاقاتی می افتد که مورد دلخواه من نیست به این علت است که من ایراد دارم نه اینکه شرک بورزم وکسی را بیارم که مثلا مشکلات من را برطرف کند باید ببینم ایراد خودم چی هست
زمانی که داریم به خالق بودن خود فکر میکنیم زمانی که توحیدی فکر میکنیم وباعث میشه که شرک از وجودمون بیرون برود بیشتر حواسم باشد که این من هستم که دارم اتفاقات را رقم میزنم واز تهدید بقیه ترسی ندارم نگران نیستم کسی به من کمک می کند یا نه
کسی که باور دارد خالق زندگی خودش هست سراغ ربا ونزول ووام نمیره وباور دارد که میتواند زندگی خود را آنطور که دوست دارد خلق کند
وقتی خداوند را باور کنیم ویکتاپرستی را باور کنیم ما درخواست می کنیم وخداوند اجابت می کند خداوند آدمها،شرایط وموقعیت ها را به سمت ما هدایت میکند ما آویزان دستان خداوند نباشیم ودر نظر داشته باشیم که این افراد را چه کسی به سمت ما فرستاده است
وقتی ما باور کنیم که خودمان خالق زندگیمان هستیم احساس آرامش می کنیم واصلا نگران نیستیم وهر اتفاقی بیافتد میگیم من خودم دارم خلقش میکنم
به همین خاطر بحث شرک اینقدر خطرناک هست چون از تمام جنبه ها زندگی انسان را نابود می کند
قانون : ما با افکار واحساسات وباورهای خود داریم اتفاقات زندگی خود را رقم می زنیم وقتی این قانون را باور کنیم توحیدی تر عمل میکنیم وزندگی ما در تمام جنبه ها تغییر میکند
درخواست خداوند از موسی که بره نزد قوم فرعون درخواست خیلی بزرگی است
چقدر این امر در ذهن ما کار نشدنی هست ،خیلی از خواسته ها وآرزوهایی که در وجودمون آمده وما میخواهیم انجام بدیم همین مقاومتها هست که مگه میشه ولی اگر ما بتونیم از زاویه دیگه ای نگاه کنیم ومحدودیتها را به آن شکل که هستند نبینیم هدایت میشیم به راه حلها ،که مسیر را برامون باز میکند
کارهایی که به ظاهر نشدنی وامکان پذیر نیست اگر محدودیتهای ذهنمون را برداریم امکان پذیر میشود خداوند هدایت میکند ودرها را باز می کند درواقع ما محدودیم که نمی توانیم هدایت بشیم به مسیرها ،ذهن ما باور وقبول نمی کند.حتی اگر خواسته این باشه که بریم باقوم فرعون صحبت کنیم (نشدنی ترین کار ممکن ) میشود اینکار را انجام داد اگر جور دیگه ای به قضیه نگاه کنیم میشود این ماموریت را انجام داد. در مورد خواسته هامون هم همین هست یکسری خواسته داریم که شرایطمون الان هیچ ربطی ندارد ،وقتی ما محدودیت های ذهنمان را تعییر بدهیم هر آنچه می خواهیم رخ می دهد
یکسری خواسته ها هست که اصلا به آنها فکر نمی کنیم اینقدر که در ذهن ما دور است چه برسه که بخواد به آنها برسد چون باور دارد که نمیشه، به آنها فکر هم نمی کند
خیلی از خواسته هایی که ما داریم بخاطر ذهن محدود منطقی وباورهای محدود کننده وبخاطر نگاه کردن به شرایط،فعلی خودمان ،برای ما غیر قابل فکر کردن وحتی تجسم کردن هست چه برسه رسیدن به آنها ولی اگر بتونیم جور دیگه ای نگاه کنیم وباور داشته باشیم که ما خالق زندگی خودمان هستیم خداوند قدم قدم مارا به سمت خواسته هایمان هدایت می کند وهمه چیز امکان پذیر هست
خدایا هزاران هزار بار توراشکر وسپاس
استاد جان از شما صمیمانه سپاسگزارم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
استاد عزیز سلام دورد فراوان به شما و خاله مریم عزیزم
میخوام یک خورده به عقب تر از زندگی خودم برگردم زمانی که در سنین نوجوانی بودم به خاطر شرایط خانواده من در سنین نوجوانی شروع به کار کردن پاره وقت کردم صبح مدرسه ظهر تا شب مغاز کار میکردم که خیلی خیای هم تو عزت نفس هم تو آینده من تو باورهای من چه از نظر مالی و از همه نظر تاثیر مثبت بسیار فدقالعاد عالی داشت که زمانی که نوجوان بودم هم درس خوندم هم شاگرد در مغازه بودم اما اینارو زمانی فهمیدم استاد مه با شما آشنا شدم و اکرنه تا قبل از زمان آشنایی شما این اتفاقات شاید خوب هم نمیدونستم
یکی از اتفاقات که افتاد به خاطر شرایط مذهبی بودن خانواده و اطرافیان من هم مثل دیگران یک فرد به شدت مذهبی بودم و خیلی هم عاشق کتاب اصلا هم آدم درس خوانی هم نبودم حتی دپیلم خودم تو دبیرستان به زور گرفتم بگذریم من زمانی که وارد فضای کار شدم یعنی به طور رسمی وارد اجتماع شدم و با مردم یا افکار عقاید و باورهای دیگران بر خوردم کردم زمانی که وارد فضای کار اجتماع شدم اپن باورهای که از کودکی از خانواده فامیل به من گفت شد بود داد شد بود به شدت تضاد داشت با محیط بیرون یا همان جامعه اولین اولین تضاد این بود مثل پول این یا ذکر یک مثال میگم
یادم چند روز قبل از امتحان بود من داشتم تو مغازه کتاب دستم بود بعد نمیدونم صحبت از چی بود اما قشنگ یادم برگشتم به صاحب کارم که آقا رضا بود گفتم پول چیز کثیفی است پول انسان عوض میکنه و کلی باورهای دیگه که داشتم یک جمله به من گفت
برگشت به من گفت نزار حرف های مفت دیگران تو کلت فرو کنن
اتفاقا پول یعنی حضور خدا پول اتفاقا بسیار چیز با برکتی است
من اون موقع به دلیل اینکه من مقاومت زیادی داشتم نپذیرفتم اما اون یک جرقه کوچکی بود تو ذهنم قشنگ یادم تا مدت ها بهش فکر میکردم بعد آرام آرام سوالات تو ذهن من شروع به پرسیدن کردن هی سوالات تو ذهن میآمد بعد میدیدم که از ادم بازاری طرف اصلا دین مذهب این حکر ویزعارو قبول ندارد به قول یک بنده خدای میگفت من مشروب میخورم عشق حالم میکنم فقط فقط خدا عشق بقیه کی هستند امام کیلو چند پیغمبر چیه بعد این الگو ها میدیدم اولش ذهنم کلی مقاومت داشت خیلی خیلی جوری که احساس میکردم انگاری گناه کبیره دارم انجام میدم حتی دارم شک میکنم حتی شک کردم به این موضوعات هم برام به شدت رنج آور سخت بود هی این سوالات تو ذهنم بعد الگو های گوناگون میدیم هی خانواده خودم نگاه میکردم پس چرا اینا پیشرفت نکردن اینا که خیلی مومن هستن و کلی چیزهای دیگه و من هم از اونجا که علاقه زیادی به کتاب خواندن داشتم رفتم سراغ کتاب ها یادم اون موقع ها حتی سراغ قرآن هم رفتم اما چیزی حالیم نشد چیزی حالیم نشد که به خاطر اون گفت های که جامعه به من میگفتن و اپن کمبود ها یک احساس میدونی احساس عصبانیت احساس این حرف ها دروغ است تو ذهنم می آمد و خوب نتیجه هم معلوم بود دیگه کلا بیخیال شدم اما آرام آرام احساس میکردم که بهم خیانت شد من بازی چه دست گذشتگان و یک سیستم حکومتی شدم من قبل از این از اون ورخر افتاد بودم
حالا بقیه ماجرا
شروع کردم به کتاب خواندن اولش دنبال این بودم ببینم این دین مذهب اصلا از کجا اومده اصلا چی هست چرا اصلا مذهب هی کتاب میخواندم بعد سراغ کتاب های هم میرفتم ک همه منتقد دین مذهب بودن و به کل از ریشه اون زد بودن
بعد کتاب های پیدا میکردم که لابه لای تاریخ بودن هی آرام آرام سراغ کتاب های تاریخ میرفتم هر چی هی میرفتم جلو تر میدیدم تمام دین ها آیین رسوم تمام مذاهبی که الان به شکل رسمی وجود دارند اینا از چند هزار سال پیش خیلی قبل تر از ایران از مذهب به اسم میترایست یا میترا گرفت شد هی میرفتم جلو بعد کلا کار به جای رسید که دیگه هر نوع چیزی در مورد دین یا هر چیزی به اسم مذهب یا باور مذهبی ریختم دور چشم نظر نمیدونم دعا نوشتن یا هر آیین رسوم مذهبی هر چی که بود این چند سال طول کشید این اتفاقات که دارم برای شما تعریف میکنم نمیدونم چقدر کتاب تاریخی خوندم اما آنقدر کتاب تاریخی خونده بودم که مثل یک استاد تاریخ شده بودم
حتی یادم یک مهمانی بود یک عزیزی اونجا نشسته بود بعد یمی از دوستان من به ایشون معرفی کرد بعد گفت استاد ایشون هم علاقه خاصی به تاریخ دارند بعد جالب شد صحبت نمیدونم چندین ساعت صحبت کردیم اما این عزیز خیلی جدی برگشت گفت بیا جدی دارم بعد میگم بیا تدریس کن تو آنقدر درباره تاریخ یاد گرفتی بیا من کمکت میکنم میتونی تدریس کنی تازه یک چیز جالب گفت گفت خیلی از افراد هستند پول های خیلی زیادی میدهد که افراد از این ها نقل قول های تاریخی یعنی استاد خیلی با حال بود میگفت
یک سری افراد هستند اینا عاشق تاریخ هستند بیا اون موقع خیلی پول زیادی بود میگفت هر هفته دو روز مراسم بعد یک مهمانی بزرگ بعد اکثراً هم از ادم سن بالا بعد بسیار ثروتمند هم هستند میشن بحث های تاریخی میکند و بعد به افرادی که اطلاعات یا مطالعات زیادی دارند پول های خیلی خوبی هم میدهند یادم اون موقع حقوق من پایه درصدم میشد نزدیک چهارصد پنجاه هزار تومان بعد میگفت بابت هر جلسه قبل از این که بیای بهت یک میلیون پانصد حتی خوش شون هم بیاد بیشتر هم میدهد حتی هزینه مخارج مطالعات را هم خودشان بهت میدهد خیلی جالب بود این الان یادم افتاد بگم اما من اون موقع فقط دنبال این بودم خودم یاد بگیرم برای دل خودم و اون بار سوالات که تو ذهنم سنگینی میکرد بتونم پاسخ پیدا کنم براش
خلاصه دوباره این اتفاق افتاد
ابن دفعه از این ور خر افتادم
حالا شدم یک آدم ضد دین مذهب یک آدمی که تمام ادیان زیر سوال میبره با دلایل منطقی و تاریخ که ثبت شد یاد گرفت بودم
اما یک چیز که قبل از تمام این اتفاقات چه بعدش عوض نشد اون جایگاه خدا بود و دا در هر صورتی باور داشتم چون حتی بچه هم بودم با خدا صحبت میکردم مثل یک رفیق مثل یک کسی که همیشه بهم پاسخ میداد و واقعا هم جواب میداد و همان پاسخ ها بود که من خدا تو دلم بیشتر درک میکردم
اما باورهای مناسبی نسبت بهش نداشتم
خلاصه سالها گذشت من شدم یک آدم منتقد یک آدمی که فکر میکردم دین ابزاری شده برای سو استفاده حالا مردم بدانید آگاه باشید که چیزی جز بدبختی برای شما ندارد بعد از خانواده به مدت یک سال طرد شدم حتی یادم خونه نرفتم یکسال شب ها تو مغازه میخوابیدم روز ها وقت ناهاری میرفتم تو مولوی انقلاب دنبال کتاب درباره تاریخی کتاب های مثل کتاب های احمد کسروی و از این افراد که یک زمانی خودشان دیندار بودن بعد ضد دین شده بودن
اما اون موقع ها یک شخص آشنا شدم که همکار کم بود از نظر سنی هم پانزده سال یا من اختلاف داشت و خیلی سال بود که تدریس میکردم و معلمی به خاطر شرایط مالی مکانی رها کرد بود یک جمله به من گفت این شخص علاقه خاصی هم به مولانا داشت
برگشت گفت به همه چیز شک کن همه چیز فرو بریز و دوباره از نو بساز اما درست بر پایه درست من خیلی نمیفهمیدم منظورش چیه
خلاصه من تو اون مدت یکسال شبانه روز با این فرد بودم ابن شخص هم چون از شهر به تهران اومده بود به خاطر شرایط تا مدت ها تو مغازه میماند
خلاصه گذشت سالها گذشت گذشت تا با شما آشنا شدم استاد عزیزم
داستان من از اینجا شروع شد
زمانی که با شما آشنا شدم یادم تو مغازه کار میکردم اون موقع دنبال این بودم که برای خودم یک مغازه داشته باشم بعد نه از موفقیت چیزی میدونستم نه بلد بودم چند نفری میشناختم اما نه دنبالشون بودم نه خیلی توجه میکردم چند تا فایل چند دقیقه داشتم از این انگیزشی ها برو جلو حرکت کن تسلیم نشو از این حرف ها آقای حلت بود آقای معظمی بود بقیه نمیشناختم یک روز که داشتم کار میکردم سر ظهر بود یک فایل چند دقیقه بود صوتی درباره خدا صحبت میکرد و این جمله ها این گفت ها در مورد خدا چنان انگار به من دریچه از نور برای من تو مغزم باز شد این فایل بگم من چند ماه گوش میدادم خیلی خیلی خوش اومده بود حالا این شخص کی بود
استاد عزیزم شما بودید
خلاصه من بعد مدت ها نمیدونم هفته ماه ها هر چیزی از شما پیدا میکردم گوش میدونم نه میدونستم سایت دارید یا اصلا میدونستم که شما دوره دارید هیچ نمیدونستم من تو زمانی هم بودم که یک سری تضاد ها برم رخ داد بود و میخواستم خودم کسب کار خودم راه بندازم برای اولین بار تو زندگی هر روز این فایل های تیکه درباره خدا از شما گوش میدادم سرشار از انرژی بیشتر میشدم و چه اتفاقات چه هدایت های شدم و خداوند. من چجوری هدایت کرد کسب کارم به خداوند خودش قسم آنقدر ساده برام رقم خورد من کسب کار خودم راه انداختم بعد از گذشت یک سال نیم شریک من برگشت گفت کیه گوش میدید همیشه گفتم استاد عباسمنش اون هم خیلی علاقه مند شد با هم شروع کردیم دنبال کردن فایل های شما اپن موقع یک فردی یک سری از فایل های شما به من داد دوره ها که بعداً من اون هم خودش داستان داشت همه پاک کردم و تو یک کامنتی از شما معذرت خواهی کردم و متوجه کار اشتباه شدم
حالا رسیدم به اصل داستان
من تازه شروع کرد بودم فایل های شما گوش دادن اول از اینکه هیچی متوجه نمیشدم و نمیفهمیدم اصلا درباره چی دارید حرف میزنید و به هر مطلب به هر گفتی که شما در مورد مطالب قرآنی داشتید یا پیغمبر یا هر امامی چنان مقاومت داشتم میگفتم این چیه استاد درست کرد اینجا کلاس قرآن یا کلاس های موفقیتی آخه بیزنس چه ربطی داره به قرآن حضرت محمد یا امام علی یا قرآن چه ربطی داره تو قرآن گفت نمودار آلگوریتم نمیدونم فروش این طوری و هی چیکار میکردم شروع میکردم به غر زدن هی رد میکردم رد میکردم و نه چیزی متوجه میشدم ابن اتفاقا چند سالی طول کشید من هیچی متوجه نمیشدم
اما از یکجای به بعد یک تضاد. خیلی بزرگی تو کسب کار من رخ داد که زندگی من از هم نظر تحت شعاع قرار داد خیلی تضاد بزرگی تو زندگی بود
بعد یک روز از همه جا مونده از همه جا رونده اومدم فایل های شما گوش بدم بعد یک ویدیو بود لایو بو اگر اشتباه نکنم شما اونجا گفتید کلا ابن کار دزدی است و مثال گوشی موبایل آوردید بعد گفتید آقا اگر الان شرایط نداری برو فایل های رایگان گوش کن تمرین کن فکر نکن فایل رایگان من الکی یا فقط گذاشتم همان مقدار فایل های رایگان من ارزش داره که فایل های که هم خرید میکنید ارزش داره فقط تو اون دوره ها تخصصی مباحث گفت شد
یک معذرت خواهی برای شما کامنت کردم و شروع کردم به کار کردن گفتم من باید دوره های استاد زمانی بخرم که حداقل پایه این مباحث یاد گرفت باشم
خلاصه شروع کردم به خداوند خدا استاد من از همان فایل های رایگان کلی متوجه میشدم که این همه دوره که دست بودم هیچ نفهمیدم بودم تو یک فایل رایگان تو سایت خیلی چیزها متوجه میشدم یاد میگرفت انگاری درب اشتباهی بود برام الان تازه درب درست وارد شدم خلاصه آرام آرام متوجه میشدم
اما دوباره این مقاومت درباره گوش دادن به مطالب قرآنی بود اما گفت هر چی استاد میگه بگو چشم خوش میاد خوش نمیاد تو غلط کردی حسن ببین حسن اگر اینکار انجام ندی دهنت آسفالت دوباره چک لگد های جهان بهت میزنه نتونی بلند بشی
میگفت اگر حسن کار نکنی روی خودت اگر این کار ادامه ندی میدونی بعدش دهنت میخواد سرویس بشه
خلاصه خودم مجبور میکردم ایه های که شما میگفتید گوش میکردم فکر میکردم. اما یک اتفاقا جالبی داشت رخ میداد برام که دارم میگم استاد کلا تو دل اون تضاد ها بودم از اون ور نجواهای ذهنی من ول نمیکرد یعنی اون تضاد های مالی شرایط،که رخ داد بود برام خواب خوراک ازم گرفت بود شب تا صبح بیدار روز تا شب از شدت استرس احساس خفگی میکردم حتی نای بلند شدن از زمین هم نداشتم
اما فایل های توحیدی مخصوصا محصوصا این فایل که شما استاد با استاد عرشیان فر صحبت کردید اصلا بگم چی این خودش یک دوره بزرگی برام بود باورتون نمیشه استاد من نمیدونم بگم چند بار گوش دادم این فایل به جرات بگم من فقط شیش ماه شبانه روزی اپن چند قسمت گوش دادم بعد هر بار گوش دادم به یک جواب میرسیدم به شاید یک روز از صبح تاشب در موردش مینوشتم البته همه فایل های شما همین جوری هستند اما فایل های توحیدی که دیگه اصلا یک چیز دیگه هستند
خلاصه من تمام فایل های قرآنی تو سایت گوش میدادم لایو ها همه گوش میدادم و خودم هم میرفتم تو قرآن نگاه میکردم
تا یک روز به دو تا چیز بر خوردم اولی شرک بود
دومی درباره حزن بود هر نجوای که به تو میشه از سمت شیطان است
به خدا دارم این مینویسم باورت نمیدونم زبانم عاجز از خدا سپاسگزاری کنم که چه نعمت بزرگی تو زندگی من این خدا برام فرستاد به اسم استاد عباسمنش خدا من از کجا به کجا هدایت کرد
منی که شب روز نداشتم الان چقدر احساس خوب دارم
شرک شرک شرک شرک شرک شرک شرک شرک
من وقتی متوجه این موضوع شدم فهمیدم این شرک چی هست نگاه کردم دیدم خدای من تمام اتفاقات تمام تضادهای مه تو زندگی من فقط به خاطر این شرک هر وی دارم میخورم از این شرکست خدای
این همه ناراحتی این همه هم این همه حال خرابی ابنا همان شرک هستند یعنی وقتی متوجه شدم من چیکار داشتم میکردم چجوری به هر کس نا کسی قدرت میدادم اپن گنده کرد بودم برای خودم کوچک کرده بودم و وقتی متوجه شدم خدای من چنان استاد همه چیز تو زندگی من شروع کرد به تغییر کردن اولش خیلی ذهنم مقاومت داشت برای تغییر باور خیلی خیلی مقاومت داشت اما وقتی به گذشت نگاه میکردم به آیه های قرآن و فایل های شما قشنگ متوجه میشدم الان دارم شرک میورزم یا دارم قدرت میدم به خدا البته نه همه جا بازم یکجای از دستم در میره اما به میزانی که دارم روی خودم کار میکنم خیلی خیلی بهتر شدم
میخواستم این کامنت برای شما بزارم میدونم با چه عشقی شما زحمت این فایل هارو برای ما میکشید مطمئن باشید ما هم صد چندان بیشتر داریم با عشق صدای شما به گوش جادل میسپاریم و تو تمام مراحل زندگی ازش استفاده میکنم
شمارو و خاله مریم عزیزم به کسی میسپارم که میدونم همان طور که از من حفاظت حمایت میکنه از شما هم به همان شکل
به نام خدا
سلام استادعزیزجان جانان عاشقتم من
سلام خانم شایسته عزیزوهمراهان گرامی
درک قوانین جهان درقرآن کریم
خداوندا آنگونه که پدرمادرها درکودکی باما مهربان بودن تونیز با آنها مهربان باش
ازپدربهشتیم یه کتاب قرآن بهم رسیده حدوداً تاریخ چاپش اردیبهشت 1329هستش تهران خ بوذرجمهری اونجورکه شنیدم خودش تقریبا 30 سالش بوده خریده بدون ترجمه هستش فقط بالاگوشه کتاب خوب،بد؛فارسی نوشته برای استخاره کردن وپدردرمغازه صبح شب نصفه شب دائماًقرآن میخوندن واون کتاب دسته من بعدتقسیم ارث میراث سال 74 که من 15 سال
داشتم یه حسی گفت ازداداشت اون کتاب قرآن بگیراوناکه مطالعه نمیکنن نگفتم تا سال تقریبا 90یه روز به زن داداشم گفتم اون کتاب قرآن رو بدین به من وبنده خداتقدیم کردوالان دست منه هروقت میبینم بوس میکنم برگهاشودست میکشم روچشام صورتم ویه حسه خوبی بمن دست میده بوی کاغذهم میده همین واصلاازبچگی به استخاره اعتقادی ندارم میگم اینا همش کشکه چراچون اصلاًترجمه نشده حالاخودم که سال 81ازدواج کردم یه کتاب قرآن هدیه دا دن ترجمه الهی قمشه ای هستش ترجمه اونارواز81 میخونم مثل یه خاطره همین خدایا شکررررررررررررررررر
سپاسگزارم که ماروبااستادعزیزآشنا کردی وازقرآن لذت میبریم همینه که خانم شایسته عزیز میگن شما استادتشخیص اصل ازفرع هستین ؛ استادمادرمن سوادنداره 4صبح که تقریبا هروزبیدارمیشه من دیدم قرآن روبرگ میزنه ودست روش میکشه وروصورتش ،چشماش میگه قرآن میخونم مثل من که ترجمه کتاب قدیمی رونداره خوب اینا برامن درس داره،
دنبال خاطره نباشم . اگه هم باشم درمسیرخواسته باشه.
طبق عادات گذشته ها زندگی نکنم یعنی اطاعت کورکورانه.
آنلاین باشم مثل کتاب قرآن درهرلحضه فرکانسم بالاترمیره خدایاشکروسپاسگزارم.
استادمن همین جاتعهد میدم بعدازتمام شدن بدهی هام به امیدخدادوره های قرآن روازشما تهیه کنم ودرک روازقرآن به روزرسانی کنم خدایا شکروسپاسگزارم برای تعهدی که عطاکردی وبه انجام رساندی خدایا برای نعمت بزرگ که دراین سایت عضو هستم شکروسپاسگزارم استادفایلهای به ظاهررایگان سپاسگزارم منتظرقسمت های بعدی هستیم به امید الله یکتا…استاداستادان ازشما سپاسگرارم عاشقتم منننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
بنام الله که تنها روزی دهنده و نجات دهنده اوست …
سلام ب استاد عزیزم – خانم شایسته عزیز و بچه های نازنین …
خدا که بالا سر کارت باشه نیاز ب هیچ کس و هیچ چیزی نداری خودش همه چی رو برات حلش میکنه
مثل همیشه فایل عالیی بود ….
ب نظر من توحید یعنی همه چی …
توحیدی بودن واقعا شجاعت میخواد در واقع مثل این میمونه که میخوای بپری تو بغل خدا ….ولی کار هرکسی نیست ….
قانون جهان هستی میگه تو اول باید یه چیزی بفرستی تا من بهش پاسخ بدم و پاسخ من همیشه مثبته …اما قانون و باور اشتباهی که اکثر انسانها ب خاطر عدم ایمان و توحید در دنیای مادی از ان استفاده میکنن اینه :
من اول باید بهش برسم بعدا خوشحالی میکنم و این باور اشتباه از نداشتن توحید نشات میگیره اما انسانهایی که توحیدی هستن قبل از انکه ب خواسته شون برسند احساس خوبی دارند و انگار ایمان دارند که بهش میرسند ….
توحیدی بودن هیچ ارتباطی ب خوندن نماز و جای مهر رو پیشونی و تسبیح زدن و شب وروز توی مساجد بودن نداره و یه موضوع کاملا جداست
توحید یعنی اینکه من فقط خدارو باور دارم ولا غیر ….
توحید یعنی اینکه من ادا در نمیارم تا بقیه ببینن من دارم عبادت میکنم یا فقط خدارو باور دارم
توحید یعنی یکتا پرستی یعنی من فقط خدارو میپرستم و جز خدا ب هیچ کسی امید نمیبندم زیرا خداوندتنها قدرت جهان و اولین قدرت و اخرین قدرته و بی نهایت دست داره و میتونه از بی نهایت راه و بدون هیچ منتی منو ب خواسته ام برسونه …چقدر لذت بخشه خدایا …
تصور کن طرف یه قدم برات بر میداره کلی ازت توقع داره و بارها ب روت میاره ….چقدر لذت بخشه خداوند مارو ب تمام خواسته هامون میرسونه و هیچ توقعی از ما نداره و فقط میگه ب خاطر نعمت هایی که بهت دادم سپاسگزار باش اونم ب خاطر ما نه خودش
میگه سپاسگزار باش تا من بیشتر و بیشتر بهت عطا کنم …نمیگه بیا از من تشکر کن …میگه سپاسگزار باش ب خاطر خودت که بیشتر بهت عطا کنم…
چقدر توحید قشنگه خدای من
چقدر استاد زیبا توضیح میده
یادمه در گذشته حالم از قران بهم میخورد …تنها کتابی که حوصله خوندنش رو نداشتم قران بود کسی که منو با قران اشتی داد استاد بود …فکر نمیکردم این کتاب اینقدر منطقی و شیرین باشه …اینقدر دل نشین باشه …
توحیدی که باشی خداوند بطرز معجزه وار مشکلاتت رو حل میکنه …
اگه میخواین معنای توحیدی بودن رو بطور کامل بشنوین تو قدم اول جلسه 5 که جلسه قرانی هست استاد ب زیبایی نزدیک ب 2ساعت صحبت کرده
ودر اخر اینکه هرچقدرمن بیام حرفهای توحیدی بزنم و جلب توجه کنم ولی خودم ب چیزی که میگم عمل نکنم این ب معنای توحیدی بودن نیست…
شما میتونین مثل 99درصد افراد جامعه در کلام ادعا کنین که توحیدی هستین و ب خدا ایمان دارین ولی اگه حتی در فکرتون متضاد توحید باشه و غیر خدا روی فرد دیگری یا چیز دیگه ای حساب کنین این یعنی شرک ورزیدن و جواب نمیده .
یادمه یه روز تو یه بوتیک بودم داشتم لباس میخریدم منو با فروشنده که اشنا بود داشتیم راجع ب خداو جهان و اینجور موضوعات صحبت میکردیم یه اقایی وارد شد و گفت من این چیزاهارو باور ندارم میگفت زن و شوهری رو میشناسم که خانومه فلج هست و شب و روز داره قران و نماز و عبادت میکنه اما هیچ اتفاقی تو زندگیشون نیفتاده و وضعیت شون روز ب روز بدتر میشه
من بهش گفتم ایا شما میدونی که تو ذهن این خانوم چی میگذره ؟ گفت مشخصه دیگه چی میگذره …وقتی کسی شب تا صبح عبادت میکنه قران میخونه نماز میخونه معلومه چی میگذره !!!
بهش گفتم ب نظر شما این ملاک یک ادم توحیدیه ؟!!!!
گفتم ما هرگز نمیتونیم بفهمیم که تو ذهن بهترین دوست مون که شب وروز کنار هم و تو خوابگاه هستیم چی میگذره یا زن نمیدونه تو ذهن شوهرش چی میگذره یا بر عکس …اون وقت چطور با این قدرت میگی که خانومه روز و شب داره عبادت میکنه اما هیچ اتفاقی نیفتاده ؟!
شاید اون خانوم داره با این کارش با خدا معامله میکنه !
توحید یک کلمه ست اما توحید واقعی دریایی از خلوص و صداقت باید در اون موج بزنه وگرنه جواب نمیده …
کلام نمیتونه تعیین کنه تو فرد توحیدی هستی یا نه بلکه اعمال و رفتار و مهمتر از همه نتایجت مشخص میکنه چقدر درعمل توحیدی هستی …
و در اخر ب این سوال در دلت پاسخ بده :
چقدر ادم توحیدی هستی ؟
ایا در شرایط سخت که کنترل ذهن مشکله توحیدی عمل میکنی ؟ یا زمانی که حالت خوبه و کنترل ذهن داری توحیدی هستی ؟
از 1 تا 20 چه نمره ای ب خودت میدی ؟!!
تشکر ….
سلام بر استاد عزیز و دوست داشتنی ام
این حال و احساس بی نظیری که اغلب اوقات دارم ، مربوط به همین باورهای توحیدی و عدم وابستگی به غیر خداست،
ابتدا بابت این احساسات غالبا خوبم ،سپاسگزارم از خدای خوبم
و دوم از استاد الهی ام عباسمنش عزیز و توحیدی ام ؛
به خدا قسم من قادر به سپاسگزاری از استادم هم نیستم بابت این نگرش و مسیری که در این چند سال به آن رسیدم، چه برسه به خدایی که جانم و تمامی عالم از جمله استاد ،در اراده و اختیار اوست.
اگر بخواهیم قرآن را در یک کلمه معنا کنیم، آن کلمه “توحید” است.
آری کلمه ی توحید و فهم آن (البته به اندازهی فهمم ،که ابراهیم علیه السلام هم در این فهم ابتدا لنگ میزند و من هم پیرو ابراهیمم و باید تمرین کنم و نتایج باور و ایمانم به خدا رو ببینم و ببینم و برای خودم یادآوری کنم تا آرام آرام ،درککنم و رشد کنم و تکاملم را طی کنم تا یه چیزایی بفهمم و … ) و درک توحید اصله و وقتی به اندازه توان مون درک کردیم آنوقت میفهمیم که شرک یک گیر وحشتناک ذهنی ست،وقتی به غیر خدا متوسل میشیم
یعنی :
خودمون و توانایی های بالقوه و بالفعل مون رو در نظر نمیگیریم.
به نیروهای با توانایی بسیار محدود متکی میشیم.
خودمون رو طبق قانون ،از نیروی بینهایت و الهامات و هدایتهایش محروم میکنیم.
از نجواهای ذهنی مون که همواره و مداوم در ذهنمون مشغول اند،در امان نیستیم.
در دایره ی محدود و تنگ و تاریک ذهن محصوریم.
ندای حقیقی قلبمون رو نمیشنویم.
و
و
و
شرک، ظلم بسیار بزرگی است؛
به نظرم شرک همان نادیده انگاشتن خودمون ،تواناییهامون،قوانین جهان و خدا رو مثل دیگر مخلوقاتش ، دیدن است و طبیعی ست که مخلوقات خداوند محدودند و ما خدارو هم محدود خواهیم پنداشت و این واقعا ستم بزرگیست به خودمون که از یک نیروی عظیم و بی پایان ،محروم میشیم.
«تنها گناهی که خداوند در قرآن ذکر کرده که نمی بخشد، شرک است؛
شرک به این معنا نیست که خدا را قبول نداریم. بلکه به این معناست که ما خدا را قبول داریم اما افراد یا عوامل مهم دیگری هم هستند که در زندگی ما بسیار تاثیر گذار هستند؛»
چند سطر اخیر ،همانهایی ست که در بالا برشمردم، در واقع ما خودمون رو از یک نیروی عظیم ،محروم میکنیم با شریک قرار دادن برای تنها فرمانروای کائنات.
ارتباط بین توحید، شرک و قدرتی که ما برای خلق زندگی مان داریم؛
قدرتی که ما با ایمان به یگانگی خداوند داریم-توحید- بی نهایت است.
اما قدرتی که ما در کنار شرک خواهیم داشت قطعا محدود و دارای اشکالات بسیار زیادی خواهد بود ؛
شرک وابستگی به غیر خداست و وقتی ما به کوچکترین مسئلهای بر بخوریم،بهانه ای برای متوقف شدن داریم و مسائل رو به گردن عوامل دیگر می اندازیم ؛
اما ایمان به یگانگی خداوند ،یعنی همان توحید و باور توحیدی ، در چنین مواقعی ،ایمان دارد هر اتفاقی و هر مسئله ای جهت رشد و پیشرفت انسان است(الخیر فی ما وقع)
نشانه های باور به خالق بودن خودمان؛
آرامش
یقین
احساس خوب
اتفاقات خوب
اینکه همه چی خود خداست
اینکه نگران هیچی نیستی و همه چیز تحت کنترل خداست
چه افکاری از توحید و چه افکاری از شرک نشات می گیرند؟
افکار توحیدی:
به نظرم افکار توحیدی نشانههای واضحی دارد:
– ارامش
ـ یقین
ـ حال خوب
ـ احساس خوب
ـ عجله نداشتن
ـ از مسیر زندگی لذت بردن
ـ به یقین رسیدن در اینکه اتفاقات رو من رقم میزنم و نه هیچ عامل بیرونی
ـ همه آدمها و امکانات در مسیر زندگی به ما کمک میکنند.
و
و
و
چرا خداوند شرک به خود را نمی بخشد؟
ـ چون شرک محدودیت است ، و خداوند و قوانین او از ما محدودیت را نمیپذیرد.
ـ چون با شرک ما از اصل مون دور میشیم و وقتی ما از اصلمون دور میشیم ، جهان رشد و گسترش نمییابد و این با هدف خلقت سازگاری ندارد.
– هدف خلقت اینه که انسان به قابلیتهای وجودی خودش پی ببرد ،رشد کند ، خودش و جهان را گسترش ؛ و این اهداف بزرگ، با شرک محقق نمیشود.
استاد عزیزم سپاسگزارم بابت این فایل توحیدی تون .
لذت بردم
و بی صبرانه منتظر قسمت دوم هستم
در پناه مهر بی پایان خداوند شاد و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید
دوستان عزیزم امیدوارم حالتون با خواندن این کامنت که با قلبم نوشتم،خوب شده باشه.
سلااااام یعنی عجب فایلی بود این فایل مطمعنم خیلیا مثل من با دیدن این فایل ذهنشون ساکت شده و دیوانش شدن استاد عزیزم چقدر این خدا سلطان برنامه ریزیه واقعا چقدر من بلدم بلدم کردم و زدم خراب کردم سر هر دوره ای که میخواستم کار کنم گفتم نه من الان به این دوره بیشتر نیاز دارم برم اونو گوش بدم بعد اومد که دو روز بعد نه فلان دوره رو برم گوش بدم و سلطان برنامه ریزی ها منو هدایت کرد قدم به قدم به هر دوره ای که میگفت چند روزه که هدایت شدم به گوش کردن توحید عملی ها الان قسمت دوم هستم و دیشب که داشتم گوشش میدادم استاد بیس حرفایی که شما اینجا تو فایل زدینو داشتم برای خودم میگفتم الان که اینفایلو گوش کردم گفتم استاد که نمیدونه من دارم چه فایلی گوش میدم و تمام اینا از زبان خداست چون اون میدونه من کجا وایسادم و اتفاقا چند وقتی هم میشه که دوباره قرانو شروع کردم و همش دارم میخونمش و هرشبم به ابجیم میگم بابا این قران خیلی منطق داره بعد جفتمون میخندیم
میخوام اول شمارو تحسین کنم بعد از خودم بنویسم افرین استاد واقعا شما اولین فردی هستین در جهان امروزی ما که قرانو انقدر خوب درک کردید و قشنگتر اینکه اموزششم انقدر به زبان ساده میگین که من خودم قرانو میخونم میگم ا اره اینجا استادم میگه ا اره هی تایید میکنم و نمیدونم از این بابت چی بگم فقط شمارو میسپارم به خدا که اون خودش پاداششو بلده بده اگه سایت شما هیچچچچچ فایلی نداشت همین یه دونه فایل کارو تموم میکرد چقدر این فایل صدای ذهن منو اروم کرد یعنی اولین باره که میبینم هیچ صدایی تو سرم نیس حتی وقتی میخواستم بنویسم گفتم خداکنه بتونم به کلمه بنویسم چون حتی کلمه هم تو ذهنم نبود فقط تنها چیزی که تو وجودم حس کردم گرمای انرژی نهفته ای بود که با این فایل حسش کردم صدبار خواستم وسط فایل استپ کنم بیام حرف بزنم چون یه جا سرعت نوشتار اومد امازور دستم به سرعت کلمات ذهنم نرسید و گفتم بزار فایلو گوش بدم بعد
استاد جان چقدر رنگ چشماتون روشن تر شده چه پوست و اندام زیبایی دمتون گرم
حالا میرم که از خودم بنویسم باگوش کردن فایل توحید عملی دو با خودم گفتم بیام بنویسم لیست کجا شرک ورزیدم و کجا توحیدی عمل کردم دیدم هرجا توحیدی عمل کردم نتایج عالی بوده و برعکس یه مثالی که یادم اومد اینجا وقتی شما گفتین من اگه خونه داشتم و پراید اصلا باور نمیکردم یاد خودم افتادم من همیشه عاشق کشور دبی بودم و هستم و همیشه فکر میکردم باید یه روزی پولدار شم تا بتونم برم اونم در لاکچری ترین حالت ممکن اما تو شرایط الانم فقط با کنترل ذهنم دوستی دست خدا شد و منو ببرد در بی نظیر ترین حالت که قبلا تو سایت نوشتم تجربشو
استاد جان وای اونجا که شما گفتین قران در شرایط پیامبر تغییر میکرده یاد خودم افتادم منم برای کارم که هدایت شدم خب من نوشتم قبلا هم از مردا میترسیدم هم کارو بلد نبودم اولین تجربه جدی کارم بود و خدا گف برم فلان جا اما بعد ها وحی کرد بیا بیرون برو فلان جا و متاسفانه من چسبیدم به کارو گوش نکردم
دلم میخواد هزار بار دیگه هم این فایلو گوش بدم چون همزمانی قشنگی شده برام با فایلای دیگه ای که گوش میدم مخصوصا قران چون باعث میشه بیشتر به ایه هایی که شما گفتین توجه کنم میرم که باز فایلو گوش بدم مرسی بابت این فایل قشنگ و الهی خدایا شکرت
سلام استاد عاشقتم بزرگوار
سلام خانم شایسته بزرگوار
سلام اعضای محترم سایت
همین الان یه بارونی نم نم داره میاد و من اومدم تو این لحظه یه رد پا برای خودم به جا بزارم به امید خدا مینویسم که به ذهنم ثابت کنم منم میتونم کامنت بنویسم هر چی اومد به یاری خدا مینویسم
استاد جان تحول زندگی من اونجایی آغاز شد که در پارسال برج 10تصمیم گرفتم بجای اینکه وقتم رو صرف دیدن تلویزیون و بازی کلش آف کلنز بکنم بیام تو سایتتون و از فایلهای رایگان شروع کنم به گوش جان سپردن یادمه اونروزا هیچ امیدی به زندگی نداشتم روزهای سختی بود ولی من امیدوار بودم به خدا و دیگر هیچ چون کارم به جایی رسیده بود که من واقعا دلسوزی کردن بقیه و حرفاشون خستم کرده بود و یادمه اون زمونا من به یک مشکلی برخورده بودم که مریض شدم و بردنم دکتر روان پزشک خوب به مدت 15روز در تیمارستان بستری بودم و با شک به مغزم و قرصهای اعصاب گذر عمرم میدیدم
یک روز در خانه پدریم خوابیده بودم و به خودم گفتم مصطفی شرایطی که الان تو در اون هستی فقط خودت میدونی و خودت میتونی درستش کنی هنوز من تو سایت شما نبودم ولی در گذشته با شما آشنا شده بودم چند سال پیش اونم به صورت حرام به خودم هر روز میگفتم مصطفی میخوای چیکار کنی با این وضعیت به کاری کن برا خودت همیشه به خودم میگفتم خوب شرایط سختی بود برام که باز بلند بشم برم توی جامعه ولی امیدوار بودم به خدایی که منو خلق کرده لابلای نجواهای شیطان این ندا رو به خودم میدادم که غصه نخور خدا هست کمکمون میکنه
استاد جان شرایط به قدری سخت بود که من نمیتونستم صحبت کنم چون از طرفی تهدید میشدم و از طرفی اذیت و ازارهای روانی
دوماه فکر کردم با خودم که چگونه خودم رو نجات بدم از این وضعیت بالاخره یک روز تصمیم گرفتم برم پیش رفیقم که قبلاً باهاش نانوایی کار میکردم کار کنم بلند شدم و در سکوت خودم گفتم خدایا کمکم کن خیلی سخت بود من میترسیدم.
شما فکر کن جانت در خطره چجوری ازش مراقبت میکنی
ولی به قول شما استاد انسان زمانی که امید و توکل کرد بر خدای منان هیچ قدرتی نمیتونه اون رو از پا دربیاره
رفیقم قبول کرد گفت روزی 80تومن بهت میدم و بیا گفتم عیبی نداره
استاد جان یادمه از بس خوابیده بودم و سکوت کرده بودم نه میتونستم راه بروم اونجوری ک عموم مردم راه میروند و نه میتونستم حرف بزنم اونجوری که همه حرف میزنند
من تهدید شده بودم با این جملات
سکوت کن بخواب و صبر داشته باش
آره ولی هر جوری بود خودم رو کشون کشون میبردم در مغازه و کار میکردم و میومدم خونه اونم با عجله و ازارهای فکری
یادمه اونروزا رفیقی که من پیشش کار میکردم و بهترین شاگردش بودم منو مصخره میکرد و میگفت تو پرواد نیس کار بکنی واقعا کار کردن با اون شرایطی که داشتم برام سخت بود و منو مصخره میکرد بخواطر حرف زدنم چون من تازه حرف زدن رو شروع کرده بودم و نمیتونستم درست کلمات رو به کار ببرم
استاد جان دوماه با ایشون همکاری کردم ایشون خدای سیاست و این خزعبلاتی که در یوتیوب و اینیستا هست بود
زمان گذشت تا بخواطر فوت پدرش دیگه بهش آرد ندادن من هر روز میرفتم پیش اون میشستم و سیگار میکشیدیم و چایی و شیرینی و اینا اونم تو گوشیش اینارو گوش میداد و ذهن من اینا رو میفهمید و من میدونستم که یه خورده قانون چیه و نباید به این حرفا گوش کنم و حتی پای این افراد بشینم
اون منو تخریب میکرد گاهی از اوقات کتکم میزد حرفای زشت که دیگه نگم
و من هم استاد واقعا جایی رو نداشتم که برم چون من نه موتور داشتم نه وسیله چیزی ونه پول که تاکسی بگیرم چندرقاز پول داشتم اونم بایستی خرج نکنم تا خرج خودم بدم
وقتی که تصمیم گرفتم به فایلهای شما گوش بدم شما توی یکی از فایلهای رایگانتون یه نهیبی بهم زدید که آقا اگه میخوای تغییر کنی باید حتی اون رفیقای صمیمیت هم اگر منفی هستن بزاری کنار و منم خیلی به این رفیقم وابسته بودم و با عین حال دوسش داشتم چون اون معرفت هم داشت در کنار این بدیهاش
یه روز به خودم گفتم مصطفی تو باید بها بدی بهای تغیرت بها اینه که از این مرد کم کم فاصله بگیری و حذفش کنی و خداوند وقتی که دید تصمیمم جدیه کمکم کرد و یه روز چشم باز کردم دیدم دارم به فایلهاتون گوش میکنم و دیگه در کنارش نیستم
حالا منی که زنگ بهش میزدم و گوشیم برنمیداشت اون به من زنگ میزد
منی که میرفتم در مغازش موقعهایی که تعطیل بود راهم نمیداد اون درخواست میکرد که بیا اونم بخواطر این بود که کارهاش مثل خریدهای خونش انجام بدم براش با موتورش
خلاصه یه روز رفته بودم نمایشگاه کبوتر نوک قنار و بهم زنگ زد کجایی نمیای مغازه و چون نه گفتن برام سخت بود گفتم حالا امید خدا و به خدا گفتم نه نمیرم اون تماس آخرین تماس او بود و تمام
یادمه اون روزها من توی یکی از کامنتهای بچها بعد از دوره عذت نفس خریدنم خونده بودم که نوشته بود من همه قرصهام رو ریختم تو اشغالی و گفتم به خودم من عذت نفسم پایینه و دیگر هیچ و نیازی به این قرصها ندارم
استاد جان من از پارسال تا به امسال که دوماه دیگه میشه یک سال من فقط به حرفهای شما گوش کردم و هیچ وقت نیومدم بشینم روی خودم و ذهنم کار کنم که تغییر بنیادین صورت بگیره
وقتی که دیدم حالم با گوش دادن عوض شد شرایطم کمی بهتر شد به خودم گفتم منم عذت نفسم مشکل داره و دیگه قرص اعصاب نمیخورم بدون اینکه بیام باورهامو در مورد سلامتیم درست کنم اومدم قرصامو گذاشتم کنار
20روز شد یه روز چشم باز کردم دیدم از کمر به پایین روزی نیست که درد نداشته باشم اتفاقا یک کامنتی هم نوشتم که استاد من تغییر کردم و دیگه قرص اعصاب هم نمیخورم
خلاصه پدرم بردم دکتر طب سنتی اینایی که حجامت میکنن گفت دیسک کمر داری من قبلاً هم درد کمر داشتم ولی آنقدر وحشتناک نبوده
زن بابام بهم میگفت مصطفی قرص هات رو میخوری و من میگفتم بله میخورم اونم بخواطر اینکه میگفتم اگه بگم نمیخورم مجبورم میکنه که قرصهام رو بخورم و من تغیر کردم و دیگه نمیخوام قرص بخورم و نمیخورم تا عادت کنه بدنم خخخ
خوب نادانی کار به جایی کشیده شد که مجبور شدم از شدت درد پا و کمر برم پیش دکتر خودم
گفتم قرصهاتو گذاشتم کنار و الان اینطوریم
گفت رگ سیاتیکت گرفته اونم یه قرص دیگه بهم تجویز کرد و خوردم و کم کم بهتر شدم ولی هنوز رگ سیاتیکم ولم نداده و وزنم هم خیلی بالاست و الان 31سالمه 130بیشتر نباشم خوبه
باز رفتم پیشش گفتم آقای دکتر من هنوز درد دارم گفت شاید دیسک کمر باشه و برو پیش فلان دکتر ما که نرفتیم چون پول کافی برای امارای ندارم
حالا هنوز هم درد کمر دارم و شرایط اینکه کارهای سنگین انجام بدم ندارم و موندم تو خونه بگذریم که چه حرفایی پشت سر من هست که فلانی بیکاره و سر کار نمیره و فقط تو خونست خوب قضاوت کنند به خودشون برمیگرده
و اینم بگم این درد کمر و پا ارزوی من بود در دوران نوجوانی که آرزو میکردم من هم یک روز درد کمر داشته باشم اونروزا چه روزی میشه برام خخخخ
استاد جان توی یکی از فایلهاتون شما بهم گفتید برید سراغ کاری که بهش علاقه دارید و منم عاشق کبوتر و حیوانات هستم
شروع کردم تازه با کبوترایی که داشتم سه تا از کبوترهایی را هم فروختم ولی هنوز تکاملم طی نشده تا بیشتر کبوتر داشته باشم و بیشتر بفروشم و پول بسازم ولی توش دارم فعالیت میکنم و عاشقشونم
حالا منی که درد کمر و پا هستم استاد باورت میشه وقتی که اینام درد برام مهم نیس
منی که هر جا رفتم سر کار پسندم نبوده حالا تو حوزه علاقه ام کبوتر فعالیت میکنم چقدردارم لذت میبرم
دیروز بود رفتم یه دونه از جوجه طوقیهام جا گذاشته بودم برا خودم که دونش بدم اونم میخواستم بفروشم رفتم دونش بدم از گنجه رفت بیرون و پرید تو آسمون و دیگه هم برنگشت
اومدم تو خونه و گفتم رفت حالا چیکار کنم ذهن میخواست نجوا کنه که زدم خودم رو به مثبت حرف زدن و کنترل ذهن کردن
به خودم گفتم غصه نخور رفت که رفت
خدا جایی دیگه بیشترت میده
اصلا شاید حکمتی توش بوده که بره
ما هم مبخشیم به راه خدا و هر کی گرفت راضیم باشه برا او منم میبخشم که خدا نعمتهای بیشتری رو بهم بده بخشیدم و رها کردم
اینا رو گفتم که بگم استاد جان درست میگی
آدم تو کاری که بهش علاقه داشته باشه هم کنترل ذهن براش یه خورده راحتتره هم خسته نمیشه و اگر اشتباهی کرد میتونه خودش رو ببخشه و رها کنه
خدایا تو شاهد باش من عاشق پرندگانم الان که اینطوریه امیدوارم درست فهمیده باشم ولی نمیدونی چه عشقیه عشق پرندگان برای من
خدایا من منبع درآمدی ندارم اول راه هم هستم کمکم کن
خدایا کمکم کن فقط تو رو ببینم و وقتی خواستم کبوتری بفروشم تو فروشم درست کار باشم
خدایا کمکم کن تا بتونم خودم رو مثل اونایی که تکاملشون طی شده و الان کبوترهای نوک قنار ملیونی و میلیاردی دارن منم برسم
خدایا تا اینجا تو بودی ایمان دارم تو همیشه هستی در کنارم
خدایا تنها تو میتونی کمکم کنی
استاد جان چند روزیه دارم کم کم به خودم عادت میدم تمرینهای دوره عذت نفس رو انجام بدم
امروز تمرین آگهی بازرگانی رو انجام دادم
یکی توی پارک
یکی هم توی خونه پیش زن بابام و پسر خواهرش
خوب کم کم دارم به این درک میرسم که آقا گوش دادن خالی فایده ای ندارد اگر عمل نکنی
ایمانی که با عمل نیاره حرف مفته
خدایا تنها تو را میپرستم
تنها از تو یاریی میگویم
ما را به راه راست راه کسانی که بهشون نعمت دادی هدایت کن نه گمراهان
استاد دیشب در خونم زنگ خورد رفتم بیرون رفیقم بود بهم گفت خبر نداری محمد حسین از دنیا رفته گفتم کی بجا نمیارم گفت اونی که هم کلاسی بودیم محمد حسین نمیشناسیش گفتم نه والا یادم نمیاد تصویر چیزی ازش تو ذهنم گفتم ببینم عکسشو یادم میاد
رفتیم در مسجد گفت ببین گفتم عهه محمد حسین چه پسر خوبی بود
رفیقم گفت حالم خرابه و دارم میرم خونه
ولی من با اینکه خندهاش به یادم میومد تونستم ذهنم رو کنترل کنم و بپذیرم که همه ما رفتنی هستیم و غم کار شیطانه و او تازه متولد شده
استاد اگر آدم قبلا بودم گریه میکردم تا چند روز حالم بده بود و حتی به حال پدر و مادرش هم غصه می خوردم و گریه میکردم
نمیگم خیلی عوض شدم تو اون لحظه نجوا اومد یه خورده هم گفتم گناه مادرو پدرش ولی مثل گذشته رفتارام نبود اونقدر. ولی خداوند کمکم کرد حالم خراب نشد
همش خداهه دیگه همش خداهه
این کامنت هم به یادگار بماند در این شب تنهاایی تو خونه برا خودم
و سپاس چشمهای پیامبرش و دانش آموزانش که و وقت گذاشتند برای خواندن کامنت بنده
به قول استاد دوستون دارم
به قول سعیده شهریاری اینجا محفل نامحرما نیس
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
سلام به برادرعزیزم آقا مصطفی واقعا ازصداقت کامنت تون خیلی لذت بردم تحسین تون میکنم که بااون وضعیت تونستید برید سرکار وکارکنید وچه قدر عالی عمل هم کردید که اون دوست تون وگذاشتید کنار ،خوشحالم که دراین مسیرهستید ،اگه باورکنیم که دستای مادردستان خداونده قدرت انجام هرکاری وداریم ،مطمنم شماهم یه روزی در کارتون موفق میشید چون اینجا جای افرادموفقه به شرط عمل ،
یادتونه استادفرمودند که هروضعیتی که داریم به خاطر فرکانس هاو باورهای گذشته مونه ،شماهم یه روزی دوست داشتید پادرد داشته باشید ،امیدوارم هرچه سریع تر سلامتی تون وبه دست بیارید ،منشا همه ی بیماری ها ذهنه اگه شما که دارید کنترل ذهن انجام میدید واحساس تون وخوب نگه میدارید حتمااین روندخبلی سریع ترمیشه ،خیلی خوشحالم براتون انشالله موفق وسلامت باشید .
سلام آقا مصطفی برادر عزیز
من خیلی اهل جواب دادن به کامنت نیستم ولی انگار ی هدایتی بهم گفت که با مصطفی صحبت کن برادر عزیز خیلی براتون خوشهالم که انقدر تعهد داشتین که از اون وضعیت عضو خانواده ی عباسمنش شدین و مسیره درستی رو انتخاب کردی و خیلی خیلی براتون خوشهالم امیدوارم مسیرمون پر از نور باشه در پناه خدا باشید فقط میخواستم بگم واقعا براتون خوش حالم و واقعا تحسینتون میکنم برات بهترین ها رو ارزومندم برادر عزیز آقا مصطفی
سلام خدمت شما زهرای عزیز
بسیار بسیار براتون خوشحالم که به این درک رسیدید که به ندای درونیتون گوش کنید و عمل کنید که واقعا جای سپاسگذاری داره میدونی چیه خانم محمدی بعضی از انسانها هنوز باور ندارند که خداوند میتونه باهاشون حرف بزنه یعنی اعتقاد دارند که فقط خداوند با پیامبران و امامان صحبت میکنه
منم براتون آرزوی موفقیت ثروت خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم
سپاسگذارم از شما که وقت ارزشمندتون رو در خواندن کامنتم و پاسخ بهش دادید
سلام دوست عزیزم
خیلی لذت بردم از کامنتتون
خوشحالم که راهتون رو پیدا کردید و بخاطر تغییراتتون بهتون تبریک میگم مطمن باشید با همین تغییرها به ثروت و نعمت بیشتر میرسید
اقا مصطفی عزیز در خصوص اگر کمردرد دارید یا هر پیشینهای از مریضی،بهتون قانون سلامتی پیشنهاد میکنم که خیلی میتونه در روند سلامتی بهتون کمک کنه و درد رو از بین ببره
امیدوارم هرچه سریعتر سلامتیتون بدست بیارید
سلام خدمت شما جناب آقای محمد امین بزرگوار
خیلی خوشحالم ازینکه وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و کامنت بنده رو مطالعه کردید
خداوند از زبان شما برام صحبت کرد و یه راهکار بسیار عالی رو در اختیارم گذاشت به نام قانون سلامتی
راستیتش محمد امین عزیز هنوز از لحاظ مالی واقعا به او استقلال نرسیدم که دوره رو از سایت تهیه کنم
دارم فعلا تو حوزه علاقه ام پرندگان کار میکنم من از کبوترهای خودم شروع کردم و میخوام تکاملم رو باهاشون طی کنم و هدف اصلیم برای آینده کبوترهای زینتی نوک قنار هستش که درامدهای بالاتری برام داره
محمد امین جان خودتون بهتر میدونید در دوره قانون سلامتی باید شیوه تعزیه عوض بشه و یه جورایی گوشت خوار بشم و منم خیلی خوشم میاد از این شیوه آخه من خودم عاشق گوشت هستم ولی فعلا درامدم به اونجایی نرسیده که شیوه تغذیم رو باهاش وفق بدم
من الان پول دوره رو کامل دارم ولی مشکلات دیگه هم سر راهم هست که باید اول اونا رو برطرف کنم یکیش همین من اگر دوره رو از سایت تهیه کنم چون درامدم فعلا پایینه روش تغذیش رو چجوری اجرا کنم موندم که اینم خودش یه نوع شرک و باور مخرب هست
محمد امین جان ولی یه روزی وقتی که تکاملم طی شد حتما حتما این دوره ارزشمند رو از سایت تهیه میکنم و خودم رو نجات میدم از اینهمه درد که باعث شده نتونم حتی باورت میشه ورزش کنم
الان شبها من یک نون با تخم مرغ میخوردم یه تعهدی به خودم دادم که من باید بتونم حداقل نصف نون با تخم مرغ بخورم که دو سه شبی میشه سر تعهدم موندم اتفاقا خیلی هم راحت تر شبها میخوابم
منم باید یه روزی این دوره رو تهیه کنم و با این دوره میدونم حتی قرصهای اعصابی هم که میخورم هم میره کنار
بازم خیلی سپاسگذارم ازتون
براتون آرزوی سلامتی ثروت شادی موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت میخوام
آخ خدا جون چقدر خوبه در کنار انسانهای هم فرکانس خودم قرار دارم که میتونن طرف مقابل رو درک کنم و حتی راهکار بهش بدن برای زندگی بهتر خیلی خوشحالم خیلی
خدایا شکرت….
اقا مصطفی عزیز دوست خوبم سلام خیلی از کامنتت لذت بردم و وقتی میخوندمش همش میگفتم آفرین ،احسنت به این شجاعت به این جسارت تغییر کردن توی اون شرایط این کامنت شما رو من دارم اول صبح میخونم حال خودم خیلی خوب بود وبا خوندن کامنت زیبای شما و این حد تغییر کردن و بودن توی این مسیر حالم رو خوبتر کردم ازت سپاسگذارم مطمئن هستم روزهای بسیار عالی در تمام جنبه های زندگیت در انتظارته ،آقا مصطفی دم شما گرم
به نام خداوند پاک و منزه
سلام به استاد عزیزم . خانم شایسته مهربان و همه دوستان گلم . عاشقتونم
گفتم امروز یه روز شگفت انگیزه همینم شد و این فایل روی سایت اومد و امیدوارم همین روند ادامه داشته باشه و خداوند هدایت کنه که از این اگاهی های ناب استفاده کنیم.
توی داستان موسا چیزی که توجه من رو جلب کرد این بود که خداوند به موسا الهام کرد که برو پیش مردم . حالا چرا مردم و یکراست نره سراغ فرعون ؟ درک من اینه:
چون اصل کارترین ستمکاران همین مردم هستند که به فرعون قدرت داده بودند که به اونها حکومت کنه.
مطمئنا مردم اگر در فرکانس خوبی باشند هرگز این اتفاق برای ان ها نمیوفته .
پس وقتی یک جامعه خرابه عیب از مردم اون جامعه هست .
اونها به خودشون ظلم کردند که گیر همچین ظالمی افتادن .
مثل اینکه یه نفر میاد خونه ما مهمونی و چندروز لنگر میندازه و ماهم تحمل میکنیم نه به خاظر اون شخص ما در مداری بودیم که از درون به خودمون ظلم کردیم و همچین فردی رو اوردیم که ما رو ازار بده یا اگر اشخاص با ما بد صحبت میکنن بخاطر همین موضوع هست.
خواهرم مدرس هست و بسیار در حرفه ش توانمنده اما خودش رو نادیده میگیره و دستش پیش صاحب کار درازه که بیشتر بهش کلاس بده اما بارها شده که افراد دیگه رو بهش ترجیح دادن و بد باهاش رفتار شده خب این ناشی از درون ماست که محتاج شدیم .
چرا یه نفر که وابسته هست بد اسیب میبینه؟ اون این قدرت رو به دیگران داده که بهش اسیب بزنن چون اجازه داده به دیگران که بهش ظلم کنند . چون به خودش ظلم کرده. اون از درون این فرکانس مخرب رو فرستاده که اره من بدون تو هیچم و خودشو به یه موجود ضعیف تر گره زده
اگه نگاهی به الگوی کشورهای دینی یا به اصطلاح فقیر یا افریقایی بندازیم بدبخترین هستن و خرافات زیاده و اکثرشون گرفتار حاکم های ظالم بودن و وقتی هم که اون فرد ظالم رفته اوضاعشون بهتر نشده و بدتر شده. چون شرک درشون زیاده .
مثال به کشورهای افریقایی نگاه کنیم خرافات زیاد دارن یا کشورهای اسلامی هم همینطور و خرافات و توسل یکی هستن. چه فرقی داره به امامزاده باشه یا فاگیر و دعانویس.
وقتی خداوند انسان را افریده گفته تو رو مثلی از خودم افریدم . تو ازادی و زمین و اسمان مسخر تو هستند و شرک این ساختار و این خلقت رو زیر سوال میبره . نه به خاطر انتقام خداوند. نه چون خداوند انتقام گیر نیست .اما شرک چون ظلم به خود هست چون خودت رو نادیده میگیری . چون خدای درونت رو میکشی و به مسیر بدبختی میری. چون خودکشی روحی کردی.
خداروشکر
بنام خداوند هدایت گر
سلام استاد عزیزم
من عاشقتم ،وقتی فایل جدید میزارین خیییلی حالم خوب میشه
راجب شرک
همین امروز من داشتم بایکی ازدوستانم صحبت میکردم راجب شرک اینکه نگاه توحیدی میتونه مارو ازخیلی مشکلات روحی نجات بده
وقتی یک نفر فکر میکنه باید برای بچه ش خدایی کنه داره عذاب میکشه واین عذاب ازباورهای خودشه
وقتی یک نفر میره سمت دعانویس وجادو تا به خواسته هاش برسه وخودشو توی منجلاب میندازه چون معتقده خدا حرفاشو نمیشنوه به خودش ظلم میکنه
امروز راجب ظلم به خود فکر میکردم ،من وقتی به کسی بدی میکنم به خودم ظلم کردم این خیلی نکته مهمیه
تمام ادمهایی که دراطراف من هستند بدون استثنا دنبال کسی هستند تا کارشون انجام بده واین یک روند ومنی که نمیخوام به کسی متوسل بشم میگن همچین چیزی امکان نداره مثل همون چیزی که استاد راجب کردیت کارت توی بانک صحبت میکرد ومن این نگاه از استاد یاد گرفتم
من جایی زندگی میکنم که هیچ آشنایی ندارم هیچ کسی وقرار بود وام بگیرم گفتن چون آشنا نداری نمیشه یا میخواستم نمک صورتی بفروشم وچون منو نمیشناختن ازم خرید نمیکردن ولی تا اسم کسی رو می اوردم ازم میخریدن من گفتم یا خودم میفروشم یا قید فروش میزنم ولی بمیرمم اسم فلانی رو نمیارم
دوباره یه کار اداری داشتم که گفتن اسم شهردار ببر که پسر دایی همسرمه من گفتم نه ولی مادر همسرم ازش خواست که واسطه بشه
ودر اخر که کارهای من فقط با تلاش خودم داشت جلو میرفت اون اقایی که توی اون اداره بود گفت نیازی نبود اولش اسم فلانی هم بیاد یا زنگ بزنه اسم اون ادم باعث شد کارت بدتر عقب بیفته وانرژی خودت بود که باعث شد من کارای شمارو انجام بدم نیازی نیست هیچ جا اسم کسی رو ببری
میخوام بگم اگر من باورم این باشه که اسم کسی نمیتونه برای من کاری کنه واز خدا کمک بخام خودش به بهترین شکل کارارو انجام میده من واقعا بارها جایی بودم که اگه اسم کسی رو میبردم کارم اوکی میشد ولی من انقدر پافشاری کردم که الان باور همسرم هم همینه وحتی خیلی جاها برعکس شده کار و نه تنها جواب نگرفتیم بدتر شده اونجا بود که همسرم هم این باورپیدا کرد که خدا خودش کارارو درست میکنه
الان بزرگ ترین آرزوی من داشتن خونه وماشین 206 وایمان دارم خدا منو به بهترین چیزها میرسونه چون ایمان دارم که بهم میده من به بزرگی خدا یقین دارم من باور دارم که میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است ،گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
من عاشق این شعرم به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد
امروز باور دارم که میشود من ازخدا معجزاتی دیدم که هیچ چیز غیر ممکن نیست
از هدایت الله نگم که چند وقتیه قشنگ به طور محسوس دارم توی زندگیم کمک هاشو میبینم هر لحظه بهم داره میگه همه چیزو خدایا شکرت
خدایا شکرت استاد عزیزم خیلی عاشقتم که دوباره یادآوری کردی که نگاه توحیدی چقدر مهمه
In God we trust
بنام خدا
سلام به استادعزیزوگرانقدرم وهمچنین مریم شایسته عزیزم.ازخداوند طول عمر وسلامتی رابرای شما دوعزیزخواستارم.
من اولین باراست که پیام وکامنت می گذارم.
من کاملا باحرف استادم موافقم ما فقط درطول مدت مدرسه فقط متن عربی قران رو می خوندیم وهروقت
مسافرتی پیش می امد طرف مقابل رواززیرقران رد می کردن که قران محافظش باشه وسفرش بی خطر ودرسایر مواقع قران درطاقچه هاگرد وغبار می گرفت.
وتاچندسال پیش که جلسه قران می رفتیم انگارمسابقه بوددرتندخوانی قران بدون این که معنی اون روبخونیم
ردمیشدیم ولی من خودم به شخصه همیشه توی ذهنم بودکه کاش می تونستم قران روبفهمم وجوری توذهن ما باور ساخته شده بودکه مانباید به ریز قران پی ببریم واین روباید به دست فنش وبزرگان که اهل تفسیر وسایرمدارکای قرانی هستندباید بیشترتوجه کنن .باخوندن معنی قران هم به اون درک نمی رسیدم چون کلی توپرانتز وپارگراف واینا داشت.باخوندن معنی دعای کمیل بیشترلذت می بردم چون سلیس وخیلی شفاف وراحت توضیح داده بود وحتی باخوندن متن عربیش هم منظور رودرک می کردم.ولی درموردقران این گونه نبودچون اون ازطرف خدااست واگر حتی حرکات فتحه وکسره وسکون روبدادامی کردی گناه می کردی.
وچقدر شمازیبا ودلتشین برای ماتوضیح دادین ایه هارو درسوره شعراولقمان .خیلی کلماتتون به دل می نشین نگاه به این که من تمام اتفات زندگیم رو رقم می زنم ومن می توانم زندگیم روخلق کنم ودرغیراین صورت دارم شرک می ورزم چقدر منطقی است.من همیشه فکر می کردم شرک ورزیدن یعنی برای خدا شریک بیاری یعنی ایمان نداشته باشی وخداوند روقبول نداشته باشی.وهمیشه خوشحال بودم دروجود خودم که ایرانی هستم ومسلمان وهمیشه به خودم افتخار می کردم وشکرگذار خداوند بودم که درایران مخصوصا شیعه هستم.
خدارو شکر می کنم که ازشما راه
وروش قران خواندن روانشاالله یادم می گیرم ودعای خیربدرقه راهتون استادعزیزم.
خداوند روهزاران بارسپاسگذارم که منو باشما آشنا کردم تاراه خودشناسی وخداشناسی رویادبگیرم امیدوارم که دراین مسیر خودم وتمام خانواده استادعباسمنشی پایدارباشیم.
سپاسگزارم
بنام خداوند بخشنده ومهربان
بنام او که هر چه دارم از اوست
سلام ودرود فراوان به استاد عزیزم ومریم بانوی نازنین ودوستان الهی ام
خدارا سپاسگزارم که در مکان الهی ودر این مسیر توحیدی قرار دارم
خداراسپاسگزارم بخاطر وجود عزیزانم
مگه میشه خدای من موضوع این فایل دقیقا چیزی بود که من دوروزه درگیرش هستم همسرم با قانون آشنا نیست منمهیچ وقت سعی نکردم براش توضیح بدم ویکی از کارهایی که براشون عادیه چک کشیدن، پول قرض گرفتن وپول قرض دادن ولی با تمام این حرفا خیلی در کارش دقیق ومنظم هست همیشه یه دفتر برا ثبت تاریخ چکهای خرج کرده دارد حالا چی شده بود که یکی از چکها از قلم افتاده و یادداشت نکرده بود ودرست شب قبل از موعود چک متوجه شد که حالا چیکار کنم چیکار نکنم خلاصه هیچی به من گفت چیکار کنم گفتم بسپار به خدا گفت سپردم گفتم اگر سپردی چرا داری زنگ این واون میزنی نهایتش چک برگشت میخوره حتما یه خیریتی داره بی خیال اگر سپردی به خودش ،درست میکند جالب بود همون روز از فیزیوتراپی بر میگشتیم من گفتم بیا امروز از این طرف بریم گفت باشه بعد یه دفعه گفت عه من حواسم نبود این بنده خدا پول وسایلا رو نداده الان که از مغازش گذشتیم یادم آمد سابقه نداشت شب حقوق من بیاد به حساب ولی ساعت 11 شب حقوق من واریز شد من مطمئنم وباور دارم که اگر همسرم هم به اندازه من باور کرده بودکه خدا می رسونه تمام مبلغ چک جور می شد
ولی من میدونم که قدرت تغییر دیگران رو ندارم پس تمرکزم را میزارم رو خودم تا هردفعه یکم بهتر عمل کنم خدایا شکرت
استاد جان ما با شما قرآن را شناختیم ودرک کردیم قرآن چیزی غیر از اون کلمات عربی هست وماها که قرآن یاد گرفتیم چون از قدیم رسم بود بچه ها تابستان برند پیش ملا قرآن را یادبگیرند
ما هزاران بار سوره یوسف ومریم را خوانده بودیم ولی تاقبل از سریال آن البته با تحریفات ندیدیم متوجه نشدیم یعنی من خودم اولین بار بعد از سریال مریم رفتم نشستم قرآن را خواندم
قبلا وقتی مستند نگاه میکردم فقط دوست داشتم ولی الان من فقط قدرت خداوند رو در خلقت میبینم ودر طبیعت فقط دنبال نشانه های قانون هستم
چقدر استاد شما تحسین برانگیز وستودنی هستید دیروز چند دفعه جلسه 5 قدم 4 را گوش دادم وهر دفعه فقط شما را تحسین کردم که اینقدر قانون را خوب درک کردید وبه آن عمل می کنید
درک قوانین جهان در قرآن کریم
هدف از مطالعه قرآن
آیه 7 سوره آل عمران خیلی به ما در درک بهتر قرآن کمک می کند
پیدا کردن قوانین حاکم بر جهان هستی،اینکه خدا چطور فکر میکند وسیستم چه جوری کار می کند ومهمتر از همه چطور از قوانین استفاده کنم تا زندگی خودم را در دنیا وآخرت بهبود بدهم
یعنی هدف از مطالعه قرآن بهبود زندگیمان باشد
وجود یه منطق در قرآن که مدام در شکلهای مختلف تکرار میشود
قوانینی در قرآن هست که به طور واضح گفته میشود وقرآن بارها وبارها میگه قرآن کتاب آسان وراحتی است
اگر کسی با قلب سلیم و بایه دیدگاهی بدون هرگونه پیش فرضی قرآن را مطالعه کند:
متوجه می شود که قوانین در این کتاب گفته شده اما ما درک نکردیم هر چه ما قوانین را درک کنیم بهتر می توانیم از آنها استفاده کنیم ویجورایی اطمینان پیدا می کنیم که قوانین به این شکل دقیق گفته شده وجهان نیز اینجوری عمل می کند حتی اگر قبل از این هم از چگونگی عملکرد قوانین خبر داشتیم نیاز داریم که انگار یه تاییدیه بگیریم از کسی که جهان را خلق کرده از خدایی که همه چی را مدیریت می کند وخالق هست وآن تاییدیه در قرآن داده شده است
اگر قرآن را بخواهیم در یک کلمه معنا کنیم آن توحید ،یکتاپرستی ، است
یکسری از مطالب که در قرآن آمده بر میگرده به شرایطی که پیامبر داشته یعنی هرکسی الهامات را از طرف خداوند دریافت کرده باشد میدونه که خداوند با توجه به شرایط کنونی وگذشته ای که داشتیم توانایی هایمان ،اهداف وآرزوها وخواسته هایمان کوتاهترین، سریع ترین ، درست ترین مسیر را به ما الهام میکند
در مسائل مختلف که شرایط تغییر کرده ،احکام هم تغییر کرده است
اینجوری نیست که قرآن را از شرایط پیامبر اسلام جدا کنیم
کتاب قرآن به پیامبر اسلام وحی شده بنابراین شرایط پیامبر را باید در نظر گرفت
شان نزول از فرعیات است که واقعا گمراه کننده است
یکسری آیات است که تحت هیچ شرایطی تغییر نکرده وآن قوانین حاکم بر جهان هست که بقول قرآن هرگز تبدیلی در سنت الهی نخواهی یافت یعنی قوانین فارغ از اینکه شرایط چی بوده هرگز تغییر نکرده است
مواردی که از قوانین هست وهرگز تغییر نکرده بارها وبارها در قرآن تکرار شده که اگر ما قوانین را درک کنیم بهتر متوجه می شویم که جهان چه جوری عمل می کند واز آن قوانین برای بهبود زندگی خود استفاده کنیم وزندگی خود را در تمام جنبه ها شکوفا کنیم ودنیا وآخرت خود را بسازیم
مهم این است که ما اصل را عمل کنیم وبر روی اصل که همان قوانین است کار کنیم
در سوره ی شعرا و طاها : داستان حضرت موسی با تفاوتی عظیم بیان شده است
وَإِذْ نَادَى رَبُّکَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿10﴾
و [یاد کن] هنگامى را که پروردگارت موسى را ندا در داد که به سوى قوم ستمکار برو (10)
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا یَتَّقُونَ ﴿11﴾
قوم فرعون آیا پروا ندارند (11)
چرا خداوند در این آیه به قوم ظالم فرعون اشاره دارد؟
وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ﴿13﴾
و چنین بود که لقمان به پسرش -که پندش می داد گفت فرزندم به خداوند شرک میاور، چرا که شرک ستم بزرگى است (13)
چون قوم فرعون شرک ورزیدن به خداوند وقدرت را به فرعون دادند
هر بار که رو کسی حساب کنیم که میتونه کار ما را انجام دهد داریم شرک می ورزیم
فکر کنیم کسی میتواند زندگی ما را خراب کند میشود شرک و
این یعنی تاثیر گذاری غیر خداوند در زندگی ما
هر نگاهی که قدرت را بده به غیر از خداوند میشه شرک حتی در روابط عاطفی که فکر کنیم اگر فلانی نباشه من نابود میشم
خداوند به موسی میگه برو سراغ قوم فرعون که ظالم بودند
تنها گناهی که خداوندهرگر نمی بخشد شرک هست شرک به این معنا نیست که خدا را قبول نداریم به این معناست که خدارا قبول داریم ولی یکسری افراد دیگه هم هستند که آنها بسیار بسیار مهم اند وآنها تاثیر گذارند .
ما خیلی راحت در دام شرک قرار می گیریم
داستان توحید، شرک ،خلق زندگی خودمان همه بهم وصل هستند
وقتی ما ایمان داشته باشیم خداوند از روح خودش در ما دمیده وقدرت خلق زندگیمان رو به خودمان داده آنوقت دیگه شرک نمی ورزیم وموحد هستیم
من خالق زندگی خودم هستم وخداوند قدرت خلق کنندگی را به من داده وقتی این فکر را داشته باشم وتکرار کنم وباور داشته باشم ،شرک از وجود من بیرون میره. ،به همین دلیل اگر شرک از وجود من بیرون برود خداوند ونعمتها ش وارد زندگی من میشود به همین دلیل باور به خالق بودن که بارها وبارها در قرآن بیان شده و نشان آن آیات سخر در مورد خداوند وانسان هست که گفته شده ما زمین وآسمان را مسخر خود (خداوند ) کردیم در آیات دیگر میگه مسخر انسان کردیم
خداوند خودش وانسان را یکی می کند در بحث تسخیر
اگر ما باور کنیم که ما خودمون داریم زندگی خودمون را خلق می کنیم اصلا نیازی نیست کسی هوای منو داشته باشد نیازی نیست به کسی باج بدهم ویا از کسی حساب ببرم وبترسم ونیازی نیست به کسی غیر از خداوند التماس کنیم اگر زندگی من اتفاقاتی می افتد که مورد دلخواه من نیست به این علت است که من ایراد دارم نه اینکه شرک بورزم وکسی را بیارم که مثلا مشکلات من را برطرف کند باید ببینم ایراد خودم چی هست
زمانی که داریم به خالق بودن خود فکر میکنیم زمانی که توحیدی فکر میکنیم وباعث میشه که شرک از وجودمون بیرون برود بیشتر حواسم باشد که این من هستم که دارم اتفاقات را رقم میزنم واز تهدید بقیه ترسی ندارم نگران نیستم کسی به من کمک می کند یا نه
کسی که باور دارد خالق زندگی خودش هست سراغ ربا ونزول ووام نمیره وباور دارد که میتواند زندگی خود را آنطور که دوست دارد خلق کند
وقتی خداوند را باور کنیم ویکتاپرستی را باور کنیم ما درخواست می کنیم وخداوند اجابت می کند خداوند آدمها،شرایط وموقعیت ها را به سمت ما هدایت میکند ما آویزان دستان خداوند نباشیم ودر نظر داشته باشیم که این افراد را چه کسی به سمت ما فرستاده است
وقتی ما باور کنیم که خودمان خالق زندگیمان هستیم احساس آرامش می کنیم واصلا نگران نیستیم وهر اتفاقی بیافتد میگیم من خودم دارم خلقش میکنم
به همین خاطر بحث شرک اینقدر خطرناک هست چون از تمام جنبه ها زندگی انسان را نابود می کند
قانون : ما با افکار واحساسات وباورهای خود داریم اتفاقات زندگی خود را رقم می زنیم وقتی این قانون را باور کنیم توحیدی تر عمل میکنیم وزندگی ما در تمام جنبه ها تغییر میکند
درخواست خداوند از موسی که بره نزد قوم فرعون درخواست خیلی بزرگی است
چقدر این امر در ذهن ما کار نشدنی هست ،خیلی از خواسته ها وآرزوهایی که در وجودمون آمده وما میخواهیم انجام بدیم همین مقاومتها هست که مگه میشه ولی اگر ما بتونیم از زاویه دیگه ای نگاه کنیم ومحدودیتها را به آن شکل که هستند نبینیم هدایت میشیم به راه حلها ،که مسیر را برامون باز میکند
کارهایی که به ظاهر نشدنی وامکان پذیر نیست اگر محدودیتهای ذهنمون را برداریم امکان پذیر میشود خداوند هدایت میکند ودرها را باز می کند درواقع ما محدودیم که نمی توانیم هدایت بشیم به مسیرها ،ذهن ما باور وقبول نمی کند.حتی اگر خواسته این باشه که بریم باقوم فرعون صحبت کنیم (نشدنی ترین کار ممکن ) میشود اینکار را انجام داد اگر جور دیگه ای به قضیه نگاه کنیم میشود این ماموریت را انجام داد. در مورد خواسته هامون هم همین هست یکسری خواسته داریم که شرایطمون الان هیچ ربطی ندارد ،وقتی ما محدودیت های ذهنمان را تعییر بدهیم هر آنچه می خواهیم رخ می دهد
یکسری خواسته ها هست که اصلا به آنها فکر نمی کنیم اینقدر که در ذهن ما دور است چه برسه که بخواد به آنها برسد چون باور دارد که نمیشه، به آنها فکر هم نمی کند
خیلی از خواسته هایی که ما داریم بخاطر ذهن محدود منطقی وباورهای محدود کننده وبخاطر نگاه کردن به شرایط،فعلی خودمان ،برای ما غیر قابل فکر کردن وحتی تجسم کردن هست چه برسه رسیدن به آنها ولی اگر بتونیم جور دیگه ای نگاه کنیم وباور داشته باشیم که ما خالق زندگی خودمان هستیم خداوند قدم قدم مارا به سمت خواسته هایمان هدایت می کند وهمه چیز امکان پذیر هست
خدایا هزاران هزار بار توراشکر وسپاس
استاد جان از شما صمیمانه سپاسگزارم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
به نام خداوند وهاب خداوند رزاق
استاد عزیز سلام دورد فراوان به شما و خاله مریم عزیزم
میخوام یک خورده به عقب تر از زندگی خودم برگردم زمانی که در سنین نوجوانی بودم به خاطر شرایط خانواده من در سنین نوجوانی شروع به کار کردن پاره وقت کردم صبح مدرسه ظهر تا شب مغاز کار میکردم که خیلی خیای هم تو عزت نفس هم تو آینده من تو باورهای من چه از نظر مالی و از همه نظر تاثیر مثبت بسیار فدقالعاد عالی داشت که زمانی که نوجوان بودم هم درس خوندم هم شاگرد در مغازه بودم اما اینارو زمانی فهمیدم استاد مه با شما آشنا شدم و اکرنه تا قبل از زمان آشنایی شما این اتفاقات شاید خوب هم نمیدونستم
یکی از اتفاقات که افتاد به خاطر شرایط مذهبی بودن خانواده و اطرافیان من هم مثل دیگران یک فرد به شدت مذهبی بودم و خیلی هم عاشق کتاب اصلا هم آدم درس خوانی هم نبودم حتی دپیلم خودم تو دبیرستان به زور گرفتم بگذریم من زمانی که وارد فضای کار شدم یعنی به طور رسمی وارد اجتماع شدم و با مردم یا افکار عقاید و باورهای دیگران بر خوردم کردم زمانی که وارد فضای کار اجتماع شدم اپن باورهای که از کودکی از خانواده فامیل به من گفت شد بود داد شد بود به شدت تضاد داشت با محیط بیرون یا همان جامعه اولین اولین تضاد این بود مثل پول این یا ذکر یک مثال میگم
یادم چند روز قبل از امتحان بود من داشتم تو مغازه کتاب دستم بود بعد نمیدونم صحبت از چی بود اما قشنگ یادم برگشتم به صاحب کارم که آقا رضا بود گفتم پول چیز کثیفی است پول انسان عوض میکنه و کلی باورهای دیگه که داشتم یک جمله به من گفت
برگشت به من گفت نزار حرف های مفت دیگران تو کلت فرو کنن
اتفاقا پول یعنی حضور خدا پول اتفاقا بسیار چیز با برکتی است
من اون موقع به دلیل اینکه من مقاومت زیادی داشتم نپذیرفتم اما اون یک جرقه کوچکی بود تو ذهنم قشنگ یادم تا مدت ها بهش فکر میکردم بعد آرام آرام سوالات تو ذهن من شروع به پرسیدن کردن هی سوالات تو ذهن میآمد بعد میدیدم که از ادم بازاری طرف اصلا دین مذهب این حکر ویزعارو قبول ندارد به قول یک بنده خدای میگفت من مشروب میخورم عشق حالم میکنم فقط فقط خدا عشق بقیه کی هستند امام کیلو چند پیغمبر چیه بعد این الگو ها میدیدم اولش ذهنم کلی مقاومت داشت خیلی خیلی جوری که احساس میکردم انگاری گناه کبیره دارم انجام میدم حتی دارم شک میکنم حتی شک کردم به این موضوعات هم برام به شدت رنج آور سخت بود هی این سوالات تو ذهنم بعد الگو های گوناگون میدیم هی خانواده خودم نگاه میکردم پس چرا اینا پیشرفت نکردن اینا که خیلی مومن هستن و کلی چیزهای دیگه و من هم از اونجا که علاقه زیادی به کتاب خواندن داشتم رفتم سراغ کتاب ها یادم اون موقع ها حتی سراغ قرآن هم رفتم اما چیزی حالیم نشد چیزی حالیم نشد که به خاطر اون گفت های که جامعه به من میگفتن و اپن کمبود ها یک احساس میدونی احساس عصبانیت احساس این حرف ها دروغ است تو ذهنم می آمد و خوب نتیجه هم معلوم بود دیگه کلا بیخیال شدم اما آرام آرام احساس میکردم که بهم خیانت شد من بازی چه دست گذشتگان و یک سیستم حکومتی شدم من قبل از این از اون ورخر افتاد بودم
حالا بقیه ماجرا
شروع کردم به کتاب خواندن اولش دنبال این بودم ببینم این دین مذهب اصلا از کجا اومده اصلا چی هست چرا اصلا مذهب هی کتاب میخواندم بعد سراغ کتاب های هم میرفتم ک همه منتقد دین مذهب بودن و به کل از ریشه اون زد بودن
بعد کتاب های پیدا میکردم که لابه لای تاریخ بودن هی آرام آرام سراغ کتاب های تاریخ میرفتم هر چی هی میرفتم جلو تر میدیدم تمام دین ها آیین رسوم تمام مذاهبی که الان به شکل رسمی وجود دارند اینا از چند هزار سال پیش خیلی قبل تر از ایران از مذهب به اسم میترایست یا میترا گرفت شد هی میرفتم جلو بعد کلا کار به جای رسید که دیگه هر نوع چیزی در مورد دین یا هر چیزی به اسم مذهب یا باور مذهبی ریختم دور چشم نظر نمیدونم دعا نوشتن یا هر آیین رسوم مذهبی هر چی که بود این چند سال طول کشید این اتفاقات که دارم برای شما تعریف میکنم نمیدونم چقدر کتاب تاریخی خوندم اما آنقدر کتاب تاریخی خونده بودم که مثل یک استاد تاریخ شده بودم
حتی یادم یک مهمانی بود یک عزیزی اونجا نشسته بود بعد یمی از دوستان من به ایشون معرفی کرد بعد گفت استاد ایشون هم علاقه خاصی به تاریخ دارند بعد جالب شد صحبت نمیدونم چندین ساعت صحبت کردیم اما این عزیز خیلی جدی برگشت گفت بیا جدی دارم بعد میگم بیا تدریس کن تو آنقدر درباره تاریخ یاد گرفتی بیا من کمکت میکنم میتونی تدریس کنی تازه یک چیز جالب گفت گفت خیلی از افراد هستند پول های خیلی زیادی میدهد که افراد از این ها نقل قول های تاریخی یعنی استاد خیلی با حال بود میگفت
یک سری افراد هستند اینا عاشق تاریخ هستند بیا اون موقع خیلی پول زیادی بود میگفت هر هفته دو روز مراسم بعد یک مهمانی بزرگ بعد اکثراً هم از ادم سن بالا بعد بسیار ثروتمند هم هستند میشن بحث های تاریخی میکند و بعد به افرادی که اطلاعات یا مطالعات زیادی دارند پول های خیلی خوبی هم میدهند یادم اون موقع حقوق من پایه درصدم میشد نزدیک چهارصد پنجاه هزار تومان بعد میگفت بابت هر جلسه قبل از این که بیای بهت یک میلیون پانصد حتی خوش شون هم بیاد بیشتر هم میدهد حتی هزینه مخارج مطالعات را هم خودشان بهت میدهد خیلی جالب بود این الان یادم افتاد بگم اما من اون موقع فقط دنبال این بودم خودم یاد بگیرم برای دل خودم و اون بار سوالات که تو ذهنم سنگینی میکرد بتونم پاسخ پیدا کنم براش
خلاصه دوباره این اتفاق افتاد
ابن دفعه از این ور خر افتادم
حالا شدم یک آدم ضد دین مذهب یک آدمی که تمام ادیان زیر سوال میبره با دلایل منطقی و تاریخ که ثبت شد یاد گرفت بودم
اما یک چیز که قبل از تمام این اتفاقات چه بعدش عوض نشد اون جایگاه خدا بود و دا در هر صورتی باور داشتم چون حتی بچه هم بودم با خدا صحبت میکردم مثل یک رفیق مثل یک کسی که همیشه بهم پاسخ میداد و واقعا هم جواب میداد و همان پاسخ ها بود که من خدا تو دلم بیشتر درک میکردم
اما باورهای مناسبی نسبت بهش نداشتم
خلاصه سالها گذشت من شدم یک آدم منتقد یک آدمی که فکر میکردم دین ابزاری شده برای سو استفاده حالا مردم بدانید آگاه باشید که چیزی جز بدبختی برای شما ندارد بعد از خانواده به مدت یک سال طرد شدم حتی یادم خونه نرفتم یکسال شب ها تو مغازه میخوابیدم روز ها وقت ناهاری میرفتم تو مولوی انقلاب دنبال کتاب درباره تاریخی کتاب های مثل کتاب های احمد کسروی و از این افراد که یک زمانی خودشان دیندار بودن بعد ضد دین شده بودن
اما اون موقع ها یک شخص آشنا شدم که همکار کم بود از نظر سنی هم پانزده سال یا من اختلاف داشت و خیلی سال بود که تدریس میکردم و معلمی به خاطر شرایط مالی مکانی رها کرد بود یک جمله به من گفت این شخص علاقه خاصی هم به مولانا داشت
برگشت گفت به همه چیز شک کن همه چیز فرو بریز و دوباره از نو بساز اما درست بر پایه درست من خیلی نمیفهمیدم منظورش چیه
خلاصه من تو اون مدت یکسال شبانه روز با این فرد بودم ابن شخص هم چون از شهر به تهران اومده بود به خاطر شرایط تا مدت ها تو مغازه میماند
خلاصه گذشت سالها گذشت گذشت تا با شما آشنا شدم استاد عزیزم
داستان من از اینجا شروع شد
زمانی که با شما آشنا شدم یادم تو مغازه کار میکردم اون موقع دنبال این بودم که برای خودم یک مغازه داشته باشم بعد نه از موفقیت چیزی میدونستم نه بلد بودم چند نفری میشناختم اما نه دنبالشون بودم نه خیلی توجه میکردم چند تا فایل چند دقیقه داشتم از این انگیزشی ها برو جلو حرکت کن تسلیم نشو از این حرف ها آقای حلت بود آقای معظمی بود بقیه نمیشناختم یک روز که داشتم کار میکردم سر ظهر بود یک فایل چند دقیقه بود صوتی درباره خدا صحبت میکرد و این جمله ها این گفت ها در مورد خدا چنان انگار به من دریچه از نور برای من تو مغزم باز شد این فایل بگم من چند ماه گوش میدادم خیلی خیلی خوش اومده بود حالا این شخص کی بود
استاد عزیزم شما بودید
خلاصه من بعد مدت ها نمیدونم هفته ماه ها هر چیزی از شما پیدا میکردم گوش میدونم نه میدونستم سایت دارید یا اصلا میدونستم که شما دوره دارید هیچ نمیدونستم من تو زمانی هم بودم که یک سری تضاد ها برم رخ داد بود و میخواستم خودم کسب کار خودم راه بندازم برای اولین بار تو زندگی هر روز این فایل های تیکه درباره خدا از شما گوش میدادم سرشار از انرژی بیشتر میشدم و چه اتفاقات چه هدایت های شدم و خداوند. من چجوری هدایت کرد کسب کارم به خداوند خودش قسم آنقدر ساده برام رقم خورد من کسب کار خودم راه انداختم بعد از گذشت یک سال نیم شریک من برگشت گفت کیه گوش میدید همیشه گفتم استاد عباسمنش اون هم خیلی علاقه مند شد با هم شروع کردیم دنبال کردن فایل های شما اپن موقع یک فردی یک سری از فایل های شما به من داد دوره ها که بعداً من اون هم خودش داستان داشت همه پاک کردم و تو یک کامنتی از شما معذرت خواهی کردم و متوجه کار اشتباه شدم
حالا رسیدم به اصل داستان
من تازه شروع کرد بودم فایل های شما گوش دادن اول از اینکه هیچی متوجه نمیشدم و نمیفهمیدم اصلا درباره چی دارید حرف میزنید و به هر مطلب به هر گفتی که شما در مورد مطالب قرآنی داشتید یا پیغمبر یا هر امامی چنان مقاومت داشتم میگفتم این چیه استاد درست کرد اینجا کلاس قرآن یا کلاس های موفقیتی آخه بیزنس چه ربطی داره به قرآن حضرت محمد یا امام علی یا قرآن چه ربطی داره تو قرآن گفت نمودار آلگوریتم نمیدونم فروش این طوری و هی چیکار میکردم شروع میکردم به غر زدن هی رد میکردم رد میکردم و نه چیزی متوجه میشدم ابن اتفاقا چند سالی طول کشید من هیچی متوجه نمیشدم
اما از یکجای به بعد یک تضاد. خیلی بزرگی تو کسب کار من رخ داد که زندگی من از هم نظر تحت شعاع قرار داد خیلی تضاد بزرگی تو زندگی بود
بعد یک روز از همه جا مونده از همه جا رونده اومدم فایل های شما گوش بدم بعد یک ویدیو بود لایو بو اگر اشتباه نکنم شما اونجا گفتید کلا ابن کار دزدی است و مثال گوشی موبایل آوردید بعد گفتید آقا اگر الان شرایط نداری برو فایل های رایگان گوش کن تمرین کن فکر نکن فایل رایگان من الکی یا فقط گذاشتم همان مقدار فایل های رایگان من ارزش داره که فایل های که هم خرید میکنید ارزش داره فقط تو اون دوره ها تخصصی مباحث گفت شد
یک معذرت خواهی برای شما کامنت کردم و شروع کردم به کار کردن گفتم من باید دوره های استاد زمانی بخرم که حداقل پایه این مباحث یاد گرفت باشم
خلاصه شروع کردم به خداوند خدا استاد من از همان فایل های رایگان کلی متوجه میشدم که این همه دوره که دست بودم هیچ نفهمیدم بودم تو یک فایل رایگان تو سایت خیلی چیزها متوجه میشدم یاد میگرفت انگاری درب اشتباهی بود برام الان تازه درب درست وارد شدم خلاصه آرام آرام متوجه میشدم
اما دوباره این مقاومت درباره گوش دادن به مطالب قرآنی بود اما گفت هر چی استاد میگه بگو چشم خوش میاد خوش نمیاد تو غلط کردی حسن ببین حسن اگر اینکار انجام ندی دهنت آسفالت دوباره چک لگد های جهان بهت میزنه نتونی بلند بشی
اهرم رنج لذت اینجا استاد واقعا خیلی خوب برام جواب میداد
میگفت اگر حسن کار نکنی روی خودت اگر این کار ادامه ندی میدونی بعدش دهنت میخواد سرویس بشه
خلاصه خودم مجبور میکردم ایه های که شما میگفتید گوش میکردم فکر میکردم. اما یک اتفاقا جالبی داشت رخ میداد برام که دارم میگم استاد کلا تو دل اون تضاد ها بودم از اون ور نجواهای ذهنی من ول نمیکرد یعنی اون تضاد های مالی شرایط،که رخ داد بود برام خواب خوراک ازم گرفت بود شب تا صبح بیدار روز تا شب از شدت استرس احساس خفگی میکردم حتی نای بلند شدن از زمین هم نداشتم
اما فایل های توحیدی مخصوصا محصوصا این فایل که شما استاد با استاد عرشیان فر صحبت کردید اصلا بگم چی این خودش یک دوره بزرگی برام بود باورتون نمیشه استاد من نمیدونم بگم چند بار گوش دادم این فایل به جرات بگم من فقط شیش ماه شبانه روزی اپن چند قسمت گوش دادم بعد هر بار گوش دادم به یک جواب میرسیدم به شاید یک روز از صبح تاشب در موردش مینوشتم البته همه فایل های شما همین جوری هستند اما فایل های توحیدی که دیگه اصلا یک چیز دیگه هستند
خلاصه من تمام فایل های قرآنی تو سایت گوش میدادم لایو ها همه گوش میدادم و خودم هم میرفتم تو قرآن نگاه میکردم
تا یک روز به دو تا چیز بر خوردم اولی شرک بود
دومی درباره حزن بود هر نجوای که به تو میشه از سمت شیطان است
به خدا دارم این مینویسم باورت نمیدونم زبانم عاجز از خدا سپاسگزاری کنم که چه نعمت بزرگی تو زندگی من این خدا برام فرستاد به اسم استاد عباسمنش خدا من از کجا به کجا هدایت کرد
منی که شب روز نداشتم الان چقدر احساس خوب دارم
شرک شرک شرک شرک شرک شرک شرک شرک
من وقتی متوجه این موضوع شدم فهمیدم این شرک چی هست نگاه کردم دیدم خدای من تمام اتفاقات تمام تضادهای مه تو زندگی من فقط به خاطر این شرک هر وی دارم میخورم از این شرکست خدای
این همه ناراحتی این همه هم این همه حال خرابی ابنا همان شرک هستند یعنی وقتی متوجه شدم من چیکار داشتم میکردم چجوری به هر کس نا کسی قدرت میدادم اپن گنده کرد بودم برای خودم کوچک کرده بودم و وقتی متوجه شدم خدای من چنان استاد همه چیز تو زندگی من شروع کرد به تغییر کردن اولش خیلی ذهنم مقاومت داشت برای تغییر باور خیلی خیلی مقاومت داشت اما وقتی به گذشت نگاه میکردم به آیه های قرآن و فایل های شما قشنگ متوجه میشدم الان دارم شرک میورزم یا دارم قدرت میدم به خدا البته نه همه جا بازم یکجای از دستم در میره اما به میزانی که دارم روی خودم کار میکنم خیلی خیلی بهتر شدم
میخواستم این کامنت برای شما بزارم میدونم با چه عشقی شما زحمت این فایل هارو برای ما میکشید مطمئن باشید ما هم صد چندان بیشتر داریم با عشق صدای شما به گوش جادل میسپاریم و تو تمام مراحل زندگی ازش استفاده میکنم
شمارو و خاله مریم عزیزم به کسی میسپارم که میدونم همان طور که از من حفاظت حمایت میکنه از شما هم به همان شکل